نون و القلم

خدا یکتاست

نون و القلم

خدا یکتاست

پیوندهای روزانه
۰۶
مهر
۰۲

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت شصت و سه)

آخر الزمان (قسمت  3 )

هبوط دوباره انسان

 

در قسمتهای قبل بررسی شد که انسان در کره زمین، قبل از قیامت و روز داوری، چندین بار دیگر هبوط پیدا میکند و البته تعداد هبوطها را فقط خدا میداند. تکبر و خود بزرگ بینی باعث هبوط دوره ای انسانها و جنها میشود. در این هبوط، شیاطین محدودتر میشوند و همچنین زمین برای زندگی انسانها تنگتر میشود و بعضی امکانات طبیعیش را از دست میدهد و انسان مجبور است که با علمش آن کمبودها را تهیه کند. هر وقت که دوره ها عوض شود، کار شیاطین و انسانها مشکلتر میشود.

زمان قدیم هوا گرم بود، اما اشعه های مضر نداشت و دود و غبار نبود. اما حالا هم گرما هست و هم دود و غبار و اشعه های مضر. هبوط دوره ای که سوره العصر به آن اشاره میکند؛ باعث خسران انسان است مگر اینکه ایمان و عمل صالح و توصیه حق و توصیه صبر بکار گیرند.

 

وَالْعَصْرِ ﴿۱

سوگند به عصر [دوره زمانی] (۱)

 

إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ ﴿۲

که واقعا انسان دستخوش زیان است (۲)

 

إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ ﴿۳

مگر کسانى که ایمان آورده و کارهاى نیک کرده و همدیگر را به حق سفارش و به شکیبایى توصیه کرده‏ اند (۳)

 

قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیهَا فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِینَ ﴿۱۳

فرمود از آن [مقام] فرو شو تو را نرسد که در آن [جایگاه] تکبر نمایى پس بیرون شو که تو از خوارشدگانى (۱۳)

 

براساس آیه بالایی، هبوط باعث ضعیف تر شدن شیاطین خواهد شد. هبوط نهایی که جهنم است و شیاطین به نهایت ضعف خویش می رسند و اما انسانها هم در هبوط دچار ذلت و خواری خواهند شد و باید برای تهیه نیازهای اولیه زندگی بدوند. در هبوط بنی اسرائیل به مصر، آنها دچار ذلت و مسکینی شدند (وَضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْکَنَةُ). الذِّلَّةُ وَالْمَسْکَنَةُ در اینجا به معنای ذلت و نداری و مسکینی است.

 

إِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَى لَنْ نَصْبِرَ عَلَى طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِهَا وَقِثَّائِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَا قَالَ أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِی هُوَ أَدْنَى بِالَّذِی هُوَ خَیْرٌ اهْبِطُوا مِصْرًا فَإِنَّ لَکُمْ مَا سَأَلْتُمْ وَضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْکَنَةُ وَبَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ کَانُوا یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ ذَلِکَ بِمَا عَصَوْا وَکَانُوا یَعْتَدُونَ ﴿۶۱

و چون گفتید اى موسى هرگز بر یک [نوع] خوراک تاب نیاوریم از خداى خود براى ما بخواه تا از آنچه زمین مى ‏رویاند از [قبیل] سبزى و خیار و سیر و عدس و پیاز براى ما برویاند [موسى] گفت آیا به جاى چیز بهتر خواهان چیز پست‏ ترید پس به شهر فرود آیید که آنچه را خواسته‏ اید براى شما [در آنجا مهیا]ست و [داغ] خوارى و نادارى بر [پیشانى] آنان زده شد و به خشم خدا گرفتار آمدند چرا که آنان به نشانه‏ هاى خدا کفر ورزیده بودند و پیامبران را بناحق مى ‏کشتند این از آن روى بود که سرکشى نموده و از حد درگذرانیده بودند (۶۱)

 

کفران نعمتهای طبیعی ، نتیجه ای جز ذلت و نداری و مسکینی ندارد. بنابراین آنچه که به سر بشر می آید، نتیجه اعمال و کردار بد خویش است.

علم بدون تقوی به درد نمی خورد و علاوه بر آن، باعث هبوط بشر خواهد شد. علم ناقص بشری میگوید که تغییر جنسیت یک مساله علمی است ولی تقوی می گوید که به خدای خویش ایمان داشته باشید و به جنسیت خویش رضایت دهید. تقوی مخالف علم نیست؛ اما تقوی باید راه و چاه کاربرد علم را مشخص کند.

مسائل جنسی کثیف شده است و روشهای کثیفی در ارتباطات جنسی اختراع شده است که اصلا بهداشتی نیست و حتی حیوانات هم اینطوری نمی کنند.

هبوط براحتی قابل جبران نیست. یک روز عمدی روزه بخورید؛ باید برای جبرانش شصت روز روزه بگیرید. بنابراین نسبت هبوط به صعود ، 60 به 1 است. هبوط خیلی راحت است ولی برای جبران همان مقدار هبوط باید شصت برابر تلاش کنید. گناهی مثل شرک ، را هبوط اعظم می نامیم که جبران آن تقریبا غیر ممکن است و تمام اعمال کسب شده قبلی را صفر میکند.

هبوط باعث ضعیف تر شدن شیطان خواهد شد. شیطان هر چقدر که ضعیف تر شود، درجه هبوطش پایینتر میرود و به همین خاطر منطقهایش با منطق صحیح تفاوت اساسی دارد. در منطق شیطان برای پیش بردن کارها، دزدی و قتل و زنا مجاز است و البته می دانیم که این اعمال کثیف نشانه قوت نیست، بلکه اینها نشانه ضعف است. هر چقدر هبوط سنگینتر باشد، منطق کثیفتر میشود. از آنجا که شیطان نفسش ضعیف است، فقط در موقعیتهای خاصی از مکان و زمان میتواند بر انسان پیروز شود. بنابراین کاری میکند که انسان به آن جایی برود که شیطان میخواهد. آن مکان هم یک مکان فیزیکی نیست ، بلکه یک موقعیت ذهنی و فکری است که از طریق آهنگها، اشعار، فیلمها و احساسات آلفایی بدست می آید. مخلصین کسانی هستند که در این مکانهای ذهنی قرار نمی گیرند و پندار نیک و کردار نیک و گفتار نیک را سرمشق خویش قرار میدهند. اینکه شیطان اقرار کرد که نمی تواند مخلصین را فریب دهد، بخاطر ضعیف بودن نفسش است و گرنه شیطان به کسی رحم نمی کند. شیطان میخواهد چیزی را که خدا بهت داده است، ازت بگیرد. میخواهد امکانات طبیعی خدادادی را ازت بگیرد و از ترویج اسراف، افراط و تفریط استفاده میکند. البته در این تاکتیک خودش هم ضعیف تر میشود.

با توجه به آیه (قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیهَا فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِینَ شیطان در هر بار هبوط ضعیف تر و قدرتهایش کمتر میشود. خدای حکیم در آخر آیه می فرماید إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِینَ ؛ یعنی شیطان جزو خوار شدگان است. و این کوچک شدن، در هر بار هبوط دوره ای هم اتفاق خواهد افتاد. در زمان قدیم شیطان قدرتش بیشتر و امکاناتش هم بیشتر بود. حتی طوری بود که اجنه و شیاطین بطور جسمانی (دیو) وارد دنیای انسانها میشدند. اما بعد از هبوط دوره ای انسان، این امکان از آنها گرفته شد و ضعیف تر شدند. شیطان دیگر نمیتواند مثل سابق در میادینش اسب دوانی کند. البته این نکته مزیتی برای انسانها به حساب نمی آید، زیرا متاسفانه انسانها هم با هر بار هبوط ، ضعیف تر میشوند و همت و عزم آدمیان سابق را ندارند. آدمهای قدیم در نبود اینترنت و کتابها، خیلی از مفاهیم دینی را برای خود روشن میکردند ولی اکنون با بودن منابع زیاد و با یک جستجوی ساده هر منبعی قابل دسترسی است؛ ولی کسی حوصله روشن شدن این مسائل را ندارد و نسل جدید متاسفانه خودشان نمی خواهند در دینشان تحقیق کنند و دینشان را از شایعات اخذ میکنند.

هر چقدر که به قیامت نزدیکتر شویم، زمین غیر قابل سکونت تر میشود و وضعیت قیامت نزدیکتر میشود. زمانی می آید که ستاره ها تیره میشوند و یا تیره دیده میشوند، از بس که لایه ازن و لایه های محافظتی دیگر زمین ضعیف میشوند و این میتواند یکی از دلایل باشد (وَإِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ) و  شترهای ماده ده ماهه می زایند (وَإِذَا الْعِشَارُ عُطِّلَتْ) درحالی که شتر بطور طبیعی سیزده ماه و نیم می زاید. اما زایمان زودرس بخاطر ضعیف تر شدن انسانها و حتی حیوانات است. شتر یکی از حیواناتی است که تحملش از هر حیوانی بیشتر است و بدن او بیشتر با بی آبی و بی غذایی در زمین سازگار است ولی این حیوان در نزدیکیهای قیامت، از شرایطی که انسانها برای زندگی روی زمین پیش آورده اند، خسته میشود و توانایی زایمان کامل را ندارد. در هر بار هبوط انسانها هم ضعیف تر میشوند و توانایی تحمل نه ماهه یک بچه برای زنان مشکل میشود و نوزادان مقداری از نوزادی خود را داخل جعبه های محافظتی و یا رحم اجاره ای  طی میکنند. در هربار هبوط، شرایط برای زندگی حیوانات هم بدتر میشود (وَإِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ) و حیوانات از دست انسانها کلافه میشوند و بشر مجبور است برای نگهداری بعضی حیوانات هزینه های زیادی بکند. همین حالا هم نگهداری یک شیر و یا یک خرس پاندا در یک باغ وحش، سالانه میلیونها دلار هزینه بر میدارد و نزدیکیهای قیامت این مبالغ سرسام آور میشود. زمین روز به روز گرمتر میشود و یخها آب میشوند (وَإِذَا الْبِحَارُ سُجِّرَتْ). این کارها و مشکلات که پیش میاید بخاطر کارهایی است که انسانها روی زمین انجام میدهند و زمین را طوری دستکاری میکنند که یک زندان بزرگ برای خود درست میکنند. البته در تغییر دوره ها این تغییرات صد در صدی نیست. یعنی تمام آبهای دریاها گرم نمیشوند، بلکه تغییرات صد در صدی در نزدیکیهای قیامت اصلی رخ خواهد داد.

فعالیتهای انسان آنچنان موجب تغییرات بنیادی در زمین میشود که بعضی کوهها در جای خود ثابت نمی مانند و حرکت میکنند (وَإِذَا الْجِبَالُ سُیِّرَتْ). این ها زمین را وارد یک دوره جدید زمین شناسی میکند. آن موقع دیگر انسان صرفا یک موجود استفاده کننده از منابع زمین نیست، بلکه کوه خواری و دریا خواری هم می کند. آنموقع دیگر خیلی دیر است که بشر به حالت قبلترش برگردد، مجبور است که با علمش مشکلاتش را حل کند. هم اکنون دریاچه های زیادی خشک شده اند و یا در حال خشک شدن هستند، همچون دریاچه ارومیه.

قرآن در مورد قیامت و نزدیک شدن آن ، نشانه های زیادی گفته است که بعضی از این نشانه ها به مرور به وقوع می پیوندد. خدا نشانه های بسیار در دسترس نهاده و آن خالق مطلق تمام  اطلاعات لازم جهت پرده برداشتن از تاریخ آخر زمان نهایی را به ما داده است. رشاد خلیفه کاشف معجزه ریاضی نوزده در قرآن، که من تغییرات فکری خویش را مدیون نوشته های ایشان هستم؛ در مورد نشانه های قیامت می گوید که تعدادی از نشانه ها اکنون به وقوع پیوسته است و تعدادی دیگر هنوز به وقوع نپیوسته است.

  • جدا شدن پاره ای از ماه: این رویداد هنگامی رخ داد که نخستین افراد بشر در ماه ژوییه سال ١٩٦٩ در کره ماه پیاده شدند و سنگهایی از ماه را به زمین آوردند.  مردم  سیاره زمین هم اکنون می توانند به بسیاری از  موزه ها، دانشگاه ها، و رصد خانه ها بروند و قطعات یا پاره هایی از ماه را ببینند. و البته جداشدن پاره ای از ماه در آینده بیشتر هم خواهد شد و بشر با دست خودش طبیعت تنها قمر زمین را ضایع میکند. هم اکنون هم خیلی از کشورها ماهگرد به ماه میفرستند تا که فلزات ارزشمند در آن پیدا کنند و به زمین بیاورند. البته این مسابقه تا زمانی خوب است که در ماه دستکاری چندانی نشود و جنبه علمی داشته باشد.
  • کشف کد ریاضی قرآن بر پایه ی عدد ١٩: در سال ١٩٧٤ تحقق یافت.  این کشف بزرگترین پیام خدا برای بشریت بود. کسانی که معجزه ریاضی مبتنی بر نوزده را رد میکنند، مثل این است که در زمان موسی، تبدیل شدن چوبدستی به مار را منکر شوند.
  • موجود ساخته شده از عناصر خاک ( آیه ٨٢:٢٧): ” مردم را آگاه  می کند که آنها نسبت به پروردگارشان غافل  بوده اند.“  موجود ساخته شده از عناصر خاک، ظاهر شد و وسیله ای بود تا کد ریاضی قرآن توسط آن آشکار شود، و اعلام کند که دنیا نسبت به پیام خدا بی توجه  است.  این موجود/ مخلوق   رایانه است. توجه داشته باشید که از حاصل جمع شماره ی ارقام این سوره و آیه (٨٢: ٢٧)  ١٩ ، بدست می آید( ١٩= ٢+ ٨+ ٧+ ٢). 

 

وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُکَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ کَانُوا بِآیَاتِنَا لَا یُوقِنُونَ ﴿۸۲

و چون قول [عذاب] بر ایشان واجب گردد جنبنده‏ اى را از زمین براى آنان بیرون مى ‏آوریم که با ایشان سخن گوید که مردم [چنانکه باید] به نشانه‏ هاى ما یقین نداشتند (۸۲)

 

زمان وقوع قیامت در سال ١٤٠٠ هجری قمری برابر با١٩٨٠ ، میلادی کشف شد.  اگر  ٣٠٠ سال خورشیدی (زمان خواب اصحاب کهف در غار) به سال ١٩٨٠ اضافه شود، می شود ٢٢٨٠، که این عدد مضرب ١٩ است، (١٢٠× ١٩).  پس، دنیا در سال ١٧١٠ هجری، (٩٠ × ١٩)، برابر با ٢٢٨٠ میلادی (١٢٠× ١٩) به آخر می رسد.  جالب است که از سال ١٩٨٠ تا ٢٢٨٠، ٣٠٠ سال خورشیدی فاصله است. عدد سیصد تعداد سالهای شمسی بود که اصحاب کهف در خواب بسر بردند. یعنی از روز کشف این واقعه توسط رشاد خلیفه تا قیامت سیصد سال مانده است. این نکته جالب است که تعداد سالهای خواب اصحاب کهف، هم نشانه ای است برای قیامت.

اصحاب کهف در سال 251 میلادی به خواب رفتند و 300 سال شمسی به خواب رفتند. سال 551 میلادی از خواب بیدار شدند. 551 عددی است مضرب نوزده.

551= 19* 29

 

  • یأجوج و مأجوج:  این نشانه هنوز کامل ظهور نکرده است ولی قطعا نشانه هایی از شروع وقوع آن مشاهده میشود. یاجوج و ماجوج قومی هستند که در زمین فساد میکنند و بقیه مردم می خواهند که از آنان دوری کنند.

 

حَتَّى إِذَا بَلَغَ بَیْنَ السَّدَّیْنِ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمَا قَوْمًا لَا یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلًا ﴿۹۳

تا وقتى به میان دو سد رسید در برابر آن دو [سد] طایفه‏ اى را یافت که نمى‏ توانستند هیچ زبانى را بفهمند (۹۳)

 

قَالُوا یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِنَّ یَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَکَ خَرْجًا عَلَى أَنْ تَجْعَلَ بَیْنَنَا وَبَیْنَهُمْ سَدًّا ﴿۹۴

گفتند اى ذوالقرنین یاجوج و ماجوج سخت در زمین فساد مى کنند آیا [ممکن است] مالى در اختیار تو قرار دهیم تا میان ما و آنان سدى قرار دهى (۹۴)

 

این که چرا نزدیکیهای قیامت (با آن همه پیشرفت علمی و نظم!) یاجوج و ماجوج وجود دارند، سوال مهمی است که در ادامه به جوابش می رسیم. به فرموده خدا در قرآن یاجوج و ماجوج قومی بودند که حرف حالیشان نبود.

 

حَتَّى إِذَا بَلَغَ بَیْنَ السَّدَّیْنِ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمَا قَوْمًا لَا یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلًا ﴿۹۳

تا وقتى به میان دو سد رسید در برابر آن دو [سد] طایفه‏ اى را یافت که نمى‏ توانستند هیچ قولی را بفهمند (۹۳)

 

قَالُوا یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِنَّ یَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَکَ خَرْجًا عَلَى أَنْ تَجْعَلَ بَیْنَنَا وَبَیْنَهُمْ سَدًّا ﴿۹۴

گفتند اى ذوالقرنین یاجوج و ماجوج سخت در زمین فساد مى کنند آیا [ممکن است] مالى در اختیار تو قرار دهیم تا میان ما و آنان سدى قرار دهى (۹۴)

 

اما نزدیکیهای قیامت دوباره چنین قومی بوجود می آیند. اینکه چرا در نزدیکیهای قیامت که علم بشر آنچنان پیشرفته است که  صدها تُن خاک ماه را به زمین منتقل میکنند. آیا برای شما عجیب نیست که قومی که حرف حالیشان نیست در آن تمدن پیشرفته وجود داشته باشند!

 

حَتَّى إِذَا فُتِحَتْ یَأْجُوجُ وَمَأْجُوجُ وَهُمْ مِنْ کُلِّ حَدَبٍ یَنْسِلُونَ ﴿۹۶

تا وقتى که یاجوج و ماجوج [راهشان] گشوده شود و آنها از هر پشته‏ اى بتازند (۹۶)

 

وَاقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذَا هِیَ شَاخِصَةٌ أَبْصَارُ الَّذِینَ کَفَرُوا یَا وَیْلَنَا قَدْ کُنَّا فِی غَفْلَةٍ مِنْ هَذَا بَلْ کُنَّا ظَالِمِینَ ﴿۹۷

و وعده حق نزدیک گردد ناگهان دیدگان کسانى که کفر ورزیده‏ اند خیره مى ‏شود [و مى‏ گویند] اى واى بر ما که از این [روز] در غفلت بودیم بلکه ما ستمگر بودیم (۹۷)

 

 جواب این سوال، ما را به سرانجام جهالت انسان آگاه خواهد کرد. انسان از نظر علمی پیشرفت زیادی کرده است و تا 2280 میلادی (سال آخر شدن دنیا) پیشرفتهای خیلی بیشتری هم خواهد کرد. اما واقعیت این است که این پیشرفتها ظاهریند و مخصوص تمام مردم نیست. بلکه تعداد زیادی از مردم، از این قافله پیشرفت عقب می مانند و نمیتوانند خود را با نظم جهانی آن روز وفق دهند و در نتیجه به قوانین و نظم آن دوره پایبند نخواهند بود. اگر فیلم عصر جدید چارلی چاپلین را دیده باشید، در آن فیلم رباتها زندگی عادی را بر چاپلین تلخ میکنند و دست و پا گیرند. بعضی امکانات دست و پا گیرند و کار انسان را چندان راحت نمی کنند.

مردم اگر دوربین در محیط کارشان نصب باشد، مراعات میکنند و مواظب روابطشان هستند، در حالیکه نمیدانند، خدای عالمیان شایسته ترین است برای اینکه از او تقوا داشته باشیم. اما تا به قیامت نزدیکتر شویم، آنقدر خودکنترلی ها در محیط زندگی انسانها نصب میشود که واقعا زندگی خسته کننده میشود. تصور کنید که در اتاق خواب، هم یک دوربین نصب شود. خدا از مردم تقوا میخواهد. اینها تقوا نیست. وقتی ما بخاطر دوربین رعایت کنیم، یعنی از دوربین ترسیده ایم  و بخاطر تقوا از خدا نیست. هر چقدر که به قیامت نزدیکتر شویم، فرصتهای تقوای انسانها کمتر میشود. دیگر تعداد موقعیتهایی که میتوان آزادانه و با انتخاب (نه به زور دوربین) خدا را انتخاب کرد کم میشود و این نوعی هبوط است.

گاها رسم و رسومات اضافی، مانع یک زندگی ساده میشود. مثلا اکنون خیلی از مردم ، چنان در ازدواجها سخت می گیرند که جوانها ترجیح میدهند ازدواج نکنند و آنان خود را وارد این رسم و رسومات خسته کننده نمی کنند. مهریه زیاد و اجباری و یا جهیزیه اجباری و خرجهای اضافی دیگر همگی مثل غل و زنجیر دست و پای آنان را بسته است و  خانواده ها را خسته کرده است و کسی تمایل به وارد شدن به این بازی را ندارد. آیا خدا گفته است که این سختگیری ها انجام شود؟ خیر. مردم با اختراع قیدهای اضافی در ازدواج به خیال خودشان سعی در محکم کردن پایه های زندگی دارند ولی این علوم خرافی و رسومات دست و پاگیر بشری، نه تنها محکمش نمی کند، بلکه کاملا نابودش میکند. ما نابودی آن را داریم می بینیم. وضعیت فعلی نتیجه سخت گیریهای گذشته است. یک جامعه نتیجه اعمال خودش را می بیند. علوم و رسوم اختراعی بشر که بر وحی الهی مبتنی نیستند، از آنجا که ناقصند؛ نمیتواند بنیاد یک زندگی شود.

همین حالا که بشر پیشرفت زیادی کرده است، اما تعدادی از گروهها و اقوام از این پیشرفتها بی بهره اند و هیچ سهمی در آن ندارند و هیچوقت به آن پایبند نیستند و در نتیجه به نظم قراردادی در جامعه پایبند نیستند. این که این گروه در هر زمانه ای هستند، نشان از آن دارد که پیشرفت علمی بشر (بدون پیام خدا)، عدالت آور نیست و بشر بدون هدایت از طرف خدا وحشی خواهد بود اگر چه وسایل پیشرفته هم در اختیار داشته باشد. نظم و ارتباطات جهانی آن موقع احتمالا، ارتباطات و نظمی پیچیده است که آزادی طبیعی انسانها را می گیرد. عده ای از مردم که تحمل چنین شرایطی را ندارند و تقوا و صبر کافی هم ندارند، در نهایت زیر همه چیز میزنند و این عده یاجوج و ماجوج نامیده میشوند. از آنجا که آیه می فرماید که این قوم هیج قولی را متوجه نمیشوند (قَوْمًا لَا یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلًا )؛ پس احتمالا بشر ارتباطات و سیستمی که در آینده بوجود خواهد آورد، زیاد کارا نیست و تقوا زا نیست. انسان امانتی را که خدا به او سپرد، صحیح از آن استفاده نمی کند و وحی را به کناری میزند و خودش امور تربیتی ودینی را برعهده می گیرد. در نتیجه خروج قومی مثل یاجوج و ماجوج در آن روز قطعی است. وجود قومی که پایبند نظم زمانه نیست؛ نشان از جهانی دو قطبی دارد. بشر بدون دین و بکارگیری هدایت از طرف خدا؛ جامعه جهانی را به دو قطب تقسیم میکند که هیچکدام همدیگر را درک نمی کنند و حرف هم را متوجه نمیشوند (قَوْمًا لَا یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلًا ). این تقسیم بندی دو قطبی ناخواسته پیش خواهد آمد و نتیجه ایدئولوژیهای غلط میان انسانهاست. قبل از قیامت؛ در هر دوره ای که عوض میشود؛ این دوقطبی ها بوجود میاید. قطبی که تابع نظم خودساخته هستند و یک سری محدودیتها را پذیرفته اند ولی قطب دیگر این نظم را قبول ندارند و محدودیتهای زمان خویش را قبول ندارند و شروع به کارشکنی و فساد میکنند مثل یاجوج و ماجوج. گروه اولی مغرور به علم خویش و گروه دومی(یاجوج و ماجوج) ، گروه اولی را قبول ندارد و این نمونه واقعی جهان دو قطبی.

علم بشر بدون تقوا و هدایت خدا، راههای غلطی را طی خواهد کرد و کره زمین در سال 2280 میلادی بخاطر بی کفایتی انسانها در بکار بردن علم به بن بست خواهد رسید و این بن بست باعث میشود که ملائکه مامور خدمت در زمین، پشتیبانی خویش را از زمین قطع کنند و در نتیجه مشکلات فراوانی برای زمین پیش خواهد آمد، از جمله برخورد اجرام آسمانی با زمین و حوادث دیگری که در قرآن ذکر شده است. زمین تا مدت مشخصی برای زندگی بشر مهیاست، اما بعد از طغیان انسانها، منابع زمین توانایی و کشش نیازهای انسان اسراف کننده را نخواهد داشت و منابع زمین به بن بست میرسد.  در این حالت خدا خودش همراه با فرشتگان وارد دنیای ما میشوند و به نجات مومنان اقدام کنند. قیامت به همین معناست. کسی که  برای نجات انسانها میاید، خود خداست و در آن روز مهیب، خدای عالمیان، تنها منجی و نجات دهنده انسانهاست.

 

هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ یَأْتِیَهُمُ اللَّهُ فِی ظُلَلٍ مِنَ الْغَمَامِ وَالْمَلَائِکَةُ وَقُضِیَ الْأَمْرُ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ ﴿۲۱۰

مگر انتظار آنان غیر از این است که خدا و فرشتگان در [زیر] سایبانهایى از ابر سپید به سوى آنان بیایند و کار [داورى] یکسره شود و کارها به سوى خدا بازگردانده مى ‏شود (۲۱۰)

 

برای ناباورانی که این شواهد محکم قرآنی را نپذیرند، دنیا بناگاه به پایان می رسد و این افراد به شدت غافلگیر میشوند. از نظر خدا خیلی مهم است که مردم نشانه های قیامت را پیدا کنند و ظهور این نشانه ها باید روی زندگی مردم تاثیر مثبت داشته باشد. این مورد نه تنها مربوط به قیامت اصلی است، بلکه مربوط به دوره های قبل از قیامت هم هست. قبل از قیامت ، چندین هبوط دوره ای دیگر صورت می گیرد و این ها هم نشانه های ضعیف شده قیامت را در خود دارند.

بشریت در هبوط زبانهای همدیگر را متوجه نمیشوند و فقط ارتباطات در فضای مجازی حالیشان است. همین حالا هم توی ژاپن رباتهایی هستند که افراد را از تنهایی در می آورند و یا حتی برایشان حرف میزنند. اگر توجه کنید، بیشتر مردم همیشه سرشان توی گوشی است و خود را با آن مشغول میکنند و مثل یک دوست برای آنها عمل میکند. دیگر انسانها مثل سابق، دو دست ندارند. بلکه یک دستشان یک گوشی را حمل میکند و فقط یکی از دو دست انسان کاربرد واقعی دارد و یکی دیگر همیشه مشغول است. دیگر انسانها دو چشم ندارند و دو گوش ندارند. هر کسی را می بینید (مخصوصا نسل جدید) یک هد فون توی گوششه و سرش توی گوشیه. این فرد از چشمان و گوشهایش در دنیای واقعی استفاده نمی کند و در یک دنیای دیگری به سر می برد. یا در یک مهمانی، همه سرشان توی گوشیه و کسی با کسی دیگر حرف نمی زند؛ انگار حرفهای همدیگر را متوجه نمیشوند. این شرایط حتی شیوه راه رفتن مردم روی زمین را هم عوض کرده است ، طوریکه انگار کج راه میروند.

 

أَلَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَیْنِ ﴿۸

آیا دو چشمش نداده‏ ایم (۸)

 

وَلِسَانًا وَشَفَتَیْنِ ﴿۹

و زبانى و دو لب (۹)

 

وَهَدَیْنَاهُ النَّجْدَیْنِ ﴿۱۰

و هر دو راه [خیر و شر] را بدو نمودیم (۱۰)

 

علم مبتنی بر تقوی تنها وسیله مناسب برای رفاه بشر است ولی بشر نباید به علمش مغرور شود. سلیمان با مورچه حرف زد، آیا انسان با علمش میتواند با مورچه حرف بزند؟ علم انسان هنوز نتوانسته است در این مسیر پا بگذارد. انسان اگر خیلی از هوش مصنوعی (بطرز صحیح) استفاده کند، شاید روزی سطح نظمش به سطح نظم مورچه برسد. اگر تمام داروسازان عالم را جمع کنید، نمی توانند دارویی مفید تر از عسل تهیه کنند.

با آنکه انسانها هبوط پیدا میکنند و امکانات طبیعی کمتر میشود ولی خدا وعده داده است که: اگر ما به دستورات خدا عمل کنیم، نه اینکه بشنویم ولی عمل نکنیم. و اگر اکثر مردم اینکار را بکنند، خدا برکاتی از آسمان و زمین بر مردم می باراند. خدا حکیم مهربان است.

 

لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ ﴿۹۶﴾

و اگر مردم شهرها ایمان آورده و به تقوا گراییده بودند قطعا برکاتى از آسمان و زمین برایشان مى‏ گشودیم ولى تکذیب کردند پس به [کیفر] دستاوردشان [گریبان] آنان را گرفتیم (۹۶)

  • اسعد حسینی
۰۴
مهر
۰۲

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت شصت و دو)

بازی ها و فیلمها

 

همه ما بازی کامپیوتری انجام داده ایم و به محض شروع بازی، شروع به کشتن و فتح اهدافی می کردیم ولی از خود سوال نکردیم که چرا باید اینها را بکشیم. هر چند این کشتنها در دنیایی مجازی انجام میشود و زیانی به دیگران نمی رساند اما تفکر نادرستی را در کودکان ما پرورش میدهد. اینکه سرسپرده و تسلیم یک تفکر نادرست باشیم. کسانی بالاتر تصمیم گرفته اند که عده ای باید کشته شوند و ما در بازی باید انجامش دهیم و این خودش روحیه تسلیم پذیری ما به غیر خدا را پرورش میدهد. خیلی از فیلمها و بازیها، خواسته و ناخواسته به نرمی تفکرات فلسفی نادرستی را ترویج و تزریق میکنند. یک فیلم سینمایی به اسم the platform است که  نکات مثبتی در آن بود و نکاتی منفی ای هم در آن بود که بطرز زیرکانه ای فلسفه نادرستی از زندگی ارائه میداد. (لینک دانلود فیلم)

توضیحات ویکی پدیا در مورد فیلم: در این فیلم محیطی شبیه زندان بصورت عمودی است و در هر طبقه دو نفر به سر می برند و بیشتر شبیه قرنطینه است. این فیلم داستان فردی است که برای ترک سیگار به  این مکان مراجعه میکند و بدون اطلاع واقعی از این محیط به آن جا میرود برای ترک سیگار. تمام محیط داستان مربوط به یک محیط قرنطینه با سازه عمودی است که تعداد زیادی محکومان به‌طور تصادفی در طبقات آن زندانی هستند. در این مکان عجیب؛ هر طبقه آن یک سلول است که به صورت عمودی روی هم قرار گرفته‌اند و از بالاترین طبقه (طبقه اول) تا پایین‌ترین طبقه (طبقه ۳۳۳) ادامه دارند. در هر سلول ۲ نفر برای یک ماه زندگی می‌کنند و این افراد تا وقتی که یکی از آنها آزاد شود یا از بین برود؛ با هم هستند. ماه بعد افراد همه طبقه‌ها به‌طور کاملاً تصادفی پس از بیدار شدن از یک خواب شبانگاهی؛ جابه‌جا می‌شوند و در طبقات و سلول‌های دیگر قرار می‌گیرند. انسان‌ها توافق کرده‌اند در این سازه محبوس شوند و تعدادی از آنها دوره حکم زندان خود را در آن می‌گذرانند و برخی داوطلبانه به آن آمده‌اند. در این زندان اسرار آمیز قطعه مربع شکلی وجود دارد که در واقع میز مفصل غذاست و روی آن انواع غذاها قرار دارد و به شکل آسانسوری از طبقه اول (بالاترین طبقه) به طرف پایین‌ترین طبقه حرکت می‌کند و در هر طبقه؛ برای غذاخوری زندانیان؛ توقف چند دقیقه ای برای غذا رسانی به زندانیان دارد. هر روز مقدار زیادی غذا روی آن قرار داده می‌شود. غذاها بر اساس سلیقه تمام زندانیان که در ابتدای ورود از آنها پرسیده شده‌است؛ به بهترین نحو؛ آماده می‌شوند.

اتفاق تأمل‌برانگیزی که در این زندان اتفاق می‌افتد این است که طبقات اول بیش از اندازه‌ای که نیاز دارند غذا مصرف می‌کنند و اسراف و حیف و میل می‌کنند طوری که به تدریج که این سکوی غذا به طبقات پایین‌تر می‌رسد چیز خاصی به سایر زندانیان زیردست نمی‌رسد و از طبقات میانی به پایین زندانیان دست به گریبان گرسنگی و مرگ هستند. شخصیت اصلی داستان به تشویق یکی از کارمندان سابق این سازمان تلاش می‌کند که این نظام ظالمانه زندان را به هم بزند و به هر طریقی که هست غذای موجود را از طبقه اول تا طبقه آخر مدیریت و جیره‌بندی کنند که به همه زندانیان غذا برسد. کارگردان فیلم شاید خواسته است که نظام این زندان عمودی را به نظام طبقاتی جامعه تشبیه کند و  بگوید که یک سری با موقعیت‌ها و امتیازاتی که دارند در رفاه کامل و بدون هیچ گونه مشکل خوراک و پوشاک و بهترین زندگی را بگذرانند )برگرفته از این لینک).

 البته بسیاری از این انسان‌ها در فیلم در این زمینه اسراف میکنند و هیچ‌وقت به فکر زندگی انسان‌های سطح پایینتر نیستند و برایشان مهم نیست که ساکنین طبقات پایین تر چه بلایی سرشان میاید.  شاید نمایش این معضل، یکی از نکته های مثبت فیلم باشد اما اگر طراح این فیلم منظورش از مدیریت قرنطینه؛ خدا و نظام خدا بوده باشد؛ خواسته و یا ناخواسته خدا و نظام خدا را ظالمانه معرفی کرده است که قادر نبوده است چنین وضعی را مدیریت کند. ما باید بدانیم که "خدا" یا همان الله  هیچ جایگزینی ندارد و طرحهای خدا برای خوشبختی هیچ گونه جایگزینی ندارند. برای یک زندگی صحیح و آرام ، خدا برای ما یک انتخاب نیست، بلکه تنها انتخاب است. در ضمن هر طرحی را نباید به خدا نسبت داد و طراحی این دنیا شبیه این فیلم نیست، برخلاف آنچه که کارگردان فیلم تصور کرده است. شاید بتوان گفت که دنیا در بدترین حالتش، شبیه به داستان این فیلم باشد.

 هر روز به مدت زمان مشخصی از حفره عمودی وسط بندها، از بالاترین طبقه غذا به پایین ارسال میشود و در این فیلم افراد طبقات بالایی غذا به وفور در اختیار آنها قرار می گیرد ولی افراد طبقه پایین تر چیزی به آنها نمیرسد و یا پس مانده های غذای دیگران به آنها میرسد و آنها از شدت گرسنگی شروع به خوردن همدیگر میکنند و باقی ماجرا. با توجه به اینکه فرد مسئول قرنطینه بطور مداوم تاکید میکند که به اندازه خود فقط غذا بردارید تا به طبقات پایین تر هم برسد ولی عملا کسی گوش نمی کند. در این فیلم، غریزه شکم و غریزه حفظ بقا بر ایمان ارجحیت دارد و خبری از ایثار و فداکاری آدمها در این قرنطینه نیست. افراد در این قرنطینه در نهایت به خوی حیوانی و خوی شیطانی خویش می رسند، هرکدام به نوعی. حتی کسانی که در طبقات بالایی از هر نوع غذایی می خورند و البته با اینکار حق دیگران را پایمال میکنند، به معنای واقعی خوشگذرانی نمی کنند، بلکه خوی شیطانی پرخوری آنها  فعال شده است و مزیتی بر آدمهای طبقات پایینتر که همدیگر را میخورند، ندارند و حتی شاید بدتر هم باشند. در شرایط بحرانی پرخوری و اسراف دست کمی از هم نوع خواری ندارد. شاید به همین خاطر است که خدای مهربان اسراف کنندگان را برادران شیطان می نامد.

 

إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کَانُوا إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِرَبِّهِ کَفُورًا ﴿۲۷

چرا که اسرافکاران برادران شیطانهایند و شیطان همواره نسبت به پروردگارش ناسپاس بوده است (۲۷)

 

 شاید بعضیها فکر کنند که ثروتمند بودن به هر طریقی موجب خوشبختی است. اما از نظر خدا، خوشبختی و بدبختی به کمیت و کیفیت امکانات نیست. خدا برای اکثریت جامعه رزق و روزی در حد و اندازه نازل میکند و این خود آدمیان هستند که غذاهای با هورمون بالاتر را نشان خوشبختی میدانند و برای بدست آوردن آن در خیالات فرو میروند و برای رسیدن به آن هر کاری میکنند. در سیستم خدا، افراد با همدیگر تعاون و همکاری میکنند (تعاونوا علی البر و التقوی) و حتی در راه خدا جان و مال خود را به خطر می اندازند و از خود گذشتگی میکنند. جهاد و تلاش و کوشش در راه خدا به همین معناست. چیزی که کارگردان فیلم در نظر نگرفته است، تلاش و کوشش در راه خداست. تلاش و کوشش در راه خدا بر حفظ جان و مال ارجحیت دارد.

در این قرنطینه و یا زندان غذاهای بسیار خوب و خوشمزه ای تهیه میشود که مدیریت این ساختمان عمودی به شدت به بهداشت و کیفیت غذاها اهمیت میدهد و بخاطر یک تار مو در غذاها، پرسنل آشپزخانه را توبیخ میکند و اگر کسی در هر طبقه ای غذایی را ذخیره کرده باشد، مدیریت مجموعه باخبر میشود و سلول و آن طبقه گرم شده و افراد داخل آن میسوزند (یک نوع تفکر شبهه کمونیستی ). اما در سیستم خدا، پاداش و تنبیه به این طریق نیست و خدا فرصت زیادی به آدمیان میدهد و خدا پس کَله ی هر کسی که یک کار خلاف کند، نمی زند و به آدمیان حتی ظالمان فرصت کافی برای تفکر و برگشت و توبه میدهد. این نوع تفکر در فیلم ناشی از یک تفکر کمونیستی حاکم بر فیلم است که میخواهد بگوید خدا در مدیریت جامعه ناتوان است. همانطور که یهودیان می گفتند خدا هر کاری نمی تواند انجام دهد و در انجام بعضی کارها ناتوان است و انسان خودش باید به روش خودش عمل کند. انسانها وقتی به خیال خود، خدا را ناتوان می بینند، کمونیست میشوند.

 ولی در فیلم، همین مجموعه مدیریت از وضعیت افراد قرنطینه شده بی خبر است و به اوضاع اهمیتی نمیدهد! هر ماه، جای افراد بطور شانسی در بندها عوض میشود و ممکن است که افراد به بندهای بالاتر و یا پایین تر سقوط کنند. به نظر من این قسمت از فیلم  بطور زیرکانه ای مفهوم تناسخ را به رخ میکشد که هر انسانی بعد از مرگ دوباره با یک موقعیت دیگر متولد میشود. اما از نظر قرآن تناسخ وجود ندارد و تناسخ یک مفهوم شیطانی و اشتباه است. اگر هم منظور فیلم را از تعویض طبقات در هر ماه به این معنا بدانیم که انسانها اگر در موقعیتهای مختلف قرار گیرند، همان ماهیت واقعی خودشان را نشان میدهند؛ در این حالت میتوان معنا را پذیرفت. کسی که ماه پیش در طبقه پایین بود و غذا گیرش نمی آمد، در ماه بعد به طبقات بالاتر می رفت و غذاهای دیگران را میخورد و پایمال میکرد و خیلی زود فراموش میکرد که خودش زمانی در موقعیتهای پایینتر بوده است. خدای مهربان همه انسانها را در بهترین موقعیت خلق کرده است(لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ ) . یعنی اگر ما در خانواده فقیری به دنیا آمده ایم ، خدا به ما رحم کرده است و کسی که بعضی امکانات را ندارد، این موقعیت برای او خوب است و او در این موقعیت میتواند بهتر به سمت خدا برگردد.

 

لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ ﴿۴﴾

[که] براستى انسان را در بهترین حالت آفریدیم (۴)

 

ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ ﴿۵﴾

سپس او را به پست‏ ترین [مراتب] پستى بازگردانیدیم (۵)

 

إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ ﴿۶﴾

مگر کسانى را که گرویده و کارهاى شایسته کرده‏ اند که پاداشى بى‏ منت‏ خواهند داشت (۶)

 

در این قرنطینه که 333 طبقه است و هر طبقه دو نفر در آن ساکن هستند، جمعا 666 نفر هستند. از این نظر فیلم میخواهد 666 را یک عدد شیطانی معرفی کند و اشتباه فیلم از همینجا شروع میشود.

اتفاقا عدد 666 یک عدد شیطانی نیست و این یک اشتباه فاحش جامعه مسیحیت است که 666 را عدد شیطان معرفی کرده است. در تورات هم نوشته شده است که، هدیه ای که ملکه سباء برای پیامبر سلیمان فرستاد شامل 666 واحد نقره بود.  در دو آیه دیگر از تورات، 666 به عنوان عددی شیطانی معرفی شده است و گفته شده است که 666 عدد وحش است. در این فیلم هم 666 تعداد آدمیانی هستند که در بندها گیر افتاده اند و برای حفظ جان خود همدیگر را میخورند و حقوق دیگران را پایمال میکنند. شیطان عدد خاصی ندارد و تمام تلاشش این است که آدمیان هم نوعان خود را بخورند.

تقسیم ناعادلانه غذاها در فیلم نشان از این دارد که فیلم میخواهد سیستم توزیع رزق و روزی محیط قرنطینه را زیر سوال ببرد. اما در دنیای واقعی، خدا رزق و روزی افراد  را از طریقی میرساند که خودشان هم نمیدانند. خدا فقط حرف نمیزند و واقعا اینکار را میکند. در حالیکه مدیریت قرنطینه در فیلم، فقط حرف میزند و عملا تقسیم نمیکند.

 

وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا ﴿۳﴾

و از جایى که حسابش را نمى ‏کند به او روزى مى ‏رساند و هر کس بر خدا اعتماد کند او براى وى بس است‏ خدا فرمانش را به انجام‏رساننده است به راستى خدا براى هر چیزى اندازه‏ اى مقرر کرده است (۳)

وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا وَیَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَمُسْتَوْدَعَهَا کُلٌّ فِی کِتَابٍ مُبِینٍ ﴿۶﴾

و هیچ جنبنده‏ اى در زمین نیست مگر [اینکه] روزیش بر عهده خداست و [او] قرارگاه و محل مردنش را مى‏ داند همه [اینها] در کتابى روشن [ثبت] است (۶)

 

وَفِی السَّمَاءِ رِزْقُکُمْ وَمَا تُوعَدُونَ ﴿۲۲﴾

و روزى شما و آنچه وعده داده شده‏ اید در آسمان است (۲۲)

 

مَا أُرِیدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَمَا أُرِیدُ أَنْ یُطْعِمُونِ ﴿۵۷﴾

از آنان هیچ روزیى نمى‏ خواهم و نمى‏ خواهم که مرا خوراک دهند (۵۷)

 

إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ ﴿۵۸﴾

خداست که خود روزى بخش نیرومند استوار است (۵۸)

 

نمونه توزیع رزق و روزی خدا، سیستمی است که در میان حیوانات طراحی کرده است و رزق همه را به نحو احسن میرساند. یکبار در یکی از کلیپها، یک فرد ثروتمند عرب یک ببر را در خانه نگهداری میکرد. تا آنجایی که یادم است روزی سی یا چهل کیلو گوشت برایش فراهم میکرد و به این کارش افتخار میکرد. پیش خودم گفتم اگر بجای یک ببر، ده ببر به او بدهید تا نگهداری کند؛ آنوقت واقعا به مشکل بر میخورد هر چقدر هم که ثروتمند باشد. اما خدای رحمان تمام کائنات را میچرخاند بدون هیچ گونه کاستی ای. خدا در زمین به اندازه کافی قدرت خودش را نشان داده است و میدهد. حالا دیگر وظیفه ما است که کاستی های موجود در زمین را ناشی از عملکرد خویش بدانیم. بیشتر مردم از آنچه که خدا برای آنها نازل میکند، بیشتر مصرف میکنند و بیشتر بر میدارند و به این طریق مردم با حفر چاههای مفرط، کمبود آب بوجود می آورند و باعث زحمت سایر مردم میشوند. وقتی چیزی که حق ما نیست را برداریم؛ به نوعی دزدی کرده ایم. دزدی در حالت کلی به این معناست. برداشتن آنچیزی که حق ما نیست.

در فیلم مرد میخواهد با مسئولین محیط قرنطینه صحبت کند ولی آنها جواب او را نمیدهند و اساسا ارتباط با مسئولین محیط قرنطینه قطع است. در حالی که ما توی این دنیا، میتوانیم با خدا حرف بزنیم و با او درد دل کنیم و خدا هم واقعا جواب ما را میدهد. خدا میفرماید که ادعونی استجب لکم. یعنی مرا بخوانید تا جوابتان را گویم. خدا از رگ گردن به ما نزدیکتر است و حتی از خود ما به ما نزدیکتر است.

 

وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ ﴿۱۶﴾

و ما انسان را آفریده‏ ایم و مى‏ دانیم که نفس او چه وسوسه‏ اى به او مى ‏کند و ما از شاهرگ [او] به او نزدیکتریم (۱۶)

 

اگر تقوی داشته باشیم، جوابهای خدا را درک خواهیم کرد. خدا خودش را به ما نشان نمیدهد زیرا ما اصلا توانایی دیدن او را نداریم. اما توانایی داریم که آیات و نشانه های او را در طبیعت و کیهان و زندگی خویش ببینیم.

یک شیر تنها چیزی که میخورد گوشت حیوانات دیگر است و با همین یک نوع غذا تمام ویتامینهای بدنش تامین میشود. اما انسان اینطوری نیست و بعد از مصرف یک ماده خوراکی تکراری بطور مداوم دچار کمبودهای ویتامین خواهد شد. حیوانات و جانداران دیگر در یک چرخه طبیعی هرکدام کامل کننده یکدیگرند . گوشتی که از شکار یک شیر باقی می ماند، خوراک کفتارها میشود و مقداری که فاسد میشود، توسط ویروسها تجزیه میشود و دوباره به چرخه طبیعت بر میگردد. اما انسانها کامل کننده یکدیگر نیستند. انسانها در محیط قرنطینه فیلم کامل کننده همدیگر نیستند و هر کسی به فکر خودش است. در این محیط، تعاون و همکاری و احسان و نیکوکاری و ایثار بی معنی است. به همین خاطر خدا می فرماید:

 

فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیهِ وَقُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِینٍ ﴿۳۶﴾

پس شیطان هر دو را از آن بلغزانید و از آنچه در آن بودند ایشان را به درآورد و فرمودیم فرود آیید شما دشمن همدیگرید و براى شما در زمین قرارگاه و تا چندى برخوردارى خواهد بود (۳۶)

 

درندگی، خوی حیوانی و شیطانی و غرایز حیوانی و زنده ماندن به هر قیمتی و خوشگذارنی به هر قیمتی جزو اعمال و کارهای ساکنین این محیط قرنطینه است.  بعضی افراد داخل قرنطینه حتی از حیوانات هم گمراهترند. پیرمرد بد طینت بعد از صرف غذا با ولع فراوان و دست اندازی به تمام غذاها، در نهایت آب دهانش را به روی غذاها می اندازد و وقتی از او پرسیده میشود که چرا اینکار را کردی؟ او در جواب می گوید که طبقه بالایی ها هم همین کار را کرده اند برای ما. در سیستمهای شیطانی، همه چیز براساس رقابتهای ناصحیح، چشم و هم چشمی و کینه و حسد و انتقام می چرخد.

 فداکاری و ایثار و از خود گذشتگی برای افراد دیده نمیشود. ما در این جهان نمی توانیم بدون ایثار و فداکاری، طی طریق کنیم و اصلا فداکاری و ایثار و از خود گذشتگی یک نوع راه نجات است. ما اگر احسان و فداکاری کنیم، در مرحله اول خودمان را نجات داده ایم.

 

لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ ﴿۹۲﴾

هرگز به نیکوکارى نخواهید رسید تا از آنچه دوست دارید انفاق کنید و از هر چه انفاق کنید قطعا خدا بدان داناست (۹۲)

 

شیطان چیزی برای از دست دادن ندارد؛ بنابراین از چهار جهت به بنی آدم حمله میکند و تنها قصدش این است که بنی آدم را از بین ببرد و یا او را به یک شیطان تبدیل کند. برای شیطان حالت سومی وجود ندارد. وقتی چنین دشمن سرسختی وجود دارد، بی معنی است که وقت خویش را تلف کنیم.

طبق فرموده قرآن، ابلیس، الله را به عنوان خالق قبول دارد. شیطان علیه یکی از صفات خدا با نام الرحمن عصیان کرده است و تمام فریبهای او بخاطر زیر سوال بردن رحمانیت خداست.

 

یَا أَبَتِ لَا تَعْبُدِ الشَّیْطَانَ إِنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلرَّحْمَنِ عَصِیًّا ﴿۴۴﴾

پدر جان شیطان را مپرست که شیطان [خداى] رحمان را عصیانگر است (۴۴)

 

یَا أَبَتِ إِنِّی أَخَافُ أَنْ یَمَسَّکَ عَذَابٌ مِنَ الرَّحْمَنِ فَتَکُونَ لِلشَّیْطَانِ وَلِیًّا ﴿۴۵﴾

پدر جان من مى‏ ترسم از جانب [خداى] رحمان عذابى به تو رسد و تو یار شیطان باشى (۴۵)

 

شیطان علیه صفت رحمانیت خدا شورش کرده است و میخواهد به همه بقبولاند که طبق سیستم رحمانی زندگی نکنند. زیرا شیطان میداند که تنها راه زندگی موفق در زمین، زندگی کردن طبق سیستم رحمانی است.

 

الرَّحْمَنُ ﴿۱﴾

[خداى] رحمان (۱)

 

عَلَّمَ الْقُرْآنَ ﴿۲﴾

قرآن را یاد داد (۲)

 

خَلَقَ الْإِنْسَانَ ﴿۳﴾

انسان را آفرید (۳)

 

عَلَّمَهُ الْبَیَانَ ﴿۴﴾

به او بیان آموخت (۴)

 

خدای رحمان قرآن را به مردم یاد داد و انسان را آفرید و به انسان بیان آموخت. اما شیطان میخواهد دقیقا این سه را نقض کند. شیطان میخواهد کسی قرآن و یا کتابهای آسمانی نخواند و یا طوری بخوانند که چیزی متوجه نشوند و فقط صوت و قرائت قرآن را گوش کنند و فقط از نظر صوتی لذت ببرند. شیطان با الهام شعر و توهمات میخواهد مردم از قدرت بیان خویش استفاده نکنند و بیانی که خدا به آنان آموخته است را منحرف کنند و همچنین تمام تلاش او این است که انسان و توانایی های او را منحرف کند و وقت او را به چیزهای دیگری تلف کند. مثلا شیطان ، انسان را به مهملاتی همچون :

  • ای انسان تو خدای خودت هستی!
  • ای انسان تو بدون خدا هم میتوانی راه راست را پیدا کنید.
  • ای انسان تو کامل هستی.
  • ای انسان تو برای لذت بردن به زمین آمده اید.
  • ای انسان ، دین برای تو لازم نیست، چون خدا به تو عقل داده است!
  • ای انسان تو میتوانی به مرحله خدایی برسی!

و ...

مشغول میکند و  با این ایدئولوژی های پوچ و نادرست، توانایی های واقعی انسان را منحرف میکند. کسی که خلبان نیست ولی به او بگویید که تو خلبانی و او باور کند؛ قطعا این باور نادرست (توهم) روزی کار دستش خواهد داد. 

بشر تبعیدی آنچنان در تهیه غذای خویش در زمین سر در گم است که هر قومیت و ملیتی ، غذاهای مختلفی برای خود اختراع کرده است. میلیونها سال است که حیوانات بومی زمین غذاهای یکسانی دارند و غذایشان در زمین آماده ست، ولی انسان بسته به اقوام مختلف، انواع ترشیجات، شوریجات، سوشیجات، ماکارونی ،پنیر ، ماست و ... را اختراع کرده است. گاها بچه های نسل جدید غذاهای نسل قدیم را اصلا نمیتوانند بخورند و تمایلی به آن هم ندارند. غذاهای هندی کاملا با غذاهای ایرانی متفاوت است و انگار از دو کره مختلف آمده اند. در بین بعضی اقوام، مردان چیز زیادی از آشپزی نمی دانند و بدون زنان مجبورند روال متفاوت و جدیدی از تغذیه را ادامه دهند.  این همه تنوع و اختلاف نشان از غیر بومی بودن انسان در زمین دارد. اما در بهشت هر آنچه که بخواهی ، آماده ست. برخلاف جهنم، که هر آنچه که بخواهی، نیست.

 

وَحِیلَ بَیْنَهُمْ وَبَیْنَ مَا یَشْتَهُونَ کَمَا فُعِلَ بِأَشْیَاعِهِمْ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ کَانُوا فِی شَکٍّ مُرِیبٍ ﴿۵۴﴾

و میان آنان و میان آنچه [به آرزو] مى‏ خواستند حایلى قرار مى‏ گیرد همان گونه که از دیرباز با امثال ایشان چنین رفت زیرا آنها [نیز] در دودلى سختى بودند (۵۴)

 

ثروتمندان غذاهای خاصی برای خود تهیه می کنند و غیر از آن را نمی خورند و تمایلی نسبت به آن ندارند.  فقرا غذاهای ارزانتری می خورند و بسیاری از مردم نسبت به این نوع غذاهای ساده که فقرا استفاده میکنند، تمایلی ندارند.

 

وَلَا یَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْکِینِ ﴿۳۴﴾و به غذای مسکین تمایل نشان نمیدهد (۳۴)

 

بشر به هم نوع خویش رحم نمیکند. در تغذیه بسیار اسراف میکند ؛ این نوع رفتار نشان از آن دارد که بشر همچنان میخواهد به تکبر خود ادامه دهد.  ما به خاطر همین تکبر از بهشت اخراج شدیم؛ آدمی شایسته است که از تغذیه خویش کم کند و اسراف نکند و به همان مقدار ، مساکین را اطعام کند. واقعا حیف است که بخاطر شکم ، خودمان را برای همیشه به جهنم بیندازیم. 

از آنجا که ما قبلا شیطان را انتخاب کردیم و علیه خدا شورش کردیم، خدا اینبار از ما میخواهد در کره زمین علیه شیطان شورش کنیم. به همین خاطر است که خدا میفرماید که دشمنی با شیطان باید دو طرفه باشد.

 

إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّمَا یَدْعُو حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِیرِ ﴿۶﴾

در حقیقت‏ شیطان دشمن شماست‏، شما هم او را دشمن گیرید او فقط دار و دسته خود را مى‏ خواند تا آنها از یاران آتش باشند (۶)

 

مادام که ما شیطان را دشمن خود فرض نکنیم، نمی توانیم به سوی خدا برگردیم. وقتی شما شیطان را دشمن خود میدانید، به این معناست باید روشهای فریب او را بشناسید و از دستورات و وسوسه های او دوری کنید.

پیش بینی زلزله توسط حیوانات یک امر طبیعی است و بخاطر اخت بودن آنها با زمین است. اما بشر تبعید شده، در این مورد کاملا گیج است. مشاهدات زیادی مبنی بر ترک لانه قبل از وقوع زلزله از سوی مارها، راسوها و موش ها گزارش شده است؛  این حیوانات برای فرار از خطرات زلزله، چند روز پیش از وقوع آن، محل را ترک میکنند. حتی بعضی مارها یک ماه قبل از زلزله ، محل را ترک میکنند! حیوانات قبل از زلزله انواع مختلفی از بی قراری ها تا ترک لانه و فرار را بروز می دهند. آزمایشات نشان داده است که  مورچه ها قبل از زلزله، بسته به شدت زلزله ، نظم و آرامش خود را از دست می دهند. این موارد نشان میدهد که حیوانات و موجودات دیگر تنها در صورت وقوع یک خطر واقعی دچار استرس و ترس و اضطراب میشوند. اما بیشتر استرسها و ترسها و ناراحتی هایی که انسان بر خود تحمیل میکند، غیر واقعی است و بیشتر الکی است و فقط احساسات و توهمات است. همین مورد دلیل تبعید انسان به کره زمین را مشخص میکند. تا وقتی که انسان این خصوصیات بیخود را  از خود دور نکند، نمی تواند به موطن اصلی خویش بهشت برگردد. واکنش در مقابل یک خطر غیرواقعی و کاذب! استرس بخاطر هیچ! ترس از هیچ!

هیچ حیوانی از تاریکی نمیترسد بجز انسان! هیچ حیوانی برای خود توهم نمیسازد تا بعد از توهم خودساخته بترسد. البته دلیل این رفتار انسان برمیگردد به قرین و همزاد او که همان شیطان است. شیطان متاسفانه با القاء ترس به قربانیان خود، آنان را کنترل میکند.

 

الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَیَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشَاءِ وَاللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَفَضْلًا وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ﴿۲۶۸﴾

شیطان شما را از تهیدستى بیم مى‏ دهد و شما را به زشتى وامى دارد؛ و(لى‏) خداوند از جانب خود به شما وعده آمرزش و بخشش مى‏ دهد، و خداوند گشایشگر داناست‏. (۲۶۸)

 

در این فیلم، اگر افراد به ایثار و جهاد در راه خدا ایمان داشتند، غذا به همه میرسید و محیطی وحشی فراهم نمیشد و افراد همدیگر را از بین نمی بردند. بشر برای زندگی روی کره زمین، بیش از هرچیزی به محیطی آکنده از دوستی و فداکاری و ایثار نیازمند است. فداکاری و ایثار و جهاد در راه خدا از راه علم و امکانات و منطق بدست نمی آید. بلکه تنها راه دین است ، دینی خالص مبتنی بر کتاب آسمانی.

در آخر فیلم؛ فکر کنم افراد به نیستی میرسند و این یک اشتباه فاحش است. زیرا انسان هیچوقت از بین نمی رود. ماندگاری انسان حتی در جهنم ابدی است. بعضی ها میگویند که  جهنم وجود ندارد و جهنم و بهشت همینجاست! مهمترین دلیل بر وجود جهنم، این است که ما همانطور که در بهشت بخاطر ارتکاب گناه به اینجا زمین تبعید شدیم. کسانی هم که در اینجا گناه مرتکب شوند، به جایگاه بسیار بدتری به اسم جهنم تبعید میشوند. قطعا مرگ و عدم بهتر از جهنم است و طبق فرموده قرآن این آرزوی جهنمیان است که برآورده نمیشود. جهنمیان روزی هزار بار آرزوی عدم و مرگ میکنند ولی امکان پذیر نیست. کسی که میگوید که جهنم وجود ندارد و بعد از مرگ همه چیز تمام میشود؛ در جواب باید به او گفت ای کاش اینطوری بود که شما می گویید. عدم بسیار بهتر از جهنم است.  ولی قطعا اینطوری نیست و وجود جهنم حتمی است. این فیلم نکات مثبتی داشت و نکات منفی هم داشت. در هر فیلمی که نگاه میکنیم، نباید تمام مطالب آن را دربست پذیرفت؛ خدا عقل و فهم به ما داده است و باید در این نوع فیلمها، دقت کرد و تحت تاثیر ایدءولوژیهای غلط قرار نگرفت.

 

 

 

  • اسعد حسینی
۰۱
مهر
۰۲

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت شصت و یک)

جمع اضداد!

 

شاید شما هم عبارت "جمع اضداد" را شنیده یا خوانده باشید که میان صوفیان و فلاسفه مطرح است. ابتدا باید بدانیم که در سیستم رحمانی، جمع اضداد امکان پذیر نیست. این یک واقعیت است که در این جهان اضداد وجود دارند ولی مطابق با سیستم رحمانی نیستند و سیستم شیطانی آن را بوجود آورده است. بعضی ها فکر میکنند که شب ضد روز است و یا سفید ضد سیاه است. ولی اینها ضد هم نیستند. بلکه اینها زوجند. خدای حکیم در قرآن از عبارت جمع اضداد استفاده نفرموده است ولی عبارت زوجیت را بکار برده است. یکی از بزرگترین نشانه های خدا ، زوجیت است. خدا در جهان ما ، همه چیز را زوج آفریده است. شاید کسی از خود سوال کند چرا خدا همه چیز را به صورت زوج آفریده است.  هدف اصلی زوج آفریده شدن در جهان مادی، عبرت گرفتن و متذکر شدن انسانهاست. یعنی خدا بوسیله آفریدن ازواج و متممها و مکملها در این جهان، ما را به نشانه هایش راهنمایی میکند و اندیشه انسان را به تلاش و کنکاش وا میدارد (وَمِنْ کُلِّ شَیْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَیْنِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ ). ما در این جهان سن محدود و مهمتر از همه توانایی های محدودی داریم. بنابراین برای شناسایی جهان و همچنین شناسایی خودمان، بوسیله ازواج راحت تر میتوانیم تحقیق کنیم و به نتیجه برسیم.

 

وَمِنْ کُلِّ شَیْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَیْنِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ ﴿۴۹﴾

و از هر چیزى دو گونه آفریدیم امید که شما عبرت گیرید (۴۹)

 

اما شیطان زوجیت را منحرف میکند و آن را به ضدیت تبدیل میکند. متاسفانه جمع اضداد در دل زندگی مردم رخنه کرده است و زندگی آنان را به هم ریخته است. مثلا خیلی از مردم به جمله "با کسی رفیق شو که از خودت ثروتمندتر باشد" عقیده مندند. ولی این عبارت یک جمله شیطانی است که دو واقعیت متضاد در آن جمع شده است. این جمله شیطانی، به افراد پیشنهادی را میدهد که فرد مقابل را در نظر نمی گیرد. زیرا فرد این توصیه را فقط میتواند برای خودش بکار برد و نه رفیقش. جمع اضداد در سیستم رحمانی امکان پذیر نیست ولی سیستم شیطان بر این مبنا استوار است. مثلا یکی دیگر از توصیه های شیطان این است که اگر تصادف کردید و ضرری به طرف مقابل زدید ، در حد امکان فرار کنید و فرد مقابل را مقصر نشان دهید؛ اما اگر شما متضرر بودید، نگذارید فرد فرار کند. این نوع فلسفه زندگی یک نوع جمع اضداد است و سیستم شیطانی کلا براساس جمع اضداد استوار است. اگر فلسفه زندگی براساس جمع اضداد پایه گذاری شده باشد، یک نوع شیطان پرستی است. شیطان پرستی فقط مربوط به فرقه های فراماسونی مثل فرقه آنتوان لوی نیست، بلکه هر کس اینجور تفکرات مبتنی بر جمع اضداد را رویه زندگی خویش قرار دهد، به نوعی شیطان پرست است. آنتوان لاوی موسس کلیسای شیطان می گوید که : شیطان می‌گوید انتقام و خونخواهی کردن بجای برگرداندن صورت. اما آنتوان همین قانون را در مورد طرف مقابل نمی پذیرد. در اینجا قصد نداریم که فرقه آنتوان لاوی را با جمله و یا عبارت "شیطان پرست و یا شیطان گرا" معرفی کنیم و صورت مساله را پاک کنیم. شیطان پرستی بر اساس جمع اضداد طراحی شده است. خیلی از تفکرات انتون لاوی ( یا لوی) در میان عامه مردم هم وجود دارد. فقط با این فرق که او صراحتا افکارش را میگوید ولی بقیه در لفافه مذهب و قومیت این افکار را اعلام می دارند. خیلی از صوفیان و شعراء ، جمع اضداد را ترویج میکنند و عقاید خویش را بر این اساس بنا نهاده اند. حتی میگویند که صوفی جمع اضداد است. آنان پا را فراتر از این حرفها گذاشته و خدا را جمع اضداد معرفی میکنند!  دلیلشان هم این است که بعضی صفات خدا را ضد هم میدانند مثل اول و آخر و یا ظاهر و باطن. در حالیکه این صفات ضد هم نیستند، بلکه این علم ماست که این صفات را درک نمی کند و خیال میکند ضد همند. خدا منزه و مبری است از اینکه جمع اضداد باشد. بلکه شیطان اضداد را پیش می آورد و سیستم رحمانی منطبق با جمع اضداد نیست. هدف مهم شیطان هم از طراحی جمع اضداد این است که زندگی در سیستم رحمانی را غیر ممکن کند و نسبت به خدا گمان بد ایجاد کند. در این جهان شیطان روشی را بکار می گیرد که ضد رحمانی باشد. هر روش ضد رحمانی برای انسان بیراهه و دردسرساز است. نفسهای ما (و نه جسمهای ما) قبلا به ربوبیت خدا شهادت داده اند. حواس و جسم ما چیزی از آن حادثه به یاد ندارد ولی ما باید با بصیرت خویش ، نفس خویش را دوباره به گفتن بَلَى به ربوبیت خدا قانع کنیم (أَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَى). خدا بوسیله سیستم رحمانی که طراحی نموده است، میخواهد تمام جهانیان را تربیت کند تا شایستگی برگشت به بهشت را دوباره بدست آورند. جمع اضداد دستیابی به این هدف را به خطر می اندازد.

متاسفانه جمع اضداد در تار و پود جامعه ریشه دوانده است شاید شنیده و یا دیده باشید که بعضی خانواده ها برای پسرشان، عروسی کم خرج و ساده می خواهند ولی برای دخترشان عروسی مجلل می خواهند. این رفتار و کنش، جمع اضداد است که منطبق با سیستم رحمانی نیست و بلکه منطبق با سیستم شیطانی است. چیزهایی که شیطان پیشنهاد میدهد، با توصیه های رحمانی متضاد است و هیچوقت هم جمع نخواهند شد.

کسانی که در این دنیای فانی عزم جدی برای برگشت به طرف خدا از خود نشان نمی دهند، تفکراتی را بر می گزینند که برایشان جمع اضداد را توجیه کند. جمع اضداد یعنی هم خدا را می خواهد، هم خرما را. خیلی از افراد که مشروبات الکلی مینوشند، تا حدی دین را قبول دارند که بتوان مصرف مشروب الکلی را با دین جمع کرد و این یعنی نوعی جمع اضداد. شعر مهمترین توجیه است برای جمع اضداد. به همین خاطر شعرا همیشه میگویند که هم این و هم آن و یا نه این و نه آن! کتاب شعری به اسم دیوان شمس پر است از جمع اضداد. اشعار مهمترین دشمن پیام خدا هستند.

ضرب المثل های غلط در میان مردم جا افتاده که همگی حامل پیام جمع اضدادند. مثلا اگر چیزی بدون محافظ گذاشته شود؛ میگویند "همینجوری به امان خدا رها شده". در حالیکه امان خدا از هر امانی بالاتره. مگر از امان خدا بالاتر هم داریم. تمام امنیتها و پناهگاهها پیش خداست. متاسفانه شیطان حتی در ضرب المثل ها هم دخالت کرده و جملات فراوانی با مضمون جمع اضداد علیه خدای عالمیان منتشر کرده است.

یا اینکه میگویند: موسی به دین خود و عیسی به دین خود. در حالیکه تمام پیامبران از جمله موسی و عیسی، همگی یک دین داشته اند و همگی مسلمان بوده اند و هیچکدام ادعای تاسیس دین جدید نداشته اند. این ضرب المثل خودش چندین ضدّ را با هم جمع کرده است.

یا ضرب المثل دیگر میگوید : خدا بد نده! در حالیکه خدا همیشه خیر را برای مردم میخواهد و اگر بدی ای به مردم میرسد بخاطر کارها و اعمال خود مردم است.

 

مَا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَمَا أَصَابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ وَأَرْسَلْنَاکَ لِلنَّاسِ رَسُولًا وَکَفَى بِاللَّهِ شَهِیدًا ﴿۷۹

هر چه از خوبیها به تو مى ‏رسد از جانب خداست و آنچه از بدى به تو مى ‏رسد از خود توست و تو را به پیامبرى براى مردم فرستادیم و گواه بودن خدا بس است (۷۹)

 

یکی از نشانه های بلوغ نفس افراد این است که بوجود آمدن شر را از طرف شیطان بدانند. اگر یک روزی با اتوموبیلت تصادف کردید و طرف مقابل شروع به دشنام گویی و جنگ کرد، بدانید که پای شیطان درمیان است تا جنگ راه بیندازد.

موسی در دورانی از زندگیش بخاطر تعصب طایفه ای، با یک قبطی درگیر شد و ناخواسته قتل انجام گرفت؛ اما او فورا متوجه قضیه شد و عامل اصلی شر و قتل را به شیطان نسبت داد.

 

وَدَخَلَ الْمَدِینَةَ عَلَى حِینِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِیهَا رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلَانِ هَذَا مِنْ شِیعَتِهِ وَهَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِی مِنْ شِیعَتِهِ عَلَى الَّذِی مِنْ عَدُوِّهِ فَوَکَزَهُ مُوسَى فَقَضَى عَلَیْهِ قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِینٌ ﴿۱۵

و داخل شهر شد بى‏آنکه مردمش متوجه باشند پس دو مرد را با هم در زد و خورد یافت‏ یکى از پیروان او و دیگرى از دشمنانش [بود] آن کس که از پیروانش بود بر ضد کسى که دشمن وى بود از او یارى خواست پس موسى مشتى بدو زد و او را کشت گفت این کار شیطان است چرا که او دشمنى گمراه‏ کننده [و] آشکار است (۱۵)

 

قَالَ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی فَاغْفِرْ لِی فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ﴿۱۶

گفت پروردگارا من بر خویشتن ستم کردم مرا ببخش پس خدا از او درگذشت که وى آمرزنده مهربان است (۱۶)

 

ایوب ، بیمار میشود و در نهایت، اعتراف میکند که بیماری او از طرف شیطان است.

 

وَاذْکُرْ عَبْدَنَا أَیُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ ﴿۴۱

و بنده ما ایوب را به یاد آور آنگاه که پروردگارش را ندا داد که شیطان مرا به رنج و عذاب مبتلا کرد (۴۱)

 

زندگی موسی و ایوب بعد از این اعترافاتشان، زمین تا آسمان فرق کرد و هر دو به مدارج عالی رسیدند. آنان فهمیدند که شیطان در تمام حوادث شرّ دخیل است. آنان دشمن اصلی خویش را شناخته بودند  و این بزرگترین پیروزی هر انسانی است. وقتی آدمیان بزرگترین دشمن خویش را بشناسند، دیگر دیر عصبانی میشوند و در جنگ و جدالهای بیخودی نمی افتند و زندگی امنتری را طی میکنند. خدا می فرماید که : وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا ﴿۶۳و بندگان خداى رحمان کسانى‏ اند که روى زمین به نرمى گام برمى دارند و چون نادانان ایشان را طرف خطاب قرار دهند به ملایمت پاسخ مى‏ دهند (۶۳)  بندگان خدای رحمان عامل اصلی شرّ را میشناسند و به همین علت آنان به ملایمت پاسخ میدهند و به نرمی و لطافت رفتار میکنند ، زیرا میدانند که خدا عامل اصلی تمام خوبی هاست و شیطان عامل اصلی شرّ است.

 

إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّمَا یَدْعُو حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِیرِ ﴿۶

در حقیقت‏ شیطان دشمن شماست‏ شما [نیز] او را دشمن گیرید [او] فقط دار و دسته خود را مى‏ خواند تا آنها از یاران آتش باشند (۶)

 

شرک بزرگترین جمع اضداد است. در قرآن ذکر شده است که مشرکین ، شرکشان را به خدا نسبت میدادند و میگفتند که خدا در سیستم رحمانی خودش دستور به آن داده است. اما خدا در ادامه می فرماید که آنان نسبت به این موضوع دانشی ندارند و فقط حدس میزنند و دروغ میگویند. بکار بردن جمع اضداد در مورد سیستم رحمانی به علت بی دانشی است و یک نوع دروغ است.

 

وَقَالُوا لَوْ شَاءَ الرَّحْمَنُ مَا عَبَدْنَاهُمْ مَا لَهُمْ بِذَلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا یَخْرُصُونَ ﴿۲۰

و مى‏ گویند اگر [خداى] رحمان مى‏ خواست آنها را نمى ‏پرستیدیم آنان به این [دعوى] دانشى ندارند [و] جز حدس نمى‏ زنند (۲۰)

 

خدای حکیم خالق ماست و آن باریتعالی بهتر از هر کسی میداند که صلاح بشریت در چیست و او هیچوقت به جمع اضداد دعوت نمی کند. تنها راه نجات بشریت ، دوری از جمع اضداد است. جمع ضدها همان سیستم شرّ شیطان است.

 

کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ کُرْهٌ لَکُمْ وَعَسَى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ ﴿۲۱۶

بر شما کارزار واجب شده است در حالى که براى شما ناگوار است و بسا چیزى را خوش نمى دارید و آن براى شما خوب است و بسا چیزى را دوست مى دارید و آن براى شما بد است و خدا مى‏ داند و شما نمیدانید (۲۱۶)

 

بعضی شعراء تفکرات نادرستی در مورد جمع اضداد دارند. در حالیکه در سیستم رحمانی اصلا جمع اضداد وجود ندارد. نوشته اند که : ابوسعید خراز گفته‌ بود که‌ او خدا را از راه‌ جمع‌ او میان‌ دو ضد، شناخته‌ است‌، زیرا خود ابوسعید جمع‌ آن‌ دو را در خودش‌ یافته‌ و دیده‌ بود. او می‌دانست‌ که‌ به‌ صورت‌ خدا آفریده‌ شده‌ است‌ و گفته خدا را شنیده‌ بود که‌ او اول‌ و آخر و ظاهر و باطن‌ است‌، و این‌ آیه‌ را شاهد گفته خود آورده‌ بود.

خدای رحمان منزه است از این تفکرات شیطانی و گفته های بی سر و ته.  جمع اضداد در مورد خدا امکان پذیر نیست. سیستم شیطانی و سیستم رحمانی قابل جمع نیستند و پدیده های این دو سیستم با هم هیچ آشتی ای ندارند و تا ابد هم هیچ آشتی ای نخواهند داشت. شیطان این خواب (جمع اضداد) را به جهنم خواهد برد.

پیامبر ابراهیم خیلی خوب متوجه شده بود که سیستم شیطانی بر خلاف سیستم رحمانی است و جمع اضداد فقط زمانی امکان پذیر است که مردم شیطان را بپذیرند. به همین خاطر ، ابراهیم با هوشمندی کامل خطاب به پدرش، جمع اضداد را رد کرد و آن را مخلّ امنیت دانست.

 

یَا أَبَتِ لَا تَعْبُدِ الشَّیْطَانَ إِنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلرَّحْمَنِ عَصِیًّا

پدر جان شیطان را مپرست که شیطان خداى رحمان را عصیانگر است

 

شیطان دشمن بنی آدم است زیرا با جلوه دادن عادی جمع اضداد، فرهنگ خودش را منتشر میکند.

 

أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ

اى فرزندان آدم مگر با شما عهد نکرده بودم که شیطان را مپرستید زیرا وى دشمن آشکار شماست

 

 جبهه خیر و جبهه شر با هم قابل جمع نیستند. نمیتوان هم به کتاب خدا ایمان داشت و هم از طاغوت برای داوری استفاده کرد.

 

 

أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ یُرِیدُونَ أَنْ یَتَحَاکَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ وَیُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَنْ یُضِلَّهُمْ ضَلَالًا بَعِیدًا ﴿۶۰

آیا ندیده‏ اى کسانى را که مى ‏پندارند به آنچه به سوى تو نازل شده و [به] آنچه پیش از تو نازل گردیده ایمان آورده‏ اند [با این همه] مى‏ خواهند داورى میان خود را به سوى طاغوت ببرند با آنکه قطعا فرمان یافته‏ اند که بدان کفر ورزند و[لى] شیطان مى‏ خواهد آنان را به گمراهى دورى دراندازد (۶۰)

 

خدا میخواهد مردم به سمت خیر بروند ولی شیطان میخواهد به سمت شر. این دو خواسته ضد همند. بزرگترین جمع اضداد، جمع  بت پرستی و توحید (شرک) در کنار هم است. شریک قائل شدن برای خدا بزرگترین مثال جمع اضداد است. فرد مشرک در عین حال که میگوید خدا یکی است ولی غیر خدا را هم به عنوان الهه می گیرد. لا اله الا الله به طور جامع هر گونه جمع اضدادی را باطل اعلام میکند. لا اله الا الله یعنی خدایی در کنار الله نیست (و نباید باشد)

انسان بخاطر عجول بودن و جهالت، همانطور که خیر را میخواهد ؛ با همان روش هم شر را میخواهد. این همان جمع اضداد است.

 

وَیَدْعُ الْإِنْسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَیْرِ وَکَانَ الْإِنْسَانُ عَجُولًا ﴿۱۱

و انسان [همان گونه که] خیر را فرا مى‏ خواند [پیشامد] بد را مى‏ خواند و انسان همواره شتابزده است (۱۱)

 

شکر یعنی استفاده درست و صحیح از سیستم و نعمات رحمانی و کفر یعنی استفاده ناصحیح از آن. شکر و کفر با همدیگر همزمان نوعی جمع اضداد است.

شیطان با مطرح نمودن اضداد، سعی در به شک انداختن افراد نسبت به خالقشان دارد. مثلا بعضی ها می گویند که چطور خدا هم هدایت میکند و هم گمراه میکند.

 

وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشَاءُ وَیَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ أَنَابَ ﴿۲۷

و کسانى که کافر شده‏ اند مى‏ گویند چرا از جانب پروردگارش معجزه ‏اى بر او نازل نشده است بگو در حقیقت ‏خداست که هر کس را بخواهد بى‏ راه مى‏ گذارد و هر کس را که [به سوى او] بازگردد به سوى خود راه مى ‏نماید (۲۷)

 

وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَکِنْ یُضِلُّ مَنْ یَشَاءُ وَیَهْدِی مَنْ یَشَاءُ وَلَتُسْأَلُنَّ عَمَّا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿۹۳

و اگر خدا مى‏ خواست قطعا شما را امتى واحد قرار مى‏ داد ولى هر که را بخواهد بیراه و هر که را بخواهد هدایت مى ‏کند و از آنچه انجام مى‏ دادید حتما سؤال خواهید شد (۹۳)

 

اراده خدا جامع و کامل است و هیچوقت  اشتباه نمی کند. بنابراین کسی را هدایت کند و یا کسی را گمراه کند ؛ هر دو به آنچه استحقاقش را داشته اند رسیده اند. اگر خدای رحمان و رحیم کسی را هدایت نکند، یعنی آن فرد گمراهی میخواهد. این دو موضوع جمع اضداد نیست. بلکه اراده و درک و فهم ما در این جهان مادی نمیتواند بدرستی این موضوع را از هم تشخیص دهد. اما در روز قیامت تشخیص آن ساده خواهد بود زیرا بصیرت و درک افراد در آن روز خیلی دقیقتر است و میدانند که خدا هیچوقت اشتباه نمی کند و بیخود بیگناهان را گمراه نمی کند.

 

وَلَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غَافِلًا عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ إِنَّمَا یُؤَخِّرُهُمْ لِیَوْمٍ تَشْخَصُ فِیهِ الْأَبْصَارُ ﴿۴۲

و خدا را از آنچه ستمکاران مى کنند غافل مپندار جز این نیست که [کیفر] آنان را براى روزى به تاخیر مى‏ اندازد که بصیرتها و بینشها قوی مى ‏شود (۴۲)

 

خیلی از شعراء و صوفیان و فیلسوفان از آن جا که جمع اضداد کردند، حیران و سرگردان شدند. نتیجه بلافصل جمع اضداد، حیرت و سرگردانی است. شیطان برای حل این حیرت و سرگردانی، افراد را به مستی و جادو دعوت میکند. خیلی از افراد بخاطر خلاص شدن از این حیرت، وارد مراحل یوگا و مدیتیشن میشوند و سعی دارند که مسائل را در آن جا به فراموشی بسپارند و عقل و تفکر و خرد خویش را تعطیل کنند.

جمع اضداد مهمترین نکته ای است که بشر در مورد آن به اشتباه رفته است و بطور طبیعی آن را انجام میدهد. مثلا می گویند که : در نا امیدی بسی امید است. در حالیکه خدا هیچوقت نا امیدی را توصیه نمی فرماید. بلکه جمله صحیح این ضرب المثل در آیه قرآن ذکر شده است.

 

إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ﴿۶

آرى با هر دشوارىی آسانى ای است (۶)

 

یعنی هر دشواری ای و سختی ای ، آسان خواهد شد و این دقیقا برخلاف آن چیزی است که ضرب المثل در نا امیدی بسی امید است می گوید. زیرا خود خدا دستور می فرماید که هیچوقت از خدا نا امید نشوید و فقط گمراهان اند که از رحمت خدا ناامید میشوند.

 

قَالَ وَمَنْ یَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ ﴿۵۶

گفت چه کسى جز گمراهان از رحمت پروردگارش نومید مى ‏شود (۵۶)

 

بشر جمع اضداد را به این دلیل مطرح میکند که دلایل پشت پرده وقایع و عالم غیب را باور ندارد.

 

فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَکِنَّ اللَّهَ رَمَى وَلِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ بَلَاءً حَسَنًا إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ﴿۱۷

و شما آنان را نکشتید بلکه خدا آنان را کشت و چون [افکندى تو نیفکندى بلکه خدا افکند  و بدین وسیله مؤمنان را به آزمایشى نیکو بیازماید قطعا خدا شنواى داناست (۱۷)

 

در این آیه، بعضی ها فکر میکنند که جمع اضداد انجام شده است (وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَکِنَّ اللَّهَ رَمَى). اما این دید و علم ناقص ماست که فکر میکند این آیه جمع اضداد است. پیامبر محمد تیر می اندازد، ولی خدا هم تیر می اندازد و این خداست که آنان را با تیر زد و نه پیامبر محمد. خدا میخواهد به ما بگوید که او پیامبر را بطور غیبی کمک میکرد و تیرهای پیامبر با کمک خدا به هدف میخورد و اگر خدا نبود، هیچوقت به هدف نمیخورد. وقتی خدا با گروهی باشد، صدها نفر ، هزاران نفر را شکست میدهند. انسان ساز و کار پشت پرده و غیبی قضایا را درک نمی کند و به همین خاطر میگوید که اینها جمع اضداد است.

نظریه شیطانی وحدت وجود ، یک نوع جمع اضداد است. روش شیطان با روش خدا قابل جمع نیست. صوفی ها صلح کل را مطرح میکنند که طبق آن هیچ ایده ای غلط نیست و همه ایده ها قابل جمع هستند. طبق نظریه صلح کل صوفیان، همه فرقه ها و احزاب یکسانند و فرقی بین مسجد و میخانه نیست. این نوع افکار شیطانی میخواهند به نظریه جمع اضداد یک کلیت ببخشد و آن را رسمیت دهند.

 اگر کسی کتاب شیطان گرائی (انجیل شیطان) نوشته انتون لاوی را مطالعه کند، متوجه خواهد شد که او در قوانین خود، جمع اضداد کرده است. آنتوان لاوی در تفکراتش لذات را فقط برای خود میخواهد، حتی به قیمت نابودی دیگران. گروههای فراماسونری هم اینچنین فکر میکنند و هر چیزی را برای خود میخواهند. آنان آدمهای نیکوکار و بخشنده ای نیستند ، اما در میان خویش، همدیگر را برادر صدا میزنند. ایده های این گروهها پر است از جمع اضداد.

 

 

إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّمَا یَدْعُو حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِیرِ ﴿۶﴾

در حقیقت‏ شیطان دشمن شماست‏ شما [نیز] او را دشمن گیرید [او] فقط دار و دسته خود را مى‏ خواند تا آنها از یاران آتش باشند (۶(

 

در جمع اضداد دیگر بشریت خواهان صبر برای حل مشکلاتش نیست. بلکه به خیال خویش از راه جمع اضداد حلش میکند. مثلا کسی که رشوه می پردازد، به نوعی راه حل فوری و اورژانسی را انتخاب میکند و این در حالی است که خودش رشوه را قبول ندارد ولی میگوید همین یکبار تا کارم راه بیفتد و این یک نوع جمع اضداد است. برادران یوسف ، وقتی یوسف را درون چاه انداختند، گفتند که همین یکبار خلاف میکنیم و بعد از آن آدمهای صالحی میشویم.

 

اقْتُلُوا یُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضًا یَخْلُ لَکُمْ وَجْهُ أَبِیکُمْ وَتَکُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْمًا صَالِحِینَ ﴿۹

[یکى گفت] یوسف را بکشید یا او را به سرزمینى بیندازید تا توجه پدرتان معطوف شما گردد و پس از او مردمى شایسته باشید (۹)

 

این طرز تفکر همان جمع اضداد است. تمام گناهان برای اولین بار به همین دلیل انجام می پذیرند. اما زمانی که آدمیان شر را  در کنار خیر پذیرفتند و جمع اضداد کردند؛ دیگر بیرون رفتن از این حالت خیلی سخت خواهد شد. شیطان جمع اضداد در کردار، گفته ها و پندارها را رواج میدهد تا که مخالفت با آنچه که خدا منع کرده است را ترویج کند. از نظر خدا در قرآن نجات جان یک انسان  مثل نجات جان کل انسانهاست. در قرآن هر قصاصی، باید با قصاص همسان و همتراز خودش در نظر گرفته شود. اما در میان مردم گاهی بخاطر مقداری پول ناچیز، جنگ در میگیرد و فرد مرتکب قتل میشود. قاتل کشتن فرد مقتول را حق خود میداند. این همان تفکر شیطانی است. افرادی که صفات شیطانی مثل بخل، طمع، غیبت، دزدی، زنا، ریا ، ربا، افترا ، رشوه را انتخاب می کنند، به نوعی اینها را حق مسلم خود می دانند و حتی گاهی برای دفاع از خود به این صفات شیطانی پناه می برند. آنها برای رفع نیازهای خود و نیرو گرفتن به این صفات شیطانی رو می آورند.  افراد در حالت عصبانیت این صفات شیطانی را با صفات خوب دیگری که دارند، جمع میکنند (جمع اضداد) و به این طریق دچار قتل میشوند. گاهی بعضی دولتها ، در مقابل انتقادهای سیاسی بزرگترین قصاصها و حتی قتل را در مورد منتقدین در نظر می گیرند. این جور سیاست همان جمع اضداد است. استالین بخاطر انتقادها و حرکات کوچک، بسیاری را قربانی کرد.

حتی کمک کردن به دیگران معنای واقعی خودش را از دست داده است. بعضی افراد در کمک به دیگران با هدف تسلط بر او ، نفوذ به او و یا تجاوز و یا بده بستان انجام می دهند و احسان و نیکوکاری و قرض الحسنه در قاموس آنان بی معنی است.  اما در سیستم خدا اینجوری نیست و جمع اضداد امکان پذیر نیست.

 

مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِی کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَاللَّهُ یُضَاعِفُ لِمَنْ یَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ﴿۲۶۱﴾

 

مَثَل (صدقات‏) کسانى که اموال خود را در راه خدا انفاق مى کنند همانند دانه‏ اى است که هفت خوشه برویاند که در هر خوشه‏ اى صد دانه باشد؛ و خدا براى هر کس که بخواهد (آن را) چند برابر مى ‏کند، و خدا گشایشگر داناست‏. (۲۶۱(

 

نویسنده انجیل شیطان (آنتوان لاوی) با دیدن عکس و تصاویر تصادفات ، منکر خدا شد و گفت چرا خدا این همه خونریز است! او درگیر جمع اضداد شد و نتیجه گرفت که خدا خونریز است.

یک دعا نویس که خودش هزار مشکل دارد، مردم پیشش میروند که مشکلاتشان را حل کند؛ اگر دعا نویس کاری از دستش بر می آمد، مشکلات خودش را حل میکرد و این خودش "جمع اضداد" است. خیلی از مردم متاسفانه این "جمع اضداد" را در وجود دعانویس  نمی بینند.

یا اینکه کسانی که تورات را حمل میکنند ولی حمل نمی کنند. این خودش نوع جمع اضداد است که در سیستم شیطانی فقط میسر است.

 

قلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَارًا بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ ﴿۵

مثل کسانى که [عمل به] تورات بر آنان بار شد [و بدان مکلف گردیدند] آنگاه آن را به کار نبستند همچون مثل خرى است که کتابهایى را برپشت مى ‏کشد [وه] چه زشت است وصف آن قومى که آیات خدا را به دروغ گرفتند و خدا مردم ستمگر را راه نمى ‏نماید (۵)

 

یا اینکه کسانی هستند که ادعا میکنند وارد بهشت میشوند ولی هیچوقت آرزوی مرگ نمی کنند. اینم خودش نوعی جمع اضداد است. در سیستم رحمانی جمع اضداد امکان پذیر نیست و دقیقا جهنم به این خاطر خلق شده است تا این اضداد را پذیرا باشد.

 

قُلْ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ هَادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیَاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ ﴿۶

بگو اى کسانى که یهودى شده‏ اید اگر پندارید که شما دوستان خدایید نه مردم دیگر پس اگر راست مى‏ گویید درخواست مرگ کنید (۶)

 

وَلَا یَتَمَنَّوْنَهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ ﴿۷

و[لى] هرگز آن را به سبب آنچه از پیش به دست ‏خویش کرده‏ اند آرزو نخواهند کرد و خدا به [حال] ستمگران داناست (۷)

 

وقتی آدمیان نتوانند، بعضی پارادکسها را حل کنند، به سمت جمع اضداد میروند. جمع اضداد ایمان را از آدمیان می گیرد. خیلی از شعرا و صوفیان که دنبال مطرح نمودن جمع اضداد در عالم بودند، ایمان خود را از دست دادند و شروع کردن به گسترش حسن ظن نسبت به شیطان. شعرا راجع به آشتی اضداد صحبت میکنند. در حالی که جمع اضداد همان سیستم شر اهریمن است.

 

زندگانی آشتی ضدهاست                 مرگ آنک اندر میانش جنگ خاست

 

حتی شعراء گاهی غوره و انگور را ضد هم معرفی میکنند که نشان از آن دارد که هنوز بطور واقعی نفهیمده اند که ضد چیست. بیراهه رفتن در این مفاهیم و عدم توجه به قرآن ؛ شعرا و صوفیان را در حیرت و سردرگمی فرو برده است.

ترس از مار ضد شجاعت نیست. زیرا بعضی مواقع ترس از مار محتاطانه است. بنابراین معرفی کردن خیلی از اضداد واقعیت ندارد و فقط یک حرف شاعرانه است.

 

غور و انگور، ضدان اند،  لیک       چون که غوره پخته شد، شد یار نیک

 

مولوی معتقد است که زیر بنای خلقت بر اضداد بنا شده است و این همان حرف شیطان است که میخواهد سیستم رحمانی را در تربیت افراد خنثی و بی اثر کند.

 

پس بنای خلق از اضداد بود
لا جرم ما جنگییم از ضر و سود
هست احوالم خلاف همدگر
هر یکی با هم مخالف در اثر

 

و هم چنین معتقد است که زندگی، ترکیب و جمع همین اضداد است.

 

زندگانی آشتی ضدهاست
مرگ آن کاندر میانشان جنگ هاست

 

کتابهای شعر، همان کتابهای شیطان هستند که به معنای واقعی جمع اضداد را تبلیغ میکنند و به همین خاطر شعرا همیشه حیران و سرگردانند و از شعر گفتن هیچوقت سیر نمیشوند. شیطان کتابی به نام خودش ندارد، او عقایدش را با نام دیگران منتشر میکند و جوری جمع اضداد میکند که کسی پی نبرد.

صفات شیطانی باعث بوجود آمدن جمع اضداد در افراد میشود. مثلا یک فرد حسود، چیزی را برای خود میخواهد و برای دیگری نمیخواهد و این خودش نوعی جمع اضداد است. تمام مشکلات بشریت ناشی از تجمع اضداد در روان خویش است. مجذوب شدن به ظواهر دنیایی و ماده پرستی به خاطر جمع اضدادی است که مردم در فلسفه زندگی خویش اجرا میکنند. چشم و هم چشمی نوعی جمع اضداد است. چشم و هم چشمی نوعی حسادت است که مردم دیدن چیزی که ندارند را برای دیگران روا نمی دارند و برای ارضای این حس شیطانی، شروع به تقلید میکنند. آنان همیشه کمبودهای خویش را با ثروتمندان می سنجند و نه با فقرا و این خودش نوعی جمع اضداد است.

متاسفانه بعضی شاخه های روانشناسی ؛ به شدت مشغول ترویج جمع اضداد هستند. چند مثال:

 

  • عشق یعنی چیزی که نداری را به کسی دهی که آن را نمی خواهد.
  • فقط با افراد موفق تر از خودت مراوده کن

 

خدای مهربان مبرّی از جمع اضداد است. متاسفانه خیلی از احادیث و روایات برای خدا ، جمع اضداد مطرح میکنند و خدا را صاحب جمع اضداد معرفی میکنند و این برخلاف یگانه پرستی و توحید است. خدا مبری از هر گونه اضداد است و اینکه امور و مشیت خدا بوسیله انسانها قابل درک نیست؛ بخاطر عدم ایمان به لایه غیبی است. شما نمیتوانید یک اختلاف در قرآن پیدا کنید. اما احادیث و روایات پر هستند از اختلاف و ضدّ. همین آیه اهمیت پیروی از وحی الهی را میرساند. بدون وحی، گیر اضداد می افتید.

 

أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ کَانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلَافًا کَثِیرًا ﴿۸۲

آیا در [معانى] قرآن نمى‏ اندیشند اگر از جانب غیر خدا بود قطعا در آن اختلاف بسیارى مى‏ یافتند (۸۲)

 

جمع دو ضد، شرّ تولید میکند. این همان نکته مهمی است که کسی توجه نمی کند. خدا شر را نمی خواهد. خدا هر آنچه آفریده است خیر است. اما شرّ نتیجه جمع اضداد است. شیطان با ترکیب دو ضد، شرّ درست میکند. انگار ترکیب اضداد، شیاطین را تغذیه معنوی میکند و آنان را قوی تر میکند. به همین خاطر جمع اضداد، ظلم است به خود و همچنین ظلم است به افراد دیگر و سیستم رحمانی. جمع اضداد همان عبادت شیطان است. خدا می فرماید که (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُکَارَى) در حالت سکارا و مستی و توهمات نزدیک نماز نشوید. این به آن علت است که نماز در مستی، جمع اضداد است. نماز در این حالت جمع اضداد است زیرا فرد هم خدا را می خواهد و هم توهمات و مستی را. اما خدا این ترکیب را ممنوع کرده است. خدا نماز خالصانه می خواهد و گرنه بیفایده و حتی مضر است. بیفایده است زیرا این نوع نماز، نماز نیست؛ و مضر است زیرا جمع اضداد است. کسی که جمع اضداد کند، به سیستم رحمانی ظلم کرده است.

هیتلر می گفت: ترحم و مظلوم نمایی و گریه کردن و صدقه دادن نیز کار بدی است. هیتلر عدم ترحم و عدم صدقه  را در ذهن خویش با ایدئولوژیش گره زده بود و او با جمع اضداد ، خودش را به مرحله ای رساند که میلیونها انسان را کشت. بعضی از مردم قدرت و عدالت خدا را نادیده می گیرند. خدای مهربان همه چیز را در این جهان به مقدار و اندازه خلق کرده است. این خود انسانها هستند که میزان و مقدار آن را به هم میریزند و جمع اضداد میکنند. شاید تعجب کنید که صدای مورچه حتی از صدای موتور هواپیما هم بلندتر است.  اما چون خیلی بالاتر از آستانه شنوایی انسان است، شنیده نمیشود و اذیتی برای ما ندارد. در هر خانه ای حداقل ده ها هزار مورچه زندگی می کنند و مدام رفت و آمد می کنند. تصور کنید که صداهای این مورچه ها بوسیله گوش ما قابل شنیدن بود!؛ آیا زندگی ممکن بود؟ اما خدای مهربان همه چیز را به اندازه و مقدار خلق کرده است. اما اگر کسی پیدا شود و یک دستگاهی اختراع کند که این صداها را قابل شنیدن کند و در همه جا نصب کند، آیا میتوان بین این همه مورچه و سر و صدا زندگی کرد؟! قطعا خیر.  اگر چنین فردی پیدا شود و این دستگاه را برای مزاحمت ایجاد کند، قطعا به پیاده سازی سیستم شرّ کمک نموده است.

خدای حکیم حشرات را کوچک آفریده است ولی تصور کنید که مورچه و یا پشه بیست برابر بزرگتر از سایزی بودند که حالا هستند؛ قطعا کسی امنیت نداشت و نمیتوانست روی زمین زندگی کند. اما زمانی در آینده ممکن است که بعضی انسانها در این حشرات دستکاری ژنتیکی کنند و بخواهند از آن به عنوان آسیب رساندن به دیگران استفاده کنند. این حالت طبق سیستم شیطانی است. زیرا شیطان میخواهد طرح خدا در سیستم رحمانی را با شکست مواجه کند. بنابراین در زمین، مورچه همان اندازه و سایز که خدا خلق فرموده است؛ قابل پذیرش است و غیر از آن قابل قبول نیست. به همین خاطر خدا در سوره الرحمن میفرماید که میزانها و اندازه ها را به هم نزنید.

 

أَلَّا تَطْغَوْا فِی الْمِیزَانِ ﴿۸

تا مبادا از اندازه درگذرید (۸)

 

وَأَقِیمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلَا تُخْسِرُوا الْمِیزَانَ ﴿۹

و وزن را به انصاف برپا دارید و در سنجش مکاهید (۹)

 

وَالْأَرْضَ وَضَعَهَا لِلْأَنَامِ ﴿۱۰

و زمین را براى مردم نهاد (۱۰)

 

أَلَّا تَطْغَوْا فِی الْمِیزَانِ   یعنی به اندازه بارندگی، آب مصرف کنید و اسراف نکنید و به اندازه گلیم خویش پا را دراز کنید. منابع طبیعی زمین را به پول تبدیل نکنید و آلوده نکنید. حیوانات و حشراتی که متوازن کننده و متعادل کننده طبیعت هستند، را از بین نبرید.

جمع اضداد به خانواده ها هم رسیده است. خدای مهربان، ازواج را زوج همدیگر آفریده است ولی ممکن است که زوج با نصیحت شیطان ، راه دگری بپیمایند و به رقیب و ضدّ هم تبدیل شوند. خدا زن را آفریده است که زن باشد و مرد ، مرد باشد و بجز این حالت، جمع اضداد پیش میاید. اهریمن هم همین را میخواهد. خدا زوجیت را آفریده است. سیستم رحمانی پر است از این نوع زوجیتها.

خدا تمام آب اقیانوسها و دریاها را شور آفریده است و مقدار بسیار کمی از آب موجود در زمین را از طریق باران در دریاچه ها و کوهها و رودخانه ها شیرین کرده است. خدا آن را به قسمت و اندازه و برحسب نیاز شیرین می کند. زیرا اگر تمام آب اقیانوسها  از همان اول شیرین میشد و بمدت طولانی راکد بودند، آب می گندید و قابل استفاده نبود. خدای قادر توانا هر چیزی را به اندازه آفریده است و در موقع مناسب نازل میکند. او نسبت به هیچ چیزی کوتاهی نکرده است. اگر عدم توازنی در طبیعت و زندگی هست، انسانها باعث و بانی آن هستند نه خدا. اگر انسانها باعث گرم شدن زمین شوند و باعث بالارفتن آب اقیانوسها و در نتیجه ورود آبهای شور به خشکی ها شوند و در نتیجه خشکیها غیر قابل زرع شوند؛ خود انسانها مقصرند. سیستم شر را خود انسانها با طراحی شیاطین و اهریمن ایجاد میکنند.

مرگ برای اغلب مردم یک معمای بزرگ است و حتی آنها مرگ و زندگی را جمع اضداد میدانند. البته نه برای شاگردان قرآن .  ما از قرآن چنین فرا می گیریم که مرگ دقیقا  مانند خواب است؛ همراه با رؤیا. درازای زمان مرگ تا رستاخیز مانند یک شب خوابیدن است. هر کس در لحظه ی مرگ می فهمد که چه سرنوشتی در انتظار اوست؛ بهشت یا دوزخ.  برای کافران، مرگ واقعه ای است وحشتناک؛ هنگامی که فرشتگان جانشان را می گیرند، بر صورت ها یشان می زنند. قرآن، به دفعات، از دو مرگ سخن می گوید، نخستین مرگ هنگامی رخ داد که در مشاجره در عالم اعلا ، ما ایستادگی لازم را برای پاسداری از مقام قدوسی خدا از خود نشان ندادیم، و این مرگ تا لحظه تولد ما در این جهان طول می کشد.  دومین مرگ، به زندگی ما در این دنیا خاتمه می دهد. دومین مرگ ما ضد زندگی نیست. اگر درست و صحیح زندگی کرده باشیم و نفس خویش را پیراسته باشیم، دقیقا مرگ نه تنها ضد زندگی نیست، بلکه ادامه یک زندگی واقعی است.

هدف از آفرینش، دوست داشتن و عبادت خداست و هرکاری برخلاف این جریان باشد، مایه دردسر و عذاب آدمیست و باعث انواع بیماریهای جسمی و روحی میشود. پاتریک گلاین میگوید که اعتماد دینی منطقی ترین و سازگارترین صحت دماغی و شادمانی است. آدمیان باید به حرف خدا اعتماد کنند و بیخودی برای خود جمع اضداد نسازند و زندگی خود را پر از تنش و استرس و حیرت و سرگردانی نکنند.

 

الَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ ﴿۲۸﴾

همان کسانى که ایمان آورده‏ اند و دلهایشان به یاد خدا آرام مى‏ گیرد آگاه باش که با یاد خدا دلها آرامش مى‏ یابد (۲۸(

 

وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ ﴿۵۶﴾

و جن و انس را نیافریدم جز براى آنکه مرا بپرستند (۵۶(

 

 

بعضی ها فکر میکنند انجام کارهای نیک و پرهیز از کارهای بد، فقط برای آخرت است. در حالیکه انجام کارهای نیک برای بدست آوردن یک زندگی پاک در همین دنیاست و در نهایت به درد آخرت هم میخورد. آیه قرآن خیلی زیبا می فرماید : هر کسی که کار شایسته ای انجام دهد ، (خواه) مرد باشد یا زن ، در حالی که مؤمن است ، او را به حیاتی پاک زنده می داریم ، و مسلماً پاداششان را به (حسب) بهترین اعمالی که انجام می دادند ؛ به آنها می دهیم .

  • اسعد حسینی
۲۴
شهریور
۰۲

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت شصت)

خدا نظاره گر است

 

بزرگترین دلخوشی ما در دنیای فانی این است که خدا را ناظر بر اعمال خویش ببینیم. وقتی به آسمان نگاه می کنیم، میلیاردها ستاره می درخشند، ماه و خورشید طبق قاعده منظمی بدون یک دقیقه پس و پیش کارشان را انجام میدهند، هیچکدام از ماه و خورشید و ستارگان سرخود عمل نمی کنند و آنان هیچوقت از همکاری با هم دست نمی کشند و از همدیگر پیشی نمی گیرند. این نظم فوق العاده نشان از هدف و مقصد مهمی دارد که خدا برای جهان در نظر گرفته است. عظمت کیهان آنقدر زیاد است که کره زمین در میان آنان گم است. قطعا عظمت آفرینش آسمانها و زمین از عظمت آفرینش انسان خیلی بیشتر است. این همه عظمت و بزرگی در آفرینش برای یادآوری و تربیت ما آفریده شده است. خدا معماهایی در جهان گذاشته است تا ما آن را پیدا کنیم و با این معماها بتوانیم خدا را بهتر بشناسیم و او را به یاد آوریم. خدا از هر طریق ممکن میخواهد خودش را به ما معرفی کند تا ما به وجود او پی ببریم. انگار پی بردن به وجود اوست که ما را به بهشت بر میگرداند. پی بردن به وجود اوست که ما را به اصل خویش بر میگرداند. پی بردن به وجود آن خالق بی همتای یکتا از روی نشانه هایش، عزم ما را جزم میکند که کردار نیک انجام دهیم و بیشتر به حرفهایش گوش کنیم. آسمان را آبی آفریده است و ستارگان را زینت آن قرار داده است تا ما بدانیم که یک قدرت برتر نظاره گر ماست و البته این نوع ویوی زیبا فقط روی زمین قابل مشاهده است و جهان بیرون از زمین تاریک است و اصلا آبی نیست. این نشان میدهد که هدف از خلق کائنات، روی آوردن و توجه نمودن انسانهای روی کره زمین است . روی آوردن و توجه نمودن به خالق این نشانه ها.

 

إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِیفًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ ﴿۷۹

من از روى اخلاص پاکدلانه روى خود را به سوى کسى گردانیدم که آسمانها و زمین را پدید آورده است و من از مشرکان نیستم (۷۹)

 

خدای مهربان خیلی با عظمت است. او اثرات و آیات خود را در هر ذره‌ای از خلقت، قرار داده است. از طلوع و غروب خورشید تا صدای زیبای پرنده‌ها، همگی نشانه هایی از عظمت و قدرت خالق یکتا را در خود دارند. ما با تصدیق این نشانه ها بر وجود او مهر تائید می نهیم و به او روی می آوریم. او خدایی است که هر چیزی را با دقت کامل در نظر گرفته است، او رزق و روزی این همه موجودات را در نظر گرفته است و همزمان زیبایی و هماهنگی را برای آنها در نظر گرفته است. بطوریکه با همه تنوع و زیبایی در جهان، همچنان هماهنگی و تعادلی وجود دارد که شکوه و عظمت او را برای ما به نمایش می گذارد. وقتی به طبیعت و عظمت کیهان خیره می‌شویم، به کوچکی و  ناچیزی خویش در برابر عظمت خدا پی می بریم. البته هدف از آفرینش جهان هم همین است که ما به این نکته پی ببریم، زیرا نفس ما متکبر است و تنها راه برای بیداری او همین است. او خالق جهان است، پروردگاری که هر ذره‌ای در این جهان را به طور کامل می‌شناسد. او قادر به خلقت زیبایی‌های دیگری است که حتی در آرزوها و خیالات هم نمی‌توان آنها را تصور کرد. باید باور عمیق داشته باشیم که همه چیز در این جهان ، صفت رحمانی خدا را به ما یادآوری می‌کند. همانی که انسان را آفرید و به او یاد داده است که چکار کند و کتاب آسمانی برای او فرستاد و همیشه حاضر و ناظر است بر اعمال او.

وقتی خدا می فرماید که خدا خالق هر چیزی است ، یعنی در مطالعه موجودیت هر چیزی، خدا به عنوان فاکتور خالق باید مطرح شود و گرنه علم به بیراهه میرود و به جهل تبدیل میشود. هاوکینگ به این نتیجه رسیده بود که جهان به صورت خودبخودی به وجود آمده است و نیازی به وجود خدا نیست. بعضی ها می گویند که نظر هاوکینگ در مورد وجود خدا بر اساس دیدگاه فیزیکی و علمی است و نه دیدگاه دینی. ما باید دقت کنیم که نمیتوان فاکتور خدا را از نظریات علمی حذف کرد. مثل این است که در مطالعه یک وسیله که حرکت میکند، همه عوامل آن بررسی شود بجز قسمت انرژی مورد نیاز برای حرکت. خدا در قرآن می فرماید که لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ یعنی هیچ قوه و انرژیی بدون خدا امکان پذیر نیست. یعنی تمام کائنات بدون خدا ، هیچ است و به محض رو برگرداندن خدا از کائنات، تمام آسمانها و زمین انرژیشان را از دست خواهند داد و در نتیجه جرمشان را هم از دست میدهند و به هیچ تبدیل میشوند. اما بدون در نظر گرفتن این عامل مهم در معادلات علمی، جهل حکمفرما میشود و خرافات خودش را جای علم جا میدهد. تمام قبائل قدیمی اولیه که خدا را در معادلاتشان حذف کردند، در جهل و خرافات گیر افتادند. یکی از روشهای توقف علمی بشریت که شیاطین دوست دارند، حذف خدا از معادلات  فاکتورهای علمی است. خیلی از شیمیدانها در طول تاریخ، خدا را از معادلاتشان حذف کردند و جذب جادو شدند و بلافاصله دنبال تبدیل کردن مس به طلا بودند و سالها وقت خویش را صرف این مورد کردند ولی به نتیجه نرسیدند. زیرا همان لحظه که خدا را حذف کردند، از جاده علم خارج شده و به جاده جهل و خرافات افتادند. (هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ- آیا کسانى که مى‏ دانند و کسانى که نمى‏ دانند یکسانند ). اصلا تمام علوم مفید، با هدایت خدا کشف شده اند. وقتی خدا را وارد یک معادله علمی کنید؛ خودبخود به مرحله بعدی هدایت خواهید شد و علم گسترش پیدا میکند. اما اگر خدا از معادلات حذف شود، علم به شک و گمان و ظن تبدیل میشود و دیگر اسم علم نمیتوان رویش گذاشت؛ بلکه قدم زدن در تاریکی است.

علم و دانش فقط وسیله شناخت بیشتر خدا هستند و فقط در آن صورت میتواند به رفاه بیشتر بشر کمک کند. در خیلی از شاخه های علمی، بشر پیشرفت زیادی نکرده است زیرا اعتقادی به آن موضوع ندارد. آیا بشر میتواند مصرف آب را در کشاورزی و صنعت بهینه سازی کند و به کمترین حالت خود برساند؟ بشر فعلی نمیتواند زیرا در این موضوع خیلی کم کار کرده است و اعتقادی به عدم اسراف ندارد. اما خالق ما عدم اسراف را توصیه فرموده است. وقتی خدا در نظر گرفته نشود، شاخه های مفید علمی نادیده گرفته میشوند و این خودش نوعی جهل است. خدا بنی آدم را بر بسیاری از موجودات دیگر فضیلت داده است و بیشتر موجودات دیگر با کمترین امکانات زندگی میکنند فقط به این دلیل که در خدمت بنی آدم و محیط زیست او باشند. مدت عمر انسان از نود و نه درصد عمر حیوانات و جانداران دیگر بیشتراست. بعضی از حشرات فقط یک روز زنده اند. عمر متوسط یک انسان خیلی بیشتر از موجودات دیگر است.

تعدادی از مورچه خوارها و سوسمارها بینایی کم و یا حتی کاملا کور هستند و اینها بدون بینایی روی زمین زندگی میکنند و زندگی را براساس آنچه خدا آفریده است، ادامه میدهند. اما بنی آدم با آنکه کره زمین در اختیارش است، قادر به یک زندگی بی دردسر نیست و همیشه زیاده خواه است.

یک بچه اگر بداند که زندگیش چقدر به پدر و مادرش وابسته است، اهمیت وجود پدر و مادرش را درک میکند؛آنوقت شکر گزار والدینش خواهد بود. اگر بعضی حقایق زندگی نسبت به کره زمین را بدانیم، لزوم ایمان به لایه غیبی جهان برایمان اثبات میشود و آنوقت شکرگزار خدا خواهیم بود.

 

وَوَصَّیْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنًا عَلَى وَهْنٍ وَفِصَالُهُ فِی عَامَیْنِ أَنِ اشْکُرْ لِی وَلِوَالِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ ﴿۱۴

و انسان را در باره پدر و مادرش سفارش کردیم مادرش به او باردار شد سستى بر روى سستى و از شیر باز گرفتنش در دو سال است [آرى به او سفارش کردیم] که شکرگزار من و پدر و مادرت باش که بازگشت [همه] به سوى من است (۱۴)

 

 زمین تنها سیاره منظومه شمسی است که حیات در آن میسر است. نگهداشتن امکان حیات در یک کره دور افتاده مثل زمین کار ساده ای نیست. مریخ هم زمانی آب داشته است و بمرور زمان آب آن از بین رفته است و اکنون امکان استفاده از آن میسر نیست و حتی شاید قبلا جاندارانی هم داشته است. طول روزها در مریخ بمرور کم میشود و سرعت چرخش مریخ به دور خودش بیشتر میشود و این مقدار تغییر، اگر برای زمین پیش میامد، دیگر زندگی در زمین میسر نبود و تمام نظم و محاسبات به هم میخورد. کمربند وان آلن بالای زمین یک نوع سپر دفاعی چند لایه ای در برابر طوفان های خورشیدی و تشعشعات فضایی بوجود آورده است و بدون وجود این لایه محافظ امکان زندگی در زمین وجود ندارد. این لایه را چه کسی گذاشته است؟ چرا مریخ این لایه را ندارد؟ چرا آبهای مریخ از بین رفته است و قابل استفاده نیست ولی آبهای زمین قابل استفاده است. چرا سرعت چرخش زمین به دور خودش، در دراز مدت تغییر آنچنانی و قابل ملاحظه ای نکرده است؟ و هزاران سوال دیگر که تنها یک جواب دارند. یک نیروی غیبی از زمین محافظت میکند. چون آسمان یکم و مخصوصا منظومه شمسی، خطرات زیادی این سیارات را تهدید میکند و جالب است که تنها زمین در این بین سالم مانده است و امکانات حیات خود را از دست نداده است. یک نیروی غیبی، زمین را برای زندگی بطور مداوم نگه میدارد. این نیرو همان نیروی خداست. خدا میخواهد که مردم متوجه این موضوع شوند و به غیب ایمان آورند.

 

الم ﴿۱

الف لام میم (۱)

 

ذَلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِلْمُتَّقِینَ ﴿۲

این است کتابى که در [حقانیت] آن هیچ تردیدى نیست [و] مایه هدایت تقواپیشگان است (۲)

 

الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ ﴿۳

آنان که به غیب ایمان مى ‏آورند و نماز را بر پا مى دارند و از آنچه به ایشان روزى داده‏ ایم انفاق مى کنند (۳)

 

خیلی ها روی زمین، خودشان و یا اربابانشان را صاحب این نیروها معرفی میکنند؛ اما خدا از ما میخواهد که همه این خیلی ها را رد کنیم و فقط خدای واحد و اَحد را منشاء این نیروهای غیبی بدانیم.

 

قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى کَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئًا وَلَا یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ ﴿۶۴

بگو اى اهل کتاب بیایید بر سر سخنى که میان ما و شما یکسان است بایستیم که جز خدا را نپرستیم و چیزى را شریک او نگردانیم و بعضى از ما بعضى دیگر را به جاى خدا به خدایى نگیرد پس اگر [از این پیشنهاد] اعراض کردند بگویید شاهد باشید که ما مسلمانیم [نه شما] (۶۴)

 

اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا إِلَهًا وَاحِدًا لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ ﴿۳۱

اینان دانشمندان و راهبان خود و مسیح پسر مریم را به جاى خدا به الوهیت گرفتند با آنکه مامور نبودند جز اینکه خدایى یگانه را بپرستند که هیچ معبودى جز او نیست منزه است او از آنچه [با وى] شریک مى‏ گردانند (۳۱)

 

خدا نمونه ارباب گرفتن غیر خدا را در مورد مسیحی ها بیان میدارد و به ایمانداران گوشزد کند که شما نباید چنین کنید. ربّ باید یکی باشد. جهت ادامه زندگی روی زمین، یکی بودن ربّ خیلی ضروری است. اگر هر ملتی ربّ مخصوص خود را اتخاذ کند، در آن صورت تربیتها متفاوت خواهد بود و باعث افتراق انسانها و نابودی زمین خواهد شد.

 

یَا صَاحِبَیِ السِّجْنِ أَأَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ ﴿۳۹

اى دو رفیق زندانیم آیا خدایان پراکنده بهترند یا خداى یگانه مقتدر (۳۹)

 

در قرآن، داستان بنی اسرائیل در صحرای سینا به طور خلاصه به شرح زیر است: خدا برای بنی اسرائیل، قومی که در برابر ظلم و ستم فرعون ذلیل شده بودند، با آیات خود آنان را نجات داد، بعد بنی اسرائیل از مصر رفتند و از زیر یوغ بردگی آزاد شدند و به صحرای سینا رفتند. در این صحرا، خدا با موسی صحبت کرد. خدا در صحرای سینا با بنی اسرائیل عهد بست که بر اساس آن، بنی اسرائیل باید فرامین خدا را رعایت کنند و در عوض، خدا هم برکات خودش را بر آنها نازل خواهد کرد. بنی اسرائیل در این صحرا مکررا فرامین الهی را نقض می کردند و نسبت به خدا اعتراض میکردند. داستان بنی اسرائیل در صحرای سینا سمبل زندگی تمام بشریت است. در آنجا، خدا به موسی ده فرمان می‌دهد و او می بایست این فرمان‌ها را به مردم بگوید. فرمان‌ها شامل قوانین مهمی است که رعایت آن تضمین کننده سلامت روانی یک جامعه است. موسی این فرمان‌ها را به بنی اسرائیل گفت، اما برخی از افراد این فرمان‌ها را نادیده می‌گرفتند و بر خلاف آن عمل میکردند. خدا بارها عهدش را با بنی اسرائیل تجدید میکند و بنی اسرائیل هم بارها عهدش را با خدا می شکند.

خدا در صحرای سینا، حتی ابرها را برای محافظت از بنی اسرائیل می گرداند و همچنین غذاهای من و سلوی را به آنها معرفی میکند و هدایت میکند و بنی اسرائیل شرایط یک زندگی را خواهند داشت. فرق زندگی در آنجا با مصر این بود که بنی اسرائیل در سینا زندگی سخت تری داشتند و تنوع کمتری بود ولی در عوض آزاد بودند. اما زندگی در مصر تنوع بیشتری داشت ولی برده بودند. هر زمان که بنی اسرائیل به فرامین خدا احترام میگذاشتند و آن را به درستی اجرا میکردند؛ خدا هم سایه ای را بالای سر آنها قرار میداد. این سایه یک چیز نمادین است و به معنای محافظت است. این داستان برای تمام بشریت مایه عبرت است. زیرا هر بنده ای از بندگان خدا که نیت برپایی فرامین خدا را داشته باشد و در راه خدا تلاش و کوشش کند، چنین سایه و محافظی از طرف خدا خواهد داشت. اما اگر سایه ها را نبیند و طبق سایه ها حرکت نکند، به خودش ظلم میکند.

 

وَظَلَّلْنَا عَلَیْکُمُ الْغَمَامَ وَأَنْزَلْنَا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَى کُلُوا مِنْ طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَکِنْ کَانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ ﴿۵۷

و بر شما ابر را سایه‏ گستر کردیم و بر شما منّ و سلوی فرو فرستادیم [و گفتیم] از خوراکیهاى پاکیزه‏ اى که به شما روزى داده‏ ایم بخورید و[لى آنان] بر ما ستم نکردند بلکه بر خویشتن ستم روا مى‏ داشتند (۵۷)

 

خدا محافظها و سایه ها و امکانات خاصی در طول زندگی در اختیار انسانها قرار میدهد و انسانها اگر این سایه ها را نادیده بگیرند و خدا را به آن خاطر ستایش و سپاس نگویند، به خود ظلم می کنند و دچار لعنت خدا میشوند. ما هر چیزی که در زندگی داریم و بدست می آوریم، از طرف خداست و جزو سایه هایی است که خدا برای محافظت و گذران روزگار برای ما میفرستد. خانه، و یا شغلی که انجام میدهیم و به ازای آن پول می گیریم، سایه هایی است از طرف خدا. اما بعضی ها ممکن است که این سایه ها را قبول نکنند و دچار تنوع طلبی بروند و دچار راهی بروند که خدا برای آنها نمی پسندد. بنی اسرائیل در صحرای سینا بایست می ماندند و بعضی مشکلات را باید تحمل میکردند و یا اینکه به مصر بر میگشتند و تنوع طلبی را انتخاب میکردند ولی در عوض برده و بنده غیر خدا می شدند.

 

مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَى ﴿۱۲۴

و هر کس از یاد من دل بگرداند در حقیقت زندگى تنگ [و سختى] خواهد داشت و روز رستاخیز او را نابینا محشور مى ‏کنیم (۱۲۴)

 

قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَى وَقَدْ کُنْتُ بَصِیرًا ﴿۱۲۵

مى‏ گوید پروردگارا چرا مرا نابینا محشور کردى با آنکه بینا بودم (۱۲۵)

 

قَالَ کَذَلِکَ أَتَتْکَ آیَاتُنَا فَنَسِیتَهَا وَکَذَلِکَ الْیَوْمَ تُنْسَى ﴿۱۲۶

مى‏ فرماید همان طور که نشانه‏ هاى ما بر تو آمد و آن را به فراموشى سپردى امروز همان گونه فراموش مى ‏شوى (۱۲۶)

 

خدا در صحرای سینا، منّ را برای بنی اسرائیل فراهم می آورد. منّ نوعی دانه بود گِرد به اندازه دانه های گشنیزکه با گزش بعضی درختان توسط حشرات از آن خارج میشد و مردم جمعش میکردند و به آرد و نان تبدیلش میکردند و طعمی همانند نان و عسل داشته است. این نوع نان، بیشتر ویتامینها و مواد مغذی مورد نیاز بدن انسان را داشته است. تنها مشکلش این بود که به درد آدمهای تنوع طلب نمی خورد. زیرا آدمهای تنوع طلب در عوض این نان مغزی، خیار و عدس و سیر و پیاز و هندوانه و میوه های آبکی میخواستند. علم هم ثابت کرده است که خیار و هندوانه و سیر و پیاز قسمت اعظم آنان آب است و مواد مغزی آنها نسبت به حجمی که دارند، بسیار کم است. یک هندوانه و یا خیار نود درصد یا حتی بیشتر حجمشان آب است و مواد مغزی بسیار کمی (نسبت به حجمشان) دارند. البته این مواد هم فواید زیادی دارند. اما در صحرای سینا رشد اینها خیلی هزینه بردار است و یا حتی غیرممکن است. این موضوع ثابت میکند که تنوع طلبی آدمها باید سازگار با محیط زیستشان باشد و گرنه دچار بردگی میشوند و توسط شهری ها به بردگی گرفته میشوند.

 

وَإِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَى لَنْ نَصْبِرَ عَلَى طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِهَا وَقِثَّائِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَا قَالَ أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِی هُوَ أَدْنَى بِالَّذِی هُوَ خَیْرٌ اهْبِطُوا مِصْرًا فَإِنَّ لَکُمْ مَا سَأَلْتُمْ وَضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْکَنَةُ وَبَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ کَانُوا یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ ذَلِکَ بِمَا عَصَوْا وَکَانُوا یَعْتَدُونَ ﴿۶۱

و چون گفتید اى موسى هرگز بر یک [نوع] خوراک تاب نیاوریم از خداى خود براى ما بخواه تا از آنچه زمین مى ‏رویاند از [قبیل] سبزى و خیار و سیر و عدس و پیاز براى ما برویاند [موسى] گفت آیا به جاى چیز بهتر خواهان چیز پست‏ ترید پس به شهر فرود آیید که آنچه را خواسته‏ اید براى شما [در آنجا مهیا]ست و [داغ] خوارى و نادارى بر [پیشانى] آنان زده شد و به خشم خدا گرفتار آمدند چرا که آنان به نشانه‏ هاى خدا کفر ورزیده بودند و پیامبران را بناحق مى ‏کشتند این از آن روى بود که سرکشى نموده و از حد درگذرانیده بودند (۶۱)

 

خدا به آدمها ، دوری از تنوع طلبی ها را توصیه میکند تا عزت نفس خویش را حفظ کنند و خود را دچار خواری و زبونی نکنند. تنوع طلبی آنچنان خطرناک است که قوم بنی اسرائیل که نشانه های زیادی از خدا با چشمان خویش دیده بودند، این تنوع طلبی را بر این نشانه ها ترجیح دادند. فکر نکنید که ما از بنی اسرائیل بهتریم. باید توجه کنید که در میان اقوام دیگر، بنی اسرائیل قوم بهتر! در زمان خویش بوده اند. خدا بوسیله سایه هایی که در کنترل خودش است از ما حمایت میکند ولی در عوض ما هم وظیفه داریم که به فقط او توکل کنیم. خدا به توکل ما نیاز ندارد، بلکه ما برای نجات خویش به توکل به خدا نیاز داریم.

 

یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ ﴿۱۵

اى مردم شما به خدا نیازمندید و خداست که بى ‏نیاز ستوده است (۱۵)

 

انسانها بعد از تنوع طلبی، خود و محیط خود را دچار کمبود میکنند و تمام منابع طبیعی خدادادی را  مصرف میکنند. خدا برای هر ملتی و هر فردی رزق و روزی را به اندازه و به مقدار معلوم نازل میکند.

 

وَإِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ ﴿۲۱

و هیچ چیز نیست مگر آنکه گنجینه ‏هاى آن نزد ماست و ما آن را جز به اندازه‏ اى معین فرو نمى‏ فرستیم (۲۱)

 

اما اگر افراد در استفاده از این نزولات آسمانی اسراف و افراط و تفریط کنند، دیگر مسئولیتش برعهده خدا نیست. خدا به مقدار معلوم (بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ  علمی و معین) نازل میکند. خدا برای خیلی از مناطق نزولات آسمانی نازل می کند تا که صحیح و متعادل از آن استفاده شود نه اینکه هندوانه و خیار و چغندر قند و سایر میوه های آبکی بکارند. بنابراین باید این مساله را رعایت کنند و گرنه دچار مشکلات زیادی خواهند شد. انسان نباید هر چیزی را به پول تبدیل کند. انسان نباید تمام منابع طبیعی خدادادی را به پول تبدیل کنند. تنوع طلبی مهمترین دلیل نابودی منابع طبیعی است، زیرا تنوع طلبی پول زیاده از حد لازم دارد. هر چقدر که آدمی بیشتر علیه خدا عصیان کند، بیشتر امکانات طبیعی زمین را از دست خواهد داد و امکانات طبیعی دست نیافتنی تر میشود. انسانها هبوط پیدا میکنند و این یعنی شایستگی موقعیت قبلی را ندارند.

ما برای زندگی راحتتر روی زمین، بیشتر به هدایت از طرف خدا نیاز داریم تا علم. آیا علم میتواند حزن و اندوه بشر را از بین ببرد؟ خیر. در این مورد علم ناقص انسان یک قرص مسکن و روانگردان برای فرد حزین تجویز میکند. در حالی که هدایت خدا به روش خیلی سالمتر و راحتتری اینکار را میکند.

 

یَا بَنِی آدَمَ إِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیَاتِی فَمَنِ اتَّقَى وَأَصْلَحَ فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ ﴿۳۵

اى فرزندان آدم چون پیامبرانى از خودتان براى شما بیایند و آیات مرا بر شما بخوانند پس هر کس به پرهیزگارى و صلاح گراید نه بیمى بر آنان خواهد بود و نه اندوهگین مى شوند (۳۵)

 

در روش خدا، فرمول این کار خیلی ساده است. استقامت در راه خدا، خوف و حزن را از بین می برد.

 

 

إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ ﴿۱۳

محققا کسانى که گفتند پروردگار ما خداست‏ سپس ایستادگى کردند بیمى بر آنان نیست و غمگین نخواهند شد (۱۳)

 

بشر وقتی از هدایت خدا پیروی نکند ، دچار غضب خدا شده و تابع هوی میشود. در اینجا میتوانیم دو فعل عربی هدی و هوی را از جهاتی متضاد همدیگر بدانیم.

 

کُلُوا مِنْ طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَلَا تَطْغَوْا فِیهِ فَیَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبِی وَمَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی فَقَدْ هَوَى ﴿۸۱

از خوراکیهاى پاکیزه‏ اى که روزى شما کردیم بخورید و[لى] در آن زیاده‏ روى مکنید که خشم من بر شما فرود آید و هر کس خشم من بر او فرود آید قطعا در [ورطه] هلاکت افتاده است (۸۱)

 

وَإِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا ثُمَّ اهْتَدَى ﴿۸۲

و به یقین من آمرزنده کسى هستم که توبه کند و ایمان بیاورد و کار شایسته نماید و به راه راست راهسپر شود (۸۲)

 

حتی علم زیاد، نمیتواند بشر را نجات دهد، مادامی که بشر از هدایت خدا پیروی نکند. یکی با علم خودش کشتی تایتانیک را محکم و غیر قابل غرق میسازد و توهم برش میدارد که کشتی اش غرق نشدنی است. اما علم انسان همیشه ناقص است و یک چیزی کم دارد، یک آجر حیاتی در هر ساختمانی هست که فقط خالق عالم مکان این آجر را میداند. علم اقتصاد، علم پزشکی و سایر علوم بشری پر است از ناخالصی ها. بشر حتی جادوگری را هم یک علم میداند. او شعر را هم یک علم میداند. در حالیکه اینها علوم نیستند و پر هستند از خرده شیشه. بشر میخواهد از اینها، راه خودش را انتخاب کند. بشر سرنوشت خودش را داده است دست این علوم (99 درصد جهل).

علم واقعی یعنی دستوراتی که خدا برای هدایت ما فرستاده است. انسان عالم نیست؛ علمی که ربا را برای اقتصاد تجویز کند، علم نیست. بودن و نبودن این علم تاثیری در وجود هدایت ندارد. وجود خیلی از مشکلات بشری، بخاطر وجود علم ناقص در میان انسانهاست.

 

 

  • اسعد حسینی
۰۸
شهریور
۰۲

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت پنجاه و نه)

آخر الزمان (قسمت 2)

هبوط دوباره انسان

 

در قسمت قبل بررسی شد که انسان در کره زمین، قبل از قیامت و روز داوری، چند بار دیگر، هبوط پیدا میکند و شرایط زندگی برایش مشکل تر میشود. زمانی از چشمه های طبیعی، آب خنک می نوشید و زیر سایه ها استراحت میکرد و شبها می خوابید و روزها تلاش و کوشش میکرد ولی اکنون انسان دوباره هبوط پیدا کرده است و در هر بار هبوط، شرایط زندگی طبیعی را از دست میدهد و باید بوسیله تجهیزات و امکانات اختراعی و ساخته دست خودش، همان امکانات طبیعی را برای خودش شبیه سازی کند. زمانی که انسانها عصیان کنند، شرایط طبیعی از کنترل خارج شده و نمیتوان شرایط طبیعی را براحتی و ساده دوباره بدست آورد. برای مثال اکنون تابستان مردم در شهرها، همگی داخل ادارات و خانه ها کولر روشن کرده اند و این کولر قسمت موتورش خارج از ساختمان است و قسمت موتور کولرها، گرما و بخار تولید میکند و زمانی که شما از یک کوچه و یا بغل یک ساختمان رد میشوید، گرمای فوق العاده ای حس میکنید که ناشی از گرمای این تجهیزات و ماشین آلات است و درصدی از گرمای داخل شهرها به این علت است. و به این طریق تجهیزات اختراعی بشر، میشود قاتل جان خودش. به این دلیل بچه ها و بزرگترها داخل خانه می مانند و  معنای روز و شب و اوقات و استراحت و کار را درک نمی کنند. آنقدر دود و غبار و گرد و خاک در آسمان هست که خورشید ناپیداست و کسی غروب آفتاب و طلوع آفتاب و قرص ماه و ستارگان در شب را نمی بیند و در یک فضای انتزاعی و مجازی بزرگ میشوند و به این طریق گذر روزگار بر آنان هیچ تاثیری ندارد.

مردم گرمای درونی خویش را با قیمت گزافی از بین می برند. به قیمت آلوده کردن محیط زندگی خویش. هر گناهی که انجام میشود، مقدار نار(آتش درونی از نوع شیطان) درون بدن انسان را زیادتر می کند و این نارها نیاز به خاموش کردن دارند و مردم به اشتباه فکر میکنند که باید از کولر و سایر تجهیزات بطور مفرط استفاده کنند. در حالیکه این نوع نار فقط بوسیله تقوا و پرهیزگاری خاموش میشود.

آدمی باید لحظه به لحظه وقتش را در نظر داشته باشد و آیات و نشانه های خدا را ببیند و درک کند و از آن برای رشد نفس خویش استفاده کند. به همین خاطر خدای حکیم می فرماید که نماز کتابی موقوت (زماندار) است.

 

فَإِذَا قَضَیْتُمُ الصَّلَاةَ فَاذْکُرُوا اللَّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِکُمْ فَإِذَا اطْمَأْنَنْتُمْ فَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ کَانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ کِتَابًا مَوْقُوتًا ﴿۱۰۳﴾

و چون نماز را به جاى آوردید خدا را [در همه حال] ایستاده و نشسته و بر پهلوآرمیده یاد کنید پس چون آسوده ‏خاطر شدید نماز را [به طور کامل] به پا دارید زیرا نماز بر مؤمنان در اوقات معین مقرر شده است (۱۰۳)

 

متاسفانه اکنون بیشتر مردم به این نشانه ها و اوقات طبیعی اعتقادی ندارند و  آن را نادیده می گیرند. خدا نمازها را در اوقات مشخصی گذاشته است و میخواهد ما این اوقات را درک کنیم و قطعا برای این ناباوران که شواهد محکم طبیعی را نپذیرند، زمانها و دوره ها و عصرها بناگاه به پایان می رسد. انسان باید همیشه شب و روزش مشخص باشد و طلوع و غروب آفتاب را از هم تشخیص دهد و بین پایان و آغاز روز و شب فرق قائل شود. شبها زمان استراحت است. اما مردم متاسفانه با دیدن فیلمهای عشقی و آلفایی ، شب خود را از بین می برند و خوابهای عمیق را از زندگی خویش حذف میکنند. خدا شب را برای آرامش و استراحت آفریده است و این اندازه گیری آن خالق یکتاست و خالق ما بهتر از هر کسی طریقه برآورده شدن نیازهای ما را می داند. گاهی افراد تا هفته ها به آسمان نگاه نمی کنند و حرکات خورشید و ماه و ستارگان را بررسی نمی کنند، یعنی نیاز ندارند.

 

فَالِقُ الْإِصْبَاحِ وَجَعَلَ اللَّیْلَ سَکَنًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ حُسْبَانًا ذَلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ ﴿۹۶

[هموست که] شکافنده صبح است و شب را براى آرامش و خورشید و ماه را وسیله حساب قرار داده این اندازه‏ گیرى آن تواناى داناست (۹۶)

 

وَهُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِهَا فِی ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ قَدْ فَصَّلْنَا الْآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ ﴿۹۷

و اوست کسى که ستارگان را براى شما قرار داده تا به وسیله آنها در تاریکیهاى خشکى و دریا راه یابید به یقین ما دلایل [خود] را براى گروهى که مى‏ دانند به روشنى بیان کرده‏ ایم (۹۷)

 

ما باید بین اوقات پنجگانه نمازها فرق قائل شویم و یکی از دلایل نماز نخواندن و سبک شمردن نمازها همین است. مردم فرقی بین شب و روز و آغاز و پایان شب و روز نمی گذارند و این اوقات برایشان مهم نیست و غرق شدن در اشعار و فیلمها و کانالهای چت و ... آنان را از درک اوقات طبیعی محروم کرده است. خدا ما را می شناسد و به همین خاطر می فرماید که نماز یک کتاب مبتنی بر وقت است (إِنَّ الصَّلَاةَ کَانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ کِتَابًا مَوْقُوتًا ). بزرگترین دردسر زندان، عدم درک اوقات است. ما اکنون با غرق شدن در فیلمها و آهنگها، یک زندان بزرگ برای خود درست کرده ایم. یک بچه شبها نمی خوابد و یا با بزرگترها می خوابد و یا اینکه شب و روز چراغ خانه روشن است ، به همین خاطر این بچه اوقات و زمانها را درک نمی کند و از همه مهمتر این بچه اهمیت نماز را نمی فهمد. نسل آینده که با این روش پرورش یافته اند،  نشانه ها و آیات خدا در طبیعت را هم نمی فهمند و نادیده گرفتن این نشانه ها و آیات به معنای فراموش کردن خداست. کسی که خدا را فراموش کند، خدا هم او را فراموش میکند.

بعضی ها را دیده ای که موی سرشان سفید شده است ولی هنوز فکر میکنند جوان هستند و نمیخواهند گذر و گذشت روزگار را درک کنند. این افراد نمیخواهند متوجه عمق قضیه شوند. قبلا آفتاب و ماه و روز و شب را می دید و توجه نمی کرد ولی حالا از بس که دود و گرد و غبار زیاد شده است که شب و روز برایش مشخص نیست و آفتاب و ماه را نمی بیند. بعد از مدتی آیات و نشانه های واضح خدا دیگر پیدا نیست و این جزای فردی است که آیات و نشانه های خدا را نادیده می گیرد.

 

وَجَعَلْنَا اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ آیَتَیْنِ فَمَحَوْنَا آیَةَ اللَّیْلِ وَجَعَلْنَا آیَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً لِتَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّکُمْ وَلِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَالْحِسَابَ وَکُلَّ شَیْءٍ فَصَّلْنَاهُ تَفْصِیلًا ﴿۱۲

و شب و روز را دو نشانه قرار دادیم نشانه شب را تیره‏ گون و نشانه روز را روشنى‏ بخش گردانیدیم تا [در آن] فضلى از پروردگارتان بجویید و تا شماره سالها و حساب [عمرها و رویدادها] را بدانید و هر چیزى را به روشنى باز نمودیم (۱۲)

 

در مدیتیشن ، افراد متوجه اوقات نیستند، زیرا مدیتیشن و یوگا یک سیستم شیطانی هستند و شیطان هم میخواهد افراد را نسبت به اوقات و زمانها بی تفاوت کند و نمایشات خودش را جایگزین آیات خدا کند.

در سایز بزرگتر و گسترده تر باید دوره ها و عصرها را درک کنیم و بدانیم که هر عصر و دوره ای چه خصوصیاتی دارد.

 

وَالْعَصْرِ ﴿۱﴾ سوگند به عصر [تغییر دوره ها و هبوط انسان] (۱)

إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ ﴿۲﴾ که واقعا انسان در این هبوط دستخوش زیان است (۲)

 

انسانها خیلی فانتزی فکر میکنند و از بس که آیات و نشانه های خدا را نادیده گرفته اند که نبود نشانه های خدا برایشان مهم نیست. آیا شما توجه کرده اید که خیلی از روزها مردم در شهرهای شلوغ نمی توانند آفتاب و ماه را واضح ببینند. زیرا این افراد طبیعت و محل زندگی خودشان هم برایشان مهم نیست و حتی یک روز یک نور مصنوعی در آسمان بگذارند، شاید خیلی ها متوجه نبود آفتاب نشوند.

کسی که آیات واضح در طبیعت را نبیند و برایش مهم نباشد، قطعا این فرد آیات دیگر را هم نمیبیند.

براساس فرموده خدا در قرآن، آدم و حوا در بهشت که بودند، با انجام گناه بزرگ، پوشش و حفاظهای خود را از دست دادند و بلافاصله شروع کردند به پوشاندن خود بوسیله برگهای بهشت. پوشاندن بوسیله برگهای بهشت کنایه ای است از اینکه آنها هبوط کردند و امکانات طبیعی را از دست دادند و برای تهیه همان امکانات مجبور شدند از امکانات و منابع استفاده کنند و خود را محافظت کنند.

 

فَدَلَّاهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا یَخْصِفَانِ عَلَیْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَکُمَا عَنْ تِلْکُمَا الشَّجَرَةِ وَأَقُلْ لَکُمَا إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمَا عَدُوٌّ مُبِینٌ ﴿۲۲﴾

پس آن دو را با فریب به سقوط کشانید پس چون آن دو از [میوه] آن درخت [ممنوع] چشیدند برهنگى‏ هایشان بر آنان آشکار شد و به چسبانیدن برگ[هاى درختان] بهشت بر خود آغاز کردند و پروردگارشان بر آن دو بانگ بر زد مگر شما را از این درخت منع نکردم و به شما نگفتم که در حقیقت‏ شیطان براى شما دشمنى آشکار است (۲۲)

 

 بعداً انسان به کره زمین هبوط یافت و آنوقت در کره زمین، بشر مجبور شد بوسیله حفاظ موجود در زمین از خود محافظت کند. لباس آدمی را از نور خورشید و آسیبهای دیگر محافظت میکند. مهمتر از لباس فیزیکی، لباس تقواست که آدمی باید به تن کند و گرنه پوششهای فیزیکی بدون تقوا بیفایده است.

 

یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاسًا یُوَارِی سَوْآتِکُمْ وَرِیشًا وَلِبَاسُ التَّقْوَى ذَلِکَ خَیْرٌ ذَلِکَ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ ﴿۲۶﴾

اى فرزندان آدم در حقیقت ما براى شما لباسى فرو فرستادیم که عورتهاى شما را پوشیده مى دارد و [براى شما] زینتى است و[لى] بهترین جامه [لباس] تقوا است این از نشانه‏ هاى [قدرت] خداست باشد که متذکر شوند (۲۶)

 

 

شیطان ما را از بهشت بیرون راند و لباس را از تنمان برکند تا عورتهایمان و عیبها و نقطه ضعفهایمان را بر خودمان نمایان کند. به همین خاطر ما مجبوریم که در دنیای فانی، بوسیله لباس و سایر پوششها، خودمان را از خطراتی که در زمین هست حفظ کنیم.

حتی زن و مرد میتوانند همدیگر را در زندگی در مقابل خطرات و عیوب و کاستی ها بپوشانند (هُنَّ لِبَاسٌ لَکُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ). از یک طرف بنابه پیشنهاد شیطان، زن و مرد میتوانند لباس هم نباشند و آبروی همدیگر را بریزند و مشکلات زیادی در زندگی برای هم فراهم کنند و حفاظ همدیگر را بیش از پیش از بین ببرند. اما یک پوشش دیگر هست که آدمی خودش برای خودش تهیه میکند و آن هم پوشش و لباس تقواست.  خیلی از خطرها در دنیا، فقط بوسیله لباس تقوا دفع میشوند (لِبَاسُ التَّقْوَى ذَلِکَ خَیْرٌ) و بعضی مواقع تنها راه و واقعی ترین حفاظ برای زندگی روی زمین، حفاظ تقواست .  خیلی ها در زمین بخاطر پوشش عیوب خیالی و توهمات خویش گاها دست به کارهای نادرست میزنند؛ مثلا بدون هیچ دلیل پزشکی اعضاء بدن خویش را جراحی و  دستکاری میکنند و یا سعی دارند با لباسهای گران قیمت و انواع مدها و  اتوموبیلهای گران قیمت، عیوب خویش را بپوشانند.  

از همینجا متوجه خواهیم شد که تقوا مهمترین سلاحی است که بشر برای محافظت از خود در زمین در اختیار دارد. زمانی که انسان عصیان میکند و دنبال لذتهای کاذب است و توهمات و خیالات او را گمراه میکند. در این حالت فقط تقوا میتواند او را از این منجلاب بیرون بیاورد. هیچ روانشناسی و هیچ جادوگری و هیچ پزشک و روانپزشکی نمیتواند به اندازه یک هزارم تقوا در جسم و روان انسان تاثیر گذار باشد.

در جهنم، تبعیدگاه  آخری، تنها پوشش و محافظ، پوست است که خود به یکی از بزرگترین اسباب زجر تبدیل میشود. در جهنم شدت اذیت آتش نار (منبع نار جهنم شاید از تعدادی خورشید باشد و یا منبع دیگری) آنقدر زیاد است که پوستها کامل میسوزد و بدن بشر جهنمی طوری طراحی شده که این لباس و پوست دوباره سبز میشود و روز بعد دوباره زجر کشیدنها تکرار میشود.

در زمین، پوششها و لباسها برای محافظت است. اما پوششها و محافظهایی که مبتنی بر تقوی نیست، محافظت نمی کنند و باعث زجر میشوند و بیشترین اشتباه انسانها در همین نکته است. در جهنم ، محافظی که در نظر گرفته شده است، خودش مهمترین وسیله زجر افراد است. اگر محافظی که ما در زمین برای خود استفاده میکنیم مبتنی بر تقوا نباشد، اتوماتیک به یک وسیله زحمت، زجر و اذیت تبدیل میشود دقیقا همانند جهنم. اتوموبیل یک حفاظ و وسیله است که انسان میتواند انجام امورات و کارهایش را با آن راحتتر کند اما وقتی انسان بدون هیچ دلیلی و صرفا بخاطر پُزدادن سوار اتوموبیل شده و در سطح شهر میچرخد و دود به محیط زندگیش می افزاید، در آن صورت همین حفاظ و وسیله به یک وسیله زجر تبدیل میشود.

در بهشت، با انجام گناه، لباس از بین رفت، در جهنم پوستها و حفاظها از بین میرود و درصد خطر بطرز وحشتناکی بالا میرود. خدا از حفاظ جهنم به عنوان پوست یاد میکند، زیرا حفاظ جهنم با سیستم اعصاب در ارتباط است. حفاظ روی زمین، اگر بدون تقوا باشد، با سیستم اعصاب در ارتباط است و باعث زجر افراد میشود.  اینها نکاتی است که باید بشر روی آن تفکر نماید.

اما جالب است که خدای حکیم طبق آیات بالایی در بهشت به آدم هشدار تبعید به زمین داده بوده است. خدا هشدار داده بود که ای آدم زنهار که شیطان شما را از بهشت بیرون نکند و آنوقت بد‏ بخت وشقی میشوی.  ای بنی آدم حالا شما در جایی هستی که نه تشنه میشوی و نه گرسنه و نه برهنه و نه آفتاب سوخته و ... این یعنی این که اگر نافرمانی کنی و فریب شیطان را بخوری ، به جایی میروی که تشنه میشوی و گرسنه میشوی و برهنه میشوی و آفتاب سوخته میشوی. اینها تعریفی است که خدای حکیم از زمینی که هم اکنون در آن در تبعید به سر می بریم، کرده است. خدا این هشدارها را قبلا گفته بوده است در بهشت! خدا قبلا گفته بوده است که زمین جای زیاد مناسبی برای زندگی بنی آدم نیست.

 

فَقُلْنَا یَا آدَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَکَ وَلِزَوْجِکَ فَلَا یُخْرِجَنَّکُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَى ﴿۱۱۷﴾

پس گفتیم اى آدم در حقیقت این [ابلیس] براى تو و همسرت دشمنى [خطرناک] است زنهار تا شما را از بهشت به در نکند تا تیره‏ بخت گردى (۱۱۷)

 

إِنَّ لَکَ أَلَّا تَجُوعَ فِیهَا وَلَا تَعْرَى ﴿۱۱۸﴾

در حقیقت براى تو در آنجا این [امتیاز] است که نه گرسنه مى ‏شوى و نه برهنه مى‏ مانى (۱۱۸)

 

وَأَنَّکَ لَا تَظْمَأُ فِیهَا وَلَا تَضْحَى ﴿۱۱۹﴾

و [هم] اینکه در آنجا نه تشنه مى‏ گردى و نه آفتاب‏زده (۱۱۹)

 

وَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطَانُ قَالَ یَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَا یَبْلَى ﴿۱۲۰﴾

پس شیطان او را وسوسه کرد گفت اى آدم آیا تو را به درخت جاودانگى و ملکى که زایل نمى ‏شود راه نمایم (۱۲۰)

 

فَأَکَلَا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا یَخْصِفَانِ عَلَیْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى ﴿۱۲۱﴾

آنگاه از آن [درخت ممنوع] خوردند و برهنگى آنان برایشان نمایان شد و شروع کردند به چسبانیدن برگهاى بهشت بر خود و [این گونه] آدم به پروردگار خود عصیان ورزید و بیراهه رفت (۱۲۱)

 

ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَیْهِ وَهَدَى ﴿۱۲۲﴾

سپس پروردگارش او را برگزید و بر او ببخشود و [وى را] هدایت کرد (۱۲۲)

 

قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِیعًا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدًى فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَایَ فَلَا یَضِلُّ وَلَا یَشْقَى ﴿۱۲۳﴾

فرمود همگى از آن [مقام] فرود آیید در حالى که بعضى از شما دشمن بعضى دیگر است پس اگر براى شما از جانب من رهنمودى رسد هر کس از هدایتم پیروى کند نه گمراه مى ‏شود و نه تیره‏ بخت (۱۲۳)

 

اما خدا در قرآن ، به بشر هشدار داده است که اگر بشر در همین زمین عصیان کند، دوباره هبوط پیدا می کند و همین حفاظها و امکانات به وسیله ای برای زجر او تبدیل میشود. خدا چقدر حکیمانه صحبت میکند و چقدر زیبا راهنمایی میکند. خدا یک مثال زیبا در این مورد برای ما بیان فرموده است.  قبلا بنی اسرائیل از دستورات واضح خدا سرپیچی کردند و به مصر هبوط پیدا کردند. (أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِی هُوَ أَدْنَى بِالَّذِی هُوَ خَیْرٌ اهْبِطُوا مِصْرًا) به جاى چیز بهتر خواهان چیز پست‏ ترید پس به یک شهر کم امکانات و شلوغ و پر زرق و برق هبوط کنید.

 

وَإِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَى لَنْ نَصْبِرَ عَلَى طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِهَا وَقِثَّائِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَا قَالَ أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِی هُوَ أَدْنَى بِالَّذِی هُوَ خَیْرٌ اهْبِطُوا مِصْرًا فَإِنَّ لَکُمْ مَا سَأَلْتُمْ وَضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْکَنَةُ وَبَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ کَانُوا یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ ذَلِکَ بِمَا عَصَوْا وَکَانُوا یَعْتَدُونَ ﴿۶۱

و چون گفتید اى موسى هرگز بر یک [نوع] خوراک تاب نیاوریم از خداى خود براى ما بخواه تا از آنچه زمین مى ‏رویاند از [قبیل] سبزى و خیار و سیر و عدس و پیاز براى ما برویاند [موسى] گفت آیا به جاى چیز بهتر خواهان چیز پست‏ ترید پس به شهر فرود آیید که آنچه را خواسته‏ اید براى شما [در آنجا مهیا]ست و [داغ] خوارى و نادارى بر [پیشانى] آنان زده شد و به خشم خدا گرفتار آمدند چرا که آنان به نشانه‏ هاى خدا کفر ورزیده بودند و پیامبران را بناحق مى ‏کشتند این از آن روى بود که سرکشى نموده و از حد درگذرانیده بودند (۶۱)

 

مصر در آن موقع، جایگاه مناسبی برای بنی اسرائیل نبوده است، چه از نظر امکانات و چه از نظر روحیات. مصر جایی بود که بنی اسرائیل در آنجا قبلا بَرده بودند و سختی های فراوانی کشیدند و مصر جایی بود که به روحیات بنی اسرائیل نمی خواند. اما آنها خودشان اینطوری میخواستند. آنها بهترین غذا را با خیار و سیر و عدس و پیاز عوض کردند. هر چند این سبزیجات هم مفیدند ولی از نظر ارزش غذایی هیچوقت به پای من و سلوی نمیرسند (منّ نوعی دانه بود گِرد به اندازه دانه های گشنیزکه با گزش بعضی درختان توسط حشرات از آن خارج میشد و مردم جمعش میکردند و به آرد و نان تبدیلش میکردند و طعمی همانند نان و عسل داشته است و سلوی هم گوشت نوعی پرنده مغزی و خوشمزه بوده است). بشر خودش، هبوط میخواهد. بنی اسرائیل آن موقع خودشان هبوط میخواستند و بجای این غذاهای مفید ، زرق و برق شهریها را می خواستند و به همین خاطر خدا آنان را به مصر کوچانید و زندگی واقعی را از دست دادند و در یک زندگی پر استرس و دردسر شهری افتادند. خدا برای مردم، بیابان سینا را بر شهرنشینی مصر ترجیح داده بود. زیرا بنی اسرائیل در تمدن شهرنشینی و پرزرق و برق مصر، صفات خوب را از دست میدادند و در آن غرق میشدند. خدا غذایی طبیعی به اسم منّ را برای آنها معرفی کرد که بیشتر مواد مورد نیاز بدن یک انسان در آن بود. در بیابان سینا کاشت خیار و سیر و پیاز که بسیار آب بَر بوده است، به صرفه نبوده است و به همین خاطر خدا دانه ای به آنها معرفی کرد که خیلی کمتر آب نیاز داشت و در صحرای سینا هم راحت بدست میامد. خدا میخواست این نکته را به ما بگوید که ما باید بسته به شرایط محیطی، نوع غذای خویش را انتخاب کنیم. جایی که آب کم دارد معنی ندارد که هندوانه و چغندر قند و خیار و پیاز و سیر کاشته شود. مثلا در زندگی شهرنشینی، پفک و چیپس و انواع تنقلات با فایده بسیار کم و حتی مضر درست شده است که مردم با آن خود را مشغول میکنند ولی باید بدانیم که قیمت تمام شده اینها بسته به منابع طبیعی آن منطقه باشد. خدا میخواهد که ما بدانیم که برای هر منطقه ای لزومی ندارد که یک سبک غذایی یکسان بکار برده شود. بعضی غذاها باید زیاد از آن بخورید تا بتوانید مواد مغزی و کالری مفید از آن کسب کنید و به همین خاطر است که مردم اضافه وزن دارند و دچار انواع بیماریها میشوند.

خدا در داستان من و سلوی میخواهد به ما بگوید که غرق شدن در زندگی شهری بسیار خطرناک است و کسی که در آن غرق شود، دیگر امیدی به رشد نفسش نیست. آدمی به تنوع کمتر غذاها راضی شود ولی همت و پیراستگی نفسش را از دست ندهد. نتیجه می گیریم که تنوع طلبی زیاد، باعث هبوط به زندگی مصنوعی و شهر نشینی خواهد شد. البته بعضی افراد بخاطر مسائل کاری در شهر زندگی میکنند ولی هیچوقت خود را در زرق و برقهای شهری غرق نکرده اند و خود را از خیلی مضرات آن دور نگه میدارند. مهمانیهای گران و پر زرق و برق، روان جامعه به اصطلاح متمدن را به هم ریخته است. دلایل عوض شدن دوره زیاد است، تنوع طلبی مهمترین دلیل هبوط دوره ای بشر است. تنوع طلبی بطور غیر منطقی در جامعه زیاد شده است. یکی بود که یک اتوموبیل خرید، چند روز نگذشت که خواست آن را عوض کند و پول خودش را هدر دهد، من هنوز این تصمیم او را درک نکردم و دلیل آن را نفهمیدم. دلایل آدمها برای تنوع طلبی خیلی پیچیده شده است.

فیلم باربی که اخیرا فروش زیادی داشته است، ثابت میکند که ارتباط بین زنان و مردان در حد زیادی منحرف شده است. در این فیلم دنیایی صرفا زنانه معرفی میشود که مردان نقش چندانی در آن ندارند و زنان را بدون مردان خوشبخت نمایش میدهد. در این جامعه خیالی، زنان در حد وسیعی مردان را حذف کرده اند و دنبال قدرت هستند. کودکان نسل جدید که بااین تفکرات بزرگ شوند، قطعا نسل آینده رو به نابودی خواهد رفت و این فیلم به نوعی تراجنسیتی را تبلیغ هم میکند. زیرا زنانی که به مردان احتیاج ندارند و حتی آنان را مزاحم می پندارند ، قاعدتا با همدیگر زندگی میکنند. دنیایی صورتی و صرفا زنانه. جالب است که رنگ غالب فیلم هم صورتی است. خدای مهربان زنان را آفریده است که زن باشند و مردان مرد باشند و در زمین با همدیگر زندگی کنند. مردان باید خود را قانع کنند که وظایف پدری و همسری خویش را انجام دهند و زنان هم باید همراه مردان (الرجال قوامون علی النساء)، وظایف مادری و همسری خویش را انجام دهند. زنان فقط در این حالت خوشخبت خواهند بود و لاغیر. یکی از مهمترین دلایل هبوط انسان فاصله افتادن بین وظایف خدادادی زنان و مردان با تصورات و خیالات آنهاست. تاثیر بدی که این فیلم روی جامعه زنان و مردان دارد، دست کمی از بدترین فیلمهای تاریخ ندارد.

در یک سایت اینترنتی گفته بود که دو زوج که به همراه همدیگر به تماشای این فیلم رفته بودند، زن که متوجه شد شوهرش از دیدن این فیلم زیاد خوشحال نیست و متاثر نشده است، از او جدا شد و اعلام کرد که به علت بی احترامی به دنیای فانتزی زنان، دیگر حاضر نیست با این مرد زندگی کند! این فیلمها زیر پوستی، فمنیسم و تراجنسیتی را ترویج میکنند و سعی دارند که مخاطب را متقاعد کنند که فرق چندانی بین زن و مرد نیست. این فیلم محتوای چندانی ندارد و حتی جالب هم ساخته نشده است. واقعا برای نسلی که این فیلم ها را می پسندند باید نگران شد که چقدر در خیالات به سر می برند. جامعه ای بی غم، که در خیالات خویش زندگی میکنند و  اصلا به فکر پرورش نفس خویش نیستند و دقیقا به همین خاطر است که خدا دوره را عوض میکند. اگر مردم اسراف کنند و معانی زندگی را عوض کنند و آن را بیش از حد منحرف کنند، تنها راه حل، تغییر شرایط زندگی روی زمین است که انسان به این نقطه از موقعیت رسیده  است. این فیلم دنیایی را نشان میدهد بدون در نظر گرفتن مردان و احساسات آنها.

زمان قدیم گرفتن ربا روشهای محدودی داشت ؛ آن موقع رباخوار به کسی پول قرض میداد و بعد از مدتی چند برابرش را پس می گرفت، اما الان رسانه و شغلهای کاذب به کمک رباخواری آمده است. کشاورز میوه ای را با قیمت ایکس تومان به دلال میفروشد و دلال آن را چند برابر(لَا تَأْکُلُوا الرِّبَا أَضْعَافًا مُضَاعَفَةً) به بازار وارد میکند و این کار دلال خودش نوعی ربا است.

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَأْکُلُوا الرِّبَا أَضْعَافًا مُضَاعَفَةً وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ﴿۱۳۰

اى کسانى که ایمان آورده‏ اید ربا را [با سود] چندین برابر مخورید و از خدا پروا کنید باشد که رستگار شوید (۱۳۰)

 

وَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی أُعِدَّتْ لِلْکَافِرِینَ ﴿۱۳۱

و از آتشى که براى کافران آماده شده است بترسید (۱۳۱)

 

وَأَطِیعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ ﴿۱۳۲

خدا و رسول را فرمان برید باشد که مشمول رحمت قرار گیرید (۱۳۲)

 

گاهی چندین دلال این مسیر را ادامه میدهند و یک سیستم رباخواری زنجیره ای را با هم تشکیل میدهند و این هم چند برابری (أَضْعَافًا مُضَاعَفَةً ) است. ربا خوار، تنبل میشود و به ربا عادت میکند و بمرور ربای بیشتری میخواهد تا آرام شود. باید تصاعدی بالا رود و گرنه افسرده میشود. زمان قدیم افراد رباخوار محدود بودند ولی الان بیشتر جامعه ناخواسته و خواسته در این مساله افتاده اند.  خدای مهربان در مورد ربا از لفظ خوردن استفاده می فرماید. زیرا ربا به نوعی از منابع زمین تامین میشود و از منابع زمین بطرز افراطی استفاده میشود و به این خاطر بعد از مدتی مردم در مورد منابع طبیعی زمین به بن بست میرسند. وقتی یک کالایی گران شود و این گرانی بطور آبشاری بقیه کالاها را گران کند، یعنی سیستم ، یک سیستم رباخواری است و اقتصاد جامعه رو به نابودی است و بر آتش بنا شده است. در جامعه ای که دلال زیاد شد، سیستم ربوی است. یکی از دلایل دوره عوض شدن، همین رباخواری است که در تار و پود جامعه ریشه دوانده است.

مسائل مربوط به عشق در جامعه ریشه دوانده است. عشق یک مفهوم کاملا شیطانی است و یک نوع جذب شدگی است. عشق چنان عزت و نفس آدمی را ضعیف میکند که خدا برای نجات بشریت، دوره را عوض میکند. خدا مودت و رحمت را بجای عشق پیشنهاد داده است. وقتی به بعضی دوستان و آشنایان می گویم که عشق یک مفهوم شیطانی است، تعجب میکنند و من را به سنگدلی متهم میکنند. در حالی که عشق یک نوع سنگدلی است. عشق مفهومی مخالف مودت و رحمت است. نتیجه عشق، بت سازی است ولی در مودت و رحمت، فرد مقابل را انسانی نیازمند مانند خودمان می دانیم که همانند ما به مودت و رحمت نیاز دارد؛ ولی در عشق طرف مقابل را بی نیاز می دانیم و به بتی تبدیل می شود که در نهایت چون هیچی نیست با شکست روبرو می شود. مودت بر اساس عقل و عشق بر اساس توهم است. از مشکلات عشق میتوان یک کتاب نوشت. دوره باید عوض شود تا بشر این مفاهیم شیطانی از سرش بپرد و گرنه متوجه موضوع نمیشود.

 

  • اسعد حسینی
۱۹
مرداد
۰۲

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

جادوی شیاطین (قسمت پنجاه و هشت)

ربوبیت

 

 

یک نظر در قسمت نظرات وبلاگ مطرح شد که بجاست اینجا هم ذکر شود و توضیح داده شود.

 

((( دلیل اینکه انسان ها با شرایط مختلفی به دنیا میان چیه ؟ چرا بعضی ها در خانواده ای به دنیا میان که مسیر پیشرفت چه مادی چه معنوی براشون مهیاس و بعضی ها مثلا افرادی که در کشور های آفریقایی به دنیا میان چه مادی و چه معنوی در مضیقه هستن؟چرا بعضی از بچه ها با بیماری به دنیا میان و بدون اینکه چیزی از زندگی زمینی بفهمن از دنیا میرن ؟ بدون اعتقاد به تناسخ چطور میشه این جور مسائل رو توضیح داد؟ )))

 

نظریه تناسخ مرگ را به انتقال نفس از بدنی به بدن دیگر تعبیر میکند. یکی از مشکلات اساسی نظریه تناسخ این است که افراد معتقد به تناسخ فکر می کنند که اگر در یک خانواده ثروتمند به دنیا بیایند و یا با بدن سالمتر پا به این دنیا بگذارند؛ خوشی و خوشبختی به آنها روی خواهد آورد! در حالیکه این جزئیات ملاک خوشبختی نیست. یک واقعیت غیر قابل انکار این است که هیچ انسانی احساس خوشبختی نمی کند در این دنیا. میتوانید از کسانی بپرسید که آرزوی موقعیت آنان را دارید. اصلا کسی که کار خوب انجام بدهد اتفاقا نباید اصلا وارد این دنیا شود، چون آزمایشهای این دنیا پر از سختی است. یکی از مهمترین صفات خدا، ربوبیت است. رب از ریشه تربیت اخذ شده است. یعنی خدا بخاطر این صفتش میخواهد ما را تربیت کند و رشد دهد. اگر یکی در خانواده ثروتمند به دنیا آمده باشد و دیگری در خانواده فقیر بدنیا آمده باشد، دلیل اصلیش بخاطر جنبه تربیتی آنهاست. زیرا آنی که در خانواده فقیر بدنیا میاید، چالشهای آن خانواده در تربیت او مفید است. کسی که زن بدنیا میاید، چالشهای دنیای زنان، در تربیت نفس او موثر است. اگر مرد می بود، میزان موفقیت او بسیار کمتر میشد. این گونه موقعیتها را خدا خودش آفریده است. بنابراین ما باید به این موقعیتها رضایت دهیم و از رب خویش بخاطر خلق این موقعیتها راضی باشیم. این حس رضایت از خالق ماست که ما را شایسته رضایت او از ما می کند و به این طریق به مرتبه راضیه مرضیه خواهیم رسید و در زمره بندگان او وارد خواهیم شد. در آیه (ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً ) خدا از صفت ربّ برای نام خود استفاده فرموده است. در فارسی کلمه ربّ را به پروردگار (پرورش دهنده) ترجمه می کنیم که بسیار مناسب است.

 

یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ﴿۲۷﴾

اى نفس مطمئنه (۲۷)

 

ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً ﴿۲۸﴾

خشنود و خداپسند به سوى پروردگارت بازگرد (۲۸)

 

فَادْخُلِی فِی عِبَادِی ﴿۲۹﴾

و در میان بندگان من درآى (۲۹)

 

وَادْخُلِی جَنَّتِی ﴿۳۰﴾

و در بهشت من داخل شو (۳۰)

 

زمانی بنی اسرائیل برحسب فرمان خدا می بایست گاوی را سر می بریدند و بر مرده میزدند تا قاتل مشخص شود. اما آنها از موسی خواستند که از پروردگار (ربّ) بپرسد که خصوصیات دیگر گاو را بگوید. آنها به حرف ربّشان اعتماد نکردند و سوالات دیگری پیش آوردند.

 

قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنَا مَا هِیَ قَالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لَا فَارِضٌ وَلَا بِکْرٌ عَوَانٌ بَیْنَ ذَلِکَ فَافْعَلُوا مَا تُؤْمَرُونَ ﴿۶۸﴾

گفتند پروردگارت را براى ما بخوان تا بر ما روشن سازد که آن چگونه [گاوى] است گفت وى مى‏ فرماید آن ماده گاوى است نه پیر و نه خردسال [بلکه] میانسالى است بین این دو پس آنچه را [بدان] مامورید به جاى آرید (۶۸)

 

در نهایت کار را بر خود مشکل کردند و آنقدر کار برایشان مشکل شد که گاو فرضی با مشخصات پیچیده ای شد که چنین گاوی به ندرت یافت میشد و نزدیک بود اصل کاری (ذبح یک گاو) را انجام ندهند. آنان تربیتی که خدا برایشان در نظر گرفته بود، را پیچیده کردند و کار را بر خود مشکل کردند. زیرا آنها براساس افکار مریض خویش فکر میکردند که باید گاوی با مشخصاتی که خودشان در نظر دارند برای ذبح باشد و به حرف خدا اعتماد نکردند. آدمیان هم در زندگی طرح ساده خدا را پیچیده میکنند و لقمه را از پشت سر در دهن می گذارند. کسی که در خانواده ای فقیر و ساده بدنیا بیاید، برای خوشبخت شدن، کافیست در همان خانواده فقیر و با امکانات ضعیف خوب باشد و صاف و ساده وظایفش را عمل کند و قطعا به خوشبختی خواهد رسید. حتی کسی که ثروتمند است ، فقط کافیست از نعماتی که خدا به او داده است ببخشد و آن را در راه صحیحی استفاده کند.

روزی یک زن ثروتمند، به خانه یک زن روستایی رفت. زن روستایی چهره اش زیر آفتاب در مزرعه سوخته بود. زن روستایی پیش خود فکر میکرد که زن ثروتمند و شهری خوشبخت است و در خیال خویش آرزوی موقعیت او را میکرد. ولی زن شهری جمله ای گفت که برعکسش را ثابت میکرد. زن ثروتمند گفت که ای کاش یک کلبه داشتم و مثل تو در آن زندگی میکردم و زیر فشار زرق و برقهای شهری نمی بودم و خیالم آسوده بود.

داستان تاجر و ماهیگیر نمونه تلاش بیهوده افراد است برای خوشبخت شدن. یک تاجر و ماهیگیر با هم صحبت میکنند. تاجر در تلاش است که پول زیادتری کسب کند تا مثل ماهیگیر در جایی دنج و زیبا زندگی کند و این روش زندگی (که سالها طول میکشد) را هم به ماهیگیر توصیه میکند. ماهیگیر جواب خوبی می دهد و می گوید که من همین حالا هم در جایی دنج و زیبا زندگی می کنم و از آن راضی ام. بیشتر حرصها و آرزوهای انسان واقعی نیستند و الکی دور خود چرخیدن است. آرزوهای بیشتر مردم واقعی نیست و همین آرزوها نمی گذارد در واقعیت زندگی کنند و آنان مدام در حسرت زندگی ثروتمندان هستند. در حالی که خوشبختی واقعی این است که انسان در همان موقعیت زندگی کند و حتی اگر همان ثروتمند در موقعیت خودش نباشد، خوشبخت نخواهد شد.

کسی که زن است در همان موقعیت زن ، مراحل تربیتی را خواهد گذراند و کسی که مرد باشد هم در همان موقعیت مردانه  مراحل تربیتی را خیلی ساده تر خواهد گذراند و این طرح خداست و باید به آن اعتماد کرد. نود درصد کسانی که تغییر جنسیت داده اند، بعدا از این تغییر پشیمان شده اند ولی راه برگشتی ندارند. چندی پیش زنی ایرانی که تغییر جنسیت داده بود و در ظاهر به مرد تبدیل شده بود ، اعلام پشیمانی کرد و گفت که دنیای مردان با دنیای زنان خیلی متفاوت است و اقرار کرد که دنیای مردان به نسبت دنیای زنان، دنیای تنهایی است و زنان توانایی و تحمل چنین دنیایی را ندارند. این فرد در ظاهر خود را مرد نمایش میداد ولی او هنوز ماهیت روانش زن بود و نمیتوانست این را انکار کند. بنابراین موقعیتهایی که خدا برای زندگی ما در نظر می گیرد، بسیار بجاست.

قارون در یک مراسم جشن برای تفاخرو خودنمایی، زیور آلات خویش را به مردم مینمایاند؛ تعدادی از مردم میگفتند که قارون چقدر خوشبخت است، ای کاش ما هم مثل اوخوشبخت بودیم! این تصور مردم در مورد خوشبختی جالب است! هر آنچه که می بینند ، بی خبر از واقعیت و پشت پرده به خوشبختی تعبیر میکنند. در حالیکه خود قارون، ثروتش را بخاطر تفاخر و خودنمایی نمایش میداد و حس خودنمایی خویش را ارضا میکرد. قارون به ثروت خویش راضی نبود و از آن برای ارضای حس تفاخر و خودنمایی بهره می برد.  خودنمایی یک حس شیطانی است و قارون داشت یک حس شیطانی را در وجود خویش ارضا میکرد و اصلا تعداد گنجینه های خویش برایش مهم نبود و حتی تعدادش را هم نمیدانست. ولی مردم فقط در آنچه که میبینند قضاوت میکنند و واقعیتها را توجه نمیکنند. مثل یک معتاد که در حین مصرف مواد مخدر، نعشه میشود و حرفهای گنده گنده میزند. در این حالت مردم فکر میکنند که او چقدر داناست! در حالیکه فرد معتاد فقط دارد خودش را ارضا میکند و به آنچه که میگوید ایمان ندارد و عمل هم نمی کند.

بعد که خانه قارون و گنجهایش در زمین فرو رفتند، همان عده از مردم اینبار گفتند که: واى مثل اینکه خدا روزى را براى هر کس از بندگانش که بخواهد گشاده یا تنگ مى‏ گرداند و اگر خدا بر ما منت ننهاده بود ما را هم به زمین فرو برده بود!

 این طرز تعویض رفتارها و گفتارها، نشان از این دارد که بشر تکلیفش را با خود مشخص نکرده است و هنوز نمیتواند بپذیرد که زمین محل آزمایش است. تعریف خوشبختی از نگاه بشر تبعید شده، بسیار متغیر است زیرا بشر به آنچه که می بیند توجه میکند و به آن حسادت می ورزد. در این جا بشر باز هم صفت شیطانی به اسم حسادت را در وجود خویش ارضا میکند. تمام تعبیرهای بشر از خوشبختی، از یک سری صفات شیطانی نشات میگیرد. ما در زندگی خویش در کره زمین، اگر صفات خوب مثل بخشش، گذشت، مهربانی، خوش خلقی و ... را در خود تقویت کنیم؛ در آن صورت به همان بهشت گمشده خویش بر میگردیم؛ اما اگر صفات شیطانی مثل بخل، حسادت، طمع، ریا، خودنمایی و ... را در خود تقویت کنیم؛ در آن صورت شایستگی به بهشت رفتن را نداریم . اگر این صفات شیطانی در انسان قوی شود، نیاز به آبیاری دارد و بشر را معتاد خویش میکند. و در آنصورت بشر در یک سیکل باطل صفات شیطانی گیر می افتد و خوشبختی معنایش را از دست میدهد. او بعد از مدتی متوجه میشود که به جای خوشبختی به یک سری صفات شیطانی، از جمله بخل، خودنمایی، ریا و ... روی آورده است. دقیقا به این خاطر خدا می فرماید که به زمین نچسبید و الا شیطان کاری میکند که در همان زمین قورت داده شوید.

آدمیزاد فکر میکند که اگر شغل خوب و مقام خوب و یا درآمد خوبی داشته باشد،در آنصورت خوشبخت میشود. او تصور میکند که اگر یک زوج خوب و فرزندانی داشته باشد، در آنصورت خوشبخت میشود و... ولی این آدمی که از این تصورات دارد، هفت میلیارد آدم دیگر را می بیند که بسیاری از آنان زن و فرزند دارند و مال و منال دارند. حتی لحظه ای به وضعیت آنان توجه نمی کند که آیا اینهایی که این امکانات و اموال را دارند، خوشبختند یا نه؟ اگر خوشبخت نیستند، به چه دلیل؟ بشر بعد از این همه تجربه و سابقه هنوز نمی خواهد قبول کند که خوشبختی واقعی فقط در گرو دل بستن به خداست و بس.  راز خوشبختی ما انسانها در جابجایی موقعیتهای زندگی نیست (فقیر ثروتمند شود و یا ثروتمند فقیر شود)، بلکه راز آرامش و خوشبختی ما در مشخص نمودن موقعیت خود نسبت به خداست.

 

الَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ ﴿۲۸﴾

همان کسانى که ایمان آورده‏ اند و دلهایشان به یاد خدا آرام مى‏ گیرد آگاه باش که با یاد خدا دلها آرامش مى‏ یابد (۲۸)

 

الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَى لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ ﴿۲۹﴾

کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده‏ اند خوشا به حالشان و خوش سرانجامى دارند (۲۹)

 

اگر هدف زندگی ما ثروتمند شدن و یا چیزهای مادی باشد، از نظر قرآن باطل است. تنها هدف پرورش و رشد نفس است. پرورش و رشد نفس فقط در گرو دل بستن به خدا بوجود می آید و لاغیر. خدا رحمان و رحیم است و مهربانتر از پدر و مادر است. خدا از هرکسی نسبت به ما مهربانتر و حکیمتر است. خدا با روش زندگیی که برای ما انتخاب می نماید میخواهد که وِزر (بار گران) را از سرمان بردارد. وقتی ما نسبت به  موقعیت خویش ناراضی باشیم و ناسپاس باشیم در آنصورت بارمان را سنگین کرده ایم، طوری که پشتمان را خم میکند. پروردگار ما  با روشهای تربیتی خودش، میخواهد بار ما را سبک گرداند (وَوَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَکَ ). او ما را آفریده است و بهتر از هرکسی توانایی های ما را می بیند.

 

أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ ﴿۱﴾

آیا براى تو سینه‏ ات را نگشاده‏ ایم (۱)

 

وَوَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَکَ ﴿۲﴾

و بار گرانت را از [دوش] تو برنداشتیم (۲)

 

الَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ ﴿۳﴾

[بارى] که [گویى] پشت تو را شکست (۳)

 

وَرَفَعْنَا لَکَ ذِکْرَکَ ﴿۴﴾

و نامت را براى تو بلند گردانیدیم (۴)

 

فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ﴿۵﴾

پس [بدان که] با دشوارى آسانى است (۵)

 

إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ﴿۶﴾

آرى با دشوارى آسانى است (۶)

 

فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ ﴿۷﴾

پس چون فراغت‏ یافتى به طاعت درکوش (۷)

 

وَإِلَى رَبِّکَ فَارْغَبْ ﴿۸﴾

و با اشتیاق به سوى پروردگارت روى آور (۸)

 

در هر موقعیتی باشی (فقیر و یا ثروتمند) کافیست که با اشتیاق  به سوی پرورگار روی آوری (وَإِلَى رَبِّکَ فَارْغَبْ ). راهی که خدا برای تربیت ما در نظر گرفته است، سبک و راحت است. اما اگر انسانها در امیال و آرزوها و رویاها فرو روند و رو به ناسپاسی  آورند، در آن صورت بارشان سنگین شده است و البته خودشان خبر ندارند.  بچه های خانواده های فقیر، بعد از بزرگ شدن، والدین خویش را مقصر اوضاع میدانند و به این ترتیب اصل ماجرا و واقعیت ماجرا را نفی میکنند و نسبت به والدین خویش ناسپاسی میکنند و این اشتباه محض است. منظور از احسان به والدین دقیقا همین معناست. انسانها نباید کوششها وتلاشهای والدین را بی نتیجه و بی تاثیر جلوه دهند. آزمایش آنها دقیقا این است که این موقعیت را ادامه دهند (أَنِ اشْکُرْ لِی وَلِوَالِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ ).

 

وَوَصَّیْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنًا عَلَى وَهْنٍ وَفِصَالُهُ فِی عَامَیْنِ أَنِ اشْکُرْ لِی وَلِوَالِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ ﴿۱۴﴾

و انسان را در باره پدر و مادرش سفارش کردیم مادرش به او باردار شد سستى بر روى سستى و از شیر باز گرفتنش در دو سال است [آرى به او سفارش کردیم] که شکرگزار من و پدر و مادرت باش که بازگشت [همه] به سوى من است (۱۴)

 

قطعا بدانید که آرزو های مومنان این نیست که مثل آدمای ثروتمند شوند، بلکه آرزوها و دعاهای آنان این است که مورد غفران و رضایت خدا قرار گیرند.

 

 

  • اسعد حسینی
۰۴
مرداد
۰۲

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت پنجاه و هفت)

آخر الزمان (قسمت 1)

هبوط دوباره انسان

 

نزدیک به ده هزار سال پیش انسان برای اولین بار به زمین هبوط کرد. نکته جدیدی را اینجا میخواهم بگویم که شاید برای اولین بار است که می شنوید و آن هم این است که انسان تا روز قیامت چند بار دیگر داخل همین زمین هبوط پیدا میکند. این نکته به این معناست که بشر روز به روز شرایط بدتری برای زندگی پیدا میکند. جهت ادامه مطلب بهتر است بدانیم که ما به این علت در این دنیا بسرمی بریم که قبلا گناهی بس هولناک مرتکب شدیم، و زندگی این دنیا فرصتی است که به ما داده شده تا دگر بار خود را نجات دهیم و شرک خود را علناً محکوم کنیم، و به درگاه خدا بپیوندیم. تمام ماجرا از آنجا آغاز شد که میلیاردها سال پیش ، نزاعی در ملکوت اعلی درگرفت .

 

مَا کَانَ لِیَ مِنْ عِلْمٍ بِالْمَلَإِ الْأَعْلَى إِذْ یَخْتَصِمُونَ ﴿۶۹﴾

مرا در باره ملاء اعلى هیچ دانشى نبود آنگاه که مجادله میکردند (۶۹)

 

 یکی از مخلوقات بلند پایه، یعنی ابلیس، از روی جاه طلبی و تفرعن به فکر افتاد که خود نیز می تواند با قدرتی که خدا به او داده در کنار خدا، خدایی کند و بدین ترتیب مقام قدوسی خدا را زیر سوال برد. پندار شیطان نه تنها کفرآمیزTبود، بلکه بکلی نیز غلط بود؛ زیرا فقط خداست که توانایی و قابلیت را برای خدایی دارد. به دنبال این کفر شیطانی، در ملکوت اعلی تفرقه ایجاد شد، و کلیه مخلوقاتی که در قلمرو خدا بودند به چهار دسته طبقه بندی شدند: T

 

  • فرشتگان: مخلوقاتی که از همان ابتدا به مقام قدوسی خدا معترف بودند و هیچ جرمی مرتکب نشدند.

 

  • حیوانات: مخلوقاتی که اول عصیان ورزیدند ولی بعد دعوت خدا را برای توبه پذیرفتند و آمدن آنان به زمین در نقش موجودات مطیع برای آمرزش و جبران گناهشان بود.
  • جن ها: مخلوقاتی که با شیطان موافق بودند؛ که او نیز می تواند ”خدا” باشد.

 

  • انسان: مخلوقات غیرمصمم؛ آنها نتوانستند با قاطعیت پای این اعتقاد بایستند که مقام قدوسی فقط از آن خداست. انسانها خواستند شاهد نمایش مغرورانه شیطان باشند تا خود بین خدا و شیطان انتخاب کنند.

 

آزمایش این دنیای فانی برای همین موضوع ساخته شده است تا گروه سوم و چهارم فرصت دیگری برای برگشت به سمت خدا داشته باشند.

انسان هر چقدر که پیشرفت کند و زمان بگذرد، روشهای زندگیش هم عوض میشود. تغییر روش زندگی به این خاطر است که بعضی پشتیبانیهای خدا را از دست میدهد. چهل پنجاه سال پیش، در هر منطقه ای چشمه های آب طبیعی زیادی بود که مردم از آن چشمه ها، آب برای آشامیدن تهیه میکردند. به مرور زمان همگی خشک شدند و مردم مجبور شدند رو به سد سازی بیاورند. حالا دیگر سد هم جوابگو نیست. خدا به اندازه و به مقدار مشخصی نزولات آسمانی نازل میکند. اما حرص و طمع و عدم دانش کافی در تولید و مصرف و مدیریت آب، کار را به جایی کشانده است که بعضی شهرها در ایران و سایر نقاط جهان برای آشامیدن و نیازهای ضروری به مشکل کم آبی بر خورده اند. از دست دادن طبیعت و امکانات طبیعی یک نوع هبوط است. با هر بار هبوط انسان، کره زمین بعضی امکانات طبیعی اش را از دست میدهد و انسان مجبور است که آن امکانات طبیعی را خودش فراهم کند. زمانی مردم از چشمه های طبیعی آب تهیه میکردند و همگی رایگان بود. اما حالا باید سد بسازد و آب شیرین کن بسازد و هزینه کند تا بتواند همان آب مورد نیازش را تهیه کند. این تغییر کاربری و تغییر فرآیند تهیه آب نوعی هبوط است. زمانی که بنی آدم در بهشت بودند، از امکانات بهشتی به وفور استفاده میکردند، اما بعد از هبوط اولیه به زمین، مجبور شدند برای هر چیزی به زحمت بیفتند و خطرات زیادی در زمین آنان را تهدید میکند؛ اعم از نور خورشید و سرما و گرما و تهیه خوراک و غیره. این مورد در مقاله قبلی قسمت 56 توضیح داده شد.

چرا بیشتر مردم، همیشه از گذشته ها ، خاطرات خوبی دارند و فکر میکنند که قدیما همه چیز بهتر بوده است و زندگی قدیما لذت بخش تر بوده است؟ تقریبا نود درصد مردم اینطوری فکر میکنند. آنها در تاکسی و اتوبوس و مجالس  همگی از خاطرات خوب گذشته حرف می زنند و زندگی را در آن دوران بهتر میدانند. این طرز تفکر بخاطر طبیعتِ طبیعی تر آن موقعها است. در همه زمانها، آدمهای بد و خوب وجود داشته است. حس لذتی که مردم نسبت به گذشته ها دارند بخاطر از دست رفتن طبیعت واقعی نسبت به گذشته است. آدمیان ، طبیعت مصنوعی و آلوده (هر چند زرق و برق دار) را از طبیعت بکر و طبیعی تشخیص می دهند و زرق و برقهای کنونی نمیتواند خاطرات خوب در طبیعت زمانهای قدیم را بپوشاند.

وقتی ما از بهشت به زمین تبعید شدیم، عیبها و نقصهایمان مشخص شد و مردم برای پوشاندن عیبها و نقصهای خویش مجبور شدند که از برگهای زمین (امکانات موجود در زمین) استفاده کنند و بوسیله آن کمبودها و نقصها و عیوب خویش را بپوشانند.

 

فَدَلَّاهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا یَخْصِفَانِ عَلَیْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَکُمَا عَنْ تِلْکُمَا الشَّجَرَةِ وَأَقُلْ لَکُمَا إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمَا عَدُوٌّ مُبِینٌ ﴿۲۲﴾

پس آن دو را با فریب به سقوط کشانید پس چون آن دو از [میوه] آن درخت [ممنوع] چشیدند برهنگى‏ هایشان بر آنان آشکار شد و به چسبانیدن برگ[هاى درختان] بهشت بر خود آغاز کردند و پروردگارشان بر آن دو بانگ بر زد مگر شما را از این درخت منع نکردم و به شما نگفتم که در حقیقت‏ شیطان براى شما دشمنى آشکار است (۲۲)

 

قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ ﴿۲۳﴾

گفتند پروردگارا ما بر خویشتن ستم کردیم و اگر بر ما نبخشایى و به ما رحم نکنى مسلما از زیانکاران خواهیم بود (۲۳)

 

قَالَ اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِینٍ ﴿۲۴﴾

فرمود فرود آیید که بعضى از شما دشمن بعضى [دیگر]ید و براى شما در زمین تا هنگامى [معین] قرارگاه و برخوردارى است (۲۴)

 

قَالَ فِیهَا تَحْیَوْنَ وَفِیهَا تَمُوتُونَ وَمِنْهَا تُخْرَجُونَ ﴿۲۵﴾

فرمود در آن زندگى مى ‏کنید و در آن مى‏ میرید و از آن برانگیخته خواهید شد (۲۵)

 

دیده ای بعضی مواقع که شرایط برای زندگی خیلی سخت میشود، مردم میگویند که آخر الزمان شده است. زمین در دوره های زمانی خاصی هبوط پیدا میکند و امکانات طبیعی اش را از دست میدهد و مردم مجبورند که همان امکانات را خودشان بوسیله امکانات و تجهیزات جور کنند. اکنون وقت آن دوره رسیده است و مردم آخر این دوره را طی میکنند و بزودی دوره جدیدی از زندگی شروع میشود و مردم باید دلیل این تغییرات را بفهمند. به همین خاطر خدا در سوره عصر می فرماید:

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

به نام خدا بخشنده مهربان

 

وَالْعَصْرِ ﴿۱﴾

سوگند به عصر [هبوط دوره ای انسان] (۱)

 

إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ ﴿۲﴾

که واقعا انسان دستخوش زیان است (۲)

 

إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ ﴿۳﴾

مگر کسانى که گرویده و کارهاى شایسته کرده و همدیگر را به حق سفارش و به شکیبایى توصیه کرده‏ اند (۳)

 

عصر در اینجا به معنای هبوط دوره ای و زمانی انسان در کره زمین است. انسان در هر عصری (دوره ای) ، یکبار هبوط میکند و در این هبوط ضرر زیادی می کند و امکانات و نعمات فراوانی را در زمین از دست خواهد داد (إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ ). البته بجز کسانى که مومن باشند و کارهاى شایسته کرده و همدیگر را به حق سفارش و به شکیبایى توصیه کرده‏ باشند. این افراد تغییرات و هبوط زمین  را درک میکنند و تحولات عصر و زمان خویش را می شناسند. هر عصر و دوره ای پیام مخصوصی از طرف خدا دارد که مومنان واقعی آن را درک میکنند و بنابراین با صبر و شکیبایی از این تغییرات می گذرند. تغییرات در عصر و  دوره همان هبوط درون زمینی انسان است و انسان بیش از پیش نقصان ها و کمبودهایش مشخص میشود. خدا با هر بار هبوط انسان در زمین، میخواهد که دوره جدیدی را به انسان بشناساند و او را در آزمایش قرار دهد. دلیل این هبوط هم خود انسان است. انسانهای دوره ما  از همان درخت ممنوعه که آدم و حوا در بهشت چشیدند،  در اینجا زمین چشیده اند و منحرف شده اند. نمونه کارهای ممنوعه که انسان امروزی براحتی در آن افتاده است.

  • همجنس گرائی، تغییر جنسیت
  •  مردان و زنان خود را از  همدیگر بی نیاز می بینند و بیشتر از هر زمانی مرد و زن از هم فاصله گرفته اند. و واقعا مردان مریخی شده اند و زنان ونوسی. درحالی که زنان و مردان باید به هم دیگر نزدیک شوند و به هم راضی باشند و در انتخاب همسر خیالپرداز و رویاپرداز نباشند.
  • وقوع جنگهای بی دلیل و بی حاصل در اکثر کشورهای دنیا بخاطر هیچ و بخاطر ترسهای بی مورد
  • رقابتهای ناسالم در جهان برای تصاحب اقتصاد و بازارهای جهانی
  • رواج خسران در پیمانه و وزن و کم فروشی و گرانفروشی
  • به بن بست رسیدن اکثر ایدئولوژیهای مذهبی و غیر مذهبی در جهان و بیشتر این مذاهب دست بردار ایدئولوژیهای شکست خورده خود نیستند
  • رایج شدن اشعار و فیلمهای عشقی در میان مردم. بهتر است به اسم سریالهای پرطرفدار و اشعار پرطرفدار امروزه اکثر مردم نگاهی بیندازیم تا بفهمید که مردم دنبال چی هستند: عشق ممنوعه، مست عشق، برای اولین بار که دیدمت، عشق اجاره ای، عشق در نگاه اول، عشق سیاه و سفید، سیب ممنوعه ، تو در خانه ام را بزن و ... مردم متاسفانه با این جور سریالها و اشعار خود را مشغول میکنند و وقت خویش را تلف میکنند و زمانی (عصر) که خدا در اختیارشان گذاشته است تا نفسشان را تزکیه دهند؛ با این جور لهو و لعبها سپری میکنند و دوره آنان تمام شده است.
  • دخالت دولتها در زندگی خصوصی مردم و گسترش تفکرات کمونیستی و سرمایه داری در میان مردم
  • استفاده بیش از حد از آب و هوا و سایر منابع طبیعی. مردم براحتی منابع زیرزمینی را آلوده میکنند. مردم اشتباهات روزمره و بدیهی در مورد طبیعت و محل زندگی خویش میکنند. مثلا خیلی از مردم بدون هیچگونه دلیلی همیشه دستهای خویش را با مایع دستشویی می شویند و تمام این شوینده ها و مواد شیمیایی وارد آبهای زیر زمینی میشود ومنابع طبیعی را آلوده میکنند.
  • و هزاران مشکل دیگر که بشر عصیان کرده است و در نتیجه اجبارا وارد دوره و عصر جدیدی میشود و خدا بخاطر این عصیان ها دوره را عوض میکند و بشر را هبوط میدهد.  اینبار هبوط به این معنا نیست که به یک سیاره دیگر تبعید میشویم  بلکه اینبار بشر خیلی از امکانات طبیعی زمین را از دست میدهد.

یک قرن قبل مردم مشکل خانه و زمین و آب و چیزهای دیگر را نداشتند،  اما اکنون این نقصان ها و عیبها رو شده است و انسان عریان شده است. هر چقدر که انسان، خط قرمزها را رد کند و عصیان کند، بیشتر نیاز به پوشاندن این نقصان ها و کمبودهاست. با یک مثال توضیح میدهم. در بعضی روستاها و شهرهای کوچک، تهیه قبر، برای فرد متوفی بسیار ارزان است و گاهی رایگان. اما در شهری مثل تهران و سایر شهرهای بزرگ گاهی بعضی قبرها تا یک میلیارد تومان هم قیمت گذاری شده است.  به این طریق تهیه یک قبر و کفن در شهرهای بزرگ از عهده هرکسی بر نمیاید. بیایید قیمت یک قبر در شهرهای بزرگ را با قیمت قبر در مریخ مقایسه کنیم؛ در سطح مریخ ، هیچ میکروبی وجود ندارد و شرایطی برای زندگی میکروبها در آن نیست. پس بااین اوصاف فردی که در مریخ می میرد، جسدش برای همیشه در آنجا مثل جسد مومیایی شده باقی میماند. اما در زمین اجساد مردگان، بعد از چند سال بوسیله میکروبهای زمین تجزیه شده و از بین می روند. جهت رفع این مشکل دانشمندان علوم فضایی، یک لباس طراحی کرده اند که میتواند جسد را در مریخ تجزیه کند ولی تهیه این لباس میلیونها دلار هزینه بر میدارد. خدا انسان را به چالش میکشد و با پیشرفت علم، از او انتظاراتی دارد و آن هم این است که انسان عصیان گر باید گلیم خود را از آب بیرون بکشد. در واقع خدا پشتیبانی اش را کاهش میدهد و این کاهش پشتیبانی خدا از انسانها فقط زمانی رخ میدهد که انسانها خط قرمزها را رد کنند و عصیان کنند. همانطور که آدمی در بهشت، با رد کردن خط قرمزها و عصیان؛ به زمین منتقل شد و هبوط پیدا کرد و مجبور شد که برای بدست آوردن امکانات اولیه، از برگهای زمین استفاده کند و در زمین استخراج انجام دهد. اشتباه نکنید، پیشرفت علم باعث کاهش پشتیبانی خدا نشده است، بلکه رد کردن خط قرمزها و عصیان انسان علیه خدا باعث کاهش امکانات میشود. زیرا بنی آدم به پیشرفت علم خودش مغرور شده و دچار خدا انگاری میشود.

 

فَأَکَلَا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا یَخْصِفَانِ عَلَیْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى ﴿۱۲۱﴾

آنگاه از آن [درخت ممنوع] خوردند و برهنگى آنان برایشان نمایان شد و شروع کردند به چسبانیدن برگهاى بهشت بر خود و [این گونه] آدم به پروردگار خود عصیان ورزید و بیراهه رفت (۱۲۱)

 

ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَیْهِ وَهَدَى ﴿۱۲۲﴾

سپس پروردگارش او را برگزید و بر او ببخشود و [وى را] هدایت کرد (۱۲۲)

 

قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِیعًا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدًى فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَایَ فَلَا یَضِلُّ وَلَا یَشْقَى ﴿۱۲۳﴾

فرمود همگى از آن [مقام] فرود آیید در حالى که بعضى از شما دشمن بعضى دیگر است پس اگر براى شما از جانب من رهنمودى رسد هر کس از هدایتم پیروى کند نه گمراه مى ‏شود و نه تیره‏ بخت (۱۲۳)

 

وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَى ﴿۱۲۴﴾

و هر کس از یاد من دل بگرداند در حقیقت زندگى تنگ [و سختى] خواهد داشت و روز رستاخیز او را نابینا محشور مى ‏کنیم (۱۲۴)

 

ترجمه های تورات شجره ممنوعه را به درخت معرفت  معنا کرده اند. اما قرآن از آن درخت، به عنوان درختی که چشیدن و نزدیک شدن به آن باعث ظالم شدن افراد میشود، یاد کرده است. قطعا این ترجمه تورات مطابق با متن اصلی تورات نیست و برای ما حرف قرآن فصل الخطاب است. اما اگر منظور تورات، "درخت معرفت به کارهای بد" باشد، در این مورد میتوان با فرموده خدا در قرآن تطبیق پیدا کند. وقتی آدمی وارد خط قرمزها با علم به بد بودن آن شود، در آن صورت به "درخت معرفت به کارهای بد" گرایش پیدا کرده است و در این گونه موارد، خدا پشتیبانی از بشر را کمتر کرده و  بشر باید خودش با  "علم معرفت به کارهای خوب" ، راه حل برون رفت از آن بحران را پیدا کند. در این حالت خدا پشتیبانی از بشر را کم میکند. از آنجا که گرایش به درخت معرفت به کارهای بد، باعث ظلم شده است، بنابراین خدا راه حل بیرون رفت از این وضعیت را به علم بشر واگذار میکند. اما امتی که خدا را پرستش کند و خط قرمزها را رد نکند و عصیان نکند، خدای مهربان برکاتش را از آسمان و زمین بر آن ملت می باراند.

 

وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ ﴿۹۶﴾

و اگر مردم شهرها ایمان آورده و به تقوا گراییده بودند قطعا برکاتى از آسمان و زمین برایشان مى‏ گشودیم ولى تکذیب کردند پس به [کیفر] دستاوردشان [گریبان] آنان را گرفتیم (۹۶)

 

علمی که انسان می آموزد و آموزش میدهد، بیشترش جهت دار است . یک انسان بعد از سالها مدرسه رفتن و درس خواندن، تازه متوجه میشود که تابحال  اشتباه زندگی کرده است!  یکی وکیل و سیاست مدار میشود بخاطر پول بیشتر بدست آوردن، دیگری پزشک میشود بخاطر پول بیشتر، یکی دیگر مهندس میشود برای پول بیشتر بدست آوردن و ... ، و متاسفانه در این زمانه کمتر کسی خالصانه این شغلها را انتخاب میکند و تمام اینها بر محور پول و مقام می چرخند و به این طریق علم در اختیار پول قرار می گیرد و به جهل تبدیل میشود. به همین خاطر است که علم اقتصاد بشری هنوز واضح پی نبرده است که ربا چیست!

آنچه اکثر مردم نمی دانند این است که معرفت تمایل به بدی ها و به تبع، انجام آن و پایمال شدن ارزشهای اخلاقی در زندگی برای آنان بسیار گران تمام می شود. تنها قانونی که بر جهان حکمفرماست، قانون خداست، و سرپیچی آشکار از قوانین خدا، موجب بدبختی و مشکلات فراوان است. جامعه امروز پر از وسوسه های نفسانی است. هم اکنون در خیلی از کشورهای جهان، مردم با ارزشهای اخلاقی کاملا بیگانه هستند. خدا بر سلامتی، دارایی، خوشبختی، و بدبختی ما کنترل دارد و در واقع رعایت نکردن دستورات خدا در قرآن ؛ به فرزندان ما ضرر میزند و نسل آینده رو به نابودی خواهد رفت. معرفت به درخت بد؛ اصلا چیز خوبی نیست. از نظر انسانهای زیانکار، بانکها و موسسات پولی با روش مثلا علمی (ربا خواری) کار میکنند و در حالیکه اقتصاد یک کشور را نابود میکنند. این یک نوع علم و معرفت بد است. خیلی از فرضیه ها در روانشناسی، به خیال خودشان علمی است ولی کاملا در خدمت شیطان هستند. بنابراین این نوع معرفت هم یک معرفت بد و شیطانی است. درخت معرفتی که آدم و حوا به آن نزدیک شدند؛ یک معرفت مفید نبود، بلکه یک معرفت شیطانی بود و همین فلسفه ها و ایدئولوژیهاست که شیطان میان مردم رواج میدهد. علمی که شیطان از آن برای فریب مردم استفاده میکند، یک علم با منشاء خدایی نیست، بلکه یک علم من در آوردی است که در سیستم رحمانی جایگاهی ندارد.

 

إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّیْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُکُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنْفُسُ وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدَى ﴿۲۳﴾

[این بتان] جز نامهایى بیش نیستند که شما و پدرانتان نامگذارى کرده‏ اید [و] خدا بر [حقانیت] آنها هیچ دلیلى نفرستاده است [آنان] جز گمان و آنچه را که دلخواهشان است پیروى نمى کنند با آنکه قطعا از جانب پروردگارشان هدایت برایشان آمده است (۲۳)

 

اینها فقط اسمائی هستند که خودتان انتخاب کرده ای و گرنه هیچ بنیاد علمی ندارند. مثلا در خیلی جاها سازمان حفظ محیط زیست دارند ولی تنها کاری که این سازمان ها انجام نمی دهند، حفظ محیط زیست است. این فقط یک اسم گذاری است انسان به علمش مغرور شد ولی ملائکه گفتند خدایا ما هیچ علمی نداریم مگر آنی که خودت به ما یاد داده ای. در حالیکه انسان فقط یک سری اسامی از علم یاد گرفته و از علم واقعی چیزی نمی داند. ملائکه گفتند لا علم لنا و به علم خویش مغرور نشدند؛ اما انسان به علم خویش مغرور شده است و به همین خاطر خدا امکانات طبیعی زیادی را از او می گیرد تا انسان به وسیله علمش! آن را جور کند. این حالت را هبوط انسان می گویند.

 

قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ ﴿۳۲﴾

گفتند منزهى تو ما را جز آنچه [خود] به ما آموخته‏ اى هیچ دانشى نیست تویى داناى حکیم (۳۲)

 

بعضی دانسته ها، ریشه محکمی در علم ندارند. مثلا ما به حشره هزارپا میگوئیم هزار پا؛ در حالی این حیوان تعداد پاهایش بسیارکمتر از هزار است. یا اینکه مردم به یوگا می گویند ورزش؛ در حالیکه ماهیت اصلی یوگا ورزش نیست و بلکه جادوست. یا اینکه مردم به اصطلاحاتی همچون کودک درون، کارما، تناسخ و عشق و ... در روانشناسی دید علمی دارند؛ در حالیکه اینها یک نوع خرافات است و جزو حقه های شیطان است. علم مضر؛ در واقع یک نوع جهل است ولی قواعد مخصوص خودش را دارد و به همین خاطر بهتر است آن را علم مضر بنامیم. علوم مضر ، روی علوم واقعی سوار میشوند و البته به مرور از علم واقعی بریده و منفصل میشوند. ساختن بمب اتم، یک نوع علم مضر است که روی علم واقعی بنا شده است. یا اینکه علمی که باعث شود که مردم خود را از خدا بی نیاز بدانند، نشان از آن دارد که از علم سوء استفاده شده است. بعضی دانشمندان علوم فیزیک و شیمی بوده اند که به علمشان مغرور شدند و در نهایت دنبال بیراهه افتادند. یکی ادعا کرد که علم ثابت کرده است که عالم به خالق یکتا نیاز ندارد! این نتیجه گیری او نهایت جهالت بود. یکی در علم کیمیا و شیمی پیشرفت کرد ولی در نهایت گفت خدا وجود ندارد و دنبال بدست آوردن آب حیات افتاد! یکی دیگر علم معرفت خوبی یاد گرفته بود ولی به زمین چسبید و جاودانگی را در زمین جستجو کرد. این افراد غافل از آن بودند که خدا علمشان را به آنها یاد داده است. خیلی جالب است که همگی آنها بعد از بریدن از خدا؛ دیگر علمشان پیشرفت نکرد و شروع کردند به درجا زدن و بعد از آن دنبال جهل افتادند.

 

وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الْغَاوِینَ ﴿۱۷۵﴾

و خبر آن کس را که آیات خود را به او داده بودیم براى آنان بخوان که از آن عارى گشت آنگاه شیطان او را دنبال کرد و از گمراهان شد (۱۷۵)

 

وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ذَلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ ﴿۱۷۶﴾

و اگر مى‏ خواستیم قدر او را به وسیله آن [آیات] بالا مى ‏بردیم اما او به زمین [=دنیا] گرایید و از هواى نفس خود پیروى کرد از این رو داستانش چون داستان سگ است [که] اگر بر آن حمله‏ور شوى زبان از کام برآورد و اگر آن را رها کنى [باز هم] زبان از کام برآورد این مثل آن گروهى است که آیات ما را تکذیب کردند پس این داستان را [براى آنان] حکایت کن شاید که آنان بیندیشند (۱۷۶)

 

سَاءَ مَثَلًا الْقَوْمُ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَأَنْفُسَهُمْ کَانُوا یَظْلِمُونَ ﴿۱۷۷﴾

چه زشت است داستان گروهى که آیات ما را تکذیب و به خود ستم مى ‏نمودند (۱۷۷)

 

مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِی وَمَنْ یُضْلِلْ فَأُولَئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ ﴿۱۷۸﴾

هر که را خدا هدایت کند او راه‏یافته است و کسانى را که گمراه نماید آنان خود زیانکارانند (۱۷۸)

 

دانشمندانی که بعد از بدست آوردن علم زیاد، خود را به این نتیجه رساندند که خدا وجود ندارد و خدا و نشانه هایش را انکار کردند؛ قطعا مطمئن باشید که در آن لحظه از جاده علم خارج شده و به جاده جهل وارد شده اند. دیگر امید پیشرفتی به آنان نیست. تمام اختراعات و اکتشافات و نظریات علمی را خدا در دل افراد می نهد و بدون کمک خدا نمیتوان چیزی را کشف کرد. علم بدون در نظر گرفتن خدا، یعنی در تاریکی قدم زدن و هر لحظه منحرف میشود و هیچ امیدی به پیشرفت آن علم نیست.

یکی بود که در زمین کشاورزیش چاهی به عمق چهارصد متر بوسیله تجهیزات حفاری کنده بود و کود شیمیایی و سم داخل آن میریخت تا که همزمان هم زمین سیب زمینی اش را  آبیاری کند و همچنین کود به آن داده باشد و سمپاشی هم کرده باشد. این فرد برای بدست آوردن پول بیشتر، آبهای زیرزمینی را نابود میکرد و همچنین آب های زیر زمین را به سم و کود شیمیایی آلوده میکرد و باعث ضررات جبران ناپذیری به محیط خویش میشد. او این کار را بوسیله دستگاه حفاری و کود و سم انجام داد و این سه هر سه حاصل علم انسان هستند. این واقعه نشان میدهد که بشر نمی تواند به علم تنها متکی باشد . باید یک معیار دیگری همراه با علم (مثل تقوا، تعهد، ترس از خدا، تعاون و همکاری) باشد تا بشر بتواند از علم بطرز درست و صحیح استفاده کند. بنابراین اگر معیارهایی که خدا برای هدایت بشر فرستاده است در علم بکار برده نشود، پیشرفت در آن علم ، باعث هبوط بشر خواهد شد. اعتماد به علم بدون تقوا و تعهد مثل اعتماد و اتکا به اولاد و اموال است.

درخت جاودانگی و حیات، که شیطان با وعده آن آدم و حوا را از بهشت بیرون کرد؛ در اشعار هم ذکر شده است. با این اختلاف که در اشعار، از این درخت به عنوان درخت خوب یاد شده است و توصیه کننده به آن را صادق و دانا نام نهاده است. مولوی در این مورد شعر دارد:

 

گفت دانایی برای داستان

که درختی هست در هندوستان

هر کسی کز میوهٔ او خورد و برد

نی شود او پیر نی هرگز بمرد

پادشاهی این شنید از صادقی

بر درخت و میوه‌اش شد عاشقی

قاصدی دانا ز دیوان ادب

سوی هندوستان روان کرد از طلب

سالها می‌گشت آن قاصد ازو

گرد هندوستان برای جست و جو

شهر شهر از بهر این مطلوب گشت

نی جزیره ماند و نی کوه و نی دشت

هر که را پرسید کردش ریش‌خند

کین کی جوید جز مگر مجنون بند

بس کسان صفعش زدند اندر مزاح

بس کسان گفتند ای صاحب‌فلاح

جست و جوی چون تو زیرک سینه‌صاف

کی تهی باشد کجا باشد گزاف

وین مراعاتش یکی صفع دگر

وین ز صفع آشکارا سخت‌تر

می‌ستودندش بتسخر کای بزرگ

در فلان اقلیم بس هول و سترگ

در فلان بیشه درختی هست سبز

بس بلند و پهن و هر شاخیش گبز

قاصد شه بسته در جستن کمر

می‌شنید از هر کسی نوعی خبر

بس سیاحت کرد آنجا سالها

می‌فرستادش شهنشه مالها

چون بسی دید اندر آن غربت تعب

عاجز آمد آخر الامر از طلب

هیچ از مقصود اثر پیدا نشد

زان غرض غیر خبر پیدا نشد

رشتهٔ اومید او بگسسته شد

جستهٔ او عاقبت ناجسته شد

کرد عزم بازگشتن سوی شاه

اشک می‌بارید و می‌برید راه

 

در نهایت شاعر به این نتیجه میرسد که این درخت جاودانگی و حیات، در درون انسانهاست. اگر خوب توجه کنید، متوجه خواهید شد که شاعر صفات صادق و نصیحت کننده را برای توصیه کننده به درخت حیات بیان میکند. در قرآن هم شیطان آدم و زوجش را قسم میدهد که قصدی جز نصیحت ندارد (وَقَاسَمَهُمَا إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ ). به این طریق اشعار، بطور موزیانه ای شیطان را فردی ناصح و صادق و دلسوز بشر معرفی میکنند و بطرز موزیانه ای حسن ظن نسبت به شیطان ایجاد میکنند.

 

فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ لِیُبْدِیَ لَهُمَا مَا وُورِیَ عَنْهُمَا مِنْ سَوْآتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَنْ تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الْخَالِدِینَ ﴿۲۰﴾

پس شیطان آن دو را وسوسه کرد تا آنچه را از عورتهایشان برایشان پوشیده مانده بود براى آنان نمایان گرداند و گفت پروردگارتان شما را از این درخت منع نکرد جز [براى] آنکه [مبادا] دو فرشته گردید یا از [زمره] جاودانان شوید (۲۰)

 

وَقَاسَمَهُمَا إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ ﴿۲۱﴾

و براى آن دو سوگند یاد کرد که من قطعا از خیرخواهان شما هستم (۲۱)

 

فَدَلَّاهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا یَخْصِفَانِ عَلَیْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَکُمَا عَنْ تِلْکُمَا الشَّجَرَةِ وَأَقُلْ لَکُمَا إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمَا عَدُوٌّ مُبِینٌ ﴿۲۲﴾

پس آن دو را با فریب به سقوط کشانید پس چون آن دو از [میوه] آن درخت [ممنوع] چشیدند برهنگى‏ هایشان بر آنان آشکار شد و به چسبانیدن برگ[هاى درختان] بهشت بر خود آغاز کردند و پروردگارشان بر آن دو بانگ بر زد مگر شما را از این درخت منع نکردم و به شما نگفتم که در حقیقت‏ شیطان براى شما دشمنى آشکار است (۲۲)

 

در شعر مذکور در نهایت شنونده، عاشق درخت حیات میشود(بر درخت و میوه‌اش شد عاشقی ). درخت جاودانگی و درخت حیات و عاشقی و عشق، همگی اینها از حربه های شیطان است و اساسا اینجا متوجه میشویم که عشق یک مفهوم شیطانی است و از همینجا نوع استفاده اش مشخص شده است. در حالی که خدای مهربان، وجود درخت حیات و جاودانگی را نفی میکند و به این توهمات خاتمه میدهد و میفرماید که زندگى حقیقى همانا [در] سراى آخرت است (وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ). یعنی درخت حیات و جاودانگی در اینجا زمین از وعده های شیطان است و از همین نقطه شیطان یک نوع وابستگی به اسم عشق را برای انسانها اختراع کرد.

 

وَمَا هَذِهِ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ ﴿۶۴﴾

این زندگى دنیا جز سرگرمى و بازیچه نیست و زندگى حقیقى همانا [در] سراى آخرت است اى کاش مى‏ دانستند (۶۴)

 

 از زمان آدم تا بحال ، خدا بارها نسل آدمی را تصفیه کرده است و عذابهای زیادی بر ملل وارد کرده است و تعداد زیادی را از بین برده است. البته اگر از بین نبرده بود، تابحال بشر خودش را با دست خود از بین برده بود. طوفان نوح و عذابهای اقوام عاد و ثمود و ... برای نجات نسل بشر بوده است. اگر قوم نوح از بین نرفته بودند، قطعا سرنوشت زمین طور دیگری بود و انسانها خودشان، خودشان را از بین می بردند.

در صنعت فضانوردی، اصطلاحی است به نام زمینی سازی مریخ و یا ماه. یعنی شرایطی را در مریخ و یا ماه فراهم کنند تا که زندگی در آن میسر باشد. بهتر است بدانید که قیمت هر لیتر آب برای سازمان های فضایی بین المللی بطور متوسط حدود ۴۵۰۰ دلار، یعنی به پول ایران در حال حاضر دویست و بیست میلیون تومان در میاید. هر فضانورد بطور متوسط روزی چهار لیتر آب مصرف میکند. یعنی هر فرد در طول روز حدود یک میلیارد تومان فقط آب مصرف میکند. به همین خاطر سازمانهای فضایی دستگاهی ساخته اند که تصفیه  ادرار فضانوردان را انجام داده و دوباره استفاده میشود. این کار از طریق دستگاههای پیشرفته ای انجام می پذیرد. در فضا استحمام با حوله خیس و تقریبا با کمترین آب انجام می پذیرد. در زمینه مصرف غذاها، تقریبا هیچگونه اسرافی انجام نمی پذیرد و ... چرا بشر در این مواقع درست عمل میکند و اسراف نمی کند؟ زیرا هزینه بردار است و هزینه اش را خود بشر باید بدهد.

 بشر آنقدرها از نظر علمی توانمند است که بتواند چنین دستگاههایی بسازد و ساخته است. اما در صداقت بشر شک زیادی وجود دارد. زیرا همان اهمیتی که برای نعمتهای خدا در یک ایستگاه فضایی قائل است، روی زمین اصلا هیچ توجهی نمیشود. و اصلا چرا اینجور تکنولوژیها را در روی زمین برای آباد کردن بیابانهای زمین بکار نمی برند!

از یک طرف کشورهای فقیر با داشتن انبوه زمین های بایر ، معادن غنی و متنوع ، هنوز مردم این دیارها دنبال ساده ترین امکانات زندگیند. بشری که بتواند یک موبایل با کلی امکانات پیشرفته بسازد، بعید است که نتواند دستگاه نانوایی بسازد که اتلاف نان نداشته باشد. بعید است که نتواند تصفیه خانه آب برای مناطق با آب آلوده بسازد. البته بشر تا چند سال آینده یک هبوط اساسی میکند و نعمات طبیعی را از دست میدهد و آنوقت مجبور است که تمام اینکارها را در زمین انجام دهد.

اگر ارزش کل نعمتهایی که ما در زمین به هدر میدهیم، حساب کنیم ؛ عدد بزرگی بدست می آید که بوسیله آن میتوان کل کمبودهای فقرا را جبران کرد.

 

وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِیرًا ﴿۲۶﴾

و حق خویشاوند را به او بده و مستمند و در راه‏مانده را [دستگیرى کن] و ولخرجى و اسراف مکن (۲۶)

 

 إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کَانُوا إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِرَبِّهِ کَفُورًا ﴿۲۷﴾

چرا که اسرافکاران برادران شیطانهایند و شیطان همواره نسبت به پروردگارش ناسپاس بوده است (۲۷)

 

وقتی انسانها از نظر اخلاقی و روانی هبوط پیدا کنند، از نظر طبیعت و امکانات زندگی هم هبوط پیدا میکنند. در هبوط دوره ای انسانها ، جوانمردی و نیکی معنایش فرق خواهد کرد و تنزل پیدا میکند. در یک شهر بزرگ که همه چیزش براساس پول می چرخد، دیگر انسانها بدون توقع برای دیگری کار نیکی انجام نمی دهند و فقط وقتی برایت کار خوبی انجام میدهند که برایشان کار خوبی انجام داده باشید. وقتی انسان هبوط پیدا کند، دیگر در خانواده ها مودت و رحمت برقرار نخواهد بود، بلکه همه چیز براساس پول و وظیفه زوجین می چرخد.

در قدیم، تهیه یک سرپناه، ساده ترین کار بود. اما اکنون تهیه یک سرپناه (که شامل امکانات آب، برق، گاز و اینترنت و ...) مشکل شده است و به مشکل ترین کار تبدیل شده است.  این به خاطر آن است که تصور آنان در مورد زندگی فرق کرده است. این یک واقعیت است که گذشتگان تلاش و زحمات سخت تر و بیشتری کشیدند برای گذران زندگی. این نشان از آن دارد که نسلها به مرور زمان، زحمات کمتری می کشند و خیلی چیزها به هوش مصنوعی سپرده میشود و آدمیان زحمت کمتری میکشند و البته این حادثه زیاد خوب نیست و به ضرر بنی آدم است. نسل آینده از آنجا که زحمات کمتری متحمل میشوند چه برای درس خواندن و چه برای کارهای عملی؛ باید سعی و تلاششان را در زمینه های دیگری گسترش دهند و گرنه بدست آوردن بهشت برین بسیار سخت خواهد بود.

شیطان زمانی که عصیان کرد، دیگر شایسته بهشت نبود. بنابراین از آن بهشت اخراج شد و هبوط پیدا کرد.

 

قالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیهَا فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِینَ ﴿۱۳﴾

فرمود از آن [مقام ، مکان] فرو شو تو را نرسد که در آن [جایگاه] تکبر نمایى پس بیرون شو که تو از خوارشدگانى (۱۳)

 

هبوط انسانها و جنها، خیلی از امکانات را از آنها گرفت. در زمین هم از این نوع هبوطها انجام خواهد گرفت و انسان در هر دوره ای ، هبوط پیدا میکند و شرایط برای زندگی مشکلتر میشود و روشهای خوشی انسانها کمتر میشود.  در آن مورد انسان مجبور است که علمش را رشد دهد و امکانات برای خودش فراهم کند. هر چند امکاناتی که انسان میسازد هیچوقت به لذت آنی که طبیعی بوده است ، نیست و نخواهد بود.  والعصر ان الانسن لفی خسر اشاره به هبوط دوره ای انسان دارد.

خدا بارها علم بشر را تحقیر کرده است تا به او یادآوری کند که به علمش مغرور نشود و به علم تنها متکی نشود. جابجا کردن تخت ملکه سبا در یک چشم به همزدن و جدیدا تکنولوژی بشقاب پرنده ها که در یک چشم به هم زدن فاصله بین کهکشانها را طی میکنند. (یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ )

فرآیند هبوط تدریجی است و خود بشر زیاد متوجه نیست. اما صاحبان دانش و حکمت متوجه میشوند. یادم است سی چهل سال پیش، اگر در گرمای آفتاب زیر سایه درختی می نشستی، خستگی آدمی کم میشد و لذت بخش بود. اما حالا سایه ها لذت بخش نیستند و هوا خیلی سنگین و داغ و آلوده شده است و واقعا محیط زندگی بشر هبوط پیدا کرده است. در این حالت بشر مجبور است که از علمش استفاده کند و از کولر اختراعی خودش استفاده کند. اما واقعا شرایط طبیعی لذت بخش تر و کم هزینه تر بود.  یکی تعریف میکرد که یکی از دندانهایش پوسیده بود و هر بار که به تهران می رفت، دندانش درد میکرد، اما همینکه به شهرستان می رفت، درد دندانش خوب میشد. واقعا کیفیت آب و هوا و میزان آلودگی هوا و صوت و ... در سیستم عصبی انسان تاثیرگذار است. در محیطهایی که طبیعتشان از دست رفته است، آدمی زجر و درد بیشتری میکشد.

ما قبلا در بچگی روزانه دوازده ساعت بیرون بودیم و بازی می کردیم و زیر آفتاب بودیم ولی هیچوقت خیلی زیاد آفتاب سوخته نمی شدیم ولی اکنون شرایط فرق کرده است و زمین لایه های محافظتی خودش را از دست داده و یا ضعیف شده است.

مورچه ، علمی که برای زندگی روی زمین لازم است را بلد است. مورچه ها وقتی غذایی را بیابند، بوسیله شاخکهایشان لوکیشن غذا را به دیگران گزارش میدهند و آنها به سمت آن لوکیشن میایند. مورچه ها میلیونها سال است که روی زمین زندگی میکنند و آنها از آنموقع تابحال از ارسال لوکیشن برای ارتباط با مورچه های دیگر استفاده میکنند. انسان در قرن بیست و یکم تازه توانست ، نرم افزار های مکانیابی (مثل waze ) طراحی کند و توانست برای دیگر انسانها لوکیشن بفرستد. در حالیکه مورچه ها بطور خیلی پیچیده ای از این سیستم استفاده میکنند. موجوداتی مثل مورچه علم این کار را دارند و در آن علم کلک هم نمی زنند. هیچ مورچه ای دروغکی برای دیگر مورچه ها لوکیشن نمی فرستد. آنها علمشان را با غرور و تکبر و فریب قاطی نکرده اند. آنها علمشان را بلدند و فقط در راه صحیح استفاده میکنند. این قسمت از آیه زیر (کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِیحَهُ) به این موضوع اشاره دارد که موجودات غیر از انسان علم واقعی مورد نیاز خویش را بلدند و فقط در راه ستایش و نیایش خدا استفاده میکنند و لاغیر.

 

أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالطَّیْرُ صَافَّاتٍ کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِیحَهُ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِمَا یَفْعَلُونَ ﴿۴۱﴾

آیا ندانسته‏ اى که هر که [و هر چه] در آسمانها و زمین است براى خدا تسبیح مى‏ گویند و پرندگان [نیز] در حالى که در آسمان پر گشوده‏ اند [تسبیح او مى‏ گویند] همه ستایش و نیایش خود را مى‏ دانند و خدا به آنچه مى کنند داناست (۴۱)

 

مردم معمولا این هبوطها را آخر الزمان می نامند. اما آخر الزمان اصلی در نزدیکی قیامت رخ خواهد داد. در آخر الزمان نزدیک قیامت، زمین آنقدر امکانات طبیعی اش را از دست خواهد داد که حتی مجبور میشوند برای شهرها، لایه محافظتی قرار دهند که اشعه های نور خورشید مردم را اذیت نکند.

 

 

  • اسعد حسینی
۲۹
تیر
۰۲

فایل pdf این مقاله

 

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت پنجاه و شش)

هبوط انسان

 

 

مهمترین داستان بنی آدم که در کتابهای آسمانی بارها به آن اشاره شده است این است که انسان از بهشت به زمین تبعید شده است. خدا بارها در قرآن تکرار میکند که اصالت انسان زمینی نیست و بلکه در تبعید و بطور موقت در زمین به سر می برد. تمام حیوانات و موجودات دیگر قبل از بشر در زمین بوده اند و زمین جایگاه زندگی آنها بوده است. حیوانات لباس ندارند و مشکلی با این موضوع هم ندارند. آنها کمتر مریض میشوند و از هر چیزی درست و بجا استفاده میکنند. این فقط انسان است که نمی داند درست از نعمتهای زمین استفاده کند و فقط انسان است که زیاد مریض میشود. این انسان است که اگر زیاد زیر آفتاب بماند، پوستش میسوزد، ولی حیوانات دیگر اینجوری نیستند. زیرا انسان اصالتا متعلق به جای دیگری است. درست است که بدنش از خاک زمین درست شده است ولی ژنتیکش و روانش با حیوانات و سایر موجودات فرق میکند. اختراع میکند و کار بجایی رسیده است که به کرات دیگر میرود. در حالی که سایر موجودات زمین چنین استعداد و تمایلی ندارند. انسان متعلق به زمین نیست و موقتی به زمین تبعید شده است و به همین خاطر در زمین بیشتر زجر میکشد تا خوشی. این حادثه بخاطر مجادله و جنگی بود که در ملاء اعلی اتفاق افتاد و انسان بعد از آن به زمین تبعید شد تا روز مشخصی که تکلیفش مشخص شود.

 

مَا کَانَ لِیَ مِنْ عِلْمٍ بِالْمَلَإِ الْأَعْلَى إِذْ یَخْتَصِمُونَ ﴿۶۹﴾

مرا در باره ملاء اعلى هیچ دانشى نبود آنگاه که مجادله میکردند (۶۹(

 

یک گاو را در نظر بگیرید. او غذایش در زمین آماده است. لزومی ندارد سبزیجات و گیاهان را به قورمه سبزی تبدیل کند تا بتواند بخورد. لازم نیست که غذایش را در داخل روغن سرخ کند تا بخورد. زیرا زمین برای زندگی آنها مناسب است و در اصل حیوانات و سایر جانداران بومیهای زمین هستند و ما انسانها در زمین بیگانه ایم. چند هزار سال پیش آدم و حوا به عنوان موجودات فضایی که از بهشت رانده شدند به زمین آورده شدند ولی با بدنی زمینی. حالا این تبعید ممکن است به صورت ژنی بوده باشد و یا کالبدی. شرایط بدن زمینی ما زیاد با زندگی در زمین سازگار نیست. انسان بسیار زیاد بیمار میشود ، در حالیکه حیوانات دیگر اینجوری نیستند. بیماری سرطان در میان حیوانات بسیار کم و نادر است. در حالیکه به وفور در میان انسانها یافت میشود. سیستم ایمنی بدن انسان ضعیف است. این به خاطر شرایط ماست که زیاد با زمین جور نیست. زیرا ما تبعیدی هستیم و تبعید شده ها در شرایط سخت به سر می برند. وقتی کسی را بجایی تبعید کنند، او را به جای خوش آب و هوا تبعید نمی کنند، بلکه به جایی تبعید میکنند که سختی باشد. انسان در شرایط سختی قرار داده شده است، زیرا به یکی از دورترین و کوچکترین کره های خاکی آسمان یکم تبعید شده است.

 

لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی کَبَدٍ ﴿۴﴾

براستى که انسان را در سختی و رنج آفریده‏ ایم (۴)

 

انسان در شرایط سختی قرار گرفته است و این بخاطر در تبعید بودنش است. نوزاد انسان در مقایسه با نوزاد سایر حیوانات بسیار ناتوان است؛ به گونه‌ای که اگر تا چندسال اول زندگی به نیازهای حیاتی او پاسخ داده نشود قادر به ادامه حیات نیست. یک سری از بیماریها و باکتریها توسط سیستم ایمنی بدن حیوانات براحتی نابود میشود ولی همین باکتریها براحتی انسان را از پای در میاورد مثل کووید 19.  استرس و نا امیدی بر سلامتی بشر تاثیر گذار است. حیوانات استرس و نا امید نیستند. حیوانات زمین را خانه خود میدانند و به همین خاطر هیچگونه استرسی ندارند و طمعکار نیستند.

یک سگ براحتی بدون هیچگونه لباسی در تابستان و زمستان بر روی زمین میخوابد ولی یک انسان هیچوقت نمی تواند چنین باشد، زیرا انسان اصالتا از جای دیگری است. تمام موجودات و جانداران دیگر غذایشان در طبیعت آماده است و نیازی به پخت و پز ندارند. این فقط انسان است که طبعش متفاوت است و نیاز به تغییرات در غذاهای زمینی است تا بتواند مصرفش کند. به همین خاطر در ترکیب غذاها گاها اشتباه میکند، یا شور است یا شیرین است و کامل متعادل نیست . به همین خاطر بعد از مدتی دچار فشار خون، چربی خون و دیابت و ... میشود و بدنش بیمار میشود. بخاطر اینکه انسانها غذاهای کاملا سالم و متعادل مصرف نمی کنند. چرا شکم خیلی از انسانها گنده ست؟ زیرا در ترکیب غذاها، تعادل را رعایت نمی کنند و مثلا چربی زیاده از حد مصرف میکنند. اما حیوانات بندرت بیمار میشوند مگر اینکه انسانها در سیستم غذایی و محیط آنان دخالت کنند. یک شیر فقط به اندازه ای شکار میکند که نیاز دارد. ولی انسان این خصوصیت را ندارد. آنقدر زباله پلاستیکی در طبیعت رها کرده است که چند هزار سال طول میکشد تا طبیعت به حالت اولیه اش برگردد. انسان حتی نمیداند که چگونه از محیط زندگی اش مواظبت کند. ولی حیوانات دیگر در تعادل هستند. اگر انسان روی کره زمین زندگی نکند، تمام طبیعت کره زمین به حالت سالم ومتعادل و اولیه اش بر میگردد. این انسان است که اگر زیاد زیر آفتاب بماند، پوستش میسوزد، ولی حیوانات دیگر اینجوری نیستند. ما قبلا در بهشت توسط نور، اصلا اذیت نمیشدیم. سرما و گرما اذیتمان نمیکرد. ولی در کره زمین اذیت میشویم. اما در جهنم، نوری که تابانده میشود، مثل دستگاه جوشکاری، آتش بیرون میدهد. خورشید و یا منبع نور جهنم آنقدر قوی و نزدیک است که زندگی در جهنم را به زجر تبدیل میکند. در جهنم نمیتوان به هیچ عنوان از این نور قوی از خود محافظت کرد. از نظر یک مورچه ، ما آدم فضایی هستیم که به محیط آنان وارد شده ایم و خواسته و ناخواسته مشکلاتی را برای آنان ایجاد میکنیم.

 

حَتَّى إِذَا أَتَوْا عَلَى وَادِ النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَةٌ یَا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاکِنَکُمْ لَا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لَا یَشْعُرُونَ ﴿۱۸﴾

تا آنگاه که به وادى مورچگان رسیدند مورچه‏ اى [به زبان خویش] گفت اى مورچگان به خانه ‏هایتان داخل شوید مبادا سلیمان و سپاهیانش ندیده و ندانسته شما را پایمال کنند (۱۸)

 

بشر میتواند از نعمتهای زمین استفاده کند ولی هیچوقت به آن رضایت کامل و دلخواه خویش نخواهد رسید. مثلا ما زمانی که در بهشت که بودیم، آفتاب اذیتمان نمی کرد ، تشنگی و گرسنگی نداشتیم. زیرا همه چیز آماده و در تعادل بود.

 

فَقُلْنَا یَا آدَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَکَ وَلِزَوْجِکَ فَلَا یُخْرِجَنَّکُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَى ﴿۱۱۷﴾

پس گفتیم اى آدم در حقیقت این [ابلیس] براى تو و همسرت دشمنى [خطرناک] است زنهار تا شما را از بهشت به در نکند تا تیره‏ بخت گردى (۱۱۷)

 

إِنَّ لَکَ أَلَّا تَجُوعَ فِیهَا وَلَا تَعْرَى ﴿۱۱۸﴾

در حقیقت براى تو در آنجا این [امتیاز] است که نه گرسنه مى ‏شوى و نه برهنه مى‏ مانى (۱۱۸)

 

وَأَنَّکَ لَا تَظْمَأُ فِیهَا وَلَا تَضْحَى ﴿۱۱۹﴾

و [هم] اینکه در آنجا نه تشنه مى‏ گردى و نه آفتاب‏زده (۱۱۹)

 

طبق آیات بالایی ، در بهشت پوست ما هیچوقت سوخته نمیشد و هیچوقت آفتاب زده نمی شدیم. زیرا همه چیز متعادل بود. ولی در زمین با کمی قرار گرفتن در زیر آفتاب، براحتی آفتاب سوخته میشویم. ولی حیوانات دیگر اینطوری نیستند. با آنکه هیچ لباسی ندارند. زیرا بشر اصالتا اهل زمین نیست و برای محافظت از خودش باید بزحمت بیفتد.

 

فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطَانُ قَالَ یَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَا یَبْلَى ﴿۱۲۰﴾

پس شیطان او را وسوسه کرد گفت اى آدم آیا تو را به درخت جاودانگى و ملکى که زایل نمى ‏شود راه نمایم (۱۲۰)

 

فَأَکَلَا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا یَخْصِفَانِ عَلَیْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى ﴿۱۲۱﴾

آنگاه از آن [درخت ممنوع] خوردند و برهنگى آنان برایشان نمایان شد و شروع کردند به چسبانیدن برگهاى بهشت بر خود و [این گونه] آدم به پروردگار خود عصیان ورزید و بیراهه رفت (۱۲۱)

 

در آیه بالایی چسپاندن برگهاى بهشت بر خود کنایه از آن است که آدمی دیگر محافظت شده نیست و جهت رتق و فتق امور زندگی به زحمت می افتد. آدمی بعد از آن به زمین تبعید شد.

 

قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِیعًا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدًى فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَایَ فَلَا یَضِلُّ وَلَا یَشْقَى ﴿۱۲۳﴾

فرمود همگى از آن [مقام] فرود آیید در حالى که بعضى از شما دشمن بعضى دیگر است پس اگر براى شما از جانب من رهنمودى رسد هر کس از هدایتم پیروى کند نه گمراه مى ‏شود و نه تیره‏ بخت (۱۲۳)

 

وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَى ﴿۱۲۴﴾

و هر کس از یاد من دل بگرداند در حقیقت زندگى تنگ [و سختى] خواهد داشت و روز رستاخیز او را نابینا محشور مى ‏کنیم (۱۲۴)

 

ما قبلا پیش خدا در بهشت بسر می بردیم. ولی بنا بر وسوسه شیطان ، به خود ظلم کردیم و شایستگی در جوار خدا بودن را از دست دادیم. به همین خاطر خدا میفرماید خشنود و خداپسند به سوى پروردگارت بازگرد (ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً ﴿۲۸﴾) . خدا کلمه بازگشتن را استفاده مینماید. این نشان میدهد که ما قبلا در بهشت زندگی میکرده ایم. بعد از نافرمانی کردن خدا به زمین تبعید شدیم.

 

یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ﴿۲۷﴾

اى نفس مطمئنه (۲۷)

 

ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً ﴿۲۸﴾

خشنود و خداپسند به سوى پروردگارت بازگرد (۲۸)

 

فَادْخُلِی فِی عِبَادِی ﴿۲۹﴾

و در میان بندگان من درآى (۲۹)

 

وَادْخُلِی جَنَّتِی ﴿۳۰﴾

و در بهشت من داخل شو (۳۰)

 

ما از آن خدا هستیم و به سوى او باز مى‏ گردیم، البته اگر نیکوکار و یکتاپرست باشیم.

 

الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ ﴿۱۵۶﴾

[همان] کسانى که چون مصیبتى به آنان برسد مى‏ گویند ما از آن خدا هستیم و به سوى او باز مى‏ گردیم (۱۵۶)

 

یعنی هدف نهایی زندگی در این جهان کوتاه مدت این است که ما به سوی خدا بازگردیم و دوباره وارد بهشت او شویم و از خستگیها و زحمات کره زمین خلاص شویم و دوباره به موطن اصلی خویش برگردیم و از دست تبعید گاه بعدی یعنی جهنم نجات یابیم که اگر کسی از دست جهنم نجات یابد، به پیروزی بزرگی دست یافته است. البته متاسفانه انسان برای رهایی از این تبعیدگاه به در و دیوار میزند تا که رهایی یابد. انسان این حس را در قالبهای مختلف نشان میدهد، مثلا بیشتر از هر موجود دیگری به آسمان نگاه میکند و بیشتر از هر موجود دیگری کنجکاو درباره کهکشانهای دیگر است. در این تبعید فقط انسان نیست که تبعید شده است، بلکه اجنه و شیاطین هم تبعید شده اند. حتی اجنه و شیاطین جهت رهایی از این تبعید دست به استراق سمع از آسمانهای دیگر میزنند و قصد دارند که راهی برای رهایی خویش و یا سلطه بر انسانها بیابند. اما متاسفانه بیشتر آنان جهت اختلال در سیستم رحمانی استراق سمع میکنند.

 

یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطَارِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ فَانْفُذُوا لَا تَنْفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطَانٍ ﴿۳۳﴾

اى گروه جنیان و انسیان اگر مى‏ توانید از کرانه ‏هاى آسمانها و زمین به بیرون رخنه کنید پس رخنه کنید [ولى] جز با [به دست آوردن] تسلطى رخنه نمى ‏کنید (۳۳)

 

وَلَقَدْ جَعَلْنَا فِی السَّمَاءِ بُرُوجًا وَزَیَّنَّاهَا لِلنَّاظِرِینَ ﴿۱۶﴾

و به یقین ما در آسمان برجهایى قرار دادیم و آن را براى تماشاگران آراستیم (۱۶)

 

وَحَفِظْنَاهَا مِنْ کُلِّ شَیْطَانٍ رَجِیمٍ ﴿۱۷﴾

و آن را از هر شیطان رانده‏ شده‏ اى حفظ کردیم (۱۷)

 

إِلَّا مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ مُبِینٌ ﴿۱۸﴾

مگر آن کس که دزدیده گوش فرا دهد که شهابى روشن او را دنبال مى ‏کند (۱۸)

 

جن و انس هنوز نفهمیده اند که تنها یک راه برای رهایی از این تبعیدگاه و ورود به بهشت هست و آن هم این است که خدا را عبادت کرد و پرهیزگار بود. خدا در آیات زیر راه رهایی از این تبعیدگاه را به سادگی بیان نموده است. خدا تنها راه حل و بهترین راه حل را به ما نشان داده است.

 

وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ ﴿۵۶﴾

و جن و انس را نیافریدم جز براى آنکه مرا بپرستند (۵۶)

 

مَا أُرِیدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَمَا أُرِیدُ أَنْ یُطْعِمُونِ ﴿۵۷﴾

از آنان هیچ روزیى نمى‏ خواهم و نمى‏ خواهم که مرا خوراک دهند (۵۷)

 

فَأَمَّا مَنْ طَغَى ﴿۳۷﴾

اما هر که طغیان کرد (۳۷)

 

وَآثَرَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا ﴿۳۸﴾

و زندگى پست دنیا را برگزید (۳۸)

 

فَإِنَّ الْجَحِیمَ هِیَ الْمَأْوَى ﴿۳۹﴾

پس جایگاه او همان آتش است (۳۹)

 

وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى ﴿۴۰﴾

و اما کسى که از ایستادن در برابر پروردگارش هراسید و نفس خود را از هوس باز داشت (۴۰)

 

فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوَى ﴿۴۱﴾

پس جایگاه او همان بهشت است (۴۱)

 

این آیات را باید هر انسانی که مایل به نجات خویش از زمین است، هر روزه بخواند و روی آن تفکر کند و حتی آن را با خط زیبا بنویسد و در اتاقش قرار دهد تا یادش نرود که برای چی اینجاست. جالب است که زندگی در روی کره زمین از نظر بهشتی ها فقط چند روزی است. ما نباید بخاطر چند روز زندگی ناچیز ، خود را بدبخت کنیم و به جهنم برویم. 

 

کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَهَا لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا عَشِیَّةً أَوْ ضُحَاهَا ﴿۴۶﴾

روزى که آن را مى ‏بینند گویى که آنان جز شبى یا روزى درنگ نکرده‏ اند (۴۶)

 

به همین خاطر خدا نمی خواهد که ما زیاد به زمین بچسبیم. خدا زندگی در روی زمین را فقط به عنوان یک مسافرت کوتاه و یک آزمایش عنوان میکند و حتی امکانات آن را متاع قلیل و ناچیز و لهو و لعب می نامد.

اما این تبعید همچنان ادامه دارد ، البته نه برای مومنان و پرهیزگاران؛ بلکه برای گناهکاران. بعد از این زندگی ، انسانهای گناهکار وارد محیط دیگری میشوند به اسم جهنم که آنجا اصلا شرایطش با شرایط بدنی و جسمی انسان سازگار نخواهد بود. کسی که وارد جهنم شود، دیگر نمیتواند بیرون آید تا ابد. اگر بشر در کره زمین مقداری زجر میکشد و در زحمت است؛ اما به هر حال میتوان با این سختی ها ساخت. ولی در جهنم کلا همه چیز زجر است و هیچ شرایط مناسبی برای زندگی انسان مهیا نیست. در جهنم غذا میخورند ولی چه غذایی! درخت زقوم. در جهنم دوش میگیرند ولی چه دوشی، مایعات داغ. آنها جاودانه در آتش اند و آبى جوشان به خوردشان داده مى ‏شود تا روده ‏هایشان را از هم فرو پاشد. در آیه زیر میتوان غذاهای بهشتیان را با جهنمیان مقایسه کرد و دید که چقدر تفاوت است.

 

مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِیهَا أَنْهَارٌ مِنْ مَاءٍ غَیْرِ آسِنٍ وَأَنْهَارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ وَأَنْهَارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ وَأَنْهَارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّى وَلَهُمْ فِیهَا مِنْ کُلِّ الثَّمَرَاتِ وَمَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ کَمَنْ هُوَ خَالِدٌ فِی النَّارِ وَسُقُوا مَاءً حَمِیمًا فَقَطَّعَ أَمْعَاءَهُمْ ﴿۱۵﴾

مثل بهشتى که به پرهیزگاران وعده داده شده [چون باغى است که] در آن نهرهایى است از آبى که [رنگ و بو و طعمش] برنگشته و جویهایى از شیرى که مزه‏ اش دگرگون نشود و رودهایى از نوشیدنییی که براى نوشندگان لذتى است و جویبارهایى از انگبین ناب و در آنجا از هر گونه میوه براى آنان [فراهم] است و [از همه بالاتر] آمرزش پروردگار آنهاست [آیا چنین کسى در چنین باغى دل‏ انگیز] مانند کسى است که جاودانه در آتش است و آبى جوشان به خوردشان داده مى ‏شود [تا] روده ‏هایشان را از هم فرو پاشد (۱۵)

 

اگر در زمین پوست انسان زیر آفتاب زیاد بماند میسوزد ولی حیوانات دیگر اینجوری نیستند زیرا آنها بومی زمینند و این انسان است که از جایی دیگر آمده است . ولی زندگی در جهنم مثل زمین نیست بلکه بسیار دردناک است و در واقع نمیتوان اسمش را زندگی گذاشت. پوست آنان در جهنم بطور کامل و همیشه میسوزد.  این است که خدا از قیامت به عنوان روز آخر یاد میکند و دیگر جهنم پایان کار گناهکاران است و انسانهای بد طینت به آنجا تبعید میشوند و برای همیشه در آنجا می مانند و جهنم تبعیدگاه آخری است. کسی که وارد جهنم شود، دیگر بیرون بیا نیست.

 

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِنَا سَوْفَ نُصْلِیهِمْ نَارًا کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودًا غَیْرَهَا لِیَذُوقُوا الْعَذَابَ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَزِیزًا حَکِیمًا ﴿۵۶﴾

به زودى کسانى را که به آیات ما کفر ورزیده‏ اند در آتشى [سوزان] درآوریم که هر چه پوستشان بریان گردد پوستهاى دیگرى بر جایش نهیم تا عذاب را بچشند آرى خداوند تواناى حکیم است (۵۶)

 

توصیف آبی که جهنمیان مینوشند:

 

لَا یَذُوقُونَ فِیهَا بَرْدًا وَلَا شَرَابًا ﴿۲۴﴾در آنجا نه خنکى چشند و نه شربتى (۲۴)

 إِلَّا حَمِیمًا وَغَسَّاقًا ﴿۲۵﴾جز آب جوشان و چرکابه‏ اى (۲۵)

 جَزَاءً وِفَاقًا ﴿۲۶﴾کیفرى مناسب [با جرم آنها] (۲۶)

 

جهنمیان در کنار هم نمیتوانند دوست هم باشند. بلکه آنها دشمن هم خواهند بود و هیچگونه آرامشی در جهنم وجود ندارد. هر کسی در جهنم بغل دستی اش را لعنت میکند و با او دشمن است. به همین خاطر خدای قادر توانا میفرماید که جن و انس هیزم جهنم اند. یعنی وجود یک انسان در جهنم در کنار تو، بجای آنکه تسکینی باشد برای تو، عذابت را بیشتر میکند انگار هیزم آتش را بیشتر کرده باشند.

 

وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبًا ﴿۱۵﴾

ولى منحرفان هیزم جهنم خواهند بود (۱۵

 

 

قَالَ ادْخُلُوا فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ فِی النَّارِ کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا حَتَّى إِذَا ادَّارَکُوا فِیهَا جَمِیعًا قَالَتْ أُخْرَاهُمْ لِأُولَاهُمْ رَبَّنَا هَؤُلَاءِ أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَابًا ضِعْفًا مِنَ النَّارِ قَالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَلَکِنْ لَا تَعْلَمُونَ ﴿۳۸﴾

مى‏ فرماید در میان امتهایى از جن و انس که پیش از شما بوده‏ اند داخل آتش شوید هر بار که امتى [در آتش] درآید همکیشان خود را لعنت کند تا وقتى که همگى در آن به هم پیوندند [آنگاه] پیروانشان در باره پیشوایانشان مى‏ گویند پروردگارا اینان ما را گمراه کردند پس دو برابر عذاب آتش به آنان بده [خدا] مى‏ فرماید براى هر کدام [عذاب] دو چندان است ولى شما نمیدانید (۳۸)

 

وَقَالَتْ أُولَاهُمْ لِأُخْرَاهُمْ فَمَا کَانَ لَکُمْ عَلَیْنَا مِنْ فَضْلٍ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ ﴿۳۹﴾

و پیشوایانشان به پیروانشان مى‏ گویند شما را بر ما امتیازى نیست پس به سزاى آنچه به دست مى ‏آوردید عذاب را بچشید (۳۹)

 

اما در بهشت محیطی همراه با صلح و صفا برقرار است و نشاط فوق العاده ای بین بهشتیان حکمفرماست.

 

وَاللَّهُ یَدْعُو إِلَى دَارِ السَّلَامِ وَیَهْدِی مَنْ یَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ ﴿۲۵﴾

و خدا [شما را] به سراى سلامت فرا مى‏ خواند و هر که را بخواهد به راه راست هدایت مى ‏کند (۲۵)

 

اما در جهنم هیچگونه نشاطی برقرار نیست. غم و اندوه همیشه بر جهنمیان سیطره دارد. البته در زندگی زمینی هم اکنون، میتوان نشاط برای خود ایجاد کرد و همچنین میتوان زندگی را به جهنم تبدیل کرد.

 

وَالَّذِینَ کَسَبُوا السَّیِّئَاتِ جَزَاءُ سَیِّئَةٍ بِمِثْلِهَا وَتَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ مَا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِمٍ کَأَنَّمَا أُغْشِیَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعًا مِنَ اللَّیْلِ مُظْلِمًا أُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ﴿۲۷﴾

و کسانى که مرتکب بدیها شده‏ اند [بدانند که] جزاى [هر] بدى مانند آن است و خوارى آنان را فرو مى‏ گیرد در مقابل خدا هیچ حمایتگرى براى ایشان نیست گویى چهره ‏هایشان با پاره‏ اى از شب تار پوشیده شده است آنان همدم آتشند که در آن جاودانه خواهند بود (۲۷)

 

براساس آیه فوق جهنمیان تنها یک همدم دارند و آن هم گرما و آتش است.

بیشتر مردم کره زمین بعد از چهل سالگی دچار کمر درد میشوند و این بخاطر جاذبه قوی زمین است. جاذبه ای که در بهشت وجود داشت، ضعیفتر بود و با بدن بهشتی ما از هر نظر متناسب بود و لذت بخش بود. اما جاذبه زمین قوی است. البته این جاذبه به حیوانات و موجودات دیگر هیچگونه آسیبی نمی رساند. فقط انسان است که جاذبه زمین، زیاد با بدن او متناسب نیست. هرچند که جاذبه زمین با بدن انسان تبعیدی زیاد سازگار نیست ولی باز هم میتوان با آن ساخت.

اما شما جاذبه ای که در جهنم حکمفرما میباشد را در نظر بگیرید؛ آنقدر قوی و نا متناسب است که راه رفتن افراد در جهنم مثل این است که به دست و پای فرد زنجیری وصل شده باشد.

 

إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلْکَافِرِینَ سَلَاسِلَ وَأَغْلَالًا وَسَعِیرًا ﴿۴﴾

ما براى کافران زنجیرها و غلها و شعله ‏هاى سوزان آتش آماده کرده‏ ایم (۴)

 

جاذبه زمین ، بدن انسان را اذیت میکند. حیوانات دیگر اینطوری نیستند. یک سگ هیچوقت دیسک کمر نمی گیرد. ولی کمر درد در میان انسانها به وفور یافت میشود. یک مورچه چندین برابر وزن خویش (20 برابر) را جابجا میکند ولی شرایط جاذبه زمین این اجازه را به بدن انسان تبعیدی نمی دهد.

اما جاذبه سیاره ای که جهنم در آن واقع است ، آنقدر با بدن انسان نا متناسب است که تمام بدن انسان همیشه درد میکند. راه رفتن آنقدر سخت است که انگار انسان غل و زنجیر به پایش بسته شده است.

مهمترین خوشبختی اهل بهشت، خوشنودی خداست که واقعا این مورد کامیابی بزرگی است. و مهمترین عذاب جهنمیان لعنت خداست که برای همیشه از رحمت خدا محرومند. شاید تعجب کنید که اگر رحمت خدا نباشه، تمام مردم کره زمین در مدت زمان بسیار کمی پلاسیده میشوند و به فنا میروند. اما متاسفانه بیشتر مردم قدر این مورد را نمیدانند و فکر میکنند خدا نقشی در زندگی آنان ندارد و حتی بعضی افراد با حالت مغرورانه خدا را هیچ کاره می دانند.

 

وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَمَسَاکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ ﴿۷۲﴾

خدا به مردان و زنان با ایمان باغهایى وعده داده است که از زیر [درختان] آن نهرها جارى است در آن جاودانه خواهند بود و [نیز] سراهایى پاکیزه در بهشتهاى جاودان [به آنان وعده داده است] و خشنودى خدا بزرگتر است این است همان کامیابى بزرگ (۷۲)

 

خدا پر از فیض و رحمت است، او سرشار از محبت است. خدا خودش به بندگانش فرصت داده که حرفهای مختلف را بشنوند و بهترینش را انتخاب کنند.

 

الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِکَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ ﴿۱۸﴾

به سخن گوش فرامى‏ دهند و بهترین آن را پیروى مى کنند اینانند که خدایشان راه نموده و اینانند همان خردمندان (۱۸)

 

أَفَمَنْ حَقَّ عَلَیْهِ کَلِمَةُ الْعَذَابِ أَفَأَنْتَ تُنْقِذُ مَنْ فِی النَّارِ ﴿۱۹﴾

پس آیا کسى که فرمان عذاب بر او واجب آمده [کجا روى رهایى دارد] آیا تو کسى را که در آتش است مى ‏رهانى (۱۹)

 

در بهشت که قبلا ما آنجا بودیم . هیچ سخن لغو و بیهوده ای نیست.

 

لا یسْمَعُونَ فِیها لَغْواً وَ لا تَأْثِیماً* إِلَّا قِیلًا سَلاماً سَلاماً»[9]؛

در آن جا نه بیهوده ای می شنوند و نه [سخنی ] گناه آلود. آن جا سخنی جز سلام و درود و آرامش نیست.

 

اما در زمین، در اکثر نقاط، سخنان لغو و بیهوده بسیار زیاد است. بطوریکه بیشتر مردم متاسفانه براثر این سخنان لغو و بیهوده منحرف میشوند. اما باز هم محیطهایی وجود دارند که سخنان لغو و بیهوده کمتر است و مقداری آرامش میتوان یافت. اما در جهنم ، هر فردی بغل دستی اش را لعنت میکند و مدام اعصاب بغل دستی اش را خط خطی میکند و آن آرامش کمی که در زمین هست، در جهنم وجود ندارد. این است که عذاب جهنم واقعا خوار کننده است . خدا ما را از شر آن حفظ کند.

آیه 81 سوره بقره نشان میدهد که ما باید سختی های این جهان را تحمل کنیم و با این سختی ها در راه خدا تلاش و کوشش کنیم و الا وارد جهنم خواهیم شد.

آیه 81 سوره بقره:  "گفتند در این گرما بیرون نروید برای جهاد در راه خدا، بگو اگر دریابند گرمای جهنم سوزان‏تر است."

 

 

فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلَافَ رَسُولِ اللَّهِ وَکَرِهُوا أَنْ یُجَاهِدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَقَالُوا لَا تَنْفِرُوا فِی الْحَرِّ قُلْ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَوْ کَانُوا یَفْقَهُونَ ﴿۸۱﴾

بر جاى‏ ماندگان به [خانه] نشستن خود پس از رسول خدا شادمان شدند و از اینکه با مال و جان خود در راه خدا جهاد کنند کراهت داشتند و گفتند در این گرما بیرون نروید بگو اگر دریابند گرمای جهنم سوزان‏تر است (۸۱)

 

هر وقت در راه خدا تلاش کردید و سختی کشیدید، این را در نظر بگیرید که سختی جهنم بسیار بسیار زیادتر است. سختی روی زمین به هر حال قابل تحمل است. عذاب جهنم خوار کننده است و آتش جهنم در قلبها تاثیر می گذارد.

 

کَلَّا لَیُنْبَذَنَّ فِی الْحُطَمَةِ ﴿۴﴾

ولى نه قطعا در آتش خردکننده فرو افکنده خواهد شد (۴)

 

وَمَا أَدْرَاکَ مَا الْحُطَمَةُ ﴿۵﴾

و تو چه دانى که آن آتش خردکننده چیست (۵)

 

نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ﴿۶﴾

آتش افروخته خدا[یى] است (۶)

 

الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ ﴿۷﴾

[آتشى] که به دلها مى ‏رسد (۷)

 

إِنَّهَا عَلَیْهِمْ مُؤْصَدَةٌ ﴿۸﴾

و [آتشى که] در ستونهایى دراز آنان را در میان فرامى‏ گیرد (۸)

 

فِی عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ ﴿۹﴾

در ستونهای کشیده و طولانی! (۹)

 

آیه آخری (فِی عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ) توصیف آتش جهنم را بیان میدارد. آتشی با ستونهای کشیده و طولانی. این نشان میدهد که این آتش از یک منبع مثل خورشید ساطع میشود و از آنجا که بر دلها نیز تاثیر گذار است(الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ ﴿۷) و نه فقط پوست، پس نوری مثل اشعه ایکس است که از پوستها رد میشود و بر اعضاء داخلی بدن هم تاثیر گذار است.

قوانین جهنم کاملا با زمین متفاوت است. حتی سایه در جهنم طور دیگری است. به آیه قرآن توجه نمائید:

 

وَیلٌ یَومَئِذٍ لِلمُکَذِّبینَ

بروید به سوی آنچه قبلاً باور نداشتید.

 

انطَلِقوا إِلىٰ ما کُنتُم بِهِ تُکَذِّبونَ

بروید به سوی سایه ای از سه غلظت مختلف (و یا سه بعدی).

 

انطَلِقوا إِلىٰ ظِلٍّ ذى ثَلٰثِ شُعَبٍ

با این حال، آن نه خنکی فراهم می کند و نه از گرما محافظت می نماید.

 

لا ظَلیلٍ وَلا یُغنى مِنَ اللَّهَبِ

آن جرقه هایی به بزرگی کاخ ها پرتاب می کند.

 

إِنَّها تَرمى بِشَرَرٍ کَالقَصرِ

به زردی رنگ شتران.

 

آیات سوره مرسلات اعلام میدارد که در جهنم هم سایه وجود دارد. اما سایه ای با چگالی و سختی متراکم شده. که نه خنک میکند و نه از گرما حفاظت میکند و سایه در جهنم به نوعی بازهم برای جهنمیان زجر است. آیه آخری بیان میدارد که حتی رنگهای جهنم ، چشمها را اذیت میکند . این قسمت از آیه (انطَلِقوا إِلىٰ ظِلٍّ ذى ثَلٰثِ شُعَبٍ ) بیان میدارد که سایه در جهنم سه بعدی است و رنگ سایه اش زرد است. خود آتش جهنم تار است ولی سایه اش زرد است ، یعنی سایه آتش جهنم، به آتشی مثل آتش زمین تبدیل میشود.

 

سْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذَابِ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ ﴿۵۴﴾

و شتابزده از تو عذاب مى‏ خواهند و حال آنکه جهنم قطعا بر کافران احاطه دارد (۵۴)

 

یَوْمَ یَغْشَاهُمُ الْعَذَابُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَمِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ وَیَقُولُ ذُوقُوا مَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿۵۵﴾

آن روز که عذاب از بالاى [سر] آنها و از زیر پاهایشان آنها را فرو گیرد و [خدا] مى‏ فرماید [نتیجه] آنچه را میکردید بچشید (۵۵)

 

سایه در قرآن به معنای حفاظ است؛ حفظ از نور خورشید و سرما و گرما و ... ما در روی زمین میتوانیم یک خانه درست کنیم و در آن زندگی کنیم. اما در جهنم نمیتوان . آن روز که عذاب از بالاى سر آنها و از زیر پاهایشان آنها را فرو گیرد. خاک زمین در دستان ما نرم است و میتوان آن را به اشکال مختلف در آورد ولی خاک جهنم بر کافران احاطه دارد و بعلت خاصیت آن خاک، اجازه کاری نمیدهد.

 

وَأَصْحَابُ الشِّمَالِ مَا أَصْحَابُ الشِّمَالِ ﴿۴۱﴾

و یاران چپ کدامند یاران چپ (۴۱)

 

فِی سَمُومٍ وَحَمِیمٍ ﴿۴۲﴾

در [میان] باد گرم و آب داغ (۴۲)

 

وَظِلٍّ مِنْ یَحْمُومٍ ﴿۴۳﴾

و سایه‏ اى از دود تار (۴۳)

 

لَا بَارِدٍ وَلَا کَرِیمٍ ﴿۴۴﴾

نه خنک و نه خوش (۴۴)

 

إِنَّهُمْ کَانُوا قَبْلَ ذَلِکَ مُتْرَفِینَ ﴿۴۵﴾

اینان بودند که پیش از این ناز پروردگان بودند (۴۵)

 

وَکَانُوا یُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظِیمِ ﴿۴۶﴾

و بر گناه بزرگ پافشارى میکردند (۴۶)

 

بادی که در جهنم میوزد، با بادی که در زمین می وزد بسیار فرق میکند. بادگرم و گردو غباری از دود تار که نه خنک میکند و زجر آور است. این که ما میتوانیم در زمین خانه درست کنیم و یک سری وسائل درست کنیم، بخاطر لطفی است که خدا به ما کرده است. این خدای مهربان است که آهن را برای ما در زمین نازل کرده است و طریقه استفاده از آن را برای ما انسانها الهام کرده است. اگر لطف خدا نباشد، هیچ اتفاقی در زمین نخواهد افتاد. اقوامی بدوی در قاره آمریکا و آفریقا هنوز هستند که مثل هزاران سال پیش زندگی میکنند و این بخاطر عدم وجود وحی در محیط آنان است. با این حال بشر به پیشرفت ناچیز خود در تکنولوژی مغرور شده است و خیال می کند که به خدا نیاز ندارد!

در بهشت همه چیز آرامش است ولی در زمین با این اوصاف خدا نعمتهای زیادی در اختیار مردم گذاشته است و از یک طرف مردم برای خود آلودگیهای صوتی عجیبی ایجاد کرده اند. ولی در جهنم آلودگی صوتی وحشتناکی وجود دارد که قابل مقایسه با آلودگی صوتی زمین نیست.

 

إِذَا أُلْقُوا فِیهَا سَمِعُوا لَهَا شَهِیقًا وَهِیَ تَفُورُ ﴿۷﴾

چون در آنجا افکنده شوند از آن خروشى مى ‏شنوند در حالى که مى ‏جوشد (۷)

 

انسانها تبعیدی هستند و موقت به کره زمین منتقل شده اند. شرایط زمین زیاد با انسان سازگار نیست. زایمان حیوانات غیر از انسان براحتی صورت میپذیرد ولی زایمان انسان به سختی صورت میگیرد. یک نوزاد نه ماه در شکم مادرش اذیت است و حین تولد هم سختی های زیادی هست. بعد از تولد هم تا چند سالی باید لحظه به لحظه مراقبش بود تا بزرگ شود. ولی بچه حیوانات اینطوری نیستند. این نشان میدهد که شرایط زمین با بدن انسانها زیاد جور نیست زیرا انسانها تبعید شده اند. و این سختی ها به مرور زیادتر هم میشود.

 

وَوَصَّیْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَیْهِ إِحْسَانًا حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهًا وَوَضَعَتْهُ کُرْهًا وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَعَلَى وَالِدَیَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیَّتِی إِنِّی تُبْتُ إِلَیْکَ وَإِنِّی مِنَ الْمُسْلِمِینَ ﴿۱۵﴾

و انسان را [نسبت] به پدر و مادرش به احسان سفارش کردیم مادرش با تحمل رنج به او باردار شد و با تحمل رنج او را به دنیا آورد و باربرداشتن و از شیرگرفتن او سى ماه است تا آنگاه که به رشد کامل خود برسد و به چهل سال برسد مى‏ گوید پروردگارا بر دلم بیفکن تا نعمتى را که به من و به پدر و مادرم ارزانى داشته اى سپاس گویم و کار شایسته‏ اى انجام دهم که آن را خوش دارى و فرزندانم را برایم شایسته گردان در حقیقت من به درگاه تو توبه آوردم و من از فرمان‏پذیرانم (۱۵)

 

خدای مهربان در آیه فوق می فرماید که بارداری و شیردادن به نوزاد حدود سی ماه است و تا آنگاه که به رشد کامل روحی برسد و به چهل سالگی برسد. این ثابت میکند که مدت عمر انسان از زمانی است که نطفه بسته میشود و نُه ماه داخل شکم مادر هم به سن فرد باید افزوده شود. و همچنین میتوان براحتی فهمید که بشر در سن چهل سالگی به بلوغ روحی میرسد. تمام کسانی که زیر چهل سالگی فوت نمایند، از آنجا که به بلوغ روحی نرسیده اند، براساس رحمت خدا به بهشت زیرین خواهند رفت.

وقتی از کره ماه به زمین نگاه شود ، متوجه تغییرات زیادی میشویم که انسانها در کره زمین بوجود آورده اند؛ انسانها مدام دنبال اینند که همان شرایط بهشت از دست داده شده را برای خود بوجود آورند. ولی عملا امکان پذیر نیست. متاسفانه برعکس، بیشتر انسانها دنبال ایجاد شرایط جهنم برای خود هستند. فحش و توهین، ناسزا گویی، مال دوستی، طمع، چشم چرانی، زنا ، دزدی و ... اینها مقدمه ایجاد جهنم روی کره زمین است. هنوز بشر باور نکرده است که متاسفانه بیشتر مردم روی کره زمین وارد جهنم میشوند!

جهنم به معنای واقعی و کامل یعنی فقدان و دوری از رحمت خدا. خدایی که بندگانش را براساس مذهب قضاوت نمیکند. خدا انسانها را براساس ماهیت نفسشان قضاوت میکند. جدیدا یک کهکشانی پیدا کرده اند که سفر از این ور به آن ور این کهکشان با سرعت نور، چهل میلیون سال نوری طول میکشد. که برای زمین فقط چند ثانیه طول میکشد! عظمت خدا اینجا نمایان میشود. بزرگی و عظمت و مدح و ثنا شایسته فقط خدای یکتاست. انسان به یکی از کوچکترین سیاره های کیهان تبعید شده است.  باید روی این نکته فکر کرد.

پرهیزکاران حقیقتاً نمی میرند؛ بلکه فقط کالبد خود را در این دنیا رها می کنند و به همان بهشتی راه می یابند که قبلا در آن می زیسته اند. هیچکس نمی میرد جز به اذن خدا، در زمانی معین که تاریخ آن از پیش نوشته شده است. هرکس به دنبال متاع پوشالی این جهان باشد، از آن به او داده میشود، و هرکس در طلب پاداش آخرت باشد، در آنجا مورد رحمت قرار می گیرد. مرگ بر خلاف باور بعضی ها به خیلی ناراحتی ها و زحمات پایان میدهد. آدمی همیشه جوان و زیبا و پر انرژی نمی ماند. زمانی می رسد که مورد بی مهری اطرافیان قرار می گیرد و دچار انواع بیماری ها و انواع ناراحتی ها و مشکلات میشود. در این حالت مرگ نجات دهنده ست . به مشکلات آن فرد پایان می دهد. اما خوشا بحال کسی که در طول زندگی خویش درستکار زندگی کرده است و توشه ای برای بعد از مرگ خویش جمع کرده است. بزرگترین وعده و زیبایی قیامت رفتن مردم پیش خداست و اجرا شدن قضاوت خداست. کسانی که منکر وجود خدایند و جهان آخرت را منکر میشوند، از مهمترین رکن زندگی یک انسان میگذرند. با عدم وجود قضاوت خدا در قیامت، فرقی بین یک دیکتاتور و یک مظلوم وجود ندارد. یک دیکتاتور که جان هزاران نفر را می گیرد با یک مظلوم که از همه چیز در این جهان بی نصیب مانده است، در یک سطح قرار می گیرند و اینکه هر دو برای همیشه از بین می روند. قیامت و معاد نیمه گمشده عدالت این دنیاست که بدون آن واقعا زندگی چند ساله و پرزحمت این دنیا بی معنی است. سیستم این جهان طوری طراحی شده است که بدون معاد و قضاوت، زندگی بی معناست و کامل نیست. بدون در نظر گرفتن قیامت، نمیتوان سیستم عدالت خدا را در این دنیا فهمید.

فیزیولوژی بدن دوزخیان طوری است که نمی میرند. جهنمیان از شدت درد و عذاب روزی صدها بار آرزوی مرگ میکنند ولی امکان پذیر نیست.

 

وَنَادَوْا یَا مَالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنَا رَبُّکَ قَالَ إِنَّکُمْ مَاکِثُونَ ﴿۷۷﴾

و فریاد کشند اى مالک [بگو] پروردگارت جان ما را بستاند پاسخ دهد شما ماندگارید (۷۷)

 

 در آیه بالایی ، اگر دقت شود، جهنمیان از خدا درخواست نمی کنند و بلکه از مالک جهنم تقاضا دارند که به خدا بگوید جانشان را بگیرد (و فریاد کشند اى مالک [بگو] پروردگارت جان ما را بستاند). مرگ بزرگترین نعمتی است که خدا به اهل زمین عطا فرموده است. با مرگ خیلی از مشکلات فرد حل میشود. اما در جهنم مرگ وجود ندارد. در واقع روزی هزار بار تا پای مرگ می روند ولی نمی میرند.

 

مِنْ وَرَائِهِ جَهَنَّمُ وَیُسْقَى مِنْ مَاءٍ صَدِیدٍ ﴿۱۶﴾

[آن کس که] دوزخ پیش روى اوست و به او آبى چرکین نوشانده مى ‏شود (۱۶)

 

 یَتَجَرَّعُهُ وَلَا یَکَادُ یُسِیغُهُ وَیَأْتِیهِ الْمَوْتُ مِنْ کُلِّ مَکَانٍ وَمَا هُوَ بِمَیِّتٍ وَمِنْ وَرَائِهِ عَذَابٌ غَلِیظٌ ﴿۱۷﴾

آن را جرعه جرعه مى ‏نوشد و نمى‏ تواند آن را فرو برد و مرگ از هر جانبى به سویش مى ‏آید ولى نمى‏ میرد و عذابى سنگین به دنبال دارد (۱۷)

 

اگر تعداد ستاره هایی که تا بحال کشف شده است در آسمان یکم را بخواهیم بشماریم و برای هر یکی، یک ثانیه زمان ببرد ، نزدیک به 32 میلیارد سال طول میکشد که ما بشماریمشان. ولی خدا با یک کن فیکون میسازد!! عظمت و بزرگی فقط شایسته خداست.

خدای توانا تمام این کهکشانها را در کنترل خویش دارد. نه تنها این کهکشانها، بلکه تک تک اتمها را تحت کنترل خویش دارد . تمام اینها گواه بر عظمت خداست. از آخر کهکشان، اصلا زمین کجاست؟ اصلا زمین ناپیداست. این نکته خیلی معنادار است. این است که نام کسی دیگر را نباید در کنار نام خدا قرار داد.

همانطور که گفته شد، شرایط بدنی ما زیاد با زمین سازگار نیست. حیوانات و جانداران روی زمین از آبی مینوشند که در رودخانه ها جاری است. اما انسان باید از آب چشمه و زلال و یا تصفیه شده استفاده کند و الا مریض میشود. این نشان میدهد که بدن ما زیاد متناسب زمین نیست و ما تبعید شده ایم. انسان باید در اکثر موارد روی مواد زمین تغییرات شیمیایی و فیزیکی ایجاد کند تا بتواند مصرف کند. در حالیکه برای حیوانات و جانداران دیگر اینطوری نیست. زیرا آنها بومی های زمین هستند و بدن آنها  مخصوصا برای زمین ساخته شده است و همه چیز در زمین برای آنها آماده ست. اما انسان در تبعید و در رنج و سختی به سر می برد و باید برای بدست آوردن نیازهایش، رنج و زحمت زیادی بکشد. انسان تا حد زیادی با زمین سازگار نیست و این بخاطر در تبعید بودنش است . خدا عمدا اینطوری ما را ساخته تا همیشه به ما یادآوری کند که شما باید الان جای دیگری میبودی! مثلا بچه حیوانات دیگر بدون هیچگونه آموزشی شنا بلدند. در حالیکه بچه انسان اینطوری نیست. خیلی از حیوانات به طرز عجیبی خیلی از مشکلات زندگی در زمین را براحتی پاس میکنند.

 

أَفَلَا یَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ ﴿۱۷﴾

آیا به شتر نمى ‏نگرند که چگونه آفریده شده (۱۷)

 

ناهمگون بودن انسان گاهی معلول نابرابرهای اجتماعی و فساد در جامعه است. یک کشور فقیر برای گذران زندگی افرادش، مجبور است که زغال سنگ تولید کند. یک کشور غرق در فساد اجتماعی سیاسی، بخاطر غرق شدن مسئولین و مردمش در فساد مدام مجبور است که بنزین مردمش را از هر نوعی تحت هر شرایطی تهیه کند و باعث ضربه زدن به محیط زیست خودش شود و هیچ تلاشی نمی کند که خودروهای برقی تولید کند.  یک جامعه بیمار پول، از درون زمین آنقدر آب بیرون میکشد تا که شرایط را برای وقوع زلزله فراهم کند و  هزاران تخلف دیگر. نگاه انسان به طبیعت باید براساس خداپرستی باشد. کسی که اسراف کند و ناشکری و ناسپاسی کند و طمع ورزد نسبت به نعمتهای خدادادی روی زمین، خوبخود نسبت به هم نوع خود هم ناشکر و ناسپاس است و همین ظلمها را هم نسبت به هم نوع خویش روا میدارد. کسی که نسبت به یک حیوان بی زبان رحم نداشته باشد، قطعا نسبت به هم نوعان خویش هم بی رحم خواهد بود.

 

أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثًا وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لَا تُرْجَعُونَ ﴿۱۱۵﴾

آیا پنداشتید که شما را بیهوده آفریده‏ ایم و اینکه شما به سوى ما بازگردانیده نمى ‏شوید (۱۱۵)

 

 فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْکَرِیمِ ﴿۱۱۶﴾

پس والاست‏ خدا فرمانرواى برحق خدایى جز او نیست [اوست] پروردگار عرش گرانمایه (۱۱۶)

 

کووید 19 ثابت کرد که بشر بیشتر از آنکه محتاج پول باشد، بیشتر محتاج همزیستی مسالمت آمیز و تعاون و همکاری با هم نوعان و غیر هم نوعان خویش است. یک انسان خوب حتی نسبت به مخالفش هم  ترحم دارد. یک شیر تنها چیزی که میخورد گوشت حیوانات دیگر است و با همین یک نوع غذا تمام ویتامینهای بدنش تامین میشود. اما انسان اینطوری نیست و بعد از مصرف یک ماده خوراکی بطور مداوم دچار کمبودهای ویتامین خواهد شد. حیوانات و جانداران دیگر در یک چرخه طبیعی هرکدام کامل کننده یکدیگرند . گوشتی که از شکار یک شیر باقی می ماند، خوراک کفتارها میشود و مقداری که فاسد میشود، توسط ویروسها تجزیه میشود و دوباره به چرخه طبیعی بر میگردد. اما انسانها کامل کننده یکدیگر نیستند. به همین خاطر خدا می فرماید:

 

فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیهِ وَقُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِینٍ ﴿۳۶﴾

پس شیطان هر دو را از آن بلغزانید و از آنچه در آن بودند ایشان را به درآورد و فرمودیم فرود آیید شما دشمن همدیگرید و براى شما در زمین قرارگاه و تا چندى برخوردارى خواهد بود (۳۶)

 

اما در جهنم اصلا شرایط به این سادگی نیست. غذایی که در جهنم برای انسانها موجود است، به هیچ وجه نیاز انسان را بر آورده نمی کند و خوردنش رنج و عذاب است.

 

ثُمَّ إِنَّکُمْ أَیُّهَا الضَّالُّونَ الْمُکَذِّبُونَ ﴿۵۱﴾

آنگاه شما اى گمراهان دروغپرداز (۵۱)

 

لَآکِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ ﴿۵۲﴾

قطعا از درختى که از زقوم است‏ خواهید خورد (۵۲)

 

فَمَالِئُونَ مِنْهَا الْبُطُونَ ﴿۵۳﴾

و از آن شکمهایتان را خواهید آکند (۵۳)

 

فَشَارِبُونَ عَلَیْهِ مِنَ الْحَمِیمِ ﴿۵۴﴾

و روى آن از آب جوش مى ‏نوشید (۵۴)

 

فَشَارِبُونَ شُرْبَ الْهِیمِ ﴿۵۵﴾

[مانند] نوشیدن اشتران تشنه (۵۵)

 

هَذَا نُزُلُهُمْ یَوْمَ الدِّینِ ﴿۵۶﴾

این است پذیرایى آنان در روز جزا (۵۶)

 

طبق گفته خدای مهربان در قرآن، در جهنم ، مردم نمیتوانند خدا را صدا بزنند. همانطور که در آیه زیر می بینید کلمات دوزخیان به خدا نمی رسد . یعنی از نظر روحی در شرایطی به سر می برند که نمی توانند خدا را بخواننـد و نمـی تواننـد از خـدا کمک بخواهند . در نا امیدی مطلق به سر می برند .

 

آیه قرآن : کلا انهم عـن ربهـم یومئـذ لمحجوبون

[15:83 [ درواقع، در آن روز، از پروردگارشان جدا خواهند بود.

 

تمام شرایط سخت جهنم هم بخاطر جدا بودن از خداست. زیرا کسی که دچار لعنت خدا شود، دیگر شامل رحمت خدا نیست و وقتی رحمت خدا نباشد، یعنی شرایط برای زندگی میشود مثل جهنم!

 

یَوْمَ یَغْشَاهُمُ الْعَذَابُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَمِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ وَیَقُولُ ذُوقُوا مَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ

روزی عذاب دوزخ از بالای سرشان و از زیر پاهایشان ایشان را فرا خواهد گرفت و خداوند بدیشان خواهد فرمود: بچشید (جزای) کارهائی را که (در دنیا) می‌کردید.

 

براساس آیه فوق، عذاب در جهنم از بالا خواهد بود که همان حرارت خورشید جهنم است و همچنین از پایین که جاذبه وحشتناک جهنم است که به سختی میتوان قدم برداشت . آنچنان به سختی که انگار به دست و پای انسان زنجیر وصل شده است. انسان بطور پیشفرض مسیرش رو به جهنم است مگر اینکه مسیرش را عوض کند و برگردد به طرف خدا.

 

إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ ﴿۲﴾

که واقعا انسان دستخوش زیان است (۲)

 

إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ

﴿۳﴾مگر کسانى که گرویده و کارهاى شایسته کرده و همدیگر را به حق سفارش و به شکیبایى توصیه کرده‏ اند (۳)

 

انسان پیشفرض در زیان و خسران است مگر اینکه کارهای شایسته کند و به طرف خدا برگردد. اصولا کسی که در تبعید به سر میبرد، مسیرش در تبعید است و اگر کارهای شایسته نکند، به تبعید آخری (جهنم) میرود .

یک مورچه ، چه غذا باشد، و چه غذا نباشد، تلاش خودش را انجام میدهد و هیچگونه استرسی برای جمع کردن آن ندارد.  مورچه در تابستان برای زمستان غذا جمع میکند و حتی شاید عمرش به زمستان بعدی هم نرسد. در حالیکه انسان در پیدا کردن پول ، استرس زیاد دارد. زیرا مورچه زمین را خانه خود میداند و یک انسان آن را خانه خود نمی داند. یک انسان محیط زندگی خویش را آلوده میکند زیرا زمین را محل زندگی خویش نمیداند. در حالی که باید با شرایط سخت زمین بسازد و آن را آباد کند همراه با رعایت حقوق دیگران.

جهنم برخلاف این جهان جای خیلی جدی ای است. آدمها میتوانند در این جهان با دیگران شوخی کنند ولی جهنم جای شوخی نیست. کسی حال و هوای شوخی ندارد. هرکسی آنقدر مشکلات و زجر دارد، که از هر چیزی خسته است. خدا به مومنان توصیه میفرماید که :

 

عِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا ﴿۶۳﴾

و بندگان خداى رحمان کسانى‏ اند که روى زمین به نرمى گام برمى دارند و چون نادانان ایشان را طرف خطاب قرار دهند به ملایمت پاسخ مى‏ دهند (۶۳)

 

وَالَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّدًا وَقِیَامًا ﴿۶۴﴾

و آنانند که در حال سجده یا ایستاده شب را به روز مى ‏آورند (۶۴)

 

وَالَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا کَانَ غَرَامًا ﴿۶۵﴾

و کسانى‏ اند که مى‏ گویند پروردگارا عذاب جهنم را از ما بازگردان که عذابش سخت و دایمى است (۶۵)

 

بسیاری از حیوانات خطراتی مثل زلزله، سونامی، سیل و بارش باران را با توجه به حس خویش نسبت به طبیعت زمین درک و پیش بینی میکنند. در حالیکه انسان بیخبر از همه چیز است. البته انسان در این زمینه هیچ تجربه و درکی ندارد. این نشان میدهد که انسان زیاد با طبیعت زمین اخت نیست و تبعیدی است. البته انسانها مجبورند که همین توانایی را با تکنولوژی جبران کنند، در حالیکه سایر حیوانات مادرزاد چنین توانایی هایی دارند. حیوانات زمین را خانه خود میدانند و بومی زمین هستند. اما انسان زمین را خانه خود نمی داند. یک حسی در انسان هست که میخواهد دوباره به خانه خویش که همان بهشت است برگردد ولی غافل از اینکه تنها راه برگشت به بهشت، پرهیزگاری و خدا پرستی است و هر راه دیگری به جهنم ختم میشود.

خیلی جالب است که همین انسان که از بهشت به کره زمین رانده شده است، منکر هدایت از طرف خداست. هدایتی که برای پایان دادن به تبعید نازل میشود!!! وجود شیطان در کنار انسان ، منطق های ساده را از انسان سلب کرده است. انسان پیامها برای نجات یافتن از تبعید را رد میکند، مثل یک زندانی که نمیخواهد از زندان آزاد شود. این است که اینجور آدمها ناخواسته به تبعید گاه بعدی میروند که همان جهنم است. اینجور آدمها فکر میکنند برای همیشه در اینجا هستند. افراد با این نوع تفکر هیچگونه از خودگذشتگیی ندارند و هیچوقت در راه خدا جان و اموال خود را به خطر نمی اندازند.

 

وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَلَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَفَلَا تَعْقِلُونَ ﴿۳۲﴾

و زندگى دنیا جز بازى و سرگرمى نیست و قطعا سراى بازپسین براى کسانى که پرهیزگارى مى کنند بهتر است آیا نمى‏ اندیشید (۳۲)

 

وقتی میروی طبیعت ، هیچ صدایی شما را اذیت نمی کند. صدای قورباغه و جیرجیرک و کلاغ و گنجشک هیچوقت برای ما مزاحم نیستند. حتی آرامش دهنده هم هستند. کسی از قناری برای آوازش تشکر نمیکند ولی قناری همیشه با تمام وجودش میخواند. کسی به کبک نمی گوید بخواند، ولی او با تمام وجودش میخواند. آنها بلدند که چکار کنند و چکار نکنند. اما یک انسان بعد از سالها مدرسه رفتن و درس خواندن، تازه متوجه میشود که تابحال  اشتباه زندگی کرده است!  این است که انسان با طبیعت و زمین زیاد همگون نیست و در بسیاری از موارد به طبیعت و خود آسیب میزند. حیوانات طبق غریزه خدادادی عمل میکنند.  اما انسان هم فطرتا خداپرست به دنیا می آید ولی متاسفانه تلقینهای آباء و اجدادی کار را خراب میکنند و به این طریق انسان در فطرت خدادادی خویش دستکاری میکند و از همین جاست که آدم شروع میکند به عمل برخلاف فطرت و طبیعت در زمین . آدمی برای یک لحظه هیجان ، در مسابقه گاوبازی، گاوها را سلاخی میکند و برای انسانی که فطرت خود را دستکاری کرده است، هیجان مهمتر از هر چیزی است.

حیوانات میدانند که چگونه از طبیعت حفاظت کنند. آنها کاری نمی کنند که طبیعتشان نابود شود. زیرا زمین را خانه خویش میدانند. یک کلاغ در حفاظت از طبیعت داناتر از انسان است.

 

فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِیهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخَاسِرِینَ* فَبَعَثَ اللّهُ غُرَابًا یَبْحَثُ فِی الأَرْضِ لِیُرِیَهُ کَیْفَ یُوَارِی سَوْءةَ أَخِیهِ قَالَ یَا وَیْلَتَا أَعَجَزْتُ أَنْ أَکُونَ مِثْلَ هَـذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِیَ سَوْءةَ أَخِی فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِینَ

 

«نفسش او را به کشتن برادر ترغیب کرد و او را کشت و از زیانکاران گردید*خدا کلاغی را واداشت تا زمین را بکاود و به او بیاموزد که چگونه جسد برادر خود پنهان سازد (قابیل)گفت: وای بر من، در پنهان کردن جسد برادرم از این کلاغ هم عاجزترم و در زمره پشیمانان در آمد.

 

اگر چشم انسانهای دیگر و یا شبکه های اجتماعی نباشد ، بشر براحتی هر چه آشغال دم دستش است در طبیعت رها میکند، انگار زمین خانه او نیست ! البته آدمهای پرهیزگار اینکار را نمی کنند زیرا نسبت به آنچه انجام میدهند، خود را مسئول میدانند. خدا دو راه پیش پای ما تبعید شده ها گذاشته است:

یک:

نَبِّئْ عِبَادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ﴿۴۹﴾

به بندگان من خبر ده که منم آمرزنده مهربان (۴۹)

 

دو:

وَأَنَّ عَذَابِی هُوَ الْعَذَابُ الْأَلِیمُ ﴿۵۰﴾

و اینکه عذاب من عذابى است دردناک (۵۰)

 

تنها راه سپری کردن دوران تبعید در زمین از نظر قرآن:

 

وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا ﴿۶۳﴾

و بندگان خداى رحمان کسانى‏ اند که روى زمین به نرمى گام برمى دارند و چون نادانان ایشان را طرف خطاب قرار دهند به ملایمت پاسخ مى‏ دهند (۶۳)

 

وَالَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّدًا وَقِیَامًا ﴿۶۴﴾

و آنانند که در حال سجده یا ایستاده شب را به روز مى ‏آورند (۶۴)

 

وَالَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا کَانَ غَرَامًا ﴿۶۵﴾

و کسانى‏ اند که مى‏ گویند پروردگارا عذاب جهنم را از ما بازگردان که عذابش سخت و دایمى است (۶۵)

 

إِنَّهَا سَاءَتْ مُسْتَقَرًّا وَمُقَامًا ﴿۶۶﴾

و در حقیقت آن بد قرارگاه و جایگاهى است (۶۶)

 

وَالَّذِینَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَلَمْ یَقْتُرُوا وَکَانَ بَیْنَ ذَلِکَ قَوَامًا ﴿۶۷﴾

و کسانى‏ اند که چون انفاق کنند نه ولخرجى مى کنند و نه تنگ مى‏ گیرند و میان این دو [روش] حد وسط را برمى‏ گزینند (۶۷)

 

وَالَّذِینَ لَا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ وَلَا یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَلَا یَزْنُونَ وَمَنْ یَفْعَلْ ذَلِکَ یَلْقَ أَثَامًا ﴿۶۸﴾

و کسانى‏ اند که با خدا معبودى دیگر نمى‏ خوانند و کسى را که خدا [خونش را] حرام کرده است جز به حق نمى ‏کشند و زنا نمى کنند و هر کس اینها را انجام دهد سزایش را ریافت‏ خواهد کرد (۶۸)

 

یُضَاعَفْ لَهُ الْعَذَابُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَیَخْلُدْ فِیهِ مُهَانًا ﴿۶۹﴾

براى او در روز قیامت عذاب دو چندان مى ‏شود و پیوسته در آن خوار مى‏ ماند (۶۹)

 

إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِیمًا ﴿۷۰﴾

مگر کسى که توبه کند و ایمان آورد و کار شایسته کند پس خداوند بدیهایشان را به نیکیها تبدیل مى ‏کند و خدا همواره آمرزنده مهربان است (۷۰)

 

دانشمند آمریکایی علوم ژنتیک ثابت کرده است که کروموزمهای انسان با سایر حیوانات تفاوت زیادی دارد. ژنتیک حیوانات طوری آفریده شده است که مقاومت بیشتری در برابر پرتوهای مضر و شدید خورشید دارند و نور خورشید در زمین مناسب آنهاست. اما ژنتیک بشر تا درصد مشخصی او را در مقابل خورشید محافظت کرده است و کامل نیست. حتی اگر روزی بشر بخواهد که در یک کره دیگر مثل مریخ ساکن شود و امکانات آن فراهم شود، قطعا با توجه به مقدار مقاومت در مقابل اشعه های خورشید، قادر به زندگی نیست، مگر اینکه حفاظی برای او در مریخ درست شود. البته بشر مقاومتش را نسبت به نور خورشید روز به روز بیشتر از دست میدهد و روز به روز وضعیت خرابتر میشود. انگار با هر بار سرپیچی دوباره هبوط پیدا میکند.

بدن انسان برای خنثی کردن تمام میکروب‌های موجود در زمین کامل نیست و بدن حیوانات آمادگی بسیار بیشتری دارند. به همین خاطر حیوانات به نسبت انسان بسیار بسیار کمتر مریض میشوند. و البته انسان اکثر مواقع مریض است.

انسان‌ها با وجود آسیب‌پذیری بالا در مواجهه با حوادث، با به‌کارگیری روش‌های علمی و استفاده از ابزار‌های اختراعی خود در برابر نابودی مقاومت می‌کنند. این نوع مقاومت در مقابل حوادث و استفاده از علم همان کلماتی است که خدا به آدم القاء کرد ولی مشکل این است که شیطان هم کلماتی بر انسانها نازل میکند و علم مضر بوجود میاید. بشر تنها موجودی است که تقریبا همه چیز میخورد و این سردرگمی او ناشی از ناآشنایی او با زمین است. در حالی که حیوانات دیگر فقط آنچیزی را میخورند که نیاز جسمی آنان را برآورده میکند. اگر کمک خدا نباشد، بشر قادر به حیات نخواهد بود. زمانی که قحطی بزرگی در زمان یوسف اتفاق افتاد. تعبیری که یوسف انجام داد؛ باعث نجات آن نسل از مرگ شد. شاید وحی باعث شده است که بشر سرعت سیر تکاملیش خیلی زیاد باشد. به همین خاطر خدا میفرماید که شب قدر از هزار ماه بهتر است. هزارماه یعنی تقریبا 82 سال. 82 سال یعنی مدت عمر یک انسان طبیعی و تقریبا سالم. یعنی مطلبی که در شب قدر برای راهنمایی بشر نازل میشود، اگر انسان بخواهد خودش بدون وحی الهی بدست آورد، 82 سال طول میکشد، آنهم اگر بشر بتواند! در اینجا متوجه میشویم که بشر تمام پیشرفتهای خود را مدیون وحی است و جالب است که انسان این موضوع را انکار میکند!

آدمی تا وقتی یک نعمت را از دست ندهد، متوجه وجود آن نمیشود. اگر آب فراوان است ، او با خیال راحت ماشین و حیات خانه را میشوید و باغچه را آب میدهد و ... اما اگر آب کمیاب شود، آنوقت متوجه میشود که چه نعمتی را داشته است و خودش بی توجه بوده است. در حالیکه اگر برای هرنعمتی خدا را شکر کند، خدا برای او زیادترش میکند.

 

وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَلَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ ﴿۷﴾

و آنگاه که پروردگارتان اعلام کرد که اگر واقعا سپاسگزارى کنید [نعمت] شما را افزون خواهم کرد و اگر ناسپاسى نمایید قطعا عذاب من سخت‏ خواهد بود (۷)

 

کمبودهایی که خدا در زندگی برای آدمیان بوجود میاورد بخاطر شوک وارد کردن به آنهاست تا که بیدار شوند. همین نکته ثابت میکند که ما در یک زندگی مسافرتی هستیم . خدای مهربان مدام زندگی بهشتی را در قرآن به ما یادآوری میکند تا متوجه شویم که کجا بوده ایم و کجا آمده ایم و مواظب باشیم کجا میرویم و تلنگری باشد برای ما.

 

وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ ﴿۱۵۵﴾

و قطعا شما را به چیزى از [قبیل] ترس و گرسنگى و کاهشى در اموال و جانها و محصولات مى ‏آزماییم و مژده ده شکیبایان را (۱۵۵)

 

به  همین خاطر ، انسانهای خوب بعد از هر گونه  کمبود و مصیبتی، فورا متنبه شده و میگویند که إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ. ما از آن خدا هستیم و به سوی او باز می گردیم. زیرا موطن اصلی ما پیش خدا در بهشت بوده است و به سوی او بر میگردیم.

 

 الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ ﴿۱۵۶﴾

[همان] کسانى که چون مصیبتى به آنان برسد مى‏ گویند ما از آن خدا هستیم و به سوى او باز مى‏ گردیم (۱۵۶)

 

اما ممکن است که انسان متنبه نشود و سرنوشتی مثل قوم فرعون پیدا کند.

 

وَلَقَدْ أَخَذْنَا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنِینَ وَنَقْصٍ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ ﴿۱۳۰﴾

و در حقیقت ما فرعونیان را به خشکسالى و کمبود محصولات دچار کردیم باشد که عبرت گیرند (۱۳۰)

 

گاهی افراد تبعیدی در زمین ، گناه را به حداکثر میرسانند و بخاطر این گناهان، محیط پر از فساد میشود. دراین حالت خدا تبعید گناهکاران را به جهنم به جلو می اندازد و عذاب خود را بر آنها نازل کرده و زودتر از موعد آنها را راهی جهنم میکند. زیرا این نوع عذاب برای بقای بشر روی زمین، لازم است.

 

وَإِذَا أَرَدْنَا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِیهَا فَفَسَقُوا فِیهَا فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِیرًا ﴿۱۶﴾

و چون بخواهیم شهرى را هلاک کنیم خوشگذرانانش را وا مى داریم تا در آن به انحراف [و فساد] بپردازند و در نتیجه عذاب بر آن [شهر] لازم گردد پس آن را [یکسره] زیر و زبر کنیم (۱۶)

 

بیماری کووید ۱۹ هم پیامی بود از طرف خدا به تبعید شده ها . انسان نسبت به زمین و طبیعت پیرامون خویش تعدی می کند . کووید نوزده فرصتی بود تا طبعیت خودش را بازیابی کند مثلا لایه ازون در این فرصت تا حدی خودش را ترمیم کرد.  این در حالی است که کرونا برای بومی های زمین مشکل چندانی ایجاد نکرده است. بدن انسان نسبت به ویروسهای زمین بسیار ضعیف است.

کووید 19 یک ویروس ساده است که در کره زمین بوجود آمده است. این ویروس بیش از دو سال  زندگی بشر در کره زمین را مختل کرد و نشان داد که بشر بسیار ضعیف است. اگر خدا بخواهد، میتواند زندگی بشر در کره زمین را با یک ویروس ساده آنقدر مختل کند که همگی کلافه شوند. کووید 19 به امر و اذن خدا، عکس العمل طبیعی زمین بود در مقابل دست درازیهای انسان نسبت به طبیعت. اگر خدا بگذارد، ویروسها و جانداران زمین، در مدت یک ماهه، کل انسانها را نابود میکنند. ولی آنها تحت امر خدایند و فقط در وقت مشخص و اجل مشخص اینکار را میکنند.

 

وَمَا أَصَابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَیَعْفُو عَنْ کَثِیرٍ ﴿۳۰﴾

و هر [گونه] مصیبتى به شما برسد به سبب دستاورد خود شماست و [خدا] از بسیارى درمى‏ گذرد (۳۰)

 

وَمَا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ وَمَا لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَلَا نَصِیرٍ ﴿۳۱﴾

و شما در زمین درمانده کننده [خدا] نیستید و جز خدا شما را سرپرست و یاورى نیست (۳۱)

 

گسترش فساد در جامعه شرایط را برای نابودی زمین فراهم میکند. بیشتر مردم میخواهند بعد از چند سال میلیاردر شوند و بی نیاز از همه چیز! آنها آنقدر آب از زمین بیرون میکشند که منجر به تغییرات فیزیکی زمین و در نتیجه زلزله مهیبی میشود. بشر برای رفع نیازهای خویش اکثر اوقات روش غلط را انتخاب میکند و باعث نابودی طبیعت خود و نسل آینده میشود و همچنین باعث نازل شدن عذاب خدا بر خود میشود. زیباترین و امیدبخشترین توصیه خدا در این مورد :

 

تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ ﴿۸۳﴾

آن سراى آخرت را براى کسانى قرار مى‏ دهیم که در زمین خواستار برترى و فساد نیستند و فرجام [خوش] از آن پرهیزگاران است (۸۳)

 

بیشتر مشکلات جامعه از اینجا ناشی میشود که مردم در جامعه خواستار برتری بر یکدیگر هستند. چه از نظر مادی و چه از نظر مذهبی. این نوع برتری جوییها نهایتا منجر به ظلم و فساد میشود.

 

تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ ﴿۸۳﴾

آن سراى آخرت را براى کسانى قرار مى‏ دهیم که در زمین خواستار برترى و فساد نیستند و فرجام [خوش] از آن پرهیزگاران است (۸۳)

 

از آنجا که ما تبعید شده به زمین هستیم، شرایط ما زیاد با زمین جور نیست. مثلا هیچکدام از جانداران دیگر در سرما و گرمای زمین زیاد اذیت نمیشوند . شرایط بدنی آنها با زمین جور است. اما انسان در گرما و سرما اذیت میشود و خیلی از مواقع بدون کولر و خنک کننده نمی تواند راحت زندگی کند. اما کدام حیوان کولر استفاده میکند؟ آنها طریقه خنک کردن خود را میدانند ولی بشر نمیداند. این است که جانداران دیگر بسیار بندرت بیمار میشوند. اما واقعا انسان اکثر اوقات بیمار است.

وقتی میدانیم و علم داریم که ما تبعید شده هستیم به زمین، در آنصورت جور دیگری به این زندگی می نگریم. مثل یک مسافریم. همیشه باید آماده رفتن باشیم. همیشه باید خودمان را آماده بکنیم و آمادگی رفتن داشته باشیم. ولی با کردار خویش آثار خوبی در زمین باقی بگذاریم. بعضی ها چنان به زمین و محتوایش می چسبند انگار که برای همیشه اینجایند.

 

یَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ ﴿۳﴾

پندارد که مالش او را جاوید کرده (۳)

 

کَلَّا لَیُنْبَذَنَّ فِی الْحُطَمَةِ ﴿۴﴾

ولى نه قطعا در آتش خردکننده فرو افکنده خواهد شد (۴)

 

وَمَا أَدْرَاکَ مَا الْحُطَمَةُ ﴿۵﴾

و تو چه دانى که آن آتش خردکننده چیست (۵)

 

نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ﴿۶﴾

آتش افروخته خدا[یى] است (۶)

 

الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ ﴿۷﴾

[آتشى] که به دلها مى ‏رسد (۷)

 

إِنَّهَا عَلَیْهِمْ مُؤْصَدَةٌ ﴿۸﴾

و [آتشى که] در ستونهایى دراز آنان را در میان فرامى‏ گیرد (۸)

 

فِی عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ ﴿۹﴾

در ستونهای کشیده و طولانی! (۹)

 

یا مثل کسی که سالها عبادت کرد ولی فکر نمی کرد که مسافر باشد و به زمین و زیور آلات آن چسبیده بود. آخر و عاقبت خوبی نداشت.

 

وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الْغَاوِینَ ﴿۱۷۵﴾

و خبر آن کس را که آیات خود را به او داده بودیم براى آنان بخوان که از آن عارى گشت آنگاه شیطان او را دنبال کرد و از گمراهان شد (۱۷۵)

 

وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ذَلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ ﴿۱۷۶﴾

و اگر مى‏ خواستیم قدر او را به وسیله آن [آیات] بالا مى ‏بردیم اما او به زمین [=دنیا] گرایید و از هواى نفس خود پیروى کرد از این رو داستانش چون داستان سگ است [که] اگر بر آن حمله‏ور شوى زبان از کام برآورد و اگر آن را رها کنى [باز هم] زبان از کام برآورد این مثل آن گروهى است که آیات ما را تکذیب کردند پس این داستان را [براى آنان] حکایت کن شاید که آنان بیندیشند (۱۷۶)

 

اینکه ما با این طرز تفکر زندگی کنیم که مسافریم و اصالتا اینجایی نیستیم، در طرز زندگی ما بسیار موثر است و حسهای شیطانی طمع، بخل، کینه و ... را از خود دور میکنیم. شاید بتوانم بگویم که مرگ در این جهان بزرگترین نعمتی است که خدا آفریده است. مرگ آدمی را از خیلی مشکلات نجات می دهد. خدا این نعمت را به تمام پرهیزگاران داده است. مرگ برای پرهیزگاران رهایی بخش است و برای گناهکاران ورود به مرحله ای جدید از عذاب. در جهنم مرگ وجود ندارد و در عوض زندگی هم وجود ندارد. در حالیکه در جهان فعلی ما، زندگی میتوان کرد (هر چند با مشکلات زیاد ولی قابل تحمل است) . اما در جهنم همین زندگی هم وجود ندارد و مرگ هم وجود ندارد. این یعنی بدبختی بسیار بزرگ که تا ابد گریبانگیر گناهکاران خواهد بود.

 

فَذَکِّرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّکْرَى ﴿۹﴾پس پند ده اگر پند سود بخشد (۹)

 

سَیَذَّکَّرُ مَنْ یَخْشَى ﴿۱۰﴾آن کس که ترسد بزودى عبرت گیرد (۱۰)

 

وَیَتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَى ﴿۱۱﴾و نگون‏بخت‏ خود را از آن دور مى دارد (۱۱)

 

الَّذِی یَصْلَى النَّارَ الْکُبْرَى ﴿۱۲﴾همان کس که در آتشى بزرگ در آید (۱۲)

 

ثُمَّ لَا یَمُوتُ فِیهَا وَلَا یَحْیَى ﴿۱۳﴾آنگاه نه در آن مى‏ میرد و نه زندگانى مى‏ یابد (۱۳)

 

با توجه به اینکه ما تبعید شده ایم به زمین، از آیات قرآنی مشخص میشود که  خدا نمی خواهد که ما زمین را انتخاب کنیم و به زیورآلات آن بچسبیم. تنها راه حل برگشت ما به جای اصلی در این است که به زمین و زیورآلات داخل آن دل نبندیم و دل خوش نکنیم. خدا زندگی در زمین را فقط چند روز از  زندگی بهشتی اعلام میکند. آن را لهو و لعب می نامد. وقتی ما دل به مقامات و زیور آلات زمین نبندیم، به نوعی نفس خویش را تزکیه کرده ایم . آدمی در زمین باید از یک سری چیزها بگذرد تا بتواند به جایگاه اصلی برگردد و این همان امتحان ما در تبعید است.

بعضی ها میگویند که  جهنم وجود ندارد و جهنم و بهشت همینجاست! مهمترین دلیل بر وجود جهنم، این است که ما همانطور که در بهشت بخاطر ارتکاب گناه به اینجا زمین تبعید شدیم. کسانی هم که در اینجا گناه مرتکب شوند، به جایگاه بسیار بدتری به اسم جهنم تبعید میشوند. قطعا مرگ و عدم بهتر از جهنم است. بر طبق قرآن این آرزوی جهنمیان است که برآورده نمیشود. جهنمیان روزی هزار بار آرزوی عدم و مرگ میکنند ولی امکان پذیر نیست. کسی که میگوید که جهنم وجود ندارد و بعد از مرگ همه چیز تمام میشود؛ در جواب باید به او گفت ای کاش اینطوری بود که شما می گویید. عدم بسیار بهتر از جهنم است.  ولی قطعا اینطوری نیست و وجود جهنم حتمی است.

انسانهای تبعید شده، بدنشان نسبت به زمین بسیار ضعیفتر از موجودات دیگر است. کمتر آدمی است که در طول عمرش به پزشک مراجعه نکرده باشد. سیستم غذایی زمین بطور کامل مناسب انسان نیست. انسان با تغییراتی که در غذاها ایجاد میکند، ناخواسته و خواسته به بدن خویش آسیب میرساند. چربی خون، مرض قند، فشار خون و ... از آثار مصرف غذاها و ترکیبات ساخته انسان است. حیوانات بسیار کمتر دچار این امراض میشوند.

به همین خاطر خدا برای نسل بشر سیستم روزه را در نظر گرفته است تا که انسان بدنش را در مقابل این غذاهای بد ترکیب حفاظت کند. ما در تبعید بسر می بریم و در نتیجه شرایط روی زمین زیاد مناسب نیست؛ اما خدای قادر متعال آنقدر مهربان است که حتی در این شرایط تبعیدی هم به فکر بدن ماست تا که خودمان را حفاظت کنیم. خدا شفای بدن ما را در عسل قرار داده است تا که انسان آثار بد غذاهای من در آوردی و بد ترکیب را خنثی کند.

 

ثُمَّ کُلِی مِنْ کُلِّ الثَّمَرَاتِ فَاسْلُکِی سُبُلَ رَبِّکِ ذُلُلًا یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِهَا شَرَابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِیهِ شِفَاءٌ لِلنَّاسِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ ﴿۶۹﴾

سپس از همه میوه ‏ها بخور و راههاى پروردگارت را فرمانبردارانه بپوى [آنگاه] از درون [شکم] آن شهدى که به رنگهاى گوناگون است بیرون مى ‏آید در آن براى مردم درمانى است راستى در این [زندگى زنبوران] براى مردمى که تفکر مى کنند نشانه [قدرت الهى] است (۶۹)

 

آدمی با یک غوره سردی می کند و با یک مویز گرمی. اکثر آدما چنین ضعیف هستند. در حالیکه جانداران دیگر چنین نیستند. زیرا آنها میدانند که چی بخورند و چی نخورند. ولی آدمیزاد بعلت اینکه با طبیعت اخت نیست، خیلی راحت از تعادل خارج میشود. تجربه نشان داده است که انسانهایی که با طبیعت اخت تر و نزدیکترند، عمر بیشتری میکنند. آدمی هر چی با طبیعت بیگانه تر  باشه، بیشتر مریض میشود و بیشتر از ویروسها و میکروبهای زمین ضربه می بیند. آدمی البته مجبوره که این کمبودها را با تکنولوژی و داروهای مصنوعی جبران کند.

 

یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُخَفِّفَ عَنْکُمْ وَخُلِقَ الْإِنْسَانُ ضَعِیفًا ﴿۲۸﴾

خدا مى‏ خواهد تا بارتان را سبک گرداند و [مى‏ داند که] انسان ناتوان و ضعیف آفریده شده است (۲۸)

 

سیگاری ها با آنکه می دانند نیکوتین آن ها را از پای در می آورد، سیگار را ترک نمی کنند. آنها با اینکه میدانند دود حاصل از سیگار ریه آنها را نابود میکند، ولی ترک نمی کنند. کسانی که مشروبات الکلی و مخدرها مصرف میکنند، با آنکه میدانند مشروبات الکلی و مواد مخدر برایشان مضر است ولی باز ترکش نمی کنند. زیرا آنها فکر میکنند با سیگار و مواد مخدر به حالت آرامش میرسند و شخصیتشان ارتقا می یابد. یعنی انسان تبعید شده برای بازیابی خودش و بازیابی اصل خویش بنابه وسوسه شیطان به چیزهایی روی می آورد که مضر و زیان آور است. هیچ جاندار دیگری روی کره زمین این چنینی نیست.

 

فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطَانُ قَالَ یَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَا یَبْلَى ﴿۱۲۰﴾

پس شیطان او را وسوسه کرد گفت اى آدم آیا تو را به درخت جاودانگى و ملکى که زایل نمى ‏شود راه نمایم (۱۲۰)

 

 فَأَکَلَا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا یَخْصِفَانِ عَلَیْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى ﴿۱۲۱﴾

آنگاه از آن [درخت ممنوع] خوردند و برهنگى آنان برایشان نمایان شد و شروع کردند به چسبانیدن برگهاى بهشت بر خود و [این گونه] آدم به پروردگار خود عصیان ورزید و بیراهه رفت (۱۲۱)

 

بشر غذای مشخصی در زمین ندارد و بیشتر غذاهای ترکیبی مصرف میکند. بعضی ها به گیاه خواری روی آورده اند ولی عملا خیلی مشکلات در زندگی دارند ، گیاه خواران خیلی زود ضعف می کنند، مثلا گیاه خواران به هم دیگر توصیه میکنند که برای جلوگیری از ضعف فلان چیز را بخورید! اگر از گرسنگی غش کردید فلان کار را بکنید. اگه حال نداشتید بلند شوید، سه تا خرما بخورید و ...

بشر بهتر است به جای این کارها در تغذیه تعادل داشته باشد و در هیچ چیزی زیاده روی نکند. افراط و تفریط در هر چیزی مشکل زاست. همین مشخص نبودن غذای انسان در زمین، بخاطر در تبعید بودن اوست.

 

یَا بَنِی آدَمَ خُذُوا زِینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَکُلُوا وَاشْرَبُوا وَلَا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لَا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ ﴿۳۱﴾

اى فرزندان آدم جامه خود را در هر نمازى برگیرید و بخورید و بیاشامید و[لى] زیاده‏ روى مکنید که او اسرافکاران را دوست نمى دارد (۳۱)

 

بشر از آنجا که اصالتا بومی زمین نیست، در برخورد با طبیعت یا زیاده روی میکند و یا کوتاهی. در کنار یک آبشار خودش را بخطر می اندازد و متوجه عواقب کار خود نیست. هیجان ناشی از کارش برایش مهم است. در حالیکه حیوانات دیگر هیجانات مخاطره آمیز بکار نمی برند. انسان در خوردن گیاهان و گوشتهای طبیعت هم یا  افراط می کند و یا تفریط. به همین خاطر سلامتی خود را به خطر می اندازد.

اگر یک ذره خوشی در زمین داریم، بخاطر توجه و رحمت خداست. گاهی انسانها فکر میکنند که خدا در مشکلات کنترل امور را در دست ندارد! در حالیکه خدا لحظه به لحظه ما را می بیند و ما را نظاره گر است. در هر دم و بازدمی خدا ما را می بیند. اگر اکنون زمین هنوز قابل استفاده است و میتوان روی آن نفس کشید؛ بخاطر رحمت و توجه خداست. در جهنم ، آدمیان از رحمت خدا دورند و بین خدا و آنها حجابی قرار می گیرد که زندگی را بر مردم مشکل میکند.

 

کَلَّا إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ ﴿۱۵﴾

زهى پندار که آنان در آن روز از پروردگارشان جدا خواهند بود(۱۵)

 

ثُمَّ إِنَّهُمْ لَصَالُو الْجَحِیمِ ﴿۱۶﴾

آنگاه به یقین آنان به جهنم درآیند (۱۶)

 

وقتی از رحمت خدا دور باشی و مورد لعنت خدا قرار گیری، در آنصورت پشت و پناهی نداری و رحمانیت خدا شامل تو نمیشود و برای همیشه در زجر بسر می بری. این عاقبت گوش دادن به حرف شیطان است . این همان جهنم است که قرار است گناهکاران کره زمین به آن تبعید شوند.

 

وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ ﴿۱۰﴾واى بر تکذیب ‏کنندگان در آن هنگام (۱۰)

 

 الَّذِینَ یُکَذِّبُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ ﴿۱۱﴾آنان که روز جزا را دروغ مى ‏پندارند (۱۱)

 

 وَمَا یُکَذِّبُ بِهِ إِلَّا کُلُّ مُعْتَدٍ أَثِیمٍ ﴿۱۲﴾و جز هر تجاوزپیشه گناهکارى آن را به دروغ نمى‏ گیرد (۱۲)

 

درست است که ما  اصالتا زمینی نیستیم، اما اصالت فقط این نیست که از کجا آمده ایم، بلکه این که به کجا می رویم و چطوری میرویم هم جزو اصالت ماست که خودمان در این دنیای فانی چند روزه باید آن را بسازیم و با اعمال خویش آن را رقم بزنیم. فرصت ما محدود است زیرا هر لحظه ممکن است که اجلمان فرارسد و کار از کار بگذرد. ما از آن خدا هستیم و به سوی او هم باز می گردیم.

 

إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ

ما از آن خدا هستیم و به سوى او باز مى‏ گردیم

 

ایمان بدون عمل صالح بی فایده است. ایمان ما باید طوری باشد که عمل صالح بیافریند تا اصالت و شخصیت ما را در این چند روزه دنیای فانی بسازد. اگر ایمان باعث عمل صالح نشود، بیفایده ست و قابل قبول نیست. فرعون در لحظات آخر عمرش به خدا ایمان آورد ولی از آنجا که ایمانش باعث هیچ عمل خوبی نشده بود، قابل قبول نبود. در واقع کسى که قبلا ایمان نیاورده یا خیرى در ایمان آوردن خود به دست نیاورده باشد، ایمان آوردنش سود نمى ‏بخشد و بی فایده است.

 

هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلَائِکَةُ أَوْ یَأْتِیَ رَبُّکَ أَوْ یَأْتِیَ بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ لَا یَنْفَعُ نَفْسًا إِیمَانُهَا لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیْرًا قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ ﴿۱۵۸﴾

آیا جز این انتظار دارند که فرشتگان به سویشان بیایند یا پروردگارت بیاید یا پاره‏ اى از نشانه‏ هاى پروردگارت بیاید [اما] روزى که پاره‏ اى از نشانه‏ هاى پروردگارت [پدید] آید کسى که قبلا ایمان نیاورده یا خیرى در ایمان آوردن خود به دست نیاورده ایمان آوردنش سود نمى ‏بخشد بگو منتظر باشید که ما [هم] منتظریم (۱۵۸)

 

هر غریزه ای که خدا آفریده است، یک هدف در آن است که باید براساس آن استفاده شود. خدای متعال غریزه جنسی را جهت حفظ بقاء و تولید نسل در موجودات گذاشته است. اما متاسفانه بعضی مکاتب در طول تاریخ و هم اکنون چنین اهدافی را زیر پا گذاشته اند. قوم لوط نیازهای غریزی خود را تغییر داده بودند. آنان ماهیت نیاز جنسی خویش را تغییر داده بودند. آدمی نباید ماهیت غرایز طبیعی خویش را تغییر دهد و گرنه دچار دردسر خواهد شد.

 

فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ مُشْرِقِینَ ﴿۷۳﴾

ترجمه: پس به هنگام طلوع آفتاب فریاد [مرگبار] آنان را فرو گرفت.

 

قوم لوط دچار عمل زشت لواط شدند و بهمین خاطر خدا عذاب را بر آنان نازل فرمود. این نشان می دهد که در صورتی که یک قوم خاصی غرایز منحرف شده را در دنیای واقعی اجرا کنند ، خدای متعال بعد از مدتی عذاب را بر آن قوم نازل می کند. زیرا غرایز منحرف شده برخلاف طبیعت است و محکوم به نابودی است. خدای مهربان آنقدر رحمش فراوان است که صرفا بخاطر ذهن و تفکرات کسی را در این دنیا عذاب نمی کند. بلکه فقط وقتی عذاب نازل می کند که آن غرایز  به مرحله عمل رسیده باشند.

بشر تبعید شده آنچنان در طبیعت دستکاری کرده که بالاخره نتیجه و عواقب تغییرات خویش را خواهد گرفت. همین حالا جاهایی در ایران هستند که آبهای زیر زمینی در آنها نزدیک 570  متر پایین رفته است و این یعنی فاجعه. قطعا چنین فاجعه ای، آن جامعه را به نابودی خواهد کشاند. بیشتر حشرات و حیواناتی که زیر زمین زندگی میکنند خطر را زودتر از انسان درک میکنند و به سطح زمین می آیند تا خود را نجات دهند. البته این وضعیت را انسان برایشان پیش آورده است و آنان در این زمینه هیچ گناهی ندارند. اما انسان خطر در بیخ گوش خود را هم درک نمی کند. انسان متوجه نیست که بزودی دچار یک زلزله مهیب خواهد شد و برای همیشه نابود میشود.

وقتی صحبت از نابودی لایه ازن میشود،  به یاد بیماریهای پوست می افتیم، وقتی گرم شدن زمین مطرح است و در نتیجه یخ های قطبی آب میشوند ، به یاد زیر آب رفتن شهرها می افتیم. وقتی آلودگی هوا مطرح است، انواع سرطان های ریه و گوارش بالا میگیرد وقتی صحبت از زیاده روی در مصرف آب است، یاد زلزله و رانش زمین می افتیم و هزاران مثال دیگر.  انسان تبعید شده خودخواه و خودبین و ظالم است. او نه تنها به فکر جانداران دیگر زمین نیست، بلکه به فکر نسل بعد از خودش و فرزندان خود هم نیست. ایدئولوژیهای مذهبی و غیر مذهبی که حفاظت از زمین و محل زندگی برایشان مهم نیست، قطعا ایدئولوژیهایی شیطانی هستند.

انسان از نظر علمی میتواند پیشرفت کند و راههایی برای رهایی از نابودی محیط خود پیدا کند ولی جنبه شیطانی انسان را نباید فراموش کرد که مشکل اصلی از همینجا ناشی میشود. صفات بد شیطانی که در تک تک انسانها نفوذ کرده و باعث میشود علم چندان موثر نباشد. طمع برداشت محصول بیشتر، باعث نابودی آبهای زیرزمینی و بالتبع وقوع زلزله خواهد شد. بیشتر انسانها در ظاهر مخالف اسرافند ولی در عمل چیز دیگری انجام میدهند. طمع، حسد، کینه، دشمنی، تنبلی و... از صفات شیطانی اند که باعث نابودی زمین خواهد شد. اسراف در مصرف آب بخاطر طمع، ساخت و بکارگیری ابزارالات جنگی مضر بخاطر دشمنی و ... . همگی ناشی از صفات شیطانی اند.  به جرات میتوان گفت که در طول تاریخ اگر رسولان خدا نبوده بودند، تمام جهان رو به نابودی میرفت.  مورچه ها میلیونها سال است که در زمین زندگی میکنند و هنوز هم هستند ولی انسان ده هزار سال است که روی زمین است و کار خود را به مشکل کشانده است. قطعا انسان هیچوقت نمیتواند میلیونها سال روی زمین زندگی کند و آن را به نابودی خواهد کشاند.

پیش بینی زلزله توسط حیوانات یک امر طبیعی است و بخاطر اخت بودن آنها با زمین است. اما بشر تبعید شده، در این مورد کاملا گیج است. مشاهدات زیادی مبنی بر ترک لانه قبل از وقوع زلزله از سوی مارها، راسوها و موش ها گزارش شده است؛  این حیوانات برای فرار از خطرات زلزله، چند روز پیش از وقوع آن، محل را ترک میکنند. حتی بعضی مارها یک ماه قبل از زلزله ، محل را ترک میکنند! حیوانات قبل از زلزله انواع مختلفی از بی قراری ها تا ترک لانه و فرار را بروز می دهند. آزمایشات نشان داده است که  مورچه ها قبل از زلزله، بسته به شدت زلزله ، نظم و آرامش خود را از دست می دهند. این موارد نشان میدهد که حیوانات و موجودات دیگر تنها در صورت وقوع یک خطر واقعی دچار استرس و ترس و اضطراب میشوند. اما بیشتر استرسها و ترسها و ناراحتی هایی که انسان بر خود تحمیل میکند، غیر واقعی است و بیشتر الکی است و فقط احساسات و توهمات است. همین مورد دلیل تبعید انسان به کره زمین را مشخص میکند. تا وقتی که انسان این خصوصیات بیخود را  از خود دور نکند، نمی تواند به موطن اصلی خویش بهشت برگردد. واکنش در مقابل یک خطر غیرواقعی و کاذب! استرس بخاطر هیچ! ترس از هیچ!

هیچ حیوانی از تاریکی نمیترسد بجز انسان! هیچ حیوانی برای خود توهم نمیسازد تا بعد از توهم خودساخته بترسد. البته دلیل این رفتار انسان برمیگردد به قرین او که همان شیطان است. شیطان متاسفانه با القاء ترس به قربانیان خود، آنان را کنترل میکند.

 

الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَیَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشَاءِ وَاللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَفَضْلًا وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ﴿۲۶۸﴾

شیطان شما را از تهیدستى بیم مى‏ دهد و شما را به زشتى وامى دارد؛ و(لى‏) خداوند از جانب خود به شما وعده آمرزش و بخشش مى‏ دهد، و خداوند گشایشگر داناست‏. (۲۶۸)

 

انسان در محیطی که هر روزه زندگی میکند و هر روز می بیند، باز کارهای غلط را تکرار میکند و بندرت و ناچاری از تجربیات خود استفاده میکند. انسانهای متکبر سیستم و محل زندگی خویش را درک نمی کنند. اگر یک الاغ در حال سفر اشتباه یا خطری را حس کند، حرکت نمی نماید و آغاز به کوبیدن پاهایش می نماید. این رفتار از روی هوش آن هاست اما مردم فکر می نمایند از روی سرکشی و لجبازی آن هاست؛ بسیاری از مردم به  همین خاطر الاغ ها را موجوداتی احمق تصور میکنند و آنها را میزنند! اما انسان نیازی نمی بیند که طرز فکرش را در مورد زمین و موجودات بومی آن تغییر دهد، زیرا دست بالا را دارد و میتواند جان بقیه را براحتی بستاند. هر چند که بعضی خصوصیات بد در حیوانات هم هست که آزار دهنده است. مثلا صدای خر برای یک انسان ناخوشایند است و البته این خاصیت بد را خدا خودش برای عبرت انسانها آفریده است.

طرز رفتار انسان با محیط زندگیش نماد آنچیزی است که در درون آدمی رخ میدهد. وقتی افراد یک جامعه طمعکار و پول پرست باشند ، در آنموقع آب و سایر منابع طبیعی را به اتمام میرسانند و در آنصورت برای خود زلزله می آفرینند. این است که خدا عذابهای دنیایی را حاصل و نتیجه کارهای خود انسان میداند.

 

وَمَا أَصَابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَیَعْفُو عَنْ کَثِیرٍ ﴿۳۰﴾

و هر [گونه] مصیبتى به شما برسد به سبب دستاورد خود شماست و [خدا] از بسیارى درمى‏ گذرد (۳۰)

 

در آیه بعدی خدای حکیم می فرماید که ای مردم شما در زمین زیاد توانا نیستید ؛ اگر خدا بگذارد و امر کند، یک ویروس ساده مثل کرونا زمین گیرتان میکند. در آنصورت فقط خدا میتواند نجاتتان دهد و بجز او یاوری ندارید.

 

 وَمَا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ وَمَا لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَلَا نَصِیرٍ ﴿۳۱﴾

و شما در زمین درمانده کننده نیستید و جز خدا شما را سرپرست و یاورى نیست (۳۱)

 

خدای حکیم میفرماید که مغرورانه روی زمین راه نرو. یعنی نسبت به انسانها و سایر موجودات و منابع زمین افتاده باش و اسراف نکن. کسی که بداند از کجا آمده است و برای چی  به زمین تبعید شده است،  وضعیتش در زمین بسیار بهتر است. بسیار بهتر میتواند با کمبودها و کاستی ها بسازد. در آنصورت انسان باید به اعمالی که انجام میدهد و عواقب آن فکر کند. قطعا خدا ما را جهت آبادانی به زمین تبعید نموده است و نه جهت خرابکاری و فساد.

 

تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ ﴿۸۳﴾

آن سراى آخرت را براى کسانى قرار مى‏ دهیم که در زمین خواستار برترى و فساد نیستند و فرجام [خوش] از آن پرهیزگاران است (۸۳)

 

خدا صراحتا و علنا مردم را به سمت جای اولیه مان دعوت میکند و خیلی واضح زندگی زمینی را هیچ و لهو و لعب اعلام میکند. خدا میفرماید ای مردم برای رسیدن به بهشتی تلاش کنید که وسعتش به اندازه آسمان و زمین است. خدا حتی وسعت بهشت وعده شده را هم بیان میدارد تا اهمیت موضوع را بیان دارد.

شیطان با این حیله آدم و حوا را از بهشت بیرون کرد که به ملائکه تبدیل شوند. این تبدیل شدن به یک موجود دیگر از خصوصیات بشر است. بشر هیچوقت در موقعیت کنونی خویش راضی نیست. یک فقیر و یک ثروتمند هیچوقت به آنچه که دارند راضی نیستند. فقیر آرزو دارد که ثروتمند شود و ثروتمند آرزو دارد محیط آرامی داشته باشد و خوشبخت شود ولی هیچی نداشته باشد! و  به این طریق آروزها برای جابجایی ها ادامه دارد. بشر باید به نقشی که خدا او را در آن آفریده راضی باشد و در آن نقش درست عمل کند و وقتش را تلف نکند.

 

فَقُلْنَا یَا آدَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَکَ وَلِزَوْجِکَ فَلَا یُخْرِجَنَّکُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَى ﴿۱۱۷﴾

پس گفتیم اى آدم در حقیقت این [ابلیس] براى تو و همسرت دشمنى [خطرناک] است زنهار تا شما را از بهشت به در نکند تا تیره‏ بخت گردى (۱۱۷)

 

 إِنَّ لَکَ أَلَّا تَجُوعَ فِیهَا وَلَا تَعْرَى ﴿۱۱۸﴾

در حقیقت براى تو در آنجا این [امتیاز] است که نه گرسنه مى ‏شوى و نه برهنه مى‏ مانى (۱۱۸)

 

 وَأَنَّکَ لَا تَظْمَأُ فِیهَا وَلَا تَضْحَى ﴿۱۱۹﴾

و [هم] اینکه در آنجا نه تشنه مى‏ گردى و نه آفتاب‏زده (۱۱۹)

 

 فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطَانُ قَالَ یَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَا یَبْلَى ﴿۱۲۰﴾

پس شیطان او را وسوسه کرد گفت اى آدم آیا تو را به درخت جاودانگى و ملکى که زایل نمى ‏شود راه نمایم (۱۲۰)

 

اما جالب است که خدای حکیم طبق آیات بالایی در بهشت به آدم هشدار تبعید به زمین داده بوده است. خدا هشدار داده بود که ای آدم زنهار که شیطان شما را از بهشت بیرون نکند و آنوقت بد‏ بخت وشقی میشوی.  ای بنی آدم حالا شما در جایی هستی که نه تشنه میشوی و نه گرسنه و نه برهنه و نه آفتاب سوخته و ... این یعنی این که اگر نافرمانی کنی و فریب شیطان را بخوری ، به جایی میروی که تشنه میشوی و گرسنه میشوی و برهنه میشوی و آفتاب سوخته میشوی و... اینها تعریف خداست از زمینی که هم اکنون در آن در تبعید به سر می بریم. خدا این هشدارها را قبلا گفته بوده است در بهشت! خدا قبلا گفته بوده است که زمین جای زیاد مناسبی برای زندگی بنی آدم نیست.

البته همین حالا در این مکان یعنی در زمین ، خدا هشدارمان میدهد به تبعید گاه بعدی به نام جهنم. جالب است که همان هشدارها دارد تکرار میشود ولی کو گوش شنوا! بزرگترین گناه آدمیزاد در نظر نگرفتن هشدارها و خط قرمزهایی است که خدا تعیین میکند. اگر این هشدارها و خط قرمزها رعایت نشود، آدمی خیلی راحت در آغوش شیطان می افتد.

ولی جالب اینجاست که آدمیزاد بخاطر نافرمانی در بهشت به اخراج شدن به جایی به اسم زمین وعده داده شده است. خدا اخراج به زمین را یک عذاب برای ما در نظر گرفته است. اینجا خیلی واضح مشخص میشود که بهشت چه جای راحتی بوده است! و همچنین همین زمین که زندگی در آن به سختی میگذرد ؛ خیلیها به خاطر تصاحب و مالکیت همین زمین، چه جنایتها که مرتکب نمی شوند. بدا بحال کسی که به زمین بچسبد.

قبلا که آدم و حوا در بهشت بودند، شیطان به این روش آنها را فریب داد که به آنها وعده تبدیل شدن به ملائکه و جاودانگی داد.  در بهشت هر گونه امکاناتی بود در حد اعلی. شیطان آنها را به بهانه جاودانگی و تبدیل شدن به ملائکه فریب داد.  آدم و حوا دقیقا مهمترین دستور خدا را براحتی زیر پا گذاشتند.

 

فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ لِیُبْدِیَ لَهُمَا مَا وُورِیَ عَنْهُمَا مِنْ سَوْآتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَنْ تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الْخَالِدِینَ ﴿۲۰﴾

پس شیطان آن دو را وسوسه کرد تا آنچه را از عورتهایشان برایشان پوشیده مانده بود براى آنان نمایان گرداند و گفت پروردگارتان شما را از این درخت منع نکرد جز [براى] آنکه [مبادا] دو فرشته گردید یا از [زمره] جاودانان شوید (۲۰)

 

اما حالا در زمین که اصلا امکانات بهشت را ندارد و زندگی به سختی میگذرد؛ شیطان وعده مال اندوزی و امکانات ساده همان بهشت را به مردم میدهد تا آنان را گمراه کند! دیگر از وعده جاودانگی و فرشته شدن خبری نیست!

آدمیزاد فکر میکند که اگر شغل خوب و مقام خوب و یا درآمد خوبی داشته باشد، در آنصورت خوشبخت میشود.  او تصور میکند که اگر یک زوج خوب و فرزندانی داشته باشد، در آنصورت خوشبخت میشود و...  ولی این آدمی که از این تصورات دارد، هفت میلیارد آدم دیگر را می بیند که بسیاری از آنان زن و فرزند دارند و مال و منال دارند. حتی لحظه ای به وضعیت آنان توجه نمی کند که آیا اینهایی که این امکانات و اموال را دارند، خوشبختند یا نه؟ اگر خوشبخت نیستند، به چه دلیل؟

بشر بعد از این همه تجربه و سابقه هنوز نمی خواهد قبول کند که خوشبختی واقعی فقط در گرو دل بستن به خداست و بس.

 

الَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ ﴿۲۸﴾

همان کسانى که ایمان آورده‏ اند و دلهایشان به یاد خدا آرام مى‏ گیرد آگاه باش که با یاد خدا دلها آرامش مى‏ یابد (۲۸)

 

بشر اگر امکانات و مال داشته باشد، بعد از سالها زندگی و دل بستن به مال و منال باید یک آزمایش مهم پس دهد. باید بعد از سالها دل بستن به مال و منال، یک روزی به فکر دل کندن از آنها باشد. ما باید قبل از مردن خویش این آزمایش را روی خود انجام دهیم. مراسم حج که  خدای حکیم برای ما گذاشته است ، دقیقا به این خاطر است که فرد خود را آزمایش کند که آیا میتواند به مدت فقط چند هفته مال و منال خود را ول کند! البته متاسفانه امروزه کسی که به حج میرود، هر روز و حتی هر ساعت با خانواده خود تماس میگیرد و پیگیر امور مال و منال خویش است! و این دقیقا برخلاف روح مراسم حج است. در حالی که خدا میخواهد که ما طی این مراسم، زمین محل زندگی خویش را ترک کنیم و از داشته های خود دل بکنیم. این آزمایش بسیار مهمی است که هر کسی که مال و منالی دارد، باید روی خود انجام دهد. تا ببیند آیا به زمین چسبیده است یا آماده برگشت به بهشت است؟ خدا آنقدر حکیم است که میخواهد ما این تست را روی خود انجام دهیم قبل از رفتن به سرای قیامت. تا که اگر مشکلی داریم و دلبسته زمینیم، در مدت باقیمانده عمرمان، فکری به حال خود کنیم. کسی که مال زیاد ندارد، این آزمایش برای او نیست.

انسان خیلی چیزها را در زندگی روزمره خویش فراموش میکند. هیچکدام از ما خاطرات دو سالگی خویش را بیاد ندارد. ما هیچوقت توجه نکرده ایم که پدر و مادر ما در طول دوران بچگی چقدر برای ما هزینه کرده اند. بعضی خاطرات را بیاد می آوریم و بعضی ها را نه. ما هیچوقت هزینه دقیق چیزهایی که در طول عمر خود خریده ایم و یا خورده ایم، حساب نکرده ایم. خیلی ها را اصلا یادمان نمی آید و بمرور بفراموشی سپرده میشود. ولی خدا در طول زندگی از ما میخواهد که بعضی چیز ها را هیچوقت فراموش نکنیم. و چون به انسان آسیبى رسد پروردگارش را در حالى که به سوى او بازگشت‏ کننده است مى‏ خواند سپس چون او را از جانب خود نعمتى عطا کند آن [مصیبتى] را که در رفع آن پیشتر به درگاه او دعا میکرد فراموش مى ‏نماید و براى خدا همتایانى قرار مى‏ دهد تا [خود و دیگران را] از راه او گمراه گرداند بگو به کفرت اندکى برخوردار شو که تو از اهل آتشى.

 

وَإِذَا مَسَّ الْإِنْسَانَ ضُرٌّ دَعَا رَبَّهُ مُنِیبًا إِلَیْهِ ثُمَّ إِذَا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِنْهُ نَسِیَ مَا کَانَ یَدْعُو إِلَیْهِ مِنْ قَبْلُ وَجَعَلَ لِلَّهِ أَنْدَادًا لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِهِ قُلْ تَمَتَّعْ بِکُفْرِکَ قَلِیلًا إِنَّکَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ ﴿۸﴾

و چون به انسان آسیبى رسد پروردگارش را در حالى که به سوى او بازگشت‏ کننده است مى‏ خواند سپس چون او را از جانب خود نعمتى عطا کند آن [مصیبتى] را که در رفع آن پیشتر به درگاه او دعا میکرد فراموش مى ‏نماید و براى خدا همتایانى قرار مى‏ دهد تا [خود و دیگران را] از راه او گمراه گرداند بگو به کفرت اندکى برخوردار شو که تو از اهل آتشى (۸)

 

کسانی که خط قرمزهای خدا را به فراموشی بسپارند، در آخرت بفراموشی سپرده میشوند و مورد رحمت خدا قرار نمی گیرند و هچکس نمیتواند یاریشان کند. اصولا اینکه شیطان لهو و لعب را در دنیا تبلیغ میکند، 99 درصد بخاطر وادار کردن انسان به فراموشی سپردن خط قرمزهای خداست.

 

الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَهْوًا وَلَعِبًا وَغَرَّتْهُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا فَالْیَوْمَ نَنْسَاهُمْ کَمَا نَسُوا لِقَاءَ یَوْمِهِمْ هَذَا وَمَا کَانُوا بِآیَاتِنَا یَجْحَدُونَ ﴿۵۱﴾

همانان که دین خود را سرگرمى و بازى پنداشتند و زندگى دنیا مغرورشان کرد پس همان گونه که آنان دیدار امروز خود را از یاد بردند و آیات ما را انکار میکردند ما [هم] امروز آنان را از یاد مى ‏بریم (۵۱)

 

یکی از مشکلات انسان تبعیدی آفتاب زده شدن اوست. این مورد باعث شده است که فرزندان آدم، در هر منطقه ای رنگ پوستشان تغییر کند. یکی سیاه پوست است، یکی سفید پوست است. همین مورد از خصوصیات زمین است که در بهشت اصلا اینطوری نبوده است. البته خدای مهربان اعلام داشته است که گرامی ترین شما نزد خدا با تقواترین شماست. رنگ و نژاد و زبان بی اهمیت است. آزمایش انسانها اینطوری طراحی شده است که تعدادی رنگ پوستشان سیاه و تعدادی سفید باشد تا که در آن موقعیت آزمایش شوند. تمام این موارد هم به دلیل شرایط آب و هوایی مناطق مختلف زمین پیش آمده است. در جهنم رنگ پوستها آنقدر زننده است که نگاه کردن به آن هم خودش نوعی عذاب است.

بعضی ها میگویند که انسان تکامل یافته نوعی میمون است. این فرضیه آنقدر باطل است که نیازی به رد کردن ندارد. انسان که در مقابل آفتاب سوختگی حساس است و در مقابل جاذبه زمین کم آورده است. اما یک میمون هیچوقت آفتاب سوخته نمیشود و همچنین با حرکاتش جاذبه زمین را زیر سوال برده است.  حتی یک صد هزارم هم احتمال ندارد که انسان تکامل یافته میمون باشد. خیلی واضح و مشخص است که میمون موجودی است مخصوص زمین خلق شده است و انسان موجودی است تبعیدی به زمین و توانایی های او با میمون خیلی فرق دارد. اگر زنبور عسلهای دنیا از روی کره زمین حذف شوند، زمین بعد از سه سال از بین میرود اما اگر انسان از روی کره زمین برداشته شود، زمین بمرور زمان بحالت طبیعی خویش بر میگردد. انسان جهش یافته میمون نیست زیرا جهش در طبیعت ، برای حفظ طبیعت است. ولی انسان به طبیعت بیشتر آسیب میرساند.

ما تبعید شده ها در زمین میتوانیم یک خانه بسازیم، یک سایبان بسازیم، آب را تصفیه کنیم، از مواد داخل زمین غذاهایی برای خود بسازیم، تفریحاتی برای خود فراهم کنیم و... اما در جهنم کسی نمیتواند چیزی بسازد و یا تغییری فیزیکی و یا شیمیایی در مواد آن ایجاد کند. این مورد بعلت خاصیت سنگین ماده های داخل جهنم است و همچنین عدم توانایی انسان در انجام این امور. ما البته در کره زمین هم با اراده خدا توانستیم آهن استفاده کنیم. خدا در مورد آهن میفرماید:

 

لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ ﴿۲۵﴾

به راستى [ما] پیامبران خود را با دلایل آشکار روانه کردیم و با آنها کتاب و ترازو را فرود آوردیم تا مردم به انصاف برخیزند و آهن را که در آن براى مردم خطرى سخت و سودهایى است نازل کردیم تا خدا معلوم بدارد چه کسى در نهان او و پیامبرانش را یارى مى ‏کند آرى خدا نیرومند شکست ناپذیر است (۲۵)

 

اگر خدا اراده نکرده بود، ما هیچوقت نمیتوانستیم در زمین هم تغییرات زیادی ایجاد کنیم. اگر کمکهای خدا و راهنمایی های او نبود، بشریت هم اکنون در اوج عقب ماندگی علمی بود. اما این کمکها و راهنماییها در جهنم نیست. خدا روی کره زمین چیزهای زیادی نازل میکند. از جمله باران، آهن، قدر و مقدرات، رزق و روزی. اما در جهنم خبری از این نزولات نیست و البته زندگی ما روی زمین وابسته به همین نزولات آسمانی است و اگر این نزولات نباشد، زندگی بسیار سخت خواهد بود. روی تبعیدگاه زمین ، گاه گاهی خدا این نزولات آسمانی را کمتر خواهد کرد تا که مردم متنبه شوند.

هیچ حیوانی در زمین، دنبال مالکیت زمین نیست. اما انسان ، این موجود تبعید شده، بیشتر دنبال مالکیت است تا استفاده درست از زمین. این حس انسان که ناشی از سردرگمی او در زمین است، نشان از آن دارد که انسان در اعماق وجود خود اعتقادی به منابع زمین ندارد و اساسا با زمین و جانداران آن بیگانه ست و حفظ محیط زندگی خویش کوچکترین اهمیتی برای او ندارد. بشر بیشتر دنبال اقناع حسهای شیطانی خویش در زمین است. بجای استفاده صحیح از منابع زمین و توزیع عادلانه آن، دنبال مالکیت بیشتر منابع آن است. بجای حفاظت از جانداران بومی زمین از آنان استفاده ابزاری میکند و آنان را در قفس میکند. از آنجا که انسان خودش از بهشت وارد قفسی به اسم زمین شده است، دوست دارد که جانداران زمین را مثل خودش در قفس ببیند. این حس شیطانی او نشان از آن دارد که بشر متاسفانه آینده خوبی نخواهد داشت و کار دست خودش خواهد داد.

خدا در قرآن می فرماید که: مردانی از انسان ها در کارهای خویش از مردانی از جن کمک می طلبند. انسان ها از طریق جن ها قدرت می جستند، ولی آنها اینان را به مصیبت بیشتری دچار کردند.

بشر تبعید شده بجای پناه بردن به خدا ، دنبال قدرتهای توهمی است. بعضی افراد آنقدر در توهمات فرو می روند که دنیای واقعی برای آنها کم اهمیت میشود؛ آنها نسبت به حوادث دور و بر خود عکس العمل واقعی نشان نمی دهند. مثلا حتی اگر وسیله نقلیه ای آتش بگیرد و یک فرد در داخل ماشین فریاد بزند که "کمکم کنید از ماشین خارج شوم" ؛ آنها بجای کمک کردن، فیلم و عکس می گیرند و اینجوری نشان می دهند که آنها نسبت به دنیای واقعی بیگانه اند و در یک فضای دیگری سیر می کنند. آنها به آنچه که در کره زمین اتفاق می افتد، بی تفاوتند. بی تفاوتی مهمترین دلیل انحراف بشریت است.

ما انسانهای تبعیدی همگی از یک پدر و مادر متولد شده ایم و در ضمن اصالتا زمینی نیستیم. اما عده ای نسبت به زبانشان و یا منطقه زندگی خود تعصب عجیبی دارند. آنان نژادشان را از بقیه بهتر میدانند! جنایتهای زیادی در این مورد رخ داده است که هیچ جاندار دیگری تابحال نکرده است. هیتلر تعداد زیادی غیر آریایی و یهودی را کشت، آخرش با بررسی دی ان آی ، مشخص شد که هیتلر اصالتا یهودی آفریقایی است!! تمام نژادپرستیها به همچنین ماجرایی ختم میشوند.

بشر جهت برآوردن نیازهای غذایی خود، مجبور شده است که فصلهای مجازی و گلخانه ای ایجاد کند. جاندارانی مثل مورچه خودشان را با فصلهای بدون محصول هماهنگ کرده اند. بعضی خرسها در فصل زمستان گاهی شش ماه به خواب می روند. آنها زندگیشان را با طبیعت زمین هماهنگ میکنند. زیست شناس معروف، ولزبرگ در یک آزمایش یک قورباغه درختی را برای چندین ماه در یک جعبه کفش نگه داشت. او می گوید: "زمانی که جعبه را باز کردم، چیزی شبیه به قورباغه مومیایی‌شده دیدم. روی آن آب ریختم. قورباغه از پوسته اطرافش بیرون آمد و کاملاً حالش خوب بود."

 اما بشر با فصول زمینی زیاد راحت نیست و از قدیم الایام به خشک کردن میوه ها جهت فصل زمستان می پرداخت. خدای مهربان فصول چهارگانه و بعضی مناطق زمین فصول پنجگانه را آفریده است تا که حالت پیوستگی روحی انسان را منقطع کند. در فصل زمستان آدم غمگین میشود و بعد که بهار می آید، خوشحال و امیدوار میشود. این تغییر روحیه ها را خود خدا با تغییرات فیزیکی در زمین برای ما بوجود می آورد زیرا خدا منت برما نهاد و بعضی جاها  اجبارا  روحیات ما را تغییر میدهد. بیشتر مشکلات بشر امروزی از پیوستگی روحی روانی اوست. اگر بشر مدام بر یک فکر و روال باشد، دچار توهمات میشود. نماز های پنجگانه روال بسیار مهمی است جهت تغییر روان و انقطاع پیوستگی روحی روانی ما در طول روز.

در بهشت، ما چنین مشکلاتی نداریم. کمبودی وجود ندارد. نیازی به تغییر فصل نیست ، زیرا هیچگونه افسردگیی وجود ندارد. هر آنچه که ما بخواهیم هست. خدا میفرماید:

 

لَهُمْ مَا یَشَاءُونَ فِیهَا وَلَدَیْنَا مَزِیدٌ ﴿۳۵﴾

هر چه بخواهند در آنجا دارند و پیش ما فزونتر [هم] هست (۳۵)

 

هر آنچه که ما بخواهیم و خیال کنیم هست و در ادامه می فرماید که پیش ما افزونتر بر آن هم هست. یعنی اینکه چیز هایی در بهشت هست که خیال بشر به آن نمی رسد. یعنی بشر خیالپرداز که در خیالپردازی استاد است، حتی نمی تواند تمام امکانات و نعمات بهشت را تصور کند.

چرا ما انسانها برخلاف حیوانات و جانداران دیگر،  زیاد به آسمان نگاه می کنیم؟ آیا غیر از این است که در نهاد ما ، بازگشت به بهشت فردوس قرار داده شده است و دلتنگ بهشتیم. اما بشر نمیداند که چطوری برگردد! خدای مهربان قبل از تبعید به زمین، از روح خود در آدمیان دمید تا بتوانیم به کمک آن تکنولوژیهای مفید را بوجود آوریم و بتوانیم در زمین برای مدتی معین، آزمایش زندگی را بگذرانیم. اما ما باید از خدا کمک بخواهیم تا که خدا به ما رحم کند و همچنین خیر و برکت را بر ما نازل کند تا که به سلامت و در امنیت، زندگی موقت را در زمین پاس کنیم و به بهشت فردوس برگردیم.

 

وَمِنْ آیَاتِهِ یُرِیکُمُ الْبَرْقَ خَوْفًا وَطَمَعًا وَیُنَزِّلُ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَیُحْیِی بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ ﴿۲۴﴾

و از نشانه‏ هاى او [اینکه] برق را براى شما بیم‏آور و امیدبخش مى ‏نمایاند و از آسمان به تدریج آبى فرو مى‏ فرستد که به وسیله آن زمین را پس از مرگش زنده مى‏ گرداند در این [امر هم] براى مردمى که تعقل مى کنند قطعا نشانه‏ هایى است (۲۴)

 

 

  • اسعد حسینی
۲۳
تیر
۰۲

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت پنجاه و پنج)

احسن الخالقین

 

موجود کوچکی مثل مورچه آنچنان شگفت انگیز آفریده شده است که هر انسان با تقوایی را به فکر وا خواهد داشت. هزاران مورچه در یک محوطه کوچک رفت و آمد میکنند و از داخل خانه هایشان مدام به بیرون رفت و آمد میکنند ولی هیچوقت به ترافیک بر نمیخورند. آنها با شاخک هایشان وضعیت ترافیک را به همنوعان خویش اطلاع میدهند و به همین خاطر هیچوقت در داخل راهروهای باریک خانه هایشان ترافیک نخواهد شد. کسانی جهت آزمایش خواسته اند که با قراردادن خوراکی های مورد علاقه مورچه در سر راه آنان، ترافیک ایجاد کنند؛ ولی با کمال تعجب مورچه ها ترافیک را حل کردند و به کار خویش ادامه دادند. وقتی آنها دیدند که تعدادی از مورچه ها به سمت خوراکی رفتند، بقیه جهت جلوگیری از بروز ترافیک، به سمت خوراکی نرفتند و به این طریق ترافیک را حل کردند. انسان بعد از سالها هنوز موفق نشده است که سطح نظم خود را به سطح نظم مورچه برساند. تازه  با پیشرفت تکنولوژی، بشر توانست چراغ راهنمایی و قوانین ترافیک اختراع کند. توانایی هایی که جانداران بومی روی زمین، بطور مادرزاد دارند، بشر باید با تکنولوژی کسب کند تا بتواند سطح زندگی خویش را ارتقا بخشد. اینها نشانه است که تا بشر به احسن الخالقین بودن خدا ایمان آورد.

اگر با میکروسکوب قوی مورچه را نگاه کنیم، جانوری بسیار هیکلی ای است که اگر بزرگ بود، برای انسان ترسناک می بود که در آنصورت، خدا را باید شکر کنیم که مورچه جانور بزرگی نیست. هر چیزی در این دنیا را باید با دقت نگاه کرد و نشانه های خدا را در آن یافت. اگر تمام اقیانوسها جوهر شوند، برای نوشتن عظمت و توانایی های آفریدگار کافی نیستند. فرکانس صوتی مورچه بسیار بالاتر از آستانه شنوایی ماست که اگر صداهای آنها در آستانه شنوایی ما قرار میداشت، همگی کَر می شدیم. ما باید بدانیم که خدا زمین را بستری برای توبه ما قرار داده است. اگر سختی و مشقت در زمین هست، میتوانیم بوسیله این سختی و مشقت، نفس خویش را تزکیه دهیم و به سوی خدا برگردیم. دید ما نسبت به جهان، باید بر مبنای جهان بینی قرآنی باشد.

بشر هنوز متوجه نشده است که خدا در خلقت هر موجودی هدفی را دنبال میکند. خدا در نازل کردن سختی ها بر بشر هم اهداف خاصی دارد. اگر کم آبی، گرانی، ریزگردها، بیماری کرونا و ... بر مردم نازل میشود؛ بخاطر آن است که مردم به خود آیند و دست از گناه بردارند. که اگر متنبه نشوند، همانند اقوام نوح و هود و فرعون ، عذاب اصلی بر آنها نازل خواهد شد و برای همیشه بدبخت میشوند. وقتی کسی هنوز زنده است و نفس میکشد، یعنی هنوز فرصت توبه دارد. خدا این همه نشانه و سیستم در زمین آفریده است تا که بی حساب و کتاب کسی را وارد جهنم نکند. بنابراین از این فرصت باید استفاده کرد و حساب و کتاب خوبی برای خود فراهم آوریم. افراد متقی میدانند که خدا طبق حساب و کتاب عمل میکند و یقین دارند که کتابی و حسابی در جهان آخرت برقرار است.

 

فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ فَیَقُولُ هَاؤُمُ اقْرَءُوا کِتَابِیَهْ ﴿۱۹﴾

اما کسى که کارنامه‏ اش به دست راستش داده شود گوید بیایید و کتابم را بخوانید (۱۹)

 

إِنِّی ظَنَنْتُ أَنِّی مُلَاقٍ حِسَابِیَهْ ﴿۲۰﴾

من یقین داشتم که به حساب خود مى ‏رسم (۲۰)

 

این قسمت از آیه (إِنِّی ظَنَنْتُ أَنِّی مُلَاقٍ حِسَابِیَهْ ﴿۲۰﴾ من یقین داشتم که به حساب خود مى ‏رسم (۲۰)  ثابت میکند که افراد بهشتی در این جهان فانی طبق حساب و کتاب مشخصی عمل میکردند و بی هدف و عبث نبودند. جانداران دیگر روی زمین برخلاف انسانها، بدن خود و توانایی های خویش را می شناسند. آیه ای از قرآن نقل قول یک مورچه را بیان میدارد. مورچه‏ اى به زبان مخصوص خویش گفت که اى مورچه ها به خانه ‏های خویش بروید مبادا سلیمان و سپاهیانش ندانسته شما را خرد و پایمال کنند. مورچه در این جا ، لغت یحطمنکم را بکار می برد. لغت یحطمنکم در عربی به معنای شکسته شدن و خرد شدن بکار می رود.  جاندارانی مثل مورچه مانند انسان ، استخوان ندارند تا بدنشان فرم خود را حفظ کند. بلکه بدن آنان توسط پوسته ای سفت و شکننده شبیه شیشه تشکیل شده است ؛ که اگر اینطور نبود، دیگر قادر به راه رفتن روی پاهای خویش نبودند. مورچه برای این پوسته شکننده ، لفظ خرد شدن را بکار می برد.

 

حَتَّى إِذَا أَتَوْا عَلَى وَادِ النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَةٌ یَا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاکِنَکُمْ لَا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لَا یَشْعُرُونَ ﴿۱۸﴾

تا آنگاه که به وادى مورچگان رسیدند مورچه‏ اى [به زبان خویش] گفت اى مورچگان به خانه ‏هایتان داخل شوید مبادا سلیمان و سپاهیانش ندیده و ندانسته شما را خرد و پایمال کنند (۱۸)

 

این نکته یکی از میلیونها نکته جالب قرآن است که ثابت میکند که قرآن کلام راستین و صادق خداست. خدا براستی و بدرستی داستان یک مورچه را بیان میدارد و از لابلای کلمات، نکته های شگرفی نمایان میشود. داستانهای قرآن ، کلمه به کلمه واقعیتها را بیان میدارند و مثل کتابهای حدیث و اساطیر نیست که براساس حدث و گمان نوشته شده اند.

در این آیه چند نکته مشخص میشود. یکی اینکه مورچه ها در مقابل خطرات پیش رو، برای محافظت خود اقدام میکنند و دوم اینکه آنان سلیمان را با نام میشناسند و میدانند که بشر اصالتا زمینی نیست و از جایی دیگر به زمین تبعید شده است و آنان میدانند که بشر در زمین نسبت به جانداران بومی زمین خواسته یا ناخواسته بی توجهی میکند؛ سوم  اینکه بدن آنان از ماده ای شکننده تشکیل شده است. 1400 سال پیش هنوز علم آنقدر پیشرفت نکرده بود که این نکات مشخص شود. قرآن کلام راستین و بی شبهه خدای عالمیان است. مورچه ها با روش خویش با هم حرف میزنند. یکی از بزرگترین صداهای روی زمین، صدای مورچه است که آنقدر بلند است که در آستانه شنوایی انسان قرار ندارد. که اگر صداهای مورچه ها در آستانه شنوایی ما قرار داشت، بعلت آلودگی صوتی زیاد، کسی نمیتوانست روی زمین زندگی کند. خدا در روی زمین ، هیچ خصوصیاتی از جانداری را مزاحم جاندار دیگر قرار نداده است مگر اینکه انسان خودش تعادل زمین را به هم زند.

قبل از اخراج شدن آدم و حوا از بهشت و هبوط آنان به زمین، جانداران فعلی روی زمین زندگی می کردند. اینها بومیهای زمین هستند و انسان یک مهاجر و غیر بومی است. بومیان زمین توانایی های بدن و محیط خویش را میشناسند. یک مورچه میداند که بدنش شکننده است و از خطرات مربوط به آن پرهیز میکند. اما یک انسان مغرور بدون توجه به توانایی های خویش ، خود را مولا و سرور دیگران میداند و دیگران را به بردگی میکشد. بیشتر بردگان هم توانایی های خویش را نمی دانند و به همین خاطر همچنان برده می مانند.

بسیاری از پرنده‌های مهاجر، هنگام زمستان که غذا کمیاب می‌شود مهاجرت می‌کنند. آنها هزاران کیلومتر از محل زندگی خود دور می‌شوند، اما وقتی هوا گرم شود دوباره باز می‌گردند. کاری که برای انسان‌ها بدون نقشه غیرممکن است. فیلها بوسیله گوشهای خیلی بزرگشان می‌توانند نزدیک شدن طوفان را از فاصله 240 کیلومتری تشخیص دهند.  سوسکهای سرگین جمع کن یک حافظه داخلی از موقعیت ماه، خورشید و ستارگان ایجاد می‌کنند و می‌توانند از این تصویر ذخیره شده برای سفر به جایی که می‌خواهند بروند استفاده کنند و موقع برگشت از همان نقشه در حافظه خود استفاده میکنند. آنها از آنجا که روی زمین چرخان چرخان و غلطان غلطان  ، خود و غذای خویش را حرکت میدهند، مسیریابی فضایی را مناسب خود میدانند. و صدها هزار مورد از این توانایی ها را میتوان نام برد. خدای مهربان حکیم جهت زندگی بومیان زمین، هر آنچه که برای آنها لازم است ( و نه اضافی ) در وجود آنها نهاده است. یک پرنده بدون قطب نما و جی پی اس ماهواره ای ، مسافت بین کشورها را براحتی رفت و برگشت میکند؛ این خاصیت را در وجود یک جاندار دیگر قرار نداده است، زیرا لازم نبوده است. یک کلاغ بوسیله هوشش غذایش را بدست می آورد. شاید یکی از باهوش ترین جانداران روی زمین، کلاغ باشد که از بسیاری از انسانها باهوشتر است. هر موجودی روی زمین علمی را که برای زندگی نیاز دارد را بلد است.

 

أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالطَّیْرُ صَافَّاتٍ کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِیحَهُ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِمَا یَفْعَلُونَ ﴿۴۱﴾

آیا ندانسته‏ اى که هر که [و هر چه] در آسمانها و زمین است براى خدا تسبیح مى‏ گویند و پرندگان [نیز] در حالى که در آسمان پر گشوده‏ اند [تسبیح او مى‏ گویند] همه ستایش و نیایش خود را مى‏ دانند و خدا به آنچه مى کنند داناست (۴۱)

 

این نکته از روی این قسمت از آیه (کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِیحَهُ)  مشخص است. زیرا خدا می فرماید که همه جانداران و جمادات آسمانها و زمین علمی را که برای زندگی و بودن نیاز دارند را بلدند و این علم آنان در راستای تسبیح و ارتباط با خدا معرفی شده است و به نوعی نماز و تسبیح خدای متعال است. اما انسان بعنوان موجود تبعید شده ، خواص بهینه شده را ندارد و هر چیزی را باید بوسیله توانایی علمیش حل و فصل کند و برای یافتن راه و روش زندگی در زحمت است. هرچند اگر بتواند از تواناییش در راستای درست و خیر استفاده کند، مورد رحمت و مغفرت خدا قرار می گیرد و دوباره به بهشت بر میگردد. ما انسانها در زمین هوشمندتریم ولی لزوما خوشبختر نیستیم. هر چی سخت بگیرید در امورات زندگی، سخت تر میگذرد.

 

وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَلَا طَائِرٍ یَطِیرُ بِجَنَاحَیْهِ إِلَّا أُمَمٌ أَمْثَالُکُمْ مَا فَرَّطْنَا فِی الْکِتَابِ مِنْ شَیْءٍ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ ﴿۳۸﴾

و هیچ جنبنده‏ اى در زمین نیست و نه هیچ پرنده‏ اى که با دو بال خود پرواز مى ‏کند مگر آنکه آنها [نیز] گروه ‏هایى مانند شما هستند ما هیچ چیزى را در کتاب [لوح محفوظ] فروگذار نکرده‏ ایم سپس [همه] به سوى پروردگارشان محشور خواهند گردید (۳۸)

 

خدا نشانه هایش را در زمین و آسمان و خودمان و آفاق و انفس به ما می نمایاند، تا که ما بوجود او ایمان آوریم.

 

سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ ﴿۵۳﴾

به زودى نشانه‏ هاى خود را در افقها[ى گوناگون] و در دلهایشان بدیشان خواهیم نمود تا برایشان روشن گردد که او خود حق است آیا کافى نیست که پروردگارت خود شاهد هر چیزى است (۵۳)

 

 أَلَا إِنَّهُمْ فِی مِرْیَةٍ مِنْ لِقَاءِ رَبِّهِمْ أَلَا إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ مُحِیطٌ ﴿۵۴﴾

آرى آنان در لقاى پروردگارشان تردید دارند آگاه باش که مسلما او به هر چیزى احاطه دارد (۵۴)

 

ما باید روی نشانه هایی که در اطراف خویش می بینیم ، فکر کنیم و نسبت به وجود خدا اطمینان پیدا کنیم و به وجود آن قادر مطلق ایمان آوریم، تا وقتیکه به یقین برسیم و آنگاه خدا ما را به لانه اصلی خویش یعنی بهشت بر میگرداند.

 

وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ ﴿۹۹﴾

و پروردگارت را پرستش کن تا اینکه مرگ تو فرا رسد (۹۹)

 

 

اگر پیشرفتی در علم و تمدن بشر ایجاد شده است، به لطف پروردگار بوده است. خدای رحمان همیشه در مورد تبعید شده ها روی زمین، لطف زیادی داشته است و انسان عقب افتاده را به زور به جلو برده است.  حتی بزرگترین کشفیات تاریخ بوسیله بزرگترین دانشمندان سرشناس، خیلی از مواقع از یک خواب، رویا، الهام و ... شروع شده است. تا وقتی خدا خودش اجازه ندهد، و لطف نکند، بشر در تاریکی مطلق است. اگر خدا خودش الهام نمیکرد، نوح نمیتوانست کشتی بسازد و مردم را از طوفان نجات دهد. آمدن طوفان و عذاب برای بقای زمین آنقدر قطعی و مهم بود که نوح دهها سال مشغول درست کردن کشتی شد. خدا میتوانست با کن فیکون آن اقوام را نابود و قوم دیگری جایگزین کند، ولی خدا اینطوری نمیخواهد؛ بلکه آن حکیم قادر توانا میخواهد که تبعید شده ها و نسلهای بعدی را تربیت کند و نفس آنان را آماده برگشت به بهشت کند؛ اگر نفسها آماده نشوند، سرنوشت قطعی بشر جهنم است. در جهنم ، الهام و کمکی از طرف خدا وجود ندارد و به همین خاطر کسی نمیتواند چیزی اختراع کند و در اوج عقب ماندگی بسر میبرند.

 

قَالُوا اطَّیَّرْنَا بِکَ وَبِمَنْ مَعَکَ قَالَ طَائِرُکُمْ عِنْدَ اللَّهِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ ﴿۴۷﴾

گفتند ما به تو و به هر کس که همراه توست‏ شگون بد زدیم گفت‏ سرنوشت‏ خوب و بدتان پیش خداست بلکه شما مردمى هستید که مورد آزمایش قرار گرفته اید (۴۷)

 

خدا در قرآن از دابه حرف میزند. دابه به ریز موجودات و حشرات گفته میشود شبیه مورچه، زنبور، موریانه، میکروبها و ویروسها. وجود دابه روی زمین نشان از آن دارد که هنوز زمین جای زندگی است.

 

وَاللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّةٍ مِنْ مَاءٍ فَمِنْهُمْ مَنْ یَمْشِی عَلَى بَطْنِهِ وَمِنْهُمْ مَنْ یَمْشِی عَلَى رِجْلَیْنِ وَمِنْهُمْ مَنْ یَمْشِی عَلَى أَرْبَعٍ یَخْلُقُ اللَّهُ مَا یَشَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿۴۵﴾

و خداست که هر جنبنده‏ اى را [ابتدا] از آبى آفرید پس پاره‏ اى از آنها بر روى شکم راه مى ‏روند و پاره‏ اى از آنها بر روى دو پا و بعضى از آنها بر روى چهار [پا] راه مى ‏روند خدا هر چه بخواهد مى ‏آفریند در حقیقت ‏خدا بر هر چیزى تواناست (۴۵)

 

خدا برای عذاب یک ملت، کافی است که دابه های آن منطقه را از بین ببرد. آنگاه کل آن منطقه از بین میرود و آن منطقه خاصیت زیستی خود را از دست میدهد.

 

وَلَوْ یُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِمَا کَسَبُوا مَا تَرَکَ عَلَى ظَهْرِهَا مِنْ دَابَّةٍ وَلَکِنْ یُؤَخِّرُهُمْ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ کَانَ بِعِبَادِهِ بَصِیرًا ﴿۴۵﴾

و اگر خدا مردم را به [سزاى] آنچه انجام داده‏ اند مؤاخذه میکرد هیچ جنبنده‏ اى را بر پشت زمین باقى نمى‏ گذاشت ولى تا مدتى معین مهلتشان مى‏ دهد و چون اجلشان فرا رسد خدا به [کار] بندگانش بیناست (۴۵)

 

آیه زیر ثابت میکند که در کرات دیگر در منظومه های دیگر ، دابه وجود دارد. این را خدا خودش در آیه زیر فرموده است. این قسمت از آیه (وَمِنْ آیَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَثَّ فِیهِمَا) نشان از آن دارد که در زمین و همچنین آسمانها (فِیهِمَا = در هر دو به آسمانها و زمین بر میگردد ) دابه وجود دارد.

 

وَمِنْ آیَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَثَّ فِیهِمَا مِنْ دَابَّةٍ وَهُوَ عَلَى جَمْعِهِمْ إِذَا یَشَاءُ قَدِیرٌ ﴿۲۹﴾

و از نشانه‏ هاى [قدرت] اوست آفرینش آسمانها و زمین و آنچه از [انواع] جنبنده در میان آن دو پراکنده است و او هرگاه بخواهد بر گردآوردن آنان تواناست (۲۹)

 

دانشمندان علم زمین گفته اند که اگر زنبور عسل به مدت سه سال روی زمین نباشد، زمین نابود میشود و به یک مریخ دیگر تبدیل خواهد شد. زمین بدون فیل و شیر و زرافه میتواند همچنان به کار خود ادامه دهد، اما زمین بدون زنبور عسل و مورچه نابود خواهد شد. بعضی از مردم، زمینهای کشاورزی خود را آتش میزنند تا از شر گیاهان اضافی خلاص شوند ولی با این کار تمام دابه و ریز موجودات زمین را میسوزانند و بمرور زمینه نابودی زمین خویش را فراهم میکنند. متاسفانه انسان به علمش اعتماد کرده است و خود را فریفته است؛ آن هم علمی که هنوز در دوران بچگی آن است.

بشر در طول تاریخ هزاران بار فریب علمش را خورد و از خدا گریخت. زمانی مردم طوفان و حوادث دیگر را به ستارگان و ماه و خورشید نسبت میدادند و زمانی دیگر وجود اتم و الکترون را نتیجه فعالیت ذرات کوچکتری به اسم کوارک میدانستند.  چندین سال پیش نظریه ای ارائه شد به نام بوزون هیگز، این همان چیزی است که به ذرات جرم می دهد . اینکه در کیهان ما اجرام وجود دارند ، جرم آنها حاصل وجود بوزون هیگز است که به نام پیتر هیگز ، نخستین کسی که وجود آنها را پیش بینی کرد، شناخته می شود. ذرات زیراتمی که ماده معمولی را شکل می دهند ، مثل کوارک ها و لپتون ها ، بواسطه ی بوزون هیگز جرم دارند. آنها اسم آن ذره را ذره خدا نامیدند. نظریه پردازان این نظریه  فکر میکردند که جهان به خدا نیاز ندارد و این ذره را ذره خدا نامیدند! آنها خیال میکنند که همین ماه و ستاره و خورشید و اتم و الکترون و کوارک و هیگز و ... در توجیه خلق و مدیریت جهان کافی هستند. اما فرد یکتاپرستی مثل ابراهیم، ماه و ستاره و خورشید را مخلوق خدا معرفی کرد و اگر ابراهیم همین روزها زنده بود، قطعا اتم و کوارک و هیگز و هر سیستم پیچیده دیگری را مخلوق خدا میدانست و وابسته به خدا. از رابطه مهمی که اینشتاین معرفی کرد (E=mC2) میتوان نتیجه گرفت که جرم و انرژی به همدیگر تبدیل میشوند و میتوان گفت که همه چیز از انرژی درست شده است. خدا در قرآن می فرماید که لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ یعنی هیچ قوه و انرژیی بدون خدا امکان پذیر نیست. یعنی تمام کائنات بدون خدا ، هیچ است و به محض رو برگرداندن خدا از کائنات، تمام آسمانها و زمین انرژیشان را از دست خواهند داد و در نتیجه جرمشان را هم از دست میدهند و به هیچ تبدیل میشوند. چندی پیش دانشمندان و ستاره شناسان یک سحابی پیدا کردند که به شکل چشم بود و اسم آن را از روی جهالت چشم خدا نامیدند. خدا دیده نمیشود اما علم بدون تقوا غرور می آورد و آنان خدا را در حد ماده پایین می آورند و هر چیز جدیدی را خدا می نامند.  بشر قبلا هم به علم خویش مغرور شده است و اما یکتاپرستان ماهیت ماجراها را تشخیص میدهند و هیچوقت فریب نمی خورند و پوچ گرا نمی شوند.

 

 

  • اسعد حسینی
۲۱
تیر
۰۲

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت پنجاه و چهار)

انتخاب جهنم

 

بعد از پایان این دنیا، خدا موجودات شرور را از بین نمی برد و در جهنم تا ابد باقی میگذارد. از اینجا مشخص میشود که خدا صورت مس و در جهنم باقی میگذارد. از اله ها را پاک نمی کند، بلکه جهان روال خود را ادامه میدهد. بعد از شورش شیطان و عصیان او علیه رحمانیت خدا، موجودیت انسان بخاطر جهالت و غرور در انتخاب الله الرحمن و شیطان مردد ماندند و شک کردند. وقتی خدا به فرشتگان فرمود که میخواهد در زمین آزمایش دیگری برای انسانها و جنها قرار دهد،  فرشتگان ماهیت اصلی قضیه را ندانستند و گفتند که ای خدای حکیم، چرا شیاطین جن و انس را در زمین قرار میدهید که فساد و خونریزی میکنند، در حالیکه ما تسبیح تو می گوئیم. اما خدا چیزی میدانست که فرشتگان نمیدانستند و خدا بخاطر رحمت و علم وسیعش زندگی دوباره داد تا افراد با سرشت پاک در میان فریب خوردگان از جهنم نجات یابند. اینبار دیگر شایستگان جهنم، آتش را به دلخواه خویش انتخاب میکنند. خدا میدانست که کسی مثل ابراهیم، سرشت پاکی دارد و شایسته بهشت است. گفتگوی بین ایمانداران و غیر ایمانداران در قرآن ، بوضوح وضعیت آنان را مشخص نموده است.

 

یَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ یَسْعَى نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَبِأَیْمَانِهِمْ بُشْرَاکُمُ الْیَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ ﴿۱۲﴾

آن روز که مردان و زنان مؤمن را مى ‏بینى که نورشان پیشاپیششان و به جانب راستشان دوان است [به آنان گویند] امروز شما را مژده باد به باغهایى که از زیر [درختان] آن نهرها روان است در آنها جاودانید این است همان کامیابى بزرگ (۱۲)

 

 یَوْمَ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِینَ آمَنُوا انْظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ قِیلَ ارْجِعُوا وَرَاءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذَابُ ﴿۱۳﴾

آن روز مردان و زنان منافق به کسانى که ایمان آورده‏ اند مى‏ گویند ما را مهلت دهید تا از نورتان [اندکى] برگیریم گفته مى ‏شود بازپس برگردید و نورى درخواست کنید آنگاه میان آنها دیوارى زده مى ‏شود که آن را دروازه‏ اى است باطنش رحمت است و ظاهرش روى به عذاب دارد (۱۳)

 

 یُنَادُونَهُمْ أَلَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ قَالُوا بَلَى وَلَکِنَّکُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَکُمْ وَتَرَبَّصْتُمْ وَارْتَبْتُمْ وَغَرَّتْکُمُ الْأَمَانِیُّ حَتَّى جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ وَغَرَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ ﴿۱۴﴾

[دو رویان] آنان را ندا درمى‏ دهند آیا ما با شما نبودیم مى‏ گویند چرا ولى شما خودتان را در بلا افکندید و امروز و فردا کردید و تردید آوردید و آرزوها شما را غره کرد تا فرمان خدا آمد و مغرورکننده شما را در باره خدا بفریفت (۱۴)

 

خدا در آیات بالایی می فرماید که مومنین در روز قیامت دارای نور هستند ولی در آن روز ، نور مومنان همراه با آنان راه میرود و انگار به عنوان یدک و همراه آنان عمل میکند. مثل یک وسیله نقلیه، مثل انرژی برای حرکت. اینکه نور افراد، از پیشاپیش آنان و سمت راستشان روان است در آیه زیر هم ذکر شده است.

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحًا عَسَى رَبُّکُمْ أَنْ یُکَفِّرَ عَنْکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَیُدْخِلَکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ یَوْمَ لَا یُخْزِی اللَّهُ النَّبِیَّ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ یَسْعَى بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَبِأَیْمَانِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا وَاغْفِرْ لَنَا إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿۸﴾

اى کسانى که ایمان آورده‏ اید به درگاه خدا توبه‏ اى راستین کنید امید است که پروردگارتان بدیهایتان را از شما بزداید و شما را به باغهایى که از زیر [درختان] آن جویبارها روان است درآورد در آن روز خدا پیامبر [خود] و کسانى را که با او ایمان آورده بودند خوار نمى‏ گرداند نورشان از پیشاپیش آنان و سمت راستشان روان است مى‏ گویند پروردگارا نور ما را براى ما کامل گردان و بر ما ببخشاى که تو بر هر چیز توانایى (۸)

 

خدا در آیات بالایی می فرماید که مومنین در روز قیامت دارای نور هستند ولی منافقین و کافران نوری ندارند و در ظلمات و تاریکی بسر می برند. نور مومنان در جلو و کنار آنان حرکت میکند و به همین خاطر مومنان براحتی بوسیله این نور مسیر را طی میکنند. اما منافقین در تاریکی و ظلمات مطلق بسر می برند و نمیتوانند حرکتی از خود انجام دهند زیرا هیچگونه انرژیی برای حرکت ندارند و در تاریکی مطلق بسر میبرند. این که آن محیط چگونه است و چه چیزی است، هنوز مشخص نیست و ما در حد درک و بصیرت خویش تجسم می کنیم. اینکه کافران نور ندارند، به این معناست که آنان در آن روز در ظلمات بسر میبرند و هیچگونه انرژی برای حرکت و یا هر کار دیگری ندارند. این ظلمات و تاریکی خطر بزرگی برای آنها محسوب میشود. زیرا در آنروز حوادث وحشتناکی در زمین و آسمان رخ میدهد و صاعقه و ظلمات و تاریکی مطلق و بارش شهاب سنگ و ... تمام آسمان را در بر میگیرد. هر چند  هم اکنون به گفته ستاره شناسان، تاریکی ، رنگ غالب کهکشانهاست. رنگهایی که ما در زمین می بینیم، نتیجه تابش نور است. اما در فضا اصلا چنین چیزی وجود ندارد و تاریکی مطلق حکمفرماست. عکسهایی که از سطح ماه گرفته شده ، نشان میدهد که حتی سایه اشیاء در ماه، تماما تیره است. از آنجا تمام آسمان هم تیره و تار است. ستاره ها آنطوری که در زمین دیده میشوند؛ در فضا قابل مشاهده نیستند. آسمان از سطح زمین، بصورت زینت داده شده دیده میشود.

 

چرا فضا تاریک و سیاه است؟

 

در آن روز ، بطور پیش فرض تمام کهکشانها تیره و در ظلمات کامل بسر میبرند، یعنی تمام انرژی آنان گرفته شده است. مومنان از آنجا که در این جهان، اعمال صالح انجام داده اند ، نور برای خود فراهم کرده اند و بنابراین آنان در این تاریکی مطلق ( تاریکی مطلق یعنی محیط بدون امکانات )، بوسیله نوری که با اعمال صالح و ایمان خود جمع کرده اند، راه می پیمایند تا به مقصد مشخص شده برسند و از آنجا وارد محیط دیگری شوند. اما کافرین و منافقین نوری ندارند و در تاریکی مطلق بدون هیچ کمکی نمی دانند چکار کنند و سر در گم می مانند. تاریکی مطلق برای آنان دلهره آور است. نهایتا خدا میفرماید که : فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذَابُ ﴿۱۳﴾ آنگاه میان مومنان و منافقین دیوارى و یا محافظی زده مى ‏شود که آن را دروازه‏ اى است داخلش رحمت است و ظاهرش روى به عذاب دارد. شاید این محوطه ، مثل یک کرمچاله و یا چیزی مثل آن است که مومنان وارد آن شده و از خطرات قیامت برپا شده در امان می مانند. مومنان با استفاده از نوری که همراهشان است ، وارد آن محوطه میشوند (یَسْعَى نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَبِأَیْمَانِهِمْ) . اما کافران در تاریکی مطلق نمیتوانند وارد این محیط حفاظدار شوند و در نتیجه جا میمانند، یعنی بدون نور نمیتوان وارد این محوطه شد. محیط حفاظ دار مومنان را از خطرات تاریکی مطلق و صاعقه و بارش شهاب و سایر حوادث و خطرات حفظ میکند و آنان را به بهشت و یا بُعد دیگر منتقل میکند. اما کافران در بیرون از حفاظ میمانند و خدا کافران را در تاریکی مطلق رها میکند و مومنان را از آنجا نجات میدهد. بعد از کوچ مومنان به بهشت، کافران در تاریکی مطلق تنها میمانند.  بعد از نجات مومنان؛ کافران در تاریکی مطلق ، بدنبال وسیله و نور میگردند. این قسمت از آیه (یَوْمَ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِینَ آمَنُوا انْظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ) بیان میدارد که منافقان در آن روز به نور نیاز دارند و حتی از مومنان تقاضای نور میکنند تا از آن اقتباس کنند و یا از آن استفاده کنند ولی مومنان می گویند که هرکسی باید نور خودش را داشته باشد و میگویند که (قِیلَ ارْجِعُوا وَرَاءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا) به عقب برگردید و نوری را لمس کنید، یعنی به عقب برگردید و وسیله ای برای خود فراهم آورید. اما در آن روز نمیتوان به گذشته و یا عقب برگشت. هر کس هرچی فراهم کرده ، همان است و هر کسی مرهون کارها و اعمالی است که در این دنیای فانی انجام داده است.

منافقان یک آتشی  (انرژیی و یا وسیله ای) می بینند و آنها از آنجا که هیچ نوری ندارند، جذب آتش میشوند و به طرف آن میروند.  این آتش همان آتش جهنم است. آتش جهنم تاریک است و اما سایه آن زرد است. یعنی سایه آتش جهنم به آتش این جهان تبدیل میشود و این نکته از آیه زیر مشخص است. این آیه (انْطَلِقُوا إِلَى ظِلٍّ ذِی ثَلَاثِ شُعَبٍ ) یعنی بروید به سوی سایه ای سه شاخه و یا سه بُعدی. شاید جهنم سه آفتاب دارد که هر کدام در موقعیت خاصی هستند و یک سایه سه بعدی و یا سه شاخه ایجاد میکنند. جالب است که در ادامه می فرماید این سایه سه بعدی زرد رنگ است(کَأَنَّهُ جِمَالَتٌ صُفْرٌ ).

 

انْطَلِقُوا إِلَى مَا کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ ﴿۲۹﴾

بروید به سوى همان چیزى که آن را تکذیب میکردید (۲۹)

 

انْطَلِقُوا إِلَى ظِلٍّ ذِی ثَلَاثِ شُعَبٍ ﴿۳۰﴾

بروید به سوى [آن] دود سه شاخه (۳۰)

 

لَا ظَلِیلٍ وَلَا یُغْنِی مِنَ اللَّهَبِ ﴿۳۱﴾

نه سایه‏ دار است و نه از شعله [آتش] حفاظت مى ‏کند (۳۱)

 

إِنَّهَا تَرْمِی بِشَرَرٍ کَالْقَصْرِ ﴿۳۲﴾

[دوزخ] چون کاخى [بلند] شراره مى‏ افکند (۳۲)

 

کَأَنَّهُ جِمَالَتٌ صُفْرٌ ﴿۳۳﴾

گویى شترانى زرد رنگند (۳۳)

آیات بالایی ثابت میکند که سایه آتش جهنم به آتشی زرد رنگ (آتشی شبیه آتش این دنیا) تبدیل میشود. یعنی آتش جهنم تاریک مطلق است ولی سایه اش به آتش این دنیا تبدیل میشود.

خیلی جالب است که کافرین و منافقین ، این آتش(نار) و یا سایه زرد رنگش را بجای نور انتخاب میکنند. زیرا آنها نور ندارند و بخاطر نجات از تاریکی مطلق و خطرات و ترس از آن، ناچارا آتش جهنم(نار) و شاید سایه اش را انتخاب میکنند و به سمت آن میروند. به همین خاطر خدا میفرماید که در آن روز آتش جهنم برای آنان پناهگاه و  یاور است (مَأْوَاکُمُ النَّارُ هِیَ مَوْلَاکُمْ). آنان به دلخواه خویش آتش را بر میگزینند. تاریکی مطلق فضا که هر لحظه صاعقه می آید و هرلحظه شهاب سنگ می آید و خطرات بسیار زیاد دیگر ؛ آنان را به انتخاب آتش جهنم راهنمایی میکند. (مَأْوَاکُمُ النَّارُ هِیَ مَوْلَاکُمْ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ) ماوی و مامن آنان آتش است و علاوه بر آن مولا و سرور آنان هم است و بدترین مسیر و جاده (بدترین انتخاب) است.

 

 فَالْیَوْمَ لَا یُؤْخَذُ مِنْکُمْ فِدْیَةٌ وَلَا مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مَأْوَاکُمُ النَّارُ هِیَ مَوْلَاکُمْ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ ﴿۱۵﴾

پس امروز نه از شما و نه از کسانى که کافر شده‏ اند عوضى پذیرفته نمى ‏شود جایگاهتان آتش است و آتش مولای شماست و چه بد مسیری است (۱۵)

 

آنان نار را بجای نور در این جهان برای آخرت خود انتخاب کرده بوده اند. این دقیقا نتیجه اعمال خودشان است. زیرا بجای تواضع، تکبر؛ بجای صبر، خشم؛ بجای صلح، جنگ؛ بجای صحبت آرام، توهین؛ بجای دوستی، دشمنی؛ بجای کظم غیض، خشم و عصبانیت و عجله؛ بجای مهربانی، کینه؛ بجای نور، النار و ... را رویه زندگی خویش کرده بودند. به همین خاطر در جهان آخرت نوری ندارند و مجبورند نار را انتخاب کنند. تنها آتش (و یا انرژی) موجود در آن قسمت از کیهان، آتش جهنم است. بعدا جهنمیان قصد خروج از آتش جهنم را دارند، اما هر بار که از شدت غم و غصه میخواهند از آتش خارج شوند، تاریکی مطلق و خطرات مربوط به آن ، آنان را دوباره بر میگرداند به داخل جهنم. بنابراین نار جهنم از یک جهت انتخاب است و از جهت دیگر تنها راه و مسیر و تنها حفاظ در مقابل تاریکی مطلق.

 

 أَلَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَلَا یَکُونُوا کَالَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِنْ قَبْلُ فَطَالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَکَثِیرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ ﴿۱۶﴾

آیا براى کسانى که ایمان آورده‏ اند هنگام آن نرسیده که دلهایشان به یاد خدا و آن حقیقتى که نازل شده نرم [و فروتن] گردد و مانند کسانى نباشند که از پیش بدانها کتاب داده شد و [عمر و] انتظار بر آنان به درازا کشید و دلهایشان سخت گردید و بسیارى از آنها فاسق بودند (۱۶)

 

جهنمیان در آن روز بسرکردگی بزرگان خویش که در این جهان از آنان پیروی کرده اند، جذب آتش میشوند.

 

یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَبِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ ﴿۹۸﴾

روز قیامت پیشاپیش قومش مى ‏رود و آنان را به آتش درمى ‏آورد و [دوزخ] چه ورودگاه بدى براى واردان است (۹۸)

 

فرعون و سایر سرکردگان در طول تاریخ که مردم زیر دست خویش را گمراه کرده بوده اند، در تاریکی مطلق، پیروان خویش را به سمت آتش دوزخ راهنمایی میکنند. اما وقتی مردم به آتش دوزخ میرسند و میبینند که واقعا چه بد جایگاهی است؛ در این شرایط جهنمیان، شیطان و رهبران و کسانی که از آنها پیروی کرده اند را بخاطر گمراه کردن آنان، مورد مواخذه قرار میدهند و آنان را لعنت میکنند. اما شیاطین و کبراء جوابی ندارند و تقصیر را به گردن خود تقلید کنندگان می اندازند. شیاطین و کبراء بخاطر روبرو نشدن با گمراهان، به قسمتهای سخت جهنم میروند و در آنجا عذاب بیشتری را می بینند. زیرا در جهنم، هر لعنتی که برای شیاطین انس و جن فرستاده میشود، در دل آنان میماند و تاثیر میگذارد و برخلاف حافظه مردم در این دنیا، حافظه جهنمیان، چیزی را فراموش نمی کند و حرفها و لعنتها بر عذاب آنان می افزاید و لعنتها برای همیشه در وجود آنان میماند. به همین خاطر شیطان وسایر کبراء به قسمتهایی از جهنم میروند که بسیار وحشتناکتر است تا که با گمراه شدگان روبرو نشوند.

 

وَقَالَ الشَّیْطَانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَمَا کَانَ لِیَ عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطَانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلَا تَلُومُونِی وَلُومُوا أَنْفُسَکُمْ مَا أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَمَا أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی کَفَرْتُ بِمَا أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ ﴿۲۲﴾

و چون کار از کار گذشت [و داورى صورت گرفت] شیطان مى‏ گوید در حقیقت ‏خدا به شما وعده داد وعده راست و من به شما وعده دادم و با شما خلاف کردم و مرا بر شما هیچ تسلطى نبود جز اینکه شما را دعوت کردم و اجابتم نمودید پس مرا ملامت نکنید و خود را ملامت کنید من فریادرس شما نیستم و شما هم فریادرس من نیستید من به آنچه پیش از این مرا [در کار خدا] شریک مى‏ دانستید کافرم آرى ستمکاران عذابى پردرد خواهند داشت (۲۲)

 

و به این طریق هر کس عذابش را و جایگاه جهنمی اش را خودش به دلخواه !  خویش انتخاب میکند. البته اگر بیشتر دقت شود، دلخواه در جهنم یک نوع اجبار هم هست.

 

وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ ﴿۴۷﴾

[ولى] آن روز واى بر تکذیب ‏کنندگان (۴۷)

 

وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ ارْکَعُوا لَا یَرْکَعُونَ ﴿۴۸﴾

و چون به آنان گفته شود رکوع کنید به رکوع نمى ‏روند (۴۸)

 

وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ ﴿۴۹﴾

آن روز واى بر تکذیب ‏کنندگان (۴۹)

 

فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُونَ ﴿۵۰﴾

پس به کدامین سخن پس از [قرآن] ایمان مى ‏آورند (۵۰)

 

  • اسعد حسینی
۱۵
تیر
۰۲

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت پنجاه و سه)

برگشت

 

قرآن بیان میدارد که جهنمیان واقعا دروغگویند. زیرا اگر از جهنم برگردند به این جهان خاکی، دوباره همان کارهای زشت را مرتکب میشوند.

 

بَلْ بَدَا لَهُمْ مَا کَانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَإِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ ﴿۲۸﴾

[ولى چنین نیست] بلکه آنچه را پیش از این نهان مى‏ داشتند براى آنان آشکار شده است و اگر هم بازگردانده شوند قطعا به آنچه از آن منع شده بودند برمى‏ گردند و آنان دروغگویند (۲۸(

 

دلیل واقعی آن این است که قوای حسی ما بلافاصله پس از ورود به ابعاد دنیای زمینی، نسبت به وقایعی که در ابعاد ماوراء الطبیعه یعنی همانجا که خدا و فرشتگانش و بهشت و دوزخ را می توان دید ؛ اتفاق می افتد بکلی بی خبر است و حواس زمینی در اینباره کاملا از کار می افتند. از اینرو، حتی پس از مشاهده بُعد جاوید، گناهکاران هیچ تغییری در رفتار خود نخواهند داد. این است که حتی مشاهده جهنم و برگشت دوباره به این جهان گناهکاران را سر عقل نخواهد آورد. حتی اگر چنین فردی وارد بهشت شود، بعد از مدت کوتاهی، بهشت را به لجن خواهد کشید و باعث شورش دوباره در بهشت خواهد شد.  بهشت جای مغرور و متکبر نیست.  این زندگی آخرین شانسی است که ما برای بازگشت به قلمرو الهی در اختیار داریم. بنابراین کسی که وارد جهنم میشود، واقعا جایگاه همیشگیش جهنم است و خدا عادل مطلق است و هیچوقت اشتباه نمی کند. یعنی عذاب جهنم همیشگی است و کسی که وارد جهنم شود، دیگر تا ابد آنجاست و بیرون بیا نیست.

زیرا ما در این زمین خاکی ، وقایع زیادی را می بینیم و می شنویم ولی درس عبرت نمی گیریم و از کنار آن براحتی رد میشویم. این است که هیچ بهانه ای در جهان آخرت قابل قبول نیست. مشاهده جهنم و بهشت و دوباره برگشت به همان اشتباهات قبلی، اشتباه کوچکی نیست، بلکه یک خودخواهی و تکبر بسیار بزرگ است و تا وقتی آدمی زیر این خودخواهیش نزند، به لانه قبلیش یعنی بهشت بر نمی گردد.

به فرموده خدا در قرآن، از روز مرگ به بعد، گناهکاران مدام از برگشت به این جهان صحبت میکنند. این ثابت میکند که حوادث بعد از مرگ جدی است و کسانی که در این دنیای فانی نسبت به آخرت بی خیال بوده اند؛ در آنجا بطور جدی و در بدر دنبال برگشت به این دنیا هستند.

 

حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ ﴿۹۹﴾

تا آنگاه که مرگ یکى از ایشان فرا رسد مى‏ گوید پروردگارا مرا بازگردانید (۹۹)

 

لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَکْتُ کَلَّا إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ ﴿۱۰۰﴾

شاید من در آنچه وانهاده‏ ام کار نیکى انجام دهم نه چنین است این سخنى است که او گوینده آن است و پشاپیش آنان برزخى است تا روزى که برانگیخته خواهند شد (۱۰۰)

 

فَإِذَا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلَا أَنْسَابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَلَا یَتَسَاءَلُونَ ﴿۱۰۱﴾

پس آنگاه که در صور دمیده شود [دیگر] میانشان نسبت‏ خویشاوندى وجود ندارد و از [حال] یکدیگر نمى ‏پرسند (۱۰۱)

 

آنگاه که مرگ یکى از ایشان فرا رسد مى‏ گوید پروردگارا مرا بازگردانید تا عمل صالح انجام دهم. این درخواست واقعا عجیب است. اما خدا در ادامه آیه می فرماید که : کَلَّا إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا یعنی این فقط سخنی است که گوینده آن است و به این خواسته افراد ترتیب اثر داده نمیشود. آنها تصور درستی از رحمت خدا  ندارند. با آنکه آنها سالها در زمین زندگی کردند و توانایی خیلی کارها را داشتند ولی انجام ندادند. تصور آنها از رحمت خدا این است که به آنها اجازه برگشت به دنیا داده شود تا جبران کنند؛ در حالیکه خدا زندگی این دنیا را به عنوان فرصت و رحمتی برای ما قرار داده است تا از آن استفاده کنیم و توبه کنیم و رحمت واقعی یعنی این فرصت. اما اینها فقط چیزهایی است که آنها میگویند و گرنه امکان پذیر نیست. حتی اگر هم بر گردانده شوند، باز همان رویه قبلی را ادامه میدهند. انسانها ثابت کرده اند که استاد فرصت سوزی هستند.

 

بَلْ بَدَا لَهُمْ مَا کَانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَإِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ ﴿۲۸﴾

[ولى چنین نیست] بلکه آنچه را پیش از این نهان مى‏ داشتند براى آنان آشکار شده است و اگر هم بازگردانده شوند قطعا به آنچه از آن منع شده بودند برمى‏ گردند و آنان دروغگویند (۲۸)

 

آنها در دنیا، حوادث آن روز را انکار میکنند و یا اینکه به آن بی توجهی میکنند و آن را جدی نمی گیرند.

 

 

وَقَالُوا إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ ﴿۲۹﴾

و گفتند جز زندگى دنیاى ما [زندگى دیگرى] نیست و برانگیخته نخواهیم شد (۲۹)

 

اما آنها در جهان بَعدی، خطراتی را مشاهده میکنند که آنان را وادار به درک و فهم موضوع میکند. ما در این جهان، در چند بُعد محدود به سر می بریم و اما در جهان بَعدی، دارای ابعاد دیگری خواهیم بود و آنموقع اشتباهات این دنیای فانی برای ما بدیهی خواهد بود و درک آن بسیار ساده خواهد بود. این موضوع ثابت میکند که خدا میتواند با زور ما را متوجه واقعیتها کند ولی این هدف خدا از آفرینش جهان نیست. زیرا کسی را به زور متوجه خطرکردن یعنی یک زندان ساختن. خدا نمیخواهد یک زندان بسازد. خدا میخواهد که افراد نفسشان رشد کند و شایسته بهشت شوند و در بهشت با آزادی کامل زندگی کنند و از نعمات خدا بهره مند شوند. حتی شیطان هم در آن روز به اشتباه خود پی می برد ولی این اعتراف او را شایسته به بهشت رفتن نمی کند و در عوض تا ابد در جهنم خواهد بود.

یکی از کسانی که داستان او در جهنم ذکر شده است و هنوز هم زنده است؛ ابلیس است. بطور قطع ابلیس وارد جهنم میشود و این را خودش هم میداند. اما با توجه به این که میداند وارد جهنم خواهد شد و گرفتار خواهد شد؛ اما نمیخواهد به طرف خدا برگردد؛ هرچند که شیطان در آنروز به اشتباه خود پی میبرد. وضعیت مجرمین هم در این جهان در سایز کوچکتر مثل شیطان است. ابعاد ما طوری طراحی شده است که از جهان بالاتر تصور درستی نداریم. تنها تصورات ما، الهام گرفته از پیامهای آسمانی هستند. حتی تصاویری که ما از ستارگان و کهکشانها در آسمان می بینیم، یک تصویر از زمانهای بسیار قدیم آنان است و به نوعی سفر در زمان گذشته است؛ مثل تصویر یک نقاشی قدیمی. ابعادی که ما در این جهان بر آن مسلطیم، بسیار محدود و ضعیف است. اما در جهان بَعدی، ابعاد ما قوی و گسترده تر است. در این جهان ما روی این بحث میکنیم که 2+2 میشود چهار. اما در عالم بالاتر، نظریات پیچیده علمی جزو بدیهیات ساده هستند که هرکسی آن را میداند. اگر ما در آسمان چیزی را نمی بینیم ، به معنای عدم وجود آن نیست؛ فقط به این معناست که آنقدر دور است که هنوز نورش به ما نرسیده است. این محدودیت ابعادی است که ما در آن آفریده شده ایم. بنابراین قیامت؛ به معنای تنها انفجار کرات آسمانی نیست؛ بلکه به معنای متلاشی شدن اَبعاد فعلی است. یعنی در قیامت بُعدی که در این جهان خاکی در آن آفریده شده ایم و اکنون در این بُعد زندگی میکنیم؛ متلاشی میشود و از بین می رود. هفتاد سال زندگی در بُعد دنیایی، مثل دو ساعت زندگی در بهشت است. کسانی که برای جهان آخرت کار نکنند، در آن جهان به شدت و از ته قلب تاسف خواهند خورد.

ما انسانها در زمین گرفتار شده ایم و تنها راه نجات، استفاده صحیح از این فرصت است. یکی  مریض میشود و مثلا قلبش مشکل پیدا میکند. پیش خود فکر میکند که ای کاش یک جای دیگرم درد میکرد زیرا عمل قلب مشکل است. یکی دیگر کلیه اش مشکل دارد؛ پیش خود فکر میکند که ای کاش جای دیگری از من درد میکرد زیرا دیالیز دردآور است و آدم را زمین گیر میکند. یکی دیگر مغزش مشکل پیدا میکند، میگوید که عمل مغز حساس است و جرات عمل آن را ندارم؛ ای کاش جای دیگری از بدنم بود که راحتتر از آن میگذشتم و همینجوری این تصورات ادامه دارد... غافل از اینکه هر قطعه ای از بدن اهمیت خودش را دارد و مهمتر از همه اینکه همگی غافلند از این نکته که  بالاخره باید روزی زمین را ترک کنیم و برویم. قطعات بدن ما انسانها محدود و توخالی ساخته شده است و تا زمان معینی درست و صحیح کار میکنند و بعد از آن زمین گیر میشویم. هر فردی چه خوب ، چه بد؛ روزی مزه مرگ را خواهد چشید؛ بعد از این مرحله است که به سوی خدا برگردانده میشوند.  به دنیا آمدنمان شامل درد بود برای ما و والدینمان و مرگمان هم درد است برای خودمان.

 

کلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَیْنَا تُرْجَعُونَ ﴿۵۷﴾

هر نفسى چشنده مرگ است آنگاه به سوى ما بازگردانیده خواهید شد (۵۷)

 

چنین محیطی ارزش سرمایه گذاری ندارد. باید سرمایه ها را برای آن دنیا بیندوزیم. زن فرعون در قصری زندگی میکرد که همه چیز در اختیارش بود و فوول امکانات بود. اما این زن مومن، با این همه امکانات و خدم و حشم میگوید پروردگارا پیش خود در بهشت‏ خانه‏ اى برایم بساز و مرا از فرعون و کردارش نجات بده و مرا از دست مردم ستمگر نجات بده.

 

وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیْتًا فِی الْجَنَّةِ وَنَجِّنِی مِنْ فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ ﴿۱۱﴾

و براى کسانى که ایمان آورده‏ اند خدا همسر فرعون را مثل آورده آنگاه که گفت پروردگارا پیش خود در بهشت‏ خانه‏ اى برایم بساز و مرا از فرعون و کردارش نجات ده و مرا از دست مردم ستمگر برهان (۱۱)

 

این آیه زیبا نشان میدهد که خانه زمینی ارزش چندانی ندارد (حتی خانه ای در حد قصر فرعون که از زیرش رودخانه رد میشد )؛ باید برای خانه ای در آخرت تلاش کرد که پر از معنویت است و نزد خدا باشد تا که لذت بخش باشد. بعضی خانه های زمینی گرچه گرانقیمت هستند ولی بیشتر مواقع با ریا و ربا و ظلم و کم کاری بدست آمده اند و به همین علت فاقد معنویت هستند و لذت چندانی به ساکنانش نمیدهند. همانطور که می بینید، مومنان در قرآن ، به بی ارزشی دنیا و مادیاتش پی برده اند و کنه و ذات آن را درک کرده اند و به همین خاطر خدا آنان را به عنوان مثال خوبی در قرآن ذکر میکند. مومنان این دنیای پست را زیاد جدی نمی گیرند. زن فرعون به این خاطر به عنوان مثال و الگو در قرآن ذکر شده است که قصر بزرگ فرعون را نادیده گرفت و این کار هر کسی نیست. بهشت براحتی بدست نمی آید. گاهی باید قصری مثل قصر فرعون را هم نادیده بگیرید تا شایسته بهشت شوید.

پیری یکی از خصوصیات آسمان یکم است و هیچ موجودی در آسمان یکم  از آن استثناء پذیر نیست. ستارگان پس از میانه عمر، به همان سرعت سنین جوانی خود نمی‌چرخند. کاهش سرعت چرخش ستارگان، بعد از مدتی نشان از پیر شدن آنان دارد. دانشمندان از روی کاهش سرعت چرخش و کاهش جاذبه ستارگان، مدت عمر آنان را تعیین میکنند. اما در عوض در بهشت پیری وجود ندارد. موجودات آسمان یکم نه تنها توخالی هستند، بلکه به سرعت دارند پیر میشوند.

جدیدا توی ایران در بعضی مناطق، شبها خیلی سرد است و روزها خیلی گرم. در این حالت سنگها بر اثر اختلاف دمای شدید، خرد شده و به خاک تبدیل میشوند و این یکی از دلایل بیابانی شدن زمین است. مثل کویر لوت که شبها در آن بسیار سرد و روزها بسیار گرم است. ما این نشانه ها و علامات را باید درک کنیم و از آن عبرت بگیریم. شما اگر در جایی گم شوید، باید از روی یک سری علائم و نشانه ها برگردید. علائم و نشانه ها بهترین سرنخ برای برگشت انسانها به سمت آن چیزی است که خدا میخواهد. وقتی یک جایی نشانه های بیابان شدن در آن ظهور پیدا  کرده است و کمبود آب زیرزمینی بیداد میکند؛ در این حالت باید بوسیله این نشانه بدانیم که مسیر اشتباه است و به راه صحیح و درست برگردیم. برگشت در همین دنیا معنا دارد و گرنه برگشت بعد از مرگ بی فایده است و امکان پذیر نیست.

بشر میتواند میزان پاکی نفس خویش را بسادگی تحت آزمایش قرار دهد. اگر بشر به پاکی خویش اطمینان دارد، آرزوی مرگ کند. او باید ببیند که آیا واقعا دوست دارد بمیرد! ترس از مرگ به این علت است که هنوز آن فرد تکلیف واقعی خود را با خدا مشخص نکرده است. او نمیداند که بعد از مرگ چی به سرش میاید. هر کس که با خدا کامل انس گرفته باشد، از مرگ کمترین ترس را دارد؛ اما کسی که با خدا انس نگرفته و او را در دعاهای خویش نمی خواند، نمیداند که بعد از مرگ چی بر سرش میاید و به همین خاطر بیشترین ترس را دارد.

اگر او یکبار دیگر هم زنده شود و دوباره در این جهان زندگی بگذراند، دوباره آن کارها را بصورت بدتر مرتکب خواهد شد. خدا به بندگان ظلم نمیکند. آنها خود شایستگی بهشت را ندارند و خود نمیخواهند وارد بهشت شوند. آنان در روز قیامت به دلخواه خویش ، جهنم را ماوی و پناهگاه و مولای خویش قرار میدهند. طرح خدا آنچنان دقیق است که هیچکس اشتباهی وارد جهنم نخواهد شد. تا وقتی که مقصد افراد مشخص نباشد؛ افراد نمی میرند. از نظر خدا همه چیز مشخص است و معین.

 

هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ طِینٍ ثُمَّ قَضَى أَجَلًا وَأَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ ﴿۲﴾

اوست کسى که شما را از گل آفرید آنگاه مدتى را [براى شما عمر] مقرر داشت و اجل م شخص نزد اوست با این همه [بعضى از] شما [در قدرت او] تردید مى ‏کنید (۲)

 

 

 

  • اسعد حسینی
۱۲
تیر
۰۲

 

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت پنجاه و دو)

استجابت دعا (بخش سوم)

 

جملات طلایی قرآن و عقاید بنیادی پیامبر ابراهیم که باید هر بچه ای از بچگی با آن آشنا شود، در قرآن ذکر شده است. این آیات پنج مرحله موحدانه زندگی هر انسانی را بیان میدارد. کسی که بتواند مثل این آیات فکر کند و به این طریق بیندیشد؛ یک مسلمان و موحد واقعی است.

 

الَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یَهْدِینِ ﴿۷۸﴾

آن کس که مرا آفریده و همو راهنماییم مى ‏کند (۷۸)

 

وَالَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی وَیَسْقِینِ ﴿۷۹﴾

و آن کس که او به من خوراک مى‏ دهد و سیرابم مى‏ گرداند (۷۹)

 

وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ ﴿۸۰﴾

و چون بیمار شوم او مرا درمان مى ‏بخشد (۸۰)

 

وَالَّذِی یُمِیتُنِی ثُمَّ یُحْیِینِ ﴿۸۱﴾

و آن کس که مرا مى‏ میراند و سپس زنده‏ ام مى‏ گرداند (۸۱)

 

وَالَّذِی أَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی یَوْمَ الدِّینِ ﴿۸۲﴾

و آن کس که امید دارم روز پاداش گناهم را بر من ببخشاید (۸۲)

 

بر طبق فرموده پنج آیه بالایی ، پنج مرحله زندگی هر انسان موحدی به ترتیب زیر باید باشد:

 

1- خلق و سپس هدایت

2- اطعام و اسقا

3- مریضی و بعد شفا

4- مرگ و سپس برانگیختن

5- بخشش گناهان در روز جزا

 

هر پنج مرحله ، به خدای مهربان نسبت داده شده است. قسمت جالب این است که بر طبق آیات، سیر شدن و سیراب شدن هم کار خداست. طبق فرموده خدا در قرآن، در جهنم غذایی به اسم زقوم هست که نه سیر میکند و نه سیراب میکند و فقط درد و رنج است. بعضی ها هر چقدر که میخورند ، سیر نمیشوند. بعضی ها خیلی ثروت و امکانات دارند ولی سیر نمیشوند. بعضی ها مریض میشوند، ولی شفا نمی یابند و فقط توسط قرصها و داروهای شیمیایی از حالی به حال دیگر می روند و روانگرانی میشوند. کسی نمیتواند مرحله 1 و 4 و 5  را به خدا نسبت دهد ولی مرحله 2 و 3  را  به غیر خدا نسبت دهد. ما کاری نداریم که این کارها توسط چه کسی به امر خدا و طی چه مراحلی انجام میشود؛ ما وظیفه داریم که به خدا نسبتش دهیم. مدیری یک متخصص را می بیند و مدیر کارهای متخصص را می پسندد و خوشش می آید. برای او هدیه ای توسط پست می فرستد. آیا هدیه از جانب مدیر است یا از جانب پستچی؟

شما از خدا تقاضای نزول باران می کنید و خدا دعای شما را برآورده میکند و توسط فرشتگان دعای شما را برآورده کرده و باران می باراند. مهم این است که دعای شما توسط خدا برآورده شده است و نه فرشتگان. ما سلسله مراتب امور را کامل نمی دانیم و لزومی هم ندارد بدانیم. فقط میدانیم که خدا انجام دهنده امور است. کسی که موحد است ، باید به مرحله ای از رشد برسد که عمیقا و از ته دل تمام پنج مرحله بالایی را از جانب خدای متعال بداند و لا غیر.

 

معمولاً مردم در بعضی مسائل اصلاً از خدا چیزی نمی خواهند و به درگاه او دعا نمی کنند؛ مثلاً کمتر کسی است که از خدا بخواهد که داماد خوبی نصیب دخترش کند، یا کمتر کسی است که از خدا بخواهد عروس خوبی نصیب پسرش کند؛ زیرا مردم پیش خود فکر میکنند و میگویند که اگر داماد مناسبی نبود، با وثیقه هایی که می گذارم عاقلش می کنم! ، یا اگر عروسم سازش نکرد و در زندگی پسرم مشکل ایجاد کرد او را طلاق میدهیم و عروس دیگری انتخاب میکنیم! مردم به طور پیش فرض بعضی چیزها را که در کنترل خود ندارند و برهمین منوال فکر می‌کنند که در کنترل خدا هم نیست. یهودی ها معتقد بودند که خدا هرکاری را نمی تواند انجام دهد. بعضی از آنها معتقد بودند و هنوز هم هستند که دست خدا در بعضی امور بسته است. این تفکر کفرآمیز در بیشتر جنبه های زندگی انسان ها دیده می شود و فقط مربوط به یهودیت نیست.

 

وَقَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشَاءُ وَلَیَزِیدَنَّ کَثِیرًا مِنْهُمْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیَانًا وَکُفْرًا وَأَلْقَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ کُلَّمَا أَوْقَدُوا نَارًا لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ وَیَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَسَادًا وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ ﴿۶۴﴾

و یهود گفتند دست ‏خدا بسته است دستهاى خودشان بسته باد و به [سزاى ] آنچه گفتند از رحمت‏ خدا دور شوند بلکه هر دو دست او گشاده است هر گونه بخواهد مى ‏بخشد و قطعا آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو فرود آمده بر طغیان و کفر بسیارى از ایشان خواهد افزود و تا روز قیامت میانشان دشمنى و کینه افکندیم هر بار که آتشى براى پیکار برافروختند خدا آن را خاموش ساخت و در زمین براى فساد مى ‏کوشند و خدا مفسدان را دوست نمى دارد (۶۴)

 

انسانها وقتی فکر میکنند، دست خدا در بعضی امور بسته است؛ در نتیجه راه حلهای اختراعی خود را بکار می برند. خدا از مردم تقاضای چیزی نمی کند و آن خالق مطلق از کسی برای امری اجازه نمی گیرد ولی در عوض با مردم عهد و میثاق می بندد.  به نظر من کسی که عهد و میثاقش با خدا را بشکند؛ هر گونه عهد و میثاق دیگری را هم میشکند.

 

الَّذِینَ یُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَلَا یَنْقُضُونَ الْمِیثَاقَ ﴿۲۰﴾

همانان که به پیمان خدا وفادارند و عهد [او] را نمى ‏شکنند (۲۰)

 

وَالَّذِینَ یَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَیَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَیَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ ﴿۲۱﴾

و آنان که آنچه را خدا به پیوستنش فرمان داده مى ‏پیوندند و از پروردگارشان مى‏ ترسند و از سختى حساب بیم دارند (۲۱)

 

وَالَّذِینَ صَبَرُوا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلَانِیَةً وَیَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ أُولَئِکَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ ﴿۲۲﴾

و کسانى که براى طلب خشنودى پروردگارشان شکیبایى کردند و نماز برپا داشتند و از آنچه روزیشان دادیم نهان و آشکارا انفاق کردند و بدى را با نیکى مى‏ زدایند ایشان راست فرجام خوش سراى باقى (۲۲)

 

زوجی بودند که یکیشان از این شکایت میکرد و میگفت که همسرش اوائل آشنایی درباره خدا حرف میزند و از "عشق" چیز زیادی نمی گوید. این فرد در اشتباه هولناکی افتاده بود و فکر میکرد که ذکر نام خدا ، در تضاد با روابط زناشویی است. او روابط زناشویی را با عشق اشتباهی گرفته بود، زیرا دو ایتم عشق و ذکر نام خدا با همدیگر سازگار نیستند و عشق یک مفهوم شیطانی است. آنچه که خدا بیان فرموده است مودت و رحمت است که یک رابطه دو طرفه است و در تمام زندگی باید ساری و جاری باشد. برخلاف عشق که یک رابطه خودخواهانه و زوری است. خدا قبل از تولد از ما عهد و میثاق مهمی گرفت و آن هم این بود که خدا رب و تربیت کننده ماست (أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ).

 

وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِینَ ﴿۱۷۲﴾

و هنگامى را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم ذریه آنان را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت که آیا پروردگار شما نیستم گفتند چرا گواهى دادیم تا مبادا روز قیامت بگویید ما از این [امر] غافل بودیم (۱۷۲)

 

این عهد و میثاق مهم، برای همه انسانهاست و کسی که به این عهد پایبند نباشد، قطعا به عهدهای دنیایی مثل زناشویی و سایر عهدهای دیگر هم پایبند نخواهد بود. خیلی از افراد خردمند فهمیده اند که مفهوم عشق با مفهوم ربوبیت خدا سازگار نیست. در ربوبیت، خدا پرورش دهنده و رب و پروردگار ماست و تمام مواردی که در زندگی ما پیش می آید ، بخاطر پرورش ماست و باید به عنوان یک چالش به آن نگاه کرد. حتی زوجی که خدا برای ما در نظر گرفته است و سر راه ما قرار میدهد، هم بخاطر پرورش و تربیت و رشد ماست. عشق دقیقا این مفهوم را هدف گرفته است و میخواهد رَب (پروردگار) را از زندگی ها حذف کند. زندگیهایی که برمبنای عشق آغاز شده اند؛ فاقد مودت و رحمت هستند و زندگی ماشینی و بی روحی در جریان است که هر کدام از زوجین میخواهد دیگری را تملک کند و زیر سلطه خویش آورد.

شاید فیلم میلیونر زاغه نشین را دیده باشید ، در آن فیلم یک پسر بچه فقیر در یک مسابقه با سوالات چند جوابی شرکت کرد و بطرز عجیبی برنده شد. او قبلا در زندگی خویش بمرور زمان حوادث نادری برایش پیش آمده بود که بطور اتفاقی جواب سوالات مسابقه در آن بود.  هیچ برگی از درخت، بدون رضایت خدا و بدون هدف پشت پرده به زمین نمی افتد. خدای حکیم در تمام حوادثی که در زندگی ما پیش می‌آورد نکات و درسهایی قرار داده است تا ما آن را درک کنیم و بوسیله آن نفس خویش را رشد دهیم . هر مصیبت و حادثه‌ای که برای ما پیش آید میتوان از آن عبرت گرفت. اگر در آن فیلم، پسربچه فقیر در حوادث پیش آمده گذشته خویش دقت کافی نمیکرد، قادر به برنده شدن در مسابقه نبود . این یک اصل اساسی است که هدف از این دنیای فانی، رشد نفس است. خدا این جهان فانی را عبث و بیهوده نیافریده است و ما هم عبث و بیهوده به دنیا نمی آییم ، بلکه هدف مهمی پشت آن است. خدا می خواهد غفوریت و رحیمیت خود را در مورد ما بکار برد و کسانی که خواهان رشد هستند را ارتقاء بخشد و رشد دهد. تمام حوادث زندگی ما، توشه و راه حل معماهای بعدی ما هستند و بنابراین حذف خدا در زندگی ها به معنای از بین بردن تمام این حوادث و توشه هاست. عشق و توهمات، نقش این حوادث و توشه ها را کم رنگ میکند و یا از بین می برد. غافل از آنکه خدا احسن الخالقین است و او هر حادث ای را بر اساس هدفی در زندگی ما می آفریند و خدا رب و پرورش دهنده ماست. اما عشق و توهمات، اصلیت انسان را از بین می برد و ما را در توهمات و خیالات فرو می برد.

بدترین بت پرستی ها این است که خدا را خالق آسمانها و زمین بدانیم و خدا را نازل کننده باران بدانیم و خدا را خالق خود و هر آنچه در آسمانها و زمین است بدانیم ولی او را در زندگی خویش تاثیر ندهیم و او را در حوادث زندگی خویش موثر ندانیم و او را پرورش دهنده خویش ندانیم.

اگر خدا پول زیادی به ما نمی دهد، بخاطر صفات ربوبیت اوست و خدا میخواهد ما را پرورش دهد. کسی که پول زیادی داشته باشد می‌تواند خیلی از مشکلات را به خیال خودش با پول حل! کند (یعنی رد کند و از آن فرار کند). مثلاً به محض کوچکترین درگیری با همسرش، او را طلاق میدهد و یا طلاق می گیرد، به این طریق زمینه برای پرورش نفس فراهم نخواهد بود زیرا یکی از آزمایشات مهم بشریت این است که در صلح و سازش با دیگران عمل کنند و از طریق صلح و سازش مشکلات را حل کنند و صبر پیشه کنند. و تکبر و غرور و خشم خود را از بین ببرند. اگر همه مردم ثروتمند بودند، دیگر بیشتر مردم، مفاهیم صبر، فروخوردن خشم، مودت و رحمت و زحمت و انتظار و  ... را درک نمی کردند.  بعضی مواقع هم که افراد ربوبیت خدا را قبول ندارند، خدا توفیق هدایت را از آنها می گیرد و آنها بدون هدایت و پاس مرحله فعلی پرورش، به مراحل بعدی آزمایش می روند و گمراه میشوند.

 

وَالَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لَا یَعْلَمُونَ ﴿۱۸۲﴾

و کسانى که آیات ما را تکذیب کردند به تدریج از جایى که نمى‏ دانند گریبانشان را خواهیم گرفت (۱۸۲)

 

وَأُمْلِی لَهُمْ إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ ﴿۱۸۳﴾

و به آنان مهلت مى‏ دهم که تدبیر من استوار است (۱۸۳)

 

فَذَرْنِی وَمَنْ یُکَذِّبُ بِهَذَا الْحَدِیثِ سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لَا یَعْلَمُونَ ﴿۴۴﴾

پس مرا با کسى که این گفتار را تکذیب مى ‏کند واگذار به تدریج آنان را به گونه‏ اى که در نیابند [گریبان] خواهیم گرفت (۴۴)

 

وَأُمْلِی لَهُمْ إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ ﴿۴۵﴾

و مهلتشان مى‏ دهم زیرا تدبیر من [سخت] استوار است (۴۵)

 

بعضی مواقع که با بعضی افراد نشست و برخاست می کنید؛ اگر از یک زمینی عبور کنند می‌گویند که این زمین قیمتش اینقدره! از کنار یک رودخانه رد شوند میگویند که خانه کنار این رودخانه خیلی گران است! به جای اینکه زمین و طبیعت و هر آنچه در آن هست را به خدا نسبت دهند، به تشریح مادیات زمین چسبیده اند؛ این حالت یعنی بی تقوایی. یعنی قطع ارتباط با خدا.  نوح وقتی که سوار کشتی شد گفت : بِسْمِ اللَّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا  (به نام خداست روان‏شدنش و لنگرانداختنش)

وَقَالَ ارْکَبُوا فِیهَا بِسْمِ اللَّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا إِنَّ رَبِّی لَغَفُورٌ رَحِیمٌ ﴿۴۱﴾

و [نوح] گفت در آن سوار شوید به نام خداست روان‏شدنش و لنگرانداختنش بى گمان پروردگار من آمرزنده مهربان است (۴۱)

 

نوح مغرور نشدو نگفت که چه کشتی محکمی درست کرده است بلکه او گفت به نام خداست روان‏شدنش و لنگرانداختنش. غرور در بعضی افراد موج میزند و نشان از دست کم گرفته شدن خدا در ذهن آنان دارد.  از سازنده کشتی تایتانیک Thomas Andrwes توماس اندروز پرسیدند که کشتی شما چقدر محکم است؟ این فرد با غرور خاصی گفته است که این کشتی آنقدر محکم است که حتی خدا هم نمی تواند غرقش کند!  اما همگی دیدیم که کشتی تایتانیک و از جمله این فرد با خوردن به یک تکه یخ کوچک سوراخ شد و در کمال ناباوری مسافرانش، کشتی غرق شد. فکر نکنید این طرز تفکر فقط مختص چنین افراد مشهوری است. بلکه افراد عادی در زندگی خویش و در زمان عصبانیت و یا خماری بارها چنین حرفها و تفکراتی را ذکر می کنند. خدا روزنامه ای که این حرف متکبرانه سازنده کشتی تایتانیک را نوشته بود، تا به امروز سالم نگه داشته است و آن جمله متکبرانه را به نسلهای بعدی منتقل کرد تا به همگی ثابت کند که امنیت به نوع کشتی و استحکام آن نیست و بلکه امنیت (صد در صد ) نزد خداست و لا غیر.

همانطور که ابراهیم چهارچوب بیت را بر اساس خداپرستی بنا نهاد، ما هم باید چهارچوب زندگی خویش (بیت) را بر اساس خداپرستی بنا نهیم.

خیلی از مردم خیال می کنند که به روز آخرت ایمان دارند. درست است که آنها می دانند و علم دارند که روز آخرتی وجود خواهد داشت . اما از نظر قرآن تعداد بسیار کمی از مردم جهان به روز آخرت ایمان دارند. کسی که روز آخرت را بر این دنیا ترجیح ندهد ، یعنی اینکه به روز آخرت ایمان ندارد. خیلی از مردم ظاهرا روز آخرت را قبول دارند ولی در واقع به آن ایمان ندارند.  کسی که این دنیای فانی را بر جهان آخرت ترجیح دهد ، یعنی اینکه به روز آخرت ایمان ندارد. کسی که به روز آخرت ایمان دارد، باید روز آخرت را بر این جهان ترجیح و برتری دهد. اگر لازم باشد باید همه چیزش را برای آن روز بدهد، حتی جانش را. باید برای آن روز کار کند ، بطوریکه زندگی این جهان را به آن جهان متصل کند. باید برای ملاقات با پروردگار تلاش کند. طوریکه انگار فردا روز قیامت است. این یک معامله با خداست، و واقعا معامله پرسودی است.

 

مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ ﴿۹۷﴾

هر کس از مرد یا زن کار شایسته کند و مؤمن باشد قطعا او را با زندگى پاکیزه‏ اى حیات [حقیقى] بخشیم و مسلما به آنان بهتر از آنچه انجام مى‏ دادند پاداش خواهیم داد (۹۷)

 

إِنَّ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ زَیَّنَّا لَهُمْ أَعْمَالَهُمْ فَهُمْ یَعْمَهُونَ ﴿۴﴾

کسانى که به آخرت ایمان ندارند کردارهایشان را در نظرشان بیاراستیم [تا همچنان] سرگشته بمانند (۴)

 

  • اسعد حسینی
۰۹
تیر
۰۲

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت پنجاه و یک)

لا اله الا الله

 

شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِکَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ﴿۱۸﴾

خدا که همواره به عدل قیام دارد گواهى مى‏ دهد که جز او هیچ معبودى نیست و فرشتگان [او] و دانشوران [نیز گواهى مى‏ دهند که] جز او که توانا و حکیم است هیچ معبودى نیست (۱۸)

 

فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مُتَقَلَّبَکُمْ وَمَثْوَاکُمْ ﴿۱۹﴾

پس بدان که هیچ معبودى جز خدا نیست و براى گناه خویش آمرزش جوى و براى مردان و زنان با ایمان [طلب مغفرت کن] و خداست که فرجام و مآل [هر یک از] شما را مى‏ داند (۱۹)

 

إِنَّهُمْ کَانُوا إِذَا قِیلَ لَهُمْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ یَسْتَکْبِرُونَ ﴿۳۵﴾

چرا که آنان بودند که وقتى به ایشان گفته مى ‏شد خدایى جز خداى یگانه نیست تکبر مى ‏ورزیدند (۳۵)

 

ما به عنوان یک انسان باید توجه کنیم که هیچ راه حل کوتاهی برای بدست آوردن خوشبختی و یا پرورش نفس وجود ندارد. پیامبر نوح مدت زیادی قومش را به سوی خدای یگانه خواند و سالها بعد، نوح از قومش نا امید شد و از خدا خواست که آنان را نابود کند؛ و خدای حکیم دعای او را پذیرفت. این نکته را باید توجه کنیم که نوح از خدا ناامید نشد، بلکه از ایمان آوردن قومش ناامید شد و بین این دو خیلی فرق است.

 

وَقَالَ نُوحٌ رَبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْکَافِرِینَ دَیَّارًا ﴿۲۶﴾

و نوح گفت پروردگارا هیچ کس از کافران را بر روى زمین مگذار (۲۶)

 

إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبَادَکَ وَلَا یَلِدُوا إِلَّا فَاجِرًا کَفَّارًا ﴿۲۷﴾

چرا که اگر تو آنان را باقى گذارى بندگانت را گمراه مى کنند و جز پلیدکار ناسپاس نزایند (۲۷)

 

اما نجات مومنان و نابودی کافرین؛ طی یک پروسه و فرآیند انجام شد. اینطوری نبود که خدای حکیم یک روزه این کار را انجام دهد. خدای مهربان به نوح فرمود که برای نجات مومنان باید یک کشتی درست کند بر اساس وحی و با فرامین مخصوص.

 

فَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنَا وَوَحْیِنَا فَإِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ فَاسْلُکْ فِیهَا مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ وَأَهْلَکَ إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ وَلَا تُخَاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ ﴿۲۷﴾

پس به او وحى کردیم که زیر نظر ما و [به] وحى ما کشتى را بساز و چون فرمان ما دررسید و تنور به فوران آمد پس در آن از هر نوع [حیوانى] دو تا [یکى نر و دیگرى ماده] با خانواده‏ ات بجز کسى از آنان که حکم [عذاب ] بر او پیشى گرفته است وارد کن در باره کسانى که ظلم کرده‏ اند با من سخن مگوى زیرا آنها غرق خواهند شد (۲۷)

 

فَإِذَا اسْتَوَیْتَ أَنْتَ وَمَنْ مَعَکَ عَلَى الْفُلْکِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی نَجَّانَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ ﴿۲۸﴾

و چون تو با آنان که همراه تواند بر کشتى نشستى بگو ستایش خدایى را که ما را از [چنگ] گروه ظالمان رهانید (۲۸)

 

ساخت کشتی زمان زیادی برد و ساخت آن یک روز دو روز طول نکشید بلکه سالها به درازا انجامید. طوفان هم که آمد، طبق تورات چهل شبانه روز طول کشید و در این مدت، ساکنان کشتی، با خطرات زیادی روبرو شدند و این خطرات بود که به آنان درس زندگی را آموخت و نسل آینده  بشر، از نسل این مومنان بوجود آمدند. تمام این زحمات و تلاشها بخاطر برپایی فرمان مهم لا اله الا الله بود.

تمام تلاش مومنان تا قیامت هم باید در پیاده سازی فرمان مهم لا اله الا الله باشد. هر کسی باید در این راه تمام تلاش خود را بکند و این شعار مهم را در زندگی خویش پیاده سازی کند. متاسفانه این مهم ترین ستون تحریف شده دین است. میلیون ها مسلمان نسخه شرک آلود شیطان را پذیرفته اند و بر ذکر نام پیامبر محمد در کنار نام خدا اصرار دارند و آنها اشهد محمدا رسول الله را در کنار اشهد لا اله الا الله قرار داده اند.

 

قُلْ أَیُّ شَیْءٍ أَکْبَرُ شَهَادَةً قُلِ اللَّهُ شَهِیدٌ بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَأُوحِیَ إِلَیَّ هَذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ أَئِنَّکُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخْرَى قُلْ لَا أَشْهَدُ قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَإِنَّنِی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ ﴿۱۹﴾

بگو گواهى چه کسى از همه برتر است بگو خدا میان من و شما گواه است و این قرآن به من وحى شده تا به وسیله آن شما و هر کس را [که این پیام به او] برسد هشدار دهم آیا واقعا شما گواهى مى‏ دهید که در جنب خدا خدایان دیگرى است بگو من گواهى نمى‏ دهم بگو او تنها معبودى یگانه است و بى‏ تردید من از آنچه شریک [او] قرار مى‏ دهید بیزارم (۱۹)

 

 این قسمت از آیه ( قُلْ لَا أَشْهَدُ قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ )  دلالت بر آن دارد که شهادت یک جمله است و آن دلالت بر وحدانیت خدا دارد و بس. آیه میفرماید که "من شهادت نمیدهم و تنها شهادت من لا اله الا الله دلالت بر وحدانیت خدا است."

 ملاک بزرگ قرآن در آیه زیر،  معیار اصلی ایمان به آخرت است.

 

وَإِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَإِذَا ذُکِرَ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِ إِذَا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ ﴿۴۵﴾

و چون خدا به تنهایى یاد شود دلهاى کسانى که به آخرت ایمان ندارند منزجر مى‏ گردد و چون کسانى غیر از او یاد شوند بناگاه آنان شادمانى مى کنند (۴۵)

 

هنگامی که خدای یگانه یاد می‌شود ، دل‌های کسانی که به آخرت کافر شده‌اند از شدت کراهت و نا آشنایی و عدم انس با خدا کوچک می‌شود، اما هنگامی که دیگران با او ذکر می‌شوند ، راضی می‌شوند. با یکی بحث میکردم، هر وقت اسم خدا را ذکر میکرد؛ میگفت خدا و اما هروقت اسم پیامبر محمد را ذکر میکرد؛ میگفت پیغمبر جان. چرا او میگفت پیغمبر جان ولی نمی گفت خدا جان؟ زیرا او آنچه را که سالها در وجود خویش پرورش داده بود را بیان میکرد و او سالها پیامبر را به جای خدا ذکر میکرد و مثل خدا او را دوست داشت و این مورد ناخواسته در طرز صحبتش نمایان میشد. واقعا آدم مات و مبهوت میماند که افراد چرا چنین نکته مهمی را متوجه نمیشوند . هر آنچه قلب شما را اشغال میکند؛ خدای شماست. شهادت ایمان فقط یک جمله است و نه دو جمله و آن هم لا اله الا الله است. هر کسی جمله ای به شهادت ایمان اضافه کند؛ از حالت ایمان به خدا خارج شده و خدا را انکار میکند. در آیه زیر؛ خدای حکیم دوبار شهادت را ذکر فرموده است و این نکته بسیار مهمی را در بر دارد و  آن این است که حتی اگر شهادت دوتا شود؛ هر دوتایش یکی است.

 

شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِکَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ﴿۱۸﴾

خدا که همواره به عدل قیام دارد گواهى مى‏ دهد که جز او هیچ معبودى نیست و فرشتگان [او] و دانشوران [نیز گواهى مى‏ دهند که] جز او که توانا و حکیم است هیچ معبودى نیست (۱۸)

 

تحقیقات گسترده‌ای در مورد این معیار انجام شده است و به یک نتیجه شگفت‌انگیز خواهید رسید: کسانی که از رکن اصلی دین (لا اله الا الله) که در آیه بالایی مقرر شده است، حمایت نمی‌کنند، خدا آنان را از گفتن شهادت صحیح منع کرده است آنها به سادگی نمی توانند بدون ذکر نام پیامبر محمد بگویند اشهد ان لا اله الا الله. زیرا این دین ابراهیم است و جزو اصول اساسی دین اسلام است. پیامبر محمد هیچوقت نگفت که اشهد ان ابراهیم رسول الله. این به آن معناست که شهادت ایمان فقط یک جمله است و همیشه یک جمله بوده است و اسم کسی دیگر را نباید وارد آن کرد.

بت پرستی به پرستش مجسمه ها و نمادهای دست ساز انسان محدود نمی شود، همانطور که عموماً در سراسر جهان باور دارند. ساده ترین شکل بت پرستی با این باور شروع می شود که هرکس یا چیزی غیر از خدا بطور  غیبی می تواند در دنیا یا آخرت به شما کمک کند. متاسفانه همه شاخه های ادیان با این تصور که اولیاء و رسولان فوت شده می توانند در این زندگی به مردم کمک کنند، برای آنها بمیرند یا در آخرت برای آنها شفاعت کنند، از راه راست منحرف شده اند. این عقیده ماهیت واقعی خودخواهانه و ترسوی انسانها را نشان می دهد که سعی می کنند شخص دیگری را پیدا کنند تا بار گناهان آنها را برای آنها حمل کند. این وظیفه همه انسانها است که از زندگی خود برای رشد نفس و روان خود استفاده کنند که مستقیماً بدون هیچگونه واسطه ای برای اعمال خود نزد خدا حسابرسی می شوند. خدای مهربان زندگی این دنیا را به عنوان یک وسیله و نعمت به ما بخشیده است و به ما فرصت داده است تا خودمان نفسمان را رشد دهیم و برای بخشش نزد خدا، دل به کسی غیر از خدا خوش نکنیم.

همگی میدانیم که شفاعت کردن در قرآن هست. آن چیزی که در قرآن از آن نهی شده است، شفیع گرفتن است و نه شفاعت کردن. بین این دو خیلی فرق است. هر کسی میتواند برای دیگران شفاعت کند. ولی ما حق نداریم غیر از خدا، کسی را به عنوان شفیع بگیریم. یعنی شفاعت یک امر یک طرفه و خود جوش است و این همان نکته ای است که کسی توجه نمیکند. وَیَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا یَضُرُّهُمْ وَلَا یَنْفَعُهُمْ وَیَقُولُونَ هَؤُلَاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ قُلْ أَتُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِمَا لَا یَعْلَمُ فِی السَّمَاوَاتِ وَلَا فِی الْأَرْضِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ ﴿۱۸﴾و به جاى خدا چیزهایى را مى ‏پرستند که نه به آنان زیان مى ‏رساند و نه به آنان سود مى‏ دهد و مى‏ گویند اینها نزد خدا شفاعتگران ما هستند بگو آیا خدا را به چیزى که در آسمانها و در زمین نمى‏ داند آگاه مى‏ گردانید او پاک و برتر است از آنچه [با وى] شریک مى‏ سازند (۱۸)

 

در آیه بالایی ، مشکل ، شفاعت کردن نیست و بلکه شفیع گرفتن است. ما میتوانیم برای هر کسی که دوست داشتیم شفاعت کنیم و از خدا تقاضای بخشش برای او کنیم. هر چند که ابراهیم و نوح زمانی که محرز شد که خانواده شان مشرکند، از شفاعت برای خانواده مشرک خویش پشیمان شدند؛ ولی در حالت کلی شفاعت کردن برای دیگران مشکلی ندارد. آن چیزی که در آیات قرآنی منع شده است ، شفیع گرفتن است و نه شفاعت کردن. یعنی ما از دیگران درخواست کنیم تا که آنان نزد خدا برای ما طلب بخشش کنند و این حالت از شفاعت به شدت منع شده است و شرک بحساب میاید.

یکی از فرقهای مهم وحدت وجود با توحید این است که که افراد در وحدت وجود اگر خرما را ببینند، خدا را در خرما می بینند و همچنین خرما را در خدا میبینند! اما در توحید اگر خرما را دیدی، آفرینش نعمتی به نام خرما را به خدا نسبت می دهیم و در اینجا دقیقاً وحدت وجود متضاد توحید است. هیچ چیزی نباید ما را از یاد، قدردانی و پرستش خدا منحرف کند. عبادت هر چیزی یا هر کسی مرده یا زنده؛ شامل اشیاء طبیعی و یا ساخته دست بشر،  یک نوع الهه گرفتن است. توکل کردن بر طلسمها و یا مصرف غذاها و نوشیدنی هایی که قرار است نیروی رمز آمیز به شما بدهد، یک نوع بت پرستی است. کسی را سالها می شناختم ولی هیچوقت باورم نمیشد که او مشروب الکلی مصرف میکند. او مصرف الکل را دور از چشم دیگران و مخفیانه انجام میداد و به خیال خود فکر میکرد، معجون سحر آمیزی! دارد که دیگران ندارند. بیشتر مردم فکر میکنند چیزی دارند که دیگران ندارند و به آن چیز توکل و تکیه میکنند. چنین طرز تفکری از اساس اشتباه است و پایه یک ساختمان بدون تقواست. هیچ کس بجز خدا از آینده خبر ندارد و خود پیامبر محمد در قرآن بارها اعلام میدارد که از غیب خبر ندارد و صاحب هیچ خیر و شری برای خود و دیگران نبوده و  نیست.

 

قُلْ لَا أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعًا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ وَلَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لَاسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَمَا مَسَّنِیَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ وَبَشِیرٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ ﴿۱۸۸﴾

بگو جز آنچه خدا بخواهد براى خودم اختیار سود و زیانى ندارم و اگر غیب مى‏ دانستم قطعا خیر بیشترى مى‏ اندوختم و هرگز به من آسیبى نمى ‏رسید من جز بیم‏ دهنده و بشارتگر براى گروهى که ایمان مى ‏آورند نیستم (۱۸۸)

 

خوشبختی و بهشت برین براحتی بدست نمی آید. بنابراین وعده کسانی که می گویند با شفاعت پیامبران و اولیاء ، مردم گناهکار به بهشت میروند؛ سراسر کذب است و خلاف آیات قرآنی است. اگر خوشبختی و رستگاری می تواند به این آسانی به دست آید، چرا خدا کتاب مقدس خود را در مورد چگونگی هدایت زندگی برای ما ارسال می کند و از ما انتظار دارد طی هفتاد هشتاد سال طبق این دستورات عمل کنیم؟ خدا غریزه پرستش را در ما نهاده است تا ما خودمان دست به کار شویم و به دستوراتش عمل کنیم تا نزد خدا بخشیده شویم. تنها راه بخشیده شدن همین است و هیچ راه حل ساده دیگری وجود ندارد.

تمام پیامبران تلاششان این بود که به مردم ثابت کنند که هیچ کس دیگری غیر از خدا وجود ندارد تا آنها را از زمین و این دنیای پست نجات دهد و به بهشت ببرد. این نکته خیلی مهم است. در آیات متعددی از قرآن برای تمام پیامبران عبارت اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ  تکرار شده است. یعنی فقط خدا را عبادت کنید و هیچ الهی غیر از او برای شما نیست. اله یعنی کسی که در این دنیا باید به او توجه کنیم تا ما را به مقصود برساند و این اله نمیتواند کسی غیر از خدا باشد. تعریف  شرک یعنی الهه ای غیر از خدا برای خود برگزیدن. اما خدا میخواهد که عملا ما را از این دنیای فانی نجات دهد و کسی غیر از خودش قادر به این کار نیست. اگر کسی غیر از خدا را برای این کار انتخاب کند، یعنی فرمان مهم لا اله الا الله را نقض کرده است. اله باید دارای خصوصیات زیر باشد و گرنه نمیتواند ما را از این دنیای پست و فانی نجات دهد.

 

وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لَا یَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ وَیَعْلَمُ مَا فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا یَعْلَمُهَا وَلَا حَبَّةٍ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا یَابِسٍ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُبِینٍ ﴿۵۹﴾

و کلیدهاى غیب تنها نزد اوست جز او [کسى] آن را نمى‏ داند و آنچه در خشکى و دریاست مى‏ داند و هیچ برگى فرو نمى‏ افتد مگر [اینکه] آن را مى‏ داند و هیچ دانه‏ اى در تاریکیهاى زمین و هیچ تر و خشکى نیست مگر اینکه در کتابى روشن [ثبت] است (۵۹)

 

وَهُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُمْ بِاللَّیْلِ وَیَعْلَمُ مَا جَرَحْتُمْ بِالنَّهَارِ ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فِیهِ لِیُقْضَى أَجَلٌ مُسَمًّى ثُمَّ إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ ثُمَّ یُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿۶۰﴾

و اوست کسى که شبانگاه روح شما را [به هنگام خواب] مى‏ گیرد و آنچه را در روز به دست آورده‏ اید مى‏ داند سپس شما را در آن بیدار مى ‏کند تا هنگامى معین به سر آید آنگاه بازگشت‏ شما به سوى اوست‏ سپس شما را به آنچه انجام مى‏ داده‏ اید آگاه خواهد کرد (۶۰)

 

وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَیُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَةً حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَهُمْ لَا یُفَرِّطُونَ ﴿۶۱﴾

و اوست که بر بندگانش قاهر [و غالب] است و نگهبانانى بر شما مى‏ فرستد تا هنگامى که یکى از شما را مرگ فرا رسد فرشتگان ما جانش بستانند در حالى که کوتاهى نمى کنند (۶۱)

 

ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ أَلَا لَهُ الْحُکْمُ وَهُوَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِینَ ﴿۶۲﴾

آنگاه به سوى خدا مولاى بحقشان برگردانیده شوند آگاه باشید که داورى از آن اوست و او سریعترین حسابرسان است (۶۲)

 

قُلْ مَنْ یُنَجِّیکُمْ مِنْ ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ تَدْعُونَهُ تَضَرُّعًا وَخُفْیَةً لَئِنْ أَنْجَانَا مِنْ هَذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ ﴿۶۳﴾

بگو چه کسى شما را از تاریکیهاى خشکى و دریا مى ‏رهاند در حالى که او را به زارى و در نهان مى‏ خوانید که اگر ما را از این [مهلکه] برهاند البته از سپاسگزاران خواهیم بود (۶۳)

 

قُلِ اللَّهُ یُنَجِّیکُمْ مِنْهَا وَمِنْ کُلِّ کَرْبٍ ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِکُونَ ﴿۶۴﴾

بگو خداست که شما را از آن [تاریکیها] و از هر اندوهى مى ‏رهاند باز شما شرک مى ‏ورزید (۶۴)

 

قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَى أَنْ یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذَابًا مِنْ فَوْقِکُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعًا وَیُذِیقَ بَعْضَکُمْ بَأْسَ بَعْضٍ انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ الْآیَاتِ لَعَلَّهُمْ یَفْقَهُونَ ﴿۶۵﴾

بگو او تواناست که از بالاى سرتان یا از زیر پاهایتان عذابى بر شما بفرستد یا شما را گروه گروه به هم اندازد [و دچار تفرقه سازد] و عذاب بعضى از شما را به بعضى [دیگر] بچشاند بنگر چگونه آیات [خود] را گوناگون بیان مى ‏کنیم باشد که آنان بفهمند (۶۵)

 

وَکَذَّبَ بِهِ قَوْمُکَ وَهُوَ الْحَقُّ قُلْ لَسْتُ عَلَیْکُمْ بِوَکِیلٍ ﴿۶۶﴾

و قوم تو آن [=قرآن] را دروغ شمردند در حالى که آن بر حق است بگو من بر شما نگهبان نیستم (۶۶)

 

چه کسی غیر از خدا ، کلیدهاى غیب تنها نزد اوست؟ جز او[کسى آن را نمى‏ داند و آنچه در خشکى و دریاست مى‏ داند و هیچ برگى فرو نمى‏ افتد مگر اینکه آن را مى‏ داند و هیچ دانه‏ اى در تاریکیهاى زمین و هیچ تر و خشکى نیست مگر اینکه در کتابى روشن  است. چه کسی غیر از خدا اینها را میداند؟ اگر کسی به عنوان اله انتخاب شود و خصوصیات بالا را نداشته باشد، نمیتواند بشریت را نجات دهد. و او کسی نیست جز خدای حکیم قادر مهربان. خیلی راحت میتوان ثابت کرد که فقط خدا ناجی انسانهاست. زیرا اوست که قرآن و سایر کتابهای آسمانی را نازل کرد. اوست که از احوالات همه باخبر است. اوست که سمیع الدعاست. کیست که در حین مشکلات، به داد آدمی میرسد غیر از خدا؟ چه کسی غیر از خدا همیشه ناظر و حاضر است؟ چه کسی غیر از خدا باران نازل میکند و رحمت خویش را بر مردم نازل میکند؟ چه کسی از رگ گردن به ما نزدیکتر است؟ چه کسی صدای قلبی همه انسانها و جنها (و سایر موجودات و جانوران) را بطور همزمان میشنود؟ چه کسی عزت میدهد و چه کسی ذلت میدهد؟ چه کسی می خنداند و چه کسی می گریاند؟ چه کسی می میراند و چه کسی زنده میکند؟ و ...

 

الَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یَهْدِینِ ﴿۷۸﴾

آن کس که مرا آفریده و همو راهنماییم مى ‏کند (۷۸)

 

وَالَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی وَیَسْقِینِ ﴿۷۹﴾

و آن کس که او به من خوراک مى‏ دهد و سیرابم مى‏ گرداند (۷۹)

 

وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ ﴿۸۰﴾

و چون بیمار شوم او مرا درمان مى ‏بخشد (۸۰)

 

وَالَّذِی یُمِیتُنِی ثُمَّ یُحْیِینِ ﴿۸۱﴾

و آن کس که مرا مى‏ میراند و سپس زنده‏ ام مى‏ گرداند (۸۱)

 

وَالَّذِی أَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی یَوْمَ الدِّینِ ﴿۸۲﴾

و آن کس که امید دارم روز پاداش گناهم را بر من ببخشاید (۸۲)

  • اسعد حسینی
۲۶
خرداد
۰۲

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت پنجاه)

تعادل هورمونها (بخش دوم)

 

 

انسانهای امروزی، آدم و حوا را بخاطر چشیدن از درخت ممنوعه در بهشت سرزنش میکنند؛ اما غافل از اینکه خودشان هم دارند از همان درخت به شکلی دیگر استفاده میکنند و به همان طریقی فریب میخورند که آدم و حوا فریب خوردند. خیلی ساده لوحانه است که فکر کنیم، درخت ممنوعه یک سیب بوده است. درخت ممنوعه هر آنچیزی است که متضاد سیستم رحمانی است.  در قسمت 47 اُم جادوی شیاطین در مورد تعادل هورمونها بحث شد و نکات مهمی در آن قسمت بررسی نشد که در اینجا بررسی میشوند. در قسمت قبلی عرض شد که هورمونهای دوپامین و سروتونین و اُکسی توسین و اندورفین و استروژن و ...  نقش مهمی در تعادل طبیعی بدن ما دارند.  افزایش یا کاهش غیر طبیعی هر کدام از اینها، تعادل خُلق و خوی افراد را به هم می ریزد. مثلا هورمون دوپامین نقش عمده ای در بدن انسان دارد. بیشتر فعالیتهای ضروری انسان که برای زندگی و بقای نسل لازم است؛ با آزادسازی این هورمون همراه است. خدای بزرگ با این روش میخواهد که انسان را به انجام فعالیتهای روزانه تشویق کند و آنان را به حرکت وا دارد.

اما زیاده روی و افراط و تفریط در هر کدام از این هورمونها، مزاج و خُلق و خوی افراد را تحت تاثیر قرار میدهد و سیستم طبیعی ما را به هم می ریزد. اگر سرنخ اعتیاد به مواد مخدر و یا اعتیادهای دیگر را ریزتر بررسی کنیم؛ در نهایت به مغز انسان و ترشح غیر طبیعی این هورمونها می رسیم. حتی خوردن غذاها هم باعث تولید دوپامین خواهد شد و به همین جهت است که ما از غذا خوردن لذت می بریم. فرد پرخور با میل غذای بیشتر سعی می کند تا به احساس لذت حاصل از خوردن آن غذا دست پیدا کند. و هر بار مجبور است که میزان غذا را افزایش دهد که این خود باعث چاقی و افزایش چربی بدن میشود. این موضوع شباهت زیادی به اعتیاد به مواد مخدر دارد. در روزه داری، بعلت قطع خوردن و آشامیدن و اعمال جنسی؛ مقدار هورمونها به حالت عادی بر میگردند و کسانی که در طول سال به مقدار زیاد این هورمونها عادت کرده اند، به زحمت می افتند و روزه فرصت مناسبی است برای متعادل کردن این هورمونها و البته این نوع سختی خوب است و جزو فرآیند طبیعی سالم سازی بدن است. ماه رمضان بزرگترین کمپ ترک اعتیاد لذتهاست. وقتی خدا می فرماید که کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ ، یعنی روزه بر ما انسانها از طرف خدا نوشته شده است و فرض شده است. نوشتن (کُتِبَ) در سیستم رحمانی به این معناست که در این دنیا برای زندگی سالم و متعادل روی زمین، به چنین روشی نیازمندیم. خدا خودش ما را آفریده است و میداند که روزه برای نگهداشتن تعادل هورمونهای بدن ضروری است.

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ ﴿۱۸۳﴾

اى کسانى که ایمان آورده‏ اید روزه بر شما مقرر شده است همان گونه که بر کسانى که پیش از شما [بودند] مقرر شده بود باشد که پرهیزگارى کنید (۱۸۳)

 

شجره زقوم که در جهنم می روید چه ربطی به تعادل هورمونها دارد؟

 

إِنَّ شَجَرَتَ الزَّقُّومِ ﴿۴۳﴾

آرى درخت زقوم (۴۳)

 

طَعَامُ الْأَثِیمِ ﴿۴۴﴾

خوراک گناه پیشه است (۴۴)

 

کَالْمُهْلِ یَغْلِی فِی الْبُطُونِ ﴿۴۵﴾

چون مس گداخته در شکمها مى‏ گدازد (۴۵)

 

کَغَلْیِ الْحَمِیمِ ﴿۴۶﴾

همانند جوشش آب جوشان (۴۶)

 

خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ إِلَى سَوَاءِ الْجَحِیمِ ﴿۴۷﴾

او را بگیرید و به میان دوزخش بکشانید (۴۷)

 

ثُمَّ صُبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذَابِ الْحَمِیمِ ﴿۴۸﴾

آنگاه از عذاب آب جوشان بر سرش فرو ریزید (۴۸)

 

ذُقْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ ﴿۴۹﴾

بچش که تو همان ارجمند بزرگوارى (۴۹)

 

إِنَّ هَذَا مَا کُنْتُمْ بِهِ تَمْتَرُونَ ﴿۵۰﴾

این است همان چیزى که در باره آن تردید میکردید (۵۰)

 

بعضی ها درخت زقوم را به درختی در این دنیا تشبیه کرده اند که این تشبیه اشتباه است. درخت زقوم در جهنم، بر هم زننده تعادل طبیعی بدن است. جهنمیان از میوه این درخت میخورند. میوه این درخت یک فوق مخدر بسیار قوی است که با یک بار خوردن، افراد را گرفتار میکند و با آنکه زجرآور است ولی جهنمیان مجبورند که مکررا از آن بخورند و دوباره سراغ آن خواهند رفت. آیات زیر ثابت میکند که مصرف کنندگان زقوم دوباره مجبورند به مصرف آن روی بیاورند. ابتدا در آیه(إِنَّهَا شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ ) خدا می فرماید که درخت زقوم از قعر جحیم رشد می کند و از آن بیرون می آید و در ادامه می فرماید (ثُمَّ إِنَّ مَرْجِعَهُمْ لَإِلَى الْجَحِیمِ ) سپس مصرف کنندگان بعد از مصرف، دوباره به جحیم بر می گردند. مصرف درختی که در جحیم است و ماجرای برگشت به جحیم بعد از مصرف؛ همان اعتیاد به زقوم است. همان سیکل باطل است. در ادامه میفرماید که ذُقْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ ﴿۴۹﴾ بچش که تو همان ارجمند بزرگوارى (۴۹)  این آیه تلویحا به این موضوع اشاره دارد که افراد در دنیا برای بدست آوردن عزت و کرامت و بزرگی به سمت مصرف مخدرات (شامل مواد مخدر، اشعار، آهنگهای آلفایی و فیلمهای آلفایی و خیالپردازیها و گناهان ...) می روند و در جهنم، به اندازه کافی این نوع زجرها در اختیار آنان قرار می گیرد و تلویحا به آنان گفته میشود که شما همانهایی هستی که با این نوع هورمونها میخواستید به عزت و کرامت و شخصیت و اقتدار برسید، اما الان همه اینها در اختیار شماست (بچش که تو همان ارجمند بزرگوارى) و شما به اشتباه فکر میکردید که برای شما عزت و کرامت می آورد ولی الان که شیطان از ماجرا حذف شده است و قادر به تزئین اینها نیست، اصل ماجرا را درک میکنید و می بینید که اینها کرامت و عزت نمی آورد که هیچ ، بلکه صد درصدش عذاب است و دردناک.

 

أَذَلِکَ خَیْرٌ نُزُلًا أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ ﴿۶۲﴾

آیا از نظر پذیرایى این بهتر است‏ یا درخت زقوم (۶۲)

 

إِنَّا جَعَلْنَاهَا فِتْنَةً لِلظَّالِمِینَ ﴿۶۳﴾

در حقیقت ما آن را براى ستمگران [مایه آزمایش و] عذابى گردانیدیم (۶۳)

 

إِنَّهَا شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ ﴿۶۴﴾

آن درختى است که از قعر آتش سوزان مى ‏روید (۶۴)

 

طَلْعُهَا کَأَنَّهُ رُءُوسُ الشَّیَاطِینِ ﴿۶۵﴾

میوه‏ اش گویى چون کله ‏هاى شیاطین است (۶۵)

 

فَإِنَّهُمْ لَآکِلُونَ مِنْهَا فَمَالِئُونَ مِنْهَا الْبُطُونَ ﴿۶۶﴾

پس [دوزخیان] حتما از آن مى ‏خورند و شکمها را از آن پر مى کنند (۶۶)

 

ثُمَّ إِنَّ لَهُمْ عَلَیْهَا لَشَوْبًا مِنْ حَمِیمٍ ﴿۶۷﴾

سپس ایشان را بر سر آن آمیغى از آب جوشان است (۶۷)

 

ثُمَّ إِنَّ مَرْجِعَهُمْ لَإِلَى الْجَحِیمِ ﴿۶۸﴾

آنگاه بازگشتشان بى‏ گمان به سوى دوزخ است (۶۸)

 

براحتی میتوان از آیات نتیجه گرفت که زقوم یک ماده مخدر فوق قوی است که میلیونها برابر از ماده مخدر شیشه و کرک قوی تر است و افراد با یک بار مصرف تا ابد گرفتارش میشوند. به همین خاطر خدا میفرماید که جهنمیان تا ابد در جهنم گرفتار میشوند. البته این نوع زندگی در جهنم را خود مردم برای خود در این دنیا انتخاب کرده اند و این نتیجه کارهای خودشان است (هَذَا نُزُلُهُمْ یَوْمَ الدِّینِ ). درد ناشی از مخدرات به این خاطر است که هورمونهای صادره در داخل رگها و حتی مویرگها جریان دارد و وقتی بدن نیاز پیدا کند؛ تمام رگها و مویرگها شروع به درد میکنند. رگ و مویرگ در بدن انسان پخش شده است و مثل یک درخت و شاخ و برگهایش در بدن پخش است و به این طریق در جهنم تمام وجود انسان از ریشه درد می کند و افراد مجبورند که دوباره به جحیم بر گردند.

 

ثُمَّ إِنَّکُمْ أَیُّهَا الضَّالُّونَ الْمُکَذِّبُونَ ﴿۵۱﴾

آنگاه شما اى گمراهان دروغپرداز (۵۱)

 

لَآکِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ ﴿۵۲﴾

قطعا از درختى که از زقوم است‏ خواهید خورد (۵۲)

 

فَمَالِئُونَ مِنْهَا الْبُطُونَ ﴿۵۳﴾

و از آن شکمهایتان را خواهید آکند (۵۳)

 

فَشَارِبُونَ عَلَیْهِ مِنَ الْحَمِیمِ ﴿۵۴﴾

و روى آن از آب جوش مى ‏نوشید (۵۴)

                                                                                         

فَشَارِبُونَ شُرْبَ الْهِیمِ ﴿۵۵﴾

[مانند] نوشیدن اشتران تشنه (۵۵)

 

هَذَا نُزُلُهُمْ یَوْمَ الدِّینِ ﴿۵۶﴾

این است پذیرایى آنان در روز جزا (۵۶)

 

درخت زقوم در جحیم بوجود می آید ولی از هم اکنون افراد جهنمی دارند خود را به آن وصل میکنند و به همین خاطر خدا می فرماید که جهنم بر کافران محیط است (وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ ).

 

یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذَابِ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ ﴿۵۴﴾

و شتابزده از تو عذاب مى‏ خواهند و حال آنکه جهنم قطعا بر کافران احاطه دارد (۵۴)

 

وَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ ائْذَنْ لِی وَلَا تَفْتِنِّی أَلَا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ ﴿۴۹﴾

و از آنان کسى است که مى‏ گوید مرا [در ماندن] اجازه ده و به فتنه‏ ام مینداز هش‏دار که آنان خود به فتنه افتاده‏ اند و بى‏ تردید جهنم بر کافران احاطه دارد (۴۹)

 

 وقتی خیالپردازی می کنی و یا فیلم نگاه میکنی، باید توجه کنید که ممکن است که به این درخت متوسل و وصل شده باشید. خوردن در معنای کلی به معنای هر آنچه است که باعث ترشح هورمونها میشود و صرفا منظور خوردن غذا نیست. زیرا هر آنچه که باعث ترشح غیرعادی هورمونها در بدن شود؛ از دیدگاه کلی یک نوع انرژی و هورمون برای بدن تهیه میکند. در قرآن خدا می فرماید که غیبت کردن یعنی خوردن گوشت مرده برادر خود. یا خدا از لفظ خوردن برای ربا استفاده میکند. یا در آیه دیگری خدای مهربان، دل دادن به غیر خدا را به عنوان یک نوع نوشیدن ذکر کرده است. همانطور که بنی اسرائیل در برهه ای از زمان دل به گوساله پرستی داده بودند و گوساله پرستی مثل یک مایع در قلب آنان جریان داشت (وَأُشْرِبُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ).

 

وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَکُمُ الطُّورَ خُذُوا مَا آتَیْنَاکُمْ بِقُوَّةٍ وَاسْمَعُوا قَالُوا سَمِعْنَا وَعَصَیْنَا وَأُشْرِبُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِکُفْرِهِمْ قُلْ بِئْسَمَا یَأْمُرُکُمْ بِهِ إِیمَانُکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ ﴿۹۳﴾

و آنگاه که از شما پیمان محکم گرفتیم و [کوه] طور را بر فراز شما برافراشتیم [و گفتیم] آنچه را به شما داده‏ ایم به جد و جهد بگیرید و [به دستورهاى آن] گوش فرا دهید گفتند شنیدیم و نافرمانى کردیم و بر اثر کفرشان [مهر] گوساله در دلشان سرشته شد بگو اگر مؤمنید [بدانید که] ایمانتان شما را به بد چیزى وامى دارد (۹۳)

 

این نوع لذتهای کاذب همان درخت ممنوعه است که خدا آن را برای بشر منع کرده است. این نوع لذت ؛ آدمی را از بهشت بیرون کرد. اینبار هم میتواند آدمی را به جهنم ببرد ، تا آنجا از شجره زقوم بچشد. شجره زقوم یک لذت کاذب (درد) بسیار قوی است که افراد با خوردنش، دیگر نمیتوانند ترکش کنند و تا ابد گرفتارش میشوند و جالب آن است که سیرشان نمی کند و اما مجبورند که بخورند. زنجیری که در جهنم از آن صحبت میشود؛ همین وابستگی هاست که در آنجا بسیار قوی است.

 

تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ ﴿۸۳﴾

آن سراى آخرت را براى کسانى قرار مى‏ دهیم که در زمین خواستار برترى و فساد نیستند و فرجام [خوش] از آن پرهیزگاران است (۸۳)

 

مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْهَا وَمَنْ جَاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلَا یُجْزَى الَّذِینَ عَمِلُوا السَّیِّئَاتِ إِلَّا مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ ﴿۸۴﴾

هر کس نیکى به میان آورد براى او [پاداشى] بهتر از آن خواهد بود و هر کس بدى به میان آورد کسانى که کارهاى بد کرده‏ اند جز سزاى آنچه کرده‏ اند نخواهند یافت (۸۴)

 

گرفتار یک ماده مخدر و یا یک محیط مخدر فوق قوی در جهنم شدن، نتیجه اعمال خود جهنمیان است. از نظر کلام خدا، کسانى که کارهاى بد کرده‏ اند جز سزاى آنچه کرده‏ اند نخواهند یافت. کسی که در این دنیای فانی، همیشه دنبال عادتهاست و به این عادتها معتاد میشود؛ در محیط جهنم، همین مخدرهای دنیایی که در این دنیا به آن عادت کرده بوده است، در اختیار اوست. فرق مخدر این دنیا با جهنم این است که مخدر جهنم فوق قوی است و افراد تا ابد گرفتارش میشوند.

یک ضرب المثل معروف است که می گوید : ترک عادت موجب مرض است. این ضرب المثل دید و بینش قدیمی ها را نسبت به بعضی قضایا مطرح میکند ولی در اصل این ضرب المثل اشتباه است. اتفاقا عدم ترک عادت موجب مرض است. ترک عادت شاید در ابتدا همراه با مقداری سختی باشد، ولی در نهایت آزادگی به همراه دارد.  زیرا در اصل ترک عادت، یعنی خود را از شجره جهنمی رهانیدن. آزادی واقعی یعنی این. سختی و رنج ترک لذتهای حرام ، را نمیتوان مرض نام نهاد، بلکه سختی بیرون آمدن از آن حالت است. همراه با هر سختیی، آسانیی است و لذت واقعی در این است.

 

فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ﴿۵﴾

پس [بدان که] با دشوارى آسانى است (۵)

 

إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ﴿۶﴾

آرى با دشوارى آسانى است (۶)

 

دوبار این آیه مهم تکرار شده است، تا افراد به خواب رفته را بیدار کند. شما اگر بخواهی یکی که خواب است را را بیدار کنید، با یک بار صدا زدن بیدار نمیشود و این در 99 درصد موارد صدق میکند. بلکه باید حداقل دوبار صدا بزنید تا فرد به خواب رفته بیدار شود. به همین خاطر خدا با تکرار پشت سر هم این آیه مهم، میخواهد بفرماید که "ترک عادت موجب مرض نیست و بلکه موجب سلامتی است".

افرادی هستند که زیاد میخورند و تعادل را نگه نمی دارند و بعد که مشکل چربی و سلامتی پیدا میکنند، دنبال قرص لاغری (با علم بر اینکه هزاران عوارض دارد) میروند و یا با عمل جراحی ، معده خود را کوچک میکنند؛ تا که عادتشان را ترک کنند. همین مورد اثبات میکند که ترک عادت چندان هم ساده نیست و عادت به سطح هورمون خاصی در طول زندگی، بسیار خطرناک است.

یکی میگفت که : من برای رسیدن به آرزوهایم، هر کاری میکنم!

وقتی از آرزوها حرف میزنیم؛ بیشترش مربوط به لذتهای دنیوی است که دارای سطح هورمون بالاتری است. امکانات این دنیا به قول خدای حکیم، تفاخر و لهو و لعب است. خدا از این دنیا به عنوان متاع قلیل (امکانات کم و گذرا و فانی) یاد میکند. بنابراین کسی که چنین حرفی میزند، دراصل میخواهد بگوید که: (من برای رسیدن به متاع قلیل و لهو و لعب این دنیا، هر کاری میکنم! ) و این معامله بسیار مضری است و خسران واقعی یعنی این.

در وب گردی های بی هدف مغز ما یک بار خوشحال و یک بار غمگین است. یک کلیپ می بینیم که استرس به همراه دارد، کلیپ دیگر ترس به همراه دارد، کلیپ بعدی زندگی مرفه سلبریتی ها را می بینید و غبطه میخورید و ... یک بار پر استرس و یک بار همراه با ترس و یکبار حسادت و یکبار غبطه خوردن و یکبار ... تمام این حالات در طول نیم ساعت وبگردی رخ میدهد و مغز ما در حالت های گوناگون به سر می برد. این بالا و پایین آمدن های ناگهانی هورمون ها باعث ناراحتی های زیادی در بدن ما خواهد شد. یک ساعت وبگردی کردن اینجوری پر از استرس و پر از استرس به اندازه یک روز خستگی می آورد. عدم تعادل هورمون ها جسم ما را تحت تاثیر قرار می دهد چنین فردی اگر در زندگی واقعی خودش مشکلی برای او پیش آید، تکانشهای ترس و استرس بیش از حد، او را از پای در خواهد آورد. بعضی افراد همین که از خواب بیدار میشوند، اولین کاری که میکنند، فضای اینترنت و پیامهایشان را چک میکنند و یک ساعت مشغول این کار میشوند و بعد از یک ساعت وبگردی، دوباره خسته اند. خستگی آنان به این خاطر است که آنان در طول این یک ساعت، هورمونهای خود را به حالتی از افراط و تفریط سوق میدهند و همین باعث خستگی ذهنی آنان میشود.

یک بدنساز به طور مصنوعی هورمون های بدن خود را بسیار افزایش و کاهش میدهد و بعضی ها هم از طریق کسب و کار و فعالیت های طبیعی این کار را انجام میدهند و خود را به سقف هورمون طبیعی عادت میدهند. روش دومی بسیار مناسب تر و کاراتر است و مانا تر است.

انسان ضعیف خلق شده است (خلق الانسن ضعیفا) . با بالا آمدن و یا پایین آمدن بعضی هورمون ها فکر می کند که دنیایش به آخر رسیده است. افسرده می شود یعنی کمبود هورمون دوپامین و در این حالت ناامید می شود. از روش های خدا برای تنظیم هورمون بدنش استفاده نمی‌کند و در نتیجه افسردگی اندر افسردگی برای او پیش می آید. به همین خاطر خدا میفرماید که از خدا نا امید نشوید و فقط کافران از خدا نا امید میشوند.

کسب دوپامین زیاد و افراطی اگر کنترل نشود نوعی سندروم است مثل سندروم دست بی قرار و یا پای بی قرار. اگر دوپامین زیاد شود و افراد صبر نداشته باشند و تحت تاثیر آن قرار گیرند، اسکیزوفرنی درست می‌شود. دوپامین نوعی جنگ و گریز است تصور کنید که یک خرس شما را دنبال می‌کند هورمون مخصوص ترس بالا می رود تا حس حرکت پیدا کنی و فرار کنی؛ اما اگرهورمونهای بدن شما نامیزان باشد، شاید به وقتش خطرات را تشخیص ندهید و خرس به شما آسیب برساند. کسانی که بطور مصنوعی هورمونهای خود را بالا می برند، در حین خطرات، فکری برای خود نمی کنند و حتی خطرات را چندان حس نمی کنند. ممکن است در لبه یک ساختمان بلند حرکت کنند و از آنجا که هورمونهای آنان نامیزان است، حسهای طبیعی آنان خطرات راحس نمی کند و ممکن است خودرا به کشتن دهند.

در قماربازی، فرد در حین باخت هورمونهایش پایین میاید و در نتیجه حس ناخوشایندی به مالباخته دست میدهد و او از سرِ نا آگاهی این مشکل را به طرف مقابل خود نسبت و ربط میدهد و به این طریق کینه و عداوت بوجود میاید. عشق هم مثل قمار است. زندگی های مبتنی بر عشق، فرد هر گونه کمبود و حس ناخوشانید در زندگی را به فرد مقابل و زوجش ربط میدهد. به همین خاطر خدا از کلمه شیطانی عشق در قرآن استفاده نفرموده است و از مودت و رحمت استفاده می فرماید.

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ﴿۹۰﴾

اى کسانى که ایمان آورده‏ اید شراب و قمار و بتها و تیرهاى قرعه پلیدند [و] از عمل شیطانند پس از آنها دورى گزینید باشد که رستگار شوید (۹۰)

 

إِنَّمَا یُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ فِی الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ وَیَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَعَنِ الصَّلَاةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ ﴿۹۱﴾

همانا شیطان مى‏ خواهد با شراب و قمار میان شما دشمنى و کینه ایجاد کند و شما را از یاد خدا و از نماز باز دارد پس آیا شما دست برمى دارید (۹۱)

 

خدای مهربان، در آیه بالایی، مخدرات و قمار و بتها و تیرهای قرعه را در یک کلمه، عَمَلِ الشَّیْطَانِ نامیده است. یعنی اینها هورمونها و سیستم کالبدی انسان را دستکاری کرده و او را از حالت تعادل خارج میکنند و روانگردانی میکنند و این فرآیند عَمَلِ الشَّیْطَانِ نامیده شده است. عمل الشیطان به زبان ساده همان روانگردانی است. بوسیله روانگردانی، شیطان سوار مغز افراد میشود.

قبلا از یک فیلم ساده لذت میبردی ولی حالا از یک فیلم سیصد قسمتی هم لذت چندانی نمی بری. زیرا سقف ومقاومت هورمونهای خود را نامیزان کرده ای.

 یکبار یکی گفت که آیا ضرب المثل "مستی و راستی" معنای درستی دارد.  این ضرب المثل شیطانی بطرز زیرکانه ای میخواهد بگوید که راستی در مستی است. یک فرد مست، نمیتواند جلو زبان خودش را بگیرد و هر چیزی که به ذهنش میرسد (صحیح و ناصحیح) را بیان میکند و این مورد مخالف خودآگاهی انسان است. آیا ما باید هرچیزی را که دیدیم، آرزو کنیم! آیا ما هر چیزی را که میبینیم میتوانیم بخوریم؟ آیا ما هر چیزی را باید ببینیم و یا بشنویم؟ آیا ما هر چیزی را که به ذهنمان رسید باید به زبان بیاوریم؟ آیا انسان هر چیزی را باید آزمایش کند؟ قطعا جواب این سوالات خیر است. زیرا کنترل نفس و تزکیه نفس یعنی ما باید کنترل زبان و گوش و چشم و سایر اعضای بدن خویش را همیشه در دست داشته باشیم. بنابراین ضرب المثل مستی و راستی یک مفهوم شیطانی پشت آن است که میخواهد دنیای مستی و خماری (تله شیطان) را خوب نمایش دهد.

بعضی را دیده‌ای که میگویند امروز ناخوشم، ناسازم ، کوک نیستم. این حرفها بخاطر عدم تعادل هورمونهای مختلف در بدن است که ناشی از افراط و تفریط های قبلی است. انسان در مقابل کمبود و یا سرریز هورمونهای تولید شده در بدن خود (به هر علتی اعم از استرس، ناراحتی، غم ، اندوه، شادی، هیجان و ...) چندین راه پیش رو دارد.

 

الف: یکی اینکه هیجانات پیش آمده را با کارهای خطرناک خالی کند و غم و اندوه را با دشنام و غیبت و ناسپاسی و ناشکری خالی کند و یا اینکه مواد مخدر مصرف کند و یا اینکه در دیدن فیلم و آهنگها زیاده روی کند و به این روشهای مصنوعی، هورمونها را بالا و پایین ببرد. به این میگویند روانگردانی و عمل شیطان.

 

ب : دومین راه حل، که یک راه حل قرآنی است، صبر است. صبر بطرز خارق العاده ای تمام هورمونها را طبق سیستم رحمانی در بدن ما تنظیم میکند. خدا با صابران است. این نکته فوق العاده و خیلی مهم است. از جمله کسانی که بهشت برین را برای خود می خرند، کسانی هستند که خشم خود را فرو می خورند (وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ) و مردم را می بخشند.

 

الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ ﴿۱۳۴﴾

همانان که در فراخى و تنگى انفاق مى کنند و خشم خود را فرو مى ‏برند و از مردم در مى‏ گذرند و خدا نکوکاران را دوست دارد (۱۳۴)

 

وَالَّذِینَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَمَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ وَلَمْ یُصِرُّوا عَلَى مَا فَعَلُوا وَهُمْ یَعْلَمُونَ ﴿۱۳۵﴾

و آنان که چون کار زشتى کنند یا بر خود ستم روا دارند خدا را به یاد مى ‏آورند و براى گناهانشان آمرزش مى‏ خواهند و چه کسى جز خدا گناهان را مى ‏آمرزد و بر آنچه مرتکب شده‏ اند با آنکه مى‏ دانند [که گناه است] پافشارى نمى کنند (۱۳۵)

 

أُولَئِکَ جَزَاؤُهُمْ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَجَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَنِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِینَ ﴿۱۳۶﴾

آنان پاداششان آمرزشى از جانب پروردگارشان و بوستانهایى است که از زیر [درختان] آن جویبارها روان است جاودانه در آن بمانند و پاداش اهل عمل چه نیکوست (۱۳۶)

 

یکی از ابزارهای مهم در این دنیای فانی، صبر است که بوسیله آن میتوانیم از نفوذ شیطان بر هورمونهای بدن خویش جلوگیری کنیم. بوسیله صبر است که شیطان از وسوسه های خود نا امید شده و به هدف خود نمیرسد.

یکی از خصوصیات بزرگ و عجیب در جهنم این است که هیچکدام از این دو روش را در جهنم نمیتوان اجرا کرد.  گناهکاران در جهنم میگویند که (سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَجَزِعْنَا أَمْ صَبَرْنَا مَا لَنَا مِنْ مَحِیصٍ) چه بى‏ تابى کنیم چه صبر نماییم براى ما یکسان است ما را راه گریزى نیست. جَزِعْنَا مربوط به راه حل اول است (یعنی تخلیه هیجانات و غمها به روش نادرست) و صَبَرْنَا مربوط به روش ایمانداران است.

 

بَرَزُوا لِلَّهِ جَمِیعًا فَقَالَ الضُّعَفَاءُ لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعًا فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذَابِ اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ قَالُوا لَوْ هَدَانَا اللَّهُ لَهَدَیْنَاکُمْ سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَجَزِعْنَا أَمْ صَبَرْنَا مَا لَنَا مِنْ مَحِیصٍ ﴿۲۱﴾

و همگى در برابر خدا ظاهر مى ‏شوند پس ناتوانان به گردنکشان مى‏ گویند ما پیروان شما بودیم آیا چیزى از عذاب خدا را از ما دور مى ‏کنید مى‏ گویند اگر خدا ما را هدایت کرده بود قطعا شما را هدایت میکردیم چه بى‏ تابى کنیم چه صبر نماییم براى ما یکسان است ما را راه گریزى نیست (۲۱)

 

در این دنیای فانی، مردم صبر و یا جزع را به دلخواه خود انتخاب میکنند. این دنیا ، جای انتخاب است. اما در جهنم هیچکدام از این دو روش، کار ساز نیست. یعنی حتی نمیتوان با توهین و دشنام و غیبت و ناسپاسی و کفر، تخلیه روانی انجام داد و این به آن معناست که حتی نمیتوان به دروغ هم خود را تخلیه کرد و صبر هم بیفایده است. طراحی هورمونهای کالبد جهنمی افراد طوری است که هورمونها را نمیتوان با صبر آرام کرد و یا آن را تخلیه کرد.

هر روشی که انسان به غلط بودن آن ایمان داشته باشد ولی در زندگی خویش از آن استفاده کند، جادو نامیده میشود.  بعضی ها برای فرار از پیری، عملهای جراحی متعدد انجام میدهند، با آنکه میدانند غلط! است و این یک اعتیاد و جادو است. دل بستن به زیبایی ظاهری ، زمانی که سن بالا رود، اثرات مخربش را نشان میدهد و افراد برای حفظ موقعیت هورمونهای تولید شده بدن خود، دست به جوانسازی بدن خویش میزنند؛ در حالیکه کالبد آنان پیر شده است و نمیتوان به این روشها خود را جوانتر نشان داد. در آخرین آیه سوره بقره، خدا میفرماید که لَا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا  لَهَا مَا کَسَبَتْ وَعَلَیْهَا مَا اکْتَسَبَتْ . آنچه (از خوبى‏) به دست آورده به سود او (لَهَا مَا کَسَبَتْ)، و آنچه (از بدى‏) به دست آورده به زیان اوست (وَعَلَیْهَا مَا اکْتَسَبَتْ).  یکی تلاش میکند که زندگی عادی را طی کند و اعمال صالح انجام دهد و این همان "لها ما کسبت" است. اما عده ای هم تلاش میکنند که خود را با روشهای غیر معمول جوانتر نشان دهند و خود و سایرین را فریب دهند و پول خود را هدر دهند و این همان "علیها ما اکتسبت" است. یعنی تلاش و کوششان علیه خودشان است و بیهوده است.

 

لَا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا لَهَا مَا کَسَبَتْ وَعَلَیْهَا مَا اکْتَسَبَتْ رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِینَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلَا تَحْمِلْ عَلَیْنَا إِصْرًا کَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا أَنْتَ مَوْلَانَا فَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ ﴿۲۸۶﴾

خداوند هیچ کس را جز به قدر توانایى‏ اش تکلیف نمى ‏کند. آنچه (از خوبى‏) به دست آورده به سود او، و آنچه (از بدى‏) به دست آورده به زیان اوست‏. پروردگارا، اگر فراموش کردیم یا به خطا رفتیم بر ما مگیر، پروردگارا، هیچ بار گرانى بر (دوش‏) ما مگذار؛ همچنانکه بر (دوش‏) کسانى که پیش از ما بودند نهادى‏. پروردگارا، و آنچه تاب آن نداریم بر ما تحمیل مکن‏؛ و از ما درگذر؛ و ما را ببخشاى و بر ما رحمت آور؛ سرور ما تویى‏؛ پس ما را بر گروه کافران پیروز کن‏. (۲۸۶)

 

مطلبی را اینجا عرض کنم که تا بحال گفته نشده است. بزرگترین و خطرناکترین اعتیاد انسانها، اعتیاد به فلسفه زندگی است. باور به فلسفه های غلط تمام مسیر زندگی افراد را تا آخر عوض میکند. مثل این است که مسیر را از اول اشتباه انتخاب کرده باشید. مثلا اگر کسی فلسفه زندگیش را رسیدن به لذت انتخاب کند، هیچوقت خوشبخت نخواهد شد. انتخاب لذت گرائی به عنوان هدف زندگی، قطعا افراط و تفریط به دنبال دارد و افراط و تفریط و اسراف در سیستم رحمانی جایی ندارد. در سوره الفاتحه،  الضالین کسانی هستند که فلسفه اشتباه در زندگی برای خویش انتخاب میکنند.  فلسفه زندگی در قرآن "دین" نامیده شده است. یوم الدین یعنی روزی که فلسفه واقعی زندگی برای همگی مشخص میشود. وقتی خدا میفرماید که با مشرکین ازدواج نکنید؛ یعنی اینکه ازدواج دو نفر با دو فلسفه متضاد، اشتباه است. مشرک و موحد دو فلسفه و دید متفاوت و حتی متضاد نسبت  به زندگی دارند. یعنی این دو، دو دین مختلف دارند. ازدواج ، به معنای ازدواج "فقط دو کالبد بشری از نظر جنسی" نیست، بلکه ازدواج دو فرد هدف دار است. ازواج باید همدیگر را به سمت خدا فراخوانند و در این راه همدیگر را کمک کنند و هدف اصلی ازدواج همین است. عشق اهداف ازدواج را نابوده کرده است و افراد بجای کمک همدیگر در تزکیه نفس و رشد آن، به رقیبان و دشمن  و مالک همدیگر تبدیل میشوند.

در سیستم خدا جمع اضداد امکان پذیر نیست و یوم الدین همه این اختلافات قضاوت خواهد شد. خدای مهربان برای جلوگیری از جمع اضداد، حتی روش زندگی (دین) را برای ما مشخص نموده است (الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا ) .  در روز قیامت، فلسفه های زندگی قضاوت خواهند شد. جهنم جایی است که برای افراد با فلسفه های اشتباه طراحی شده است. کسی که در این دنیای فانی، همیشه دنبال لذت باشد و خود را معتاد کند؛ در جهنم، میوه زقوم در اختیار او قرار داده میشود که به معنای واقعی ماده مخدر است و کسانی که مصرف کنند؛ برای همیشه گرفتارش میشوند. تصور نکنید که زقوم لذت بخش است، بلکه تماما درد است و زنجیر و بردگی. در آن روز شیطان نمیتواند این مواد را تزئین کند و افراد را فریب دهد و بنابراین ماهیت واقعی این مواد مشخص خواهد شد. تمام فلسفه های غلط زندگی، در روز دین، غلط بودنشان مشخص میشود و افراد به همان فلسفه ها سپرده میشوند.  جحیم قسمتی است در جهنم و چنین جایی است و بد جایگاهی است.

  • اسعد حسینی
۱۸
خرداد
۰۲

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت چهل و نهم)

تخلیه روانی

 

انسان ساخته دست خودش را باور میکند ولی ساخته خدای عالمیان را انکار میکند. بشر در زمین صادقانه دنبال حل مشکلات خویش نیست، بلکه او بیشتر دنبال این است که مشکلاتش را بازگو کند و یا بشنود. مثلا اگرکسی نصیحتش کند، بدش میاید؛ ولی اگر فرد دیگری مشکلش را بازگو کند و او را مظلوم خطاب کند و موقعیت او را تایید کند، خوشش میاید! یک آهنگ یا سخنرانی گوش میکند تا که مشکلاتش را بشنود ولی قرآن که راه حل مشکلاتش را میگوید، گوش نمیکند. یک آهنگ و موسیقی و یا یک فیلم که احساسات انسان را منحرف میکند، نه تنها مشکلات را حل نمی کند، بلکه در مشکلات موحود هر چه بیشتر میدمد (نمونه واقعی نفاثات فی العقد).

وقتی به مشکل برمیخورد، سعی میکند که آهنگی گوش کند که شکست خوردن و نا امیدی در آن باشد و فکر میکند که با مظلوم نمایی و در حس فرو رفتن، مشکلش حل میشود. این روش برخورد با مشکلات، پیشنهاد شیطان است به فریب خورده ها و اکثر مردم متاسفانه از این روشها پیروی میکنند. شیطان حس نا امیدی، مظلوم نمایی، کفران نعمت و ... را به قربانیان خویش الهام میکند. ما باید در روش و روند زندگی خویش تغییر و تحولات زیادی ایجاد کنیم، تا بتوانیم موفق شویم و از دست غرورهای حاصل از دنیای موقت و فانی نجات یابیم. خدا متاع زندگی این دنیای پست را قلیل، فانی، زودگذر، مایه تفاخر و ... میشمارد. خدا زندگی ما در روی زمین را زندگی دنیا (زندگی پست) نامیده است. از این نظر دون و پست است که هیچ چیز آن پایدار و همیشگی نیست. هیچ چیزی دراین دنیای پست، به آدمی لذت واقعی نمیدهد. حتی لذتهایی هم که هست، در نهایت رنج و درد به همراه دارد.  مثلا از بچه داشتن لذت میبری ولی بعدا رفتارهایی از او میبینی که لذت آن از بین میرود و یا مال دنیا جمع میکنی و کلی تلاش میکنی، در نهایت دو متر کفن نصیبت میشود . در این دنیای پست، هر لذتی ، رنج و درد به همراه دارد. به همین خاطر برای تسکین این دردها و آلام، خدا به ما پیشنهاد داده است که کلامش را بشنویم و آن را با جان و دل عمل کنیم. باید جهان بینی خویش را طبق قرآن تنظیم کنیم. وقتی قرآن میخوانید، با این تصور بخوانید که کلمات آن از خداست و خدا دارد با ما حرف میزند. خدا با ما از طریق یک کتاب حرف میزند و این نشان میدهد که خدا چقدر رحمان و رحیم است. خدا بسیار رحمان و رحیم است و ما دراین دنیای پست به این مساله کاملا واقف نمیشویم. بعد از مردن متوجه خواهیم شد که خدا چقدر نسبت به ما رحم داشته است. خیلی از ابعاد رحمانیت خدا بعدا مشخص خواهد شد. خطرات و درد و رنجهای زیادی در متاع دنیا هست . خدا ما را از این خطرات آگاه کرده است و نسبت به آن هشدار داده است. خدا صادقانه به ما میگوید که خوشیهای دنیا مثل یک شکوفه (زَهْرَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا) است که پایدار نیست و فقط چند صباحی برای افراد ظاهر میشود. خدا صادقانه به ما میگوید که به زمین نچسبید و آخرت را انتخاب کنید. کسی که از خدا بترسد و کلام خدا را بشنود، با جان و دل میپذیرد و چنین کسانی، وارد بهشت  خواهند شد و از آتش جهنم محفوظ خواهند ماند. اگر تاریخ و سیر پیشرفت انسان در تکنولوژی را بررسی کنیم، متوجه خواهیم شد که شیاطین هم روشهای فریب خویش را عوض میکنند و هر بار روی موجهای تکنولوژی روز سوار میشوند و آنان هم در روشهای فریب پیشرفته تر میشوند. هر چقدر که انسان پیشرفته تر میشود، شیاطین هم روشهای فریب خویش را پیشرفته تر و گسترده تر میکنند.

توانایی های هوش مصنوعی در حال پیشرفت فوق العاده ای است، طوریکه سازندگانش در حال باور این مساله هستند که بزودی هوش مصنوعی از آنان پیشی می گیرد. باور عمیق و اعتماد به خروجی های یک ماشین هوش، خطرات زیادی را به دنبال دارد. خود ماشین هوش، واقعی است و طبق الگوریتم مشخصی کار میکند ولی چطور از ساخته های آن استفاده شود مهم است. بوسیله هوش مصنوعی میتوان براحتی یک مقاله و کتاب و یا فیلم در موضوعات مختلف ساخت. تا اینجای کار مشکلی نیست ولی اگر یک فیلم غیرواقعی ساخته شود و همه باورش کنند و مردم زندگی را براساس این موهومات ماشینی بنا کنند، اینجاست که خطرناک میشود.

در قدیم ، شیاطین و اجنه بصورت جسمی و در شکل دیو وارد دنیای انسانها میشدند و مردم را فریب میدادند. اما اکنون این پدیده رخ نمیدهد، زیرا انسانها به آن مرحله از رشد رسیده اند که فیلم میسازند و بنابراین استفاده از این روش قدیمی زیاد هیجان انگیز نیست و برای شیاطین در فریب انسانهای عصر تکنولوژی، زیاد کارا نیست. شیاطین اکنون در قالب تخیلات، توهمات، فیلمهای سینمایی و بازیهای کامپیوتری، ایده های خود را گسترش میدهند. هر چند که این فیلمها ساخته دست انسان است، اما شیاطین روی این ساخته ها سوار میشوند و فلسفه های خود را از این طریق رواج میدهند. همانطور که زمان قدیم، از طریق اشعار نسل به نسل، تفکرات ابلیس منتقل شد و اکنون همان تفکرات در فضای فیلمها و آهنگها مثل یک انگل و ویروس جاریست.

تا زمان حال ، مردم فیلهای سینمایی و تلویزیونی را باور میکردند و اکنون مطالب داخل اینترنت و مدتی دیگر مطالب و محتواهای تولید شده بوسیله هوش مصنوعی. سی چهل سال پیش، فیلمهای هندی رواج عجیبی داشت و همه آن را  باور می کردند و توهمات داخل این فیلمها به طرز عجیبی وارد زندگی مردم شده بود. اکنون این فیلمها از رونق سابق افتاده و مردم روشهای دیگری برای لذت ذهن انتخاب کرده اند.

وقتی از موتور جستجوی هوش مصنوعی میپرسند که برای ضعف چشم چکار کنیم! او خوردن هویج را پیشنهاد میدهد! فرد کنجکاو از این جواب تعجب میکند و حال آنکه خودش جوابش را میداند. انسان قطعا در آینده میخواهد که خیلی امورات زندگیش را به تصمیمات هوش مصنوعی بسپارد و خود را راحتتر کند و به این نوع رفاه روی می آورد. استفاده درست از هوش مصنوعی امر بدی نیست ولی امیدوارم مثل فیلمهای تلویزیونی نشود که مردم را وارد خیالات و آلفا میکنند و زندگی واقعی را از آنان گرفته اند. فیلمها و شوهای تلویزیونی به نرمی ، خیانت را ترویج و چهره ای غیر واقعی از زنان و مردان ترسیم میکنند و مردم را فریب میدهند. شیطان در قدیم به صورت موجودی زشت و شاخ دار و منشاء شر معرفی میشد ولی اکنون نمیتوان شیطان را به آن روش دید، بلکه شیطان خودش را در لابلای تولیدات انسانی مثل فیلمها، اشعار و آهنگها جا میزند. در گذشته مردم تاثیرات شیاطین را در زندگی خویش بوضوح می دیدند ولی اکنون باید با چشم بصیرت این تاثیرات را دید. اگر کسی بداند که دیدن یک فیلم که ماجرای خیانت در آن عادی جلوه داده شده است ، چقدر تاثیر بدی در محیط زندگیش دارد؛ دیگر نگاه نمی کند. زیرا او میداند که شیطان در این جا بصورت دیگری خود را نمایانده است و طور دیگری در ساخته های بشر مخفی شده است. انسان بعد از مدتی یادش میرود که این فیلمها را خودش (یا هم نوع خودش) ساخته است و به طور جدی آن را باور میکند. قطعا در آینده هم انسان بازهم فریب میخورد و یادش میرود که هوش مصنوعی را خودش ساخته است و دل به آن ساخته ها می بندد. از تولید یک فیلم میتوان استفاده خوب هم کرد ولی اینها فقط یک ابزار است. متاسفانه مردم قدرت تشخیص انرژی های شرور را در فیلمها و ساخته های خود ندارند. هنر پیشه ای در فیلم چندین عمل زیبایی انجام داده است  و لباسهای فاخر میپوشد، فردی این فیلم را دیده و تحت تاثیر قیافه ظاهری هنرپیشه در فیلم قرار گرفته و باور میکند که اعمال جراحی و لباسهای اینچنینی برای او خوشبختی می آورند. پس او هم جریان زندگیش تغییر میکند. حال آنکه این فقط یک فیلم است و قرار نیست او باورش کند. شیطان به این طریق کارهای زشت را خوب جلوه میدهد. هیچ کشوری و یا تمدنی، افول و سقوط خود را نتوانسته است پیش بینی کند. زیرا مقدمه افول و سقوط، توهمات است که مانع از دیدن واقعیتها میشوند.

در فیلمها، عشق زیاد به چشم می آید و زیاد از این موضوعات شنیده میشود. قطعا در دنیای آینده، هوش مصنوعی عشق را به عنوان راه کار خیلی از مشکلات خانوادگی ارائه میکند که اشتباه اندر اشتباه است. عشق یک مفهوم کاملا شیطانی است و معنای واقعی عشق ، جدی گرفتن زینتهای دنیای پست و فانی است. اما شیطان و جنودش آن را جدی گرفته اند و روی پیروان خویش هم اجرا میکنند. پزشکان مغز یک انسان عشق زده را اسکن کردند و دریافتند بخشهایی از مغز او خاموش و یا ضعیف میشود و در نتیجه در تصمیمات مهم زندگی دچار اشتباه میشود. برای اثبات این مورد، بیایید واکنشهای دو خواننده نسبت به حوادث زندگی پیش آمده را بررسی کنیم.

شکیرا خواننده مشهور که طرفداران زیادی هم دارد بعد از دوازده سال زندگی مشترک با فوتبالیست معروف پیکه ، از همدیگر جدا شدند. بررسی رفتارهای آنان بعد از جدایی، نکات جالبی را در مورد موسیقی و احساسات برای ما آشکار میکند. بعد از جدایی، او علیه پیکه تابحال چندین آهنگ خوانده است و در آن آهنگها احساسات تنفر و خشم خویش را ابراز نموده است. او میگوید که این آهنگها را میخواند تا خود را تخلیه کند.

اما چرا شکیرا چنین حرفهایی زد و چنین عمل کرد. این واکنش او به طرز فکر او نسبت به زندگی بر میگردد. او نسبت به زندگی با همسرش میگوید که : نمیخواهم او من را به عنوان همسر ببیند ترجیح میدهم من را به عنوان معشوقه اش ببیند، مثل یک میوه ممنوعه. میخواهم همیشه حواسش جمع من باشد و ...

او گفت من سعی کردم رو راست باشم و از موسیقی به عنوان راهی برای تخلیه روانی خویش استفاده کنم و خواندن این اشعار آرامم میکند.

من اینجا کاری ندارم که کدامیک از این دو (پیکه و یا شکیرا) مقصر است؛ ولی همانطور که می بینید ، شکیرا در دنیای موسیقی و آواز غرق شده است و راه حلهای زندگیش را  هم در همین مسیر انتخاب میکند. او برای تخلیه خویش، از همان دنیای موسیقی استفاده میکند.

تخلیه روانی یعنی یک احساس مثل خشم، کینه، تنفر و ... را آنقدر تکرار کنید طوریکه فرد سیر شود. اما مردم نمیدانند که تخلیه روانی بوسیله تکرار احساساتی مثل خشم، کینه، تنفر و ... امکان پذیر نیست. در سیستم رحمانی، دقیقا باید این صفات را تکرار نکرد تا تخلیه انجام گیرد. اما در سیستم شیطانی با ابراز و تکرار این صفات، فرد فکر میکند که تخلیه میشود. زمانی که آدمیان یک فیلم را و یا یک آهنگ را باور میکنند، در مشکلات خویش در زندگی واقعی هم، از همین روشهای داخل فیلمها و آهنگها و اشعار استفاده میکنند. شهریار شاعر معروف در جوانی عاشق یک دختر میشود و او به عشقش نمی رسد و اما او در ادامه تا آخر عمرش در اشعارش از همین شکستها صحبت میکند و اشعار را حلال مشکلات خویش انتخاب میکند و به نوع از این اشعار برای تخلیه روانی خویش استفاده میکند. غافل از آنکه اشعار مشکلات را ادامه میدهند و بزرگترش میکنند.

یک خواننده ایرانی دیگر به نام امیر تتلو بعد از زلزله ترکیه احساسات خویش را ابراز داشته و می گوید : من می توانم ترکیه رو از زلزله تجات بدهم؛ اگر صدای عشق تولید نکنم زلزله های بیشتری اتفاق خواهد افتاد.

لطفا به متن کامل پیام او در اینستاگرام توجه کنید. او فکر میکند که عشق به آهنگهای او راه نجات از مشکلات است!

 

همانطور که می بینید، این افراد خودشان را خیلی مهم می پندارند و فکر میکنند که امور کارها در دستشان است (اینها همان اثرات وحدت وجود است و به نوعی خود را یک خداگونه معرفی میکنند). این نوع توهمات فقط در دنیای عشق امکان پذیر است. شاعری مثل مولوی، اوصافی که خدا برای قرآن قائل است را برای مثنوی هم قائل است. مثلا همانطور که پیام قرآن را "فقط مطهرون" درک میکنند (لَا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ ﴿۷۹)، مولوی هم چنین خواصی برای کتابش قائل است و میخواهد به خواننده القاء کند که کتاب مثنوی بر او هم نازل شده است. این جور توهمات فقط در وحدت وجود و دنیای عشق امکان پذیر است.

شیطان از طریق مدیومها با انسانها صحبت میکند. مدیومها کسانی هستند که حرفهای شیطان را از طریق شعر و اوهام و آواز و فیلم و سایر ابزارها به مقلدین و فالورهای خود میرسانند. متن یکی از آهنگهای تتلو را بررسی کنید؛ متوجه خواهید شد که شیطان از طریق این متون، حرفهای خود را میزند. شیطان سعی دارد که از طریق این آهنگها، بگوید که "انا الحق". گاهی از زبان حلاج و گاهی از زبان شعرا و  گاهی از زبان آوازخوانهای دیگر.

متن شعر شیطانی و بی ادبانه آهنگ تتلو: گاهی شیطان در درونِ من خودش را پیدا میکند، باکی نیست ، برای بالاتر از خدا بودن باید شیطان را بخشید، زیرا آنکه بخشنده ترین است کاری جز بخشیدن ندارد. گاهی شیطان خودش را در درونِ من پیدا میکند ، باکی نیست ، اعوذبالله. یه معمای حل نشده ی سخت، یه معلمِ خسته یه تنِ فرسوده ی خاکی، با یه جفت چشم باز و یه جفت لب ولی بسته، غریبه ام، غریبه ام با همه شهر و به این دود و به این زهر وابسته. من بهش سجده نکردم تووی این بیراهه ی خاکستری، من الکی دنبالِ عشق که نگردم نه، شب بیدار و روزو خوابم، بد شلوغ و بد خرابم، سیبو اما من نچیدم دائما بد رو هوا اما آخه خب من رو زمین آدم ندیدم من رو زمین آدم ندیدم. اگه شیطان بَده باید بگم که توو بغل خودِ شیطان بودی دیشب، من برهنه تو برهنه، خود حیوان بودی بی شرم

 

یکی از آهنگهای خارجی که بسیاری بعد از شنیدن آن خودکشی کرده اند. یکشنبه‌ی غم‌انگیز است. کفاشی بعد از شنیدن این آهنگ خودکشی میکند و بازماندگان متوجه شدند که که کاغذی با چند بیت شعر از شعر مشهور یکشنبه غم انگیز از متوفی به جامانده است. این ترانه غمگین خاطره ای شخصی را برای فرد قربانی تداعی می کرده است. فرد با گوش دادن این آهنگ، مشکلاتش بزرگتر شد و رو به خودکشی آورد. برخلاف باور عموم مردم، آهنگها و فیلمها ، باعث تخلیه روانی نیستند؛ بلکه روان آدمی را سنگینتر میکنند و نفاثات فی العقد (در آتش مشکلات می دمند و مشکلات را بزرگتر میکنند) هستند.

 

متن این آهنگ:

یکشنبه‌ی غم‌انگیز است،ساعات من سرشار از بی‌خوابی است. عزیزترینم، سایه‌هایی که با من زندگی می‌کنند بی‌شمارند. گل‌های کوچک سفید هرگز بیدارت نمی‌کنند.نه در جایی که درشکه‌ی سیاهِ اندوه تو را دربر گرفته‌ است. فرشته‌ها ابداً به فکر برگرداندن تو نیستند،آیا خشمگین می‌شوند اگر من به پیوستن به تو فکر کنم. یکشنبه غم‌انگیز، غم‌انگیز یکشنبه است، با سایه‌هایش آن را می‌گذرانم، من و قلبم عزم کرده‌ایم که همه چیز را تمام کنیم. بزودی شمع‌ها روشن خواهند شد و دعاگزارانی می‌آیند که غمگین‌اند می‌دانم

 

این آهنگها همگی از موضوع اخراج از بهشت و برگشت به بهشت صبحت میکند. اینها همان نقطه شکست شیطان است و شیطان میخواهد بگوید و ثابت کند که در موضوع سجده نکردن به آدم، حق با اوست و شیطان سعی در گسترش این ایده ها بین انسانها دارد و به این طریق بر انسانها مسلط میشود. این نوع اشعار که از طرف شیطان بر شاعران نازل میشود باعث میشود که افراد اختیار خود را از دست دهند و وارد خلسه شوند.

 

 یکی بعد از شنیدن این آهنگ گفته که:  در خانه تنها بهشون گوش فرا دادم حس نا معلومی گربیان گیرم شد.

یکی دیگر میگفت: از خودم ترسیدم!

یکی دیگر می گفت: این اهنگ تا اعماق وجود من نفوذ میکند.

یکی دیگر می گفت:: به عنوان لالایی شبا ازش استفاده میتوان کرد.


به دلیل وجود کتابهای شعر زیاد در ایران ، اشعار بسیار نا امید کننده تر از این اشعار وجود دارد که شیطان از این طریق با مردم حرف میزند. حافظ، هم درد دلهای دنیای شیاطین و اجنه را در قالب شعر در چند جاى دیوان خود آورده است؛ از جمله:

 

 پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت

ناخلف باشم اگر من به جوى نفروشم

 

شیطان از هر طریقی به دنیای انسانها نفوذ میکند. روشها به مرور زمان فرق کرده و میکند. زمانی اشعار، و فیلمها، آهنگها، کلیپهای دنیای اینترنت، جدیدا هم خروجی های هوش مصنوعی. روشهای زندگی عوض میشوند و ما نباید فریب این روشها را بخوریم. باید از تکنولوژی صحیح و فقط در آن زمینه استفاده کرد. یک مکانیک اتوموبیل مثل سابق حواسش به کارش نیست و مدام سرش توی گوشی است و بشر بالاخره مجبور میشود که خیلی از کارها را به هوش مصنوعی بسپارد تا انجام دهد. اما بشر در بیکاری، هر چیزی به سرش میزند و خطرات آهنگها و فیلمها و احساسات تولیدی فضای مجازی روز به روز بیشتر میشود.

  • اسعد حسینی
۱۱
خرداد
۰۲

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت چهل و هشتم)

ده فرمان

 

زمین میتوانست برای زندگی ما خیلی سخت تر باشد. فلسفه عذابهای طبیعی هم در همین نکته نهفته است. در جایی که پشتیبانی خدا از ساکنان زمین کم شود، حوادث طبیعی زمین به ضرر افراد است و مثل یک عذاب زندگی ها را به هم می ریزد.  اما خدا لطف فراوانی به ما کرده است و در بیشتر موارد زمین را برای زندگی هموار نگه میدارد. منظور از سجده ملائک ، همین نکته بود. ملائک به امر خدا،  زمین را برای زندگی ما هموار نگه می دارند. اما شیطان سجده نکرد، به این معناست که زمین را برای زندگی ناهموار میکند. شما تصور کنید که اگر همه مردم دنیا به حرف شیطان گوش کنند و دزد و قاتل و خیانتکار و فاسد شوند؛ در آنصورت قطعا نظم کلی زمین به هم میریزد. فلسفه عذابهای طبیعی هم همین است. در آنجایی که فساد لبریز میشود و نظم طبیعی زمین به هم میخورد، زمین خاصیت طبیعی خود را نشان میدهد و خدا بخاطر فساد فراوان ساکنین زمین، فقط به مدت یک دقیقه پشتیبانی کمتری انجام میدهد و همین یک دقیقه برای یک زلزله کافی است که آن منطقه را به هم بریزد.

بیشتر قضاوتهای عجولانه ما راجع به حوادث طبیعی پیش آمده، بخاطر درک نادرست و اطلاعات ناقص ماست. به گزارش سایت بیگ بنگ؛ خطرناک‌ترین ذرات کهکشان‌های دور با افزایش فعالیت خورشیدی منحرف می‌شوند و در واقع خورشید ازاین جهت  به نوعی از کره زمین محافظت می کند. اگر محور زمین، دارای انحراف یا کج‌شدگی نبود، همیشه خورشید به یک حالت به زمین می‌تابید و آب و هوای مناطق مختلف زمین همواره ثابت می‌ماند؛ انحراف مداری زمین باعث شده که در طول گردش سالانه خود به دور خورشید همواره چهار فصل را تجربه کنیم. در فصل پاییز، خورشید بر نیمکره شمالی مایل می‌تابد و روزها کوتاه‌تر و رفته رفته سردتر می‌شود؛ همچنین خورشید در این فصل سایه‌های بلندتری ایجاد می‌کند که دلیل آن نیز چیزی جز مایل‌تر بودن تابش خورشید نیست. اینها همگی نشان از برنامه ریزی دقیقی دارد که خدا برای ساکنین زمین در نظر گرفته است و تماما تاکیدی است بر این هدف مهم.

 بدن ما طوری آفریده شده است و از موادی درست شده است که توانایی زندگی ابدی را ندارد. تغییر و تحولات زمین هم طوری آفریده شده اند که انگار ما مسافریم و نابودی بدن ما حتمی است. کسی که درک درستی از علت در زمین بودن ما نداشته باشد؛ این تغییر و تحولات زمین را درک نمیکند. در صورت درک این مسائل، مرگ مثل سایر اتفاقات زندگی براحتی قابل پذیرش است. راهی که خدا برای ما در نظر گرفته است، بسیار راحت تر است از راهی که شیطان پیشنهاد میدهد. شیطان ملعون میان مردم، راه زندگی سالم در زمین را از مردم می گیرد. شیطان مسیر پاکی را کاری سخت و محدود کننده معرفی میکند ولی در عوض مسیر گناه را به عنوان لذتی مفرح، هیجان انگیز و بی پایان معرفی میکند. شیطان مسیر گناه را آزادی خواهی معرفی میکند. اما ما نباید مسیر را با مقصد اشتباه بگیریم. درست است که سفر شامل سختی ها می شود ، اما در درد و سختی است که ما هدف و معنا و مقصد را پیدا می کنیم. شیطان گرفتن جان انسانها و صفات کینه و خشم را قدرت بحساب می آورد؛ اما در عوض کنترل خشم و بخشش و نجات جان انسانها و سایر صفات نیک است که زندگی ما را ساده تر میکند. در مجموع، اگر فردی در زندگی خود پایبند این صفات خوب باشد و خدا را در اولویت قرار دهد، در کل خوشحالتر از کسی خواهد بود که به این صفات نیک اعتقاد ندارد. بعضی فرامین که خدا برای بشر فرستاده است، جنبه حیاتی دارند و یک جامعه بدون این فرامین می گندد و از مسیر منحرف میشود و هدف و مقصد را از دست میدهد.در زمان نزول تورات،خدا ده فرمان برای بشریت فرستاد که فرمانهایی اساسی برای جامعه بشریت بوده است و هم اکنون هم هست. ده فرمان که خدا در الواح برای بشریت نگاشت اینها بودند.

 

  1. من خدا، خالق تو هستم که تو را از اسارت و بندگی آزاد ساختم.
  2. تو را معبود دیگری جز من نباشد. هیچ تصویری از آنچه در آسمان یا بر روی زمین یا در آب است، نساز و آنها را پرستش نکن.
  3. نام خدای خالقت را بیهوده بر زبان نیاور.
  4. روز شنبه را یاد دار تا آن را مقدس بداری (ممنوعیت هر گونه کلک شرعی و حقه فقهی).
  5. پدر و مادرت را احترام بگذار .
  6. قتل نکن.
  7. زنا نکن.
  8. دزدی نکن.
  9. شهادت دروغ نده.
  10. چشم طمع به مال و ناموس همسایه و نزدیکان و همکاران و دوستان و ... نداشته باش.

 

البته قبل از این ده فرمان؛ هفت فرمان در زمان آدم تا نوح هم نازل شد که عبارت بودند از:

  1. ممنوعیت بت‌پرستی: بت نپرستید          
  2. ممنوعیت کشتن: خون کسی را به ناحق بر زمین مریزید، خودکشی نکنید و فرزندان خود را نکشید و قربانی نکنید.
  3. ممنوعیت زنا: زنا مکنید.
  4. ممنوعیت قسم ناروا: سوگند ناروا نخورید و تهمت نزنید.
  5. گوشت حیوان زنده را نخورید
  6. عدل و داوری را برپا سازید.
  7. تشکیل دادگاه شرعی. برای نظارت بر انجام شش فرمان مورد اشاره.

 

این ده فرمان و نسخه قبلی تر آن یعنی هفت فرمان در کل بطرز گسترده تری در آخرین کتاب خدا ، قرآن هم آمده است.

 

قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ أَلَّا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئًا وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَکُمْ مِنْ إِمْلَاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَإِیَّاهُمْ وَلَا تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ذَلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ﴿۱۵۱﴾

بگو بیایید تا آنچه را پروردگارتان بر شما حرام کرده براى شما بخوانم چیزى را با او شریک قرار مدهید و به پدر و مادر احسان کنید و فرزندان خود را از بیم تنگدستى مکشید ما شما و آنان را روزى مى ‏رسانیم و به کارهاى زشت چه علنى آن و چه پوشیده[اش] نزدیک مشوید و نفسى را که خدا حرام گردانیده جز بحق مکشید اینهاست که [خدا] شما را به [انجام دادن] آن سفارش کرده است باشد که بیندیشد (۱۵۱)

 

وَلَا تَقْرَبُوا مَالَ الْیَتِیمِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ حَتَّى یَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُوا الْکَیْلَ وَالْمِیزَانَ بِالْقِسْطِ لَا نُکَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَلَوْ کَانَ ذَا قُرْبَى وَبِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا ذَلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ ﴿۱۵۲﴾

و به مال یتیم جز به نحوى [هر چه نیکوتر] نزدیک مشوید تا به حد رشد خود برسد و پیمانه و ترازو را به عدالت تمام بپیمایید هیچ کس را جز به قدر توانش تکلیف نمى ‏کنیم و چون [به داورى یا شهادت] سخن گویید دادگرى کنید هر چند [در باره] خویشاوند [شما] باشد و به پیمان خدا وفا کنید اینهاست که [خدا] شما را به آن سفارش کرده است باشد که پند گیرید (۱۵۲)

 

وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ ذَلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ ﴿۱۵۳﴾

و [بدانید] این است راه راست من پس از آن پیروى کنید و از راه ‏ها[ى دیگر] که شما را از راه وى پراکنده مى‏ سازد پیروى مکنید اینهاست که [خدا] شما را به آن سفارش کرده است باشد که به تقوا گرایید (۱۵۳)

 

ثُمَّ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ تَمَامًا عَلَى الَّذِی أَحْسَنَ وَتَفْصِیلًا لِکُلِّ شَیْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً لَعَلَّهُمْ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ ﴿۱۵۴﴾

آنگاه به موسى کتاب دادیم براى اینکه [نعمت را] بر کسى که نیکى کرده است تمام کنیم و براى اینکه هر چیزى را بیان نماییم و هدایت و رحمتى باشد امید که به لقاى پروردگارشان ایمان بیاورند (۱۵۴)

 

وَهَذَا کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَکٌ فَاتَّبِعُوهُ وَاتَّقُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ ﴿۱۵۵﴾

و این خجسته کتابى است که ما آن را نازل کردیم پس از آن پیروى کنید و پرهیزگارى نمایید باشد که مورد رحمت قرار گیرید (۱۵۵)

 

بعد از این فرامین مهم، خدا در آیه 154 از کتاب موسی حرف میزند و این نشان میدهد که خدا هم اکنون هم هیچکدام از این ده فرمان را نقض نکرده است و این ده فرمان هنوز براساس آیات قرآن معتبر است.

شاید تعجب کنید که هر سیستم شیطانی بر روی کره زمین، از طرق مختلف، خواسته و ناخواسته تعدادی از این ده فرمان را نقض میکنند. سیستمهای شیطانی بطرز زیرکانه ای این فرامین را منحرف میکنند. مثلا یکی از فرامین این است که قتل نکنید. اما داعش که خود را مسلمان! هم می نامند، براحتی جان آدمیان را می گیرند و قتل مرتکب میشوند. خدا در یک فرمان می فرماید که قتل نکنید ولی داعش و گروههای مشابه این فرمان را منحرف کرده اند و به صورت "هیچ مومنی را نکشید" تحریف کردند. زمانی با یک سلفی بحث میکردم. گفتم گرفتن جان هیچ انسانی بجز در حالت قصاص متقابل جایز نیست. او در جواب گفت که اگر انسان کافر باشد، مشکلی ندارد! آیه قرآن را برایش ذکر کردم که: (مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا وَمَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا ) ؛ اما او خیلی راحت بوسیله حدیث؛ این آیه قرآن را دور زد و گفت که این آیه برای غیرمومنان نیست. متاسفانه توسط حدیث براحتی آیات صریح قرآنی دور زده میشوند.

در مقابل فرمان "زنا نکنید"؛ بشریت راه حلهای فریب زیادی برای در رفتن از زیر این فرمان ایجاد کرده است. دوست دختر گرفتن و دوست پسر گرفتن و ازدواجهای سفید و بنفش و ... راه حلهای شیطانی بشریت برای نقض کردن این قانون است. در حالی که خدا برای کسانی که امکان ازدواج ندارند، عفت و پاکدامنی را توصیه فرموده است تا که بوقتش خدا از فضل خویش آنان را بی نیاز گرداند. (وَلْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لَا یَجِدُونَ نِکَاحًا حَتَّى یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ - و کسانى که [وسیله] زناشویى نمى‏ یابند باید عفت ورزند تا خدا آنان را از فضل خویش بى ‏نیاز گرداند)

 افرادی که از این قبیل امور دفاع می کنند و در رواج چنین اعمالی مشارکت می کنند، گمان می کنند که دارند خدا را فریب می دهند؛ گویی در نظام خدا خللی پیدا کرده اند!، اما بدون اینکه درک کنند فقط خودشان را فریب می دهند. سیستم ما براساس قوانین خدا و برای آن ساخته شده است و اگر قوانینی غیر از آن بر ما جاری شود؛ خوشبخت نخواهیم شد. قطعا طبق هیچ کلکی نمیتوان زنا را توجیه کرد. یک ارتباط جنسی وقتی که طبق سیستم خدا نباشد، خودبخود زناست. تعهد و وفاداری جزو فاکتورهای لاینفک یک ازدواج است و هر ارتباطی که پنهانی باشد، فاقد این فاکتورهاست.

در مورد قانون "دزدی نکنید"؛ بشریت روشهای دزدی زیادی پیدا کرده است. اینبار دیگر بوسیله بانکها و سایر موسسات بطور رسمی انجام میشود.

در مورد قانون " نام خدای خالقت را بیهوده بر زبان نیاور "؛ مردم متاسفانه امروزه برای هر حادثه کوچکی به خدا قسم میخورند و برای هر ممنوعیتی نام خدا را دخالت میدهند. افرادی هستند که برای هر کار کوچکی به خدا قسم می خورند اینها نام خدا را به قیمت کمی می فروشند در چنین جامعه ای نام خدا ارج و حرمت لازم را ندارد و در آن جامعه دیگر به نام خدا اعتماد نمی شود و در نتیجه در آن جامعه بی دینی و آتئیست زیاد می شود.

 

در مورد قانون " روز شنبه را یاد دار تا آن را مقدس بداری."؛ باید توجه کنیم که حتی در قرآن هم روز شنبه تعطیل است و روز جمعه تعطیل نیست. خدا در میان بنی اسرائیل ، شنبه را به عنوان تعطیل قرار داده بود. برخلاف عموم مسلمانان که فکر میکنند، خدا جمعه را روز تعطیل قرار داده است؛ خدا هیچوقت روز جمعه را روز تعطیل اعلام نکرده است. بلکه روز جمعه آخرین روز کاری هفته است. و خدا در قرآن صراحتا بیان نموده است که در روز جمعه بعد از نماز جماعت هفتگی(که روز آخر هفته برگزار میشود)؛ به کار خویش ادامه دهید.

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نُودِیَ لِلصَّلَاةِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَى ذِکْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَیْعَ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿۹﴾

اى کسانى که ایمان آورده‏ اید چون براى نماز جمعه ندا درداده شد به سوى ذکر خدا بشتابید و داد و ستد را واگذارید اگر بدانید این براى شما بهتر است (۹)

 

فَإِذَا قُضِیَتِ الصَّلَاةُ فَانْتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ وَابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَاذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیرًا لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ﴿۱۰﴾

و چون نماز گزارده شد در [روى] زمین پراکنده گردید و فضل خدا را جویا شوید و خدا را بسیار یاد کنید باشد که شما رستگار گردید (۱۰)

 

یعنی روز جمعه به عنوان آخرین روز هفته؛ نماز جماعت برگزار میشود و بعد از نماز جماعت دوباره به سر کار خویش برگردید و تعطیل نیست. مسیحیان هم همین اشتباه را کرده اند و یکشنبه را تعطیل اعلام میکنند. در حالیکه از نظر قرآن روز تعطیل شنبه ها برای همه  است. سبت در عربی و عبری به معنای روز شنبه است و این روز تعطیل، به نوعی مایه آرامش اجتماعی افراد تمام جهان است. قطعا هیچ دلیل خاصی بر تعطیل بودن جمعه وجود ندارد و اساسا جمعه روز آخر کاری هفته است. حتی در فارسی و عربی و عبری و زبانهای دیگر هم ایام هفته از یکشنبه شروع میشود. به همین خاطر در فارسی و عربی و ... روز اول هفته عدد یک را در خود دارد. اینها هیچکدام اتفاقی نیست. کتاب قرآن تاکیدی است بر کتابهای پیشین. بنی اسرائیل این قانون را با کلک شرعی دور زدند. روزهای شنبه برای ماهی های دریاچه دام می نهادند و روز بعد یکشنبه که تعطیل نبود؛ ماهی ها را می گرفتند و به خیال خود فکر میکردند که قانون خدا را نقض نکرده اند. در میان مسلمانان هم بکار بردن کلک شرعی زیاد رواج دارد. یکی از کلک شرعیها که اختراع شد، مربوط به طلاق است. در حالیکه آیه قرآن اینچنین می فرماید:

 

فَإِنْ طَلَّقَهَا فَلَا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتَّى تَنْکِحَ زَوْجًا غَیْرَهُ فَإِنْ طَلَّقَهَا فَلَا جُنَاحَ عَلَیْهِمَا أَنْ یَتَرَاجَعَا إِنْ ظَنَّا أَنْ یُقِیمَا حُدُودَ اللَّهِ وَتِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ یُبَیِّنُهَا لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ ﴿۲۳۰﴾

و اگر [شوهر براى بار سوم] او را طلاق گفت پس از آن دیگر [آن زن] براى او حلال نیست تا اینکه با شوهرى غیر از او ازدواج کند [و با او همخوابگى نماید] پس اگر [شوهر دوم] وى را طلاق گفت اگر آن دو [همسر سابق] پندارند که حدود خدا را برپا مى دارند گناهى بر آن دو نیست که به یکدیگر بازگردند و اینها حدود احکام الهى است که آن را براى قومى که مى‏ دانند بیان مى ‏کند (۲۳۰)

 

تعدادی از مسلمانان این قانون خدا را با کلک شرعی دور می زنند و زنی که سه بار از شوهرش طلاق گرفته باشد؛ را بطور سوری به نکاح فرد دیگری در میاورند و بعد سوری طلاقش میدهند و به این طریق فکر میکنند که آیه فوق را اجرا کرده اند. حتی آنها برای این کار قانون فقهی هم ایجاد کرده اند و اسم آن فرد را هم محلل می گویند. یعنی حلال این مشکل و گره. اینها همان جادو جنبل است که به اسم دین خدا تبلیغ میشود.

یا اینکه بعضی از مسلمانان، در ماه رمضان برای اینکه روزه نگیرند، عمدا به مسافرت می روند و به این طریق به خیال خود فکر میکنند که حدود خدا را زیر پا نگذاشته اند. به نوشته یک استاد دانشگاه در این مورد دقت کنید: من گاهی به دانشجویانم توصیه می‌کنم اگر در تابستان توان گرفتن همه روزه‌هایشان را ندارند و همچنین امکان سفر طولانی نیز برایشان فراهم نیست بعد از اذان صبح بیش از 22 کیلومتر از شهر خود دور شوند، این کار حتی اگر به نیت خوردن روزه باشد اشکالی ندارد، اما به هر حال قضای این روزه‌ها باید به جا آورده شود .

همانطور که می بینید ، کلک شرعی به یک امر عادی تبدیل شده است و براحتی از آن صحبت میشود. و به این راحتی حدود خدا نقض میشود. یهودیانی هم که تعطیلی شنبه را نقض کردند؛ همینطوری فکر میکردند.

یا بعضی ها ربا را با اسامی مختلف رنگ کرده  و توجیه میکنند و فکر میکنند در حالت رنگ شده، دیگر ربا نیست. عده ای برای فرار از دادن زکات؛ از انواع حیله ها بهره می برند و جالب است که اسم این حیله ها را فقه! گذاشته اند.  درحالی که خدا تفقه در دین را برای عموم مردم یک امر پسندیده معرفی فرموده است و اسم این گونه حیله ها را شایسته نیست که فقه بگذاریم. بنی اسرائیل با کمک همین حیله ها ، آنقدر در کلک شرعی پیشرفت کرده بودند که بدون هیچ مشکلی و کاملا به خیال خودشان شرعی؛ ربا می دادند و می خوردند و کسی هم در آن شک نمی کرد.

 

مقایسه فرامین خدا با نسخه تحریف شده آن

 

قانون خدا

قانون تحریف شده

1

من خدا، خالق تو هستم که تو را از اسارت و بندگی آزاد ساختم.

 

من خدا فقط تو را از اسارت و بندگی نجات دادم.

2

تو را معبود دیگری جز من نباشد. هیچ تصویری از آنچه در آسمان یا بر روی زمین یا در آب است، نساز و آنها را پرستش نکن.

 

فقط معبودانی را غیر از من انتخاب کن که خودم اجازه داده ام.

3

نام خدای خالقت را بیهوده بر زبان نیاور.

 

با نام خدا حلال و حرام ساختن!

4

روز شنبه را یاد دار تا آن را مقدس بداری.

 

اختراع انواع احکام خلاف حدود خدا بصورت کلک شرعی و حیله شرعی

5

پدر و مادرت را احترام بگذار.

 

 

6

قتل نکن.

 

قتل مکن (البته قتل کافران مشکلی ندارد!)

7

زنا نکن

دوست دختر و دوست پسر و ازدواج سفید و پنهانی و ....

8

دزدی نکن

دزدی به اسم قانون و بطور رسمی

9

شهادت دروغ نده.

 

تحریف وقایع و حوادث و پخش آن در میان مردم

10

چشم طمع به مال و ناموس همسایه نداشته باش.

دخالت در امور دیگران

 

هرکدام از ده فرمان که اجرا نشود؛ خودبخود سیستم آن جامعه به هم میخورد. این ده فرمان که در قرآن هم آمده است، به نوعی پایه و اساس یک جامعه هستند و اگر جامعه ای، این ده فرمان در آن اجرا نشود؛ بمرور به یک جامعه مرده تبدیل خواهد شد. ما حتی در ذهن خویش هم نباید ده فرمان را نقض کنیم یعنی حتی نباید در ذهن خویش به دزدی و یا  زنا فکر کرد زیرا آنچه در ذهن ما میگذرد زمینه سازه انجام عملی آن است.

 

قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالْإِثْمَ وَالْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَأَنْ تُشْرِکُوا بِاللَّهِ مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَأَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ ﴿۳۳﴾

بگو پروردگار من فقط زشتکاریها را چه آشکارش [باشد] و چه پنهان و گناه و ستم ناحق را حرام گردانیده است و [نیز] اینکه چیزى را شریک خدا سازید که دلیلى بر [حقانیت] آن نازل نکرده و اینکه چیزى را که نمیدانید به خدا نسبت دهید (۳۳)

 

زمانی که موسی به مدت ۴۰ روز در میقات به سر برد، آن ده فرمان را دریافت کرد خدا می توانست آن ده فرمان را در یک روز بر موسی نازل کند و در الواح تحویل او دهد. اما خدا این کار را نکرد، زیرا موسی به مدت چهل شبانه روز جهت عبادت و آماده سازی دریافت ده فرمان، در کوه طور به سر برد تا حقیقت امور ده فرمان را درک کند. زیرا ما اگر حقیقت امور را درک نکنیم، قادر به خودداری از نقض ده فرمان نخواهیم بود. مثلاً اگر یکی فرمان "دزدی نکنید" را درک نکرده باشد ممکن است که در دام شیطان بیفتد و دزدیهایی به نام کلک شرعی ایجاد کند. یکی از فرمان های خدا در ده فرمان این بود که شنبه تعطیل است و نباید در آن کار کرد اما بنی اسرائیل که حقیقت این امر و فرمان را درک نکرده بودند، شنبه ها تور می‌انداختند و یکشنبه ها ماهی را شکار می کردند و به این طریق به خیال خودشان فرمان شنبه را نقض نکرده اند یا بعضی ها که هوس خود را نمیتواند کنترل کنند به این فکر می‌افتند که راهی پیدا کنند که کم هزینه، پنهان، راحت و بدون مسئولیت در هوسرانی . به این طریق دوست گرفتن پنهانی و ازدواج چند ساعته رایج شد. آنها به خیال خود ازدواج را دور زده اند. اینها همگی یک نوع کلک شرعی است و به معنای دور زدن قانون "زنا نکنید"  است.

بشریت باید این دستورات مهم را که با تمام جزئیات و تفصیلات در قرآن ذکر شده است را به بچه های خود بیاموزند. برای آموزش و اقامه عملی این قوانین مهم، باید مفهوم ابتدایی و عمقی این ده قانون در قرآن را به کودکان بیاموزیم.

 

قانون خدا در تورات

تفصیل قانون در قرآن

1

من خدا، خالق تو هستم که تو را از اسارت و بندگی آزاد ساختم.

 

نباید کسی را همتراز خدا قرارداد و باید همیشه در هر حال خدا را یاد نمود زیرا اوست که در تمام مراحل زندگی مشکلات ما را حل میکند. هر مشکلی در زندگی ما حل شود، خدا آن را انجام داده است. تمام هدف خدا از دستورات قرآن این است که ما را از بندگی شیاطین انس و جن نجات دهند.

2

تو را معبود دیگری جز من نباشد. هیچ تصویری از آنچه در آسمان یا بر روی زمین یا در آب است، نساز و آنها را پرستش نکن.

 

واقعیتها را در زندگی بپذیر و هیچ تصویری از زندگی خیالی برای خود درست نکن و خیالپردازی نکنید. لذت در واقعیتهاست. شعراء و آهنگهای آلفایی مهمترین نقض کننده این قانون هستند. به همین خاطر خدا می فرماید که :

 

وَالشُّعَرَاءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ ﴿۲۲۴﴾

و شاعران را گمراهان پیروى مى کنند (۲۲۴)

 

أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِی کُلِّ وَادٍ یَهِیمُونَ ﴿۲۲۵﴾

آیا ندیده‏ اى که آنان در هر وادیى سرگردانند (۲۲۵)

 

وَأَنَّهُمْ یَقُولُونَ مَا لَا یَفْعَلُونَ ﴿۲۲۶﴾

و آنانند که چیزهایى مى‏ گویند که انجام نمى‏ دهند (۲۲۶)

 

3

نام خدای خالقت را بیهوده بر زبان نیاور.

 

یعنی دعاهایت را خالصانه برای خدا قرار بده و فقط خدا را بخوانید. آگاهانه دعا کنید تا بدانید که از خدا چی میخواهید. موقعیت و قدر و حرمت خدا را نگه دارید و نسبت به او شک و گمان بد نبرید که او  ارحم الراحمین است.

4

روز شنبه را یاد دار تا آن را مقدس بداری.

 

روزی را در هفته به خدا اختصاص بده و کسب و کار و فعالیتهایت را قطع کن تا مقداری از دغده های فکری و ذهنی نجات پیدا کنید. اختصاص یک روز در هفته برای عبادت خدا، مثل خواب شبانه برای ما نیاز است.

5

پدر و مادرت را احترام بگذار.

 

احترام و احسان و نیکی را نسبت به پدر و مادر و خانواده ات اجرا کن. (وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا)

6

قتل نکن.

 

قرآن کارهایی که زمینه ساز قتل است را منع فرموده است. خدا در قرآن اعلام میدارد که خشم و عصبانیت ممنوع است و صبر و بردباری و بخشش را در منازعات پیشنهاد میدهد. قرآن بطرز معجزه آمیزی تمام خواصی که باعث بوحودآمدن قتل میشود را تشریح نموده است.

7

زنا نکن

نسبت به عهد زناشویی وفادار باش و بدون عهد زناشویی، با کسی مخفیانه ارتباط نداشته باشید.

وَمَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ مِنْکُمْ طَوْلًا أَنْ یَنْکِحَ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ فَمِنْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ مِنْ فَتَیَاتِکُمُ الْمُؤْمِنَاتِ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِإِیمَانِکُمْ بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ فَانْکِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَنَاتٍ غَیْرَ مُسَافِحَاتٍ وَلَا مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ فَإِذَا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَیْنَ بِفَاحِشَةٍ فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَى الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ ذَلِکَ لِمَنْ خَشِیَ الْعَنَتَ مِنْکُمْ وَأَنْ تَصْبِرُوا خَیْرٌ لَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ ﴿۲۵﴾

و هر کس از شما از نظر مالى نمى‏ تواند زنان [آزاد] پاکدامن با ایمان را به همسرى [خود] درآورد پس با دختران جوانسال با ایمان شما که مالک آنان هستید [ازدواج کند] و خدا به ایمان شما داناتر است [همه] از یکدیگرید پس آنان را با اجازه خانواده‏ شان به همسرى [خود] درآورید و مهرشان را به طور پسندیده به آنان بدهید [به شرط آنکه] پاکدامن باشند نه زناکار و دوست‏گیران پنهانى نباشند پس چون به ازدواج [شما] درآمدند اگر مرتکب فحشا شدند پس بر آنان نیمى از عذاب [=مجازات] زنان آزاد است این [پیشنهاد زناشویى با کنیزان] براى کسى از شماست که از آلایش گناه بیم دارد و صبر کردن براى شما بهتر است و خداوند آمرزنده مهربان است (۲۵)

 

8

دزدی نکن

هر چیزی که مال شما نیست و مال دیگری است، مخفیانه و بدون اطلاع صاحبش برندار و از آن استفاده نکنید. در وارد شدن به خانه های دیگران، اجازه بگیرید و آیات متعدد دیگری در قرآن که به تفصیل قانونهای دهگانه را توضیح داده است.

9

شهادت دروغ نده.

 

یعنی در حرفهایی که در سرنوشت دیگران موثر است ، دقت کنید و هیچوقت نسبت به دیگران تهمت، دروغ، غیبت و کنایه نزنید و نگوئید.

10

چشم طمع به مال و ناموس همسایه نداشته باش.

نسبت به دیگران حسود نباشید و دیگران را با متلک و حرفهای زننده اذیت نکنید و مسخره نکنید. آبروی دیگران را نبرید.

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسَى أَنْ یَکُونُوا خَیْرًا مِنْهُمْ وَلَا نِسَاءٌ مِنْ نِسَاءٍ عَسَى أَنْ یَکُنَّ خَیْرًا مِنْهُنَّ وَلَا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمَانِ وَمَنْ لَمْ یَتُبْ فَأُولَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ ﴿۱۱﴾

اى کسانى که ایمان آورده‏ اید نباید قومى قوم دیگر را ریشخند کند شاید آنها از اینها بهتر باشند و نباید زنانى زنان [دیگر] را [ریشخند کنند ] شاید آنها از اینها بهتر باشند و از یکدیگر عیب مگیرید و به همدیگر لقبهاى زشت مدهید چه ناپسندیده است نام زشت پس از ایمان و هر که توبه نکرد آنان خود ستمکارند (۱۱)

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضًا أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِیمٌ ﴿۱۲﴾

اى کسانى که ایمان آورده‏ اید از بسیارى از گمانها بپرهیزید که پاره‏ اى از گمانها گناه است و جاسوسى مکنید و بعضى از شما غیبت بعضى نکند آیا کسى از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده‏ اش را بخورد از آن کراهت دارید [پس] از خدا بترسید که خدا توبه‏ پذیر مهربان است (۱۲)

 

 

این ده فرمان فقط برای قوم یهود نیست ، بلکه از زمان آدم تا کنون بوده است. باید توجه شود که کلمه اسرائیل به معنای سرزمین خاصی نیست و بلکه اسرائیل از دو کلمه اسرا  (انتقال دهنده) و ایل (خدا) تشکیل شده است. یعنی کسانی که ده قانون خدا را نسل به نسل روی زمین منتقل میکنند و در اینجا منظور نژاد سامی و یا عرب نیست. سرزمینی که اکنون به اسم اسرائیل است ربطی به این موضوع ندارد و قطعا یهودیان فعلی ساکن آنجا نمیتوانند منتقل کننده پیام خدا باشند. زیرا اگر آنها راست می بودند، مسیح و آخرین کتاب خدا (قرآن) را می پذیرفتند و پیامهای آن را منتقل میکردند و تسلیم پیام خدا میشدند. اسرائیل یعنی افراد با ایمانی که در برقراری ده قانون خدا تلاش میکنند و بنی اسرائیل یعنی فرزندان این گروه. خود اسرائیل آدمهای خوبی بوده اند و اما بنی اسرائیل ممکن است که آدمهای خوب و بد در میان آنان باشد. یعقوب یکی از این اسرائیل ها بوده است.

در آیه زیر که راجع به قتل هابیل توسط قابیل است؛ خدا از بنی اسرائیل حرف میزند. یعنی بنی اسرائیل از زمان قابیل و هابیل بوده اند و تا قیامت هم خواهند بود. خود یعقوب صفتی به اسم اسرائیل داشته است و این صفت میتواند برای دیگران هم باشد. اسرائیل اسم نیست و بلکه یک صفت است. صفت تمام کسانی است که قوانین نازل شده خدا را پیاده میکنند و آن را نسل به نسل منتقل میکنند. این افراد در نژادهای مختلف میتوانند باشند و لزوما سامی و یا عرب نیستند.

 

فَبَعَثَ اللَّهُ غُرَابًا یَبْحَثُ فِی الْأَرْضِ لِیُرِیَهُ کَیْفَ یُوَارِی سَوْءَةَ أَخِیهِ قَالَ یَا وَیْلَتَا أَعَجَزْتُ أَنْ أَکُونَ مِثْلَ هَذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِیَ سَوْءَةَ أَخِی فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِینَ ﴿۳۱﴾

پس خدا زاغى را برانگیخت که زمین را مى ‏کاوید تا به او نشان دهد چگونه جسد برادرش را پنهان کند [قابیل] گفت واى بر من آیا عاجزم که مثل این زاغ باشم تا جسد برادرم را پنهان کنم پس از [زمره] پشیمانان گردید (۳۱)

 

مِنْ أَجْلِ ذَلِکَ کَتَبْنَا عَلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا وَمَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا وَلَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا بِالْبَیِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ کَثِیرًا مِنْهُمْ بَعْدَ ذَلِکَ فِی الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ ﴿۳۲﴾

از این روى بر فرزندان اسرائیل مقرر داشتیم که هر کس کسى را جز به قصاص قتل یا [به کیفر] فسادى در زمین بکشد چنان است که گویى همه مردم را کشته باشد و هر کس کسى را زنده بدارد چنان است که گویى تمام مردم را زنده داشته است و قطعا پیامبران ما دلایل آشکار براى آنان آوردند [با این همه] پس از آن بسیارى از ایشان در زمین زیاده‏ روى مى کنند (۳۲)

 

بنابراین لقمان که یک سیاه پوست بوده است، یک اسرائیل بوده است، زیرا در برقراری قوانین دهگانه خدا تلاش کرده است. از دیدگاه مسیحیت کنونی، اسرائیل زمان حاضر که وعده نجات به او داده شده همان کلیساست. یهودیان هم خود را اسرائیل میدانند و  به این طریق هر فرقه ای ، به نفع خود میخواهد آن را تاویل کند. طوری است که یهودیت به یک نژادپرستی تبدیل شده است و سیاه پوستان را در زمره خود نمیدانند. یعقوب که تلاش زیادی کرد تا قوانین خدا را نسل به نسل منتقل کند، یک اسرائیل بوده است. حتی یعقوب در لحظات آخر عمرش ، فرزندانش (بنی اسرائیل) را توصیه میکند که تا آخر عمرشان مسلمان باشند.

 

أَمْ کُنْتُمْ شُهَدَاءَ إِذْ حَضَرَ یَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قَالَ لِبَنِیهِ مَا تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِی قَالُوا نَعْبُدُ إِلَهَکَ وَإِلَهَ آبَائِکَ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ إِلَهًا وَاحِدًا وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ ﴿۱۳۳﴾

آیا وقتى که یعقوب را مرگ فرا رسید حاضر بودید هنگامى که به پسران خود گفت پس از من چه را خواهید پرستید گفتند معبود تو و معبود پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق معبودى یگانه را مى ‏پرستیم و در برابر او تسلیم هستیم (۱۳۳)

 

بنابراین تمام ادیان قبلی هم خود را مسلمان می نامیده اند و این گفته یعقوب بوده است. یعقوب یک اسرائیل  (کسی که دین خدا (اسلام) را به نسلهای بعدی منتقل میکند) بوده است. موسی هم یک مسلمان بوده است و تمام این افراد یک اسرائیل بوده اند و اما نسلهای بعدی آنان (بنی اسرائیل فرزندان اسرائیل)، خود را مسیحی و یهودی نامیدند و قانون مهم خدا را تغییر دادند. خدا از زمان آدم تا کنون یک دین نازل کرده است و تا قیامت هم همان دین است و آن هم اسلام است.

 

  • اسعد حسینی
۲۵
ارديبهشت
۰۲

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت چهل و هفتم)

                 تعادل هورمونها

 

 

بیشتر بیماریهای جسمی و روانی از عدم تعادل هورمونها در بدن نشات می گیرد. ابتدا باید بدانیم که بدن ما به چه شیوه ای لذت را احساس میکند؛ برای این کار لازم است که با انواع هورمونها آشنا شویم. ( لینک ) در اینجا بطور خلاصه کارکرد این هورمونها و ارتباط آن با آیات قرآنی ذکر میشود.

 

دوپامین (Dopamine) : دوپامین در سیستم عصبی مغز ما نقش میانجی عصبی و در خون نقش هورمونی دارد. دوپامین نقش مهمی را در ایجاد لذت و پاداش در بدن ما دارد، افزایش دوپامین در مناطق خاصی از مغز که به مرکز پاداش معروف‌اند در فرد ایجاد حس سرخوشی (پاداش) می‌کند به همین دلیل داروهای دوپامینرژیک به صورت عمده مورد سوء استفاده قرار می‌گیرند . این نوع داروها مقدار این هورمون را در بدن افزایش میدهند و سرخوشی و لذت مصنوعی برای فرد ایجاد میکنند. گوش دادن به موسیقی و غذاهای لذیذ، نیز مقدار دوپامین بدن را افزایش میدهند. برخی افراد می‌خواهند این سرخوشی ها و لذتها را با مصرف مواد مخدر و الکل برای خود تولید کنند  که باعث بروز مشکلات فراوانی در روان و رفتار آن‌ها می‌شود. غذاهای ناسالم، مواد مخدر یا حتی شکر اعتیادآور هستند؛ زیرا باعث تولید مقدار زیادی دوپامین در مغز فرد می‌شوند. علم روان ثابت کرده است که بیشتر بیماریهای روانی به دلیل عدم تعادل دوپامین  و سایر هورمونها در بدن به وجود می‌آیند. کمبود دوپامین نیز بیماریهای دیگری را بوجود می آورد. مقدار متعادل و طبیعی دوپامین برای بدن لازم است و اگر این مقدار اندک باشد؛ بی انگیزگی و بی حوصلگی در افراد بوجود می آید. هورمون دوپامین در انگیزش و سیستم پاداش انسان نقش اساسی دارد. خدای مهربان و حکیم بخاطر ایجاد انگیزه در افراد به منظور انجام تلاش و کوشش و همچنین بقای نسل؛ نیاز به مقداری متعادل از این هورمونها را در بدن ما گذاشته است. اما ایجاد مصنوعی این هورمونها به طرز خطرناکی سلامت روان و جسم افراد را به خطر می اندازد. مواد مخدر باعث تولید زیاد و سریع دوپامین در مغز می‌شوند و احساس لذت را بطرز آنی و تا حد زیاد برای مصرف کننده به وجود می‌آورند؛ تا اینجا شاید کسی بگوید که خوب چه مشکلی در مصرف آن است! مگر لذت بد است؟ باید توجه کنیم که تولید دوپامین توسط مواد مخدر، حد و سقف استاندارد طبیعی لذت را افزایش میدهد و فرد مصرف کننده مواد مخدر مجبور است که دفعه بعدی برای لذت بردن، مصرف ماده مخدر را بالا ببرد تا به همان اوج لذت قبلی برسد و به این طریق به ماده مخدر معتاد میشود و شدت این اعتیاد نیز هر روز بیشتر میشود.

از طرفی دیگر نیز خوردن غذاها هم باعث تولید دوپامین خواهد شد و به همین جهت است که ما از غذا خوردن لذت می بریم. کسانی که در عذا خوردن زیاده روی میکنند؛ فرد با میل غذای بیشتر سعی می کند تا به احساس لذت حاصل از خوردن آن غذا دست پیدا کند. و هر بار مجبور است که میزان غذا را افزایش دهد که این خود باعث چاقی و افزایش چربی بدن  فرد میشود. این موضوع شباهت زیادی به اعتیاد به مواد مخدر دارد.

 

سروتونین (Serotonin) : روش طبیعی برای تقویت این هورمون، انجام ورزش و یا پیاده روی و فعالیتهای بدنی است. همچنین کربوهیدراتها مثل نان و شیرینی و نشاسته، باعث افزایش این هورمون خواهند شد. ورزشهای زیاد و سنگین و یا فعالیتهای سنگین و افراطی تعادل این هورمون را در بدن به هم میریزند.

 

سروتونین به عنوان یک انتقال دهنده عصبی، پیام هایی را بین سلول های عصبی در مغز (سیستم عصبی مرکزی) و سراسر بدن (سیستم عصبی محیطی) حمل می کند. این پیام های شیمیایی به بدن شما می گویند که چگونه کار کند.

سروتونین نقش های مختلفی در بدن ما ایفا می کند، از جمله بر یادگیری، حافظه، شادی و همچنین تنظیم دمای بدن، خواب، رفتار جنسی و گرسنگی  تاثیر میگذارد. کمبود سروتونین در افسردگی، اضطراب، شیدایی و سایر شرایط سلامتی نقش دارد.

بیشتر سروتونین موجود در بدن شما در روده است. حدود 90 درصد سروتونین در سلول های پوششی دستگاه گوارش یافت می شود. در گردش خون آزاد می شود و توسط پلاکت ها جذب می شود. فقط حدود 10 درصد در مغز تولید می شود.

سروتونین در بسیاری از عملکردهای بدن شما نقش دارد:

خلق و خو: سروتونین موجود در مغز خلق و خوی شما را تنظیم می کند. اغلب به آن ماده شیمیایی طبیعی "احساس خوب" بدن شما می گویند. وقتی سروتونین در سطح نرمال باشد، احساس تمرکز، ثبات عاطفی، شادی و آرامش بیشتری می کنید. سطوح پایین سروتونین با افسردگی مرتبط است. بسیاری از داروهایی که برای درمان اضطراب، افسردگی و سایر اختلالات خلقی استفاده می‌شوند، اغلب راه‌هایی را برای افزایش سطح سروتونین در مغز هدف قرار می‌دهند.

هضم: بیشتر سروتونین بدن شما در دستگاه گوارش شما قرار دارد، جایی که به کنترل عملکرد روده شما کمک می کند و در محافظت از روده شما نقش دارد. روده شما می تواند ترشح سروتونین را برای تسریع هضم افزایش دهد تا بدن شما را از شر غذاهای تحریک کننده یا محصولات سمی خلاص کند. سروتونین همچنین در کاهش اشتهای شما هنگام غذا خوردن نقش دارد.

حالت تهوع: حالت تهوع زمانی ایجاد می شود که سروتونین سریعتر از هضم شدن آن در روده شما ترشح شود. پیام شیمیایی توسط مغز شما دریافت می شود که شما آن را به عنوان حالت تهوع درک می کنید. بسیاری از داروهایی که برای کاهش احساس تهوع و استفراغ استفاده می شوند، گیرنده های سروتونین خاصی را در مغز شما هدف قرار می دهند.

خواب: سروتونین به همراه یک انتقال دهنده عصبی دیگر، دوپامین، در کیفیت خواب شما (چقدر خوب و چه مدت می خوابید) نقش دارد. مغز شما همچنین برای تولید ملاتونین، هورمونی که چرخه خواب و بیداری شما را تنظیم می کند، به سروتونین نیاز دارد.

بهبود زخم: سروتونین توسط پلاکت ها در خون شما ترشح می شود تا به بهبود زخم ها کمک کند. همچنین باعث باریک شدن ریزترین رگ‌های خونی، شریان‌ها، می‌شود که جریان خون را کند می‌کند و به تشکیل لخته کمک می‌کند. این یک فرآیند مهم در بهبود زخم است.

سلامت استخوان: سطح سروتونین ممکن است در تراکم استخوان های شما نقش داشته باشد. سطوح بالای سروتونین در روده شما ممکن است در ضعیف کردن استخوان ها نقش داشته باشد که می تواند منجر به شکستگی استخوان و یا پوکی استخوان شود.

سلامت جنسی: سروتونین به همراه انتقال دهنده عصبی دوپامین در تمایل شما به رابطه جنسی نقش دارد.

اکسی‌توسین (Oxytocin) : این هورمون هم با شادی و رضایت افراد مرتبط است و این هورمون در رفتارهای جنسی انسان و لذت جنسی و شیردهی مادران بسیار موثر است.

استروژن و پروژسترون و تستوسترون : دو هورمون اولی در زنان و سومی در مردان، برای حفظ بقای نسل بسیار مهم اند و حد تعادل آن نقش مهمی در متعادل نگه داشتن هورمونهای دیگر دارد. حد تعادل این هورمونها در نوسانات خلق و خوی بسیار تاثیرگذار است.

اندورفین : اندورفین ها مواد شیمیایی (هورمون هایی) هستند که بدن شما هنگام احساس درد یا استرس آزاد می کند. آنها در طول فعالیت های لذت بخش مانند ورزش، ماساژ، غذا خوردن و رابطه جنسی نیز آزاد می شوند. اندورفین به تسکین درد، کاهش استرس و بهبود حس خوب کمک می کند.

اولین هورمون که دوپامین است؛ بسیار مهم است و نقش عمده ای در بدن انسان دارد. بیشتر فعالیتهای ضروری انسان که برای زندگی و بقای نسل لازم است؛ با آزادسازی این هورمون همراه است. خدای بزرگ با این روش میخواهد که انسان را به انجام فعالیتهای روزانه تشویق کند و آنان را به حرکت وا دارد.زیرا ایجاد انگیزش برای فعالیت به منظور دریافت پاداش مرتبط با ترشح میانجی عصبی دوپامین در بدن انسان می باشد. حتی باد معده و دفع ادرار و مدفوع همراه با آزاد سازی دوپامین است و به همین خاطر انسانها در دفع ادرار و مدفوع، لذت می برند و اگر اینطور نبود؛ افراد زیادی دچار انواع بیماریهای عفونی به علت عدم دفع ادرار و مدفوع میشدند.

بیشتر آهنگها و اشعار و فیلمهای احساسی مثل یک دوپامین قوی عمل میکنند و باعث ترشح ناگهانی و زیاد این هورمون خواهند شد. اما مغز و بدن انسان، در دفعات بعدی دوپامین بیشتر میخواهد و به کمتر از این رضایت نمی دهد و فرد مجبور میشود به دنبال اشعار و فیلمها و آهنگهای احساسی دیگر برود تا از موارد قبلی بهتر او را تحت تاثیر قرار دهند. به این ترتیب فرد به اشتباه فکر میکند که دنبال حقیقت و مکاشفه است و بیشتر وقت خویش را صرف این کارها میکند و از رشد نفس خویش باز می ماند. شیطان کاری میکند که فرد این نوع لذتها را با رشد نفس اشتباهی بگیرد؛ در این حالت فرد همیشه با خود درگیر است. حتی طوری است که افراد برای حضور در کنسرت موسیقی یک خواننده ، هزینه های زیادی میکنند و اینها همگی بعلت وادار کردن مغز برای ترشح زیاد این هورمون است که همراه با لذت آنی و لحظه ای زیاد است و اما سوال مهم اینجاست که فرد بعد از اتمام این لذت لحظه ای چکار میکند؟ در حالیکه بدن خویش را به آن عادت داده است؟ قطعا هزینه زیادی برای خود درست کرده است و زندگی را بر خود مشکل کرده است.

شاید دیده باشید که گاهی یک خانواده با یک تفریح ساده و یا میل یک وعده غذای ساده، شاد و خوشحال میشوند و یک خانواده دیگر باید تفریحات هزینه بردای بکنند تا به همان میزان خوشحالی و یا حتی کمتر برسند. به این طریق عادت به دوپامین زیاد، هزینه زیادی هم برای افراد ایجاد می کند. خدای مهربان به افراط کنندگان در این زمینه هشدار داده است. خدای مهربان می فرماید که:

 

وَلَا یَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْکِینِ ﴿۳۴﴾

و به خوردن طعام مسکین تمایلی ندارد (۳۴)

 

خدا در آیه بالایی اشاره میفرماید که کسانی که به خدا ایمان ندارند، به نوع غذاهایی که فقرا مصرف میکنند، هیچ تمایلی ندارند. زیرا غذاهای فقرا ساده تر و لذت کمتری دارند و دوپامین زیادی تولید نمی کنند. این افراد لذت گرا هستند و در هر چیزی، به لذت و دوپامین آن توجه می کنند. آنان هر غذایی که لذت نداشته باشد را نمیخورند. هوس لذتهای طبیعی که دوپامین نرمال و متعادلی تولید میکند با پیر شدن انسان ، کم رنگ میشوند و انسان بر حسب نیاز استفاده میکند. اما هوس لذتهای مصنوعی و مخدرها در هفتاد هشتاد سالگی هم دست از سر فرد بر نمی دارد و آخر پیری افراد دوپامین گرا، معرکه گیر میشوند. بیشتر لذتهایی که در زندگی شما ماندگار بوده و در ذهن و خاطرات شما مانده است، هیچکدام را خودتان ایجاد نکرده اید، بلکه خودبخود بوجود آمده است و کاملا  طبیعی بوده است. کسانی که در لذتها زیاده روی میکنند و به طور مصنوعی بوسیله اشعار و مخدرات برای خود لذت ایجاد میکنند، به نوعی هوای نفس خویش را پیروی میکنند و برای خود از لذت، الهه درست میکنند. این افراد هوای نفس خویش را می پرستند.

 

أَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنْتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلًا ﴿۴۳﴾

آیا آن کس که هواى [نفس] خود را معبود خویش گرفته است دیدى آیا [مى‏ توانى] ضامن او باشى (۴۳)

 

حتی تغییر خلقت در بدن هم به نوعی برای ترشح دوپامین است و البته شیطان در همین تغییر خلقتها و لذتهای مصنوعی و تکرار لذتها ، آدمی را گیر می اندازد.  آدمی باید متوجه باشد که در کره زمین زندگی میکند و لذتهای آن محدود است و باید به یک سری لذتهای خدادادی رضایت دهد و جلوی هوای نفسش را بگیرد. زمانی که خدا آدم را آفرید ؛ فرشتگان و ابلیس شاهد این خلقت بودند و به همین خاطر شیطان بر نحوه کارکرد مغز انسانها و هورمونهای آن اطلاع دقیق دارد و از آن برای گیر انداختن انسانها استفاده میکند. انسان ضعیف خلق شده است و خدا میخواهد که با راهنمایی هایش بار ما را سبک کند.

 

یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُخَفِّفَ عَنْکُمْ وَخُلِقَ الْإِنْسَانُ ضَعِیفًا ﴿۲۸﴾

خدا مى‏ خواهد تا بارتان را سبک گرداند و [مى‏ داند که] انسان ناتوان آفریده شده است (۲۸)

 

دستورات و تکالیفی که خدا تعیین کرده است، تماما برای متعادل نگهداشتن میزان تولید لذتها و هورمونهاست. مثلا در روزه داری، بعلت قطع خوردن و آشامیدن و اعمال جنسی؛ مقدار هورمونها به حالت کارخانه(reset) بر میگردند و کسانی که در طول سال به مقدار زیاد این هورمونها عادت کرده اند، به زحمت می افتند و روزه فرصت مناسبی است برای متعادل کردن این هورمونها. ماه رمضان بزرگترین کمپ ترک اعتیاد لذتهاست. فردی می گفت که نمیتوانم روزه بگیرم، بخاطر اینکه در حین روزه گرفتن اعصابم خرد میشود! هر عادتی که باعث شود که دستورات خدای عالمیان نادیده گرفته شود؛ یک نوع اعتیاد است و پیشنهاد شیطان است.  دلیل اعصاب خردی این فرد این است که در طول روزه داری میزان دوپامین و اکسی توسین و اندورفین ترشحی بدن کاهش پیدا می کند و این کاهش موجب احساس درد و فشار عصبی در فرد می شود.

خدای مهربان در عمل جنسی و خوردن و آشامیدن هم لذتهایی قرار داده است ولی خدا نگفته است که ای مردم شما این کارها را برای لذت انجام دهید و در آن زیاده روی کنید. شیطان لذتها را جای نیازها گذاشت و در هر چیزی لذتها را برجسته میکند و نسل بشر را به گمراهی می کشاند. نیا زهای طبیعی انسان برای حفظ بقا و ایجاد انگیزه و امید به زندگی در انسان قرار داده شده است نه اینکه به صورت مصنوعی سعی در ایجاد آنها بکنیم و این لذت گرایی را به فلسفه و ایدئولوژی زندگی خود قرار بدهیم و مسیر اصلی خود یعنی تزکیه نفس را فراموش کنیم.

بشر به دوپامین و سروتونین و اکسی توسین و اندورفین (هورمون های مرتبط با لذت) طبیعی که خدا در کارهای روزمره او قرار داده است راضی نیست و بیشتر میخواهد. بشر میزان و ترازوی خدا را قبول ندارد و فکر میکند که خدا در میزان و تعادل هورمونها اشتباه کرده است(نعوذ بالله). به همین خاطر بشر به دنبال ایجاد مصنوعی این لذتها و هورمونهاست. نسل قدیم، گزینه های محدودی برای ایجاد هورمونهای لذت داشتند. اما اکنون لذتهای دیجیتال هم برای افراد دوپامین تولید میکنند و بسیاری از مردم به آن معتاد شده اند. انواع فیلمها و تصاویر پورن براحتی یافت میشود و مردم سرگرم تولید دوپامین برای خود هستند و بدون اینکه بدانند به آن معتاد شده اند. مادران و پدران قدیمی ما عادات خوبی داشتند و آن این بود که کارهای عادی و وظایف عادی خود را در خانه و محل کار با صبر و حوصله زیاد انجام میدادند و خود را سرگرم فعالیت و کار و انجام تعمیرات و سایر کارها می کردند و مقدار طبیعی و متعادل از هورمونها برای خود تولید میکردند و از حالت تعادل خارج نمیشدند. هر چند که درآمد ناچیزی داشتند ولی احساس رضایت میکردند و همین احساس رضایت ثابت میکرد که دوپامین و هورمونهای متعادل در بدن آنان جریان دارد.  بهشت جای کسانی است که در زندگی به احساس رضایت میرسند و می فهمند که باید به همین مقدار طبیعی و خدادادی از لذتها بسنده کنند و دنبال مخدرات و مشروبات الکلی و شعر و توهمات نروند.

 

یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ﴿۲۷﴾

اى نفس مطمئنه (۲۷)

 

ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً ﴿۲۸﴾

خشنود و خداپسند به سوى پروردگارت بازگرد (۲۸)

 

فَادْخُلِی فِی عِبَادِی ﴿۲۹﴾

و در میان بندگان من درآى (۲۹)

 

وَادْخُلِی جَنَّتِی ﴿۳۰﴾

و در بهشت من داخل شو (۳۰)

 

قماربازی یکی دیگر از مواردی است که ترشح مصنوعی هورمونها را باعث میشود. قمارباز به امید اینکه یک ثروت هنگفت بادآورده بدست آورد؛ دوپامین زیادی در بدنش ایجاد می شود و البته وقتی ببازد؛ هورمونها قطع میشود و تاثیر مخربی روی فرد می گذارد؛ تا جایی که عداوت و دشمنی پدیدار میشود. هدف اصلی شیطان همین نکته است، گسترش عداوت و دشمنی بین افراد. با کاهش شدید هورمون های لذت مانند دوپامین فرد احساس خلا و کمبودی می کند که مانند درد و فشار عصبی سخت و عذاب آور است برای همین بعد از باخت یک بازی قمار، بدن فرد در معرض کاهش شدید در هورمون های شادی مانند دوپامین قرار می گیرد و این کاهش شدید که با درد و رنج است را به طرف مقابل خود نسبت می دهد و برای همین نسبت به طرف مقابل حس کینه و دشمنی پیدا می کند.

 

انَّمَا یُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ فِی الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ وَیَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَعَنِ الصَّلَاةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ ﴿۹۱﴾

همانا شیطان مى‏ خواهد با شراب و قمار میان شما دشمنى و کینه ایجاد کند و شما را از یاد خدا و از نماز باز دارد پس آیا شما دست برمى دارید (۹۱)

 

شاید تعجب کنید که علت اصلی ناراحتی افراد از باخت ثروت در قمار، بخاطر از دست دادن مالشان نیست، بلکه بخاطر کاهش ناگهانی هورمون دوپامین از بالاترین سطح آن است. زیرا در حین قمار، افراد بخاطر هیجانات کاذب، دچار ترشح هورمون در سطح بسیار زیاد میشوند ؛ اما بعد از باخت، در مدت زمان بسیار کمی ، ناگهانی سطح هورمون کاهش میابد و همین خودش ناراحتی آنان را به عداوت و کینه تبدیل میکند. اینها روش سالمی برای زندگی نیستند. شیطان طرز کار هورمونها را میداند و از این آگاه است که با بالا آمدن و پایین آمدن ناگهانی هورمونها ، افراد دچار نا امیدی و یاس میشوند. شیطان خالق هورمونها نیست و بلکه فقط روشهای گمراهی و فریب را میداند و میداند که چطوری آدمیان را در مخمصه بیندازد.

گاهی فردی به یک آهنگ گوش میکند، در آن موقع تحت تاثیر آهنگ قرار گرفته و هورمون دوپامین زیادی ترشح میشود و به لذت زیادی می رسد. بعدا دنبال همین آهنگ میگردد تا دوباره همان لذت را برایش ایجاد کند. اشتباه در همینجاست. لذتهای مصنوعی نباید آگاهانه و بطور عادت تکرار شوند، زیرا مغز ما برای این جور لذتهای مصنوعی، در دفعات بعدی استفاده، حد و سقف آن را افزایش میدهد و فرد بعد از مدتی، آهنگ با هورمون زیادتری میخواهد و حتی افراد مجبورند که برای گوش دادن به یک آهنگ به یک کنسرت در کشوری دیگر با هزینه بالا بروند. عادت کردن به هورمونهای مصنوعی شوخی بردار نیست و آدم را دچار کلافگی و بدبختی و هزینه میکند.

مهمترین دلیل چاقی بیش از اندازه ، عادت افراد به دوپامین بالا است و افراد در حین خوردن، این هورمونها در مغزشان زیادی تولید میشود و در نتیجه بدون آنکه بدن نیازی به خوردن داشته باشد، میخورند و چاق میشوند. طبیبان واقعی، فقط برای افراد دارو و قرص تجویز نمیکنند بلکه حکمت و دلیل اصلی بیماری افراد را میگویند و او را به راه صحیح و متعادل استفاده از لذتها راهنمایی میکنند. یک پزشک واقعی باید حکیم باشد و با قرصها و هورمونهای شیمیایی بازی نکند. کسی که با داروهای شیمیایی بازی میکند و بدون پند دادن بیمار و گفتن ریشه های بیماری، هورمونهای بیمار را بطور شیمیایی بالا و پایین می برد؛ یک متخصص شیمی است و حکیم نیست. کار بدون حکمت، یک نوع جادوست، اما با سبک جدید. معتاد کردن بیماران به داروها کار پسندیده ای نیست و به نوعی اینکار نوعی روانگردانی است. حتی بعضی مردم خودشان را روانگردانی میکنند و هربار که دچار غم و افسردگی (دوپامین پایین) میشوند؛ به روشهای غلط مثل مواد مخدر و مشروبات الکلی و پرخوری و قرصها و داروها ، دوپامین مصنوعی مصرف میکنند و به ظاهر روان خویش را متعادل میکنند و نمیدانند که این کار یک نوع روانگرانی است. اما خدا در این گونه موارد میفرماید که صبر و بردباری پیشه کنید تا همه چیز خودش درست شود. خدا همیشه با صابرین است. صبر یعنی فورا در مقابل تغییرات خُلق، خودسرانه عمل نکنیم و عجله نکنیم. افرادی هستند که تحمل یک سر درد را ندارند، و فورا یک ژلوفن و یا کدئین مصرف میکنند. این افراد صبر ندارند. خدا میخواهد به ما بگوید که بدن ما را طوری آفریده است که بدن خودش اتوماتیک ، خودش را درست میکند. بدنی که معده و روده آن هفتاد هشتاد سال بدون نقص کار میکند؛ خیلی راحت تغییرات هورمونی را تنظیم میکند؛ فقط کافی است که صبر داشته باشیم. مثلا زمانی که فرد دچار عدم تعادل هورمونها میشود، سریع یک سیگار روشن میکند و مقدار سروتونین را بالا می آورد و به خیال خود مشکل را حل میکند. زیرا مصرف نیکوتین میزان سروتونین بدن را افزایش می دهد و فرد به یک احساس رضایت درونی می رسد. اما باید بدانیم که واکنش طبیعی بدن ما در مقابل تغییرات نا هماهنگ هورمونها، متفاوت است و بدن بطور کاملا تخصصی و علمی مطلق با آن رفتار میکند و اگر فرد صبر داشته باشد؛ مشکل او حل میشود و نیازی به سیگار نیست. مقدمه رفتن به فضای آلفا، تغییر هورمونهاست، و بنابراین نحوه برخورد ما با تغییر هورمونها در بدن، میتواند ما را به آلفا ببرد و سطح ذهنی ما را در دسترس شیاطین و اجنه قرار دهد. اگر انسان صبر نداشته باشد، خود را در تیررس شیطان قرار میدهد.

بدن انسان در هنگام وسوسه شدن در صدد ترشح میزان بالایی از هورمون های لذت می باشد . مثلا در هنگام وسوسه جنسی میزان اکسی توسین فرد به مقدار زیادی میل به ترشح دارد و به همین منظور انسان به دنبال راهکاری برای ترشح هورمون و ایجاد حس لذت می شود ولی نکته اساسی این جا است که با توجه به فرمایش خدای متعال اگر کسی از صبر استفاده کند همین صبر موجب مقاوم سازی به آن میزان اکسی توسین شده و برای بار بعد، بدن نسبت به این مقدار اکسی توسین مقاوم شده و تحریک نمی شود. خدای بزرگ می خواهد به ما این مفهوم را برساند که با افزایش تمایل ترشح یک هورمون لزومی ندارد که حتما آن هورمون ترشح شود و نفس با کنترل کالبدی( با استفاده از فرمول صبر) بدن را نسبت به آن میزان هورمون مقاوم می کند و برای بار دیگر در این میزان هورمون فرد احساس فشار نمی کند و می تواند به راحتی و آگاهانه موقعیت ایحاد شده را کنترل کند. زیرا اگر فرد صبر نکند و سریع به تخلیه هورمون در بدن بپردازد نوعی سیستم پاداش حاصل می شود و فرد با لذتی که کسب می کند دچار اعتیاد می شود و ترک آن بسیار سخت می شود.

بعضی مواقع برای انجام کاری به کودک پاداش میدهید ولی برای هر کاری نباید اینکار را کرد و نباید این سیستم پاداش را در مورد تمام جوانب زندگی کودک اجرا کرد. زیرا بعدا کودک بدون پاداش بی انگیزه خواهد بود و مغز کودک دوپامینی خواهد شد. تولید هورمون دربدن هم اینطوری است. اگر فردی برای تولید هورمون شادی، از خوردن بهره برد بدون آنکه گرسنه باشد؛ در این حالت بدن او نامتوازن خواهد شد و دچار چاقی و انواع بیماریهای دیگر خواهد شد.

دوپامین و سروتونین نیز عملکردهای مشخصی دارند. دوپامین حرکات و هماهنگی بدن را کنترل می کند. سروتونین به تنظیم عملکردهای گوارشی از جمله عملکرد روده و اشتها کمک می کند. دوپامین باعث احساس گرسنگی می شود در حالی که سروتونین این احساس را سرکوب می کند. دوپامین بیشتر در مغز شما ذخیره می شود در حالی که سروتونین بیشتر در روده شما یافت می شود.

لازم به ذکر است که مقدار زیاد هورمون دوپامین حس گرسنگی به انسان می دهد و ترشح سروتونین حس سیری به انسان میدهد. از طرفی ترشح هورمون دوپامین موجب افزایش انرژی و رفتار های تکانشی می شود و فرد بیشتر دوست دارد که دیرتر در شب بخوابد ولی ترشح سروتونین موجب حس خواب و تنظیم چرخه خواب میشود. کاهش زیاد هورمون سروتونین موجب افسردگی و اضطراب ، اسکیزوفرنی و فوبیا می شود. از طرفی افزایش زیاد سروتونین موجب حرکات لرزشی و سرگیجه و سردرگمی، فشار خون بالا و حالت تهوع می شود و در حالت بسیار شدید حتی منجر به غش و صرع و ضربان قلب نامنظم می شود. که به این حالت سندرم سروتونین می گویند.

گاهی اوقات این انتقال دهنده های عصبی با هم کار می کنند تا در یک تعادل شیمیایی دقیق در بدن شما باقی بمانند. گاهی اوقات عدم تعادل منجر به تولید بیش از حد انتقال دهنده عصبی دیگر می شود. داشتن بیش از حد یا خیلی کم از هر یک می تواند علائم بد جسمی و روانی ایجاد کند.

روزه یکی از ابزارها و نعمتهای مهم است که خدا برای بر هم زدن مصرف هورمونهای شادی برای ما قرار داده است. در روزه داری، تولید هورمونهای حاصل از خوردن و آشامیدن متوقف میشود. در نتیجه فرد روزه دار در ده روز اول رمضان مثل کسی است که اعتیاد را ترک میکند.  اعتیاد به دوپامین و سایر هورمونها.

ترشح و تولید بیش از حد هورمونهای شادی مثل دوپامین ، در پیری امکان پذیر نیست و در نتیجه فرد در پیری مایوس شده و توانایی های ساده زندگی را از دست میدهد. پارکینسون و آلزایمر و بیماریهای دیگر نتیجه چنین رویکردی است. یکی دیگر از دلایل این موضوع این است که در سنین پیری، افراد حساسیتشان را نسبت به ترشح دوپامین از دست میدهند و در نتیجه فرد انگیزه و حس حرکت برای زندگی ندارد. هر گونه افراط و تفریط در لذتها و عادت مداوم به آن، این چنین بیمارهایی را به دنبال دارد.

خدای مهربان هورمونهایی مثل دوپامین را در بدن ما قرار داده است تا ما حس زندگی و انگیزه حرکت و تلاش و کوشش داشته باشیم. اما انسان از این هورمونها سوء استفاده میکند و  مدام برای خودش تکرار میکند و خود را به آن معتاد میکند.

دانشمندان علوم اعصاب و روان در یک آزمایش ، توسط یک اهرم و جریان الکتریکی قسمتی از مغز موش را که دوپامین منتشرمیکند را تحریک کردند و  شادی کاذبی را به او دادند. بعد از مدتی موش خودش این اهرم را فشار میداد و بارها این کار را می کرد و تکرار میکرد. زیرا از این نوع آزادسازی دوپامین که همراه با لذت بود، خوشش می آمد و خود را به آن معتاد کرد.

خیال پردازی هم یک نوع تولید لذت مصنوعی است. یک فردی خیالپردازی میکند و در ذهن خودش یک خانه و یک شخصیت را برای خودش میسازد و از آن لذت می برد. این خیالپردازی ها فقط بخاطر تولید دوپامین در مغز است که همره با لذت است. جالب است که خیالپردازان بطور مکرر این خیالها را تکرار میکنند و هر بار در تکرار آن تلاش میکنند که جذابترش کنند و دوپامین بیشتری تولید کنند تا شادتر شوند. اما بدون آنکه خود بدانند در دام یک سیکل باطل افتاده اند. تصور کنید که فردی در حال حیالبافی می باشد و در خیال خود یک قهرمان ورزشی است و در حال مبارزه کردن با چند نفر می باشد( که اکثر نوجوانان با دیدن صحنه های رزمی این حالت را دارند)؛ در این حالت بدن او بر اثر هیجان کاذب هورمون خاصی را ترشح میکند (دوپامین و اندورفین و ..) و فرد لذت می برد ولی مشکل اصلی از اینجا ناشی میشود که بدن ترشح هورمون ها را  جدی می گیرد و فریب میخورد و مواد دیگری نظیر هورمون های دیگر مانند کورتیزول و ... را هم ترشح میکند و از آنجا که فرد بی حرکت دراز کشیده است و فقط خیالپردازی میکند و هیچ حرکتی ندارد این مواد به بدن او آسیب میرسانند و در بدن به یک سم تبدیل میشوند.یا با خیال پردازی و افزایش دوپامین، میزان ترشح گلوکز بدن زیاد می شود ولی چون فرد در واقع حرکتی نمی کند این گلوکز موجب ایجاد دیابت نوع دوم می شود. یا اینکه یک فردی با تصاویر پورن مشغول خیال پردازی میشود. در این حالت بدن فریب خورده و هورمونهای مربوطه (اکسی توسین و ..) ترشح میشود ولی از آنجا که همه اش خیال پردازی است و واقعی نیست؛ در بدن انباشته شده و به سم تبدیل میشود و در نهایت افراد بیمار میشوند. این نوع ایجاد لذت و شادی، یک روش طبیعی نیست و به نوعی تغییر خلقت خدادادی است. آنان به این روشها، خُلق خویش را از حالت تعادل خارج میسازند و باعث بیماریهای گوناگون جسمی برای خود میشوند.

خیلی از شعرا که همیشه نا امید و مایوس و شکست خورده بوده اند؛ بخاطر از دست دادن معشوقه بوده است. در حالیکه آنان معشوقه را فقط چند بار دیده اند و خودشان می گویند که "عشق در نگاه اول".  عشق در نگاه اول چیزی نیست جز ترشح غیر طبیعی سطح بالای هورمون اکسی توسین. آنان به امید این سطح هورمون دنبال معشوق بوده اند. افرادی زیادی بوده اند که به عشقشان رسیده اند ولی بطرز عجیبی با هم نساختند و از هم جدا شدند. زیرا آنان دنبال یک چیز دیگری بوده اند. آنان دنبال سطح هورمونی هستند که برای اولین بار آنان را تحت تاثیر قرارداد.

به همین خاطر عشق یک مفهوم کاملا غیرواقعی و انتزاعی است. آنچیزی که نزد خدا اهمیت دارد، رحمت و مودت است که باید بین ازواج و خانواده وجود داشته باشد. رحمت و مودت سطح مجاز و معقولی از هورمونها را تولید میکند.

عادت دادن به تولید هورمونها بطور مصنوعی کار را به جایی کشانده است که افراد تاریخ تولد خود را میدانند ولی عمدا وانمود میکنند که از آن آگاه نیستند و نمیدانند! تا بطور اتفاقی ، توسط هدیه تولد از طرف خانواده و دوستان سورپرایز شوند و هورمون دوپامین دریافت کنند! خدا از ما میخواهد که بطور طبیعی زندگی کنیم. گاهی یک لذت طبیعی با سطح پایین از هزاران لذت مصنوعی با سطح بالا، بهتر و ماندگارتر است.

آهنگهای آلفایی که فرکانس مغز را تغییر میدهند ؛ به نوعی برای تولید لذت توسط افراد گوش داده میشوند. یکی بود که همیشگی و بطور روزمره اشعار سهراب سپهری با صدای خسرو شکیبایی را گوش میداد و در حس فرو می رفت. او با این کارش در جستجوی هورمون لذت بود. اشعار احساسی برخلاف کلام خدا، دوپامین زیادی تولید میکنند و در این مسیر افراد دچار اسراف و زیاده روی میشوند. اسرافکاران و از حد گذشتگان برادران شیطانند.

 

إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کَانُوا إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِرَبِّهِ کَفُورًا ﴿۲۷﴾

چرا که اسرافکاران برادران شیطانهایند و شیطان همواره نسبت به پروردگارش ناسپاس بوده است (۲۷)

 

گاهی در یک معامله پر ریسک سود زیادی میکنید و مغز شما دوپامین زیادی تولید میکند و بعد در دفعات بعدی انتظار همین سود (دوپامین) را دارید ولی بدست نمی آید. در نتیجه نا امید میشوید. در حالیکه آن سود برای شما حیاتی نیست. تولید بعضی هورمونهای شادی به صورت زیاد در بدن اصلا به صلاح نیست و فقط مقدمه یک اعتیاد است.

 

فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلَافَ رَسُولِ اللَّهِ وَکَرِهُوا أَنْ یُجَاهِدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَقَالُوا لَا تَنْفِرُوا فِی الْحَرِّ قُلْ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَوْ کَانُوا یَفْقَهُونَ ﴿۸۱﴾

بر جاى‏ ماندگان به [خانه] نشستن خود پس از رسول خدا شادمان شدند و از اینکه با مال و جان خود در راه خدا جهاد کنند کراهت داشتند و گفتند در این گرما بیرون نروید بگو اگر دریابند آتش جهنم سوزان‏تر است (۸۱)

 

خدا چنین شادیهای کاذبی را نمی پسندد و حتی از نظر عقلی و علمی هم به سود بدن ما نیست.

 

إِنَّ قَارُونَ کَانَ مِنْ قَوْمِ مُوسَى فَبَغَى عَلَیْهِمْ وَآتَیْنَاهُ مِنَ الْکُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ أُولِی الْقُوَّةِ إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لَا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْفَرِحِینَ ﴿۷۶﴾

قارون از قوم موسى بود و بر آنان ستم کرد و از گنجینه ‏ها آن قدر به او داده بودیم که کلیدهاى آنها بر گروه نیرومندى سنگین مى ‏آمد آنگاه که قوم وى بدو گفتند شادى مکن که خدا شادى‏ کنندگان را دوست نمى دارد (۷۶)

 

فقط کسانی که صبر دارند و عمل صالح انجام میدهند؛ پاداش بزرگ برای آنهاست. خدا اعلام میدارد که پاداش اصلی نزد اوست و ای مردم بخاطر پاداشهایی در حد ترشح زیادی یک هورمون، تعادل بدن و خُلق خویش را بر هم نزنید.

 

وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَاءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیِّئَاتُ عَنِّی إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ ﴿۱۰﴾

و اگر پس از محنتى که به او رسیده نعمتى به او بچشانیم حتما خواهد گفت گرفتاریها از من دور شد بى‏ گمان او شادمان و فخرفروش است (۱۰)

 

إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِکَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ کَبِیرٌ ﴿۱۱﴾

مگر کسانى که شکیبایى ورزیده و کارهاى شایسته کرده‏ اند [که] براى آنان آمرزش و پاداشى بزرگ خواهد بود (۱۱)

 

در منزوی بودن و تفاخر و فخر فروشی و دلخوش کردن به مال  و اموال، فقط هورمون های کاذب تولید میشود و فرد به اشتباه فکر میکند که واقعا خوشبخت است. یک فرد ورشکسته، فقط زمانی ورشکسته معرفی میشود که از نظر روحی و روانی به هم ریخته باشد. به هم ریختگی روانی یعنی تغییر سطح زیاد تولید دوپامین و سایر هورمونها. حتی خیلی مواقع که افرد شکست عشقی میخورند و یا ورشکسته میشوند؛ از آنجا که قبلا به هورمونهای شادی زیاد و دوپامین زیاد عادت کرده اند؛ تحمل تغییر ناگهانی و کاهش سطح این لذتها را ندارند و در نتیجه هرگونه تلاشی میکنند که با روشی و یا ابزاری آن لذتها را برگردانند و  برای خود باز تولید کنند. در این مسیر؛ خیلی مواقع به اعتیاد به مواد مخدر روی می آورند. زیرا اعتیاد به مواد مخدر و افیونی ، ساده ترین راه حل برای تولید دوباره هورمونها در سطح بالاست. این را هم در نظر بگیریم که تغییرات در یک یا چند هورمون سایر هورمون های بدن را تحت اثر قرار می دهد و مسئله  پیچیده تر می شود.

دادن زکات یکی از عوامل مهم جهت تنظیم ترشح هورمونهای شادی ناشی از کسب اموال است. زیرا وقتی ما زکات درآمدمان را میدهیم؛ به نوعی شادی و لذت ناشی از کسب پول را متعادل کرده ایم و در نتیجه گرفتار لذت غیر واقعی نخواهیم شد.

زنا یکی از خطرناکترین عواملی است که باعث ترشح سطح بالایی از لذتهای کاذب خواهد شد. در نتیجه کسی که زنا کند، وارد حالتی از هورمونهای کاذب میشود که بیرون آمدن از این گناه بزرگ بسیار سخت است و بعدا به لذت کمتر از آن راضی نیست. زناکاران تا مدتی از آن لذت کاذب، لذت می برند  و اما بعدا از اعمال زناشویی نا امید خواهند شد و به لذات حلال راضی نخواهند بود. زنا مثل مصرف شیشه است. کسی که مخدر شیشه مصرف میکند؛ برای بار اول چنان هیجانی بر او غالب میشود که همان بار اول در دام می افتد. کسانی که شیشه مصرف کرده اند اقرار میکنند که شیشه حتی برای بار اولش هم آدم را گیر می اندازد. اما مشکلات از آنجا شروع میشود که هر بار مغز ، دوپامین بیشتری میخواهد و در نتیجه مصرفش باید هر روز تکرار شود و باید بیشتر هم شود.

 

وَلَا تَقْرَبُوا الزِّنَا إِنَّهُ کَانَ فَاحِشَةً وَسَاءَ سَبِیلًا ﴿۳۲﴾

و به زنا نزدیک مشوید چرا که آن همواره زشت و بد راهى است (۳۲)

 

به همین خاطر خدای حکیم می فرماید که به زنا حتی نزدیک هم نشوید. زیاده روی در هر کدام از هورمونها بر دیگر هورمونها هم تاثیر گذار است و آن را به هم می ریزد. خدا در انتهای آیه می فرماید که وَسَاءَ سَبِیلًا  یعنی زنا روش اشتباهی برای کسب لذت است. دانشمندان علم روان ثابت کرده اند که ماهیت واقعی زنا، مثل همجنس بازی است و حتی لذات و هورمونهای تولید شده هم شبیه است.

خدا ما را برای حد متعادل و متوازن لذات آفریده است و این لذات فقط جنبه تشویقی دارند. زیرا اگر غذا خوردن لذت نداشت، شاید بعضی ها غذا نمی خوردند و بیمار میشدند و از تلاش و کوشش می افتادند. اما زیاده روی در این لذات، مکانیسم لذت را در مغز مختل کرده و افراد بدون لذات در حد و سقف  قبلی راضی نخواهند بود. در این حالت دید آنان نسبت به زندگی عوض خواهد شد و حتی طرز نگرش آنان هم نسبت به زندگی تغییر میکند و همچنین طرز نگرش آنان نسبت به دیگران هم تغییر میکند و به این طریق جامعه حس همکاری و نیکوکاری خویش را از دست میدهد. (تَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ ).

بعضی لذتها بمرور در بین افراد به عنوان اصل زندگی جا می افتد و آنان نمیدانند که روش آنان در زندگی، افراط و تفریط است و روش غلطی است. قدیمی ها بعد از شخم و کاشت و برداشت گندم؛ به مرور زمان و با صبر و حوصله گندم را برداشت می کردند و از محصول خویش لذت می بردند. از آنجا که در تلاش و کوشش آنان، صبر و حوصله و بردباری و امید بود؛ از برداشت محصول خویش لذت طبیعی می بردند و این لذت ماندنی بود و به آنان حس رضایت میداد و کمتر دنبال کسب لذتهای مصنوعی و مخدر بودند. شیطان روشهای خدا را قبول ندارد و بر خلاف الرحمن عمل میکند. تولید لذت بوسیله مخدرات، روش رحمانی نیست و بلکه روش شیطانی است. به هم ریختن تعادل این هورمونها، یک کار رحمانی نیست.

شیطان سعی می کند با کاهش کیفیت لذت ها، کمیت لذت ها را افزایش دهد شاید شما هم تجربه کرده باشید که برای اولین بار به تماشای یک فیلم نشسته باشید و لذت زیادی برده باشید و سعی در تکرار همین لذت را داشته اید و برای همین فیلم های زیادی را نگاه می کنید ولی شاید لذتی که اولین بار حس کرده اید را با نگاه کردن به چندین فیلم دیگر کسب نکنید و مدام به جستجوی عناوین مختلف باشید تا شاید همان حس اولیه را بتوانید کسب کنید و زمانی متوجه این موضوع می شوید که به دیدن فیلم های تلویزیونی معتاد شده اید.

مادری که به کودکش شیر میدهد و او را تربیت میکند و برای کودکش وقت می گذارد، هورمون در حد طبیعی و نرمال اکسی توسین در بدن او جریان می یابد و احساس رضایت و لذت میکند. و موجب می شود که رابطه نزدیک و عاطفی میان مادر و فرزند ایجاد شود و خدای بزرگ با این خلقت، محبت مادرانه را برای نگه داری و مواظبت از کودک ایجاد می کند. همچنین کسی که درس میخواند و یاد می گیرد، هورمونهای طبیعی مانند سروتونین و .. در بدن او ترشح می یابد و احساس لذت میکند. اما اگر یک مادر، در لذتهای دیگر زیاده روی کند و جذب هورمونهای افراطی شود و زیاده روی کند؛ دیگر از مراقبت فرزند خود لذت کافی نمی برد و دیگر وقتی برای بچه ها و شوهرش نمی گذارد و به هورمونهای طبیعی خدادادی مادرانه رضایت نمیدهد. از اینجا براحتی میتوان نتیجه گرفت که فمنیسم، یک نوع لذت گرائی افراطی است که لذتهای طبیعی خدادادی را حذف میکند و یا کم اهمیت جلوه میدهد.

در فرهنگ بعضی ملتها یک مثل معروف هست که می گوید کار حرام شیرینتر از کار حلال است. یا به قول دیگر گناه شیرینتر از عمل طبیعی است. این جمله به این خاطر معروف شده است که در گناه ، هورمون خاصی ترشح میشود که بسیار افراطی و زیاد است(مانند سطح بالای دوپامین..) ولی در کار حلال اینطور نیست و همه چیز متعادل است. گناه معتاد میکند ولی عمل پسندیده، معتاد نمی کند. شیرین تر بودن گناه به قیمت گزافی برای افراد تمام میشود. کسانی که شیشه مصرف کرده اند، برای اولین بار دوپامین زیادی را تجربه میکنند ولی همان یکبار برای اعتیاد فرد کافی است و تقریبا ترک آن غیر ممکن است. نتیجه نهایی آن، این است که هیچ لذتی در دنیا نمیتواند چنین دوپامینی را برای آنها تولید کند و آنها قطعا گرفتار این ماده شیطانی میشوند. اما لذتهای طبیعی خدادادی، جایگزین زیاد دارند.

این نوع لذتهای کاذب همان درخت ممنوعه است که خدا آن را برای بشر منع کرده است. این نوع لذت ؛ آدمی را از بهشت بیرون کرد. اینبار هم میتواند آدمی را به جهنم ببرد ، تا آنجا از شجره زقوم بچشد. شجره زقوم یک لذت کاذب بسیار قوی است که افراد با خوردنش، دیگر نمیتوانند ترکش کنند و تا ابد گرفتارش میشوند و جالب آن است که سیرشان نمی کند و اما مجبورند که بخورند. زیرا چاره ای جز آن ندارند. انتخابشان بسیار کم است. لذتهای خدادادی طبیعی بسیار زیاد است. زنجیری که در جهنم از آن صحبت میشود؛ همین وابستگی هاست که در آنجا بسیار قوی است و قطعا کیفیت آن به مراتب از لذتهای کاذب زمین، پایینتر و کثیفتر است.

عمل به دستورات قرآنی، تنها راه نجات بشریت از این زیاده روی هاست. به همین خاطر خدا به پیامبر محمد می فرماید که : و براستى که تو بر مسیر خُلق و خوی والا و بزرگ هستی.

 

وَإِنَّکَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِیمٍ ﴿۴﴾

و براستى که تو را خویى والاست (۴)

 

فَسَتُبْصِرُ وَیُبْصِرُونَ ﴿۵﴾

به زودى خواهى دید و خواهند دید (۵)

 

بِأَیْیِکُمُ الْمَفْتُونُ ﴿۶﴾

[که] کدام یک از شما دستخوش جنونید (۶)

 

خُلق والا یعنی خُلق و خوی منظم خدادادی که هیچ زیاده روی و افراطی در آن نیست. این خُلق و خوی فقط با عمل به دستورات قرآنی ایجاد میشود و لا غیر. یکی که مشروبات الکلی مصرف میکرد؛ میگفت که خوردن گوشت خوک حسی همچون مشروب الکلی به او میدهد. میتوان براحتی نتیجه گرفت که گوشت خوک تنظیمات خدادادی هورمونها را به هم می ریزد و باعث روان گسیختگی افراد میشود. دستورات قرآنی بسیار دقیقند و بشر تنها راه نجاتش از دست شیاطین ؛ عمل به این دستورات است.

غذاهای گندیده و فاسد باعث تغییر ناگهانی سطح هورمونها در بدن میشوند. مشروبات الکلی هم حاصل میوه های گندیده است. بعضی مرتاضان برای تغییر سطح هورمون سروتونین، غذاهای فاسد مصرف میکنند و حتی بعضی از آنها در طول تاریخ برای بالابردن همین هورمون، به مدت چهل شبانه روز از ادرار خود می نوشیدند تا سطح غیر مجاز هورمونها را باعث شوند و به آن حالتی از ذهن، که خودشان آن را آرامش و مکاشفه!  می نامند، برسانند. ترشح سروتونین باعث میشود که گرسنگی طبیعی از بین برود و به همین خاطر مرتاضان هندی، احساس گرسنگی را در خود از بین میبرند و هورمونهای طبیعی و خدادادی خویش را دستکاری میکنند. و هورمون سروتونین بالا موجب ایجاد حس رضایت و شادی کاذب درونی فرد (گاهی بدون هیچ دلیلی) می شود.

اینها همگی یک نوع خیالبافی است. حتی کسانی که در خیالبافی غرق میشوند و سطح هورمونهای خود را به این طریق بالا و یا پایین می آورند، بطرز ناگهانی دچار دیابت نوع دو میشوند و خود را مریض میکنند.

بطور قطع میتوان گفت که بیشتر بیماریهای انسان، از همین عدم تعادلات ناشی میشود و به این طریق شیطان در ایجاد بیشتر بیماریها تاثیر گذار است. ما در زمین زندگی میکنیم که بمرور مواد آن و خود ما استهلاک پیدا می کنیم و پیر میشویم ولی این فرآیند طی زمان انجام می پذیرد و هر کس که طبیعی تر زندگی کند و با روشهای مصنوعی هورمونهای خود را دستکاری نکند؛ بیماریهای کمتری خواهد داشت و راحت تر این دنیا را ترک میکند.

 

 

 

  • اسعد حسینی
۲۴
فروردين
۰۲

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت چهل و ششم)

کودک درون

 

شاید شما هم عبارت "کودک درون" را شنیده باشید که مدام در مباحث روانشناسی مطرح میشود. در این مبحث ثابت میشود که کودک درون آنطوری که بعضی ها مطرح میکنند، یک مبحث سالم نیست و شیطان بطرز زیرکانه ای آن را مورد کید و نیرنگ خود قرار داده است. من علم روانشناسی را نمیخواهم زیر سوال ببرم. اما باید بدانیم که هر چیزیکه اسم روانشناسی روی آن بود؛ قابل اعتماد نیست و نباید آن را بی چون و چرا پذیرفت. مثلا فروید در مبحث انواع خواب؛ خوابهای عمیق که با عالم معنا مرتبط است را در نظر نگرفته بود و به همین خاطر تحلیلهای او در مورد خواب دیدن، ناقص و نا تمام بود. البته این اشتباهات، تحقیقات دیگر این روانشناسان را بی اهمیت نمی کند. علمی که بشر در مورد معنویت و معنا شناخته است، خیلی ناقص است و بدون استفاده از کتابهای آسمانی، بشر کاملا راه اشتباه را میرود.

تعریف کودک درون از نظر روانشناسان: کودک درون، آن بخش از وجود ماست که باعث می‌شود به شیوه‌ای کودکانه یا کودک‌وار رفتار کنیم. همچنین کودک درون یکی از بخش‌هایِ وجودمان است که وقتی به دوران پختگی و بلوغ می‌رسیم جامعه از ما می خواهد که آن را پشت سر گذاشته و رها کنیم؛ اما نادیده گرفتن این بخش وجودی منجر به تجربه یک زندگی خشک و غیر خلاقانه می‌شود.

در جای دیگری می گویند: کودک درون‌ می تواند گاه شخص را از دچار شدن به افسردگی حفظ کند. این کودک با دیدن چیز های کوچک مانند پروانه، بازی ها و دیگر چیز ها زنده شده و شخص را به هیجان وا می دارد. در بسیاری از موارد که شخص ناراحت است این کودک درون می تواند باعث رام شدن و خوشحالی او شود.

اما اینها تعاریف دقیقی از کودک درونی که مد نظرشان است ، نیست. بلکه تعریف واقعی را این چنین بیان میدارند : کودک درون نیز به آینده و عواقب کار اهمیت نمی‌دهد، به دنبال کسب لذت‌ها و هیجانات آنی است و برای رسیدن به تجربه اشتباه اصرار می ورزد.

 

این مورد آخری، تعریف واقعی کودک درون است که ابتدا با کلمات دهن پرکن "خوشحالی و بی دغدغگی و بازی و هیجان مثل کودکان" ،  عبارت کودک درون را به افراد معرفی میکنند ولی هدف اصلی این است که کودک درون به آینده و عواقب کار اهمیت نمی‌دهد، به دنبال کسب لذت‌ها و هیجانات آنی است و برای رسیدن به تجربه اشتباه اصرار می ورزد.

این خیلی خوب است که آدمی که بزرگ است خوشحال باشد و مشکلات زندگی را بی اهمیت جلوه دهد ولی یک کودک چنین بینشی نسبت به زندگی ندارد. بلکه یک کودک کاملا جدی بازی میکند و بسیار عادی خوشحال است. یک کودک اسباب بازیش را به دیگر بچه ها نمیدهد و تحمل گرسنگی و تشنگی را ندارد و هر چی ببیند، بهانه اش را می گیرد و البته تعدادی از این خواص به علت عدم بلوغ جسمی و تعدادی دیگر به علت عدم بلوغ و رشد نفس کودک است.

کسی که چهل سالش است و میخواهد به دوران کودکی برگردد، مثل این است که یک میلیاردر خودش را به گدائی بزند و مشخص است که اصلا برایش مهم نیست که از گدائی چیزی بدست بیاورد یا نیاورد. زیرا او خودش میداند که گدا نیست. هیچکس نمیتواند خودش را به کودکی برگرداند و اگر هم اینکار را بکند، فقط ادا در می آورد.

کودک درون همان نفس اماره است. اما اینبار شیطان میخواهد از کلمات "کودک" و "خوشحالی" و "شادی" سوء استفاده کند. نفس خواسته هایی دارد که مطرح میکند و این بصیرت ماست که باید او را سر عقل آورد. اما وقتی افراد از نفس خسته میشوند و نمیتوانند نفس را سر عقل آورند، نفس را آزاد میگذارند که هر جوری دلش خواست رفتار کند و نفس رها شده به آینده و عواقب کار اهمیت نمی‌دهد، به دنبال کسب لذت‌ها و هیجانات آنی است و برای رسیدن به تجربه اشتباه اصرار می ورزد و این همان کودک درون است. پس استفاده از کلمه کودک در اینجا یک نوع سوء استفاده از کلمه کودک است؛ بهتر است که اسم آن را نفس تزکیه داده نشده نامید.

تجربه نشان داده است که افرادی که نفس اماره خود را رها میسازند و خود را به سن های کودکی بر میگردانند؛ خطرناکند زیرا آنها مثل بچه ها ساده نیستند و دچار کارهای خلاف زیادی خواهند شد. در سال ۲۰۰۳ که مایکل جکسون خواننده مشهور آمریکایی متهم به سوءاستفاده جنسی از کودکان شده بود، در طول تحقیقات مایکل توسط استن کاتز، یک متخصص بهداشت روان مورد بررسی قرار گرفت و به گفته تارابورلی، نتیجه ارزیابی انجام شده توسط کاتز این بود که از لحاظ روانی مایکل جکسون به یک کودک ده ساله تبدیل شده بود. مایکل جکسون در زمانی که به کودک درون خود فرو رفته بود، این اتفاق برایش افتاد و مثل یک کودک یتیم و بی سرپرست بود و از آنجا که کسی بالای سرش نبود؛ دچار سوء استفاده جنسی از کودکان دیگر شد. این مثال خیلی خوب و واضح خطرات برگشت به کودک درون را ثابت میکند.

جالب است که کودکان تا وقتی که کودکند، خیلی طبیعی و خدادادی دنبال رشد هستند و میخواهند که بزرگ شوند و رشد کنند. اما چرا باید یک بشر بخواهد که دوباره ادای کودکان را بازی کند!

برای فهم بیشتر اینکه برگرداندن خود به دوران کودکی، چه ضرراتی دارد؛ یک مثال میزنم. تصور کنید که یک بچه و یک اسباب بازی و یا یک خوراکی را در یک جا تنها بگذارید؛ قطعا بیشتر بچه ها به آن دست میزنند و از آن استفاده میکنند و در این زمینه عذاب وجدانی هم ندارند. این برای یک کودک اصلا عیب نیست بلکه مقتضای سن اوست. هر چند میتوان طوری بچه ها را تربیت کرد که این گونه موارد را هم رعایت کنند. ولی اگر یک بزرگسال یک کیف پول پیدا کند و حالا بخواهد خود را به کودکی بزند؛ آنوقت پول را پس نخواهد داد. اینجاست که اهمیت مساله مشخص میشود.

ما باید بدانیم که هر فردی از یک نفس و یک کالبد بشری تشکیل شده است. خدا نفس (من واقعی) ما را در کالبد ما گذاشته است و وظیفه کالبد ما این است که بوسیله بصیرت و عقل ، نفس را به راه راست هدایت کنیم. بصیرت و تعقل مربوط به کالبد است و نه مربوط به نفس. نفس ما وارد کالبد دنیایی میشود که تصحیح شود و نفس در مدت زندگی ما ، خواسته ها و مشکلاتی دارد. نفس این خواسته ها را مطرح میکند و خیلی از خواسته هایش ناشایست است ولی وظیفه کالبد ماست که آن را راهنمایی کند و به راه راست راضی و قانع کند. وقتی که نفس برخلاف بصیرت افراد، کار ناشایستی انجام دهد؛ دچار عذاب وجدان خواهیم شد. کسانی که به کودک درون خود بر میگردند، میخواهند که از دست این عذاب وجدان راحت شوند. زیرا به هر حال کودک اند و از بچه هم نمیتوان ایراد گرفت! برگشت به کودک درون یعنی نفس میخواهد بصیرت افراد را دور بزند، زیرا میخواهد کسی او را امر و نهی نکند و نفس در بکارگیری هوای نفسش آزاد باشد. این حیله موجب میشود که خاصیت لوامه نفس غیر فعال شود و افراد براحتی و بدون عذا ب وجدان، با سوء استفاده از کلمه کودک وارد منکرات شوند.

 

أَمَّا مَنْ طَغَى ﴿۳۷﴾

اما هر که طغیان کرد (۳۷)

 

وَآثَرَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا ﴿۳۸﴾

و زندگى پست دنیا را برگزید (۳۸)

 

فَإِنَّ الْجَحِیمَ هِیَ الْمَأْوَى ﴿۳۹﴾

پس جایگاه او همان آتش است (۳۹)

 

وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى ﴿۴۰﴾

و اما کسى که از ایستادن در برابر پروردگارش هراسید و نفس خود را از هوا باز داشت (۴۰)

 

فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوَى ﴿۴۱﴾

پس جایگاه او همان بهشت است (۴۱)

 

 بچه ها از همان کوچکی باید طوری بوسیله والدین  تربیت شوند تا از خطرات در امان باشند. کودکان همیشه باید کسانی بالای سرشان باشند تا بزرگ شوند. خدای مهربان در قرآن نسبت به بچه های یتیم؛ توصیه فرموده و  دستور داده است که از اموال آنان نگهداری شود تا که به سن رشد برسند. در جای دیگری فرموده است که بچه ها باید در سه وقت بر والدین خود بدون اجازه وارد نشوند و خلوت آنان را بر هم نزنند. اینها همگی نشان از اهمیت تربیت کودکان دارد و نشان از آن دارد که بچه ها به صرف کودک بودن، نباید رها شوند و بلکه باید صحیح و ناصحیح به آنان آموزش داده شود. بعضی از مردم به اشتباه فکر میکنند که کودکان منزه و پاک هستند. در حالیکه هر کودکی که به دنیا میاید، مشکلاتی اخلاقی از نظر خلق و خوی در او هست که باید اینها از بین برده شود. نفس ما در حین تولد در کالبد ما گذاشته میشود؛ از همان کودکی با ما رشد می یابد و اگر کودکی درست تربیت نشود؛ نفس او مشکلات زیادی در آینده برای او ایجاد میکند. کودک یتیم که در قرآن بسیار به توجه به او تاکید شده است؛ باید تا زمان رشد، افرادی متولی مال و اموال او باشند، زیرا خودش نمیتواند آن را نگهدارد و این یعنی اینکه کودک یتیم تنها خودش نمیتواند سیر طریق کند. افرادی که وارد کودک درون خود میشوند، به نوعی خود را به یک کودک یتیم تبدیل کرده اند و خطرات زیادی آنان را تهدید میکند. در صورتی که ما خود را به کودک درون برگردانیم؛ یعنی نفس خویش را به حالت رشد نیافته برگردانده ایم و به این طریق امنیت خود را از بین برده ایم. کودکان که نفسشان هنوز در دوران قبل از رشد و بلوغ به سر می برد، توسط والدین خویش از گزند خطرات دور میشوند. اما کسی که خود را به کودک درون خویش می سپارد، به نوعی خود را یتیم میکند و کسی هم نیست که او را از گزند خطرات کودک درون در امان نگه دارد.

کسانی که از کودک درون حرف میزنند، باید متوجه باشند که شادی و گریه در کنترل خداست و با رفتن در کودک درون بدست نمی آید. ابراهیم خیلی زود نفس خود را از کودک درون رهانید و به رشد و بلوغ روحی رسید.

 

وَلَقَدْ آتَیْنَا إِبْرَاهِیمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَکُنَّا بِهِ عَالِمِینَ ﴿۵۱﴾

و در حقیقت پیش از آن به ابراهیم رشد [فکرى]اش را دادیم و ما به [شایستگى] او دانا بودیم (۵۱)

 

رشد فکری که در آیه بالایی فرموده است، همان طی کردن دوران کودکی و رسیدن به دوران بلوغ نفس است.بعضی از مردم فکر میکنند که برای شاد بودن باید کودک شد. در حالیکه اصلا اینطوری نیست، بلکه شادی بزرگترها بسیار مهمتر و ماندگار تر است؛ فقط باید توجه کرد که گریه و خنده و شادی همگی دست خدای عالمیان است.  کسانی که یکتاپرستند، میدانند که شادی و گریه دست خداست. وَأَنَّهُ هُوَ أَضْحَکَ وَأَبْکَى ﴿۴۳﴾ و هم اوست که مى ‏خنداند و مى‏ گریاند (۴۳)

 

 

وَأَنَّهُ هُوَ أَضْحَکَ وَأَبْکَى ﴿۴۳﴾

و هم اوست که مى ‏خنداند و مى‏ گریاند (۴۳)

 

وَأَنَّهُ هُوَ أَمَاتَ وَأَحْیَا ﴿۴۴﴾

و هم اوست که مى‏ میراند و زنده مى‏ گرداند (۴۴)

 

تضاد بین نفس و بصیرت باعث میشود که افراد از حل این تضاد خسته شده و به کودک درون خود برگردند. کودک درون از اموالی که حتی مال خودش نیست بر میدارد، اما بصیرت میگوید که نه برندار. کودک درون برای بدست آوردن آنچیزی که میل دارد، گریه میکند و بهانه میاورد و حتی کلک میزند؛ اما بصیرت صحیح میگوید که این روش اشتباه است. تنها موجودی که میتواند براستی نقش بازی کند انسان است و او خیلی راحت کارها را برای خودش توجیه میکند. افرادی هستند که وقتی از کنار باغی رد میشوند؛ بدون رضایت صاحب باغ از آن بر میدارند و این کار کودک درونشان است. آنان با سوء استفاده از کلمه کودک،  بصیرت خویش را دور میزنند. زیرا کودکان دوست داشتنی هستند و هر ایده ای در سایه این کلمه قابل پذیرش است. وقتی یک بچه پای شما را حتی به عمد لگد بزند، شما از او ناراحت نمیشوید ولی اگر یک بزرگتر این کار را بکند، از او ناراحت میشوید و از او دلیلش را می پرسید. همین خودش خطرات برگشت به کودک درون را نشان میدهد.

افراد با برگرداندن خود به کودک درون، خود را از عذاب وجدان رها میکنند. زیرا شیطان برای فریب بصیرت و نفس، از این حربه استفاده می کند و به این طریق افراد با انجام کارهای غلط ، نفس را دور میزنند و از عذاب وجدان فرار میکنند. یکی از خواص خوب نفس، لوامه بودن است که با انجام کار ناشایست، افراد دچار عذاب وجدان خواهند شد. اما کودک درون، خاصیت لوامه نفس را غیر فعال میکند و هر کاری انجام میدهد و پیش خودش میگوید که کودک است! در اینجا کودک درون نقش یک مسکن و مخدر را بازی میکند که انجام کارهای بد بوسیله آن قابل توجیه است.

علم روانشانسی متاسفانه در بعضی موارد گیر شیطان افتاده است و تنها دلیل آن هم بی توجهی به کتابهای آسمانی است. خدا خالق ماست و بهتر از هر کسی میداند که روان ما چطوری کار میکند. شاید مسیح اولین کسی بود که بطور جدی کارهای روانشناسان را رد کرد و طریقه صحیح آن را نشان داد. در میان مسلمانان هم علم روانشانسی را علم النفس نامیدند و این اسم گذاری از هر کسی بوده است؛ جالب بوده است. زیرا در واقع علم روانشانسی باید برپایه نفس باشد و گرنه دچار توهماتی مثل کودک درون میشود. علم روانشناسی بدون در نظر گرفتن نفس، غیرواقعی است و دردی را از کسی دوا نمی کند.

سوء استفاده از کلمه کودک، به طرز عجیبی در جهان زیاد شده است. در تبلیغات تلویزیونی از کودک استفاده میکنند و در بعضی سرودها از کودکان استفاده میکنند تا کلمات و مفاهیم داخل سرودها براحتی بوسیله افراد، قبول شود.

شما اگر روزی از روزها، بطور اتفاقی چند بیت کوین وارد آدرس کیف پول دیجیتالی شما شود؛ آیا آن را به فرستنده اش برخواهی گرداند؟ در صورتی که در اکثر کیف پولهای دیجیتال، آدرس فرستنده کاملا مشخص است و میتوان آن را به فرستنده برگشت داد. اگر اینکار را نکنید یعنی کودک درون شما فعال است و در معرض خطر هستید. چند سال پیش یک رفتگر در تهران، یک کیف پر از اسکناس  را پیدا کرد و آن را به صاحبش برگرداند و این فرد ثابت کرد که نفسش بزرگ شده است و خود را از کودک درون رهانیده است و به بلوغ و رشد رسیده است.

یک داستان قدیمی بود که یک فردی یک سیب از درختی که سر راهش بود بدون اجازه صاحبش برداشت و خورد. بعد عذاب وجدان گرفت و مدتها این ور و آن ور دنبال صاحب باغ گشت تا صاحبش را پیدا کند و جبران کند. در نهایت پیدا کرد و رضایت هم گرفت. این داستان شاید واقعی باشد ولی این فرد ثابت کرد که کودک درونش او را در برداشتن سیب فریب داد ولی  زود توبه کرد و متوجه فریب شد و برای جبران آن اقدام کرد.

خیلی از اشعار شعراء ثابت میکند که آنان همیشه دنبال کودک درون خود بوده اند. یک شاعری میگفت : دلم یاد جوانی میکند گاهی ...

این یعنی شاعر این شعر، نفسش هوای کودک درون میکند و این یعنی نفس او رشد نیافته است و میخواهد در بزرگی نسبت به قضایا مثل یک کودک رفتار کند. شعرا بزرگترین مخالفان کتابهای آسمانی هستند، بدون اینکه خود بدانند.

محدودیتهای زمین، باعث رشد نفس ما میشوند. آدم و حوا از بهشت به زمین رانده شدند تا که محدود شوند، زیرا فقط در این محدودیت است که نفس آنان رشد می یابد. برگشتن به کودک درون یعنی دور زدن این محدودیتها. کسانی که تحمل شرایط را ندارند، شیطان راه حل برگشت به کودک درون را به آنها پیشنهاد میدهد. بعضی افراد بوده اند، یکبار به آنها گفته شده است که چقدر پیر شده ای. او چند روز بعدش رفته و دماغش را عمل کرده است و به این طریق ثابت کرد که تحمل شرایط موجود را ندارد و در دوران پیری میخواهد کودک و رشد نیافته باشد.

شاعر در هفتاد سالگی هنوز در تمنای دختر بیست ساله است. که اکثر آنان، با این روش شکست خوردند. شمس در سن کهولت با یک دختر جوان ازدواج کرد و آخرش هم موفق به زندگی نشد. برگشت به کودک درون یک برگشت افتضاح است که باعث بی آبرویی افراد هم میشود.

کودک درون یعنی به حالت یتیمی برگشتن و بدون حامی شدن و بدون بصیرت شدن. تمام زندگی انسان بر این محور خلاصه میشود که ما باید رشد کنیم و نفس خویش را رشد دهیم. اجنه مسلمان که بعد وجودی آنان بالاتر از ماست، به این مورد خیلی مهم پی برده اند.

 

قُلْ أُوحِیَ إِلَیَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ فَقَالُوا إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآنًا عَجَبًا ﴿۱﴾

بگو به من وحى شده است که تنى چند از جنیان گوش فرا داشتند و گفتند راستى ما قرآنى شگفت‏ آور شنیدیم (۱)

 

یَهْدِی إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَلَنْ نُشْرِکَ بِرَبِّنَا أَحَدًا ﴿۲﴾

[که] به سمت رشد هدایت مى ‏کند پس به آن ایمان آوردیم و هرگز کسى را شریک پروردگارمان قرار نخواهیم داد (۲)

 

ما باید نفسمان را کنترل کنیم و او را رشد دهیم و گرنه هوای نفس ما را کنترل میکند و این یک اصل ثابت شده است. نفس اگر کنترل شود، به اندازه یک مشت است ولی اگر ول شود و رشد نیابد و همچنان در کودک درون بماند، هواهایی به اندازه یک دشت دارد.

 

  • اسعد حسینی
۱۱
فروردين
۰۲

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

جادوی شیاطین (قسمت چهل و پنجم)

روزه و استایل زندگی

 

عموم مردم فکر میکنند که بعضی عادات خوب هستند و باید همیشه ادامه پیدا کنند. در حالیکه عاداتِ دائمی خطرناک هستند، حتی اگر عادات پسندیده ای باشند. ما باید هر عادتی را به خودآگاهی تبدیل کنیم و نگذاریم هیچکدام از اخلاق های ما به عادت تبدیل شوند. گاهی مردم طبق عادت نماز میخوانند؛ که بسیار خطرناک است. باید نماز و در مراحل بعدی، تمام کارهای ما در مرحله خودآگاهی انجام شوند. به همین خاطر خدا برای نماز از عبارت اقامه استفاده میکند و نه خواندن. و همچنین اعمال صالح یک عمل هستند و نه یک عادت. هر عادتی ، اگر زیاد ادامه پیدا کند؛ از حالت خودآگاهی خارج میشود و در رشد نفس ما تاثیر لازم را ندارد.

یکی از خواص مهم روزه گرفتن این است که در طول ماه رمضان، عادت ها شکسته می شوند. در رمضان سیستم عادات خودساخته به هم میریزد؛ عادت زیاد به گوشی؛ عادت به خوردن زیاد؛ عادت به خوابیدن زیاد؛ عادت به وعده های غذایی غیر لازم و غیره. بعضی افراد در غیر ماه رمضان، همیشه دهنشان می جنبد و این اشتباه است.

رمضان تمام این جور مشکلات افراد را بیرون می ریزد. وقتی که ما در طول روز غذا نمی خوریم اعصاب ما تا حدی بیکار می‌شود و در نتیجه؛ اعصاب حسهای دیگر ما درگیر چیز های دیگری می شود. اگر ما حس های دیگرمان را در طول سال پرورش نداده باشیم؛ در رمضان ما را دچار مشکل می‌کنند. اگر حس خوردن و چشیدن و آشامیدن کنترل شود؛ باید همزمان با آن حسهای دیگر هم کنترل شوند و گر نه انسان دچار اختلال اعصاب و توهمات میشود.

بعضی ها که نمی توانند روزه بگیرند، مشکلشان نخوردن نیست بلکه مشکل اصلیشان ترک عادات است. خوردن مثل یک همنشین برای انسان است. علم ثابت کرده است که یکی از دلایل چاقی پرخوری عصبی است که اگر اعصاب فرد ناراحت شود و درگیر مشکلی باشد، بیشتر می خورد و در این حالت خوردن به یک نوع تخلیه روانی تبدیل می شود؛ خوردن از نظر او یک نوع تسکین است. این نوع خوردن و آشامیدن اشتباه است و این نوع خوردن است که سیستم انسان را به هم میریزد.

 

یَا بَنِی آدَمَ خُذُوا زِینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَکُلُوا وَاشْرَبُوا وَلَا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لَا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ ﴿۳۱﴾

اى فرزندان آدم جامه خود را در هر نمازى برگیرید و بخورید و بیاشامید و[لى] زیاده‏ روى مکنید که او اسرافکاران را دوست نمى دارد (۳۱)

 

خدا در آیه بالایی دو نکته مهم را می فرماید: 1- کُلُوا وَاشْرَبُوا 2-وَلَا تُسْرِفُوا که اگر شرط دومی برقرار نباشد؛ یک جای کار مشکل دارد. به همین خاطر خدا می فرماید بخورید و بیاشامید ولی اسراف نکنید که اگر یکی از آیتمها نباشد، سیستم بدنی ما تعادلش را از دست میدهد به همین خاطر علت اصلی اسراف ، دل مشغولیها است. در واقع اسراف یک نوع اعتیاد پنهان است که به یک عادت تبدیل شده است. مثلاً یکی هست که اگر مهمانی برود و ناهار یا شام را دیر بیاورند، اعصاب او داغان می شود، زیرا او به این نوع بکارگیری اعصاب بوسیله خوردن عادت کرده است. بدن ما برای یک زندگی سالم براساس (وَکُلُوا وَاشْرَبُوا وَلَا تُسْرِفُوا) ساخته شده است. معده در هضم غذای مازاد مشکل پیدا میکند، ورزش زیادی برای بدن مشکل ساز است و همچنین خواب زیادی و تفریح زیادی هم مشکل ساز است‌.

در طول زندگی تضادهایی بین بصیرت و نفس ما شکل می گیرد. افراد با خوردن زیاد یا خوابیدن زیاد می خواهند که این تضاد ها را از بین ببرند و صورت مسئله را پاک کنند. آدمی با زیاده روی در خوردن و آشامیدن و تفریح از صحنه فرار میکند و اعصاب خود را به خوردن و آشامیدن مشغول میکند. اما در زمان روزه ، که خوردن و آشامیدن محدود میشود؛ این تضادها سر بر می آورد و اعصاب افراد را تحت تاثیر قرار میدهد و این خودش مشکل بین نفس و بصیرت را نمایان میسازد و ماه رمضان فرصتی است تا با عبادت و مطالعه قرآن و پارسایی این تضاد را حل نمود.

آدمی باید تضاد بین نفس و بصیرت را حل کند اگر کسی این کار را نکند به نفس خویش ظلم کرده است‌. اصولا ما باید بوسیله بصیرتی که خدا به ما داده است؛ بتوانیم نفسمان را به راه راست برگردانیم و او را تزکیه دهیم و هدف اصلی زندگی هم همین است.

 مهمانی زیاد رفتن، خوردن زیاد، ورزش زیاد، تفریح زیاد، فیلم نگاه کردن زیاد، موسیقی زیاد و سایر افراط و تفریط ها همگی یک نوع تبذیر هستند.

 

إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کَانُوا إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِرَبِّهِ کَفُورًا ﴿۲۷﴾

چرا که اسرافکاران برادران شیطانهایند و شیطان همواره نسبت به پروردگارش ناسپاس بوده است (۲۷)

 

 

برادران و برادری (إِخْوَانَ) در آیه بالایی به معنای همفکری و هم فلسفگی است. یعنی کسانی که افراط و تفریط میکنند و زندگی خودشان را به عادتها می سپارند، به نوعی برادران و همفکران شیطان هستند. دو برادر از ساده ترین جزئیات هم مطلعند و کسانی که اسراف میکنند، به نوعی تمام جزئیات زندگی و نفطه ضعفهای خویش را دست شیاطین داده اند. کسی که برحسب عادت زندگی میکند، خیلی راحت قابل پیش بینی است. مثلا کسی که در غذا خوردن زیاده روی میکند؛ خیلی راحت میتوان او را عصبانی کرد، کافیست دیر برایش غذا ببرید. به این طریق کار برای شیطان خیلی راحت است. کسانی که استایل زندگیشان براساس عادات است؛ خیلی راحت برای شیاطین قابل پیش بینی هستند و از طرف آنها اذیت و کنترل میشوند.

 تبذیر و اسرافکاری در هر چیزی اولین فلسفه شیاطین است که بین مردم رواج می دهند. به این روش اعصاب افراد را مشغول اسراف ها می کنند و در نتیجه صورت مسئله را پاک میکند. این روش ؛ نوعی توقف فکر است که افراد دچارش میشوند. یعنی حل نکردن تضادهای بین بصیرت و نفس اولین فلسفه شیاطین است. وقتی افراد دل مشغولی زیاد دارند؛ از ترس روبرو شدن با این تضادهای درونی، زیاد غذا میخورند و اعصابشان را فریب میدهند.

 بصیرت نعمتی است که خدا به ما داده است تا به وسیله آن نفسمان را به راه راست هدایت کنیم. به همین خاطر خدا می فرماید که ما نعمت چشم و گوش و ... به مردم داده ایم تا بوسیله آن بصیرت خویش را بالا ببرند ولی متاسفانه بیشتر مواقع (لَا یُبْصِرُونَ بِهَا) یعنی بصیرت خویش را فریب میدهند و از آن استفاده نمیکنند.

 

وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لَا یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا یَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ ﴿۱۷۹﴾

و در حقیقت بسیارى از جنیان و آدمیان را براى دوزخ آفریده‏ ایم [چرا که] دلهایى دارند که با آن [حقایق را] دریافت نمى کنند و چشمانى دارند که با آنها نمى ‏بینند و گوشهایى دارند که با آنها نمى ‏شنوند آنان همانند چهارپایان بلکه گمراه‏ ترند [آرى] آنها همان غافل‏ماندگانند (۱۷۹)

 

فلسفه دوم شیاطین این است که افراد ارتباط مستقیم با خدا را قطع کنند. در بچگی به ما یاد داده بودند که اگر آیه قرآن شامل کلمه ذئب (گرگ) را در هر جا بخوانیم، از شر گرگ در امان خواهیم بود! یا اینکه آیه های شامل کلمه کلب (سگ) را بخوانیم، دیگر سگها ما را گاز نمی گیرند! و یا اینکه فلان دعا را بخوانید، هزار ثواب دارد و یا خواندن فلان سوره برای حل بعضی مشکلات مناسب است. شیطان با شیوع این جملات خواست که آیات قرآنی را برای مردم به جادو جنبل تبدیل کند. تنها دلیل آن هم این بود که ما مستقیم خدا را نخوانیم و دل به تکرار چند کلمه و چند دعا خوش کنیم. اینها همان جادوست ولی متاسفانه بیشتر مردم این موضوع را نمیدانند. یا اینکه متاسفانه بسیاری از مردم به بهانه کمک خواستن از پیامبران و صالحین؛ آنان را که اکنون مرده اند، صدا می زنند (مثلا میگویند یا رسول الله مدد).  این امر عملا ارتباط مستقیم با خدا را نقض میکند. این کار متاسفانه آنقدر عادی و معمولی است که کسی در آن شک ندارد و البته دود حاصل از آن به چشم همه جامعه خواهد رفت.

 

إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبَادٌ أَمْثَالُکُمْ فَادْعُوهُمْ فَلْیَسْتَجِیبُوا لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ ﴿۱۹۴﴾

در حقیقت کسانى را که به جاى خدا مى‏ خوانید بندگانى امثال شما هستند پس آنها را [در گرفتاریها] بخوانید اگر راست مى‏ گویید باید شما را اجابت کنند (۱۹۴)

 

با این ترفندها، نفس از عالم معنا بریده میشود و ارتباط مستقیم با خدا را ترک میکند؛ به این طریق شیطان به وسیله فلسفه دومش تمام زندگی ما را به هم میریزد. نفس از عالم معنا و بصیرت از عالم علمی و کالبد برای راهنمایی استفاده می کنند و این دو به مانند دو بال برای انسان عمل میکنند و البته شیطان میداند که اگر یکی از این دو بال نباشد؛ دیگر قادر به پرواز و رشد نفس نخواهیم بود. جالب این است که شیطان در بیشتر موارد هر دو بال را زخمی میکند. شیطان به تغییر در عالم معنا دسترسی ندارد ولی می‌تواند ارتباط ما با عالم معنا را قطع کند به همین خاطر از طریق شعر و فیلم و آهنگ و سایر ابزار ها، عوالم معنای مجازی برای ما توصیف می کند و مردم را سرکار میگذارد.

شیطان با این ترفندها فراتر از حد توان بدن ما به بدن فشار وارد میکند به همین خاطر، هم افراط بد است و هم تفریط. نوعی مار وجود دارد که وقتی گرسنه است و چیزی برای خوردن پیدا نمی‌کند به دم خودش نیش میزند و اشتباهی باعث مرگ خویش میشود. افراط و تفریط در هر چیزی مثل نیش زدن به خودمان است. یا بعضی از مردم یک تسبیح دستشان می گیرند و مدام اسامی خدا را برحسب عادت ذکر میکنند که این هم اشتباه است و یک تکرار خودزنی مانند است. ما باید خاشعانه و خاضعانه و هدفمند و در خودآگاهی کامل خدا را صدا بزنیم و او را مخاطب قرار دهیم. آیه 55 سوره اعراف اینچنین می فرماید:

 

ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعًا وَخُفْیَةً  إِنَّهُ لَا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ

ترجمه: خدای خود را به تضرع و زاری و نهانی  بخوانید (و از اندازه نگذرید) که خدا هرگز متجاوزان را دوست نمی‌دارد.

 

آیات قرآنی نکات مهمی را در بر دارند که ما را در همه جهات راهنمایی میکنند. برطبق آیه بالایی، حتی تکرار و ذکر نام خدا باید خودآگاهانه باشد و به نوعی باید به یک عبادت تبدیل شود. عادت مقابل و از بین برنده عبادت است.  شیطان سعی دارد که عبادتها را به عادت تبدیل کند. هر عبادتی باید با عبادت قبلی ما متفاوت باشد و گرنه یک عادت است.

اگر بدن ما تعادل نداشته باشد و دچار افراط و تفریط شود؛ سیستم اعصاب ما دچار اشتباه میشود و از نظر روانی به خودمان فشار می آوریم. روزه تمام این مشکلات که ما در طول سال با خود حمل میکنیم را آشکار و حل میکند.

دانشمندان ثابت کرده اند که پروتئین گوشت باعث پیشرفت بشریت شده است و اگر بشر پروتئین مصرف نمی کرد، مغز او توانایی تجزیه و تحلیل کامل و کافی اختراعات علمی را نمی داشت. به همین خاطر گیاه خواری مداوم و همیشگی یک پروتکل شیطانی است. گیاه خواری یک سری فواید دارد برای مدت محدود و با هدف معین؛ ولی اگر تا آخر عمر ادامه پیدا کند ضربه های جبران ناپذیری به بدن افراد وارد میکند. گیاه خواری یک نوع اجبار سبک زندگی است. بیشتر خواننده ها که اختیارشان دست خودشان نیست مثل مایکل جکسون گیاه خوار بودند. گیاه خواری یک سبک زندگی است که تعادل اعصاب بدن را به هم می ریزد. تصور کنید که تمام مردم دنیا فقط گیاه خوار بودند، آنوقت نظم دنیا به هم می ریخت و زمین توان تغذیه این همه فرد را نداشت. هر چند که گیاه خواری برای مدت محدود برای بعضی افراد با بیماریهای مخصوص، شاید خوب باشد ولی نباید ادامه پیدا کند و نباید به یک سبک زندگی تبدیل شود. باید توجه کرد که این خود گیاه خواری نیست که برای بعضی بیماریها خوب است، بلکه امساک در نخوردن بعضی غذاهاست که باعث بهبودی میشود.  حتی خدای  عالمیان، ماه رمضان را یک ماه قرار داده است و نه بیشتر. زیرا افراط و تفریط در هر چیزی مشکل ساز است.

زیاد خوردن و زیاد خوابیدن و زیاد آشامیدن و افراط و تفریط در گیاه خواری و حتی در گوشتخواری ، همه اش به نوعی برای به هم ریختن تعادل انسان است. بعضی ها در تمام غذاهایشان گوشت مصرف میکنند که این هم خودش نوعی اسراف است. وقتی زیاد آب بنوشیم، تعادل الکترولیت های بدن ما به هم میخورد و در نتیجه بدن ما مریض میشود. کسانی که غرق میشوند و آب زیادی وارد بدن آنها میشود؛ دچار عدم تعادل الکترولیت ها در بدن خویش میشوند و تا مدتها فرد ممکن است دچار بی حالی، خستگی، گیجی، ضربان قلب نا منظم، تهوع، یبوست و ضعف و گرفتگی عضلانی و ... شود. 

  • اسعد حسینی
۱۶
اسفند
۰۱

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت چهل و چهارم)

استجابت دعا (بخش دوم)

 

ما باید از خدای مهربان تشکر کنیم بخاطر نزول کتاب قرآن و نکاتی که در آن قرار داده است. با همین نکات قرآنی میتوانیم راه راست را پیدا کنیم. بیایید یک آیه خیلی مهم را بررسی کنیم.

 

وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ ﴿۱۸۶﴾

و هرگاه بندگان من از تو در باره من بپرسند [بگو] من نزدیکم و دعاى دعاکننده را به هنگامى که مرا بخواند اجابت مى ‏کنم پس [آنان] هم باید فرمان مرا گردن نهند (استجابت کنند) و به من ایمان آورند باشد که راه رشد را بیابند (۱۸۶)

 

براساس آیه فوق، مراحل یک دعا به صورت زیر است:

 

دَعَانِ <  أُجِیبُ < فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی < وَلْیُؤْمِنُوا < یَرْشُدُونَ 

 

درخواست از خدا > اجابت دعا توسط خدا > دیدن جواب خدا توسط فرد دعا کننده > ایمان به خدا > رشد نفس

 

همانطور که در آیه بالایی می بینید، درخواست ازخدا در نهایت به رشد نفس تبدیل میشود و این یعنی درخواست و دعا از خدا، محل تغذیه و غذای نفس ماست. همانطور که بدن ما به غذای مادی نیاز دارد تا رشد کند و سالم باشد؛ نفس و روان ما هم به این نوع غذای معنوی نیاز دارد تا ایمان آورد و رشد کند. در غیر آن صورت، نفس ما رشد نمی کند. انسان اگر رشد نکند تحت کنترل شیاطین قرار می گیرد همانطور که اگر کسی غذا نخورد بدنش ضعیف میشود و تحت کنترل ویروس ها قرار می گیرد.

معمولاً دعاهایی که انجام می شود در لحظات آخر اجابت می شود زیرا اخلاص در دعاها در لحظات آخر صورت می پذیرد؛ به این معنا که در لحظات آخر مشکلات، کارد به استخوان میرسد و در این حین فرد نیازمند، واقعا نیاز واقعی خویش را از خدا میخواهد و به همین خاطر خدا آن را اجابت میکند. باید دعا در مسیر خدا باشد تا جواب داده شود. نوح برای پسرش دعا می کند ولی مورد قبول واقع نمی شود زیرا نوح در آن لحظه نسبت به پسرش علم کامل نداشت و به همین خاطر خدا به نوح می فرماید که ای نوح دعاهای جاهلانه از من نکن.

 

قَالَ یَا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صَالِحٍ فَلَا تَسْأَلْنِ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ ﴿۴۶﴾

فرمود اى نوح او در حقیقت از کسان تو نیست او [داراى] کردارى ناشایسته است پس چیزى را که بدان علم ندارى از من مخواه من به تو اندرز مى‏ دهم که مبادا از نادانان باشى (۴۶)

 

قَالَ رَبِّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ أَنْ أَسْأَلَکَ مَا لَیْسَ لِی بِهِ عِلْمٌ وَإِلَّا تَغْفِرْ لِی وَتَرْحَمْنِی أَکُنْ مِنَ الْخَاسِرِینَ ﴿۴۷﴾

گفت پروردگارا من به تو پناه مى برم که از تو چیزى بخواهم که بدان علم ندارم و اگر مرا نیامرزى و به من رحم نکنى از زیانکاران باشم (۴۷)

 

مثلاً کسی که از خدا خانه هزار متری می خواهد این دعای او از نفس منحرف او سرچشمه می گیرد و عاقبت خوبی ندارد. البته فراهم نمودن خانه هزارمتری برای خدا، کار خیلی ساده ای است؛ خدا هرکار و هر چیزی را میتواند انجام دهد و فراهم آورد. اما اگر عاقبت اجابت دعا ، مطابق سیستم رحمانی نباشد، برآورده نمی شود. کل صفات خدا در برآورده شدن یک دعا موثرند. ممکن است که خدا خانه هزار متری به شما بدهد ولی زندگی شما به هم بریزد. هدف اصلی از زندگی در این کره خاکی، داشتن امکانات دلخواه نیست؛ بلکه رشد نفس است. پیامبر ابراهیم دعا کرد که خدا طریقه زنده شدن مردگان را به او نشان دهد؛  خدا همین کار را کرد؛ اما این کار را برای فردی مثل ابراهیم کرد، زیرا کمتر کسی مثل ابراهیم یقین دارد؛ در صورتی که بعضی دعاها برآورده شود و فرد زیر آن بزند ممکن است که خدا بر او عذاب نازل کند. شاید خدا همین دعای ابراهیم را برای فرد دیگری برآورده نکند، زیرا فرد ممکن است که بعد از اجابت آن، زیر دعا بزند و در نتیجه براساس سنت خدا، عذاب بر او نازل میشود و این به ضرر فرد است. بنابراین اجابت نشدن بعضی دعاها همیشه به ضرر افراد نیست. خدا خودش مصحلت کارها را بهتر از ما میداند. موسی بعد از فرار از دست فرعون؛  از خدا خواست که به او آنچیزی که لازم دارد را بدهد.

 

فَسَقَى لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ ﴿۲۴﴾

پس براى آن دو [گوسفندان را] آب داد آنگاه به سوى سایه برگشت و گفت پروردگارا من به هر خیرى که سویم بفرستى سخت نیازمندم (۲۴)

 

خدا دعای او را اجابت کرد و بعد از اجابت، موسی صفات خدا را زیر سوال نبرد بلکه به خدا اطمینان پیدا کرد. موسی فهمید که خدا دعای او را اجابت کرده است و بابت آن از خدا تشکر کرد. بعضی ها از خدا میخواهند و خدا هم دعای آنان را برآورده میکند ولی افراد براثر جهالت، هنوز فکر میکنند که خدا دعای آنان را جواب نداده است. آنها جواب دعا را نمی بینند و این همان تعریف ایمان و عدم ایمان است. دیدن اجابت دعاها، خودش از اصول ایمان است و اینجور دیدنهاست که باعث رشد نفس خواهد شد.

خدای مهربان دعاهای غیر منطقی را جواب نمی دهد زیرا دعاهای غیر منطقی از بصیرت اشتباه ناشی می شوند و واقعاً نیاز نفس را برآورده نمی کنند. مثلا وقتی نفس آرامش میخواهد، بصیرت فرد به روش خودش دعا می کند ممکن است که یکی بر اساس بصیرت اشتباه، آرامش را در پول زیاد و یا ماشین لوکس ببیند؛ در حالیکه آرامش در آن چیزی است که خدا سر راه ما قرار داده است و تعریف میکند و نه در آنچیزی که انسان در خیال خود میسازد.

بعضی دعاها به صورت مخفی است و بعضی دیگر از دعاها به صورت ندا و زبانی است.‌ آنچه که نفس میخواهد در بصیرت ما ترجمه شده و  به صورت دعا در میاید. اما وقتی که کالبد آدمی در خطر باشد فرد برای نجات و دعا ، ندا هم میکند؛ مثل دعاهای یونس، ایوب، موسی ، نوح و ابراهیم. ما باید کالبد بشری خویش و همچنین نفس خود را نسبت به خدا قانع کنیم که همیشه فقط خدا را به کمک بخوانیم. مشرکین درون کشتی زمان غرق شدن، فقط خدا را می خوانند اما لزوما نه به صورت ندا.

 

وَإِذَا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فِی الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلَّا إِیَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاکُمْ إِلَى الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَکَانَ الْإِنْسَانُ کَفُورًا ﴿۶۷﴾

و چون در دریا به شما صدمه‏ اى برسد هر که را جز او مى‏ خوانید ناپدید [و فراموش] مى‏ گردد و چون [خدا] شما را به سوى خشکى رهانید رویگردان مى ‏شوید و انسان همواره ناسپاس است (۶۷)

 

فَإِذَا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ یُشْرِکُونَ ﴿۶۵﴾

و هنگامى که بر کشتى سوار مى ‏شوند خدا را پاکدلانه مى‏ خوانند و[لى] چون به سوى خشکى رساند و نجاتشان داد بناگاه شرک مى ‏ورزند (۶۵)

 

چندین سال پیش در حین تولد اولین بچه ام در سالن بیمارستان نشسته بودم، با پدر یکی از نوزادان دیگر مشغول صحبت بودیم. او گفت بیست میلیون تومان هزینه کرده تا بچه اش پسر شود! من گفتم پسر بودن یا دختر بودن یک بچه که با پول درست نمی شود. بلکه این مورد کاملاً دست خداست. تنها خداست که جنسیت بچه و  ماهیت او را مشخص می کند؛ او گفت که تلاش زیادی کرده است و  پیش دکتر های مختلف رفته است و دارو های مختلف برای همسرش تهیه کرده است تا که بچه شان پسر شود. من برایش توضیح دادم ولی نمیدانم که متوجه موضوع شد یا نه. متاسفانه خدا را فراموش کرده بود و به اشتباه فکر می‌کرد که داروها یا پول بچه او را به پسر تبدیل کرده بود. خدای مهربان خواسته قلبی او را جواب داده بود و به آنها پسر داده بود ولی او اجابت خدا را نگرفت و درکش نکرد و به نوعی اجابت دعا را به خود نسبت میداد. او فراموش کرده بود که بارها قلبا و شاید هم زبانا ، از خدا بچه پسر تمنا کرده است؛ اما در مرحله نهایی، اجابت دعا را از خدا سلب کرد و به تلاش و مال و اموال خود نسبت داد. او نقطه عطف زندگی خویش را نشناخت و نتوانست از آن استفاده کند.

تمام سیستم زندگی ما انسانها براساس دعا و اجابت دعا است. شما اگر توجه کنید نقاط عطف زندگی تمام پیامبران در زندگیشان دعاهای آنان بوده است؛ یونس در شکم ماهی دعا میکند و خدا را ندا میزند و نجات می یابد و این لحظه، نقطه عطف زندگی اوست. نقطه عطف، یعنی نقطه انقلاب درونی افراد. هرکسی یک یا چند انقلاب درونی در خودش خواهد داشت و این انقلابها را باید درست فهمید.

 

وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَى فِی الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ ﴿۸۷﴾

و ذوالنون را [یاد کن] آنگاه که خشمگین رفت و پنداشت که ما هرگز بر او قدرتى نداریم تا در [دل] تاریکیها ندا درداد که معبودى جز تو نیست منزهى تو راستى که من از ستمکاران بودم (۸۷)

 

فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذَلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ ﴿۸۸﴾

پس [دعاى] او را برآورده کردیم و او را از اندوه رهانیدیم و مؤمنان را [نیز] چنین نجات مى‏ دهیم (۸۸)

 

موسی از خدا میخواهد که به آنچه که نیاز دارد، برسد؛ این دعای او برآورده می شود این همان نقطه عطف و انقلاب زندگی موسی بود. ابراهیم دعا می کند که خدا به او نسلی نمازگزار بدهد تا نماز را در تمام دوران حفظ کنند ؛ این همان نقطه عطف سیستم ابراهیمی است و همچنین سایر پیامبران که دعاهای آنان مسیر زندگی آنان را زیرو رو کرد.

ما انسان ها مدیون دعاهای خالصانه گذشتگان خویش هستیم و دعاهای آنان در زندگی ما موثر بوده است و دعاها و خواسته های ما در زندگی بچه های ما هم موثر است.  مثلاً گذشتگان ما دعا می کردند که به طریقی در آسمانها پرواز کنند. خدا دعاهای آنان را جواب داد و خدا کاری کرد که بشر هواپیما را اختراع کند. باید توجه داشته باشیم که اختراعات و اکتشافات بشر بدون خواست و کمک خدا امکان پذیر نبوده است. خدا دخالت می کرد و آن را در ذهن مخترع می انداخت. گذشتگان ما خالصانه دعا می کردند که میان آب ها راه بروند و خدا دعای آنان را جواب داد و ساخت کشتی را در ذهن ما انسانها قرار داد.

 

اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَأَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَکُمْ وَسَخَّرَ لَکُمُ الْفُلْکَ لِتَجْرِیَ فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَسَخَّرَ لَکُمُ الْأَنْهَارَ ﴿۳۲﴾

خداست که آسمانها و زمین را آفرید و از آسمان آبى فرستاد و به وسیله آن از میوه ‏ها براى شما روزى بیرون آورد و کشتى را براى شما رام گردانید تا به فرمان او در دریا روان شود و رودها را براى شما مسخر کرد (۳۲)

 

به همین خاطر بهترین اختراعات جهان نتیجه برآورده شدن دعاهای یک نسل توسط خدا است. هر کسی در درون خویش یک انقلاب دارد که آن انقلاب به وسیله دعا و اجابت آن توسط خدا به وجود می آید. این انقلاب زمانی رخ خواهد داد که افراد اجابت دعا توسط خدا را ببینند و درک کنند.

متاسفانه انحرافات زیادی در دعاکردن بوجود آمده است. یکی می‌گوید که دعا کردم و خدا قبول نکرد! و با این حرف، او بیشتر مایوس می‌شود و بیشتر از خدا دور می شود. یا بعضی افراد برعکس دعا می کنند ؛ مثلا می گویند که دعا نکنید که برآورده نمیشود! یا یک رمال و دعانویس، یک دعا برای فرد می نویسد و فرد زیر بالشش می گذارد و هر شب که می خوابد، با این فکر می خوابد و در طی روزها بالاخره یه چیزی اتفاق می افتد و فرد خیال میکند که از طرف دعانویس دعای او اجابت شده است؛ به این طریق به دعانویس اعتقاد قلبی پیدا می کند و به جای اینکه رشد کند دچار غی و سقوط میشود و نفس او تنزل پیدا میکند. شیطان میداند که تنها راه رشد روان و نفس انسان، درخواست مستقیم از خداست، به همین خاطر روشهایی بوجود آورده است که دعا کردن مستقیم از خود خدا را از بین ببرد.

ما انسانها هر دعایی که می کنیم باید جواب آن را هم ببینیم اما بعضی ها دعا می کنند ولی جواب آن را نمی بینند زیرا انتظار دارند که اجابت دعا مثل آن چیزی باشد که در ذهن و خیال آنان است. شیطان طبق پلان A، ابتدا سعی میکند افراد را مجاب کند که خدا را نخوانند؛ اما وقتی افراد خدا را به کمک خواندند و از خدای عالمیان درخواست کردند، اینبار پلان B را اجرا میکند و کاری میکند که افراد اجابت دعا توسط خدا را نبینند. این همان نقطه عطف زندگی تمام انسانهاست که باید از آن یک پل برای پیشرفت نفس و روان خویش بسازند. افرادی هستند که در همان پلان  A شکست میخورند و افراد دیگری هم هستند که در پلان B مغلوب شیطان میشوند.  مثلاً ممکن است که شما از خدا پول بخواهید و خدا هم نیاز پولی شما را برآورده کند ولی شما جواب دعایی که کرده اید را  نبینید؛ زیرا شما فکر میکنید که باید خدا چندین بسته اسکناس را داخل یک کیف برای شما پایین بفرستد. در حالیکه خدا آن را از طریق دیگری جواب داده است و جور دیگری ( مثل سود در یک معامله) پول را به شما میرساند. ولی شما جواب را نمی بینید و پولی که در زندگی خویش به شما رسیده است را نتیجه تلاش و علم خویش میدانید و نه اجابت دعای قلبی شما توسط خدا.

 

قَالَ إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِنْدِی أَوَلَمْ یَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَکَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَأَکْثَرُ جَمْعًا وَلَا یُسْأَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ ﴿۷۸﴾

[قارون] گفت من اینها را در نتیجه دانش خود یافته‏ ام آیا وى ندانست که خدا نسلهایى را پیش از او نابود کرد که از او نیرومندتر و مال‏ اندوزتر بودند و[لى این گونه] مجرمان را [نیازى] به پرسیده شدن از گناهانشان نیست (۷۸)

 

یکی از مهمترین شرایط ایمان، دیدن جواب دعاهاست. این مرحله‌ای است بعد از مرحله دعا کردن. به همین خاطر در آین مورد بحث ، بعد از اجابت دعا توسط خدا؛ باید فرد دعا کننده جواب را ببیند و آن را به خدا نسبت دهد تا ایمانش اضافه شده و رشد کند.

 

وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ ﴿۱۸۶﴾

 

دَعَانِ <  أُجِیبُ < فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی < وَلْیُؤْمِنُوا < یَرْشُدُونَ 

درخواست از خدا > اجابت توسط خدا > دیدن جواب خدا توسط فرد دعا کننده > ایمان به خدا > رشد نفس

 

هر دعایی که اجابت می شود باید انسان آن را استجابت کند و این برای انسان یک طناب است برای رشد و تلاشی است برای افزایش ایمان. استجابت یعنی دنبال جواب دعا گشتن و به استقبال آن رفتن و منتظر آن بودن.  یک روانشناس مشهور از یک چیزی صحبت میکرد به اسم سیستم پاداش برای دیدن یک جواب. از نظر او برای هر رفتاری که پاداش بدهید، آن رفتار در فرد تقویت می شود و اگر تنبیه کنی، رفتار در فرد خاموش میشود. ایمان یعنی تقویت این حالت. کسی که خدا را دعا می کند و از خدا چیزی میخواهد و اما اجابت دعا های خود را نمی بیند؛ یعنی ایمانش ضعیف است و به مرحله رشد نرسیده است.

مردم جواب دعاهایی که خدا برآورده کرده است را نمی بینند و مهمترین دلیل این امر آن است که آنان انتظار دارند که جوابی را ببینند که خودشان انتظار دارند. ما وقتی که دعا می کنیم باید دنبال جوابش هم بگردیم، باید دنبال جواب و حتی به استقبالش هم برویم.  ابراهیم دعا کرد که خدا قیامت را به او نشان دهد و خدا گفت که چهار پرنده را قطعه قطعه کرده و هر قسمت را در بالای یک قله قرار بدهد؛ ابراهیم این کار را کرد و جوابش را هم دید و ایمانش هم اضافه شد و نفس خویش را رشد داد. وقتی در سیستم رحمانی دعا کنید باید در همان سیستم هم جوابش را بگیرید؛ اگر در همان سیستم  نباشید، جوابش را نخواهید دید و در نتیجه شکرگزاری نخواهید کرد و باعث رشد نفس شما نخواهد شد.

در سیستم های شیطانی استجابت دعا را نمی بینی. مثلاً یهودیان قبل از آمدن مسیح، مژده آمدن او را می دادند و روی آمدن او خیلی زیاد حساب باز کرده بودند؛  اما وقتی که مسیح آمد، آنها زیر حرف خودشان زدند؛  زیرا آنان جواب دعای خود را ندیدند و حتی در مقابل مشرکین زمان پیامبر، قبل از مبعوث شدن پیامبر محمد، مژده آمدن پیامبری را میدادند ولی بعد از مبعوث شدن پیامبر محمد، او را انکار کردند و به این طریق جواب انتظارات و دعاهای خویش را ندیدند.

 

وَلَمَّا جَاءَهُمْ کِتَابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ وَکَانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِینَ کَفَرُوا فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْکَافِرِینَ ﴿۸۹﴾

و هنگامى که از جانب خدا کتابى که مؤید آنچه نزد آنان است برایشان آمد و از دیرباز [در انتظارش] بر کسانى که کافر شده بودند پیروزى مى ‏جستند ولى همین که آنچه [که اوصافش] را مى ‏شناختند برایشان آمد انکارش کردند پس لعنت‏ خدا بر کافران باد (۸۹)

 

کسی که در زمین گندم می کارد منتظر و امیدوار است که گندم سبز شود. امیدواری به خدا نوعی دعای قلبی است و در نهایت نتیجه میدهد. در دیدن جواب دعا ها باید صبر هم داشته باشید، اگر صبر نداشته باشید جواب دعا را نمی بینید و این صبر برای استجابت است که باعث افزایش ایمان و رشد خواهد شد. اگر کسی که گندم کاشته است، صبر و حوصله نداشته باشد، قطعا منتظر سبز شدن گندم نخواهد ماند و ممکن است زمین را شخم زده و چیز دیگری بکارد.

خدا آنقدر مهربان است که حتی دعای مسلمانانی که خالصانه از خدا میخواهند که راهنمایی برای آنها بفرستد و آنان او  را مهدی می نامند، اجابت میکند. خدا دعای آنان را جواب میدهد ولی مهمتر از همه این است که آنها جواب را ببینند و زیر آن نزنند. خدا راهنما می فرستد ولی مهمتر از آن این است که مردم تشخیص دهند که دعای آنان برآورده شده است. گاهی افراد در طول زمان، دعاها را منحرف میکنند و اگر خدا همان راهنما را بفرستد؛ مردم او را نمی شناسند و زیر دعاهای خویش میزنند. زیرا آنها انتظار فردی را به عنوان مهدی می کشند که منطقی نیست و به این طریق کار خود را مشکل میکنند. یهودیان چرا نتوانستند پیام مسیح را قبول کنند. زیرا آنها مسیح را طور دیگری میخواستند و آنها انتظاراتی از مسیح داشتند که با واقعیت نمی خواند و در نتیجه زیر آن زدند. آنها طی زمان و به مرور چنان تغییرات فراوانی در شخصیت پردازی مسیح انجام داده بودند که با مسیح اصلی اصلا نمی خواند و در نتیجه مسیح را باور نکردند و زیر دعاهای خود زدند و عهد خود را شکستند.

مجموعه مقالات این وبلاگ تحت عنوان جادوی شیاطین، راهنمایی است برای شما. امیدوارم که زیر دعاهای خود نزنید و به پیام خدا در قرآن ایمان آورید.

  • اسعد حسینی
۱۲
اسفند
۰۱

بنام خدا

 

مجموعه مقالات جادوی شیاطین در یک فایل زیپ شده را میتوان از این لینک دانلود کرد.

 

 

 

 

  • اسعد حسینی
۱۱
اسفند
۰۱

 

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت چهل و سوم)

محدوده فریب شیاطین(بخش دوم)

 

در قسمت چهل و یکم ، محدوده فریب شیاطین مشخص شد. بخاطر اهمیت این موضوع بسیار مهم، ادامه آن مورد بررسی قرار می گیرد. در قسمت قبل، هفت مرحله از هوشیاری یک انسان را بررسی کردیم که طبق شکل زیر از سمت راست ، به ترتیب از بیداری کامل شروع شده و به خواب عمیق در سمت چپ منتهی میشود.

در شکل بالا، زیر هر کدام از مراحل، فرکانس مغزی مربوطه نوشته شده است. هر چقدر که ما از حالت هوشیاری به خواب نزدیکتر شویم، فرکانس مغزی ما کم شده و در نتیجه مغز ما هم سردتر میشود.

ذکر این نکته خیلی مهم است که شیاطین فقط در دو مرحله آلفا و تتا میتوانند انسان را تحت کنترل خویش در آورند. بنابراین تمام تلاش آنان این است که انسانها را وارد این مرحله کنند و بطور مداوم در این دو مرحله نگهدارند. به زبان دیگر شیاطین و اجنه سعی دارند که انسان را در این دو مرحله نگهدارند، زیرا که ماندن در آلفا و تتا به معنای آنلاین بودن انسانها برای شیاطین است. بیشتر خوابهای صادقه در مرحله دلتا صورت می گیرد. تتا یک نوع خواب سبک است که شیطان میتواند در این حالت در خوابها دخالت کند و رویاهای کاذب به افراد نمایش دهد. بنابراین خوابهایی که در تتا می بینیم، زیاد قابل اعتماد نیست و بیشتر ناشی از استرسها و مشغله ها و اضطرابهای روزانه است. گاهی هم نیازهای بدن فیزیکی ما در خواب تتا بصورت خواب نمایش داده میشود که روانشناس مشهور فروید روی این قسمت از خواب متمرکز شده بود و خوابهای دلتا را در نظر نگرفته بود. بنابراین تحلیلهای فروید در مورد خواب دیدن، فقط از جنبه کالبدی صادق است و نمیتوان روی تحلیلهای او زیاد تکیه کرد. نکته مهم دیگری که در این مبحث باید توجه کنیم این است که شیطان بر بندگان مخلص خدا هیچ قدرتی ندارد. طبق آیات قرآن، خود شیطان  اقرار میکند که بندگان مخلص خدا را نمیتواند اغوا و گمراه کند.

 

قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ ﴿۸۲﴾

[شیطان] گفت پس به عزت تو سوگند که همگى را جدا از راه به در مى برم (۸۲)

 

إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ ﴿۸۳﴾

مگر آن بندگان مخلص تو را (۸۳)

 

شیطان اقرار میکند که بر بندگان مخلص خدا قدرتی ندارد و البته این مورد نه به این خاطر است که شیطان به فکر ماست؛ بلکه تواناییش را ندارد. یعنی طبق آیه، رعایت دو شرط مهم، ما را از تیررس شیاطین دور نگه میدارد و در دسترس آنان نیستیم. این دو شرط در دو کلمه عباد و مخلصین نهفته است. کسی که این دو شرط را نگهدارد به معنای آن است که در آلفا و تتا نمی ماند. این دو شرط باید هر دو با هم و همزمان در فرد باشند تا فرد از دست شیطان در امان باشد.  یعنی بندگی خدا همراه با خالص بودن. بندگی است که خالص بودن را تضمین میکند و خالص بودن است که ادامه بندگی را تضمین میکند. مثلا کسی که خود را بنده خدا میداند، باید از لهو و لعب خود را دور نگهدارد. افرادی هستند که خود را دیندار میدانند ولی به محض مشاهده لهو و لعب، تا حدی زیر لفظی و پنهانی در نهاد خویش جذب آن میشوند و به این طریق خالص بودن خود را زیر سوال میبرند.  ما ناخواسته وارد مراحل آلفا و تتا خواهیم شد ولی مهم این است که آگاهانه در آن دو مرحله نمانیم.خلوص یعنی اینکه کاری کنید در مرحله آلفا و تتا نمانید تا که در تیررس شیطان قرار نگیرید. یوسف دقیقا این دو شرط (عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ ) را با هم داشت که توانست از حیله های زنان مصر نجات یابد.

 

وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ کَذَلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ ﴿۲۴﴾

و در حقیقت [آن زن] آهنگ وى کرد و [یوسف نیز] اگر برهان پروردگارش را ندیده بود آهنگ او میکرد چنین [کردیم] تا بدى و زشتکارى را از او بازگردانیم چرا که او از بندگان مخلص ما بود (۲۴)

 

عبادت برای از بین بردن عادت است. در صورتیکه عبادت به یک عادت تبدیل شود، افراد وارد آلفا و تتا خواهند شد و خلوص خود را از دست میدهند. ما نباید بگذاریم که عبادات ما مخصوصا نماز به عادت تبدیل شود. بلکه نماز ما باید آگاهانه باشد و در خود آگاه ما انجام شود. کسانی هستند که نماز بجا می آورند طوریکه بعد از اتمام نماز متوجه میشوند که نماز خوانده اند و این نوع نماز همان نماز در مستی است. لا تقربوا الصلوه و انتم سکاری

این آیه می فرماید که نزدیک نماز نشوید اگر در مستی، خماری، آلفا، تنبلی، و .. هستید. به زبان دیگر خدای مهربان می فرماید که نماز را به عادت تبدیل نکنید.

 

إِنْ کَانُوا لَیَقُولُونَ ﴿۱۶۷﴾

و [مشرکان] به تاکید مى گفتند (۱۶۷)

 

لَوْ أَنَّ عِنْدَنَا ذِکْرًا مِنَ الْأَوَّلِینَ ﴿۱۶۸﴾

اگر پند [نامه‏ ا]ى از پیشینیان نزد ما بود (۱۶۸)

 

لَکُنَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ ﴿۱۶۹﴾

قطعا از بندگان خالص خدا مى ‏شدیم (۱۶۹)

 

طبق آیه بالایی ، بهانه مشرکان این خواهد بود که اگر راهنمایی هایی مثل راهنماییهای گذشتگان می داشتیم، جزو  بندگان خالص خدا می شدیم. هر چند این حرف مشرکین فقط یک بهانه است ولی اصل کلام صحیح است. زیرا  آنان خود را پیرو پیامبر ابراهیم می نامیدند و چه کسی یکتاپرست تر از ابراهیم برای پیروی. اما این که مشرکین گره مشکلات خویش را در دو کلمه عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ  خلاصه کردند، قابل تامل است. وقتی ما گهگاهی تحت زینتهای دنیایی قرار می گیریم و دنیا را باور میکنیم یعنی آگاهانه در آلفا و تتا مانده ایم و این یعنی عدم اخلاص. بعضی مواقع هم افراد خود را بی نیاز از انجام عبادات میدانند و حتی عبادت مهمی مثل نماز را وقت گیر و دست و پا گیر میدانند. به این طریق نقض هر کدام از این دو شرط، اتوماتیک دیگری را نقض میکند.

مرحله گاما ، مهمترین مرحله این نمودار است که به معنای تلاش و کوشش و جهاد در راه خداست. کسانی که در امور دینی تلقید میکنند، هیچوقت وارد این مرحله نخواهند شد. بنابراین مقلدین دینی هیچ وقت به یقین نخواهند رسید و هیچ وقت هم هدایت نخواهند شد ، مگر اینکه خودشان در این راه تلاش و کوشش و جهاد کنند.

پیشرفت خارجی ها بخاطر تلاش و کوششان است و نه بخاطر دینشان. بعضی از کشورهای خارجی که در علوم مختلف پیشرفت میکنند، بخاطر حقانیت دین آبا و اجدادیشان نیست؛ بلکه بخاطر تلاش و کوششان است . آنان بدون اینکه از دین اسلام چیزی بدانند، در راه علم و دانش تلاش و کوشش و جهاد میکنند و پیشرفتشان به این دلیل است.

 

وَأَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى ﴿۳۹﴾

و اینکه براى انسان جز حاصل تلاش او نیست (۳۹)

 

وَأَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرَى ﴿۴۰﴾

و [نتیجه] کوشش او به زودى دیده خواهد شد (۴۰)

 

شیطان خیلی زیرکانه، مراحل تلاش و کوشش و بیداری و خواب را در همان محدوده آلفا و تتا تعریف میکند و به این طریق افراد در حالیکه در آلفایند، فکر میکنند دارند در راه خدا تلاش و کوشش میکنند. بیشتر صوفیان و شعراء در همین نقطه فریب خوردند و گرفتار شیطان شدند. مثلا در یوگا افراد در آلفا فرو میروند و بعد پیش خود فکر میکنند در حال مکاشفه و دیدار با معبود هستند! در حالیکه در آن محدوده ، چیزی جز ایده های شیطان و غفلت وجود ندارد. بنابراین شیطان جهاد را برای آنها بصورت کشف و مکاشفه و مدیتیشن و ... معرفی میکند. افراد طرفدار این حالات اینطوری مکاشفه را تعریف میکنند.

((( مکاشفه عبارت است از سیرکردن روح، به مطالعه در امور غیبی و به عبارت دیگر مکاشفه ظهور شیء است برای قلب به جهت غلبه ذکر یا حصول امر عقلی است که به الهام و بدون فکر در حال بین خواب و بیداری، برای انسان رخ می‌دهد. )))

در تعریف بالا چند کلمه به چشم میخورد که بسیار مهم هستند و ماهیت این حالات را مشخص میکند: بدون فکر در حال بین خواب و بیداری.  بدون فکر در حالت بین خواب و بیداری یعنی معلق ماندن در حالات آلفا و تتا. متاسفانه شیطان بطرز باورنکردنی ای و فوق العاده ای افراد را فریب داده است و میدهد، طوریکه با کلماتی همچون مکاشفه و آرامش و عرفان و الهام و... افراد را سرکار میگذارد و آنان را در حالت آلفا نگه میدارد و به این طریق خلوصیت افراد را می گیرد. در حالیکه خدا میفرماید که هدایت در گرو تلاش و کوشش و جهاد است و لا غیر. جهاد همان گاماست یعنی بیداری کامل و کار و تلاش و کوشش و جهاد در راه خدا.

 

وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ ﴿۶۹﴾

و کسانى که در راه ما کوشیده‏ اند به یقین راه ‏هاى خود را بر آنان مى ‏نماییم و در حقیقت ‏خدا با نیکوکاران است (۶۹)

 

بنابراین برخلاف صوفی ها و یوگی ها و عرفانی ها و مقلدین و سایر مکاتب بشری، که هدایت را در آلفا و خلسه و توقف فکر و تقلید میدانند؛ خدا هدایت را در تلاش و کوشش و جهاد میداند.

اقامه کردن نماز، افراد را از آلفا خارج میسازد و به حالت بیداری و تلاش و کوشش می برد. به این طریق افراد را از آلفا دور میسازد. افرادی که در حالتهای تلاش و کوشش و جهاد باشند، خوابشان هم در دلتا خواهد بود و در نتیجه از دست شیطان در امان خواهند بود. به همین خاطر خدا می فرماید نماز از فحشاء و منکر جلوگیری میکند. همین نکته خودش ثابت میکند که محیطهای آلفا و تتا مملو است از فحشاء و منکرات.

 

اتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ وَلَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ ﴿۴۵﴾

آنچه از کتاب به سوى تو وحى شده است بخوان و نماز را برپا دار که نماز از کار زشت و ناپسند باز مى دارد و قطعا یاد خدا بالاتر است و خدا مى‏ داند چه مى ‏کنید (۴۵)

 

اشعار در این دوحالت سروده میشوند. اگر شعری در حالت تتا توسط شیطان بر شاعر الهام شود، شاعر فکر میکند که شعر از عالم غیب بر او الهام شده است و به این طریق فریب میخورد. شما در اشعار هر گونه منکر و فحشایی را خواهید خواند. بعضی از شعراء، پرده حیا را دریده اند و هر سخنی را در قابل شعر بر زبان میرانند و رانده اند. خیلی از فیلمها، خیانت کردن را در قالب آهنگهای زیبا و کلمات زیبا، عادی سازی میکنند. بیشتر آهنگها یک نوع طلسم هستند ولی مردم متاسفانه نمیدانند. جادو همین جور چیزهاست که به اشتباه معنای جادو را به درستی برای ما بیان نکرده اند. در تمام قسمتهای مجموعه مقالات جادوی شیاطین هدف این بود که اهمیت نماز و روزه و زکات گفته شود. از اولش هم هدف این بود که ثابت شود بدون نماز و روزه و زکات نمیتوان از دست شیطان نجات پیدا کرد.

جوانانی هستند که بیشتر وقتشان را آهنگ گوش میدهند، حتی در حین کار. آنها با این کار سطح بیداری خویش را تا حد ممکن پایین می آورند. من نمی گویم که تمام آهنگها نامناسب هستند ولی آدمی باید با خودش رو راست باشد و طرف خودش را مشخص کند. کسی که طرف خودش را مشخص نکند به آن معناست که نمیخواهد خالص باشد. خلوصیت دقیقا به این معناست.

کلمات به هم ریخته "آمد باران مرد در" را در نظر بگیرید. مغز ما اتوماتیک بسته به شرایط موجود، به محض شنیدن این کلمات به هم ریخته، با کلمات بالا جمله ای را درست میکند و اینطوری به خود خواهد فهماند که منظور چیه. اما وقتی انسانها بوسیله شعر و آهنگ و سایر ابزارها وارد خلسه  (آلفا) میشوند. در آن صورت معانی دیگری از جمله بالا به ذهن خطور میکند. در بعضی فرهنگها، بعضی کلمات دو پهلو بیان میشود که یک وجه آن نامناسب است. مغزهای خمار پهلوی نامناسب را عادی سازی میکنند. یکی از نشانه های آلفارفتگی یک جامعه همین است. خلوصیت افراد از بین رفته است.

فرکانسهای مغزی متفاوت، دید متفاوتی از کلمات به هم ریخته بوجود میاورند. این دقیقا یک نوع طلسم است. طلسمی که معانی را برای کلمات عوض میکند. حتی معانی قضاوت کردن در مورد حوادث در آلفا اشتباه است. در آلفا قضاوتها سریع خواهد بود. موسیقی راک و فیلمهای با موضوع Love   و عشق بیشترش خیالی و توهمی است و هیچوقت واقعیت ندارد. اینها فقط در آلفا اتفاق می افتد. افراد در آلفا، خودبخود دیدشان نسبت به زندگی عوض خواهد شد و زینتهای زمینی را جدی میگیرند.

مثلا جمله "دنیا فانی و چند روز است؛ پس باید در این دنیا نهایت لذت را ببریم"؛ در آلفا یک جمله صحیح و منطقی است و بسیار جدی گرفته میشود. اما در بیداری و گاما؛ این جمله فقط قسمت اول آن صحیح و قسمت دوم جمله نتیجه نادرست است از قضایا. به این طریق جملات و کلام، بسته به فرکانسهای مغزی، بطرز متفاوتی تعبیر خواهند شد.

نهایت تلاش و کوشش این است که آنقدر خدا را عبادت کنیم تا به مرحله طمانینه و یقین برسیم و این فقط در حالا گاما و بتا صورت میگیرد. یعنی با تلاش و کوشش و جهاد در راه خدا میتوان به آن دست یافت. زیرا عبادت باید همراه با تلاش و کوشش باشد و گرنه یک عادت است و نه عبادت.

 

وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ ﴿۹۹﴾

و پروردگارت را پرستش کن تا اینکه مرگ تو فرا رسد (۹۹)

 

باید در ماه رمضان، تلاش و کوشش کنید تا به آن نتیجه ای که خدا از روزه رمضان انتظار دارد برسید. خدا خیر ما را میخواهد که نماز و روزه و زکات را بر ما نوشته است و آن را یک فرض عینی قرار داده است. (إِنَّ الصَّلَاةَ کَانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ کِتَابًا مَوْقُوتًا) (کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ). خدا خالق ماست و بهتر از هرکسی سرنوشت ما را میداند و میداند که بدون نماز و روزه نمیتوان نفس را رشد داد. وقتی ابراهیم به درگاه خدا دعا کرد، برای مال دنیا یا درخواست تندرستی نبود؛ هدیه ای که او درخواست کرد این بود:

 

رَبِّ اجْعَلْنِی مُقِیمَ الصَّلَاةِ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاءِ ﴿۴۰﴾

پروردگارا مرا برپادارنده نماز قرار ده و از فرزندان من نیز پروردگارا و دعاى مرا بپذیر (۴۰)

 

تکالیف دین که خدا آنها را مقرر کرده است در واقع هدیه ای بزرگ از جانب خداست .  آنها غذای نفس ما هستند و ما برای بزرگ کردن نفسمان بدانها نیاز  داریم.  اگر نفس ما رشد نکند، این توانایی را نخواهیم داشت که روز داوری در برابر انرژی بیکران خدا تاب آوریم.  ایمان داشتن به خدا، برای آمرزش کافی نیست؛ بلکه باید نفس خود  را نیز تقویت کنیم.  بعلاوه، آیه وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ  می گوید که تکالیفی که خدا ما را به انجام آن فرمان داده ، وسیله ای است که به کمک آنها می توانیم به یقین برسیم.  برای آنکه بتوانی یقین پیدا کنی، پروردگارت را عبادت کن.

 نمازهای پنجگانه، غذای اصلی نفس است.  گرچه ممکن است که کسی بی آنکه نماز بخواند، بتواند با کارهای درستی که انجام می دهد تا اندازه ای رشد کند و بر وسعت نفس خود بیفزاید، ولی این مانند آن است که کسی فقط با تنقلات خود را زنده نگاه دارد، و هرگز یک غذای درست و حسابی و مفید نخورد.  برای هر نماز، از زمانی که ساعتش رسیده باشد تا فرا رسیدن وقت نماز بعدی فرصت هست . اگر نماز را در زمان تعیین شده بجا نیاورید، فرصتی است که از دست رفته و قابل جبران نیست. یعنی نماز قضا پذیرفته نیست؛ اگر نمازی از دست برود، تنها  کاری که می توانیم بکنیم این است که توبه کنیم و از خدا طلب بخشایش کنیم و سعی کنیم که دیگر از دستش ندهیم.

بجا آوردن نماز صبح مانع از آن می شود که بدن برای یک مدت طولانی همچنان بی حرکت در خواب باشد؛  امروزه ثابت شده است که حرکت، از ورم مفاصل جلوگیری می کند.  در ضمن، سحر خیزی برای غلبه کردن بر افسردگی و دیگر مشکلات روانی بسیار سودمند است .    حرکت سجود که چندین بار در نماز تکرار می شود، باعث می شود که خون بیشتری به مغز برسد، و همین از سردرد جلوگیری می کند.   وقتی هنگام رکوع خم      می شویم، این حرکت برای مفاصل و ستون فقرات ورزشی سودمند است.  تمام اینها از نظر علمی ثابت شده است .  وضو که لازمه ی نماز است ما را بر آن می دارد که بیشتر به دستشویی برویم .  این عادت ما را از ابتلا به سرطان رایج و کشنده روده حفظ می کند.  در ادرار و مدفوع  مواد زیانبار شیمیایی وجود دارد.  اگر این مواد برای زمان زیاد در روده بمانند، دوباره جذب بدن می شوند و باعث سرطان می شوند.  روزه در ماه رمضان باعث می شود که معده های ما که در طول سال باز شده اند، جمع شوند و بحالت طبیعی برگردند، کم آبی موقت باعث می شود فشار خون پایین آید، و کلیه ها بیشتر استراحت کنند، در ضمن روزه باعث می شود که سموم بدن دفع شود، و چربی های اضافی و زیانبار آب شوند و از وزن ما کاسته شود .  اینها چند نمونه از فواید عبادات است که گفته شد. اگر بخواهیم این فواید را  ریزتر بررسی کنیم؛ نیاز به یک مقاله مفصل در این زمینه است.

در فضای آلفا و تتا؛ صبر معنا ندارد. هر مشکلی پیش آید؛ افراد فورا با پرخاشگری و تهمت و صفات رذیله دیگر سعی در حل آن دارند. در حالیکه کارهایی که در آلفا انجام می پذیرد، حلال هیچ مشکلی نیست. نشانه های کسانیکه در آلفایند این است که نمازها را بجا نمی آورند و وقتی برای انجام آن ندارند.

یک مطلبی است به اسم جن گیری (exorcize). در زمان قدیم، افرادی که از نظر اخلاقی از حالت نرمال خارج می شدند، را جن زده معرفی میکردند و سعی می کردند جن را از بدن او خارج کنند و پلیدی را از او بیرون کنند. اما واقعیت این است که اکنون روش نفوذ اجنه و شیاطین به بدن انسانها عوض شده است. در زمانه ما از طریق بردن انسانها و نگهداری آنان در آلفا و تتا؛ اجنه و شیاطین به درون انسانها نفوذ میکنند و آنان را کنترل میکنند. روشها عوض شده است و در نتیجه راه حلها هم باید عوض شود. متاسفانه انسانها کم یا زیاد، توسط اجنه و شیاطین کنترل میشوند. تنها راه حل بیرون راندن پلیدی ها و اجنه از وجود خودتان، باید از آلفا و تتا بیرون آیید و اجنه و شیاطین را از وجود خویش دور سازید. شما نباید در مقابل این مشکل، چشمهای خود را ببندید. یک بچه از یک چیزی می ترسد، سعی می کند چشمان خود را ببندد تا ترسش بریزد. انسانها هم در مقابل خطرات واقعی مثل نفوذ اجنه به بدنشان، جدی نمی گیرند و مثل بچه در مقابل ترس رفتار می کنند. افرادی هستند که بیشتر مواقع سرشان توی گوشی است و بیشتر این کنکاشها بخاطر لذتگرایی است. انسانها در محاصره مغناطیس شیاطین قرار گرفته اند و به همین خاطر خدا از نجات انسانها صحبت میکند. در واقع خدا می خواهد ما را از این حالت نجات دهد.

 

قُلِ اللَّهُ یُنَجِّیکُمْ مِنْهَا وَمِنْ کُلِّ کَرْبٍ ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِکُونَ ﴿۶۴﴾

بگو خداست که شما را از آن [تاریکیها] و از هر اندوهى مى ‏رهاند باز شما شرک مى ‏ورزید (۶۴)

 

داستایوفسکی نویسنده معروف روسی؛ یک کتاب دارد به اسم جن زدگان؛ او در این کتاب؛ روءسا و عوامل پدید آورنده وضعیت اجتماعی آشفته آن دوران را جن زده معرفی میکند. هر چند این کتاب فقط یک داستان است ولی حرف اصلیش صحیح است. جامعه بیمار، یک جامعه جن زده است. بیشتر مردم جنها را موجوداتی وحشتناک معرفی میکنند که هر از چند گاهی دیده میشوند و مردم را می ترسانند؛ غافل از آنکه اجنه همیشه و ثانیه به ثانیه با ما هستند و از هرفرصتی برای انحراف انسان استفاده میکنند. هر گناهی که ما مرتکب میشویم، نشان از تسلط و نزدیکی شیاطین بر ما دارد. ترس واقعی از شیاطین را باید در انجام گناهان جستجو کرد و نه ترس از شیاطین در تاریکی شبها. اتفاقا تاریکی شب نوعی آرامش است برای انسانها. چیزی که خوفناک است، لحظات گرگ و میش (حالات ورود به آلفا بوسیله خیالات،، آهنگها، اشعار، توهمات و ...) است که شیطان در آن لحظات بر نفس انسانها تسلط پیدا میکند. این حالات در سوره فلق مشخص شده است.

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

به نام خدای رحمتگر مهربان

 

قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ ﴿۱﴾

بگو پناه مى برم به پروردگار سپیده دم (۱)

 

مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ ﴿۲﴾

از شر آنچه آفریده (۲)

 

وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ ﴿۳﴾

و از شر تاریکى چون فراگیرد (۳)

 

وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِی الْعُقَدِ ﴿۴﴾

و از شر دمندگان افسون در گره ‏ها (۴)

 

وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ ﴿۵﴾

و از شر [هر] حسود آنگاه که حسد ورزد (۵)

 

ما باید برای خود مشخص کنیم که در زندگی خویش از چی محافظت می کنیم. بیشتر آدمیان از تصویری که از خودشان در ذهن خودشان ساخته اند، دفاع میکنند و این فقط در آلفا اتفاق می افتد. هر کسی در زندگی خویش از چیزی محافظت میکند. یکی هست که از تصویری که از خودش ساخته است، محافظت میکند و یکی دیگر از موقعیت خودش محافظت میکند. بعضی ها هم که در ورزش و تفریح افراط میکنند، از قیافه خویش محافظت میکنند. ولی افراد مومن از نمازشان و از فروجشان (اعضاء تناسلی) محافظت میکنند.

 

وَالَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ ﴿۵﴾

و کسانى که پاکدامنند (۵)

 

إِلَّا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ ﴿۶﴾

مگر در مورد همسرانشان یا کنیزانى که به دست آورده‏ اند که در این صورت بر آنان نکوهشى نیست (۶)

 

وَالَّذِینَ هُمْ عَلَى صَلَوَاتِهِمْ یُحَافِظُونَ ﴿۹﴾

و آنان که بر نمازهایشان مواظبت مى ‏نمایند (۹)

 

أُولَئِکَ هُمُ الْوَارِثُونَ ﴿۱۰﴾

آنانند که خود وارثانند (۱۰)

 

خالص بودن و همزمان بنده خدا بودن؛ تنها راه فهمیدن معنای وقایع جهان است. مثلا کسی که در آلفاست و در انواع لذتها غرق شده است؛ نمیداند که چرا کرونا پیش آمد؛ نمیداند چرا زلزله آمد؛ نمیداند چرا گرانی پیش میاید؛ نمیداند چرا مشکلات برای مردم پیش میاید و ...   زیرا آنها نمیخواهند از خواب بیدار شوند. به همین خاطر وقتی گفته شود که مشکلات اینچنینی، نتیجه کارهای خودمان است؛ تعجب میکنند.

بعضی ها نماز را با مدیتیشن و یوگا شبیه میدانند. ولی من میگویم که نه تنها شبیه نیستند، بلکه ضد همدیگر هستند. نماز میخواهد ما را از آلفا و تتا خارج کند و به مراحل بتا و گاما ببرد. اما یوگا و مدیتیشن عملا آدمی را به آلفا و تتا می برند. نماز مهمترین فریضه ای است که خدا دستور به انجام آن داده است. کسی که فرصتی برای انجام نماز ندارد؛ یعنی دارد مسیر را اشتباهی و برعکس میرود ولی خودش خبر ندارد.

 

  • اسعد حسینی
۱۰
اسفند
۰۱

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم


 

روزه ماه مبارک رمضان فرصتی است برای تزکیه نفس و پرورش خود،تا که بیشتر به خدا نزدیک شویم. جزئیات روزه در آیات 183 تا 187 سوره بقره ذکر شده است. اما متاسفانه بعد از مرگ پیامبر محمد این فریضه الهی همچون نماز دستخوش تحریف گشت.

 

أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَةَ الصِّیَامِ الرَّفَثُ إِلَى نِسَائِکُمْ هُنَّ لِبَاسٌ لَکُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَخْتَانُونَ أَنْفُسَکُمْ فَتَابَ عَلَیْکُمْ وَعَفَا عَنْکُمْ فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَابْتَغُوا مَا کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ وَکُلُوا وَاشْرَبُوا حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ الْأَبْیَضُ مِنَ الْخَیْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّیَامَ إِلَى اللَّیْلِ وَلَا تُبَاشِرُوهُنَّ وَأَنْتُمْ عَاکِفُونَ فِی الْمَسَاجِدِ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلَا تَقْرَبُوهَا کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ آیَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ ﴿۱۸۷﴾

در شبهاى روزه همخوابگى با زنانتان بر شما حلال گردیده است آنان براى شما لباسى هستند و شما براى آنان لباسى هستید خدا مى‏ دانست که شما با خودتان ناراستى میکردید پس توبه شما را پذیرفت و از شما درگذشت پس اکنون [در شبهاى ماه رمضان مى‏ توانید] با آنان همخوابگى کنید و آنچه را خدا براى شما مقرر داشته طلب کنید و بخورید و بیاشامید تا رشته سپید بامداد از رشته سیاه [شب] بر شما نمودار شود سپس روزه را تا [فرا رسیدن] شب به اتمام رسانید و در حالى که در مساجد معتکف هستید [با زنان] درنیامیزید این است‏ حدود احکام الهى پس [زنهار به قصد گناه] بدان نزدیک نشوید این گونه خداوند آیات خود را براى مردم بیان مى ‏کند باشد که پروا پیشه کنند (۱۸۷)

 

زمان روزه دستخوش تغییر گشت. قرآن زمان روزه داری را از نماز فجر (صبح) تا نماز عشاء قرار داده است اما مسلمانان آن را از نماز صبح تا نماز مغرب قرار دادند. براساس آیه 187 سوره بقره وقت روزه داری از نماز صبح است تا نماز عشاء زیرا اللیل به نماز عشاء اشاره دارد. میتوانید به آیه 11:114 مراجعه کنید . میبینید که در آن آیه خدای مهربان از نماز عشاء به عنوان نماز شب یاد کرده است. پس براساس ایات 2:187 و 11:114 زمان روزه داری از نماز صبح است تا نماز عشاء . در این حالت حدودا یک ساعت و یا یک ساعت و نیم به زمان روزه داری اضافه میشود. از نظر علمی هم ثابت شده است که روزه در لحظات آخرش هر چقدر بیشتر طول بکشد، فایده اش بیشتر است و به زبان ساده فایده اصلیش بعد از مغرب اتفاق می افتد. روزه داری و گرسنگی دادن به بدن، فایده اصلی آن در لحظات آخر آن اتفاق می افتد. ویدئوی زیر را نگاه کنید.

 

https://s23.picofile.com/file/8448945450/sawm.mp4.html

 

 

  • اسعد حسینی
۰۵
اسفند
۰۱

 

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت چهل و دوم)

زلزله

 

هیچکس جز خدا از آینده خبر ندارد و هیچ راه حل کوتاهی برای جلوگیری و کنترل زلزله وجود ندارد.   اگر هر چیزی یا هر کسی را در زندگی خود مهمتر از خدای عالمیان قرار دهید، مثل  مُلک و املاکتان؛ در آنصورت اشتباهی واقعی مرتکب شده اید. زیرا تمام اینها به زمین تعلق دارد و ما فقط موقتی روی آن ساکن هستیم.   نفس واقعی ما در بهشت، گرفتار شیطان شد و باعث شد که از آنجا رانده شویم و به زمین منتقل شویم. مشکل ما این بود که متوجه موضوع نبودیم. بین انتخاب خدا و شیطان؛ خدا ما را مختار گذاشت ولی نفسهای مغرور و جاهل، خواستند شاهد نمایش مغرورانه شیطان باشند. شیطان پیشنهادات دیگری برای عرضه داشت. شیطان میگفت شما را به مرحله جاودانگی و ملائکه راهنمایی میکنم. نفسهای آن موقع خواستند که این موضوع شیطان را آزمایش کنند. آنها گفتند که شاید شیطان راست بگوید و با انجام مراحل پیشنهادی شیطان، به جاودانگی و قدرتهای خدایی برسند. اما موجودیت بنی آدم، دوست داشت که ریسک کند و پادشاهی شیطان را ببیند. خدا مهربانتر از هر کسی است، او به زور مخلوقات را به طرف خود متمایل نمی سازد؛ او به انسان این فرصت را داد تا بین خدا و شیطان، انتخابش را انجام دهد.

 

إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا ﴿۷۲﴾

ما امانت [نمایشهای شیطان] را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم پس از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناک شدند و[لى] انسان آن را برداشت راستى او ستمگرى نادان بود (۷۲)

 

با کمال تعجب هنوز هم تعداد زیادی از انسانها دنبال جاودانگی و ملائکه شدن هستند! این همان استراتژی شیطان است. آنها در به در دنبال جاودانگی هستند. آنها میخواهند قدرتهای خدایی پیدا کنند و یا دنبال ملائکه شدن هستند.

ما در طول زندگی خود در زمین، بارها شاهد تاریکی و نور خواهیم بود و براحتی میتوان تشخیص داد که شیطان دروغگو ترین است و تمام حرفهایش براساس دروغ و به ضرر انسان است. چیزهای متضادی که در این کره خاکی پیش میاید، بخاطر این است که ما را در شناسایی این موضع کمک کند.

انسان در این جا جز حیرانی و سرگشتگی چیزی برایش نمانده است. کسانی که نمایشهای شیطان را جدی گرفته اند، به طور جدی باور کرده اند که حق با شیطان است. آنان حرفهایشان را از طرق مختلف و  اشعار بیان میدارند. بطور مثال متن یکی از آهنگها که یک خواننده به آواز خوانده است.

 

هزار سال است که به گوش بشر

میخوانند جهان کارگاه خداست

یکی میگه شیطان فریبت میده

یکی میگه دوزخ پر از اژدهاست

میگن که خدا مهربان است ولی

هزار سال است از بهشت رانده ایم

یکی دیگه یک سیب چید از درخت

مباید که تاوان شه پس بدیم

درین اعتقادی که حتی خدا

گهی دشمن بنده هایش میشه

مجازات یک تار موی زنان

سگ چهار چشم جهنم میشه

نمازی که با حرص جوی بهشت

بخوانین که دکان مکاره هاست

بهشت پر از حوری لخت و اور

بهشت نیست بازار زن باره هاست

 

همانطور که می بینید، شاعر در این شعر، فرضیات غلطی را در مورد خدا مطرح میکند و بر این اساس قضاوت میکند. در این فرضیات غلط، خواننده فکر میکند که حق با شیطان است. حیله ای که شیطان بین مردم از طریق اشعار، شایع کرده است، باعث شک و گمان بد نسبت به خدا میشود. بعضی شعراء مثل مولوی می گوید:

                             شمس من و خدای من

نکته ای که در این اشعار مخفی است ؛ این است که خود انسان خداست و خبر ندارد! در زمانه ما هم اینجور تفکرات به صورتهای دیگری وجود دارد. مدتی پیش تعدادی از دانشمندان روی این مورد مطالعه می کردند که کره زمین چطوری از خطرات محافظت می شود. زمین همواره توسط آتشفشان ها، زلزله ها، سیل، خشکسالی و تغییرات آب و هوایی مورد آسیب قرار می گیرد ولی هر چند مدت یکبار این آسیب ها نرمال می شوند و وضعیت زمین دوباره برای سکونت بشر هموار می شود در حالیکه اگر این آسیب ها همواره ادامه پیدا کند وزمین ترمیم نشود، زمین برای سکونت دیگر مناسب نخواهد بود؛ به همین دلیل دانشمندان به این نتیجه رسیدند که زمین دارای خاصیتی است به نام خود ترمیمی به این صورت که هر از چند مدت گاهی زمین خودش را ترمیم می کند و دوباره مناسب زندگی می شود. این دانشمندان به این نتیجه رسیدند که زمین خودش، خودش را ترمیم میکند و یک نوع اتوماسیون است. اما بیایید این نظریه را موشکافانه تر و موحدانه بررسی کنیم. موضوع اتوماسیون زمین، از نظر یکتاپرستان و آزادیخواهان جهان اینطور است که خدا زمین را همواره برای زندگی ما آماده می کند و آن را از خطرات حفظ می کند. با یک مثال موضوع را بیشتر بشکافیم. تصور کنید که یک آبگرمکن داریم وقتی دمای آب از ۵۰ درجه پایین بیاید اتوماتیک روشن میشود و دمای آب را دوباره بالا میبرد. از نظر یک فرد عامی این آبگرمکن اتوماتیک است اما از نظر یک فیزیکدان و یا یک مکانیک این آبگرمکن دارای ترموستات است و عملیات عادی خودش را انجام میدهد. اتوماتیک بودن آن برای یک فیزیکدان اصلا مطرح نیست. زیرا فرد عامی از روال کار آن خبر ندارد و طرز کار آن  برایش جالب و مجهول است ولی یک مکانیک به روال کار آن آگاه است. قضیه زمین هم همینطوری است. خدا بلایا را از زمین دور می کند، زلزله ها و آتشفشان ها را کنترل میکند، شهاب سنگ ها را از زمین دور می کند. مردم آن را خاصیت خود محافظتی زمین می نامند اما در دید بالاتر این خداست که این کار را می کند و زمین را برای زندگی ما محافظت می کند. مومنان هر کار و هر امری را تحت امر و فرمان خدا می دانند آنان می دانند که بدون اجازه خدا حتی برگی از درخت نمی افتد این معنای واقعی خدا پرستی است که ما باید نفس و روان خود را با آن هماهنگ کنیم. چه کسی این آبگرمکن را درست کرده است؟ اگر گاز به او نرسد چه میشود؟ اگر مشکل فنی پیدا کند چه کسی حل میکند؟ برای نگهداری زمین همه این مسائل مطرح است. خدا خالق هر چیزی است بشر بر اساس علم ناقص خود در زمان های قدیم، خورشید و ماه و ستاره ها را عامل اتوماسیون می دانستند و به همین دلیل آنان را پرستش می کردند این نوع دید نسبت به خلقت یک نوع دید جاهلی است و صرفاً اتکا به داشته های ناقص علمی است و یک دید جاهلی نامیده می شود.  خدا، حافظ و نگهدار هر چیزی است. خدا نگهدارنده هر چیزی است (اللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ ). بشر بالاخره از نظر تئوری در نهایت به خدا خواهد رسید و او را پیدا خواهد کرد. ابراهیم الگوی یکتاپرستان جهان، ابتدا ستارگان و ماه و خورشید را عامل اتوماسیون میدانست؛ ولی نفس پاک او به سمت واقعیت متمایل شد و در نهایت خدا را پیدا کرد.

دمای هوا در کره ماه شبها به 173 درجه زیر صفر میرسد و روزها هم خیلی گرم میشود و تا 120 درجه بالای صفر میرسد. در فضا، رگهای خونی تغییر شکل میدهند، قلب ضعیف میشود و استخوانها ضعیف میشوند. مغز آسیب می بیند، مخصوصا قسمتی از  مغز که حرکات بدن را کنترل میکند. گاهی ما فکر میکنیم که خدا برای زمین زلزله ایجاد میکند تا که ساکنان آن را اذیت کند. اما اگر به خصوصیات زلزله های مریخ و ماه دقت کنید؛ متوجه میشوید که اگر زلزله های زمین کنترل نشوند، زمین قابل سکونت نخواهد بود. پارسال ناسا زلزله ای بیش از ۴ ریشتر در مریخ ثبت کرده است. این زلزله حدود یک ساعت و ۳۰ دقیقه طول کشیده است! اگر در زمین زلزله یک ساعت و نیم طول بکشد، دیگر نمیتوان روی زمین زندگی کرد. یک زلزله در زمین، نهایتش یک دقیقه طول میکشد. نکته جالب توجه در رابطه با زلزله‌هایی که در ماه رخ می‌دهند این است که مدت زمان وقوع آنها بسیار بیشتر از زمین است و در حالیکه اکثر زلزله‌های زمین کمتر از یک دقیقه طول می‌کشند، زلزله‌های ماه چند ساعت ادامه دارند!

در واقع خدا رحم زیادی به مردم ساکن زمین دارد. زلزله هایی که در زمین اتفاق می افتد، بعلت آنچه است که خود مردم با دستهای خود کسب و ایجاد کرده اند و باعث و بانی این زلزله ها خود مردم هستند. این قسمت از آیه (فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ) نشان از این موضوع دارد. طبیعت زمین روال کار خودش را بطور معمولی انجام میدهد. زمانی که رودخانه خشک است؛ فردی داخل رودخانه برای خودش خانه میسازد؛ بهار که می آید آب زیاد میشود و خانه داخل رودخانه را آب می برد. این جزو خصوصیات زمین است. بشر بی توجهی های خویش را به عذاب خدا ربط میدهد. خدای رحمان و رحیم زلزله ها و حوادث زمین را 99 درصد کنترل میکند و این بشر است که با طمع کاریهای خودش نمیداند چطوری در زمین زندگی کند. منابع طبیعی برای همه کس هست ولی زیاده خواهیهای بعضیها، دیگران را محروم نگه میدارد.

دانشمندان علم زمین شناسی وجود سد آتاتورک را بی تاثیر در زلزله اخیر ترکیه نمی دانند. زیرا این سد بسیار زیاده خواهانه است و همین زیاده خواهی زمینه ساز ایجاد زلزله بوده است.

 

وَمَا أَصَابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَیَعْفُو عَنْ کَثِیرٍ ﴿۳۰﴾

و هر [گونه] مصیبتى به شما برسد به سبب دستاورد خود شماست و [خدا] از بسیارى درمى‏ گذرد (۳۰)

 

وَمَا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ وَمَا لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَلَا نَصِیرٍ ﴿۳۱﴾

و شما در زمین درمانده کننده [خدا] نیستید و جز خدا شما را سرپرست و یاورى نیست (۳۱)

 

 اما پس از وقوع، خدا دخالت کرده و مدت زمان آن را بسیار کم میکند؛ که اگر مدت زمان وقوع زلزله در زمین کم نشود؛ بمدت یک ساعت و نیم زمین در همان ریشتر خواهد لرزید و در این شرایط جنبنده ای قادر به زندگی روی زمین نیست. اما خدا همان مدت کم، زلزله را کنترل نمی کند تا مردم بدانند که با خود چه میکنند و کرده اند!

 

أَمَّنْ جَعَلَ الْأَرْضَ قَرَارًا وَجَعَلَ خِلَالَهَا أَنْهَارًا وَجَعَلَ لَهَا رَوَاسِیَ وَجَعَلَ بَیْنَ الْبَحْرَیْنِ حَاجِزًا أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لَا یَعْلَمُونَ ﴿۶۱﴾

[آیا شریکانى که مى ‏پندارند بهتر است] یا آن کس که زمین را قرارگاهى ساخت و در آن رودها پدید آورد و براى آن کوه ‏ها را [مانند لنگر] قرار داد و میان دو دریا برزخى گذاشت آیا معبودى با خداست [نه] بلکه بیشترشان نمى‏ دانند (۶۱)

 

أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ وَیَجْعَلُکُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِیلًا مَا تَذَکَّرُونَ ﴿۶۲﴾

یا [کیست] آن کس که درمانده را چون وى را بخواند اجابت مى ‏کند و گرفتارى را برطرف مى‏ گرداند و شما را جانشینان این زمین قرار مى‏ دهد آیا معبودى با خداست چه کم پند مى ‏پذیرید (۶۲)

 

بعضی از عذاب ها که پیش می آید اختصاصی است. در این حالت خدا بوسیله فرشتگان عذاب خاصی را بر یک ملت نازل میکند. در این حالت فقط گناهکاران از بین میروند. اما موارد دیگری هست که خود مردم برای خود ایجاد می کنند مثلاً از زمین آنقدر آب بیرون می کشند تا که محیط زیست خویش را نابود می کنند و در نتیجه خودشان نتیجه کارهای خودشان را می بینند این نوع عذاب عمومی است و بیشتر زلزله ها از این نوع است. خدای مهربان به مردم رحم کرده و این نوع عذاب ها را کنترل می کند. زلزله در مریخ یک ساعت و نیم طول میکشد اما در زمین یک دقیقه و یا شاید کمتر طول میکشد. اگر زلزله زمین مثل زلزله مریخ زمان زیادی طول بکشد؛ جنبنده ای روی زمین نمی ماند. ما تا به حال به اشتباه فکر میکردیم که خدا زلزله ها را ایجاد میکند برای عذاب مردم؛ در حالیکه بیشتر این عذابها را خود مردم برای خود ایجاد می کنند. مردم می‌توانند برای عذاب هایی که خود ایجاد میکنند مثل زلزله تمهیداتی برقرار کنند که کمتر خسارت ببینند. اما عذابهای اختصاصی را نمیشود پیش بینی کرد و نمیتوان جلوش را هم گرفت.  به طور مثال قوم لوط و صالح؛ خدا برای آنها عذاب اختصاصی نازل کرد این نوع عذاب را نمی شود پیش بینی کرد با هیچ نوع تکنولوژی ای. قوم صالح در میان کوه ها برای خود خانه ایجاد کرده بودند و در دل سنگ ها مامن هایی برای خود ایجاد کرده بودند، اما عذاب های اختصاصی را  با بناهای محکم نمیتوان جلوش را گرفت. دست خدا بالای همه دستهاست.

بیشتر مصیبتهایی که روی زمین اتفاق افتاده است، را خود بشر بانی اش بوده است. آب و هوای کره زمین، زمانی که هنوز انسان به زمین تبعید نشده بود؛ در مدت چند میلیارد سال گذشته دستخوش تحولات بزرگی شده است، از فوران‌های عظیم آتشفشانی در سراسر زمین گرفته تا عصر یخبندان و تغییرات چشمگیر در تابش‌های خورشیدی. با تمام این احوال زمین هنوز پابرجاست. از زمانی هم که انسان وارد زمین شد؛ زمین تغییرات آنچنانی نکرده است که بشر نتواند روی آن زندگی کند. خدا شرایط را طوری نگهداشته است که بشر بتواند زندگی کند.  این همان نکته ای است که بشر نمیخواهد بفهمد. برای مثال، گناهانی همچون کم فروشی و گران فروشی به مرور زمان باعث به هم خوردن تعادل اجتماعی و طبیعی خواهد شد و باعث اسراف و زیاده روی در منابع طبیعی میشود و به این طریق مردم برای خود زلزله ایجاد میکنند. ه همین دلیل 99 درصد زلزله ها را خود مردم برای خود ایجاد میکنند. شرایط زندگی بشر خیلی فرق کرده است؛ بشر دارد به خودش کلک میزند. او در کوتاه مدت به دیگران کلک میزند ولی در دراز مدت به خودش و جامعه اش کلک میزند. نظم اجتماعی به هم ریخته است. این امر بمرور و یواش یواش واقع شده است که ما متوجه آن نیستیم. اگر یک نفر مُرده که پنجاه سال پیش مُرده است زنده شود، و بطور مثال قرقره نخ امروزی را به او نشان دهید، متوجه موضوع خواهد شد.  شما یک قرقره قدیمی و قرقره جدید را مقایسه کنید که چطور خیلی زیرکانه از حجم نخ آن کم شده است . این اتفاق یک روزه اتفاق نیفتاده است؛ بلکه در طول زمان اتفاق افتاده است بطوری که برای ما به یک امر عادی تبدیل شده ست. دو نوع قرقره قدیمی و جدید را در شکل زیر مقایسه کنید.

 

همانطور که می بینید، قرقره سفید رنگ(قدیمی) ، چندین برابر قرقره سیاه رنگ (جدید) نخ میتواند داشته باشد. قرقره جدید کلا شده پلاستیک. این نوع فریبها در جامعه ما آنقدر زیاد شده است که کسی متوجه موضوع نیست. متاسفانه نسل جدید، روش مناسبی را برای زندگی انتخاب نکرده است.

 

أَوْفُوا الْکَیْلَ وَلَا تَکُونُوا مِنَ الْمُخْسِرِینَ ﴿۱۸۱﴾

پیمانه را تمام دهید و از کم‏فروشان مباشید (۱۸۱)

 

وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِیمِ ﴿۱۸۲﴾

و با ترازوى درست بسنجید (۱۸۲)

 

وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ ﴿۱۸۳﴾

و از ارزش اموال مردم مکاهید و در زمین سر به فساد بر مدارید (۱۸۳)

 

یا روی بعضی از بسته بندی ها نوشته شده وزن 850 گرم. ولی خریدار در ذهنش فکر میکند یک کیلوست. شما وقتی میخواهید مثلا نخود بخرید، میگویید یک کیلو یا دو کیلو نخود میخواهم. هیچ کسی به مغازه دار نمی گوید لطفا 850 گرم نخود بدهید.  اینها نوعی فریب است که بسیار سیستماتیک انجام میشود. این نوع فریب، یک نوع فریب ذهن است و مثل یک شعبده بازی است و در واقع این یک نوع جادوست. این قسمت از آیه(وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِیمِ ) به این موضوع اشاره دارد. ممکن است کسی بگوید که عدد 850 گرم  بصورت ریز روی بسته بندی نوشته شده است. این حرف به این معناست که به فردی کلک بزنید و بعد بگویید که خودش باید می فهیمد کلک بوده است!

یک نوع دسته بندی مواد غذایی رواج پیدا کرده است که از زیر ظرف بسته بندی، به درون فرورفته است  و هدف از این کار این است که ظرف بزرگتر نمایش داده شود ولی محتوای آن کمتر باشد.

 

 

اینها فقط نمونه ست. از این نمونه ها بسیار زیاد است و میتوان هزاران نوع بر شمرد. بشر این جور کارها را کسب و کار و یا زیرکی  خودش بحساب می آورد.

یا اینکه بعضی از مراکز آموزشی، با تبلیغات اغراق آمیز (مثلا: یادگیری زبان در چند ماه، صد در صد تضمینی!) افراد را جذب میکنند ولی بیشترش گزاف است. در حالی که افرادی هستند که دکترای زبان را گرفته اند ولی اینچنین مدعی یادگیری کامل زبان نیستند. نمونه بارز این دروغها؛ فروش قرصهای لاغری، قرصهای چاقی و قرصهای جوانی ... که در ظاهر شاید فرد را لاغر و یا چاق کنند ولی ضرر فوق العاده ای به سلامتی او میزنند. اینها نمونه کم فروشی و گران فروشی و ضرر فروشی است و همه اش یک نوع فریب در آنها نهفته است. یا اینکه جایزه بانکها که بیشترش اغراق و کلک است. خیلی از تخفیف ها یک نوع فریب است و این را همه میدانند. اینها همگی یک نوع روانشناسی دروغ است که اسمش را گذاشته اند تجارت، کسب و کار و جذب مشتری!

 

وَأَوْفُوا الْکَیْلَ إِذَا کِلْتُمْ وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِیمِ ذَلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلًا ﴿۳۵﴾

و چون پیمانه مى ‏کنید پیمانه را تمام دهید و با ترازوى درست بسنجید که این بهتر و خوش فرجام‏تر است (۳۵)

 

فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دَارِهِمْ جَاثِمِینَ ﴿۹۱﴾

پس زمین‏لرزه آنان را فرو گرفت و در خانه ‏هایشان از پا درآمدند (۹۱)

 

الَّذِینَ کَذَّبُوا شُعَیْبًا کَأَنْ لَمْ یَغْنَوْا فِیهَا الَّذِینَ کَذَّبُوا شُعَیْبًا کَانُوا هُمُ الْخَاسِرِینَ ﴿۹۲﴾

کسانى که شعیب را تکذیب کرده بودند گویى خود در آن [دیار] سکونت نداشتند کسانى که شعیب را تکذیب کرده بودند خود همان زیانکاران بودند (۹۲)

 

فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ یَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ رِسَالَاتِ رَبِّی وَنَصَحْتُ لَکُمْ فَکَیْفَ آسَى عَلَى قَوْمٍ کَافِرِینَ ﴿۹۳﴾

پس [شعیب] از ایشان روى برتافت و گفت اى قوم من به راستى که پیامهاى پروردگارم را به شما رسانیدم و پندتان دادم دیگر چگونه بر گروهى که کافرند دریغ بخورم (۹۳)

 

در آیه دیگری خدا می فرماید ویل للمطففین. یعنی وای بر کم فروشان. تابحال مطففین را به معنای کم فروش معنا کرده اند ولی معنای آن بسیار گسترده تر است. مطففین یعنی کسانی که منافع را به سمت خود می کشانند. مثلا شما می روید پیش میوه فروش؛ خودت میوه را انتخاب می کنید و بهترین ها را انتخاب می کنید ولی میوه فروش هم از ترس اینکه میوه های با کیفیت کمتر روی دستش نماند، همزمان با تو میوه را برایت انتخاب می کند. هر دو تلاش میکنند یکی برای اینکه میوه های خوب را انتخاب کند و دیگری برای اینکه میوه های با کیفیت کمتر روی دستش نماند. به این طریق این دو گروه هر دو پیمانه را به سمت خود می کشانند. بنابراین مطففین فقط مخصوص فروشنده ها نیست بلکه مخصوص مشتری هم هست. خدا خیلی دقیق کلمات را بیان میدارد.

 

وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفِینَ ﴿۱﴾

واى بر کم‏فروشان (۱)

 

الَّذِینَ إِذَا اکْتَالُوا عَلَى النَّاسِ یَسْتَوْفُونَ ﴿۲﴾

که چون از مردم پیمانه ستانند تمام ستانند (۲)

 

وَإِذَا کَالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ یُخْسِرُونَ ﴿۳﴾

و چون براى آنان پیمانه یا وزن کنند به ایشان کم دهند (۳)

 

أَلَا یَظُنُّ أُولَئِکَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ ﴿۴﴾

مگر آنان گمان نمى دارند که برانگیخته خواهند شد (۴)

 

لِیَوْمٍ عَظِیمٍ ﴿۵﴾

[در] روزى بزرگ (۵)

 

خدای مهربان در آیه 7:91 می فرماید:

 

فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دَارِهِمْ جَاثِمِینَ ﴿۹۱﴾

پس زمین‏لرزه آنان را فرو گرفت و در خانه ‏هایشان از پا درآمدند (۹۱)

 

این آیه در مورد قوم شعیب است که کم فروش و یا گران فروش بودند و البته در مورد زمانه هم میتواند صادق باشد. باید توجه کنیم که کسی که بوسیله اتوموبیلش مزاحم دیگران میشود، این مشکل او یک روزه و دو روزه بوجود نیامده است. یا ملتی که منابع طبیعیشان اعم از آب و غیره را بدون محدودیت مصرف میکنند، در یک حالت خاصی به سر می برند که یک روزه دو روزه بوجود نیامده است. بلکه این حالات طی سالها بمرور در آن ملت ریشه دوانده است. گرانفروشی و کم فروشی و هر گناه دیگری حالات روحی خاصی در افراد بوجود میاورد که در نهایت منجر به استفاده بیش از حد از منابع طبیعی خواهد شد. هر گونه کلکی که در جامعه اتفاق می افتد، حالت خاصی را در بین طرفین ایجاد میکند که باعث ایجاد نا امنی در روابط اجتماعی میشود. مثلا شما سالها از یک موسسه خرید میکنید ولی بعد از مدتی، اجناس او گران و بی کیفیت میشود و در مقابل آن هم هیچ مسئولیتی قبول نمی کند. به این طریق  روابط دو طرفه شما به هم می خورد. شما دیگر محتاطانه تر برخورد می کنید و دیگر به هر کسی اعتماد نمی کنید و در نتیجه افراد از همدیگر دور میشوند و برای تامین امنیت خودشان سعی میکنند که بیشتر منابع طبیعی را هزینه کنند و مدام جمع کنند. یک بچه به پدر و مادرش اعتماد دارد و به همین خاطر اصلا نگران فردایش نیست. زیرا روابط درستی بین بچه و والدین در این مورد برقرار است.

اما در روابط ناسالم مردم فکر میکنند که تنها راه حل تامین امنیتشان، تبدیل هر چه بیشتر منابع زمین به پول است. گرانی، فریب، هر گونه غل و غش در معاملات بصورت دومینویی در جریانات تاثیر دارد. یک نظریه هست به اسم اثر پروانه ای (لینک). اثر پروانه‌ای نام پدیده‌ای است که به دلیل حساسیت سیستم‌های آشوب‌ناک به شرایط اولیه ایجاد می‌شود. این پدیده به این اشاره می‌کند که تغییری کوچک در یک سیستم آشوب‌ناک چون جو سیاره زمین (مانند بال‌زدن پروانه) می‌تواند باعث تغییرات شدید (وقوع طوفان در کشوری دیگر) در آینده شود. اثر پروانه‌ای به این معناست که تغییر جزئی در شرایط اولیه می‌تواند به نتایج وسیع و پیش‌بینی نشده در سیستم منجر گردد و این سنگ بنای تئوری آشوب و بی نظمی است. در نظریه آشوب یا بی‌نظمی اعتقاد بر آن است که در تمامی پدیده‌ها، نقاطی وجود دارند که تغییری اندک در آن‌ها باعث تغییرات عظیم خواهد شد و در این رابطه سیستم‌های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و سازمانی، همچون سیستم‌های جوی از اثر پروانه‌ای برخوردارند. هر گونه کم فروشی و گران فروشی باعث اثرات پروانه ای در جامعه خواهند شد و باعث اسراف و زیاده روی خواهند شد. بطور مثال ، گرانفروشی و یا کیفیت نامناسب مصالح ساختمانی باعث میشود که مردم ساختمانها را سست درست کنند و در مقابل زلزله مقاومت لازم را ندارد.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا ﴿۱﴾

آنگاه که زمین به لرزش [طبیعی] خود لرزانیده شود

وَأَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا ﴿۲﴾

و زمین بارهاى خود را برون افکند

وَقَالَ الْإِنْسَانُ مَا لَهَا ﴿۳﴾

و انسان گوید [زمین] را چه شده است

یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا ﴿۴﴾

آن روز است که [زمین[خبرهاى خود را باز گوید

بِأَنَّ رَبَّکَ أَوْحَى لَهَا ﴿۵﴾

]همان گونه] که پروردگارت بدان وحى کرده است

یَوْمَئِذٍ یَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتًا لِیُرَوْا أَعْمَالَهُمْ ﴿۶﴾

آن روز مردم [به حال] پراکنده برآیند تا ]نتیجه] کارهایشان به آنان نشان داده شود

فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ ﴿۷﴾

پس هر که هموزن ذره‏ اى نیکى کند [نتیجه] آن را خواهد دید

وَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ ﴿۸﴾

و هر که هموزن ذره‏ اى بدى کند [نتیجه] آن را خواهد دید

 

این سوره در مورد زلزله قیامت صحبت میکند ولی در مورد زلزله های قبل از آن روز هم صادق است. در زمانهای قدیم ضررات ناشی از زلزله ها بسیار کم بود و خیلی کمتر اتفاق می افتاد ولی اکنون زلزله ها زیاد شده است و زیادتر هم خواهد شد. ما تا به روز قیامت نزدیکتر شویم، زلزله ها شدتش و تعدادش بیشتر خواهد شد. طوریکه نزدیکیهای قیامت، شاید هر ماه یک زلزله قوی ظاهر شود و بشر هم مجبور است که محیط زندگی خویش را بر اساس آن وفق دهد و تمهیدات لازم را برای بقای خود بکار برد. این خاصیت طبیعی کره زمین است که در مقابل تغییرات زیاد و مسرفانه واکنش نشان میدهد و اگر بشر در مصرف منابع طبیعی صرفه جوئی نکند و بخواهد این منابع را به پول تبدیل کند؛ محیط زندگی خویش را ناامن میکند.

براساس آیه دوم، زلزله بارها و نتایجی را بوجود می آورد. این بارها شاید نتایج مفید و شاید نتایج مضری باشند که براساس عملکرد آن جامعه خواهد بود. وَأَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا ﴿۲﴾ و زمین یونها و بارهاى خود را برون افکند. در حین آمدن زلزله، انسان به هم می ریزد و از آمدن زلزله تعجب می کند در حالیکه خودش در بروز آن مقصر است. وَقَالَ الْإِنْسَانُ مَا لَهَا ﴿۳﴾ و انسان گوید [زمین] را چه شده است     بعد از آمدن زلزله، ماهیت افراد و جامعه روشن میشود و همه چیز آشکار می گردد و به همین خاطر خدا می فرماید که آن روز است که [زمین[ خبرهاى خود را باز گوید. یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا ﴿۴﴾ آن روز است که زمین خبرهاى خود را باز گوید مدیریت بحران ، نیروها، طریقه گفتار مسئولین مملکتی، طریقه رفتار آنان با حادثه زلزله و مردم آسیب دیده، همگی نشان از ماهیت وجودی آنان دارد. آنان بدون آنکه خود بفهمند، ماهیت خود را به نمایش می گذارند و در دام می افتند. این وعده خداست که در سوره آمده است. انسان در مواقع حساس مثل وقوع زلزله، ماهیت خود را نشان می دهد. مردم و مسئولین نتایج اعمال خود را در آن روز می بینند. اگر پیمانکاران و مسئولین ساختمانهای سست بنیاد و خانه های نامستحکم درست کرده اند، دلیلش رشوه و تبانی و ظلم و ستم و فساد در بین مسئولین و مردم است و آنان در این کار،  خیر و شر کارهای خود را می بینند. شاید در یک زلزله اینچنینی 95 درصد تلفات بخاطر زیرساختها و ساختمانهای نامستحکم است و این چیزی نیست جز آن که بدست خود این دولتها و ملتها درست شده است و آنان شر و خیر کارهای خود را می بینند و دستاورد و اعمال خود را می چشند.  خدا به هیچ ملتی ذره ای ظلم نخواهد کرد. خدا عادلترین است. یَوْمَئِذٍ یَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتًا لِیُرَوْا أَعْمَالَهُمْ ﴿۶﴾ آن روز مردم [به حال] پراکنده برآیند تا [نتیجه] کارهایشان به آنان نشان داده شود. مردم در زلزله خیر و شر خود را می بینند. گاها زلزله اثرات مضر و یا مفیدی هم برای آن جامعه در آینده دارد. خدا از طریق زلزله تغییرات اقلیمی در آن مناطق بوجود می آورد و ممکن است که این تغییرات بد و یا خوب باشند. در سال 1994 در مغولستان زلزله ای اتفاق افتاد که این زلزله سبب شد دشت خشک مغولستان صاحب تغییر سفره های آب زیر زمینی و جهت مسیر در زیر گسل شود و عمق دست یابی به 7 متر کاهش یابد. و به این طریق مردم آن منطقه بعد از زلزله از دست آن دشت خشک خلاص شدند. اینها از جانب خداست. خدا خیر و شر هر امتی را بعد از زلزله مشخص کرده است و می کند.  در سال 1995 در کشور چاد زلزله ای اتفاق افتاد که این زلزله سبب شد هجوم 38 میلیون ملخ در صحرای افریقا و تخریب هکتارها زمین کشاورزی در شمال افریقا پایان یابد با این زلزله ملخ ها با امواج فراصوتی زمینگیر شدند و قادر به ‌پرواز نبودند و به سبب گرسنگی هم‌خواری کرده و کلا از زبین رفتند. زلزله اثرات مضری هم بر جای می گذارد. در خیلی از موارد شهرهای دست بشر نابود شده اند و با خاک یکسان شده اند. فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ ﴿۷﴾ پس هر که هموزن ذره‏ اى نیکى کند [نتیجه] آن را خواهد دید وَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ ﴿۸﴾ و هر که هموزن ذره‏ اى بدى کند [نتیجه] آن را خواهد دید.  زلزله هشداری است از طرف خدای قادر توانا به مردم تا که به خود آیند و تغییری در خود بوجود آورند. اگر امیدی به تغییر یک جامعه نباشد، در آنصورت خدا  زلزله های طبیعی زمین را بمدت کمی اجازه وقوع میدهد تا زمینه تغییرات لازمه را فراهم کند. خدا در ایجاد زلزله ها ، رحیم ترین و عادلترین است.  او ذره ای به مردم ظلم نخواهد کرد. او به نسل باقیمانده از زلزله فرصت محدود دیگری اعطا می کند تا که بخود آیند و تغییری در سرنوشت خود بوجود آورند. همانطور که می بینید، بیشتر آسیبهای زلزله به ساخته های خود انسانها بر می گردد. یعنی زلزله نتایج خیر و شر اعمال آن جامعه است. در ژاپن زلزله های بزرگتر از زلزله های ترکیه و ایران می آید و ضرری به مردم نمی زند و گاها فواید هم دارد. مثلا یکی از زلزله ها در ژاپن در سال 1990، سبب شد جزیره فکودیمو ژاپن ظاهر و یکی از آب های گرم اقیانوسی بسمت جزایر آمد و رونق بسیار ماهیگیری راسبب شد. یعنی در یک زلزله در ژاپن، یک جزیره به جزایر آنان اضافه شد.

اثرات دومینویی و پروانه ای گرانی و کم فروشی ، بمرور باعث ایجاد عدم تعادل در استفاده از منابع زیر زمینی خواهد شد و زمین براساس طبیعت خود، برای دفاع از خود، لرزش ایجاد میکند. حتی سونامی و سیل و سایر بلایا هم بخاطر همین مورد است.

شعیب در این مورد به  شهر مدین هشدار داد. بیایید شهر مدین که در قرآن آمده است را از نظر ریاضی بررسی کنیم. اگر حروف ابجد مدین (104) و تهران (656) را با هم جمع کنیم.

 

656+104 = 760 = 19*40

 

این رابطه ضریب نوزده است. شهر و یا قومی که شعیب به آنان هشدار داد با دو اسم مختلف ذکر شده اند. یکی مدین و دیگری الایکه. از نظر تاریخی شاید اینها دو قوم مختلف بوده اند و یا اینکه اولی اسم شهر و دیگری اسم یک قوم خاص است. اگر الایکه (67) را با مدین (104) هم جمع کنیم؛ باز ضریب نوزده خواهد بود.

 

67+104=171 = 19*9

 

مقدار ابجد شعیب (382) و الایکه (67) و اسم من به عنوان اخطار دهنده این موضوع (اسعد حسینی) (273) را با هم جمع می کنیم.

 

382+67+273 = 722 = 19*19* 2

 

این رابطه دوبار ضریب نوزده است و نشان از اهمیت هشدار میدهد. حالا بیایید الایکه را با تهران عوض کنیم. مقدار ابجد شعیب (382) و تهران (656) و اسم من به عنوان اخطار دهنده این موضوع اسعد حسینی (273) را با هم جمع می کنیم.

 

382+656+273 = 1311= 19*69

 

هیچکدام از این روابط تصادفی نیستند و قطعا هشدار مهمی است. آیه 7:91 در مورد عذاب قوم شعیب صحبت میکند. حالا کد این آیه که بصورت 791 نوشته میشود را با اسم من (273) جمع میکنیم.

 

فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دَارِهِمْ جَاثِمِینَ ﴿۹۱﴾

پس زمین‏لرزه آنان را فرو گرفت و در خانه ‏هایشان از پا درآمدند (۹۱)

 

791+273 = 1064 = 19*56

 

باز هم ضریب نوزده است. شاید عدد 791 به ریشتر7.9  اشاره دارد.

این هشدار توسط اسعد حسینی (273) مدین فعلی یعنی تهران (656) براساس آیه 79:1 گفته شده است. این رابطه را بصورت ریاضی بنویسیم.

 

273656791= 19 * 14402989

 

باز هم ضریب نوزده است. خطر زلزله فقط برای تهران نیست و بلکه برای کل ایران (262) است. سوره زلزله 99 اُمین سوره است.

 

262+99 = 361 =19*19

 

در زلزله مردم ، نتایج کارها و اعمال خویش را می بینند و من خودم شخصا دوست ندارم که چنین اتفاقی بیفتد ولی زمین خاصیت خودش را دارد و ما نمی توانیم آن را کنترل کنیم. فقط خدا خودش میتواند کنترلش کند. بنابراین تنها راه، برگشت به سمت خداست و تنها راه این است که خاضعانه و خاشعانه از درگاه خدای متعال بخواهیم تا زمین را کنترل کند و نگذارد زلزله های طبیعی زمین، زندگی مردم را به هم ریزد و به آنان آسیب برساند. اینها که گفتم شعبده بازی و بازی ریاضی نیست و یک پیام واقعی است.

 

وَإِلَى مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شُعَیْبًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ وَلَا تَنْقُصُوا الْمِکْیَالَ وَالْمِیزَانَ إِنِّی أَرَاکُمْ بِخَیْرٍ وَإِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ مُحِیطٍ ﴿۸۴﴾

و به سوى [اهل] مدین برادرشان شعیب را [فرستادیم] گفت اى قوم من خدا را بپرستید براى شما جز او معبودى نیست و پیمانه و ترازو را کم مکنید به راستى شما را در نعمت مى ‏بینم و[لى] از عذاب روزى فراگیر بر شما بیمناکم (۸۴)

 

وَیَا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِکْیَالَ وَالْمِیزَانَ بِالْقِسْطِ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ ﴿۸۵﴾

و اى قوم من پیمانه و ترازو را به داد تمام دهید و حقوق مردم را کم مدهید و در زمین به فساد سر برمدارید (۸۵)

 

بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ وَمَا أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفِیظٍ ﴿۸۶﴾

اگر مؤمن باشید باقیمانده [حلال] خدا براى شما بهتر است و من بر شما نگاهبان نیستم (۸۶)

 

  • اسعد حسینی
۱۹
بهمن
۰۱

 

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت چهل و یکم)

محدوده فریب شیاطین

 

تا زمانی که ما محدوده فریب شیاطین را به طور کامل درک و فهم نکرده باشیم، نمی توانیم از دست آنها رهایی پیدا کنیم. به ویژه در این عصر جدید که محیط ما پر از انواع فریبهاست و بسیار دشوار  است که بدون علم کافی در این مورد، خود را نجات بخشید. برای فهم بیشتر طریقه فریب شیطان، شکل زیر را ملاحظه فرمایید که هفت مرحله از هوشیاری یک انسان را نشان میدهد که از سمت راست ، به تریب از بیداری کامل شروع شده و به خواب عمیق در سمت چپ منتهی میشود.

در زیر هر کدام از مراحل، فرکانس مغزی مربوطه نوشته شده است. هر چقدر که ما از حالت هوشیاری به خواب نزدیکتر شویم، فرکانس مغزی ما کاهش پیدا می کند و در نتیجه مغز ما هم سردتر میشود.

 

دلتا : 0 تا 4 هرتز( خواب عمیق و حالت کما)

تتا: 4 تا 8 هرتز (خواب سبک و خواب های ناشی از دل مشغولی های روزانه، شبه خواب )

آلفا: 8 تا 12 هرتز (خیالپردازی و توهم و شبه بیداری.. )

بتا که خودش به سه نوع تقسیم میشود:

اس ام آر (نوعی بتای بسیار پایین): 12 تا 15 هرتز (برای فعالیت های تکراری و نیاز به توجه پایین مانند فعالیت هایی که هرروز انجام می شوند)

بتای سطح پایین: 15 تا 21 هرتز (بیداری و هشیاری ...)

بتای سطح بالا: 21 تا 35 هرتز(بیش فعالیتی و رفتارهای تکانشی و ..)

و

گاما: 35 تا 45 هرتز (فرایندهای شناختی و حافظه و یادگیری)

 

قسمتهایی در این نمودار هست که اگر کسی فرکانس مغزیش را در آن حالت نگهدارد، در دسترس شیاطین قرار می گیرد. هر انسانی ناگزیر تمام این مراحل را طی میکند هر چند کوتاه. مثلا برای اینکه ما بخوابیم؛ باید از حالت هوشیاری خارج شده و از آلفا عبور کرده و وارد فاز تتا و دلتا میشویم. تتا همان خواب سبک است و دلتا خواب عمیق. ذکر این نکته خیلی مهم است که شیاطین فقط در دو مرحله آلفا و تتا میتوانند انسان را تحت کنترل خویش در آورند و انسان ها را مورد وسوسه و گمراهی قرار بدهند.  بنابراین تمام تلاش آنان این است که انسانها را وارد این مرحله کنند. آنان در این دو مرحله میتوانند با انسانها صحبت کنند و بر آنان مطالبشان را نازل کنند.

 

تمام خوابهای صادقه در مرحله دلتا صورت می گیرد. دلتا خواب عمیق است. اما در خوابهای تتا، شیطان میتواند دخالت کند و انسانها را گمراه کند. اما شیطان نمیتواند در خواب دلتا دخالت کند. خوابهایی که در دلتا می بینیم، در سرنوشت ما بسیار موثر است و یک نوع برنامه ریزی است. یوسف در دوران جوانی یک خواب عمیق در دلتا دید که 11 ستاره و ماه و خورشید بخاطر او سجده میکنند. تمام زندگی آینده یوسف براساس این خواب شکل گرفت. زیرا خدا مقرر کرده بود که یوسف از خانواده اش جدا شود و در داخل چاه انداخته شود و از پدرش جدا شود و بَرده شود و بعد عزیز مصر شود و سپس به مقام مهمی در مصر برسد و دوباره خانواده اش پیش او بیایند و به این طریق این خواب نه تنها آینده یک خانواده را تعیین کرد، بلکه سرنوشت یک کشور و قاره به آن ربط پیدا کرد، اگر یوسف خواب پادشاه مصر را تعبیر نمی کرد، قطعا بسیاری از مردم آن منطقه از گرسنگی می مردند. بیشتر خوابهایی که مردم می بینند در دلتا نیست و بلکه در حالت تتاست و شیطان میتواند در آن دخالت کند. اما شیطان نمیتواند در حالت خواب عمیق، یعنی دلتا آدمی را گمراه کند زیرا در محدوده دسترسی او نیست. در حالت دلتا نفس از کالبد بشری جدا می شود و دیگر شیاطین نمی توانند نمایشها و وسوسه های خود را به نفس نشان بدهند. متاسفانه شوهای تلویزیونی و فیلمهای سینمایی و ماهواره ای نمی گذارد که مردم شبها درست بخوابند و در نتیجه خوابهای عمیق بسیار کم شده است. خیلی مهم است که ما در طول شبانه روز خواب عمیق داشته باشیم تا ارتباط شیطان با انسان قطع شود و در نتیجه نَفسِ ما  نَفَسِ راحتی بکشد. در حالت خواب عمیق، نفس ما گرفته میشود و از کالبد ما جدا میشود. اگر خدا بخواهد که دوباره به زندگی خویش ادامه دهیم، نفس ما را به کالبد ما بر می گرداند و اگر هم اجل ما رسیده باشد، آن را برنمی گرداند و می میریم. مرگ ادامه یک نوع خواب بسیار عمیق است.

 

اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضَى عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَیُرْسِلُ الْأُخْرَى إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ ﴿۴۲﴾

خدا نفس مردم را هنگام مرگشان به تمامى باز مى‏ ستاند و [نیز] نفسی را که در [موقع] خوابش نمرده است [قبض مى ‏کند] پس آن [نفسى] را که مرگ را بر او واجب کرده نگاه مى دارد و آن دیگر [نفسها] را تا هنگامى معین [به سوى زندگى دنیا] بازپس مى‏ فرستد قطعا در این [امر] براى مردمى که مى‏ اندیشند نشانه‏ هایى [از قدرت خدا]ست (۴۲)

 

کما نیز حالت دیگری است که نفس هنوز از کالبد ما جدا می باشد و در پایین ترین دامنه فرکانس مغزی قرار می گیرد. برای همین در هنگام کما انسان چیزهایی را می بیند که بسیار عجیب می باشد. افراد زیادی را دیده ایم که بعد از بیداری از کما موارد زیادی را گزارش کرده اند که نشان دهنده این است که نفس چیزهایی را مشاهده کرده است.

خوابی که فرعون دید، در مرحله دلتا بود و یک نوع برنامه ریزی بود که یوسف عهده دار تاویل آن شد. خدا در قرآن از واژه تاویل استفاده کرده نه از واژه تعبیر زیرا تاویل مربوط به آینده است و باید به صورت عملی از خواب مورد نظر به درستی استفاده کرد و مشکلات را حل کرد. به عنوان مثال مسئله خشکسالی در داستان یوسف پیامبر و برداشته شدن بحران از مردم سرزمین مصر با استفاده از تاویل خواب به وسیله ی یوسف پیامبر انجام گردید. که به عبارتی حتی تاویل خواب شامل تدراک دیدن و حل مسئله هم میشد زیرا یوسف راه حل مشکل مورد نظر را نیز بیان کرد و گفت که باید در هفت سال اول حاصلخیزی برای هفت سال دوم خشکسالی ذخیره انجا م شود. شیطان موجود بسیار موذی و بسیار قوی ای است و حتی بعضی مواقع انبیا را هم به اشتباه انداخته است. شیطان در خواب بعضی انبیا هم دخالت کرده است و در حالت تتا، چیزهایی را بر آنها می فرستد و آنان را به اشتباه می اندازد. اما خدا اشتباه ها را پاک کرده و آثار شیطان را از بین می برد. خدا رسولانش را در مقابل شیاطین تنها نمی گذارد.

 

وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِیٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّیْطَانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ فَیَنْسَخُ اللَّهُ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ ﴿۵۲﴾

و پیش از تو [نیز] هیچ رسول و پیامبرى را نفرستادیم جز اینکه هر گاه خواب سبک می کرد، شیطان در خوابش القاى [شبهه] میکرد پس خدا آنچه را شیطان القا میکرد محو مى‏ گردانید سپس خدا آیات خود را استوار مى‏ ساخت و خدا داناى حکیم است (۵۲)

 

لِیَجْعَلَ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ فِتْنَةً لِلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْقَاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِینَ لَفِی شِقَاقٍ بَعِیدٍ ﴿۵۳﴾

تا آنچه را که شیطان القا مى ‏کند براى کسانى که در دلهایشان بیمارى است و [نیز] براى سنگدلان آزمایشى گرداند و ستمگران در ستیزه‏ اى بس دور و درازند (۵۳)

 

وَلِیَعْلَمَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَیُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِینَ آمَنُوا إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ ﴿۵۴﴾

و تا آنان که دانش یافته‏ اند بدانند که این [قرآن] حق است [و] از جانب پروردگار توست و بدان ایمان آورند و دلهایشان براى او خاضع گردد و به راستى خدا کسانى را که ایمان آورده‏ اند به سوى راهى راست راهبر است (۵۴)

 

وَلَا یَزَالُ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی مِرْیَةٍ مِنْهُ حَتَّى تَأْتِیَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً أَوْ یَأْتِیَهُمْ عَذَابُ یَوْمٍ عَقِیمٍ ﴿۵۵﴾

و[لى] کسانى که کفر ورزیده‏ اند همواره از آن در تردیدند تا بناگاه قیامت براى آنان فرا رسد یا عذاب روزى بدفرجام به سراغشان بیاید (۵۵)

 

خدا هیچوقت به ابراهیم پیامبر دستور نداد که پسرش را قربانی کند. خوابی که ابراهیم دید در حالت تتا بود و شیطان در حالت تتا در آن دخالت میکرد. اما خدا در نهایت آدم مخلص و پاکی مثل ابراهیم را نجات داد و او را از حیله شیطان رهانید و نگذاشت که ابراهیم پسرش را قربانی کند. خدا هرگز به ابراهیم فرمان نداد که پسرش را قربانی کند خدا از رحم و بخشایش سرشار است و به همین خاطر او الرحیم است. او هرگز خلاف قانون خود رفتار نمی کند. هر کس باور کند که آن وجود بخشایشگر به ابراهیم فرمان داد که پسرش را قربانی کند،  خدا را نشناخته است و هنوز نفسش را در مورد شناخت خدا رشد نداده است. یک چنین پندار شیطانی درباره خدا کفر است؛ کفری سهمگین. در هیچ جای قرآن دیده نمی شود که خدا به ابراهیم دستور داده باشد که فرزندش را بقتل برساند. برعکس، خدا با مداخله ی خود، ابراهیم و فرزندش را از ترفند شیطان حفظ کرد ( سوره صافات آیه  107 )، و به ابراهیم گفت، ’’ تو خواب را باور کردی“.  بدون شک، آن خواب، یک خواب شیطانی بود. قانون غیر قابل تغییر خدا این است: خدا هرگز به گناه فرمان نمی دهد. قربانی کردن فرزندان، کار مشرکین است و خدا رحمان و رحیم است و هیچوقت بندگانش را با کشتن فرزندان آزمایش نمی کند.

هر کسی در طول زندگی خویش ناگزیر وارد تتا و آلفا خواهد شد ولی مهم این است که در این حالت ثابت نماند. حتی وقتی روز می آید و شب میرود و یا برعکس؛ در آن بازه به ناچار وارد حالت گرگ و میش میشویم. یعنی در حالتهای خاصی که به گرگ و میش معروف است؛ به ناچار از آلفا و تتا رد میشویم . به همین دلیل خدای حکیم، دو تا از نمازها (صبح و عشا ) را در این حالت قرار داده است تا با ذکر خدا، از کمینگاه شیطان نجات پیدا کنیم. در صبح که از خواب بیدار می شویم نماز صبح نجات دهنده است در هنگام شب و به هنگام خوابیدن نماز عشاء نجات دهنده است.

انسانها در طول زندگی خویش در حالتهای مختلفی ناخواسته وارد آلفا میشوند؛ اولی چند دقیقه قبل از خواب و دیگری چند دقیقه بعد از بیداری و همچنین در لحظات مرگ.  به همین خاطر خدا می فرماید که آغاز و پایان روز خود را با نام و یاد خدا شروع و خاتمه دهید.

سوره انسان آیه 25 :   وَاذکُرِ اسمَ رَبِّکَ بُکرَةً وَأَصیلًا

ترجمه: و خدا را در اول صبح و آخر شب یاد کن.

در لحظات آخر زندگی هم افراد در حالت آلفا قرار می گیرند . حتی در این حالت شیاطین سعی دارند که افراد در حال مرگ را منحرف کنند و در آخرین لحظه زندگی هم دست بردار نیستند.

سوره قاف آیه 19 :  وَجاءَت سَکرَةُ المَوتِ بِالحَقِّ ذلِکَ ما کُنتَ مِنهُ تَحیدُ

ترجمه: سرانجام، سکرات اجتناب ناپذیر مرگ فرا می رسد؛ این همان است که سعی می کردی از آن بگریزی.

دلیل علمی این مطلب این است که چون در حالت بیداری انسان در بتا است و برای اینکه بخوابد باید فرکانس مغزی اش کاهش پیدا کند و به دلتا برود ولی برای رسیدن به دلتا باید از تتا و آلفا بگذرد تا به فرکانس مغزی دلتا برسد. و یا برعکس وقتی بیدار میشود باید از دلتا به بتا برسد برای همین باید از مسیر فرکانس تتا و آلفا بگذرد تا به بتا برسد. کسانی که بیشتر وقت خویش را در آلفا هستند، در تعادل نخواهند بود. بمرور دچار کم خوابی و یا پرخوابی و انواع مشکلات دیگر خواهند شد. توهمات ، داستانهای تخیلی ، اشعار، فیلمهای سینمایی ، سریالهای تلویزیونی و مشروبات الکلی و مواد مخدر و زیاده روی در بازیهای کامپیوتری مردم را وارد آلفا میکند. انسان در حالت آلفا، بیشتر تحت تاثیر احساسات و توهمات است. در این حالت بجای اینکه انسان احساسات و توهمات را کنترل کند، احساسات و توهمات او را کنترل میکند. یک سریال تلویزیونی که هر روزه فرد به تماشای آن می نشیند، می تواند فرد را با خود همراه کند و قلب و احساسات فرد را تحت تاثیر قرار دهد. معمولا حالت آلفا بخاطر لذت بردن است. اشعار مهمترین وسیله برای بردن افراد به آلفا است.

 

با توجه به دو آیه، سوره شعراء آیه 224:  وَالشُّعَراءُ یَتَّبِعُهُمُ الغاووۥنَ

[26:224]  و اما شاعران، فقط گمراهان از آنها پیروی می کنند.

و سوره حجر آیه 42:  ان عِبادى لَیسَ لَکَ عَلَیهِم سُلطانٌ إِلّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الغاوینَ

[15:42]  "تو بر بندگان من هیچ قدرتی نداری. قدرت تو محدود به گمراهانی است که از تو پیروی می کنند.

کلمه الغاوون که در هر دو آیه ذکر شده است، اشاره به کسانی است که در حالت آلفایند. شعر مهمترین حربه شیطان جهت اغوا نمودن انسانهاست. شعر در عربی فقط به معنای دوبیتی و غزل و متون نظم نیست، بلکه به معنای هر چیزی است که آدمی را به حالت احساسات و توهم ببرد. بنابراین انسانهای ماندگار در حالت آلفا (الغاوین) مستقیما در تیررس شیاطین هستند. بسته به شدت فضای آلفا، فرد منطق و استدلال و تدبر خویش را از دست میدهد و از دنیای واقعی دورتر میشود ؛ مثلا کسی که میداند دزدی و غیبت و تهمت زدن  بد است، این صفات رذیله در فضای آلفا به راحتی قابل توجیه هستند. در فضای آلفا قوانین هوای نفس حاکم است، زیرا محل جولان شیاطین است . وظیفه ای که خدا بطور غریزی و طبیعی در نهاد موجودات نهاده، با ورود به آلفا، منحرف میشود. دانشمندان به یک عنکبوت، مواد مخدرهای مختلف خوراندند؛ بعد از آن، عنکبوت وظیفه فطری و خدادادی خویش را ناقص انجام داد. در شکل زیر طریقه تنیدن تار بعد از مواد مخدرهای مختلف آمده است.

تصور کنید که مصرف این مواد مخدر ، چه بلایی سر انسانها می آورد و چقدر انسانها را از وظیفه اصلی و فطری خویش دور میکند. از لحاظ سلامتی ، به آلفا رفته ها خیلی زود دچار انواع مرض و عفونت میشوند. بدن انسان طوری آفریده شده است که در مقابل خطرات و ویروسها وظایف خویش را بدرستی انجام می دهد. مثلا اگر ویروسی به بدن ما حمله کند، مغز و سیستم ایمنی بدن ما احساس خطر واقعی کرده و دستورات لازم را به اعضاء و سلول های بدن جهت مقابله با آن می دهد. اما وقتی که فرد به آلفا می رود، مغز انسان وظایف واقعی خویش را ناقص انجام می دهد و در نتیجه بدن ما ایمنی خویش را از دست می دهد و دچار بیماری میشود. گاهی خطراتی در دنیای واقعی متوجه انسانهاست؛ اما از آنجا که فرد در محیط آلفاست، متوجه این خطرات نمیشود. و گاها این خطرات را به سخره می گیرد. تمام کسانی که در طول تاریخ پیام رسولان را رد نموده اند و آن را به سخره گرفته اند، در آلفا بسر می برده اند و در آن فضا سرخوش بوده اند. مثل قوم لوط: سوره حجر آیه 72:  لَعَمْرُکَ‌ إِنَّهُمْ‌ لَفِی‌ سَکْرَتِهِمْ‌ یَعْمَهُونَ‌   اما افسوس که آنها در خماری و توهم خود کور بودند.

متاسفانه بیشتر مردم دنبال شعر میروند. شعر مهمترین دشمن پیام خداست. در قرآن، یک متضاد برای کلام خدا ذکر شده است و آن هم شعر است. مردم بی توجه به این نکته مهم که بارها در قرآن هشدار داده شده است، همچنان دلبسته اشعار و شعراء هستند.

اما اگر نمودار را نگاه کنیم، قسمت بعد از آلفا، اس ام آر است که حالت بیداری است ولی بیداری با فعالیت بسیار کم. مثلا یک فردی ، فعالیتی انجام میدهد ولی فعالیتش همیشه یکسان و تکراری است و هیچ خلاقیتی در آن نیست، این حالت اس ام آر است. افراد به همین خاطر این دامنه را انتخاب میکنند زیرا تمایلی به تغییر، خلاقیت، نوگرایی ندارند و فقط میخواهند بگذرد!. بیشتر تفریحها و ورزشها در این دامنه است. اما قسمت پایین بتا، مخصوص کسانی است که نسبت به یک امر و فعالیت تمرکز میکنند  و قسمت بالای بتا، مربوط به مواردی است که تمرکز زیاد لازم دارد مثل ریاضیات و علوم دیگر. اما مهمترین قسمت و بالاترین قسمت این نمودار گاماست که بیشترین تمرکز و فعالیت ذهنی را دارد. برخلاف باور عموم؛ این مورد مربوط به حل مسائل ریاضی نیست؛ بلکه مربوط به جهاد و تلاش و کوشش در راه خداست. آن تلاش و کوششی که خدا از آن حرف میزند و هدایت را به آن ربط و گره زده است؛ منظور همین گاماست.

 

وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ ﴿۶۹﴾

و کسانى که در راه ما کوشیده‏ اند به یقین راه ‏هاى خود را بر آنان مى ‏نماییم و در حقیقت ‏خدا با نیکوکاران است (۶۹)

 

جهاد در راه خدا، منظور تلاش و کوشش در حد نهایی است که باید در راه فقط خدا باشد و خدا وعده داده است که این افراد را به راه راست هدایت میکند. برخلاف باور مسلمانان سنتی، جهاد به معنی کشتن کافران نیست؛ بلکه به معنای تلاش و کوشش در راه خداست. یک سلفی به خیال خودش جهاد میکند، در حالیکه کاری که او انجام میدهد، در گاما نیست و در هوشیاری نیست؛ بلکه در آلفا و توهماتش انجام می پذیرد.

انسانها وقتی پیر میشوند؛ فعالیتشان کم میشود و در نتیجه بیشتر اوقات در دامنه فرکانسی اس ام آر می مانند و به همین خاطر باید از همان اوان جوانی تلاش و کوشش را شروع کرد و عبادت و شناخت خدا را نباید به اواخر عمر انداخت. زیرا در کهنسالی ، برای افراد مسن، رفتن به گاما و یافتن هدایت سخت است. خیلی از صوفیان و شعراء به خیال خود دنبال هدایت بودند ولی در همان آلفا و تتا دنبالش بودند و هیچوقت پا به گاما نگذاشتند و به همین خاطر همیشه حیران بودند. حیرتی که صوفیان و شعراء و سایر گروههای عرفانی از آن حرف زده اند و میزنند؛ یک حیرت و سرگردانی واقعی بود؛ زیرا هدایت در آلفا و تتا یافت نمیشود.

تتا و آلفا اضطراب و نگرانی را به ارمغان می آورد. زیرا خیلی از پیش بینی ها که افراد در حالت آلفا و یا تتا انجام میدهند، به استرس تبدیل میشود. در آلفا و تتا ضربان قلب و تنفس پایین است و اما فرد در تخیلات و خواب سبک به سر می برد و در این فضا به خودش استرس زیادی وارد میکند و در نتیجه به بدن خودش ضربه میزند. شاید برای شما هم پیش آمده باشد که در جای خود نشسته اید و در حال خیالبافی بوده اید و در مورد مسئله ای در حالت تخیل بوده اید و به ناگاه در آن خیالپردازی از چیزی ناراحت شده باشید و از روی عصبانیت ضربان و تنفس شما افزایش پیداکرده باشد و حتی واکنشی حرکتی مانند مشت کردن دست یا حرکت ناگهانی انجام داده باشید در این موارد چون ما در حالت نشسته هستیم و عملا کاری را  انجام نمی دهیم پس نیازی به ضربان قلب و تنفس بالا نداریم ولی زمانی که بدون هیچ گونه حرکت و عملی ضربان قبل و تنفس بالا می رود نوعی ناهماهنگی در بدن پیش می آید که در گذر زمان موجب تاکی کاردی و برادی کاردی قلب و همچنین مشکلات تنفسی مانند آپنه و .... می شود. ملاحظه فرمایید که چگونه با خیالپردازی و توهم موجب بیماری های جسمانی برای بدن خود می شویم!

در زمان پیامبر محمد، تعدادی از افراد در راه خدا جهاد و تلاش نمی کردند و زن و بچه ها را بهانه می کردند. در واقع این افراد دوست نداشتند از آلفا خارج شوند. نمازهایی که طبق عادت خوانده میشود، زیاد موثر نیست و در اصل هر نمازی باید با نماز بعدی فرق کند و این یک نوع تلاش و کوشش است و فرد را به گاما نزدیکتر میکند.

انسانها در محیط آلفا و تتا، در همان محیطها دنبال آرامش و هدایت می گردند و هیچ تمایلی برای رفتن به گاما ندارند و این خودش یک حیرت و سرگشتگی  و سرگردانی است که صوفیان از آن حرف زده اند. در آلفا و تتا یک هیجان کاذب برای افراد پیش میاید و انرژی فرد در این راه مصرف میشود. درحالی که باید انرژی در راه رفتن به سمت جهاد و تلاش و کوشش باشد تا فرد نفسش را رشد دهد. شیطان میخواهد که افراد برای او  همیشه آنلاین باشند و به همین خاطر بوسیله اشعار و آهنگها و فیلمهای توهمی و سایر ابزارها میخواهد مردم را در آلفا ثابت نگهدارد و با نگه داشتن در حالت تتا،خواب عمیق را از آنها می گیرد و در نتیجه برنامه ریزی های خودش را در افراد می ریزد. باید توجه شود که هدایت فقط زمانی امکان پذیر است که ما تلاش و کوششی را در راه خدا انجام داده باشیم. (وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ ) یعنی به حالت گاما رفته باشیم. این اصل مهم را در نظر داشته باشید که اگر افراد به گاما نروند، خوابهای دلتایی آنها هم رخ نخواهد داد و در نتیجه تغییرات اساسی در زندگی آنها رخ نخواهد داد. تغییرات اساسی زندگی در خوابهای عمیق دلتا صورت می پذیرد. مسئله احتلام در خواب در حالت تتا انجام میشود.

فرق آلفا و تتا این است که در آلفا فرد بیدار است و خیالبافی میکند و در تتا فرد خواب است و خیالبافی میکند. یعنی حالت گرگ و میش. همین گرگ و میشها آدمی را گیر شیطان میاندازد. هر چند که خدا این حالات آلفا و تتا را آفریده است ولی اینها محوطه خطر است و شیطان در همین حیطه ها مردم را در تله می اندازد. در تتا و آلفا؛ توسط فرکانسهای دیگر مزاحمت ایجاد میشود. گاهی در تتا خواب می بینی و خودت میدانی که خواب می بینی و یا حتی میخواهی ادامه اش را ببینی و یا اگر در طول روز بهت اضطراب وارد شود، در خواب تتا، ادامه آن اضطراب را بصورت خواب می بینی. خدا خودش این حالات را آفریده است واین همان فرصتی بود که به شیاطین داده شد. شاید بپرسید که چرا خدا، آلفا و تتا را خلق کرده در حالی که در قرآن فرموده من شر ما خلق ؟ جواب این است که خود آلفا و تتا از روی حکمت و رحمت خداست . زیرا نفس با ورود به آلفا و تتا و خروج از آن تزکیه و تربیت می شود . یعنی با ورود و خارج شدن از این فرکانس ها و دیدن نمایش های شیطان و باور نکردن آنها موجبات رشد و تزکیه نفس ایجاد می شود. زیرا کسی که شرایط سخت و شر را نبیند، قدر شرایط خوب و خیر را درک نمی کند.

سپیده دم که در آیه زیر اشاره شده است، همان گرگ و میش است که در آلفا و تتا رخ میدهد.

 

قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ ﴿۱﴾   

بگو پناه مى برم به پروردگار سپیده دم (۱)

 

مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ ﴿۲﴾

از شر آنچه آفریده (۲)

 

وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ ﴿۳﴾

و از شر تاریکى چون فراگیرد (۳)

 

وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِی الْعُقَدِ ﴿۴﴾

و از شر دمندگان افسون در گره ‏ها (۴)

 

وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ ﴿۵﴾

و از شر [هر] حسود آنگاه که حسد ورزد (۵)

 

فلق= زمانی که نفس روی کالبد می نشیند

غاسق= زمانی که نفس از کالبد جدا میشود

النَّفَّاثَاتِ فِی الْعُقَدِ  به نکته ی مهمی اشاره دارد وآن نکته این است که شیاطین ابتدا در آلفا و تتا عقده و گرهی را در فرد ایجاد می کنند و با استفاده از همان عقده و گره فرد مورد نظر را در دام می اندازند و با دمیدن و یادآوری همان عقده ها، فرد را وادار به انجام گناه می کنند. گاهی انسان ها هم از همین روش ها استفاده می کنند مثلا گاهی افرادی به یک نفر خاص می گویند که تو خیلی پر دل و جرات هستی و تعاریف زیادی از فرد می کنند تا اینکه فرد این مسئله را باور می کند( عقده) . البته باید متذکر شد که تعریف نادرست و ناصحیحی از پر دل و جرات بون برای فرد ایجاد می کنند. بعد از مدتی اگر برای فرد مثلا شرایطی پیش بیاید که با فرد دیگری مشکل پیدا کند همان افراد به طرف مقابل می گویند تو که نترس و با جرات بودی (این را باید متذکر شد هر انسانی حق ترسیدن دارد و ترس یک واکنش طبیعی و ذاتی انسان میباشد که با استدلال غلط در آلفا ترس چیز بدی تلقی میشود) پس چرا هیچ کاری نمی کنی باید طرف مقابل را کتک بزنی و لت و پارش کنی(همان تعریف نادرست قبلی ادامه دار میشود یعنی کتک زدن هم امری درست تلقی می شود) . فرد مورد نظر هم چون قبلا باورهای قبلی را در خود تثبیت کرده، این استدلال نادرست را درست تلقی کرده و ناچار به کتک زدن و حتی گاهی قتل طرف مقابل می شود. آن گاه متوجه اشتباه خود می شوند. شیطان هم در آلفا و تتا عقده و گره های مختلفی ایجاد می کند چون در آلفا و تتا استدلال های غلط امکان پذیر است سپس دراین عقده و گره های نادرست می دمد (یعنی استدلال های غلط دیگری ایجاد می کند) و سپس وقتی فردی با شرایطی روبرو می شود و در آلفا می باشد به راحتی با استدلال غلط دچار واکنش نادرست و ناصحیحی می شود. برای همین پروردگار بعد از این آیه در مورد حسود صحبت می کند زیرا که فرد حاسد ابتدا استدلال های نادرستی در ذهن داشته، مثلا داشتن ثروت زیاد را خوشبختی قلمداد میکند (عقده ابتدایی اشتباه در آلفا و تتا) سپس وقتی فردی را می بیند که ثروتمند است احساس ذلت و خواری می کند و چون نمیتواند به صورت عملی کاری انجام دهد در درون نسبت به طرف حسادت انجام می دهد زیرا حسادت در آلفا راه حلی برای یک سری مشکلات است. در آلفا توهم و خیالپردازی راه حل بسیاری از مشکلات است. در حالیکه خیلی ها ثروت داشته اند ولی خوشبخت نبوده اند .

تا وقتی که نفس روی کالبد است، حالت خواب دلتا صورت نمی پذیرد. کسانی که در حال تلاش و کوشش و جهاد در راه خدا باشند، وارد دلتا میشوند و هر روزشان بهتر از روز  بعد است. هر آنچه که فروید روانشناس مشهور در مورد خواب می گوید؛ مربوط به خواب تتاست. فروید خواب از نوع دلتا را در نظر نگرفته و به همین خاطر تحلیلهایش در این مورد ناقص است. هر اندازه فرد در حالت آلفا باشد در شب هنگام خواب بیشتر در حالت تتا می ماند. برای همین آلفا و تتا با هم ارتباط تنگانگی دارند. افرادی که در طول روز در حالت خیال پردازی زیاد در مورد مسئله ای هستند درشب در مکان خواب خود در حالت تتا خواب هایی در مورد آن مسئله مورد نظر می بینند. تعابیری که فروید برای خواب داشت برای همین نوع خواب هایی تتایی بود.

نماز روشی است برای بیرون آوردن افراد از حالت آلفا و تتا و مردم را از گرگ و میشها خارج کند.  اما یوگا روشی است که افراد در آلفا و تتا بمانند و در آنجا آرامش کسب کنند. به این ترتیب یوگا افراد را دو دستی تقدیم شیطان میکند و فسلفه یوگا و مدیتیشن دقیق برخلاف نماز است.

حالت آلفا و تتا را خود خدای حکیم آفریده است و این همان رخصتی است که در اختیار شیطان و انسانها قرار گرفته است که انسانها انتخابشان را انجام دهند. در این تعویض شیفتها، و گرگ و میشهاست که انسانها پی به وجود شیطان می برند و شاهد نمایشهای مسخره شیطان میشوند. به همین خاطر خدای مهربان بسیار در مورد این حالات هشدار داده است. وَاذکُرِ اسمَ رَبِّکَ بُکرَةً وَأَصیلًا.  بکره و اصیلا در آیه منظورش همان زمان تعویض شیفت ها و حالات آلفا و تتاست. انسانها باید کاری کنند که احساسات و توهمات این دو برهه زمانی آنان را کنترل نکند. بلکه ما باید احساسات خویش را کنترل کنیم. افرادی که در این فضاها هستند، هدایت و لذات را در همین جاها می جویند و به همین خاطر است که افراد از خواب خود میزنند، فقط برای اینکه فلان سریال و فیلم تلویزیونی را از دست ندهند. گاهی فرد یک ساعت قبل از خواب، موبایلش را نگاه میکند و در لذات فضای مجازی غوطه ور است و دو دستی ذهن و افکار خود را تقدیم فرکانسهای مزاحم میکند. این افراد اگر هم بخوابند، در همان تتا میخوابند و به این طریق حتی در خواب هم از دست شیطان در امان نخواهند بود. وقتی خدا می فرماید لاتقربوا الصلوه و انتم سکاری. یعنی در حالت خماری، مستی، توهمات، احساسات شدید نماز نخوانید. زیرا این جور حالات فقط در آلفا و تتا رخ خواهد داد. بنابراین کسانی که در راه خدا تلاش و کوشش و جهاد نمی کنند، خواب آنان در دلتا نخواهد بود و در تتا می خوابند و در نتیجه نماز آنان هم در سکاری است. کسانی که در تتا میخوابند؛ حتی بعد از بیدار شدن هم خسته اند و خودشان هم نمیدانند چرا اینطوری است؟!

خواب های تتایی نیز مانند خیالپردازی های آلفایی برای بدن موجب مشکلات زیادی می شود خیلی دیده ایم که فردی کابوسی دیده است و در هنگام بیدار شدن ضربان قلب و تنفسش بالا رفته و تعریق زیادی کرده است بدون اینکه کاری انجام داده باشد و همین موجب بروز ناهماهگی در اندام های بدن و ایجاد بیماری های جسمی و روانی برای فرد می شود و بعد از بیداری هم احساس خستگی می کند.

در حالت آلفا، کمترین میزان گلوکز و انرژی مصرف میشود. افرادی که پرخورند و همینطور در آلفایند؛ از آنجا که بدنشان مواد مصرف شده را کامل مصرف نمی کند، دچار بیماریهای مختلف میشوند. تنبلی یعنی همچنان در آلفا ماندن و تلاش و کوشش نکردن برای بیرون آمدن از این حالت. بعضی مرتاضها مدتهای طولانی چیزی نمیخورند. آنان بطور پیوسته در آلفا و تتا می مانند زیرا در این حالت انرژی کمتری مصرف می کنند و البته این نشانه خوبی نیست. مدیتیشن و یوگا برای سلامتی بدن مضر است. مدیتشین و یوگا میگوید که ای مردم در آلفا باشید و از آنجا با رفتن به تتا به آرامش برسید. اما نماز برخلاف مدیتیشن و یوگا می گوید که در بتا و گاما باشید و از ماندن در آلفا و تتا پرهیز کن. بنابراین در زمانه ما بدون نمازهای پنج گانه، نمیتوان از دست شیطان نجات پیدا کرد. کسانی که میگویند نماز مهم نیست و مهم دل است؛ دقیقا موافق با شیطان حرف میزنند.

بازهم یاد آور میشوم که آدمی تا تلاش و کوشش و در راه خدا جهاد نکند، وارد گاما نخواهد شد و در نتیجه خوابهای دلتا هم نخواهد داشت. در دلتا افراد برنامه ریزی میشوند و زندگی آنان متحول خواهد شد. همانطور که یوسف خوابی را در دلتا دید و تمام زندگی اش تاویل همان خواب شد. اما شیطان میتواند در خوابهای تتا، آدمی را برنامه ریزی کند. کابوک هیپنور مشهور میگوید که بعد از نماز صبح نباید خوابید زیرا خواب بعد از آن بیفایده است. این حرف کابوک صحیح است.

متاسفانه مردم با نگاه کردن به فیلمهای تلویزیونی و گشت و گذار احساسی و بی هدف در فضای مجازی ، خود را از خواب دلتا محروم میکنند و باعث میشوند که نمازهایشان را ضایع کنند.

 

فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلَاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا ﴿۵۹﴾

آنگاه پس از آنان جانشینانى به جاى ماندند که نماز را تباه ساخته و از هوسها پیروى کردند و به زودى [سزاى] گمراهى [خود] را خواهند دید (۵۹)

 

فطرت اصلی که خدا ما را بر اساس آن آفریده است؛ میتواند در حالت آلفا و تتا منحرف شود. قوانینی که شیطان در آلفا و تتا بر قربانیانش دیکته میکند، با قوانین سالم رحمانی متفاوت است. مثل این است که یک کامپیوتر ویروس گرفته باشد و بعد از آن دیگر کارش را بدرستی انجام نمیدهد. شیطان میتواند در آلفا و تتا انسان را برنامه ریزی کند. گاهی انسان در خیالاتش، حتی کارهای حرام هم انجام میدهد؛ این بخاطر آن است که ذهن افراد در آلفا و تتا ویروسی شده است. شیاطین را نمیشود دید ولی این جور تفکرات و احساسات بخاطر دخالت و برنامه ریزی آنهاست.

  • اسعد حسینی
۱۴
بهمن
۰۱

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

جادوی شیاطین (قسمت چهلم)

بهداشت روان

 

جنگهایی در طول تاریخ رخ داده است که می توانست براحتی حل شود. سوء تفاهمهای زیادی در میان کشورها پیش آمده است که می توانست براحتی حل شود. آدم و یا مجموعه های مُصلح در دنیا بسیار کم یافت میشوند. جنگ روسیه علیه اکراین میتوانست براحتی میانجی گری شود و از قتل مردم بیگناه جلوگیری شود. خیلی از جنگهای دیگر در طول تاریخ بخاطر نبودن یک مصلح (فرد یا افرادی یا سازمانی که صلح گراست و صلح را تبلیغ میکند ) ، همچنان ادامه یافت و خسارات جانی و مادی فراوانی بر جا گذاشت. مصلحان کسانی هستند که صلح را تبلیغ میکنند و به آن عمل میکنند. برخلاف اعمال خیلی از مسلمانان؛ دین اسلام، دین صلح و آشتی است. مصلحان کسانی هستند که اختلافات ایدئولوژیهای مختلف و احزاب مختلف را حل میکنند و مردم را با هم آشتی میدهند و عادلانه واقعیتها را می گویند و از فرقه و حزب خاصی دفاع نمی کنند. نقش اصلی همه انسان ها این است که روح خود را روی زمین پرورش دهند تا پس از مرگ به مکان قبلی خود، بهشت ​​برگردند.  برای انجام این کار، آنها باید تنها خدا را بپرستند و زندگی پر از اعمال خوب و نیک داشته باشند. با این حال، واقعیت عجیب این است که بیشتر مردم جهان متاسفانه به بهشت ​​نخواهند رفت. زیرا آنها زندگی خود را وقف خدا نخواهند کرد. دلیل این  امر منیت نفس است. تکبر الهام گرفته از شیطان، سرسخت ترین دشمن انسان است، که می خواهد همه انسان ها شکست بخورند و به بهشت ​​نروند. او دائماً در تلاش است تا با بازی با نفس، مردم را گمراه کند تا آنها را از درک و انجام کارهایی که برای موفقیت باید بکنند باز دارد.

بنابراین برای اطمینان از اینکه آنها از گمراه شدن توسط شیطان محافظت می شوند و در عوض کارهایی را انجام می دهند که نفس آنها را رشد می دهد تا آنها را به بهشت ​​برساند، خدا برای همه انسان ها مجموعه ای از دستورالعمل ها را مقرر کرده است که باید از آنها پیروی کنند. این دستورات تضمین کننده خوشبختی ماست.

خدا همچنین در هر انسانی غریزه ای طبیعی درباره خود قرار داده است و به آنها آزادی کامل داده است تا مسیر معنوی خود را انتخاب کنند. اما بدون هدایت خدا، برای شیطان بسیار آسان است که مردم را بدون اینکه متوجه شوند گمراه کند.

درک این موضوع برای همه انسانها بسیار مهم است زیرا عواقب خوب یا بد کارهای آنها در زندگی در آخرت غیر قابل برگشت است. بهشت و جهنم مقصد نهایی و ابدی همه نفوس انسانها پس از زندگی بر روی زمین است.

جامعه ای که ما در آن زندگی میکنیم، از نظر روانی مریض است، بهداشت روان، مهمترین نکته است که باید برای موفقیت در این جامعه رعایت کنیم. بهداشت روان از کوچکترین موارد و از سن کوچک شروع میشود. چندی پیش در سرویس بهداشتی عمومی ، نوجوانی بعد از شستن دست خویش با مایع دستشویی ، شیر آب را همانطور باز گذاشت و رفت. به او گفتم، بچه جان شیر آب را یادت رفت ببندی؛ اما او در جواب گفت که اگر دستم را دوباره به شیر آب بزنم دستم کثیف میشود؛ چون برای بستن شیر آب، باید دستم را دوباره به شیر آب بزنم. این کاری که این نوجوان انجام داد، نوعی وسواس بود در مورد بهداشت جسمی. او برای رعایت بهداشت جسمی، بهداشت روانی خویش را رعایت نمی کرد. ما نباید به قیمت رعایت بهداشت جسمی، بهداشت روانی خویش را نابود کنیم. در صورت مریض شدن روان، جسم هم شدید تر مریض خواهد شد. مریض شدن روان باعث سرایت این بیماری به نفس خواهد شد. ما نباید بخاطر کم نیاوردن ویتامین و اینجور مسائل مشابه، در خوردن غذاها و ... اسراف کنیم و در کمک به فقرا اجتناب کنیم. بدن ما نیازهای محدودی دارد و لزومی ندارد که لذتها همیشه تکرار شوند و هزینه سازی های اضافی شود. میتوان از بعضی لذتهای تکراری و اضافی چشم پوشی کرد و در عوض پول اسراف نشده را به فقرا داد. این بهترین تجارت است با خدا. این نوع تجارت از آنجا که حساب شده است و آگاهانه انجام میشود؛ تاثیر بسزایی در رشد نفسمان دارد.

یکی دیگر از مسائل که در بهداشت روان ما موثر است؛ خواب است. متاسفانه بیشتر مردم؛ زمانی که باید بخوابند را به نگاه کردن فیلمها و شو ها اختصاص میدهند و بعضی ها هم به خیالپردازی می گذرانند و به این طریق خواب خویش را آلوده میکنند. خواب آلوده، آرامش را از مردم می گیرد و در نتیجه آرامش از خانواده ها رخت می بندد.

بیشتر مردم دوست دارند که در زیبایی های کالبدی تک و یگانه باشند؛ در حالی که در این دنیای لهو و لعب، این مورد امکان پذیر نیست. آنها به اشتباه فکر میکنند که خوشی دنیا به لذتش است. به همین خاطر در بدست آوردن لذتها از هم سبقت می گیرند. شما اگر یک غذای معمولی بخورید ، سیر میشوید و نیاز گرسنگی شما برطرف میشود. اما اگر شما انتظارات دیگری از خوردن غذا داشته باشید؛ دیگر نمیتوانید به غذای معمولی بسنده کنید؛ لذت گرائی بهداشت روان را به خطر می اندازد. وقتی بهداشت روان به خطر افتد، بهداشت جسم هم به خطر می افتد. منشاء اکثر بیماریهای جسمی همین است. وقتی شما از یک وعده غذا، یک دست لباس و زینتهای دیگر انتظار معجزه دارید؛ دیگر روان شما به خود شما تعلق ندارد و تحت اختیار شما نیست. وقتی روان شما به هر چیزی تعلق دارد؛ یعنی اصلا به فکر خدا نیست. انسانها به دنبال جاودانگی، زیباییهای عجیب و غریب و تک و یگانه!  هستند؛ در حالیکه اینجور انتظارات از این دنیای پست بیهوده است. این همان ایده شیطان است برای هبوط دوباره انسانها. شیطان یکبار ما را فریب داد و باعث شد که از بهشت به زمین سقوط کنیم و حالا میخواهد به مرحله بعدی یعنی جهنم سقوط کنیم. اگر مردم بهداشت روان را رعایت نکنند؛ بعد از مدتی باور میکنند که وابسته به این عادات و لذتها هستند و  فرد به درجه ای می­رسد که این توهمات  را باور کرده و دیگر تحمل واقعیت را ندارد و وقتی در معرض حقیقت و واقعیت قرار می گیرد می ترسد زیرا خود را پرورش نداده است. و اکثرا در مواجهه با مشکلات به قوانین خودساخته و دنیای پنهای خود پناه می برند. زیاد دیده ایم که فردی در هنگام یک مشکل اولین کاری که می کند این است که یک موسیقی گوش میدهد و در خیال خود تا ساعت ها با موجودات و پندارهای خیالی خود خلوت می­کند. نوعی اعتیاد خطرناک که بسیار افزایش پیدا کرده است. فرد با توسل به خیال و توهم، اراده و اختیار را کم کم  از خود سلب می کند و دیگر به موجودی که هیچ اراده ای ندارد تبدیل می­شود. به گونه ای که دیگر بدون قوانین خودساخته ذهنی نمی تواند زندگی کند. رعایت نکردن مسائل جزئی ، به مرور زمان به مشکلات بزرگ روانی تبدیل میشوند و به همین خاطر است که مردم زمان ما، خیلی زیاد به پزشک مراجعه میکنند. در بعضی کشورهای خارجی، کسی که دچار سرما خوردگی شود؛ پزشکها به او توصیه میکنند که با اولین عطسه به پزشک مراجعه نکند و  بعد از چند روز اگر خوب نشد، آنوقت به پزشک مراجعه کند. ولی ما مردم ایران عادت کرده ایم که در هر مشکلی و هر بیماریی فورا به پزشک مراجعه کنیم و این تصور غلط را در خود بوجود می آوریم که پزشکان و داروها معجزه میکنند. در حالیکه معجزه و شفا فقط کار خداست و بس. اینها همگی یک نوع بهداشت روانی است که بیشتر مواقع رعایت نمیشود.

قبلا، فروشنده در مغازه میگفت که کمی بیشتر از جنس به خریدار میدهم که مدیون او نشوم زیرا ممکن است ترازو میزان نباشد. ولی الان اینطور نیست. انسان محاسبات مضری را وارد زندگی خویش کرده است و پول را شاهرگ حیات خویش قرار داده است. به همین خاطر این تکه کاغذ (پول) روز به روز بی ارزش تر میشود و در زندگیها مشکلات بزرگتری آشکار میشود. انسان محاسباتش ناقص است. برکت و رزق و روزی فقط از طریق خداست و بس.

مردم نمیدانند که شکرگذاری در هر چیزی در بهداشت روان بسیار اهمیت دارد. وقتی ما غذا میخوریم، باید آن را با نام خدا شروع کنیم و در پایان هم خدا را به خاطر نعماتش شکرگزاری کنیم و به این طریق همزمان که بدن و حسهای مادی ما از خوردن غذا لذت می برند؛ روان و نفس ما هم بهره ای ببرد و با شکرگزاری و یاد نام خدا نفعی ببرد. به این طریق عطش نفس ما نسبت به لذتها کاهش می یابد و در نتیجه کمتر دنبال تکرار لذات می رویم. عطش نفس نسبت به لذات مادی و شهوات؛ به خاطر عدم دخالت خدا در لذات است. شکرگزاری لذتهای مادی را به معنوی تبدیل میکند و عطش نفس ما را می گیرد. در نتیجه هوای نفس ما اتوماتیک کنترل میشود. (وَمَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ) هر کس از خست و عطش نفس خود مصون ماند ایشانند که رستگارانند.

 

وَالَّذِینَ تَبَوَّءُوا الدَّارَ وَالْإِیمَانَ مِنْ قَبْلِهِمْ یُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَیْهِمْ وَلَا یَجِدُونَ فِی صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِمَّا أُوتُوا وَیُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَمَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿۹﴾

و [نیز] کسانى که از قبل جاى گرفته و ایمان آورده‏ اند هر کس را که به سوى آنان کوچ کرده دوست دارند و نسبت به آنچه به ایشان داده شده است در دلهایشان حسدى نمى‏ یابند و هر چند در خودشان احتیاجى [مبرم] باشد آنها را بر خودشان مقدم مى دارند و هر کس از خست نفس خود مصون ماند ایشانند که رستگارانند (۹)

 

در زمانهای قدیم مردم بعضی غذاهای لذیذ را ماه به ماه و یا سال به سال میخوردند و از آن لذت بیشتری می بردند. اما اکنون این جور لذتها از حالت معنوی خارج شده است و در نتیجه مردم هر روزه هم مصرف کنند؛ از آن لذت نمی برند. زن و شوهرهایی که در کنار هم، لذتها را با شکرگزاری و با دخالت جایگاه واقعی خدا در تولید لذت؛ به حالت معنوی تبدیل میکنند؛ باعث رشد نفس خویش شده و زوجیت خویش را بهتر حفظ میکنند و درکنار هم لذت بیشتری می برند. بیشتر مردم فکر میکنند که خودشان لذتها را خلق میکنند و در نتیجه این توهم برشان میدارد که دوباره میتوانند لذتها را برای خود ایجاد کنند ولی عملا هر تلاشی میکنند نمیتوانند به آن برسند و در نتیجه در مصرف غذاها و شهوات زیاده روی میکنند. ما باید جایگاه واقعی خدا را در تولید لذتها و نعمات بدانیم و یاد آور شویم و حالت معنوی آن را از یاد نبریم و از دست ندهیم.

 خدا چهار فصل گذاشته است تا با تغییر هر فصلی ، خدا را شکر کنیم و لذات را به معنویت تبدیل کنیم. وقتی پولی بدست می آوریم باید زکاتش را بدهیم تا به این فکر بیفتیم که خدا به ما داده است و در نتیجه کسب درآمد را به وسیله ای برای رشد نفس خویش و نزدیک تر شدن به خدا تبدیل کنیم.

هر کیلو سیب زمینی در مدت رشد، به 250 لیتر آب نیاز دارد. اگر این موارد را بدانیم، متوجه خواهیم شد که بیشتر نعمتهایی که خدا به ما میدهد؛ خیلی ارزان است. بیشتر هزینه ها را خدا میدهد و ما فقط مصرف می کنیم. ولی باید این واقعیت را بدانیم که بیشتر هزینه ها را خدا میدهد و این مورد هم در بهداشت روان ما بسیار موثر است. اگر این مورد را رعایت نکنیم، توجه خدا به مردم کمتر شده و به مرور هزینه ها زیادتر میشود و مردم باید هر چیزی را نسبت به قبل گرانتر بخرند.

 اگر هر عضو از بدن ما ، رویش قیمت بگذاریم؛ میلیاردها دلار میشود. خدا به بیشتر انسانها بدن سالم داده است ولی همین آدمها تمام ثروتشان را جمع کنند؛ نمیتوانند یکی از اعضاء بدنشان را جایگزین کنند. ثروت و پولی که بیشتر مردم بدست می آورند و جمع میکنند، نسبت به قیمت اعضای بدنشان ناچیز و اپسیلون است و جالب اینجاست که مردم در آن اپسیلون نسبت به هم تفاخر میکنند!

عدم دخالت دادن نام خدا در لذتهای زندگی؛ باعث حرص و عطش نسبت به آن لذتها میشود و باعث میشود که مردم در هر چیزی زیاده روی و اسراف کنند و خود و زندگی بچه های خویش را به خطر اندازند. در حقیقت ‏خدا حال هیچ قومى را تغییر نمى‏ دهد مگر اینکه آنان حال خود را تغییر دهند.

 

لَه مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلَا مَرَدَّ لَهُ وَمَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَالٍ ﴿۱۱﴾

براى او فرشتگانى است که پى در پى او را به فرمان خدا از پیش رو و از پشت‏ سرش پاسدارى مى کنند در حقیقت ‏خدا حال قومى را تغییر نمى‏ دهد تا آنان حال خود را تغییر دهند و چون خدا براى قومى آسیبى بخواهد هیچ برگشتى براى آن نیست و غیر از او حمایتگرى براى آنان نخواهد بود (۱۱)

 

خدای مهربان در آیه بالایی میفرماید که : إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ

یعنی اگر قومی نفس و روان خویش را تغییر ندهند؛ خدا حال و وضع آنان را بهتر نمی کند. به همین خاطر خدا از تغییر نفس و روان صحبت میکند (حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ) و نه فقط تغییر قوانین. وقتی مردم نفسشان را رشد ندهند؛ در نتیجه تغییر مثبتی رخ نخواهد داد. تغییر نفس در همین نکات ریز است. ما باید ایمان آوریم که خدا گرداننده هر چیزی است و اگر او را در زندگی ها و لذتها دخالت ندهیم و نام او را ذکر نکنیم؛ هر نکته ای به مشکل تبدیل میشود و شوم و بدختی نازل میشود. خدا قادر بر هر کاری است. هیچ تغییری بدون اجازه او رخ نخواهد داد. معنویت در زندگیها از بین رفته است و یک زندگی صرفا مادی بر مردم مسلط شده است. جایگاه واقعی خدا در زندگی فراموش شده است. لذتها بدون نام خدا بی معنی هستند و اصلا لذت نیستند بلکه اذیت اند.

 

اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطَامًا وَفِی الْآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ ﴿۲۰﴾

بدانید که زندگى دنیا در حقیقت بازى و سرگرمى و آرایش و فخرفروشى شما به یکدیگر و فزون‏جویى در اموال و فرزندان است [مثل آنها] چون مثل بارانى است که کشاورزان را رستنى آن [باران] به شگفتى اندازد سپس [آن کشت] خشک شود و آن را زرد بینى آنگاه خاشاک شود و در آخرت [دنیا پرستان را] عذابى سخت است و [مؤمنان را] از جانب خدا آمرزش و خشنودى است و زندگانى دنیا جز کالاى فریبنده نیست (۲۰)

 

سَابِقُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا کَعَرْضِ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ ذَلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ ﴿۲۱﴾

[براى رسیدن] به آمرزشى از پروردگارتان و بهشتى که پهنایش چون پهناى آسمان و زمین است [و] براى کسانى آماده شده که به خدا و پیامبرانش ایمان آورده‏ اند بر یکدیگر سبقت جویید این فضل خداست که به هر کس بخواهد آن را مى‏ دهد و خداوند را فزون‏بخشى بزرگ است (۲۱)

 

  • اسعد حسینی
۱۳
بهمن
۰۱

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت سی و نهم)

پدیده شگفت انگیز قرآن

 

عَلَیْهَا تِسْعَةَ عَشَرَ

روی آن نوزده است‌.

 

در جهانی‌ که‌ لبریز از فساد و بدبختی‌ شده است‌، معجزات و نشانه‌ های خدا برای ایمانداران مایه‌ دلگرمـی‌ و قوت قلب‌ است‌. خدای مهربان در زمانهای گذشته‌، با معجزات فیزیکی‌ از نوع تبدیل‌ کردن عصا بـه‌ مـار و زنده کردن مردگان و دو نیمه‌ کردن دریا، به‌ ایمانداران دلگرمی‌ و به‌ گمراهان هشدار میـداد. دلگرمـی‌ و ایمان ناشی‌ از مشاهده یک‌ معجزه آنچنان شوق و هیجانی‌ در دل هدایت‌ یافتگـان ایجـاد مـی‌ نمـود کـه‌ ساحران دربار فرعون با تمام خطراتی‌ که‌ پیش‌ روی آنان بود، تصمیم‌ به‌ ایمان آوردن می‌ گیرنـد. آنـان از جان و موقعیت‌ خود گذشتند. دقیقا به‌ همین‌ دلیل‌ برای جوامع‌ قرن بیست‌ و یک‌ هم‌ معجزه و نشانه‌ لازم است‌. آنچه‌ که‌ در قرن بیست‌ و یک‌ خودنمایی‌ می‌ کند، کامپیوتر و ریاضیات اسـت‌؛ پس باید خدا معجزه اش را از این‌ نوع برگزینـد. معجـزات پیشـین‌ فقـط‌ بـه‌ تعـداد محدودی مشاهده شد و همچنین‌ فقط‌ برای آن زمان بود و مهمتر از همه‌، فقط‌ عـده معـدودی توانسـتند آن را مشاهده کنند. برخلاف آنچه‌ که‌ بعضی‌ از مردم فکر می‌ کنند، خـدای مهربـان مـردم روی زمـین‌ را تنها نگذاشته‌ است‌. آن قادر مهربان کتابی‌ نازل نموده است‌ که‌ معجزه های داخل‌ این‌ کتاب بوسـیله‌ همـه‌ مردم جهان در هر زمانی‌ قابل‌ مشاهده است‌. ادبیات و طرز بیان کلمات و آیات قـرآن بـرای اعـراب زمـان پیامبر معجزه بود و آنان از آوردن حتی‌ یک‌ سوره عاجز بودند؛ این‌ نـوع معجـزه ادیبـان و شـاعران را بـه‌ مبارزه می‌ طلبید و تا هزار و چهارصد سال ادامه‌ داشـت و همچنان هم ادامه دارد‌؛ امـا خـدای قـادر توانـا نـوع دیگـری از معجـزه فیزیکی‌ را در قرآن جاسازی کرده است‌ که‌ تکنولـوژی قـرن را بـه‌ مبـارزه مـی‌ طلبـد. ایـن‌ نـوع معجـزه، ریاضیات قرآن است‌. فقط‌ یک‌ عرب و یا فرد خبره در عربی‌ میتواند در تحدی زبـان عربـی‌ قـرآن شـرکت‌ کند؛ اما ریاضیات زبان مشترک جهانیان است‌ و به‌ لهجه‌ و قوم خاصـی‌ تعلـق‌ نـدارد. هـیچکس‌ نمیتوانـد بگوید ٢+٢ نمیشود چهار. به‌ این‌ طریق‌ ریاضیات زبانی‌ است‌ کـه‌ خـدا از آن طریـق‌ تکنولـوژی روز را بـه‌ مبارزه می‌ طلبد. چقدر لذت بخش‌ است‌، اگر متوجه‌ شویم‌ که‌ خدا بـرای مـا (مـردم قـرن بیسـت‌ و یـک‌) حرف می‌ زند و معجزه می‌ فرستد، آیا در این‌ جهان پر از آشوب و گناه، ایـن‌ مایـه‌ خوشـحالی‌ و دلگرمـی‌ شما نیست‌؟! ساحران در زمان موسی‌، با مشاهده معجزه موسی‌، تکنولوژی زمان خویش‌ را حقیـر شـمردند و به‌ آغوش خدا بازگشتند. خدا به سادگی ، اراده خویش‌ را بر کرسی‌ می‌ نشاند، هدف خدا از ارائـه‌ معجـزات، کوبانـدن میخ‌ یکتاپرستی‌ برای مردم جهان است‌ و او به‌ طور قطع‌ و یقین‌ با قدرت تمام آن را به‌ انجام مـی‌ رسـاند. با نگاهی‌ ساده به‌ تاریخ‌، میتوان این‌ موضوع را متوجه‌ شد. معجزه خدا هیچوقت‌ شکسـت‌ نخواهـد خـورد، این‌ فقط‌ مردم هستند که‌ در مقابل‌ آن تا مدت محدودی مقاومت‌ می‌ کنند و خود را از برکات آن محـروم می‌ کنند.

 

کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِی إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ ﴿۲۱﴾

خدا مقرر کرده است که حتما من و فرستادگانم چیره خواهیم گردید آرى خدا نیرومند شکست‏ ناپذیر است (۲۱)

 

مطمئنا دیده اید که‌ باستان شناسان روی نوشته‌ های یک‌ کتیبه‌ سنگی‌، تا مـدتها کـار مـی‌ کننـد تـا کـه‌ معانی‌ کلمات آن را متوجه‌ شوند. در حالی‌ کـه‌ آن کلمـات متعلـق‌ بـه‌ مردمـی‌ کم سـوادتر و قـدیمی‌ تـر از خودشان است‌. این‌ کار فقط‌ در جهت‌ ارضای حس‌ کنجکاوی انسان صورت می‌ گیرد. اما شما دقت‌ کنیـد که‌ حروفی‌ رمز گونه‌ در یک‌ کتاب که‌ ١٤٠٠ سال پیش‌ جمع‌ شده اسـت‌، بکـار بـرده شـده اسـت‌، و ایـن‌ حروف هیچوقت‌ متاسفانه‌ مورد توجه‌ یک‌ باستان شناس قرار نگرفته‌ اسـت‌. چـرا؟ در قـرآن در اوایـل‌ ٢٩ سوره، حروفی‌ در ظاهر بی‌ معنی‌ (مثل‌ الم‌ و ق و عسق‌ و کهیعص‌ ) ذکر شده است‌. اهمیت‌ این‌ حروف از آنجا روشن‌ میشود که‌ این‌ حرفها نوشته‌ یک‌ انسان نیست‌ و در ادامه‌ ثابت‌ میشود که‌ کار یک‌ انسان نمـی‌ تواند باشد.

چنین‌ حروف رمزگونه‌ ای تابحال در هیچ‌ کتابی‌ یافت‌ نشده است‌. آیا یک‌ باستان شناس و یـا عـالم‌ قـرآن نباید به‌ راز و رمز چنین‌ حروفی‌ اهمیت‌ دهد؟ اما واقعیت‌ چیز دیگری است‌ و آن این‌ است‌ که‌ آنها قادر بـه‌ انجام این‌ کار نبوده اند. در طول این‌ هزار و چهارصد سال، کشف‌ این‌ راز از توان آنان خـارج بـوده اسـت‌. در طول هزار و چهارصد سال کسی‌ به‌ فکرش نرسید که‌ تعداد حرف ”ق” را در سوره قاف بشمارد، شـاید بین‌ این‌ حرف و تعداد تکرار آن حرف رمزگونه‌ در آن سوره ارتباطی‌ موجود باشد! با یـک‌ شـمارش دقیـق‌ متوجه‌ خواهید شد که‌ تعداد حرف ق در سوره قاف ٥٧ حرف است‌. ممکـن‌ اسـت‌ کـه‌ در حـین‌ شـمارش اشتباه کنید و مثلا ٥٥ و یا ٥٦ حرف بدست‌ آورید . اما این‌ خاصیت‌ یک‌ انسـان اسـت‌ و حـواس پنجگانـه‌ انسان آنقدرها هم‌ نمی‌ تواند دقیق‌ باشد. اما اگر از یک‌ ابزار دقیـق‌ مثـل‌ کـامپیوتر اسـتفاده کنیـد، چنـین‌ اشتباهی‌ رخ نخواهد داد.

تعداد حرف ق در سوره قاف =  ٥٧ = ٣×١٩

تا اینجا متوجه‌ خواهیم‌ شد که‌ تعداد حرف ق در سوره قاف ضریب‌ نوزده است‌. بیایید تعداد تکرار را بـرای چند حرف مقطعه‌ دیگر هم‌ حساب کنیم‌. سوره مریم‌ با کهیعص‌ شروع شده است‌. در اینجـا واقعـا بایـد از کامپیوتر استفاده کنیم‌، زیرا قطعا اشتباه رخ خواهد داد. با کـامپیوتر تعـداد پـنج‌ حـرف کهـیعص‌ در سـوره مریم‌ ، ٧٩٨ حرف است‌. اما جالب‌ این‌ است‌ که‌ تعداد این‌ حروف هم‌ مضربی‌ از نوزده است‌.

٧٩٨ = ١٩× ٤٢

بیایید تعداد عسق‌ در سوره ٤٢ را هم‌ شمارش کنیم‌. جالب‌ این‌ است‌ که‌ عسق‌ در سوره ٤٢ به‌ تعـداد ٢٠٩ است‌.

٢٠٩= ١٩×١١ اگر تعداد یس‌ را برای سوره یاسین‌ بشماریم‌، ٢٨٥ (١٩×١٥) حرف بدسـت‌ مـی‌ آیـد کـه‌ بـاز هـم‌ ضـریب‌ نوزده است‌. تا اینجا متوجه‌ خواهیم‌ شد که‌ تعداد حروف مقطعه‌ در این‌ سوره ها مضرب نوزده اسـت‌. اگـر تعداد حروف مقطعه‌ برای یک‌ یا دو سوره مضربی‌ از نوزده بود، شاید بتوان گفت‌ که‌ اتفاقی‌ است‌. امـا ایـن‌ خاصیت‌ برای تمام ٢٩ سوره صادق است‌.

هیچ‌ باستانشناسی‌ نمی‌ تواند بگوید که‌ این‌ خاصیت‌ بی‌ اهمیت‌ است‌ و او نمی‌ تواند بـدون توجـه‌ از کنـار آن رد شود. یک‌ انسان مثل‌ پیامبر محمد نمی‌ تواند چنین‌ خاصیتی‌ را در قرآن رعایـت‌ کـرده باشـد. شـما خودتان اگر تعداد حرف ق در سوره قاف را شمرده باشید، به‌ احتمال زیاد چنـدین‌ بـار شـمردید و هـر بـار عددی بدست‌ آوردید؛ نهایتا بعد از چندین‌ بار شمارش به‌ نتیجه‌ مطلوب رسیدید! پس‌ حتـی‌ شـمارش آن هم‌ از توان حواس پنجگانه‌ انسان خارج است‌، چه‌ برسد به‌ اینکه‌ برای یک‌ کتاب چنین‌ خاصـیتی‌ رعایـت‌ شود! شمارش چند حرف در یک‌ کتاب با نگارش کتابی‌ با چنین‌ خاصـیتی‌ خیلـی‌ متفـاوت اسـت و تفاوت از زمین تا آسمان است‌. پیـامبر محمد نمی‌ تواند چنین‌ قاعده ای را در قرآن رعایت‌ نمـوده باشـد، پـس‌ مطمئنـا کـار یـک‌ قـدرت مـافوق بشری است‌. اگر همین‌ حالا به‌ شما بگویند که‌ یکی‌ از آثار ادبیات جهان دارای چنین‌ خاصیتی‌ است‌، شـما فورا کتاب را خریده و آن را آزمایش‌ می‌ کنید؛ اما چرا برای یک‌ کتاب آسمانی‌ چنین‌ توجه‌ و اهمیتـی‌ داده نمی‌ شود؟ متاسفانه‌ این‌ خاصیت‌ یک‌ انسان است‌ که‌ نسبت‌ به‌ خالق‌ خویش‌ ناشکر و ناسپاس اسـت‌. اگـر مضرب نوزده در یکی‌ از کتابهای مشهور ادبیات جهان کشف‌ میشد، همـه‌ آن را تحسـین‌ مـی‌ کردنـد امـا برای کتاب خدا چنین‌ نمی‌ کنند. آیا شایسته‌ است‌ که‌ انسان نسبت‌ به‌ خالق‌ خویش‌ تا این‌ انـدازه بـدبین‌ و بی‌ توجه‌ باشد؟! بیشتر مردم متاسفانه در کتابهای شعر غرق شده اند و ابیات آن را برای تفریح میخوانند و شب شعر می گذارند و قافیه و ردیف جور میکنند ولی برای کتاب آسمانیشان چنین کنجکاوییهایی را انجام نمی دهند و حتی به آن بی توجه هستند.

 

الَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یَهْدِینِ ﴿۷۸﴾

آن کس که مرا آفریده و همو راهنماییم مى ‏کند (۷۸)

 

وَالَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی وَیَسْقِینِ ﴿۷۹﴾

و آن کس که او به من خوراک مى‏ دهد و سیرابم مى‏ گرداند (۷۹)

 

وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ ﴿۸۰﴾

و چون بیمار شوم او مرا درمان مى ‏بخشد (۸۰)

 

وَالَّذِی یُمِیتُنِی ثُمَّ یُحْیِینِ ﴿۸۱﴾

و آن کس که مرا مى‏ میراند و سپس زنده‏ ام مى‏ گرداند (۸۱)

 

وَالَّذِی أَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی یَوْمَ الدِّینِ ﴿۸۲﴾

و آن کس که امید دارم روز پاداش گناهم را بر من ببخشاید (۸۲)

 

بیشتر کسانی‌ که‌ قرآن را کتاب آسمانی‌ خویش‌ می‌ دانند، با اطلاع از این‌ معجزه بسیار عظیم‌ در قـرآن، از کنار آن بسادگی‌ رد میشوند و آن را بی‌ اهمیت‌ می‌ پندارند. آنها با حالتی‌ منصحانه‌ مـی‌ گوینـد کـه‌ قـرآن کتاب خواندن است‌ نه‌ کتاب ریاضیات! این‌ گفته‌ آنان دقیقا مثل‌ ایـن‌ اسـت‌ کـه‌ بوجـود آمـدن آسـمانها و زمین‌ را شانسی‌ فرض کنیم‌. حتما از نظر آنان مار شدن عصا و نورانی‌ شدن دستها هم‌ شعبده بـازی بـوده است‌!

با این‌ اوصاف افراد بدبین‌ به‌ خدا، فورا با شمارش الف‌ لام میم‌ (الم‌) ، می‌ گویند که‌ معجزه نوزده صـحیح‌ نیست‌! آنان می‌ گویند که‌ این‌ قاعده ( ضریب‌ نوزده بودن حروف مقطعه‌) برای سوره های دارای الـف‌ لام میم‌ صحیح‌ نیست‌. چنین‌ افرادی با مطرح کردن چنین‌ شبهه‌ ای، فکر میکنند که‌ از دسـت‌ خـدا خـلاص شده اند! اما خدا آنان را در آزمایش‌ بزرگی‌ قرار داده است‌. قرار است‌ آنها به‌ یکی‌ از نشانه‌ های بزرگ خـدا ایمان آورند و یا نیاورند! این‌ دوراهی‌ برای همه‌ آنها پهن‌ شده است‌. آنان قرار است مثل مردم زمان موسی و عیسی تست شوند و نشانه های خدا را رد کنند و یا قبول کنند. اما در مورد سوره های دارای الف‌ لام میم‌، باید عرض شود که‌ از آنجا که‌ در بعضی‌ کلمات در نسخ‌ قـرآن در مورد الف‌ اختلاف پیش‌ آمده است‌ و برای بعضی‌ کلمات تعدادی الف‌ اضافی‌ گذاشته‌ شده اسـت‌ (مـثلا بعضی‌ ها کلمه‌ الانسان را با الف‌ و بعضی‌ ها بدون الف‌ (الانسن‌) نوشـته‌ انـد)؛ اختلافـاتی‌ در ایـن‌ مـورد وجود دارد ولی‌ به‌ هیچ‌ عنوان خدشه‌ ای به‌ معجزه ریاضی‌ نوزده وارد نمی‌ کند. آنها که‌ در مورد شـمارش الف‌ لام میم‌ مشکل‌ دارند، آدمهای شکاک و ضد معجزه هستند، زیرا حاضر نیستند که‌ کلمه‌ مثلا الانسـن‌ را بدون الف‌ شمارش کنند و آنها عمدا این‌ کلمه‌ را به‌ صورت الانسان شمارش می‌ کنند و نهایتـا تصـمیم‌ خودشان مبنی‌ بر بازی ریاضی‌ بودن معجزه نوزده را می‌ گیرند. البته‌ آنها از قبـل‌ هـم‌ چنـین‌ تصـمیمی‌ را گرفته‌ بوده اند و در معجزه نوزده فقط‌ آشکارش کردند. مهمترین‌ نتیجه‌ اعتقاد به‌ نوزده، نسبت‌ داده شـدن تمام حروف و کلمات قرآن بخداست‌. خدا در قرآن خیلی‌ بر آسمانی‌ و خدایی‌ بودن قرآن تاکید دارد و ایـن‌ با معجزه نوزده نهایی‌ میشود. شاید یک‌ مسلمان قبلا هم‌ می‌ دانست‌ که‌ قـرآن اثـر خداسـت‌، ولـی‌ بـرای یک‌ غیر مسلمان و نسل‌ جدید و جوان ناآشنا با قرآن بسیار مهم‌ است‌ کـه‌ نشـانه‌ ای ریاضـی‌ بـرای همـه‌ ملل‌ دنیا از طرف خدا نازل شده باشد. زیرا ریاضیات زبان مشـترک تمـام جهـان اسـت‌ و بـه‌ نـژاد و قـوم خاصی‌ مربوط نمیشود. اگر ملل‌ دیگر کلمات عربی‌ قرآن را نمی‌ فهمند و اعجاز ادبی‌ قـرآن را درک نمـی‌ کنند؛ اما تعداد حروف قرآن بوسیله‌ کامپیوتر( حتی‌ برای کسانی‌ کـه‌ هیچـی‌ از عربـی‌ بلـد نیسـتند) قابـل‌ شمارش است‌. کسانی که به قرآن ایمان دارند و آن را کتاب آسمانی میدانند؛ نمیتوانند بگویند که نیازی به معجزه ریاضی نوزده ندارند. زیرا خدا آنان را دوباره آزمایش میکند. در واقع معجزه ریاضی نوزده آنان را در تست دانسته های قبلی خود قرار داده است و تحت آزمایش بزرگی قرار دارند.

اولین‌ جمله‌ قرآن بسم‌ اﷲ الرحمن‌ الرحیم‌ است‌. این‌ جمله‌ بسیار مهـم‌ دارای نـوزده حـرف اسـت‌. قـرآن دارای ١١٤ سوره است‌ و خود ١١٤ مضرب نوزده است‌ (١٩×٦). شما فکر می‌ کنید کـه‌ مشـکل‌ نپـذیرفتن‌ نوزده توسط‌ مسلمانان در شمارش تعداد الف‌ لام میم‌ است‌؟ اگر اینطور فکر میکنید، اشتباه است. همـه‌ میداننـد کـه‌ اولین‌ جمله‌ قرآن بسم‌ اﷲ الرحمن‌ الرحیم‌ دارای نوزده حرف است‌. بعد از کشـف‌ معجـزه ریاضـی‌ قـرآن توسط‌ رشاد خلیفه‌، ٣٨ نفر از علمای بزرگ عربستان برای بررسی‌ همـین‌ موضـوع، یـک‌ جلسـه‌ تشـکیل‌ دادند و طی‌ این‌ جلسه‌ مشترک اعلام کردند که‌ بسم‌ اﷲ الرحمن‌ الرحیم‌ نـوزده حـرف نیسـت‌، بلکـه‌ ١٨ حرف و یا ٢٠ حرف و یا ٢١ حرف است‌، ولی‌ نوزده نیست‌! واقعا آدمی‌ تا چه‌ اندازه می‌ تواند بـی‌ انصـاف باشد! اما بیایید منصفانه‌ تعداد حروف این‌ جمله‌ مهم‌ را شمارش کنیم‌:

 

بسم‌

 

اﷲ

 

الرحمن‌

 

 

 

 

الرحیم‌

 

 

 

 

 

 

 

ب

س

م

 

ا

ل

ل

ه

 

ا

ل

ر

ح

م

ن

 

ا

 

ل

ر

ح

ی

م

١

٢

٣

 

٤

٥

٦

٧

 

٨

٩

١٠

١١

١٢

١٣

 

١٤

 

١٥

١٦

١٧

١٨

 

١٩

 

 

پس‌ نتیجه‌ می‌ گیریم‌ که‌ رد کردن نشانه‌ های خدا دلایل‌ دیگری میتواند داشته‌ باشد. حتما معجزه خـدا از مردم چیزهای دیگری هم‌ می‌ خواهد که‌ برای آنها ناخوشایند است‌. آیا تبدیل‌ شـدن عصـا بـه‌ مـار، فقـط‌ برای خوشحالی‌ بینندگان بود؟ آیا شتر صالح‌ فقط‌ یک‌ حیوان عجیب‌ الخلقه‌ بود؟ هر قرنی‌ معجـزه خـویش‌

را دارد، پیامبر صالح‌ به‌ مردم خود میگفت‌ این‌ شتر یکی‌ از آیـات بـزرگ خداسـت‌ بـرای شـما، بـه‌ او آزار نرسانید. اما مردم که‌ عقاید خود را در خطر میدیدند احساس میکردند فرقه‌ ای که‌ سالها با آن انس‌ گرفتـه‌ اند و کلی‌ افسانه‌ بافی‌ برای آن کرده اند، در معرض خطر است‌ و سرانجام ناقه‌ را کشتند. به‌ همـین‌ خـاطر مردم آن زمان از شتر کینه‌ خاصی‌ پیدا کردند. شتر آزمایش‌ خدا بود برای آنها. قوم صالح‌ رسول خـدا، در رفاه کامل‌ به‌ سر میبردند، غارهای محکمی‌ از دل کوهها برای خود بوجود آورده بودند سرزمینی‌ کـه‌ آنـان در آن میزیستند مکان خوش آب و هوا و سرسبزی بود، بنابراین‌ خدای مهربان جهت‌ آزمایش‌ آنـان دسـت‌ روی نقطه‌ حساسشان گذاشت‌. ناقه‌ ای فرستاد تا که‌ به‌ آنان ثابت‌ کند که‌ قوم صـالح‌ بـرای ادامـه‌ هـوا و هوس خود حاضرند هر کاری انجام دهند حتی‌ حاضرند که‌ آیت‌ و نشانه‌ خدا را از بـین‌ ببرنـد! و ایـن‌ کیـد جالبی‌ بود، زیرا خدای مهربان خیلی‌ ساده نهاد درونی‌ آنان را بیرون ریخت‌. در زمان ما ناقـه‌ صـالح‌ وجـود ندارد، اما ناقه‌ دوران ما معجزه ریاضی‌ قرآن است‌. همانطور که‌ مشرکین‌ مکه‌ (با توجه‌ به‌ این‌ کـه‌ در شـعر و شاعری در اوج بودند) در مقابل‌ ذوق ادبی‌ قرآن مبهوت شده بودند، پس‌ باید معجزه جاوید همـه‌ زمانهـا در قرن کامپیوتر و الکترونیک‌ به‌ طریقی‌ دیگر خود را بنمایاند، زیرا کـه‌ قـرآن آخـرین‌ کتـاب خـدا بـرای جامعه‌ بشریت‌ است‌ و صددرصد باید دلیل‌ محکمی‌ برای آسمانی‌ بودن خود در قرن کامپیوتر داشته‌ باشـد. تعدادی از مسلمانان با شنیدن معجزه ریاضی‌ ١٩ عصبانی‌ میشوند! چرا ؟ در یک‌ جلسه‌ چندین‌ سـاعته‌ ٣٨ نفر (٣٨ هم‌ مضرب نوزده است‌ ١٩×٢) از علمای عربستان تصمیم‌ به‌ ذبح‌ معجزه نوزده مـی‌ گیرنـد، ولـی‌ معجزه خدا شکست‌ ناپذیر است‌، یعنی‌ غیرممکن‌ است‌ که‌ خدا کلامش‌ را به‌ کرسی‌ ننشاند.

سیستم‌ ریاضی‌ خارق العاده ایی‌ بر مبنای نوزده در قرآن وجود دارد که‌ از تـوان بشـر و غیـر بشـر خـارج است‌. درک نشانه‌ ها و آیات خدا، برای افرادی که‌ قلب‌ پاک و صافی‌ دارند باید خیلی‌ سـاده باشـد. نشـانه‌ ها و آیات خدا در هر جایی‌ هستند. آیا میتوان متصور شد که‌ خدا در جهان خلقت‌ امضای خویش‌ را قـرار داده باشد تا که‌ ما انسانها یک‌ روزی به‌ آن پی‌ ببریم‌؟ به‌ نظر شـما اگـر خـدا میخواسـت‌ امضـایی‌ بـرای خلقتش‌ قرار دهد، چه‌ زبانی‌ را انتخاب میکرد؟ صد در صد خدا هیچوقت‌ تبعـیض‌ قائـل‌ نمـی‌ شـود. خـدا پروردگار ماست‌، او برای امضای خویش‌ زبان یک‌ قوم خاص را بر نمـی‌ گزینـد. پـس‌ بنـابراین‌ خـدا چـه‌ روش و زبانی‌ را برای امضاء خویش‌ انتخاب می‌ کند؟ مطمئنا همه‌ قبول دارند کـه‌ ریاضـیات تنهـا زبـانی‌ است‌ که‌ به‌ فرقه‌ خاصی‌ ربط‌ ندارد. ریاضیات زبان علم‌ است‌. زبان منطق‌ است‌، در ریاضیات جـایی‌ بـرای سفسطه‌ نیست‌ و تنها زبانی‌ است‌ که‌ نیاز به‌ تفسیر ندارد. حال اگر خدا امضای خویش‌ را با زبـان ریاضـی‌ روی مخلوقاتش‌ قرار داده است‌، این‌ امضاء چطوری است‌؟ در زبان عربی‌ کلمه‌ اﷲ از چهار حـرف ( الـف‌ - لام - لام - ها) تشکیل‌ شده است‌. ما این‌ چهار حرف را کنار هم‌ قرار می‌ دهیم‌ و کلمـه‌ اﷲ بوجـود می‌ آید. اما در ریاضی‌ ما با ارقام ١ تا ٩ سر و کار داریم‌. حال به‌ اعـداد ١ و٢ و٣ و٤ و ٥ و ٦ و٧ و ٨ و٩ نگاه کنید، به‌ نظر شما چه‌ عدد و یا مجموعه‌ عددی بهتـرین‌ توصـیف‌ بـرای ” نشـانه‌ هـا و آیـات خـدا” است‌؟ در قرآن ذکر شده است‌ که‌ خدا اول و آخر است‌. خدا آغاز و پایان است‌. ١ نشانه‌ آغـاز و ٩ نشـانه‌ پایان است‌. ١ و ٩ یعنی‌ ١٩. در واقع‌ این‌ بهترین‌ توصیف‌ برای آیات خداست‌ با استفاده از ارقام. آیا فکـر نمی‌ کنید که‌ خدا همین‌ عدد ١٩ را به‌ عنوان امضای خویش‌ بر خلقت‌ برگزیده است‌؟

اجازه بدهید به‌ دستهای خویش‌ نگاهی‌ بیندازیم‌. چند استخوان در دستهای ما وجود دارد؟ ٤ انگشـت‌ هـر کدام ٣ قطعه‌. یعنی‌ ١٢ قطعه‌ استخوان. انگشت‌ بزرگ دو قطعه‌ استخوان دارد و کف‌ دست‌ هـم‌ ٥ قطعـه‌ استخوان دارد. بنابراین‌ مجموع تعداد قطعات اسـتخوان در یـک‌ دسـت‌ ( ١٢+٢+٥ = ١٩) ، نـوزده اسـت‌. نوزده امضای پروردگار است‌. نوزده مضرب مشترک نشـانه‌ هـای خداسـت‌. اولـین‌ آیـه‌ قـرآن ( بسـم‌ اﷲ الرحمن‌ الرحیم‌) از نوزده حرف تشکیل‌ شده است‌. آیا این‌ ثابت‌ نمی‌ کند که‌ قـرآن ازطـرف همـان کسـی‌ آمده است‌ که‌ دستهای ما را خلق‌ کرده است‌؟ زیرا امضای هر دو یکی‌ است‌. فقط‌ خردمندان این‌ واقعیـت‌ را درک خواهند کرد.

 

 

 

 

گالیله‌ دانشمند مشهور می‌ گوید که‌ : ریاضیات زبانی‌ است‌ که‌ خدا بوسیله‌ آن جهان را آفرید. نتایج‌ علمی‌ بر این‌ دلالت‌ دارند که‌ عدد نوزده امضاء پروردگار است‌ بر روی تمام جهان. این‌ امضاء در سراسر جهان پیداست‌. برای نمونه‌ :

 

١. خورشید، ماه، و زمین‌ هر ١٩ سال یک‌ بار بر روی یک‌ مدار قرار می‌ گیرند.

٢. ستاره دنباله‌ دار هالی‌، این‌ پدیده عظیم‌ آسمانی‌، هر ٧٦ (١٩×٤) سال به‌ منظومه‌ شمسی‌ می‌ آید.

٣ . امضاء پروردگار بر روی بدن ما: انسان دارای ٢٠٩ (١٩×١١) استخوان است‌. و بدن از ١٩ نوع سلول مختلف‌ تشکیل‌ شده است‌.

٤. بیشتر اوقات مدت حاملگی‌ برای یک‌ نطفه‌ کامل‌ ٢٨٠ روز یا ٤٠ هفته‌ بعد از قاعدگی‌، یا بطور دقیق‌ تر ٢٦٦ روز یا ٣٨ هفته‌ بعد از تخم‌ گذاری است‌.” اعداد ٢٦٦ و ٣٨ هر دو بر ١٩ بخش‌ پذیر هستند.

خدای مهربان هم‌ قرآن را براساس ١٩ خلق‌ کرده است‌. خدای مهربان در یکی‌ از آیات قـرآن ایـده بسـیار زیبایی‌ را برای ما انسانها برجای گذاشته‌ است‌. آن آیه‌، آیه‌ ٢٥ سوره کهف‌ است‌.

آیه25 سوره کهف:  آنها در غار خود سیصد سال به‌ علاوه نه‌ ماندند.

خدای توانا به‌ جای عدد ٣٠٩ فرموده است‌ ٣٠٠ به‌ اضافه‌ ٩ . چرا؟ او میتوانست‌ بفرماید ”ثلث‌ مائـه‌ سـنین‌ و تسعه‌” اما خدای حکیم‌ فرموده است‌ ”ثلث‌ مائه‌ سنین‌ و ازدادوا تسعا.” به‌ این‌ طریق‌ در ایـن‌ آیـه‌ بـه‌ جای عدد ٣٠٩ از دو عدد ٣٠٠ و ٩ استفاده نموده است‌. به‌ عبارت ساده تر، خدا بجای یـک‌ عـدد (٣٠٩) از دو عدد (٣٠٠ و ٩ ) استفاده نموده است‌. ابتدا باید بدانیم‌ که‌ در کل‌ قرآن ٣٠ عدد مختلف‌ ذکر شده اسـت‌:

١و٢و٣و٤و٥و٦و٧و٨و٩و١٠و١١و١٢و١٩و٢٠و٣٠و٤٠و٥٠و٦٠و٧٠و٨٠و٩٩و١٠٠و٢٠٠و٣٠٠و١٠٠٠و ٢٠٠٠و٣٠٠٠و٥٠٠٠و٥٠٠٠٠و١٠٠٠٠٠

مجموع این‌ سی‌ عدد را حساب می‌ کنیم‌. این‌ مجموع بر نوزده بخش‌ پذیر است‌. (٨٥٣٤×١٩) =  ١٦٢١٤٦

 

آیا این‌ رابطه‌ می‌ تواند تصادفی‌ باشد؟ آیا باز هم‌ می‌ توان گفت‌ که‌ نوزده بازی ریاضی‌ است‌؟ در واقـع‌ اگر خدای مهربان به‌ جای ٣٠٩ از ٣٠٠ و ٩ استفاده نمی‌ کرد، رابطه‌ بالا بر ١٩ بخش‌ پذیر نبود. ایـن‌ آیه‌ در سوره ١٨ است‌ یعنی‌ سوره کهف‌. خیلی‌ جالب‌ است‌ که‌ در این‌ سوره کلا ١٩ عدد به‌ کار رفته‌ است‌.

ردیف‌

شــماره آیــه‌

عدد بکـار

عبــــــارت

 

در ســــوره

رفته‌

عربی‌ عدد

 

کهف‌

 

 

١

١٩

١

احد

٢

١٩

١

احدا

٣

٢٢

٣

ثلثه‌

٤

٢٢

٤

رابع‌

٥

٢٢

٥

خمسه‌

٦

٢٢

٦

سادس

٧

٢٢

٧

سبعه‌

٨

٢٢

٨

ثامن‌

٩

٢٢

١

احدا

١٠

٢٥

٣٠٠

ثلثه‌ مائه‌

١١

٢٥

٩

تسعا

١٢

٢٦

١

احدا

١٣

٣٢

١

احد

١٤

٣٨

١

احدا

١٥

٤٢

١

احدا

١٦

٤٧

١

احدا

١٧

٤٩

١

احدا

١٨

١١٠

١

واحد

١٩

١١٠

١

احدا

 

اﷲ اکبر! چقدر آرامش‌ دهنده است‌، روابط‌ جاسازی شده در قرآن؛ زیـرا نشـانه‌ و آیـت‌ خداسـت‌. تنهـا کسی‌ که‌ با تعصبات قومی‌ و فرقه‌ ای خو گرفته‌ باشد، می‌ تواند براحتی‌ از کنار این‌ روابـط‌ بگـذرد. آیـا با این‌ عبارات ساده نمیتوان نتیجه‌ گرفت‌ که‌ سیستم‌ خارق العاده ای بر قرآن حاکم‌ است‌. اگـر کسـی‌ بگوید که‌ نه‌ این‌ هم‌ شانسی‌ است‌ و در کتابهای دیگر همچنین‌ رابطه‌ هایی‌ یافت‌ میشود؛ بهتـر اسـت‌ بجای حرف و ادعا، نمونه‌ اش را ذکر کند تا که‌ خیال خود و هم‌ کیشان خویش‌ را راحت‌ کند. خدا می فرماید:         اگر درباره آنچه‌ بر بنده خود نازل کردیم‌ شک‌ دارید، پس‌ یـک‌ سـوره ماننـد اینهـا ارائـه‌ دهیـد و شاهدان خود را علیه‌ خدا فرا خوانید، اگر راست‌ می‌ گویید.

چندین‌ سال بعد از مرگ پیامبر مسیح‌ ، مردم احتیاج به‌ نشانه‌ ای از طرف خدا پیدا کردند ؛ نشـانه‌ ای کـه‌ دوباره خدا را به‌ یاد آنان بیاورد ؛ نشانه‌ ای که‌ دوباره به‌ مردم یادآوری کند که‌ خدا همیشه‌ زنده اسـت‌ و از حال همه‌ باخبر است‌ ؛ به‌ همین‌ خاطر، خدا نشانه‌ ای را از قبل‌ آماده کرده بود . خـدا سیصـد سـال قبلتـر مقدمات نشانه‌ را فراهم‌ کرده بود. او یاران غار را ٣٠٠ سال قبل‌ در غار کهف‌ به‌ خواب برده بود و درسـت‌ بعد از سیصد سال آنان را زنده کرده بود . این‌ جریان مثل‌ جرقه‌ ای مردم را از خواب بیدار کرد. خدا یـک‌ معجزه زنده به‌ آنان نشان داد . زمانی‌ که‌ یاران غار از خواب بیدار شدند ، بعضـی‌ از مـردم آنـان را مسـخره می‌ کردند . بعضی‌ هم‌ ایمان آوردند. کسانی‌ که‌ به‌ خدا ایمان داشتند، با دیدن معجزه اصحاب کهف‌، شـور و شعف‌ و هیجان زیادی داشته‌ اند و این‌ مایه‌ دلگرمی‌ ایمانداران بوده است‌. خدا معجزه ریاضـی‌ نـوزده را ١٤٠٠ سال قبل‌ برای نسل‌ کامپیوتر فراهم‌ کرد و آن را در قرآن جاسازی کـرد تـا ایمـان آنـان را محکـم‌ کند و سره را از ناسره جدا سازد.

 

وَإِذَا یُتْلَى عَلَیْهِمْ قَالُوا آمَنَّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّنَا إِنَّا کُنَّا مِنْ قَبْلِهِ مُسْلِمِینَ ﴿۵۳﴾

و چون بر ایشان فرو خوانده مى ‏شود مى‏ گویند بدان ایمان آوردیم که آن درست است [و] از طرف پروردگار ماست ما پیش از آن [هم] از تسلیم‏شوندگان بودیم (۵۳)

 

روابط‌ ریاضی‌ قرآن از خیلی‌ ساده تا خیلی‌ پیچیده درجه‌ بندی میشوند. ساده تـرین‌ روابـط‌ بـدون نیـاز بـه‌ کامپیوتر قابل‌ درک است‌ . اما تعدادی از روابط‌ هم‌ بدون کامپیوتر قابل‌ محاسـبه‌ نیسـت‌. مـا اینجـا روابـط‌ ساده ای را می‌ آوریم‌ که‌ برای هر کسی‌ قابل‌ درک است‌.

 

اولین‌ آیه‌ قرآن یعنی‌ (١:١) معروف به‌ ”بسم‌ اﷲ” دارای ١٩ حرف است‌. بسم‌ اﷲ الرحمن‌ الرحیم‌

 

ب س م

ا ل ل ه

ا ل ر ح م ن

ا ل ر ح ی م

تعداد حروف

٣

٤

٦

٦

 

       قرآن دارای ١١٤ سوره است‌. ١١٤ یعنی‌ ١٩×٦

       تعداد کل‌ آیه‌ های قرآن ٦٣٤٦ آیه‌ است‌. ٦٣٤٦ یعنی‌ ١٩×٣٣٤

( تعداد کل‌ آیه‌ های شماره گذاری شده قرآن ٦٢٣٤ است‌. تعداد بسم‌ اﷲ های بدون شماره هـم‌ ١١٢ است‌. )

 

٦٢٣٤+١١٢ = ٦٣٤٦ = ١٩ ×٣٣٤ در ضمن‌ باید مد نظر داشت‌ که‌ ٦+٣+٤+٦ = ١٩ است‌.

       با توجه‌ به‌ اینکه‌ سوره شماره ٩ بدون بسم‌ اﷲ است‌، اما سـوره ٢٧ دارای دو بسـم‌ اﷲ اسـت‌. بـه‌ این‌ طریق‌ تعداد بسم‌ اﷲ های قرآن ١١٤ عدد است‌. ١١٤=١٩×٦

       از سوره نه‌ که‌ دارای بسم‌ اﷲ نیست‌ تا سوره ٢٧ که‌ دو بسم‌ اﷲ دارد، دقیقا ١٩ سوره قرار گرفتـه‌ است‌.

       در مورد رابطه‌ بالایی‌، اگر شماره سوره ها را از سوره ٩ تا سوره ٢٧ با هـم‌ جمـع‌ کنـیم‌، مجمـوع اعداد ٣٤٢ خواهد شد. ٣٤٢=١٩×١٨ ٩+١٠+١١+١٢+١٣+١٤+١٥+١٦+١٧+١٨+١٩+٢٠+٢١+٢٢+٢٣+٢٤+٢٥+٢٦+٢٧=٣٤٢

       بسیار جالب‌ است‌ که‌ تعداد کلمات عربی‌ در سوره ٢٧ از اولین‌ بسم‌ اﷲ تـا دومـین‌ بسـم‌ اﷲ ٣٤٢ کلمه‌ است‌. ٣٤٢ هم‌ یعنی‌ ١٩×١٨

       اولین‌ آیاتی‌ که‌ بر پیامبر محمد نازل شد، آیات یک‌ تا پنج‌ سوره علق‌ (سوره ٩٦ ) بـود. ایـن‌ پـنج‌ آیه‌ جمعا شامل‌ نوزده کلمه‌ است‌.

       این‌ پنج‌ آیه‌ از ٧٦ حرف تشکیل‌ شده است‌. ٧٦ یعنی‌ ١٩×٤

       سوره علق‌ که‌ اولین‌ سوره نازل شده است‌، دارای ١٩ آیه‌ است‌.

       سوره علق‌ (سوره ٩٦) از آخر قرآن نوزدهمین‌ سوره است‌.

       سوره علق‌ از ٣٠٤ حرف تشکیل‌ شده است‌. ٣٠٤ هم‌ یعنی‌ ١٩×١٦

       آخرین‌ سوره ای که‌ بر پیامبر محمد نازل شد سـوره نصـر (سـوره ١١٠) اسـت‌. ایـن‌ سـوره از ١٩ کلمه‌ تشکیل‌ شده است‌.

       اولین‌ آیه‌ سوره نصر (١:١١٠) از ١٩ حرف تشکیل‌ شده است‌.

       دومین‌ مجموعه‌ آیاتی‌ که‌ بر پیامبر محمد نازل شد سوره قلم‌ (سوره شماره ٦٨ آیات ١ تـا ٩) بـود. این‌ نه‌ آیه‌ دارای ٣٨ کلمه‌ اند. ٣٨ یعنی‌ ١٩×٢

       سومین‌ مجموعه‌ آیاتی‌ که‌ بر پیامبر محمد نازل شد آیات یک‌ تـا ده سـوره شـماره ٧٣ بـود. ایـن‌ مجموعه‌ آیات دارای ٥٧ کلمه‌ اند. ٥٧ یعنی‌ ١٩×٣

       چهارمین‌ مجموعه‌ آیاتی‌ که‌ بر پیامبر محمد نازل شد، آیات یک‌ تا سی‌ سوره مدثر بود کـه‌ دقیقـا آیه‌٣٠ ام این‌ سوره در مورد عدد ١٩ ذکر شده است‌.

       پنجمین‌ مجموعه‌ آیات نازل شده، سوره فاتحه‌ است‌ که‌ تعداد حروف اولین‌ آیه‌ اش نوزده است‌.

       جمله‌ بسم‌ اﷲ الرحمن‌ الرحیم‌ اولین‌ آیه‌ قرآن است‌. این‌ آیه‌ از چهار کلمه‌ تشکیل‌ شده است‌. اولین‌ کلمه‌ آن ”اسم‌” است‌ که‌ دقیقا ١٩ بار در قرآن ذکر شده است‌. ١٩ یعنی‌ ١٩×١

       دومین‌ کلمه‌ آن ”اﷲ” است‌ که‌ تعداد کل‌ آن در قرآن ٢٦٩٨ است‌. ٢٦٩٨ یعنی‌ ١٩×١٤٢

       سومین‌ کلمه‌ آن ”الرحمن‌” است‌ که‌ تعداد کل‌ آن در قرآن ٥٧ است‌. ٥٧ یعنی‌ ١٩×٣

       سومین‌ کلمه‌ آن ”الرحیم‌” است‌ که‌ تعداد کل‌ آن در قرآن ١١٤ است‌. ١١٤ یعنی‌ ١٩×٦

       اگر ضرایب‌ تقسیم‌ بر نوزده چهار کلمه‌ بسم‌ اﷲ الرحمن‌ الرحیم‌ را با هـم‌ جمـع‌ کنـیم‌، خـواهیم‌ داشت‌:

١+١٤٢+٣+٦ = ١٥٢= ١٩×٨

       در کل‌ تمام اسامی‌ و صفات خدا که‌ در قرآن ذکر شده است‌، مقـدار ابجـد فقـط‌ چهـار اسـم‌ بـر نوزده بخش‌ پذیر است‌.

        واحد با مقدار ابجد     نوزده

ذوالفضل‌ العظیم‌ با مقدار ابجد ٢٦٩٨  (٢٦٩٨=١٩×١٤٢)

مجید با مقدار ابجد ٥٧       (٥٧ = ١٩×٣)

جامع‌ با مقدار ابجد ١١٤     (١١٤=١٩×٦)

همانطور که‌ می‌ بینید مقدار ابجد چهار صفت‌ خدا که‌ در بالا ذکـر شـد ( ١٩ - ٢٦٩٨ - ٥٧ - ١١٤ ) دقیقا به‌ اندازه تعداد تکرار چهار کلمه‌ عبارت بسم‌ اﷲ الرحمن‌ الرحیم‌ می‌ باشد.

       ١٤ حرف عربی‌ به‌ عنوان حروف مقطعه‌ در قرآن آمـده اسـت‌ کـه‌ در بـالا ذکـر شـد. اگـر تعـداد فرمهای مختلف‌ استفاده شده را بشماریم‌ بازهم‌ چهارده فرم وجود دارد، چهـارده فـرم موجـود در قرآن:

 

الم‌ - الر- المر- المص‌- کهیعص‌- ص- طه‌ - طس‌ - طسم‌ - یس‌ - حم‌ - عسق‌ - ق - نون

این‌ چهارده فرم در اوایل‌ ٢٩ سوره قرآن آمده است‌. اگر این‌ سه‌ عدد (١٤+١٤+٢٩) را بـا هـم‌ جمـع‌ کنیم‌ حاصل‌ ٥٧ خواهد بود. ٥٧ هم‌ یعنی‌ ١٩×٣

 

       حال اگر شماره سوره هایی‌ را که‌ حروف مقطعه‌ در اوایل‌ آنان ذکر شده است‌ را با هم‌ جمع‌ کنـیم‌ (٢+٣+٧+...+٥٠+٦٨ = ٨٢٢ )، حاصل‌ ٨٢٢ خواهد بود. اگر ٨٢٢ را با تعـداد کـل‌ حـروف مقطعـه‌ یعنی‌ ١٤ جمع‌ کنیم‌، حاصل‌ ٨٣٦ خواهد بود. ٨٣٦ هم‌ یعنی‌ ١٩×٤٤

       بین‌ اولین‌ سوره مقطعه‌ (سوره ٢) و آخرین‌ سوره مقطعه‌ (سوره ٦٨ ) دقیقـا ٣٨ سـوره غیرمقطعـه‌ وجود دارد. ٣٨ هم‌ یعنی‌ ١٩×٢

       مثلا یکی‌ از سوره ها که‌ با حروف مقطعه‌ شروع شده است‌، سوره ٥٠ است‌. این‌ سـوره بـا حـرف ”ق” شروع شده است‌. جالب‌ است‌ که‌ تعداد ”ق” در این‌ سوره ٥٧ عدد است‌. ٥٧ یعنی‌ ١٩×٣

       یکی‌ دیگر از سوره ها که‌ دارای حرف مقطعه‌ ”ق” است‌ سوره ٤٢ اسـت‌. جالـب‌ اسـت‌ کـه‌ ایـن‌ سوره هم‌ دارای ٥٧ حرف ”ق” است‌. ٥٧ یعنی‌ ١٩×٣

       تعداد حرف ”ق” در دوسوره ٤٢ و ٥٠ جمعا ١١٤ است‌. ١١٤ تعداد سوره های قرآن هم‌ اسـت‌. از اینجا متوجه‌ می‌ شویم‌ که‌ حرف ق نشانگر قرآن است‌. اگـر یکـی‌ از کلمـات قـرآن کـه‌ دارای ق است‌ در این‌ دو سوره حذف شده باشد، تعداد قاف ها به‌ هم‌ می‌ خورد. در سوره ٥٠ بعد از حرف قاف از قرآن به‌ عنوان مجید نام برده شده است‌ (قرآن مجیـد). اگـر مقـدار ابجـد کلمـه‌ مجیـد را محاسبه‌ کنیم‌، دقیقا عدد ٥٧ را بدست‌ خواهیم‌ آورد. این‌ باز هم‌ ثابت‌ می‌ کنـد کـه‌ حـرف قـاف نشانگر قرآن مجید است‌.

       سوره ٦٨ با حرف مقطعه‌ نون شروع میشود. تعداد حرف ”ن” در سوره ٦٨ دقیقا ١٣٣ اسـت‌. ١٣٣ هم‌ یعنی‌ ١٩×٧

       کلمه‌ واحد در عربی‌ دارای مقدار ابجد نوزده است‌. در واقع‌ نوزده برای یک‌ هدف در قـرآن جـای داده شده است‌ و آن هم‌ اثبات پیام یکتایی‌ خداست‌.

این روابط جزو روابط ساده اند. کسانی که اینها را بازی ریاضی بحساب میآورند؛ میخواهند بگویند که خدا در قرار دادن این روابط در قرآن؛ کار عبثی انجام داده است. آنها فکر میکنند که در قرن حاضر بدون پیام خدا هدایت امکان پذیر است. بدون راهنمایی های خدا، هدایت امکان پذیر نیست. خدا میداند که قرن 21 به چنین معجزه ای نیاز دارد و به همین خاطر این معجزات را در قرن 21 آشکار نمود. متاسفانه کسانی که در قرنهای قبلی زندگی میکنند و از استایل زندگی گذشتگان تقلید میکنند؛ احساس میکنند به معجزه قرن حاضر نیاز ندارند و آن را بدعت میدانند. ولی خدا هر ملتی را برای قرنی که در آن متولد میشود؛ آفریده است و آن ملت باید خود را با آن قرن هماهنگ کند. آزمایش خدا همین است و باید مردم خودخواهی های خویش را از بین ببرند و یک سری اصول بدیهی را بپذیرند. ما باید هدف نهائی معجزات ریاضی را بدانیم و درک کنیم و آن را مهر تایید بگذاریم و مثل ساحران زمان موسی، دل از دیگر جادوها بکنیم و به معجزه و نشانه قرن حاضر خدا رو بیاوریم و ایمان خود را محکم کنیم. خدا یک ریسمان محکم برای هر قرنی دارد که اگر به آن ریسمان چنگ نیندازید، منحرف خواهید شد. حالت سومی وجود ندارد.

 

مراجعه به مقاله کامل

 

 

 
  • اسعد حسینی
۲۹
دی
۰۱

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت سی و هشتم)

زندگی روی زمین

 

در سال 1350، نزدیک به سه متر برف در ایران بارید و حدود 14 روز متوالی بارش برف ادامه داشته است. (لینک مربوطه)

 اکنون کمتر از نیم متر برف باریده و مشکلات زیادی بوجود آمده است. خدا خودش میداند که در هر زمانی از هر چیزی ، به چه میزان نازل کند. اگر اکنون سه متر برف ببارد، مردم دچار مشکلات زیادی میشوند، زیرا مردم به سوخت های جدید و سایر موارد وابسته هستند و در شرایط بارش برف سه متری، همه شهرها و روستاها قفل میشوند و همه امکانات زندگی جدید اعم از سوخترسانی و تغذیه مختل میشود. خدا هر چیزی را طبق میزان نازل میکند. اگر مشکلاتی در زمینه کمبود آب هست، بخاطر زیاده  خواهی های خود بشر است. خدا رزق و روزی اعم از آب و غیر آب را برای هر ملتی به میزان لازم نازل میکند ولی خود بشر آن را از بین می برد.

 

أَلَّا تَطْغَوْا فِی الْمِیزَانِ ﴿۸﴾

تا مبادا از اندازه درگذرید (۸)

 

وَأَقِیمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلَا تُخْسِرُوا الْمِیزَانَ ﴿۹﴾

و وزن را به انصاف برپا دارید و در سنجش مکاهید (۹)

 

وَالْأَرْضَ وَضَعَهَا لِلْأَنَامِ ﴿۱۰﴾

و زمین را براى مردم نهاد (۱۰)

 

این خود انسان است که وزنها را تغییر میدهد و سنجشها را نامیزان می کند. خدا بارش کافی برای هر ملتی نازل میکند ولی آن ملت با سد سازیهای زیاد و مفرط و حفر چاههای غیر لازم، رزق نازل شده را بطرز نادرستی استفاده میکنند و در نتیجه میزان را به هم می ریزند و خود را دچار خشکسالی و زلزله میکنند. به همین خاطر خدای مهربان و حکیم دستور می فرماید که أَلَّا تَطْغَوْا فِی الْمِیزَانِ ﴿۸﴾.  خدا آب نازل می کند برای مصرف درست و صحیح. اما اگر مردم در هر باغ چند متری، یک چاه حفر کنند و در سد سازی و کشاورزی افراط کنند، میزان را به هم ریخته و خود را دچار مشکل میکنند. گذشتگان ما سالها در این زمین و آب و هوا زندگی کردند و زندگی خود را سپری کردند. اما طی این چند دهه اخیر؛ چنان حرص و طمعی نسبت به پول پیدا شده است که تمام نزولات آسمانی بطرز سرسام آوری مصرف میشود و خود و آینده بچه های خود را به خطر می اندازند.

خدا به آن اندازه که ما لازم داریم، برای ما نازل میکند و از آن جا به بعد وظیفه ماست که از این نزولات بدرستی استفاده کنیم. جامعه لذت گرا، برای تولید لذتها؛ مجبور است که نزولات آسمانی را برای بدست آوردن پول و لذت هدر دهد و در نتیجه محل زندگی خویش را نا امن کند. مثل این است که یکی در کشتی برای تولید تفریح و سرگرمی، جای خودش را سوراخ کند!

 

وَکُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ حَلَالًا طَیِّبًا وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ ﴿۸۸﴾

و از آنچه خدا روزى شما گردانیده حلال و پاکیزه را بخورید و از آن خدایى که بدو ایمان دارید پروا دارید (۸۸)

 

خدا می فرماید که رزق و روزی همه مردم  را ما تهیه می کنیم و در نتیجه متوجه میشویم که رزق و روزی ها نازل شدنی هستند و بوجود آوردنی نیستند. اگر همه مردم فقط برحسب نیاز و معتدل از این نزولات استفاده کنند، هیچوقت هیچ ملتی به کمبود و مشکل بر نمیخورد. مردم نزولات را به آنچه که خود امن می پندارند (پول و لذتها)، تبدیل میکنند و در نتیجه سهم دیگران و نسل آینده را میخورند و برای خود مشکل درست میکنند. مردم طوری از نزولات آسمانی استفاده  میکنند که انگار تا مدتی در آن مکان زندگی خواهند کرد و بعد از آن به جای دیگری در کره زمین مسافرت خواهند کرد!

زمین برای زندگی ما خیلی ارزان آفریده شده است و این لطف بزرگی از طرف خداست که بیشتر مردم متوجه نیستند. ثروتمند و فقیر در جهان زندگی خویش را میتوانند براحتی سپری کنند و بسیاری از ثروتها و اهداف اضافی است و هیچگونه کاربردی ندارند. رزق و روزی و نزولات خداست که ارزش دارند و برای زندگی ما کافی اند و ما نباید بخاطر توهمات و تولید لذتهای مصنوعی، این رزق و روزی ها را تلف کنیم و زندگی خود و آینده بچه های خود را به خطر اندازیم. ناسا تصاویر زیادی از سیاره مریخ تهیه کرده است. از نظر خاک و سنگ و کوه و تپه، خیلی شبیه به زمین است. اما جو مریخ فاقد اکسیژن است و همچنین مهمتر از همه اینکه مریخ آب ندارد و مریخ مثل زمین لایه ازن ندارد تا که مردم را از خطر اشعه های مضر خورشید محافظت کند. بشر از نظر علمی پیشرفت زیادی کرده است. به جز انسان، هیچ جاندار دیگری نسبت به یافتن امکان زندگی روی سیاره ای دیگر کنجکاوی نشان نمی دهد. همین نکته ،  نشان از شور و اشتیاق انسان تبعید شده برای رفتن از زمین دارد. اما هیچ سیاره دیگری در نزدیکی زمین قابل سکونت نیست. اگر سیاره ای قابل سکونت کشف شود، آنقدر دور است که هزاران سال نوری طول میکشد و عملا بی فایده ست. شاید هزینه زندگی روی سیاره دیگری آنقدر زیاد باشد که برای هر ثانیه زندگی روی آن میلیونها دلار هزینه بردارد. ما واقعا در زمین گیر افتاده ایم و چاره ای جز زندگی در زمین نداریم. تنها راه برون رفت از زمین، تقاضای کمک از خداست و فقط او میتواند ما را از تبعیدگاه زمین نجات دهد. اما از یک طرف دیگر ، زمین با همه امکاناتش در اختیار انسان تبعید شده قرار گرفته است و نیازهای بدیهی شامل اکسیژن، انرژی،  لایه محافظت کننده ازن، خاک نرم، درختان، چارپایان و... مفت و رایگان در اختیار او قرار گرفته است، تا که بشر خدا را عبادت کند و دوباره به سوی خدا برگردد. این نیازهای بدیهی در سیارات دیگر نیست و برای بدست آوردن آن باید برای هر نفر میلیاردها دلار هزینه کرد. تنها راه کم هزینه برای برون رفت از زمین، تقوا و پرهیزگاری است تا که خدا خودش ما را به خانه اصلی یعنی بهشت برگرداند.

 

یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطَارِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ فَانْفُذُوا لَا تَنْفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطَانٍ ﴿۳۳﴾

اى گروه جنیان و انسیان اگر مى‏ توانید از کرانه ‏هاى آسمانها و زمین به بیرون رخنه کنید پس رخنه کنید [ولى] جز با [به دست آوردن] تسلطى رخنه نمى ‏کنید (۳۳)

 

فَبِأَیِّ آلَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿۳۴﴾

پس کدام یک از نعمتهاى پروردگارتان را منکرید (۳۴)

 

یُرْسَلُ عَلَیْکُمَا شُوَاظٌ مِنْ نَارٍ وَنُحَاسٌ فَلَا تَنْتَصِرَانِ ﴿۳۵﴾

بر سر شما شراره ‏هایى از [نوع] تفته آهن و مس فرو فرستاده خواهد شد و [از کسى] یارى نتوانید طلبید (۳۵)

 

حتی اگر روزی انسان بتواند وارد مریخ شود، اما مرگ را چکار میکند. این حقیقت انکار ناپذیر و حتمی که هیچ چاره ای ندارد. در سطح مریخ ، هیچ میکروبی وجود ندارد و اصولا شرایطی برای زندگی میکروبها در آن نیست. پس بااین اوصاف فردی که می میرد، جسدش برای همیشه در آنجا مثل جسد مومیایی شده باقی میماند. اما در زمین اجساد مردگان، بعد از چند سال بوسیله میکروبهای زمین تجزیه شده و از بین می روند. این مورد از مشکلات اولیه بشر بوده است. بشر ابتدا نمیدانست که جسد مرده را چکار کند تا اینکه از یک موجود بومی زمین به اسم کلاغ یاد گرفت. بشری که به زمین تبعید شده است، حالا اگر بخواهد از زمین خارج شود و جایی دیگر زندگی کند، بسیار به سختی بتواند جسد مردگانش را از بین ببرد و این مساله ساده به یکی از بزرگترین مشکلاتش تبدیل خواهد شد. تهیه یک قبر در مریخ که جسد را تجزیه پذیر کند، میلیونها دلار هزینه دارد. اما خدا این امکان را ارزان و یا مفت روی کره زمین در اختیار ما گذاشته است. هر چند اکنون در بعضی شهرهای ایران، تهیه قبر، بسیار هزینه بردار شده است. هر وقت، امکانات اولیه زندگی و بدیهی که خدا در زمین گذاشته است، گران و دست نیافتنی شد، یعنی میزان و ترازو در آن جامعه به هم ریخته است و عدالت برقرار نیست.

در اینجا متوجه خواهیم شد که هر ثانیه زندگی ما در زمین میلیاردها دلار برای خود انسان هزینه بر میداشت؛ اگر خدا همه چیز را آماده در اختیار انسان نمی گذاشت. خدا فقط عبادت و پرهیزگاری و تقوا از ما میخواهد و بس.

در صنعت فضانوردی، اصطلاحی است به نام زمینی سازی مریخ و یا ماه. یعنی شرایطی را در مریخ و یا ماه فراهم کنند تا که زندگی در آن میسر باشد. بهتر است بدانید که قیمت هر لیتر آب برای سازمان های فضایی بین المللی بطور متوسط حدود ۴۵۰۰ دلار، یعنی به پول ایران در حال حاضر 100 میلیون تومان در میاید. هر فضانورد بطور متوسط روزی چهار لیتر آب مصرف میکند. یعنی هر فرد در طول روز 400 میلیون تومان فقط آب مصرف میکند. به همین خاطر سازمانهای فضایی دستگاهی ساخته اند که تصفیه  ادرار فضانوردان را انجام داده و دوباره استفاده میشود. این کار از طریق دستگاههای پیشرفته ای انجام می پذیرد. استحمام با حوله خیس و تقریبا با کمترین آب انجام می پذیرد. در زمینه مصرف غذاها، تقریبا هیچگونه اسرافی انجام نمی پذیرد و ... چرا بشر در این مواقع درست عمل میکند و اسراف نمی کند؟ زیرا هزینه بردار است و هزینه اش را خود بشر باید بدهد.

 بشر آنقدرها از نظر علمی توانمند است که بتواند چنین دستگاههایی بسازد و ساخته است. اما در صداقت بشر شک زیادی وجود دارد. زیرا همان اهمیتی که برای نعمتهای خدا در یک ایستگاه فضایی قائل است، روی زمین اصلا هیچ توجهی نمیشود. و اصلا چرا اینجور تکنولوژیها را در روی زمین برای آباد کردن بیابانهای زمین بکار نمی برند!

از یک طرف کشورهای فقیر با داشتن انبوه زمین های بایر ، معادن غنی و متنوع ، هنوز مردم این دیارها دنبال ساده ترین امکانات زندگیند. بشری که بتواند یک موبایل با کلی امکانات پیشرفته بسازد، بعید است که نتواند دستگاه نانوایی بسازد که اتلاف نان نداشته باشد. بعید است که نتواند تصفیه خانه آب برای مناطق با آب آلوده بسازد.

اگر ارزش کل نعمتهایی که ما در زمین به هدر میدهیم، حساب کنیم ؛ عدد بزرگی بدست می آید که بوسیله آن میتوان کل کمبودهای فقرا را جبران کرد.

 

وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِیرًا ﴿۲۶﴾

و حق خویشاوند را به او بده و مستمند و در راه‏مانده را [دستگیرى کن] و ولخرجى و اسراف مکن (۲۶)

 

 إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کَانُوا إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِرَبِّهِ کَفُورًا ﴿۲۷﴾

چرا که اسرافکاران برادران شیطانهایند و شیطان همواره نسبت به پروردگارش ناسپاس بوده است (۲۷)

 

فضانوردان در فضا نمیتوانند از خودکار عادی که ما استفاده می کنیم، استفاده کنند زیرا در فضا ، جاذبه نیست و یا اینکه جاذبه آن با زمین متفاوت است و وقت نوشتن مشکل پیش میاید. ناسا یک خودکار ساخته است که یک میلیون دلار هزینه برده است تا فضانوردان بتوانند در فضا با آن بنویسند. این نمونه تولید امکانات زمینی در فضا و کرات دیگر است که تولید هر کدام از این امکانات، میلیونها دلار هزینه دارد و عملا زندگی را بسیار پر هزینه میکند. خدای مهربان امکان زندگی را روی زمین برای ما قرار داده است و این خود انسان است که این امکان را به غیر ممکن تبدیل میکند.

  • اسعد حسینی
۳۰
آذر
۰۱

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت سی و هفتم)

عشق (بخش هفتم(لذت گرائی))

 

لذت پرستی یکی از مهمترین مشکلات روز بشریت است طوریکه اگر پول زیاد داشته باشد، آن را در این راه خرج می‌کند و آن را به لذت تبدیل می کند. خدای مهربان در بعضی کارهایی که انجام میدهیم، لذتهایی قرار داده است، تا بوسیله آن لذتها، ما تشویق به فعالیت شویم و بقای خود را ادامه دهیم. اما این لذتها اهداف زندگی ما در این دنیای فانی نیستند. مثلاً شما از بیرون خانه که خیلی سرد است و یخبندان است وارد خانه می شوید و با آب موجود در خانه ، دستهای سرد خود را می شویید. در این حالت لذت میبری و احساس گرمی میکنید؛ این احساس لذت بخاطر آن است که آب درون خانه مثل بیرون سرد نیست و دست شما را گرم میکند و به شما احساس لذت میدهد. انسان وقتی از حالت بدتر به بد تغییر حالت می دهد ، لذت کالبدی خواهد برد و این مورد کاملا طبیعی است. اما اگر بخواهیم این لذتها را مداوم و مکررا برای خود ایجاد کنیم، مریض میشویم. به نظر شما آیا درست است که برای ایجاد این لذت، روزی ده بار وارد هوای سرد شویم و دوباره به خانه برگردیم و دست خود را با هوای درون خانه بشوییم، فقط بخاطر تولید دوباره این لذت! در این حالت هم وقت خود را تلف کرده ایم و هم آب را هدر می دهیم و هم کار بیهوده ای انجام می دهیم.

یک مردی بود که روزی نزدیک به ۲۰ چای می نوشید، همراه هر چای، چندین قند هم می خورد؛  بعد از مدتی دیابت گرفت ولی نمی توانست که دست از قند خوردن بکشد، بدن او به قند فراوان عادت کرده بود. مشکل اینجا بود که خود او متوجه نبود که همین قند فراوان چطوری به مرور زمان مشکل بزرگی برای بدن او ایجاد کرده بود. لذتی که قند فراوان به بدن او وارد می کرد، جای هرگونه استدلالی را در ذهن پر کرده بود. لذت پرستی بزرگترین مشکل بشریت است، طوریکه لذت جای استدلال و منطق را می گیرد. کسی که به حرف خدا در قرآن اعتماد دارد آنجایی که خدا می فرماید: بخورید و بیاشامید ولی اسراف نکنید؛ در آن حالت و در هیچ چیزی زیاده روی نمی کند و در نتیجه کمتر بیمار می شود و خود را کمتر به دردسر می اندازد. از زمانی که لذت گرایی زیاد شد، پزشک رفتن هم زیاد شد؛ انسان حتی بدن خود را هم فراموش کرده است. بدن ما برای یک توازن و لذت معمولی درست شده است. حیوانات به ندرت اسراف می کنند و در نتیجه نسبت به انسانها خیلی کمتر بیمار میشوند. بعضی بیماریها طبیعی هستند و جزو فرآیند طبیعی کره زمین است و ناچارا برای همه افراد پیش می آید؛ اما بعضی بیماریهای دیگر را خودمان برای خودمان بوجود می آوریم.  خدای مهربان می فرماید که غذاها و نوشیدنیهای مورد استفاده را نگاه کنید  فَانْظُرْ إِلَى طَعَامِکَ وَشَرَابِکَ ، تا ببینید که چه چیزهایی می خورید. خدای مهربان با این جمله می فرماید که غذاها و نوشیدنیها را صرفاً برای لذت نخورید بلکه به نیاز بدن خود توجه کنید. آدمی سعی میکند که لذتها را به طور مصنوعی برای خودش تولید کند و مدام آن را تکرار کند. شیطان در همین تکرارها ، آدمی را در تله گیر می اندازد. زیرا هر گونه ایجاد لذت مصنوعی همراه با اسراف و تبذیر است.

 

إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کَانُوا إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِرَبِّهِ کَفُورًا ﴿۲۷﴾

چرا که اسرافکاران برادران شیطان هایند و شیطان همواره نسبت به پروردگارش ناسپاس بوده است (۲۷)

 

هر وقت خدا از لذتهای بهشتی صحبت میکند، میخواهد ما را از تکرار لذتهای دنیوی منصرف کند و در واقع می فرماید که متاع و لذتهای دنیوی بسیار کم است و هر چه هست تکرار است و بیفایده و لهو و لعب. عدم توازن بین نیاز و لذت، باعث پرخوری و شهوت رانی خواهد شد. تمام زیاده رویها و اسراف ها و شهوت رانی ها بخاطر این است که آن لذات طبیعی نیستند و خود انسان آن را بطور مصنوعی برای خود ایجاد میکند. وقتی شما به طبیعت می روید ، حس بینایی، بویایی، شنوایی و سایر حسهای شما لذت می برند و شما از تمام جهات لذت می برید و تمام حسهای انسان تحریک میشود و  این یک لذت واقعی و طبیعی است. اما وقتی یک فیلم را نگاه می کنید، فقط حس بینایی شما لذت می برد و این نیاز واقعی انسان را برآورده نمی کند، در نتیجه در دیدن فیلم زیاده روی کرده و هیچوقت هم به آن نیاز واقعی نخواهید رسید.

جسم ما تا حدود تقریبا سن بیست سالگی رشد میکند و بعد از آن رشدش متوقف و یا خیلی کم میشود. اما نفس ما تا لحظات آخر عمر ما میتواند رشد کند. بنابراین شما نمیتوانید لذتهای مادی را تا آخر عمرتان همچنان تکرار کنید و در نتیجه افسرده خواهید شد. تنها راه این است که نفستان را رشد دهید. بعضی افراد برای رشد نفس خویش، مدام اشعار میخوانند و در لذات اینچنینی غرق میشوند. اشعار بزرگترین دشمن کتاب خدا هستند. در قرآن ، برای کلام خدا یک متضاد ذکر شده است و آن هم شعر است.

 

وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ قَلِیلًا مَا تُؤْمِنُونَ ﴿۴۱﴾

و آن گفتار شاعرى نیست [که] کمتر [به آن] ایمان دارید (۴۱)

 

وَلَا بِقَوْلِ کَاهِنٍ قَلِیلًا مَا تَذَکَّرُونَ ﴿۴۲﴾

و نه گفتار کاهنى [که] کمتر [از آن] پند مى‏ گیرید (۴۲)

 

تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿۴۳﴾

[پیام] فرودآمده‏ اى است از جانب پروردگار جهانیان (۴۳)

 

لذت بردن از اشعار، آنچنان خیلی از مردم را به خود مشغول کرده است که تماما آنان را از نظر مادی لذتگرا کرده است. لذت خواندن اشعار یک لذت مصنوعی است که شیطان آن را تبلیغ میکند.

شاید باور نکنید که بیشتر لذتهایی که در زندگی شما ماندگار بوده و در ذهن و خاطرات شما مانده است، هیچکدام را خودتان ایجاد نکرده اید، بلکه خودبخود بوجود آمده است و کاملا  طبیعی بوده است. کسانی که در لذتها زیاده روی میکنند، به نوعی هوای نفس خویش را پیروی میکنند و برای خود از لذت، الهه درست میکنند.

 

أَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنْتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلًا ﴿۴۳﴾

آیا آن کس که هواى [نفس] خود را معبود خویش گرفته است دیدى آیا [مى‏ توانى] ضامن او باشى (۴۳)

 

خواب طبیعی آرامش می آورد، اما خواب مصنوعی (مثل هیپنوتیزم)  سردرد می آورد. لذتها را باید خدا تعریف کند و نباید در خلقت خدا تغییر ایجاد کرد. شیطان در همین تغییر خلقتها و لذتهای مصنوعی و تکرار لذتها ، آدمی را گیر می اندازد.  آدمی باید متوجه باشد که در کره زمین زندگی میکند و لذتهای آن محدود است و باید به یک سری لذتهای خدادادی رضایت دهد و جلوی هوای نفسش را بگیرد. افرادی هستند که صد نوع لباس دارند و هیچوقت بطور کامل از آن استفاده نمی کنند. لذتگرایی باعث میشود که افراد زکاتشان را ندهند. شاعری بود که در سن هفتاد سالگی هم همچنان در مورد زلف یار و ابرو کمان و ساقی شعر می سرود. آیا او در سن هفتاد سالگی که تمام توان و زیبایی خود را از دست داده است، باز از این لذتهای کاذب دست نمی کشد!! او به تکرار و خلق لذتهای مصنوعی عادت کرده بود و نمی توانست ترکش کند. چرا یک شاعر هفتاد ساله در مورد ساقی و زلف یار و ... شعر بگوید!

هوس لذتهای طبیعی با پیر شدن انسان ، کم رنگ میشوند و انسان بر حسب نیاز استفاده میکند. اما هوس لذتهای مصنوعی و شیطانی در هفتاد هشتاد سالگی هم دست از سر فرد بر نمی دارد.

خدای مهربان می فرماید که:

 

وَلَا یَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْکِینِ ﴿۳۴﴾

و به خوردن طعام مسکین تمایلی ندارد (۳۴)

 

خدا در آیه بالایی اشاره میفرماید که لذت گرایان به خدا ایمان ندارند و به نوع غذاهایی که فقرا مصرف میکنند، هیچ تمایلی ندارند. زیرا غذاهای فقرا ساده تر و لذت کمتری دارند. این افراد لذت گرا هستند و در هر چیزی، به لذت توجه می کنند. حلاج و بعضی شعرا در مورد این آیات قرآنی، راه غلطی را طی کردند. می گویند که حلاج پیش جذامیها رفت و غذای آنان را خورد (صرفا یک ادعاست و معلوم نیست که واقعیت داشته باشد). در حالیکه خدا هیچوقت نمی فرماید که از غذاهای مانده کسی بخورید. بلکه خدای مهربان در آیه بالایی به نوع غذاها اشاره میکند. غذاهای ثروتمندان بیشتر بر محور لذت است و ساده نیست. خدا در آیه بالایی به این مورد اشاره دارد که غذاهای ساده هم بخورید تا لذتگرا نشوید. خدا بر بهداشت غذاها تاکید دارد و هیچوقت راه غلط حلاج را به کسی توصیه نمی کند. زیرا شیطان به این طریق میخواهد پیام خدا را خراب کند. زیرا کمتر کسی پیدا میشود که غذای مانده کسی که بیماری جزام دارد را بخورد.

لذتها اعتیاد آور هستند و همین اعتیاد به لذات، انواع بیماریها را به دنبال دارد. این موارد درمورد لذتهای جنسی هم صادق هستند. مردم متاسفانه در زندگی مشترک لذت پرستند و از زن و یا مردشان صرفا لذت میخواهند و زندگی آنان بر محور لذت می باشد و این روش اشتباه است. در حالیکه زندگی زوجین براساس قرآن ، لذت محور نیست. آیه زیر (وَیُرِیدُ الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الشَّهَوَاتِ أَنْ تَمِیلُوا مَیْلًا عَظِیمًا ) به این نکته اشاره دارد.

 

اللَّهُ یُرِیدُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْکُمْ وَیُرِیدُ الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الشَّهَوَاتِ أَنْ تَمِیلُوا مَیْلًا عَظِیمًا ﴿۲۷﴾

خدا مى‏ خواهد تا بر شما ببخشاید و کسانى که از خواسته ‏ها[ى نفسانى] پیروى مى کنند مى‏ خواهند شما دستخوش انحرافى بزرگ شوید (۲۷)

 

یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُخَفِّفَ عَنْکُمْ وَخُلِقَ الْإِنْسَانُ ضَعِیفًا ﴿۲۸﴾

خدا مى‏ خواهد تا بارتان را سبک گرداند و [مى‏ داند که] انسان ناتوان آفریده شده است (۲۸)

 

ناگفته نماند که خدای مهربان در عمل جنسی و خوردن و آشامیدن هم لذتهایی قرار داده است ولی خدا نگفته است که ای مردم شما این کارها را برای لذت انجام دهید و در آن زیاده روی کنید. شیطان لذتها را جای نیازها گذاشت و در هر چیزی لذتها را برجسته میکند و نسل بشر را به گمراهی می کشاند.

 

 

 

  • اسعد حسینی
۲۳
آذر
۰۱

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت سی و ششم)

عشق (بخش ششم(زوجیت))

 

یکی از بزرگترین نشانه های خدا ، زوجیت است. خدا در جهان ما ، همه چیز را زوج آفریده است. شاید کسی از خود سوال کند چرا خدا همه چیز را به صورت زوج آفریده است.  هدف اصلی زوج آفریده شدن در جهان مادی، عبرت گرفتن و متذکر شدن انسانهاست. یعنی خدا بوسیله آفریدن ازواج و متممها و مکملها در این جهان، ما را به نشانه هایش راهنمایی میکند و اندیشه انسان را به تلاش و کنکاش وا میدارد (وَمِنْ کُلِّ شَیْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَیْنِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ ). ما در این جهان سن محدود و مهمتر از همه توانایی های محدودی داریم. بنابراین برای شناسایی جهان و همچنین شناسایی خودمان، بوسیله ازواج راحت تر میتوانیم تحقیق کنیم و به نتیجه برسیم.

 

وَمِنْ کُلِّ شَیْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَیْنِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ ﴿۴۹﴾

و از هر چیزى دو گونه آفریدیم امید که شما عبرت گیرید (۴۹)

 

دانشمندان، بوسیله ضد ماده، بهتر به ماهیت ماده پی می برند. وقتی زوج یک شیء کشف شود، ماهیت و کارکرد واقعی شیء روشن میشود. بنابراین زوجیت نوعی راهنماست تا ما در کره زمین و در این دنیای فانی، راه ترقی را طی کنیم و زودتر به شناخت واقعی برسیم و بتوانیم با علم و عبرت، نفس خودمان را از جهان مادی نجات دهیم. منظور از زوج، همیشه مذکر و مونث نیست، بلکه بعضی مواقع متمم و مکمل هم هست.

 

وَمِنْ کُلِّ شَیْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَیْنِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ ﴿۴۹﴾

و از هر چیزى دو گونه [یعنى نر و ماده و یا متضاد] آفریدیم امید که شما عبرت گیرید (۴۹)

 

بعضی چیزها زوج هستند ولی علم ما هنوز به آن پی نبرده است (وَمِمَّا لَا یَعْلَمُونَ  در آیه زیر). بشر برای اولین بار در قرن شانرده میلادی کشف کرد که حتی گیاهان هم براساس زوجیت عمل میکنند، در حالی که قرآن در 1400 سال پیش این مطلب را بیان کرده است . فقط خدای عالمیان تک و تنهاست ( قل هو الله احد الله صمد لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد).

 

سُبْحَانَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْوَاجَ کُلَّهَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَمِنْ أَنْفُسِهِمْ وَمِمَّا لَا یَعْلَمُونَ ﴿۳۶﴾

پاک [خدایى] که از آنچه زمین مى ‏رویاند و [نیز] از خودشان و از آنچه نمى‏ دانند همه را نر و ماده گردانیده است (۳۶)

 

وَأَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ فَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَسْقَیْنَاکُمُوهُ وَمَا أَنْتُمْ لَهُ بِخَازِنِینَ ﴿۲۲﴾

و بادها را باردارکننده فرستادیم و از آسمان آبى نازل کردیم پس شما را بدان سیراب نمودیم و شما خزانه‏ دار آن نیستید (۲۲)

 

خدا در مورد روز قیامت می فرماید که : وَإِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ.  این یعنی در روز قیامت، تمام زوجها، به مکان و موقعیت اصلی خود بر میگردند. ما بشر هم برای زوج شدن آفریده شده ایم. ولی وقتی ازدواج میکنیم؛ شیطان با جادوها و وسوسه ها نمی گذارد زوج بمانیم و پیوند معنوی زن و مرد را از هم میگسلد.

در مورد جادوهایی که در زمان سلیمان ، شایع بود؛ یکی از آنها جدایی انداختن بین افراد و زوجشان بود. در این آیه خدا از عبارت زوج استفاده میکند (مَا یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ) . گاهی زن و شوهر در ظاهر پیش هم زندگی میکنند ولی اصالت زوجیت خویش را از دست داده اند. زیرا شیطان آنها را جادو کرده است. روشهای جادویی، زوجیت براساس معنویت را قبول ندارند.

 

وَاتَّبَعُوا مَا تَتْلُو الشَّیَاطِینُ عَلَى مُلْکِ سُلَیْمَانَ وَمَا کَفَرَ سُلَیْمَانُ وَلَکِنَّ الشَّیَاطِینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَکَیْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ وَمَا یُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى یَقُولَا إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلَا تَکْفُرْ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُمْ بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَیَتَعَلَّمُونَ مَا یَضُرُّهُمْ وَلَا یَنْفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ ﴿۱۰۲﴾

و آنچه را که شیطانها در سلطنت‏ سلیمان خوانده [و درس گرفته] بودند پیروى کردند و سلیمان کفر نورزید لیکن آن شیطان[صفت]ها به کفر گراییدند که به مردم سحر مى ‏آموختند و [نیز از] آنچه بر آن دو فرشته هاروت و ماروت در بابل فرو فرستاده شده بود [پیروى کردند] با اینکه آن دو [فرشته] هیچ کس را تعلیم نمیکردند مگر آنکه [قبلا به او] مى گفتند ما [وسیله] آزمایشى [براى شما] هستیم پس زنهار کافر نشوى و[لى] آنها از آن دو [فرشته] چیزهایى مى ‏آموختند که به وسیله آن میان مرد و زوجش جدایى بیفکنند هر چند بدون فرمان خدا نمى‏ توانستند به وسیله آن به احدى زیان برسانند و [خلاصه] چیزى مى ‏آموختند که برایشان زیان داشت و سودى بدیشان نمى ‏رسانید و قطعا [یهودیان] دریافته بودند که هر کس خریدار این [متاع] باشد در آخرت بهره‏ اى ندارد وه که چه بد بود آنچه به جان خریدنداگر مى‏ دانستند (۱۰۲)

 

راحت ترین روش برای از بین بردن روابط سالم خانوادگی و فروپاشی آن، از بین بردن زوجیت در روابط زناشویی است. به همین خاطر شیطان از بین بردن زوجیتها را هدف اصلی خودش قرار داده است. زیرا در سیستم رحمانی که خدا خلق فرموده است، جهت ترقی باید از این سیستم پیروی کرد. در قرآن از چند کلمه زوج، امْرَأَهَ ،النساء برای همسر و زن استفاده شده است. اما هر کدام از این کلمات معنا و مفهوم خاصی را در خود دارند.

برای زن نوح و لوط از  امْرَأَهَ استفاده شده است (امْرَأَتَ نُوحٍ وَامْرَأَتَ لُوطٍ).  زیرا نوح و لوط مومن بودند و همسرانشان غیرمومن بودند. اما برای آدم از لفظ زوج استفاده شده است (وَقُلْنَا یَا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَزَوْجُکَ ). زیرا آدم و همسرش هر دو مومن بودند. زن فرعون با همسرش همراستا نبودند و به همین خاطر از لفظ امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ استفاده شده است. در مورد زکریا قبل از تولد یحیی، از لفظ امْرَأَتَ ( وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِرًا)  استفاده میشود زیرا قبل از تولد یحیی، زکریا با همسرش از نظر فکری و اهداف زندگی اختلافاتی داشته است ولی بعد از اینکه خدا یحیی را به آنها بخشید، خدا همسرش را از بندگان صالح قرار داد و خدا او را زوج خطاب میکند و میفرماید:( فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَوَهَبْنَا لَهُ یَحْیَى وَأَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ).

زن و یا مرد اگر می دانستند که زوج او فقط در سیستم رحمانی به یک زوج واقعی تبدیل میشود هیچ وقت متوسل به سیستم شیطانی نمی شدند. زنان بطور عادی در زندگی خویش هشتاد درصد از  احساس استفاده میکنند و بیست درصد منطق و مردان برعکس. زوجیت به این معناست که زن و مرد در یک سری خصوصیات مکمل و متمم همدیگرند. متاسفانه این که خیلی از زنان و مردان نماز به جا نمی آورند، نشانه خوبی نیست زیرا نشان از آن دارد که آنان زوج خود را می خواهند به یک طریق غیر رحمانی جذب کنند؛ البته این روشها، در نهایت خودشان را گرفتار می‌کند.

ما باید ایمان آوریم که تورات هم کتاب خداست و باید به مطالب منحرف نشده آن ایمان آوریم ، هر چند که تحریفاتی در ترجمه های آن صورت گرفته است ولی شاگردان قرآن خیلی راحت میتوانند مطالب صحیح آن را بفهمند. در تورات گفته شده است که در بهشت، شیطان حوا را فریب داد و از آن طریق آدم را فریب داد؛ اما در قرآن فریب را به هر دو نسبت داده است. هر دو عبارت کاملاً درست هستند و تصدیق کننده یکدیگر.  جمله قرآن کلی تر است و تایید کننده جمله تورات است. برای توضیح بیشتر به یک نمونه مثال واقعی توجه کنید: در یک خانواده ای مردی مشروب می نوشید اما بعد از مدتی بین زن و مرد اختلاف افتاد و زن از این شکایت میکرد که مردش عوض شده و او را کتک میزند. وقتی از مرد خواستند که برای حفظ زندگی، دیگر مشروب ننوشد زیرا مشروب باعث این گرفتاری است؛ مرد در جواب گفت که این چه حرفی است که شما میزنید؛ زنم هر روز مشروب را برای من در یخچال می گذارد تا خنک شود.  در واقع با این کار، زن به مشروب خواری مرد چراغ سبز نشان داده بود. او گفت که زنش مشروب مصرف نمی کند ولی در مصرف الکل هم مخالفتی ندارد.  یکی از مشوق های اصلی مصرف مشروب از طرف مرد، خود زن است. متاسفانه بیشتر زنان این اشتباهات را مرتکب می شوند. از نظر علمی این مسئله را میشود اینطوری توضیح داد که زن برای تبدیل مرد به آن مردی که خودش در نظر دارد تلاش می کند؛ وقتی مرد با مصرف مشروبات الکلی به ظاهر الکی خوش تر میشود، زن به اشتباه فکر میکند که بله! این همان چیزی است که من می خواهم! بنابراین زن ممکن است که مردش را در مصرف الکل منع نکند و حتی آماده سازی هم کند تا مردِ رویاهایش! را برای خودش بیافریند. درست است که در این موقعیت، زن، مرد را در عملیات فریب انداخته است، اما خود زن هم فریب خورده است. در واقع شیطان با زیرکی تمام هر دو را فریب داد و به همین خاطر قرآن فریب را به هر دو نسبت داده است. بعد از مدتی زن و مرد کارشان تا مرحله طلاق رفت. یعنی نه تنها مشروب الکلی مرد را تحت کنترل زن نیآورد، بلکه به طور کامل او را نسبت به زن شورانید. به این طریق زن هم فریب خورد. زن و مرد به نوعی آزمایش و فتنه هستند برای همدیگر. فتنه در عربی به معنای شکل دهنده است، آنها به نوعی به همدیگر شخصیت و شاکله میدهند. آنها آزمایش همدیگر را یا مشکل می کنند و یا ساده تر میکنند. اگر اعمال زن ومرد رحمانی باشد، به نفع شان است اما اگر اعمالشان غیر رحمانی باشد؛ شاید در ظاهر با هم خوب باشند ولی همدیگر را نابود میکنند. شاید در ظاهر با همدیگر خوب به نظر برسند ولی در واقع زوجیت خویش را از دست داده اند. یک زن، یک مرد میخواهد که ایده آل باشد و البته همگی این نوع را می خواهند. آنها به خیال خودشان زن و مرد کامل می خواهند؛ آنها مردی و یا زنی می خواهند که طور دیگری باشد. ممکن است که بنا به پیشنهاد شیطان برای تغییر مرد از الکل هم استفاده شود.

 

وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ ﴿۲۱﴾

و از نشانه‏ هاى او اینکه از [نوع] خودتان همسرانى براى شما آفرید تا بدانها آرام گیرید و میانتان دوستى و رحمت نهاد آرى در این [نعمت] براى مردمى که مى‏ اندیشند قطعا نشانه‏ هایى است (۲۱)

 

 خدای مهربان عبارت لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا برای زوج به کار برده است به این معناست که زوج ها همدیگر را از فعالیت های اضافی باز می دارند و در آزمایش و مسیر اصلی قرار میدهند. بعضی ازواج با همدیگر خوب نیستند، اخلاق های نامناسبی نسبت به هم دارند، در حالی که با دیگران خوبند این حالت نوعی مجنونی است که از توهمات عشق ناشی می شود؛ عشق مهمترین حربه شیطان برای انحراف بشریت است.

 خدای مهربان دو دست به ما داده است که کامل کننده کارهای همدیگر هستند ما با یک دست خیلی کارها را نمی توانیم انجام دهیم اما با دو دست همه کار می‌توانیم بکنیم. دو دست هم به نوعی زوج آفریده شده اند. بعضی مواقع یک دست با دست دیگر همکاری نمی کند و این یک نوع بیماری و یا سندروم به نام سندروم دست بی قرار است. این مورد در مورد ازواج هم صدق میکند.

معمولا مرد دنبال زنی است که پاکدامن باشد با خصوصیات زنانگی. اما شیطان باعث می شود که این صفات فقط در مسئله جنسی منحصر شود و افراد همدیگر را فقط به دیده جنسی ببینند. زوجیت باید طبق سیستم رحمانی باشد و جادو این سیستم زوجیت را هدف قرار داده است تا آن را از بین ببرد؛ زیرا شیطان می داند جامعه ای که زوجیت را از دست دهد دچار مشکل می شود. خدای مهربان دو جامعه را در طول تاریخ به ما نشان داده است که بخاطر از دست دادن زوجیت در جامعه، عذاب بر آنها نازل شد یکی قوم نوح و دیگری قوم لوط. حتی طوری شده بود که زنان لوط و نوح بر علیه شوهرانشان کار می کردند!  به این طریق در آن جامعه، صالح ترین و خوبترین آدمها هم زوجیت ها را از دست داده بودند؛ در این حالت نسل درستکاری پرورش پیدا نخواهد کرد و به همین خاطر خدای مهربان و حکیم آن دو جامعه را نابود کرد. به همین خاطر نوح ، بعد از سالها تلاش در گسترش پیام خدا، از خدا میخواهد که آن جامعه را نابود کند زیرا جامعه ای که زوجیت را از دست داده باشد، نسل سپاسگذاری تولید نمی کند.

 

وَقَالَ نُوحٌ رَبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْکَافِرِینَ دَیَّارًا ﴿۲۶﴾

و نوح گفت پروردگارا هیچ کس از کافران را بر روى زمین مگذار (۲۶)

 

إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبَادَکَ وَلَا یَلِدُوا إِلَّا فَاجِرًا کَفَّارًا ﴿۲۷﴾

چرا که اگر تو آنان را باقى گذارى بندگانت را گمراه مى کنند و جز پلیدکار ناسپاس نزایند (۲۷)

 

مهمترین هدف زوجیت تکثیر و تولید نسل است . وقتی که این اهداف به خطر افتاد دیگر فاتحه آن نسل خوانده است و محکوم به نابودی است. درسیستم رحمانی باید اینطوری به قضیه نگاه کنیم که اگر زن و یا مرد بد است و تو باز هم داری با او زندگی می کنی؛ بهتر است که به عنوان یک چالش به آن نگاه کنید تا به وسیله این حالت، نفس خود را پرورش دهید زیرا چاره ای جز این هم ندارید.

بعضی مواقع زن و مرد برای اینکه زوجیت خویش را از دست ندهند بر کار خراب تفاهم می کنند و به خیال خود جلو از دست رفتن زوجیت را  دارند میگیرند ولی نمی دانند که با این کار دقیقاً زوجیت خویش را از دست داده اند! بعضی زنها و مردها به علت اینکه در سیستم رحمانی نیستند زوج پذیر نیستند. شیطان از آنجا که بر خلاف سیستم رحمانی کار میکند، هر آنچه که در سیستم رحمانی آفریده شده باشد را سعی دارد منحرف کند و به این طریق در خلقت خدادادی دست کاری میکند. یکی از قوانین طبیعت زوجیت است که سیستم رحمانی بر آن استوار است و اگر این قانون به هم بخورد، کار شیطان برای منحرف کردن مردم خیلی راحت میشود.

حوا به خاطر به دست آوردن آن چیزی که خودش میخواست، آدم را به سمت یک واقعیت مجازی فراخواند و عملاً باعث فریب خود و آدم شد.  از آنجا که زنان هشتاد درصد احساس و بیست درصد منطق اند؛ به همین خاطر خیلی راحت در آلفا قرار می گیرند و می توانند باعث فریب خود و فریب مرد خویش شوند. البته در اینجا آدم و حوا هر دو مقصرند و هر دو با هم فریب خورده اند.

زوجیت در انسان، در کل در سه سطح مطرح می شود یکی زوجیت کالبدی و دیگری زوجیت بصیرتی و سومی زوجیت نفوس. در زندگی مشترک اصل بر حفظ زوجیت است یعنی زن و شوهر باید کاری کنند که زوجیت آنان به هم نخورد. طبق آیه قرآن، زنان و مردان باید دارای صفات خوب زیر باشند تا زوجیت آنان باقی بماند.

 

إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِینَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِینَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِینَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِینَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِینَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِینَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیرًا وَالذَّاکِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِیمًا ﴿۳۵﴾

مردان و زنان مسلمان و مردان و زنان با ایمان و مردان و زنان عبادت‏پیشه و مردان و زنان راستگو و مردان و زنان شکیبا و مردان و زنان فروتن و مردان و زنان صدقه‏ دهنده و مردان و زنان روزه‏ دار و مردان و زنان پاکدامن و مردان و زنانى که خدا را فراوان یاد مى کنند خدا براى [همه] آنان آمرزشى و پاداشى بزرگ فراهم ساخته است (۳۵)

 

قطعا و بدون شک هر دو زوج باید مصداق آیه بالایی باشند تا بتوانند زوجیت را حفظ کنند و در آن راه ترقی بیابند و آرامش یابند.

 تجربه نشان داده است که حس های کالبدی مثل حس لامسه، بویایی یا هر حس دیگری تا چند دقیقه دوام دارند؛ یعنی شما بعد از چند دقیقه دیگر بویی را احساس نمی کنید و به اصطلاح بینی شما پر می شود؛ یا مثلاً در اتاق خواب ابتدا به مدت چند دقیقه صدای تیک تاک ساعت را میشنوی، اما بعد از آن دیگر صدایی نمی شنوید و به آن خو می گیرید. به این می‌گویند خوگیری حسی. زن و شوهر بعد از مدتی که با هم بودند زوجیت آنها در سطح کالبدی می ماند و قضایا برایشان تکراری می شود و مثل حس بویایی که بعد از چند دقیقه خو می گیری؛ آنان هم به شرایط خو میگیرند. وقتی زوجیت زوجی فقط در سطح کالبدی باشند و پیشرفت نکند، بعد از مدتی زوجیت آنان زیر سوال میرود. مثلاً زن و مرد تا چندین ماه برای یکدیگر تازگی دارند ولی بعد از آن، از آنجا که بی تقوایند و چشمانشان را نمی توانند حفظ کنند و دچار گناه میشوند؛ زوجیت آنان منحرف میشود. زیرا آنان زوجیت خویش را در سطح کالبدی نگهداشته اند ؛ مگر اینکه زوجیت آنها از سطح کالبدی به سطح بصیرت و نفس ارتقاء یابد و این هم فقط در سایه تقوای طرفین امکان پذیر است.

اگر در یک جامعه زاد و ولد کم شود یعنی زوجیت کالبدی منحرف شده است. مردم برای خود دوست پسر و دوست دختر می گیرند آنها پنهانی برای خود دوست می گیرند در این حالت زوجیت کالبدی هم برقرار نیست. وقتی طرفین غیر علنی ارتباط برقرار میکنند؛  با این نوع ارتباط شان ضربه روانی به خود می زنند و بهداشت روانی خود را به خطر می‌اندازند. تصور کنید که یک مربی از شاگردش امتحان میگیرد. شاگرد  در ۱۰ ثانیه ۱۰۰ متر را میدود. مربی بسیار هیجان زده و خوشحال میشود ولی شاگرد اصلا خوشحال نیست زیرا مخفیانه و بدون اطلاع مربی دوپینگ کرده است ولی از مربی پنهان میکند. دوست گرفتن پنهانی هم به این طریق است که انرژی را از زندگی واقعی می گیرد. دوست گرفتن پنهانی هم مثل این است ، از آنجا که پنهان کاری می کنند، صفات منفی را در خود پرورش میدهند همچون ریا، دروغ و سایر صفات . پنهان کاری در صفات منفی خود به خود ارتباط با شیاطین و اجنه را برقرار میسازد و فرد سوم شخص برای خودش می سازد که مدام با سوم شخص نادیدنی (شیطان) مشورت می کند. در علم روانشناسی اصطلاحی هست به اسم آنیما و آنیموس. آنیما قسمت زنانه یک مرد است که بخش بسیار کوچکی از ذهن یک مرد را تشکیل می دهد، شیطان با زیرکی تمام افراد را به جستجو در آنیمای درون می فرستد. مثلاً شاید تعجب کنید که بعضی شعرا از لب سرخ و ابروی کمان و ... سخن می گویند؛ اینها در جستجوی شخصیتی زنانه در ذهن خویش هستند. به این طریق فرد عاشق خودش میشود. آنیما همان نقطه‌ای است که افراد را دچار خود جنس گرایی و همجنس گرایی می کند. آنیموس هم شخصیت مردانه یک زن است.  حتی شعرا در جستجوی این آنیما و آنیموس گفته اند که  گهی  هستی و گهی نیستی.  مثلاً شاید دیده باشید که بعضی ها که ازدواج هم کرده اند برای خود و پیش خود آوازی را می خوانند که در مورد وصف ابروی کمان و چشمان دلبرو ... است؛ در حالی که آنان ازدواج کرده اند و چرا باید دنبال این صفات بگردند! اینها همان جستجوی آنیما و آنیموس است. خدا فقط ازدواج را قبول دارد زیرا آنیما و آنیموس هیچ نتیجه و بهره ای در تولید مثل ندارند و و زنان و مردان نمی‌توانند که با آنیما و آنیموس خود ازدواج کنند. خدا این ارتباطات درونی افراد را نوعی خود جنس گرایی و یا همجنسگرایی معرفی می کند. انگار پرداختن به آنچه که خارج از قوانین خداست به نوعی تغذیه اجنه بحساب میاید. در زمان قدیم به زن و یا مردی که خود جنس گرا بود و با خودش مشغول بود، جن ده میگفتند زیرا از نظر آنان افراد با جن خود ازدواج کرده بودند و این همان آنیما و آنیموس است.

یک بند باز برای حفظ تعادل خود روی طناب، به یک میله نیاز دارد. ما هم برای حفظ تعادل خود در زندگی به زوج نیاز داریم زیرا بدون زوج کار ما مشکل تر می شود. خوردن و خفتن یک نوع نیاز است، اما شیطان با زیرکی تمام نیاز جنسی را به نیاز به لذت جنسی تبدیل کرد و آن را از اصلش تحریف کرد. خدا روشی را برای برطرف کردن هوای جنسی نفس گذاشته است اما شیطان آن را لذت بزرگ می نامد و برای افراد برجسته میکند. در صورت افراط و برجسته کردن نیاز جنسی، این نوع نیاز منحرف میشود و به همین خاطر نیاز به لذت جنسی در قوم لوط به لواط تبدیل شد. زیرا نیاز اصلی انسان نیاز به لذت جنسی نیست بلکه نیاز جنسی وسیله ای است برای بقا و لذت آن هم محدود است. کشیشان مسیحی کلاً هوای نفس را می کشند اما خدا در قرآن آن را رد کرده و راه متعادلی پیش گرفته است مثلاً قبل از پیامبر محمد در شب های ماه رمضان،  عمل جنسی حرام بود اما خدا آن را آزاد گذاشت زیرا می دانست که مردم به نفس خود خیانت می کنند. در خیلی از جاها که رهبانیت فراگیر شده، نیاز به لذت جنسی منحرف شده است و بعضی از آنها وارد آنیما و آنیموس درونی خویش می شوند و گرفتار شیطان میشوند. شیطان لذت جنسی را خیلی بزرگ و برجسته کرده است. اما تولید مثل، که هدف اصلی نیاز جنسی است را برجسته نکرده است. در پیری توانایی جنسی افراد کم میشود ولی میل به لذت جنسی همچنان وجود دارد. این نشان میدهد که نیاز به لذت جنسیِ تحریف شده یِ نیاز به عمل جنسی است. نیاز به لذت جنسی جزو هوای نفس است و نیاز به عمل جنسی جزو ضروریات حفظ نسل و بقاست. تفکیک این دو بسیار مهم است.  شعرا که در اشعار خود مدام از این هواها صحبت میکنند، فریب لذتها را خورده اند.

 در دوران مجردی که زوجیت برای بعضی افراد امکان پذیر نیست، خدا استعفاف و حیا را پیشنهاد می دهد (وَلْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لَا یَجِدُونَ نِکَاحًا حَتَّى یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ)؛ زیرا زوجیت برای رشد نفس لازم است اگر کسی به هر دلیلی نتوانست زوجش را پیدا کند، باید حتماً صبر کند و یا حتی کسی که زوج او، زوج واقعی نیست برای برآورده کردن این کمبود باید باز هم به صبر و استعفاف روی آورد. بعضی افراد در اعمال جنسی فقط لذت آن را در نظر دارند و خیلی مواقع درآن طغیان میکنند. وقتی هدف فقط لذت جنسی باشد، بعد از مدتی هوای نفس دنبال همجنسگرایی، خود جنس گرایی و سایر روشها می رود.

تحقیقات نشان داده است که بعضی افراد که حتی با سنگ و یا چاقو خود را میزنند، از این کار به نوعی لذت می برند؛ زیرا این فرد که با چاقو خود را میزند صرفاً لذت گراست. زیرا جن ها و شیاطین چیزی را به لذت تبدیل می کنند که واقعا لذت نیستند و فرد را فریب می دهند. صرفا لذت گرا بودن، ایده خطرناکی است. زیرا شیطان میتواند در حسهای انسان تداخل کند و هر چیزی را به لذت تبدیل کند. صرفا لذت گرا بودن باعث میشود که افراد حتی دچار خود جنس گرائی و همجنس گرائی شوند.

شیطان از نیازهای انسان سوء استفاده می کند اصل نیاز به عمل جنسی را به نیاز به لذت عمل جنسی تبدیل می کند. یا نیاز به زندگی را به نیاز به پول تبدیل می کند. زن فکر می کند که مرد فقط برای پول و حمالی است  و مرد هم فکر می‌کند که زن فقط برای شهوت است و این بزرگترین انحرافی است که در زوجیت اتفاق افتاده است.

فرعون بنی اسرائیل را به بردگی گرفته بود با این روش که مردان آنان را می کشت و زنانشان را زنده می گذاشت؛ در جامعه فعلی ما این روش بسیار ظریف تر انجام می شود به این طریق که خاصیت مردانگی کنار گذاشته می شود و خاصیت زنانگی برجسته می شود. مثلاً شما اگر بعضی فیلم های ایرانی را دیده باشید متوجه خواهید شد که تمام این فیلم ها بر این اساس درست شده اند که زنان باید رئیس خانواده باشند و آنها باید دستور دهند و مرد باید از آنها بترسد و پنهان کاری کند و ... به این طریق خاصیت زنانگی منحرف شده برجسته می‌شود بدون خاصیت مردانه. در این حالت توازن به هم میخورد و جامعه‌ای ظلم پذیر به وجود می آید. وقتی که خاصیت مردانه و یا خاصیت زنانه در یک جامعه ضعیف شود؛ توازن زوجیت در آن  جامعه به هم میخورد.

 

وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ أَنْجَاکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذَابِ وَیُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَکُمْ وَیَسْتَحْیُونَ نِسَاءَکُمْ وَفِی ذَلِکُمْ بَلَاءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظِیمٌ ﴿۶﴾

و [به خاطر بیاور] هنگامى را که موسى به قوم خود گفت نعمت‏ خدا را بر خود به یاد آورید آنگاه که شما را از فرعونیان رهانید [همانان] که بر شما عذاب سخت روا مى‏ داشتند و پسرانتان را سر مى ‏بریدند و زنانتان را زنده مى‏ گذاشتند و در این [امر] براى شما از جانب پروردگارتان آزمایشى بزرگ بود (۶)

 

در جوامع اروپایی، خاصیت زنانگی فوق العاده  برجسته می شود؛ مثلاً کوچکترین بی اهمیتی به زن و یا حتی بچه ها، مرد را به دادگاه خانواده می کشاند و  باید مرد مدت ها تلاش کند تا خلاف آن را ثابت کند. مرد به ناچار به آنچه که جامعه اجبار می کند تن میدهد و بعضی خاصیتهای مردانگی را در خود می کشد و ذلیل می شود. این حالت نه تنها به سود زن نیست بلکه به ضرر اوست زیرا تغییر در زوجیت تغییر در خلقت خداست و تغییر در خلقت خدا یعنی به هم زدن توازن زندگی و عدم آرامش در آن زندگی.

متاسفانه احادیث زیادی در مورد زوجیت گفته شده است که همگی از اساس غلط هستند. مثلاً حدیث می گوید ازدواج نیمه دین است یا اینکه یک جای دیگری گفته میشود که اگر من دستور میدادم که زن  فردی غیر از خدا را سجده کند دستور میدادم که زن شوهرش را سجده کند! این کلمات کج و معوج واقعاً از طرف محمد رسول خدا نیستند. یا جای دیگری می گوید نکاح سنت من است. آیا قبل از پیامبر محمد نکاح و ازدواج نبوده است؟ به قول قرآن، پدر زن موسی به او می گوید که من یکی از این دو دختر خویش را به نکاح تو در میاورم.

 

قَالَ إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أُنْکِحَکَ إِحْدَى ابْنَتَیَّ هَاتَیْنِ عَلَى أَنْ تَأْجُرَنِی ثَمَانِیَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْرًا فَمِنْ عِنْدِکَ وَمَا أُرِیدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْکَ سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ ﴿۲۷﴾

[شعیب] گفت من مى‏ خواهم یکى از این دو دختر خود را [که مشاهده مى ‏کنى] به نکاح تو در آورم به این [شرط] که هشت‏ سال براى من کار کنى و اگر ده سال را تمام گردانى اختیار با تو است و نمى‏ خواهم بر تو سخت گیرم و مرا ان شاء الله از درستکاران خواهى یافت (۲۷)

 

پس چطور حدیث می گوید که نکاح سنت پیامبر محمد است! این تفکرات منحرف در احادیث فراوان یافت میشود و نمی گذارد مردم مفاهیم قرآنی را متوجه شوند. شیطان بوسیله گسترش حدیث ، توانست قرآن را مهجور کند.

  • اسعد حسینی
۰۳
آذر
۰۱

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت سی و پنجم)

عشق (بخش پنجم(صفات تقلبی))

 

خدا وقتی انسان را آفرید، آنان را این گونه قرار داد ، تا زنان نوزادهایشان، هر چند زشت، را دوست داشته باشند و اگر اینگونه نبود، زحمات حمل و نگهداری یک نوزاد را متقبل نمی شدند. در این زمینه، یک زن انتخابی ندارد که بچه اش را دوست داشته باشد یا نداشته باشد؛ یعنی یک زن نمیتواند این صفت را از خود بیرون کند. اما شیطان روشهایی برای خنثی کردن این نوع صفات خدادادی در زنان پیدا کرده است. شیطان تلاش دارد تاکه ارزشها و صفات خودش را جایگزین ارزشها وصفات خدادادی کند . مثلاً شیطان ارزشهایی با عنوان حسادت زنانه را عادی جلوه میدهد. طوریکه خیلی از زنان متاسفانه این نوع حسادت را بین خود به عنوان یک ارزش خدادادی قبول کرده‌اند. بنابراین زنان بخاطر کور کردن چشمان حسود سایر زنان وارد رقابت مُد می‌شوند؛ و به این طریق همدیگر را به سخره می گیرند . وقتی از زنان درباره آرایشهای غیر طبیعی سوال می‌شود، آنان اقرار می‌کند که بیشتر آرایش های غیر طبیعی و هزینه بردار، بخاطر چشم و هم چشمی با زنان دیگر است و به خاطر تحریک حسادت سایر زنان است و به خاطر مردان نیست. خدای مهربان در آیه قرآن، این نوع رقابت ناسالم بین زنان را نمی پسندد و آن را رد میکند.

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسَى أَنْ یَکُونُوا خَیْرًا مِنْهُمْ وَلَا نِسَاءٌ مِنْ نِسَاءٍ عَسَى أَنْ یَکُنَّ خَیْرًا مِنْهُنَّ وَلَا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمَانِ وَمَنْ لَمْ یَتُبْ فَأُولَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ ﴿۱۱﴾

اى کسانى که ایمان آورده‏ اید نباید قومى قوم دیگر را ریشخند کند شاید آنها از اینها بهتر باشند و نباید زنانى زنان [دیگر] را [ریشخند کنند ] شاید آنها از اینها بهتر باشند و از یکدیگر عیب مگیرید و به همدیگر لقبهاى زشت مدهید چه ناپسندیده است نام زشت پس از ایمان و هر که توبه نکرد آنان خود ستمکارند (۱۱)

 

شیطان می خواهد برای مردان صفات جایگزین درست کند و همچنین برای زنان. مثلاً غیرت قبیله ای را جزو صفات مردانه به حساب می آورد؛ حسادت را جزو صفات زنانه. چشم و هم چشمی را جزو صفات زنانه به حساب می آورد، در حالیکه اینها از آن صفاتی هستند که خدا نمی پسندد، بلکه صفات شیطانی هستند که  شیطان با زیرکی تمام، آن را جایگزین صفات خدادادی و فطری میکند. به این طریق شیطان مردم را وارد یک بازی می کند تا وظیفه اصلی را از آنها بگیرد؛ مثلاً زن برای اینکه ثابت کند که زن است حسادت می کند و مرد برای اینکه ثابت کند که مرد است داد می کشد و دستور میدهد. در سیستم های شیطانی زنان و مردان با این نوع صفات  و رفتارها ، خود را ثابت  میکنند و نمایش میدهند. در حالیکه در سیستم رحمانی اینطوری نیست. ارتباطاتی که بین زن و مرد است، در سیستم شیطانی براساس افراط و تفریط ساخته میشوند و هیچوقت حالت تعادل ندارند.

متاسفانه زندگیهای امروزی براساس کسب لذت تشکیل میشود. مثلا در یک خانواده ای، زن ، مرد را برای ایجاد لذت میخواهد. یکی تعریف میکرد که زندگی مشترک با زنش طوری شده است که  او مثل یک نوکر برای زنش عمل میکند. برای مهمانی هایی که زنش ترتیب میداد، مرد فقط وظیفه اش خرید و هزینه کردن بود؛ تا زنش از این مهمانی و تفاخر در آن لذت ببرد. این مورد برای مردان هم صدق میکند. بعضی مردها زن را برای این میخواهند که در مهمانی ها  غذا بپزد و از مهمانان و رفقای مرد پذیرایی کند، تا مرد از این جمع لذت ببرد. لذت بردن به قیمت به برده گرفتن زوج. خدای مهربان لذتهایی در زندگی گذاشته است ولی بر طبق قرآن، هدف از زندگی،  لذت نیست. ما موقع خوردن آب چشمه در طبیعت لذت می بریم ولی هدف اصلی از خوردن آب، لذت نیست؛ بلکه تامین آب بدن است. حتی دفع ادرار و مدفوع از بدن همراه با لذت است ولی هدف از آن خارج شدن مواد سمی و زاید از بدن است. لذت فقط جنبه حاشیه ای آن است و اصل نیست. شیطان این مورد را برای بشر منحرف کرده است و اینطوری در ذهن مردم انداخته است که هدف اصلی زندگی، لذت بردن است. شیطان در مسائل جنسی هم، لذت آن را برجسته کرده و بقیه موارد را کم رنگ میکند. وقتی هدف اصلی زندگی لذت باشد؛ هر چیزی که این لذت را برای بشر تولید کند، مجاز است. بنابراین برای یک مرد، لذت مصرف مخدر و مشروبات الکلی ، به هدف اصلی در زندگی تبدیل میشود و زوجیت را در خانواده از بین می برد. و یا یک زن ، لذت حضور در مهمانی ها را بر زوجیت و زندگی مشترک ترجیح میدهد.

لذتهای متفاوت، حسهای تقریبا یکسانی را در همه موارد به افراد میدهند. اما شیطان بعضی ها را برجسته میکند و بعضی ها را نه. افراد لذت گرا، ممکن است که همان لذتهای جنسی را در هم جنس گرائی و خود جنس گرائی بیابند. به هر حالت هدف اصلی آنان، لذت است. تمام همجنس گرایان بخاطر لذت به این سمت کشانده میشوند. زنا یک موضوع کاملا مبتنی بر لذت است که لذت عمل جنسی در آن به شدت برجسته شده است.  

اکثر مردم بر اساس غرایز منحرف جنسی و منحرف عاطفی، چه مرد و چه زن، آنقدرها دوست داشتنی نیستند که ما تصور میکنیم. متاسفانه در سیستم شیطانی، مردان طوری برنامه ریزی شده اند که باور کنند لذت رابطه جنسی و عشق  کلید خوشبختی در زندگی است، درحالیکه اینطوری نیست و خوشبختی و بدبختی انسان نتیجه وجود و یا حذف خدا از زندگی هاست. بازهم در اینجا متاسفانه زنان از نظر اکثریت مردان به یک شیء جنسی تبدیل شده اند و به چشم یک شیء جنسی نگاه کرده میشوند. وقتی زنان به چشم یک شیء جنسی  نگاه کرده شوند، در آنصورت رابطه با او مثل خودجنس گرائی و یا همجنس گرائی است. دانشمندان علم روان ثابت کرده اند که ماهیت زنا و هم جنس گرائی یکی است.

 بعضی از مذهبیون اسلامی تفکرات منحرفی در مورد مسائل جنسی دارند و اعتقاد دارند که رابطه جنسی بالاترین تجربه ای است که زندگی ارائه داده است! حتی آنها براین اساس تمام اهداف یک جوان را در این خلاصه میکنند. آنها واقعیتهایی را به یک جوان میگویند که هیچوقت به نتیجه نخواهد رسید. سنت گرایان بنابر عقیده غلط که اصلا با آیات قرآنی سازگار نیست، فکر میکنند بین زن و مرد باید عشق باشد. تبلیغ عشق که در مذاهب اسلامی تبلیغ میشود، آخر و عاقبت خوبی ندارد. زیرا عشق در واقع روی دیگر همجنس گرائی است. زیرا همجنس گرایان روی جذابیت جنسی خویش تمرکز میکنند و روی آن مانور میدهند. بدون جذابیت جنسی، رابطه همجنس گرائی بی معناست. عشق در زندگی هم براساس جذابیت جنسی تعریف شده است. شعرای اسلامی وقتی در مورد زنان صحبت میکنند، همگی از یک سری خصوصیات جنسی و قیافه زنان صحبت میکنند و اسم آن را عشق می نامند.  در یکی از آهنگهای فارسی میگفت :

 

اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را

 

پرستش صفات جنسی زنانه ، در اشعار ترویج میشود و در اکثر آهنگها و اشعار به آن پرداخته میشود  . در حالی که واقعا رابطه جنسی بخش بسیار کوچکی از زندگی را تشکیل میدهد. پرستش صفات جنسی زنان به معنای احترام به زنان نیست؛ بلکه به معنای پرستش آن صفات است و لاغیر. زنان این موارد را درک میکنند و در نتیجه بخاطر این خواسته مردان، که برای آنها غیر فطری است؛ دنبال قدرت و پول میروند و مردان هم از قدرت و پول برای داشتن این صفات جنسی بهره می برند. زنان بجای ارائه صفات واقعی زنانه و مادرانه ؛ دنبال این نوع صفات جنسی هستند و وقت خود را تلف میکنند. این نوع روابط در اشعار بسیار بزرگ شده است . مثلا در قدیما به زنان که خیلی زیبا بودند، میگفتند قبله من و یا بت من.

 

به خداوند ِ تو سوگند ، خداوند ِ منی
تانفس،گرم وتپِش هست،تو دلبند ِمنی
هرکجا جای قَسَم بود، به نامت خوردم!
که تو،خودپاکترین قبله و سوگندِ ...

 

به این طریق عشق و توهمات مربوطه منجر به یک نوع بت پرستی میشود. آدم و حوا تا زمانی که به زمین منتقل نشدند، متوجه لخت شدن خود نشدند، زیرا در بهشت نیازها طور دیگری برآورده میشد. اما از آن موقع که به زمین منتقل شدند، مشکلات زیادی در این مورد پیدا کردند. شیطان لذتها را جای نیازها گذاشت و در هر چیزی لذتها را برجسته میکند و نسل بشر را به گمراهی می کشاند.

 بعضی جاها شاید دیده باشید که مردم مسابقه پرخوری می گذارند و هر کسی بیشتر بخورد، برنده میشود و حتی گاهی فرد مریض شده و یا هر چه خورده است بالا می آورد. البته این فقط یک مسابقه است و بیشتر جنبه شوخی دارد و نمی توان زندگی را روی این ایده ها بنا نهاد. مسائل جنسی هم نیاز مشخصی است و نباید در آن افراط کرد و آن را به یک بت تبدیل کرد و در آن اسراف کرد. بیشتر بیماریهای بشر  از این موضوع بر می خیزد که مردم نیازها را به لذتها تبدیل میکنند. معمولا غذاهای شور و یا شیرین و یا چرب ، خوشمزه ترند و لذت بیشتری دارند؛ اما بعد از مدتی ، افراد دچار بیماریهای جسمی میشوند.

یکی بود که در مهمانی هایی که در غذایشان از گوشت قرمز استفاده نکرده بودند، نمی رفت و هیچوقت غذایی غیر از گوشت قرمز نمی خورد. او خودش را به یک لذت خاص ، عادت داده بود و در این حالت او نیاز بدنی اش را در نظر نمی گرفت و صرفا لذت گرا بود. خدا در آیه قرآن اشاره میفرماید که لذت گرایان به خدا ایمان ندارند و به نوع غذاهایی که فقرا مصرف میکنند، هیچ تمایلی ندارند. زیرا غذاهای فقرا ساده تر و لذت کمتری دارند.

 

وَلَا یَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْکِینِ ﴿۳۴﴾

و به خوردن طعام مسکین تمایلی ندارد (۳۴)

 

مردم متاسفانه در زندگی مشترک لذت پرستند و از زن و یا مردشان صرفا لذت میخواهند و زندگی آنان بر محور لذت می باشد و این روش اشتباه است. در حالیکه زندگی زوجین براساس قرآن ، لذت محور نیست و بلکه سکون یافتن و آرامش یافتن است (لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا).

 

وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ ﴿۲۱﴾

و از نشانه‏ هاى او اینکه از [نوع] خودتان همسرانى براى شما آفرید تا بدانها آرام گیرید و میانتان دوستى و رحمت نهاد آرى در این [نعمت] براى مردمى که مى‏ اندیشند قطعا نشانه‏ هایى است (۲۱)

 

ناگفته نماند که خدای مهربان در عمل جنسی و خوردن و آشامیدن هم لذتهایی قرار داده است ولی خدا نگفته است که ای مردم شما این کارها را برای لذت انجام دهید. فروید روانشناس مشهور می گوید که انسان هر چه بیشتر لذت ببرد، زندگی آینده او بهتر خواهد بود. اما این تفکر فروید کاملا اشتباه است. فروید عدم لذت در دوران کودکی را نوعی کمبود به حساب می آورد و او میگوید که عدم لذت در دوران کودکی، باعث ایجاد مشکلاتی در بزرگسالی خواهد شد.  در حالیکه برجسته کردن لذتها در امور زندگی، نوعی اعتیاد است. این نظریه فروید فقط برای کسانی صادق است که لذت گرا باشند.

همگی مردم میدانند که نوشیدن نوشابه مضر است ولی بااین حال مینوشند، زیرا گلوکز موجود در آن، باعث آزاد شدن فوری انرژی در بدن شده و لذتی را به فرد میدهد. بنابراین لذت گرایی باعث میشود که آدمی ، خوراکیهای مضر هم بخورد و خود را دچار چاقی و بیماریهای دیگر کند. این مورد برای اعمال جنسی هم صدق میکند. آنجا که خدا میفرماید بخورید و بیاشامید و اسراف نکنید، منظورش لذتگرایی است. زیرا لذتگرایی باعث اسراف خواهد شد. مردم دوست دارند مدام لذتها برایشان تکرار شود و در نتیجه در آن زیاده روی و اسراف میکنند.

 

یَا بَنِی آدَمَ خُذُوا زِینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَکُلُوا وَاشْرَبُوا وَلَا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لَا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ ﴿۳۱﴾

اى فرزندان آدم جامه خود را در هر نمازى برگیرید و بخورید و بیاشامید و[لى] زیاده‏ روى مکنید که او اسرافکاران را دوست نمى دارد (۳۱)

  • اسعد حسینی
۲۳
آبان
۰۱

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

جادوی شیاطین (قسمت سی و چهارم)

معنای امر به معروف و نهی از منکر

 

قبل از مطالعه این قسمت، لطفا مقاله قرآن، حدیث و اسلام دکتر رشاد خلیفه را مطالعه کنید.

 

 

وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعًا أَفَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ ﴿۹۹﴾

و اگر پروردگار تو مى‏ خواست قطعا هر که در زمین است همه آنها یکسر ایمان مى ‏آوردند پس آیا تو مردم را مجبور مى ‏کنى که ایمان آورند (۹۹)

 

  1. و اگر خدا مى‏ خواست قطعا میتوانست کاری کند همه انسانهای روی زمین ایمان آورند؛ ولی خدای حکیم این کار را نمی کند زیرا ایمان اجباری بیفایده است. هر فردی باید آزادانه و بدون اجبار ، به خدا ایمان آورد و تسلیم خدا شود. هر حرکتی و یا جنبشی که این آزادی را از افراد جامعه بگیرد ، به عنوان یک جنبش ضد خدا عمل میکند. بنابراین گروههایی که بزور عقاید را به دیگران تحمیل میکنند، به عنوان گروههای شیطانی و غیر رحمانی تلقی میشوند. با یک سلفی بحث میکردم گفتم که در قرآن آمده است که کشتن یک نفر ( به جز در حالت قصاص) مثل این است که تمام مردم دنیا را کشته باشند اما او گفت که کشتن کافران فرق میکند و شامل این آیه نیست. من در جواب گفتم که آیه فرموده است ناس (مردم) و کافر و مومن را از همدیگر جدا نکرده است؛ او در مقابل آیه حرفی برای گفتن نداشت.

 

مِنْ أَجْلِ ذَلِکَ کَتَبْنَا عَلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا وَمَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا وَلَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا بِالْبَیِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ کَثِیرًا مِنْهُمْ بَعْدَ ذَلِکَ فِی الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ ﴿۳۲﴾

از این روى بر فرزندان اسرائیل مقرر داشتیم که هر کس کسى را جز به قصاص قتل یا [به کیفر] فسادى در زمین بکشد چنان است که گویى همه مردم را کشته باشد و هر کس کسى را زنده بدارد چنان است که گویى تمام مردم را زنده داشته است و قطعا پیامبران ما دلایل آشکار براى آنان آوردند [با این همه] پس از آن بسیارى از ایشان در زمین زیاده‏ روى مى کنند (۳۲)

 

 

یا شاید در فضای مجازی دیده باشید که یکی در مترو سر یک خانم با صدای بلند فریاد میکشد فقط به خاطر اینکه حجاب را رعایت نکرده است و  یا کسی که در ماه رمضان در ملاء عام غذا بخورد ، مجرم شناخته میشود. جالب این است که این اعمال و گفته ها همگی به نام دعوت و دفاع از دین و یا امر به معروف و نهی از منکر انجام می شود. بهتر است که با دلایل متقن و قرآنی ماهیت اینجور اعمال را بررسی کنیم.

 

  1. خدای حکیم جزای کسانی که دین را انکار میکنند، را به قیامت واگذار کرده و این دنیای فانی ، محل انتخاب است.  بنابراین هر که بخواهد به اسلام بگرود و هر که بخواهد انکار کند. مجازاتی در کار نیست. خدا دین را آزاد گذاشته است.

 

وَقُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شَاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْیَکْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِینَ نَارًا أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا وَإِنْ یَسْتَغِیثُوا یُغَاثُوا بِمَاءٍ کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَاءَتْ مُرْتَفَقًا ﴿۲۹﴾

و بگو حق از پروردگارتان [رسیده] است پس هر که بخواهد بگرود و هر که بخواهد انکار کند که ما براى ستمگران آتشى آماده کرده‏ ایم که سراپرده ‏هایش آنان را در بر مى‏ گیرد و اگر فریادرسى جویند به آبى چون مس گداخته که چهره ‏ها را بریان مى ‏کند یارى مى ‏شوند وه چه بد شرابى و چه زشت جایگاهى است (۲۹)

 

  1. حتی پدر و مادر که از هر کسی مهمترند، خدا در مورد آنان میفرماید که حتی اگر مشرک هم بودند، به آنها اُف هم مگو و با آنها به نیکی رفتار کن و به آنها احسان کنید. ابراهیم مدتها با پدرش که یک مشرک بود، سرو کله زد و با او به نیکی رفتار کرد و با موعظه حسنه او را نصیحت میکرد. زمانیکه فهمید که پدرش به راه راست هدایت نمیشود، او را به حال خود رها کرد و تنها یک جمله گفت: من از آنچه که شریک خدا قرار میدهید بیزاری میجویم. ابراهیم به پدرش توهین نکرد و نگفت که پدر من از تو متنفرم. ابراهیم پدرش را منفجر نکرد و او را نکشت! او را اذیت نکرد.
  2. اما ابراهیم بتها را شکست زیرا بتها در خانه پدرش درست شده بود و توسط خود ابراهیم در دوران جوانی صیقل داده شده بود. ابراهیم به همین خاطر بتهایی را با دست خودش شکست که خودش در درست کردنش دست داشت. گروههایی همچون طالبان (جمع طلبه ها) که به مردم زور میگویند و بزور میخواهند که مردم احکام من درآوردیشان را اجرا کنند، فقط چند لحظه فکر کنند که این مردم، پدرشان و یا مادرشان و یا خواهر و یا برادرشان هستند؛ آیا باز هم بزور متوسل میشوند؟

قطعا کسانی که در احکام دین به مردم زور میگویند، دینی غیر از اسلام دارند و از نظر خدا مسلمان نیستند و دقیقا مشکل پیامبر محمد با ابولهب و ابوجهل همین بود. ابولهب و ابوجهل و سایر مشرکین که دین خود را به زور به مردم تحمیل میکردند و آنان را از خانه و کاشانه خویش بیرون کردند؛ این پیامبر محمد بود که دین خود را به اجبار به کسی تحمیل نمیکرد. اما مشرکین در طرف مقابل بزور متوسل میشدند.

  1. متاسفانه این عده تمام زنان را به شکل عورت می بینند و به این طریق مسائل جنسی را به عنوان یک بت برای خود انتخاب کرده اند و به قول خودشان دارند از این بت محافظت میکنند! آدمی باید چقدر ایمانش ضعیف باشد که ایمانش وابسته به رفتار کسی دیگر باشد!

آیا آنها مادر ندارند و از طرف دیگر خودشان میگویند که بهشت زیر پای مادران است! آیا دوست دارند که کسی با مادرشان چنین رفتار و انگیزه ای داشته باشد. آیا دوست دارند که کسی با زن و دخترانشان چنین رفتار و تفکری داشته باشد؟

 

  1. از یک طرف طالبان و همفکرانشان، خودشان را آزاده دینی می دانند. به نظر شما کسی که دیگران را در انتخاب دین آزاد نگذارد ولی خودش ادعای آزادگی داشته باشد، از آزادگی بویی برده است؟! وقتی الله اکبر را از دهان یک سلفی بشنوی، احساس میکنی که جایی منفجر شده است و یا عملیاتی انجام شده است؛ در حالیکه نام خدا باید آرامش بخش دلها باشد و با شنیدن نام خدا آرامش حکمفرما شود.

 

الَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ ﴿۲۸﴾

همان کسانى که ایمان آورده‏ اند و دلهایشان به یاد خدا آرام مى‏ گیرد آگاه باش که با یاد خدا دلها آرامش مى‏ یابد (۲۸)

 

  1. ما همگی انسانیم و تفکرات مختلفی داریم. گاها کسانی هستند که مسلمان نیستند و مثلا مسیحی هستند و بسیار در عدالت مشهورند. خیلی ناجوانمردانه است که فقط عدالت و حق را در خود ببینیم و فقط خود را در راه راست ببینیم. اگر کسی یک اسلحه دستش باشه و بیاید به شما اخطار دهد که مثلا چرا اداره و مغازه را برای نماز تعطیل نکرده اید! آیا شما این فرد را یک مسلمان آزاده میدانید یا یک دیکتاتور مشرک! مشرکی که خود را در احکام عبادی، شریک خدا قرار داده است. جالب است که خدا برای نماز نخواندن و روزه نگرفتن قصاص در نظر نگرفته است ولی اینها در نظر میگیرند!! کسانی که از احکام خدا سوء استفاده کرده و به این طریق میخواهند بر مردم مسلط شوند و چند صباحی بر آنان حکومت کنند، قطعا به بهشت نخواهند رفت و عاقبتشان دوزخ است و با شیطان قرین خواهند شد.

خداپرستی در یک محیط همراه با احترام رشد خواهد کرد. ولی سنگدلتر از طالبان کسانی هستند که طالبان را اسلام اصل میدانند و براساس اعمال آنان در مورد اسلام حکم خواهند کرد؛ در حالیکه میدانند اینطوری نیست!

 

  1. قرآن در مورد جنگ با مشرکین از لفظ تُقَاتِلُونَ  (باب تفاعل و مفاعله) استفاده کرده است . از لفظ قتل استفاده ننموده است. زیرا تُقَاتِلُونَ یعنی پیکار بین طرفین وحتی ممکن است که به کشتن هم خاتمه نیابد. یعنی مشرکین به مسلمانان حمله میکنند و مسلمانان دفاع میکنند. اما قتل یعنی کشتن یک طرفه.

 

أَلَا تُقَاتِلُونَ قَوْمًا نَکَثُوا أَیْمَانَهُمْ وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُمْ بَدَءُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ ﴿۱۳﴾

چرا با گروهى که سوگندهاى خود را شکستند و بر آن شدند که فرستاده [خدا] را بیرون کنند و آنان بودند که نخستین‏ بار [جنگ را] با شما آغاز کردند نمى ‏جنگید آیا از آنان مى‏ ترسید با اینکه اگر مؤمنید خدا سزاوارتر است که از او بترسید (۱۳)

 

نمونه چنین حکمی از همان اول خلقت بیان شده است. از همان اول خلقت متاسفانه با وسوسه شیطان اسلحه دست مشرکین بوده است. قابیل هابیل را کشت.

لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَیَّ یَدَکَ لِتَقْتُلَنِی مَا أَنَا بِبَاسِطٍ یَدِیَ إِلَیْکَ لِأَقْتُلَکَ إِنِّی أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِینَ ﴿۲۸﴾

اگر دست ‏خود را به سوى من دراز کنى تا مرا بکشى من دستم را به سوى تو دراز نمى ‏کنم تا تو را بکشم چرا که من از خداوند پروردگار جهانیان مى‏ ترسم (۲۸)

قابیل برادرش را کشت. در این آیه، لفط قتل  لِتَقْتُلَنِی  استفاده شده است. هابیل شرکت نکرد. قابیل بروش زمان خویش مسلح بود. از قدرتش سوء استفاده کرد و برادرش را کشت. به چه جرمی؟ به جرم اینکه خدا قربانی و عبادت قابیل را قبول نکرده بود. قابیل در عبادتش ناموفق بود، به همین خاطر تقصیر را گردن دیگری انداخت و دست به قتل زد. طالبان به جرم روزه خواری افراد را شلاق میزنند. زیرا از نظر آنان ، با روزه خواری دیگران، عبادت طالبان به هم میخورد؛ دقیقا همان استدلال قابیل!

عبادتی که با روزه خواری دیگران به هم بخورد؛ بهتر است که اصلا نباشد. آن عبادت ، عبادت نیست و از نظر خدا قابل قبول نیست. همانطور که عبادت قابیل قابل قبول نبود.

 

  1. هر جا سخت گیری در احکام دینی باشد، خیلی زود آن جامعه دچار اضمحلال اخلاقی میشود. زیرا افراد بخاطر اینکه زور بالا سرشان است، فرصتی جهت تحقیق و قبول آزادانه احکام ندارند و اصلا تمایلی به آن هم ندارند. زیرا دین جزو فطرت انسان است و نمیتواند بزور آن را به روان آدمی خوراند. باید فرد خودش پذیرا باشد و از ته دل قبولش کند. وقتی کسی بزور اسلحه شما را مجبور به پذیرش یک حکمی کند؛ از نظر شما او از شیطان هم بدتر است و در نتیجه بعد از مدتی فرد دچار اضمحلال اخلاقی شده و آزادگی خود را از دست میدهد. کسی که آزادگی خود را از دست دهد، روان خود را هم از دست میدهد. اینبار دنبال هر گناهی خواهد رفت. آزادگی در گرو پذیرش آزاد احکام دینی است. آزادگی که نبود، در هر زمینی بازی خواهید کرد. حتی در زمین یزید هم بازی خواهید کرد!

 

فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ ﴿۳۰﴾

پس روى خود را با گرایش تمام به حق به سوى این دین کن با همان سرشتى که خدا مردم را بر آن سرشته است آفرینش خداى تغییرپذیر نیست این است همان دین پایدار ولى بیشتر مردم نمى‏ دانند (۳۰)

 

  1. معمولا احکام من در آوردی دیگری هست مثل سنگسار و کشتن مرتد که در قرآن اصلا وجود ندارد و فقط در سنت یافت میشود. طالبان و سلفی ها این احکام شیطانی را در قرآن نمیتوانند بیابند و در نتیجه میگویند که شما که حدیث و سنت را قبول نداری، چطوری نماز و روزه بجا میاوری! از روی کدام کتاب؟ معمولا این سوال نخ نما شده خیلی پرسیده میشود.

در جواب باید گفت که بخاری و مسلم و کاتبان سایر کتابهای حدیث گروههای دیگر قبل از نوشتن کتابشان، نماز و روزه را چطوری بجا می آوردند!؟ آنموقع که دویست سیصد سال از مرگ پیامبر گذشته بود. آنها چطوری نماز می خواندند؟ از روی کدام کتاب؟

 چرا باید این کتابهای حدیث که صحیح هم نامیده میشود، باید دو سه قرن بعد از مرگ پیامبر نوشته شود؟ آیا این حیله شیطان نیست برای اضافه کردن احکام شیطانی مثل سنگسار و کشتن مرتد و ... در کنار قرآن ؟

 

  1.  کاری که طالبان و گروههای مشابه با مردم انجام میدهند، نوعی جباریت است و به نوعی این گروهها میخواهند بر مردم و زندگی آنان مسلط باشند و بر زندگی آنها سیطره پیدا کنند.  نماز جماعت و روزه مردم به این گروهها چه ربطی دارد که در کار مردم دخالت میکنند! برای حکومت چند روزه دنیایی، جهنم را برای خود میخرند. خدا حتی به پیامبر میفرماید که ای پیامبر تو فقط پند دهنده ای و بر آنها زور نداری و تسلط نداری :

 

نحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَقُولُونَ وَمَا أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِجَبَّارٍ فَذَکِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ یَخَافُ وَعِیدِ ﴿۴۵﴾

ما به آنچه مى‏ گویند داناتریم و تو به زور وادارنده آنان نیستى پس به [وسیله] قرآن هر که را از تهدید [من] مى‏ ترسد پند ده (۴۵)

 

ذَکِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَکِّرٌ ﴿۲۱﴾پس تذکر ده که تو تنها تذکردهنده‏ اى (۲۱)

 

لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ ﴿۲۲﴾بر آنان تسلطى ندارى (۲۲)

 

طالبان با اسلحه بالای سر مردم می ایستند و به آنها تذکر میدهند، در حالیکه نوک اسلحه پر از فشنگ را رو به آنها گرفته اند! این واقعا مذهب مشرکین است و نه آن اسلامی که پر از رحمت و صلح و آرامش است. پیامبر محمد هیچوقت نسبت به مردم اینطوری نبود و او در مقام حتی یک پیامبر فقط هشدار دهنده بود و لاغیر. 

 

وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ ﴿۱۰۷﴾

و تو را جز رحمتى براى جهانیان نفرستادیم (۱۰۷)

 

 قُلْ إِنَّمَا یُوحَى إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ ﴿۱۰۸﴾

بگو جز این نیست که به من وحى مى ‏شود که خداى شما خدایى یگانه است پس آیا مسلمان مى ‏شوید (۱۰۸)

 

فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ آذَنْتُکُمْ عَلَى سَوَاءٍ وَإِنْ أَدْرِی أَقَرِیبٌ أَمْ بَعِیدٌ مَا تُوعَدُونَ ﴿۱۰۹﴾

پس اگر روى برتافتند بگو به [همه] شما به طور یکسان اعلام کردم و نمى‏ دانم آنچه وعده داده شده‏ اید آیا نزدیک است‏ یا دور (۱۰۹)

 

 

  1. شکستن ماههای حرام فقط کار مشرکین است. حمله بدون اینکه به آنها حمله ای شده باشد! خدای حکیم خیلی جالب حوادث را میچیند، طوری که گروههای ضد اسلام که به دروغ خود را مسلمان  مینامند، بالاخره خود را نشان میدهند و عقاید واقعی آنان بروز میکند. مثلا در ماه حرام حمله میکنند و ابتداءا جنگ راه می اندازند. در صدر اسلام هم، این دقیقا مشرکین بودند که در ماههای حرام، قولها و عهدها را میشکستند و حمله میکردند. چقدر شباهت با مشرکین صدر اسلام!!! هیچ مسلمان واقعیی قصد نابودی گروههای دیگر را نباید داشته باشد و در اسلام فقط دفاع مجاز است و لاغیر.

در صدر اسلام در زمان پیامبر، به کسانى که جنگ بر آنان تحمیل شده بود اجازه داده شد تا از خود دفاع کنند، چرا که مورد ظلم قرار گرفته‏ بودند. همان کسانى که بناحق از خانه ‏هایشان بیرون رانده شدند، آنها گناهى نداشتند جز اینکه مى گفتند پروردگار ما خداست. این نوع جنگ، تنها جنگی است که در اسلام مجاز است. زیرا در واقع این نوع جنگ ، به نوعی دفاع از خود است.

 

أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ ﴿۳۹﴾

به کسانى که جنگ بر آنان تحمیل شده رخصت [جهاد] داده شده است چرا که مورد ظلم قرار گرفته‏ اند و البته خدا بر پیروزى آنان سخت تواناست (۳۹)

 

 الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلَّا أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیرًا وَلَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ ﴿۴۰﴾

همان کسانى که بناحق از خانه ‏هایشان بیرون رانده شدند [آنها گناهى نداشتند] جز اینکه مى گفتند پروردگار ما خداست و اگر خدا بعضى از مردم را با بعض دیگر دفع نمیکرد صومعه ‏ها و کلیساها و کنیسه ‏ها و مساجدى که نام خدا در آنها بسیار برده مى ‏شود سخت ویران مى ‏شد و قطعا خدا به کسى که [دین] او را یارى مى ‏کند یارى مى‏ دهد چرا که خدا سخت نیرومند شکست‏ ناپذیر است (۴۰)

 

مشرکان قریش خانه و کاشانه مسلمانان را اشغال کرده بودند و آنان را از شهر مادرزادی خویش، مکه، بیرون کرده بودند.  تمام آیاتی که در مورد قتال در سوره های انفال و توبه آمده است، به علت مسائل دنیوی بوده است و نه بخاطر تغییر دین مشرکین. خدا هیچوقت دستور نفرموده است که مشرکان را بکشید تا مسلمان شوند! بلکه تمام جنگها بخاطر دفاع از خود بوده است. اما بعضی از مسلمانان در دفاع از خود کاهلی میکردند و نسبت به شرکت در آن تنبلی به خرج می دادند و به ظواهر دنیا چسبیده بودند و در اینجا از طرف خدا مورد عتاب قرار می گیرند که چرا در جنگی شرکت نمی کنید که حق شماست، برای دفاع از حق خودتان است.

 

وَإِنْ نَکَثُوا أَیْمَانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِی دِینِکُمْ فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لَا أَیْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنْتَهُونَ ﴿۱۲﴾

و اگر سوگندهاى خود را پس از پیمان خویش شکستند و شما را در دینتان طعن زدند پس با پیشوایان کفر بجنگید چرا که آنان را هیچ پیمانى نیست باشد که [از پیمان‏شکنى] باز ایستند (۱۲)

 

 أَلَا تُقَاتِلُونَ قَوْمًا نَکَثُوا أَیْمَانَهُمْ وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُمْ بَدَءُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ ﴿۱۳﴾

چرا با گروهى که سوگندهاى خود را شکستند و بر آن شدند که فرستاده [خدا] را بیرون کنند و آنان بودند که نخستین‏ بار [جنگ را] با شما آغاز کردند نمى ‏جنگید آیا از آنان مى‏ ترسید با اینکه اگر مؤمنید خدا سزاوارتر است که از او بترسید (۱۳)

 

از چند آیه بالایی و آیات دیگر سوره توبه و انفال متوجه خواهیم شد که دلایل جنگ پیامبر با مشرکین ، تغییر دین مشرکین نبوده است، بلکه تمام جنگها بخاطر مسائل دنیوی وحقوق اولیه یک انسان بوده است. آزادی بیان و آزادی استماع جزو حقوق اولیه هر انسانی است.

  • شکست عهد و پیمان از طرف مشرکین بود.
  • بیرون کردن پیامبر از مکه و او را از حق قانونی آزادی بیان محروم کردن.
  • آغاز جنگ از طرف مشرکین بوده است.
  • بیرون کردن مردم از مکه بخاطر اینکه به سخنان پیامبر محمد ایمان می آوردند و سخنان او را گوش میکردند.
  • به تاراج بردن اموال کسانی که از مکه اخراج شده بودند.
  • مسلمانان مکه را به شعب ابیطالب تبعید کردند و آنان را از حق شهروندی محروم کردند.
  • تعدادی دیگر مجبور شدند، خانه و کاشانه و وطن خویش را ترک کنند و به حبشه بروند.

براحتی میتوان با مطالعه قرآن متوجه شد که دلائل جنگهای پیامبر بخاطر دفاع از حقوق اولیه انسانی بوده است و نه بخاطر تغییر دین بوسیله شمشیر. اینکه می بینید پرچم کشوری مثل عربستان دارای شمشیر است؛ نشان از عدم فهم آنان از اسلام دارد.

اما در عوض پیامبر ، طور دیگری با مشرکین برخورد میکرد و با آنان بدرستی رفتار میکرد و هیچوقت آنان را از حقوق اولیه خویش منع نمیکرد. در حالیکه مشرکین هیچوقت به مسلمانان چنین فرصتی نمی دادند.

 

وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّى یَسْمَعَ کَلَامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا یَعْلَمُونَ ﴿۶﴾

و اگر یکى از مشرکان از تو پناه خواست پناهش ده تا کلام خدا را بشنود سپس او را به مکان امنش برسان چرا که آنان قومى نادانند (۶)

 

  1. پیامبر هیچوقت قصد نداشته است که با زور شمشیر، مردم را مسلمان کند و تمام جنگها بخاطر مسائل دنیوی بوده است. مشرکین پیامبر را از مکه اخراج کردند و به او آزادی تبلیغ پیام خدا را نمیدادند. پیامبر میتوانست بخاطر اخراج شدن از شهر خود با آنها بجنگد ولی او به مدینه مهاجرت کرد و نجنگید. اما مشرکین دست بردار نبودند. به همین خاطر پیامبر عده ای را به حبشه مهاجرت داد تا از خشونت جلوگیری کند. پیامبر محمد هیچگونه تمایلی نسبت به جنگ نداشت و از جنگ دوری میکرد. در نهایت با دستور مستقیم خدا ، مجبور به جنگ شدند. ما نمیتوانیم بدون در نظر گرفتن این آیات، آیات مربوط به مقاتله را به حمله معنا کنیم. در حالیکه قاتلوا در عربی از باب تفاعل است و به معنای حمله نیست، بلکه به معنای شرکت در یک جنگ است که طرف مقابل پیش آورده است. کسانی که از قرآن ایراد میگیرند، حداقل اگر به خدا ایمان ندارند، آزاده باشند و درست حسابی قرآن را مطالعه کنند، بعد قضاوت کنند؛ از یک فرد امین سوال کنند.

 

  1.  اصولا خدا دینی که بزور بر شما تحمیل شده باشد، را از شما قبول نمی کند. اگر شما در جامعه ای بسر می برید که دین بر شما تحمیل شده است، بهتر است که در روش خویش بازنگری کنید. زیرا آنچه که در نفس شما موثر است و باعث ارتقای نفس و روان شما میشود، دینی است که خودتان با عقل و تفکر انتخاب کرده اید. خدا نفس شما را محاسبه خواهد کرد و کاری به دین شناسنامه ای ندارد. جوامع زیادی در تاریخ بوده اند که مناسک دین آنان از طرق مختلف برای آنان اجباری شده بوده است ولی نسل درستی پرورش پیدا نکرده اند. مثلا شرکت در نماز جماعت اداره اجباری بوده است. اجبار در دین یعنی اینکه به تفکر و تعقل مردم توهین کنید تا نظر شما را قبول کنند. آنانرا کم عقل و بیفکر بدانید تا نظر شما را قبول کنند. خدا هیچوقت در قرآن این حق را به کسی نداده است تا که بزور اعتقادات خود را بر دیگران تحمیل کند. به همین خاطر خدا میفرماید: لا اکراه فی الدین

اما حدیث ذکر شده است که میگوید: من بدل دینه فاقتلوه

یعنی هر کس دینش را تغییر داد، بکشیدش! کاتبان حدیث  با این نوع احادیث، تمام زحمات 23 ساله پیامبر را بر باد دادند. پس پیامبر چرا طی بیست و سه سال، شب و روز پیامش را تبلیغ میکرد و آن را برای مردم می خواند. تا که مردم با تفکر و تعقل خویش قرآن و پیام خدا را بپذیرند و اگر کسی هم نمیپذیرفت، پیامبر با او کاری نداشت. اختیاری بودن دین در معنای دین نهفته است. دینی که اختیاری نباشد، دین خدا نیست و بلکه دین مشرکین است.  نهایت کار پیامبر با مشرکین این سوره است که جدایی است و خبری از جنگ نیست:

 

قُلْ یَا أَیُّهَا الْکَافِرُونَ ﴿۱﴾بگو اى کافران (۱)

 لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ ﴿۲﴾آنچه مى ‏پرستید نمى ‏پرستم (۲)

 وَلَا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ ﴿۳﴾و آنچه مى ‏پرستم شما نمى ‏پرستید (۳)

 وَلَا أَنَا عَابِدٌ مَا عَبَدْتُمْ ﴿۴﴾و نه آنچه پرستیدید من مى ‏پرستم (۴)

 وَلَا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ ﴿۵﴾و نه آنچه مى ‏پرستم شما مى ‏پرستید (۵)

 لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ ﴿۶﴾دین شما براى خودتان و دین من براى خودم (۶)

 

یعنی اگر کسی بعد از تذکرات و دلایل، دین شما را نپذیرفت، خاتمه کار اجبار نیست، بلکه کاملا اختیار است و جدایی. دیگر چه باید گفت به کسی که چنین جملات بی سر و تهی را به پیامبر نسبت داده است. قطعا چنین افرادی هیچوقت وارد بهشت نخواهند شد. با جملات بی سر و ته ، در طول 1400 سال، میلیونها نفر را به کشتن داده اند.

 

  1. دینی که اختیاری نباشد، دین خدا نیست و بلکه دین مشرکین است. این را براحتی میتوان از وقایع صدر اسلام فهمید. رفتار مشرکین با تازه ایمان آورندگان:
  • زور گفتن به تازه ایمان آورندگان جهت تغییر عقیده
  • اذیت کردن تازه ایمان آورندگان
  • محروم کردن آنان از حقوق ابتدایی
  • معامله نکردن با تازه ایمان آورندگان
  • ممنوع بودن آزادی بیان
  • ممنوع بودن آزادی عقیده
  • بیرون راندن تازه ایمان آورندگان از مکه و اخراج به شعب ابیطالب
  • مجبور کردن تازه ایمان آورندگان، آنطور که چاره ای جز مهاجرت به یک کشور دیگر مثل حبشه نداشتند
  • به تاراج بردن اموال و خانه های تازه ایمان آورندگان مکه
  • تحقیر کردن بردگان و فقرا بخاطر پذیرفتن عقیده توحید

حالا به نظر شما، اجبار در عقیده، راه و روش مشرکین است یا راه و روش پیامبر خدا؟

 

  1.  شاید این گفته را شنیده باشید که:

 در اصل دین اکراه نیست، شما مختارید هر دینی را انتخاب کنید ولی وقتی وارد اسلام شدید در انتخاب احکام اختیار ندارید!

جمله بالا یک استدلال شیطانی است و بطرز عجیبی شیادانه است. بنا بدلایل زیر:

  • اولا از نظر خدا فقط یک دین مورد قبول است و آن هم اسلام است. اما خدا برای پذیرش آن اجبار نمی کند. نه اینکه خدا دیگر ادیان من در آوردی را هم قبول داشته باشد. خدا برای پذیرش دین اجبار نمی کند ولی به این معنا نیست که خدا همه ادیان دیگر را هم قبول دارد. زیرا دین تمام پیامبران خدا ، اسلام بوده است.
  • اسلام دین دعوت و انذار است و نه دین اجبار. به همین خاطر در جای جای قرآن، خدا صفات انذار و بشارت را به رسولان نسبت داده است، اما هیچوقت صفت اجبار را برای رسولان بکار نبرده است.
  • کسی که دین را درک کرده باشد و منظور خدا از نزول دین را فهمیده باشد (که دقیقا باید اینطوری باشد)، به احکام آن هم عمل خواهد کرد و نیازی به اجبار هم نیست. و دقیقا در این حالت، عبادات باعث رشد نفس خواهد شد و به نفع آدمی تمام میشود.
  • دین بشارت میدهد، می ترساند، وعده میدهد تا که اجباری در کار نباشد.

 

وَقُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شَاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْیَکْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِینَ نَارًا أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا وَإِنْ یَسْتَغِیثُوا یُغَاثُوا بِمَاءٍ کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَاءَتْ مُرْتَفَقًا ﴿۲۹﴾

و بگو حق از پروردگارتان [رسیده] است پس هر که بخواهد بگرود و هر که بخواهد انکار کند که ما براى ستمگران آتشى آماده کرده‏ ایم که سراپرده ‏هایش آنان را در بر مى‏ گیرد و اگر فریادرسى جویند به آبى چون مس گداخته که چهره ‏ها را بریان مى ‏کند یارى مى ‏شوند وه چه بد شرابى و چه زشت جایگاهى است (۲۹)

 

 إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ إِنَّا لَا نُضِیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلًا ﴿۳۰﴾

کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده‏ اند [بدانند که] ما پاداش کسى را که نیکوکارى کرده است تباه نمى ‏کنیم (۳۰)

 

  • اگر اجبار در دین باشد، خدا خودش بهتر از هر کسی میتواند مردم را به آن اجبار کند و نیازی به جنگ و خونریزی هم نیست.
  • دین تمام پیامبران اسلام بوده است. از آدم تا الان، مسیحیان و یهودیان و  ... همگی دینشان اسلام بوده است ولی بمرور زمان از آن فاصله گرفتند. همانطور که مسلمانان فعلی از دین اسلام فرسنگها فاصله دارند. هر دینی که پیامبری از طرف خدا آن را آورده باشد، اسلام است. آخرین احکام بدون تحریف این دین هم در قرآن نازل شده است.
  • این گفته که: اصل دین را قبول کردید، باید احکام آن را هم بپذیری و اجباری است؛ به نوعی تله است. یعنی وقتی کسی دین اسلام را پذیرفت، به نوعی در تله افتاده است! خدا نیازی به تله گذاری در دین ندارد. کسی که دیندار میشود، باید خودش به این نتیجه برسد که احکام خدا را اجرا کند و برای پیشبرد روان خویش آن را اجرا نماید. در ضمن پذیرفتن اسلام آنطوری نیست که در احادیث ذکر شده است و اصولا فرآیند اسلام آوردن جور دیگری است.
  • فرآیند اسلام آوردن نیازی به مراسم خاصی ندارد و اصولا اینطور اسلام آوردن با اصل دین منافات دارد.
  • اگر در اصل دین گفته شده باشد که در دین اسلام هیچ اجباری نیست؛ آیا باز هم احکام آن اجباری است؟!
  • شما نمیتوانید کسی را مجبور به روزه گرفتن و نماز خواندن کنید، مادام که خودش بخواهد. زیرا این احکام بصورت اجباری بیفایده اند و اصولا ماهیت این عبادات غیر اجباری است. نماز اجباری، دیگر اسمش نماز نیست، بهتر است یک اسم دیگر غیر از نماز برایش انتخاب کنید.
  •  مورد قصاص یک فرآیند دیگر است و یک حکم دوطرفه است. اگر کسی فرد دیگری را بکشد، باید قصاص شود و این حکم متعلق به جوامع دیگر هم هست. جالب است که حتی در چنین مواردی مثل قتل، خدا بخشش و گذشت از قاتل را پیشنهاد میدهد. آنوقت به نظر شما واقعا خدا برای روزه خواری شلاق در نظر میگیرد! آیا این احکام من در آوردی شیطانی نیست؟
  •  اما روزه یک حکم دو طرفه نیست و کسی نمیتواند بگوید که روزه خواری دیگران من را اذیت میکند! اگر روزه خواری دیگران شما را اذیت میکند، بهتر است که شما آنجا را ترک کنید. بندگان خداى رحمان کسانى‏ اند که روى زمین به نرمى گام برمى دارند و چون نادانان ایشان را طرف خطاب قرار دهند به ملایمت پاسخ مى‏ دهند. بندگان خدای رحمان، عقاید خود را بر دیگران تحمیل نمی کنند. اما بندگان شیطان، عقاید خویش را بر دیگران تحمیل میکنند.

 

وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا ﴿۶۳﴾

و بندگان خداى رحمان کسانى‏ اند که روى زمین به نرمى گام برمى دارند و چون نادانان ایشان را طرف خطاب قرار دهند به ملایمت پاسخ مى‏ دهند (۶۳)

 

  •  در ضمن روزه اینچنینی قابل قبول نیست. زیرا این جور توقعات از دیگران نشانه خوبی نیست و نشان از غرور و تکبر دارد. یا کسی که بالای اتاق کارش مینویسد، بدون وضو وارد نشوید!؛ این افراد در ظاهر نماز میخوانند ولی غرور و تکبرشان را تا حد بسیار زیادی فربه کرده اند و نماز آنان اصلا نماز نیست.
  • این که کسی دیگر بتواند ، عده ای را مجبور به نماز خواندن و روزه گرفتن کند؛ خودش بر ضد ماهیت دین است و چنین کسانی در دین تعریف نشده اند و اصولا در مذهب خدا چنین افرادی وجود ندارند. و اگر کسی چنین ادعایی کند، برخلاف خدا سخن گفته است و خودش را شریک احکام خدا قرار داده است.
  • حتی در اجبار دین کار بجایی کشید که یک عده ، سلایق خود را به نام دین بر مردم تحمیل کردند. مثلا ریش گذاشتن را اجباری کردند و عده ای دیگر آمدند و گفتند که هر نوع ریشی قابل قبول نیست. باید ریش شکل خاصی باشد!
  • در زمان پیامبر، تعداد افرادی بوده اند که ظاهرا مسلمان بودند ولی نماز و روزه بجا نمی آوردند. اما خدا برای آنها مجازات در نظر نگرفت و فقط از مجازات اخروی، آنان را ترساند. پیامبر هم آنان را مجبور نکرد.
  • بعضی از مسلمانان، با کمال جسارت میگویند که آیه لا اکراه فی الدین توسط آیات دیگر نسخ شده است! این نوع تفکرات که نشات گرفته از حدیث و سنت است، در کتب حدیث بسیار معمولی است.

 

  1. شما حق نداری بخاطر ایمان خودت، آزادی دیگران را بگیری. چرا باید عبادت تو درگیر و وابسته به روزه خواری دیگران باشد! تو که تقوا نداری و چشمان خود را حفظ نمی کنید، چرا به حجاب دیگران گیر میدهید! چرا ایمان تو وابسته به زور گفتن به دیگران است!

پس چرا خدا دستور میدهد که ای زنان و مردان چشمان خود را حفظ کنید و دیده فرو نهید.

قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَیَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِکَ أَزْکَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا یَصْنَعُونَ ﴿۳۰﴾

به مردان با ایمان بگو دیده فرو نهند و پاکدامنى ورزند که این براى آنان پاکیزه‏ تر است زیرا خدا به آنچه مى کنند آگاه است (۳۰)

 

 خدا در آیه بالایی ابتدا میفرماید که چشمان خود را حفظ کنید بعد میفرماید پاکدامنی ورزید. یعنی بخاطر زور نگفتن به دیگران بهترین حالت این است که چشمان خود را حفظ کنید و پاک نگه دارید تا اگر رفتار دیگران شما را اذیت میکند، نبینید. اینکه توقع داشته باشید که در یک جامعه بزرگ همگی بر طبق ایده شما فکر و رفتار کنند، تکبر و خودخواهی بزرگی است.

بی حجابی و روزه خواری اگر چهره جامعه را خراب میکند، شما با زور نمیتوانید آن را درست کنید. باید دنبال ریشه گشت. وقتی کسی روزه نمی گیرد و نماز نمی خواند و یا حجاب را رعایت نمیکند؛ در اصل دین مشکل دارد و هنوز نمیداند ماجرا چیست. بنابراین اجبار بی معناست. شما اگر نگران چهره جامعه هستید، باید بدانید که چهره دینداران با اجبار دیگران به احکام دینی کاملا خراب میشود و افراد، دیندار متکبر و خودخواه را الگوی خویش قرار نمیدهند.

 

  1.  مدارس حجاب را برای دختر بچه دبستانی الزامی کرده، و سپس برای همان بچه در سن نه سالگی برای او جشن تکلیف می گیرند! این بچه که حتی نمیداند که سن تکلیف چیست، چطوری دین را بشناسد. آیا بهتر نیست که آن بچه ابتدا با اصول دین و خداپرستی آشنا شود.آن بچه باید ابتدا با خدا آشنا شود، تا مفهوم عبادات را درک کند و خودش به دلخواه خویش دنبال آن برود تا اختیاری قبولش کند و به این طریق تا آخر عمرش، نماز را ترک نکند.

 

  1. ممکن است که بعضی بگویند که خدا در قرآن به پیامبر دستور میدهد که ای پیام به خانواده ات امر کن که نماز بجا آورند.

 

وَأْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلَاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَیْهَا لَا نَسْأَلُکَ رِزْقًا نَحْنُ نَرْزُقُکَ وَالْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَى ﴿۱۳۲﴾

و کسان خود را به نماز فرمان ده و خود بر آن شکیبا باش ما از تو جویاى روزى نیستیم ما به تو روزى مى‏ دهیم و فرجام [نیک] براى پرهیزگارى است (۱۳۲)

 

برای روشن شدن موضوع بهتر است که امر به معروف و نهی از منکر را در قرآن بررسی کنیم:

  • بر طبق تفسیر گروههای حدیثگرا از آیات امر به معروف و نهی از منکر:

باتوم را رو به فرد گرفته و بزور او را بازخواست کنید که چرا نماز جماعت نمیرود و یا چرا روزه خواری میکند. و یا اینکه به فرد پرخاشگری شود و...

 

با قاطعیت تمام میتوان گفت که این همان روش مشرکین است. امر به معروف و نهی از منکر به معنای زور گفتن واجبار کردن نیست.

  • فرض کنید بچه ات نماز نمی خواند و یا روزه نمی گیرد؛ تنها راهی که او را به سمت نماز بکشانی این است که روی او تاثیر بگذاری و  او را موعظه کنید. قطعا نمیتوانید او را به زور وادار کنید تا که روزه بگیرد. اما یک روش غلط هم هست و آن این است که آب و غذا را بر او منع کنید و یا او را زندانی کنید!!
  • شما خانواده تان را میتوانید در مورد دین نصیحت کنید و ممکن است بخاطر اعتماد به شما و علاقه خانوادگی، نصیحت شما را گوش کنند. اما این مورد برای کسی که نمیشناسید جواب نمیدهد. خدا حتی به پیامبر میفرماید که ای پیامبر خانواده ات را به نماز امر کنید او نمیفرماید که ای پیامبر مردم را به نماز امر کنید. این نشان میدهد که اجبار در دین حتی برای پیامبر هم ممکن نبوده است.
  • این که در قرآن دستور به انجام عبادات دینی مثل نماز داده شده است، امر پیامبر نیست، بلکه این موارد دین را خدا خودش امر میکند. پیامبر فقط ابلاغ میکند. امر به دین با امر به معروف فرق میکند. هر چند خدا، امر و نهی دینی را توسط پیامبر ابلاغ میدارد ولی اجبار نمی کند.
  •  امر به معروف و نهی از منکر حتی بین جوامع غیر دینی هم وجود دارد. شما اگر به کشورهای غیر دینی سفر کرده باشید، می بینید که مردم آنجا جهت رعایت معروفهای جامعه خویش، با هم دیگر مصالحه کرده اند و امور معروف جا افتاده است. مثلا در بعضی کشورها نمیتوانید در فضای بسته عمومی سیگار بکشید و این ربطی به دین ندارد و یک امر عرفی است. اینها توافقاتی است که خود آن جوامع با هم دیگر کرده اند .
  • حالا شما شاید بتوانید به بچه ات زور بگویید ولی به کس دیگری نمیتوانید زور بگویید. پس امر به معروف و نهی از منکر همان موعظه حسنه است.
  • لطفا آیه زیر را نگاه کنید. ابتدا میفرماید که خدا به دادگرى و نیکوکارى و بخشش به خویشاوندان فرمان مى‏ دهد (یَأْمُرُ)  و از کار زشت و ناپسند و ستم باز مى دارد(یَنْهَى)؛ اما در پایان آیه میفرماید که خدا اینچنین شما را اندرز میدهد (یعظکم)

 

إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِیتَاءِ ذِی الْقُرْبَى وَیَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ وَالْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ ﴿۹۰﴾

در حقیقت ‏خدا به دادگرى و نیکوکارى و بخشش به خویشاوندان فرمان مى‏ دهد و از کار زشت و ناپسند و ستم باز مى دارد، اینطوری خدا به شما اندرز مى‏ دهد باشد که پند گیرید (۹۰)

 

خود خدا که خالق ماست و قادر و توانای مطلق است، در پایان امر و نهی هایش، میفرماید که خدا شما را نصیحت و اندرز میدهد. پس چگونه است که عده ای خدانشناس، به بهانه امر به معروف و نهی از منکر به مردم زور میگویند!!! و دین خدا را خراب میکنند!

  • در جای دیگری خدا میفرماید که اسماعیل خانواده اش را به نماز و زکات امر میکند.

 

وَکَانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَاةِ وَالزَّکَاةِ وَکَانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِیًّا ﴿۵۵﴾

و خاندان خود را به نماز و زکات فرمان مى‏ داد و همواره نزد پروردگارش پسندیده[رفتار] بود (۵۵)

 

نکته جالب این آیه آن است که اسماعیل خانواده اش را هم به نماز و هم به زکات امر میکند. امر کردن به زکات چطوری است؟ آیا اسماعیل از خانواده اش بزور زکات اموالشان را میگرفت؟! یا به زور آنان را وادار میکرد که زکات دهند! قطعا اینطوری نبوده است. اسماعیل خانواده اش را به نماز و زکات با دلیل و برهان راهنمایی و موعظه میکرد.

  • خدا میفرماید که نماز آدمی را از فحشاء و منکر باز میدارد.

 

اتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ وَلَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ ﴿۴۵﴾

آنچه از کتاب به سوى تو وحى شده است بخوان و نماز را برپا دار که نماز از کار زشت و ناپسند باز مى دارد و قطعا یاد خدا بالاتر است و خدا مى‏ داند چه مى ‏کنید (۴۵)

 

نماز چطوری میتواند نهی از فحشاء و منکر کند؟

نمازی که در آن خدا یاد شود و از ته قلب برای خدا بجا آورده شود؛ چنان تاثیری در آدمی میگذارد که آن فرد دیگر دنبال فحشاء و منکر نمی رود. به همین راحتی، خدای حکیم معنای نهی از منکر را برای ما مشخص کرده است. نهی از منکر یعنی تاثیرگذاری مثبت در طرف مقابل جوری که طرف از کرده خویش پشیمان شود. همانطور که نماز بجا و درست، چنین تاثیری در بازداشتن از منکر دارد.

  • براساس آیه بالایی، نکته مهمی اثبات میشود. آن هم این است که نماز خودش نهی از منکر میکند و چنین نقشی دارد.  پس دستورات دینی خودشان امر و نهی میکنند و یک پله بالاتر از معروفها هستند. بنابراین طبیعی است که نماز نباید اجباری باشد. زیرا دین وقتی میتواند نقش بازدارنده داشته باشد که اختیاری باشد و بالاجبار نباشد. نماز به عنوان یک امر دینی، نهی از منکر میکند. این یعنی نماز یک مرتبه بالاتر از منکر است و براحتی میتوان نتیجه گرفت که امر به دین امکان پذیر نیست و دین با معروف فرق میکند. فقط خداست که به دین امر میکند. حتی پیامبر کارش فقط ابلاغ دین است و لاغیر.
  • جای دیگری خدا میفرماید که در بسیاری از نجواهای درگوشی مردم خیری نیست مگر کسی که به این طریق به کار پسندیده و صلح امر کند (أَمَرَ).

 

لَا خَیْرَ فِی کَثِیرٍ مِنْ نَجْوَاهُمْ إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلَاحٍ بَیْنَ النَّاسِ وَمَنْ یَفْعَلْ ذَلِکَ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا ﴿۱۱۴﴾

در بسیارى از رازگوییهاى ایشان خیرى نیست مگر کسى که [بدین وسیله] به صدقه یا کار پسندیده یا سازشى میان مردم فرمان دهد و هر کس براى طلب خشنودى خدا چنین کند به زودى او را پاداش بزرگى خواهیم داد (۱۱۴)

 

کسی که درگوشی با فرد دیگری صحبت میکند، چطوری میتواند دیگران را امر و نهی کند. در واقع منظور آیه این است که غیبت نکنید و حرفهای نادرست نزنید بلکه حرف درست بزنید و بین مردم صلح برقرار کنید و خدا این را  امر به معروف می نامد. خدا عمل صالح و نیک و درست را نوعی امر به معروف می نامد.

 

  1. حدیث از احمد حنبل نقل شده است که :

 

من مات علی الاسلام و السنه، مات علی الخیر کله

یعنی هر کس بر اسلام و سنت بمیرد، کل خیرها را بدست آورده است.

 

سلف گذشته حتی حاضر نبودند که ببینند که مردم طور دیگری فکر کنند. آنها فکر میکردند که قرآن فقط برای آنها نازل شده است. غرور و تکبر باعث شد که مردم را فقط از کانال خویش راهنمایی کنند. به همین خاطر این حدیث میگوید که اسلام و سنت ! یعنی اسلامی که در سنت تعریف شده است قابل قبول است و لاغیر!

اسلامی که در سنت تعریف شده است، اکنون طالبان و دواعش اجرا میکنند و خاورمیانه را گرفتار کرده اند. ولی جالب است که خدا همین نکته را در آیه زیر میفرماید ولی فقط از اسلام و مسلمان بودن حرف میزند و نه از سنت.

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ ﴿۱۰۲﴾

اى کسانى که ایمان آورده‏ اید از خدا آن گونه که حق پرواکردن از اوست پروا کنید و زینهار جز مسلمان نمیرید (۱۰۲)

 

خدا میفرماید دزدی نکنید، سنت میگوید ریش بگذارید. خدامیفرماید لا اکراه فی الدین، سنت می گوید من بدل دینه قتلوه و ...

جالب است که گروههای سنت گرا همیشه دستمایه و آلت دست قدرتهای دیگر هستند. مخفیانه و غیر مخفیانه مواد مخدر خرید و فروش میکنند. اکثرا  اجیر شده گروههای دیگر هستند. آدم کشتن برایشان مثل آب خوردن است. در حالیکه خدا میفرماید که کشتن یک انسان مثل کشتن تمام انسانهای دیگر است. بطرز عجیبی و بدون اینکه خود بدانند رفتار و اعمال و گفتار گروههای سنت گرا ، ضد قرآن از آب در می آید. مثلا در ماههای حرام جنگ میکنند. لا اکراه فی الدین را قبول ندارند. خرید و فروش مواد مخدر انجام میدهند. به مردم زور میگویند. مردم از آنها می ترسند. جان مردم از دست آنها در امان نیست و ...

در حالیکه خدا به پیامبر محمد می فرماید که:  وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ

این یعنی پیشفرض تمام پیام پیامبر محمد، براساس رحمت و صلح بوده است و نه براساس خشونت و جبر و جنگ.

 

  1. نماز جمعه ای که برگزار میشود، هیچ ربطی به دین خدا ندارد، زیرا در این نمازها ، خطبه های دیکته شده و سیاسی خوانده میشود و ربطی به تقرب به خدا ندارد؛ بیشتر مربوط به تقرب به حکومتها و والیان است نه تقرب به خدا. نماز جماعتی موثر است که تاثیر پذیر از قدرتها و حکومتها و گروهها نباشد و حرف قرآن زده شود و نه حرف این مجموعه ها. همانطور که در سوره جمعه هم می فرماید که : نماز جمعه برای یاد آوری و ذکر خداست و در ادامه میفرماید که بیع و خرید و فروش و سایر مسائل دنیوی و سیاسی را رها کنید. واقعیت این است که حکومت و سیاست مربوط به مسائل دنیوی است. به همین خاطر عده ای مثل طالبان و امثالهم برای حکومت چند روزه دنیایی، دارند مردم را میکشند و خودشان را مغضوب خدا قرار میدهند.

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نُودِیَ لِلصَّلَاةِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَى ذِکْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَیْعَ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿۹﴾

اى کسانى که ایمان آورده‏ اید چون براى نماز جمعه ندا درداده شد به سوى ذکر خدا بشتابید و داد و ستدهای دنیوی را واگذارید اگر بدانید این براى شما بهتر است (۹)

 

  1. حکومتها احساس وظیفه میکنند در قبال دین دارکردن مردم؛ در نتیجه مردم را به طرف ریا و تظاهر سوق میدهند. وقتی مردم در سیستم حکومتی براساس ظواهر دین ارتقاء یابند، در نتیجه نماز این افراد به ریا تبدیل میشود و برای همیشه نمازشان بی اثر میشود. آنوقت نماز نمیتواند آنها را از منکرات دور کند و جامعه پر از فساد میشود.

پیروی از سنت در این سالها نشان داد که سنتهای مذهبی و فرهنگی گذشتگان هیچوقت راهگشا نیست و نمیتواند جای قرآن را بگیرد. این سنتها فقط قرآن را محدود میکنند. وقتی با عینک سنت، قرآن را نگاه کنید، دیگر نمیتوانید مفهوم حجاب ، مفهوم آیه لا اکراه فی الدین را بفهمی. حکومتها حق ندارند که مردم را به زور به بهشت ببرند ، هر چند این راههایی که حکومتها نشان میدهند، به بهشت نمیرسد. حتی اگر راه بهشت هم همان باشد، کسی حق اجبار ندارد.

آنچیزی که قرآن در مورد احکام میگوید با آنچیزی که سنتها میگویند بسیار متفاوت است. مثلا حجاب صد سال پیش مردم با امروز بسیار متفاوت است. در حالیکه قرآن همان قرآن است و آیه حجاب تغییر نکرده است. اما این حدیثها و سنتها هستند که هر بار یک حدیث انتخاب میشود. حتی حجاب خانواده های فقیهان که خودشان قانون حجاب را تعیین میکنند با صد سال پیش کامل فرق دارد. این است که خدا میفرماید که کتب حدیث هر چیزی در آن یافت میشود و میتوان هربار یکی را انتخاب کرد. در واقع کتب حدیث به معنای واقعی ریاکارانه است.

 

أَمْ لَکُمْ کِتَابٌ فِیهِ تَدْرُسُونَ ﴿۳۷﴾

یا شما را کتابى هست که در آن فرا مى‏ گیرید (۳۷)

 

 إِنَّ لَکُمْ فِیهِ لَمَا تَخَیَّرُونَ ﴿۳۸﴾

که هر چه را برمى‏ گزینید براى شما در آن خواهد بود (۳۸)

 

  1.  قرآن برای سنگدلی نازل نشده است. وقتی شما از وجهه زور و یا حکومتی حکمی را به مردم تحمیل کنید، سنگدل هستید. خدا قرآن را برای سنگدل بودن نازل نفرموده است. اگر قرار بر اجبار بود، قدرت خدا از هرکسی بیشتره و خیلی راحت همه مردم را به راه راست می آورد.

 

مَا أَنْزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى ﴿۲﴾

قرآن را بر تو نازل نکردیم تا به رنج افتى (۲)

 

إِلَّا تَذْکِرَةً لِمَنْ یَخْشَى ﴿۳﴾

جز اینکه براى هر که مى‏ ترسد پندى باشد (۳)

 

کسانی که زور میگویند به نوعی خود را جای خدا قرار داده اند و فرعونیت خود را اثبات میکنند.

 

  1.  در قرآن، آخرین کتاب آسمانی، عمل سنگسار پنج بار ذکر شده است که در هر پنج مورد، مومنان بوسیله کافران سنگسار میشوند.

 

الُوا إِنَّا تَطَیَّرْنَا بِکُمْ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّکُمْ وَلَیَمَسَّنَّکُمْ مِنَّا عَذَابٌ أَلِیمٌ ﴿۱۸﴾

پاسخ دادند ما [حضور] شما را به شگون بد گرفته‏ ایم اگر دست برندارید سنگسارتان مى ‏کنیم و قطعا عذاب دردناکى از ما به شما خواهد رسید (۱۸)

 

بطرز عجیبی ، گروه مشرکین در قرآن ، با خشونت و پرخاشگری و کشتن و سنگسار قرین شده اند. دین خدا عاری از هرگونه عملیات شیطانی است. کشتن و دستگیر کردن مخالفان عقیدتی، کار مشرکین و معاندین خداست. طالبان و گروههای مشابه نمیتوانند از آیات قرآنی فرار کنند؛ در قرآن مثالهایی از گروه های مشابه آورده شده است.

 

  1. تمام پیامبران از اول خلقت تابحال، تنها یک نام بر دین خود و بر خود گذاشته اند و آن هم اسلام و مسلمان است. باور ندارید آیات قرآن را ببینید. مسیحی و یهودی و شیعه و سنی و ... بعدا نامگذاری شده اند.

 

[2:128] رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِنَا أمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ وَأرِنَا مَنَاسِکَنَا وَتُبْ عَلَیْنَا إنَّکَ أنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ

[2:128]  "پروردگار ما، ما را از تسلیم شدگان خود قرار بده و بگذار از نسل ما امتی پدید آید که به تو تسلیم باشد. آداب دینمان را به ما بیاموز و توبه ما را بپذیر. تویی آمرزنده، مهربانترین.

 

[6:163] لَا شَرِیکَ لَهُ وَبِذَلِکَ أُمِرْتُ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ

[6:163]  "او شریکی ندارد. این است آنچه که به من امر شده است تا به آن ایمان بیاورم و من پیشگام تسلیم شدگانم."

 

[10:84] وَقَالَ مُوسَى یَقَوْمِ إنْ کُنْتُمْ ءامَنْتُمْ بِاللَّهِ فَعَلَیْهِ تَوَکَّلُوا إنْ کُنْتُمْ مُسْلِمِینَ

[10:84]  موسی گفت: "ای قوم من، اگر شما واقعا به خدا ایمان آورده اید، پس به او اعتماد کنید، اگر حقیقتا از تسلیم شدگان هستید."

 

[27:91] إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هَذِهِ الْبَلْدَةِ الَّذِى حَرَّمَهَا وَلَهُ کُلُّ شَىْءٍ وَأُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنْ الْمُسْلِمِینَ

[27:91]  به من فقط امر شده است که پروردگار این شهر را پرستش کنم- او آن را عبادتگاهی امن قرار داد- و او صاحب همه چیز است. به من امر شده است تا تسلیم شده باشم.

 

[41:33] وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَلِحًا وَقَالَ إِنَّنِى مِنْ الْمُسْلِمِینَ

[41:33]  چه کسی می تواند بهتر از آن که به سوی خدا دعوت می کند، سخن بگوید، اعمال پرهیزکارانه انجام می دهد و می گوید: "من یکی از تسلیم شدگان هستم؟"

 

[22:78]  وَجَهِدُوا فِى اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَکُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِى الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرَهِیمَ هُوَ سَمَّکُمْ الْمُسْلِمینَ مِنْ قَبْلُ وَفِى هَذَا لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهِیدًا عَلَیْکُمْ وَتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ فَأَقِیمُوا الصَّلَوةَ وَءاتُوا الزَّکَوةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَکُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِیرُ

[22:78]  در راه خدا آنچنان که باید، کوشش کنید. او شما را انتخاب کرده است و در تکالیف دینتان هیچ گونه سختی برای شما قرار نداده است- دین پدرتان ابراهیم. اوست که در اصل شما را "تسلیم شدگان" نامید. پس، رسول شاهدی باشد در میان شما و شما شاهدی باشید در میان مردم. بنابراین، نمازها (ارتباط با خدا) را بر پا دارید و زکات (انفاق واجب) را بدهید و به خدا متوسل شوید؛ اوست مولای شما، بهترین مولا و بهترین پشتیبان.

 

  1. پدر و مادر کسانی هستند که بچه را به دنیا می آورند و او را  بزرگ میکنند و تمام عمر خود را در جهت ارتقاء بچه شان صرف میکنند. آنان از حس پدر و مادری میتوانند استفاده کنند و روی بچه خود تاثیر مثبت بگذارند و او را به سمت درست رهنمون شوند. اما گروه طالبان و سایر طلبه ها چه نسبتی با سایر مردم دارند که دارند برای مردم خط و نشان میکشند؟ آیا تافته جدا بافته اند؟ آیا خدا به آنها مجوز داده است؟ تمام مستکبرین تاریخ وقتی به این جای مساله میرسند، جهت توجیه استکبار خویش، خود را به خدا نسبت میدهند و یا خود را الهه مینامند! فرعون و نمرود نمونه چنین افرادی بودند که مردم را زیر چنگ خویش داشتند و به آنها جهت منافع خویش امر و نهی میکردند. در حالیکه در امر به معروف و نهی از منکر ، تاثیر گذاری مطرح است و نه اجبار و زور. در آیه قرآن آمده است که نماز آدمی را از فحشا و منکر نهی میکند. نماز با تاثیر گذاشتن در افراد میتواند آنان را از فحشاء و منکر دور کند. نماز که زور و اجبار نمیکند. این آیه مثال بسیار خوبی است جهت تعریف امر بمعروف و نهی از منکر.

 

  1.  خدای مهربان در جای جای قرآن ، برای گفته هایش استدلال میاورد. مثلا خدا جهت اثبات معاد، مثال سبز شدن گیاهان در بهار و مرگ آنان در زمستان را میاورد. زیرا که قرآن منطقی صحبت میکند و هر چیزی را خیلی ساده ثابت میکند. منطق خدا اثبات محور است. خدا سفسطه نمیکند و دلایل خدا بسیار ساده و کاراست.

 

یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَیُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَیُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَکَذَلِکَ تُخْرَجُونَ ﴿۱۹﴾

زنده را از مرده بیرون مى ‏آورد و مرده را از زنده بیرون مى ‏آورد و زمین را بعد از مرگش زنده مى‏ سازد و بدین گونه [از گورها] بیرون آورده مى ‏شوید (۱۹)

 

خدایی که در قرآن برای هر چیزی دلیل میاورد و آن را ثابت میکند، چطوری به زور اسلحه و شمشیر دیگران را به اسلام وادار میکند!؟ خدا در خیلی از آیات، در مقابل مشرکین تحدی کرده و برهان و دلیل طلب میکند. غیر ممکن است که خدا به زور بخواهد کسی را به دین وادار کند. بیشتر کسانی که اسلام را دین جنگ میدانند، آیه زیر را مثال میاورند و ایراد میگیرند که چرا خدا به پیامبر دستور جنگ میدهد؟ همانطور که می بینیم، اسلام ستیزان از این آیه ها نتیجه میگیرند که اسلام دین جنگ است و طالبان و امثالهم آن را اجرا میکنند. اسلام ستیزان و طالبان دو روی یک سکه اند. یکی تئوری مطرح میکند و دیگری عملی، تئوریهای اسلام ستیزان در مورد اسلام را اجرا میکنند. بهتر است که این آیه و چند آیه بعدش را بررسی کنیم تا ببینیم واقعا خدا قصد حذف فیزیکی کفار را دارد!

 

یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ ﴿۷۳﴾

اى پیامبر با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنان سخت بگیر و جایگاهشان دوزخ است و چه بد سرانجامى است (۷۳)

 

جهت توضیح آیه ابتدا باید طریقه و زمان استفاده افعال عربی را بفهمیم. در عربی وقتی از افعال در باب مفاعله یا تفاعل استفاده میشود، به معنای یک کار چند جنبه و  مشارکتی است.

آیه ی قرآنی:﴿ قاِتلوا فی سبیل الله الذینَ یُقاتِلونکم

ترجمه: در راه خدا پیکار کنید با کسانی که با شما پیکار میکنند. 

خدا میفرماید: یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ (ای پیامبر با کفار و منافقین جهاد کن)

خدا از فعل جاهد استفاده کرده است و این نوع فعل از نوع افعال مشارکتی است و استفاده از آن به خیزشی از طرف مقابل نیاز دارد. یعنی وقتی خدا میفرماید قاتلوا و یا جاهدوا ؛ دقیقا به این معناست که با کسانی پیکار و جهاد کنید که علیه شما پیکار میکنند. آیات بعدی این آیه ثابت میکند که منظور حذف فیزیکی کافران و منافقین نیست. لطفا نگاه کنید:

 

یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ مَا قَالُوا وَلَقَدْ قَالُوا کَلِمَةَ الْکُفْرِ وَکَفَرُوا بَعْدَ إِسْلَامِهِمْ وَهَمُّوا بِمَا لَمْ یَنَالُوا وَمَا نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْنَاهُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ فَإِنْ یَتُوبُوا یَکُ خَیْرًا لَهُمْ وَإِنْ یَتَوَلَّوْا یُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ عَذَابًا أَلِیمًا فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَمَا لَهُمْ فِی الْأَرْضِ مِنْ وَلِیٍّ وَلَا نَصِیرٍ ﴿۷۴﴾

به خدا سوگند مى ‏خورند که [سخن ناروا] نگفته‏ اند در حالى که قطعا سخن کفر گفته و پس از اسلام آوردنشان کفر ورزیده‏ اند و بر آنچه موفق به انجام آن نشدند همت گماشتند و به عیبجویى برنخاستند مگر [بعد از] آنکه خدا و پیامبرش از فضل خود آنان را بى ‏نیاز گردانیدند پس اگر توبه کنند براى آنان بهتر است و اگر روى برتابند خدا آنان را در دنیا و آخرت عذابى دردناک مى ‏کند و در روى زمین یار و یاورى نخواهند داشت (۷۴)

 

وَمِنْهُمْ مَنْ عَاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتَانَا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَکُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِینَ ﴿۷۵﴾

و از آنان کسانى‏ اند که با خدا عهد کرده‏ اند که اگر از کرم خویش به ما عطا کند قطعا صدقه خواهیم داد و از شایستگان خواهیم شد (۷۵)

 

فَلَمَّا آتَاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَتَوَلَّوْا وَهُمْ مُعْرِضُونَ ﴿۷۶﴾

پس چون از فضل خویش به آنان بخشید بدان بخل ورزیدند و به حال اعراض روى برتافتند (۷۶)

 

همانطور که در آیات میبینید، خدا کافران و منافقان را به حال خود رها کرده است و میفرماید: خدا آنان را در دنیا و آخرت عذابى دردناک مى ‏کند و در روى زمین یار و یاورى نخواهند داشت.

خدا نه تنها دستور حذف آنها را نمی دهد، بلکه وعده زندگیی پر از درد و عذاب در این دنیا به آنها میدهد و حتی میفرماید که در روی زمین یار و یاوری نخواهند داشت. این یعنی اینکه خدا قصد حذف فیزیکی کافران را ندارد. تازه این آیه در مورد کافرانی صحبت میکند که به مسلمانان حمله کرده و آنان را از خانه و کاشانه خویش آواره کرده اند.

جهت درک این آیات باید خود را جای پیامبر و سایر مسلمانان بگذارید. عده ای شما را از خانه و کاشانه خویش آواره کرده اند. به زن و فرزندان شما قصد تعرض دارند و شما و خانواده ات به یک شهر دیگر فرار کرده اید و تمام اموال خود را برای آنها جا گذاشته اید. در این حالت آنها باز هم برای شما دسیسه چینی میکنند و سعی در نابودی شما دارند و در یک شهر دیگر هم دست بردار نیستند. عده ای منافق هم برای شما نقشه می چینند و گاه و بیگاه به کاروان شما و به خانه شما تعدی میکنند.

جالب است که خدا در این حالت فقط دستور دفاع داده است و فرموده است قاتلوا. یعنی جنگ در حالتی که طرف مقابل هم میجنگد و قصد جنگ دارد. و این دقیقا همان دفاع مشروع است. این آیات نشان میدهد که خدا بسیار مهربان و بخشنده است و دین خدا به هیچ عنوان زورکی نیست.

 

  1. آنچه که از آیات جهاد مشخص میشود این است که پیامبر به جهاد دستور نمیدهد و بلکه خدا به جهاد دستور میدهد.  پیامبر و مومنان جهاد را بدون دستور خدا بر نمیگزینند. زمانی پیامبر و سایر مسلمانان در مکه تنها بودند و تنها کاری که میکردند ، فقط تبلیغ پیام بود. اما مشرکان آن را نتوانستند تحمل کنند و آنان را اذیت میکردند، بعد از آن ، پیامبر و مسلمانان به شعب ابیطالب پناه بردند. بعد از آن تعدادی از مسلمانان به حبشه پناهنده شدند. آنها از برگشت به وطن نا امید شدند، در نهایت به مدینه مهاجرت کردند. در این حالت پیامبر قصد حمله به مشرکان را نداشت. مشرکان وقتی دیدند که روش پیامبرمحمد در حال گسترش است ، در این حالت آزار و اذیتهای خود را بیشتر کردند. به مسلمانان در مدینه حمله میکردند و اموال آنان که در مکه برجای مانده بود را برای فروش به شام میبردند. علنا دشمنی خود را آشکار کردند و در این حالت خدای حکیم  مشرکان را "کفار" مینامد. خدا مسلمانانی هم که در جنگ، کفار را کمک میکردند و خیانت میکردند، منافق مینامد. بعد از چندین بار تعرض و جنگ از طرف کفار، بالاخره خدا دستور به مقابله میدهد. جالب است که خود خدا دستور به مقابله میدهد. یعنی مساله شروع جنگ آنقدر حساس بود که مسلمانان نمیتوانستند سر خود شروعش کنند و از خود دفاع کنند، بلکه منتظر بودند تا که آیه در این مورد نازل شود. حتی خود پیامبر چندان مایل به جنگ نبود؛ تا اینکه خدا دستور به کارزار میدهد. تمام کسانی که اسلام را دین خشونت میدانند، غافلند از اینکه پیامبر محمد، حتی تمایلی به دفاع از خود هم نداشت، تا اینکه خدا در مورد دفاع از خود، آیه نازل فرمود.

 

کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ کُرْهٌ لَکُمْ وَعَسَى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ ﴿۲۱۶﴾

بر شما کارزار واجب شده است در حالى که براى شما ناگوار است و بسا چیزى را خوش نمى دارید و آن براى شما خوب است و بسا چیزى را دوست مى دارید و آن براى شما بد است و خدا مى‏ داند و شما نمیدانید (۲۱۶)

 

تمام اسلام ستیزانی که از آیات قرآن ایراد میگیرند، اگر خودشان در این مقطع تاریخی قرار گیرند، هیچوقت به اندازه پیامبر محمد صبر نخواهند کرد و جنگ را انتخاب میکنند. طالبان که نوع جدیدی از اسلام ستیزان است، قطعا جنگ را انتخاب میکنند و البته خودشان را جای کفار قرار میدهند.

اما اگر در این جنگها ، یکی از کفار اعلام صلح میکرد و یا میگفت من دین اسلام را برمیگزینم، خدا فرمان میدهد که از خطایشان بگذرید. به این طریق در ذهن کفار، اسلام با صلح و آشتی و مهربانی عجین شد. خود اهل  مکه معتقد بودند که اسلام از راه قلبها وارد مکه شد و نه از راه دروازه ها. این قضاوت مردم آن زمان بود از اسلام. از دید کفار مکه ، اسلام دین صلح و آشتی بود.

اما احادیثی که بیان میدارند که پیامبر در یک روز هفتصد یهودی را کشت و ... ، تماما دروغ است. شیطان فقط میتوانست از طریق حدیث ، اسلام را خراب کند و الا قادر به آن نبود. تمام کشته های جنگهای زمان پیامبر از دو طرف را بشمارید ، جمعا صد نفر نیستند. آنموقع جنگ با شمشیر بوده است و اسلحه رگباری نبوده است که آن همه کشته شوند. احادیث مهمترین دشمن دین خدا هستند و تنها وظیفه حدیث، خراب کردن قرآن است.

 

  1.  قرآن معجزه ست و از نظر ادبی و ریاضی آنچنان شگفت انگیز است که مشرکین مکه، با اینکه در شعر و شاعری در اوج بودند، مات و مبهوت شده بودند. خدا در قرآن حرف برای گفتن زیاد دارد. خدا ، پروردگار ماست میتواند کتابی تهیه کند که بشر را کیش و مات کند و خوشبختانه این کار را کرده است. قرآن آنقدر حرف برای گفتن دارد که نیازی به زور و جبر در دین نباشد. کتاب قرآن، انسان را به فکر و اندیشه دعوت میکند. خدا با جواب دادن سوالات مشرکین، سعی بر آن دارد که دین را منطقی تبلیغ کند. خدا در قرآن حتی سوال هم مطرح میکند تا خواننده را به فکر وا دارد. وقتی خدا همراه یک پیامبر معجزه نازل میکند، یعنی میخواهد به زور متوسل نشود و در عوض بوسیله معجزه آنان را به راه راست دعوت کند.

اما اگر شما به مکاتب ساخت بشر مراجعه کنید، چندان از تفکر و سوال و تعقل ، بحث نمیشود؛ بلکه اهداف و قوانینی را مطرح میکنند و آن را بر همگان اجباری میکنند و پیروانشان را بر رعایت آن موظف میکنند و در بعضی مواقع برگشت از آن را خیانت میدانند. اسلام دین اجبار نیست. اسلام دین آزاد اندیشان است و نه دین دگم اندیشان و تنگ نظران. برخلاف مکاتب بشری، برگشت از اسلام هیچگونه عواقبی ندارد. کشتن مرتد حکمی اسلامی نیست و در قرآن اثری از آن نیست. خدا برای کسی که قتل انجام داده است، بخشش را پیشنهاد میدهد و مدام از گذشت صحبت میکند. با این حال واقعا چطوری خدا دستور به قتل کسی که از دین برگردد را صادر میکند!!! اسلام ستیزان و طالبان و گروههای مشابه هنوز به تناقضات در تفکرات خویش نیندیشیده اند و خیلی مشکل است که پی ببرند.

 

  1. گروههایی مثل طالبان بیشتر دنبال امارت و حکومت اسلامی هستند. زیرا آنها لغایت هدفشان همین است تا که از آن طریق بر مردم سلطه یابند. آنها شعارشان این است که تا برپایی حکومت اسلامی باید جنگ کنند. این ایدئولوژی آنان است. به همین خاطر صلح در مرام آنان نیست. زیرا رسیدن به آخرین درجه سلطه، یعنی تشکیل امارت اسلامی هدف است.

واقعا تشکیل دولت براساس سلف گذشته، بسیار کوته بینانه است. زیرا حتی خلفای بعد از پیامبر هم روش مشخصی برای حکومت داری و انتخاب خلیفه بعدی نداشتند و فقط تجربیات خود را اجرا میکردند. خود پیامبر محمد هیچوقت قصد حکومت بر مردم را نداشت. قرآن حتی به پیامبر دستور داده بود تا مشکلات و مسائل جمعی مردم زمانش را با مشورت با آنان رفع و حل کند (و شاورهم فی الامر) و  دیکتاتور نباشد. یعنی حتی خدا نقد کردن را اساس یک جامعه میداند و کسی را به عنوان رئیس مطلقه رد میکند. یعنی خدا در قرآن روش حکومتی خاصی هیچوقت ارائه نداده است و این نشان میدهد که مسائل حکومت داری، مربوط به تجربه و علم است و دین در هر چیزی دخالت نمی کند. هدف دین بسیار بالاتر از منصبهای حکومتی است. این خواست خداست که پیامبر در میان مردمی مبعوث شد که نه رهبر داشتند و نه وزیر و نه روش خاصی برای حکومت. بشر بدون دین هم روش کشورداری را بلد بود. اما دین مساله ای دیگر است که نمیخواهد در روشهای تجربی انسانها دخالت کند. قرآن حکومت داری و جزئیات آن را به خود انسان واگذار کرده تا براساس عقل و مشورت جمعی اداره کنند. به این ترتیب اداره کنندگان یک حکومت نه تنها مقدس نیستند، بلکه کوچکترین فرقی با افراد عادی ندارند. حکومتی که طالبان میخواهد تشکیل دهد، حکومتی فقهی است که هیچ پایه و اساسی در قرآن ندارد و به این طریق چهره های خشن و بی رحم خود را به خدای بزرگ نسبت میدهند و باعث از بین رفتن دین خواهند شد. دین که از بین رفت، جامعه پر از فساد و هرج و مرج خواهد شد و اساس نظم جامعه هم به لرزه خواهد افتاد. به همین خاطر کسانی که با نام دین حکومت میکنند، باعث نابودی جامعه و همچنین دین خواهند شد.

در حکومتهای اسلامی که براساس ظاهر دین قضاوت میشود، براحتی افراد بی لیاقت و خشن میتوانند منصبها را اشغال کنند و جامعه را به نابودی بکشانند. زیرا در دنیای جدید نیاز است که مردم از تکنولوژی جدید استفاده کنند و براساس تکنولوژی جدید امور خود را بچرخانند. جالب است که طالبان از تکنولوژیهای جدید فقط ادوات نظامی و آ ر پی جی و اسلحه های پیشرفته را انتخاب کرده اند! تا مردم را بوسیله آن سرکوب کنند.

هدف نهایی خدا پادشاهی خدا روی زمین است که منظور از آن حکومت نیست؛ خدا آنقدر بشر را محدود نکرده است که نوع حکومت را بر آنها دیکته کند. بلکه خدا میخواهد انسانها در روی زمین درست شوند و از گناهان پاکیزه گردند و در نتیجه به سوی خدا بازگردند.

 

  1. خدای مهربان حکیم در قرآن بعد از هرگونه بحث و مجادله ای با منکران خدا و توحید، در نهایت به پیامبر دستور میدهد که از آنان روی برتابد و خدا به او دستور نمیدهد که آنان را بکشید! نمونه اش در سوره زخرف بعد از ذکر مجادلات فراوان، میفرماید:

 

فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَقُلْ سَلَامٌ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ ﴿۸۹﴾

[و خدا فرمود] از ایشان روى برتاب و بگو به سلامت پس زودا که بدانند (۸۹)

 

این نشانه صلح محوری پیامبر بوده است و اعدام مرتدین و انکار کنندگان دین و خدا، بی معنی است و در قاموس خدا جای ندارد. فقط مشرکین هستند که بخاطر عقیده مردم را میکشند. اگر چه این مشرکین خود را به اسلام منتسب کرده باشند. مشرکین زمان پیامبر هم خود را به پیامبر ابراهیم منتسب میکردند.

 

  1. کسانی که امر به معروف و نهی از منکر را به زور و اجبار و پرخاشگری معنا میکنند و از جبهه زور وارد میشوند؛ باید بجای این کارهای ناپسند و غیر اسلامی، روی خود و افراد دیگر تاثیر مثبت بگذارند؛ تا با تاثیر مثبت، معروف و منکر را به مردم بشناسانند. به نظر شما کسی که مردم را دستور میدهد که زباله ها را در طبیعت نریزید، بهتر است یا کسی که با دست خودش زباله ها را جمع میکند و خودش را معروف میکند و عملا درسی به دیگران میدهد که  هیچ اجبار و دستوری چنین تاثیری ندارد. امر به معروف و نهی از منکر بمعنای تاثیر گذاری بوسیله عمل روی دیگران است. از یک طرف، با زور و اجبار نمیشود مسائل فرهنگی و دینی را رواج داد، جامعه باید خودش طی ارتباطی دوطرفه و تاثیرپذیری روی یکدیگر این مسائل را حل کند . این نکته دقیقا به این معناست که امر به معروف و نهی از منکر را باید خود مردم نسبت به حاکمان و والیان خویش انجام دهند، از طریق رای گیری ، روزنامه ها، وبلاگها و نقدها و یا روشهای دیگر. خدا میفرماید:

 

وَلْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿۱۰۴﴾

و باید از میان شما گروهى به نیکى دعوت کنند و به کار شایسته وادارند و از زشتى بازدارند و آنان همان رستگارانند (۱۰۴)

 

خدای حکیم وظیفه امر به معروف و نهی از منکر را جمعی میداند و آن را از بالا به پایین نمیداند. اینکه والیان یک کشور بخواهند به مردم امر بمعروف کنند ، از نظر خدا باطل است. بیشترین امر بمعروف و نهی از منکرها باید از پایین به بالا باشد. اما متاسفانه انسان ذاتا تابع نفس اماره و قدرت طلب است. یکی از روشهای قدرت طلبی، امر و نهی کردن به زیردستان است.

کسی که از طرف والیان، امر به معروف و نهی از منکر میکند، چرا به هم قطاریهای خود گیر نمیدهد و فقط به مردم پایین تر از خود گیر میدهد؟! این یک سوال اساسی است و جواب ندارد. کسی متوسل به زور و جبر میشود که منطقی برای ادعایش ندارد. زیرا یک امر دینی، را نمیتوان به زور اجبار کرد. بلکه باید با منطق و استدلال پیش برد. زور و اجبار میتواند جسم ما را تحت تاثیر قرار دهد ولی نمیتواند روان ما را تحت تاثیر قرار دهد. مثل یک بچه که بجای تربیت و یاددادن به او و تقویت و رشد ایمان او ؛ او را به تخت بسته وهرگونه اختیاری را از او بگیرید.

 

  1. خدای مهربان، هدف از آفرینش انسان را آزمایش او قرار داده است تا او را بیازماید که کدام نیکوکارتر است. وقتی اجبار باشد، نیکوکار بودن بی معناست. زیرا این نوع نیکوکاری و نیکی فقط در حالت اختیار و در حالت انتخاب معنا می یابد.

 

تَبَارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿۱﴾

بزرگوار [و خجسته] است آنکه فرمانروایى به دست اوست و او بر هر چیزى تواناست (۱)

 

 الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَهُوَ الْعَزِیزُ الْغَفُورُ ﴿۲﴾

همانکه مرگ و زندگى را پدید آورد تا شما را بیازماید که کدامتان نیکوکارترید و اوست ارجمند آمرزنده (۲)

 

  1. یکی از آثار بسیار مضر اجبار در دین ؛ این است که فرد مجبورا رعایت میکند و بعد از مدتی خیال میکند که واقعا دین دار شده است! این دین اجباری هیچ مصونیتی را برای او در خطرات و بزنگاهها ایجاد نمیکند. با کوچکترین وسوسه ای میلغزد. یا فرد برای اینکه به او گیر ندهند، ظاهری رعایت میکند و این ریا و نفاق را در درون افراد گسترش میدهد. بعد از مدتی چشم باز میکنید ، میبینید جامعه ای پر از ریاکار و ظاهرگرا درست شده است.

 

  1. خدا می فرماید که در زندگی خصوصی دیگران تجسس نکنید. حتی اگر بدانید که فرد دارد گناهی را انجام میدهد.

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضًا أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِیمٌ ﴿۱۲﴾

اى کسانى که ایمان آورده‏ اید از بسیارى از گمانها بپرهیزید که پاره‏ اى از گمانها گناه است و جاسوسى مکنید و بعضى از شما غیبت بعضى نکند آیا کسى از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده‏ اش را بخورد از آن کراهت دارید [پس] از خدا بترسید که خدا توبه‏ پذیر مهربان است (۱۲)

 

آیه نشان میدهد که جاسوسی و تجسس در اعمال دیگران ممنوع است و خدا اینکار را بسیار زشت معرفی کرده است. تجسس یعنی کنجکاوی برای یافتن عیب و مشکلات دیگران و این از نظر خدا باطل است. خدای مهربان بسیار به حریم خصوصی افراد اهمیت میدهد که یک آیه مهم در مورد آن نازل شده است. ولی متاسفانه یک عده به نام همین دین، در اعمال و گفتار دیگران تجسس میکنند و دنبال نقطه ضعف دیگران هستند. در خیلی از کشورها، سیاستمدارانی که سر کار می آیند؛ گروههای جاسوسی ابتدا نقطه ضعفهایشان را بدست میاورند و بعد، از آن نقطه ضعف استفاده کرده و جهت پیشبرد اهدافشان، فرد سیاستمدار را به سمتی که خود میخواهند هدایت میکنند.

 

  1. مثلا اگر همسایه شما، صدای آهنگ ماشینش را آنچنان بلند کرد که شما قادر به تحمل آن نبودید؛ شما مشکلت را با او مطرح میکنید و با زبان نیکو او را به رعایت آن نصیحت میکنید. نصیحت شما بخاطر رعایت یک امر معروف بوده است و نه بخاطر گوشزد کردن یک امر دینی. به همین خاطر خدا میفرماید که امر به معروف و خدا نمی فرماید امر به دین. خدا کلمات را بسیار دقیق بیان میدارد و این یکی از معجزات قرآن است.

 

  1.  امر به معروف و نهی از منکر وقتی تاثیر پذیر است که منبع افراد فقط قرآن باشد. اما وقتی احادیث و سنتهای سلف گذشته وارد دین شد، دیگر امر به معروف و نهی از منکر خدایی نیست و مضر است. در قرآن احکام سنگسار وجود ندارد. محدوده حجاب با آنچیزی که در سنت آمده است ، کاملا فرق دارد. در قرآن احکام خدا مشخص است، در حالیکه در سنت، احکام من درآوردی زیاد است. در سنت ریش گذاشتن واجب است، ریش تراشیدن حرام است و... بنابراین اگر طبق سنت امر به معروف و نهی از منکر شود، تقریبا میتوان به تمام مردم جامعه گیر داد و همه را از اسلام منزجر و متنفر کرد. اما بدبختی قضیه اینجاست که این افراد نمیدانند که احادیث و سنت جزو  اسلام نیستند و ربطی به دین خدا ندارند. به هر حال شیطان تاکتیک قدرتمندی را انتخاب کرده است و فقط خود خدای قادر توانا میتواند حلش کند.

 

  1. اجبار در عبادات نه تنها ، یک جامعه را به سمت درست هدایت نمی کند، بلکه آن را پر از نفاق میکند. برای داشتن یک جامعه درست، لازم است که روان و نفس آدمی تغییر یابد و رشد یابد. نسلی که بالاجبار عبادات انجام دهند، به همدیگر اعتماد نخواهند کرد و هر کس ساز خود را میزند. زیرا هر کسی در ظاهر عبادات انجام میدهد ولی در واقع توخالی و پهلوان پنبه است. خدای مهربان برای نماز بجا نیاوردن، کسی را در این دنیا قصاص نمی کند. خدای حکیم عقوبت آن را به سرای آخرت موکول کرده است. خود خدا در قرآن به کسانی که مریض و یا مسافرند، اجازه داده است که روزه نگیرند و به وقت دیگر موکول کرده است، آنوقت شما چطوری به کسی که روزه خواری کند، گیر میدهید!!؟؟ آیا از خدا نمی ترسید؟ کسی که روزه نگیرد، خودش ضرر میکند. اما اجبار شما ، از او یک منافق میسازد. وقتی او شما را ببیند که تکبر ندارید و بسیار آرام هستید و دین خود را بر کسی اجبار نمی کنید؛ خودبخود تحت تاثیر قرار گرفته و رو به دین خواهد آورد. اجبار دین، اجبار تفکرات در قرون وسطی در جامعه مسیحیت به اوج خود رسیده بود. آنجا بود که جامعه ترکید و کلا زیر همه چیز زد. وقتی خدا میفرماید که لا اکراه فی الدین، یعنی در دین اجباری نیست و خدا بهتر از هر کسی ما را میشناسد و میداند که چی به مصلحت یک جامعه است. ممکن است که کسی بگوید که ما روزه را اجبار نمی کنیم ولی کسی در ملا عام روزه خواری نکند تا جامعه چهره مذهبیش را از دست نده!. چهره مذهبی اجباری، دقیقا یعنی چهره نفاق. دین چیزی نیست که با اجبار اجرا شود. آیا شما دنبال چهره نفاق و دورویی می گردید؟ چنین جامعه ای را بالاخره روزی فساد فرامی گیرد و سرتاپیش می گندد.

بشر بالاخره روزی به نتیجه خواهد رسید که با زور نمیشود دین را گسترش داد. به نتیجه خواهد رسید که جامعه پر از نفاق ، بسیار خطرناکتر است تا جامعه ای که رُک و راست عقاید خود را بیان کنند. در طول تاریخ ، دین همیشه در مواقعی رشد یافته است و گسترش پیدا کرده است که اختیار در کار بوده است. در حالت اجبار، مردم دین را ترک کرده اند و به زمانش مشخص خواهد شد که نفاق تمام مردم را از آن دین فراری داده است. حکومتهایی که در دین به مردم اجبار میکنند، در ظاهر قصد دارند که مردم را به بهشت ببرند ولی یاددادن نفاق به مردم، آنان را به بهشت نخواهد برد، بلکه به جهنم خواهد برد.

 

إِنَّ الْمُنَافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِیرًا ﴿۱۴۵﴾

آرى منافقان در فروترین درجات دوزخند و هرگز براى آنان یاورى نخواهى یافت (۱۴۵(

 

  1. کشتن مرتد، در قرآن نیامده است. اگر به تحولات صدر اسلام توجه کنید، شکنجه‌های عمار و سمیه مادر عمار و بلال و ... تمام دلالت بر آن دارد که کشتن مرتدین، کار مشرکین بوده است. مسلمانان فعلی برگشت از دین را خیانت به دین اسلام میدانند و به همین خاطر او را میکشند! در این استدلال چندین اشتباه بزرگ یافت میشود که متاسفانه حدیث و سنت چشمان آنها را نابینا کرده است و نمی بینند.
  • حتی اگر ارتداد، خیانت به دین باشد، باز کشتن مرتد، جزای خیانت نیست.
  •  خدا حتی برای قتل عمد، بخشش را توصیه میکند. واقعا خدا چطوری دستور به کشتن مرتد از دین را میدهد؟ چطوری در مورد خدا فکر میکنید؟

 

فَمَا ظَنُّکُمْ بِرَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿۸۷﴾پس گمانتان به پروردگار جهانها چیست (۸۷)

 

  • آیا سمیه و یاسر بخاطر ارتداد از دین کشته نشدند؟ آیا فکر نمی کنید روش شما همان روش مشرکین  است؟ آیا خدا در دینداری روش مشرکین را انتخاب می کند؟
  • دین اسلام نیازی به اجبار در دین ندارد. تمام موجودات جهان ، چه بخواهند ، چه نخواهند تسلیم خدا خواهند شد. منظور از دین اسلام، تسلیم بودن اختیاری در مقابل دستوران دینی خداست و نه تسلیم شدن اجباری.
  • کسانی که در طول تاریخ از دین اسلام برگشته اند، به نوعی مخالفت خود را در مقابل حکومت وقت نشان داده اند. به همین خاطر حکومتها اعدام را برای آنها انتخاب کردند. اعدام مرتد اسلامی نیست، بلکه اختراع حکومتها و گروههاست. حکومتها همه چیز را از منظر سیاسی می بینند و کاری به نفاق درون آدمیان ندارند.
  • طالبان و سایر گروهها میگویند که کسی که از اسلام برگردد، به نوعی نسبت به اسلام اعلام جنگ کرده است! واقعا استدلال عجیبی است! اگر فردی مرتد شود، باید با استدلال جواب او را داد. ثانیا اسلام، فرد که نیست به او اعلام جنگ شود. بهتر است بگوییم که حکومتها و گروهها اسلام را بازیچه سیاسی خود و اهداف خود کرده اند و به همین خاطر کسی که مرتد شود، در مقابل آن حکومت ایستاده است و در نتیجه محکوم به اعدام است.
  • آیا دین اسلام که دین تمام پیامبران بوده است ، برای حفظ خودش دستور به کشتن مردم میدهد ، در حالیکه دین برای هدایت آنان آمده است و نه کشتن آنان. جنگهای زمان پیامبر برای دفاع از خود بوده است و نه اجبار در دین.
  • در قرآن حکم کشتن مرتد نیامده است و ملاها و مفتی هایی که حکم ارتداد نویسنده ها را صادر میکنند، از دین دیگری بجز اسلام صحبت میکنند.
  • کسانی که ادعا میکنند با کشتن مرتد میخواهند از دین اسلام محافظت کنند؛ یا نمی دانند دین چیست و یا اینکه دینی غیر از اسلام دارند و یا اینکه نمیدانند محافظت چیست.
  • داعش و القاعده و ... هم به خاطر همین قوانین من درآوردی ، جنایت میکنند و مردم را میکشند. زمانی گالیله خلاف کلیسا گفت که زمین گرد است و کلیسا او را مرتد اعلام کرد و نزدیک بود اعدام شود. در حالیکه کتاب مقدس چنین حرفی نزده است و این کلیسا بود که به نام دین حکومت میکرد.
  • گرفتن جان یک انسان ضعیف برای خدا کاری ندارد و اصلا اوست که به ما جان بخشیده است. او برای اینکه ما را هدایت کند، برای ما پیام میفرستد. خدا هیچوقت قصد گرفتن جان انسان را در قالب پیام ندارد. اگر دستور به مقاتله در قرآن صادر شده است بخاطر دفاع از خود بوده است و لاغیر.
  • باندهای مافیا و شرور که کارشان خرید و فروش مواد مخدر است، اعضاءشان را که از گروه خارج شوند، مجازات مرگ برایش در نظر میگیرند. اسلام به عنوان تنها دین بشریت که دین تمام پیامبران بوده است، آیا مثل باندهای مافیا عمل میکند؟ در مورد خدا چطوری فکر میکنید؟
  • حکومت شوروی که یک حکومت کمونیستی بود، برگشت از کمونیست را جرم بزرگی بحساب می آورد و چنان ترسی بر پیروانش چیره گشته بود که قابل وصف نیست. آیا اسلام نباید با کمونیست منکر خدا فرقی داشته باشد؟
  • کسانی که خود را ملا و مفتی میدانند، به دشمن تراشی رو آورده اند. با این روش شیطانی میخواهند خود را مطرح کنند و خود را به اسلام بچپسبانند.
  • خدا می فرماید که کسانى که ایمان آوردند سپس کافر شدند و باز ایمان آوردند سپس کافر شدند آنگاه به کفر خود افزودند قطعا خدا آنان را نخواهد بخشید و راهى به ایشان نخواهد نمود.

 

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ ازْدَادُوا کُفْرًا لَمْ یَکُنِ اللَّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَلَا لِیَهْدِیَهُمْ سَبِیلًا ﴿۱۳۷﴾

کسانى که ایمان آوردند سپس کافر شدند و باز ایمان آوردند سپس کافر شدند آنگاه به کفر خود افزودند قطعا خدا آنان را نخواهد بخشید و راهى به ایشان نخواهد نمود (۱۳۷)

 

این آیه نشان میدهد که اعدام مرتد در قرآن نیست و نهایتش خدا آنان را نمیبخشد و آنان را هدایت نمی کند. یعنی آنان با ارتدادشان باز هم زنده اند وسالها بعد هم زندگی میکنند.

  • اگر به تاریخ پیامبران نگاه کنیم، خود پیامبران و پیروان اولیه همیشه جزو مرتدین جامعه بوده اند. مسیح به صلیب کشیده شد، ابراهیم به آتش افکنده شد. موسی تحت تعقیب بود و ... 

 

  1. اجبار در دین بیفایده است. در این قسمت به طرز کاملا علمی به این موضوع پرداخته میشود که اجبار در اعمال دینی به هر روشی، بیفایده و حتی مضر است.

وقتی ما انسانها یک واقعه را مشاهده میکنیم، ضمیر خودآگاه ما قسمتهایی از آن را میبیند ولی قسمتهایی دیگر از آن را ضمیر ناخودآگاه ما می بیند. ضمیر ناخودآگاه بطرز عجیبی هر چیزی را بطور کامل ضبط میکند. گاهی شما یک آهنگ گوش میدهید، ولی آنچیزی که ضمیر خودآگاه می شنود با آن چیزی که ضمیر ناخودآگاه درک میکند، کاملا فرق دارد.

در بحث مربوط به بینایی؛ هر انسانی دو نوع بینایی دارد یکی بینایی کانونی و دیگری بینایی پیرامونی که بعضی از دانشمندان ( ملوین ای گودیل) این دو نوع بینایی را با نامهای بینایی شکمی و بینایی پشتی نام گذاری کرده اند که دو بینایی متمایز می باشند و مسیرهای عصبی جداگانه ای دارند. و هم چنین شواهدی نیز برای مسیرهای مجزا در شنوایی نیز یافت شده است. دو مسیر مجزای بینایی دو مسیر اصلی در مغز را دنبال می کنند. بینایی شکمی یا ventral  که مسیری است برای شناسایی اجسام به کار برده می شود  و مسیر پشتی یا dorsal  که مسیری است که مریوط به پردازش فضایی و مکان یابی است که این بخش اطلاعات دریافتی را به قشر گیجگاهی تحتانی در مغز می فرستد.

به همین دلیل، زمانی که ما در یک مکان هستیم با توجه به دید کانونی خود، فقط قادر به دیدن اشیایی هستیم که در مرکز توجه ما قرار دارد و اگر به عنوان مثال از ما بپرسند که تعداد پله های خانه تان چند تا می باشد یا بپرسند که شماره پلاک ماشینی که در خیابان دیدید چی است؛ ما قادر به پاسخ دادن این قبیل سوالات نیستیم زیرا دید کانونی یا شکمی مربوط به ضمیر خود آگاه ماست و اشیایی که در مرکز توجه ما است را فقط میتوانیم به خاطر بیاریم ولی از طرف دیگر بینایی پیرامونی یا خلفی مربوط به ضمیر ناخودآگاه ماست و اگر ما فرد را از طریق هیپنوتیزم به خواب عمیق فرو ببریم، می توانیم شماره پلاک یا تعداد پله های خانه را از فرد هیپنوتیزم شده بپرسیم و به سادگی جواب می دهد البته به شرطی که اشیاء مذکور در دید پیرامونی او قرار گرفته باشند.

جهت درک موضوع با یک مثال دیگر، توضیح داده میشود. در یک آزمایش، فیلمی را به افراد نمایش دادند. بعضی تصاویر خاص را در آن فیلم به مدت بسیار کمی ، در پشت زمینه یکی از صحنه های فیلم نمایش دادند؛ بطوریکه بینندگان در حالت عادی متوجه آن تصویر نشدند. اما بعداز اتمام فیلم، افراد را هیپنوتیزم کردند، و از آنها درباره مشاهده فیلم پرسیدند؛ با کمال تعجب، بینندگان فیلم، تصاویر خاص را در فیلم تعریف کردند و آنها بدون اینکه خود بدانند، تصاویر را دیده بودند. زیرا آنها در ضمیر ناخودآگاه خود آن را درک کرده بودند و آن را دیده بودند. این نشان میدهد که ضمیر ناخودآگاه ما چیزهایی میبیند و نگه میدارد که در حالت عادی، ما به آن توجه نمی کنیم.

 بعضی از آهنگها زمانی که دور آن را تندتر یا کندتر کردند و یا زمانی که آهنگ را برگردان کردند، چیزهای دیگری شنیده میشود. بعضی مواقع کلمات کفرآمیز در برگردان آهنگ شنیده میشود. میتوانید برگردان آهنگ را در اینترنت جستجو کنید تا نمونه هایی را مشاهده کنید.  این نکته فقط راجع به برگردان یک آهنگ نیست. بلکه واقعیت این است که آنچه ما میبینیم و یا میشنویم، در ضمیر ناخودآگاه ما، تماما و مخصوصا ماهیت اصلی آن ضبط میشود.

ضمیر ناخود آگاه مثل یک کودک می ماند و هر آنچه به او داده شود دریافت کرده و در خود ثبت می نماید و تا زمان مرگ در حافظه خود نگه می دارد و لی ضمیر خود آگاه دارای منطق می باشد. برای همین تمام اطلاعاتی که وارد ضمیر ناخود آگاه ما می شود در آینده و در موارد و موقعیت های خاصی بر روی ضمیر خود آگاه تاثیر می گذارد . یکی از راههایی که ما می توانیم به وسیله آن بین ضمیر خود آگاه(conscious  ) و ناخود آگاه (unconscious)  ارتباط برقرار کنیم از طریق نماد و زبان بدن است زیرا ناخودآگاه توانایی درک مسایلی از قبیل زبان گفتگو را ندارد و این یکی از تفاوت های بسیار بزرگ این دو ضمیر می باشد. ضمیر ناخود آگاه در ابتدای تولد مانند لوح سفیدی می ماند که در گذر زمان اطلاعات به آن وارد می شود. شاید هم نماز خواندن و انجام کارهای نیک به این دلیل که به صورت نمادی میباشند برروی ضمیر ناخود آگاه تاثیر می گذارند. به عنوان مثال اگر ما بخواهیم که اعتماد بنفس خود را افزایش بدهیم برای ایراد یک سخنرانی تنها با گفتن اینکه من اعتماد بنفس دارم و می توانم ؛ سخنرانی را نمی توان انجام بدهیم. ولی اگر ما مثلا سر خود را بلند کرده و تنفس عمیقی کشیده و حرکت مقتدرانه ای انجام بدهیم تاثیر بهتری دارد و این نشان می دهد که ضمیر ناخود اگاه ما عمل ما را درک می کند.

انجام کار نیک و اعمال صالح نیز چون بطور عملی هستند برای ضمیر ناخود آگاه قابل در ک بوده و انگار این اعمال نیک، یک زبان جهانی هستند که تمام ضمیرهای ناحودآگاه دنیا توانایی درک آن را دارند. درست مثل اینکه در شبکه های اجتماعی وقتی ما عمل درستی می بینم خوشحال می شویم و آن عمل را تایید می کنیم بدون آنکه زبان آن فرد را بفهمیم .

برای اینکه انسان بتواند به فردی درست و مومن تبدیل شود باید دو مورد حتما رعایت شود.

 مورد اول اینکه ضمیر ناخود آگاه و خود آگاه باید همسو باشند

دوم اینکه هر دو به سمت و مسیری درست و خیر حر کت کنند .

برای همین خدای متعال فرموده که ایمان و عمل صالح شرط ورود به بهشت و رستگاری نوع انسان می باشد. ایمان یعنی اینکه هم ضمیر خود آگاه و هم ناخود آگاه به یک مورد مشترک امر می کنند و عمل صالح یعنی اینکه این مورد مشترک باید مسئله ی خیر و درستی باشد. برای همین ایمان تنها کافی نیست زیرا شاید هر دوی ضمیر ناخود آگاه و خود آگاه بر کار شر و شیطانی  اشتراک داشته باشند. در این حالت فرد  به کار خود ایمان دارد ولی چون صالح نیست مورد قبول پروردگار قرار نمی گیرد.

بحث اصلی ما اجبار بود. در اجبار این دو ضمیر همسو نیستند و برای همین ایمانی شکل نمی گیرد و حتی اگر عمل هم انجام شود چون همسویی و ایمان وجود ندارد هیچ فایده ای ندارد بلکه ضرر نیز دارد و باعث واپس گرایی و نفرت بیشتر فرد شده زیرا با روح و روان انسان هیچ سنخیتی ندارد. خدای بزرگ موهبت بسیار بزرگی به نام اختیار به انسان داده که تفاوت او با دیگر موجودات است . و با اجبار، ما علنا این نعمت خدا را حرام کرده و با او دشمنی میکنیم.

دانشمند ژاپنی ثابت کرده است که ملکولهای آب در مقابل نیات خوب و اعمال خوب، نظم و شکل زیباتری دارند ولی در مقابل نیتهای بد و اعمال بد، ملکول آب نظم و زیبایی خود را از دست میدهد. ضمیر ناخودآگاه ما هر چیزی را ضبط میکند. وقتی ما یک آهنگ با مضمون شیطانی گوش میدهیم یا چشمان خود را در مقابل ناپاکی حفظ نمی کنیم، در ناخودآگاه ما، آن صحنه ها وارد حافظه ما شده و ثبت شده اند. در دفعات بعدی، ضمیر ناخودآگاه، آن را مورد استفاده قرار میدهد. حال میگویم چطوری.

کسانی که مشروب الکلی مینوشند، در حین مستی، ضمیر ناخودآگاه آنان بکار خواهد افتاد و بیشتر ضمیر ناخودآگاه آنان فعال است. به همین خاطر حرفهایی میزنند و یا اعمالی انجام میدهند که با عرف و شرع سازگار نیست. زیرا آنها گفتار و اعمالشان را در حالت مستی از ضمیر ناخودآگاه انتخاب میکنند. ضمیر ناخودآگاه آنان، در طول زندگی صحنه های زیادی دیده است و به اندازه کافی برای روزهای مستی، روزهای عصبانیت، روزهای خشم و روزهای فراموشی خدا ؛ اعمال و گفتار ناشایست ذخیره کرده است. به همین خاطر خماری و مستی و عصبانیت و خشم مشکلات زیادی برای این افراد ایجاد خواهد کرد.

زمانی که یک بچه یا یک فرد بالغ، بطور غیر منطقی با او برخورد شود و امری به او اجبار شود و شخصیت او در نظر گرفته نشود؛ آن بچه و یا فرد بالغ در نهان یک کار بد انجام میدهد تا که آن جبر و زور را جبران کرده باشد! او این کار بد را از حافظه ناخودآگاه خود انتخاب میکند. کسانی که سیگار مصرف میکنند، میدانند که مضر است ولی وقتی در جامعه در مقابل زور و جبر قرار گیرند و شخصیت آنان خرد شود، در نهان سیگار مصرف میکنند تا که جبران کرده باشند! زیرا آنها برای جبران شخصیت خویش و استقلال خویش، به ضمیرناخودآگاه خویش مراجعه میکنند. ضمیر ناخودآگاه در این مواقع با همکاری اجنه و شیاطین به آنها پیشنهاد جایگزین میدهد. این دقیقا همان نفس اماره است.

 

وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ ﴿۵۳﴾

و من نفس خود را تبرئه نمى ‏کنم چرا که نفس قطعا به بدى امر مى ‏کند مگر کسى را که خدا رحم کند زیرا پروردگار من آمرزنده مهربان است (۵۳)

 

اعمال صالح تاثیر بسیار خوبی در ضمیر ناخودآگاه ما دارند. اعمال صالح قسمتهایی از ضمیر ناخودآگاه و نفس اماره را که آلوده شده است را بطرز عجیبی پاک میکند و یا می پوشاند و آن را تصحیح می نماید. به همین خاطر خدا میفرماید که إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ براستی خوبیها، بدیها را از میان میبرد.

 

 

وَأَقِمِ الصَّلَاةَ طَرَفَیِ النَّهَارِ وَزُلَفًا مِنَ اللَّیْلِ إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ ذَلِکَ ذِکْرَى لِلذَّاکِرِینَ ﴿۱۱۴﴾

و در دو طرف روز [=اول و آخر آن] و نخستین ساعات شب نماز را برپا دار زیرا خوبیها بدیها را از میان مى ‏برد این براى پندگیرندگان پندى است (۱۱۴)

 

انسان برای حفظ تعادل بین این دو ضمیردر تلاش است تا از فرآیندهای روانی استفاده نماید مثلا کسی که نیازهای طبیعی و خدادادی اش را نمیتواند برآورده نماید، به سمت انجام گناهان میرود تا بین آن دو ضمیر تعادل ایجاد کند. افرادی که ریا و نفاق در وجود آنان نفوذ کرده است، بعد از مدتی احساس نیاز میکنند که بین این دو ضمیر تعادل ایجاد کنند و به این طریق مطابق ضمیر ناخودآگاه خویش، گناهان را انتخاب میکنند. به همین خاطر ریا، نفاق، عبادات اجباری، دین اجباری و ... عملا باعث دو سویه گی ضمایر انسان شده و او را وارد جهنم میکند. کسی که به زور و یا بخاطر ریا و نفاق نماز بجا آورد، ممکن است که دیگران را فریب دهد، ولی تاثیر خوبی در ضمیر ناخودآگاه خود ندارد و نماز او بیفایده است. دو سویه گی در ضمایر او، باعث خدشه دار شدن شخصیت او شده و این فرد جهت جبران، به سمت گناهانی سوق داده میشود که در ضمیر ناخودآگاه او ثبت شده است و به این طریق به خیال خود جبران میکند.

همین ضمیر ناخودآگاه ما ، میتواند نامه اعمال انسان باشد. بنابراین هر فردی باید آنچنان ایمان و اعمال صالح خویش را زیاد کند تا که ضمیر ناخودآگاه خویش را پاکیزه کند و خودش از اعمالش رضایت داشته باشد.

 

یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ﴿۲۷﴾

اى نفس مطمئنه (۲۷)

 

ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً ﴿۲۸﴾

خشنود و خداپسند به سوى پروردگارت بازگرد (۲۸)

 

فَادْخُلِی فِی عِبَادِی ﴿۲۹﴾

و در میان بندگان من درآى (۲۹)

 

وَادْخُلِی جَنَّتِی ﴿۳۰﴾

و در بهشت من داخل شو (۳۰)

 

إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ؛ براستی کردار نیک، کردار زشت را از بین میبرد. کردارنیک و توبه نصوح بطرز عجیبی ضمیر ناخودآگاه ما را تمیز و پاکیزه می گرداند. ایمانی که باعث ایجاد اعمال صالح در انسان نشود، بیفایده ست و هیچ تاثیر خوبی در ضمیرناخودآگاه ندارد.  بنابراین خدا در آیه زیر میفرماید که : کسى که قبلا ایمان نیاورده یا خیرى در ایمان آوردن خود به دست نیاورده باشد، ایمان آوردنش سود نمى ‏بخشد.

 

هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلَائِکَةُ أَوْ یَأْتِیَ رَبُّکَ أَوْ یَأْتِیَ بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ لَا یَنْفَعُ نَفْسًا إِیمَانُهَا لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیْرًا قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ ﴿۱۵۸﴾

آیا جز این انتظار دارند که فرشتگان به سویشان بیایند یا پروردگارت بیاید یا پاره‏ اى از نشانه‏ هاى پروردگارت بیاید [اما] روزى که پاره‏ اى از نشانه‏ هاى پروردگارت [پدید] آید کسى که قبلا ایمان نیاورده یا خیرى در ایمان آوردن خود به دست نیاورده ایمان آوردنش سود نمى ‏بخشد بگو منتظر باشید که ما [هم] منتظریم (۱۵۸)

 

  1. هدف دین سیطره بر خویشتن است و نه سیطره بر دیگران. هدف از دین این است که محدوده خود را به پاکیزگی نگهداری و نفس خویش را پاک کنید و خدا را به تنهایی عبادت کنید. اما وقتی حدیث و سنت برای مجازات دیگران پاداش قرار میدهد!، دیگر چه میتوان گفت؟

دین برای این است که مثل یک انسان صلح جو و مسالمت آمیز زندگی کنید،  نه اینکه به حقوق دیگران تعرض کنید به اسم دین. خود اسلام معنایش صلح و آشتی است.

 

  1. کسانی که فکر میکنند، جنگهای زمان پیامبر محمد، بخاطر وادار کردن مردم به اسلام بوده است، بسیار اشتباه میکنند. آیا اسلام برای آزادی و نجات انسان آمده است، یا انسان برای نجات اسلام؟ قطعا اسلام برای نجات انسان آمده است. خدا بوسیله شمشیر دینش را گسترش نمیدهد و تمام جنگهای زمان پیامبر بخاطر دفاع از خویش بوده است. اما جنگهایی که بعد از فوت پیامبر رخ داد، جریانات دیگری دارند که ربطی به پیامبر محمد ندارند. غیر ممکن است که خالق انسان، کتابی برای هدایت مخلوق خویش بفرستد ولی در آن کتاب ، مخلوقینش را به کشتار دیگران ترغیب کند!  در مورد خدا چی فکر میکنید؟ خدا ارحم الراحمین است. کارهایی که طالبان و داعش و سایر گروهها انجام میدهند، حتی با رویه سلف بعد از پیامبر و قرن اول هجری هم نمیخواند. زمانی که در قرون گذشته، مصر و افغانستان و ایران بوسیله مسلمانان فتح شدند ولی آیا آنها اهرام ثلاثه و یا مجسمه بودا در افغانستان را خراب کردند؟! خیر. خدا به مردم توصیه میکند که وقتی به مسجد میروید، بهترین و زیباترین لباسها را استفاده کنید و این مخصوص زن و مرد است و فرقی ندارد. اما احادیث میگویند که در عبادت، زن نباید هیچ جایش مشخص باشد. این احکام را از کجا می آورند؟ آیا آنها کتاب دیگری غیر از قرآن دارند؟

 

 

أَمْ لَهُمْ شُرَکَاءُ شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّینِ مَا لَمْ یَأْذَنْ بِهِ اللَّهُ وَلَوْلَا کَلِمَةُ الْفَصْلِ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ ﴿۲۱

آیا براى آنان شریکانى است که در آنچه خدا بدان اجازه نداده برایشان بنیاد آیینى نهاده‏ اند و اگر فرمان قاطع [در باره تاخیر عذاب در کار] نبود مسلما میانشان داورى مى ‏شد و براى ستمکاران شکنجه‏ اى پر درد است (۲۱)

 

 

  1. خدا در قرآن بر این مورد تاکید می نماید که در موارد جنگ و مجادله کنار بکشند و کوتاه بیایند.

 

اذا خاطبهم الجهلون، قالوا سلاما  (وقتی نادانان شما را مخاطب قرار دادند، شما صلح کنید و دنبال صلح باشید )

لا تسبوا الذین یدعون من دون الله (به کسانی که مشرکین میخوانند دشنام ندهید)

و لا تمش فی الارض مرحا (و مغرورانه راه نرو)

واغضض من صوتک (تن صدا و نوشتارت را پایین آور)

و لا تمدن عینیک (چشم چران نباش)

و لا تجسسوا (جاسوسی نکنید)

و لا تسرفوا (اسراف و زیاده روی نکنید)

و قولوا للناس حسنا (با نیکی سخن گویید)

ان انکر الاصوات لصوت الحمیر (صداهای بلند و نوشته های بی موقع ناپسند است)

و لا یغتب  (غیبت نکنید) و ...

 

این اخلاقیات قرآنی، به هیچ وجه با رویه سنت گرایان نمی خواند. آنان به زور دیگران را به روش خویش اجبار میکنند، به زور انگهای مختلف به طرف مقابل می چسبانند. انواع توهینها را به طرف مقابل انجام میدهند و آن را به دین نسبت میدهند! آیا دانستن چند کتاب حدیث فرقه ای و چند جمله در باب طهارت میتواند مجوز توهین و دشنام گویی به طرف مقابل باشد؟ کسانی که اخلاقیاتشان براساس قرآن شکل میگیرد، چنین نیستند و این نکته جالبی است که فرق بین سنت گرایان و یک مسلمان واقعی را نشان میدهد. به همین خاطر خدا به پیامبر محمد میگوید که "وانک لعلی خلق عظیم"

 

وَإِنَّکَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِیمٍ ﴿۴﴾

و براستى که تو بر خلق و خویی والایی قرار گرفته ای (۴)

 

کسانی که در امور دینی به دیگران زور می گویند، به هیچ عنوان بر خلق و خوی والایی قرار نگرفته اند و دقیقا مخالف آیات قرآنی عمل میکنند. این مورد عملا میتواند متمایز کننده یک مسلمان واقعی از یک مسلمان فیک باشد. این آیه در مورد شاکله صحبت میکند. شاکله ای که شخصیت یک مسلمان براساس آن شکل میگیرد.

این آیه در سوره قلم است و سوره قلم مربوط به نوشتار قرآن است. یعنی آنچه که در قرآن آمده است و نوشته شده است، به آن عمل شود، شاکله اخلاقی فرد را تشکیل میدهد. اینکه می بینید مسلمانان به دیگران زور میگویند و به دیگر گروهها توهین میکنند؛ این طرز شاکله از قرآن نیست و مربوط به نوشته های دیگری است.

 

  1. مسلمانان، وزارت یا سازمان امر به معروف و نهی از منکر دارند و  احتمالا بزودی رشته دانشگاهی امر به معروف  و نهی از منکر هم خواهند داشت. امر به معروف و نهی از منکر به معنای دستور دادن به دیگران نیست. همانطور که در مطالب قبلی عرض شد. اما حتی اگر به معنای دستور هم باشد؛ باید افراد امر کننده و امر شونده در یک سطح باشند. یعنی نمیشود امر کننده اسلحه دستش باشد و دیگری نباشد. نمیشود امر کننده، جزو مقامات حکومتی باشد و دیگری یک فرد ساده! نمیشود امر کننده وابسته به حزب و گروه خاصی باشد و دیگری مردم عادی باشد. قطعا مسلمانان بخاطر زیاده رویها و کج فهمیهای خویش در امور دین؛ دچار عذاب دردناکی خواهند شد.

 

  • اسعد حسینی
۱۹
آبان
۰۱

 

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت سی و سوم)

جزئیات احکام

 

وقتی از کتاب خدا ، قرآن حرف زده میشود، بیشتر مردم از خود می پرسند که قرآن حرفهای کلی زده است و در نهایت می پرسند که پس جزئیات احکام در کجا آمده است؟ متاسفانه انسان به حرف خدا اعتماد ندارد و بیشتر دنبال آن چیزی است که خودش انتظار دارد در کتاب خدا آمده باشد. واقعا انسان دنبال چیست؟ کتابها و رساله های زیادی در مورد جزئیات احکام و آداب طهارت نوشته شده است و مردم بر طبق آن عمل میکنند و این در حالی است که خدا کتاب قرآن را نازل فرموده است و بیشتر نوشته های این کتابها در قرآن نیامده است و در زندگی معمولی انسان، هیچگونه کاربردی ندارد و حتی آدمی بعضی مواقع از ذکر کردن بعضی موارد آن شرم دارد. خدای مهربان دستوراتی نازل فرموده است و از ما میخواهد که همانها و به همان شکل که فرموده است اجرا شوند ولی انسان همان دستورات را به نحوی که خدا فرموده است اجرا نمی کند و میخواهد به سبک خودش اجرا کند. در قرآن یک مثال زنده در مورد جزئیات دستورات زده شده است. در این مورد که در تاریخ به وقوع پیوسته است، خدا به بنی اسرائیل دستور میدهد که گاوی را ذبح کنید و گوشت آن را برمقتول بزنید تا قاتل شناسایی شود. اما بنی اسرائیل با سوالات بیمورد در مورد رنگ و سن و ... گاو، کار را برخود مشکل کردند. در زمانی که مسئله دین به میان بیاید همه چیز مشکل میشود.همه چیز سوال میشود! آبی که شبانه روز از آن مینوشند در موقع وضو گرفتن باید از مراجع مذهبی خود اجازه بگیرند. هر انسانی میداند که چطوری حمام کند، اما وقتی مساله غسل مطرح میشود، باید از مجتهدین و مراجع مذهبی سوال شود!

 

قَالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لَا ذَلُولٌ تُثِیرُ الْأَرْضَ وَلَا تَسْقِی الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لَا شِیَةَ فِیهَا قَالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوهَا وَمَا کَادُوا یَفْعَلُونَ ﴿۷۱﴾

گفت وى مى‏ فرماید در حقیقت آن ماده گاوى است که نه رام است تا زمین را شخم زند و نه کشتزار را آبیارى کند بى ‏نقص است و هیچ لکه‏ اى در آن نیست گفتند اینک سخن درست آوردى پس آن را سر بریدند و چیزى نمانده بود که نکنند (۷۱)

 

خدای مهربان در آخر این آیه نکته جالبی میفرماید : چیزی نمانده بود که انجامش ندهند. یعنی اینکه بنی اسرائیل آنقدر در جزئیات بی فایده فرورفتند و آنقدر برای خود سوال مطرح کردند که در نهایت نزدیک بود که اصل دستور را انجام ندهند. حدیث و سنت هم با مطرح کردن مسائل حاشیه ای و جزئی؛ اصل ماجرا را گم میکند و البته هدف شیطان از اختراع این کتابها هم همین بوده است.

ضمیر خودآگاه انسان دنبال منطق است ولی ضمیر ناخودآگاه دنبال منطق نیست. در مواقعی که خدا یک دستور در قرآن صادر میکند ، ضمیر خودآگاه ما آن را بررسی میکند. اما ضمیر ناخودآگاه انسان اگر درست پرورش نیافته باشد، دنبال بهانه ای میگردد که اجرا نشود. بهتر است عمیقتر به این مساله نگاه کنیم که چرا خیلی از مردم ، قرآن را کافی نمی دانند و دنبال سنت و سایر رساله ها میروند؟ وسواس فکری، اینکه به ظاهر باید همه چیز کامل باشه، یک نوع مریضی است که پیروان حدیث به آن مبتلا می باشند آنان به خیال خود می گویند باید همه چیز کامل باشد، در حالیکه خود احادیث هم بسیاری از مسائل را ندارند. داستان گاو بنی اسرائیل در سوره بقره بسیار زیبا و فوق العاده مشکل تمام مسلمانان فعلی را ذکر کرده است. این که اولین داستان زمینی قرآن است و بزرگترین سوره قرآن به این اسم است، اتفاقی نیست. پیروان حدیث و سنت مانند قوم موسی به وسواس فکری مبتلا شده اند و به ظاهر می خواهند که کار را بدون نقص انجام بدهند در حالیکه همین مسئله باعث دور شدن از نکته اصلی می شود و در نهایت اصل کاری را انجام نمیدهند. جهت فهم بیشتر به یک مثال توجه کنید ؛ یک کارخانه دارای مشکل بزرگی بود و آنهم این بود که بعضی از بسته بندی ها تو خالی بود و به دنبال راه حلی برای جدا سازی این بسته های توخالی از بسته های پر بودند.  برای رفع این مشکل در نهایت به این نتیجه رسیدند که هزینه چند هزار دلاری  برای ساخت یک دستگاه بپردازند و این دستگاه به نحو پیچیده ای جعبه های تو خالی را از جعبه های تو پر جدا می ساخت. اما یکی از روزها، یکی پیدا شد و با استفاده از پنکه  و وزاندن باد پنکه توانست، بدون اشتباه و صد در صد تمام جعبه ها را جدا سازی کند. این داستان بصورت تمثیلی نشان می دهد که وسواس فکری و راه حل های پیچیده روشی برای فریب ذهن می باشند.  خیلی اوقات ساده ترین راه بهترین راه است؛ ولی ناخودآگاه ما مانند لوح سفیدی است که در ابتدای کودکی تا دوران پیری تمام تجربیات را در خود می اندوزد. وقتی ناخودآگاه با خرافات و افکار بیهوده پر است؛  زمانیکه خودآگاه بخواهد مشکل جدیدی حل کند با ارتباط دقیقی که این دو ضمیر با هم دارند به دنبال انبار ناخودآگاه می رود؛  در وهله اول خودآگاه سعی در حل مسئله می نماید. اگر نتواند، به ناخودآگاه مراجعه کرده  و براساس دستورات و تجربیات آنجا مسیر حل مسئله را میرود؛ وقتی  ناخودآگاه پر از احادیث باشد فرد نمی تواند از آنها استفاده نکند؛ مجبور است از سخنان نادرست به نتیجه نادرست برسد. مگر کسی ضمیر خودآگاه را هدایت نماید و با منطق درست مسیر هدایت را نشان دهد. برای همین در قرآن داستان و تمثیل و اثبات زیاد آمده است.  تنها راه هدایت ضمیر ناخودآگاه، استفاده زیاد از خودآگاه در مسیر درست است؛  زیرا ناخودآگاه منطق نمی داند و هرآنچه در خود دارد منبع به حساب می آورد و هیچ شکی در آن نیست ولی در خودآگاه شک هست. برای همین راه هدایت انسان پاکسازی ناخودآگاه است. خودآگاه که عقل است نعمت خدا است و تفاوت انسان با حیوانات در تفکر میباشد؛ ولی شیطان با در آمیختن دیتا های ناخودآگاه با خودآگاه مانع درک درست می شود؛ یعنی اشتباهاتی که در ناخودآگاه انسان است را منبع قرار می دهد و نمی گذارد که خودآگاه به منبع درستی متصل شود؛ برای همین ایمان به کتاب آسمانی قرآن ( و نه حدیث و سنت) با منطق و عقل باعث به وجود آمدن منبع هدایت درست و صحیح می شود.

مثلا خدا در آیه قرآن خیلی واضح دستور به انجام وضو داده است و آن را توضیح داده است؛ جالب است که اکنون هیچ مسلمانی وضو را مثل آن دستور انجام نمیدهد و حتی بعضی ها مراحلی دیگر به آن اضافه کرده اند. آبی که در آن شنا میکند؛ در حین وضو به این فکر میکند که آیا این آب برای وضو و یا غسل مناسب است؟ و قضیه آب کر و ... اختراع شد. وارد شدن به جزئیات بی فایده احکام، کار را به جایی رسانده است که ذکر شمار و رکعت شمار و سجده شمار اختراع شده است! و به این طریق میتوان بوسیله یک ربات، عبادات را انجام داد و خود را از بندگی خدا رهانید. جزئی سازی و مشکل سازی مسائل، کار را به این جا کشانده است که عبادات خدا بوسیله یک ربات انجام شود. با مشکل سازی و جزئی سازی بی فایده احکام، افراد دیگری به عنوان متولیان مذهبی ایجاد میشوند که خدا به آن دستور نداده است.

 ایمان به اینکه کلمات خدا در قرآن دقیق است و روی حرف به حرف آن میتوان حساب کرد؛ اینطوری میتوان ضمیر ناخودآگاه را تربیت کرد و از جزئی سازی و مشکل سازی مسائل جلوگیری کرد.

در اصل منظور این است که شیطان می خواهد که خودآگاهی و  عقل که نعمت خدا می باشد را در مسیر نادرست به کنکاش وادار کند. مثلا وقتی موسی به قوم خود گفت که گاوی را قربانی کنید تا قاتل شناسایی شود، شیطان از فرصت استفاده کرده و عمدا به فرد می گوید منطقی و درست باید پیش بروی؛ اول چه رنگی باشد، بعد جوان یا پیر باشد! خوب تمام اینها از یک نگاه به ظاهر درست هستند ولی نکته ای که اینجا هست اینه که شیطان منطق پیام خدا را از یادشان می برد و سعی می کند چیزی را برای آنها پر رنگ کند و چیزی را کم رنگ، در حالیکه دستورات خدا هیچ شکی در آنها نیست ولی شیطان برای منصرف کردن و خسته کردن انسان سعی می کند با منطق به ظاهر درست، فرد را انسانی دقیق جلوه بدهد در حالیکه اگر منطق واقعی تمام جنبه های کار را در نظر بگیرد و منطق کاملی باشد می تواند به سادگی مسیر درست را پیدا کند. مثلا عقل در بیابان سرابی را آب می بیند اگر عقل دارای علم درست و سالم و آگاهی مناسبی باشد می داند که سراب است نه آب؛ ولی شیطان از نا آگاهی و جهل استفاده درست می برد.

مثلا یک مربی به شاگرد خود می گوید برای کاهش وزن سعی کن که در روز نیم ساعت پیاده روی داشته باشی، خوب شاگرد می تواند بپرسد که از چه مسیری برود آیا کفش سبک بپوشد یا سنگین و یا اینکه به صورت گروهی پیاده روی کند یا انفرادی و یا اینکه اگر روزی مریض شد چه کار کند اصلا با چه سرعتی پیاده روی کنم. آیا در پارک پیاده روی کنم یا در پیاده رو! خیابان یا در بیرون شهرو... به نظر شما این سوالات واقعا ضروری است؟ در حالیکه منظور مربی فعالیت بدنی ساده ای برای کاهش وزن و بدست آوردن سلامتی است. شاگرد میتواند ورزش را انجام ندهد فقط بخاطر مشخص نبودن این گونه جزئیات! دقیقا شیطان هم می خواهد با وارد کردن جزییات پایان ناپذیر، فرد را از منظور و هدف غایی دور سازد و مفتیان مذهبی برای شناخت احکام ایجاد کند. مثلا در ماجرای گاو در سوره بقره، اگر ملت بنی اسراییل هر گاوی را قربانی می کردند خدا ازشان قبول می کرد ولی با وسواس فکری و جزئی نگری بی فایده از مسیر اصلی دور شدند.

هدف شیطان هم این است که فرد کار اصلی را رها سازد و با بهانه سازی عمل صالح را انجام ندهد، برای همین از منطق  و خودآگاه در مسیر نادرست استفاده میکند و اتفاقا ضمیر ناخودآگاه اگر قبلا با مزخرفات و خرافات پر نشده باشد خیلی راحت تر اینکار را انجام می دهد.

یک کودک معمولی هیچ وقت در مورد جزئیات سوال زیاد نمی پرسد و سعی می کند آنچه می گویند انجام بدهد . در یک مهمانی اگر به کودک خود بگویید بنشین و بازی نکن؛ به سادگی می نشیند و هیچ جزئیاتی مثلا کجا بنشینم چگونه بنشینم و چند ثانیه بنشینم با همین لباس بنشینم و ... را نمی پرسد. چون ناخودآگاه کودک از مسائل و خرافات زیاد تهی است. یکی از مسائل دیگر این است که انسان فکر می کند که تمام مسائلی که قبلا یاد گرفته، درست می باشد و هیچ شکی در خود راه نمی دهد و این غروری است که اکثرا انسان ها را از راه به در می سازد. در جامعه افراد زیادی را مشاهده می کنید که وقتی در جمعی حضور دارند سخنان بسیار عجیب و روشنفکرانه ای می گویند ولی وقتی نوبت به خودشان می رسد در خیابان و در حین رانندگی به حق دیگران هیچ احترامی نمی گذارند یا وقتی در بحث اداری قرار می گیرند به دنبال راه در رو و میانبر می باشند. چرا اینگونه است؟چون فرد از منطق در مسیر نادرست استفاده می کند مثلا می گوید من واقعا الان در عجله هستم و کار ضروری دارم باید در خیابان زود به مقصد برسم؛ خوب این فرد فریب خورده است زیرا منطق نادرستی دارد چون حق همه انسان ها قابل احترام است. شیطان برای فریب انسان منطق را از مسیر خود به در میکند و گزینشی از ضمیر ناخودآگاه برای فرد انتخاب میکند. کسی که ناخودآگاه خود را پرورش نداده باشد نمی تواند خودآگاه خود را در مسیر درست قرار بدهد.

برای همین یونس پیامبر وقتی اشتباه کرد گفت انی کنت من الظالمین یعنی من به نفس خود ظلم کردم و آن را در این موضوع درست پرورش ندادم. عقل و خودآگاه نعمت خدا ست باید از این نعمت در مسیر درست استفاده کنیم و برای همین باید منابع درستی را پیروی کنیم و سعی کنیم با عقل و خودآگاه به ناخودآگاه کمک کرده و آن را به درستی پرورش بدهیم ؛ چیزی که شیطان نمی خواهد. چون کافی است ناخودآگاه در مسیر اشتباه باشد، دیگر کار شیطان راحت است زیرا آن فرد به چیزی مبدل می شود که خدا در قرآن می فرماید : و من شر الجنه و الناس ؛ یعنی از شر جن و انس( همین کسی که نادرست پرورش یافته) مرا حفظ کن. وقتی انسان پرورش نیابد اجنه نیز می توانند از طریق ناخودآگاه بر فرد تاثیر بگذارند مثلا با پر رنگ سازی یک قسمت و کم اهمیت جلوه دادن قسمتی دیگر و منطق نادرست. مثلا اگر کسی به فرد دیگری دشنام بدهد، فرد اگر درست ناخودآگاهش پرورش یافته باشد می داند که: اذا خاطبهم الجاهلون قالو سلاما؛ ولی اگر پرورش نیافته باشد، اجنه با استنباطهای نادرست ؛ مثلا در فیلمی فرد مشاهده کرده طرف بعد از یک ناسزا به طرف مقابل هجوم برده و او را کتک میزند؛ اجنه این قسمت را پر رنگ کرده و و به عنوان تنها راه حل ممکن نشان میدهند. اینگونه از طریق ناخودآگاه, خودآگاه راه حل و الگوریتم های اشتباه را طی می کند. برای همین دیدن هر فیلمی مناسب نیست. شنیدن هر سخنی مناسب نیست. و انسان باید سعی کند به هر چیزی نگاه نکند و هر سخنی را گوش ندهد، همانطور که هر چیزی را نباید میل کند. زیرا تمام ورودی ها به مغز انسان همیشه می مانند و هیچ گاه از بین نمی روند. ورودی های مناسب مانند عمل خیر چون با ضمیر پاک انسان همخوانی دارند انگار ده برابر تاثیر گذارند؛ ولی ورودی های نامناسب تاثیر دارند ولی کمتر. برای همین خدا می فرماید : ان الحسنات یذهبن السیئات؛ و هر کار خوب ده برابر پاداش می گیرد.

ثابت شده است که اگر به کودکی به صورت مثبت پندی داده شود تاثیرش بسیار بیشتر از پند به صورت منفی است. مثلا بهتر است بگوییم ثروت کمی دارم تا اینکه بگوییم فقیر هستم؛ به جای من مریض و غمگین نیستم، بگوییم من سالم و تندرست هستم؛ و این مثال ها که الان در علم روانشناسی هم اثبات شده است. این گونه ساختار جملات در پرورش همه انسانها تاثیر گذار است. و این نوع ساختار فقط در کتابی رعایت شده است که نوشته خالق ماست. حدیث و سنت چنین ساختاری ندارند و ناخودآگاه فرد را به هم میریزند.

ناخود آگاه به عدد انسان ها متفاوت است. ضمیر ناخودآگاه است که باعث تفاوت انسان ها می شود. عقل وسیله است مانند دست و پا . باید از عقل در مسیر درست استفاده شود. خیلی پزشک و مهندس داشتیم در دنیا که با جان انسانها بازی کردند و از علم خود در مسیر نادرست استفاده کردند، زیرا ضمیر ناخودآگاه آنان مشکل داشت؛ علم این افراد مشکلی نداشت، مشکل در ماهیت وجود آنان بود. ضمیر ناخودآگاه به خودآگاه و عقل مسیر  را نشان می دهد. نباید به هر چیزی گوش داد و بعضی آهنگ ها خطرناک هستند.  انسان باید ضمیر ناخوداگاه را پرورش دهد، کسی بتواند به درستی پرورش بدهد؛ شامل آیه ( یا ایتها النفس المطمینه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی) میشود و کسی که این ضمیر را پرورش دهد می شود بنده واقعی خدا.

کنکاش در مورد جزئیات، آنچنان ذهن افراد را به خود مشغول کرده است که اصل مطلب را فراموش میکنند. اما اینکه چرا واقعا مردم دنبال جزئیات یک امر ساده هستند. وقتی خدا میفرماید گوشت یک گاو قربانی را به جسد مرده بزنید تا زنده شود و قاتلش را بشناساند، دستور واضحی است ولی بنی اسرائیل موسی را مجبور کردند که چندین بار از خدا سوال نماید و هر بار هم وحی نازل شد. خدا در قرآن میفرماید که اینطوری وضو بگیرید و این را طی دستور ساده و زبان عربی واضح فرموده است. جالب است که عده ای از مردم میگویند که ما طبق سنت پیامبر وضو می گیریم. وقتی از آنها بپرسید که چرا طبق سنت مگر دستور واضح خدا کافی نیست؛ در جواب میگویند که دستور خدا واضح نیست، زیرا بر ما مشخص نیست که پا را بشوییم یا مسح کنیم. ولی سنت پیامبر آن را مشخص کرده است. اما جالب اینجاست که در سنت پیامبر، هم مسح پا آمده است و هم شستن پا!  اما خدا در آیه وضو صراحتا و واضح میفرماید که پاها را مسح کنید.

 

  یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَیْنِ وَإِنْ کُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا وَإِنْ کُنْتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیدًا طَیِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَأَیْدِیکُمْ مِنْهُ مَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ وَلَکِنْ یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَلِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ﴿۶﴾

اى کسانى که ایمان آورده‏ اید چون به [عزم] نماز برخیزید صورت و دستهایتان را تا آرنج بشویید و قسمتی از سر و پاهاى خودتان را تا برآمدگى پا مسح کنید و اگر جنب‏اید خود را پاک کنید و اگر بیمار یا در سفر بودید یا یکى از شما از قضاى حاجت آمد یا با زنان نزدیکى کرده‏ اید و آبى نیافتید پس با خاک پاک تیمم کنید و از آن به صورت و دستهایتان بکشید خدا نمى‏ خواهد بر شما سخت  بگیرد لیکن مى‏ خواهد شما را پاک و نعمتش را بر شما تمام گرداند باشد که سپاس [او] بدارید (۶)

 

وقتی یک دستور ساده خدا که واضح ذکر شده است را به سنت حواله دهیم، نتیجه همان میشود که شده است. هر کسی جوری وضو انجام میدهد.

مثلا یک مربی به شاگرد خود می گوید برای کاهش وزن سعی کن که در روز نیم ساعت پیاده روی داشته باشی، خوب شاگرد می تواند هزاران سوالات بیمورد کند. به نظر شما این سوالات واقعا ضروری است؟ در حالیکه منظور مربی فعالیت بدنی ساده ای برای کاهش وزن و سلامتی است. شاگرد میتواند ورزش را انجام ندهد فقط بخاطر مشخص نبودن این گونه جزئیات! دقیقا شیطان هم می خواهد با وارد کردن جزییات پایان ناپذیر، فرد را از منظور و هدف غایی دور سازد .

در اینجا شیطان، مردم را به بهانه جزئیات، به سمت کتابهای خود (حدیث و سنت) متمایل ساخته است. شما میتوانید وضعیت کشورهایی را نگاه کنید که مردمش تابع حدیث و سنت هستند. مثلا پاکستان. در حالیکه هندوها در هند، گاو را مقدس میدانند ولی کشور هندوستان خیلی از پاکستان پیشرفته تر است.

 روزگاری بود که پیروان قرآن در علم و فناوری و  تعلیم و تربیت در جهان پیشتاز بودند. در آن زمان، پیروان دین اسلام در بغداد صدها سال از سایر نقاط جهان در فهم فنی، علمی و فلسفی جلوتر بودند، اما پس از آن، به نوعی به دوران تاریک بازگشتند. پذیرش حدیث بر قرآن و ظهور اسلام مبتنی بر حدیث و روایات باعث این قهقرایی در جهان اسلام شد. یعنی وضعیتی که اتکا به حدیث و سنت پیش آورده است،  حتی از وضعیتی که گاو پرستی پیش آورده است، هم بدتر است. حالا که جهان پیشرفت کرده و امکانات جدید ظاهر شده است و در نتیجه مردم باید روش و روابط اجتماعی خویش را عوض کنند و نسل جدید مایلند که روش زندگی خویش را خود انتخاب کنند. در این حالت تعارض و اختلاف  بین جهان و حدیث و سنت بسیار زیاد شده است و دیگر نمیتوان ادامه داد. قطعا پیروان حدیث و سنت به بن بست میرسند.

 

طریقه انجام وضو

 

  • اسعد حسینی
۱۲
آبان
۰۱

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت سی و دو)

پیروی از گذشتگان

 

دراین مقاله ، به نکاتی در مورد پیروی از گذشتگان و تاثیر پذیری از آنان پرداخته میشود. انسان با گذر زمان موارد زیادی در حافظه او ثبت میشود. اما بعضی موارد، از محیط و جامعه به او به ارث می رسد. بطور ساده این مورد را حافظه تاریخی مینامیم. براساس نظریه کارل یونگ ، عمیق ترین سطح روان، ناهشیار جمعی است یعنی نوع بشر به صورت جمعی ، به عنوان یک گونه ، تجربیات گونه انسان و پیش از انسان را در ناهشیار جمعی اندوخته می کند. این میراث به هر نسل جدیدی انتقال یافته است. هر گونه تجربیاتی که همگانی باشد؛ یعنی توسط هر نسل نسبتا بدون تغییر تکرار شده باشد ؛ بخشی از شخصیت ما انسانها می شوند. ما این تجربیات جمعی را مستقیما به ارث نمی بریم . برای مثال ما ترس از مار را به ارث نمی بریم بلکه استعداد یا پتانسیل ترسیدن از مار را به ارث می بریم. ما آماده ایم تا به همان شیوه هایی که انسان ها همیشه رفتار و احساس می کنند، ما هم احساس و رفتار داشته باشیم.  شکل دنیایی که فرد در آن متولد شده از پیش به صورت بالقوه در او وجود دارد. تجربیات کهن با تکرار شدن در زندگی نسل های گذشته بر روان و حافظه ما نقش بسته اند. حافظه تاریخی و جمعی هردو حافظه ناهشیار جمعی هستند. نسلی که نماز بجا نیاورد، در نماز نسل بعد از خود بسیار موثر است. به همین خاطر خدا همیشه دستور انجام عبادات را به صورت جمعی می آورد. مسیحیان اولیه نماز بجا می آوردند و اکنون هم گروههایی از آنان نماز بجا می آورند ولی به مرور زمان و در راستای حافظه تاریخی، اکثرا نماز را از دست دادند. البته حافظه تاریخی برای انسان یک اجبار نیست و انسان باید تلاش کند آن را اصلاح کند و یکی از وظایف ما همین است. کسانی که تقلید میکنند، هیچوقت قادر به اصلاح حافظه های تاریخی غلط نیستند.

 

  1. مثالهای دیگر

ترس از تاریکی یک نوع حافظه جمعی ناهوشیار است که در طول قرون زیاد برای انسان ایجاد شده است. زیرا در آنموقع؛ شهرنشینی به صورت فعلی نبوده است و ترس از تاریکی یک چیز معمول بوده است و این ترس طی قرنهای متمادی تکرار شده است و به یک حافظه تاریخی مهم برای اکثر مردم تبدیل شد.

یا مثلا همگی بالا رفتن از کوه را فتح مینامند. اما رفتن به یک دره را فتح نمی نامند. زیرا آبا و اجداد ما انسانها، همیشه به بالارفتن از کوه به چشم یک فتح نگاه میکردند. مردم ایران کله پاچه دوست دارند، ولی مردم بعضی کشورهای دیگر از دیدن کله پاچه ، بدشان میاید و حتی حالت تهوع می گیرند. حالت تهوعی که برای آنان پیش میاید، بخاطر این است که آنان نسل به نسل از آن بدشان آمده است و این طبیعت به آنان هم منتقل شده است. یا هندی ها غذای تند را بسیار راحت میخورند و در حالیکه ما اینطوری نیستیم.

 

  1. صحنه های تکراری

یا بعضی مواقع صحنه ای از طبیعت را می بینید و  احساس میکنید که  قبلا آنجا بوده اید؛ در حالیکه شما قطعا قبلا آنجا نبوده اید. بلکه آبا و اجداد ما از این موارد تعریف کرده اند و خوششان آمده است و این حافظه تاریخی نسل به نسل به ما رسیده است. مثلا ما به یک موجود در اعماق دریا که قبلا ندیده ایم؛ میگوییم زشت؛ زیرا حافظ تاریخی ما در این مورد هیچ چیزی ندارد، زیرا پیشینیان ما این را تابحال ندیده اند. از نظر ایرانیان گوشت لاک پشت چندش آور است. اما چینی ها آن را خوشمزه میدانند. اینها بخاطر حافظه تاریخی پیشنیان چینی هاست. تلقین فیلمها؛ نصایح غلط مذهبی و فرهنگ پیشینیان حافظه تاریخی اشتباهی در انسانها ایجاد میکند و انسان وظیفه دارد که این حافظه های تاریخی را جدی نگیرد و حق طلب باشد.

 

  1. تناسخ یک اشتباه در فهم حافظه تاریخی است

یکی از اصول مذهب هندو، عقیده به تناسخ است. تناسخ یعنی هر کسی بمیرد در جسد یک فرد دیگر بدنیا می آید و این سیکل همواره ادامه می یابد تا اینکه فرد خود را به آدم خوبی تبدیل کند. عقیده تناسخ در کتاب اصلی هندوها (وداها) بطور واضح نیامده است؛ اما در اوپانیشادها آمده است. در عوض در وداها، آمده است که انسان در نتیجه اعمال نیک یا بدی که در زندگی زمینی انجام میدهد،  به بهشت یا دوزخ می رود. از اینجا مشخص میشود که تناسخ به آن معنایی که مفسرین هندو مطرح میکنند، به مذهب اصلی هندو ربطی ندارد و  ایده های خودشان است.

زمانی که آدم و حوا از بهشت به زمین تبعید شدند و روی زمین شروع به زندگی کردند، از همان اول آنان میدانستند که هدف از آمدنشان چی بوده ست. آنان میدانستند که باید به خوبی و نیکی عمل کنند تا بتوانند به زندگی بهشتی بر گردند و اگر هم به بدی عمل کنند؛ به زندگی بعدی یعنی جهنم خواهند رفت. نسلهای بعدی این دو مرحله را به چندین مرحله افزایش دادند و آن را منحرف کردند. مهمترین دلیل برای تناسخ از طرف کسانی که به آن باور دارند این است که داستانهایی از افراد نقل میشود که فرد میگوید که قسمتی از زندگی قبلی خود را دیده است. اما در واقع این زندگی قبلی او نیست؛ بلکه حافظه ناهوشیار تاریخی گذشتگان است که به او منتقل شده است.

 

  1. حافظه جمعی

یک نوع حافظه دیگر است به اسم حافظه جمعی؛ مثلا بخاطر جذب شدن به جریان جامعه ؛ بعضی از مردم احساس زشتی میکنند؛ به همین خاطر هم اکنون تعداد اعمال زیبایی خیلی زیاد شده است. زیرا سایر مردم تحت تاثیر آن و تبلیغات آن قرار میگیرند. زیاده خواهی هم کم کم در حافظه جای گرفته است، شاید دلیلش انبار کردن برای زمستان و یا شب ها بوده است. حتی گاهی مشاهده میشود که زیاده خواهی ها در بعضی اقوام و نسلهای بشر شدیدتر است که مهمترین دلیلش حافظه تاریخی آن قوم است.

حافظه ناهشیار جمعی ، مفاهیم کلی هستند و در زمان  مشخصی بصورت حافظه ای اجتماعی خودش را نشان میدهد. خدا از همان اول وقتی که آدم را به زمین تبعید کرد؛ تمام موارد را در نظر گرفته است و گناهانی که هر نفسی قرار است با آن روبرو شود را به نفس الهام کرده است.

 

وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ﴿۷﴾

سوگند به نفس و آن کس که آن را درست کرد (۷)

 

فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا ﴿۸﴾

سپس پلیدکارى و پرهیزگارى‏ اش را به آن الهام کرد (۸)

 

قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا ﴿۹﴾

که هر کس آن را پاک گردانید قطعا رستگار شد (۹)

 

وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا ﴿۱۰﴾

و هر که آلوده‏ اش ساخت قطعا درباخت (۱۰)

 

نفس مطمئنه براحتی میتواند بر حافظه ناهشیار جمعی غلبه کند و آن را تصحیح کند. حافظه تاریخی همان چیزی است که از طریقه حافظه تاریخی ما به ما میرسد؛ به همین خاطر خدا میفرماید که برای هر نفسی، گناهان و تقواهایش را مشخص کرده است. فجور همان حافظه تاریخی غلط است که باید از آن دوری کنیم و خود را از آن پاک کنیم. خدای مهربان کار تزکیه نفس را راحت کرده است و کافیست حافظه های تاریخی خود را پاک کنیم تا نفس ارتقاء یابد. این رحمت خدای مهربان است که ترک سنتهای غلط پیشینیان را آزمایش ما قرار داده است و با ترک آن؛ نفس ما شایستگی پیدا میکند. به همین خاطر تقلید و تعصب نسبت به اشتباهات پیشینیان بسیار اشتباه بزرگی است و باعث سقوط نفس میشود. این البته روال تمام مجرمین تاریخ بوده است.

 

  1. نژاد پرستی

زمانی که آدم و حوا به زمین تبعید شدند؛ به احتمال قوی؛ موجوداتی دیگر شبیه بشر هم روی زمین بوده اند. این موجودات شبیه آدم بودند ؛ البته مثل سایر جانداران تسلیم خدا بودند. آنان مثل بشر دارای ابتکار و علم زیاد نبودند و فقط در حد غریزه خدادادی میدانستند. آدمیان که خود را از جنس زمین نمیدانستند و خود را آسمانی میدانستند ؛ حس برتری جویی در آنها یافت شد و بر دیگر اقوام تسلط یافتند.  آدمیان خود را آسمانی میدانستند و البته نمیگفتند که چرا از آسمان به جای حقیری مثل زمین آمده اند! زیرا نمی خواستند بگویند که از بهشت رانده شده اند. این حس برتری جوئی بعدا طی حافظه تاریخی به نسلهای بعدی منتقل شد. حتی بعضی تاریخ شناسان قوم آریائی را آسمانی میدانند و به این حادثه ربط میدهند(فقط یک فرضیه است و قطعی نیست). در کتابهای هندو هم ، قوم آریائی در مقابل غیر آریائی مطرح شده است و قوم آریائی را آسمانی میدانند. آنها معتقدند که آریائی ها اصالتا زمینی نیستند ولی در عوض قبائل بدوی هند را زمینی میدانستند و از جنس پست می پنداشتند. این داستان که در آن بسیاری از چیزها انکار شده است؛ ابعاد نژادپرستی آن بعدا قوت گرفت و کسانی مثل هیتلر جدی گرفته و دنیا را به جنگ کشاندند.

زمانی که آدم به زمین تبعید شد؛ خدا به آنان وعده داد که اگر نیکوکار باشند؛ دوباره به بهشت برخواهند گشت. از همان زمان آدمیان چشم به دنبال یک منجی بودند تا که آنان را نجات دهد. آنان شرط خدا را فراموش کردند و نمیدانستند که اعمال نیکوی آنهاست که آدمیان را دوباره به بهشت بر میگرداند. خدا قول داده است و به قولش عمل خواهد کرد. این اعمال نیک ماست که زمینه نجات آدمیان را فراهم میکند.

 

  1. هیتلر

بزرگترین مشکل هیتلر این بود که اسیر حافظه تاریخی غلط شده بود. نسل به نسل به او تلقین شده بود که نژاد آریایی؛ نژادی آسمانی و برتر است. این توهم غلط، او را به راه غلط انداخته بود. اما کسی مثل پیامبر ابراهیم نزد خدا دعا میکند که ذریه او را از نمازگزاران قرار دهد. زیرا ابراهیم میخواست حافظه تاریخی نسلش به خوبی گرایش یابد. هر چقدر که حافظه تاریخی و اجتماعی غلط باشد؛ کار تزکیه نفس مشکل تر خواهد شد. زیرا برای دیدن واقعیت ها باید از کنار زدن حافظه تاریخی غلط شروع شود. به همین خاطر خدا میفرماید که:

 

وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَیْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ شَیْئًا وَلَا یَهْتَدُونَ ﴿۱۷۰﴾

و چون به آنان گفته شود از آنچه خدا نازل کرده است پیروى کنید مى‏ گویند نه بلکه از چیزى که پدران خود را بر آن یافته‏ ایم پیروى مى ‏کنیم آیا هر چند پدرانشان چیزى را درک نمیکرده و به راه صواب نمى ‏رفته‏ اند [باز هم در خور پیروى هستند] (۱۷۰)

 

الُوا أَجِئْتَنَا لِتَلْفِتَنَا عَمَّا وَجَدْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا وَتَکُونَ لَکُمَا الْکِبْرِیَاءُ فِی الْأَرْضِ وَمَا نَحْنُ لَکُمَا بِمُؤْمِنِینَ ﴿۷۸﴾

گفتند آیا به سوى ما آمده‏ اى تا ما را از شیوه‏ اى که پدرانمان را بر آن یافته‏ ایم بازگردانى و بزرگى در این سرزمین براى شما دو تن باشد ما به شما دو تن ایمان نداریم (۷۸)

 

در واقع مهمترین عامل در منکر نشان دادن پیامهای خدا؛ حافظه غلط تاریخی و اجتماعی افراد است. افراد باید ابتدا این حافظه های غلط را زیر سوال ببرند.

 

  1. تصحیح حافظه تاریخی

پیامبر ابراهیم و محمد و سایر پیامبران جزو کسانی هستند که حافطه های تاریخی خود را زیر سوال بردند. شاید تعجب کنید که زیر سوال بردن حافظه تاریخی غلط کمک بسیار شایانی به تزکیه نفس میکند. به همین خاطر تمام پیامبران برای موفقیت در ماموریت  خویش؛ ابتداءا حافظه تاریخی خویش را اصلاح کردند. در  آیه زیر خدا از حافظه تاریخی غلط به عنوان درخت لعن شده یاد میکند. زیرا حافظه تاریخی غلط مثل یک درخت در سراسر تاریخ ریشه میدواند و همه نسلها را به نوعی گرفتار میکند.

 

وَإِذْ قُلْنَا لَکَ إِنَّ رَبَّکَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا یَزِیدُهُمْ إِلَّا طُغْیَانًا کَبِیرًا ﴿۶۰﴾

و [یاد کن] هنگامى را که به تو گفتیم به راستى پروردگارت بر مردم احاطه دارد و آن رؤیایى را که به تو نمایاندیم و [نیز] آن درخت لعنت‏ شده در قرآن را جز براى آزمایش مردم قرار ندادیم و ما آنان را بیم مى‏ دهیم ولى جز بر طغیان بیشتر آنها نمى‏ افزاید (۶۰)

 

براساس آیه بالایی انگار حافظه تاریخی مثل یک رویا در حافظه مردم می ماند و اگر این حافظه تاریخی غلط باشد؛ همه را گرفتار میکند.

خدای مهربان، در جای دیگری میفرماید که درخت زقوم در بهشت خوراک جهنمیان خواهد بود. این درخت مثل خوره به جان آنان خواهد افتاد و سراسر وجودشان را می گیرد و هر لحظه وضعیت جهنمیان از لحظه قبلتر بدتر خواهد شد.

 

  1. تعصبهایی به اسم غیرت یک حافظه تاریخی است

شاید بسیار شنیده باشید که یک مردی ، زنش و یا دخترش و یا خواهرش را بخاطر غیرت ناموسی کشته است. این غیرتهای غلط و شیطانی نسل به نسل منتقل شده است و بسیار ریشه قویی در حافظه بعضی مردم مخصوصا خاورمیانه دوانده است. این جور تعصبات جاهلیت دقیقا همان شجره ملعونه است. کارهایی که به اسم حافظه تاریخی انجام می پذیرد؛ گاها بسیار خطرناکند و کشنده. جالب است که کسی که به خاطر غیرت ناموسی، خواهرش و یا زنش را بکشد؛ بقیه مردم آن منطقه این کار فرد قاتل را تحسین میکنند!؛ بدون آنکه ذره ای وجدانشان عذاب بکشد! به همین خاطر حافظه تاریخی غلط بر منطق و عقل انسانها حکم میراند و بر آن مستولی است. به همین خاطر خدای مهربان؛ در قرآن یک سوره به اسم نساء (زنان) آورده است تا این حافظه ها را پاک کند و قوانین پاک و منطقی ابلاغ کند.

 

  1. بعضی حافظه های تاریخی بسیار ریشه محکمی دارند

در میان هندوها؛ عده ای از آنان به اسم سیکها؛ به اسلام گرایش پیدا کردند؛ اما حافظه تاریخی بسیار قویی که بر آنها حکمفرما بود؛ نگذاشت که اسلام را درست بفهمند و نهایتا دین جدیدی با گرایشات هندویی درست کردند که از یکتاپرستی اسلام هم تاثیر پذیرفته بود ولی بعلت حافظه تاریخی بسیار قوی میان هندوها؛ همچنان در یکتاپرستی می لنگند. خدای مهربان میفرماید که:  وَلاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ کُلُّ أُولئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولًا.

 

چشم و گوش و قلب ما در مقابل آنچه که می بیند مسئول است و نباید بخاطر حافظه های تاریخی که ارثی به ما رسیده است؛ از واقعیات چشم پوشی کرد. اکثر مردم روی زمین گیر حافظه های تاریخی غلط افتاده اند. این واقعیت مهم را خود خدای مهربان میفرماید:

 

وَإِن تُطِعْ أَکْثَرَ مَن فِی الأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَن سَبِیلِ اللّهِ إِن یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلاَّ یَخْرُصُونَ

و اگر از بیشتر کسانى‌که در [این سر]زمین می‌‏باشند پیروى کنى تو را از راه خدا گمراه می‌کنند آنان جز از گمان [خود] پیروى نمی‌کنند و جز به حدس و تخمین نمی‌‏پردازند.

 

حدس و تخمین و شک و گمان براساس حافظه های تاریخی مورد ارزش گذاری قرار می گیرد و این باعث گمراهی نفس خواهد شد. یکی از مشکلاتی که نفس انسان با آن روبرو است همین حافطه های تاریخی و اجتماعی غلط است.

 

  1. قرآن کتاب دقیقی است و حافظه های تاریخی غلط ایجاد نمی کند

مثلا سیاهپوست ها در طول قرون متمادی به عنوان نژاد پست شناخته می شدند و حتی در زندگی روزمره، رنگ سیاه نماد پلیدی بوده است. در حالیکه که در عربی اسود یعنی سیاه ولی خدا از ظلمات استفاده کرده است در مقابل نور؛ یعنی سیاه (اسود) رنگ زشتی نیست. یعنی کلمه استفاده شده در قران خیلی هوشمندانه بوده و نخواسته تبعیض نژادی باشد.

 

  1. زمان قدیم تعداد گناهان کم بوده است

رذائل اخلاقی در طول زمان با توجه به حافظه جمعی ناهوشیار  زیاد شده  است. مثلا در کتاب های قدیمی تر چند گناه وجود داشته است ولی اکنون راه های انجام کارهای نادرست افزایش پیدا کرده است. در کتابهای قدیمی تر اصول کمتری وجود داشته ولی الان برای خوب بودن باید از بسیاری رذایل بد دوری کرد.

 

ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ ﴿۴۱﴾

به سبب آنچه دستهاى مردم فراهم آورده فساد در خشکى و دریا نمودار شده است تا [سزاى] بعضى از آنچه را که کرده‏ اند به آنان بچشاند باشد که بازگردند (۴۱)

 

مثلا تمام دستورات مهم تورات؛ ده فرمان بوده است. اما با گذر زمان ، تعداد گناهان و روش انجام آنها با دخالت شیطان زیاد شد و بنابراین خدای حکیم تصمیم گرفت که قرآن را نازل کند. قرآن همه گیر و جهان محور است و تمام جوانب و تمام حافظه های تاریخی را ریشه یابی کرده است و هر کلمه اش دنیایی حکمت در آن است. قرآن در زمان بسیار دقیقی نازل شد. تعداد کسانی که زبان اصلی تورات، عبری را بلدند، شاید به شش میلیون نرسند ولی کشورهای زیادی به زبان عربی صحبت میکنند و زبان عربی اکنون در رتبه پنجم زبانهای پرجمعیت قراردارد. در حالیکه عبری به رتبه های آخر رسیده است. یکی از دلایل نزول قرآن به زبان عربی برای گسترش پیام خدا، همین نکته است.

 

  1. ما تقدم و ما تاخر

زمانی که ابراهیم دعا کرد؛ دعا کرد که خدا نسلش را از نمازگزاران قرار بدهد. این دعا نشان از آن دارد که وضعیت یک جامعه در حالت جمعی به خاطرات تاریخی هم مربوط است و ماتقدم و ما تاخر در آن موثر است. اگر عادتهای غلط و گناهان مثل درخت ملعونه در خاطرات و رویاهای افراد ریشه دوانده باشد؛ کار آن جامعه بسیار مشکلتر خواهد شد. دقیقا به همین خاطر است که بیشتر پیامبران از نژاد ابراهیم هستند. زیرا نسل نمازگزار (نماز واقعی و نه نمایشی)؛ حافظه تاریخی پاکتری دارند.

 

  1. مسخره کردن پیام خدا

وقتی قرآن را بخوانیم متوجه خواهیم شد که بیشتر رسولان در جوامع خویش یا طرد شده اند و یا مسخره شده اند و با انواع تهمتها روبرو بوده اند. اینها همگی حافظه تاریخی است که به نسلهای بعدی منقل میشود و به همین دلیل بعضی ها بدون آنکه اصلا بدانند رسول چی میگوید ؛ او را رد میکرده اند. 

 

  1. حافظه غلط تاریخی بوجود آورنده نژاد پرستی

بیشتر کسانی که خاطرات غلط تاریخی در ذهن آنان ریشه دوانده است، ناخودآگاه به سمت نژادپرستی سوق داده میشوند؛ بدون آنکه خود بدانند. خاطرات غلط تاریخی پیشفرضهای غلط برای انسانها ایجاد میکند و توهم زاست. آنان مو را در اقوام دیگر می بینند، اما اشکالات بزرگ را در قوم خود نمی بینند؛ زیرا حافظه های تاریخی غلط را به اصول خود تبدیل کرده اند.

 

  1. حافظه های تاریخی خیلی قوی هستند

شما اگر یک مرد فقیر و بی چیز ببینید، به او توجه زیادی نمی کنید؛ اما اگر یک مرد ثروتمندو سرشناس ببینید؛ ناخودآگاه به او توجه میکنید. حتی پیامبر محمد هم از این  قاعده مستثناء نبوده است.  اینها حافظه های تاریخی ما انسانهاست.

 

عَبَسَ وَتَوَلَّى ﴿۱﴾

چهره در هم کشید و روى گردانید (۱)

 

أَنْ جَاءَهُ الْأَعْمَى ﴿۲﴾

که آن مرد نابینا پیش او آمد (۲)

 

وَمَا یُدْرِیکَ لَعَلَّهُ یَزَّکَّى ﴿۳﴾

و تو چه دانى شاید او به پاکى گراید (۳)

 

أَوْ یَذَّکَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّکْرَى ﴿۴﴾

یا پند پذیرد و اندرز سودش دهد (۴)

 

أَمَّا مَنِ اسْتَغْنَى ﴿۵﴾

اما آن کس که خود را بى ‏نیاز مى ‏پندارد (۵)

 

فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّى ﴿۶﴾

تو بدو مى ‏پردازى (۶)

 

وَمَا عَلَیْکَ أَلَّا یَزَّکَّى ﴿۷﴾

با آنکه اگر پاک نگردد بر تو [مسؤولیتى] نیست (۷)

 

وَأَمَّا مَنْ جَاءَکَ یَسْعَى ﴿۸﴾

و اما آن کس که شتابان پیش تو آمد (۸)

 

وَهُوَ یَخْشَى ﴿۹﴾

در حالى که [از خدا] مى‏ ترسید (۹)

 

فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّى ﴿۱۰﴾

تو از او به دیگران مى ‏پردازى (۱۰)

 

  1. به چالش کشیدن حافظه های تاریخی فرصت است

بشر برای این آفریده شده است که با آداب غلط و سنتهای غلط آبا و اجداد مبارزه کند و این نوع مبارزه است که نفس او را رشد میدهد. بی تفاوتی نفس را پایین می آورد. این نوع مبارزه بهترین روش برای تربیت نفس است و هرکسی موظف است که حافظه های غلط تاریخی را به چالش بکشد و خود و قومش را از جهالت بیرون آورد. به همین خاطر خدای مهربان میفرماید:

 

وَمَا کَانَ رَبُّکَ لِیُهْلِکَ الْقُرَى بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا مُصْلِحُونَ ﴿۱۱۷﴾

و پروردگار تو [هرگز] بر آن نبوده است که شهرهایى را که مردمش اصلاحگرند به ستم هلاک کند (۱۱۷)

 

خدای مهربان از کلمه مصلحون استفاده مینماید و نه از کلمه صالحون. زیرا صالح یعنی کسی که برای خودش خوب و صالح است. اما مصلح یعنی کسی که برای دیگران هم خوب است و همیشه دنبال صلح است. دنبال صلح بودن یعنی سنن غلط را از بین بردن و به فکر همقطاران خود بودن؛ تا آنان هم از جهالت در آیند.

 

  1. افراط و تفریط

افراط و تفریط در مورد بزرگان دین؛ براحتی در طول تاریخ و از طریق حافظه تاریخی قابل توجیه است. حدیث هست که میگوید پیامبر محمد سایه نداشته است. این تصورات تا مدتی پیش برای خیلی ها قابل قبول بوده است. در فیلمها پیامبر محمد را نمایش نمی دهند و کسی هم دلیل آن را نمی پرسد! زیرا اکثریت تحت تاثیر حافظه تاریخی قرار گرفته اند و پیامبر را از حالت بشری خارج کرده اند. در حالیکه پیامبر محمد در قرآن میگوید که ای محمد با زبان خودت به مردم بگو که من هم بشری هستم مثل شما.

 

قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَى إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَاسْتَقِیمُوا إِلَیْهِ وَاسْتَغْفِرُوهُ وَوَیْلٌ لِلْمُشْرِکِینَ ﴿۶﴾

بگو من بشرى چون شمایم جز اینکه به من وحى مى ‏شود که خداى شما خدایى یگانه است پس مستقیما به سوى او بشتابید و از او آمرزش بخواهید و واى بر مشرکان (۶)

 

خدای مهربان در آیه فوق میفرماید که کسانی که پیامبر را از حالت بشری خارج میسازند، مشرک هستند. در حالیکه در فیلمهای دیگر ، پیامبران دیگر را نمایش میدهند ولی پیامبر محمد را نمایش نمیدهند و این خودش تفاوت قائل شدن بین پیامبران است. در حالیکه تفاوت قائل نشدن بین رسولان جزو شروط ایمان است.  لَا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ

 

آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَقَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَکَ رَبَّنَا وَإِلَیْکَ الْمَصِیرُ ﴿۲۸۵﴾

پیامبر (خدا) بدانچه از جانب پروردگارش بر او نازل شده است ایمان آورده است‏، و مؤمنان همگى به خدا و فرشتگان و کتابها و فرستادگانش ایمان آورده‏ اند (و گفتند:) (میان هیچ یک از فرستادگانش فرق نمى‏ گذاریم‏) و گفتند: (شنیدیم و گردن نهادیم‏، پروردگارا، آمرزش تو را (خواستاریم‏) و فرجام به سوى تو است‏.) (۲۸۵)

 

  1. حافظه های تاریخی جامعه را کور میکند

گاهی بعضی رسمهای بسیار غلط در یک جامعه اجرا میشود و کسی هم اعتراضی ندارد. یک فرد تحصیلکرده در هند؛ بعد از بیست سال درس خواندن و دانشگاه رفتن ، همچنان گاو را مقدس میداند. و یا گاهی یک جمع کلی؛ چنان نژاد خود را برتر میدانند که هیچ واقعیتی را در مورد نژاد خود نمی پذیرند. و یا هر مذهب و حزبی به داشته های مذهبی خود مغرورند.

 

فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ زُبُرًا کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ ﴿۵۳﴾

تا کار [دین]شان را میان خود قطعه قطعه کردند [و] دسته دسته شدند هر دسته‏ اى به آنچه نزدشان بود دل خوش کردند (۵۳)

 

فَذَرْهُمْ فِی غَمْرَتِهِمْ حَتَّى حِینٍ ﴿۵۴﴾

پس آنها را در ورطه گمراهی‏شان تا چندى واگذار (۵۴)

 

  1. حافظه های تاریخی دین را تغییر میدهد

از نظر خدا ، تمام دینها یکی بوده اند و یکی هستند. اما این انسانها هستند که با حافظه های تاریخی و قومی خویش آن را تغییر داده و برای خود دین اختصاصی میسازند. دینی که خدا از زمان آدم تا کنون برای مردم طی پیامبران مختلف تبلیغ کرده است؛ اسلام بوده است و اما این پیروان بعدا اسامی من در آوردی مسیحی، یهودی، بودایی، هندو و ... را برای خود انتخاب کرده اند. زمانیکه فرشتگان برای عذاب قوم لوط آمدند. آنان از خانه های مسلمانان در شهر لوط صحبت میکردند. به نظر شما عجیب نیست؟

 

ذاریات آیه 36:

فَمَا وَجَدْنَا فِیهَا غَیْرَ بَیْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ ﴿۳۶﴾

و[لى] در آنجا جز یک خانه از مسلمانان بیشتر نیافتیم (۳۶)

 

به نظر شما مسلمانان در آن شهر چکار میکردند؟ یعنی ایمانداران شهر لوط خود را مسلمان نامیده اند! این نکته جالبی است.یا  اینکه در  سوره یونس، خدا بنی اسرائیل را مسلمان می نامد. مسلمانان آنجا چکار میکردند!؟

 

وَقَالَ مُوسَى یَا قَوْمِ إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ فَعَلَیْهِ تَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُسْلِمِینَ ﴿۸۴﴾

و موسى گفت اى قوم من اگر به خدا ایمان آورده‏ اید و اگر مسلمانید بر او توکل کنید (۸۴)

 

یا ایمان آورندگان زیر چه کسانی بوده اند که قبل از ایمان آوردن ، مسلمان بوده اند؟

وَإِذَا یُتْلَى عَلَیْهِمْ قَالُوا آمَنَّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّنَا إِنَّا کُنَّا مِنْ قَبْلِهِ مُسْلِمِینَ ﴿۵۳﴾

و چون بر ایشان فرو خوانده مى ‏شود مى‏ گویند بدان ایمان آوردیم که آن درست است [و] از طرف پروردگار ماست ما پیش از آن [هم] از مسلمانان بودیم (۵۳)

 

أُولَئِکَ یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ بِمَا صَبَرُوا وَیَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ ﴿۵۴﴾

آنانند که به [پاس] آنکه صبر کردند و [براى آنکه] بدى را با نیکى دفع مى ‏نمایند و از آنچه روزی‏شان داده‏ ایم انفاق مى کنند دو بار پاداش خواهند یافت (۵۴)

 

یعنی آدم میتواند دوبار و یا چند بار دوباره مسلمان شود و عهدش را با خدا تجدید کند. مسیحیت و یهودیت و سایر اسامی بعدا اختراع شده اند. قطعا بدانید که خدا هیچوقت دین را تغییر نمی دهد. تمام جهان یک دین داشته اند و همچنان یک دین خواهند داشت تا قیامت و این عهدی بوده است از طرف خدا برای تمام کسانی که به پیام خدا در تمام تاریخ می گرویده اند.

حتی فرعون هم در لحظات آخر عمرش ، ادعای مسلمانی میکند ولی نزد خدا قابل قبول نیست. وقتی فرعون ادعای مسلمانی میکند یعنی اینکه موسی و بنی اسرائیل خود را مسلمان نامیده بوده اند.

 

وَجَاوَزْنَا بِبَنِی إِسْرَائِیلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَجُنُودُهُ بَغْیًا وَعَدْوًا حَتَّى إِذَا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ قَالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِیلَ وَأَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ ﴿۹۰﴾

و فرزندان اسرائیل را از دریا گذراندیم پس فرعون و سپاهیانش از روى ستم و تجاوز آنان را دنبال کردند تا وقتى که در شرف غرق شدن قرار گرفت گفت ایمان آوردم که هیچ معبودى جز آنکه فرزندان اسرائیل به او گرویده‏ اند نیست و من از تسلیم ‏شدگانم (۹۰)

 

ابراهیم و یعقوب و تمام پیامبران خود را مسلمان نامیده اند و حتی به آن تاکید و وصیت هم کرده اند.

 

إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿۱۳۱﴾

هنگامى که پروردگارش به او فرمود تسلیم شو گفت به پروردگار جهانیان تسلیم شدم (۱۳۱)

 

وَوَصَّى بِهَا إِبْرَاهِیمُ بَنِیهِ وَیَعْقُوبُ یَا بَنِیَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى لَکُمُ الدِّینَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ ﴿۱۳۲﴾

و ابراهیم و یعقوب پسران خود را به همان [آیین] سفارش کردند [و هر دو در وصیتشان چنین گفتند] اى پسران من خداوند براى شما این دین را برگزید پس البته نباید جز مسلمان بمیرید (۱۳۲)

 

أَمْ کُنْتُمْ شُهَدَاءَ إِذْ حَضَرَ یَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قَالَ لِبَنِیهِ مَا تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِی قَالُوا نَعْبُدُ إِلَهَکَ وَإِلَهَ آبَائِکَ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ إِلَهًا وَاحِدًا وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ ﴿۱۳۳﴾

آیا وقتى که یعقوب را مرگ فرا رسید حاضر بودید هنگامى که به پسران خود گفت پس از من چه را خواهید پرستید گفتند معبود تو و معبود پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق معبودى یگانه را مى ‏پرستیم و در برابر او تسلیم هستیم (۱۳۳)

 

تمام اینها نشان میدهد که اسامی مسیحیت و یهودیت و غیره تماما توسط انسانها اختراع شده اند و خدا فقط اسم مسلمان را برای پیرو تنها دینش انتخاب کرده است. وقتی یک پیامبری مثل یعقوب و لوط و موسی و ... خودشان را مسلمان مینامند، مگر ممکن است که پیروان آنها اسم دیگری داشته باشند! اسامی دیگر بخاطر حزب بازی و جریانات سیاسی انتخاب شده اند. حتی مذاهب شیعه و سنی هم مثل یهودیت و مسیحیت هستند که در اصل هر دو مسلمان بوده اند ولی بمرور زمان باتوجه به جبهه گیریها و حزب گراییهای خویش ، خودشان اینطوری خودشان را نامگذاری کردند و عملا با اینکار میثاق خود با خدا را شکستند. اینکه پیامبر محمد را موسس اسلام بدانیم، از اساس اشتباه است و معادلاتش جور در نمی آید. ادعایی که خود او هیچوقت نکرده است. اما حافظه تاریخی باعث میشود که این مطلب بدیهی برای یک مسلمان قابل قبول نباشد و همچنان در سخنانش حرف از ادیان مختلف میزند و شروع اسلام را از زمان پیامبر محمد میداند. واقعا باعث تاسف است که آدمی همچنان حرف باطل را مداوم تکرار کند و بر آن تاکید ورزد؛ فقط برای اینکه خود را متفاوت نشان دهد. اسلام دین تمام پیامبران بوده است.

 

  1. مسیح و آدم حافظه تاریخی پاک و خالصی داشتند

از آنجا که آدم و مسیح از نطفه غیر زمینی و یا ژن غیرزمینی بوجود آمدند؛ حافظه تاریخی نسل زمین را با خود منتقل نکردند و در نتیجه مشکلات کمتری داشتند. و البته این به سود ما هم بود.

 

إِنَّ مَثَلَ عِیسَىٰ عِندَ ٱللَّهِ کَمَثَلِ ءَادَمَۖ خَلَقَهُۥ مِن تُرَابٖ ثُمَّ قَالَ لَهُۥ کُن فَیَکُونُ 

همانا داستان عیسى نزد خدا مانند داستان آدم است، او را از خاک آفرید سپس به او گفت:باش! پس ببود.

 

 و به همین خاطر مسیح توانست اندیشه های نابی در همان اوان بچگی بیان کند. در زمان مسیح، بنی اسرائیل چنان دین را به نفع خود و به نفع قوم خود تغییر داده بودند که هرکسی توانایی پالایش دین را نداشت. حتی پیامبرانی مثل زکریا و یحیی که نزدیک و همدوره مسیح بودند، هم نتوانستند، تغییر قابل توجهی در بنی اسرائیل ایجاد کنند. اما مسیح با فکری پاک و عاری از هرگونه حافظه تاریخی توانست افکار جهانیان را دگرگون کند.

 

قَالَ إِنَّمَا أَنَا رَسُولُ رَبِّکِ لِأَهَبَ لَکِ غُلَامًا زَکِیًّا ﴿۱۹﴾

گفت من فقط فرستاده پروردگار توام براى اینکه به تو پسرى پاکیزه ببخشم (۱۹)

 

به همین خاطر جهان ، به دو دوره تاریخی تقسیم میشود؛ دوره قبل از میلاد مسیح و دوره بعد از میلاد مسیح. قبل از مسیح؛ فرشتگان براحتی بین مردم ظاهر میشدند و آنان را تعلیم میدادند. اما بعد از مسیح این روال قطع شد و حضور فیزیکی فرشتگان قطع شد. به نوعی خدای حکیم؛ قبل از میلاد مسیح پلان  A  را اجرا کرد و اما بعد از میلاد مسیح پلان B  را اجرا میکند.

 

  1. افراط در مورد شخصیت مسیح

تا زمانی که مسیح زنده بود؛ مردم حرفهای او را جدی نمی گرفتند. حتی حواریون هم آنطور که می بایست حرفهای مسیح را بکار نمی بردند. قدرت باطل آنقدر زیاد بود که حتی حواریون هم گاهی پایشان می لغزید.

 

فَلَمَّا أَحَسَّ عِیسَى مِنْهُمُ الْکُفْرَ قَالَ مَنْ أَنْصَارِی إِلَى اللَّهِ قَالَ الْحَوَارِیُّونَ نَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ آمَنَّا بِاللَّهِ وَاشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ ﴿۵۲﴾

چون عیسى از آنان احساس کفر کرد گفت‏ یاران من در راه خدا چه کسانند حواریون گفتند ما یاران [دین] خداییم به خدا ایمان آورده‏ ایم و گواه باش که ما تسلیم [او] هستیم (۵۲)

 

رَبَّنَا آمَنَّا بِمَا أَنْزَلْتَ وَاتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاکْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِینَ ﴿۵۳﴾

پروردگارا به آنچه نازل کردى گرویدیم و فرستاده[ات] را پیروى کردیم پس ما را در زمره گواهان بنویس (۵۳)

 

اما بعد از به صلیب کشیده شدن کالبد مسیح ، حواریون تحت تاثیر شدید این حادثه قرار گرفتند و تحول جدی در حواریون، بعد از مرگ مسیح اتفاق افتاد. به همین خاطر در چهار انجیل بجا مانده، آنان میگویند که خون مسیح ما را نجات داد و روال زندگی ما را عوض کرد. تحریر اناجیل چهار گانه هم بعد از آن اتفاق افتاد.  البته منظور آنان این بود که به صلیب کشیده شدن مسیح ما را چنان تحت تاثیر قرار داد که ما تازه داریم می فهمیم که مطالب مسیح چه عمقی داشته است. حتی در مسیحیت فعلی هم ، به غلط خون مسیح را ناجی جهان میدانند.

 افراط و تفریط در مورد وقایع پیش آمده، بسیار مضر است و باعث بت شدن مقدسین خواهد شد. پشیمانی و عذاب وجدان بیش از حد حواریون بعد از به صلیب کشیده شدن مسیح باعث شد که آنان چنین جملات غلو آمیزی در مورد مسیح بیان کنند و متاسفانه نسلهای بعدی؛ از آن جملات سوء استفاده کرده و بسطش دادند و در مورد شخصیت مسیح غلو آمیز رفتار کردند. دست به دست شدن جملات و مفاهیم در طول تاریخ متاسفانه باعث تغییر نگرشها نسبت به یک واقعه خواهد شد. اما کتاب قرآن دارای کلمات و جملات دقیق است که دقیقا واقعیتها را بازگو میکند و کاری به تعداد پیروان یک فرقه ندارد. میلیونها مسیحی میگویند که مسیح پسر خداست؛ اما خدا بدون در نظر گرفتن این گفته ها ؛ واقعیتها را بیان میدارد و صراحتا برخلاف آن صحبت میکند. خدا باکسی تعارف ندارد و حقیقت را بیان میکند. میلیونها مسلمان، کتابهای حدیث را در کنار قرآن قرار داده اند. اما واقعیت این است که اینها پیام خدا نیستند و اصلا ربطی به پیامبر محمد هم ندارند. ممکن است کسی بگوید که یعنی تمام نسلهای گذشته اشتباه کرده اند؟ در جواب باید گفت که این کتابها 250 سال بعد از مرگ پیامبر تدوین شده اند و چندان هم ازلی ابدی نبوده اند. خود خدا میفرماید که اگر از اکثریت مردم پیروی کنید، گمراه میشوید.

 

وَإِن تُطِعْ أَکْثَرَ مَن فِی الأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَن سَبِیلِ اللّهِ إِن یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلاَّ یَخْرُصُونَ

و اگر از بیشتر کسانى‌که در زمین می‌‏باشند پیروى کنى تو را از راه خدا گمراه می‌کنند آنان جز از گمان [خود] پیروى نمی‌کنند و جز به حدس و تخمین نمی‌‏پردازند.

 

  • اسعد حسینی
۱۲
آبان
۰۱

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت سی و یکم)

کالبد بشری و نفس

 

  1. نفس ماهیت اصلی انسان است

نفس ماهیت اصلی هر انسان و یا هر موجود دیگری است. بعد از مرگ، آنچه که بازستانده میشود؛ نفس است. انگار نفس ماهیت اصلی هر انسان است که با گرفتن آن، فرد در جهان مادی مرده بحساب می آید. آن چیزی از ما که نهایتا به طرف خدا بر میگردد؛ نفس ماست.

 

اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضَى عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَیُرْسِلُ الْأُخْرَى إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ ﴿۴۲﴾

خدا نفسها  را هنگام مرگشان به تمامى ( وبدون کم و کاست) باز مى‏ ستاند و [نیز] نفسی را که در [موقع] خوابش نمرده است [قبض مى ‏کند] پس آن [نفسى] را که مرگ را بر او واجب کرده نگاه مى دارد و آن دیگر [نفسها] را تا هنگامى معین [به سوى زندگى دنیا] بازپس مى‏ فرستد قطعا در این [امر] براى مردمى که مى‏ اندیشند نشانه‏ هایى [از قدرت خدا]ست (۴۲)

 

با توجه به آیه بالایی؛ به طور ساده، مرگ یعنی گرفتن نفس. نتیجه میگیریم که گرفتن نفس ربطی به مرگ کالبد بشری ندارد. افرادی بوده اند که در حالت کما، نفسشان گرفته شده است ولی قلب آنان به کمک دستگاهها هنوز میزده است. وقتی مسیح را دستگیر کردند؛ خدا نفس او را گرفت و آن کسی که به صلیب کشیده شد؛ فقط کالبد بشری مسیح بود و نه خود او.  نفس و من واقعی مسیح در آن موقع به بهشت نزد خدا بالا برده شد. بنابراین مسیح در حین به صلیب کشیده شدن؛ هیچ گونه دردی احساس نکرد. بلکه آنها جسدی زنده اما بدون نفس و روح را دار زدند. 

 

وَقَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِیحَ عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَإِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّبَاعَ الظَّنِّ وَمَا قَتَلُوهُ یَقِینًا ﴿۱۵۷﴾

و گفته ایشان که ما مسیح عیسى بن مریم پیامبر خدا را کشتیم و حال آنکه آنان او را نکشتند و مصلوبش نکردند لیکن امر بر آنان مشتبه شد و کسانى که در باره او اختلاف کردند قطعا در مورد آن دچار شک شده‏ اند و هیچ علمى بدان ندارند جز آنکه از گمان پیروى مى کنند و یقینا او را نکشتند (۱۵۷)

 

بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَیْهِ وَکَانَ اللَّهُ عَزِیزًا حَکِیمًا ﴿۱۵۸﴾

بلکه خدا او را به سوى خود بالا برد و خدا توانا و حکیم است (۱۵۸)

 

این مورد در آیه 158 خیلی واضح گفته شده است (بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَیْهِ وَکَانَ اللَّهُ عَزِیزًا حَکِیمًا ). در آیه قبلی خدا اصرار دارد که مسیح به صلیب کشیده نشده است؛ اما در آیه بعدی میفرماید که خدا او را به سوى خود بالا برد. خدا کالبد بشری مسیح را به سوی خود بالا نبرد؛ بلکه نفس و من واقعی مسیح را به سوی خود بالا برد. حتی در نوشته های حواریون گفته شده است که مسیح در حین دار زده شدن ؛ از خود هیچ دفاعی نکرد و قادر به سخن گفتن نبود و تابحال هیچکدام از آنها قادر به توضیح این نکته نبوده اند. مسیح قادر به سخن گفتن و دفاع از خود نبود؛ زیرا داخل آن کالبد بشری؛ مسیح نبود و فقط یک کالبد زنده بود. جسد بشری مربوط به مسیح تا وقتی به عنوان مسیح شناخته میشد که نفس مسیح در آن بود؛ اما زمانیکه نفس و مَنِ واقعی مسیح بالا برده شد؛ دیگر آن جسد مسیح بحساب نمی آمد. کالبد بشری مسیح تا وقتی به عنوان مسیح شناخته میشود که نفس مسیح در آن بود. بعد از بالا بردن نفس مسیح، دیگر آن کالبد مسیح نیست و فقط یک موجود زنده است. اینکه خدا فرموده است که وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ ؛ از مسیح واقعی صحبت میکند و نه کالبد بدون نفس مسیح. جسم و کالبد بشری ما تا موقعی مربوط به ماست که نفس ما در آن است و گرنه یک بیگانه است. همین کالبد بشری ما، زمانی علیه ما شهادت خواهند داد.

 

یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَیْدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ ﴿۲۴﴾

در روزى که زبان و دستها و پاهایشان بر ضد آنان براى آنچه انجام مى‏ دادند شهادت مى‏ دهند (۲۴)

 

الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ وَتُکَلِّمُنَا أَیْدِیهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ ﴿۶۵﴾

امروز بر دهانهاى آنان مهر مى ‏نهیم و دستهایشان با ما سخن مى‏ گویند و پاهایشان بدانچه فراهم مى‏ ساختند گواهى مى‏ دهند (۶۵)

 

بنابراین کالبد بشری ، تا وقتی متعلق به ماست که نفس ما به آن وصل است و گرنه متعلق به ما نیست و حتی یک بیگانه است. انسان تنها موجودی است که با خودش حرف میزند؛ انسان از معدود موجوداتی است که در آینه خود را می شناسد. این خاصیت به خاطر این است که انسان دارای یک نفس هوشمند است و اگر این نفس از کالبد گرفته شود؛ کالبد این توانایی ها را از دست میدهد. یعنی حتی کالبد، خود را نمی شناسد و نمیتواند با خود حرف بزند. بنابراین وقتی خدا می فرماید مسیح را نکشتند، منظورش نفس واقعی اوست. زیرا در موقع صلیب ؛ نفس مسیح در کالبد بشری نبود. بنابراین کشتن او اصلا مطرح نیست. اما اگر نفس مسیح در کالبد بود و قبل از اعدام به سمت بالا برده نشده بود، آنموقع میشد گفت که مسیح را به قتل رساندند. این مثال از آن جهت مهم است که به مبحث ما یعنی نفس مربوط است.

 

  1. مثال زنده در این مورد

در 25 نوامبر سال 1984، بیماری به نام ویلیام شرودر در آمریکا قلب مصنوعی دریافت کرد؛ او با این قلب مصنوعی تا نوزده روز زنده ماند. اما بعد از نوزده روز ویلیام شرودر واقعی وفات یافت ؛ در حالیکه قلب او در کالبد بشری او هنوز میزد و خون در اعضای کالبد بشری او جریان پیدا میکرد. جالب است که یک روز قبل از وفات ؛ او در مصاحبه ای در تلویزیون تقاضا کرد که حقوق بازنشستگی عقب مانده اش را به حسابش واریز کنند و اما از روز نوزدهم به بعد او حتی اعضای خانواده خود را هم نمی شناخت. زیرا مَنِ واقعی ویلیام شرودر از دنیا رفته بود. جسد زنده او تا 19 ماه بعد از مرگ به کمک قلب مصنوعی و باطری کار کرد. این مثال زنده به جهانیان نشان داد که مسیح چطوری از دنیا رفته است. زمانی که مسیح دستگیر شد؛ پیلاطس از او سوالاتی کرد و اتهاماتی مطرح کرد؛ ولی مسیح (در واقع جسم او) هیچ جوابی نداد و حتی خود را نمی شناخت. مسیح واقعی به طرف خدا بالا برده شده بود؛ آنها مکر کردند و خدا هم مکر کرد و خدا بهترین مکر کنندگان است.

 

  1. مَنِ واقعی انسان

کسانی که در راه خدا کشته میشوند؛ از دیدگاه خدا مرده نیستند؛ بلکه نزد خدا در بهشت بسر می برند. این نکته نشان میدهد که کالبد بشری ما به هیچ عنوان نشان مَنِ واقعی یک انسان نیست. من واقعی هر انسانی آنچیزی است که فرشتگان هنگام مرگ می گیرند و آنچه که باقی می ماند؛ فقط یک جسد است که از موادی فنا پذیر تشکیل شده است و من واقعی یک انسان نیست. این مواد و اعضا در روز قیامت علیه من واقعی ما شهادت میدهند و انگار یک موجود دیگرند.

 

وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ ﴿۱۶۹﴾

هرگز کسانى را که در راه خدا کشته شده‏ اند مرده مپندار بلکه زنده‏ اند که نزد پروردگارشان روزى داده مى ‏شوند (۱۶۹)

 

فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ ﴿۱۷۰﴾

به آنچه خدا از فضل خود به آنان داده است‏ شادمانند و براى کسانى که از پى ایشانند و هنوز به آنان نپیوسته‏ اند شادى مى کنند که نه بیمى بر ایشان است و نه اندوهگین مى ‏شوند (۱۷۰)

 

  1. چرا ما به این جهان آمده ایم؟

همانطور که میدانید ما قبلا در یک دنیای دیگر بوده ایم و در آن دنیای قبلی فریب ادعای شیطان را خوردیم و به دو دسته موجودات سرکش ( انسانها - جنها ) و دو دسته موجودات مطیع و تسلیم (ملائک - جمادات و حیوانات) تقسیم شدیم. ملائک فریب شیطان را نخوردند اما جمادات فریب شیطان را خوردند ، اما بلافاصله توبه کردند. جنها و انسانها توبه نکردند. جنها بیشتر به سمت شیطان گرایش دارند و انسانها کمتر از جنها به سمت شیطان گرایش دارند. خدای قادر توانا این دو گروه را از بهشت بیرون کرد و به آسمان یکم تبعید کرد تا تحت یک آزمایش ( آخرین آزمایش) قرار گیرند . انسانها در کره زمین آزمایش می شوند و جنها در محدوده آسمان یکم آزمایش می شوند. جنها می توانند در محدوده آسمان یکم حرکت کنند و نشانه های خدا در آسمان و زمین را ببینند و به سمت خدای یکتا گرایش پیدا کنند. هر انسانی در بدو تولد یک جن همنشین با او نیز متولد می شود. جنها نماینده ایده های شیطان هستند و در طول زندگی ، جنها وسوسه های شیطان را به ما القا می کنند و مدام در ذهن ما مشغول وسوسه و ترغیب به انجام گناهان هستند. انسانها به طور متوسط 70 سال عمر می کنند اما جن همنشین انسان بعد از مرگ انسان آزاد می شود و چند هزار سال دیگر عمر می کند. انسانها از بدو تولد یکتاپرست به دنیا می آیند اما جنها از بدو تولد شیطان پرست به دنیا می آیند . به همین خاطر خدا سن زیادی به جنها اعطا کرده است تا که فرصت بیشتری برای برگشت به سوی خدا داشته باشند. بسیاری از مردم معترض هستند که چرا خدا آنها را آفرید تا در این آزمایش هولناک قرار گیرند. روشن است که این افراد خبر ندارند که ]١[ چه گناه هولناکی مرتکب شده اند و ]٢[ اینک به ایشان مهلتی داده شده که از گناه خود دست بردارند و مورد بخشایش قرار گیرند، ولی این انتخاب خود آنها بود که در بوته آزمایش نهاده شوند.

خدا بنا بر شناخت خود، نفس ما را در شرایطی که سزاوارآن هستیم قرار می دهد. وقتی خدا به فرشتگان گفت،( من چیزی می دانم که شما نمی دانید)، بدین معنی بود که بعضی از ما سزاوار فرصتی دیگر برای نجات بودند. نمونه ای از هدایت خدا برای کسانی که شایستگی هدایت را دارند در  آیه زیر دیده می شود:

 

وَلَقَدْ آتَیْنَا إِبْرَاهِیمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَکُنَّا بِهِ عَالِمِینَ ﴿۵۱﴾

و در حقیقت پیش از آن به ابراهیم رشد [فکرى]اش را دادیم و ما به [شایستگى] او دانا بودیم (۵۱)

 

خدا میفرماید که ما ابراهیم را هدایت کردیم، زیرا خوب او را می شناختیم.  به بیان دیگر، چون خدا می دانست که ابراهیم از خوبان است، و شایستگی هدایت را دارد، آنچه را که ضامن هدایت و درک بود به او داد. نمونه ی بسیار خوب دیگر در زیر دیده می شود.

 

وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ کَذَلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ ﴿۲۴﴾

و در حقیقت [آن زن] آهنگ وى کرد و [یوسف نیز] اگر برهان پروردگارش را ندیده بود آهنگ او میکرد چنین [کردیم] تا بدى و زشتکارى را از او بازگردانیم چرا که او از بندگان مخلص ما بود (۲۴)

 

یک زن سرشناس مصری برای یوسف دام گسترانید، و  اگر بخاطر نشانه ای که از جانب پروردگارش دیده نبود؛ چیزی نمانده بود که او دچار گناه شود. خدا در آیه بالایی به ما می آموزد که او پلیدی و گناه را از یوسف دور کرد، زیرا او یکی از بندگان مخلص درگاه خدا بود. آیا این یوسف بود که توانست بر شهوت خود غلبه کند؟ یا، حمایت الهی بود که باعث شد یوسف از گناه پاک بماند؟ سرنوشت از پیش مقدر شده یعنی همین.

 

  1. روح و نفس متفاوت هستند

بعضی مردم، اشتباهی نفس را به روح ترجمه میکنند. در حالیکه ماهیت نفس و روح با هم دیگر متفاوت است. نفس ممکن است ماهیت آن خوب و یا بد باشد و نفس ممکن است دچار گناه شود. اما روح نفخی است از طرف خدا برای انسانها و ماهیت آن همیشه خوب است.

 

وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ﴿۷﴾

سوگند به نفس و آن کس که آن را درست کرد (۷)

 

فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا ﴿۸﴾

سپس پلیدکارى و پرهیزگارى‏ اش را به آن الهام کرد (۸)

 

قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا ﴿۹﴾

که هر کس آن را پاک گردانید قطعا رستگار شد (۹)

 

وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا ﴿۱۰﴾

و هر که آلوده‏ اش ساخت قطعا درباخت (۱۰)

 

 

خدا به نفس پلیدکارى و پرهیزگارى‏ اش را الهام کرده است و بعد به پیکر دنیایی وصل میشود. هرکس توانست پلیدکاری را از نفس دور کند و پرهیزگاری را جذبش کند؛ رستگار میشود. در این زمان خدا نفخه ای از روح خود را در میان انسانها میدمد تا کمکی برای آنها باشد. خدا فقط در انسانها از روح خود میدمد و این برای جنها نیست. به خاطر این روح است که انسانها بیشتر از جنها به سمت خدا گرایش دارند.

 

  1. فرق انسان و بشر

در قرآن تاوقتی که خدا از روح خودش در بنی آدم ندمیده است؛ او را بشر مینامد. اما بعد از آن او را انسان مینامد.

 

إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَةِ إِنِّی خَالِقٌ بَشَرًا مِنْ طِینٍ ﴿۷۱﴾

آنگاه که پروردگارت به فرشتگان گفت من بشرى را از گل خواهم آفرید (۷۱)

 

فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ ﴿۷۲﴾

پس چون او را [کاملا] درست کردم و از روح خویش در آن دمیدم سجده‏ کنان براى او [به خاک] بیفتید (۷۲)

 

خدای حکیم، قبل از دمیدن روح؛ آن را بشر مینامد. یعنی بشر به قامت و چهارچوب آدمی گفته میشود. به همین خاطر پیامبران در مقابل مردم میگفتند که ما هم مثل شما بشر هستیم و نیازهایی که یک بشر دارد ما هم داریم. محدودیتهایی که یک بشر دارد؛ برای همه است؛ پیامبران و غیر پیامبران. به همین خاطر خدا میفرماید که هیچ بشری توانایی به بندگی کشاندن دیگران را ندارد.

 

مَا کَانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُؤْتِیَهُ اللَّهُ الْکِتَابَ وَالْحُکْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِبَادًا لِی مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَکِنْ کُونُوا رَبَّانِیِّینَ بِمَا کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتَابَ وَبِمَا کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ ﴿۷۹﴾

هیچ بشرى را نسزد که خدا به او کتاب و حکم و پیامبرى بدهد سپس او به مردم بگوید به جاى خدا بندگان من باشید بلکه [باید بگوید] به سبب آنکه کتاب [آسمانى] تعلیم مى‏ دادید و از آن رو که درس مى‏ خواندید علماى دین باشید (۷۹)

 

وَلَا یَأْمُرَکُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلَائِکَةَ وَالنَّبِیِّینَ أَرْبَابًا أَیَأْمُرُکُمْ بِالْکُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ ﴿۸۰﴾

و [نیز] شما را فرمان نخواهد داد که فرشتگان و پیامبران را به خدایى بگیرید آیا پس از آنکه سر به فرمان [خدا] نهاده‏ اید [باز] شما را به کفر وامى دارد (۸۰)

 

  1. نفسها از بین نمی روند

 

وَإِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ ﴿۷﴾

و آنگاه که نفسها به هم درپیوندند (۷)

 

نفسها با مرگ از بین نمی روند؛ آنها فقط درد مرگ را خواهند چشید. آنها درد نابودی و ترک یک کالبد را خواهند چشید(کلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ). کالبد بشری نفسها از بین میروند؛ اما خود نفسها از بین نمی روند. مرگ و زندگی دنیایی آفریده شده اند و یک کالبد برای نفس فراهم شده است تا تحت آزمایش قرار گیرد.  چشیدن مرگ بخاطر گناهی است که قبلا انجام دادیم.

 

الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَهُوَ الْعَزِیزُ الْغَفُورُ ﴿۲﴾

همانکه مرگ و زندگى را پدید آورد تا شما را بیازماید که کدامتان نیکوکارترید و اوست ارجمند آمرزنده (۲)

 

یعنی نفسها قبلا بوده اند و این زندگی و مرگ است که آفریده شده اند و ما در کالبد خاصی آن را تست خواهیم کرد. ما البته قبل از بدنیا آمدن؛ نفسهایمان به ربوبیت خدای یکتا شهادت داده است و البته کالبد بشری ما از این جریان خبر ندارد.  این قاعده در نهاد و نفس ما بنی آدم نهادینه شده است. یک بچه بنی آدم، بعد از تولد  بی گناه بدنیا می آید.

 

وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِینَ ﴿۱۷۲﴾

و هنگامى را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم ذریه آنان را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت که آیا پروردگار شما نیستم گفتند چرا گواهى دادیم تا مبادا روز قیامت بگویید ما از این [امر] غافل بودیم (۱۷۲)

 

خدای بسیار مهربان تمام انسانها را پیش از آنکه به این دنیای خاکی بفرستد، نزد خود گرد آورد، و همگی شهادت دادیم که او تنها مولا و تنها سرور ماست. از اینرو، حمایت از مقام قدوسی خدا، بصورت فطری در سرشت هر انسانی قرار دارد و این فطرت از انسان جدا شدنی نیست.

 

  1. نقش نفس در زندگی ما

این بدن و محیط پیرامون آن همان آزمایشی است که برای ما (خود اصلی ما یعنی نفس) طراحی شده است . نفس در این کالبد اگر اسیر غرایز بدن و تفکرات ذهنی بشود در فریب قرار می­گیرد. برای همین نباید هیچ مورد و مسئله ای در جهان ما را از یاد و ذکر خدا غافل نماید. نفس باید از این بدن و عقل نهایت استفاده را برای تزکیه خود ببرد.  نه این که آن را باور کند و در آن دو غرق شود. ولی این بدن امانتی است نزد ما(نفس) که باید به درستی از آن نگه داری کنیم. نفس هایی که بدن و این دنیا را باور می کنند به دنبال ارضای نیازهای جسمانی و دنیوی خود می روند و با این کار به خود ظلم می­نمایند زیرا وقت و زمان را از دست می دهند. از طرفی زمانی که انسانی کار ناشایست یا بدی را انجام می دهد شاید به نظر وی بعد از مدتی کم از حافظه او پاک می شود ولی نمی داند که آن کار نادرست در نفس او می ماند و مانند لکه ای بر آن برای همیشه ماندگار می شود و با انجام آن کار نادرست به نفس خود ظلم کرده است. نفس با هرکاری و هر فکری که می کنیم قابلیت شکل پذیری دارد.

نفس آدمی؛ قرار است که تحت آزمایش قرار گیرد تا خودش را ارتقا بخشد. اما این نفس برای بدن سیاستها و نیات و مقاصد کلی را تعیین میکند. مثلا طمع؛ بخل؛ خیانت؛ دروغ و ... از سیاستهای نفس بد است. اما چطوری انجام دادن این گناهان و رسیدن به این گناهان برعهده فکر و مغز است. فکر و مغز و حافظه و احساسات مادی هستند. بعضی ها فکر میکنند که فکر و مغز و حافظه جزو روح و نفس هستند. اما اینطوری نیست و اینها متعلق به کالبد بشری ماست. به همین خاطر هرکس بخل و خیانت را با روش و متد خویش انجام میدهد. عقل و فکر افراد ناقص و محدود هستند زیرا ماده هستند و محدود.

 

  1. آزمون نفس

نفسی که بخل می ورزد به این دلیل است که این جهان و بدنش را باور کرده و آزمونی که برایش به این دنیا آمده است را فراموش می­کند. مثلا فرد چون به بدنش وابسته شده و آن را باور کرده و بر این باور می­باشد که بدن جزئی از موجودیت ابدی اوست( در حالیکه در اشتباه است)؛ برای همین برای بدست آوردن غذا و لذات دیگر با دیگران رقابت می کند و این رقابت به صورت بخل و حسادت و سایر رذایل اخلاقی نمود پیدا می­کند. و یا کسی که دنیای فانی را باور می کند سعی می کند مقام و رتبه خود را بالا ببرد و برای همین کینه و عداوت به وجود می آید و وقتی هم که به مقامی دنیوی نائل می­شود دچار غرور و خود بزرگ بینی می شود ولی کسی که این دنیا را باور نکند مقام و منصب دنیوی را هیچ می پندارد و دچار غرور نمی شود. زیرا می داند این دنیا فانی است و فقط به منظور آزمایش وی طراحی شده است.

 

  1. تقدیر

نکته ی بسیار مهم برای اینکه نفس کالبد بدنیش و این دنیا را باور نکند و راه حل این مسئله یک چیز است. آن چیز تقدیر است. ایمان به قضا و قدر باعث می شود که نفس دیگر اسیر بدن و دنیا نشود. کسی که می داند خدا زوج و همسر وی را برای او در نظر گرفته و مقدر کرده و یا کسی که می داند که رزق وروزی او مقدر و معین نزد پرورگارش است هیچ وقت برای به دست آوردن مادیات به دیگری ظلم نمی کند. خیلی از ماها گاهی تلاشهای بسیار زیادی از روشهای مختلف برای بدست آوردن مادیات کردیم و لی موفق نشدیم، در حالیکه افراد دیگر بدون هیچ تلاشی به ثروت زیادی می رسند!  دلیل این مسئله تقدیر است و اگر نفس به تقدیر ایمان داشته باشد دیگر اسیر بدن و محیط اطرافش نمی­شود. خیلی اوقات خدا برای ما نقطه ای از زندگی را تقدیر کرده است ما اختیار داریم که چگونه رفتار کنیم ولی در نهایت و خواه ناخواه به آن نقطه می رسیم. مانند هواپیمایی که مسیر مشخصی را می رود علاوه بر مسیر شماره صندلی ما نیز مشخص است ولی نحوه رفتار ما در این مسیر مهم است و نحوه رفتار ماست که نفسمان را در این مسیر پرورش می دهد این دنیا هم همین طور می­باشد. نقاطی از زندگی ما به دست خدا مقدر شده است و این به ما بستگی دارد که برای رفتن به آن نقطه چگونه رفتار کنیم.

 

هَا أَنْتُمْ هَؤُلَاءِ تُدْعَوْنَ لِتُنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَمِنْکُمْ مَنْ یَبْخَلُ وَمَنْ یَبْخَلْ فَإِنَّمَا یَبْخَلُ عَنْ نَفْسِهِ وَاللَّهُ الْغَنِیُّ وَأَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ وَإِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیْرَکُمْ ثُمَّ لَا یَکُونُوا أَمْثَالَکُمْ ﴿۳۸﴾

شما همان [مردمى] هستید که براى انفاق در راه خدا فرا خوانده شده‏ اید پس برخى از شما بخل مى ‏ورزند و هر کس بخل ورزد تنها به زیان خود بخل ورزیده و [گرنه] خدا بى ‏نیاز است و شما نیازمندید و اگر روى برتابید [خدا] جاى شما را به مردمى غیر از شما خواهد داد که مانند شما نخواهند بود (۳۸)

 

  1. نفس سیاستهای کلی را به کالبد بشری ابلاغ میکند

قابیل ، هابیل را کشت ولی نمیدانست چطوری جسدش را از بین ببرد. یعنی فرمان اصلی کشتن را نفسش به او داد؛ اما روش کشتن را با بدنش و تجربه و عقلش انجام داد. نفس او حتی نمیدانست که جسد کشته شده را چکار کند! زیرا نفس از جزئیات کالبد بشری زیاد نمیداند.

 

فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِیهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخَاسِرِینَ ﴿۳۰﴾

پس نفس [اماره]اش او را به قتل برادرش ترغیب کرد و وى را کشت و از زیانکاران شد (۳۰)

 

فَبَعَثَ اللَّهُ غُرَابًا یَبْحَثُ فِی الْأَرْضِ لِیُرِیَهُ کَیْفَ یُوَارِی سَوْءَةَ أَخِیهِ قَالَ یَا وَیْلَتَا أَعَجَزْتُ أَنْ أَکُونَ مِثْلَ هَذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِیَ سَوْءَةَ أَخِی فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِینَ ﴿۳۱﴾

پس خدا زاغى را برانگیخت که زمین را مى ‏کاوید تا به او نشان دهد چگونه جسد برادرش را پنهان کند [قابیل] گفت واى بر من آیا عاجزم که مثل این زاغ باشم تا جسد برادرم را پنهان کنم پس از [زمره] پشیمانان گردید (۳۱)

 

  1. نفس سیاستهای کلی را بیان میکند

سامری بوسیله هوای نفسش، که به بت پرستی گرایش داشت؛ گوساله ای از طلا ساخت تا مردم از آن طریق خدا را عبادت کنند. نقشه اصلی از نفسش بود؛ اما بقیه کارها را از دیگران و دیگر اقوام تقلید کرد. زیرا بنی اسرائیل اساسا هیچگونه سابقه گاو پرستی نداشته بودند. آنان این کار را از مصریان اتخاذ کردند و تقلید کردند.

 

قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ یَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا وَکَذَلِکَ سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی ﴿۹۶﴾

گفت به چیزى که [دیگران] به آن پى نبردند پى بردم و به قدر مشتى از رد پاى فرستاده [خدا جبرئیل] برداشتم و آن را در پیکر [گوساله] انداختم و نفس من برایم چنین فریبکارى کرد (۹۶)

 

یا برادران یوسف، نفس اماره خویش را گوش دادند و برادرشان یوسف را در چاه انداختند. اما نقشه و سیاست کلی از نفس آنان بود ولی جزئیات و طریقه دور کردن یوسف از پدرشان را خودشان بوسیله کالبد بشری خویش به انجام رساندند.

 

وَجَاءُوا عَلَى قَمِیصِهِ بِدَمٍ کَذِبٍ قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِیلٌ وَاللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ ﴿۱۸﴾

و پیراهنش را [آغشته] به خونى دروغین آوردند [یعقوب] گفت [نه] بلکه نفس شما کارى [بد] را براى شما آراسته است اینک صبرى نیکو [براى من بهتر است] و بر آنچه توصیف مى ‏کنید خدا یارى ‏ده است (۱۸)

 

الَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِیلٌ عَسَى اللَّهُ أَنْ یَأْتِیَنِی بِهِمْ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ ﴿۸۳﴾

[یعقوب] گفت [چنین نیست] بلکه نفس شما امرى [نادرست] را براى شما آراسته است پس [صبر من] صبرى نیکوست امید که خدا همه آنان را به سوى من [باز] آورد که او داناى حکیم است (۸۳)

 

این ثابت میکند که نفس و کالبد بشری ما روی هم تاثیر گذارند. نفس مسئول کالبد بشری شناخته میشود و هرکاری که توسط کالبد بشری انجام شود در سرنوشت او تاثیر گذار است. اعمال صالح و کارهای نیک، نفس را اعتلا می بخشند؛ این کارها توسط کالبد بشری ما انجام میشود. تدبر و تفکر و تعقل در آیات و نشانه های خدا؛ در هدایت نفس بسیار موثر است. تعقل و تفکر بوسیله کالبد بشری انجام می پذیرد. نفس خودش این مسئولیت را پذیرفته است. یعنی پدیرفته است که سرنوشت خود را در یک کالبد بشری تعیین کند و البته این ریسک بسیار بزرگی است؛ ولی به هر حال انسان این ریسک را پذیرفت. امانتی که در آیه اشاره شده است، همین نکته است.

 

إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا ﴿۷۲﴾

ما امانت [الهى و بار تکلیف] را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم پس از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناک شدند و[لى] انسان آن را برداشت راستى او ستمگرى نادان بود (۷۲)

 

  1. نفس ما مظلوم است

اما بعضی مواقع نفس تحت تاثیر گناهانی است که کالبد بشری ما به آن عادت کرده است و مرتکب میشود. به همین خاطر نفس مظلوم هم هست و مدام به او ظلم میشود و موقعیت او در خطر می افتد. ملکه سبا  اعتراف میکند که به نفس خویش ظلم کرده است.

 

قِیلَ لَهَا ادْخُلِی الصَّرْحَ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَکَشَفَتْ عَنْ سَاقَیْهَا قَالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوَارِیرَ قَالَتْ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿۴۴﴾

به او گفته شد وارد ساحت کاخ [پادشاهى] شو و چون آن را دید برکه‏ اى پنداشت و ساقهایش را نمایان کرد [سلیمان] گفت این کاخى مفروش از آبگینه است [ملکه] گفت پروردگارا من به خود ستم کردم و [اینک] با سلیمان در برابر خدا پروردگار جهانیان تسلیم شدم (۴۴)

 

یا اینکه موسی بعد از عدم کنترل خشم و تعصب خویش؛ یکی را به قتل می رساند و در نهایت متوجه میشود که به نفس خویش ظلم کرده است.

 

قَالَ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی فَاغْفِرْ لِی فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ﴿۱۶﴾

گفت پروردگارا من بر خویشتن ستم کردم مرا ببخش پس خدا از او درگذشت که وى آمرزنده مهربان است (۱۶)

 

قَالَ رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیرًا لِلْمُجْرِمِینَ ﴿۱۷﴾

[موسى] گفت پروردگارا به پاس نعمتى که بر من ارزانى داشتى هرگز پشتیبان مجرمان نخواهم بود (۱۷)

 

زیرا انجام گناهان بخاطر تعصب قومیتی و یا رسوم آبا و اجدادی؛ بخاطر کالبد بشری ماست که به نفس سرایت پیدا میکند و بنابراین خدا آن را ظلم به نفس قلمداد میکند. از نظر خدا تقوی معیار حق و باطل است و تقوی مربوط به نفس است و از نفس سرچشمه می گیرد. ان اکرمکم عندالله اتقیکم.

نفس با اسیر تفکرات ذهن شدن، فریب می خورد و و اقعیت را نمی تواند ببیند به خاطر همین در آیات قبلی؛ انسان گناهکار اعتراف میکند که به نفسش ظلم کرده است. و با انجام کار زشت، نفس خود را به سمت بدی سوق داده است. برای همین هست که انسان نباید هر چیزی را ببیند و یا هر چیزی را بشنود و هر کاری را انجام بدهد چون تمام امور بدون کم و کاست در نفس برای همیشه باقی می ماند. و اعمال و افکار ما میزان رشد نفس ما را شکل میدهند.

 

  1. نفس مطمئنه

بنی آدم تاوقتی در سلامت بسر می برد؛ قدر کالبد خود را نمیداند؛ اما همینکه مریض شد؛ بفکر سلامتی اش می افتد. در این حالت این فرد به سلامتیش ظلم کرده است.  اما اگر از همان اول شاکر سلامتیش بود؛ کار به ظلم نمی کشید. کسی که تلاش میکند که گناهی را بر دوش نفس خویش تحمیل نکند و به او ظلم نکند؛ نشان میدهد که کل سیستم خدا را قبول دارد و برای رضوان خدا تلاش میکند و دنبال راهی است که خدا را بیابد و به سوی او برگردد. در این حالت نفس او به مطمئنه تبدیل میشود.

نفس مطمئنه نفسی است که بر بدن و اندیشه های خود کنترل دارد . کنترل ذهن و بدن بسیار مهم است زیرا همین کار باعث می شود که همیشه نفس سوار بر این دو باشد و این دو را کنترل کند. برای همین نمازهای پنجگانه گذاشته شده اند زیرا با انجام فرایض الهی ما هم بر ذهن خود و هم بر جسم خود کنترل داریم. برای همین پروردگار می فرماید که هیچ چیز نباید شما را از یاد من غافل نماید.

 

یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ﴿۲۷﴾

اى نفس مطمئنه (۲۷)

 

ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً ﴿۲۸﴾

خشنود و خداپسند به سوى پروردگارت بازگرد (۲۸)

 

فَادْخُلِی فِی عِبَادِی ﴿۲۹﴾

و در میان بندگان من درآى (۲۹)

 

وَادْخُلِی جَنَّتِی ﴿۳۰﴾

و در بهشت من داخل شو (۳۰)

 

  1. صفات نفس

نفس در این دنیا و در درون انسان موجودیتی واحد است ولی در کتاب آسمانی با سه صفت با نام اشاره شده است ( نفس اماره، نفس لوامه و نفس مطمئنه). در اصل در انسان فقط یک نفس وجود دارد بر خلاف دیدگاه بعضی افراد چند نوع نفس وجود ندارد. ولی نفس می تواند در حالات مختلف صفات متفاوتی داشته باشد. وقتی نفس اسیر غرایز بدن و وسوسه های شیطان می شود و فریب اجنه و شیاطین را می خورد دچار لغزش و اشتباه می شود و به کار بد امر می کند در این حالت می گویند (ان النفس لاماره بسوء) یعنی نفس گاهی به کارهای  بد امرمی کند همان طور که زلیخا گفت که نفس من دچار اشتباه شد و به بدی امر کرد.  پس در این حالت نفس اماره به سوء است. در حالتی هم هست که نفس بعد از اینکه از معرض آلفای مغزی خارج می شود و به حالت آگاهی می رسد پس از انجام اشتباه، متوجه اشتباه خود شده و می داند که تصمیم گیری اش اشتباه بوده در نتیجه پشیمان می شود و در این حالت (نفس لوامه) است ولی شرایطی دیگر نیزاست که نفس کامل بر بدن و ذهن خود کنترل دارد و بدن و محیط پیرامون را باور نکرده و اسیر وسوسه های شیاطین نمی شود در این حالت نفس مطمئنه است. پس اگر نفس به درجه ی مطمئنه برسد،  بر کالبد بشری کنترل دارد و اسیر وسوسه ها نمی شود.

 

  1. محدوده شیطان در وسوسه نفس

عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا أَحْضَرَتْ ﴿۱۴هر نفس بداند چه فراهم دیده (۱۴)

 فَلَا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ ﴿۱۵نه نه سوگند به اختران گردان (۱۵)

 الْجَوَارِ الْکُنَّسِ ﴿۱۶[کز دیده] نهان شوند و از نو آیند (۱۶)

 

کلمات خنس و کنس تعابیر دیگری نیز دارند زیرا در آیه مزبور پس از آیه مرتبط با نفس می آید در نتیجه باید آن آیه را با توجه به نفس دوباره ترجمه کنیم. فلا اقسم بالخنس الجوار الکنس

خنس یعنی وسوسه ای که در نزدیکی کنس(آهویی که به لانه ی خود پناه می برد) صورت میگیرد. کنس همان صفت نفس است که گهگاه از مرز بین خود و خنس ، وسوسه های خنس را دریافت می کند و سرکی می کشد. و این نشان می دهد که بین ذهن و وبدن انسان با نفس وی مرزی(جوار) است و شیطان از این مرز نمی تواند به نفس نزدیک شود فقط در منطقه ی خنس می تواند با موارد دنیوی و ذهن، نفس را وسوسه کند؛ برای همین شیطان در آخرت می گوید که من هیچ کاری نکردم فقط وسوسه کردم و تو ای نفس خودت تصمیم گرفته ای. بنابراین شیطان از مرز مشخصی نمیتواند نزدیک نفس شود و فقط نفس را به سمت گناه دعوت میکند ولی شیطان میتواند بر کالبد بشری ما مسلط شود.

شیطان با بردن مغز و ذهن افراد به حالت آلفا، میتواند کالبد بشری افراد را کنترل کند. در این زمینه نشئگی و خلسگی و مستی ناشی از مواد مخدر، خواندن اشعار و فیلمهای احساسی و آهنگهای آلفایی که فرکانس مغز آدمی را به حالت آلفا نزول میدهد و مغز و فکر انسان در معرض وسوسه و کنترل شیاطین قرار می گیرد. شیطان نمیتواند نفس را وارد آلفا کند؛ ولی میتواند کالبد بشری ما را وارد آلفا کند و از آنجا نفس را وسوسه کند. خود شیطان ماده است و نفس ماده نیست؛ پس شیطان قدرتی بر نفس ندارد؛ هر آنچه که میتواند بکند؛ بردن کالبد بشری به حالت آلفا و در نتیجه مرتکب شدن گناه. یعنی شیطان میتواند با کالبد بشری ما؛ نفس را تحت تاثیر قرار دهد و او را از راه راست منحرف کند و او را به سمت گناه دعوت کند. اما کالبد بشری را میتواند تسخیر کند و آن را تحت کنترل خویش در آورد. کالبد بشری ما شامل مغز و ذهن و فکر و ... همگی ماده اند و جزو کالبد بشری هستند. اما نفس ماده نیست و نفس براحتی میتواند از دست شیطان نجات یابد و براحتی میتواند کالبد خویش را از دست شیطان نجات دهد؛ کافیست اراده کند. شیطان فقط میتواند نفس را دعوت کند و کار دیگری نمیتواند با نفس انجام دهد.

 

وَقَالَ الشَّیْطَانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَمَا کَانَ لِیَ عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطَانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلَا تَلُومُونِی وَلُومُوا أَنْفُسَکُمْ مَا أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَمَا أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی کَفَرْتُ بِمَا أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ ﴿۲۲﴾

و چون کار از کار گذشت [و داورى صورت گرفت] شیطان مى‏ گوید در حقیقت ‏خدا به شما وعده داد وعده راست و من به شما وعده دادم و با شما خلاف کردم و مرا بر شما هیچ تسلطى نبود جز اینکه شما را دعوت کردم و اجابتم نمودید پس مرا ملامت نکنید و خود را ملامت کنید من فریادرس شما نیستم و شما هم فریادرس من نیستید من به آنچه پیش از این مرا [در کار خدا] شریک مى‏ دانستید کافرم آرى ستمکاران عذابى پردرد خواهند داشت (۲۲)

 

این گفتگو  که در آیه بالایی آمده است، زمانی انجام پذیرفته است که دیگر کالبد دنیایی وجود ندارد. اما شیطان میتواند بدنها را کنترل کند. تنها راه نجات کالبد بشری از شر شیاطین؛ مطمئن کردن نفس است. به همین خاطر شیطان بر بندگان خالص خدا هیچ قدرتی ندارد. زیرا بندگان مخلص خدا، دارای نفس قویی هستند. نفسهای مخلص براحتی میتوانند شیطان را رد کنند.

 

وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفَاءَ وَیُقِیمُوا الصَّلَاةَ وَیُؤْتُوا الزَّکَاةَ وَذَلِکَ دِینُ الْقَیِّمَةِ ﴿۵﴾

و فرمان نیافته بودند جز اینکه خدا را بپرستند و در حالى که به توحید گراییده‏ اند دین [خود] را براى او خالص گردانند و نماز برپا دارند و زکات بدهند و دین [ثابت و] پایدار همین است (۵)

 

خود شیطان اقرار میکند که بر بندگان مخلص خدا قدرتی ندارد.

 

قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ ﴿۸۲﴾

[شیطان] گفت پس به عزت تو سوگند که همگى را جدا از راه به در مى برم (۸۲)

 

إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ ﴿۸۳﴾

مگر آن بندگان مخلص تو را (۸۳)

 

  1. بشر در کالبد زمینی از هر طریقی به نفس خویش ظلم میکند

زمانی مردم قوانین فیزیک و انرژی خورشید و ماه را درست نمی فهمیدند و بنابراین آنان را خالق وقایع میدانستند. در ماه کامل، جزر و مد زیاد میشد و باعث طوفان و سونامی و سایر وقایع میشد ولی دلیل علمی اش را نمی فهمیدند و اشتباها ماه را یک الهه می پنداشتند. این است که بشر با اتکای تنها به آنچه که می بیند؛ خدای خویش را انکار میکند و به نفس خویش ظلم میکند. ابراهیم کسی بود که اتکا به کالبد بشری را شکست و بعد از گرایش به ستاره و ماه و خورشید؛ نهایتا به طرف خدا گرایش پیدا کرد و یکتاپرست شد. اتکای تنها به کالبد بشری در خداپرستی، ظلم به نفس است.

 

  1. فراموش کردن خدا به معنای فراموش کردن من واقعی خود است

کسانی که خدا را فراموش میکنند و خدا را در کارها و امور خویش در نظر نمی گیرند؛ در واقع مَنِ واقعی خویش را فراموش کرده اند.

 

وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ ﴿۱۹﴾

و چون کسانى مباشید که خدا را فراموش کردند و او [نیز] آنان را دچار خودفراموشى کرد آنان همان نافرمانانند (۱۹)

 

این نکته خیلی مهم است که خدا را فراموش نکنیم. زیرا اگر موفقیتی در نفس ما هم بوجود آید؛ بخاطر نفخه روح خداست و اگر خدا را فراموش کنیم؛ این کمکها را دریافت نمی کنیم و  در نتیجه خودمان را فراموش میکنیم و به نفس خویش ظلم میکنیم. خودفراموشی مشکل اصلی بشریت است. یعنی بشر در صورت فراموش کردن خدا، کارهایی را انجام میدهد که به نفع نفسش نیست و در نتیجه به نفس خویش ظلم میکند و این یعنی خود فراموشی.

 

  1. نفس برای رفتن به بهشت؛ نیاز به رشد و جهش دارد

ما انسانها هر خوبیی انجام دهیم؛ در قیامت چند ده  برابرش را پاداش می گیریم. اما کار بدی انجام دهیم؛ فقط به همان اندازه گناه نوشته میشود. زیرا نفس ما در آن جهان به خوبی های زیادی نیاز دارد تا وارد بهشت شود. بنابراین خدا هر کار خوبی را ضربدر عددی میکند تا نفس توانایی عروج به بهشت را پیدا کند. این نشان میدهد که نفس ما به اعمال انجام شده توسط کالبد بشری ما بسیار نیازمند است و کوچکترین کوتاهی ای در انجام اعمال صالح؛ ظلم به نفس به حساب میاید. اجنه مسلمان و آزادیخواه این مورد را خوب درک کرده اند و میدانند که تمام موجودات برای نجات خویش نیاز به رشد دارند. به همین خاطر برای اولین بار که قرآن را شنیدند؛ گفتند که این قرآن به رشد دعوت میکند.

 

قُلْ أُوحِیَ إِلَیَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ فَقَالُوا إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآنًا عَجَبًا ﴿۱﴾

بگو به من وحى شده است که تنى چند از جنیان گوش فرا داشتند و گفتند راستى ما قرآنى شگفت‏ آور شنیدیم (۱)

 

یَهْدِی إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَلَنْ نُشْرِکَ بِرَبِّنَا أَحَدًا ﴿۲﴾

[که] به راه راست هدایت مى ‏کند پس به آن ایمان آوردیم و هرگز کسى را شریک پروردگارمان قرار نخواهیم داد (۲)

 

 

  1. کودک

کودکی که به دنیا می آید چون نفسش به وسیله خدا بخشیده شده، نفسش از آلودگی پاک است و این یعنی رحمت و محبت خدا به بندگانش . این کودک هیچ گونه دانشی نسبت به این دنیا و بدنش ندارد و همانگونه که روانشناس مشهور کارل یونگ می گوید انسان در سراسر زندگی به دنبال هویت خود می باشد. انگار این کودک  بهت زده است که در کجا قرار دارد و این بدن چیست و این محیط پیرامون برای چیست. تا اینکه کم کم خود را می شناسد و هویت اصلی خود را پیدا می کند . حرکات کودک در ماههای ابتدایی  به صورت بازتابی است و کودک هیچ کنترلی بر اعمال خود ندارد تا اینکه به وسیله بازتاب ها مسیرهای عصبی مربوطه فعال شده و به صورت ارادی در می آیند. انسان تا آخر عمر فرصت دارد که بداند کیست و از کجا آمده و برای چی آمده است. برای همین خدا فرموده که ((بلغ اشده)). فرد برای پیدا کردن هویت خود و تسلط بر بدن و محیط خود به فرصتی نیاز دارد. این فرصت تا زمان  بلوغ روحی در 40 سالگی است. فرد قبلا در کودکی هر زمان گرسنه می شد باید سیر می شد ولی فرد در 40 سالگی با روزه گرفتن های زیاد بر بدن خود مسلط شده و می داند که بدن در کنترل وی است نه او در کنترل بدن.  تا این سن فرد هنوز به آن درجه نرسیده که به خود آید و بر بدن و محیط و فرایندهای مغزی خود مسلط شود واین سن زمانی است که فرد کامل بر بدن خود مسلط می شود. یکی از فواید  نماز و روزه و زکات این است که فرد بر بدن و محیط و ذهن و مال خود مسلط می شود. ببینید نماز چقدر زیباست! زیرا نفس بدنش را در مقابل پرورگار به سجده می برد و با اینکار هم خودش را تزکیه می دهد؛ یعنی در نماز هم بدن خود را به عبادت وا می داریم و هم بربدنمان کنترل پیدا می کنیم زیرا تنها راه اینکه نفس عبادت کند این بدن است و از طرفی هم با کلمات زیبا ذهن خود را وادار به تسلیم خدا کرده و تسبیح پروردگار می گوییم و هم عبادت خدا را نیز انجام داده ایم. چقدر زیباست که نفس بدن را به روزه وا میدارد؛ هم بر بدنش کنترل پیدا میکند و هم عبادت پروردگار را انجام می دهد با یک تیر دو نشان.

یکی از معانی دیگر این است که فرامین الهی مانند نماز و روزه و ... در جهت رشد نفس ما است. رشد یعنی تسلط بر بدن و مغز. اکثر نگرانی ها و ناراحتی های ما ناشی از موارد دنیوی و بدنی و ذهنی است و الا اگر کسی این دنیا و مافیها را باور نداشته باشد به راحتی می تواند از غم و غصه نجات پیدا کند . ایمان به تقدیر غم و غصه را از بین می برد.

 

  1. نفسهای اماره از اوامر خدای رحمان نفرت دارند

انسان از اوامر خدای رحمان نفرت دارد ولی در عوض به حرفهای شیوخ و اقطاب  و مفتی ها و سایر مراجع تقلید اعتماد میکند. این انسانها، نفسهایشان از نوع اماره است و در نتیجه گیر غیر خدا می افتند.

 

وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمَنِ قَالُوا وَمَا الرَّحْمَنُ أَنَسْجُدُ لِمَا تَأْمُرُنَا وَزَادَهُمْ نُفُورًا ﴿۶۰﴾

و چون به آنان گفته شود [خداى] رحمان را سجده کنید مى‏ گویند رحمان چیست آیا براى چیزى که ما را [بدان] فرمان مى‏ دهى سجده کنیم و بر رمیدنشان مى‏ افزاید (۶۰)

 

  1. اشتباه مرتاضان و دراویش

اما بعضی مواقع، بشر رشدها و موفقیتهای جسمی را با رشد نفس اشتباهی میگیرد. مثلا بعضی دراویش، با انجام بعضی امورات و ریاضتها؛ کارهایی مادی انجام میدهند که آنان را به اشتباه می اندازد؛ زیرا آنان فکر میکنند که نفسشان رشد کرده است؛ درحالیکه رشد آنان متوقف شده است. دراویش اقرار میکنند که ما میخواهیم نیروی انسانی خودمان را تقویت کنیم و اگر از نیروی انسانی خود به صورت کامل استفاده کنیم؛ به درجات عالی روحی میرسیم!

 و البته اینها را کرامات به حساب می آورند. در حالیکه کرامت اصلی، پیراستن نفس از گناهان است.

 

  1. صوفیه

بعضی فرقه های صوفیه معتقدند که بعد از رسیدن به حد و حدودی ؛ دیگر نیازی به نماز و روزه و سایر تکالیف نیست. تفکر این گروه در مورد نفس کاملا اشتباه است. نفس ما انسانها همیشه نیاز به ترفیع دارد و باید همیشه بوسیله عبادات و اعمال صالح مورد حمایت قرار گیرد. توانایی هایی که این گروهها در بدن بشری خویش پیدا میکنند؛ آنان را گول میزند و فکر میکنند که نفسشان ارتقاء پیدا کرده است. غافل از آنکه ارتقاء نفس یک چیز دیگری است و ربطی به ارتقاء بدن بشری ندارد. یک مرتاض بعد از سالها ریاضت؛ به توانایی هایی در بدن خویش میرسد و همین توانایی او را گول میزند و فکر میکند که واقعا جایگاهی در نزد خدا پیدا کرده است! این گونه افراد نه تنها به نفس خویش ظلم میکنند و او را رشد نمی دهند؛ بلکه به کالبد بشری خویش هم ظلم میکنند و او را از نعمتهای آفریده شده خدا محروم میکنند.

 

  1. رهبانیتی که خدا ننوشته است

رهبانیتی که خدا تعیین نکرده است. رهبانیتی که خدای مهربان تعیین ننموده است؛ توسط مسیحیت ابداع شد. رهبانیتی که خدا تعیین میکند فقط برای کسب رضایت خداست و لاغیر.

 

ثُمَّ قَفَّیْنَا عَلَى آثَارِهِمْ بِرُسُلِنَا وَقَفَّیْنَا بِعِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ وَآتَیْنَاهُ الْإِنْجِیلَ وَجَعَلْنَا فِی قُلُوبِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَرَحْمَةً وَرَهْبَانِیَّةً ابْتَدَعُوهَا مَا کَتَبْنَاهَا عَلَیْهِمْ إِلَّا ابْتِغَاءَ رِضْوَانِ اللَّهِ فَمَا رَعَوْهَا حَقَّ رِعَایَتِهَا فَآتَیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ وَکَثِیرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ ﴿۲۷﴾

آنگاه به دنبال آنان پیامبران خود را پى ‏درپى آوردیم و عیسى پسر مریم را در پى [آنان] آوردیم و به او انجیل عطا کردیم و در دلهاى کسانى که از او پیروى کردند رافت و رحمت نهادیم و [اما] ترک دنیایى که از پیش خود درآوردند ما آن را بر ایشان مقرر نکردیم مگر براى آنکه کسب خشنودى خدا کنند با این حال آن را چنانکه حق رعایت آن بود منظور نداشتند پس پاداش کسانى از ایشان را که ایمان آورده بودند بدانها دادیم و[لى] بسیارى از آنان دستخوش انحرافند (۲۷)

 

این نکته نشان میدهد که ممنوعیتهایی که ما بر بدن خویش تحمیل میکنیم فقط باید برای رضای خدا باشد و نه بخاطر رسیدن به قدرتهای بدنی و یا قدرتهای دنیوی. فراموش نکنیم که این بدن امانت است و وسیله تزکیه ما ، پس باید به بدنمان ظلم نکنیم.

 

  1. تقلید و پیروی کورکورانه

پیروی کورکورانه از مشایخ و روحانیون و اقطاب؛ نفس را به گمراهی میکشاند. پیروی کورکورانه درست برخلاف آنچیزی است که بدن ما برای آن آفریده شده است. تدبر و تعقل و تفکر و تعمق و تفقه که خدا بر آن بسیار تاکیده نموده است؛ مربوط به مغز و قلب ماست که مربوط به کالبد بشری است و فقط باید در راستای تربیت نفس ما باشد. بعضی دراویش و فرقه ها معتقدند که تدبر در قرآن مانع فنا در خدا ونظر به خدا می گردد و این مورد به آن علت است که آنان توانایی های بدنی خویش را اشتباها بحساب  ارتقاء توانایی های نفس خویش میگذارند. بعضی فقها هم با تدوین دستورات فقهی و اجرای آن و اعمال آن به پیروان خویش؛ فکر میکنند که تفقه و تدبر و تعقل را به پیروان خویش تزریق کرده اند؛ در حالیکه نفس هر انسانی باید توسط کالبد خویش قانع شود. نفس باید توسط تعقل و تعمق و تفقه کالبدی که در آن جای گرفته است؛ راه راست  را بپیماید و درجات بالاتری را درک کند. نفس، تدبر و تعقل توسط دیگران بجای کالبد خویش را درک نمی کند. تقلید در تفقه و تفکر در طول تاریخ میان مسلمانان، مشکلات زیادی پیش آورده است. بطوریکه صرفا رعایت بعضی ظواهر به اسم دین، باعث تنزل نفس آدمها شده است و جامعه ای ریاکار پرورش می یابد.

عدم کنترل نفس بر بدن و محیط موجب پیدایش تمام رذالت های اخلاقی و مشکلات روانی می شود.

 

  1. قطبیت

بعضی مذاهب، به قطبیت مقدسین خویش معتقدند و آنها را رابط بین خود وخدا میدانند؛ آنها قطب را سبب و دلیل عالم می دانند. چنین نگرشی نسبت به جهان مادی برای کسانی با کالبد بشری؛ نشان از آن دارد که نمیدانند نفس از جنس ماده نیست و با این واسطه گری ها رشد نمی کند. بلکه نفس فقط توسط سعی و تلاش کالبد مربوط به خود رشد میکند.

 

  1. بعضی حرکات کالبد بشری که او را در توهمات فرو میبرد

بعضی حرکات کالبد بشری، افراد را در توهم فرو میبرد و فرد فکر میکند که نفسش به مرحله رشد رسیده است. بعضی گروهها بوسیله سماع و رقص و موسیقی و یا نوحه خود را دچار خلسگی  میکنند و با این کار وارد آلفا میشوند. باید بدانیم که  فرکانسهای مغزی، از نظر روانی حالات مختلفی در او ظاهر می­شود. در حالت بیداری امواج مغز در حالت بتا قرار می گیرد. اما در حالاتی که فرد در لذات و احساسات دنیوی و توهم مثل خواندن اشعار ، نگاه کردن به فیلم و بازیهای کامپیوتری غرق میشود، در این حالت امواج مغزی فرد در حالت آلفا قرار می گیرد. اما در حالات تفکر وتدبر و حل مسائل منطقی و ریاضی امواج در حالت بتا قرار دارند. با توجه به دو آیه،

 

سوره شعراء آیه 224:

وَالشُّعَراءُ یَتَّبِعُهُمُ الغاووۥنَ

[26:224]  و اما شاعران، فقط گمراهان از آنها پیروی می کنند.

سوره حجر آیه 42:

ان عِبادى لَیسَ لَکَ عَلَیهِم سُلطانٌ إِلّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الغاوینَ

[15:42]  "تو بر بندگان من هیچ قدرتی نداری. قدرت تو محدود به گمراهانی است که از تو پیروی می کنند.

 

 میتوان نتیجه گرفت شعر و احساسات مهمترین حربه شیطان جهت اغوا نمودن انسانهاست. شعر در عربی فقط به معنای دوبیتی و غزل نیست، بلکه به معنای هر چیزی است که آدمی را به حالت احساسات و توهم ببرد. بنابراین انسانهای در حالت آلفا (الغاوین) مستقیما در تیررس شیاطین هستند. پس براحتی میتوان نتیجه گرفت که شیطان در حالت آلفا افراد را در اختیار خویش می گیرد و دستورات خود را به آنان دیکته می کند. دانستن این نکته جهت مبارزه با حربه های شیطان بسیار مهم است. بسته به شدت فضای آلفا، فرد منطق و استدلال و تدبر خویش را از دست میدهد و از دنیای واقعی دورتر میشود ؛ مثلا کسی که میداند دزدی و غیبت و تهمت بد است، این صفات رذیله در فضای آلفا براحتی قابل توجیه هستند. در فضای آلفا قوانین هوای نفس حاکم است، زیرا محل جولان شیاطین است. در واقع به طور ساده و واضح میتوان نتیجه گرفت که : شیطان بر بندگان خدا مسلط نیست ؛ مگر اینکه بوسیله شعر و توهم و احساسات در کانال آلفا قرار گرفته باشند. فضای آلفای مغزی، محل قوانین شیاطین است و با قوانین دنیای واقعی متفاوت است.

شیطان بر نفس نمی تواند مسلط شود زیرا نفس موجودیتی دارای اختیار است ولی فقط میتواند در فضای آلفا نفس را به وسوسه بیندازد.( یادمان نرود نفس دارای اختیار است). عقل یک وسیله است. اختیار اصلی و فرامین و نیات و مقاصد اصلی از نفس بر می­آیند.

 

  1. وسوسه و کنترل

شیطان ابتدا قربانیان را وارد آلفا می کند، بعد کنترلشان می کند. یعنی ابتدا وسوسه برای ورود به آلفا، بعد در آلفا کنترل صورت می پذیرد. این نکته خیلی مهم است که شیطان هم میتواند نفس ما را وسوسه کند و هم کالبد بشری ما را وسوسه  و کنترل کند.

 

وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ ﴿۱۶﴾

و ما انسان را آفریده‏ ایم و مى‏ دانیم که نفس او چه وسوسه‏ اى به او مى ‏کند و ما از شاهرگ [او] به او نزدیکتریم (۱۶)

 

یعنی شیطان هم نفس واقعی ما را وسوسه میکند و میتواند سیاستهای کلی را به او القا کند و هم از طریق احساسات میتواند کالبد بشری ما را وسوسه و همچنین کنترل کند. هر گونه گمراهی در کالبد بشری، میتواند در سلامت نفس تاثیر گذار باشد. به همین خاطر موسی و ملکه سبا؛ بعد از پی بردن به اشتباه خود؛ اقرار میکنند که به نفس خویش ظلم کرده اند.

 

  1.  عبادات به نفس و کالبد بشری ما هر دو سود میرسانند

مثلا حرکات سجده و رکوع در نماز باعث عدم جمود و گرفتگی عضلات میشود و خون بیشتری در مغز و بدن جریان پیدا میکند. همچنین نماز باعث جلوگیری از انجماد فکر میشود و  از طرف دیگر به نفس ما هم سود زیادی میرساند. بجا آوردن نماز صبح مانع از آن می شود که بدن برای یک مدت طولانی همچنان بی حرکت در خواب باشد؛ امروزه ثابت شده است که حرکت، از ورم مفاصل جلوگیری می کند. در ضمن، سحر خیزی برای غلبه کردن بر افسردگی و دیگر مشکلات روانی بسیار سودمند است. حرکت سجود که چندین بار در نماز تکرار می شود، باعث می شود که خون بیشتری به مغز برسد، و از سردرد جلوگیری می کند. وقتی هنگام رکوع خم می شویم، این حرکت برای مفاصل و ستون فقرات سودمند است. تمام اینها از نظر علمی ثابت شده است. در واقع انسان  برای حرکت آفریده شده است.

وضو که لازمه نماز است ما را بر آن می دارد که بیشتر به رفع حاجت برویم. این عادت ما را از ابتلا به سرطان رایج و کشنده روده حفظ می کند. در ادرار و مدفوع مواد زیانبار شیمیایی وجود دارد. اگر این مواد برای زمان زیاد در روده بمانند، دوباره جذب بدن می شوند و باعث سرطان می شوند.

روزه در ماه رمضان باعث می شود که معده های ما که در طول سال باز شده اند، جمع شوند و بحالت طبیعی برگردند، کم آبی موقت باعث می شود فشار خون پایین آید، و کلیه ها بیشتر استراحت کنند، در ضمن روزه باعث می شود که سموم بدن دفع شود، و چربی های اضافی و زیانبار آب شوند و از وزن ما کاسته شود و هزاران فایده دیگر که خدا در این عبادات هم رشد نفس ما را در نظر گرفته است و هم سلامت کالبد بشری ما را.

 

  1. ریاکاری

ریاکاری در امور عبادی و غیر عبادی؛ شاید از نظر ظاهری و کالبدی مشکلی نداشته باشد؛ اما نمیتواند نفس را رشد دهد. زیرا با فریب نمیتوان نفس را رشد داد. شاید بتوان نفسهای سایر کالبدها را فریب داد؛ اما خود را نمیتوان فریب داد.

 

بَلِ الْإِنْسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ ﴿۱۴﴾

بلکه انسان خودش از وضع خود آگاه است (۱۴)

 

وَلَوْ أَلْقَى مَعَاذِیرَهُ ﴿۱۵﴾

هر چند در ظاهر براى خود عذرهایى بتراشد (۱۵)

 

  1. دعای ابراهیم

وقتی ابراهیم به درگاه خدا دعا کرد، برای مال دنیا یا درخواست تندرستی نبود؛ هدیه ای که او درخواست کرد این بود: خدایا، تقاضا دارم مرا از کسانی قرار دهی که نماز را بر پا می دارد.

 

رَبِّ اجْعَلْنِی مُقِیمَ الصَّلَاةِ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاءِ ﴿۴۰﴾

پروردگارا مرا برپادارنده نماز قرار ده و از فرزندان من نیز پروردگارا و دعاى مرا بپذیر (۴۰)

 

تکالیف دین که خدا آنها را مقرر کرده است در واقع هدیه ای بزرگ از جانب خداست. آنها غذای نفس ما هستند و ما برای بزرگ کردن و رشد نفسمان بدانها نیاز داریم. اگر نفس  ما رشد نکند، این توانایی را نخواهیم داشت که روز داوری در برابر انرژی بیکران خدا تاب آوریم. ایمان داشتن به خدا، برای آمرزش کافی نیست؛ بلکه باید نفس خود را نیز تقویت کنیم.

 

هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلَائِکَةُ أَوْ یَأْتِیَ رَبُّکَ أَوْ یَأْتِیَ بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ لَا یَنْفَعُ نَفْسًا إِیمَانُهَا لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیْرًا قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ ﴿۱۵۸﴾

آیا جز این انتظار دارند که فرشتگان به سویشان بیایند یا پروردگارت بیاید یا پاره‏ اى از نشانه‏ هاى پروردگارت بیاید [اما] روزى که پاره‏ اى از نشانه‏ هاى پروردگارت [پدید] آید کسى که قبلا ایمان نیاورده یا خیرى در ایمان آوردن خود به دست نیاورده ایمان آوردنش سود نمى ‏بخشد بگو منتظر باشید که ما [هم] منتظریم (۱۵۸)

 

 بعلاوه، آیه زیر می گوید که تکالیفی که خدا ما را به انجام آن فرمان داده ، وسیله ای است که به کمک آنها می توانیم به یقین برسیم.

 

وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ ﴿۹۹﴾

و پروردگارت را پرستش کن تا اینکه به یقین برسید (۹۹)

 

  1. داستان صاحب باغ

در سوره کهف، داستان صاحب باغی نقل شده است که پیش دوستش به دو باغش تفاخر میکند. در آیه 35 ، خدا میفرماید که این فرد نسبت به نفس خویش ظالم است و به او ظلم میکند. زیرا او به دو باغ خود تفاخر میکند و مادیات را بر معنویات ترجیح میدهد. او فکر میکرد که چون خدا در این دنیا نعمات به او داده است؛ در جهان آخرت هم به همین اندازه به او خواهد داد. غافل از اینکه او داشت نفس خویش را فریب میداد و به او ظلم میکرد. زیرا مادیات این جهان بخاطرلیاقت نیست؛ بلکه در 99 درصد موارد بخاطر آزمایش است.

 

وَاضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا رَجُلَیْنِ جَعَلْنَا لِأَحَدِهِمَا جَنَّتَیْنِ مِنْ أَعْنَابٍ وَحَفَفْنَاهُمَا بِنَخْلٍ وَجَعَلْنَا بَیْنَهُمَا زَرْعًا ﴿۳۲﴾

و براى آنان آن دو مرد را مثل بزن که به یکى از آنها دو باغ انگور دادیم و پیرامون آن دو [باغ] را با درختان خرما پوشاندیم و میان آن دو را کشتزارى قرار دادیم (۳۲)

 

کِلْتَا الْجَنَّتَیْنِ آتَتْ أُکُلَهَا وَلَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَیْئًا وَفَجَّرْنَا خِلَالَهُمَا نَهَرًا ﴿۳۳﴾

هر یک از این دو باغ محصول خود را [به موقع] مى‏ داد و از [صاحبش] چیزى دریغ نمى ‏ورزید و میان آن دو [باغ] نهرى روان کرده بودیم (۳۳)

 

وَکَانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقَالَ لِصَاحِبِهِ وَهُوَ یُحَاوِرُهُ أَنَا أَکْثَرُ مِنْکَ مَالًا وَأَعَزُّ نَفَرًا ﴿۳۴﴾

و براى او میوه فراوان بود پس به رفیقش در حالى که با او گفت و گو میکرد گفت مال من از تو بیشتر است و از حیث افراد از تو نیرومندترم (۳۴)

 

وَدَخَلَ جَنَّتَهُ وَهُوَ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ قَالَ مَا أَظُنُّ أَنْ تَبِیدَ هَذِهِ أَبَدًا ﴿۳۵﴾

و در حالى که او به خویشتن ستمکار بود داخل باغ شد [و] گفت گمان نمى ‏کنم این نعمت هرگز زوال پذیرد (۳۵)

 

وَمَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً وَلَئِنْ رُدِدْتُ إِلَى رَبِّی لَأَجِدَنَّ خَیْرًا مِنْهَا مُنْقَلَبًا ﴿۳۶﴾

و گمان نمى ‏کنم که رستاخیز بر پا شود و اگر هم به سوى پروردگارم بازگردانده شوم قطعا بهتر از این را در بازگشت‏ خواهم یافت (۳۶)

 

قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَهُوَ یُحَاوِرُهُ أَکَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاکَ رَجُلًا ﴿۳۷﴾

رفیقش در حالى که با او گفت و گو میکرد به او گفت آیا به آن کسى که تو را از خاک سپس از نطفه آفرید آنگاه تو را [به صورت] مردى درآورد کافر شدى (۳۷)

 

لَکِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبِّی وَلَا أُشْرِکُ بِرَبِّی أَحَدًا ﴿۳۸﴾

اما من [مى‏ گویم] اوست‏ خدا پروردگار من و هیچ کس را با پروردگارم شریک نمى‏ سازم (۳۸)

 

وَلَوْلَا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَکَ قُلْتَ مَا شَاءَ اللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْکَ مَالًا وَوَلَدًا ﴿۳۹﴾

و چون داخل باغت‏ شدى چرا نگفتى ماشاء الله نیرویى جز به [قدرت] خدا نیست اگر مرا از حیث مال و فرزند کمتر از خود مى ‏بینى (۳۹)

 

فَعَسَى رَبِّی أَنْ یُؤْتِیَنِ خَیْرًا مِنْ جَنَّتِکَ وَیُرْسِلَ عَلَیْهَا حُسْبَانًا مِنَ السَّمَاءِ فَتُصْبِحَ صَعِیدًا زَلَقًا ﴿۴۰﴾

امید است که پروردگارم بهتر از باغ تو به من عطا فرماید و بر آن [باغ تو] آفتى از آسمان بفرستد تا به زمینى هموار و لغزنده تبدیل گردد (۴۰)

 

أَوْ یُصْبِحَ مَاؤُهَا غَوْرًا فَلَنْ تَسْتَطِیعَ لَهُ طَلَبًا ﴿۴۱﴾

یا آب آن [در زمین] فروکش کند تا هرگز نتوانى آن را به دست آورى (۴۱)

 

وَأُحِیطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ یُقَلِّبُ کَفَّیْهِ عَلَى مَا أَنْفَقَ فِیهَا وَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا وَیَقُولُ یَا لَیْتَنِی لَمْ أُشْرِکْ بِرَبِّی أَحَدًا ﴿۴۲﴾

[تا به او رسید آنچه را باید برسد] و [آفت آسمانى] میوه ‏هایش را فرو گرفت پس براى [از کف دادن] آنچه در آن [باغ] هزینه کرده بود دستهایش را بر هم مى‏ زد در حالى که داربستهاى آن فرو ریخته بود و [به حسرت] مى گفت اى کاش هیچ کس را شریک پروردگارم نمى‏ ساختم (۴۲)

 

  1. زیر آیات خدا زدن

فردی در بنی اسرائیل، آیات و نشانه های خدا را درک کرده بود ؛ اما بعد از مدتی آن را انکار کرد و زیرش زد. آنگاه شیطان او را دنبال کرد و سربزنگاه گمراهش کرد.

 

وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الْغَاوِینَ ﴿۱۷۵﴾

و خبر آن کس را که آیات خود را به او داده بودیم براى آنان بخوان که از آن عارى گشت آنگاه شیطان او را دنبال کرد و از گمراهان شد (۱۷۵)

 

 وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ذَلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ ﴿۱۷۶﴾

و اگر مى‏ خواستیم قدر او را به وسیله آن [آیات] بالا مى ‏بردیم اما او به زمین [=دنیا] گرایید و از هواى نفس خود پیروى کرد از این رو داستانش چون داستان سگ است [که] اگر بر آن حمله‏ور شوى زبان از کام برآورد و اگر آن را رها کنى [باز هم] زبان از کام برآورد این مثل آن گروهى است که آیات ما را تکذیب کردند پس این داستان را [براى آنان] حکایت کن شاید که آنان بیندیشند (۱۷۶)

 

 سَاءَ مَثَلًا الْقَوْمُ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَأَنْفُسَهُمْ کَانُوا یَظْلِمُونَ ﴿۱۷۷﴾

چه زشت است داستان گروهى که آیات ما را تکذیب و به خود ستم مى ‏نمودند (۱۷۷)

 

این خیلی عجیب است که کسی نشانه ها و آیات خدا را با کالبد بشری خویش درک کرده باشد و روی آن تفکر و تعمق و تفقه کرده باشد ولی بعد از مدتی زیرش بزند. تفکر و تعمق و تدبر و تفقه با مغز انجام میشود و مغز جزو کالبد بشری بحساب میاید. در این حالت نفس به کالبد بشری خیانت میکند و هر آنچه که بافته است، را پنبه میکند. شیطان در این گونه مواقع در کمینگاه نشسته است و برای انحراف بشر لحظه شماری میکند. این عالم بنی اسرائیل بعد از کارهای زیادی که با کالبد بشری انجام داده بود  و حتی به نتیجه هم رسیده بود و نشانه های خدا را با کالبد بشری خویش درک کرده بود؛ ولی نفسش به کالبد بشری او خیانت کرد و دنبال هوا رفت(وَاتَّبَعَ هَوَاهُ). این از مواردی است که نفس به کالبد بشری ظلم میکند و خیانت میکند.

 

  1. دوباره ایمان آوردن

کسانی که مرتکب گناه میشوند؛ بعد از توبه نیاز به ایمان آوردن دوباره دارند. این نکته مهم در آیه زیر بیان شده است. ایمان آوردن با تفکر و تدبر و تعقل (ابزار کالبد بشری) انجام میپذیرد. یعنی کالبد بشری باید دوباره استدلال کند تا نفس را وادار به توبه کند.

 

وَالَّذِینَ عَمِلُوا السَّیِّئَاتِ ثُمَّ تَابُوا مِنْ بَعْدِهَا وَآمَنُوا إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَحِیمٌ ﴿۱۵۳﴾

و[لى] کسانى که مرتکب گناهان شدند آنگاه بعد از آن توبه کردند و ایمان آوردند قطعا پروردگار تو پس از آن آمرزنده مهربان خواهد بود (۱۵۳)

 

همانطور که می بینید کالبد بشری و نفس هر دو در یک سیکل قرار میگیرند و همدیگر را تحت تاثیر قرار میدهند و جهت رشد لازم و ملزوم همند. خدا به بندگانش ظلم نمی کند و از یک نفس انتظاری غیر معقول ندارد؛ بلکه هر نفسی را به اندازه توانایی کالبد بشری، ازش انتظار دارد.

 

لَا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا لَهَا مَا کَسَبَتْ وَعَلَیْهَا مَا اکْتَسَبَتْ رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِینَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلَا تَحْمِلْ عَلَیْنَا إِصْرًا کَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا أَنْتَ مَوْلَانَا فَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ ﴿۲۸۶﴾

خداوند هیچ کس را جز به قدر توانایى‏ اش تکلیف نمى ‏کند. آنچه (از خوبى‏) به دست آورده به سود او، و آنچه (از بدى‏) به دست آورده به زیان اوست‏. پروردگارا، اگر فراموش کردیم یا به خطا رفتیم بر ما مگیر، پروردگارا، هیچ بار گرانى بر (دوش‏) ما مگذار؛ همچنانکه بر (دوش‏) کسانى که پیش از ما بودند نهادى‏. پروردگارا، و آنچه تاب آن نداریم بر ما تحمیل مکن‏؛ و از ما درگذر؛ و ما را ببخشاى و بر ما رحمت آور؛ سرور ما تویى‏؛ پس ما را بر گروه کافران پیروز کن‏. (۲۸۶)

 

  1. آخرین گناه

حربه "آخرین گناه" قولی است که نفس به کالبد بشریش میدهد ولی تا آخر عمر گرفتارش میشود.  گاهی افراد می گویند فقط اینبار گناه می کنم و این آخرین بارم هست و بعد از آن آدم خوبی میشوم! ولی فرد نمی داند با انجام کار گناه و اشتباه، آن کار در نفسش برای همیشه می ماند مثل زخمی که بر صورت و یا چشم فردی تا آخر عمر می ماند. گفته برادران یوسف را در نظر بگیرید.

 

اقْتُلُوا یُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضًا یَخْلُ لَکُمْ وَجْهُ أَبِیکُمْ وَتَکُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْمًا صَالِحِینَ ﴿۹﴾

[یکى گفت] یوسف را بکشید یا او را به سرزمینى بیندازید تا توجه پدرتان معطوف شما گردد و پس از او مردمى شایسته باشید (۹)

 

برادران یوسف به  خیال خود و به ترغیب هوای نفس خویش؛ آخرین گناه را انجام دادند و فکر میکردند که بعد از آن کارشان درست میشود و توجه پدرشان را بدست می آورند. غافل از اینکه همین یک گناه گرفتارشان میکند. برای همین در روز آخرت همه گناهکاران ، گناهانشان از سیمایشان معلوم است؛ یعنی هر کاری بکنیم چه خوب چه بد، در نفس برای همیشه می ماند. اگر فردی این را بداند همیشه تلاش می کند کار اشتباه را انجام ندهد. نفس در روز آخرت در قیامت؛ دیگر پرده و پوشش جسم را ندارد و همه چیز معلوم است و مشخص. سیما مربوط به نفس است و نه کالبد بشری. بنابراین وقتی خدا میفرماید سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ؛ به معنای اثر فیزیکی سجود بر پیشانی نیست. بلکه اثر آن بر نفس است که یک اثر غیر مادی است.

 

محمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُکَّعًا سُجَّدًا یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِیمًا ﴿۲۹﴾

محمد [ص] پیامبر خداست و کسانى که با اویند بر کافران سختگیر [و] با همدیگر مهربانند آنان را در رکوع و سجود مى ‏بینى فضل و خشنودى خدا را خواستارند علامت [مشخصه] آنان بر اثر سجود در چهره ‏هایشان است این صفت ایشان است در تورات و مثل آنها در انجیل چون کشته‏ اى است که جوانه خود برآورد و آن را مایه دهد تا ستبر شود و بر ساقه ‏هاى خود بایستد و دهقانان را به شگفت آورد تا از [انبوهى] آنان [خدا] کافران را به خشم دراندازد خدا به کسانى از آنان که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده‏ اند آمرزش و پاداش بزرگى وعده داده‏ است (۲۹)

 

 با انجام کار اشتباه به نفس خود ظلم می کنیم انگار با چاقویی صورت خودمان را زخمی کرده ایم؛ بعضی افراد آنقدر نفس خود را لکه دار و زخمی کرده اند که جایی برای شفقت و مهربانی و انسانیت نمانده است. اگر کسی این را بداند دیگر در خفا گناه نمی­کند و ریا­کاری هم نمی کند چون می داند نفس ضعیف او به کمکش نیاز دارد. انسان هرکاری می کند و هر چی که میبیند برای همیشه می ماند برای همین بعدا برای خود فرد مشکل ساز می­شود. پس هر قدم را در زندگی باید با دقت برداشت. هر کلمه، هر قدم ، هر کار ، هر اندیشه ؛ باید همگی با ظرافت به کار برده بشوند. یعنی با ظرافت و دقت رفتار کن؛ صحبت کن ؛ نگاه کن ؛  قدم بزن و..

 

  1. حیوانات

حیوانات هم نفس دارند ولی آنان نفسشان ثابت است و فقط طبق آنچیزی عمل میکنند که خدا برایشان تعیین کرده است. نفس حیوانات تحت تاثیر کالبد بشری؛ قرار نمی گیرد و ماهیت آن به بدی متمایل نمیشود. بنابراین شیطان نمیتواند حیوانات را فریب داده و نفس آنان را خراب کند. در انجیل ذکر شده است که مسیح بوسیله معجزه تعدادی دیو (شیطان) از بدن یک فرد مجنون خارج کرده و براساس خواسته خود دیوها؛ به بدنهای یک گله خوک منتقل کرد؛  این اتفاق باعث شد که خوک ها همگی به دریاچه بروند و خود را غرق کنند. حیوانات تحمل وجود شیطان و وسوسه های او را در بدن خود  ندارند. از اینجا مشخص میشود که شیاطین چقدر کثیفند. ما همیشه در معرض خطر هستیم.در واقع ما در منطقه تحت سلطه دشمن زندگی میکنیم.

 

إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّمَا یَدْعُو حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِیرِ ﴿۶﴾

در حقیقت‏ شیطان دشمن شماست‏ شما [نیز] او را دشمن گیرید [او] فقط دار و دسته خود را مى‏ خواند تا آنها از یاران آتش باشند (۶)

 

 زیرا مدام و همواره در معرض وسوسه های شیطان قرار داریم. هر چیزی که خدا از طریق پیامش و یا روح خود به نفوس و اذهان مردم ارائه میدهد؛ شیطان هم در مقابلش چیزی به مردم ارائه میدهد. به این خاطر است که انسان واقعا خیلی جاهل و نادان (إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا ) است که چنین آزمایشی را در این سطح  خطرناک و حساس پذیرفته است.

 

إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا ﴿۷۲﴾

ما امانت [الهى و بار تکلیف] را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم پس از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناک شدند و[لى] انسان آن را برداشت راستى او ستمگرى نادان بود (۷۲)

 

  1. داستان گربه و موش و مثال نفس

داستان گربه و موش داستان جالبی است: روزی مردی گربه ای را با خود به نزد فردی دیگر برد و آن روز مهمان آن فرد بود . فرد اولی که صاحب گربه بود از گربه ی خود خیلی تعریف کرد و میگفت که گربه ی من اینچنین است و آنچنان. و دارای ادب و نزاکت است. وقتی سفره را  گستراندند و همگی به غذا مشغول بودند گربه ی فرد اولی خیلی ساکت و آرام در گوشه ای نشست و هیچ کار اشتباهی نکرد و صاحب گربه خیلی مغرور شده بود و به خودش می بالید. میزبان فکری به سرش خطور کرد خانه اش موش های زیادی داشت رفت و یکی از موش ها را گرفت و به سر سفره آورد و موش را در اتاق رها ساخت در آن زمان گربه با دیدن موش میو میو کرد و به دنبال موش رفت و دراتاق بر روی سفره به سراسر اتاق می­دوید و همه چی را کثیف و آلوده کرد. گربه به ذات اصلی ( نفس) خودش برگشته بود. این داستان به ما نشان می دهد که شاید انسان با مغز و کالبد خود ریاکاری انجام بدهد ولی در نهایت هر گونه که خود را پرورش داده باشد در موارد و شرایط بحرانی به شخصیت اصلی خود که نفسش است بر میگردد. پس سعی کنیم در زندگی نفس مان را پرورش دهیم تا در شرایط بحرانی تصمیمات درست و مطمئن بگیریم. بعد از آزاد شدن نفس از قید و بندهای پیکر دنیوی؛ نفس اصلی ما آزاد میشود. کاری کنیم که در آن روز شرمنده نشویم و نفس خوبی تحویل دهیم.

هر آنچه را انجام بدهیم در نفس ما می ماند و سرنوشت ما را رقم می زند پس بهتر است که مواظب خود باشیم و همانگونه که به رشد و تکامل بدن خود می پردازیم به رشد و تکامل نفس خود نیز توجه داشته باشیم زیرا کالبد دنیوی فانی است ولی نفس ما می ماند و سرنوشت آخرت ما را رقم می زند.

 

  1. گذشت از کالبد بشری در راه خدا

بعضی افراد آنچنان نفس خویش را رام میکنند که کالبد بشری خود را قانع میکنند تا از خود بگذرد. این افراد مال و جان خود را  در راه خدا به خطر می اندازند. به این طریق نفس و کالبد آن در همدیگر تاثیر گذارند ومیتوانند همدیگر را کمک کنند تا راه راست را بروند.

 

الَّذِینَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَأُولَئِکَ هُمُ الْفَائِزُونَ ﴿۲۰﴾

کسانى که ایمان آورده و هجرت کرده و در راه خدا با مال و جانشان به جهاد پرداخته‏ اند نزد خدا مقامى هر چه والاتر دارند و اینان همان رستگارانند (۲۰)

 

یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَرِضْوَانٍ وَجَنَّاتٍ لَهُمْ فِیهَا نَعِیمٌ مُقِیمٌ ﴿۲۱﴾

پروردگارشان آنان را از جانب خود به رحمت و خشنودى و باغهایى [در بهشت] که در آنها نعمتهایى پایدار دارند مژده مى‏ دهد (۲۱)

 

  1. سن بلوغ

سن چهل سالگی در قرآن به عنوان سن بلوغ روحی ذکر شده است. در زمان کودکی؛ بدن بر نفس مسلط است. اما بعد از سن بلوغ یعنی چهل سالگی؛ نفس بر بدن مسلط میشود. یک کودک اگر بدنش گرسنه  شود؛ غذا میخواهد و باید سیر شود. اما یک فرد بزرگسال به مرور تسلطش بیشتر میشود.

 

وَوَصَّیْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَیْهِ إِحْسَانًا حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهًا وَوَضَعَتْهُ کُرْهًا وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَعَلَى وَالِدَیَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیَّتِی إِنِّی تُبْتُ إِلَیْکَ وَإِنِّی مِنَ الْمُسْلِمِینَ ﴿۱۵﴾

و انسان را [نسبت] به پدر و مادرش به احسان سفارش کردیم مادرش با تحمل رنج به او باردار شد و با تحمل رنج او را به دنیا آورد و باربرداشتن و از شیرگرفتن او سى ماه است تا آنگاه که به رشد کامل خود برسد و به چهل سال برسد مى‏ گوید پروردگارا بر دلم بیفکن تا نعمتى را که به من و به پدر و مادرم ارزانى داشته اى سپاس گویم و کار شایسته‏ اى انجام دهم که آن را خوش دارى و فرزندانم را برایم شایسته گردان در حقیقت من به درگاه تو توبه آوردم و من از فرمان‏پذیرانم (۱۵)

 

أُولَئِکَ الَّذِینَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَنَتَجَاوَزُ عَنْ سَیِّئَاتِهِمْ فِی أَصْحَابِ الْجَنَّةِ وَعْدَ الصِّدْقِ الَّذِی کَانُوا یُوعَدُونَ ﴿۱۶﴾

اینانند کسانى که بهترین آنچه را انجام داده‏ اند از ایشان خواهیم پذیرفت و از بدیهایشان درخواهیم گذشت در [زمره] بهشتیانند [همان] وعده راستى که بدانان وعده داده مى ‏شده است (۱۶)

 

در سن چهل سالگی فرد به حالتی میرسد که نفس و کالبد بشری توانایی های همدیگر را کامل میشناسند و هرکدام به فوت و فنهای همدیگر آشنایند و بنابراین این سن، به عنوان سن بلوغ روحی شناخته میشود. کسانی که قبل از این سن از این جهان بروند؛ خدای مهربان براساس رحمت فراوانش آنان را وارد بهشت زیرین خواهد کرد. تفاوت زیادی میان بهشت برین و بهشت زیرین وجود دارد .  آب، بطور تمثیلی، در بهشت برین به فراوانی جریان دارد ، درحالیکه در بهشت زیرین آب را باید بیرون کشید.

 

بهشت برین:

  فِیهِمَا عَیْنَانِ تَجْرِیَانِ ﴿۵۰﴾

در آن دو [باغ] دو چشمه روان است (۵۰)

 

بهشت زیرین:

فِیهِمَا عَیْنَانِ نَضَّاخَتَانِ ﴿۶۶﴾

در آن دو [باغ] دو چشمه همواره جوشان است (۶۶)

 

بهشت برین، بطور تمثیلی، دارای انواع و اقسام میوه هاست ،، درحالیکه میوه های بهشت زیرین محدود است. 

 

بهشت برین:

 فِیهِمَا مِنْ کُلِّ فَاکِهَةٍ زَوْجَانِ ﴿۵۲﴾

در آن دو [باغ] از هر میوه‏ اى دو گونه است (۵۲)

 

بهشت زیرین:

فِیهِمَا فَاکِهَةٌ وَنَخْلٌ وَرُمَّانٌ ﴿۶۸﴾

در آن دو میوه و خرما و انار است (۶۸)

 

با اینهمه، حتی بهشت زیرین نیز برای کسانی که به اندازه کافی سعادت داشتند که از جهنم در امان باشند و به آنجا بروند پاداشی بزرگ است .  راه یافتن به بهشت زیرین پیروزی بزرگی است .  کسانی که قبل از چهل سالگی از این دنیا می روند، و نمی توانند روح شان را بقدر کافی پرورش دهند، به بهشت زیرین خواهند رفت. بهشت  برین در انحصار کسانی است که ایمان آوردند، پرهیزگارانه زندگی کردند، و روح شان را بقدر کافی وسعت بخشیده اند و نفس و کالبد بشریشان را همراستا کردند.

 

  1. توبه و اعتراف به گناه

ما کالبد بشری را می بینیم ولی نفس دیدنی نیست و از جنس ماده نیست. به همین خاطر خدای مهربان فرآیند توبه و غفران را برای پاک کردن نفوس گذاشته است. این توبه هم فقط مربوط به یکبار نیست. وقتی خدا هفتاد سال به ما سن داده است، یعنی در این هفتاد سال نیاز به توبه و برگشت به سوی خدا داریم. اعتراف به گناه نزد خدا؛ مربوط به پیرایش نفس است. یعنی وقتی ما از انجام یک گناه دست می کشیم؛ مربوط به کالبد بشری ماست؛ اما اعتراف به گناه مربوط به نفس است. نفس هم نیاز به برگشت دارد تا متوجه شود. یکی از خواص نفس، لوامه بودن آن است. وقتی ما به گناهمان نزد خدا اعتراف میکنیم؛ به نوعی خاصیت لوامه بودن او را فعال میکنیم و این خوب است. این یعنی نفس را داریم به سمت مطمئنه می بریم. ایوب تا وقتی که صراحتا اعتراف نمی کند، از بیماری نجات نمی یابد. یونس تا وقتی که به گناهش اعتراف نکرد؛ از شکم ماهی نجات نیافت.

 

وَاذْکُرْ عَبْدَنَا أَیُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ ﴿۴۱﴾

و بنده ما ایوب را به یاد آور آنگاه که پروردگارش را ندا داد که شیطان مرا به رنج و عذاب مبتلا کرد (۴۱)

 

وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَى فِی الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ ﴿۸۷﴾

و ذوالنون را [یاد کن] آنگاه که خشمگین رفت و پنداشت که ما هرگز بر او قدرتى نداریم تا در [دل] تاریکیها ندا درداد که معبودى جز تو نیست منزهى تو راستى که من از ستمکاران بودم (۸۷)

 

فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذَلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ ﴿۸۸﴾

پس [دعاى] او را برآورده کردیم و او را از اندوه رهانیدیم و مؤمنان را [نیز] چنین نجات مى‏ دهیم (۸۸)

 

در میان مسلمانان، اعتراف جایگاه مشخصی ندارد. اعتراف در میان مسیحیت بهتر جا افتاده است. البته اعتراف باید فقط برای خدا باشد و نه برای شیخ و کشیش و ...

  1. نفس را پاک نگه دارید

نفس انسان برخلاف نفس حیوانات میتواند در طول زمان تغییر کند. یعنی یک انسان میتواند نفسش را تزکیه بخشد و یا اینکه آن را آلوده کند. یک گربه نمیتواند دنبال موش نیفتد. زیرا این ماهیت نفس اوست. یک انسان ریاکار که عبادات را برای ریا انجام میدهد؛ نفس خود را تغییر نداده است و آن را آلوده کرده است. اما آلودگی آن را با چشمان سر نمی بینیم. این فرد ممکن است که در جامعه برای ریا خود را پاک نشان دهد ولی در بزنگاهها ماهیت اصلی خود را رو میکند و آلودگی نفس او روشن میشود. اینکه اصرار کنید که هر آنچه که نفس میگوید درست است؛ نشان از در بند بودن نفس است. آدمهایی که همواره و همیشه از خدا تقاضای بخشش میکنند و مدام خدا را  میخوانند و همیشه از او طلب بخشش میکنند؛ ثابت میکنند که نفسشان را مرتب دارند پاکیزه میکنند و آن را تمیز نگه میدارند.

 

  1. شیاطین انس

نفسهایی هستند که در بدی و ناپاکی به رتبه ای میرسند که صاحبان آنها شیطان نامیده میشوند.

 

وَکَذَلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیَاطِینَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا یَفْتَرُونَ ﴿۱۱۲﴾

و بدین گونه براى هر پیامبرى دشمنى از شیطانهاى انس و جن برگماشتیم بعضى از آنها به بعضى براى فریب [یکدیگر] سخنان آراسته القا مى کنند و اگر پروردگار تو مى‏ خواست چنین نمیکردند پس آنان را با آنچه به دروغ مى‏ سازند واگذار (۱۱۲)

 

وَلِتَصْغَى إِلَیْهِ أَفْئِدَةُ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَلِیَرْضَوْهُ وَلِیَقْتَرِفُوا مَا هُمْ مُقْتَرِفُونَ ﴿۱۱۳﴾

و [چنین مقرر شده است] تا دلهاى کسانى که به آخرت ایمان نمى ‏آورند به آن [سخن باطل] بگراید و آن را بپسندد و تا اینکه آنچه را باید به دست بیاورند به دست آورند (۱۱۳)

 

  1. کالبد بشری

هر کس در لحظه مرگ می فهمد که چه سرنوشتی در انتظار اوست؛ بهشت یا دوزخ.  برای کافران، مرگ واقعه ای است وحشتناک؛ هنگامی که فرشتگان جانشان را می گیرند، بر صورت ها و پشتشان می زنند.

 

وَلَوْ تَرَى إِذْ یَتَوَفَّى الَّذِینَ کَفَرُوا الْمَلَائِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ وَذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِیقِ ﴿۵۰﴾

و اگر ببینى آنگاه که فرشتگان جان کافران را مى‏ ستانند بر چهره و پشت آنان مى‏ زنند و [گویند] عذاب سوزان را بچشید (۵۰)

 

قرآن، به دفعات، از دو مرگ سخن می گوید، نخستین مرگ هنگامی رخ داد که ما در زندگی قبلی ایستادگی لازم را برای پاسداری از مقام قدوسی خدا از خود نشان ندادیم ؛ و این مرگ تا لحظه ی تولد ما در این جهان طول می کشد.  دومین مرگ، به زندگی ما در این دنیا خاتمه می دهد.

 

قَالُوا رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَأَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلَى خُرُوجٍ مِنْ سَبِیلٍ ﴿۱۱﴾

مى‏ گویند پروردگارا دو بار ما را به مرگ رسانیدى و دو بار ما را زنده گردانیدى به گناهانمان اعتراف کردیم پس آیا راه بیرون‏شدنى [از آتش] هست (۱۱)

 

وَهُوَ الَّذِی أَحْیَاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ إِنَّ الْإِنْسَانَ لَکَفُورٌ ﴿۶۶﴾

و اوست که شما را زندگى بخشید سپس شما را مى‏ میراند و باز زندگى [نو] مى دهد حقا که انسان سخت ناسپاس است (۶۶)

 

نفس تنها یک راه برای نجات دارد تا دوباره شایسته بهشت شود؛ و آن هم این است که باید روی کالبد خودش کار کند. یعنی باید از طریق کالبدی که خدا برایش در نظر گرفته است؛ اعمال نیک و اعمال صالح انجام دهد و برای خودش امتیاز جمع کند و باعث رشد نفسش شود. فرصت دوباره ای که خدا به ما داده است تا دوباره به بهشت برگردیم؛ همین است. در زندگی قبلی ما خدا را پشتیبانی نکردیم و دچار ظلم شدیم و از سلطنت خدا رانده شدیم. اما خدای مهربان فرصت دیگری به ما داده است. ما میتوانیم در این کالبد که خدا برایمان در نظر گرفته است، نفس خود را تغییر دهیم. تنها ابزار برای اینکار کالبد بشری ماست. یعنی کسى که قبلا ایمان نیاورده یا خیرى در ایمان آوردن خود به دست نیاورده باشد، ایمان آوردنش برای نفسش سودی نمى ‏بخشد.

 

هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلَائِکَةُ أَوْ یَأْتِیَ رَبُّکَ أَوْ یَأْتِیَ بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ لَا یَنْفَعُ نَفْسًا إِیمَانُهَا لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیْرًا قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ ﴿۱۵۸﴾

آیا جز این انتظار دارند که فرشتگان به سویشان بیایند یا پروردگارت بیاید یا پاره‏ اى از نشانه‏ هاى پروردگارت بیاید [اما] روزى که پاره‏ اى از نشانه‏ هاى پروردگارت [پدید] آید کسى که قبلا ایمان نیاورده یا خیرى در ایمان آوردن خود به دست نیاورده ایمان آوردنش سود نمى ‏بخشد بگو منتظر باشید که ما [هم] منتظریم (۱۵۸)

 

فرعون در لحظات آخر عمرش ایمان آورد ولی بی فایده بود زیرا فرصتی نداشت تا ایمانش را با عمل صالح ترکیب کند و به نفسش سودی ببخشد. گناهکاران در روز قیامت به گناه خود اعتراف میکنند و حتی پشیمان هم میشوند! ولی بیفایده است زیرا در آنروز کالبد بشری نیست تا که با آن عمل صالح انجام دهند و باعث تغییر ماهیت نفس خویش شوند. زیرا پشیمانی تنها، آن هم در روز قیامت بیفایده است و کوچکترین کمکی به نفسها نمی کند. ما در قالب همین کالبد میتوانیم نفس خود را پاک کنیم. هیچ راه حل دیگری نیست.  هیچ شفیع و نصیری در روز قیامت نمی تواند نفس ما را تغییر دهد. پشیمانی در روز قیامت به قول قرآن بخاطر زور است والا همان لحظه به این دنیا برشان گردانی، دوباره به همان گناهان بر میگردند.

 

وَلَوْ تَرَى إِذْ وُقِفُوا عَلَى النَّارِ فَقَالُوا یَا لَیْتَنَا نُرَدُّ وَلَا نُکَذِّبَ بِآیَاتِ رَبِّنَا وَنَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ ﴿۲۷﴾

و اى کاش [منکران را] هنگامى که بر آتش عرضه مى ‏شوند مى‏ دیدى که مى‏ گویند کاش بازگردانده مى ‏شدیم و [دیگر] آیات پروردگارمان را تکذیب نمیکردیم و از مؤمنان مى ‏شدیم (۲۷)

 

بَلْ بَدَا لَهُمْ مَا کَانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَإِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ ﴿۲۸﴾

[ولى چنین نیست] بلکه آنچه را پیش از این نهان مى‏ داشتند براى آنان آشکار شده است و اگر هم بازگردانده شوند قطعا به آنچه از آن منع شده بودند برمى‏ گردند و آنان دروغگویند (۲۸)

 

وَقَالُوا إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ ﴿۲۹﴾

و گفتند جز زندگى دنیاى ما [زندگى دیگرى] نیست و برانگیخته نخواهیم شد (۲۹)

 

جالب است که در آیه 28 و 29 بالایی خدا میفرماید که این عده در روز قیامت میگویند که ای کاش بازگردانده میشدیم و مومن میشدیم؛ اما شاید تعجب کنید که این افراد اگر برگردانده شوند، نه تنها مومن نمیشوند بلکه روز آخرت را هم منکر میشوند. این نکته مهم در آیه 29 آورده شده است.

زیرا پشیمانی برای نفس ما فقط وقتی مفید است که در قالب بشری فعلی باشد و خدا این قالب بشری را طوری طراحی نموده است که مورد مغفرت و رضوان خدا قرار گیریم. بهترین قالب برای هر فردی همانی است که اکنون در آن است. اگر شما از خانواده ثروتمندی در کشوری اروپایی بدنیا آمده بودی؛ شانس شما برای موفقیت کمتر میشد. خدا برای هر فردی بهترین موقعیتها را برای تزکیه نفس در نظر گرفته است.

 

  1. کالبد بشری و نفس تلاش میکنند همدیگر را همراستا کنند

در طول زندگی؛ کالبد بشری و نفس تلاش میکنند تا همدیگر را همراستا کنند. مثلا اگر نفس بد نهاد باشد؛ نفس تلاش میکند تا بدن را همراستای خود کند. اما بعضی مواقع نفس بد نهاد نیست؛ اما کالبد بشری در شرایط نامناسب سعی دارد تا نفس را منحرف کند؛ در این حالت کالبد بشری با استدلال و سفسطه ها سعی دارد که نفس را وادار به انحراف کند. بنابراین نفس و کالبد بشری هر دو بر یکدیگر تاثیر گذارند. اگر کالبد بشری براثر تربیت غلط کاری خلاف نفس انجام دهد؛ باعث عذاب وجدان خواهد شد. عذاب وجدان یعنی نفس مخالف کارهای انجام گرفته و یا نگرفته کالبدش است. اما گاها کالبد بشری مخالف آنچیزی است که نفس میخواهد. در این حالت کالبد بشری ضعیف میشود و دچار مریضیهای مختلف میشود. یک کودک از همان اوان کودکی سعی در کنجکاوی و پیدا کردن خودش دارد. اما بالاخره در سن چهل سالگی؛ نفس و کالبد بشری همدیگر را پیدا میکنند و تصمیم خود را بر بد بودن و با بد نبودن می گیرند. به همین خاطر سن چهل سالگی، سن بلوغ روانی است. افرادی با نفسهای بد بوده اند در طول تاریخ که نفسشان کار دستشان داد. مثلا هیتلر در زمان جوانی حتی رمان مینوشت ، اما بعد از مدتها جدال بین کالبد بشری و نفسش؛ بالاخره آن دو همراستا شدند. هیتلر در اواخر عمرش مواد مخدر مصرف میکرد. زیرا گاهی نفس بسیار بد برای همراستا کردن کالبد بشری ؛ او را به مخدر و اشعار سوق میدهد تا کالبد بشری توانایی استدلال خود را از دست دهد و مطیع نفس شود.  به همین خاطر روزه و نماز و زکات که تمرینهای کالبد بشری هستند؛ در جهت نجات نفس بسیار موثرند. کالبدهایی که خدا را عبادت نکنند، قدرتشان را در مقابل نفس از دست میدهند.

 

  1. نفخ روح در کالبد بشری است نه نفس

بعضی ها فکر میکنند که خدا از روح خودش در نفس ما دمیده است. در حالیکه اینطوری نیست و نفخ روح در کالبد بشری ما صورت گرفته است. آیات زیر بروشنی بیان میدارند که نفخ روح در کالبد بشری ما صورت گرفته است.

 

إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَةِ إِنِّی خَالِقٌ بَشَرًا مِنْ طِینٍ ﴿۷۱﴾

آنگاه که پروردگارت به فرشتگان گفت من بشرى را از گل خواهم آفرید (۷۱)

 

فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ ﴿۷۲﴾

پس چون او را [کاملا] درست کردم و از روح خویش در آن دمیدم سجده‏ کنان براى او [به خاک] بیفتید (۷۲)

 

فَسَجَدَ الْمَلَائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ ﴿۷۳﴾

پس همه فرشتگان یکسره سجده کردند (۷۳)

 

إِلَّا إِبْلِیسَ اسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ ﴿۷۴﴾

مگر ابلیس [که] تکبر نمود و از کافران شد (۷۴)

 

از اینجا روشن میشود که روح  برای هر بشر، یک موجود مستقل نیست که در  کنار ما باشد. بلکه کمک و امری است از طرف خدا تا کمکی برای کالبد بشری ما باشد در کشف حقیقت. به خاطر همین نفخ روح خداست که بشر قادر به کشف و اختراعهای علمی است. ملائکه بعد از نفخ روح خدا در بشر؛ امر به خدمت به بشریت شدند. ابلیس از این امر سرباز زد. سجده در آیه به معنای خدمت کردن است. خدماتی از قبیل بارش باران و برف و کنترل زلزله و سونامی و سایر موارد در زمین. ملائکه نسبت به بشر در راستای اهداف الرحمن عمل میکنند؛ اما شیاطین در خلاف راستای الرحمن عمل میکنند.

 

  1. نفس بد با وسوسه شیطان سعی در خفه کردن کالبد بشری دارد

وقتی بین نفس و کالبد بشری، نزاع صورت می گیرد، باید بصورت منطقی حل شود و به نتیجه برسند. اما گاهی مواقع نفسهای بد نهاد به وسوسه شیطان گوش داده و عقل خود (کالبد بشری) را بوسیله مواد مخدر و مشروبات و اشعار و توهمات می پوشاند. به اصطلاح؛ نفس کالبد بشری را خفه میکند و موقتی او را خفه میکند و نزاع را ظاهرا از بین می برد و صورت مساله را پاک میکند. اکثر کسانی که مشروبات و مخدرات به بدن خویش می خورانند؛ بخاطر خفه کردن کالبد بشری است و به نوعی بین نفسشان و کالبد بشری خویش صلح! ایجاد میکنند. اما صلحی که هر لحظه احتمال انفجارش هست. نفس در این حالت رشد نمی کند؛ بلکه معطل می ماند و وقت می گذراند تا این که مرگ فرا رسد و نفس گرفته شود و در این حالت نفس متکبر است و وارد بهشت نخواهد شد. نفسی که عقل کالبد بشری را سرکوب کند؛ شایستگی بهشت را ندارد. زیرا عقل یک نعمت خدادادی است که خدا در اختیار نفس گذاشته است تا بوسیله آن خود را رشد دهد و تغییری در وضعیت خود ایجاد کند.

 

  1. خواب

در خواب ، بطور موقت نفس آدمی گرفته میشود. در این حالت بین نفس و عقل فاصله می افتد و تا حدی از نزاع بین این دو راحت میشویم. نعمت شب را خدا به ما داده است تا حدی بین نفس و عقل فاصله افتد. فاصله افتادن بین نفس و کالبد بشری در خواب باعث آرامش اعصاب و روان خواهد شد.

 

زمر آیه 42: اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا ۖ فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضَىٰ عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَیُرْسِلُ الْأُخْرَىٰ إِلَىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى ۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ

خداست آن که وقت مرگ نفسهای خلق را می‌گیرد و آن کس را که هنوز مرگش فرا نرسیده نیز در حال خواب نفسش را قبض می‌کند، سپس آن را که حکم به مرگش کرده نفس را نگاه می‌دارد و آن را که نکرده (به بدنش) می‌فرستد تا وقت معیّن (مرگ). در این کار نیز ادله‌ای (از قدرت الهی) برای متفکران پدیدار است.

 

این مهمترین دلیل بر آن است که نفس و کالبد بشری دو چیز جدا هستند و حتی میتوانند موقتی در خواب از هم جدا شوند. ما یک سوم سن خویش را در خواب هستیم.

 

  1. فایده خواب دیدن

ما در کره زمین بصورت سه بعدی ساخته شده ایم و درک درستی از ابعاد بالاتر و عالم اعلی نداریم. خواب تمرینی است برای اینکه بعدهای بالاتر را تجربه و تمرین کنیم. خواب میتواند محل تجربه ای از ابعاد بالاتر و یا پایین تر باشد. یعنی اگر خواب منشاء اش خدایی باشد؛ میتواند تجربه ای از عالم بالاتر باشد و اگر منشاء خدایی نباشد؛ میتواند تجربه ای از عالم شیاطین و منطق آنان باشد. وقتی یک کابوس می بینید؛ بدن شما در شرایط نامناسبی قرار میگیرد و فشار زیادی به بدن شما وارد میشود. تازه این فقط یک کابوس است. بنابراین تصور کردن بهشت و جهنم برای کسی که خواب می بیند راحت تر است.

اما خواب دیدن میتواند فایده دیگری هم داشته باشد؛ میتواند بخشهای حل نشده جدال بین مغز و نفس را نمایان سازد و انسان را راهنمایی کند. بنابراین جدالهای روزانه بین نفس و کالبد بشری (عقل) میتواند در خواب ما تاثیر بگذارد.

آنچه که در قرآن واضح است؛ در حین خواب ؛ نفس ما از بدن ما جدا میشود. بنابراین خواب مربوط به نفس نیست و مربوط به کالبد بشری ماست. بعضی از خوابها نیازهای کالبد بشری به بعضی چیزها را بیان میدارند. شما هر چقدر استدلالهای واضحتری پیش روی نفستان بگذارید؛ خوابهای دقیقتری هم می بینید. خوابهای آشفته یعنی اینکه شما مسائل را واضح برای نفستان ارائه نمی کنید و او را خوب توجیه نمی کنید. ضمیر ناخودآگاه در این ارتباط نقش مهمی دارد و مشکلات را بازگو میکند. زیرا ضمیر ناخودآگاه ما هیچ وقت نمی خوابد و همیشه بیدار است. اما ضمیر خودآگاه ما میخوابد. ما باید با خودآگاه خویش ، نفسمان را به پاکی دعوت کنیم. اما ضمیر ناخودآگاه میتواند در این بین مانع تراشی کند. بنابراین بعضی خوابها به علت مانع تراشیهای این ضمیر است.

خیال پردازی یکی دیگر از جنبه های خواب است. افرادی که به آنچه که میدانند، عمل نمی کنند و یا امکان عمل ندارند؛ بجای خوابیدن؛ به خیال پردازی می پردازند و به نوعی خواب مصنوعی برای خود ایجاد میکنند. زیرا آنان از بازگو کردن مشکلات خود فرار میکنند و واقعیات را نمی پذیرند.

اگر نفس و کالبد بشری به نوعی همراستا شده باشند؛ ممکن است که خدا راهنمایی هایی از طریق خواب به فرد ارائه دهد تا بتواند نفس خویش (و گاهی نفسهای دیگر) را نجات دهد. این نوع انسانها خودشان تعبیر خواب خویش را بلدند. زیرا مربوط به خودشان است.

اما گاهی بعضی پیامها در خوابهای راستین بصورت رمزگونه دریافت میشوند؛ زیرا اینطوری خدا میخواهد که ذهن فرد و اطرافیان را به کنجکاوی و حل مسائل روز وا دارد. همانطور که گاهی نکته ای در قرآن بصورت رمز گونه گفته میشود؛ بوقتش تعبیر میشود و راهنمایی های زیادی در آن است. مثل خواب هم زندانیهای یوسف. زیرا این خوابهای در سطح فکر جامعه نازل میشوند و مرتبط به یک فرد نیستند و نکات جمعی را به همراه دارند.

 

  1. شب

خدا خواب در شب را مایه آرامش ما قرار داده است. کلمه ای که خدا در این مورد بکار می برد، سباتا است. سبت هم از همین خانواده است. سبت در عربی یعنی شنبه.

 

وَجَعَلْنَا نَوْمَکُمْ سُبَاتًا ﴿۹﴾

و خواب شما را [مایه] آسایش گردانیدیم (۹)

 

خدا در میان بنی اسرائیل ، شنبه را به عنوان تعطیل قرار داده بود. برخلاف عموم مسلمانان که فکر میکنند، خدا جمعه را روز تعطیل قرار داده است؛ خدا هیچوقت روز جمعه را روز تعطیل اعلام نکرده است. بلکه روز جمعه آخرین روز کاری هفته است. و خدا در قرآن صراحتا بیان نموده است که در روز جمعه بعد از نماز جماعت هفتگی؛ به کار خویش ادامه دهید.

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نُودِیَ لِلصَّلَاةِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَى ذِکْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَیْعَ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿۹﴾

اى کسانى که ایمان آورده‏ اید چون براى نماز جمعه ندا درداده شد به سوى ذکر خدا بشتابید و داد و ستد را واگذارید اگر بدانید این براى شما بهتر است (۹)

 

فَإِذَا قُضِیَتِ الصَّلَاةُ فَانْتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ وَابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَاذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیرًا لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ﴿۱۰﴾

و چون نماز گزارده شد در [روى] زمین پراکنده گردید و فضل خدا را جویا شوید و خدا را بسیار یاد کنید باشد که شما رستگار گردید (۱۰)

 

یعنی روز جمعه به عنوان آخرین روز هفته؛ نماز جماعت برگزار میشود و بعد از نماز جماعت دوباره به سر کار خویش برگردید و تعطیل نیست. مسیحیان هم همین اشتباه را کرده اند و یکشنبه را تعطیل اعلام میکنند. در حالیکه از نظر قرآن روز تعطیل شنبه ها برای همه است. سبت در عربی و عبری به معنای روز شنبه است و این روز تعطیل به نوعی مایه آرامش اجتماعی افراد تمام جهان است. تصور کنید که مدرسه یکی از بچه های شما؛ جمعه تعطیل باشد و یکی دیگر شنبه؛ در آن حالت از شما آرامش گرفته خواهد شد و باید هر روز آماده باشید برای اینکار. اگر به یک مسلمان بگوئید که براساس قرآن، شنبه روز تعطیل است؛ ممکن است شما را به یهودی بودن متهم کند. ولی هیچ دلیل خاصی بر تعطیل بودن جمعه وجود ندارد و اساسا جمعه روز آخر کاری هفته است. حتی در فارسی و عربی و عبری و زبانهای دیگر هم ایام هفته از یکشنبه شروع میشود. به همین خاطر در فارسی و عربی و ... روز اول هفته عدد یک را در خود دارد. اینها هیچکدام اتفاقی نیست. کتاب قرآن تاکیدی است بر کتابهای پیشین.

 

  • اسعد حسینی
۰۶
آبان
۰۱

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

جادوی شیاطین (قسمت سی اُم)

چطوری نماز به ما رسیده است؟

 

آشفتگی هایی که در میان مسلمانان جهان پدیدار شده است و اخیرا خیلی شدت یافته است، فقط و فقط به یک علت است؛ پیروی از احادیث و تلاش برای به اجرا در آوردن این احادیث است. وقتی که با آیات قرآنی ثابت میشود که قرآن تنها منبع وحی است و تنها پیامِ پیامبر محمد، فقط قرآن است؛ آنها در نهایت می گویند که اگر قرآن تنها منبع وحی است، پس طریقه انجام نماز در کجای قرآن آمده است؟ آنها میگویند که چرا جزئیات نماز در قرآن مثل جزئیات ارث ذکر نشده است؟

 جهت جواب به این سوال ابتدا باید بدانیم که تکالیف دینی (نماز- زکات روزه حج ) از پیامبر ابراهیم به پیامبر محمد رسیده است و پیامبر محمد در این مورد پیرو پیامبر ابراهیم بوده است. نماز در تمام ادیان آسمانی بعد از ابراهیم بوده است و همه آنها نماز به جا می آورده اند. اما بعد از مدتی آنها نماز را ضایع (تحریف) و ترک کردند. مسیحیان نمازها را گم و ضایع کردند و از نتایج آن رنج میبرند زیرا که مناسک مذهبی هدیه ای است از طرف خدا به جامعه بشریت. هر جامعه ای آن را حفظ کند، بیشتر به خدای مهربان نزدیکتر است.

 

[19:59]   فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلَوةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا

[19:59]  پس از آنها، او نسل هایی را جایگزین آنان کرد که نمازها (ارتباط با خدا) را ضایع کردند و از شهوات خود پیروی نمودند. آنها از نتایج آن رنج خواهند برد.

 

حتی مشرکان زمان پیامبر هم نماز بجا می آوردند. در زمان پیامبر، کسی از او سوال نکرد که چگونگی نماز را برای ما تشریح کنید، زیرا همه طریقه نماز را میدانستند؛ شامل قیام، رکوع، قعود و سجود. خیلی از آیات قرآن با قل، یستفتونک، یسالونک و ... شروع میشوند و این آیات شامل سوالاتی است که از پیامبر محمد پرسیده میشد. اما هیچوقت کسی از پیامبر سوال نکرد که طریقه نماز را برای ما بگو. زیرا نماز بسیار ساده ست و چند حرکت پشت سر هم نیاز به نوشتن ندارد. هر چند که تمام حرکات نماز شامل قیام، رکوع و سجود در قرآن آمده است. مثلا خدا میفرماید که ای مردم هرگاه برای نماز قیام نمودید، ...؛ این نکته خودش نشان میدهد که اولین حرکت نماز قیام است و بعد رکوع و سجود.

همیشه عده ای بوده اند که نماز را حفظ کرده اند. افرادی مثل نصرانیان (شاخه ای از مسیحیان) آن را حفظ کردند. نصرانیان فعلی در سوریه و حلب دقیقا مثل ما  نماز میخوانند (17 رکعت در شبانه روز) و همچنین یهودیهای مسکو هنوز هم نمازشان را دقیقا با همان حرکات نماز ما به جا می آورند. حفظ نمازمسئولیتی است بر دوش بشریت، اگر ما اینقدر بی مسئولیت باشیم که نمازها را گم کنیم، نماز نخواندن شایسته ماست. لقمان طریقه نماز را به پسرش یاد می دهد و او را به نماز توصیه میکند.

 

[31:17]    یَبُنَىَّ أقِمْ الصَّلَوةَ وَأمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنْ الْمُنکَرِ وَاصْبِرْ عَلَى مَا أصَابَکَ إنَّ ذَلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأمُورِ

[31:17]  "ای پسر من، نمازها (ارتباط با خدا) را به جا آور. طرفدار پرهیزکاری باش و پلیدی را منع کن و در برابر سختی ها صبور باش. اینها از برجسته ترین صفات است.

 

اسماعیل طریقه نماز را به خانواده اش یاد میدهد:

 

[19:55]  وَکَانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَوةِ وَالزَّکَوةِ وَکَانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِیًّا

[19:55]  او به خانواده اش سفارش می کرد تا نمازها (ارتباط با خدا) را به جا آورند و زکات (انفاق واجب) را بدهند؛ او مورد قبول پروردگارش بود.

 

حرکات نماز نسل به نسل به افراد منتقل شده است و حرکات نماز تابحال گم نشده است. اما نام غیر خدا در آن وارد شده است که حذف باید بشود. تمام حرکاتی که یک نمازگزار باید انجام دهد در قرآن به صراحت ذکر شده است همچون ایستادن (3:39 و 39:9) رکوع و سجود (2:43 و 9:112 و 3:43). وقتی خدا میگوید که نماز، قیام و رکوع و سجود دارد، قطعا این حرکات در میان خویش شامل قعود (نشستن) هم خواهد بود. وقتی سجده باشد، حتما رکوعی در کار بوده است. زیرا برای سجده باید اول قیام و بعد رکوع بجا آورد.

 

 زمان پنج وعده نماز صراحتا در قرآن ذکر شده است:

 

1-      نماز صبح :  24:58

2-      نماز ظهر :17:78

3-      نماز عصر :2:238

4-      نماز مغرب :11:114

5-      نماز عشا :24:58 و 11:114

 

ارث یک قانون است که باید نوشته شود. زیرا ارث ممکن است برای یک نفر، در طول عمرش یکبار پیش آید و حتی ممکن است که پیش نیاید. بنابراین نوشتن چنین قانونی در قرآن ضروری است و همچنین ارث مربوط به مادیات است و اگر در قرآن ذکر نمیشد، ممکن بود که مردم زیرش بزنند. جزئیات وضو در قرآن آمده است زیرا اینطوری وضو گرفتن برای اولین بار در قرآن تشریع شد و قبلا وضو به این طریق در کتاب تورات سابقه نداشت. با این حال ، طرفداران حدیث و سنت برای اینکه ثابت کنند قرآن کامل نیست و به حدیث نیاز است؛ سوال مطرح میکنند که جزئیات نماز کجای قرآن ذکر شده است؟

جهت جواب فقط در نظر داشته باشید که اگر کتابهای حدیث و سنت نماز را حفظ کرده اند، پس مردم چند قرن اولیه هجری  ) آنموقع کتب حدیث وجود نداشت(، چطوری نماز بجا می آوردند؟ این نکته ای است که ثابت میکند که کتب حدیث و سنت نقشی در حفظ نماز نداشته اند و حتی نقش مخرب هم داشته اند. آنها در عوض براحتی نام غیر خدا را به نماز اضافه کردند.

اما نکته دیگر این است که تمام کتابهای حدیث را بگردید، یک حدیث جامع و کامل که طریقه نماز را گفته باشد، وجود ندارد. نمازی که نسل به نسل حفظ شده است و بوسیله معجزه ریاضی قرآن هم تایید میشود ؛ چرا روح و روان خودم را دست کتابهایی بدهم که آن را به هم بریزند و از کلام خدا دورم کنند. برای طریقه نماز خواندن؟؟؟ نمازی که آن را بلدم و در کتب حدیث نیست؟

شیطان متاسفانه به مردم وعده های دروغین میدهد. به بهانه جزئیات نماز، شما باید کتابهایی را در کنار قرآن قرار دهید، که نباید در کنار قرآن باشند. کتب حدیث و سنت بسیار خطرناکند و جوامع انسانی را به نابودی میکشانند. حدیث و سنت بجای حفظ نماز، موارد دیگری به آن اضافه نموده است. از جمله قنوت، تعقیب وتسبیحات، تحیات.  اما در تشهد که فقط شهادت به یگانگی خداست، در نماز سنت ، چند جمله به آن اضافه شده است. پس حدیث و سنت نه تنها نماز را حفظ نکرده اند، چندین مرحله و جمله به آن اضافه کرده اند. نماز تراویح را اختراع کردند و این نوع نماز ، نود درصدش قرائت قرآن است. درحالیکه خدا بین قرآن خواندن و نماز خواندن تفکیک قائل شده است و این دو باید جدا باشند و ماهیتشان متفاوت است.

طریقه انجام نماز در هیچکدام از کتابهای پیشین، مثل تورات و انجیل هم نیامده است. در حالی که تمام پیامبران و پیروانشان نماز بجا می آوردند. حتی بنی اسرائیل زمانی که در مصر برده فرعون بودند، نماز بجا می آوردند و خانه های خود را قبله قرار میدادند.

 

وَأَوْحَیْنَا إِلَى مُوسَى وَأَخِیهِ أَنْ تَبَوَّآ لِقَوْمِکُمَا بِمِصْرَ بُیُوتًا وَاجْعَلُوا بُیُوتَکُمْ قِبْلَةً وَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ ﴿۸۷﴾

و به موسى و برادرش وحى کردیم که شما دو تن براى قوم خود در مصر خانه ‏هایى ترتیب دهید و خانه هایتان را قبله قرار دهید و نماز برپا دارید و مؤمنان را مژده ده (۸۷)

 

همینطور میدانیم که نه موسی کتاب سنت داشت و نه مسیح کتاب سنت داشت. هر چه بود، فقط کتابهای آسمانی بودند، شامل تورات و انجیل.

طرفداران حدیث خواستار آن هستند که در قرآن شکل نماز بصورت تصویری و مرحله به مرحله آمده باشد؛ در غیر آنصورت تهدید میکنند که به کتب حدیث و سنت مراجعه میکنند! واقعا وقتی خدای مهربان دستور به انجام نماز داده است، یعنی نماز باید انجام شود و خدای حکیم حتی میزان تن صدا، طریقه سجده در حین جنگ، و حتی اوقات آن را در قرآن ذکر فرموده است. طریقه انجام وضو قبل از انجام نماز هم ذکر شده است. پس نماز فیزیکی وجود دارد و باید بجا آورده شود.  اما اینکه چرا حرکات آن را مرحله به مرحله نیاورده است، به این خاطر است که طریقه انجام نماز (قیام، رکوع، سجده) شاید ده درصد معنای واقعی نماز باشد و بقیه نود درصد آن، معنا و مفهوم و تقطیع امور روزانه در نماز است. با آمدن انجام مرحله به مرحله آن در قرآن، مردم آن را بدون فکر انجام میدادند و فکر میکردند که کار تمام است. خدای مهربان طریقه نماز را مرحله به مرحله در قرآن نیاورده است تا که ما خودمان آن را حفظ کنیم. حفاظت از شکل نماز بسیار مهم است. یکی از مهمترین جنبه های نماز، حفاظت از نماز است که برعهده خود ماست. نکته بسیار مهم این است که حفاظت از نماز، مرحله ای از مراحل نماز است و دقیقا به همین خاطر مرحله به مرحله نماز در قرآن نیست و اصلا نباید در سنت هم باشد. مردم بی توجه به این موضوع، این وظیفه مهم را برعهده حدیث و سنت میگذارند. در حالیکه باید خودشان انجام دهند. حفظ نماز وظیفه یک نسل است و نه یک کتاب. و در واقعیت هم بوسیله افراد و نسل حفظ شده است و نه بوسیله کتب حدیث.

 

وَالَّذِینَ هُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ یُحَافِظُونَ ﴿۳۴﴾

و کسانى که بر نمازشان مداومت مى ‏ورزند و آن را حفظ میکنند (۳۴)

 

حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَالصَّلَاةِ الْوُسْطَى وَقُومُوا لِلَّهِ قَانِتِینَ ﴿۲۳۸﴾

بر نمازها و نماز میانه مواظبت کنید و خاضعانه براى خدا به پا خیزید (۲۳۸)

 

لقمان به پسرش نماز یاد  میدهد و اسماعیل به خانواده اش و سایر پیامبران هم همینطور. به این طریق نماز حفظ میشود و نیازی به کتابی غیر از قرآن نیست. نیامدن نماز مرحله به مرحله در قرآن به معنای آن نیست که خدا بخواهد ما را به سمت کتب حدیث و سنت سوق دهد و عملا نقش قرآن را به عنوان کتاب کامل و مفصل خنثی کند. مگر ممکن است که خدا مدام ما را به سمت قرآن بخواند و از آن به عنوان تبیانا لکل شیء، بیانا، تفسیرا، مفصلا و ... یاد کند ولی یهو ما را به سمت کتابهای نانوشته دیگری سوق دهد! آیا از حکمت خدا به دور نیست که ما را به سمت کتابهایی که دو سه قرن بعد از مرگ پیامبر نوشته شده است،  موکول کند؛ کتابهایی که هر آنچه مردم دلشان خواسته است در آن تزریق کرده اند.

برای فهم دقیق نماز لطفا جملات زیر را با دقت بخوانید. تصور کنید در طول روز مشغول انجام کارهایی هستید. رانندگی می کنید. مطالعه می کنید. مشغول تفکر در مورد یک موضوع هستید.  تفریح می کنید. غذا می خورید. فیلم نگاه می کنید. خیابان گردی می کنید. پیاده روی می کنید و یا مشغول درس خواندن هستید و یا یک آزمایش علمی انجام می دهید و یا قرآن را قرائت می کنید، و یا تجارت می کنید و ... دراینجا منفی بودن و یا مثبت بودن این امور مهم نیستند. حتی ممکن است که مشغول قرائت قرآن باشید. نماز یعنی قطع این امور و ذکر خدا بمدت دو سه دقیقه. در این دو سه دقیقه فقط باید بخدا فکر کنید و کلمات مخصوصی که ثابت شده هستند مثل سوره فاتحه و الله اکبر و سبحن ربی الاعلی و ... طی قیام، سجده و رکوع را بگویید. باید بدانید که دارید چی میگوئید. نباید مثل طوطی تکرار شود. باید در این دو دقیقه خدا را مخاطب قرار دهید و فقط و فقط برای او باشد. حتی امور مهمی مثل قرائت قرآن و تفکر در آیات خدا هم باید قطع شوند و نماز بجا آورده شود.

نماز برای این است که بشریت در هیچ امری غرق نشود. خدا مخالف تفریح، مطالعه، تجارت و... نیست. اما جهت بهبود روح بشر، نیاز است که این امور در طول شبانه روز 5 بار قطع شوند و در این 5 بار به فقط خدا پرداخته شود. تمام انحرافات و منکرات و کارهای بد از همین عدم تقطیعها سرچشمه می گیرد. اگر ترمزی برای افکار، تفریحات، مطالعه، وبگردی، تجارت و ... نباشد، بشر در آن غرق میشود. امور فحشاء و منکر از همین روزنه ها و پیوستگی های مداوم در زندگی پیش می آید. بعضی از مردم فکر می کنند که نماز محل تفکرات است. ولی برعکس نماز برای قطع نمودن تفکرات و اعمال روزمره ست و محدود شدن تفکر بخدا. در نماز فقط با خدا گفتگو میشود و لاغیر. در نماز تمام افکار قطع نمیشود بلکه تمام تفکر به فقط خدا معطوف میشود.

خدا به پیامبر دستور میدهد که وامر اهلک بالصلوهَ (خانواده ات را به نماز امر کن) . همچنین اسماعیل خانواده اش را به نماز امر میکند. در اینجا امر کردن، فقط به معنای دستور دادن نیست؛ بلکه به معنای حفظ کردن هم است. یعنی نماز باید در سطح خانواده ها حفظ شود. دقیقا به همین دلیل طریقه انجام نماز بطور کلی و مرحله به مرحله در قرآن نیامده است. حفظ نماز ، خودش رکنی از ارکان نماز است. وقتی نماز توسط نسلی اقامه شود، یعنی فرآیند انتقال و حفظ حرکات آن به نسل بعدی انجام شده است.

 

وَالَّذِینَ هُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ یُحَافِظُونَ ﴿۳۴﴾

و کسانى که بر نمازشان مداومت مى ‏ورزند (۳۴)

 

حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَالصَّلَاةِ الْوُسْطَى وَقُومُوا لِلَّهِ قَانِتِینَ ﴿۲۳۸﴾

بر نمازها و نماز میانه مواظبت کنید و خاضعانه براى خدا به پا خیزید (۲۳۸)

 

ما بخواهیم نخواهیم، تحت تاثیر نسل گذشته قرار داریم. کاری که آنها کردند، زندگی ما را هم تحت تاثیر قرار داده است. نوشتن کتابهای حدیث و سنت و خَلق یک منبع دیگر در کنار قرآن، در قرن بیست و یکم دارد آثار خودش را نشان میدهد و خاورمیانه را بهم ریخته است. حدیث و سنت مثل تیری بودند که قرن سوم پرتاب شده و دارد در قرن 20 و 21 فرود میاید و روی زندگی مردم تاثیرگذار است و تاثیر مخرب خودش را گذاشته است. نماز در مقابل تمام این تیرها قرار دارد. مشرکان قریش از نوادگان اسماعیل بوده اند. خدا در مورد اسماعیل میگوید که :

 

[19:55]  وَکَانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَوةِ وَالزَّکَوةِ وَکَانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِیًّا

[19:55]  او به خانواده اش سفارش می کرد تا نمازها (ارتباط با خدا) را به جا آورند و زکات (انفاق واجب) را بدهند؛ او مورد قبول پروردگارش بود.

 

اسماعیل خانواده اش را به نماز سفارش میکرد و به آنان یاد میداد. به همین خاطر مشرکان زمان پیامبر تا حدی نماز را همچنان اجرا میکردند. نماز چیزی نیست که نوشته شود، بلکه باید حفظ شود. حفظ نماز خودش جزو نماز است و در طول زمان اگر حفظ شود، به عنوان یک نماز واقعی است. مسیحیان و یهودیان نمازها را گم کردند. البته به این معنا نیست که طریقه نماز در تورات و انجیل نیست. بلکه اگر هم باشد، بیفایده است. زیرا عملا بجا آورده نمیشود.

 

فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلَاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا ﴿۵۹﴾

آنگاه پس از آنان جانشینانى به جاى ماندند که نماز را تباه ساخته و از هوسها پیروى کردند و به زودى [سزاى] گمراهى [خود] را خواهند دید (۵۹)

 

خدای حکیم بجا نیاوردن نماز را در آیه بالایی اضاعه نماز یا ضایع کردن نماز می نامد. خدا میتوانست بگوید نماز را نخواندند. حتی در مبحث برگزاری نماز، خدا لفظ قرائت و تلاوت را برای نماز بکار نمی برد، بلکه از لفظ اقامه به معنای بجاآوردن استفاده مینماید. نماز چیزی نیست که نوشته شود. ماهیت آن نوشتنی نیست؛ بلکه بجاآوردنی و عملی است. خیلی از نسل جوان مسلمان ما، اکنون نماز بجا نمی آورند و تعداد زیادی هم نمازها را خراب کرده اند و نام غیر خدا را در آن وارد کرده اند و خالصانه برای خدا بجا آورده نمیشود و این یعنی حفظ نکردن نماز. یکی از دلایل حفظ نشدن نماز واقعی، خود کتابهای حدیث و سنت هستند. آنان با وارد نمودن جزئیات اضافی در نماز، باعث فوت و ضایع نمودن نماز شدند. مثلا نماز تراویح که حدود نیم ساعت تا یک ساعت طول میکشد؛ عملا نماز را به قرائت قرآن تبدیل کرده است و معنا و مفهوم نماز را از بین برده است. خدای مهربان بین نماز اقامه کردن و قرائت قرآن فرق قائل میشود.

 

إِنَّ الَّذِینَ یَتْلُونَ کِتَابَ اللَّهِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلَانِیَةً یَرْجُونَ تِجَارَةً لَنْ تَبُورَ ﴿۲۹﴾

در حقیقت کسانى که کتاب خدا را مى‏ خوانند و نماز برپا مى دارند و از آنچه بدیشان روزى داده‏ ایم نهان و آشکارا انفاق مى کنند امید به تجارتى بسته‏ اند که هرگز زوال نمى ‏پذیرد (۲۹(

 

در آیه بالایی 1-تلاوت قرآن،2- اقامه نماز ،3- انفاق هرکدام یک امر جداگانه هستند و هرکدام نقش خودشان را دارند. بنابراین نماز تراویح که ترکیب اولی و دومی است؛ نماز را از هدف واقعی خویش دور میکند.

 

الَّذِینَ هُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَ ﴿۲۳﴾

همان کسانى که بر نمازشان پایدارى مى کنند (۲۳(

 

وَالَّذِینَ هُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ یُحَافِظُونَ ﴿۳۴﴾

و کسانى که بر نمازشان مداومت مى ‏ورزند (۳۴(

 

الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ ﴿۵﴾

که از نمازشان غافلند (۵(

 

الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ ﴿۲﴾


همانان که در نمازشان فروتنند (۲(

 

بنابراین حدیث و سنت هیچ نقشی در حفظ نماز نداشته و ندارند و حتی میتوان گفت که نماز ها را ضایع کرده اند. مثلا طالبان و گروههای مشابه در فرق مختلف اسلامی با اجرای حدیث و سنت؛ باعث میشوند که دیگر کسی کودکانش را به نماز و اسلام دعوت نکند و ده بیست سال دیگر ، تعداد کسانی که نماز بجا می آورند ؛ آنچنان کم شوند که بکلی نماز گم شود. آنموقع دیگر چه اهمیتی دارد که نماز در حدیث باشد یا نباشد؟! آنموقع دیگر حدیث و سنت زهر خودش را ریخته است. مسیحیان نمازها را گم کرده اند و اگر هم در کتابهایشان طریقه نماز هم باشد؛ دیگر بیفایده ست و عملا بود و نبودش یکسان است.

بیشتر تصمیمات زندگی بشر تحت تاثیر ضمیر ناخودآگاه اوست. ضمیر ناخودآگاه ما، هر آنچه که در طول زندگی پیش آید را در خود دارد. ضمیر ناخودآگاه زبان خاصی ندارد،  اما اعمال و حرکتها را خوب متوجه میشود و آن را برای همیشه ضبط میکند و کنترلهای بعدی زندگی ما را بر اساس آن صورت میدهد. وقتی ما انسانها یک واقعه را مشاهده میکنیم، ضمیر خودآگاه ما قسمتهایی از آن را میبیند ولی قسمتهایی دیگر از آن را ضمیر ناخودآگاه ما می بیند. ضمیر ناخودآگاه بطرز عجیبی هر چیزی را بطور کامل ضبط میکند. گاهی شما یک آهنگ گوش میدهید، ولی آنچیزی که ضمیر خودآگاه می شنود با آن چیزی که ضمیر ناخودآگاه درک میکند، کاملا فرق دارد. گاهی ضمیر خودآگاه ما از آهنگ چیزی نمیفهمد و یا حواسش پرت است، ولی ضمیر ناخودآگاه در همان موقع کار خودش را انجام میدهد؛ این مساله بسیار مهم است که بدانیم ضمیر ناخودآگاه کنترل شدیدی بر افراد دارد. ضمیرناخودآگاه ما را، فقط خودمان نمیسازیم؛ بلکه هر آنچه که میبینیم و یا میشنویم و یا عمل میکنیم؛ در ساختن آن تاثیر دارد. حتی اعمال دیگران هم در آن موثر است. آدمها بهتر است که زندگیشان را دست ناخودآگاه نسپارند. به به همین خاطر، باید بدانیم که حرکت و اعمال در ناخودآگاه تاثیر دارد. پس ناخودآگاه بوسیله حرف ساخته نمیشود، بلکه فقط حرکت مثبت و عمل صالح باعث رشد آن خواهد شد. همه چیز در جهان در حال تکاپو و حرکت است. حتی یک درخت همیشه برگهایش حرکت میکند، یک الکترون همیشه در حال چرخش است. بشر بدون عمل صالح مثل یک مرده است. اعمال صالح و نماز حرکتهای مثبتی هستند که ضمیر ناخودآگاه مارا تشکیل میدهند و آن را تصحیح میکنند. ما باید در طول روز هر طوری هست ناخودآگاه خود را قانع کنیم تا که واکشی اطلاعات غلط نکند. انجام یک نماز از آنجا که شامل حرکت است و شامل قیام، رکوع، سجود است؛ تاثیر بسزایی در ناخودآگاه ما دارد و مسیر و کانال آن را تا نماز بعدی مشخص میکند. نماز از آن جهت مهم است که انجام آن تاثیر بسزایی در کل جامعه دارد. ما قبل از خلقت با خدا عهد بستیم که فقط او را پرستش کنیم و قاعدتا باید به آن پایبند باشیم. نماز یکی از مهمترین ابزارهاست برای پایبندی به این قول و عهد. حدیث و سنت مثل تیری زهر آلود هستند که در قرن دوم و سوم هجری شلیک شده و اکنون در قرن حاضر به زمین می نشینند و زندگی مردم را دچار اختلال کرده است؛ این نکته به آن معناست که زندگی ما چه بخواهیم و چه نخواهیم تحت تاثیر نسلهای گذشته است. نماز یک فریضه و امانت است که نسل به نسل بدست ما رسیده است و نسل بشر باید خودشان آن را به نسلهای بعدی منتقل کنند. تنها در سه آیه در قرآن ، فردی به خانواده اش به نماز امر و توصیه میکند. یکی پیامبر اسماعیل و دیگری پیامبر محمد و دیگری لقمان.

 

[19:55]  وَکَانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَوةِ وَالزَّکَوةِ وَکَانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِیًّا

[19:55]  او به خانواده اش سفارش می کرد تا نمازها (ارتباط با خدا) را به جا آورند و زکات (انفاق واجب) را بدهند؛ او مورد قبول پروردگارش بود.

 

جالب است که پیروان این سه ، توانستند حرکات نماز را در بین خود و نسلهای بعدی منتقل کنند و یا حداقل حرکات آن را حفظ کنند. اسماعیل به عنوان پدر اعراب جاهلیت که اعراب جاهلیت نماز بجا می آوردند (البته با کلمات غلط)؛ لقمان هم نماینده انسانهای آزاده در تمام جهان که بعضی افراد در اقصی نقاط جهان هنوز نماز بجا می آورند و دیگری پیروان پیامبر محمد که توانستند ظاهر نماز را زنده نگهدارند. با این اوصاف، این ادعا که حدیث و سنت نماز را حفظ کرده است؛ بسیار خنده دار است. زیرا حدیث و سنت خودش را نتوانسته است حفظ کند و پر است از تضاد و اختلاف. این انسانهای آزاده در هر دینی هستند که نماز را به نسلهای بعدی منتقل کردند و میکنند و نه حدیث و سنت.

 

خدا میفرماید که من در این کتاب از هرگونه مثالی آورده ام؛

 

[18:54] ولقد صرفنا فی هذا القرءان للناس من کل مثل وکان الانسن اکثر شىء جدلا

 

[18:54]  ما هرگونه مثالی در این قرآن برای مردم آورده ایم، ولی انسان بیش از هر موجودی اهل مجادله است.

 

خدا در کلمات صادق ترین است و او خالق ماست و میداند که چه کلماتی و به چه مقدار برای هدایت ما لازم است. وقتی خالق ما میفرماید که قرآن دارای هرگونه مثالی (کل مثل) است، به این معناست که باید به کتاب قرآن اکتفا کرد. منظور خدا این است که قرآن تنها منبع وحی است و بس. بنابراین کتابهای دیگری که منبع وحی نامیده میشوند، بر طبق این آیه در برابر قرآن قرار می گیرند. کسانی که منبع وحی دیگری غیر از قرآن تولید کنند، آشکارا برخلاف قرآن عمل کرده اند. به همین خاطر تولید کنندگان حدیث، در زمان پیامبر نمی زیستند. این یک نکته اساسی است و آن هم این است که چرا تولید کنندگان حدیث در زمان پیامبر کمترین حضور را داشته اند. ابوهریره و ابن عباس، بیشترین احادیث را روایت کرده اند و جالب است که اینها کمترین دیدار را با پیامبر داشته اند. ابن عباس در زمان فوت پیامبر، فقط سیزده سال داشته است! اما در زمان خلافت بنی عباس، احادیث زیادی از ابن عباس نقل شد؛ زیرا پدر بزرگ خلفای عباسی بوده است! پیروان حدیث و سنت ناخواسته و نادانسته دارند از یک کتاب درباری پیروی میکنند. یک کتاب درباری در مقابل کتاب خدا!

راویان حدیث ، با جمع آوری و ثبت جملاتی دیگر که تا دو سه قرن دهن به دهن می چرخیده است؛ کتابهای دیگری تشکیل دادند. این عمل، نسلهای بعدی را هدف قرار داد. آیه زیر، بطور بنیادی اگر کمی رویش فکر کنید و تدبر به خرج داده شود؛ تماما مشخص میکند که حدیث چه جایگاهی در قرآن دارد.

 

[77:50] فبای حدیث بعده یؤمنون

[77:50] کدام حدیث را، غیر از این، قبول می کنند؟

 

خدا دارد از ما سوال میکند و ما باید به این سوال قرآنی جواب دهیم. خیلی از مردم تابحال این سوال قرآنی را از خود نپرسیده اند. کدام حدیث را غیر از قرآن قبول دارید؟ ما باید جواب سوال خدا را بدهیم و گرنه مورد بازخواست قرار میگیریم.

 

طریقه انجام نماز به صورتی که تمام پیامبران و از جمله پیامبر محمد انجام میداد در فایل زیر ذکر شده است.

 

https://s2.picofile.com/file/8411080334/namaz.pdf.html

 

 

  • اسعد حسینی
۲۰
مهر
۰۱

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت بیست و نهم)

انسان کامل = الهه سازی

 

دانشمندی به اسم لارنس کولبرگ (Lawrence Kohlberg) میگوید که انسان تا زمانی که بچه شیرخوار است، تنها خواسته اش ، خوردن شیر است و باید تَر و خُشک شود و در این سن، بچه با گریه کردن، حرفهایش را میرساند، در این مرحله، کودک فقط خواسته دارد و والدین باید اجرا کنند. بعد از مدتی که بزرگتر شد، بعضی کارها را برای ترس از تنبیه انجام میدهد و یا  انجام نمیدهد و بعد از مدت دیگری برای پاداش و خودشیرینی پیش والدینش بعضی کارها را انجام میدهد و اما بعد از مدت دیگری که بزرگتر شد، بعضی کارهای بد را انجام نمیدهد بخاطر اینکه اطرافیان به او آفرین بگویند و بعد از مدتی، مرجع قدرت در خانواده را معیار قرار میدهد و کارهایی انجام میدهد که به مرجع قدرت خانواده (پدر یا مادر) برنخورد. زمانی وارد جامعه شد، بعضی کارها را انجام نمیدهد بخاطر اینکه توسط افکار اجتماعی مورد سرزنش قرار نگیرد؛ لارنس کولبرگ مثال میزند که فردی در این مرحله اگر مادرش مریض شود و دارو احتیاج داشت، از داروخانه دزدی نمی کند زیرا افکار اجتماعی به او اجازه نمیدهد. در این مرحله حتی اگر بعضی از عرفها و اخلاقها غلط هم باشند؛ اهمیتی ندارد؛ او آن را رعایت میکند تا مورد سرزنش اطرافیان قرار نگیرد. در نهایت، مرحله ششم فرد بالغ شده و اصول اخلاقی خودش را پیدا میکند و با انواع تفکرات و فلسفه ها آشنا میشود. این مرحله است که مهم است. کولبرگ میگوید که فرد در این مرحله ممکن است دزدی دارو از داروخانه برای درمان مادرش را توجیه کند، زیرا او در این مرحله فلسفه و بینش خودش را دارد و بر اساس این فلسفه و بینش عمل میکند. در اینجا فلسفه و بینشی که فرد دارد، اهمیت پیدا میکند. این فلسفه و بینش فرد است که تعیین میکند که او چه راهی را برای درمان مادرش پیدا کند.

البته بعضی ها در همان مراحل قبلی می مانند و بعد از سالها همچنان هیچ بینش و نگرشی نسبت به زندگی ندارند و اصلا نمی دانند که چرا به دنیا آمده اند. این افراد روال حیوانی و غریزی خویش را طی میکنند و در اجتماع براساس سود و زیانی که به آنها میرسد، کارهایشان و اخلاقشان را تنظیم میکنند. اما خدا چنین روشی را از ما نمیخواهد و این روش از نظر خدا اشکالات اساسی دارد. بشر اگر بخواهد ، رفتار و اخلاقش را به این بده بستانهای اجتماعی و خانوادگی محدود کند؛ راه به جایی نخواهد برد. خدا در قرآن فردی را تربیت میکند که مفهوم اخلاقها را درک کرده و بعد اجرا میکند. او تابع چشم و گوش بسته اطرافیان و اجتماع نباید باشد.

کولبرگ فقط یک روانشناس بوده است و از نظر روانشناسی چنین تحلیلی داده است. بهتر است که به مراحل ششگانه کولبرگ ، یک مرحله اضافه کنیم. کسی که در مرحله هفتم باشد، به آن مسیری پاگذاشته است که خدا میخواهد. در مرحله هفتم، فرد به خدا و غیب ایمان می آورد و پشت پرده همه کارها را به خدا ربط میدهد. اگر سودی در زندگیت کردید و جزو نعمتهای خدادادی حساب کردید؛ اگر روزی فهمیدید که دشمن اصلیت شیطان است و به گفته خدا ایمان آوردید که شیطان بزرگترین و واضح ترین دشمن انسان است؛ آنوقت به مرحله هفتم رشد رسیده اید.

خصوصیات زیادی در قرآن برای انسان ذکر شده است ؛ وقتی انسان معرفی میشود؛ او را جهول، ظلوم، کفور ، هلوع و ... معرفی میکند. این نشان میدهد که انسان نمیتواند کامل باشد. معنایی که فیلسوفان و عارفان از انسان کامل مطرح میکنند؛ انسانی است بدون ایراد که تمام خصلتهای خوب را دارد و در عین حال بعضی صفات خدا را هم دارد! بشر در طول تاریخ و از همان ابتدا انسانهای به خیال خود کاملی را معرفی کرده اند که همگی آنها اکنون در میان ملتهایشان به یک الهه تبدیل شده اند.  اصطلاحی به اسم انسان کامل در قرآن ذکر نشده است و حتی به آن اشاره هم نشده است. وقتی صوفیان و عرفا از یک انسان کامل صحبت میکنند؛ منظورشان این است که انسان کامل جلوه ای از جلوه های خداست. نظریه انسان کامل از فلسفه هندویی و شرقی اخذ شده است و متاسفانه وارد اسلام و مسیحیت هم شده است. در مذهب هندو، یک اصل وجود دارد که اشاره به فرودآمدن خدا روی زمین است و این خدا به شکل انسان در می آید و آنان این را انسان کامل می نامند؛ مثل ویشنو الهه هندو که نمونه یک انسان کامل است. هندوها معتقدند که ویشنو به زمین آمد تا مردم را راهنمایی کند. در مذهب هندو خدا بطور مرتب و دوره ای به شکل انسان کامل ظهور میکند و مردم را کمک میکند. نظریه تثلیث مسیحیت از همین ایده هندوها گرفته شده است و مسیحیان ، مسیح را تجسمی از خدا میدانند و او را به عنوان یک انسان کامل معرفی میکنند. در انجیل و تورات، هیچ اشاره ای به تثلیث نشده است. این نظریه در مسیحیت قطعا از هندوها اخذ شده است.

البته نظریه انسان کامل هندوها به اینجا خاتمه نمی یابد، بلکه آنان همه انسانها را تجسمی از خدا میدانند و حتی می گویند که انسانها همگی سلولهای زنده ای درون خدا هستند و به نوعی تجسد خدایند. مثال برای این مورد، بزرگان هندو هستند که عملا خود را یک الهه میدانند و به عقیده آنان هر انسانی باید برای رسیدن به مرحله الهه گری تلاش کند. نظریه وحدت وجود از همین نقطه گرفته شده است. حتی بعضی از آنها پیروانشان را نصحیت میکنند که خدا را درون همدیگر جستجو کنید و ببینید.

این نظریه هندوها به مسیحیت و همچنین به فرقه های اسلامی هم رسوخ کرده است. بعضی از صوفی ها می گویند که انسان کامل نظیر ندارد و مظهر آیه لیس کمثله شیء است. آنان می گویند آن امانتی که زمین و آسمانها و کوهها آن را حمل نکردند ولی انسان کامل! آن را حمل کرده و آن را بدرستی به سرانجام میرساند. برای نادرست نشان دادن این نظریه و جهت بررسی بیشتر این نظر عرفا ؛ بهتر است که آیه مورد نظر را ذکر کنیم.

 

إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا ﴿۷۲﴾

ما امانت [الهى و بار تکلیف] را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم پس از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناک شدند و[لى] انسان آن را برداشت راستى او ستمگرى نادان بود (۷۲)

 

اولا در آیه فوق، انسان مورد سرزنش قرار گرفته است و اصلا مورد مثبتی برای انسان نیست. در انتهای آیه، از انسان به عنوان ظلوما جهولا یعنی ستمگری نادان یاد شده است. امانتی که آسمانها و زمین و کوهها آن را قبول نکردند، ولی انسان آن را قبول کرد واقعا انسان چقدر ستمکار و نادان است. این به معنای نادان بودن انسان است و نه بزرگ بودن او. آنان می گویند که انسان کامل مظهر اسم اعظم است و انسان کامل بر همه موجودات محیط است. ایزدیان که از نظر ایده، بسیار نزدیک هندوها هستند؛ انسان کامل را انسان ایزدی و خداگونه تعریف میکنند و از خلق انسان به صورت خدا صحبت میکنند. نظریه های یونانی و مجوسی بر تعریف انسان کامل تاثیر گذاشته است و اساسا چیزی به نام انسان کامل در قرآن یافت نمیشود. حتی در میان متفکرین قرون نخستین اسلامی، خبری از  انسان کامل نبوده است. حلاج از انسان کامل به عنوان خدای انسان گونه یاد میکند. حلاج فکر میکرد که انسان میتواند به مرحله ای دست یابد که روح خدا در او نزول کرده و او را به مرتبه ای میرساند که همه چیز مسخر او میشود و حکم او مثل حکم خدا میشود!  انسان‌العین‌، بصرالحق‌ و عین‌ العالم‌ از دیگر اسامی‌ انسان‌ کامل‌ در میان‌ صوفیه‌ بوده‌ است‌. یعنی انسان کامل مثل یک چشم همه چیز را کنترل میکند. متاسفانه از این زخرف القولها و لهوالحدیثها زیاد گفته شده است که شیرازه آن این است که عملا یک انسان میتواند به رتبه خدایی برسد!

تحربه ثابت کرده است که انسانهایی که در طول تاریخ به عنوان کامل معرفی شده اند؛ توسط پیروانشان کامل معرفی شده اند و نه توسط خودشان. تجسم خدا به شکل انسان یک تفکر منحرف است درباره خدا که باعث تصورات نادرستی در مورد انسان شده است. در تفسیرهای تورات، سه فرشته ای که به سوی ابراهیم آمدند؛ را "خدا"  نامیده  است. در حالیکه در قرآن؛ صراحتا و واضح از آنان به عنوان رسول یاد میکند. برداشتهای غلط از کلمات کتب آسمانی باعث بوجود آمدن نظریه های منحرفی مثل همین نظریه انسان کامل شده است.

صوفیان مسلمان تصورات غلطی را در مورد انسان دارند. یکی از صوفیان مسلمان میگوید که : اگر چشم برای خدا کار کند می شود(عین اللّه) و اگر گوش برای خدا کار کند می شود(اذن اللّه) و اگر دست برای خدا کار کند می شود(ید اللّه) تا می رسد به قلب انسان که جای خداست.

این نوع تصورات غلط در مورد خدا، نشان از آن دارد که انسان کامل در مکاتب بشری، همان خدای زمینی است که هندوها و مسیحیان از آن یاد میکنند و مسیح را به عنوان یک خدای زمینی می شناسند. صوفیان مسلمان معتدل، مجبور شدند که خدای زمینی را حذف کنند و بجای آن کلمه انسان کامل را بکار برند. آنان فکر کردند که به این صورت در تثلیث نمی افتند. غافل از این موضوع که پشت این عبارات، الهه سازی صورت گرفته است.

خیلی از مسلمانان، پیامبر محمد را به عنوان یک انسان کامل معرفی میکنند و پیروی از گفتار و اعمال و رفتار (سنت) او را بر خود واجب میدانند. در این زمینه کتابهای زیادی مثل سنن النبی و احادیث زیادی مطرح شده است. حال آن که خدای مهربان در قرآن به هیچ عنوان از سنت پیامبر صحبت نشده است. کتابهای حدیث و سنت دویست سال بعد از پیامبر جمع آوری شده است و ربطی به پیامبر محمد ندارد.

 

[6:114] أَفَغَیْرَ اللَّهِ أَبْتَغِى حَکَمًا وَهُوَ الَّذِى أَنزَلَ إِلَیْکُمْ الْکِتَبَ مُفَصَّلًا وَالَّذِینَ ءاتَیْنَهُمْ الْکِتَبَ یَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِنْ رَبِّکَ بِالْحَقِّ فَلَا تَکُونَنَّ مِنْ الْمُمْتَرِینَ

[6:114]  آیا غیر از قانون خدا به منبع دیگری رجوع کنم، در حالی که او این کتاب را با تمام جزئیات برای شما نازل کرده است؟ کسانی که کتاب آسمانی دریافت کردند، تشخیص می دهند که این از جانب پروردگارت با حقیقت نازل شده است. هیچ شکی به خود راه نده.

 

خدا در قرآن، کتابی غیر از قرآن به ما معرفی نکرده است و وقتی از کلمه حدیث صحبت میفرماید، منظورش همان قرآن است.

 

[45:6] تِلْکَ ءایَتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَیْکَ بِالْحَقِّ فَبِأَىِّ حَدِیثٍ بَعْدَ اللَّهِ وَءایَتِهِ یُؤْمِنُونَ

[45:6]  اینها آیات خداست که ما به حقیقت بر تو می خوانیم. به کدام حدیث به غیر از خدا و آیاتش ایمان دارند؟

 

خدا قرآن را ساده آفریده است و با پیروی از فرامین خدا در قرآن براحتی میتوان به نتیجه مطلوب که همان رستگاری است رسید. خدای مهربان در قرآن اعلام میدارد که رسول باید آیات الهی را بمردم ابلاغ کند. حال آنکه راویان قرن دوم و سوم در غیاب پیامبر، گفته های زیادی را به او نسبت میدهند و پیامبر هم از این گفته ها بیخبر است و در تصحیح آن سخنان، کاری از دست او برنمی آید و بر نیامده است. معلوم نیست که چرا منبع دوم اسلام باید در غیاب پیامبر بوجود آید؟ آیا این چیزی جز حیله شیطان است؟ شیطان در غیاب رسولان حیله هایش را اجرا می کند. پیروی از حدیث و سنت، ضررات جبران ناپذیری به دین اسلام زده است و تشریح این موضوع یک مقاله مفصل میخواهد.

مسلمانان فقط در مواردی باید از پیامبر محمد پیروی کنند که مربوط به پیام او باشد و این موارد در قرآن آمده است. خدا هیچوقت از مردم نمی خواهد که در استایل زندگی (style life) از پیامبر محمد پیروی کنند. پیروی از استایل زندگی 1400 سال پیش بسیار اشتباه است. بطور مثال مردان آن موقع لباسهایی می پوشیدند که شبیه دامن بوده است. آیا مردان امروزی هم باید چنین لباسی بپوشند؟ خدا آزادی و اختیار استایل زندگی ها را آزاد گذاشته است. خدا فقط توصیه هایی را در این مورد بیان فرموده است. مثلا در قرآن می فرماید که روی زمین با غرور و تکبر راه نروید، یا در مورد زنان می فرماید که سینه های خویش را بپوشانند. در این حالت طریقه پوشش را آزاد گذاشته است و روش 1400 سال پیش را پیشنهاد نمی دهد.

انسان کامل که فیلسوفان مسلمان پیشنهاد داده اند، به نوعی یک الگوست که باید در استایل زندگی هم پیروی شود و به این طریق انسان کامل یک مجسمه و بت زنده است که حتی در لباس پوشیدن هم باید تقلید شود.

در قرآن دو آیه است که صراحتا بیان میدارد که پیامبر محمد هم بشری است مثل ما و در استایل زندگی هیچ فرقی و یا مزیتی بر دیگران ندارد. یکی در آیه 109و 110 سوره کهف و دیگری در آیه 6 سوره فصلت.

 

قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحی‏ إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً

بگو: جز این نیست که من هم بشرى مانند شما هستم، با این تفاوت که به من وحى مى شود که معبود شما معبودى یگانه است. پس هر کس به لقاى پروردگار خود امید دارد باید کارى شایسته کند و هیچ کس را در پرستش پروردگارش شریک نسازد.

 

قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحی‏ إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَاسْتَقیمُوا إِلَیْهِ وَ اسْتَغْفِرُوهُ وَ وَیْلٌ لِلْمُشْرِکینَ

اى پیامبر، در پاسخ آنان بگو: جز این نیست که من بشرى چون شمایم، با این تفاوت که به من وحى مى شود که معبود شما معبودى یگانه است; پس در پرتو توحید، راست قامتان به سوى او روى آورید و آمرزشِ شرکورزى ها و گناهانتان را از او بخواهید، که واى بر حال مشرکان!

 

جالب آن است که در این دو آیه از زبان خود پیامبر محمد، بیان میشود که او هم بشری است مثل سایرین و در استایل زندگی مزیت خاصی بر دیگران ندارد و نباید در این زمینه پیروی شود. خیلی جالب است که در پایان هر دو آیه، از شرک صحبت میشود. این ثابت می کند که کسانی که از پیامبر محمد در استایل زندگی پیروی میکنند، او را شریک خدا ساخته اند و برای خدا شرک قائل شده اند. آیا این تصادفی است که در پایان هر دو آیه، شرک را منع میکند. اسوه بودن پیامبر محمد، فقط در ایمان به آخرت و یکتاپرستی است و لاغیر. پیامبر محمد در استایل زندگی ، نباید پیروی شود، بلکه در یکتاپرستی باید پیروی شود؛ آن هم طبق قرآن.

 

لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثیراً

قطعاً رسول خدا اقتداى نیکویى براى شماست. اقتدا به رسول خدا از عهده همه مدعیان ایمان برنمى آید، بلکه آن کسى پیرو اوست که به خدا و روز واپسین امید دارد و خدا را بسیار یاد مى کند.

 

در پایان آیه می فرماید که در چه مواردی پیامبر اسوه حسنه است. اسوه حسنه به معنای اسوه در استایل زندگی نیست. اسوه شدن پیامبر محمد در استایل زندگی برخلاف آیات قرآنی است و مسلمانان زیادی را به بت پرستی کشانده است. خیلی از مسلمانان لباس کوتاه می پوشند؛  ریش خود را رنگ قرمز میزنند و... وقتی از آنان بپرسید که چرا لباس کوتاه می پوشید ، در جواب می گویند که سنت پیامبر است. این یک نوع بت پرستی است. این فرد در حین راه رفتن، غذا خوردن، لباس پوشیدن، خوابیدن همه اش از استایل پیامبر پیروی میکند و این یک نوع ذکر مداوم پیامبر است و در واقع پیامبر یه یک الهه تبدیل شده است. به همین خاطر در آخر آیه خدا میفرماید که ذَکَرَ اللَّهَ کَثیراً یعنی مسلمانان واقعی مرتب و مداوم خدا را یاد میکنند و نه کسی دیگر را.

 

اسوه حسنه در آیه دیگری برای پیامبر ابراهیم ذکر شده است.

 

قَدْ کانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فی‏ إِبْراهیمَ وَ الَّذینَ مَعَهُ إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآؤُا مِنْکُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ کَفَرْنا بِکُمْ وَ بَدا بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّی تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلاَّ قَوْلَ إِبْراهیمَ لِأَبیهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَکَ وَ ما أَمْلِکُ لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْ‏ءٍ رَبَّنا عَلَیْکَ تَوَکَّلْنا وَ إِلَیْکَ أَنَبْنا وَ إِلَیْکَ الْمَصیرُ

 قطعاً در ابراهیم و کسانى که با او بودند براى شما اقتداى نیکویى است; آن گاه که به قوم خود گفتند : ما از شما و آنچه به جاى خدا مى پرستید دورى مى جوییم و با شرک ورزیدن شما مخالفت مى کنیم و میان ما و شما براى همیشه دشمنى و کینه پدید آمده است ، مگر این که به خداى یکتا ایمان بیاورید . آرى ، سخنان ابراهیم و همگامان او تبرى از کافران بود ، جز این سخن ابراهیم که به پدرش گفت : حتماً براى تو از خدا آمرزش مى طلبم ، ولى من در برابر خدا مالک چیزى نیستم و نمى توانم آنچه را مى طلبم براى تو محقّق سازم . ابراهیم و همگامانش در پى تبرى از قومشان گفتند : پروردگارا ، ما تنها بر تو توکّل کرده و به سوى تو باز آمده ایم و بازگشت هر چیزى به سوى توست .

 

پیامبر ابراهیم در آیه بالایی به عنوان اسوه حسنه یاد شده است. آیا کسی از پیامبر ابراهیم کتاب حدیثی سراغ دارد؟ قطعا خیر. پس اسوه حسنه بودن ابراهیم، فقط در یکتاپرستی است و نه در استایل زندگی. هیچکدام از پیامبران خود را کامل معرفی نکرده اند و همگی خود را یک بشر عادی دانسته اند که مثل دیگران اشتباه میکنند و تنها فرقشان با مردم عادی این است که خدا پیامی را بر آنان وحی میکند تا به مردم برسانند. بنابراین انسان کامل اساسا بی معناست و توجیهی است برای بت سازی از پیامبران و سایر صالحین فوت شده. جالب است که هیچکدام از پیامبران تا زمانی که زنده بودند، هیچوقت خود را کامل معرفی نکردند و همیشه از خدا بخاطر گناهانشان طلب استغفار میکردند. بیشتر دعاهای قرآنی از زبان پیامبران نقل شده است و حرف دل آنان است که در همگی طلب استغفار و طلب بخشش از خدا وجود دارد.

  • اسعد حسینی
۲۰
مهر
۰۱

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت بیست و هشتم)

استجابت دعا

 

زمانی که آدم در بهشت ، فریب وسوسه شیطان را خورد و در کارش شکست خورد، باعث آلوده شدن نفس خویش شد. در بهشت امکانات کامل بود؛ بخاطر همین خاصیت بهشت، خیلی مشکل بود که آدم ، ظلمش را در بهشت جبران کند. خدا به جایی مثل زمین تبعیدش کرد تا که  نفسش را بتواند در آنجا تصحیح کند. زمین محل مناسبی جهت توبه است زیرا نعمتهای زمینی فانی و میرا هستند. ما به اندازه سالهای سن خویش، مرگ و زنده شدن گیاهان و درختان را می بینیم. ما مرگ خیلی از نزدیکان و آشنایان خویش را می بینیم و خیلی واضح می بینیم که چطوری افراد می میرند و هیچی از اموال و اولاد خویش را با خود نمی برند.

در بهشت آدم و زوجش با یک اشتباه از آنجا اخراج شدند. بهشت جای اشتباهات متوالی و پیاپی نیست. اما در زمین بعد از انجام گناهان متوالی میتوانیم توبه کنیم. امکانات بهشتی از یک فیلتر هفت لایه (هفت آسمان) رد شده و به صورت امکانات زمینی شکل گرفته است. میوه ای که در بهشت است ، با میوه ای که روی زمین است خیلی فرق دارد و شباهتهای اندکی دارد. هم تنوع و هم کیفیت و کمیت نعمتها از هفت آسمان گذشته و از یک فیلتر هفت لایه گذشته است و بسیار زیاد از کیفیت و کمیت و تنوع آن کم شده است.

خدا در این کره خاکی وعده داده است که ادعونی استجب لکم (مرا بخوانید تا استجابت کنم). ممکن است که سوال پیش آید که آیا واقعا خدا هر خواسته ای را جواب میدهد؟ مثلا اگر کسی بچه فلج داشته باشد و یا چند میلیارد پول بخواهد ، آیا خدا دعایش را مستجاب میکند؟

 

وَقَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ ﴿۶۰﴾

و پروردگارتان فرمود مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم در حقیقت کسانى که از پرستش من کبر مى ‏ورزند به زودى خوار در دوزخ درمى ‏آیند (۶۰)

 

وقتی از خدا درخواست می کنیم ، خیلی از مواقع ما نمی دانیم که دقیقا چه چیزی می خواهیم! تصور کنید یک بچه یک چاقو می بیند و گریه میکند و آن را از شما می خواهد. شما نباید چاقو را دستش بدهید. زیرا ممکن است که به خودش ضرر برساند. اما اگر بیشتر دقت کنیم، متوجه خواهیم شد که بچه واقعا چاقو نمیخواهد. او ماهیت آن را اصلا نمیداند. درواقع بچه چاقو نمیخواهد، بلکه یک چیزی میخواهد دستش بگیرد و با آن بازی کند. این وظیفه ماست که چاقو دست بچه ندهیم و در عوض یک چیز دیگر دست او دهیم تا نیاز بچه برطرف شود.

وقتی ما نابودی کس دیگری را از خدا می خواهیم و یا پول زیادی از خدا می خواهیم، در واقع نیاز قلبی خویش را بیان نکرده ایم. بلکه یک خواسته غیر قلبی را از خدا خواسته ایم. خواسته هایی غیر قلبی از خشم و عصبانیت و حسادت و چشم و هم چشمی و تقلید بر می خیزد.

با یک مثال فرضی توضیح داده میشود. یک فردی تشنه است و از خدا آب میخواهد؛ خدا یک گاو سر راه او قرار میدهد. فرد میتواند شیر گاو را بنوشد و تشنگیش برطرف میشود. علاوه بر آن گرسنگی او هم با خوردن شیر برطرف میشود. وقتی فرد از خدا آب میخواهد، خدا شاید منحصرا آب را به او نرساند؛ اما نیاز واقعی فرد (تشنگی) را بوسیله آب و یا شیر و چیز دیگری برطرف می نماید. خدا در جواب به دعاها، نیازهای واقعی را در نظر می گیرد. حتی طوری که خود فرد شاید متوجه نباشد که دعای او استجابت شده است.

بعضی مواقع، افراد از خدا پول زیادی میخواهند زیرا دقیقا نیاز واقعی خویش را نمی فهمند و آن را اشتباهی بیان میدارند. اما وقتی دقت کنید می بینید که بینش غلطی که در بصیرت افراد است، باعث چنین خواسته هایی میشود. زیرا فرد از خدا پول زیادی میخواهد تا بوسیله آن مثلا ازدواج کند. نیاز واقعی او زن و یا شوهر است اما او از خدا نیاز واقعی خویش را نمی خواهد و یک واسطه به اسم پول را بین خواسته واقعی و قلبی خویش و خدا قرار میدهد. در حالیکه خدا میفرماید مستقیما خواسته و نیاز واقعی خویش را از من بخواهید. واسطه گرفتن بین نیازهای واقعی و خدا از بزرگترین مشکلات بشریت است.

ممکن است که خدا پول زیادی هم به فرد بدهد و فرد نتواند با آن، زوج دلخواه خویش را بگیرد. بنابراین وقتی خدا پول زیادی به کسی بدهد، ممکن است که افراد در کار خویش موفق نشوند و به خواسته واقعی خویش نرسند و اکثر اوقات هم چنین میشود.

ما باید نیازهای واقعی خویش را از خدا بخواهیم و در خواسته های خویش برای خدا تعیین تکلیف نکنیم. شاید خدا خواسته ما را رایگان و خیلی راحت برایمان جور کرد. موسی بعد از فرار از دست فرعون، از خدا خواست که آنچه نیازش است را به او بدهد. اتفاقا خدا به او زوج و مال و شغل ، هر سه تا را به او داد. جور کردن کارها برای خدا خیلی ساده است.

 

فَسَقَى لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ ﴿۲۴﴾

پس براى آن دو [گوسفندان را] آب داد آنگاه به سوى سایه برگشت و گفت پروردگارا من به هر خیرى که سویم بفرستى سخت نیازمندم (۲۴)

 

برای دعا کردن نیازی نیست که همیشه حتما با زبان گفته شود. گاهی بعضی دعاها قلبی است و با یک ندای قلبی بیان میشود. خدا اینجور دعاها را هم برآورده  میکند. و گاهی هم دعاها بوسیله ندای زبانی بیان میشود. مثل زکریا که خدا را با ندا خواند و خدا خواسته اش را استجابت کرد.

 

وَزَکَرِیَّا إِذْ نَادَى رَبَّهُ رَبِّ لَا تَذَرْنِی فَرْدًا وَأَنْتَ خَیْرُ الْوَارِثِینَ ﴿۸۹﴾

و زکریا را [یاد کن] هنگامى که پروردگار خود را خواند پروردگارا مرا تنها مگذار و تو بهترین ارث برندگانى (۸۹)

 

فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَوَهَبْنَا لَهُ یَحْیَى وَأَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ إِنَّهُمْ کَانُوا یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَیَدْعُونَنَا رَغَبًا وَرَهَبًا وَکَانُوا لَنَا خَاشِعِینَ ﴿۹۰﴾

پس [دعاى] او را اجابت نمودیم و یحیى را بدو بخشیدیم و همسرش را براى او شایسته [و آماده حمل] کردیم زیرا آنان در کارهاى نیک شتاب مى ‏نمودند و ما را از روى رغبت و بیم مى‏ خواندند و در برابر ما فروتن بودند (۹۰)

ذِکْرُ رَحْمَتِ رَبِّکَ عَبْدَهُ زَکَرِیَّا ﴿۲﴾

[این] یادى از رحمت پروردگار تو [در باره] بنده‏ اش زکریاست (۲)

 

إِذْ نَادَى رَبَّهُ نِدَاءً خَفِیًّا ﴿۳﴾

آنگاه که [زکریا] پروردگارش را آهسته ندا کرد (۳)

 

و هم چنین ذا النون به مشکل بر میخورد و با ندای بلند از خدا کمک میخواهد و خدا خواسته اش را برآورده میکند.

 

وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَى فِی الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ ﴿۸۷﴾

و ذوالنون را [یاد کن] آنگاه که خشمگین رفت و پنداشت که ما هرگز بر او قدرتى نداریم تا در [دل] تاریکیها ندا درداد که معبودى جز تو نیست منزهى تو راستى که من از ستمکاران بودم (۸۷)

 

فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذَلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ ﴿۸۸﴾

پس [دعاى] او را برآورده کردیم و او را از اندوه رهانیدیم و مؤمنان را [نیز] چنین نجات مى‏ دهیم (۸۸)

 

و ایوب بیمار میشود و خدا را صدا میزند و خدا دعای او را استجابت میکند.

 

واذْکُرْ عَبْدَنا أَیُّوبَ إِذْ نادی‏ رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطانُ بِنُصْبٍ وَ عَذابٍ

اى پیامبر، بنده ما ایّوب را یاد کن آن گاه که پروردگارش را ندا داد که: شیطان مرا رنج داده و به من گزند رسانده است.

 

 در تمام این دعاها، دعای زکریا، ایوب ، ذا النون همراه با ندا بوده است. خدا دعاهای همراه با ندا و بدون ندا، هر دو را می پذیرد. دعاهای بدون ندا، دعای قلبی است. بعضی دعاها قلبی است ولی در اصل با خواسته نفس منطبق نیست. مثلا کسی میگفت که: دوست دارم خدا آنقدر پول به من بدهد تا هر کاری خواستم بتوانم انجام دهم. این فرد دقیقا خواسته خودش را دقیق بیان نمیدارد و خواسته اش بسیار کلی است و در نتیجه نشان میدهد که خواسته اش واقعی نیست. برای فهم مطلب، با یک مثال توضیح داده میشود.

آیا خدا به خواسته والدین که یک بچه فلج دارند، توجه میکند؟  البته و حتما توجه میکند. اما باید دقت کنیم که معمولا نگرانی والدین این است که چطوری بچه شان را نگاهداری کنند و چطوری او را رزق و روزی دهند. هر نفسی نگران خودش است؛ حتی والدین بچه فلج هم ابتدا نگران خودشانند . آنها نگرانند که چطور از بچه نگهداری کنند. وقتی مشکلی برای بچه ها بوجود آید، والدین معمولا در مرحله اول نگران خودشانند. نگرانند که چطوری بچه را نگهداری کنند. خدا هم نگرانی آنانرا  برطرف میکند و رزق و روزی بچه فلج را میرساند. این ما هستیم که دقیقا نمی دانیم چطوری دعا کنیم و چی از خدا بخواهیم.

 مادر موسی قلبا نگران بچه اش بود و خدا خواسته قلبی او را شنید. یک بچه از جلو مغازه شیرینی فروشی رد میشود و نگاه میکند؛ لزومی ندارد که با زبان از شما بخواهد؛ شما باید خودت متوجه باشید که بچه شیرینی میخواهد. خدا خواسته های قلبی را جواب میدهد، همیشه لزومی به گفتن نیست.

البته هر چیزی که از دهان خارج شود، لزوما خواسته نفس نیست. خدا خواسته های مضر را جواب نمی گوید. زیرا او رحمن رحیم است. ما از یک کالبد بشری و یک نفس تشکیل شده ایم. نفس ما به چیزهای خاصی نیاز دارد. نفس نیازش را در این دنیای مادی بوسیله بصیرت و بینش ما بیان میدارد. بصیرت و بینش ما اگر در راه غلطی باشند و درست تربیت نشده باشند، نمیتوانند خواسته های نفس را به درستی برآورده کنند و نمیتوانند خواسته های نفس را به درستی بیان دارند. نفس معمولا چیزهای کلی میخواهد، مثلا از جنبه مثبت آرامش، سکون، رشد و از جنبه منفی، زیاده خواهی، برتری جویی و ... اما وظیفه بصیرت ماست که نفس را راهنمایی کند و خواسته های درست را از خدا بخواهد. بصیرت مربوط به ذهن و کالبد بشری است. اما نفس یک موجود غیر مادی است. مثلا نفس آرامش میخواهد و کالبد بشری ما برای برآورده شدن این خواسته نفس، از خدا پول میخواهد. به این طریق خواسته نفس برآورده نمیشود. زیرا بصیرت ما مشکل دارد و به اشتباه خوشبختی را در مادیات می بیند. به این طریق به نفس ظلم میشود و نفس به خواسته اش نمیرسد و نمیتواند رشد کند. بنابراین پرورش بصیرت و داشتن بینش و جهان بینی صحیح بسیار و صد در صد در خوشبختی و سرنوشت نهایی ما موثر است. خدا این جور دعاها را گمراهی مینامد. 

چرا بعضی ها به بن بست میرسند؟ شاید جایی خوانده باشید که یکی قصد خودکشی کرده و در یادداشت به جا مانده از او نوشته شده است که : اگر کسی جلوم را میگرفت و یا سر راه یک لبخند به من میزد، خودم را از پُل پرت نمی کردم و خودکشی نمی کردم!

این طرز نگرش نسبت به خودکشی نشان از آن دارد که فرد خود را به بن بست رسانده است. خدا برای مشکلات، هزاران راه حل آفریده است. بعضی ها راه حلها را نمی بینند و سعی در حل کردن معمایی دارند که خود بوجود آورده اند و آن را پیچیده کرده اند. خدای مهربان در سوره بقره داستان زیبایی نقل میکند. بنی اسرائیل برای شناسایی قاتل یک فرد، به دستور خدا قسمتی از گوشت گاو را که باید به مرده میزدند، عمل نکردند. آنها از موسی خواستند که رنگ و سن و اندازه و ... گاو را مشخص کند. وقتی اینها مشخص شد، پیدا کردن چنین گاوی خیلی مشکل شد و به سختی و با قیمت گزافی توانستند آن را پیدا کنند. زیرا آنها راه حلها را محدود کرده بودند. راه حل خدا این بود که یک گاو بکشید و گوشتش را به بدن مرده بزنید تا زنده شود و قاتل را شناسایی کند. اما آنها این دستور ساده و مستقیم را برای خود پیچیده کردند و نهایتا دستور خدا را پیچیده کردند و خیلی به سختی اجرا کردند. راه حل آنها با راه حل خدا یک تفاوت اساسی داشت. در راه حل خدا میلیونها گاو صدق میکرد و تقریبا هر گاوی را انتخاب میکردند، جواب می گرفتند. اما با سوالهای بی معنی، تعداد گاوهایی که میتوانستند انتخاب کنند، بسیار نایاب شد و به سختی همان یک گاو را هم پیدا کردند. آنها در واقع خود را نزدیک بود به بن بست برسانند.

 

قَالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لَا ذَلُولٌ تُثِیرُ الْأَرْضَ وَلَا تَسْقِی الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لَا شِیَةَ فِیهَا قَالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوهَا وَمَا کَادُوا یَفْعَلُونَ ﴿۷۱﴾

گفت وى مى‏ فرماید در حقیقت آن ماده گاوى است که نه رام است تا زمین را شخم زند و نه کشتزار را آبیارى کند بى ‏نقص است و هیچ لکه‏ اى در آن نیست گفتند اینک سخن درست آوردى پس آن را سر بریدند و چیزى نمانده بود که نکنند (۷۱)

 

وقتی فردی راه حلها را نمی بیند و دنبال آنچیزی است که خودش پیچیده است، خودبخود در دردسر می افتد و یا به بن بست میرسد. خدا هزاران گاو آفریده است و بنی اسرائیل هزاران گاو در اختیار داشتند برای این آزمایش؛ ولی سرسختی و کلافگی خودشان باعث شد که مجموعه گاوها تغییر کند و فقط چند گاو با آن شرایط برایشان بماند. چون مجموعه گاوها کم شد، نزدیک بود به بن بست برسند. این است که بعضی ها در دعاها برای خدا تعیین تکلیف میکنند و هزاران راه حل خدا را به یک راه حل تقلیل میدهند و از خدا همان راه حل را میخواهند. در حالیکه نیاز واقعی نفس آنان، در آن راه حل نیست و در نتیجه خدا جواب این دعا را نمیدهد. جواب ندادن به این دعا یک نوع رحمانیت است.

یک نوع گمراهی دیگر هست که خدا آن را گمراهی بعید مینامد. خیلی از مردم، خواسته های خویش را بجای خدا، از مقدسین مرده طلب میکنند. خدا با یک آیه تمام این جور خواسته ها را باطل میداند و اعلام می نماید که از کسی طلب دعا  نکنید که از دعای شما بی خبر است.

 

وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ یَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لا یَسْتَجیبُ لَهُ إِلی‏ یَوْمِ الْقِیامَةِ وَ هُمْ عَنْ دُعائِهِمْ غافِلُونَ

 کیست گمراه تر از آن کس که به جاى خدا کسانى را مى خواند که تا روز قیامت او را اجابت نمى کنند و از دعاى دعاکنندگان خویش غافل و بى خبرند ؟

 

در این آیه، خدای مهربان طلب دعا و توسل به غیر خدا را منع فرموده است و در آخر آیه دلیل آن را بیان میدارد. دلیل بسیار مهمی است که تمام سرنوشت بشریت به آن ربط دارد. کسانی که از آنان درخواست میشود، از دعای دعا کنندگان غافل و بی خبرند. این همان دلیل قانع کننده و مهمی است که خدا بیان میدارد. کسانی که مرده اند، از این جهان مادی ما بی خبرند و از وضعیت ما بی خبر و غافلند. بنابراین خواندن آنان بی فایده و مضر است. خدا این عمل بی فایده و مضر را شرک مینامد. بیفایده است زیرا جوابی داده نمیشود و مضر است زیرا بجای خدا، نیروهای شیاطین فراخوانی میشوند. وقتی از کسی که مرده است، درخواست شود، ارتباط قطع است و در نتیجه شیاطین و اجنه از این غفلت سوء استفاده کرده و خودشان را آن طرف ارتباط قرار میدهند و در نتیجه گمراهی به دنبال دارد. همانطور که خدا در آیه می فرماید (إِنْ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا إِنَاثًا وَإِنْ یَدْعُونَ إِلَّا شَیْطَانًا مَرِیدًا ) یعنی مردمی که مردگان و بی خبران از دعا را میخوانند، بدون آنکه خود بدانند،  شیطانی سرکش را میخوانند. این از آن جهت است که دعاهای بی سر ، بی جواب هم است. وقتی کسی یک فرد مرده را بخواند، از آنجا که فرد مرده از دعا بی خبر و غافل است، این دعا به شیاطین میرسد و شیاطین هم افراد را سر کار می گذارند و فریب میدهند. به همین خاطر خدای مهربان در آیه بالایی میفرماید که خواندن غیر خدا مساوی است با خواندن شیطانی سرکش.

 

إِنَّ اللَّهَ لَا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ لِمَنْ یَشَاءُ وَمَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا بَعِیدًا ﴿۱۱۶﴾

خداوند این را که به او شرک آورده شود نمى ‏آمرزد و فروتر از آن را بر هر که بخواهد مى ‏بخشاید و هر کس به خدا شرک ورزد قطعا دچار گمراهى دور و درازى شده است (۱۱۶)

 

إِنْ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا إِنَاثًا وَإِنْ یَدْعُونَ إِلَّا شَیْطَانًا مَرِیدًا ﴿۱۱۷﴾

[مشرکان] به جاى او جز بتهاى مادینه را [به دعا] نمى‏ خوانند و جز شیطان سرکش را نمى‏ خوانند (۱۱۷)

 

لَعَنَهُ اللَّهُ وَقَالَ لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبَادِکَ نَصِیبًا مَفْرُوضًا ﴿۱۱۸﴾

خدا لعنتش کند [وقتى که] گفت بى‏ گمان از میان بندگانت نصیبى معین [براى خود] برخواهم گرفت (۱۱۸)

 

اگر مدعو غیبی باشد، نباید از او درخواست نمود، زیرا مدعو غیبی از دعا بی خبر است. خدا مدعو غیبی نیست؛ خدا از رگ گردن به ما نزدیکتر است و هر لحظه صدا و ندای قلبی و زبانی ما را میشنود و جواب میدهد.

 اگر برادران یوسف از پدرشان یعقوب خواستند که پیش خدا برایشان استغفار کند؛ به این خاطر بود که یعقوب در آن موقع زنده بود و مدعو غیبی نبود و مهمتر از همه این بود که یعقوب در مقابل درخواست بچه هایش جوابی به آنها داد.

درخواست فرزندان یعقوب:

قَالُوا یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ ﴿۹۷﴾

گفتند اى پدر براى گناهان ما آمرزش خواه که ما خطاکار بودیم (۹۷)

 

جواب یعقوب:  

قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ﴿۹۸﴾

گفت به زودى از پروردگارم براى شما آمرزش مى‏ خواهم که او همانا آمرزنده مهربان است (۹۸)

 

یعقوب در جواب می فرماید که بعدا در آینده (سوف استغفر) از پروردگارم برای شما آمرزش خواهم خواست. یعقوب با آنکه زنده بود، نمیخواهد که خودش را واسطه مستقیم بین فرزندانش و خدا قرار دهد. بلکه به آنها میگوید که بعدا در آینده برای آنها طلب استغفار میکند و این به آن معناست که او میخواهد خودجوش برای آنها طلب استغفار کند و واسطه مستقیم نشود.

به این طریق ما میتوانیم برای هر کسی که خواستیم پیش خدا دعا کنیم؛ مثلا برای مادر و یا پدرمان دعا کنیم. این دعا بصورت خودجوش است و ایرادی ندارد. ولی آنها نباید شما را واسطه مستقیم قرار دهند. بنابراین ایاک نعبد و ایاک نستعین را که در شبانه روز در پنج نماز میخوانیم؛ بر این مورد تاکید مینماید که فقط خدا را عبادت کنیم و فقط او را به استعانت بخوانیم.

ما باید پیامبران و خوبان خدا را در زمینه خواندن خدا ، الگو قرار دهیم و مثل آنان فقط خدا را در دعاها بخوانیم. ایوب، عیسی، موسی، یونس، محمد، ابراهیم، نوح و تمام پیامبران دیگر فقط خدا را در دعاها خوانده اند. الگو قراردادن یک فرد یعنی مثل او فقط خدا را بخوانیم و نه خود پیامبران را در دعاها بخوانیم. مردم باید اعمال عبادی و دعاهایشان را فقط برای خدا معطوف کنند. فقط خدا، آن یکتایی است که دعاهای بندگانش را پاسخ میدهد.

 

وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ ﴿۱۸۶﴾

و هرگاه بندگان من از تو در باره من بپرسند [بگو] من نزدیکم و دعاى دعاکننده را به هنگامى که مرا بخواند اجابت مى ‏کنم پس [آنان] باید فرمان مرا گردن نهند و به من ایمان آورند باشد که راه یابند (۱۸۶)

 

برطبق آیه بالایی، کسی که خدا را مستقیم در دعاها نخواند، نفسش رشد نخواهد کرد. از آنجائی که خدای متعال بندگانش را آزاد آفریده است، بندگان او می توانند برای نزدیکان و آشنایان خود، از خدا طلب بخشش کنند؛ اما باید بدانیم که این رابطه، یک طرفه و خود جوش است. به این طریق شما می توانید برای مادر خویش، دعای خیر و از خدای متعال طلب بخشش کنید، اما مادر شما نباید برای بخشش و استعانت پیش شما بیاید و شما را واسطه قرار دهد؛ بلکه او باید فقط از خدای متعال، طلب بخشش کند و فقط از او کمک بخواهد و کسی را واسطه در این بین قرار ندهد. متاسفانه شیطان رانده شده باعث شده است که اکثریت مردم این دو حالت را یکی بدانند.  به همین خاطر خدای حکیم، عمل کسانی که به بهانه شفاعت، از دیگران استعانت می جویند را باطل می داند. وقتی از مردم زمان پیامبر محمد سوال می شد که چرا از بتها استعانت می جوئید؛ آنها در جواب می گفتند که: عمل ما اشکالی ندارد، ما فقط آنان را شفیع و واسطه قرار می دهیم!

 

وَیَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا یَضُرُّهُمْ وَلَا یَنْفَعُهُمْ وَیَقُولُونَ هَؤُلَاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ قُلْ أَتُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِمَا لَا یَعْلَمُ فِی السَّمَاوَاتِ وَلَا فِی الْأَرْضِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ ﴿۱۸﴾

و به جاى خدا چیزهایى را مى ‏پرستند که نه به آنان زیان مى ‏رساند و نه به آنان سود مى‏ دهد و مى‏ گویند اینها نزد خدا شفاعتگران ما هستند بگو آیا خدا را به چیزى که در آسمانها و در زمین نمى‏ داند آگاه مى‏ گردانید او پاک و برتر است از آنچه [با وى] شریک مى‏ سازند (۱۸)

 

از آیه بالایی میتوان نتیجه گرفت که شفیع گرفتن مجاز نیست ولی شفاعت کردن برای دیگران اشکال ندارد. نوح برای پسرش شفاعت کرد ولی قابل قبول واقع نشد. شیطان مکار کاری کرد که مسلمانان بین شفیع گرفتن و شفاعت کردن تفاوتی قائل نشوند و در نتیجه آیات مربوط به شفاعت کردن را به شفیع گرفتن ترجمه کنند. خدا شفاعت کردن را آزاد گذاشته است ولی شفیع گرفتن را شرک معرفی کرده است. تنها گناهی که بخشودنی نیست، شرک است. بنابراین نباید به هیچ وجه در این راه پر خطر قدم گذاشت. شرک آنقدر خطرناک است که نباید حتی نزدیکش شد. ارتکاب شدنش که به معنای نابودی است ولی خدا میفرماید که نزدیکش هم نشوید.  بنابراین هیچوقت در این مورد فریب شک و شبهه ها را نخورید.

  • اسعد حسینی
۱۵
مهر
۰۱

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

جادوی شیاطین (قسمت بیست و هفتم)

عشق (بخش چهارم (پورنوگرافی))

 

 

اگر دقت کرده باشید، زنان و مردان جوان همیشه فکر میکنند که آیا آنچه را که برای زندگی مشترک لازم است، دارند؟ مثل قیافه، زیبایی و... این نوع طرز تفکر از اینجا ناشی میشود که افراد به خلقت خدا شک دارند و خلقت خدادادی را کامل و کافی نمی دانند. بعضی زوجها زمان ازدواج تصمیم به خالکوبی می گیرند و نام زوجین روی پوست همدیگر خالکوبی میشود! این جور رفتارها نوعی بی تابی است برای بدست آوردن عشق. غافل از آنکه عشق یک مفهوم کاملا شیطانی است و یک چیز دست نیافتنی است. رابطه بین زوجین به مرور زمان بدست می آید و مودت و رحمت همان لحظه اول کامل فراهم نیست ولی بیشتر مردم فریب عشق را میخورند و به نوعی دچار یک نوع بیماری روانی به نام "همین الان تعلق و عشق کامل میخواهم" میشوند. انسان عجول است (خُلِقَ الْإِنْسَانُ مِنْ عَجَلٍ)، زیرا او همیشه دنبال کامل بودن است. همه چیز را کامل و ایده آل میخواهد. این خواسته خودخواهانه در حالی از طرف انسان مطرح میشود که خودش کامل نیست و هزار تا نقص دارد.

در دنیای کنونی، پیدا کردن تصاویر و فیلمهای پورن به سادگی آب خوردن است و تقریبا همیشه در اختیار افراد است. تصاویر پورن فریب بسیار بزرگی است، طوری که افراد با نگاه کردن به تصاویر پورن فکر میکنند که به خواسته های خود رسیده اند! نگاه کردن به این تصاویر و فیلمها می تواند ذهن افراد را به سمت اشتباه ماجرا سوق دهد و مردم را در مورد زندگی زناشویی به اشتباه بیندازد. تصاویر پورن یک نوع شروع تخریب ذهن سالم است و مفاهیم را در مورد زناشویی عوض میکند و این نوع اذهان و تصورات با آنچه که خدا خلق فرموده است، خیلی متفاوت است. مردم با دیدن این نوع تصاویر و ذهنیات، شستشوی مغزی داده میشوند تا فکر کنند رابطه جنسی یک تجربه عرفانی است که انسان را با خدا متحد می کند! و آنان را به اوج لذت می رساند. این همان ایده معروف و شیطانی وحدت وجود با خدا است.

متاسفانه در جوامع جدید ، بیشتر ایده ها در مورد دوست داشتن ، رابطه جنسی و ازدواج از این نوع تصاویر و فیلم ها سرچشمه می گیرد و افراد را وادار میکند که بنیاد خانواده را اشتباهی بسازند و در نتیجه تا آخرش مشکل دارند.

 

در جامعه ما تصاویر پورن و یا حتی زنا و همجنس گرائی هرگز توسط اکثریت مردم مورد سؤال یا مورد اشکال قرار نمی‌گیرد. جامعه تا حدی منحط شده است که فکر می کنند زنا و همجنس گرائی امری عادی و حتی امتیاز آور است و افراد ذکور به آن افتخار میکنند. تصاویر پورن یک نوع ارتباط شیطانی است که بسیار ناکارآمد است و نسل جدیدی از هم جنس گرایان و خود جنس گرایان ایجاد میکند.

باید توجه کنیم که فردی که به نگاه کردن به تصاویر و فیلمهای پورن عادت کرده است و از سر شهوت آن را نگاه میکند، درگیر یک خیالپردازی خودارضایی است. فردی که از این تصاویر لذت می برد، باید خودش را در دو نقش همزمان قرار دهد. یکی در نقش تصویر پورن و دیگری در نقش خودش. به این طریق این فرد همزمان هم مذکر است و هم مونث. این نکته بسیار مهمی است که تابحال کسی توجه نکرده است. فردی که تصاویر پورن نگاه میکند برای لذت بردن از آن، باید تصوراتی در ذهن خویش انجام دهد. در این تصورات او خودش را جای تصویر پورن قرار میدهد و به این طریق نقش مذکر و مونث  هر دو را همزمان بازی میکند. به این طریق فرد هم دچار خودجنس گرائی شده است و هم دچار هم جنس گرائی.

در قسمت قبلی عشق جادوی شیاطین (قسمت 26) گفتیم که وقتی در قرآن، از النِّسَاءِ صحبت میشود؛ منظورش فقط موجودیت زنان نیست، بلکه زنان با خصوصیات و روانشناخت زنانه است. خدای مهربان در مورد قوم لوط از واژه النساء استفاده میفرماید :

 

وَلُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ مَا سَبَقَکُمْ بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعَالَمِینَ ﴿۸۰﴾

و لوط را [فرستادیم] هنگامى که به قوم خود گفت آیا آن کار زشت[ى] را مرتکب مى ‏شوید که هیچ کس از جهانیان در آن بر شما پیشى نگرفته است (۸۰)

 

إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّسَاءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ ﴿۸۱﴾

شما از روى شهوت به جاى زنان با مردان درمى ‏آمیزید آرى شما گروهى تجاوزکارید (۸۱)

 

کلمه النساء به معنای موجودیت زنان با خصوصیات و روانشناخت زنانگی است و بهمین خاطر خدا میفرماید که إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّسَاءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ . یعنی ای قوم لوط شما شهوتتان را استفاده میکنید بدون استفاده از خاصیت زنانگی. زیرا مردی که شهوتش را بدون استفاده از زنان انجام دهد، به نوعی همجنس گرا و یا خود جنس گراست. نکته عجیب آن است که زنان قوم لوط، با مردان همکاری میکردند و این  بسیار باعث حیرت است. اما باید بدانیم که زنان در آن موقع ، مردانه فکر میکردند و خصوصیات زنانگی خویش را در اخلاق و مرام خویش تغییر داده بودند و به همین خاطر در مقابل این عمل مردان هیچی نمی گفتند و حتی همکاری هم میکردند. زیرا زنان، آنموقع در ظاهر زن بودند و در واقع خاصیت زنانگی خویش را در روان خود عوض کرده بودند و بنابراین بدون مشاهده همجنس گرائی مردان قادر به بیدار کردن خاصیت شهوت خویش نبودند. آنان ماهیت لذت خود را تغییر داده بودند. بنابراین آیه إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّسَاءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ  شامل زنانی هم میشود که خصوصیات زنانگی خویش را از بین می برند و مثل یک مرد رفتار میکنند (دُونِ النِّسَاءِ). معمولا وقتی خدا در قرآن از گناه زنان صحبت میکند، سرپوشیده صحبت میکند ولی شنونده باید خودش متوجه باشد. خدا خالق ماست و بهتر میداند که زن و مرد چطوری باشند تا خوشبخت شوند. آن خالق یکتا بهتر از هر کسی روش خوشبخت شدن انسانها را میداند و هیچوقت اشتباه نمی کند.

نگاه کردن از روی شهوت به تصاویر و فیلمهای پورن، نسلی خنثی بوجود میاورد که با محرکهای عادی ، خاصیت مردانگی و زنانگی آنان بیدار نمیشود و دقیقا به همین خاطر است که زنان و مردان امروزی در خانواده مشکلات عدیده ای پیدا کرده اند. خدا زنان با خاصیت زنانگی و مردان با خاصیت مردانگی را بنیان خانواده قرار داده است و در صورتی که این سیستم به هم بخورد، بنیاد خانواده لرزان میشود و محیط مناسبی برای پرورش بچه ها نخواهد بود.

در سالهای اخیر، پشت پرده بزرگترین سایتهای پورن جهان، واقعیات عجیبی را فاش ساخت و آن این بود که مردان و زنان شرکت کننده در این نوع سایتها، دنبال پول هستند و بس. بعد از مدتی آنان برای تحریک کردن همدیگر، از تصاویر و فیلمهای همجنس گرائی زنان و مردان استفاده میکنند. آنان ناخودآگاه و بدون آنکه خود بدانند، همجنس گرا شده اند ولی خود خبر ندارند.

عشق بزرگترین و عمیقترین تله ای است که تابحال بشر در آن افتاده است. شیطان خیلی ماهرانه، هدف ازدواجها را عشق بیان میدارد. در حالیکه اصلا اینطوری نیست. هدف از ازدواج، زوج شدن است. خدای مهربان همه جهان و موجودات داخل آن را زوج آفریده است. فقط آن خالق یکتا، زوج نیست. خدا زوجیتها را آفریده است و بشر نباید در این زوجیتها دخالت کند و خلقت خدا را تغییر دهد. خدا زن و مرد را برای زوجیت هم خلق نموده است. خدا تصاویر و فیلمهای پورن را زوج انسان نیافریده است. همجنس گرائی و خود جنس گرائی به نوعی تغییر در خلقت خداست.

خدای مهربان، زوجها را خلق نموده است و مشخص کرده است که چه چیزهایی با هم زوجند. بنابراین تغییر در زوجیتها، به نوعی تغییر در خلقت خداست.

 

سُبْحَانَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْوَاجَ کُلَّهَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَمِنْ أَنْفُسِهِمْ وَمِمَّا لَا یَعْلَمُونَ ﴿۳۶﴾

پاک [خدایى] که از آنچه زمین مى ‏رویاند و [نیز] از خودشان و از آنچه نمى‏ دانند همه را نر و ماده گردانیده است (۳۶)

 

تغییر در خلقت خدا، برای شیطان خیلی مهم است. زیرا در صورت تغییر در خلقت، جای زن و مرد عوض میشود و یا در جایگاه اشتباهی می افتند و در نتیجه بنیاد ازدواج و خانواده به هم میخورد و به این طریق براحتی شیطان به اهدافش میرسد.

 

وَلَأُضِلَّنَّهُمْ وَلَأُمَنِّیَنَّهُمْ وَلَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُبَتِّکُنَّ آذَانَ الْأَنْعَامِ وَلَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ وَمَنْ یَتَّخِذِ الشَّیْطَانَ وَلِیًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَانًا مُبِینًا ﴿۱۱۹﴾

و آنان را سخت گمراه و دچار آرزوهاى دور و دراز خواهم کرد و وادارشان مى ‏کنم تا گوشهاى دامها را شکاف دهند و وادارشان مى ‏کنم تا آفریده خدا را دگرگون سازند و[لى] هر کس به جاى خدا شیطان را دوست [خدا] گیرد قطعا دستخوش زیان آشکارى شده است (۱۱۹)

 

یَعِدُهُمْ وَیُمَنِّیهِمْ وَمَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَانُ إِلَّا غُرُورًا ﴿۱۲۰﴾

[آرى] شیطان به آنان وعده مى‏ دهد و ایشان را در آرزوها مى‏ افکند و جز فریب به آنان وعده نمى‏ دهد (۱۲۰)

شیطان میخواهد طوری به انسان تلقین کند که انسان زوجیت خویش را فراموش کند. بنابراین کسی که دنبال تصاویر پورن می رود، بعد از مدتی، در پیدا کردن زوج خویش از این تصاویر بهره میبرد و سعی میکند یکی مثل آن را برای خودش پیدا کند. در حالیکه جنبه زیبایی یک زن و یا یک مرد در پرورش بچه ها و ایجاد مودت و رحمت در خانواده است.

شیطان به این طریق به زن می فهماند که ای زن تو فقط زیبایی داری و اگر این را از دست دهی، همه چیز را باخته ای! و به یک مرد می گوید که ای مرد تو فقط پول و موقعیت داری و اگر از دستش دهید، همه چیز را باخته ای! به این طریق زن ومرد به هر روشی میخواهند این موقعیتها را حفظ کنند حتی با اعمال جراحی و تغییر در خلقت خدادادی و رشوه و دزدی و ....

باید بشر یقین پیدا کند و بفهمد که آرامش فقط در آنچیزهایی است که خدا خلق نموده است و لا غیر. بشر نباید برای خودش زوج بیافریند.

  • اسعد حسینی
۰۲
مهر
۰۱

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

جادوی شیاطین (قسمت بیست و ششم)

عشق (بخش سوم (خودجنس گرائی))

 

 

متاسفانه بیشتر انسانها سعی دارند بدون هیچگونه اشاره ای به خدا، قیامت، شیطان ، جهنم و بهشت؛ زندگی را برای خودشان و بچه هایشان توضیح دهند و به این طریق بچه با یک بینش و جهان بینی بسیار غلط و ناقص بزرگ میشود و براحتی طعمه بینشهای ناصحیح میشود. وقتی از آزادی صحبت میشود؛ اولین موردی که به فکر انسان میرسد؛ آزادی جنسی است و این در حالی است که آزادی واقعی در آزادگی است. آزادیی که بشر تبلیغ میکند؛ آزادی در رد فرامین کتابهای آسمانی است. واقعیت این است که بشر بدون دخالت کتابهای آسمانی ، سرنوشت بدی برای خود رقم خواهد زد زیرا فقط خدا می‌تواند بشر را از این آشفتگی که در آن غرق شده است، را نجات دهد.

خدا مودت و رحمت را به زنان و مردان توصیه میکند اما شیطان بجای آن عشق و فمنیسم را گسترش میدهد. فمنیسم از یک جهت یعنی خود جنس گرایی. زنان و مردان به علت تربیت غلط دوران کودکی و درون اجتماع؛ اعتمادشان را نسبت به هم از دست میدهند و در نتیجه فکر میکنند که باید افراد مستقلی باشند. زنان جامعه ما فکر میکنند که باید الهه زیبایی باشند، تا خوشبخت باشند. در حالیکه مردان، زنان خالص و پاک را می پسندند. زنان با تغییر در خلقت خدادادی خویش میخواهند که مردان را جذب کنند، ولی نمیدانند که خدا این خاصیت را مادرزاد در آنها قرار داده است و کافیست که خالص و پاک باشند و لازم نیست برای جذب مردان در خلقت خویش تغییر ایجاد کنند. زنانی که برای جذب کردن مردها، خلقت خدادادی خویش را تغییر میدهند، در مسیر اشتباهی سیر میکنند. تمایل آنان به این روشها و نمایشها، نتیجه معکوس دارد. این یک واقعیت است که زنانی که ادای مردها را در می آورند، اصلا جذابیتی برای مردهای واقعی ندارند. خدا خلقتها را برای خلایق کامل انجام داده است. این انسانها هستند که آن را تغییر مسیر میدهند. فمنیسم ویژگیهای زنانۀ زنان را نادیده می گیرد و بیشتر میخواهد زنان را مثل مردان نمایش دهد. زنان باید زن باشند تا خوشبخت باشند؛ بنابراین اهدافشان هم با اهداف مردان فرق دارد. متاسفانه بعضی فیلمها و سریالها ما را شستشوی مغزی میدهند و طوری وانمود میکنند که زنها باید الهه زیبایی و الهه لذات باشند.

فلسفه فمنیسم توسط شیاطین طراحی شده است تا الهه هایی در کنار خدای یکتا قرارداده شوند. بنابراین زنی که خود را یک الهه زیبایی میداند، نمیتواند خدا را به یکتایی بپرستد. مردی که خود را الهه قدرت می پندارد، نمیتواند خدا را به تنهایی پرستش کند. فرعون دچار همین مشکل بود. فرعون بخاطر قدرتش دیکتاتور نبود؛ بلکه او خود را الهه قدرت می نامید. فرعون خود را صاحب جان و مال مردم میدانست.

حالا جامعه طوری شده است که خیلی از مواقع مردان، خصوصیات و رفتار زنانه را انتخاب میکنند و بالعکس. زنان به راحتی و مثل آب خوردن، فریب فمنیسم را می خورند. جامعه ما بیش از هر چیزی به ویژگیهای خالص زنانه نیاز دارد. به شفقت و مهربانی در خانواده، به پرورش و تربیت مادرانه نیاز دارد. اما فمنیسم به زنان آموزش میدهد که مثل مردان رفتار کنند و به مردان آموزش میدهد که به زنان نیاز ندارند و مجرد بودن بهتر است. زنانی که براحتی سقط جنین می کنند و براحتی حس مادرانه خویش را طرد میکنند. زنان از آنجا که بیشتر احساسی هستند، بسیار زود فریب این جادوی شیطانی را میخورند. آنها نمیدانند که مردان واقعی هیچوقت نزدیک زنانی نمیشوند که فمنیستی فکر  میکنند. قبول کردن یک زن با اخلاق و افکار مردانه، یعنی با یک همجنس زندگی کردن. وقتی از همجنس گرایی صحبت میشود، فقط منظور همجنس فیزیولوژیکی نیست؛ بلکه منظور همجنس اخلاقی هم هست. هیچوقت در طول تاریخ تا به این حد، مردان و زنان از هم دور نبوده اند و حس مودت و رحمتی که خدا بین زن و مرد نهاده است؛ فقط بین زن زنانه و مرد مردانه برقرار میشود و نه بین دو فمنیسم. مردی که اخلاقیات زنانه دارد و زنی که اخلاق مردانه دارد، هر دو فمنیسم و خود جنس گرا هستند. آنان متکبرند زیرا ازواج خویش را در وجود خویش یافته اند و به همین خاطر خود را بی نیاز از زوج میدانند.

وقتی از قوم لوط صحبت میشود و آنان مورد نکوهش قرار می گیرند؛ بخاطر این است که آنان وظایف زن و مرد را با هم خلط کرده بودند و به همین خاطر زنان هم در جامعه آن موقع مورد سرزنش قرار می گیرند و آنها بخاطر اخذ خصوصیات مردانه مورد مواخذه قرار می گیرند.

 

وَلُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ مَا سَبَقَکُمْ بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعَالَمِینَ ﴿۸۰﴾

و لوط را [فرستادیم] هنگامى که به قوم خود گفت آیا آن کار زشت[ى] را مرتکب مى ‏شوید که هیچ کس از جهانیان در آن بر شما پیشى نگرفته است (۸۰)

 

إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّسَاءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ ﴿۸۱﴾

شما از روى شهوت به جاى زنان با مردان درمى ‏آمیزید آرى شما گروهى تجاوزکارید (۸۱)

 

وقتی در قرآن، از النِّسَاءِ صحبت میشود؛ منظورش فقط موجودیت زنان نیست، بلکه زنان با خصوصیات و روانشناخت زنانه است. در جامعه لوط، زنان اخلاق مردانه داشتند و به همین خاطر در کار زشت لواط همدوش مردان بودند.

به همین خاطر، مردان و زنانی که خصوصیات خدادادی خویش را طرد میکنند و ادای جنس مخالف را بازی میکنند، از نظر قرآن طاهر نیستند، زیرا به یک امر شیطانی تسلیم شده اند.

 

وَمَا کَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قَالُوا أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْیَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُنَاسٌ یَتَطَهَّرُونَ ﴿۸۲﴾

ولى پاسخ قومش جز این نبود که گفتند آنان را از شهرتان بیرون کنید زیرا آنان کسانى‏ اند که به پاکى تظاهر مى کنند (۸۲)

 

خدا خیلی دقیق کلمات و حروف را بکار میبرد و با همین کلمات ، قدرت کلام خود را نشان میدهد. در قرآن از چند کلمه زوج، امْرَأَهَ ،النساء،صاحبهَ، اهل برای همسر و زن استفاده شده است. اما هر کدام از این کلمات معنا و مفهوم خاصی را در خود دارند.

برای زن نوح و لوط از  امْرَأَهَ استفاده شده است (امْرَأَتَ نُوحٍ وَامْرَأَتَ لُوطٍ). زیرا نوح و لوط با همسرانشان همفکر نبودند. اما بالاخره تامدتی پیش هم زندگی میکردند. اما برای آدم از لفظ زوج استفاده شده است (وَقُلْنَا یَا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَزَوْجُکَ ). زیرا آدم و همسرش همراستا بودند. زن فرعون با همسرش همراستا نبود و به همین خاطر از لفظ امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ استفاده میشود. در مورد زکریا قبل از تولد یحیی، از لفظ امْرَأَتَ ( وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِرًا)  استفاده میشود زیرا قبل از تولد یحیی، زکریا با همسرش از نظر فکری و اهداف زندگی اختلافاتی داشته است ولی بعد از اینکه خدا یحیی را به آنها بخشید، خدا همسرش را از بندگان صالح قرار داد و خدا او را زوج خطاب میکند و میفرماید:( فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَوَهَبْنَا لَهُ یَحْیَى وَأَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ). اما بالاخره زن و مرد روزی از همدیگر جدا میشوند و می میرند. در آنحالت خدا همسر را صاحبهَ خطاب میکند (وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِیهِ). اما کلمه النساء به معنای موجودیت زنان با خصوصیات و روانشناخت زنانگی است و بهمین خاطر خدا میفرماید که إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّسَاءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ . یعنی ای قوم لوط شما شهوتتان را استفاده میکنید بدون استفاده از خاصیت زنانگی. زیرا مردی که شهوتش را بدون استفاده از زنان انجام دهد، به نوعی همجنس گرا و یا خود جنس گراست.

 زنان قوم لوط، با مردان همکاری میکردند و این  بسیار باعث تعجب است. اما باید بدانیم که زنان در آن موقع ، مردانه فکر میکردند و خصوصیات زنانگی خویش را در اخلاق و مرام خویش تغییر داده بودند و به همین خاطر در مقابل این عمل مردان هیچی نمی گفتند و حتی همکاری هم میکردند. بنابراین آیه إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّسَاءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ  شامل زنانی هم میشود که خصوصیات زنانگی خویش را از بین می برند و مثل یک مرد رفتار میکنند (دُونِ النِّسَاءِ). معمولا وقتی خدا در قرآن از گناه زنان صحبت میکند، سرپوشیده صحبت میکند ولی شنونده باید خودش متوجه باشد.

خدا در جهان ، همه چیز را زوج آفریده است. منظور از زوج، همیشه مذکر و مونث نیست، بلکه بعضی مواقع متضاد و یا متمم و مکمل هم هست.

 

وَمِنْ کُلِّ شَیْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَیْنِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ ﴿۴۹﴾

و از هر چیزى دو گونه [یعنى نر و ماده و یا متضاد] آفریدیم امید که شما عبرت گیرید (۴۹)

 

بعضی چیزها زوج هستند ولی علم ما هنوز به آن پی نبرده است. بشر برای اولین بار در قرن شانرده میلادی کشف کرد که حتی گیاهان هم براساس زوجیت عمل میکنند. فقط خدای عالمیان تک و تنهاست. ( قل هو الله احد الله صمد لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد)

 

سُبْحَانَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْوَاجَ کُلَّهَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَمِنْ أَنْفُسِهِمْ وَمِمَّا لَا یَعْلَمُونَ ﴿۳۶﴾

پاک [خدایى] که از آنچه زمین مى ‏رویاند و [نیز] از خودشان و از آنچه نمى‏ دانند همه را نر و ماده گردانیده است (۳۶)

 

وَأَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ فَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَسْقَیْنَاکُمُوهُ وَمَا أَنْتُمْ لَهُ بِخَازِنِینَ ﴿۲۲﴾

و بادها را باردارکننده فرستادیم و از آسمان آبى نازل کردیم پس شما را بدان سیراب نمودیم و شما خزانه‏ دار آن نیستید (۲۲)

 

خدا در مورد روز قیامت می فرماید که : وَإِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ.  این یعنی در روز قیامت، تمام زوجها، به مکان و موقعیت اصلی خود بر میگردند. ما بشر هم زوج آفریده شده ایم. ولی وقتی ازدواج میکنیم؛ شیطان با جادوها و وسوسه ها نمی گذارد زوج بمانیم و پیوند معنوی زن و مرد را از هم میگسلد.

در مورد جادوهایی که در زمان سلیمان ، شایع بود؛ یکی از آنها جدایی انداختن بین افراد و زوجشان بود. در این آیه خدا از عبارت زوج استفاده میکند(مَا یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ) . زیرا گاهی زن و شوهر در ظاهر پیش هم زندگی میکنند ولی اصالت زوجیت خویش را از دست داده اند. زیرا شیطان آنها را جادو کرده است. اساسا روشهای جادویی، زوجیت براساس معنویت را قبول ندارد.

 

وَاتَّبَعُوا مَا تَتْلُو الشَّیَاطِینُ عَلَى مُلْکِ سُلَیْمَانَ وَمَا کَفَرَ سُلَیْمَانُ وَلَکِنَّ الشَّیَاطِینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَکَیْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ وَمَا یُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى یَقُولَا إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلَا تَکْفُرْ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُمْ بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَیَتَعَلَّمُونَ مَا یَضُرُّهُمْ وَلَا یَنْفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ ﴿۱۰۲﴾

و آنچه را که شیطانها در سلطنت‏ سلیمان خوانده [و درس گرفته] بودند پیروى کردند و سلیمان کفر نورزید لیکن آن شیطان[صفت]ها به کفر گراییدند که به مردم سحر مى ‏آموختند و [نیز از] آنچه بر آن دو فرشته هاروت و ماروت در بابل فرو فرستاده شده بود [پیروى کردند] با اینکه آن دو [فرشته] هیچ کس را تعلیم نمیکردند مگر آنکه [قبلا به او] مى گفتند ما [وسیله] آزمایشى [براى شما] هستیم پس زنهار کافر نشوى و[لى] آنها از آن دو [فرشته] چیزهایى مى ‏آموختند که به وسیله آن میان مرد و همسرش جدایى بیفکنند هر چند بدون فرمان خدا نمى‏ توانستند به وسیله آن به احدى زیان برسانند و [خلاصه] چیزى مى ‏آموختند که برایشان زیان داشت و سودى بدیشان نمى ‏رسانید و قطعا [یهودیان] دریافته بودند که هر کس خریدار این [متاع] باشد در آخرت بهره‏ اى ندارد وه که چه بد بود آنچه به جان خریدنداگر مى‏ دانستند (۱۰۲)

 

خدا در آیه دیگری می فرماید که زنان شما، کشتزار شما هستند. خدا در این آیه از واژه النساء استفاده می فرماید.

 

نِسَاؤُکُمْ حَرْثٌ لَکُمْ فَأْتُوا حَرْثَکُمْ أَنَّى شِئْتُمْ وَقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّکُمْ مُلَاقُوهُ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ ﴿۲۲۳﴾

زنان شما کشتزار شما هستند پس از هر جا [و هر گونه] که خواهید به کشتزار خود [در]آیید و آنها را براى خودتان مقدم دارید و از خدا پروا کنید و بدانید که او را دیدار خواهید کرد و مؤمنان را [به این دیدار] مژده ده (۲۲۳)

 

در آیه بالایی خدا میفرماید که نِسَاؤُکُمْ حَرْثٌ لَکُمْ. بعضی ها فکر میکنند این آیه به شخصیت زنان توهین کرده است. اما اگر بیشتر دقت کنید متوجه خواهید شد که خدا در آیه ، بر خاصیت زنانگی زنان جهت پرورش خانواده بسیار تاکید نموده است و به همین خاطر فرموده است زنان کشتزار شمایند، زیرا خاصیت زنانگی زنان (مهر و شفقت نسبت به فرزندان و همسران و تربیت بچه ها و ...) محیطی امن برای پرورش خانوادگی است.

و همچنین در آیه زیر  الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ فرموده است. در ادامه دلیلش را هم فرموده است. ِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ. قوامون در این آیه به معنای قوامیت نژادی نیست؛ بلکه به علت یک سری خصوصیات مردانه است که زنان به آن نیاز دارند همچون انفاق (نفقه).

 

الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِلْغَیْبِ بِمَا حَفِظَ اللَّهُ وَاللَّاتِی تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلَا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلًا إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلِیًّا کَبِیرًا ﴿۳۴﴾

مردان سرپرست زنانند به دلیل آنکه خدا برخى از ایشان را بر برخى برترى داده و [نیز] به دلیل آنکه از اموالشان خرج مى کنند پس زنان درستکار فرمانبردارند [و] به پاس آنچه خدا [براى آنان] حفظ کرده اسرار [شوهران خود] را حفظ مى کنند و زنانى را که از نافرمانى آنان بیم دارید [نخست] پندشان دهید و [بعد] در خوابگاه ‏ها از ایشان دورى کنید و [اگر تاثیر نکرد] آنان را ترک کنید پس اگر شما را اطاعت کردند [دیگر] بر آنها هیچ راهى [براى سرزنش] مجویید که خدا والاى بزرگ است (۳۴)

 

در آیات مربوط به بهشت، از عبارات ازواج استفاده میشود زیرا در بهشت، همه چیز به خوبی سپری میشود و ارتباط معنوی بین زوجین هیچوقت نمی گسلد و هر زوجی در نقش خودش است و نقش واقعی خودش را دارد و هیچ تداخلی بین زوجین پیش نمی آید.

 

وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا لَهُمْ فِیهَا أَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَنُدْخِلُهُمْ ظِلًّا ظَلِیلًا ﴿۵۷﴾

و به زودى کسانى را که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده‏ اند در باغهایى که از زیر [درختان] آن نهرها روان است درآوریم براى همیشه در آن جاودانند و در آنجا همسرانى پاکیزه دارند و آنان را در سایه‏ اى پایدار درآوریم (۵۷)

 

هر چند خدای مهربان، هدف از آفرینش زوجین را ارتباط معنوی و رشد معنوی زوجین تعیین کرده است. اما این خود ماییم که این قوانین را دور میزنیم و طبق جادوهای شیطان عمل میکنیم.

 

وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ ﴿۲۱﴾

و از نشانه‏ هاى او اینکه از [نوع] خودتان همسرانى براى شما آفرید تا بدانها آرام گیرید و میانتان دوستى و رحمت نهاد آرى در این [نعمت] براى مردمى که مى‏ اندیشند قطعا نشانه‏ هایى است (۲۱)

 

الهه سازی یکی از بدترین کارهای بشریت است. مثلاً در بعضی کشورها مردان برای خواستگاری از زنان به آن‌ها رکوع می کنند و یک حلقه به او میدهند؛ با این عمل به نوعی از زن یک الهه می سازند. این نوع بینش نسبت به زن نشان از آن دارد که از او یک الهه ساخته می شود البته الهه ای که در اختیار مرد باشد و به او آرامشی خدایی! دهد . هر چیزی را که از جایگاه خودش خارج کنیم به نوعی او را الهه کرده ایم. به طور مثال، کلمه طیبه را از جایگاهش خارج کنیم به کلمه خبیثه تبدیل می شود. به همین خاطر جوانان زن و مرد خیلی کم نماز می خوانند زیرا آنها در یک جادو گیر افتاده اند و دائم منتظرند؛ متنظر یک شاهزاده و یا منتظر یک الهه زیبایی. آنها منتظر یک فلسفه شیطانی به اسم عشق هستند عشق یک نوع کوری است که از توجه بیش از حد ناشی می شود اکثر افرادی که که منتظر پیدا کردن عشق هستند، نماز به جا نمی آورند و در یک فضای جادویی سیر می کنند.

وقتی خدا ما را آفرید و بعد از آن که به زمین تبعید شدیم، از ما فقط یک چیز میخواهد؛ تغییر نفس خویش و توبه و رجوع به سوی او. این تغییر بوسیله تزکیه نفس و اعمال صالح بدست می آید. اما شیطان راه و روشهای دیگری برای تغییر پیشنهاد میدهد. خدا تغییر در رفتار و اعمال را میخواهد ولی شیطان تغییر در جنسیت و تغییر در خصوصیات زنانه و مردانه و تغییر در قیافه بوسیله اعمال جراحی زیبایی را پیشنهاد میدهد. خدا کردار و گفتار نیک را به مردم توصیه میکند ، اما شیطان ریا، تقلید، بد دهنی و الکی خوش بودن را  بین مردم گسترش میدهد.

ما باید بدانیم که مردان بطور میانگین و حداکثری در خصوصیاتی همچون قد، وزن، قدرت، تراکم استخوان، انرژی، تعداد گلبولهای قرمز و... از زنان برترند و البته این برتری فقط برتری فیزیولوژیکیه و ربطی به برتری معنوی ندارد. خدا می فرماید ان اکرمکم عندالله اتقیکم. بنابراین برتری فیزیولوژیکی به معنای برتری معنوی نیست. در بعضی صفات هم، زنان بر مردان برتری دارند.

در بدن بیشتر افراد ، سمت راست همیشه از سمت چپ قوی تره. در این گونه مواقع استثنائاتی هم وجود دارد ولی استثناء این قاعده را بر هم نمیزند. در تمام مواردی که دو عضو در بدن خویش از آن داریم، همیشه یکی از دیگری قویتره. جالب این است که مخچه راست، سمت چپ بدن را کنترل میکند و بالعکس. یعنی درست است که دست چپ شما از دست راست ضعیف تره ولی بدون دست چپ نمیتوان هیچ کاری کرد و فرد تمام توانایی های خود را از دست میدهد. اساسا بعضی از پزشکان یکی از نشانه های سلامت بدن را تفوق و قوامیت یک طرف بر دیگری میدانند. باید یک طرف از بدن تکیه گاه طرف دیگر باشد. در میان زنان و مردان در (کانون خانواده) باید بعضی خصوصیات هر کدام بر دیگری قوامیت داشته باشد و گرنه تعادل خانواده به هم میخورد و به این خاطر است که خدا می فرماید : الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ

حتی وقتی خدا توصیه هایی برای رفع مشکلات بین زن و شوهر بیان میدارد؛ نکات بسیار ریز و جالبی را بیان میدارد. فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ   [نخست] پندشان دهید و [بعد] در خوابگاه ‏ها از ایشان دورى کنید و [اگر تاثیر نکرد] آنان را ترک کنید (تعادل خودساخته آنان را به هم زنید). بحث ما در مورد عبارت وَاضْرِبُوهُنَّ است. این عبارت در آیه ، به معنای به هم ریختن سیستم و تعادل خودساخته است. زیرا وقتی یک زن از حالت النساء خارج شد؛ در آن صورت مرد کاری نمیتواند بکند و تنها راه این است که کاری کند تا سیستم خودساخته زوجش به هم ریزد تا دوباره تعادل در خانواده برقرار شود. برخلاف باور عموم؛ این آیه به معنای زدن فیزیکی زن نیست. بلکه مرد باید با خصوصیات مردانه خویش؛ برتری این خصوصیات را نسبت به همان خصوصیات در زن ثابت کند و به نوعی زن را به سمت خواص زنانگی (النساء) بکشاند و مانع آن شود که زن خصوصیات مردانه را اختیار کند. زیرا وقتی زن، زنانگی خود را فراموش کند؛ ممکن است که تعادل مردش را به هم زند. مرد باید از خواص مردانگی خویش دفاع کرده و به همین خاطر خدا وَاضْرِبُوهُنَّ را توصیه فرموده است.  واضربوهن یک نوع عکس العمل است در مقابل یک نوع افراط و تفریط که تعادل خانواده را به هم میزند. سه مرحله نصیحت، هجرت، ضربت بخاطر برقراری مجدد تعادل در خانواده است و البته برای اجرای هر مرحله باید قبلا مراحل قبلی انجام شده باشد و نمیتوان از مرحله آخر اجرا کرد.

در یک جمع خودمانی زنان و یا مردان؛ هر گروه خرابی مردان و زنان را بیان میکنند. خودجنس گرائی یک مشکل بزرگ جامعه کنونی است که پایه ناسازگاری در خانواده را بنیان می نهد. مردان و زنان هیچکدام نمیخواهند وظایف شرعی خویش را اجرا کنند؛ بلکه هر کدام دنبال الهه شدن هستند. کلاس آیروبیک، بدنسازی، آرایشگاه، یوگا و ... بیشتر وقت آدمیان را می گیرد و چنین افرادی زمانی برای تزکیه نفس خویش ندارند و دچار عدم تعادل در زندگی واقعی خویش میشوند.

گوش و بینی با افزایش سن، اندازه اش بزرگتر میشود و به همین خاطر مردم سعی دارند که با اعمال جراحی بینی و گوش ، سایز آن را کوچکتر کرده و سن خویش را کمتر کنند و به نوعی بشر با این اداها میخواهد دوباره به دوران جوانی برگردد و به نوعی توبه و برگشت را به روش خویش شبیه سازی میکند. در حالیکه آنچه که خدا از ما میخواهد؛ برگشت روحی است و نه برگشت جسمی. وقتی مردان آرایش میکنند و به سمت خصوصیات زنانه گرایش پیدا میکنند، مقدار هورمون مردانه آنان کاهش پیدا میکند و تعادل در خانواده به هم میخورد و همچنین این مورد برای زنان هم صادق است. این نوع از مشکل را باید خود جنس گرائی نامید. تفکرات فمنیسم باعث افزایش و کاهش هورمونها شده و به نوعی افراد بدن خویش را مجبور میکنند که به سمت خود جنس گرائی سیر کند. این نوع عدم تعادل هورمونها چه در مردان و چه در زنان، باعث به هم خوردن تعادل روانی و در نتیجه جسمی شده و انواع بیماریهای زنانه و مردانه را به همراه دارد. وقتی مقدار هورمون ها تغییر یابند، افراد برای هماهنگ کردن بدن خویش با هورمونها ، باید دوباره به اصل خویش برگردند؛ یعنی زنان به زنانگی خویش و مردان به مردانگی خویش برگردند؛ ولی متاسفانه مردم براساس شبهات و وسوسه شیطان، سعی در هماهنگ کردن جسم خویش براساس هورمونها میکنند و گاهی طی اعمال جراحی تغییر جنسیت هم میدهند. مثل این است که  کسی در خانه اش خراب است، بجای تعمیر کردن در، خانه را عوض میکند!

 

الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِلْغَیْبِ بِمَا حَفِظَ اللَّهُ وَاللَّاتِی تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلَا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلًا إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلِیًّا کَبِیرًا ﴿۳۴﴾

مردان سرپرست زنانند به دلیل آنکه خدا برخى از ایشان را بر برخى برترى داده و [نیز] به دلیل آنکه از اموالشان خرج مى کنند پس زنان درستکار فرمانبردارند [و] به پاس آنچه خدا [براى آنان] حفظ کرده اسرار [شوهران خود] را حفظ مى کنند و زنانى را که از نافرمانى آنان بیم دارید [نخست] پندشان دهید و [بعد] در خوابگاه ‏ها از ایشان دورى کنید و [اگر تاثیر نکرد] آنان را ترک کنید (تعادل خودساخته آنان را به هم زنید) پس اگر شما را اطاعت کردند [دیگر] بر آنها هیچ راهى [براى سرزنش] مجویید که خدا والاى بزرگ است (۳۴)

 

وقتی خدا از مریم صحبت میکند ، او را به عنوان بهترین زن جهان از نظر خواص زنانگی (النساء) میداند.

 

وَإِذْ قَالَتِ الْمَلَائِکَةُ یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاکِ وَطَهَّرَکِ وَاصْطَفَاکِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِینَ ﴿۴۲﴾

و [یاد کن] هنگامى را که فرشتگان گفتند اى مریم خداوند تو را برگزیده و پاک ساخته و تو را بر زنان جهان برترى داده است (۴۲)

 

یَا مَرْیَمُ اقْنُتِی لِرَبِّکِ وَاسْجُدِی وَارْکَعِی مَعَ الرَّاکِعِینَ ﴿۴۳﴾

اى مریم فرمانبر پروردگار خود باش و سجده کن و با رکوع ‏کنندگان رکوع نما (۴۳)

 

خدای مهربان در آیه دوم ، دلیل بهتر بودن خاصیت زنانگی مریم (النساء) را بیان فرموده است. اى مریم فرمانبر پروردگار خود باش و سجده کن و با رکوع ‏کنندگان رکوع نما . یعنی عبادت کردن است که زنان را از "از دست دادن خاصیت زنانگی" باز میدارد و باعث خوشبختی یک زن میشود.  یک زن فقط درموقعیت یک زن خوشبخت است و لاغیر. و یک مرد فقط در موقعیت یک مرد خوشبخت است و لاغیر.

بنابراین عباراتی از قرآن که مردم در قرآن آن را یک ایراد می پندارند(الرجال قوامون علی النساء و یا  واضربوهن ) ، دارای یک پایه کاملا علمی و اصولی هستند و البته ما باید بصیرت و بینشمان را نسبت به سنتهای نقل شده در این مورد تغییر دهیم و به اصل قرآن برگردیم. خدا خالق ماست و بهتر میداند که زن و مرد چطوری باشند تا خوشبخت شوند. آن خالق یکتا بهتر از هر کسی روش خوشبخت شدن ما را میداند و هیچوقت اشتباه نمی کند.

  • اسعد حسینی
۰۲
مهر
۰۱

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

جادوی شیاطین (قسمت بیست و پنجم)

شهید

 

در قرآن، چند فعل برای دیدن استفاده شده است و فعل دیدن در سطوح مختلف را نشان میدهد.

  1. رَاَی = دیدن = دیدن ظاهری اشیاء و افراد
  2. نظر = دیدن همراه با دقت کردن
  3. بصیرت (از ریشه بصر)= دیدگاه معنوی و تجزیه و تحلیل وقایع
  4. شَهِدَ= مشاهده واقعیات بوسیله نفس

 

خدا در جواب درخواست موسی برای رویت میفرماید که لن ترانی (هرگز مرا نخواهى دید).

 

وَلَمَّا جَاءَ مُوسَى لِمِیقَاتِنَا وَکَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ قَالَ لَنْ تَرَانِی وَلَکِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِی فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَخَرَّ مُوسَى صَعِقًا فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ ﴿۱۴۳﴾

و چون موسى به میعاد ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت عرض کرد پروردگارا خود را به من بنماى تا بر تو بنگرم فرمود هرگز مرا نخواهى دید لیکن به کوه بنگر پس اگر بر جاى خود قرار گرفت به زودى مرا خواهى دید پس چون پروردگارش به کوه جلوه نمود آن را ریز ریز ساخت و موسى بیهوش بر زمین افتاد و چون به خود آمد گفت تو منزهى به درگاهت توبه کردم و من نخستین مؤمنانم (۱۴۳)

 

همچنین نظر بر خدا هم غیر ممکن است (قَالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ). یعنی رویت و دیدن خدا غیر ممکن است و ما با این جسم مادی قادر به رویت و نظر خدا نخواهیم بود. همچنین خدا جای دیگری می فرماید که:  لا تدرکه الابصار؛ یعنی با بصیرت هم نمیتوان خدا را درک کرد. اما خدا در مورد فعل شَهِدَ می فرماید:

 

شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِکَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ﴿۱۸﴾

خدا که همواره به عدل قیام دارد گواهى مى‏ دهد که جز او هیچ معبودى نیست و فرشتگان [او] و دانشوران [نیز گواهى مى‏ دهند که] جز او که توانا و حکیم است هیچ معبودى نیست (۱۸)

 

قُلْ أَیُّ شَیْءٍ أَکْبَرُ شَهَادَةً قُلِ اللَّهُ شَهِیدٌ بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَأُوحِیَ إِلَیَّ هَذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ أَئِنَّکُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخْرَى قُلْ لَا أَشْهَدُ قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَإِنَّنِی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ ﴿۱۹﴾

بگو گواهى چه کسى از همه برتر است بگو خدا میان من و شما گواه است و این قرآن به من وحى شده تا به وسیله آن شما و هر کس را [که این پیام به او] برسد هشدار دهم آیا واقعا شما گواهى مى‏ دهید که در جنب خدا خدایان دیگرى است بگو من گواهى نمى‏ دهم بگو او تنها معبودى یگانه است و بى‏ تردید من از آنچه شریک [او] قرار مى‏ دهید بیزارم (۱۹)

 

شهادت و شهید مرحله ای بالاتر از رای و نظر و بصر است که بر مبنای یک معنویت کامل برقرار است و با عالم معنا مرتبط است. مراحل سه گانه با کالبد بشری ما صورت می گیرد ولی مرحله چهارم یعنی شَهِدَ باید با نفس انجام گیرد.

فعل رَای ، برای دیدن سطحی و بدون دقت استفاده میشود. اما نظر برای دیدن همراه با دقت استفاده میشود. همانطور که عزیر بعد از مرگش، باید چیزهایی را می دید ولی همراه با دقت و کند و کاو. به همین خاطر خدا از فعل نظر استفاده فرموده است.

 

أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلَى قَرْیَةٍ وَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّى یُحْیِی هَذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ کَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قَالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عَامٍ فَانْظُرْ إِلَى طَعَامِکَ وَشَرَابِکَ لَمْ یَتَسَنَّهْ وَانْظُرْ إِلَى حِمَارِکَ وَلِنَجْعَلَکَ آیَةً لِلنَّاسِ وَانْظُرْ إِلَى الْعِظَامِ کَیْفَ نُنْشِزُهَا ثُمَّ نَکْسُوهَا لَحْمًا فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿۲۵۹﴾

یا چون آن کس که به شهرى که بامهایش یکسر فرو ریخته بود، عبور کرد؛ (و با خود مى‏)گفت‏: (چگونه خداوند، (اهل‏) این (ویرانکده‏) را پس از مرگشان زنده مى ‏کند؟). پس خداوند، او را (به مدت‏) صد سال میراند. آنگاه او را برانگیخت‏، (و به او) گفت‏: (چقدر درنگ کردى‏؟) گفت‏: (یک روز یا پاره‏ اى از روز را درنگ کردم‏.) گفت‏: ((نه‏) بلکه صد سال درنگ کردى‏، به خوراک و نوشیدنى خود بنگر (که طعم و رنگ آن‏) تغییر نکرده است‏، و به درازگوش خود نگاه کن (که چگونه متلاشى شده است‏. این ماجرا براى آن است که هم به تو پاسخ گوییم‏) و هم تو را (در مورد معاد) نشانه‏ اى براى مردم قرار دهیم‏. و به (این‏) استخوانها بنگر، چگونه آنها را برداشته به هم پیوند مى‏ دهیم‏؛ سپس گوشت بر آن مى ‏پوشانیم‏.) پس هنگامى که (چگونگى زنده ساختن مرده‏) براى او آشکار شد، گفت‏: ((اکنون‏) مى‏ دانم که خداوند بر هر چیزى تواناست‏.) (۲۵۹)

 

اما افرادی که به خدا ایمان ندارند، نسبت به قضایایی که در زندگی پیش میاید، بسیار سطحی نگاه میکنند و به همین خاطر خدا در مورد انسانهای سرکش و طغیانگر از فعل رَای استفاده فرموده است.

 

کَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَیَطْغَى ﴿۶﴾

حقا که انسان سرکشى مى ‏کند (۶)

 

أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى ﴿۷﴾

همین که خود را بى ‏نیاز ببیند (۷)

 

زیرا یک فرد که خود را از خدا بی نیاز میداند، بسیار سطحی نگر است و اصلا دقت نمی کند. زیرا اگر کسی که دقت کند، هیچوقت خود را از خدا بی نیاز نمی داند حتی برای چند ثانیه.

 اما فعل سوم یعنی بصیرت به معنای دیدن و متوجه شدن همراه با تفکر و تعقل است. خدای مهربان بسیاری از آیاتش را برای أُولِی الْأَبْصَارِ (کسانی که بصیرت دارند) نازل فرموده است.

 

وَاذْکُرْ عِبَادَنَا إِبْرَاهِیمَ وَإِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ أُولِی الْأَیْدِی وَالْأَبْصَارِ ﴿۴۵﴾

و بندگان ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب را که نیرومند و دیده ‏ور بودند به یادآور (۴۵)

 

یُقَلِّبُ اللَّهُ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَعِبْرَةً لِأُولِی الْأَبْصَارِ ﴿۴۴﴾

خداست که شب و روز را با هم جابجا مى ‏کند قطعا در این [تبدیل] براى دیده‏وران [درس] عبرتى است (۴۴)

 

وَلَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غَافِلًا عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ إِنَّمَا یُؤَخِّرُهُمْ لِیَوْمٍ تَشْخَصُ فِیهِ الْأَبْصَارُ ﴿۴۲﴾

و خدا را از آنچه ستمکاران مى کنند غافل مپندار جز این نیست که [کیفر] آنان را براى روزى به تاخیر مى‏ اندازد که چشمها در آن خیره مى ‏شود (۴۲)

 

مراحل مختلف دیدن 1- رای 2- نظر 3- بصر 4- شهد  هرکدام مراحلی را تشکیل میدهند. ما به عنوان انسان باید دنبال رسیدن به مرحله چهارم باشیم. افرادی که این دنیای فانی را انتخاب میکنند، در سطح 1 و 2 و 3 می مانند. خدا تمام چهار مراحل بالا را پیشنهاد می دهد ولی ماندن در سطوح پایین دیدن را اصلا پیشنهاد نمیدهد و در اصل مراحل 1 و 2 و3 برای رسیدن به مرحله 4 است. خدا نظر در خلقت شتر و آسمان و کوهها و زمین را پیشنهاد میدهد تا به مرحله بالاتر یعنی بصیرت برسیم.

 

أَفَلَا یَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ ﴿۱۷﴾

آیا به شتر نمى ‏نگرند که چگونه آفریده شده (۱۷)

 

وَإِلَى السَّمَاءِ کَیْفَ رُفِعَتْ ﴿۱۸﴾

و به آسمان که چگونه برافراشته شده (۱۸)

 

وَإِلَى الْجِبَالِ کَیْفَ نُصِبَتْ ﴿۱۹﴾

و به کوه ‏ها که چگونه برپا داشته شده (۱۹)

 

وَإِلَى الْأَرْضِ کَیْفَ سُطِحَتْ ﴿۲۰﴾

و به زمین که چگونه گسترده شده است (۲۰)

 

ما در نظر و دقت به این پدیده ها، باید به بصیرت درستی از خلقت و زندگی برسیم و شرایط را برای رشد نفس خویش فراهم آوریم. اما بعضی مواقع ممکن است که بصیرت افراد دچار بد منطقی و سفسطه شود. مثلا اگر در نظر به بعضی پدیده ها ، منطق درستی بکار نبریم ، دچار بد منطقی میشویم و بصیرت صحیحی پیدا  نخواهیم کرد. مثلا کسی ممکن است به قحطی ها و فقر مردم نظر کند و از آنجا نتیجه بگیرد که خدا ظالم است! و به مردم کمک نمی کند. این فرد با این نوع بصیرت، دچار انحراف افکار شده است و هیچوقت به مرحله شهود و شهید نمی رسد. زیرا بصیرت غلط آدمی را دوباره به همان مرحله 1 و2 یعنی رَای و نظر میرساند.

با یک مثال عینی در این مورد توضیح داده میشود. چند وقت پیش ، یکی قلیان می کشید و به من هم تعارف کرد. من رد کردم و ضررات آن را برایش توضیح دادم. اما او برای توجیه کار خویش، گفت که فقط قلیان نیست که ضرر دارد. او گفت حتی همین غذایی هم که ما میخوریم ضررات زیادی دارد اعم از چربی و شکر و غیره. من گفتم که هر قلیان به اندازه دهها سیگار مضر است و ضررات جبران ناپذیری به ریه شما میزند. او در جواب گفت که او حتی در خانه اش همراه خانمش قلیان میکشد و هر دو در حین قلیان کشیدن ، سکوت میکنند و مشکلات زندگی را ول میکنند و از غیبت و بحث کردن و جنگ و جدال بینشان هم خبری نیست. او این چند دلیل را به عنوان بصیرت خویش در مورد قلیان کشیدن بیان کرد(فارغ شدن از مشکلات زندگی، عدم غیبت، نبود جنگ و جدال بین زن و شوهر ). او با این دلایل خودش را قانع کرده بود. در واقع او بصیرتش اشتباه بود. به همین خاطر بصیرت او دوباره و دوباره به سراغ رای و نظر رفت و قلیان کشیدن به عادت هر روزه شان تبدیل شده بود. به این طریق یک لوپ و حلقه تکرار در زندگی خویش درست کرده بودند و در این حالت هیچوقت خبری از شهید بودن نخواهد بود. بصیرت غلط منجر به ارتقاء به شهود نخواهد شد، بلکه به مراحل 1و2 یعنی رای و نظر بر میگرداند و به نوعی فرد را معتاد مادیات میکند.

من در جوابش گفتم که اگر کسی به همین دلایلی که تو فرمودی؛ قرص اکس و شیشه مصرف کند؛ آیا قابل قبول است؟ او در جواب گفت که قلیان کشیدن فرق دارد و اعتیاد آور نیست. اما او خودش خبر نداشت که دچار یک سیکل باطل در زندگی خویش شده بود و خود را از دیدن واقعی و لذات واقعی زندگی محروم کرده بود. او همزمان بصیرت خویش را در مورد وقایع خراب کرده بود و خود را از رساندن به مقام شهید محروم کرده بود. در واقع اعتیاد واقعی یعنی در مرحله رای و نظر بمانید و دنبال بصیرت صحیح و در نتیجه شهید نروید.

میان مسلمانان ، به اشتباه هر کس را که در راه خدا کشته شود، را شهید می نامند. در حالیکه در قرآن چنین نامگذاریی نیامده است. البته ممکن است که کسی در راه خدا کشته شود و شهید هم باشد. افراد میتوانند به مرحله شهید و شهود برسند و هنوز نمرده باشند. مراحل چهارگانه رای-نظر-بصر-شهود فقط برای حس دیدن نیست ، بلکه برای قول و سمع هم مطرح است. در واقع تمام حواس اولیه انسان، وسیله ای هستند تا فرد را دچار بصیرت صحیح کنند.

 بنابراین صرفا گفتن (قول) جمله لا اله الا الله کافی نیست. بلکه افراد در این مورد باید به مرحله شهود برسند. به همین خاطر خدا عبارت لا اله الا الله را یک شهادت مینامد. باید افراد در زندگی خویش از بصیرت کافی در مورد این عبارت مهم برخوردار شده و بعد بگویند اشهد ان لا اله الا الله.

اگر در یک واقعه  به مرحله شهید نرسید، ممکن است در یک بزنگاه، بصیرت شما دنبال انحراف رود و فریب بخورد. در واقع اگر از روحی که خدا در زمان خلقت در کالبد بشری ما دمیده است، در بصیرت خویش استفاده نکنیم، به مرحله شهود نخواهیم رسید.

مثلا شما که مواد مخدر و مشروب الکلی مصرف نمی کنید، حتی اگر فردی چندین مقاله پزشکی را در فایده اینها به شما نشان دهد؛ باز شما به سمت اینها گرایش پیدا نمی کنید. زیرا شما در این قسمت به مرحله شهود رسیده اید و چیزی میدانید که آن فرد نمی داند ولی نمی توانید با قول عادی به آن فرد بگویید. درکی که شما از ضررات مشروب و مخدرات کسب کرده ای، رای و نظر شما (حواس مادی) را بیمه کرده است و بنابراین شما هیچوقت حتی با زور هم دنبال مشروب الکلی و مخدرات نمی روید.

اگر کسی در یک مساله به مرحله شهود برسد، دیگر قدرت شیطان بر او در آن مورد خیلی کم میشود. شهود یک درجه از نفس است که بسیار با ارزش است. آنقدر با ارزش است که کسانی که در مورد مساله قیامت به درجه شهود برسند؛ در قیامت به عنوان شاهد آورده میشوند.

 

وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَوُضِعَ الْکِتَابُ وَجِیءَ بِالنَّبِیِّینَ وَالشُّهَدَاءِ وَقُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَهُمْ لَا یُظْلَمُونَ ﴿۶۹﴾

و زمین به نور پروردگارش روشن گردد و کارنامه [اعمال در میان] نهاده شود و پیامبران و شاهدان را بیاورند و میانشان به حق داورى گردد و مورد ستم قرار نگیرند (۶۹)

 

وَوُفِّیَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَا یَفْعَلُونَ ﴿۷۰﴾

و هر کسى [نتیجه] آنچه انجام داده است به تمام بیابد و او به آنچه مى کنند داناتر است (۷۰)

 

خدا نمیخواهد در روز قیامت سربسته قضاوت کند و به همین خاطر انبیاء و شهداء هم حاضر میشوند. ملائکه هم جزو شهدا هستند، زیرا آنان به درک درستی از کائنات و خلقت رسیده اند.

بعد از رای و نظر غلط و بی موقع و بیجا در زندگی؛ دچار بصیرت اشتباه میشویم. به همین خاطر خدا میفرماید که : قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ   - وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ

بصیرت اشتباه را باید استفاده نکرد. به همین خاطر خدا از فعل یَغُضُّوا (فرونهادن- استفاده نکردن) استفاده می فرماید. مشرکان، مومنانی که بصیرت آنانرا قبول نداشتند را سفهاء می نامیدند.

مثلا تعدادی از بصیرتهای اشتباه در مورد زندگی که براثر رای و نظر بیجا در افراد بوجود میاید.

  1. کسی که در این جهان پول زیاد نداشته باشد، بدبخت است و کسی تحویلت نمی گیرد!
  2. هر مشکلی با پول حل میشود!
  3. باید رشوه بدهید تا کارت راه بیفتد!

بصیرتهای غلط مانع از رسیدن افراد به مرحله شهود میشود. البته شیطان هم همین را میخواهد. بصیرت غلط یک خطاست که میتواند رفع شود. یک سری گزاره ها و  روان بنه ها در زندگی ما هستند که باید بر معیار درست بنا شوند، زیرا این گزاره ها اساس تفکرات بَعدی و در نتیجه بصیرت ما را تشکیل میدهند.

به یک نمونه بصیرت غلط افراد که  در سوره قصص آیه 79 اشاره شده است، توجه کنید: روزی قارون همراه با امکانات و اموال فراوان به میان مردم آمد. کسانی که زندگی پست این دنیا را انتخاب کرده بودند ، گفتند : " ای کاش ما هم چنین امکانات و اموالی داشتیم. ای کاش ما هم صاحب چنین زیورآلات و چنین اسبهایی بودیم. واقعا قارون فرد خوشبختی است. او بهترین امکانات را دارد. به این می گویند زندگی ."

این بصیرت افرادی بود که قارون را با اموال و امکانات فراوانش دیدند. اما بعد از مدتی قارون به همراه اموال و زیورآلاتش در زمین فرورفت و نابود شد. اموالش نتوانست او را نجات دهد. خدمه او نتوانستند برای او کاری کنند. بعد از این حادثه کسانی که چند روز پیش به مال و اموال قارون حسرت می بردند و آرزوی داشتن آن را داشتند ، بعد از دیدن این حادثه تنبیه شدند و توبه کردند

کسانی که روز پیش به او حسرت می ‌بردند، گفتند: "اکنون می ‌فهمیم که فقط خداست که به هر یک از بندگانش که برگزیند، روزی می ‌دهد و یا دریغ می ‌دارد. اگر به خاطر موهبت خدا نسبت به ما نبود، او باعث می ‌شد که زمین ما را هم ببلعد. حالا می ‌فهمیم که کافران هرگز موفق نمی ‌شوند."

 توبه نصوح از یک عمل غلط که خدا توصیه فرموده است یعنی بازگشت از بصیرت غلط و تصحیح بصیرت اشتباه. به همین خاطر کلمه نصوح در قرآن آمده است.

تکیه گاه فکری ما باید فقط خدا باشد(تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحًا)، به همین خاطر فقط او را وکیل خویش قرار دهیم و توبه و اعتراف وقتی مفید است که فقط برای خدا باشد. یعنی بصیرتی که خدا تعیین میکند را باید استفاده کنیم.

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحًا عَسَى رَبُّکُمْ أَنْ یُکَفِّرَ عَنْکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَیُدْخِلَکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ یَوْمَ لَا یُخْزِی اللَّهُ النَّبِیَّ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ یَسْعَى بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَبِأَیْمَانِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا وَاغْفِرْ لَنَا إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿۸﴾

اى کسانى که ایمان آورده‏ اید به درگاه خدا توبه‏ اى راستین کنید امید است که پروردگارتان بدیهایتان را از شما بزداید و شما را به باغهایى که از زیر [درختان] آن جویبارها روان است درآورد در آن روز خدا پیامبر [خود] و کسانى را که با او ایمان آورده بودند خوار نمى‏ گرداند نورشان از پیشاپیش آنان و سمت راستشان روان است مى‏ گویند پروردگارا نور ما را براى ما کامل گردان و بر ما ببخشاى که تو بر هر چیز توانایى (۸)

 

بصیرت به تنهایی کافی نیست و برای تاثیر گذاری مداوم و همیشگی روی فرد باید به شهود تبدیل شود. شما به آتش نزدیک نمیشوید زیرا شهود و یقین دارید که آتش سوزاننده است. آب تر میکند و شما در این مورد به مرحله شهود رسیده اید، زیرا بی بصیرت به آب نمی زنید. شهادت ایمان که اشهد ان لا اله الا الله است و فقط همین یک جمله است؛ از جمله مواردی است که افراد باید در آن به شهود برسند. هر حواسی در انسان با پرورش و بصیرت درست ، قله اش، نهایتا به شهود میرسد. ما در این دنیا وظیفه داریم که با حواس مادی خویش طوری بصیرت و بینش خویش را پرورش دهیم تا نفسمان را به مرحله شهود برسانیم. اگر فردی هزار ساعت از فواید سیگار و نیکوتین و یا مشروب الکلی برای شما بگوید؛  شهودی که در این مورد خاص در نفس شماست؛ نمی گذارد به سمت سیگار و مشروب الکلی بروید.

وقتی ما نمایشات غلط این دنیا را قبول می کنیم؛ یعنی بصیرتمان مشکل دارد. تنها راه نجات بشریت از دست شیطان این است که تلاش کنیم بصیرت و بینش خویش را براساس قرآن پرورش دهیم تا از دست بصیرت شیطانی نجات پیدا کنیم و باعث شویم نفسمان رشد کند و نفسمان را به سمت شهود سوق دهیم.

کسانی که در مراحل رای و نظر می مانند؛ دیدشان نسبت به وقایع دنیا با کسانی که در مرحله بصیرت و شهود هستند بسیار متفاوت است. مثلا فردی از بدست آوردن پول زیاد خوشحال میشود و اگر این فرد به این مادیات دل ببندد؛ خدا این روش را نمی پسندد (إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْفَرِحِینَ). اما اگر فرد از مرحله فرحین عبور کرده و خوشحالی خویش را به بصیرت و شهود تبدیل کرد؛ در آن صورت او فرد دانایی است. رای و نظر یک ورودی هستند برای بصیرت و شهود. اگر بصیرت صحیح باشد و نفس خواهان باشد براحتی میتوان از دست رای و نظرهای مضر خلاص شد. ثابت کرده اند که اگر فردی چهل شبانه روز سیگار نکشد، میتواند براحتی سیگار را ترک کند. بنابراین از آنجا که رای و نظر در سطح حواس کاملا مادی هستند ، میتوان با ترک کردن و محدود کردن آنان، از دست بصیرت های غلط خلاص شد. بهداشت روان، یعنی بصیرت درست را بدست آورید.  برای شیطان ، اصل کاری نفوذ در بصیرت افراد است. اخلاص بوسیله بصیرت و شهود ایجاد میشود. به همین خاطر خدای مهربان دستور میفرماید که زنان و مردان باید ابصار و بصیرتشان را حفظ کنند. : قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ   - وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ

زیرا بصیرت اشتباه ، افراد را در رای و نظر معتاد میکند و آنانرا به روش خویش وادار میکند. در روز قیامت ، چشم و پا و دستهای ما و جسم مادی ما که بوسیله آن رای و نظر انجام میشود و به نوعی تحت تاثیر و کنترل بصیرت هستند، علیه نفس ما شهادت میدهند و نفس ما را گناهکار و خطا کار معرفی میکنند.

البته در مراحلی از کار، نفس بسیار چموش و سرکش است و بصیرت ما نمیتواند او را قانع کند و به راه راست هدایت کند.در این حالت خدا نصیحتمان میکند تا نفسمان را بکشیم. کشتن نفس به معنای قتل جسد مادی نیست. بلکه کشتن نفس یعنی به اصل خویش برگشتن و دوباره رای و نظرها و بصیرتهای خویش را از اول بسازیم. به همین خاطر خدای مهربان برای بنی اسرائیل می فرماید:  فَتُوبُوا إِلَى بَارِئِکُمْ یعنی به سوی اصل خویش برگردید. این در واقع یعنی رِسِت کردن نفس.

 

وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ یَا قَوْمِ إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَکُمْ بِاتِّخَاذِکُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلَى بَارِئِکُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ عِنْدَ بَارِئِکُمْ فَتَابَ عَلَیْکُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ ﴿۵۴﴾

و چون موسى به قوم خود گفت اى قوم من شما با [به پرستش] گرفتن گوساله برخود ستم کردید پس به اصل خویش برگردید و نفستان را به از بین ببرید که این [کار] نزد آفریدگارتان براى شما بهتر است پس [خدا] توبه شما را پذیرفت که او توبه‏ پذیر مهربان است (۵۴)

 

ما از یک نفس و یک کالبد بشری تشکیل شده ایم. در حین خواب نفس از کالبد بشری جدا میشود. بنابراین نفس ما یک موجود از جنس غیرمادی است که باید بوسیله کالبد بشری ما تصحیح شود. رای و نظر و بصیرت برای همین است تا نفس را تصحیح کند و به مرحله شهید برساند.

یک نوع مار هست که در مواقع بحرانی و کمبود غذا خودش را از سمت دُمش میخورد و از مرگ خویش جلوگیری میکند. نفس هم موجودی بسیار هوشمند است که میتواند خودش ، خودش را بازسازی کند. ما در این دنیا هستیم تا نفس مان را شکل دهیم و شاکله خویش را تشکیل دهیم. فرزندان و مال و اموال و همسر بخاطر شکل دادن به نفس هستند و به همین خاطر، خدا آنان را فتنه می نامد. فتنه در عربی به معنای شکل دادن است. همانطور که آهن ذوب شده را به داس و چاقو و سایر ادوات تبدیل میکنند. زندگی این دنیا هم به نوعی شکل دادن به نفس است. اگر نفس سرکش شود یعنی درست شکل داده نشده است و خانه ای بی بنیاد است، باید از اول ویران شود و دوباره بازسازی شود. کشتن نفس، یعنی آلودگی های نفس برداشته شود. گناهی که بصیرت را تحت کنترل خویش در می آورد ، یک بصیرت فیک و مجازی برای ما درست میکند. بصیرت فیک ، نفس ما را آلوده و مسموم میکند. پس برای کشتن نفس ، باید بصیرت فیک را در وجود خویش پاک کنیم تا نفس ریست شود.

یکی سیگار میکشد و یا مشروب الکلی مینوشد؛ بصیرت غلطی در مورد وقایع دنیا دارد. البته بصیرت غلط را بهتر است شک و گمان بنامیم. زیرا بصیرت صحیح ، به نوعی یقین آور است. زیرا گاهی نفس میان بصیرتها، گزینشی عمل میکند. مثلا ممکن است که شما بیست دلیل برای یک فرد بیاورید که ثابت کند سیگار و قلیان مضر است. سی تی اسکن ریه ها، سرفه، تنفس ناکامل، و ... اما فرد در نهایتش میگوید که دیدی هیچیم نیست! و سرپایم! او فقط صرفا دلیل نَفَس کشیدن و زنده بودن را میان بیست دلیل محکم در مضرات قلیان و سیگار انتخاب کرده است. به این طریق نفس براحتی مثل آب خوردن بصیرت افراد را فریب میدهد و راه خودش را میرود. به همین خاطر نفس با خاصیت اماره، براحتی بصیرت را دور می زند.

این نکته خیلی مهم است که بدانیم چطوری در مقابل نفسی که منطق و بینش و بصیرت را قبول ندارد ، مقابله کنیم و آن را اصلاح کنیم. در این گونه نفسها، بصیرت به معنا تبدیل نشده است. یعنی فرد بینش درستی دارد ولی با قلبش آن را دریافت نکرده است (زیرا قلب یک کانورتر معنوی است). فرد نماز بجا نمی آورد و میگوید که نماز روی من بی تاثیر است و به همین خاطر ترک کردم! این فرد کانورترش مشکل دارد و نمیتواند معانی واقعی عبادات و کارها را متوجه شود.

فردی که بیست سال سیگار و قلیان می کشید؛ بعد از به مشکل برخوردن سلامتیش؛ پیش پزشک رفت. پزشکش به او گفت که اگر حتی یک سیگار دیگر بکشید؛ خواهید مرد! آن فرد حرف پزشک را جدی گرفته و از آن روز به بعد دیگر سیگار را ترک کرد. زیرا او قبلا تجربیاتش را بر بصیرتش ترجیح میداد ولی اکنون به بن بست خورده بود و عملا متوجه شد که اشتباه میکرده است و بنابراین بصیرتش را تصحیح کرد و نفسش را قانع کرد که دیگر قلیان و سیگار نکشد. البته او به قیمت بسیار گزافی توانست بوسیله بصیرتش ، نفسش را قانع کند که دست از امر غلط بردارد. بنابراین بصیرتهای غلط ، هزینه بردار هم هستند. بصیرت کاذب ؛ از نفس بر می خیزد و البته هیچوقت به یقین تبدیل نمیشود و بصیرت کاذب و غلط همیشه در ریب و شک و گمان می ماند و نمیتواند به مرحله شهود برسد. به همین خاطر در روز قیامت که این خطا از طرف نفس وجود ندارد؛ بصیرت انسان خیلی عالی کار میکند.

 

لَقَدْ کُنْتَ فِی غَفْلَةٍ مِنْ هَذَا فَکَشَفْنَا عَنْکَ غِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ ﴿۲۲﴾

[به او مى‏ گویند] واقعا که از این [حال] سخت در غفلت بودى و[لى] ما پرده‏ ات را [از جلوى چشمانت] برداشتیم و دیده‏ ات امروز تیز است (۲۲)

 

ممکن است که این سوال پیش آید که چرا آدمی با علم بر غلط بودن یک گناه، اما باز به انجام گناه ادامه میدهد؟ جواب خیلی ساده است. زیرا لذت آن گناه قبل از بصیرت نسبت به آن ، فرد را تحت تاثیر قرار داده است. تعدادی از پارمترهای پنهان که وارد بصیرت ما میشوند، از لذت انجام گناهان سرچشمه می گیرد. به همین خاطر ما نباید حتی نزدیک بعضی گناهان شویم زیرا در صورت نزدیک شدن به آن محدوده، بصیرت ما به اشتباه می افتد. مثلا خدا می فرماید :

 

وَلَا تَقْرَبُوا الزِّنَا إِنَّهُ کَانَ فَاحِشَةً وَسَاءَ سَبِیلًا ﴿۳۲﴾

و به زنا نزدیک مشوید چرا که آن همواره زشت و بد راهى است (۳۲)

 

بنابراین تعدادی از پارمترها که وارد بصیرت ما میشوند، از لذت انجام گناهان سرچشمه می گیرد و پنهان هستند و در ظاهر ما نمی بینیمش. یعنی بعضی گناهان مثل زنا، نباید به محدوده آن نزدیک شد؛ زیرا در صورت نزدیکی، بصیرت ما دچار اشتباه شده و خیلی راحت فریب میخورد. زیرا لذت ناشی از نزدیک شدن به این گناهان جزو پارامترهای وروی بصیرت ماست و بصیرت اشتباه را به ما تزریق میکند. تاکتیکهای شیطان براین اصل استوار است که بصیرت را به اشتباه بیندازد. اساسا فلسفه اصلی انجام گناه ، به هم ریختن بصیرت است و در نتیجه دچار بصیرت اشتباه شده و زندگی متفاوت میشود. مثلا کسی که در لجنزار است و فکر می کند لذت زندگی در همین لجنزار است، هیچ تمایلی برای بیرون آمدن از لجنزار نمی کند. زیرا بصیرت اشتباه باعث شده است که نفسش آلوده شود. این حادثه زمانی پیش میاید که فرد قبل از بصیرت صحیح نسبت به قضیه ای، از گناه لذت برده و در نتیجه نفس فریب تجربه غلط را میخورد. تجربه صحیح باعث میشود که نفس قانع شود تا گناه را انتخاب نکند. به همین خاطر خدا در مقابل گناه خطرناکی مثل زنا، ازدواج را نصیحت و توصیه فرموده است.

بعضی ها امور معنوی را ریاکاری میدانند، در حالیکه امور معنوی واقعی ریاکاری نیستند و اگر ریاکاری باشند، خودبخود به امر شیطانی بدل میشود. زیرا در این گونه افراد، امور معنوی از قلب به نفس وارد نشده اند و به همین خاطر تاثیری در پرهیزگاری نفس ندارند.

به همین خاطر خیلی مهم است که بچه ها را از همان اوایل بچگی ، صحیح تربیت کنیم تا دچار لذت قبل از بصیرت نشوند و در امور معنوی به مشکل برنخورند. یکی از وظایف پدر و مادرها، پرورش صحیح بچه هایشان است تا دچار بصیرت غلط نشوند و ارتباطشان را با عالم معنا از دست ندهند. بیشتر والدین سعی بر حذف خدا و بهشت و جهنم از قاموس بچه ها دارند. آنها سعی دارند بدون هیچگونه اشاره ای به خدا، قیامت، شیطان ، جهنم و بهشت؛ زندگی را برای بچه ها توضیح دهند و به این طریق بچه با یک بصیرت بسیار غلط و ناقص بزرگ میشود و براحتی طعمه بصیرتهای فیک میشود.

مثلا بعضی از والدین از همان اوائل بچگی، عباراتی همچون مال خودمه، مال منه، فقط من و ... را به بچه هایشان یاد میدهند و بصیرت آنان را به هم میریزند. یا اینکه والدین به بچه شان یاد میدهند که اگر کسی تو را زد، تو هم او را بزن!  به این طریق با منطقها و فلسفه های غلط، بصیرت بچه را از همان اوائل به هم میریزند و باعث میشوند که بعدا بچه دچار بصیرتهای غلط شده و در نتیجه نفسش را آلوده کند و فرد درستی در جامعه از آب در نمی آید.

آدم و حوا هم بوسیله بصیرت غلط از بهشت تبعید شدند. شیطان با وسوسه های خود، بصیرت غلطی نسبت به شجره ممنوعه به آن دو وسوسه کرد و آنان را فریب داد. ما هر گناهی که انجام دهیم؛ نفس خویش را آلوده می کنیم و وظیفه مان این است که نفسمان را از آلودگی پاک کنیم.

بعضی ها می گویند که بچه ها را بگذارید تا در همان تفکرات بچگی بمانند . البته این حرف فقط از نظر تفریحی درست است و گرنه باید از همان بچگی روی بصیرت بچه ها کار کرد و با روشهای بچگانه به آنان بصیرت و بینش صحیح در مورد زندگی را یاد داد. آلودگی نفس در بدو تولد برداشته میشود ولی ماهیت نفس برداشته نمیشود. وظیفه ما این است که این ماهیت را عوض کنیم. بنابراین بکاربردن کلمه معصومیت در مورد بچه ها اشتباه است. بچه ها نفسشان از آلودگی پاک است اما ماهیت نفس خویش را در همان اوائل بچگی بروز میدهند. مثلا  یک بچه ممکن است که در مورد هر چیزی بگوید مال منه! و یا خشن باشد و ... به همین خاطر ما موظفیم بچه هایمان را با بصیرتهای صحیح و قرآنی آشنا کنیم و با زبان بچگانه در حد توانایی درکشان، آنان را نصیحت کنیم. بچه ای که از همان اوائل بچگی، با مواد مخدر آشنا شده و لذت آنرا میچشد، دیگر خیلی سخت است که بصیرتش را تغییر دهید، زیرا مواد مخدر بصیرت او را تغییر داده است و بسیار مشکل است که از آن دست بکشد. بطوریکه با بصیرت فیک، حس گناه در ما از بین میرود و دیگر فرد عذاب وجدان هم ندارد.

ما بخاطر مشکل دار بودن نفس خویش، به این دنیا آمده ایم. بنابراین تمام انسانها نفسشان دارای مشکل است و برای رفع این مشکل به این جهان خاکی آمده اند. نفس انسان با توجه ماهیتش ، کلا خواهان است. حالا خواهان خیر یا شر. وظیفه بصیرت ماست که خیر را به او پیشنهاد دهد و البته در این بین، شیطان هم شر را پیشنهاد میدهد.

  • اسعد حسینی
۰۲
مهر
۰۱

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت بیست و چهارم)

جاودانگی در آتش (بخش دوم)

 

نجات از جهنم آنقدر مهم است که خدای حکیم مهربان، به سبک زیر از آن صحبت میکند و نجات از آتش جهنم را بزرگترین پیروزی برای تمام افراد میداند.

 

کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَإِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَأُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ ﴿۱۸۵﴾

هر جاندارى چشنده [طعم] مرگ است و همانا روز رستاخیز پاداشهایتان به طور کامل به شما داده مى ‏شود پس هر که را از آتش به دور دارند و در بهشت درآورند قطعا کامیاب شده است و زندگى دنیا جز مایه فریب نیست (۱۸۵)

 

در قسمت قبلی مقاله جاودانگی دوزخ؛ گفته شد که افراد وارد شده به جهنم برای همیشه در آنجا می مانند و هیچ وقت از آن خارج نمیشوند. در تورات در وصف جهنم نوشته شده است که جهنم جایی تاریک و تنگ و خوفناک است. در جهنم آسمان آبی نیست و کاملا تاریک مطلق است. مکان در جهنم به حدی تنگ است که افراد کنار هم، همدیگر را اذیت میکنند و یک لحظه هم آرامش ندارند. در قرآن هم ، به این مورد اشاره شده است که جهنم تا حد امکان پر میشود.

 

وَلَوْ شِئْنَا لَآتَیْنَا کُلَّ نَفْسٍ هُدَاهَا وَلَکِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّی لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ ﴿۱۳﴾

و اگر مى‏ خواستیم حتما به هر کسى [از روى جبر] هدایتش را مى‏ دادیم لیکن سخن من محقق گردیده که هر آینه جهنم را از همه جنیان و آدمیان پر خواهم کرد (۱۳)

 

فَذُوقُوا بِمَا نَسِیتُمْ لِقَاءَ یَوْمِکُمْ هَذَا إِنَّا نَسِینَاکُمْ وَذُوقُوا عَذَابَ الْخُلْدِ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿۱۴﴾

پس به [سزاى] آنکه دیدار این روزتان را از یاد بردید [عذاب را] بچشید ما [نیز] فراموشتان کردیم و به [سزاى] آنچه انجام مى‏ دادید عذاب جاودان را بچشید (۱۴)

 

کلمه أَمْلَأَنَّ که در آیه آمده است؛ به این معناست که جهنم پر میشود و این دقیقا مطابق آیه تورات است که جهنم را جایی تنگ معرفی میکند. در آیه دیگری خدا می فرماید که ای جهنم آیا بازهم جا هست! جهنم در جواب می گوید که بله جا هست.

 

یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَتَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِیدٍ ﴿۳۰﴾

آن روز که [ما] به دوزخ مى‏ گوییم آیا پر شدى و مى‏ گوید آیا باز هم هست (۳۰)

 

از آیه فوق مشخص میشود که جهنم خودش را گسترده تر میکند که بیشتر جا گیرد و به همین خاطر قرآن هم بر آیه تورات مهر تصدیق می نهد. به فرموده قرآن، در جهنم سایه ها سه بعدی و زرد رنگ هستند. از آنجا که جهنم جایی تاریک است؛ پس آتش جهنم باید سیاه باشد و به فرموده قرآن، سایه آتش جهنم، زرد رنگ است؛ انگار سایه آتش جهنم، چیزی مثل آتش این دنیاست.

 

وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ ﴿۲۸﴾

آن روز واى بر تکذیب ‏کنندگان (۲۸)

 

انْطَلِقُوا إِلَى مَا کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ ﴿۲۹﴾

بروید به سوى همان چیزى که آن را تکذیب میکردید (۲۹)

 

انْطَلِقُوا إِلَى ظِلٍّ ذِی ثَلَاثِ شُعَبٍ ﴿۳۰﴾

بروید به سوى [آن] دود سه شاخه (۳۰)

 

لَا ظَلِیلٍ وَلَا یُغْنِی مِنَ اللَّهَبِ ﴿۳۱﴾

نه سایه‏ دار است و نه از شعله [آتش] حفاظت مى ‏کند (۳۱)

 

إِنَّهَا تَرْمِی بِشَرَرٍ کَالْقَصْرِ ﴿۳۲﴾

[دوزخ] چون کاخى [بلند] شراره مى‏ افکند (۳۲)

 

کَأَنَّهُ جِمَالَتٌ صُفْرٌ ﴿۳۳﴾

گویى طنابهایی ممتد زرد رنگند (۳۳)

 

آتش جهنم با آتش دنیا خیلی فرق دارد، فقط اسامی مشابه دارند. زمانی که موسی آتشی را از دور دید، گفت که نزد آتش میروم تا راهنمایی پیدا کنم و یا شعله ای از آن بیاورم تا گرم شویم و یا با آن غذا درست کنیم. اما آتش جهنم برخلاف آتش این دنیا، هیچ فایده ای برای مجرمین ندارد؛ یعنی برای آنان خاصیت مفید ندارد. آتش جهنم خاصیت روشن کنندگی ندارد و تاریکی مطلق حکمفرما است. اما سایه اش زرد رنگ است؛ یعنی یک نوع رنگ زرد زننده . یعنی سایه آتش جهنم؛ که به نوعی از یک سری فیلتر رد میشود؛ به چیزی شبیه آتش روی زمین تبدیل میشود. از همینجا مشخص میشود که چه آتش وحشتناکی در انتظار اهل جهنم است. به همین خاطر خدای عزیز حکیم دستور میدهد که خود و خانواده خویش را از آتش جهنم دور نگهدارید.

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ عَلَیْهَا مَلَائِکَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ ﴿۶﴾

اى کسانى که ایمان آورده‏ اید خودتان و کسانتان را از آتشى که سوخت آن مردم و سنگهاست‏ حفظ کنید بر آن [آتش] فرشتگانى خشن [و] سختگیر [گمارده شده] اند از آنچه خدا به آنان دستور داده سرپیچى نمى کنند و آنچه را که مامورند انجام مى‏ دهند (۶)

 

جمل در عربی به معنای فقط شتر نیست.

 (جَ مَ ) [ ع . ] (اِ. ) شتر.

(جُ مَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - ریسمان ضخیم . ۲ - طناب کشتی . ۳ - حساب حروف ابجد.

پس در آنجا که خدا می فرماید درهای آسمان برای جهنمیان باز نمیشود ، مگر اینکه طناب کشتی از سوراخ سوزن رد شود. منظورش شتر نیست، بلکه منظور طناب کشتی است. همچنین در آنجایی که میگوید جمالات صفر که درتعریف شراره های سایه در جهنم است؛ به معنای شراره هایی زرد رنگ مثل طناب دراز و ممتدند. طناب کشتی خیلی ضخیم است و هیچوقت از سوراخ سوزن خیاطی رد نمیشود.

 

دورترین نقطه از نور که اسفل السافلین یا همان هسته جهنم است. اما خدای حکیم عبارت حجرا محجورا را در مورد مجرمین بکار می برد.

 

یَوْمَ یَرَوْنَ الْمَلَائِکَةَ لَا بُشْرَى یَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِینَ وَیَقُولُونَ حِجْرًا مَحْجُورًا ﴿۲۲﴾

روزى که فرشتگان را ببینند آن روز براى گناهکاران بشارتى نیست و مى‏ گویند دور و ممنوع [آید از رحمت‏ خدا] (۲۲)

 

 حجرا محجورا یعنی لایه ای که بین دو چیز قرار دارد که نمی گذارد قاطی شوند. همانطور که در آیه دیگری در مورد دو دریای شور و شیرین عبارت حِجْرًا مَحْجُورًا  را بکار می برد.

 

وَهُوَ الَّذِی مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَهَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَجَعَلَ بَیْنَهُمَا بَرْزَخًا وَحِجْرًا مَحْجُورًا ﴿۵۳﴾

و اوست کسى که دو دریا را موج‏زنان به سوى هم روان کرد این یکى شیرین [و] گوارا و آن یکى شور [و] تلخ است و میان آن دو مانع و حریمى استوار قرار داد (۵۳)

 

 زیرا دو دریای شور و شیرین هیچوقت با هم قاطی نمیشوند بخاطر جرم و چگالی و سایر خصوصیات متفاوتشان. به همین دلیل هم بهشت و جهنم نمیتوانند قاطی شوند بخاطر خصوصیات متفاوتشان و کسی که وارد جهنم شود، خصوصیات جهنم را میگیرد و نمیتواند وارد بهشت شود. حتی اگر آنها را در معرض بهشت قرار دهید، قادر به استفاده از آن نیستند ، زیرا ماهیت وجودی بهشتیان و جهنمیان کاملا متفاوت است؛ مثل آب شور و شیرین که با هم ترکیب نمیشوند.

همانطور که بین دو دریای شیرین و شور، مانع استواری همچون چگالی ، جرم و سایر خواص وجود دارد و نمی گذارد که با هم ترکیب شوند. برای بهشتیان و جهنمیان هم همینطور است. جهنمیان طوری آفریده شده اند که ساختار وجودی و جسمی آنان با بهشتیان بسیار متفاوت است که اصلا نمی توانند باهم باشند و بنابراین این بهترین دلیل است که جهنمیان نمیتوانند هیچوقت وارد بهشت شوند.

این نظریه که جهنمیان از جهنم خارج میشوند و وارد بهشت میشوند؛ در قرآن نیست و اینها از خرافات گذشتگان گرفته شده است و شیطان برای بی اهمیت کردن جهنم نزد مردم رواج داده است. شما تصور کنید که مردم روی چی بحث میکنند! روی اینکه آیا بعد از جهنم، وارد بهشت میشوند؟! اصلا چرا ما باید طوری رفتار کنیم که وارد جهنم شویم. چرا اخطار مستقیم و مهم خدای مهربان را جدی نگرفته و دل به جاودانه نبودن جهنم خوش کنیم؟

 

 

  • اسعد حسینی
۰۱
مهر
۰۱

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت بیست و سوم)

خدا (بخش دوم)

 

 

انشتاین میگوید که بشر پس از آشنا شدن با فیزیک جدید همین قدر می تواند ادعا کند که با الفبای کتاب آفرینش آشنا شده است و نه بیشتر. از نظر بزرگترین دانشمند فیزیک جهان، علوم قرن حاضر فقط یک الفبا است. به قول دیگر ، بشر در دوران بچگی علمی به سر می برد.

یک طوفان جوی روی سیاره مشتری سیصد سال پیش شروع شده است و هنوز تمام نشده است؛ در حالیکه طوفانهای سیاره زمین حداکثر یک هفته طول میکشد. در سیاره زهره، اسید می بارد و هیچ سفینه ای بیشتر از یک ساعت نمی تواند دوام بیاورد. در بعضی سیاره های منظومه شمسی، هزاران سال پیش آتشفشان هایی شروع به فعالیت کرده اند و هنوز خاموش نشده اند، در حالیکه مدت فعالیت آتش فشان در روی زمین، محدود است. مشتری 1300 برابر زمین حجم دارد و هر دوازده سال یکبار دور خورشید می چرخد ولی هر روز در مشتری ده ساعت است. یعنی سرعت گردش مشتری دور خودش نسبت به حجمی که دارد بسیار زیاد است و تقریبا مثل فرفره دور خودش می چرخد.  یک فرد در زمین میتواند تا 5 برابر وزن خودش را بمدت کمی تحمل کند که در سیاره مشتری جاذبه بسیار بیشتر است و در این حالت بدن انسان له و خرد میشود. در سیارات دیگر نمیتوان ساخت و ساز کرد و به این راحتی ها نمیتوان آن را سرپا نگهداشت. جاذبه زیاد هر چیزی را فرو می ریزد. در سیارات دیگر منظومه شمسی، آب در دمای صد درجه نمی جوشد و در دمای صفر درجه یخ نمی بندد. بیشتر شهاب سنگهای سرگردان منظومه شمسی توسط سیاره مشتری جذب میشود و این یعنی سیاره مشتری خطرات برخورد شهاب سنگ ها به زمین را دفع میکند.

در بعضی نقاط زمین، گاهی دو خورشید مشاهده شده است. 

 

این پدیده بعلت نزدیک شدن سیاره مشتری به زمین و انعکاس نور خورشید بر آن رخ میدهد. در این تصویر ، جو سیاره مشتری طوری نور را بازتابش میدهد که انگار یک خورشید دیگر هم هست. اما همه میدانیم که بازتابش نور خورشید روی ماه سفید است و شبها زمین را زیاد روشن نمی کند. همین نکته خودش نعمت بزرگی است. تصور کنید که جنس خاک ماه طوری بود که نور زیادی را بازتابش میکرد؛ آنوقت شبها آرامش نداشتیم و محاسبات بشر به هم میخورد.

تمام این آیات و نشانه ها نشان میدهند که زمین بطرز عجیبی برای مناسب بودن زندگی انسان، کنترل میشود و شخصی سازی شده است. زلزله روی ماه و یا مریخ یک ساعت و نیم طول میکشد ولی روی زمین یک دقیقه طول میکشد. اگر روی زمین یک زلزله یک ساعت طول بکشد؛ کل آن منطقه را نابود میکند. ما تابحال فکر می کردیم؛ خدا میخواهد زمینیان را با عذاب کردن از بین ببرد. در حالیکه خدا با کنترل زمین لرزه و آتشفشان و دمای زمین و سایر پارامترها، میخواهد که هنوز زمین جای زندگی باشد و انسانها برای پرورش نفس خویش کاری انجام دهند.

سوال مهمی که بعضی مردم از خود می پرسند این است که پس چرا خدا مردم را به حال خود رها کرده است و برای آنها راهنمایی نمیفرستد و چرا خدا نمیخواهد که حق را از ناحق مشخص سازد؟ چرا خدا کاری انجام نمیدهد؟ کاری که همه را به راه راست به طور اجبار هدایت کند. مثلاً زمانی خدا برای بنی اسرائیل مرده را زنده کرد و به دست مسیح کور را شفا می داد اما چرا اکنون این ها نمانده است؟ چرا خدا کاری نمی کند که همه او را بشناسند و همه به خطای خویش پی ببرند؟

 نکته اینجاست که خدا به اجبار نمی خواهد مردم را به راه راست هدایت کند زیرا در اجبار، نفس رشد نمی کند. قوم صالح از صالح معجزه خواستند که شتری را از دل کوه بیرون آورد. اما آنان بعد از ظاهر شدن شتر، زیر معجزه زدند و در نتیجه نابود شدند. نشانه های مستقیم خدا در صورت رد شدن، منجر به نابودی افراد می شود. شاید از خود بپرسیم که  چرا خدا نسخه‌های اصلی انجیل و تورات را به مردم نشان نمی دهد تا بسیاری از مردم جهان از خرافات دست بردارند. زیرا خدا می خواهد زندگی مردم همچنان ادامه یابد و آزمایش آنان این طوری طراحی شده است. البته آن روز هم می آید و در روز قیامت هر چیزی برای مردم ثابت می شود. به همین خاطر مردم گیج و منگ میشوند و نمی توانند زندگی را ادامه دهند .

 

وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِیهِنَّ بَلْ أَتَیْنَاهُمْ بِذِکْرِهِمْ فَهُمْ عَنْ ذِکْرِهِمْ مُعْرِضُونَ ﴿۷۱﴾

و اگر حق از هوسهاى آنها پیروى میکرد قطعا آسمانها و زمین و هر که در آنهاست تباه مى ‏شد [نه] بلکه یادنامه‏ شان را به آنان داده‏ ایم ولى آنها از [پیروى] یادنامه خود رویگردانند (۷۱)

 

بر اساس آیه قرآن در سوره الرحمن، خدا عدالت و ترازو را در گستره آسمانها و زمین برقرار کرده است و البته بشر است که این عدالت و ترازو را به هم میزند و زده است.

 

الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ ﴿۵﴾خورشید و ماه بر حسابى [روان]اند (۵)

 

وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ یَسْجُدَانِ ﴿۶﴾و بوته و درخت چهره ‏سایانند (۶)

 

وَالسَّمَاءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِیزَانَ ﴿۷﴾و آسمان را برافراشت و ترازو را گذاشت (۷)

 

أَلَّا تَطْغَوْا فِی الْمِیزَانِ ﴿۸﴾تا مبادا از اندازه درگذرید (۸)

 

وَأَقِیمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلَا تُخْسِرُوا الْمِیزَانَ ﴿۹﴾و وزن را به انصاف برپا دارید و در سنجش مکاهید (۹)

 

دلیل واقعی فقر انسان به هم زدن این ترازو و خارج ساختن ترازو از اصل خودش است.  به شما قول می دهم اگر روزی خورشید و ماه، کنترل آن دست بشر می افتاد، استفاده از آن پولی می شد و سران کشورها برای  استفاده از نور خورشید و ماه ، پول می گرفتند و از دیگران باج میخواستند. بشر عدالت به روش خودش را بارها اجرا کرده است و آن را از حالت میزان خارج ساخته است . اما خدا عدالت را بطور میزان و صحیح برقرار کرده است و آن را در اختیار مردم گذاشته است(وَالسَّمَاءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِیزَانَ ). دلیل واقعی فقر و فلاکت انسان طغیان بر علیه عدالتی است که خدا برقرار کرده است. (أَلَّا تَطْغَوْا فِی الْمِیزَانِ )

 یک داعشی عدالت را در سربریدن و اعدام افراد مخالف خویش می‌داند و هر کسی به دید خویش عدالت را برقرار می کند و جالب است که این افراد انتظار دارند که خدا هم مثل  آنها رفتار کند! و حتی خیلی مواقع خودشان را در اجرای عدالت جای خدا می گذارند و به نام خدا این عدالت من در آوردی را اجرا میکنند. بشر به نام دین، بی عدالتی را اجرا میکند و اسمش را عدالت می گذارد.

بعضی ها دعا کردن را با دستور دادن اشتباهی گرفته اند مثلاً یکی عصبانی می شود و از خدا میخواهد که طرف مقابل را از بین ببرد. ولی باید بدانیم که این دعا نیست بلکه یک دستور است در حالی که خدا می فرماید دعا باید در حالت تضرع و پنهانی باشد دعایی که از صفات شیطانی مثل عصبانیت و خشم و ... برخیزد، قطعا حالت تضرع ندارد و نزد خدا ارزشی ندارد.

بشر قضاوت و عدالت را به روش خویش اجرا می کند. مثلاً داعش افرادی که نماز نمی خوانند را می کشد. به این طریق افرادی مثل داعش، خود را جای خدا قرار داده اند. کسانی که عدالت را در همین دنیا به روش خویش، بر خلاف دستور خدا انجام میدهند به آخرت ایمان ندارند؛ زیرا اگر به آخرت ایمان داشتند صبر میکردند تا خدا آن را اجرا کند. آنها به نوعی صحنه قیامت را زود زود بازسازی می کنند. مثلاً کسی مثل خلخالی افراد را می کشت و میگفت اگر فرد خوب باشد به بهشت میرود و اگر هم بد باشد به جهنم میرود! این طرز گفتار نشان از عدم ایمان طرف مقابل به آخرت دارد زیرا وظیفه انسان اجرای داوری در مقابل ایمان افراد نیست؛ بلکه این کار، فقط کار خداست.

فرصتی که خدا در روی کره زمین برای زندگی به افراد داده است را فقط خدا خودش می تواند بگیرد و گرفتن این زندگی فقط حق خود خداست. در قرآن قسط به معنای قضاوت های دنیایی است. داعش و طالبان و سایر گروه های افراطی قضاوت و عدالت را حق خودشان می دانند به این طریق آنها می خواهند در این مسیر جای خدا را بگیرند. در قسمتهای قبلی عرض شد که در عرفان مجوسی و مجیکال یوگی ها و صوفی ها می خواستند بعضی صفات خدا را پیدا کنند و به آن صفات دست یابند.  داعش و طالبان و سایر گروههای افراطی هم چنین ایده ای را در سر دارند و این همان عرفان مجوسی است که طالبان و داعش اجرا میکنند. زمانی که افراد در مقابل دستورات خدا طغیان میکنند از قسط و عدل بیرون می آیند. خدا خودش جان را به ما داده است و فقط او هم حق دارد جان را بگیرد و جان افراد فقط دست خداست. خدا فقط در یک مورد جان گرفتن افراد را مجاز دانسته است و آن هم قصاص در مقابل جان و یا در جنگها. با این حال خدا در مقابل گرفتن جان، بخشش قاتل را پیشنهاد میدهد. در عرفان مجوسی که طالبان و داعش و افراط گراها و حدیث گراها و صوفی ها و یوگی ها اجرا میکنند، رسیدن به صفات خدایی مورد هدف است و افراد خودشان را جای خدا قرار میدهند. خدای مهربان حکیم کشتن یک انسان بدون قصاص را مساوی با گرفتن جان تمام انسانها میداند و نجات جان یک انسان را مساوی با نجات جان کل انسانها میداند.

شیطان درون کاوی را برای قربانیان خود ترویج می‌کند.  اما خدا هفت آسمان آفریده که هر کدام از دیگری بسیار بزرگتر است و بندگان خود را به تحقیق و تفحص در آنها دعوت می کند. خدا افراد را دعوت نمی کند که سر در لاک خویش فرو برند. دنیای شیطانی که در اشعار و توهمات وسوسه میشود، بسیارمحدود و نا امید کننده است.

سرخپوستان و قبایل بومی در سراسر جهان هنوز بعضی مراسم شیطان پرستی دارند هیچ گونه پیشرفتی در زمینه علم و تکنولوژی نکرده اند زیرا شیطان با ترویج روش های خویش عملا آن مردم را از دستیابی به علم باز داشت. بشر بدون کمک وحی خدا هیچی نیست.

مارلون براندو میگوید که ترجیح میدهم روی موتورسیکلتم باشم و به خدا فکر کنم تا اینکه تو کلیسا باشم و به موتورسیکلتم فکر کنم. این حرف گرچه درست است ولی نشان از محیط نامناسب برای دین دارد. ما مجبور نیستیم در یک محیط نامناسب عبادت کنیم. خدا از مسجد ضرار صحبت میکند و آن را برای عبادت رد میکند. ما موظف و مجبور نیستیم دستورات دینی را از مراجع دینی بگیریم. خدا یک کتاب آسمانی بنام قرآن برای ما فرستاده است که راهنمای کسانی است که هدایت میخواهند. کسانی که هدایت نمیخواهند، به ظاهر از قرآن پیروی میکنند و البته عملا هیچوقت به قرآن مراجعه نمی کنند. انگار قرآن با یک زبان غیرقابل فهم برای آنان نازل شده است. خدا قرآن را نازل فرموده است؛آیا کسی بهتر از خدا میتواند مطلبی را برای بشر توضیح دهد. بعضی از مردم نماز بجا نمی آورند و میگویند که دین خراب شده است! کسی که مطلع باشد و مطمئن باشد دین رایج در جامعه خراب شده است، قادر به تشخیص دستورات غلط و صحیح از همدیگر است و باید راه درست را انتخاب کند. مغز انسان فوق پیشرفته است. شما یک نفر که بیست سال پیش یکبار دیده ای، را باز هم تشخیص میدهید. آلگوریتم تشخیص چهره مغز ما فوق العاده است که هنوز هوش مصنوعی به آن نرسیده است. مغزی که این قدر پیشرفته است، براحتی میتواند جملات و کلمات خدا را متوجه شود. خدا ما را آفریده است و به آلگوریتم مغز ما هم کاملا واقف است و او بهتر از هرکسی میداند که نقطه قوت انسانها چیست و بنابراین جملاتی که خدا برای راهنمایی ما میفرستد، کاملا حساب شده و در حد توانایی فهم ماست. خدا قرآن را آسان نازل فرموده است و در حد توانایی مغز ما ، صحبت نموده است.

 
 

  • اسعد حسینی
۱۶
شهریور
۰۱

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت بیست و دوم)

احساسات کاذب

 

خطای احساسات و یا احساسات کاذب مهمترین حربه شیطان در جهت فریب دادن قربانیان است. مثلا کسی که شیفته قمار میشود و در قمار شرکت میکند؛ بعد از باخت؛ احساسات او جریحه دار شده و بنابراین این فرد دوباره میخواهد از طریق همان قمار پول از دست رفته را بدست آورد.

 

إِنَّمَا یُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ فِی الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ وَیَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَعَنِ الصَّلَاةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ ﴿۹۱﴾

همانا شیطان مى‏ خواهد با شراب و قمار میان شما دشمنى و کینه ایجاد کند و شما را از یاد خدا و از نماز باز دارد پس آیا شما دست برمى دارید (۹۱)

 

 تمام کسانی که در قمار می بازند، هیچوقت تلاش نکرده اند که پول از دست رفته را از طریق کار و فعالیت دیگری بدست آورند. زیرا آنان با انجام قمار در احساساتی کاذب می افتند و از نظر آنان تنها راه بدست آوردن اموالِ باخته، فقط همان قمار است. یعنی در قمار ،  احساسات کاذب و شیطانی هستند که برای فرد تصمیم می گیرند و به همین خاطر ، افراد قمار باز، شکست در قمار را به معنای شکست واقعی خود میدانند و آن را بسیار جدی می گیرند. تا وقتی که پول از دست داده را بدست نیاورند، دست از قمار بر نمی دارند و در بیشتر مواقع ، همه چیز را می بازند. باید توجه شود که باختن در قمار برای یک فرد قمارباز، به معنای شکست واقعی است. به همین خاطر کینه و دشمنی و دَبِه در آوردن از خصوصیات قمار است. در واقع به نوعی خطای احساسات پیش می آید و احساسات شیطانی جای احساسات واقعی و خدادادی را می گیرد. به این طریق شیطان بسیار مکارانه، احساسات کاذب خویش را جای احساسات واقعی برای افراد جا میزند.

پیش آمده است که یک قمار باز ، ادامه قمار را بر نجات جان بچه بیمارش ترجیح داده است. قمار و مشروبات و سایر مسکرات و مخدرات اولویت ها را از انسان می گیرند و باعث میشوند که انسان کارهای غیر منطقی بکند. حتی کسانی که قمار میکنند، درحین قمار ، در موقع شانس نیاوردن؛ مدام خدا را مقصر میدانند و از بد شانسی خود گله مندند و بطرز عجیبی خدا را ناسپاسی میکنند و خدا را همراه خویش نمیدانند و حتی با خدا قهر میکنند! این طرز نگرش یک قمار باز و یا مست ، بطرز عجیبی روی روان او تاثیر گذاشته و در نهایت حسن ظن او نسبت به خدا از بین میرود. شیطان هم دقیقا همین را میخواهد. مهمترین حربه شیطان برای اجبار افراد به کارها، از بین بردن حسن ظن نسبت به خدای عالمیان است.

هیجان کاذب و امید کاذب نشان از احساسات کاذبی دارد که فرد را احاطه کرده است. مثلا یکی در اتوموبیلش تصادف کرده و تقاضای کمک میکند و دیگران بجای کمک، از او فیلم میگیرند و در فضای مجازی پخش میکنند تا هیجان برای فالوئرهای خود درست کنند. از نظر آنان، هیجان کاذب ناشی از فیلم گرفتن و اقدام بعدی یعنی پخش آن در فضای مجازی، مهمتر از کمک کردن به دیگران است. در اینجا فرق بین احساسات کاذب و واقعی را متوجه میشویم. امور عادی در زندگی، اهمیت و اولویت خویش را از دست میدهند. کمک کردن و یاری رساندن به دیگران، احساسات واقعی هستند که باعث رشد نفس خواهند شد و حس هیجان انسان را ارضا میکنند. اما هیجانات کاذب ، افراد را مست میکنند و آنان را از واقعیتها دور میکنند و ارضا کننده نیستند.

دنبال کنندگان کانال در فضای مجازی هم با دیدن فیلم ، فکر میکنند که حس کمک رسانی آنان هم ارضا شده است و به این طریق همگی و دسته جمعی فریب میخورند. البته فرد اگر در واقعیت با فالوئرهایش روبرو شود، متوجه خواهد شد که یک دنیا اختلاف است بین او و فالوئرهایش. در حالیکه آن فرد پیش خود فکر میکند که فالوئرهایش برایش می میرند، ولی در واقع اینطوری نیست. به این طریق فرد در توهمات فرو رفته و حس غرور و تکبر به او دست میدهد. به این طریق احساسات کاذب نتیجه ای جز بدست آوردن صفات شیطانی ندارد.

به قطع یقین؛ تمام گناهها ناشی از احساسات کاذب هستند. احساسات کاذب اعتیاد آور است و مدام باید تکرار شوند. بطوریکه افراد روزانه دهها فیلم در فضای مجازی می بینند ولی باز هم برای آنها کافی نیست؛ به حدی که تا نیمه های شب مشغول دیدن این فیلمها هستند.

احساسات کاذب، خیلی خطرناک هستند. مثلا افراد برای اینکه به بقیه نشان دهند که مثل سلفی ها و اخباری ها، افراد خشک مقدس نیستند، دچار افراط شده و اصل مطالب را منکر میشوند. آنان همه گروهها و حزبها و تفکرات را درست می پندارند و پیش خود فکر میکنند همه راهها به خدا ختم میشود. به قول معروف از هول حلیم در دیگ می افتند؛ برای اینکه راه خودش را از راه سلفی گری جدا کند، هر عقیده ای را صحیح میداند و حتی میگوید که: خدا در همه ما هست و اصلا لزومی ندارد که دنبال خدا بگردی و در راه او تلاش کنید؛ بلکه خدا در وجود همه نهفته است!  البته همه میدانیم که این همان عقیده وحدت وجود است که شیطان مردم را به سمت آن جذب میکند. بنابراین گروههای تندرو و پیرو حدیث و سنت بهترین ابزار برای کشاندن مردم به سمت عقیده وحدت وجود هستند.

یا حتی در کشورهای خارجی ، برای اینکه افراد به دیگران نشان دهند که پیرو گفته های کشیشان نیستند و بلکه افراد لائیکی هستند؛ در کارناوالهای همجنسگرایان شرکت کرده و از آنان دفاع میکنند؛ بدون آنکه خود جزو آن گروهها باشند! شیطان از راه افراط و تفریط ، دین اصلی را خراب کرده و بعد مردم را به سمت و سوی ایدئولوژی های خود سوق میدهد.

به خاطر مهجور گذاشته شدن قرآن و سایر کتب آسمانی، حس خداجویی افراد ارضا نشده و در نتیجه دنبال عرفان مجوسی کشیده میشوند. مولوی مثالی را در کتاب شعرش ذکر میکند که تعدادی افراد یک نوع میوه را هرکدام به روش و زبان خود صدا میزنند. در داستان شعر، یک پیام کاملا شیطانی نهفته است. به همین خاطر اشعار مهمترین روش شیطان برای مقابله با پیام خداست.

 

چار کس را داد مردی یک درم

آن یکی گفت این بانگوری دهم

آن یکی دیگر عرب بد گفت لا

من عنب خواهم نه انگور ای دغا

آن یکی ترکی بد و گفت این بنم

من نمی‌خواهم عنب خواهم ازم

آن یکی رومی بگفت این قیل را

ترک کن خواهیم استافیل را

در تنازع آن نفر جنگی شدند

که ز سر نامها غافل بدند

مشت بر هم می‌زدند از ابلهی

پر بدند از جهل و از دانش تهی

 

گرچه این داستان در ظاهر، میخواهد بگوید که هرکسی حق را به شیوه خودش بیان میکند؛ اما هدف اصلی داستان بی تفاوت کردن افراد در مقابل ایدئولوژی هاست. مفاهیمی که از طریق شعر بر افراد تلقین میشود کاملا شیطانی هستند و میخواهند افراد را به سمت و سوی خلسگی ببرند. در حالیکه ما در این دنیا باید سمت و سوی خویش را کامل مشخص کنیم و در آن سمت و سوی، استقامت به خرج دهیم.

 

إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ ﴿۳۰﴾

در حقیقت کسانى که گفتند پروردگار ما خداست‏ سپس ایستادگى کردند فرشتگان بر آنان فرود مى ‏آیند [و مى‏ گویند] هان بیم مدارید و غمین مباشید و به بهشتى که وعده یافته بودید شاد باشید (۳۰)

 

در یک داستان دیگر، مولوی ، داستانی از یک شبان و موسی را نقل کرده است که اصلا واقعیت ندارد و در هیچ کتاب آسمانی اثری از آن نیست.

 

دید موسی یک شبانی را براه

کو همی‌گفت ای گزیننده اله

تو کجایی تا شوم من چاکرت

چارقت دوزم کنم شانه سرت

جامه‌ات شویم شپشهاات کشم

شیر پیشت آورم ای محتشم

دستکت بوسم بمالم پایکت

وقت خواب آید بروبم جایکت

ای فدای تو همه بزهای من

ای بیادت هیهی و هیهای من

این نمط بیهوده می‌گفت آن شبان

گفت موسی با کی است این ای فلان

گفت با آنکس که ما را آفرید

این زمین و چرخ ازو آمد پدید

گفت موسی های بس مدبر شدی

خود مسلمان ناشده کافر شدی

این چه ژاژست این چه کفرست و فشار

پنبه‌ای اندر دهان خود فشار

گند کفر تو جهان را گنده کرد

 

مولوی در این داستان میخواهد بگوید که افراد میتوانند به هر صورتی خدا را بخوانند و هر تصوری میتوانند در مورد خدا داشته باشند.  در حالیکه مشکل اصلی بشریت همین است که باید خدا را به درستی شناخت. برخلاف باور عموم ، همه راهها به خدا ختم نمیشود، بلکه بیشتر راهها از خدا دور میشود. در ادامه داستان، مولوی ، از زبان خدا ! ، موسی را مورد عتاب قرار داده است که چرا شبان را نگران کرده است و باید موسی کاری به کار او نمیداشت! این تفکر در شعر مولوی درست برخلاف پیام خداست. شعر می گوید باید برای کدرنشدن خاطر کسی از گفتن حق دست برداشت و افراد را راهنمایی نکرد. این شعر این را میخواهد بگوید. بی تفاوتی در مقابل حقایق.

 

کفر تو دیبای دین را ژنده کرد

چارق و پاتابه لایق مر تراست

آفتابی را چنینها کی رواست

گر نبندی زین سخن تو حلق را

آتشی آید بسوزد خلق را

آتشی گر نامدست این دود چیست

جان سیه گشته روان مردود چیست

گر همی‌دانی که یزدان داورست

ژاژ و گستاخی ترا چون باورست

دوستی بی‌خرد خود دشمنیست

حق تعالی زین چنین خدمت غنیست

با کی می‌گویی تو این با عم و خال

جسم و حاجت در صفات ذوالجلال

 

 

گاهی در جامعه، افراد از راهنمایی پیرزنان و پیرمردان دست بر میدارند؛ زیرا فکر میکنند که آنان را نباید دست زد ؛ تا با تفکرات خویش (هرچند غلط) بمیرند. درحالیکه اصلا این کار درستی نیست و انسانها برای این زنده اند زیرا که تا لحظات آخر عمرشان نیازمند راهنمایی هستند، هرچند تمام زندگیشان را زیرو رو کند؛ این بهتر است تا اینکه افراد وارد جهنم شوند.

یا حتی مولوی در شعر دیگری، سعی در خلط کردن مفاهیم خلقت خدا دارد و میخواهد که افراد نسبت به هر چیزی بی تفاوت باشند.

 

گر تو مردی را بخوانی فاطمه

گرچه یک جنس‌اند مرد و زن همه

قصد خون تو کند تا ممکنست

گرچه خوش‌خو و حلیم و ساکنست

فاطمه مدحست در حق زنان

مرد را گویی بود زخم سنان

دست و پا در حق ما استایش است

در حق پاکی حق آلایش است

 

این احساسات کاذب که برای افراد لذت بخش است و حتی به آن افتخار هم میکنند و این باعث میشود که افراد هر راهی را درست بدانند و هر طریقی را صحیح بدانند و فکر میکنند که تنها اخلاص در آن راه کافی است. در حالیکه خدا هر تلاشی را قبول ندارد.

 

الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا ﴿۱۰۴﴾

[آنان] کسانى‏ اند که کوشش‏شان در زندگى دنیا به هدر رفته و خود مى ‏پندارند که کار خوب انجام مى‏ دهند (۱۰۴)

 

  • اسعد حسینی
۰۹
مرداد
۰۱

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت بیست و یکم)

بدون حمایت خدا نمیتوان نجات یافت

 

یکی از حربه های مهم شیاطین جهت وارد کردن افراد در جادو این است که افراد را در کانالی می اندازند که مورد حمایت و توجه خدا قرار نگیرند. خدای مهربان زمانی که ما را آفرید، از روح خویش در ما دمید و این روح کمکی است از طرف خدا برای ما. ما جزئیات زیادی از روح نمی دانیم ولی روح و ملائکه در شب قدر برای کارهای مقرر شده به دنیای انسانها وارد و تنزل پیدا میکنند و امور خدای مهربان را به اجرا می گذارند.

 

تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَةُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ ﴿۴﴾

در آن [شب] فرشتگان با روح به فرمان پروردگارشان براى هر کارى [که مقرر شده است] فرود آیند (۴)

 

سَلَامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ ﴿۵﴾

[آن شب] تا دم صبح صلح و سلام است (۵)

 

از آنجا که ما به گفته خدا در قرآن، جزئیات زیادی از روح نمی دانیم؛ بهتر است که وارد جزئیات مبهم نشویم و فقط چیزهایی را ذکر کنیم که از طریق قرآن و کتب آسمانی به ما رسیده است.

 

وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَمَا أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا ﴿۸۵﴾

و در باره روح از تو مى ‏پرسند بگو روح از [سنخ] فرمان پروردگار من است و به شما از دانش جز اندکى داده نشده است (۸۵)

 

ما بدون کمک و حمایت خدا، مشکلات زیادی خواهیم داشت. خدا به همین خاطر لیست کارهایی که دوست دارد را فرموده است . لیست جملاتی در قرآن که در آن خدا اشاره فرموده است که حق تعالی این کارها و یا گروهها را دوست دارد. خدا محسنین، توابین، متطهرین، متوکلین، مقسطین،متقین، صابرین و مجاهدین در راه خدا را دوست دارد.

 

إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ 

إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ

إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ

إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ 

إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ 

وَاللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ 

انّ الله یحب المطهّرین

إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ 

 

و لیستی از آیات که در آن خدا اشاره فرموده است که حق تعالی این نوع امور را دوست ندارد. خدا فساد، معتدین، خائنین، کفور، کافرین، فرحین، مفسدین، مختال فخور، مسرفین، متکبرین و ظالمین را دوست ندارد.

 

وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ الْفَسَادَ

إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ 

إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ مَنْ کَانَ خَوَّانًا أَثِیمًا

إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْخَائِنِینَ  

إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ خَوَّانٍ کَفُورٍ

إِنَّهُ لَا یُحِبُّ الْکَافِرِینَ

إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْفَرِحِینَ  

إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ 

إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ 

إِنَّهُ لَا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ

إِنَّهُ لَا یُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرِینَ

لَا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَنْ ظُلِمَ 

وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ

 

وقتی خدای حکیم از دوست داشتن این امور صحبت می کند، یعنی خدا به افراد دارای این خصوصیات توجه میکند و سر گردنه ها و بزنگاهها، کمکشان میکند و دست آنان را می گیرد. اما وقتی خدای حکیم از دوست نداشتن یک سری امور صحبت می کند، یعنی خدا به افراد دارای این خصوصیات توجه نمیکند و در سر گردنه ها و بزنگاهها، کمکشان نمیکند و دست آنان را نمی گیرد. هر صفت خوبی که حب خدا را داشته باشد؛ مثل یک طناب است که ما را از افتادنها نگه میدارد. وقتی خدا می فرماید که:  إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ  و از طرف دیگر می فرماید که یوسف جزو محسنین بود. پس یوسف طناب محکمی را دارد که از افتادنش جلوگیری می کند.

 

وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَیْنَاهُ حُکْمًا وَعِلْمًا وَکَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ ﴿۲۲﴾

و چون به حد رشد رسید او را حکمت و دانش عطا کردیم و نیکوکاران را چنین پاداش مى‏ دهیم (۲۲)

 

به خاطر همین ریسمان محکم بود که سر بزنگاه زن عزیز مصر، یوسف منحرف نشد.

 

وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ کَذَلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ ﴿۲۴﴾

و در حقیقت [آن زن] آهنگ وى کرد و [یوسف نیز] اگر برهان پروردگارش را ندیده بود آهنگ او میکرد چنین [کردیم] تا بدى و زشتکارى را از او بازگردانیم چرا که او از بندگان مخلص ما بود (۲۴)

 

یعقوب صفات خوب زیادی داشت که خدا این صفات را دوست دارد. بنابراین خدا او را کمک کرد و یعقوب هیچوقت امیدش را از دست نداد.

 

یَا بَنِیَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ وَأَخِیهِ وَلَا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لَا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ ﴿۸۷﴾

اى پسران من بروید و از یوسف و برادرش جستجو کنید و از رحمت‏ خدا نومید مباشید زیرا جز گروه کافران کسى از رحمت‏ خدا نومید نمى ‏شود (۸۷)

 

ریسمان خدا صفاتی هستند که خدا آن صفات را دوست دارد و ما باید آن صفات را در خود پرورش دهیم و همچنین از صفاتی که خدا دوست ندارد، اجتناب کنیم. بعد از رعایت این نکات است که ما میتوانیم پشتیبانی خدا را داشته باشیم و خدا در آن حالت هوای ما را دارد.

 

وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا وَاذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَکُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْهَا کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ ﴿۱۰۳﴾

و همگى به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید و نعمت‏ خدا را بر خود یاد کنید آنگاه که دشمنان [یکدیگر] بودید پس میان دلهاى شما الفت انداخت تا به لطف او برادران هم شدید و بر کنار پرتگاه آتش بودید که شما را از آن رهانید این گونه خداوند نشانه‏ هاى خود را براى شما روشن مى ‏کند باشد که شما راه یابید (۱۰۳)

 

کسی که ظالم و مستکبر است و از این کارش توبه نکرده است، خدا هم او را دوست ندارد و در نتیجه به او توجه نمی کند و در مشکلات او را یاری نمی کند. اما کسی که صبور است و متقی است (وَاللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ  ؛ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ ) ، خدا آنان را همراهی میکند (وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ ؛ أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ). فرمولها خیلی ساده هستند و برای همه قابل درک و فهم هستند. اگر انسان بتواند چند صفت خوب از صفات بالا را در خودش تقویت کند و بر آنها مراقبت کند و با ریا و دروغ قاطی نکند؛ خدا در نقطه ضعفها هوایش را دارد.

روح خدا دقیقا اینهاست که در شب قدر نازل میشود و بطور نادیدنی افراد با صفات خوب را کمک میکند. اگر در کره زمین کمکهای خدا نباشد، ما نمیتوانیم زندگی کنیم و انسانها خیلی زود همدیگر را میخورند و نابود میکنند. در جهنم روح و کمکها و توجه های خدا وجود ندارد. به همین خاطر همه افراد همیشه دچار درد و عذابند.

 

به گفته قرآن؛ خدا محسنین، توابین، متطهرین، متوکلین، مقسطین،متقین، صابرین و مجاهدین در راه خدا را دوست دارد؛  اما فساد، معتدین، خائنین، کفور، کافرین، فرحین، مفسدین، مختال فخور، مسرفین، متکبرین و ظالمین را دوست ندارد. کسی که صفتهایی را که خدا آن صفات را دوست دارد،  داشته باشد و همزمان صفات بد که خدا دوست ندارد را هم داشته باشد؛ یعنی اینکه در صفات خوب دچار ریا شده است. مگر ممکن است که یکی جزو متطهرین و مقسطین باشد و در عین حال مسرفین و مفسدین هم باشد؛ در این حالت یک جای کار می لنگد. ریا و تظاهر میتواند در هرکدام از صفات خوب قاطی شود و آنان را ناخالص کند. به همین خاطر خدا میفرماید که مخلصین از دست شیطان در امانند. زیرا مخلصین صفات خوب را با بد قاطی نمی کنند.

 

قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ ﴿۸۲﴾

[شیطان] گفت پس به عزت تو سوگند که همگى را جدا از راه به در مى برم (۸۲)

 

إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ ﴿۸۳﴾

مگر آن بندگان پاکدل تو را (۸۳)

 

قَالَ فَالْحَقُّ وَالْحَقَّ أَقُولُ ﴿۸۴﴾

فرمود حق [از من] است و حق را مى‏ گویم (۸۴)

 

لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکَ وَمِمَّنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ ﴿۸۵﴾

هرآینه جهنم را از تو و از هر کس از آنان که تو را پیروى کند از همگی‏شان خواهم انباشت (۸۵)

 

بنابراین شیطان سعی دارد که افراد را جادو کرده و صفات خوب و بد را با هم قاطی کند و افراد را از حالت اخلاص خارج کند. زیرا در حالتی که افراد خلوصیت خویش را از دست دهند؛ خیلی راحت کمکها و توجهات خدا را از دست داده و در معرض تله و دامهای شیطان قرار می گیرند. وقتی در حیطه صفاتی که خدا دوست دارد قرار نگیری؛ قطعا در تیررس جادوی شیاطین قرار خواهید گرفت و حالت سومی وجود ندارد.

صفاتی که خدا دوست دارد و صفاتی که دوست ندارد را باید مد نظر داشته باشیم و در زندگی بر طبق این صفات بندگی کنیم. ما بنده ایم و محتاج خدا. بنابراین باید بنده خدا باشیم و نباید دنبال صفاتی بگردیم که مخصوص خداست. شیطان خیلی ها را در تاریخ منحرف کرد و آنان بجای تقویت صفات بندگی در خود؛ دنبال نیروها و صفات خدایی رفتند. مثلا آنان دنبال این رفتند که چطوری با دو پای خویش روی آب راه بروند! غافل از اینکه که خدا به ما نصیحت میکند که چطوری روی خشکی زمین راه برویم و طریقه راه رفتن روی زمین را به ما یاد میدهد.

 

وَلَا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَلَنْ تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولًا ﴿۳۷﴾

و در [روى] زمین به نخوت گام برمدار چرا که هرگز زمین را نمى‏ توانى شکافت و در بلندى به کوهها نمى‏ توانى رسید (۳۷)

 

شیطان مردم را دنبال نیروهای موهوم می فرستد و به آنان وعده رسیدن به صفات و نیروهای برتر میدهد. در حالی که خدا صفات بندگی را از ما میخواهد، خدا راه رفتن روی آب را از ما نمیخواهد. اما ما در عوض میتوانیم بوسیله پیشرفت علمی خویش، وسیله ای اختراع کنیم تا روی آب راه برود و کمکی برای رفاه بشر باشد.  افرادی که دنبال صفات خدایی میروند، در دام شیطان افتاده و جادو میشوند.

بنابراین کراماتی که از افراد در تاریخ نقل میشود؛ همچون راه رفتن روی آب و راه رفتن روی زغال و ... هیچکدام ارزشی ندارند و همگی در حالت خلسگی پیش می آمده است. کسی که روی زغال راه میرود و این را کرامتی برای خود بحساب می آورد؛ به نوعی با فروختن روان  خویش به شیطان، متاع بسیار بی ارزشی را بدست آورده است. واقعا راه رفتن روی زغال چه مشکلی از بشریت حل میکند؟

آیا بهتر نیست که بشر روی صفاتی همچون محسنین، متقین، توابین و ... کار کند تا مثل یک  شیطان نباشد و به این طریق محیطی لذت بخش و امن برای زندگی اطرافیان خویش فراهم سازد.

  • اسعد حسینی
۰۲
مرداد
۰۱

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

جادوی شیاطین (قسمت بیستم)

جاودانگی در آتش (بخش اول)

 

شیطان در میان مردم خیلی روی عدم جاودانگی در آتش جهنم اصرار میکند، زیرا شیطان میخواهد به این طریق وعده های خدا در مورد جهنم را کم رنگ کند و مردم را بی خیال جهنم کند. میخواهد طوری به مردم نشان دهد که آتش جهنم چند روزی است و بعد از آن وارد بهشت میشوند!

این طرز تفکر شیطانی در میان امتهای قدیم گسترش یافت و هنوز هم به طور گسترده رواج دارد. یهودیان معتقد هستند که به طور جاودانه در آتش جهنم نمی مانند و بعد از مدتی از آتش جهنم خارج شده و وارد بهشت میشوند! البته این طرز تفکر فقط مختص یهودیان نیست و هم اکنون تعداد زیادی از مسلمانان هم اینچنین تصور میکنند که بعد از گذراندن دورانی محدود در جهنم، وارد بهشت خواهند شد.

 

ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَیَّامًا مَعْدُودَاتٍ وَغَرَّهُمْ فِی دِینِهِمْ مَا کَانُوا یَفْتَرُونَ ﴿۲۴﴾

این بدان سبب بود که آنان [به پندار خود] گفتند هرگز آتش جز چند روزى به ما نخواهد رسید و برساخته ‏هایشان آنان را در دینشان فریفته کرده است (۲۴)

 

مثلا اسماعیلیه ها معتقدند که  گناهکاران ولایتمدار بالاخره روزی از جهنم خارج میشوند و اما گناهکارانی که به ولایت معتقد نیستند؛ جاوید و همیشه در جهنم می مانند! در میان سایر گروههای اسلامی هم این ایده تقریبا گسترش دارد. مثلا بعضی از آنها می گویند که مرتکب گناه کبیره در جهنم برای همیشه می ماند و کسانی که گناه کبیره مرتکب نشده اند، روزهای معدودی در جهنم مانده و نهایتا روزی از جهنم خارج میشوند. در میان مسیحیت هم، تعدادی معتقدند که جهنم مخالف جنبه رحمانیت خداست و به این طریق تعدادی از آنان منکر جاودانگی  جهنم هستند و معتقدند که جهنمیان بعد از عذاب ، برای همیشه نابود میشوند. بعد از مطالعه در این مورد متوجه خواهید شد که هر حزبی هم حزبی های خود را غیر جاوید در جهنم و بقیه را جاوید در جهنم میداند.

کسانی که کتاب آسمانی خود را قرآن میدانند، خوانده اند که خدا برای عذاب جهنم عبارت خالدین فیها ابدا را استفاده فرموده است ؛ ولی باز هم بر غیر جاوید بودن عذاب جهنم اعتقاد دارند.

 

إِلَّا طَرِیقَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا وَکَانَ ذَلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرًا ﴿۱۶۹﴾

مگر راه جهنم که همیشه در آن جاودانند و این [کار] براى خدا آسان است (۱۶۹)

 

بعضی ها مثل حلاج و ابن عربی که متوجه همیشگی بودن نار جهنم شده بوده اند، معتقد بودند که جهنمیان برای همیشه در جهنم می مانند؛ و در ادامه میگویند که اهل جهنم بعد از مدتی با آتش جهنم انس گرفته و به آن عادت میکنند! و از آن جا به بعد، جهنم برای آنان لذت بخش خواهد شد! در حالیکه اینها خیالاتی بیش نیست و خود را بوسیله این فلسفه های بی معنی فریب میدهند.

در زمان پیامبر، یهودیان معتقد بودند که آتش جهنم برای آنان جاویدان نیست . در آیات زیر هم به این موضوع اشاره شده است.

 

وَقَالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَیَّامًا مَعْدُودَةً قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللَّهِ عَهْدًا فَلَنْ یُخْلِفَ اللَّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ ﴿۸۰﴾

و گفتند جز روزهایى چند هرگز آتش به ما نخواهد رسید بگو مگر پیمانى از خدا گرفته اید که خدا پیمان خود را هرگز خلاف نخواهد کرد یا آنچه را نمیدانید به دروغ به خدا نسبت مى‏ دهید (۸۰)

 

بعضی ها سوال مهمی را مطرح میکنند و  میگویند که چرا یک فرد که چند گناه محدود انجام داده است؛ برای همیشه به جهنم برود؟ و در ادامه آنان این مورد را مخالف عدل خدا میدانند. خیلی جالب است که بعد از آیه  80 که ایده یهودیان را بیان میدارد، خدای مهربان بشر را راهنمایی فرموده است و جواب این سوال مهم را داده است. لطفا توجه کنید:

 

بَلَى مَنْ کَسَبَ سَیِّئَةً وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ فَأُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ﴿۸۱﴾

آرى کسى که بدى به دست آورد و گناهش او را در میان گیرد پس چنین کسانى اهل آتشند و در آن ماندگار خواهند بود (۸۱)

 

وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ﴿۸۲﴾

و کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده‏ اند آنان اهل بهشتند و در آن جاودان خواهند ماند (۸۲)

 

نکته موضوع در اینجاست که  کسانی وارد جهنم میشوند که خطاهای آنان، آنها را در این زندگی دنیوی احاطه کرده باشد. همانطور که آیه (مَنْ کَسَبَ سَیِّئَةً وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ فَأُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ) می فرماید که : کسى که بدى به دست آورد و گناهش او را احاطه کند پس چنین کسانى اهل آتشند و در آن ماندگار خواهند بود

با این وضع؛ کسانی که گناهانشان؛ محیط بر آنان نیست و بر آنان احاطه ندارد؛ اصلا وارد جهنم نمیشوند و خدا به آنان رحم میکند و در عوض وارد اعراف میشوند. در ادامه در مورد اعراف  صحبت میشود و توضیح داده میشود که اعراف کجاست. اعراف جایی بین بهشت و جهنم است و کسانی وارد آن میشوند که گناه کرده اند، اما گناهشان آنان را احاطه نکرده است. این افراد آنقدر نفس خویش را رشد نداده اند که مستقیم شایسته بهشت شوند، زیرا گناه هم انجام داده اند ولی به گناهان خویش اعتراف کرده اند و گناهان خویش را در همین دنیا شناخته اند؛ به همین خاطر خدا تا روز قیامت آنان را در جایی به نام اعراف نگه میدارد و البته در روز قیامت ، اعراف با بهشت زیرین یکی خواهد شد. خدا اعرافیان را وارد جهنم نمی کند و در لحظات آخر داوری وارد بهشت میکند. این رحمت خداست که شامل مردم میشود. جالب است که اعراف و اعتراف هم ریشه اند.

برای توضیح بیشتر با چند مثال توضیح داده میشود که چه کسی گناهانش بر او احاطه دارد. مثلا کسی که یک قتل انجام میدهد و تا آخر عمرش از این قتلش و انگیزه قتلش دفاع میکند و به گناهش اعتراف نمی کند؛ ثابت میکند که او به گناهش ایمان دارد و حتی ایدئولوژی زندگیش را بر اساس این گناه تنظیم کرده است. موسی یکی را کشت ولی بلافاصله توبه کرد و به اشتباه خویش هم اعتراف کرد. موسی از قتلی که انجام داده بود، کوچکترین دفاعی نکرد. او گفت:

 

وَدَخَلَ الْمَدِینَةَ عَلَى حِینِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِیهَا رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلَانِ هَذَا مِنْ شِیعَتِهِ وَهَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِی مِنْ شِیعَتِهِ عَلَى الَّذِی مِنْ عَدُوِّهِ فَوَکَزَهُ مُوسَى فَقَضَى عَلَیْهِ قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِینٌ ﴿۱۵﴾

و داخل شهر شد بى‏آنکه مردمش متوجه باشند پس دو مرد را با هم در زد و خورد یافت‏ یکى از پیروان او و دیگرى از دشمنانش [بود] آن کس که از پیروانش بود بر ضد کسى که دشمن وى بود از او یارى خواست پس موسى مشتى بدو زد و او را کشت گفت این کار شیطان است چرا که او دشمنى گمراه‏ کننده [و] آشکار است (۱۵)

 

قَالَ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی فَاغْفِرْ لِی فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ﴿۱۶﴾

گفت پروردگارا من بر خویشتن ستم کردم مرا ببخش پس خدا از او درگذشت که وى آمرزنده مهربان است (۱۶)

 

قَالَ رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیرًا لِلْمُجْرِمِینَ ﴿۱۷﴾

[موسى] گفت پروردگارا به پاس نعمتى که بر من ارزانى داشتى هرگز پشتیبان مجرمان نخواهم بود (۱۷)

 

البته موسی به خاطر این گناهش وارد اعراف نشده است، بلکه او وارد بهشت شده است، زیرا او بعدا نفس خویش را به اندازه کافی رشد داد.

با یک مثال دیگر توضیح داده میشود. کسی که براساس تعصب و غیرت جاهلی، دخترش و یا خواهرش و یا همسرش را میکشد و از این کارش دفاع هم میکند؛ این فرد این کشتن را حق خود میداند و این فرد تمام کارهای دیگرش را هم براساس این گناهش تنظیم کرده است و به یک ایدئولوژی ثابت برای او تبدیل میشود و در واقع این گناه اوست که به او امر و نهی میکند و او را احاطه کرده است. گاهی یک گناه مثل سرطان و خرچنگ به جان انسان چنگ می اندازد و در روان آدمی ریشه می دواند و فرد برای اثبات درست بودن گناه خویش، خیلی کارها میکند و به این طریق گناه بر او احاطه میکند و محیط میشود. یعنی دامنه گناه آنچنان در وجود او بزرگ میشود که جزء ثابت و لاینفک ایدئولوژی او میشود. به همین خاطر حتی یک گناه میتواند انسان را برای همیشه وارد جهنم کند.

صدام به بهانه تامین امنیت، ده ها هزار نفر را کشت و یا شیمیایی کرد و لحظات آخر عمرش هم دست از این اعمال و تفکرات برنداشت و به خود حق میداد و اصلا کارهای خودش را اشتباه نمیدانست و حتی لحظات آخر زندگیش، یک قرآن هم دستش گرفته بود! این چنین فردی جهنمی است و به چنین فردی شجاع گفته نمیشود. کسی که روی گناه اصرار ورزد، شجاع نیست، بلکه گناه او را احاطه کرده است و احاطه شدن توسط گناه با شجاع بودن خیلی متفاوت است. همچنان که افراد در جهنم اقرار میکنند که در دنیا شقاوت آنان بر آنها چیره گشته و این شقاوت آنها بود که آنان را احاطه کرده و کنترل میکرده است.

 

قَالُوا رَبَّنَا غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا وَکُنَّا قَوْمًا ضَالِّینَ ﴿۱۰۶﴾

مى‏ گویند پروردگارا شقاوت ما بر ما چیره شد و ما مردمى گمراه بودیم (۱۰۶)

 

رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَالِمُونَ ﴿۱۰۷﴾

پروردگارا ما را از اینجا بیرون بر پس اگر باز هم [به بدى] برگشتیم در آن صورت ستمگر خواهیم بود (۱۰۷)

 

کسی که مشروب الکلی مینوشد و یا مواد مخدر مصرف میکند و همواره معتقد است که مشروب و مواد مخدر آرامش دهنده است؛ و دست از این توهم بر نمیدارد؛ این چنین فردی به مشروب و مواد مخدر ایمان آورده است و بنابراین گناهش او را تحت کنترل خود آورده است و به این طریق چنین فردی جهنمی است. اما کسی که جاهلی کرده است و چند بار مشروب الکلی نوشیده و بعد توبه کرده است و گناه را کنار گذاشته است؛ خدا بخاطر این گناه او را به جهنم نمی اندازد. زیرا این فرد نگذاشت که گناهش او را احاطه کند. بنابراین سوال افرادی که فکر میکنند که افراد با گناه محدود نباید تا ابد در جهنم بمانند، بی مورد است و اینها به خیال خود، رحمشان و عدلشان از خدای عالمیان  بیشتر است. کسانی که این سوال را مطرح میکنند، اشتباهشان اینجاست که فکر میکنند افراد با گناههای محدود و عدم احاطه ای  به جهنم می روند؛ اما خدا اصلا این افراد را وارد جهنم نمی کند. خدا رحمش از همه بیشتر است و سناریوی خدا رحیمانه تر از هر سناریوی دیگری است.

بعضی ها جنبه رحیمیت خدا را درک نکرده و میگویند که رحمت خدا همه جا را فراگرفته است و بنابراین جاوید ماندن در جهنم توجیه ندارد.

 

وَاکْتُبْ لَنَا فِی هَذِهِ الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الْآخِرَةِ إِنَّا هُدْنَا إِلَیْکَ قَالَ عَذَابِی أُصِیبُ بِهِ مَنْ أَشَاءُ وَرَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ فَسَأَکْتُبُهَا لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَالَّذِینَ هُمْ بِآیَاتِنَا یُؤْمِنُونَ ﴿۱۵۶﴾

و براى ما در این دنیا نیکى مقرر فرما و در آخرت [نیز] زیرا که ما به سوى تو بازگشته‏ ایم فرمود عذاب خود را به هر کس بخواهم مى ‏رسانم و رحمتم همه چیز را فرا گرفته است و به زودى آن را براى کسانى که پرهیزگارى مى کنند و زکات مى‏ دهند و آنان که به آیات ما ایمان مى ‏آورند مقرر مى دارم (۱۵۶)

 

قطعا این حرف درست است که رحمت خدا همه جا را فراگرفته است و اگر این رحمت نبود؛ ما انسانها اکنون روی زمین نبودیم و خدا فرصت دیگری برای بخشیده شدن به ما نمیداد. اما خدا فقط رحمان و رحیم نیست، بلکه قاهر، قادر، عزیز ، حکیم، جبار هم هست. محدود کردن خدا به صفت رحمانیت؛ نوعی محدود کردن خداست و برای خدا شاخ و شانه کشیدن است. خدا خودش باید خودش را معرفی کند و نه ما. خدا علاوه بر صفت رحمان و رحیم؛ صفات دیگری هم دارد.

اگر گناه مجرمین را احاطه کند، دیگر روان و نفس آنان می گندد و نمیتوانند برای همیشه از جهنم خارج شوند. اگر یک میوه بگندد، دیگر میوه بشو نیست و مضر است.

 علاوه بر آن خدای مهربان، جن و انس را نوعی هیزم برای جهنم میداند. یعنی جهنمیان به نوعی سوخت جهنم هستند و پایه و بیس جهنم هستند و اصلا آتش جهنم بدون آنان بی معناست. بنابراین خارج شدن از جهنم امکان پذیر نیست. انگار خاصیت وجودیشان با خاصیت جهنم یکیست و فقط با از بین رفتن جهنم؛ آنان هم از بین میروند و خدای مهربان هم هیچوقت جهنم را از بین نمی برد.

 

إِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکَافِرِینَ ﴿۲۴﴾

پس اگر نکردید و هرگز نمى‏ توانید کرد از آن آتشى که سوختش مردمان و سنگها هستند و براى کافران آماده شده بپرهیزید (۲۴)

 

وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبًا ﴿۱۵﴾

ولى منحرفان هیزم جهنم خواهند بود (۱۵)

 

افراد در جهنم پشیمان هم میشوند ولی بیفایده است. زیرا پشیمانی در آخرت بیفایدست. پشیمانی در آخرت ، ماهیت واقعی نفسها را آشکار نمی کند. فرعون هم در لحظات غرق شدن؛ پشیمان شد ولی بیفایده بود. اگر فرعون از غرق شدن نجات می یافت، دوباره همان کارها را انجام میداد.

به فرموده خدای مهربان، کسانی که در جهنم به سر می برند، همانموقع به این دنیا برشان گردانی؛ دوباره همان ممنوعه ها را تکرار میکنند. این مورد بسیار عجیب است. خدا راستگوترین است و هیچوقت سخن افراطی نمی فرماید. یعنی پشیمانی در جهنم هم ، جهنمیان را درست نمی کند.

 

وَلَوْ تَرَى إِذْ وُقِفُوا عَلَى النَّارِ فَقَالُوا یَا لَیْتَنَا نُرَدُّ وَلَا نُکَذِّبَ بِآیَاتِ رَبِّنَا وَنَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ ﴿۲۷﴾

و اى کاش [منکران را] هنگامى که بر آتش عرضه مى ‏شوند مى‏ دیدى که مى‏ گویند کاش بازگردانده مى ‏شدیم و [دیگر] آیات پروردگارمان را تکذیب نمیکردیم و از مؤمنان مى ‏شدیم (۲۷)

 

بَلْ بَدَا لَهُمْ مَا کَانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَإِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ ﴿۲۸﴾

[ولى چنین نیست] بلکه آنچه را پیش از این نهان مى‏ داشتند براى آنان آشکار شده است و اگر هم بازگردانده شوند قطعا به آنچه از آن منع شده بودند برمى‏ گردند و آنان دروغگویند (۲۸)

 

وَقَالَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنَا کَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ کَمَا تَبَرَّءُوا مِنَّا کَذَلِکَ یُرِیهِمُ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَیْهِمْ وَمَا هُمْ بِخَارِجِینَ مِنَ النَّارِ ﴿۱۶۷﴾

و پیروان مى‏ گویند کاش براى ما بازگشتى بود تا همان گونه که [آنان] از ما بیزارى جستند [ما نیز] از آنان بیزارى مى ‏جستیم این گونه خداوند کارهایشان را که بر آنان مایه حسرتهاست به ایشان مى ‏نمایاند و از آتش بیرون‏ آمدنى نیستند (۱۶۷)

 

باید بدانیم که عذاب جهنم کسی را درست نمی کند یعنی افراد را شایسته رفتن به بهشت نمیسازد. ما فقط با پرورش نفس خویش میتوانیم شایسته رفتن به بهشت شویم. بنابراین بدون کار خیر که ناشی از ایمان ما باشد؛ نمیتوان وارد بهشت شد. زیرا فقط از این طریق نفس رشد میکند و میتواند به عالم بالاتر صعود کند.

 

هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلَائِکَةُ أَوْ یَأْتِیَ رَبُّکَ أَوْ یَأْتِیَ بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ لَا یَنْفَعُ نَفْسًا إِیمَانُهَا لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیْرًا قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ ﴿۱۵۸﴾

آیا جز این انتظار دارند که فرشتگان به سویشان بیایند یا پروردگارت بیاید یا پاره‏ اى از نشانه‏ هاى پروردگارت بیاید [اما] روزى که پاره‏ اى از نشانه‏ هاى پروردگارت [پدید] آید کسى که قبلا ایمان نیاورده یا خیرى در ایمان آوردن خود به دست نیاورده ایمان آوردنش سود نمى ‏بخشد بگو منتظر باشید که ما [هم] منتظریم (۱۵۸)

 

بنابراین کسانی که گناهانشان بر آنان احاطه ندارد و آنان در این دنیا به گناه خویش نزد خدای حکیم اعتراف میکنند؛ به جهنم نخواهند رفت و وارد جایی میشوند به اسم اعراف. این عده  از مردم نفسشان را همین قدر که از جهنم دور بمانند بزرگ کرده اند، ولی وسعت نفسشان در حدی نیست که بتوانند به بهشت وارد شوند. آنان گناه کرده اند ولی گناهانشان بر آنان احاطه نکرده است و آنان  در همین دنیا به گناه خویش اعتراف کرده اند. آنها نه در جهنم هستند، و نه در بهشت. آنان از خدا درخواست می کنند که ایشان را به بهشت زیرین راه دهد. خدا به ایشان رحم خواهد کرد، و در لحظات آخری اعراف را به بهشت زیرین پیوند خواهد داد و اعراف هم جزو بهشت زیرین خواهد شد.

 

وَبَیْنَهُمَا حِجَابٌ وَعَلَى الْأَعْرَافِ رِجَالٌ یَعْرِفُونَ کُلًّا بِسِیمَاهُمْ وَنَادَوْا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلَامٌ عَلَیْکُمْ لَمْ یَدْخُلُوهَا وَهُمْ یَطْمَعُونَ ﴿۴۶﴾

حایلی آندو را از هم جدا می کند، و اعراف (در میان مسلمانان برزخ نامیده میشود)  مملوّ از مردمی است که طرفین را از چهره هایشان می شناسند. آنها به بانگ بلند اهالی بهشت را صدا می زنند: « صلح بر شما.» آنها بخاطر خوش خیالیهای خود وارد بهشت نشدند.

 

وَإِذَا صُرِفَتْ أَبْصَارُهُمْ تِلْقَاءَ أَصْحَابِ النَّارِ قَالُوا رَبَّنَا لَا تَجْعَلْنَا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ ﴿۴۷﴾

هنگامیکه نگاهشان را بسوی ساکنان دوزخ می گردانند، خواهند گفت، « پروردگارا، ما را با این مردم ستمکار قرار مده».

 

وَنَادَى أَصْحَابُ الْأَعْرَافِ رِجَالًا یَعْرِفُونَهُمْ بِسِیمَاهُمْ قَالُوا مَا أَغْنَى عَنْکُمْ جَمْعُکُمْ وَمَا کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ ﴿۴۸﴾

اعرافیان مردمی را که از روی رخسارشان می شناسند صدا می زنند، و میگویند، « جمعیت گستردهٔ شما و تکبری که داشتید سودی برای شما نداشت.

 

أَهَؤُلَاءِ الَّذِینَ أَقْسَمْتُمْ لَا یَنَالُهُمُ اللَّهُ بِرَحْمَةٍ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لَا خَوْفٌ عَلَیْکُمْ وَلَا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ ﴿۴۹﴾

» آیا آنها همان افرادی نیستند که شما سوگند خوردید که هرگز مورد رحمت خدا قرار نخواهند گرفت؟» ) به اعرافیان( برزخیان) گفته خواهد شد، ( « به بهشت وارد شوید؛ شما بیم و اندوهی نخواهید داشت. »

 

وَنَادَى أَصْحَابُ النَّارِ أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِیضُوا عَلَیْنَا مِنَ الْمَاءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَى الْکَافِرِینَ ﴿۵۰﴾

اعرافیان به بانگ بلند بهشتیان را صدا می زنند: « بگذارید اندکی از آب شما، یا اندکی از آنچه را که خدا روزی شما قرار داده، برای ما فرو ریزد.» آنها خواهند گفت، «خدا آن چیزها را برای ناباوران حرام کرده است. »

 

این قسمت که بین بهشت و جهنم است؛ نامش اعراف است. یک سوره از قرآن به این اسم، نامگذاری شده است و مساله بسیار مهمی است که تابحال علمای مسلمان به این قضیه توجه نکرده اند. اعراف و اعتراف از یک ریشه اند و نشان از آن دارد که کسانی که به گناهانشان اعتراف میکنند و گناهانشان را در زندگی تکرار نمی کنند؛ وارد جهنم نمیشوند و بلکه وارد اعراف میشوند. خدای مهربان اعراف را جزو بهشت زیرین میکند و این افراد را وارد جهنم نمی کند.

در کتاب مقدس هم ، اعراف (purgatory) آمده است. از نظر کتاب مقدس تورات، اعراف مکانی بین‌ بهشت‌ و دوزخ‌ است که‌ به‌ انگلیسی آن‌ را پورگاتوری‌ می گویند که‌ به ‌معنای‌ پاک‌کننده‌ است‌. کسی که‌ گناهان نابخشودنی ندارد‌، در اعراف می‌ماند و او تا زمان‌ قیامت در آنجا به‌ سر می برد و در نهایت به بهشت خواهد رفت. از نظر آنان اعراف مکانی میان‌ بهشت‌ و جهنم است‌ که‌ ساکنان‌ آن‌  جهنمیان و بهشتیان  را می بینند و در این برهه پاک میشوند و در نهایت وارد بهشت میشوند. در قرون وسطی، مسیحیت به انحراف کشیده شده بود و در میان مسحیت ، مردم با پرداخت پول در روی زمین به کشیشها و کلیساها سعی در کم کردن زمان درنگشان در اعراف را داشتند! آنان به طور پیشفرض خود را بخشوده شده میدانستند و فکر میکردند که وارد جهنم نمیشوند و وارد اعراف میشوند.

در میان مسلمانان هم ، گاهی اصطلاح برزخ برای این قسمت بین بهشت و جهنم بکار میرود و همین مورد مشکلات زیادی برای آنان در معاد ایجاد کرده است، در حالیکه قرآن آن را اعراف می نامد و قرآن برهه زمانی توقف بعد از مرگ تا قیامت را برزخ مینامد و آن مکان را اعراف می نامد.

در میان یهودیت هم افرادی که گناهان سبک انجام داده باشند، وارد اعراف میشوند و در آنجا پاک شده و بعد در روز قیامت وارد بهشت میشوند.

بهتر است که طریقه ورود به قیامت را برای سه گروه مردمان از خود قرآن بفهمیم.

1- کسانی که شایسته جهنم هستند ، بعد از مرگ، در کابوس جهنم فرو میروند و وارد جایی به اسم اعراف نمیشوند و بلکه در روز آخرت، وارد جهنم خواهند شد. این مورد برای جهنمیان از آیه زیر اثبات میشود:

 

فَوَقَاهُ اللَّهُ سَیِّئَاتِ مَا مَکَرُوا وَحَاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذَابِ ﴿۴۵﴾

پس خدا او را از عواقب سوء آنچه نیرنگ میکردند حمایت فرمود و فرعونیان را عذاب سخت فرو گرفت (۴۵)

 

النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْهَا غُدُوًّا وَعَشِیًّا وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ ﴿۴۶﴾

[اینک هر] صبح و شام بر آتش عرضه مى ‏شوند (عرضه آتش بر آنان یک نوع کابوس است و یک نوع عذاب روحی است) و روزى که رستاخیز بر پا شود [فریاد مى ‏رسد که] فرعونیان را در سخت‏ ترین [انواع] عذاب درآورید (۴۶)

 

پس کسانی که شایسته جهنم هستند، بعد از مرگ، از نظر روانی، جهنم به آنان عرضه میشود و عذاب روحی روانی می بینند. عذاب جسمی در روز قیامت برای آنان شروع خواهد شد. پس جهنمیان بعد از مرگ، وارد اعراف نمیشوند؛ بلکه در برزخ زمانی مرگ تا برپایی روز داوری، به حالت مرگ جسمی و عذاب روحی روانی مبتلا میشوند؛ در زمان برپایی داوری، از نظر جسمی وارد جهنم میشوند.

2- و اما کسانی که شایسته بهشت هستند و نفس خویش را به اندازه کافی رشد داده اند و شایستگی ورود به بهشت را پیدا کرده اند، همان لحظه مرگ وارد بهشت میشوند.

3- اما گروه سومی و آخری که خدا آنان را اصحاب اعراف نامیده است، گناهان زیادی ندارند ولی نفس خویش را هم به اندازه کافی پرورش نداده اند و نمیتوانند فورا بعد از مرگ وارد بهشت شوند. آنان در این برهه زمانی از مرگشان تا قیامت، در اعراف می مانند. اعراف در نهایت به بهشت زیرین الحاق خواهد شد و خدا به آنان رحم خواهد کرد.

به طور خلاصه گفته شودکه در قرآن کلمه برزخ به معنای برهه زمانی مرگ تا برپایی روز داوری است و اسم یک مکان نیست. جهنمیان در این برهه زمانی که برزخ نامیده میشود، کابوس جهنم می بینند و از نظر روحی روانی عذاب می بینند و اما بهشتیان مستقیم بعد از مرگ وارد بهشت میشوند و این برهه زمانی برای آنان وجود ندارد. اما اصحاب اعراف در این برهه زمانی در اعراف می مانند و روز قیامت خدا تمام اعرافیان را می بخشد و اعراف به بهشت زیرین پیوند داده خواهد شد.

بنابراین کسانی که وارد جهنم میشوند؛ بدون استثناء همگی جاویدان در آنجا خواهند ماند و کسانی که گناه مرتکب شده اند ولی گناهانشان بر آنان احاطه ندارد؛ به فضل و کرم خدا وارد جهنم نمیشوند و بنابراین نجات آنان از جهنم اصلا مطرح نیست. واقعا آتش جهنم خوارکننده است و کسی که وارد جهنم شود؛ نه تنها تربیت و درست نمیشود، بلکه کاملا خوار میشود و اصلا شایستگی بهشت را نخواهد داشت.

 

أُولَئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ حَقًّا وَأَعْتَدْنَا لِلْکَافِرِینَ عَذَابًا مُهِینًا ﴿۱۵۱﴾

آنان در حقیقت کافرند و ما براى کافران عذابى خفت ‏آور آماده کرده‏ ایم (۱۵۱)

 

بعضی ها تفکرات خامی در مورد جهنم دارند، طوریکه فکر میکنند جهنم جای تفریح است. لطفا به اشعار و جملات زیر که در مورد جهنم است توجه کنید تا متوجه شوید که چقدر جاهلانه در مورد جهنم فکر میکنند:

بهاء الله در کتاب هفت وادی و چهار وادی در مورد دوزخ میگوید:

      

و عاشق را از هیچ چیز پروا نیست و از هیچ ضّری ضرر نه از نار سردش بینی و از دریا خشکش یابی

 نشان عاشق آن باشد که سردش بینی از دوزخ

نشان عارف آن باشد که خشکش بینی از دریا

عشق هستی قبول نکند و زندگی نخواهد حیوة در ممات بیند و عّزت از ذّلت جوید.

 

به این طریق بعضی ها، جهنم را دست کم گرفته اند و از آن ترسی ندارند و حاضرند برای رسیدن به عشق و دستیابی به آن، وارد آن شوند. این همان تفکر شیطان است که تمام مردم را بدبخت کرده است. در سایتهای دیگر یک سری جملات مربوط به آتش دوزخ گفته شده است که نشان از جدی گرفته نشدن آتش جهنم دارد. برای نمونه:

 

بهشت و جهنم همین دنیاست!

 

از جهنم هیچ واهمه ای ندارم، جهنم نمیتونه بیشتر از عشق مرا بسوزاند.!

 

عذاب نبودن توئه ، جهنم اداشو در میاره!

 

انتخاب کردن جهنم زیباست، بهشتی که به زور واردش شوی از جهنم بدتر است!

 

جهنم خردمندان، بهتر از بهشت احمقهاست!

 

تشنه ام تشنه آغوش تو حتی به گناه          

آتشی بر تنم انداز جهنم به درک...!

 

من نیازی ندارم که با تهدید جهنم با اخلاق باشم ....!

 

در جهنم هیچ مجازات دیگری وجود ندارد به جز اینکه دوباره و دوباره شروع کنی و اقداماتی که در طول زندگیت ناتمام گذاشتی را تمام کنی!

 

در آغوشش جهنم را خریدم هر چه بادا باد...!

 

دنیا بی تو از جهنم بدتر است!

 

صد رحمت به شیطان، جهنم رو به جون خرید ولی تظاهر به دوست داشتن آدم نکرد!

 

این جملات شعر گونه که منشاء شیطانی دارند؛ برای کم اهمیت جلوه دادن جهنم است. آنان هنوز نمیدانند که آتش جهنم یک خطر واقعی است. خدای مهربان می فرماید که جهنمیان ، نه زنده اند و نه مرده. این آیه واقعیت آتش جهنم را نشان میدهد.

 

الَّذِی یَصْلَى النَّارَ الْکُبْرَى ﴿۱۲﴾

همان کس که در آتشى بزرگ در آید (۱۲)

 

ثُمَّ لَا یَمُوتُ فِیهَا وَلَا یَحْیَى ﴿۱۳﴾

آنگاه نه در آن مى‏ میرد و نه زندگانى مى‏ یابد (۱۳)

 

واژه یحیی در آیه بالایی از ریشه حی است. در کره زمین وقتی کسی گرمش بشود؛ نا امید نمیشود؛ زیرا میداند که میتواند یک دوش بگیرد و یا وضو بگیرد و یا در هوای آزاد راه برود و مقداری از گرمایش کاهش پیدا کند. اما در جهنم؛ افراد میدانند که هر موقعیتی از موقعیت فعلی بدتر است؛ بنابراین بطور دهشتناکی، در جهنم نا امیدی و حسرت موج میزند. افراد از شدت ناامیدی به مرحله دق میرسند. توکل و امید در جهنم نیست. زیرا این صفات و خصوصیات مربوط به جایی است که خدا به آن توجه میکند. خدا به جهنمیان توجه نمی کند.

 

لَّا إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ ﴿۱۵﴾

زهى پندار که آنان در آن روز از پروردگارشان جدا خواهند بود (۱۵)

 

ثُمَّ إِنَّهُمْ لَصَالُو الْجَحِیمِ ﴿۱۶﴾

آنگاه به یقین آنان به جهنم درآیند (۱۶)

 

تمام مشکلات از همین نکته ناشی میشود که خدا به جهنمیان توجه نمی کند و حجابی بین خدا و آنان قرار گرفته است. دیگر روح خدایی در آنجا نیست. زیرا توکل و امید و بخشش و کل سایر صفات نیک از روح خدا ناشی میشوند. خدا در حین خلقت از روح خویش در ما دمیده است؛ در جهنم چنین چیزی نیست.

به فرموده قرآن، در جهنم سایه ها سه بعدی و زرد رنگ هستند.

 

وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ ﴿۲۸﴾

آن روز واى بر تکذیب ‏کنندگان (۲۸)

 

انْطَلِقُوا إِلَى مَا کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ ﴿۲۹﴾

بروید به سوى همان چیزى که آن را تکذیب میکردید (۲۹)

 

انْطَلِقُوا إِلَى ظِلٍّ ذِی ثَلَاثِ شُعَبٍ ﴿۳۰﴾

بروید به سوى [آن] دود سه شاخه (۳۰)

 

لَا ظَلِیلٍ وَلَا یُغْنِی مِنَ اللَّهَبِ ﴿۳۱﴾

نه سایه‏ دار است و نه از شعله [آتش] حفاظت مى ‏کند (۳۱)

 

إِنَّهَا تَرْمِی بِشَرَرٍ کَالْقَصْرِ ﴿۳۲﴾

[دوزخ] چون کاخى [بلند] شراره مى‏ افکند (۳۲)

 

کَأَنَّهُ جِمَالَتٌ صُفْرٌ ﴿۳۳﴾

گویى شترانى زرد رنگند (۳۳)

 

آتش جهنم با آتش دنیا خیلی فرق دارد، فقط اسامی مشابه دارند. زمانی که موسی آتشی را از دور دید، گفت که نزد آتش میروم تا راهنمایی پیدا کنم و یا شعله ای از آن بیاورم تا گرم شویم و یا با آن غذا درست کنیم. اما آتش جهنم برخلاف آتش این دنیا، هیچ فایده ای برای مجرمین ندارد؛ یعنی برای آنان خاصیت مفید ندارد. وجود آتش در زمین مستقل نیست ،زیرا آتش این دنیا فقط در صورت وجود اکسیژن بوجود میاید، اما در آخرت نیازی به آن نیست و آتش مستقل است. حتی نوری که از خود ساطع میکند، مفید نیست و به گفته قرآن، سایه هایی زرد و سه بعدی از خود تولید میکند که خوفناک است. به همین خاطر در تورات در وصف جهنم نوشته شده است که جهنم جایی تاریک و تنگ و خوفناک است. در جهنم آسمان آبی نیست و کاملا تاریک مطلق است. جا در جهنم به حدی تنگ است که افراد کنار هم، همدیگر را اذیت میکنند و یک لحظه هم آرامش اعصاب ندارند.

خدا میفرماید که نفسها در بهشت هر آنچه که اشتها کنند؛ برایشان فراهم است و در دسترسشان است. اما در جهنم هر آنچه که بخواهی ، نیست. تنها چیزی که هست، حسرت؛ غم ؛ اندوه، استرس، نا امیدی و ... است. در جهنم امید و توکل نیست و در نتیجه هر آنچه که برای رشد یک نفس لازم باشد؛ وجود ندارد. بنابراین جهنم جایی برای رشد نفسها نیست و اصلا افراد نمیتوانند در جهنم ذات خود را تغییر دهند. تمام مشکلاتی که در روی کره زمین است؛ اشدترین آنها در جهنم هست.

اعمال و عادات ناپسند مجرمین در جهنم باعث آزار و اذیت آنان میشود؛ عادات غلط در همین جهان هم ما را اذیت میکند. مثلا به یک مثال دنیایی توجه کنید؛ کسی که کمرو است؛ هر جا که میرود، اذیت میشود. هر چند کمرویی یک مشکل دنیوی است و قابل حل است. اما افرادی که وارد جهنم میشوند، صفاتهای زشت زیادی را با خود دارند از جمله، حسادت، طمع، کینه، دشنام، نفرت و ... تمام این صفات شیطانی در جهنم بسیار بزرگ میشوند و ماهیت اصلی آنان، فرد را احاطه کرده و محاصره میکند و بنابراین جهنمیان هرکدام گرفتار صفات ناپسندشان خواهند شد.

خدا برای ما در این جهان ستار العیوب است و خیلی کاستی های ما را میپوشاند و عیوب ما را از دیگران مخفی میدارد تا آبرویمان نرود و این بزرگترین فرصت است برای افراد تا دوباره به سمت خدا برگردند. اما در جهنم تمام صفات زشت افراد از روی چهره ی آنان پیداست و بنابراین هیچ کسی با بغل دستیش راحت نیست.

 

قَالَ ادْخُلُوا فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ فِی النَّارِ کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا حَتَّى إِذَا ادَّارَکُوا فِیهَا جَمِیعًا قَالَتْ أُخْرَاهُمْ لِأُولَاهُمْ رَبَّنَا هَؤُلَاءِ أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَابًا ضِعْفًا مِنَ النَّارِ قَالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَلَکِنْ لَا تَعْلَمُونَ ﴿۳۸﴾

مى‏ فرماید در میان امتهایى از جن و انس که پیش از شما بوده‏ اند داخل آتش شوید هر بار که امتى [در آتش] درآید همکیشان خود را لعنت کند تا وقتى که همگى در آن به هم پیوندند [آنگاه] پیروانشان در باره پیشوایانشان مى‏ گویند پروردگارا اینان ما را گمراه کردند پس دو برابر عذاب آتش به آنان بده [خدا] مى‏ فرماید براى هر کدام [عذاب] دو چندان است ولى شما نمیدانید (۳۸)

 

وَقَالَتْ أُولَاهُمْ لِأُخْرَاهُمْ فَمَا کَانَ لَکُمْ عَلَیْنَا مِنْ فَضْلٍ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ ﴿۳۹﴾

و پیشوایانشان به پیروانشان مى‏ گویند شما را بر ما امتیازى نیست پس به سزاى آنچه به دست مى ‏آوردید عذاب را بچشید (۳۹)

 

إِنَّ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَاسْتَکْبَرُوا عَنْهَا لَا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَلَا یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیَاطِ وَکَذَلِکَ نَجْزِی الْمُجْرِمِینَ ﴿۴۰﴾

در حقیقت کسانى که آیات ما را دروغ شمردند و از [پذیرفتن] آنها تکبر ورزیدند درهاى آسمان را برایشان نمى‏ گشایند و در بهشت درنمى ‏آیند مگر آنکه شتر در سوراخ سوزن داخل شود و بدینسان بزهکاران را کیفر مى‏ دهیم (۴۰)

 

لَهُمْ مِنْ جَهَنَّمَ مِهَادٌ وَمِنْ فَوْقِهِمْ غَوَاشٍ وَکَذَلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ ﴿۴۱﴾

براى آنان از جهنم بسترى و از بالایشان پوششهاست و این گونه بیدادگران را سزا مى‏ دهیم (۴۱)

 

بنابراین ایراد کسانی که میگویند سوختن افراد در جهنم برای همیشه با گناهان محدود و کوچک ، ناعادلانه است؛ اصلا جایی برای مطرح شدن ندارد زیرا این افراد گناهشان محیط بر آنان نیست و خدا به آنان رحم کرده و وارد جهنم نمیشوند، بلکه وارد اعراف میشوند. اعراف در آخرین لحظات روز داوری، با بهشت زیرین یکی خواهد شد و به این طریق خدا رحمش بسیار گسترده تر از کسانی است که این ایرادها را مطرح میکنند. اما متاسفانه بیشتر مردم، گناهان خویش را باور دارند و آنان را احاطه کرده است و به این طریق متاسفانه بیشتر مردم وارد جهنم میشوند.

 

لَوْ شِئْنَا لَآتَیْنَا کُلَّ نَفْسٍ هُدَاهَا وَلَکِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّی لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ ﴿۱۳﴾

و اگر مى‏ خواستیم حتما به هر کسى [از روى جبر] هدایتش را مى‏ دادیم لیکن سخن من محق ق گردیده که هر آینه جهنم را از همه جنیان و آدمیان خواهم آکند (۱۳)

 

فَذُوقُوا بِمَا نَسِیتُمْ لِقَاءَ یَوْمِکُمْ هَذَا إِنَّا نَسِینَاکُمْ وَذُوقُوا عَذَابَ الْخُلْدِ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿۱۴﴾

پس به [سزاى] آنکه دیدار این روزتان را از یاد بردید [عذاب را] بچشید ما [نیز] فراموشتان کردیم و به [سزاى] آنچه انجام مى‏ دادید عذاب جاودان را بچشید (۱۴)

 

 

  • اسعد حسینی
۲۲
تیر
۰۱

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت نوزدهم)

خدا (بخش 1)

 

وقتی از خدا حرف می زنیم؛ بیشتر مردم فکر میکنند که خدا ما را از بالا می بیند؛ ولی در واقع باید بیشتر دقت کنیم و بدانیم که خدا از درونی ترین حالات؛ ما را هم می بیند. او به هر آنچه ما می کنیم، بیناست و از همه چیز خبر دارد. برای درک موضوع می دانیم که هیچ برگی بدون اطلاع خدا از هیچ درختی نمی افتد. بیشتر مردم نمیخواهند روی این موضوع زیاد فکر کنند و حتی نمیخواهند روی موضوع خدا بحث کنند. زیرا یکی از جادوهای شیاطین این است که خدا در زندگی ها کمرنگ شود و حسن ظن نسبت به خدا از بین رود. بحث در مورد قدرت و توانایی خدا، به مذاق کسانی که در جادوی شیطان گیر افتاده اند ، زیاد خوشایند نیست.

 

هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ یَعْلَمُ مَا یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَمَا یَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا یَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَمَا یَعْرُجُ فِیهَا وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنْتُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ ﴿۴﴾

اوست آن کس که آسمانها و زمین را در شش هنگام آفرید آنگاه بر عرش استیلا یافت آنچه در زمین درآید و آنچه از آن برآید و آنچه در آن بالارود [همه را] مى‏ داند و هر کجا باشید او با شماست و خدا به هر چه مى ‏کنید بیناست (۴)

 

لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ ﴿۵﴾

فرمانروایى [مطلق] آسمانها و زمین از آن اوست و [جمله] کارها به سوى خدا بازگردانیده مى ‏شود (۵)

 

یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَیُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ وَهُوَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ﴿۶﴾

شب را در روز درمى ‏آورد و روز را [نیز] در شب درمى ‏آورد و او به راز دلها داناست (۶)

 

قبلا دانشمندان فکر میکردند که اتم کوچکترین ذره ماده است؛ اما جدیدا ثابت شده است که از اتم کوچکتر هم داریم. خدای توانا از تک تک این ذرات اطلاع دارد و کنترل آنها را در دستان خویش دارد.

 

قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَا تَأْتِینَا السَّاعَةُ قُلْ بَلَى وَرَبِّی لَتَأْتِیَنَّکُمْ عَالِمِ الْغَیْبِ لَا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِی السَّمَاوَاتِ وَلَا فِی الْأَرْضِ وَلَا أَصْغَرُ مِنْ ذَلِکَ وَلَا أَکْبَرُ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُبِینٍ ﴿۳﴾

و کسانى که کافر شدند گفتند رستاخیز براى ما نخواهد آمد بگو چرا سوگند به پروردگارم که حتما براى شما خواهد آمد [همان] داناى نهان[ها] که هموزن ذره‏ اى نه در آسمانها و نه در زمین از وى پوشیده نیست و نه کوچکتر از آن و نه بزرگتر از آن است مگر اینکه در کتابى روشن [درج شده] است (۳)

 

وقتی از از اتم کوچکتر صحبت میکنیم؛ ذرات دیگری به اسم کوارک مطرح میشود و شاید در آینده هم ثابت شود که کوارکها هم از ذرات ریزتری تشکیل شده اند. بشر هنوز در دوران بچگی علم سیر میکند. خدا از تمام این ذرات کوچک و بزرگ اطلاع دارد و تمام آنها را کنترل میکند.

زمانی که خدا به مادر موسی الهام کرد که بچه اش موسی را در یک صندوق قرار دهد و او را داخل آب رودخانه بیندازد؛ قلب مادر موسی از فراق فرزند؛ داشت از هر چیز دیگری تهی میگشت؛ خدا از این واقعه خبر داشت و قلب مادر موسی را مطمئن کرد تا راز را افشا نکند.  قدرت خدا تا این حد، فراگیر است که دلتنگی های مادر موسی را هم تشخیص میداد و با ارتباط دادن بر قلب او؛ او را آرام ساخت.  

 

وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَى فَارِغًا إِنْ کَادَتْ لَتُبْدِی بِهِ لَوْلَا أَنْ رَبَطْنَا عَلَى قَلْبِهَا لِتَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ ﴿۱۰﴾

و دل مادر موسى [از هر چیز جز از فکر فرزند] تهى گشت اگر قلبش را استوار نساخته بودیم تا از ایمان‏ آورندگان باشد چیزى نمانده بود که آن [راز] را افشا کند (۱۰)

 

همه افراد از هر روش و مذهبی در جهان معتقدند که مردن و زنده کردن کار فقط خدا است. کمتر کسی توی این مورد شک دارد.  اما فقط مومنان واقعی میدانند که خنداندن وگریاندن هم کار خداست (وَأَنَّهُ هُوَ أَضْحَکَ وَأَبْکَى ). یعنی خوشبختی و بدبختی ما هم با تمام جزئیاتش دست خداست. پس تنها کسی که میتواند ما را خوشبخت کند خدای یگانه است.

 

وَأَنَّهُ هُوَ أَضْحَکَ وَأَبْکَى ﴿۴۳﴾

و هم اوست که مى ‏خنداند و مى‏ گریاند (۴۳)

 

وَأَنَّهُ هُوَ أَمَاتَ وَأَحْیَا ﴿۴۴﴾

و هم اوست که مى‏ میراند و زنده مى‏ گرداند (۴۴)

 

وَأَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَالْأُنْثَى ﴿۴۵﴾

و هم اوست که دو نوع مى ‏آفریند نر و ماده (۴۵)

 

مِنْ نُطْفَةٍ إِذَا تُمْنَى ﴿۴۶﴾

از نطفه‏ اى چون فرو ریخته شود (۴۶)

 

وَأَنَّ عَلَیْهِ النَّشْأَةَ الْأُخْرَى ﴿۴۷﴾

و هم پدید آوردن [عالم] دیگر بر [عهده] اوست (۴۷)

 

وَأَنَّهُ هُوَ أَغْنَى وَأَقْنَى ﴿۴۸﴾

و هم اوست که [شما را] بى ‏نیاز کرد و سرمایه بخشید (۴۸)

 

برتراند راسل میگوید: قدرت مطلقه ای که برای ابد بر اراده جهان حاکم است، قطعا میتوانسته است چیز بهتری خلق کند. با اینکه برتراند راسل آدم باهوشی بوده است و خوب مسائل را درک کرده است؛ ولی در این مورد توجه  کافی نکرده است که خدا آن چیز بهتر را هم اکنون خلق کرده است؛ ولی ما از آن بی بهره ایم و در واقع از آنجا تبعید شده ایم به اینجا روی کره زمین.

ما افرادی هستیم که با ارتکاب گناهان، از بهشت تبعید شدیم و به اینجا رانده شدیم تا از گناهان خویش استغفار کرده و توبه کنیم. دقیقا به همین خاطر است که در معرض مشکلات و مصائب قرار گرفته ایم. این خاصیت کره زمین است. موادش از مواد خوبی تشکیل نشده است. در اینجا هر چه که میخوریم، بیشترش دفع میشود. انواع بیماریها به انسان روی می آورد. اما در جایی مثل بهشت اینطوری نیست.

اپیکور میگوید: اگر خدا به دعاهای مردم گوش میداد، همه مردم به سرعت محو میشدند؛ زیرا آنها دائما در حال دعا برای نابودی همدیگر هستند. خدا ما را روی زمین رها نکرده است؛ بلکه از هر طریقی پیام میفرستد تا ما را به راه راست هدایت کند و ما را از توهم خارج سازد. انسان تا وقتی دشمن اصلیش شیطان را دشمن خود نداند؛ از توهم خارج نمیشود. مردم مشکلاتی که شیطان برای آنها پیش می آورد را گردن همدیگر می اندازند و همدیگر را لعنت میکنند. دعاهای مردم در حالت توهم، به خدا نمیرسد. چرا نمی رسد؟ برای اینکه آزمایش ما دقیقا همین است. یعنی باید از توهم بیدار شویم تا خدا دعاهای ما را استجابت کند. افراد زیادی در جهان این مورد را تشخیص نداده و نسبت به خدا اعتراض میکنند که چرا خدا کاری نمی کند؟ ژان پل سارتر به نشانه اعتراض میگوید : این چه خدایی است که در موقع نیاز آدمی، یا سکوت میکند و یا حضور ندارد. اما او توجه نمی کند که آدمی خودش را از خدا بی نیاز میداند و دست دعا خالصانه به سمت خدا دراز نمی کند و دقیقا آزمایش همین است.

بشر دقیقا در نکته اصلی مشکل دارد و آزمایش را نمیخواهد طی کند. زیرا بدون ارتباط با خدا ، نمیتوان از کره زمین نجات یافت.

یکبار دیگر گفته برتراند راسل را مرور کنیم: قدرت مطلقه ای که برای ابد بر اراده جهان حاکم است، قطعا میتوانسته است چیز بهتری خلق کند.

این حرف راسل ، درست است زیرا کره زمینی که ما در آن به سر می بریم؛ در درونی ترین و پایین ترین آسمان قرار دارد و خدا آن را آسمان دنیا می نامد. یعنی آسمان پست و دون. مواد این آسمان هم از مواد درجه یک درست نشده است. دانشمندان ثابت کرده اند که مواد آسمان یکم توخالی است و اگر کره زمین گیر یک سیاه چاله بیفتد؛ آنچنان فشرده میشود که کوچکتر از یک دانه شن میشود. حتی ستارگان آسمان یکم روز بروز نورشان کم میشود و به اصطلاح پیر میشوند. یکی از مشکلات مواد آسمان یکم این است که موجودات داخل آن پیر و فرسوده و بیمار میشوند. بیشتر غذایی که ما میخوریم، دفع میشود و هزاران مشکل دیگر.

دانشمندان نجوم حدس زده اند که آسمان دوم از موادی تشکیل شده است که متشکل از اتم و الکترون و پروتون و نوترون نیست؛ بلکه اساسا ساختار ماده آسمانهای بعدی طور دیگری است. ما در اینجا هر آنچه از علم که یاد گرفته ایم شامل جاذبه و فیزیک کوانتوم و اتم و ... در آسمانهای بعدی به درد نمی خورند. یعنی علمی که بشر در آن پیشرفت کرده است و به آن می نازد در آسمان دوم به هیچ دردی نمی خورد و کاربردی ندارد.  تازه این مربوط به آسمان دوم است. آسمان هفتم که بیرونی ترین لایه آسمانهاست و بسیار وسیع است؛ فقط خدا میداند که چه علمی آنجا برقرار است. خدا خارج از این هفت آسمان؛ خیلی ساده و بی زحمت و بی سستی همه اینها را آفریده است.

 

للَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاةٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ لَا شَرْقِیَّةٍ وَلَا غَرْبِیَّةٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَى نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشَاءُ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ ﴿۳۵﴾

خدا نور آسمانها و زمین است مثل نور او چون چراغدانى است که در آن چراغى و آن چراغ در شیشه‏ اى است آن شیشه گویى اخترى درخشان است که از درخت‏ خجسته زیتونى که نه شرقى است و نه غربى افروخته مى ‏شود نزدیک است که روغنش هر چند بدان آتشى نرسیده باشد روشنى بخشد روشنى بر روى روشنى است‏ خدا هر که را بخواهد با نور خویش هدایت مى ‏کند و این مثلها را خدا براى مردم مى‏ زند و خدا به هر چیزى داناست (۳۵)

 

بزرگی خدا از آیه زیر مشخص میشود که خدا آنچه را که در آسمانها و آنچه را که در زمین است مى‏ داند. هیچ گفتگوى محرمانه‏ اى میان سه تن نیست مگر اینکه او چهارمین آنهاست و نه میان پنج تن مگر اینکه او ششمین آنهاست و الی آخر.

 

أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ مَا یَکُونُ مِنْ نَجْوَى ثَلَاثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ وَلَا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمْ وَلَا أَدْنَى مِنْ ذَلِکَ وَلَا أَکْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ أَیْنَ مَا کَانُوا ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بِمَا عَمِلُوا یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ ﴿۷﴾

آیا ندانسته‏ اى که خدا آنچه را که در آسمانها و آنچه را که در زمین است مى‏ داند هیچ گفتگوى محرمانه‏ اى میان سه تن نیست مگر اینکه او چهارمین آنهاست و نه میان پنج تن مگر اینکه او ششمین آنهاست و نه کمتر از این [عدد] و نه بیشتر مگر اینکه هر کجا باشند او با آنهاست آنگاه روز قیامت آنان را به آنچه کرده‏ اند آگاه خواهد گردانید زیرا خدا به هر چیزى داناست (۷)

 

چیزهایی مخفی هست که فقط خدا میداند و حتی فرشتگان هم نمیدانند. عظمت خدا در آیه زیر مشخص میشود.

 

وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لَا یَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ وَیَعْلَمُ مَا فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا یَعْلَمُهَا وَلَا حَبَّةٍ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا یَابِسٍ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُبِینٍ ﴿۵۹﴾

و کلیدهاى غیب تنها نزد اوست جز او [کسى] آن را نمى‏ داند و آنچه در خشکى و دریاست مى‏ داند و هیچ برگى فرو نمى‏ افتد مگر [اینکه] آن را مى‏ داند و هیچ دانه‏ اى در تاریکیهاى زمین و هیچ تر و خشکى نیست مگر اینکه در کتابى روشن [ثبت] است (۵۹)

 

وَهُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُمْ بِاللَّیْلِ وَیَعْلَمُ مَا جَرَحْتُمْ بِالنَّهَارِ ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فِیهِ لِیُقْضَى أَجَلٌ مُسَمًّى ثُمَّ إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ ثُمَّ یُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿۶۰﴾

و اوست کسى که شبانگاه روح شما را [به هنگام خواب] مى‏ گیرد و آنچه را در روز به دست آورده‏ اید مى‏ داند سپس شما را در آن بیدار مى ‏کند تا هنگامى معین به سر آید آنگاه بازگشت‏ شما به سوى اوست‏ سپس شما را به آنچه انجام مى‏ داده‏ اید آگاه خواهد کرد (۶۰)

 

وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَیُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَةً حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَهُمْ لَا یُفَرِّطُونَ ﴿۶۱﴾

و اوست که بر بندگانش قاهر [و غالب] است و نگهبانانى بر شما مى‏ فرستد تا هنگامى که یکى از شما را مرگ فرا رسد فرشتگان ما جانش بستانند در حالى که کوتاهى نمى کنند (۶۱)

 

ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ أَلَا لَهُ الْحُکْمُ وَهُوَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِینَ ﴿۶۲﴾

آنگاه به سوى خداوند مولاى بحقشان برگردانیده شوند آگاه باشید که داورى از آن اوست و او سریعترین حسابرسان است (۶۲)

 

یهودیها می گفتند که خدا هر کاری نمیتواند بکند. این گفته ناشی از یک توهم است. زیرا آنان انتظار داشتند که خدا به خواست آنها عمل کند و بر طبق معیار آنان بر جهان حکمرانی کند! معمولا چنین تصوراتی را کسانی انجام میدهند که خدایی دیگر در ذهن خویش درست کرده اند و میخواهند خدایشان به حرف آنها عمل کند. در واقع آنان خدایی را برای خود ساخته و  آن را پرستش کرده و گاهی هم او را محکوم میکنند. این است که آدمیان الهه ها را اینطوری درست میکنند.

 

وَقَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشَاءُ وَلَیَزِیدَنَّ کَثِیرًا مِنْهُمْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیَانًا وَکُفْرًا وَأَلْقَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ کُلَّمَا أَوْقَدُوا نَارًا لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ وَیَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَسَادًا وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ ﴿۶۴﴾

و یهود گفتند دست ‏خدا بسته است دستهاى خودشان بسته باد و به [سزاى ] آنچه گفتند از رحمت‏ خدا دور شوند بلکه هر دو دست او گشاده است هر گونه بخواهد مى ‏بخشد و قطعا آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو فرود آمده بر طغیان و کفر بسیارى از ایشان خواهد افزود و تا روز قیامت میانشان دشمنى و کینه افکندیم هر بار که آتشى براى پیکار برافروختند خدا آن را خاموش ساخت و در زمین براى فساد مى ‏کوشند و خدا مفسدان را دوست نمى دارد (۶۴)

 

در حالیکه بندگان واقعی خدا، او را پرستش کرده و خود را بنده او میدانند و تابع دستورات او و تسلیم دستورات مکتوب خدا هستند. آنان در مقابل خدا متواضع و خاشع هستند.

خدا به مردم خیلی لطف میکند و از طریق کتاب آسمانی خودش را معرفی میکند و می فرماید که وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ ﴿۱۸۶﴾  و هرگاه بندگان من از تو در باره من بپرسند [بگو] من نزدیکم و دعاى دعاکننده را به هنگامى که مرا بخواند اجابت مى ‏کنم پس [آنان] باید فرمان مرا گردن نهند و به من ایمان آورند باشد که راه یابند (۱۸۶)

 

این آیه نکته فوق مهمی را در بر دارد و آن این است که خواندن فقط خدا در دعاها، بخاطر این است که خدا بندگانش را رشد دهد و راهنمایی کند. خدا با زبانها و طرق مختلف مردم را به سمت خویش میخواند و آنان را به سمت خویش میخواند. فرض کنید یک نفر خانواده اش را به مدت بیست سال ندیده است؛ حالا بعد از بیست سال آنها را پیدا می کند؛ در این لحظه خانواده او سورپرایز می شوند. برای آنها بسیار خوشحال کننده است وخانواده او شوکه میشوند. خدای مهربان چندین مثال در مورد خود را در قرآن ذکر نموده است و میخواهد مردم را سورپرایز کند. وقتی خدا بخواهد خبر سورپرایزکننده ای را در قرآن بیان کند از عبارت "انی انا" (براستی من)  استفاده می کند. یوسف بعد از سالها برادرش را ندیده است. حالا وقتی می خواهد خودش را به او معرفی کند، می گوید "انی انا اخوک" .

 

وَلَمَّا دَخَلُوا عَلَى یُوسُفَ آوَى إِلَیْهِ أَخَاهُ قَالَ إِنِّی أَنَا أَخُوکَ فَلَا تَبْتَئِسْ بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ ﴿۶۹﴾

و هنگامى که بر یوسف وارد شدند برادرش [بنیامین] را نزد خود جاى داد [و] گفت من برادر تو هستم بنابراین از آنچه [برادران] میکردند غمگین مباش (۶۹)

 

حالا به یک سورپرایز دیگر توجه کنید. این بار خدای حکیم، انسانها را می خواهد سورپرایز کند. در آیه زیر خدا برای خودش از همان عبارت تاکید و سورپرایز (انی انا) استفاده می کند.

 

نَبِّئْ عِبَادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ﴿۴۹﴾

به بندگان من خبر ده که منم آمرزنده مهربان (۴۹)

 

وَأَنَّ عَذَابِی هُوَ الْعَذَابُ الْأَلِیمُ ﴿۵۰﴾

و اینکه عذاب من عذابى است دردناک (۵۰)

 

چه کسی اهمیت سورپرایز در آیه بالایی را درک می کند؟ متاسفانه کسی از خبر بالا خوشحال نمی شود و حتی شوکه هم نمی شود. خدا عفو کننده و مهربان است. خدا همه گناهان را می بخشد. فقط کافی است که از او بخواهید. خدا زمانی که با موسی حرف می زند ، با همان عبارت سورپرایز (انی انا) خود را به موسی معرفی می کند. تصور کنید که موسی در وادی مقدس طوی بعد از شنیدن خبر خدا چه حالی داشته است؟ خدا خودش را به موسی معرفی می کند. این اتفاق برای موسی چقدرهیجان انگیز بوده است؟

 

إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى ﴿۱۲﴾

این منم پروردگار تو پاى‏پوش خویش بیرون آور که تو در وادى مقدس طوى هستى (۱۲)

 

چرا آیه 15:49 به همان مقدار برای ما هیجان انگیز نباشد. خدا نسبت به بندگانش غفور و رحیم است. حتی بندگان غرق شده در گناه را برای توبه می پذیرد. این است خدای یگانه. به همین خاطر شایسته است که فقط باید خدای تنها را در دعاها خواند.

وقتی خدا می فرماید که ما انسان را آفریده ایم و از شاهرگش به او نزدیکتریم. یعنی خدا از خود انسان و هر قدیس و فرد دیگری ؛ دلسوزتر است نسبت به ما.

 

وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ ﴿۱۶﴾

و ما انسان را آفریده‏ ایم و مى‏ دانیم که نفس او چه وسوسه‏ اى به او مى ‏کند و ما از شاهرگ [او] به او نزدیکتریم (۱۶)

 

برای خدا آفرینش یک چیز مثل یک پلک بر هم زدن است. همینقدر و حتی کمتر زمان میبرد.  حتی برپایی قیامت و زنده کردن همه موجودات مانند یک چشم بر هم زدن است.

 

وَلِلَّهِ غَیْبُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿۷۷﴾

و نهان آسمانها و زمین از آن خداست و کار قیامت جز مانند یک چشم بر هم زدن یا نزدیکتر [از آن] نیست زیرا خدا بر هر چیزى تواناست (۷۷)

 

وَمَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ ﴿۵۰﴾

و فرمان ما جز یک بار نیست [آن هم] چون چشم به هم زدنى (۵۰)

 

از این مورد نمیتوان بسادگی گذشت کرد. برپایی قیامت با آن همه انسان و جزئیات؛ فقط به اندازه یک چشم بر هم زدن و حتی کمتر زمان می برد.

به گفته و حدس دانشمندان، به اندازه 700000000000000000000  ریگ در ساحل دریاها موجود است. به ازای هر ریگ نزدیک به 10000 ستاره در آسمان هست. خودتان حدس بزنید چه عظمتی در آسمان برپاست. تازه تا آنجایی که ستاره دیده میشود؛ مربوط به آسمان یکم است و آسمانهای شش گانه دیگر، بعد از آن شروع میشوند. آسمانهای بعدی به مراتب بزرگتر از آسمان دنیا هستند. ما هنوز به علمی که روی کره زمین برقرار است؛ کامل پی نبرده ایم.

نوعی مارمولک پیدا شده است که دستها و پاهایش کاملا چرب است ولی خیلی راحت روی سقف و دیوارها راه میرود و به این طریق جاذبه زمین را به چالش میکشد. ما هنوز نتوانسته ایم موجودات روی کره زمین را هم کامل بشناسیم. علم خدا تااین حد گسترده است که اثر انگشتان ما را دوباره به همان شکل تولید میکند.

 

بَلَى قَادِرِینَ عَلَى أَنْ نُسَوِّیَ بَنَانَهُ ﴿۴﴾

آرى قادریم که حتى خطوط سر انگشتان او را موزون و مرتب کنیم (۴)

 

در سال 2012، دانشمندان ذره ای به نام بوزون هیگز را کشف کردند که از اتم هم کوچکتر است و آن را ذره خدا نامیدند. زیرا آنها فکر میکردند که این ذره کوچکترین ذره است و تمام مواد از این ذره تشکیل شده اند و به همین خاطر بر اثر افراط در نظریه پردازی، آن را ذره خدا نامیدند. غافل از اینکه اینها همگی ماده و ساخته خدایند و نهایتا همه علوم به خدا منتهی میشود.

 

وَأَنَّ إِلَى رَبِّکَ الْمُنْتَهَى ﴿۴۲﴾

و اینکه پایان [کار] به سوى پروردگار توست (۴۲)

 

  • اسعد حسینی
۱۷
تیر
۰۱

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت هجدهم)

آسمانها

 

 

ما هرگاه به آسمان نگاه می کنیم، در واقع داریم گذشته آسمان را نگاه میکنیم، زیرا نوری که از آنان به ما میرسد مربوط به سالها پیش است. از آیه زیر مشخص میشود که  تمام ستارگانی که ما در آسمان می بینیم مربوط به آسمان یکم است، زیرا در آیه، خدای متعال از السماء الدنیا صحبت میکند و می فرماید که آسمان دنیا بوسیله ستارگان زینت داده شده است.

 

فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِی یَوْمَیْنِ وَأَوْحَى فِی کُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا وَزَیَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْیَا بِمَصَابِیحَ وَحِفْظًا ذَلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ ﴿۱۲﴾

پس آنها را [به صورت] هفت آسمان در دو هنگام مقرر داشت و در هر آسمانى قوانین [مربوط به] آن را وحى فرمود و آسمان [این] دنیا را به چراغها و ستاره ها آذین کردیم و [آن را نیک] نگاه داشتیم این است اندازه‏ گیرى آن نیرومند دانا (۱۲)

 

خدا میفرماید که هفت آسمان درست شد و در هر آسمان، قوانین مربوط به آن را وحی کرد (أَوْحَى فِی کُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا). همین نشان میدهد که قوانین و علوم آسمان یکم با آسمانهای دیگر کاملا متفاوت است. از این قسمت آیه هم (زَیَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْیَا بِمَصَابِیحَ ) میتوان فهمید که وجود مصابیح (ستاره ها) فقط مربوط به آسمان یکم است و این امر فقط برای این است که بشر توجهش به آسمان جلب شود و وسعت آن را در نظر داشته باشد و در آن کند و کاو کند و به آیات و نشانه های خدا پی ببرد. ساختار آسمانهای بعدی، طور دیگری است. یعنی تا آنجایی که ستاره و یا سیاره دیده میشود؛ آسمان یکم است. بعد از آن آسمان دوم شروع میشود.

با توجه به آیات سوره جن؛ که از زبان خودشان گفته شده است؛ میتوان فهمید که اجنه و شیاطین آسمان یکم را طی کرده اند و آن را لمس کرده اند. هر جا که خدای حکیم، السماء را بصورت مفرد در قرآن ذکر کند؛ منظورش آسمان یکم است.

 

وَأَنَّا لَمَسْنَا السَّمَاءَ فَوَجَدْنَاهَا مُلِئَتْ حَرَسًا شَدِیدًا وَشُهُبًا ﴿۸

و ما بر آسمان (یکم) دست‏ یافتیم و آن را پر از نگهبانان توانا و تیرهاى شهاب یافتیم (۸)

 

 وَأَنَّا کُنَّا نَقْعُدُ مِنْهَا مَقَاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ یَسْتَمِعِ الْآنَ یَجِدْ لَهُ شِهَابًا رَصَدًا ﴿۹

و در [آسمان] براى شنیدن به کمین مى ‏نشستیم [اما] اکنون هر که بخواهد به گوش باشد تیر شهابى در کمین خود مى‏ یابد (۹)

 

جنیان آسمان یکم را گشته اند و از آسمانهای دیگر هم استراق سمع میکردند، ولی بعد از مدتی، آنها دیگر نتوانستند از آسمان دوم خبر گیرند. مردم از زمان نوح ، با مفاهیم هفت آسمان آشنایی داشتند، همانطور که خدای مهربان در سوره نوح فرموده است.

 

الَمْ تَرَوْا کَیْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا ﴿۱۵﴾

مگر ملاحظه نکرده‏ اید که چگونه خدا هفت آسمان را تودرتو آفریده است (۱۵)

 

وَجَعَلَ الْقَمَرَ فِیهِنَّ نُورًا وَجَعَلَ الشَّمْسَ سِرَاجًا ﴿۱۶﴾

و ماه را در میان آنها روشنایى‏ بخش گردانید و خورشید را [چون] چراغى قرار داد (۱۶)

 

علم در آسمانهای دیگر کاملا با این آسمان متفاوت است یعنی این علم فیزیک و شیمی که ما در زمین بکار می بریم؛ فقط در این آسمان کاربرد دارد. در آسمانهای دیگر علم کاملا متفاوت تری وجود دارد که انسان در این دنیا هنوز به آن نرسیده است. خدا در قرآن می فرمایدکه میتواند این ها را نابود کرده و یا خلق جدید و متفاوتی درست کند با قوانین فیزیک و شیمی و زیستی متفاوت. یعنی از پایه متفاوت.

 

یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ ﴿۱۵﴾

اى مردم شما به خدا نیازمندید و خداست که بى ‏نیاز ستوده است (۱۵)

 

إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَیَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ ﴿۱۶﴾

و اگر بخواهد شما را مى ‏ب رد و خلقى نو [بر سر کار] مى ‏آورد (۱۶)

 

وَمَا ذَلِکَ عَلَى اللَّهِ بِعَزِیزٍ ﴿۱۷﴾

و این [امر] براى خدا دشوار نیست (۱۷)

 

 حتی انسان در دنیای آخرت، خلق جدیدی دارد یعنی همین نفس در خلقت جدیدی زندگی میکند.

 

وَقَالُوا أَإِذَا کُنَّا عِظَامًا وَرُفَاتًا أَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقًا جَدِیدًا ﴿۴۹﴾

و گفتند آیا وقتى استخوان و خاک شدیم [باز] به آفرینشى جدید برانگیخته مى ‏شویم (۴۹)

 

آیه زیر را در نظر بگیرید که در مورد آسمان یکم صحبت میکند:

 

وَجَعَلْنَا السَّمَاءَ سَقْفًا مَحْفُوظًا وَهُمْ عَنْ آیَاتِهَا مُعْرِضُونَ ﴿۳۲﴾

و آسمان را سقفى محفوظ قرار دادیم و[لى] آنان از [مطالعه در] نشانه‏ هاى آن اعراض مى کنند (۳۲)

 

از آیه بالا بخوبی ثابت میشود که آسمان یکم، فقط یک سقف و لایه است در مقابل آسمانهای دیگر.

 

أَفَلَمْ یَنْظُرُوا إِلَى السَّمَاءِ فَوْقَهُمْ کَیْفَ بَنَیْنَاهَا وَزَیَّنَّاهَا وَمَا لَهَا مِنْ فُرُوجٍ ﴿۶﴾

مگر به آسمان بالاى سرشان ننگریسته‏ اند که چگونه آن را ساخته و زینتش داده‏ ایم و براى آن هیچ گونه شکافتگى نیست (۶)

همچنین از آیه بالایی ثابت میشود که آسمان یکم؛ جای خالی و شکاف ندارد (وَمَا لَهَا مِنْ فُرُوجٍ ). یعنی فضای تاریکی که ما می بینیم؛ از نوعی ماده تاریک تشکیل شده است و برخلاف باور عموم ، حتی فضای خالی و تاریک هم از هیچی نیست و یک نوع ماده است. ولی در روز قیامت، راه خروج ایجاد میشود و در ماده تاریک خلل ایجاد میشود:

 

وَإِذَا السَّمَاءُ فُرِجَتْ ﴿۹﴾و آنگاه که آسمان بشکافد (۹)

 

از آیه زیر هم نتیجه گرفته میشود که همانطور که زمین هفت لایه است، آسمانها هم به این روش هفت تایند. یعنی تو در تو  و لایه به لایه همچون لایه های زمین. هر آسمانی داخل آسمان بالایی است.

 

اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِکُلِّ شَیْءٍ عِلْمًا ﴿۱۲﴾

خدا همان کسى است که هفت آسمان و همانند آنها هفت زمین آفرید فرمان [خدا] در میان آنها فرود مى ‏آید تا بدانید که خدا بر هر چیزى تواناست و به راستى دانش وى هر چیزى را در بر گرفته است (۱۲)

 

یعنی آسمان یکم در آسمان دوم واقع شده و آسمان دوم در آسمان سوم و الی آخر؛

همانطور که لایه اولی زمین که همان هسته است در میان لایه بعدی قراردارد. بیرونی ترین لایه ، همانجایی است که ما روی آن زندگی میکنیم. خارجی ترین لایه بسیار وسیع تر است و به جاهای دیگر ارتباط دارد و کاملا باز است. آسمان هفتم هم به این صورت است. (خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ)

جهنم هم هفت طبقه است و یا شاید هفت لایه و هر کدام بدبختی های خودش را داراست. هنوز علم بشر به آن حد نرسیده است که جایی شبیه جهنم را معرفی کند. هر آنچه که از جهنم میدانیم، مربوط به قرآن و سایر کتب آسمانی است و غیر از آن اطلاعات دیگری نداریم.

بعضی ها هفت آسمان را هفت لایه جو در نظر می گیرند که کاملا اشتباه است. زیرا عظمت هفت آسمان آنچنان است که هفت لایه جو در مقابل آن ناچیز است. خدا از السماء دنیا صحبت میکند و از وجود مصابیح و ستاره ها در آن صحبت میکند. پس آسمانهای شش گانه دیگر، قطعا خارج از این محدوده هستند. در آیه زیر خدا از آسمان یکم صحبت میکند و منشاء آن را دخان میداند.

 

ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ وَهِیَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِیَا طَوْعًا أَوْ کَرْهًا قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ ﴿۱۱﴾

سپس آهنگ [آفرینش] آسمان کرد و آن بخارى بود پس به آن و به زمین فرمود خواه یا ناخواه بیایید آن دو گفتند فرمان‏پذیر آمدیم (۱۱)

 

فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِی یَوْمَیْنِ وَأَوْحَى فِی کُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا وَزَیَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْیَا بِمَصَابِیحَ وَحِفْظًا ذَلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ ﴿۱۲﴾

پس آنها را [به صورت] هفت آسمان در دو هنگام مقرر داشت و در هر آسمانى کار [مربوط به] آن را وحى فرمود و آسمان [این] دنیا را به چراغها آذین کردیم و [آن را نیک] نگاه داشتیم این است اندازه‏ گیرى آن نیرومند دانا (۱۲)

 

بنابر فرموده آیه؛ پس آسمانهای دیگر از دخان نیستند و از جنس دیگری هستند. همچنین از آیه زیر مشخص میشود که آسمان یکم راهها و درهای خروج هم دارد که فقط برای مومنان باز میشود و فقط مومنان میتوانند از آن رد شوند و وارد بهشت شوند. یعنی مجرمین در همین آسمان میمانند و از آنجا وارد جهنم میشوند.

 

إِنَّ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَاسْتَکْبَرُوا عَنْهَا لَا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَلَا یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیَاطِ وَکَذَلِکَ نَجْزِی الْمُجْرِمِینَ ﴿۴۰﴾

در حقیقت کسانى که آیات ما را دروغ شمردند و از [پذیرفتن] آنها تکبر ورزیدند درهاى آسمان را برایشان نمى‏ گشایند و در بهشت درنمى ‏آیند مگر آنکه شتر در سوراخ سوزن داخل شود و بدینسان بزهکاران را کیفر مى‏ دهیم (۴۰)

 

کافران از همین حالا جهنم را برای خود درست میکنند. طوریکه خدا میفرماید:

 

وَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ ائْذَنْ لِی وَلَا تَفْتِنِّی أَلَا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ ﴿۴۹﴾

و از آنان کسى است که مى‏ گوید مرا [در ماندن] اجازه ده و به فتنه‏ ام مینداز هش‏دار که آنان خود به فتنه افتاده‏ اند و بى‏ تردید جهنم بر کافران احاطه دارد (۴۹)

یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذَابِ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ ﴿۵۴﴾

و شتابزده از تو عذاب مى‏ خواهند و حال آنکه جهنم قطعا بر کافران احاطه دارد (۵۴)

 

یَوْمَ یَغْشَاهُمُ الْعَذَابُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَمِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ وَیَقُولُ ذُوقُوا مَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿۵۵﴾

آن روز که عذاب از بالاى [سر] آنها و از زیر پاهایشان آنها را فرو گیرد و [خدا] مى‏ فرماید [نتیجه] آنچه را میکردید بچشید (۵۵)

 

یعنی جهنم دور و بر کافران را گرفته است و محیط است بر آنها. یعنی آنها را دور زده است و دارد دور میزند و در روز آخرت در آن سقوط میکنند. آنچه از فرموده خدا در قرآن مشخص میشود که جهنم اکنون در این آسمان نیست و روز قیامت به این آسمان آورده میشود و یا ظاهر میشود. یا شاید در روز قیامت، قواعد علمی آسمان یکم، طبق یک فرایند مشخص، به سمت و سوی قواعد علمی جهنم تغییر می یابد.

 

وَجِیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الْإِنْسَانُ وَأَنَّى لَهُ الذِّکْرَى ﴿۲۳﴾

و جهنم را در آن روز [حاضر] آورند آن روز است که انسان پند گیرد و[لى] کجا او را جاى پندگرفتن باشد (۲۳)

 

طبق آیه زیر هر وقت رزقی به بهشتیان داده میشود، آنان میگویند که مشابه اینها قبلا به ما داده شده است روی زمین.

 

وَبَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ کُلَّمَا رُزِقُوا مِنْهَا مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقًا قَالُوا هَذَا الَّذِی رُزِقْنَا مِنْ قَبْلُ وَأُتُوا بِهِ مُتَشَابِهًا وَلَهُمْ فِیهَا أَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَهُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ﴿۲۵﴾

و کسانى را که ایمان آورده‏ اند و کارهاى شایسته انجام داده‏ اند مژده ده که ایشان را باغهایى خواهد بود که از زیر [درختان] آنها جویها روان است هر گاه میوه‏ اى از آن روزى ایشان شود مى‏ گویند این همان است که پیش از این [نیز] روزى ما بوده و مانند آن [نعمتها] به ایشان داده شود و در آنجا همسرانى پاکیزه خواهند داشت و در آنجا جاودانه بمانند (۲۵)

 

این به آن معناست که رزق و میوه های این آسمان شباهتهایی به آسمانهای دیگر دیگر دارد ولی باز هم قابل مقایسه نیست، نه در تعداد و نه در کیفیت. بدن ما با مصرف میوه ها و رزق های این آسمان، بیشتر آن را دفع میکند ولی در آسمان های بالاتر ، اینطوری نیست.

آسمانها لایه لایه و تو در تو هستند، مثل تخم مرغهای تو در تو . هر امری از عرش خدا  از طریق هفت آسمان به زمین میرسد، از آسمانهای مختلف طی میشود و از هر آسمان بالاتر به آسمان پایین تر نازل میشود. در حین تنزل ، پیامها طوری تبدیل میشوند که هم از نظر کمیت و هم از نظر کیفیت به نسبت امکانات موجود در آسمان مورد نظر ، قابل استفاده باشند. کلام خدا در آسمان هفتم، اصلا با کلمات نیست ولی زمانی که همان پیام به آسمان ما میرسد و بر انسان نازل میشود،  در قالب کلمات و زبان قراردادی انسان در می آید. در واقع آسمان یکم ساده سازی شده (simplified) آسمان های بالاتر است. در عین حال از نظر امنیت و زندگی هم کمیت و کیفیتش بسیار پایین تر از آسمانهای بالایی است. مثلا حیوانات روی زمین، علاوه بر آنکه نشانه ای از خلقت خدا هستند ولی روی کره زمین صفات زشتی دارند. یک خوک و یا یک گرگ و یا حیوانات دیگر صفات زشتی دارند که فقط برای عبرت انسانها خلق شده اند. غذاها و میوه هایی که در زمین هستند به نسبت عالم بالاتر بسیار کیفیتش پایینتر است و حتی میتوانیم بگوییم قابل مقایسه نیستند. وجود تصادفات و حوادث ناخوشایند و پیر شدن و فرسوده شدن تدریجی انسانها و مواد این آسمان نشان میدهد که دلیل بزرگی پشت خلقت آسمان دنیا است. ما به این آسمان دون و پست تبعید شده ایم و باید شرایطی را طی کنیم تا به خدا و زندگی بالاتر ایمان آوریم. ناپایداری و کیفیت نامناسب مواد و پیری و فرسودگی و بیماریها و تصادفات روی کره زمین همگی ثابت میکنند که خدا در این زندگی میخواهد ما نفسمان را رشد دهیم و چیزهایی را به ما ثابت کند؛ تا ما دوباره توانایی و لیاقت برگشت به عالم بالاتر  یعنی بهشت را داشته باشیم.

هر چیزی و هر اتفاقی در روی زمین که برای ما اتفاق می افتد؛ همگی در جایی ثبت شده اند و این نشان از وجود یک سیستم فوق العاده خلقت دارد که تماما همه چیز تحت کنترل خداست. راهی که ما در زندگی طی می کنیم؛ در عین حال که در کتاب خدا هست ولی برای ما اختیار است و ما آزادانه راهمان را انتخاب میکنیم. شاید این مورد برای ما انسان سه بعدی قابل درک نباشد ولی در سیستمی که خدا طراحی نموده است، براحتی امکان پذیر است.

 

مَا أَصَابَ مِنْ مُصِیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَلَا فِی أَنْفُسِکُمْ إِلَّا فِی کِتَابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ ﴿۲۲﴾

هیچ مصیبتى نه در زمین و نه در نفسهاى شما [= به شما] نرسد مگر آنکه پیش از آنکه آن را پدید آوریم در کتابى است این [کار] بر خدا آسان است (۲۲)

 

این که بهشت در آسمانهای دیگر است و یا جای دیگری است؛ هنوز مشخص نیست. ولی در یکی از آیات به آن اشاره شده است. در یکی از آیات خدای مهربان می فرماید که بهشتی که پهنایش به اندازه آسمان و زمین است و در جای دیگری می فرماید که بهشتى که پهنایش آسمانها و زمین است.

 

سَابِقُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا کَعَرْضِ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ ذَلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ ﴿۲۱﴾

[براى رسیدن] به آمرزشى از پروردگارتان و بهشتى که پهنایش چون پهناى آسمان و زمین است [و] براى کسانى آماده شده که به خدا و پیامبرانش ایمان آورده‏ اند بر یکدیگر سبقت جویید این فضل خداست که به هر کس بخواهد آن را مى‏ دهد و خداوند را فزون‏بخشى بزرگ است (۲۱)

 

وَسَارِعُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ ﴿۱۳۳﴾

و براى نیل به آمرزشى از پروردگار خود و بهشتى که پهنایش [به قدر] آسمانها و زمین است [و] براى پرهیزگاران آماده شده است بشتابید (۱۳۳)

 

طبق آیات بالایی فقط میتوان نتیجه گرفت که بهشت جایی است که به اندازه آسمانها و زمین است ولی محلش مشخص نشده است؛ شاید در آسمانهای بالاتر باشد و یا جایی جدا باشد.

جهنم محل زندگی جدیدی است که گناهکاران و مجرمین به آنجا هبوط پیدا میکنند؛ همانطور که انسان از آسمانهای دیگر هبوط پیدا کرد به آسمان دنیا. در جهنم امکانات زندگی در حد زیر صفر است. همانطور که تنوع غذاهای زمین نسبت به بهشت ، در حد صفر است؛ تنوع غذاهای جهنم نسبت به زمین هم در حد زیر صفر است. علاوه بر آنکه تنوعی نیست؛ کیفیتی هم نیست. غذایی که ما روی زمین میخوریم، بیشترش دفع میشود. اما غذای جهنم همه اش دفع میشود و هیچ فایده ای ندارد و تماما درد و بیماری و رنج است. ما وقتی به زمین هبوط پیدا کردیم؛ تعدادی از ابعاد خویش را از دست دادیم و به یک بشر سه بعدی تبدیل شدیم با توانایی های محدود نسبت به بهشت. بر همین منوال، افراد در جهنم؛ باز هم محدودتر میشوند و اختیارات بسیار کمی خواهند داشت. به همین خاطر خدا میفرماید که در جهنم مردم به غل و زنجیر کشیده میشوند.

 

إِذِ الْأَغْلَالُ فِی أَعْنَاقِهِمْ وَالسَّلَاسِلُ یُسْحَبُونَ ﴿۷۱﴾

هنگامى که غلها در گردنهایشان [افتاده] و [با] زنجیرها کشانیده مى ‏شوند (۷۱)

 

فِی الْحَمِیمِ ثُمَّ فِی النَّارِ یُسْجَرُونَ ﴿۷۲﴾

در میان جوشاب [و] آنگاه در آتش برافروخته مى ‏شوند (۷۲)

 

ثُمَّ قِیلَ لَهُمْ أَیْنَ مَا کُنْتُمْ تُشْرِکُونَ ﴿۷۳﴾

آنگاه به آنان گفته مى ‏شود آنچه را در برابر خدا [با او] شریک مى‏ ساختید کجایند (۷۳)

 

 منظورش این است که ابعاد انسان بسیار محدود شده و حتی توانایی های راه رفتن و ... او نسبت به زمین بسیار محدودتر میشود. ما در کره زمین؛ توسط نور خورشید اذیت میشویم ولی در بهشت ؛ نور خورشید اصلا اذیت نمی کند و حتی ممکن است اصلا خورشید به معنای آسمان دنیای ما در آنجا وجود نداشته باشد.

 

مُتَّکِئِینَ فِیهَا عَلَى الْأَرَائِکِ لَا یَرَوْنَ فِیهَا شَمْسًا وَلَا زَمْهَرِیرًا ﴿۱۳﴾

در آن [بهشت] بر تختها[ى خویش] تکیه زنند در آنجا نه آفتابى بینند و نه سرمایى (۱۳)

 

وَدَانِیَةً عَلَیْهِمْ ظِلَالُهَا وَذُلِّلَتْ قُطُوفُهَا تَذْلِیلًا ﴿۱۴﴾

و سایه ‏ها[ى درختان] به آنان نزدیک است و میوه ‏هایش [براى چیدن] رام (۱۴)

 

به گفته قرآن، در جهنم، سه خورشید وجود دارد که هر کدام از جنبه خاصی می تابند و افراد را می پزند. طوریکه سایه سه بعدی و زرد مانندی از افراد بوجود می آورد؛ در عین حال افراد هیچوقت در جهنم نمی میرند و برای همیشه در آنجا می مانند. بزرگترین نعمتی که ما در کره زمین داریم؛ مرگ است که از دست مشکلات دنیوی خلاص میشویم. واقعا کسی که وارد جهنم شود، دچار بدبختی بزرگی شده است.

 

انْطَلِقُوا إِلَى ظِلٍّ ذِی ثَلَاثِ شُعَبٍ ﴿۳۰﴾

بروید به سوى [آن] دود سه شاخه (۳۰)

 

لَا ظَلِیلٍ وَلَا یُغْنِی مِنَ اللَّهَبِ ﴿۳۱﴾

نه سایه‏ دار است و نه از شعله [آتش] حفاظت مى ‏کند (۳۱)

 

إِنَّهَا تَرْمِی بِشَرَرٍ کَالْقَصْرِ ﴿۳۲﴾

[دوزخ] چون کاخى [بلند] شراره مى‏ افکند (۳۲)

 

کَأَنَّهُ جِمَالَتٌ صُفْرٌ ﴿۳۳﴾

گویى شترانى زرد رنگند (۳۳)

 

از آنجا که این مسائل مربوط به غیب است و تنها منبع ما، فقط آیات قرآن هستند؛ تا اینجا طبق آیات فوق نتیجه گرفته میشود که آسمان دنیا تنزل یافته آسمان دوم و آسمان دوم هم تنزل یافته آسمان سوم و  بر همین منوال. جهنم هم تنزل یافته زندگی روی زمین است. بطوریکه حالت زشت شده آن است. امکانات محدود و ابعاد محدود. لذتهای واقعی در بهشت یافت میشود؛زمین با تمام محدودیتهایش، اما هنوز در آن بعضی لذتها هست. در جهنم که تنزل یافته این زندگی است؛ اصلا لذتی وجود ندارد و سراسر زجر و درد و بیماری است. هر چند روی کره زمین ما بیمار میشویم ولی با امید و توکل به خدا میتوان بیماری را رد کرد و تحمل کرد. اما در جهنم امید به خدا و توکل به او وجود ندارد و این بزرگترین درد اهل جهنم است. بعد از ورود افراد به جهنم؛ خدا از آنان روی برگردانده و به حال خودشان رهایشان میکند. اما در روی زمین، خدا هر لحظه ما را می بیند و هر لحظه صدا و شکوایه ما را میشنود و ما را کمک میکند و به دادمان میرسد و از غم و غصه نجاتمان میدهد. اما در جهنم شرایط اینطوری نیست.

 

قَالَ اخْسَئُوا فِیهَا وَلَا تُکَلِّمُونِ ﴿۱۰۸﴾

مى‏ فرماید [بروید] در آن گم شوید و با من سخن مگویید (۱۰۸)

 

به محض عدم توجه خدا به افراد، آنان وارد جهنم خواهند شد برای همیشه.

 

کَلَّا إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ ﴿۱۵﴾

زهى پندار که آنان در آن روز از پروردگارشان سخت محجوبند (۱۵)

 

ثُمَّ إِنَّهُمْ لَصَالُو الْجَحِیمِ ﴿۱۶﴾

آنگاه به یقین آنان به جهنم درآیند (۱۶)

 

 

 

  • اسعد حسینی
۱۶
تیر
۰۱

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت هفدهم)

استراق سمع

و

سماع

 

  1. استراق سمع

استراق سمع روش اجنه و شیاطین برای اخذ اطلاعات از آسمانهای دیگر است. طبق گفته خود اجنه در قرآن؛ آنان قبلا میتوانستند، از آسمان یکم از طریق برجهایی که در آن قرارداده شده است، اطلاعاتی از آسمانهای دیگر کسب کنند و از آینده خبرهایی بگیرند. به همین خاطر در زمان فرعون، جادوگران از طریق شیاطین توانستند، زمان تولد موسی را پیدا کنند و به فرعون اعلام کنند. فرعون هم، هر بچه ای که در آن روز متولد شده بود را کشت. البته قدرت خدا بالاتر از هر قدرتی است ، زیرا موسی دقیقا در آغوش خود فرعون بزرگ شد!

 

وَلَقَدْ جَعَلْنَا فِی السَّمَاءِ بُرُوجًا وَزَیَّنَّاهَا لِلنَّاظِرِینَ ﴿۱۶﴾

و به یقین ما در آسمان برجهایى قرار دادیم و آن را براى تماشاگران آراستیم (۱۶)

 

وَحَفِظْنَاهَا مِنْ کُلِّ شَیْطَانٍ رَجِیمٍ ﴿۱۷﴾

و آن را از هر شیطان رانده‏ شده‏ اى حفظ کردیم (۱۷)

 

إِلَّا مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ مُبِینٌ ﴿۱۸﴾

مگر آن کس که دزدیده گوش فرا دهد که شهابى روشن او را دنبال مى ‏کند (۱۸)

 

اما اکنون ، برجهای آسمان، بطرز شدیدی محافظت میشود و شیاطین نمی توانند پیامهای آسمانهای دیگر را رصد کنند و نمیتوانند فرکانسهای آن را کامل دریافت کنند.

 

وَأَنَّا لَمَسْنَا السَّمَاءَ فَوَجَدْنَاهَا مُلِئَتْ حَرَسًا شَدِیدًا وَشُهُبًا ﴿۸﴾

و ما بر آسمان دست‏ یافتیم و آن را پر از نگهبانان توانا و تیرهاى شهاب یافتیم (۸)

 

وَأَنَّا کُنَّا نَقْعُدُ مِنْهَا مَقَاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ یَسْتَمِعِ الْآنَ یَجِدْ لَهُ شِهَابًا رَصَدًا ﴿۹﴾

و در [آسمان] براى شنیدن به کمین مى ‏نشستیم [اما] اکنون هر که بخواهد به گوش باشد تیر شهابى در کمین خود مى‏ یابد (۹)

 

وَأَنَّا لَا نَدْرِی أَشَرٌّ أُرِیدَ بِمَنْ فِی الْأَرْضِ أَمْ أَرَادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَدًا ﴿۱۰﴾

و ما [درست] نمى‏ دانیم که آیا براى کسانى که در زمینند بدى خواسته شده یا پروردگارشان برایشان هدایت‏ خواسته است (۱۰)

 

اما هنوز هم استراق سمع هست. شیاطین از برجهای آسمان استراق سمع میکنند ولی از آنجا که توسط شهابهایی مورد حمله قرار می گیرند، استراق سمع آنان ناکامل است و فقط یک هزارم واقعیت است. اینطوری شیاطین دچار سر در گمی شده اند و پیامها را بسیار جزئی و بسیار ناقص دریافت میکنند و حاصل این دزدی پیام؛ چیز زیاد مهمی نیست و فقط سر در گم کننده است.

یکی از معجزات قرآن معجزه ریاضی نوزده بود. کسی تا سال 1974 میلادی نمی دانست که چه رازی در حروف مقطعه هست. اما حدود صد سال پیش از کشف آن توسط رشاد خلیفه، شیاطین بوسیله استراق سمع از آسمانهای دیگر؛ مطالب ناقص و مبهمی از نوزده بدست آورند. به همین خاطر شیاطین با دید ناقص خود؛ خواستند که قرآن را از رونق بیندازند و کتاب دیگری را جایگزین آن کنند و خواستند از نوزده استفاده ابزاری کنند. شیاطین بهاء الله موسس فرقه بهائیت را عَلَم کردند تا نوزده را مطرح کند. بهاء الله هم طبق آنچه که از عدد نوزده توسط شیاطین بر او نازل شده بود، تعداد ماههای سال را نوزده ماه قرار داد و تعداد روزهای ماه را نوزده روز قرار داد و یک سری کارهای بیفایده و بی معنی دیگر. در این بین کتابهای اقدس و بیان را بیرون دادند تا جایگزین قرآن شوند. شیاطین دید ناقصی از نوزده داشتند بخاطر استراق سمع ناکامل خود از آسمانهای دیگر.

حال آنکه رابطه وقعی نوزده در زمانی که خدا تعیین کرده بود در سال 1974 کشف شد و روابط خارق العاده ای از تعداد حروف مقطعه و تقسیم پذیری آن بر نوزده کشف شد که عملا ثابت کرد که قرآن آخرین کتاب خداست و روابط فوق العاده ای بر آن حکم فرماست.آیه ای از سوره جن واقعیت جالبی را میگوید:

 

وَأَنَّهُمْ ظَنُّوا کَمَا ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ یَبْعَثَ اللَّهُ أَحَدًا ﴿۷﴾

و آنها [نیز] آن گونه که [شما] پنداشته‏ اید گمان بردند که خدا هرگز کسى دیگر را مبعوث نخواهد کرد (۷)

 

با توجه به آیه بالایی که جنیان می گویند که : وَأَنَّهُمْ ظَنُّوا کَمَا ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ یَبْعَثَ اللَّهُ أَحَدًا  یعنی مردم زمان پیامبر محمد و جنیان هیچکدام نتوانستند تشخیص دهند که بعد از مسیح پیامبر دیگری خواهد آمد و همگی فکر میکردند که با آمدن مسیح، بعثت تمام شده است. زیرا از زمان تولد مسیح به بعد، توانایی استراق سمع از شیاطین گرفته شده بود. به همین خاطر کارهای آنان ناقص است و بعد از مسیح به کنه و عمق مطالب وحی پی نمی برند. دلیل این کار آن است که زمان تولد مسیح نشانه ای بود برای قیامت و خدای حکیم از آن تاریخ به بعد، شیاطین را در استراق سمع محدود کرد.

 

وَإِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسَّاعَةِ فَلَا تَمْتَرُنَّ بِهَا وَاتَّبِعُونِ هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِیمٌ ﴿۶۱﴾

و همانا آن نشانه‏ اى براى [فهم] رستاخیز است پس زنهار در آن تردید مکن و از من پیروى کنید این است راه راست (۶۱)

 

خدا از آن روز به بعد؛ کار را بر شیاطین سخت کرد و سیطره آنانرا کاهش داد و البته شیاطین در نهایت تمام سیطره خویش را از دست میدهند و وارد محیط جهنم میشوند که جهنم محیطی است که در آن سیطره شیاطین به صفر میرسد و همگی در غل  و زنجیر به سر می برند.

آنان نتوانستند از معجزه ریاضی نوزده برای اهداف خود استفاده کنند. زیرا معجزه ریاضی نوزده برای اثبات کتاب قرآن به عنوان معجزه تمام قرنها انتخاب شده  بود.  آنان بعد از مسیح و قبل از نزول قرآن از شنیدن پیامها از آسمانهای دیگر معزول شدند. زیرا خدا نمی خواست که آنان به پیامهای مخفی قرآن دست پیدا کنند. زیرا خدا برای قرآن تا قیامت برنامه دارد و هر بار سرّی از اسرار آن کشف میشود و به عنوان آیت و معجزه به مردم جهان نشان داده میشود.

 

إِنَّا زَیَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْیَا بِزِینَةٍ الْکَوَاکِبِ ﴿۶﴾

ما آسمان این دنیا را به زیور اختران آراستیم (۶)

 

وَحِفْظًا مِنْ کُلِّ شَیْطَانٍ مَارِدٍ ﴿۷﴾

و [آن را] از هر شیطان سرکشى نگاه داشتیم (۷)

 

لَا یَسَّمَّعُونَ إِلَى الْمَلَإِ الْأَعْلَى وَیُقْذَفُونَ مِنْ کُلِّ جَانِبٍ ﴿۸﴾

[به طورى که] نمى‏ توانند به انبوه [فرشتگان] عالم بالا گوش فرا دهند و از هر سوى پرتاب مى ‏شوند (۸)

 

دُحُورًا وَلَهُمْ عَذَابٌ وَاصِبٌ ﴿۹﴾

با شدت به دور رانده مى ‏شوند و برایشان عذابى دایم است (۹)

 

إِلَّا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ ثَاقِبٌ ﴿۱۰﴾

مگر کسى که [از سخن بالاییان] یکباره استراق سمع کند که شهابى شکافنده از پى او مى‏ تازد (۱۰)

 

استراق سمع یکی از روشهای شیاطین است که به نوعی دزدی از آسمانهای دیگر است و عملا بیچاره بودن و بی مطلب بودن شیاطین را ثابت میکند. آنان نمی توانند برای آینده کره زمین مثل زمانهای قدیم، نقشه بکشند. شیاطین و اجنه حتی برای کسب اخبار آینده زمین حاضرند خود را در معرض شهابها قرار دهند .

جنیان اعتراف میکنند که: وَ أَنّا لا نَدْرِی أَ شَرٌّ أُرِیدَ بِمَنْ فِی الْأَرْضِ أَمْ أَرادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَداً . یعنی آنان اکنون توانایی استراق سمع از آسمانهای دیگر را ندارند و نمی دانند که سرنوشت زمین چطور خواهد شد. اگر مطالبی هم دزدیده میشود؛ آنچنان ناقص است که خود شیاطین حرفه ای هم نمی دانند چطوری سر و ته آن را جمع کنند.

اما کسانی که در جادو می افتند و در توهمات و شعر و آهنگها و فضای آلفا می افتند، از این روش شیاطین در زندگی خویش زیاد بهره می برند. مثلا گاهی میان افراد ، شک و گمانهایی نسبت به هم پیش می آید که براساس یک حدس و گمان پیش آمده است و فقط یک حدس و گمان است و بر پایه همین حدس، همدیگر را قضاوت میکنند و گاها کارشان به جنگ و دعوا میکشد.

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضًا أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِیمٌ ﴿۱۲﴾

اى کسانى که ایمان آورده‏ اید از بسیارى از گمانها بپرهیزید که پاره‏ اى از گمانها گناه است و جاسوسى مکنید و بعضى از شما غیبت بعضى نکند آیا کسى از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده‏ اش را بخورد از آن کراهت دارید [پس] از خدا بترسید که خدا توبه‏ پذیر مهربان است (۱۲)

 

یا گاهی در خانواده ها، زن و یا مرد برای پیش برد و مالک شدن زوج خود؛ او را وارد یک حدس و گمان میکنند و سعی میکنند که همدیگر را مالک شوند. به همین خاطر عشق یک فلسفه کاملا شیطانی است و بر مبنای استراق سمع پیش میرود. در عشق، طرفین از همدیگر دستاویز و بهانه گیر می آورند و بوسیله آن ، سعی میکنند طرف مقابل را کنترل کنند و طرف مقابل را مالک شوند. 

روشهای شیاطین برای زندگی براساس شک و گمان، استراق سمع، حدس و گمان، غیبت ، کینه ، خشم ، عصبانیت و ... بنا شده است؛ اما روشهای خدای مهربان برای زندگی بسیار زیباست و  براساس صفات خوب، مهربانی ، مودت و رحمت ، بخشش و کمک به دیگران بنا شده است.

 

  1. سماع

سماع یکی از مراسمهای آیینهای تصوف است که عبارت است از خلسه گی ناشی از شنیدن بعضی نواها و اشعار ؛ هر چند که آنان تعریف دیگری از آن دارند و فکر میکنند که نغمات الهی را گوش میکنند و عرش را صدا میکنند. همانطور که فرزند مولوی در وصف رقص سماع پدرش میگوید:

 

نیست این را نهایت آن سلطان   باز گو چون شد از فراق و چسان


روز و شب در سماع و رقصان شد     بر زمین همچو چرخ گردان شد


بانگ و افغان او به عرش رسید    ناله اش را بزرگ و خرد شنید


یک زمان بی سماع و رقص نبود     روز و شب لحظه ای نمی آسود

 

در بند قبلی گفته شد که شیاطین برای کسب اطلاعات و اطلاع از سرنوشت زمین و زمینیان؛ از آسمانهای دیگر استراق سمع میکنند و آنها به پیروی از این فلسفه؛ چنین سیستم شنیداری را برای انسان گذاشتند تا انسانها از شیاطین سمع کنند. زمانی که انسانها از نظر فرکانس مغزی به حالت آلفا برسند؛ تحت نفوذ شیاطین قرار می گیرند و شیاطین آنان را جادو میکنند. رقص سماع و اشعار جهت چنین امری طراحی شده است تا مردم خود را به حالت خلسگی ببرند و تحت نفوذ شیاطین قرار گیرند. اما از آنجا که انسانها شیاطین را نمی بینند؛ فکر میکنند که با عرش خدا تماس گرفته اند و دارند با رقص سماع و خواندن اشعار از امور غیبی مطلع میشوند.

بیشتر شعراء شعرهایشان را در این حالت می سروده اند . به گفته بدیع الزمان فروزان فر؛ افلاکی در شرح حال جلال الدین رومی نوشته:

 در آن غلیان شور و سماع که مشهور عالمان شده بود ازحوالی زرکوبان می گذشت، مگر آواز ضرب تق تق ایشان به گوش مبارکش رسیده از خوشی آن ضرب شور عجیبی در مولانا ظاهر شد و به چرخ درآمد، شیخ نعره زنان از دکان خود بیرون آمد و سر در قدم مولانا نهاده بیخود شد، مولانا او را در چرخ گرفته، شیخ از حضرتش امان خواست که مرا طاقت سماع خداوندگار نیست، همانا که به شاگردان دکان اشارت کرد که اصلا ایست نکنند و دست از ضرب باز ندارند، همچنان از وقت نماز ظهر تا نماز عصر مولانا در سماع بود.

 

زرین کوب می گوید: رقص در نزد مولوی اهمیت خاصی داشت، خود مولانا حتی در کوچه و بازار بسا که با اصحاب به رقص در می آمد، چنان که یک بار در بازار زرکوبان این حالت بر وی دست داد، و گویند حتی جنازه صلاح الدین زرکوب را نیز به اشارت مولانا، با رقص و دف به قبرستان بردند.

 

به این طریق مشخص میشود که کسی مثل مولوی بسیار به سماع اهمیت میداده است و اکثر شعرهایش در حالات سماع توسط اجنه بر او نازل میشده است. در این مراسم، افراد با شنیدن نواها و اشعار خاصی از خود بی‌خود می‌شوند و به خیال خود، به خدا نزدیکتر میشوند. حال آنکه آنان ناخواسته تحت کنترل شیاطین قرار میگیرند و به روان آنان ، چیزهایی دیکته میشود و جادو میشوند. در قسمتهای قبلی مفصل در مورد خواستگاه خلسگی صحبت شد و ثابت شد که شعراء مهمترین قشری هستند که در قرآن از آنان به بدی یاد شده است و اهداف شاعران درست برخلاف اهداف وحی است.  

  • اسعد حسینی
۱۴
تیر
۰۱

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت شانزدهم)

خوی حیوانی

 

شاید بتوان در یک جمله ، هدفی که شیطان برای زندگی انسانها تعیین میکند را بیان کرد : توقف و سکون فکر و عدم استفاده از آن و یا تفکرات منفی. در آیه زیر خدای مهربان می فرماید که جهنم را برای جن و انسانهایی آفریده است که مثل چهارپایان زندگی میکنند و از قلب و چشم و گوش خود استفاده نمی کنند.

 

وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لَا یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا یَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ ﴿۱۷۹﴾

و در حقیقت بسیارى از جنیان و آدمیان را براى دوزخ آفریده‏ ایم [چرا که] دلهایى دارند که با آن [حقایق را] دریافت نمى کنند و چشمانى دارند که با آنها نمى ‏بینند و گوشهایى دارند که با آنها نمى ‏شنوند آنان همانند چهارپایان بلکه گمراه‏ ترند [آرى] آنها همان غافل‏ماندگانند (۱۷۹)

 

خدای حکیم ، این افراد را به انعام و یا چهارپایان تشبیه کرده است. اگر بشر، از تفکر و تعقلی که که خدا توانایی اش را به او داده است ، جهت کنترل نفس خویش استفاده نکند؛ خوی حیوانی را در خود پرورش میدهد و قطعا از این نظر از حیوانات هم گمراهتر خواهد شد.

هر چند که صفات بد حیوانات  بطور غریزی در آنها آفریده شده است و در این مورد گناهی ندارند. خدا آنان را برای استفاده بشر آفریده است و از آنان انتظار تفکر و تعقل ندارد.  اما از انسان انتظار تعقل و تفکر دارد. خوی حیوانی یعنی صفتی در انسان که شبیه صفت زشت حیوانات است و اگر انسان از خدا دور شود؛ مثل آنان میشود.  

افراد طماع و پرخور مثل خوک زندگی میکنند. افرادی که با همه سر جنگ دارند و همیشه در حالت حمله اند، در قرآن به میمون طرد شده تشبیه شده اند. کسانی که از گلو داد میزنند و سعی دارند که دیگران را به وسیله صدای نکره و بلند تحت تاثیر قرار دهند، صدای آنان به صدای خران تشبیه شده است. کسانی که علم و آگاهی نسبت به کتاب خدا دارند ولی به آن عمل نمی کنند، به خرانی که کتابهایی را حمل میکنند، تشبیه شده اند.

هر حیوانی با یک صفت نامناسب آفریده شده است و البته برای ما ناپسند است و نه برای خودشان. آنان غریزی آفریده شده اند و اما انسانی که پرهیزگار نباشد، مستعد داشتن صفات این حیوانات خواهد شد. یعنی یک انسان میتواند صفات بد خوک و صفات بد میمون طرد شده و صفا بد خران و صفات بد گرگ را با هم داشته باشد. یک گرگ درنده است و وقتی به یک گله حمله میکند، بیشتر از نیاز خود گوسفند می درد و این یک صفت حیوانی زشت گرگ است. یک خوک نجاست خوار و پرخور و طماع است و... اما یک انسان میتواند به رتبه ای از تنزل برسد که تمام این صفات زشت را با خود داشته باشد؛ یعنی هم صفات زشت خوک و هم صفات زشت میمون طرد شده و هم صفات زشت گرگ را با هم داشته باشد.  به همین خاطر خدای حکیم می فرماید که بعضی انسانها حتی از حیوانات هم گمراهترند.

باید بدانیم که حیوانات برای استفاده و عبرت بشر خلق شده اند. ما از شیر و گوشت و پوست گاو و گوسفند بهره می بریم. یک شیر، شکارش را قبل از خوردن، خفه میکند و این مهم است تا شکار زجر نکشد. اما یک کفتار شکارش را خفه نمی کند و حیوان شکار شده در تمام مدت خورده شدن، شاهد خورده شدن خود و زجر کشیدن خود است.  بعضی صفات زشت و بعضی صفات خوب در حیوانات بطور غریزی آفریده شده است. بعضی از حیوانات هم بطور غیر مستقیم به محیط زیست بهره می رسانند. آنان با صفات خوب و بدشان؛ در طبیعت به تعادل رسیده اند. حیوانات حتی با داشتن صفات بدشان، معصوم آفریده شده اند. آنان برای انسان و همچنین  برای متعادل سازی محیط زیست آفریده شده اند و گناهی متوجه آنان نیست.

اما انسان باید صفاتی را داشته باشد که نیکو و پسندیده باشد. تنها راه دوری از صفات زشت حیوانی، تقوا و پرهیزگاری و دوری از حقه های شیطان است. کسانی هستند که ادعا دارند، آدمهای دینداری نیستند و به قول خودشان همه اصول انسانی را رعایت میکنند! اما بطور قطع کسی که نماز بجا نیاورد و صبر و تقوا  نداشته باشد؛ ناخودآگاه به سمت صفات زشت حیوانی روی خواهد آورد.

بعد از سالها زندگی روی کره زمین، باید متوجه شده باشیم که  صفات حیوانی و غریزی که لذت واقعی دارند، روی  این کره خاکی موجود نیست و اگر لذتی هم هست، بسیار ناچیز است. بشر باید متوجه شود که لذتهای واقعی غریزی در سرای آخرت است. خدا با زبان عربی ساده و مبین صراحتا اعلام میدارد که ای مردم زندگی روی کره زمین جز سرگرمی و بازیچه ای بیش نیست و زندگی حقیقی و حیوان حقیقی (زندگی و لذت حیوانی واقعی) در سرای آخرت است؛ در آخر آیه خدا  می فرماید که:  ای کاش مردم میدانستند.

 

وَمَا هَذِهِ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ ﴿۶۴﴾

این زندگى دنیا جز سرگرمى و بازیچه نیست و زندگى حقیقى همانا [در] سراى آخرت است اى کاش مى‏ دانستند (۶۴)

 

اگر انسان از عقل و تدبر و تفکر در اعمالش استفاده نبرد، خودبخود خوی حیوانی اش را برجسته میکند. صفات و خوی حیوانی همان چیزی است که شیطان خیلی روی آن کار میکند و به این طریق خیلی ها را گمراه می کند. و این نقطه ضعف اصلی تمام انسانهاست . شیطان به ما انسانها القا می کند که لذتهای دنیا انحصارا در خویهای حیوانی است و تمام هدف زندگی را به این مورد منحصر میکند و اکثریت افراد جامعه بدون این که خود بفهمند این را باور کرده اند. این که انسان به صفات حیوانی خویش تکیه کند و آن را هدف اصلی زندگیش کند؛ به یک تله بسیار خوب برای شیاطین تبدیل میشود.

بسیاری از عرفانهای جدید که در سراسر جهان گسترش یافته اند؛ این ایده را تبلیغ میکنند که بشر برای کامجویی و بهره بردن از صفات حیوانی آفریده شده است. به همین خاطر برای دست یافتن به آن، مجبور به کنار زدن دین شده اند. آنان در عرفان خویش دنیا را طوری تعریف کرده اند که دنیا در مقابل دین قرار می گیرد. عرفان اشو اعلام میکند که انسان برای سکس آفریده شده است و باید در این مورد به کمال برسد. او لذت واقعی را در صفات حیوانی میداند و البته بطور صریح هم هدف خویش را از این کار ابراز میدارد. او آزادی را در کنار زدن دین و چسبیدن به صفات حیوانی و سکس میداند. البته جالب است که حتی کسانی که با اشو آشنایی ندارند و حتی اسمش را هم نشنیده اند؛ همین روش را برای زندگی برگزیده اند. زیرا روشها یکی است و منشاء روشها یکی است و آن کسی نیست جز شیطان . شیطان کسی است که با روشهای مختلف سعی دارد که دین را در مقابل دنیا قرار دهد. در حالی که در دین خدا؛ دنیا به معنای محل زندگی پست و دون است و دین برای نجات بشریت از این محل دون است. اما بعضی ها دستورات خدا را نادیده گرفته و به همین محل دون تکیه میکنند و جهان آخرت را فراموش میکنند.

 

اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطَامًا وَفِی الْآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ ﴿۲۰﴾

بدانید که زندگى دنیا در حقیقت بازى و سرگرمى و آرایش و فخرفروشى شما به یکدیگر و فزون‏جویى در اموال و فرزندان است [مث ل آنها] چون مث ل بارانى است که کشاورزان را رستنى آن [باران] به شگفتى اندازد سپس [آن کشت] خشک شود و آن را زرد بینى آنگاه خاشاک شود و در آخرت [دنیا پرستان را] عذابى سخت است و [مؤمنان را] از جانب خدا آمرزش و خشنودى است و زندگانى دنیا جز کالاى فریبنده نیست (۲۰)

 

رام کنندگان حیوانات سیرک ، برای مطیع کردن حیوانات از یک روش ساده استفاده می کنند. وقتی که حیوان هنوز بچه است ، یکی از پاهای او را به تنه درخت بزرگی می بندند. حیوان کوچک هرچه تلاش می کند ، نمی تواند خود را از بندی که گرفتار شده است رها کند . رام کنندگان این روش را ادامه می دهند و با روش غذا دادن در حین بستن پای حیوان به درخت ، او را شرطی می کنند تا حیوان کوچک بزرگ شود و اندک اندک به این مسأله شرطی می شود و باور میکند که تنه درخت خیلی قوی تر از اوست. حیوان باور میکند که باید این قاعده را رعایت کند. وقتی که حیوان بالغ و نیرومند شد ، کافی است نخی را به دور پای او ببندید و سر دیگرش را به درخت کوچکی گره بزنند ، در عین حال که حیوان می تواند درخت را از جا بکند ، اما او  برای رها کردن خود تلاشی نخواهد کرد. زیرا خوی حیوانی او این چنین عادت کرده است.  خوی حیوانی انسان هم کافی است که به چیزی عادت کند ، در آنصورت اگر فرد ضعیف باشد ، اراده و روان او کم کم گرفته خواهد شد و قادر نیست که یک ریسمان کوچک را پاره کند. اگر انسان نفس خویش را پرورش ندهد، خوی حیوانی خویش را نمیتواند کنترل کند و قادر به پاره کردن یک ریسمان ساده هم  نیست.

 انسانهای ضعیف به خود جرأت تلاش کردن برای تغییر موقعیت را نمی دهند ، غافل از اینکه تنها با یک تلاش مردانه و با جرات، میتوانند خوی های حیوانی غلط خویش را پاره کنند و از قید و بند خوی های حیوانی رها شوند. کافی است حقه شیطان را تشخیص دهد و یک ریسمان غیر قابل رویت را پاره کند.

بعضی از جادوگران سنتی برای اینکه از شیطان کمک بگیرند؛ بنا بر تجربه جادوگران قدیمی تر از خود؛ در مدفوع خود میخوابند و خون می خورند و بعضا قلب موجودات زنده دیگر را می خورند. حتی بعضی از آنها ، بمدت چهل روز با ادرار خود وضو می گیرند و کارهای دیگری انجام میدهند. این کارها تماما به آن خاطر است که نیروهایی را از شیاطین اخذ کنند. حتی حیوانات هم اینچنین نمی کنند. به همین خاطر خدا میفرماید که بعضی انسانها از حیوانات هم گمراه ترند.

این نوع جادو در در میان مردم عامه هم گسترش پیدا کرده است؛ البته این بار با نام لذتهای جنسی. انواع روابط و روشهای کثیف در مسائل جنسی میان مردم گسترش پیدا کرده است. خدای مهربان عمدا اعضاء جنسی انسان را سه منظوره آفریده است. یک عضو جنسی بنی آدم ، برای ادرار و تولید مثل هم هست و خدا با این روش میخواهد به مردم بفهماند که مردان و زنان نباید از آلات جنسی خود  به شکل غیر معمول استفاده کنند. قوم لوط همین بلا سرشان آمده بود. آنان دچار جادو شده بودند و به پیشنهاد شیطان روشهای دیگری را برای مسائل جسنی اختراع کرده بودند و به کسانی که ایمان آورده بودند؛ لقب طاهرین داده بودند.

 

وَمَا کَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قَالُوا أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْیَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُنَاسٌ یَتَطَهَّرُونَ ﴿۸۲﴾

ولى پاسخ قومش جز این نبود که گفتند آنان را از شهرتان بیرون کنید زیرا آنان کسانى‏ اند که به پاکى گرایش دارند (۸۲)

 

خود قوم لوط هم معتقد بودند که روششان روش کثیفی است و حتی حیوانات هم از این روش استفاده نمی کنند. به همین خاطر انسان میتواند از حیوانات هم گمراهتر باشد.

شاید توجه کرده باشید که یک الاغ بدون هدف و بی مقدمه و ناوقت فریاد سر میدهد و باعث آزار و اذیت دیگران میشود.

 

وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ ﴿۱۸﴾

و از مردم [به نخوت] رخ برمتاب و در زمین خرامان راه مرو که خدا خودپسند لافزن را دوست نمى دارد (۱۸)

 

وَاقْصِدْ فِی مَشْیِکَ وَاغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ إِنَّ أَنْکَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ ﴿۱۹﴾

و در راه‏ رفتن خود میانه‏ رو باش و صدایت را آهسته ‏ساز که بدترین آوازها بانگ خران است (۱۹)

 

کسانی که عصبانی میشوند، در حین خشم صدایشان را بلند میکنند و از گلو داد میزنند. آنان برای حرف زدن از زبان و لب استفاده نمی کنند و برای ابراز حس خشم و عصبانیت خود، از گلو هم استفاده میکنند. شیطان در حین عصبانیت ، قواعد سخن گفتن را برای قربانیانش عوض میکند. خدا برای صحبت کردن، زبان و دو لب داده است. استفاده از گلو و دادزدن برای صحبت کردن مناسب نیست. بعضی از موسیقی های راک ، از گلو برای تاثیر گذاری آوازهای خود استفاده میکنند و حس خوشایندی به شنونده نمی دهد.

 

أَلَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَیْنِ ﴿۸﴾

آیا دو چشمش نداده‏ ایم (۸)

 

وَلِسَانًا وَشَفَتَیْنِ ﴿۹﴾

و زبانى و دو لب (۹)

 

کسی که صدایش را بلند میکند، به نوعی می خواهد عقل و منطق را تحت تاثیر قرار داده و از احساس خشم و عصبانیت و ترس برای پیشبرد هدف خویش استفاده میکند. این همان پوشاندن عقل است. یعنی شیطان در هر حالت، میخواهد منطق و تفکر را از افراد بگیرد و میخواهد احساسات منفی را جایگزین آن کند. زیرا احساسات منفی شامل خشم، تهدید، عصبانیت ، کینه، تهدید و ... شامل ترس هستند و شیطان از همین ترسها بر مردم مسلط میشود.

 

الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَیَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشَاءِ وَاللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَفَضْلًا وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ﴿۲۶۸﴾

شیطان شما را از تهیدستى بیم مى‏ دهد و شما را به زشتى وامى دارد؛ و(لى‏) خداوند از جانب خود به شما وعده آمرزش و بخشش مى‏ دهد، و خداوند گشایشگر داناست‏. (۲۶۸)

 

یک گرگ هیچوقت از کسی خواهش نمی کند که به او غذا دهد؛ او فقط قانون حمله و شکار را انتخاب میکند. این را خدا بطور غریزی در وجود او گذاشته است و شاید برای ما انسانها ناخوشایند باشد ؛ ولی طبیعت قوانین خودش را دارد و برای بقا و نرمال سازی خود به چنین موجوداتی نیاز دارند. اما خدا از انسان میخواهد که انسان باشد و مثل حیوانات ، صفات حیوانی را انتخاب نکند. انسان همزمان میتواند صفات بدِ خوک و گرگ و خر و سگ و میمون طرد شده و سایر حیوانات را با هم یکجا داشته باشد و به همین خاطر انسان میتواند بسیار خطرناکتر و گمراهتر از حیوانات شود.

 

  • اسعد حسینی
۰۴
تیر
۰۱

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت پانزدهم)

جبر و اختیار

 

خدا سرنوشت و مقدرات زندگیمان را بطور کامل دست خودمان نسپارده است و البته این نه تنها، عیب نیست؛ بلکه بزرگترین لطفی است که خدا در حق ما انجام داده است.  اگر شما فرد ثروتمندی میشدید و روی بالش پر از پول می خوابیدید، دیگر مفهوم صبر را نمی دانستید. در آن موقع در حین عصبانیت و خشم؛ هرکاری که میتوانستید انجام میدادید. با کوچکترین درگیری خانوادگی، از همسر خویش جدا می شدید و یکی دیگر بر می گزیدید.

 

وَلَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ وَلَکِنْ یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ مَا یَشَاءُ إِنَّهُ بِعِبَادِهِ خَبِیرٌ بَصِیرٌ ﴿۲۷﴾

و اگر خدا روزى را بر بندگانش فراخ گرداند مسلما در زمین سر به عصیان برمى دارند لیکن آنچه را بخواهد به اندازه‏ اى [که مصلحت است] فرو مى‏ فرستد به راستى که او به [حال] بندگانش آگاه بیناست (۲۷)

 

برای خدا، خیلی ساده است که همه چیز را به همه کس بدهد ولی هدف از آفرینش ما، تزکیه نفس و تجربه کردن امور مهمی مثل صبر و فرو بردن خشم و استغفار و استعانت به درگاه خداست. ما باید نیازمند خدا باشیم تا او را فراموش نکنیم. یکی از خواص بسیار زشت انسان این است که سعی دارد که به خدا نیاز نداشته باشد و خود را از او  بی نیاز کند. به همین خاطر به یک چیز بسنده نمی کند و سعی دارد که روی کره خاکی، بار خود را ببندد. در حالیکه بار اصلی که باید ببندد؛ اعمال صالح و اخلاق نیکوست، نه مادیات و مقامات دنیوی.

 

کَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَیَطْغَى ﴿۶﴾

حقا که انسان سرکشى مى ‏کند (۶)

 

أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى ﴿۷﴾

همین که خود را بى ‏نیاز پندارد (۷)

 

إِنَّ إِلَى رَبِّکَ الرُّجْعَى ﴿۸﴾

در حقیقت بازگشت به سوى پروردگار توست (۸)

 

 

انسان با داشتن همه چیز، خود را یک خدای کوچک به حساب میاورد. اما هدف از آمدن ما به این دنیا، پیراستن نفس از این وهمیات و هواهاست. در صورتی که خدای عالمیان به هرکسی همه چیز میداد، دیگر این اهداف میسر نمیشد.

 

وَإِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ ﴿۲۱﴾

و هیچ چیز نیست مگر آنکه گنجینه ‏هاى آن نزد ماست و ما آن را جز به اندازه‏ اى معین فرو نمى‏ فرستیم (۲۱)

 

إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ ﴿۴۹﴾

ماییم که هر چیزى را به اندازه آفریده‏ ایم (۴۹)

 

خدا بعضی مشکلات و کمبودها را در زندگی ما پیش می آورد تا که آزمایش شویم و مقدار رشد نفس خودمان دستمان بیاید. برداشتن این مشکلات برای خدا کاری ندارد. ولی وقتی چاره ای جز آن نباشد و مردم با روشهای عادی بیدار نشوند؛ خدا حتی از روشهای کاهش در اموال و در آمدها و گرانی ها و ... استفاده میکند تا که بلکه مردم به خود آیند و اصل قضایا را بفهمند و به سمت خدا برگردند. زیرا خسران و ضررات مادی و زحمات دنیایی در مقابل خسران نفس بسیار ناچیز است. خسران حقیقی آن است که ما در اینجا زندگی کنیم ولی از فرصت داده شده استفاده نکرده و نفس خویش را رشد ندهیم. اگر گاهگاهی غمها و مصائب در این جهان نباشد و برای مردم مشکلاتی پیش نیاید؛ قساوت و دیکتاتوری و کبر همه جا را فرا می گیرد.

 

وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ ﴿۱۵۵﴾

و قطعا شما را به چیزى از [قبیل] ترس و گرسنگى و کاهشى در اموال و جانها و محصولات مى ‏آزماییم و مژده ده شکیبایان را (۱۵۵)

 

وقتی که خدا یک جمع را به حال خود واگذارد و در ظاهر همه چیز به آنها میدهد و آنها هم از نعمتهایی که به آنها داده شده است در جهت فسق و فساد استفاده میکنند و دچا رکبر و غرور میشوند و درنهایت عذاب بر آنها نازل میشود.

 

وَإِذَا أَرَدْنَا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِیهَا فَفَسَقُوا فِیهَا فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِیرًا ﴿۱۶﴾

و چون بخواهیم شهرى را هلاک کنیم خوشگذرانانش را وا مى داریم تا در آن به انحراف [و فساد] بپردازند و در نتیجه عذاب بر آن [شهر] لازم گردد پس آن را [یکسره] زیر و زبر کنیم (۱۶)

 

ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَیَتَمَتَّعُوا وَیُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ ﴿۳﴾

بگذارشان تا بخورند و برخوردار شوند و آرزو[ها] سرگرمشان کند پس به زودى خواهند دانست (۳)

 

وَمَا أَهْلَکْنَا مِنْ قَرْیَةٍ إِلَّا وَلَهَا کِتَابٌ مَعْلُومٌ ﴿۴﴾

و هیچ شهرى را هلاک نکردیم مگر اینکه براى آن اجلى معین بود (۴)

 

مَا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا یَسْتَأْخِرُونَ ﴿۵﴾

هیچ امتى از اجل خویش نه پیش مى‏ افتد و نه پس مى‏ ماند (۵)

 

البته در نهایت، هر آنچه در کره زمین توسط افراد مختلف جمع شده است؛ تماما نابود میشود.

 

إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِینَةً لَهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا ﴿۷﴾

در حقیقت ما آنچه را که بر زمین است زیورى براى آن قرار دادیم تا آنان را بیازماییم که کدام یک از ایشان نیکوکارترند (۷)

 

وَإِنَّا لَجَاعِلُونَ مَا عَلَیْهَا صَعِیدًا جُرُزًا ﴿۸﴾

و ما آنچه را که بر آن است قطعا بیابانى بى‏ گیاه خواهیم کرد (۸)


 

مومنان فلسفه حوادث را در روی کره زمین فهمیده اند. آنها متوجه شده اند که بعضی حوادث میتواند به نیکی تمام شود و باعث رشد نفس شود. اگر یوسف، آن مشکلات برایش پیش نمی آمد؛ عزیز مصر نمیشد!

 

قُلْ لَنْ یُصِیبَنَا إِلَّا مَا کَتَبَ اللَّهُ لَنَا هُوَ مَوْلَانَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ ﴿۵۱﴾

بگو جز آنچه خدا براى ما مقرر داشته هرگز به ما نمى ‏رسد او سرپرست ماست و مؤمنان باید تنها بر خدا توکل کنند (۵۱)

 

این مسائل ثابت میکند که دنیای فانی بی اعتبار است و بدبخت آن است که دل به آدمهای ساکن در آن ببندد. وقوع حوادث مختلف در دنیا ثابت می کند که خدا همه کاره جهان است و بقیه هیچ کاره اند. در این حالت چه وکیلی و چه مولایی بهتر از خدا. ما نمی توانیم بگوییم که فردا چه کار خواهیم کرد. ما حتی روز بعد را هم نمی توانیم پیش بینی کنیم.

 

وَلَا تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذَلِکَ غَدًا ﴿۲۳﴾

و زنهار در مورد چیزى مگوى که من آن را فردا انجام خواهم داد (۲۳)

 

إِلَّا أَنْ یَشَاءَ اللَّهُ وَاذْکُرْ رَبَّکَ إِذَا نَسِیتَ وَقُلْ عَسَى أَنْ یَهْدِیَنِ رَبِّی لِأَقْرَبَ مِنْ هَذَا رَشَدًا ﴿۲۴﴾

مگر آنکه خدا بخواهد و چون فراموش کردى پروردگارت را یاد کن و بگو امید که پروردگارم مرا به راهى که نزدیکتر از این به صواب است هدایت کند (۲۴)

 

خدای مهربان و حکیم ما را آفریده است که بوسیله صبر و فروبردن خشم و سایر صفات خوب؛ نفس خویش را تربیت و تزکیه کنیم. اگر ما نفس خویش را تربیت کردیم، آنوقت میتوانیم بگوییم که خدا را به عنوان رب و تربیت کننده خویش قبول کرده ایم.

اگر ما از آنچه که دوست داریم، مقداری از آن را نبخشیم؛ به نیکی نخواهیم رسید. اگر بشر همه چیز داشت؛ در آن صورت زکات و انفاقی در کار نبود و این فرصت را از دست میدادیم. زیرا ما با انفاق و نیکی ها میتوانیم نفسمان را رشد دهیم. هدف از آفرینش بشریت و زندگی در این کره خاکی و محدود؛ رشد نفس است. بدون رشد نفس نمیتوان به بُعد بالاتر برویم و وارد بهشت نخواهیم شد.

 

لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ ﴿۹۲﴾

هرگز به نیکوکارى نخواهید رسید تا از آنچه دوست دارید انفاق کنید و از هر چه انفاق کنید قطعا خدا بدان داناست (۹۲)

 

انسان، ضعیف، عجول، ظلوم،نادان و ناسپاس است؛ با این اوصاف در بعضی موارد مثل یک فردی عمل میکند که نیاز به قیم دارد. به همین خاطر خدای حکیم، در بعضی موارد به ما اختیارات نداده است. مثل اینکه در چه خانواده ای به دنیا بیاییم و یا در کجا به دنیا بیاییم و ...

معمولا مردم وقتی از قضا و قدر صحبت میشود؛ از نبود آزادی حرف میزنند. البته در میان عامه مردم جهان وقتی از آزادی صحبت میشود، منظورشان آزادی از محدودیتهایی است که خدا تعیین کرده است. مثلا کسی که حوصله ندارد نماز بجا آورد، نماز بجا نیاوردن را نوعی آزادی به حساب میاورد. یا کسی که حوصله روزه گرفتن را ندارد و نمیتواند در مدت کمتر از یک روز، جلو شکمش را بگیرد؛ روزه نگرفتن را نوعی آزادی به حساب می آورد.

 

وَاسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ وَإِنَّهَا لَکَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِینَ ﴿۴۵﴾

از شکیبایى و نماز یارى جویید و به راستى این [کار] گران است مگر بر فروتنان (۴۵)

 

الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلَاقُو رَبِّهِمْ وَأَنَّهُمْ إِلَیْهِ رَاجِعُونَ ﴿۴۶﴾

همان کسانى که مى‏ دانند با پروردگار خود دیدار خواهند کرد و به سوى او باز خواهند گشت (۴۶)

 

این افراد حتی برای وزن کم کردن ، دنبال این میروند که چی بخورند! او به جای اینکه نخورد تا وزن کم کند؛ دنبال یک دارویی می گردد تا با خوردن آن دارو، وزن کم کند. در بیشتر مواقع بهترین دارو و بهترین ویتامینها در امساک و نخوردن است. خدا بهترین ها را برای ما ارائه میدهد. دستوراتی که خدا داده است؛ نه تنها محدود کننده نیستند؛ بلکه آزادی را به همراه دارد. کسی که روزه نگیرد؛ به نوعی اسیر شکمش میشود. کسی که نماز بجا نیاورد؛ دچار تنبلی و کسلی و تخیلات و فحشا میشود. یعنی این مورد عکس آن چیزی است که مردم در مورد آزادی فکر میکنند. در واقع دوری از دستورات خداست که آزادی ما را می گیرد.

خدا در زمین موجودات دیگری هم آفریده است و جالب است که بیشتر آنان را برای خدمت به بنی آدم آفریده است و این خودش نشان میدهد که هدف بزرگی از آفرینش انسان هست ؛ انسان باید طوری رفتار کند تا مورد بخشش خدا قرار گیرد و شایسته بهشت شود. ما گوشت خیلی از حیوانات دیگر را میخوریم و از آنان استفاده های گوناگون می بریم، بطوریکه ثابت شده است که برای بهره بری ما آفریده شده اند.

 

وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلًا ﴿۷۰﴾

و به راستى ما فرزندان آدم را گرامى داشتیم و آنان را در خشکى و دریا [بر مرکبها] برنشاندیم و از چیزهاى پاکیزه به ایشان روزى دادیم و آنها را بر بسیارى از آفریده ‏هاى خود برترى آشکار دادیم (۷۰)

 

خدا پیام میفرستد تا ما را از قید و بندهایی که در طول تاریخ گریبانگیر بشر شده است، نجات دهد و به ما آزادی دهد.

 

الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَائِثَ وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿۱۵۷﴾

همانان که از این فرستاده پیامبر درس نخوانده که [نام] او را نزد خود در تورات و انجیل نوشته مى‏ یابند پیروى مى کنند [همان پیامبرى که] آنان را به کار پسندیده فرمان مى‏ دهد و از کار ناپسند باز مى دارد و براى آنان چیزهاى پاکیزه را حلال و چیزهاى ناپاک را بر ایشان حرام مى‏ گرداند و از [دوش] آنان قید و بندهایى را که بر ایشان بوده است برمى دارد پس کسانى که به او ایمان آوردند و بزرگش داشتند و یاریش کردند و نورى را که با او نازل شده است پیروى کردند آنان همان رستگارانند (۱۵۷)

 

زمانی که بشر قبل از آمدن به کره زمین، این روش را انتخاب کرد (انتخاب بین خدا  و شیطان) ؛ کار ظالمانه و جاهلانه بشر روی داد.

 

إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا ﴿۷۲﴾

ما امانت [الهى و بار تکلیف] را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم پس از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناک شدند و[لى] انسان آن را برداشت راستى او ستمگرى نادان بود (۷۲)

 

اگر محدودیتی برای انسان هست؛ به این خاطر است که انسان تا حدی به سمت خدا برود و غلطکش رو به خدا باشد. این خودش نوعی رحمت است. زمانی که مادر مریم، او را به دنیا آورد؛ نذر کرد که فرزندش برای خدا باشد تا آزاد باشد. این آیه بسیار جالب مفهوم آزادی را بیان میدارد.

 

إِذْ قَالَتِ امْرَأَتُ عِمْرَانَ رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ مَا فِی بَطْنِی مُحَرَّرًا فَتَقَبَّلْ مِنِّی إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ ﴿۳۵﴾

چون زن عمران گفت پروردگارا آنچه در شکم خود دارم نذر تو کردم تا آزاده باشد پس از من بپذیر که تو خود شنواى دانایى (۳۵)

 

این آیه نشان میدهد که ما یا خدا پرستیم و یا برده؛ حالت سومی وجود ندارد. در حالتی که خودمان را وقف خدا کنیم؛ فقط در آن صورت آزاده ایم و در بقیه موارد بدون استثناء، برده چیزی و یا کسی شده ایم.

اگر روزی فهمیدید که دشمن اصلیت شیطان است، آنموقع، موقعیت خود را شناخته اید . موسی بعد از اینکه تعصب قومیتی، او را به کشتن یک نفر سوق داد، از کار خود توبه کرد و  به این نتیجه رسید که شیطان دشمن واقعی او  است. موسی شیطان را در این قتل سهیم دانست و آن را عمل شیطان نامید. تحولات اصلی موسی از همان لحظه شروع شد.

 

وَدَخَلَ الْمَدِینَةَ عَلَى حِینِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِیهَا رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلَانِ هَذَا مِنْ شِیعَتِهِ وَهَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِی مِنْ شِیعَتِهِ عَلَى الَّذِی مِنْ عَدُوِّهِ فَوَکَزَهُ مُوسَى فَقَضَى عَلَیْهِ قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِینٌ ﴿۱۵﴾

و داخل شهر شد بى‏آنکه مردمش متوجه باشند پس دو مرد را با هم در زد و خورد یافت‏ یکى از پیروان او و دیگرى از دشمنانش [بود] آن کس که از پیروانش بود بر ضد کسى که دشمن وى بود از او یارى خواست پس موسى مشتى بدو زد و او را کشت گفت این کار شیطان است چرا که او دشمنى گمراه‏ کننده [و] آشکار است (۱۵)

 

قَالَ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی فَاغْفِرْ لِی فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ﴿۱۶﴾

گفت پروردگارا من بر خویشتن ستم کردم مرا ببخش پس خدا از او درگذشت که وى آمرزنده مهربان است (۱۶)

 

ایوب بعد از مدتها فهمید که شیطان او را به رنج و بیماری و عذاب دچار کرده است. شفای او بعد از این ادراک اتفاق افتاد.

 

وَاذْکُرْ عَبْدَنَا أَیُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ ﴿۴۱﴾

و بنده ما ایوب را به یاد آور آنگاه که پروردگارش را ندا داد که شیطان مرا به رنج و عذاب مبتلا کرد (۴۱)

 

یوسف فهمید که زندان از نیرنگ زنان بهتر است. و در نهایت اقرار کرد که شیطان بین او و برادرانش را به هم زده است (نَزَغَ الشَّیْطَانُ بَیْنِی وَبَیْنَ إِخْوَتِی). این طرز نگرش یوسف نسبت به قضایا بسیار حیرت انگیز است. زیرا او منشاء اصلی گناهان را کشف کرده بود.

 

قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ وَإِلَّا تَصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَّ وَأَکُنْ مِنَ الْجَاهِلِینَ ﴿۳۳﴾

[یوسف] گفت پروردگارا زندان براى من دوست‏ داشتنى‏ تر است از آنچه مرا به آن مى‏ خوانند و اگر نیرنگ آنان را از من بازنگردانى به سوى آنان خواهم گرایید و از [جمله] نادانان خواهم شد (۳۳)

 

فَاسْتَجَابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ کَیْدَهُنَّ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ ﴿۳۴﴾

پس پروردگارش [دعاى] او را اجابت کرد و نیرنگ آنان را از او بگردانید آرى او شنواى داناست (۳۴)

 

وَرَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَخَرُّوا لَهُ سُجَّدًا وَقَالَ یَا أَبَتِ هَذَا تَأْوِیلُ رُؤْیَایَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّی حَقًّا وَقَدْ أَحْسَنَ بِی إِذْ أَخْرَجَنِی مِنَ السِّجْنِ وَجَاءَ بِکُمْ مِنَ الْبَدْوِ مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّیْطَانُ بَیْنِی وَبَیْنَ إِخْوَتِی إِنَّ رَبِّی لَطِیفٌ لِمَا یَشَاءُ إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ ﴿۱۰۰﴾

و پدر و مادرش را به تخت برنشانید و [همه آنان] پیش او به سجده درافتادند و [یوسف] گفت اى پدر این است تعبیر خواب پیشین من به یقین پروردگارم آن را راست گردانید و به من احسان کرد آنگاه که مرا از زندان خارج ساخت و شما را از بیابان [کنعان به مصر] باز آورد پس از آنکه شیطان میان من و برادرانم را به هم زد بى گمان پروردگار من نسبت به آنچه بخواهد صاحب لطف است زیرا که او داناى حکیم است (۱۰۰)

 

ابراهیم ، با آنکه پدرش بت پرست بود؛ ولی منشاء اصلی قضایای بت پرستی را برای پدرش بازگو میکند و به پدرش گوشزد میکند که شیطان نسبت به الرحمن عصیان کرده است و هرگونه گرایش به بتها، کمک کردن به شیطان است.

 

یَا أَبَتِ لَا تَعْبُدِ الشَّیْطَانَ إِنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلرَّحْمَنِ عَصِیًّا ﴿۴۴﴾

پدر جان شیطان را مپرست که شیطان [خداى] رحمان را عصیانگر است (۴۴)

 

یَا أَبَتِ إِنِّی أَخَافُ أَنْ یَمَسَّکَ عَذَابٌ مِنَ الرَّحْمَنِ فَتَکُونَ لِلشَّیْطَانِ وَلِیًّا ﴿۴۵﴾

پدر جان من مى‏ ترسم از جانب [خداى] رحمان عذابى به تو رسد و تو یار شیطان باشى (۴۵)

 

وقتی ما به چنان رشدی رسیدیم که منشاء اصلی قضایا را بیان کردیم؛ آنموقع میتوان گفت که به مرحله آزادگی رسیده ایم. زمانی که با کسی دعوا کردید، فرد مقابل را دشمن واقعی خود نپندارید؛ بلکه شیطان است که این دعواها را راه می اندازد و آتش بیار معرکه است. این موجود نادیدنی دشمن سرسخت و آشکار انسان است و نباید دست کم گرفته شود. خدا صراحتا نصیحت می فرماید که هر فردی باید دشمن شیطان باشد. طبق آیه قرآن، دشمنی با شیطان دو طرفه است.

 

إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّمَا یَدْعُو حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِیرِ ﴿۶﴾

در حقیقت‏ شیطان دشمن شماست‏ شما [نیز] او را دشمن گیرید [او] فقط دار و دسته خود را مى‏ خواند تا آنها از یاران آتش باشند (۶)

 

خدا محدودیتهایی را برای ما گذاشته است و در واقع خدا هیچوقت به انسان ظلوم جهول نصیحت نمی کند که در هوا و هوس آزاد باشد.  بلکه خدا شرایطی را در دستورات خود به ما فراهم نموده است که انسان به آزادگی برسد. تاکید خدا در کتابهای آسمانی بر این است که به مرحله آزادگی برسیم و آزادی واقعی از نظر خدا همان آزادگی است.

بشر از همان ابتدا، پیامبران را قبول نداشتند زیرا میگفتند مثل ما هستند. مثل ما در بازارها راه میروند! و چرا مثل ما زن و بچه دارند! چرا مثل ما احتیاجات دارند و .... زیرا بشر نمیخواست آزاده باشد؛ بلکه به خیال خود میخواستند آزاد باشند. آزادی بدون رعایت محدودیتهای خدا در روی کره زمین هیچوقت به آزادگی تبدیل نخواهد شد. آزادیی که به آزادگی تبدیل نشود؛ آزادی نیست؛ بلکه بردگی است. توصیه هایی که خدا به ما میکند؛ بخاطر عدم بردگی ماست.

دلیل اصلی محدودیتهایی که خدا گذاشته است؛ فقط بخاطر آن است که در جادو و تار عنکبوت شیاطین گیر نیفتیم. کسی که نماز بجا نمی آورد و یا روزه نمی گیرد؛ به خیال خودش آزاد است. در واقع او در تار و تله شیطان گیر افتاده است و آزادی خود را از دست داده است.  اگر مستی و خلسگی در کارهای جادویی است؛ بخاطر این است که شیطان با دادن مقداری خلسگی و مستی و سرخوشی ؛ آزادی افراد را می گیرد. خدای مهربان ما را آفریده است و میداند که چه دستوراتی برای حفظ آزادگی لازم است و به همین خاطر میفرماید که : وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا

 

حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِیرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّیَةُ وَالنَّطِیحَةُ وَمَا أَکَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَکَّیْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ ذَلِکُمْ فِسْقٌ الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَةٍ غَیْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ ﴿۳﴾

بر شما حرام شده است مردار و خون و گوشت‏ خوک و آنچه به نام غیر خدا کشته شده باشد و [حیوان حلال گوشت] خفه شده و به چوب مرده و از بلندى افتاده و به ضرب شاخ مرده و آنچه درنده از آن خورده باشد مگر آنچه را [که زنده دریافته و خود] سر ببرید و [همچنین] آنچه براى بتان سربریده شده و [نیز] قسمت کردن شما [چیزى را] به وسیله تیرهاى قرعه این [کارها همه] نافرمانى [خدا]ست امروز کسانى که کافر شده‏ اند از [کارشکنى در] دین شما نومید گردیده‏ اند پس از ایشان مترسید و از من بترسید امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت‏ خود را بر شما تمام گردانیدم و اسلام را براى شما [به عنوان] آیینى برگزیدم و هر کس دچار گرسنگى شود بى‏آنکه به گناه متمایل باشد [اگر از آنچه منع شده است بخورد] بى تردید خدا آمرزنده مهربان است (۳)

 

دین اسلام، دین تمام پیامبران بوده است و تمام هدف این دین؛ فقط آن است که انسانها برده شیطان نشوند و آزاده باشند. ما طوری آفریده شده ایم که محدودیتهایی داریم. مثلا ما نمیتوانیم جلو تنفس خویش را بگیریم. اگر کسی با چکش روی زانوی ما بزند، ناخودآگاه عکس العمل نشان میدهیم. ما در موقع خطر واقعی همچون زلزله و تصادفات، رفتارهای کاملا متفاوتی از خود بروز میدهیم و بعضی از آنها از کنترل خودمان خارج است و غیر ارادی است. موقع خطر روی کَشتی، انسان غیر خدا را از یاد می برد و از خدا طلب کمک میکند. البته این رفتارهای غیر ارادی، آزادگی نمی آورد. بلکه خدا از ما میخواهد که آزادانه و آگاهانه، خدا را انتخاب کنیم. اعمال ارادی ماست که نزد خدا با ارزش است و باعث رشد نفس ما میشود. بنابراین توبه در شرایط عادی قابل قبول است. توبه فرعون در لحظات غرق شدن، مورد قبول واقع نشد.

انسان از همان اوان بچگی بنا بر وسوسه اجنه و شیاطین از نصیحت بدش می آید. زیرا او فکر میکند که نصیحت، آزادی او را می گیرد!

 

فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ یَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ رِسَالَةَ رَبِّی وَنَصَحْتُ لَکُمْ وَلَکِنْ لَا تُحِبُّونَ النَّاصِحِینَ ﴿۷۹﴾

پس [صالح] از ایشان روى برتافت و گفت اى قوم من به راستى من پیام پروردگارم را به شما رساندم و خیر شما را خواستم ولى شما [خیرخواهان و نصیحتگران] را دوست نمى دارید (۷۹)

 

انسانها فکر میکنند که ناصحین، آزادی آنها را می گیرند. در حالیکه نصیحت کنندگان، به آنها آزادگی یاد میدهند. حالا در جامعه طوری دین خراب شده است که مردم از حرف زدن در مورد دین بدشان میاید. به همین خاطر شیطان روی گروههای افراطی زیاد کار میکند؛ زیرا بوسیله این گروهها مردم را از دین زده میکند و به این طریق ، براحتی مردم در تله شیطان  می افتند.  زیرا دین برای تسلط فرد بر نفس خویش است و نه برای تسلط بر دیگران. بعضی گروههای افراطی به اسم امر به معروف و نهی از منکر، بر دیگران زور می گویند و آزادی های آنها را می گیرند. همین مورد نتیجه عکس میدهد و بجای جذب افراد به دین؛ آنان برای همیشه از دین زده میشوند. حالا زمانه طوری شده است که افراد به وابسته نبودن خویش به دین و دستورات خدا افتخار میکنند. بشر وقتی میتواند معنای واقعی آزادی را درک کند که تمام افکار و اعمالش خالصا مخلصا برای خدا باشد. 

سازمان بهداشت جهانی اعلام کرده است که از هر هشت نفر، یک نفر دچار اختلالات روانی حاد است. البته این آمار رسمی است و قطعا همه می دانیم آمار بیشتر از این اعداد است. افسردگی، اضطراب ، اعتیاد و ... بین مردم و خانواده ها رواج یافته است و دیگر کسی انکار هم نمی کند. تمام این موارد نشان از این دارد که مردم با دین واقعی آشنا نیستند و از آن بسیار فاصله دارند و آزادگی را نمیخواهند تجربه کنند.

 

  • اسعد حسینی
۳۱
خرداد
۰۱

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت چهاردهم)

مشروبات الکلی

 

دانشمندی به نام فرانک تادئوس درمورد منشاء پیدایش مشروبات الکلی می گوید که انجیر و میوه های گندیده عامل بوجود آمدن شراب الکلی بوده است. انسان ماقبل تاریخ، انجیر و یا میوه گندیده‌ای را از زمین برداشته و آن را در دهان گذاشته؛ مزه تلخ و شیرینی در دهانش پخش و بعد الکل وارد خونش شده است.  از آن به بعد؛ مغز فرد پیام جدیدی را ارسال و خواهان الکل بیشتر می‌شود. براساس این نظر، اولین برخوردهای انسان با الکل در میوه‌های گندیده به طور اتفاقی صورت گرفته است.

پاتریک مک‌گاورن، باستان شناس مشهور، میگوید که انسان بعد از تجربه اولین تاثیرات الکل حاصل از میوه های گندیده ، تلاش کرد تا بتواند آن را خودش تولید کند و در زندگی روزمره آنرا بکار برد و به طور مرتب بنوشد.

اگر یک میوه قنددار مثل انگور، انجیر، توت و یا خرما در مقابل میکروبها و ویروسها بماند و بگندد؛ طی فرآیندهایی شیمایی ، آب باقی مانده از این میوه های گندیده به الکل تبدیل میشود و در جامعه ما به آن شراب میگویند.

بشر بخاطر خاصیت مست کنندگی غذاهای گندیده، علاقه شدیدی به آن پیدا کرد. قند داخل این میوه ها، می گندد و در نتیجه به نوع خاصی از قند غیر قابل استفاده در بدن تبدیل میشود. در حالیکه خدای مهربان صراحتا به ما دستور میدهد که از غذاهای پاکیزه و طیب بخورید و از نوشیدنیها و غذاهای کثیف همچون مشروب الکلی  و گوشت خوک نخورید.

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُلُوا مِنْ طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَاشْکُرُوا لِلَّهِ إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ ﴿۱۷۲﴾

اى کسانى که ایمان آورده‏ اید از نعمتهاى پاکیزه‏ اى که روزى شما کرده‏ ایم بخورید و اگر تنها او را مى ‏پرستید خدا را شکر کنید (۱۷۲)

 

إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِیرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَیْرِ اللَّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَلَا إِثْمَ عَلَیْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ ﴿۱۷۳﴾

[خدا] تنها مردار و خون و گوشت‏ خوک و آنچه را که [هنگام سر بریدن] نام غیر خدا بر آن برده شده بر شما حرام گردانیده است [ولى] کسى که [براى حفظ جان خود به خوردن آنها] ناچار شود در صورتى که ستمگر و متجاوز نباشد بر او گناهى نیست زیرا خدا آمرزنده و مهربان است (۱۷۳)

 

میوه های قند دار گندیده؛ چنان تغییر ماهیت می دهند که قند آنها به یک نوع قند غیر قابل تجزیه و غیر قابل استفاده برای بدن ما تبدیل میشود. بدن انسان نمیتواند از قند موجود در الکل استفاده کند و در نتیجه مصرف کنندگان بعد از مصرف ، کسل و ناتوانند، طوریکه بدن مجبور است از ویتامینهای از قبل موجود در بدن استفاده نماید. بدن ، بعد از مشروب خواریهای فراوان، ویتامینهای اصلی و ضروری خویش را از دست میدهد. اما الکل برخلاف روزه ماه رمضان، باعث آب شدن چربی و مواد مضر بدن نخواهد شد؛ بلکه مواد ضروری و ویتامینهای نایاب بدن را از بین می برد و بعد از مدتی افراد به انواع و اقسام کمبود ویتامینها و مواد دیگر دچار خواهند شد. به همین خاطر خدا می فرماید که ضرر مسکرات بسیار بیشتر از نفع آن است.

 

یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِمَا إِثْمٌ کَبِیرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِمَا وَیَسْأَلُونَکَ مَاذَا یُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیَاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ ﴿۲۱۹﴾

درباره شراب و قمار از تو مى ‏پرسند بگو در آن دوگناهى بزرک و سودهایى براى مردم است و[لى] گناهشان از سودشان بزرگتر است و از تو مى ‏پرسند چه چیزى انفاق کنند بگو مازاد [بر نیازمندى خود] را این گونه خدا آیات [خود را] براى شما روشن مى‏ گرداند باشد که بیندیشید (۲۱۹)

 

بعد از مصرف ، الکل چنان در تمام بدن پخش میشود که سیستم عصبی تمام بدن را کند میکند و حتی میتواند سیستم عصبی قلب را هم مختل کند ، بطوریکه منجر به ایست قلبی شود. تا وقتی که اتانول موجود در الکل از بدن خارج نشود؛ اعضای بدن فرد دچار واکنشها و کنشهای غیر طبیعی خواهد بود. برخلاف باور عموم مردم که فکر میکنند زکریای رازی الکل را کشف کرده است؛ بلکه انسانهای اولیه با استفاده از میوه های گندیده الکل بدست آورده اند و زکریای رازی اسم رسمی (الکحل) بر او نهاد. بعدا در زبانهای اروپایی ، الکحل به الکل تبدیل شد.

بشر بخاطر بدست آوردن خواسته های خیالی خویش، از آب میوه های گندیده (الکل) هم میخورد و آن را با توجه به ضرر بسیار زیادش مصرف میکند. چندی پیش ، کیم کارداشیان ، خواننده و مدل مشهور آمریکایی گفت که با خوردن مدفوع مشکلی ندارد؛ تا زمانی که او را جوان نگه دارد. در این مصاحبه که روز چهارشنبه، اول ژوئن ۲۰۲۲، منتشر شد گفت: "  اگر به من می‌گفتید که هر روز خدا باید مدفوع بخورم تا جوان‌تر به‌نظر برسم، این‌ کار را می‌کردم. فقط انجامش می‌دادم".

 

وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَوْا مِنْکُمْ فِی السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِینَ ﴿۶۵﴾

و کسانى از شما را که در روز شنبه [از فرمان خدا] تجاوز کردند نیک شناختید پس ایشان را گفتیم بوزینگانى طردشده باشید (۶۵)

 

قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذَلِکَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللَّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَغَضِبَ عَلَیْهِ وَجَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَالْخَنَازِیرَ وَعَبَدَ الطَّاغُوتَ أُولَئِکَ شَرٌّ مَکَانًا وَأَضَلُّ عَنْ سَوَاءِ السَّبِیلِ ﴿۶۰﴾

بگو آیا شما را به بدتر از [صاحبان] این کیفر در پیشگاه خدا خبر دهم همانان که خدا لعنتشان کرده و بر آنان خشم گرفته و از آنان بوزینگان و خوکان پدید آورده و آنانکه طاغوت را پرستش کرده‏ اند اینانند که از نظر منزلت بدتر و از راه راست گمراه‏ ترند (۶۰)

 

 

تقلید کورکورانه و وابستگی شدید به قیافه و لذتهای خیالی و جادویی، بشر را به سمت استفاده از الکحل و یا معجونهای جادویی و غذاهای کثیف برده است. معجونهای جادویی برای خوردن نیستند، زیرا پاکیزه و طیب نیستند و با مصرف آن، فرد را به حالت خلسه و مستی می برند. زیرا سیستم اعصاب و مخچه و مغز را به هم می ریزد و منطق و مغز انسان را زایل میکند و از طرف دیگر ضررهای بسیار زیادی به اعضاء مهم بدن  میرساند. در حالیکه خدای مهربان ما را برای استفاده از طیبات آفریده است و این شیطان است که ما را به سمت استفاده از کثافات سوق میدهد. شیطان کاری کرده است که در بعضی فرهنگها، خوردن مدفوع و ادرار گاو و شتر رایج شود و شیطان طوری جا انداخته که مردم فکر کنند ، در این معجونهای کثیف، شفا وجود دارد.

مشروب بطور صریح در تورات هم حرام اعلام شده است. یکی از گوشتهایی که هم در تورات و هم در قرآن حرام اعلام شده است؛ گوشت خوک است. هر چند جامعه مسیحیت آن را برخلاف دستور صریح تورات مصرف میکنند.

 

الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَائِثَ وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿۱۵۷﴾

همانان که از این فرستاده پیامبر درس نخوانده که [نام] او را نزد خود در تورات و انجیل نوشته مى‏ یابند پیروى مى کنند [همان پیامبرى که] آنان را به کار پسندیده فرمان مى‏ دهد و از کار ناپسند باز مى دارد و براى آنان چیزهاى پاکیزه را حلال و چیزهاى ناپاک را بر ایشان حرام مى‏ گرداند و از [دوش] آنان قید و بندهایى را که بر ایشان بوده است برمى دارد پس کسانى که به او ایمان آوردند و بزرگش داشتند و یاریش کردند و نورى را که با او نازل شده است پیروى کردند آنان همان رستگارانند (۱۵۷)

 

حرام بودن گوشت خوک، بخاطر خاصیتهای پشت پرده و نهانی خلسگی آن است. از خصوصیات خوک؛ مردار خواری، زباله خواری، مدفوع خواری حتی مدفوع خود را میخورد. بدن خوک لانه انواع ویروسها و میکروبهاست؛ بخاطر چربی زیاد گوشت خوک؛ خیلی از این باکتریها با حرارت هم از بین نمیروند؛ در اماکنی که خوک را پرورش میدهند، بخاطر زباله خواری و مدفوع خواری خوک و وجود کرمها و ویروسهای فراوان در گوشت خوک؛ مجبورند آنتی بیوتیکهای فراوان به خوک بخورانند که با خوردن گوشت خوک، این آنتی بیوتیکها و هورمونها وارد بدن انسان شده و سیستم ایمنی بدن انسان را معتاد و ضعیف می نماید. گوشت خوک بیشترش چربی است و چربی آن هم از نوع چربی مناسب بدن انسان نیست. دکتر گراهام بورگز ثابت کرده است که ویروس سایر حیوانات مثل آنفلوآنزای مرغی براحتی در بدن خوک زنده می ماند ؛ حال آنکه حیوانات دیگر و انسان را بیمار میکند. حتی خوک میتواند ویروسهای بدن انسان را هم در خود نگهدارد. در حالیکه خود انسان را از پا در می آورد ولی بدن خوک نسبت به آن بی تفاوت است و گوشت پر از لایه های چربی خوک محل مناسبی برای مخفی سازی این ویروسهاست؛ بدن خوک مثل اسب تروا عمل میکند. از این نظر گوشت خوک شباهتهای زیادی با گوشت مردار دارد. خوکها یا میخورند و یا میخوابند. در سال 2019، یک زن روسی که به خوکهای خود غذا میداد، غش کرد و بیهوش در طویله خوکها افتاد و بعد خوکها او را خوردند و فقط استخوانهایی از او باقی ماند. امروزه گوشت خوک پرمصرف ترین گوشت در چین و کشورهای آسیایی است. نزدیک به چهل درصد گوشت خوک جهان در چین تولید میشود.

دانشمندان جانور شناسی ثابت کرده اند که خوک بین دو نوع غذای پاکیزه و غذای کهنه و گندیده؛ دومی را انتخاب میکند. اگر حیوانات دیگر، مثل خوک ویروسهایی وارد بدنشان شود؛ می میرند و تلف میشوند؛ اما خوک با جمع زیادی از ویروسها در بدن خویش؛ همچنان سرپاست و تلف نمیشود. حتی بعضی ویروسها و کرمها داخل گوشت خوک با پختن هم از بین نمی روند و بین لایه های چربی گوشت همچنان زنده میماند و وارد معده و روده افراد میشود. معده و روده ما مثل بدن خوک نیست و نمیتواند با این ویروسها در آرامش زندگی کند.

در تورات، سوره های لاویان و تثنیه، صراحتا گوشت خوک حرام اعلام شده است و حتی عیسی مسیح اعمال گناهکاران را به رفتار خوک تشبیه کرده است. خوک از میان غذای خوب و بد، تغذیه بد را انتخاب میکند. گناهکاران هم از میان مشروبات سالم و آب میوه های گندیده و مضر، دومی را انتخاب میکنند. حرص و پرخوری از خصوصیات دیگر خوک است که افراد گناهکار هم دقیقا پرخور و اسرافکارند. در قرآن هم گناهکاران به میمون و خوک تشبیه شده اند.

 

قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذَلِکَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللَّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَغَضِبَ عَلَیْهِ وَجَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَالْخَنَازِیرَ وَعَبَدَ الطَّاغُوتَ أُولَئِکَ شَرٌّ مَکَانًا وَأَضَلُّ عَنْ سَوَاءِ السَّبِیلِ ﴿۶۰﴾

بگو آیا شما را به بدتر از [صاحبان] این کیفر در پیشگاه خدا خبر دهم همانان که خدا لعنتشان کرده و بر آنان خشم گرفته و از آنان بوزینگان و خوکان پدید آورده و آنانکه طاغوت را پرستش کرده‏ اند اینانند که از نظر منزلت بدتر و از راه راست گمراه‏ ترند (۶۰)

 

در قرآن میمون و خوک بخاطر ظاهر قیافه شان، موردمذمت قرار نگرفته اند؛ بلکه بخاطر خوی و خُلقهایی است که بطور غریزی گرفتارشند. البته میمون و خوک و سایر حیوانات معصوم و بی گناهند ولی خدا آنها را با این خصوصیات جهت یادآوری ما و نشانه برای ما خلق فرموده است تا انسان از آن خصوصیات درس گیرد.

گاهی ما انسانها مثل خوک زندگی می کنیم؛ پرخوری، انتخاب مشروبات و غذاهای کثیف و گندیده، ریختن آشغالها و زباله ها در محیط زندگی خود و ....

در بازاهای مالی؛ اصطلاحی هست به اسم بازار خوکی که در آن افراد پر از حرص و طمع اند و به خاطر طمع به دست آوردن پول بیش تر،  پول اولیه خود را هم  از دست می دهند. این نوع صفت طمع؛ در حیوان خوک هست. هر چند برای یک خوک جزو غریزه بحساب می آید ولی برای یک انسان جزو اختیار است.

باید بدانیم که در مراحل عمیق جادو، تناسخ و مسخ اتفاق خواهد افتاد که گاها بعضی افراد خود را جنس مخالف تصور کرده و یا حتی بعضی ها خلق و خوی خود را از نوع دیگری می پندارند. افراد تراجنسیتی که خود را به جنس مخالف تبدیل میکنند، در مراحل عمیق جادو به سر می برند و احساس وحدت وجود با جنس مخالف میکنند. این نوع اخلاق خوکی که بین انسانها گسترش می یابد؛ بعلت گناهان زیاد ، به انسان سرایت پیدا میکند.

فروید میگوید که مشروب خوار ؛ زیر مسئولیتهایش زده و میخواهد آزاد باشد. هر چند فروید در این مورد درست میگوید ولی دلیل اصلی، آن نیست که فروید می گوید. بلکه مشروب خواری و نجس خواری به نوعی مقدمه یک جادو است که با مصرف آن، شیطان بر مصرف کنندگان مسلط میشود و آنان را جادو میکند و به همین خاطر به حالت خلسگی میرسند. کسانی که برخلاف دستور خدا، غذاهای کثیف را انتخاب میکنند، از طرف شیطان یک جایزه خواهند گرفت و آن خوشی لحظه ای ناشی از مستی است. اما در عوض تحت کنترل شیطان قرار خواهند گرفت.

دید ناقصی که افراد از این کره خاکی دارند و از زندگی در زمین انتظارات وسیعی دارند، عامل تمام بدبختی هاست. آنان کمبودهای زیادی را در زندگی خویش احساس میکنند زیرا به آنچه که در خیال دارند، نرسیده اند. به همین خاطر برای آسودگی از این تفکرات شکست خورده، میخواهند زیر چتر جادو روند تا وارد دنیای خیالی شوند. زیرا شیطان در دنیای خیالات و توهمات به آنها همه چیز (توهم) میدهد و به آنها شخصیت (در توهمات) میدهد.  استفاده از غذاهای کثیف، برخلاف فطرت خدادادی انسان است. با مصرف غذاهای گندیده و کثیف، سیستم اعصاب و مغز انسان کارایی خود را از دست میدهد و در نتیجه در اختلال مغز و اعصاب؛ شیطان بر احساسات انسان سوار شده و افراد را جادو میکند. در جادو، افراد به خواسته های خویش که توهمات است میرسند و در نتیجه دوباره به سمت مصرف آن میروند و به اصطلاح معتاد میشوند.

استفاده از کلمات کثیف و خبیث هم از جانب شیطان است. بعضی مردم درمکالمات خویش، چنان از کلمات ناخوشایند استفاده میکنند که برای مردم عادی شده است و اگر زیاد مودب باشید؛ به شما خواهند گفت پاستوریزه و یا بچه مثبت.

 

وَمَا کَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قَالُوا أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْیَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُنَاسٌ یَتَطَهَّرُونَ ﴿۸۲﴾

ولى پاسخ قومش جز این نبود که گفتند آنان را از شهرتان بیرون کنید زیرا آنان کسانى‏ اند که به پاکى گرایش دارند (۸۲)

 

بعضی مردم بین کلمات طیب و خبیث؛ کلمات طیب را انتخاب نمی کنند و بلکه از کلمات خبیث در مکالماتشان استفاده می برند. زیرا کلمات خبیث خودبخود، حالت تهاجمی دارند و همچنین اتوماتیک فرد را در حالت عصبانیت و خشم قرار میدهد. کلمات خبیث فرد را در حالت آلفا قرار داده و جادو میکند.

 

وَمَثَلُ کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِنْ قَرَارٍ ﴿۲۶﴾

و مثل سخنى ناپاک چون درختى ناپاک است که از روى زمین کنده شده و قرارى ندارد (۲۶)

 

یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَفِی الْآخِرَةِ وَیُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِینَ وَیَفْعَلُ اللَّهُ مَا یَشَاءُ ﴿۲۷﴾

خدا کسانى را که ایمان آورده‏ اند در زندگى دنیا و در آخرت با سخن استوار ثابت مى‏ گرداند و ستمگران را بى‏ راه مى‏ گذارد و خدا هر چه بخواهد انجام مى‏ دهد (۲۷)

 

کلمات خوب و مودبانه  بکار بردن در زندگی بسیار مهم است و این کلمات خوب است که برای ما نفع دارد و نزد خدا ارزش پیدا می کنیم.

 

مَنْ کَانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعًا إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ وَالَّذِینَ یَمْکُرُونَ السَّیِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَکْرُ أُولَئِکَ هُوَ یَبُورُ ﴿۱۰﴾

هر کس سربلندى مى‏ خواهد سربلندى یکسره از آن خداست‏ سخنان پاکیزه به سوى او بالا مى ‏رود و کار شایسته به آن رفعت مى ‏بخشد و کسانى که با حیله و مکر کارهاى بد مى کنند عذابى سخت‏ خواهند داشت و نیرنگشان خود تباه مى‏ گردد (۱۰)

 

خدای مهربان بنی اسرائیل را به میمون تشبیه میکند و از تبدیل و مسخ خُلق و خوی آنان با میمون صحبت میکند. تعدادی از بنی اسرائیل برخلاف دستور خدا شنبه را تعطیل نمی کردند و با کلک شرعی، تعطیلات شنبه را دور میزدند. خدا آنانرا با میمون طرد شده تشبیه میکند.

 

وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَوْا مِنْکُمْ فِی السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِینَ ﴿۶۵﴾

و کسانى از شما را که در روز شنبه [از فرمان خدا] تجاوز کردند نیک شناختید پس ایشان را گفتیم بوزینگانى طردشده باشید (۶۵)

 

بعد از مدتی، بیشتر مردم بنی اسرائیل از این عمل زشت تقلید کرده و به این نوع کارشکنی روی آوردند. هدف خدا از این مثال جالب این است که ما متوجه شویم که چطوری گاهی اعمال و عادات ناشایست ، آبشاری در جامعه بین مردم منتشر میشود و همگی مقلد میشوند. مثلا گاهی یک نفر ، یک روش غیر شرعی و زشت برای بدست آوردن پول اجرا میکند و بقیه هم دنباله رو و  مقلد او میشوند. خدا این چنین موجوداتی را بعد از مدتی به میمون طرد شده تبدیل میکند.

 البته این تبدیل از نظر خلق و خوی است و نه اینکه خود فرد به یک میمون تبدیل شود. زیرا نفس انسان با نفس میمون و یا خوک متفاوت است و فقط خصوصیات بد میمون و خوک را کسب میکنند و این نتیجه کار خودشان بوده است. ظاهرا دلیل خاصی برای تبدیل شدن افراد از نظر ژنتیکی به موجودات دیگری همچون میمون و یا خوک وجود ندارد. این نوع نگرش نوعی تناسخ است که تناسخ در قرآن کاملا باطل است. تبدیل شدن افراد به میمون و یا خوک ، یک تبدیل معنوی است. افرادی در ظاهر انسان، ولی با خصوصیات میمون و خوک. مثلا کسی که پرخوری میکند و غذاهای کثیف و گندیده میخورد ؛ به نوعی صفات خوک را جذب کرده  است. یا کسی که عصبانی شده است و هر کسی که دم دستش است را میزند و یا طعنه میزند؛ به نوعی صفات میمون طرد شده را در خود بیدار کرده است. کوچک شمردن دستورات خدا و بی اهمیت کردن آن باعث میشود که صفات خوکی و میمون در انسان نمود پیدا کند. گاهی انسان با پرورش صفات زشت در خود، از صفات زشت حیوانات هم جلو میزند.

 

وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لَا یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا یَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ ﴿۱۷۹﴾

و در حقیقت بسیارى از جنیان و آدمیان را براى دوزخ آفریده‏ ایم [چرا که] دلهایى دارند که با آن [حقایق را] دریافت نمى کنند و چشمانى دارند که با آنها نمى ‏بینند و گوشهایى دارند که با آنها نمى ‏شنوند آنان همانند چهارپایان بلکه گمراه‏ ترند [آرى] آنها همان غافل‏ماندگانند (۱۷۹)

 

 

  • اسعد حسینی
۲۶
خرداد
۰۱

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت سیزدهم)

زمان

 

یکی از مواردی که شیاطین روی آن به طرز وسیعی کار میکنند و میخواهند انسانها را از آن غافل کنند ، گذر زمان است. شیاطین از این فاکتور جهت اغوای انسانها بسیار بهره می برند. با گذشت زمان، آدمی در عقاید غلط یا درستش ثبات بیشتری پیدا می کند. کسی هست که در زمان جوانی بیشتر به توانایی های خود متکی است، مثلاً زورش زیاد است و بعضی مشکلات جسمی را ندارد و چابک است و یا خوش قیافه تر است. اما بعداً که سنش بالا رفت،و  که  توانایی های جسمی و زیبایی او کم می شود. اگر فرد در حین جوانیش به توانایی های جسمی خویش مغرور شده باشد و آن را تکیه گاهی برای خود قرار داده باشد؛ در زمانی که این توانایی ها ضعیف شوند، فرد که به غرور و تکبر خود عادت کرده، اینبار مجبور است به داشته های خود مغرور شود. در هر حالت با گذشت زمان، غرور و تکبر به سادگی آدمی را ول کن نیست. بنابراین سن انسان به دو قسمت تبدیل می شود قسمتی از آن که در دوران جوانی است (زیر چهل سال) ، بر توانایی‌های خود متکی است اما قسمت دوم که دوره آن میانسالی و پیری است مربوط به تکبر در مورد داشته های خود است. در این سن فرد به داشته های مادی و معنوی خویش مغرور می شود. همین غرور و تکبر باعث می شود که فرد به سختی تغییر کند، بنابراین کسی که در دوران جوانی اقدام به تغییر خویش نکند و شاکله معنوی خویش را تشکیل ندهد، در دوران میانسالی و پیری هم احتمال تغییرش خیلی کم است.

 

أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْیَانَهُ عَلَى تَقْوَى مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٍ خَیْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْیَانَهُ عَلَى شَفَا جُرُفٍ هَارٍ فَانْهَارَ بِهِ فِی نَارِ جَهَنَّمَ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ ﴿۱۰۹﴾

آیا کسى که بنیاد [کار] خود را بر پایه تقوا و خشنودى خدا نهاده بهتر است‏ یا کسى که بناى خود را بر لب پرتگاهى مشرف به سقوط پى‏ ریزى کرده و با آن در آتش دوزخ فرو مى‏ افتد و خدا گروه بیدادگران را هدایت نمى ‏کند (۱۰۹)

 

لَا یَزَالُ بُنْیَانُهُمُ الَّذِی بَنَوْا رِیبَةً فِی قُلُوبِهِمْ إِلَّا أَنْ تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ ﴿۱۱۰﴾

همواره آن ساختمانى که بنا کرده‏ اند در دلهایشان مایه شک [و نفاق] است تا آنکه دلهایشان پاره پاره شود و خدا داناى سنجیده‏ کار است (۱۱۰)

 

کسى که بنیاد خود را در دوران جوانی بر پایه تقوا و خشنودى خدا نهاده بهتر است‏ یا کسى که بناى خود را بر لب پرتگاهى مشرف به سقوط پى‏ ریزى کرده است؟ کسی که در دوران جوانی وقتش را به بیهودگی و بطالت گذرانده و در رشد نفس خویش هیچ تلاشی نکرده است؛ خود را در لبه پرتگاهی مشرف به سقوط قرار داده است که هر لحظه احتمال سقوطش است و در دوران پیری بسیار بعید است که بتواند خود را از این پرتگاهها برهاند.

جهانی که ما در آن زندگی میکنیم، از جنس مرغوبی تشکیل نشده است. اگر وارد جزئیات ریز شویم،  حتی پولی که ما کسب می کنیم، بطور کامل پاک نیست و در مراحل زندگی، کامل حق با ما نیست. اگر رحمت و بخشش خدا نباشد، کسی نمی تواند روی کره زمین، روانش را سالم نگهدارد. به همین خاطر خدای مهربان، زکات و انفاق اموال را در نظر گرفته است تا مالی که بدست می آوریم را پاک کنیم.

بعضی مواقع نمردن ساده تر از مردن است. مردن سخت است زیرا در اختیار انسان نیست. انسانها نمی توانند مردن را انتخاب کنند. حتی نمی توانند روش مردنشان را هم انتخاب کنند. خدا بر تمام جزئیات زندگی ما احاطه دارد؛ احاطه علمی ، و احاطه لحظه به لحظه. خدای مهربان،  بُعد زمان را بطور محدود و رو به جلو در اختیار ما قرار داده است. از آنجا که شیاطین یک بُعد بالاتر از ما هستند، اهمیت زمان در بُعد ما را درک کرده اند و به همین خاطر میخواهند که انسانها وقتشان را تلف کنند تا زمان مرگشان فرا رسد. زیرا لازمه رفتن آدمیان به بهشت، رشد نفسشان است. نفس آدمیزاد باید آنقدر رشد کند تا توانایی کافی برای ورود به بهشت را پیدا کند. این نکته را از جمله معروف جنیان برای اولین بار که قرآن را شنیدند، میتوان فهمید. آنان برای اولین بار که قرآن را شنیدند، اعلام کردند که قرآن به طرف رشد دعوت میکند.

 

قلْ أُوحِیَ إِلَیَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ فَقَالُوا إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآنًا عَجَبًا ﴿۱﴾

بگو به من وحى شده است که تنى چند از جنیان گوش فرا داشتند و گفتند راستى ما قرآنى شگفت‏ آور شنیدیم (۱)

 

یَهْدِی إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَلَنْ نُشْرِکَ بِرَبِّنَا أَحَدًا ﴿۲﴾

[که] به طرف رشد هدایت مى ‏کند پس به آن ایمان آوردیم و هرگز کسى را شریک پروردگارمان قرار نخواهیم داد (۲)

 

یکی از لوازم رشد انسان، زمان است. زمانی که خدا در اختیار ما گذاشته است، تنها راهی است که ما میتوانیم در طول آن، نفسمان را رشد دهیم و در نهایت وارد بُعد بهشت شویم. اگر رشد پیدا نکنیم و وقتمان را به بیهودگی و لهو و لعب تلف کنیم؛ بجای بهشت، وارد ابعاد شیاطین شده و تا ابد در جهنم با آنها خواهیم بود. از آیات قرآن میتوان فهمید که در بهشت، بُعد زمان طور دیگری است و خصوصیات دیگری دارد.

در روز قیامت هیچ انسانی نمی تواند بگوید که من نمی دانستم خدا یکی است. در آن روز کسی نمی تواند بگوید که من تابع دین پدرانم بودم. در آن روز کسی نمی تواند بگوید که خدا برای ما رسول نفرستاده است. زیرا خدا قبل از خلقت با همه فرزندان آدم تسویه حساب کرده است. همه مردم باید تا آخرین لحظات زندگی به خدای یکتا ایمان آورند. حتی اگر رسولی برای آنها فرستاده نشود.

 

 وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِینَ ﴿۱۷۲﴾

به یاد آور که پروردگارت تمام نواده هاى آدم را احضار کرد و آنها را بر خودشان شاهد گرفت: "آیا من پروردگار شما نیستم؟" همه گفتند: "بله. ما شهادت مى دهیم." بنابراین، شما روز رستاخیز نمى توانید بگویید: "ما از این اطلاع نداشتیم."

 

 

أَوْ تَقُولُوا إِنَّمَا أَشْرَکَ آبَاؤُنَا مِنْ قَبْلُ وَکُنَّا ذُرِّیَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَفَتُهْلِکُنَا بِمَا فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ ﴿۱۷۳﴾

و نمی توانید بگویید: "این والدینمان بودند که بت پرست بودند و ما فقط گام های آنها را دنبال کردیم. آیا ما را به خاطر آنچه دیگران بدعت نهادند، تنبیه خواهی کرد؟"

 

جوامعی که برای آنها رسول فرستاده نشده است ، باز هم موظفند که به خدا یکتای ایمان آورند. خدا با همه مردم اتمام حجت کرده است و حداقل یک مورد را از همه می خواهد. آن یک مورد، پذیرش خدای یکتا به عنوان رب است. 

بنابراین خلقت زمان در بُعد ما، بخاطر فقط پذیرش خدا به عنوان ربّ نیست؛ بلکه خلقت زمان بخاطر رشد نفس است. زیرا نفس ما اگر در این جهان، روی کره زمین رشد  نیابد، نمیتواند وارد بُعد بالاتر و یا بهشت شود.

ما تا این حد اشتباه می کنیم؛ روزی نیست که یکی از نزدیکان و رفقا و آشنایان فوت نکند ولی آیا تابحال فکر کرده اید که یک روز هم نوبت ما میرسد. خدا همیشه گذشت زمان را به روشهای مختلف به ما یاد آوری میکند. زمستان طبیعت می میرد و بهار دوباره همان طبیعت زنده میشود و این خودش یاد آوری گذشت زمان است. جالب است که ما در زمستان که هستیم، انتظار بهار را می کشیم و در بهار که هستیم انتظار تابستان و همینطوری این انتظارات ادامه دارد. خدای مهربان یادآورنده های زیادی در این جهان خاکی برای ما گذاشته است.

در کشور آلمان در جنگ جهانی دوم شرایط اقتصادی سختی پیش آمده بود. مردم که وارد رستوران می شدند و غذا سفارش می دادند، فورا پول غذای سفارشی را می دادند ، زیرا می ترسیدند که تا پایان صرف غذا قیمت آن گرانتر شود. چنین شرایط سختی برای مردم پیش آمده بود. عدم ثبات قیمتها ، گرانی لحظه به لحظه زندگی را بر مردم سخت کرده بود چنین شرایطی در حال حاضر در خیلی از کشورهای دنیا وجود دارد. هر کسی خدا را فراموش کند و از یاد خدا سرباز زند ، خدا شرایط سختی را در زمانهای مختلفی برای او فراهم می آورد.


وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَى ﴿۱۲۴﴾

و هر کس از یاد من دل بگرداند در حقیقت زندگى تنگ [و سختى] خواهد داشت و روز رستاخیز او را نابینا محشور مى ‏کنیم (۱۲۴)

 

قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَى وَقَدْ کُنْتُ بَصِیرًا ﴿۱۲۵﴾

مى‏ گوید پروردگارا چرا مرا نابینا محشور کردى با آنکه بینا بودم (۱۲۵)

 

قَالَ کَذَلِکَ أَتَتْکَ آیَاتُنَا فَنَسِیتَهَا وَکَذَلِکَ الْیَوْمَ تُنْسَى ﴿۱۲۶﴾

مى‏ فرماید همان طور که نشانه‏ هاى ما بر تو آمد و آن را به فراموشى سپردى امروز همان گونه فراموش مى ‏شوى (۱۲۶)

 

انسان در حین مشکلات به خدا فکر می کند و از خدا تقاضای کمک می کند و از او توقع کمک دارد. خدا او را کمک می کند و مشکلات را از سر راه او بر می دارد. خدا دعاهای خالصانه را بدون استثنا جواب می دهد. اما بعد از مدتی یک تفکر شیطانی سراغ فرد می رود. فرد در این حالت دچار شک می شود که آیا واقعا خدا در آن مشکل کمکش کرد! یا قوانین طبیعت و جامعه کمکش کرد و یا اینکه خودش حل شد؟ او از خودش می پرسد که آیا خدا در حل آن مشکل کمکش کرد یا اینکه اتفاقی توسط عوامل طبیعت و جامعه حل شد؟ این سوال او به این خاطر است که او خدا را نمی بیند. آزمایش ما در این جهان طوری طراحی شده است که باید در گذر زمان از روی آیات و نشانه ها، به وجود خدا پی بریم و به او ایمان آوریم. این آیات و نشانه ها بمرور زمان سر راه ما قرار می گیرند و ما در قبال آن مسئولیم.

 بچه ها وقتی بزرگ میشوند فکر می کنند که پدر و مادرشان وظیفه داشته اند که بزرگشان کنند . آنها کمتر از زحمات پدر و مادر تشکر می کنند. آنها فکر می کنند که پدر و مادرشان مثل سایر والدین!، وظایف طبیعی و عادی خویش را انجام داده اند. این خصوصیت همان خاصیت ناشکری و کفر است که در سایز بزرگتر نسبت به خدا انجام می پذیرد. ما در کره زمین با گذشت زمان، نهاد اصلی خود را بیرون میریزیم. با گذشت زمان، این فکر در وجود انسان رخنه می کند که او هم مثل سایر مردم از طریق تلاش خود ، صاحب چیزهایی در روی زمین شده است. این همان خودخواهی است که شیطان به انسانها وسوسه می کند.  این نوع خودخواهی باعث میشود که انسان همه چیز را نهایتا از آن خود بداند. انسان خیلی زود قضایا را از یاد می برد. این نوع خودخواهی مقدمه کفر و ناسپاسی است. گاهی این نوع ناسپاسی ها آنقدر ادامه می یابد که فرد کافر میشود بدون اینکه خود بداند. این خودخواهی باعث فراموشی خدا میشود. با این حال خدا چنین فردی را از نعمتهایش محروم نمی کند. او به این فرد بارها و بارها کمک می کند تا که شاید فرد به طرف خدا برگردد. خدا این است، خدا بسیار صبور و بخشنده است. کمکهای خدا به ما نادیدنی است. درک آن شعور و تدبر می خواهد. کسی می تواند آن را درک کند که محبت خدا در دلش، بیشترین باشد. خدا انسانهای ناسپاس و کافر را به بهشت نمی برد زیرا آنها با توجه به شرایطی که برای خود بوجود آورده اند، نمی توانند وارد بهشت شوند و آنها نمی توانند در بهشت زندگی کنند؛ آنها در گذر زمان، هیچ تغییر مثبتی در نفس خویش نداده اند.

به همین خاطر باید نعمات بدست آمده را از آنِ خدا دانست و مطلقا آن را به خدا نسبت داد و این همان حس خوشایند راضیه مرضیه است که بندگان مخلص پروردگار جهانیان، نفس خویش را به آن مرحله می رسانند و شایستگی بهشت رفتن را پیدا میکنند.

 

یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ﴿۲۷﴾

اى نفس مطمئنه (۲۷)

 

ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً ﴿۲۸﴾

خشنود و خداپسند به سوى پروردگارت بازگرد (۲۸)

 

فَادْخُلِی فِی عِبَادِی ﴿۲۹﴾

و در میان بندگان من درآى (۲۹)

 

وَادْخُلِی جَنَّتِی ﴿۳۰﴾

و در بهشت من داخل شو (۳۰)

 

خیلی از مواقع ، ما تلاش زیادی کرده ایم تا ثروتمند شویم ولی این اتفاق نیفتاده است؛ زیرا خدا مقدر نکرده است. خدا به اندازه ای که مقدر کرده است، نازل میکند و اگر فرد به این مقدرات راضی نباشد، نه تنها وضعیتش خوب نخواهد شد، بلکه بدتر هم میشود.

جهانی که ما در آن خلق شده ایم و در آن، زمان بصورت محدود در اختیار ما قرار دارد؛ در این جهان صبر مهمترین فاکتور است که میتوان زمان را بدرستی در آن سپری کرد. اگر در مقابل وقایع پیش آمده، صبر نداشته باشیم؛ در تله و تار عنکبوت شیاطین گیر خواهیم افتاد. مثلا کسی که در یک نزاع، صبرش را از دست دهد؛ ممکن است دچار قتل شود و یا صفات خشم و دشنام را در خود پرورش دهد. به این طریق جادوی شیاطین مثل تار عنکبوت ، در کمینگاه اند و کسانی که صبر ندارند، قطعا طعمه خواهند شد. صبر و نماز راهی است که خدای مهربان برای غلبه بر سختی ها در تبعیدگاه زمین به ما معرفی کرده است. نماز و صبر برخلاف تصورات مردم، باری بر دوش نیستند، بلکه باری از دوش بر میدارند. سلامت روانی انسانها فقط بوسیله صبر و نماز تضمین میشود. شرایط زندگی در زمین طوری است که انسانها بوسیله صبر میتوانند روح خود را تزکیه کنند تا که به بهشت برگردند. فقط بوسیله صبر میتوان بُعد زمان را روی کره زمین به سلامت گذارند.

 

سَلَامٌ عَلَیْکُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ ﴿۲۴﴾

[و به آنان مى‏ گویند] درود بر شما به [پاداش] آنچه صبر کردید راستى چه نیکوست فرجام آن سراى (۲۴)

 

با استراتژی صبر در امور دنیایی، انسان در جادوی شیطانی داخل نمیشود. کسی که صبر داشته باشد، خشمگین نمیشود، ظلم نمیکند،زود تصمیم نمی گیرد، توهین نمیکند، عصبانی نمیشود، جنگ نمی کند، غیبت نمی کند، قتل نمی کند، زنا نمی کند، دزدی نمی کند و خلاصه در همه چیز صبر میکند.

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ ﴿۱۵۳﴾

اى کسانى که ایمان آورده‏ اید از شکیبایى و نماز یارى جویید زیرا خدا با شکیبایان است (۱۵۳)

 

خدای نادیدنی با صابرین است. این به معنای واقعی یعنی مبارزه با شیطان و ایجاد سلامت روانی در نفس خویش. انگار که صفات شیطانی در کمینگاه نشسته اند تا انسانها در آن تله بیفتند و تنها راه مصونیت از این تله ها ، صبر و نماز است. به همین خاطر خدا میفرماید که ان الله مع الصابرین. براستی خدا با صابران است. این آیه به آن معناست که کسانی که صبر نمی کنند در جادوی شیاطین گیر افتاده و در نتیجه خدا با آنها نیست.

تصور کنید که تمام مردم دنیا، صفات خشم، عصبانیت، ناسزاگویی، کینه و سایر صفات نابهنجار را داشته باشند؛ در آن صورت کره زمین دیگر جای زندگی نیست و امور عادی روزمره انجام نخواهد شد. خدا براساس حکمتش ، چنین جوامعی را از بین خواهد برد تا اقوام دیگر روی زمین ادامه دهند.  اقوام لوط و نوح و سایرین در صفات شیطانی به حداکثر درجه رسیده بوده اند، به همین خاطر خدا آنان را از بین برد. در آن جوامع، صفات شیطانی چنان گسترش یافته بود که دیگر امکان ادامه یک زندگی عادی و مثبت نبود.

 

وَقَالَ نُوحٌ رَبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْکَافِرِینَ دَیَّارًا ﴿۲۶﴾

و نوح گفت پروردگارا هیچ کس از کافران را بر روى زمین مگذار (۲۶)

 

إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبَادَکَ وَلَا یَلِدُوا إِلَّا فَاجِرًا کَفَّارًا ﴿۲۷﴾

چرا که اگر تو آنان را باقى گذارى بندگانت را گمراه مى کنند و جز پلیدکار ناسپاس نزایند (۲۷)

 

اگر قوانین و سنتهای ثابت خدا نبود، خدا به همه کافرین و منکرین، قصرهایی از طلا و نقره میداد تا این چند روزه در دنیای فانی، الکی خوش باشند. سن ما در این جهان نهایتش هفتاد سال شود.  سه چهارم این سن را یا خوابیم و یا مشغول کار. واقعا مدت زیادی جهت تزکیه  نفس و تفکر در این جهان باقی نمی ماند.

 

وَلَوْلَا أَنْ یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَجَعَلْنَا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمَنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفًا مِنْ فِضَّةٍ وَمَعَارِجَ عَلَیْهَا یَظْهَرُونَ ﴿۳۳﴾

و اگر نه آن بود که [همه] مردم [در انکار خدا] امتى واحد گردند قطعا براى خانه ‏هاى آنان که به [خداى] رحمان کفر مى ‏ورزیدند سقفها و نردبانهایى از نقره که بر آنها بالا روند قرار مى‏ دادیم (۳۳)

 

وَلِبُیُوتِهِمْ أَبْوَابًا وَسُرُرًا عَلَیْهَا یَتَّکِئُونَ ﴿۳۴﴾

و براى خانه ‏هایشان نیز درها و تختهایى که بر آنها تکیه زنند (۳۴)

 

وَزُخْرُفًا وَإِنْ کُلُّ ذَلِکَ لَمَّا مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُتَّقِینَ ﴿۳۵﴾

و زر و زیورهاى [دیگر نیز] و همه اینها جز متاع زندگى دنیا نیست و آخرت پیش پروردگار تو براى پرهیزگاران است (۳۵)

 

وَمَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمَنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ ﴿۳۶﴾

و هر کس از یاد [خداى] رحمان دل بگرداند بر او شیطانى مى‏ گماریم تا براى وى دمسازى باشد (۳۶)

 

همین چند آیه به خوبی وضعیت ناپایدار کره زمین را ثابت میکند که چقدر دنیا فانی و لهو و لعب است.  خدای مهربان، این جهان فانی را طوری طراحی کرده است که ما جهت رشد نفس خود نیاز به آن داریم که همیشه به سمتِ او برویم و همیشه به سمت خدا در حال فرار باشیم. انگار که اگر کسی این کار را نکند در تیررس جادوی شیاطین قرار می گیرد.

 

فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ إِنِّی لَکُمْ مِنْهُ نَذِیرٌ مُبِینٌ ﴿۵۰﴾

پس به سوى خدا بگریزید که من شما را از طرف او بیم‏ دهنده‏ اى آشکارم (۵۰)

 

تغییر مکان معنوی، تاثیر گسترده ای در خنثی نمودن جادوی شیطان دارد. این تغییر مکان باید در جهت خدا باشد. همانطور که خدای مهربان سفر حج را برای کسانی که توانایی مالی دارند، گذاشته است تا تغییری در ساختار زندگی خویش بدهند. بعضی نقطه ضعفها و نقطه قوتها در ترک کردن مادیات و مقامات دنیوی مشخص میشود. عبادات ما باید از حالت عادت خارج شوند و به حالت خود آگاهی برسند و باید مکانهای مادی و معنوی که دل به آن بسته ایم را هر از چند گاهی ترک کنیم تا وابستگی خویش را به آن اماکن فیزیکی و معنوی قطع کنیم. گاهی حتی یک تفریح سالم و بدون اسراف تاثیر بسیار خوبی بر افراد خواهد گذاشت. اما متاسفانه افراد در جامعه ما برای تغییر وضعیت و حال خویش از همان جادوی شیاطین بهره می برند. مثلا فرد که غمگین است، سراغ یک آهنگ آلفایی میرود تا او را از آن حالت خارج سازد. بعضی افراد بعضی مواقع از حالت عادی خارج شده و الکی خوشند و حتی خودشان هم نمیدانند که چرا به حالت سرخوشی و شیدایی و خود شیفتگی رسیده اند، طوریکه استرس پیدا میکنند. بعد از مدتی این افراد از استرس ناخواسته ترسیده و برای آرام کردن ترس خویش، خود را به حالت غم میزنند تا از آن حالت خارج شوند. به این طریق شیطان یک دور تسلسل و افراط و تفریط را رواج میدهد. روشهایی که شیاطین برای خارج ساختن افراد از غم و ناراحتی و یا برای آرام ساختن به افراد یاد میدهند، نوعی جادو است که فقط افراط کنندگان دچار آن میشوند. ان المبذرین کانوا اخوان الشیاطین

بعد از مدتی این افراد برای آرام ساختن خویش به روشهای جادویی عادت میکنند و بعد از مدتی به این تغییر شخصیتها و مکانهای معنوی معتاد میشوند و به اصطلاح شخصیت دو قطبی پیدا میکنند. این تغییرات، مثبت نیستند،  بلکه فقط غرور و تکبر و شیدایی و خودشیفتگی و استرس و غم و اندوه است. در حالی که بندگان خدا نه ترسی دارند و نه اندوهگینند.

 

أَلَا إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ ﴿۶۲﴾

آگاه باشید که بر دوستان خدا نه بیمى است و نه آنان اندوهگین مى ‏شوند (۶۲)

 

یکی از دلایل دیگر برای اینکه ثابت شود که این دنیا محل پایداری نیست و برای رشد انسان طراحی شده است نه برای کامجویی، این است که  که هیچکس در زندگی خود، حتی اگر ثروتمند و دارا هم باشد، زیاد دلش خوش نیست؛ یا میترسد و یا اندوهگین است. تمام تمهیدات انسان هم برای خارج ساختن خود از این دو حالت است. یعنی انسان مدام میخواهد که الکی خوش باشد، الکی خوش بودن نوعی شیدایی و خودشیفتگی و همراه با ترس و استرس است، بعد میخواهد خود را از این ترس و استرس و الکی خوش بودن خارج سازد و به همین خاطر دنبال اندوه و حزن میرود و بعد دوباره از دست حزن و اندوه میخواهد الکی خوش باشد و به این طریق انسان در این تسلسل و طلسم گیر خواهد کرد. مثل اینکه کسی زیاد میخورد و بدنش کلی چربی تولید میکند و بعد هزینه زیادی میکند تا دوباره چربی بدنش را آب کند و از دست چربی خلاص شود. این سیکل های بی معنی در زندگی ما زیاد پیش میاید. گاهی آنقدر سرخوشیم که بعدش نیاز به حالت غم داریم . یعنی انسان خودش حالت تعادلش را به هم میزند و بعد برای درست کردن این تعادل، دست به دامن روشهای شیطانی میشود. این افراد گاهی مدت زیادی در این حالات میمانند و حالت دو قطبی شدیدی پیدا میکنند.

خدای مهربان، گاها با خلق ویژگیهای خاصی در بدن انسانها، آنها را در مسیر تغییرات قرار میدهد. مثلا زنان حالتی دارند به اسم قاعدگی که بیشتر رنج و اذیت است و بعضی تغییرات در خلق و خوی. این تغییرات در زنان اجباری است. خدا خودش میدانست که زنان به تنهایی  و بدون اجبار فیزیولوژیکی ، توانایی تغییرات در بعضی خصوصیات خود را ندارند. بنابراین این خاصیت را در آنان آفرید. یا گاهی بعضی وقایع و پیش آمدها در زندگی افراد پیش می آید و افراد فکر میکنند که این پیش آمد ها خوب نیست. ولی این بسته به موضع گیری خود ما دارد؛ زیرا شاید خدا بخواهد با این پیش آمدها، تغییر اساسی در زندگی ما دهد و نفس ما را رشد دهد. (عَسَى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ).

تمام اهداف خدا در جهان بر این اصل استوار است که در تیررس شیاطین قرار نگیریم و به سمت خدا برویم. این جهان محل کامجویی نیست. ولی عرفانهای ماجیکال برخلاف آن را توصیه و تبلیغ میکنند. پیامبر ابراهیم این مورد را به خوبی درک کرده بود و به همین خاطر گفت:

 

وَقَالَ إِنِّی ذَاهِبٌ إِلَى رَبِّی سَیَهْدِینِ ﴿۹۹﴾

و [ابراهیم] گفت من به سوى پروردگارم رهسپارم زودا که مرا راه نماید (۹۹)

 

زیرا تنها راه برای نجات یافتن ما، همین است. شما اگر در جایی باشید که تیرهای زیادی پرتاب میشود و هر لحظه ممکن است که تیری به شما بخورد ؛ برای نجات از آنجا باید یک هدف را درنظر بگیرید و به سوی آن فرار کنید و بروید.

 

فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ إِنِّی لَکُمْ مِنْهُ نَذِیرٌ مُبِینٌ ﴿۵۰﴾

پس به سوى خدا بگریزید که من شما را از طرف او بیم‏ دهنده‏ اى آشکارم (۵۰)

 

وَلَا تَجْعَلُوا مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ إِنِّی لَکُمْ مِنْهُ نَذِیرٌ مُبِینٌ ﴿۵۱﴾

و با خدا معبودى دیگر قرار مدهید که من از جانب او هشداردهنده‏ اى آشکارم (۵۱)

 

کَذَلِکَ مَا أَتَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا قَالُوا سَاحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ ﴿۵۲﴾

بدین سان بر کسانى که پیش از آنها بودند هیچ پیامبرى نیامد جز اینکه گفتند ساحر یا دیوانه‏ اى است (۵۲)

 

 اما گاهی افراد، برای رهایی از این وضعیت، به روشهای غیرمنطقی متوسل میشوند. مثلا دنبال فیلمهای جدید می گردند، یا دنبال آهنگهای آرامش بخش هستند. در حالیکه تغییراتی که خدا مد نظرشه، اصلا از این نوع نیست. این نوع روشها فریبنده هستند و اساسا تغییر نیستند. گاهی یک تغییر مثبت در رشد نفس؛ باعث دگرگونی زیادی در آدمی میشود.

 

  • اسعد حسینی
۲۰
خرداد
۰۱

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت دوازدهم)

عشق (2)

 

  1. مفهوم عشق جزو فلسفه دنیای شیاطین است

‌همانطور که در قسمتهای قبلی گفته شد، عشق فلسفه دنیای شیاطین است و آنان عدم سجده برای آدم را بر اساس همین جور فلسفه ها بنیاد نهاده اند. آنان این فلسفه ها را به دنیای ما انسانها نفوذ داده اند . شیطان در هر جایی از جهان نمادهایی از خود به جا گذاشته است و به طرز عجیبی آدمها را غل و زنجیر کرده است. عشق مربوط به دنیای واقعی نیست و مربوط به دنیای خیالی است. به همین خاطر، اکثرا شعرا دم از عشق و عاشقی میزنند؛ ما افراد عادی، حتی اگر ده نفره با هم تلاش کنیم، نمی توانیم حتی یک بیت شعر در مورد این جور فلسفه ها بسراییم!؛ مشخص است که این فلسفه ها از دنیای شیاطین و از طریق آلفا و آواز و اشعار و سایر اسباب  خلسه گی به دنیای انسانها نفوذ کرده است. کسی که در این حالات خلسه نباشد، نمیتواند از این جور حرفها بزند.  شیطان فقط آدمها را وسوسه نمی کند بلکه سعی میکند فلسفه های خودش را هم میان آدمیان گسترش دهد زیرا این روش ماندنی است و کار را برای او و جنودش راحت می کند.

 

  1. تغییر در خلقت الهی

مفهوم عشق که در جامعه ما اکنون گسترش پیدا کرده است باعث افزایش عمل های جراحی و آرایش ها و پیرایش های غیرمنطقی شده است زیرا فردی که به عشق معتقد است دنبال جذب شده گی و یکی شدگی و وحدت وجود و یا تسلط بر دیگری است. بنابراین او طبق این هدف در زندگی پیش می رود، او دنبال این است که از هر روشی جنس مخالف و یا حتی غیر مخالف را عاشق و شیفته خویش کند.  این روش غیر منطقی و غیر قرآنی باعث نابودی خانواده ها میشود. شیطان با این کارها میخواهد که روال زندگی عادی را از افراد بگیرد و آنان را به مفاهیم غیر خدایی جذب کند تا که وقت آنان را در زندگی تلف کند و از آخرت بازدارد. خیلی از زنان بخاطر اینکه مردان را عاشق خویش کنند؛ در خلقت خدادادی خویش دستکاری میکنند و بیشتر مواقع لذت زندگی واقعی را از خود می گیرند. یا اینکه زنان و مردان ناخواسته در یک مسابقه جذابیت در اجتماع می افتند و فکر میکنند با این روش ، مقدمه لذت را برای خود فراهم میکنند. در حالیکه لذت واقعی ، لذتی است که خدا به مردم اعطا میکند. خداست که خوشبختی و بدبختی را تعریف میکند. خداست که می گریاند و می خنداند. آن خالق متعال بهتر میداند که چه روشی ما را خوشبخت میکند و چه روشی مناسب زندگی نیست.

 

وَأَنَّ إِلَى رَبِّکَ الْمُنْتَهَى ﴿۴۲﴾

و اینکه پایان [کار] به سوى پروردگار توست (۴۲)

 

وَأَنَّهُ هُوَ أَضْحَکَ وَأَبْکَى ﴿۴۳﴾

و هم اوست که مى ‏خنداند و مى‏ گریاند (۴۳)

 

وَأَنَّهُ هُوَ أَمَاتَ وَأَحْیَا ﴿۴۴﴾

و هم اوست که مى‏ میراند و زنده مى‏ گرداند (۴۴)

 

وَأَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَالْأُنْثَى ﴿۴۵﴾

و هم اوست که دو نوع مى ‏آفریند نر و ماده (۴۵)

 

مِنْ نُطْفَةٍ إِذَا تُمْنَى ﴿۴۶﴾

از نطفه‏ اى چون فرو ریخته شود (۴۶)

 

  1. عشق نوعی تسلط بر دیگری است

یکی دیگر از منطق های شیاطین این است که به جای یادآوری و ذکر خدا ، آنها را به سمت لذت بردن از مفهوم "مالکیت" سوق می دهد؛ مثلاً کسی که که یک باغ دارد تمام لذت او در این خلاصه می شود که او مالک است، در حالی که این نوع لذت اهمیتی ندارد. فرد باید در این که خدا به او یک نعمتی داده است برای یادآوری خدا و برای  نزدیک شدن به او استفاده کند. در عشق هم، فرد همواره از مالک شدن یک فرد دیگر لذت می برد و این را یک پوان مثبت برای خودش در نظر می گیرد؛ در حالیکه آدمیزاد باید جوری زندگی کند که خود را مالک دیگران نپندارد و سبکبال باشد. مثلا یک زن  و یا یک مرد از اینکه زوج و یا زوجه خویش را از جهات مختلف تملک کرده است و تمام توجهات و خدمات او را به خودش جذب کرده است، لذت می برد و این حس شیطانی را در خود پرورش داده است و به آن تکیه میکند. اگر روزی کوچکترین خللی در این توجهات و خدمات بیفتد؛ او خود را در عشق شکست خورده به حساب می آورد و جوری وانمود میکند که انگار دنیا برایش زیر و رو شده است. عشق زندگیهای شیشه ای بوجود می آورد که بسیار لرزان است و در لبه پرتگاه و آتش بنا شده است.

در حالی که روابط بین زوجین باید براساس احترام باشد؛ اما در عشق ، احترام بی معنی است. زیرا زوجین در عشق میخواهند که تا حد اکثر ممکن و غیرممکن، همدیگر را به بردگی بگیرند. طوریکه مالک هم شوند. در مکتب عشق، زندگی ها فقط به همین روش بیمه میشود. اگر روزی روزگاری ، یکی از بندهای این بردگی بگسلد و یا سست شود، زوجین فکر میکنند که زندگی آنها به پایان رسیده است!

همانطور که پرخوری برخلاف سلامت طبیعی بدن ماست، عشق هم برخلاف غریزه طبیعی خدادادی انسان است. عشق باعث میشود که عاشق بجز معشوق و امور مربوطه چیز دیگری را نبیند. در بیشتر موارد این افراد بندگی خدا را از یاد می برند. زیرا از سیستم خدا خارج شده اند و خودشان دنبال بنده هستند.

یک زن برای عاشق کردن مردان، مجبور است که در مورد سن و یا موقعیت خانوادگیش دروغ گوید و هر روز یک نوع آرایش کند و تمام این کارها به این خاطر است که نمایشی به اجرا گذاشته است خیالی و البته نباید این نمایش هیچوقت تمام شود. زیرا طرف مقابل هم جذب این نمایش شده است و نبود این نمایشات یعنی شکست رابطه دو طرف!

دراین گونه نمایشات، واقعا زنان بیشترین ضرر را میکنند و ضربه روحی زیادی می خورند و واقعا اینها چیزهایی نیست که یک زن به آن نیازمند باشد و فقط افتادن در فلسفه شیطانی است.

 

  1. عشق پایه و اساس عرفانهای جدید

اشو پایه گذار یکی از عرفانهای دنیایی میگوید:

(( عشق، از آمیزش جنسی زاییده میشود و آنگاه عبادت از عشق زاییده میشود و آنگاه خداوند در اثر عبادت در انسان تجلی می یابد و این انسان به بالاتر و بالاتر و بالاتر و به اوج گرفتن ادامه میدهد. ))

از نظر اشو، عشق مهمترین رکن زندگی است و باید همه چیز فدای عشق شود. اشو میگوید که ازدواج عشق را از بین می برد. او میگوید که در مسائل زناشویی، انسانها باید مثل حیوانات باشند و محدودیتی نداشته باشند. اشو در این مورد توجه نمی کند که حتی حیوانات هم در مسائل زناشوئی قوانین خودشان را دارند و محدودیتهایی دارند.

اشو روابط سالم ازدواج را قبول ندارد؛ او میگوید که عشق شکست میخورد ولی ازدواج شکست نمی خورد و به تو آرامش میدهد و او در ادامه میگوید که خطر اصلی اینجاست که تو به یک اسباب بازی راضی میشوی!

همانطور که میبینید ، اشو حرفهای به ظاهر، خام پسند میزند؛ حرفهای او عده خاصی را فریب میدهد. زیرا فلسفه او بر پایه رفع نیازهای جنسی است. او فکر میکند  که رفع نیازهای جنسی آدمی را به کمال میرساند. حال آنکه این نیازهای جنسی نیست که انسان را رشد میدهد؛ بلکه رعایت قوانین و حریمهای خداست که انسان را رشد میدهد.  از نظر اوشو، قوانین دینی لهو و لعب هستند و محدود کننده هستند. از نظر او قوانین دینی مخالف لذت هستند. او لذت را در دور زدن قوانین دینی میداند!

 

وَذَرِ الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَعِبًا وَلَهْوًا وَغَرَّتْهُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا وَذَکِّرْ بِهِ أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِمَا کَسَبَتْ لَیْسَ لَهَا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیٌّ وَلَا شَفِیعٌ وَإِنْ تَعْدِلْ کُلَّ عَدْلٍ لَا یُؤْخَذْ مِنْهَا أُولَئِکَ الَّذِینَ أُبْسِلُوا بِمَا کَسَبُوا لَهُمْ شَرَابٌ مِنْ حَمِیمٍ وَعَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا کَانُوا یَکْفُرُونَ ﴿۷۰﴾

و کسانى را که دین خود را به بازى و سرگرمى گرفتند و زندگى دنیا آنان را فریفته است رها کن و [مردم را] به وسیله این [قرآن] اندرز ده مبادا کسى به [کیفر] آنچه کسب کرده به هلاکت افتد در حالى که براى او در برابر خدا یارى و شفاعتگرى نباشد و اگر [براى رهایى خود] هر گونه فدیه‏ اى دهد از او پذیرفته نگردد اینانند که به [سزاى] آنچه کسب کرده‏ اند به هلاکت افتاده‏ اند و به [کیفر] آنکه کفر مى ‏ورزیدند شرابى از آب جوشان و عذابى پر درد خواهند داشت (۷۰)

 

حال آنکه کتابهای آسمانی، دنیا را لهو و لعب میدانند. این دو عرفان دقیقا مخالف و ضد همند. خدا دنیا را لهو و لعب میداند ولی شیطان از طریق پیامبرانش (اشو و شعراء و سایر عرفانهای شیطانی) میگوید که دین لهو و لعب و محدود کننده است.

 

وَمَا هَذِهِ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ ﴿۶۴﴾

این زندگى دنیا جز سرگرمى و بازیچه نیست و زندگى حقیقى همانا [در] سراى آخرت است اى کاش مى‏ دانستند (۶۴)

 

فلسفه شیاطین بر این اساس بنیاد نهاده شده است که دین ضد آزادی و لعب و لهو است. (الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَعِبًا وَلَهْوًا وَغَرَّتْهُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا). اما خدا میفرماید که دین لعب و لهو نیست و بلکه دنیاست که لعب و لهو است. این دو فلسفه دقیقا مخالف هم هستند. عرفانهای جدید و عرفانهای قدیم همگی روی این نکته تمرکز کرده اند که دین محدود کننده است و لعب و لهو است. در روشی که خدا تعیین کرده است، دنیاست که لهو و لعب است و نه دین؛ اما در عرفانهای شیطانی، دین لهو و لعب است.

 

  1. عشقه

شهاب الدین سهروردی در توصیف عشق میگوید:

عشق را از عشقه گرفته اند و عشقه آن گیاهی است که در باغ پدید آید در بن درخت؛ او بیخ در زمین سخت کند؛ پس سر برآرد، و خود را در درخت می پیچد و همچنان میرود تا جمله درخت را فرا گیرد و چنانش در شکنجه کشد که نم در میان رگ درخت نماند و هرغذا که بواسطه آب و هوا به درخت میرسد، به تاراج میبرد، تا آنگاه که درخت خشک شود، همچنان است در عالم انسانیت که خلاصه موجودات است.

 

برخی دیگر از شاعران عرفانهای جادویی گفته اند:

 

صح عند الناس انی عاشق 

غیر ان لم یعلموا عشقی لمن

ترجمه: همه مردم میدانند که من عاشقم، اما با این تفاوت که نمیدانند که عاشق کیستم و عشقم چگونه ست!

 

شاعر عاشق در بیت بالا راست میگوید که نمیداند عاشق کیست. زیرا نه تنها عشق مبهم است ، بلکه معشوق هم مبهم است و در هاله ای از ابهام است. برخلاف این فیلسوفان و عرفا که فکر میکردند عاشق خدایند، بلکه آنها با شیطان وحدت وجود پیدا کرده بودند و در واقع خودشان در یک شیطان وحدت پیدا کرده بودند و به همین خاطر همیشه وجودشان سرشار از سر در گمی و حیرانی بود و انگار وجودشان سرتاپا شراره آتش بود. آنها در نهایت و سالها خود را به شراره آتش، دریای خروشان، شعله آتش، لهیب آتش، و ... تشبیه میکردند و این گونه ناخواسته ثابت میکردند که در آغوش یک شیطان سرکش افتاده اند؛  هر چند بعضی از آنان خبر نداشتند و فریب خورده بودند.

بیشتر این عرفا دنبال یک انسان خدا گونه بودند. آنها معتقد بودند که انسان میتواند تا مقام خدایی بالا رود! خود حلاج وقتی میگفت انا الحق؛ گاها اعتراف میکرد که نمیداند خود او این جمله را میگوید یا دلش یا روحش؟! یا حتی حلاج میگفت که او دیگر تسلیم نیرو و قدرت برتر شده است و از خود بیگانه شده است.  این جملات که ناخواسته به نوعی اعتراف هم هست، ثابت میکند که در وحدت وجود افراد کنترلشان را از دست میدهند و از آنجا به بعد شیطان قضایا را کنترل میکند.

وقتی خود حلاج میگفت که او دیگر تسلیم نیرو و قدرت برتر شده است و از خود بیگانه شده است.  نشان از آن دارد که حلاج به درجه ای رسیده بود که خود را فراموش کرده بود و در نتیجه از خود بیگانه شده بود.

 

وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ ﴿۱۹﴾

و چون کسانى مباشید که خدا را فراموش کردند و او [نیز] آنان را دچار خودفراموشى کرد آنان همان نافرمانانند (۱۹)

 

هدف عرفانهای جادویی، اعم از عشق و وحدت وجود و حلول و ... این است که تسلیم نیرو و قدرت بیگانه شوند. قدرت بیگانه در اینجا همان شیطان است.

 

  1. فمینیسم

آنچه که از آیات قرآن نتیجه گرفته میشود، این است که خدا هر فردی را در بهترین موقعیتش خلق کرده است.

 

لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ ﴿۴﴾

[که] براستى انسان را در نیکوترین حالت آفریدیم (۴)

 

یعنی اگر فردی مشکل جسمی دارد، و یا در یک خانواده فقیر بدنیا آمده است ؛ خدا به او لطف کرده است؛ زیرا این موقعیت برای او بهترین حالت است تا نفس خود را نجات دهد. اگر خدا کسی را زن آفریده و دیگری را مَرد؛ جنسیت او دقیقا بهترین حالت برای برگشت به سمت خدا بوده است. زیرا آزمایش زنان و مردان با هم دیگر خیلی متفاوت است. شاید تجسس، غیبت، تمسخر، عیبجوئی، خیانت جزو مهمترین آزمایشهای اکثر زنان باشد ولی رشوه، ربا ، مال حرام خوردن، ظلم و ... هم جزو مهمترین آزمایشهای اکثر مردان می باشد. خدای مهربان با توجه به ماهیت و نقطه قوتها و ضعفهای یک نفس، آنان را به شکل و حالت زن و یا مرد وارد این دنیای فانی میکند تا آزمایش شوند. کسانی که به مرد بودن و یا زن بودن خود راضی نیستند؛ به نوعی میخواهند حسن نیت خود را نسبت به خدا زیر سوال ببرند. یکی از اهداف شیطان، از بین بردن حسن نیت نسبت به خداست و شک کردن در خلقت اوست.

یکی از نمادهای شیطان در کشورهای غربی، یک مجسمه با سر بز و پیکر انسان است. این مجسمه ریش دارد ولی در عین حال بعضی خصوصیات زنانه هم دارد. شیطان به این طریق میخواهد فرقی بین زن و مرد نباشد و هویت زن و مرد را با هم مخلوط کند. جنبشهای فمنیستی از قربانیهای این فلسفه ها هستند.

این نوع تفکر که زن و یا مرد ، توانایی های خدا دادی خویش را نادیده گرفته و دنبال یکی شدن با جنس مخالف باشند. همین حس یکی شدن (همان وحدت وجود ولی اینبار با جنس مخالف) ، موجب به هم ریختگی هورمونهای زنانه و یا مردانه شده و بیماریهای فراوانی به افراد روی می آورند. معمولا زنان بیشتر از مردان قربانی این نوع تفکرات فمنیستی هستند و به همین جهت، بیماریهای هورمونی و زنانه در میان زنان خیلی زیاد شده است. خدای مهربان از نظر شرایط بدنی، زن و مرد را مثل هم نیافریده است و از این نظر یکی نیستند. به همین خاطر خدای مهربان و حکیم در قرآن می فرماید که مذکر و مونث مثل هم نیستند (لیس الذکر کالانثی).

 

فَلَمَّا وَضَعَتْهَا قَالَتْ رَبِّ إِنِّی وَضَعْتُهَا أُنْثَى وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ وَلَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثَى وَإِنِّی سَمَّیْتُهَا مَرْیَمَ وَإِنِّی أُعِیذُهَا بِکَ وَذُرِّیَّتَهَا مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ ﴿۳۶﴾

پس چون فرزندش را بزاد گفت پروردگارا من دختر زاده‏ ام و خدا به آنچه او زایید داناتر بود و پسر چون دختر نیست و من نامش را مریم نهادم و او و فرزندانش را از شیطان رانده‏ شده به تو پناه مى‏ دهم (۳۶)

 

جالب است که خدا می فرماید مذکر مثل مونث نیست (لَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثَى). آن قادر متعال نمی فرماید که لَیْسَ الرجل کَالْأمراه. یعنی زن و مرد از نظر فیزیولوژی بدنشان، (مونث و مذکر) با هم متفاوتند و همین تفاوت، توانایی های مختلفی به آنها داده است. اگر زن و یا مردی این تفاوتها را در نظر نگرفته و در خیال تداخل و وحدت وجود با توانایی های جنس مخالف باشد، هورمونهای بدن خویش را به هم ریخته و خود را دچار بیماری و مریضی میکند و تعادل روانی خود را به هم می ریزد. زنان با ایجاد این توهمات در خود، بیماریهای زنانه را برای خود درست میکنند. زیرا شرایط فیزیولوژی آنها برای روحیه و روان مونث خلق شده است و با آن شرایط فقط سازگار است.

مریم یکی از زنانی بوده است که خدا از او به عنوان زن نمونه در قرآن ذکر فرموده است . با آنکه مریم سالها در معبد تربیت شده بود و عبادت میکرد، اما هیچوقت نزد خدا شکایت نکرد که چرا او یک پیامبر نشده است و اما پسرش یک پیامبر است. رضایت به جنسی که خدا برای ما در نظر گرفته است، از عوامل رشد نفس ماست. عدم رضایت به جنس خود، باعث میشود که خانواده ها به هم ریزند و زن و مرد در کارهای مربوط به هم دخالت کنند و به یک دیکتاتور کوچک در مقابل هم تبدیل شوند.  

 

  • اسعد حسینی
۱۵
خرداد
۰۱

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت یازدهم)

نمادها و حلقه های شیاطین

 

  1. نمادها و حلقه های شیطان

کارهایی که شیاطین انجام میدهند، براساس نمادها و حلقه ها بنیاد نهاده شده است. با یک مثال موضوع بیشتر توضیح داده میشود. مثلا بعضی از مردم نماد تک چشم آبی را در خانه خود نگه میدارند تا از چشم زخم و ترس در امان باشند؛ این نماد، یک تک چشم آبی رنگ در وسطش دارد و بعضی از مسلمانان در حین استفاده معمولا آیه "این یکاد" را هم در حاشیه اش نوشته اند.

 

 

نماد تک چشم آبی

 

فرد با نگه داشتن این نماد در خانه و یا اتوموبیل خویش، احساس میکند که از شر و چشم زخم دیگران در امان است! این افراد با آنکه معتقدند که شیطان شر است ولی خواسته و یا ناخواسته باز به یک نماد شیطانی پناه می برند. این نمادها مثل یک دکل مخابراتی عمل میکنند و شیاطین را در آن محل جمع میکنند. البته در ادامه ثابت میشود که خود نماد نیست که به عنوان دکل عمل میکند، بلکه توجه و روی آوردن به نماد است که شیاطین را جذب میکند. ما باید بدانیم که شیاطین از نمادها برای فریب آدمیان بهره می برند. وقتی کسی به این نماد دل می بندد، به نوعی به یک دکل امواج تبدیل میشود و شیاطین را جذب خود میکند. بنابراین فردی که این علامت را در خانه خود نگه میدارد؛ بجای محافظت از خود؛ عملا به یک تقویت کننده شیاطین تبدیل میشود و عملا دروازه معنوی محل زندگی خویش را برای ورود شیاطین به خانه و کاشانه خود باز میکند.

توجه کنید که فرد از ترس شیطان به چنین نمادی پناه می برد ولی در عوض شیطان را به خانه خود راهنمایی میکند و بوسیله این نماد به او فرکانس میدهد. این نوع فریب، جزو بزرگترین حربه های شیطان در طول تاریخ بوده است. در مجموعه مقالات قبلی جادوی شیاطین عرض شد که ایزدیها و هندوها و سایر عرفانهای مجوسی به شیطان احترام میگذارند تا که به قول خودشان از شر او در امان باشند. حالا خیلی از مردم هم در خانه خود از نمادهایی همچون چشم زخم استفاده می برند تا که از شر در امان باشند؛ غافل از اینکه این کار آنها احترام گذاشتن به شیطان است و پناه بردن به غیر خداست.

 

وَجَعَلُوا لِلَّهِ أَنْدَادًا لِیُضِلُّوا عَنْ سَبِیلِهِ قُلْ تَمَتَّعُوا فَإِنَّ مَصِیرَکُمْ إِلَى النَّارِ ﴿۳۰﴾

و براى خدا مانندهایى قرار دادند تا [مردم را] از راه او گمراه کنند بگو برخوردار شوید که قطعا بازگشت‏ شما به سوى آتش است (۳۰)

 

یا انگشترهایی که بعضی افراد جهت افزایش نیرو و کسب قدرتهای خاصی در انگشتان خویش دارند؛ مثل یک دکل عمل میکند. وقتی کسی این انگشترها را در

 

در دست دارد و هدفش این است که به او نیرو بخشد و یا او را محافظت کند؛ به نوعی به این انگشتر توجه معنوی کرده و به آن تکیه کرده است و عملا به غیر خدا توجه ویژه کرده است و این نمادها و دکلها وقتی در یک جامعه در کنار هم قرار داده شوند؛ به هم متصلند و یک حلقه را تشکیل میدهند. به این طریق شیطان یک مجموعه از دکلها برای خودش درست میکند تا مردم را از راه خدا گمراه کند و عملا این حلقه ها جزو قلمرو معنوی شیطان و پیروانش بحساب می آیند.

شاعران که بزرگترین ترویج کننده های عرفان مجوسی بوده اند به چشم زخم معتقد بوده اند و تعویذ هایی برای این کار در نظر می گرفتند . این تعویذها همان نمادهای شیطانی هستند.

 

ای دوست دست حافظ تعویذ چشم زخم است

یا رب ببینم آن را در گردنت حمایل

 

عموما بیشتر تتو کردنهای بدن، به نوعی ایجاد نمادهای شیطانی است. خیلی از تتوها، شامل نمادها و حرفهایی است که روی پوست بدن حک میشوند و برای همیشه می مانند. این نمادها به نوعی به یک دکل و پرچم تبدیل میشوند که کلا یک مجموعه و حلقه را تشکیل میدهند و افراد را جادو میکنند.

زمانی که یک خواننده، نماد خاصی را روی بدنش تتو میکند؛ تمام طرفدارانش آن را می بینند و از آن الگو می گیرند. حتی بعضی از خواننده ها و بازیگران مشهور اعتراف میکنند که این جور کارها، به آنها انرژی میدهد و در حرفه خوانندگی خویش موفق ترند. البته از این نظر راست میگویند، زیرا بیشتر این نمایشات به نوعی درمراحل جادو انجام می گیرد و در کارهای جادو ، انرژیشان را از شیاطین اخذ میکنند و با هر مرحله بیشتر معتاد این انرژیها میشوند و بعد از مدتی، بدون خلسگی، کار جذب کننده ای نمی توانند ارائه دهند. در مراحل بالاتر، خواننده یا سراینده برای از دست ندادن طرفدارانش ، مجبور به پذیرش بعضی رفتارهای الهامی از طرف شیاطین میشود. مثلا یکی از خوانندگان مشهور در یکی از مراسمها، عملا به خدا توهین میکند و یا انجیل را زیر پا له میکند. البته این خواننده خودش یک قربانی است و فقط به آلت دست شیطان تبدیل شده است. در سال 2017، کیم جونگ هون، هنرپیشه محبوب و مشهور کره‌ای، خودکشی کرد. در کنار جنازه او یادداشتی یک جمله‌ای بود:  از درون ویران شدم.  آخرین جمله او تمام وضعیت او را بدرستی نمایش میداد. زیرا او گیر شیطان افتاده بود و هربار که خوانندگی میکرد مجبور بود به آنچه که شیطان میخواهد تن دهد و به همین خاطر از درون ویران شده بود.

شیاطین و اجنه که از جنس آتش مخصوص و یا مغناطیس هستند؛ بوسیله توجهاتی که به نمادها میشود؛ از وجود نمادها باخبر میشوند. بنابراین توجه کردن و پناه بردن انسانها به این نمادهاست که مهم است. خود نماد که از جنس چوب و فلز و خاک و میله و یا غیره است؛ اهمیتی ندارد. توجه نمودن، روی آوردن انسانها به این نمادهای ساخته شده ؛ باعث جذب شیاطین میشوند. توجه نمودن، روی آوردن، پناه بردن به نمادها، یک امر معنوی است و حالتهای خاصی از مغناطیس و فرکانس ذهنی را در انسان پدید می آورد که اجنه و شیاطین متوجه آن شده و احضار میشوند و روی فرد چنبره میزنند و او را اذیت میکنند. به نوعی ارتباط مغناطیس با مغناطیس است. شیاطین که از جنس آتش مخصوص و یا مغناطیس هستند، فورا توجهات و روی آوردنهای افراد به غیر خدا را متوجه شده و فرد را جادو میکنند. زیرا روی آوردن و توجهات به غیر خدا از جنس مغناطیس و آتش اجنه است و آنان براحتی آن را درک میکنند و می فهمند.

به همین خاطر الگوی یکتاپرستان جهان، پیامبر  ابراهیم، این موضوع را درک کرده بود و اعلام میدارد که : من از روی اخلاص توجه و روی خود را به سوی پدید آورنده آسمان و زمین میگردانم و به هیچ نمادی غیر از خدا توجه و روی نمی گردانم.

 

انِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِیفًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ ﴿۷۹﴾

من از روى اخلاص پاکدلانه توجه خود را به سوى کسى گردانیدم که آسمانها و زمین را پدید آورده است و من از مشرکان نیستم (۷۹)

 

واقعا این آیه را باید هر روزه برای خود یادآوری کنیم. زیرا نکته مهمی را بیان میدارد. زمانی که یک فردی، پیش دعا نویس رفته و یک نوشته را به گردن خود می آویزد؛ به نوعی به غیر از خدا توجه نموده است و جزو حلقه شیاطین قرار می گیرد. زیرا با تمام کسانی که از این نمادها استفاده میکنند و باعث فراخوانی شیاطین میشوند، یکی میشوند و وحدت وجود پیدا میکنند. بعضی ها فکر میکنند که اگر در این نوشته ها که به گردن می آویزند، آیه قرآن نوشته شود؛ مشکلی نیست! در حالیکه خود نماد اصلا مهم نیست. بلکه توجه نمودن و روی آوردن است که مهم است. فرکانسهایی که آدمی در موقع روی آوردن به تنها خدا صادر میکند، با فرکانسهایی که در موقع روی آوردن به نوشته دعانویس و یا هر نماد دیگری صادر میکند؛ کاملا فرق میکند. اولی خالصانه است و شیطان به این فرکانسها دسترسی ندارد و نمیتواند بر آن سوار شود. اما آن فرکانسی که برای غیر خدا باشد؛ شیطان بر او سوار شده و کنترل افراد را در دست میگیرد. به همین خاطر شیطان نمیتواند مخلصین را کنترل کند زیرا به فرکانس معنوی آنان دسترسی ندارد.

 

قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ ﴿۸۲﴾

[شیطان] گفت پس به عزت تو سوگند که همگى را جدا از راه به در مى برم (۸۲)

 

إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ ﴿۸۳﴾

مگر آن بندگان پاکدل تو را (۸۳)

 

قَالَ فَالْحَقُّ وَالْحَقَّ أَقُولُ ﴿۸۴﴾

فرمود حق [از من] است و حق را مى‏ گویم (۸۴)

 

لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکَ وَمِمَّنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ ﴿۸۵﴾

هرآینه جهنم را از تو و از هر کس از آنان که تو را پیروى کند از همگی‏شان خواهم انباشت (۸۵)

 

شیطان به روی آوردنها و توجه های بندگان مخلص دسترسی ندارد، نه به این خاطر که نخواهد، بلکه نمیتواند.

متاسفانه اعضاء بعضی احزاب مسلمان همچون طالبان، داعش و ... با قراردادن کتابهای حدیث و سنت در کنار قرآن، نمادهای خطرناکی  برای خود درست کرده اند. آنان یک سری دستورات بی فایده و غیر ضروری را از حدیث و سنت اخذ کرده اند و خود را مکلف به رعایت آن کرده اند. همین دستورات بی فایده ، به یک نماد تبدیل شده است. مثلا با پای چپ وارد دستشویی شدن و با پای راست خارج شدن؛ در حین ورود به اماکن مختلف ذکر خاصی گفتن، با سبک خاصی ریش وسبیل گذاشتن و یا نگذاشتن؛ لباس کوتاه پوشیدن و ... وقتی کسی وارد این احزاب و گروهها شود،  اولین کاری که میکند این است که این جزئیات و نمادها را رعایت میکند. فقط چند لحظه توجه کنید که همه چیز نمادسازی است. ریش گذاشتن به روش خاصی که در این گروهها ذکر میشود یک نماد است ( من در اینجا کاری به ریش گذاشتن و یا نگذاشتن ندارم و این یک مساله شخصی است و ربطی به دین ندارد و خدا هیچوقت ریش گذاشتن و یا نگذاشتن را توصیه نفرموده است و این یک امر و سلیقه شخصی است ). یک جوان که وارد این گروهها میشود، برای شروع ، این نمادها را رعایت میکند و مشغول رعایت این نمادها میشود. بعد از مدتی میبینید که این افراد از جامعه خویش کناره گرفته اند ولی این نمادها را بخوبی رعایت میکنند. بعد از مدتی این فرد هزار نکته و حدیث در مورد طهارت بلد است و همه را رعایت میکند ولی جان و آزادی بیان و آزادی عقیده دیگران برایش پشیزی ارزش ندارد و براحتی در میان جمعیتِ مردم خود (حتی مردم خود)، عملیات انتحاری انجام میدهد و آن را به دستور خدا نسبت میدهد.  او حتی هنوز نمیداند که در دین اجبار نیست، او هنوز نمیداند که پیامبر محمد بخاطر دفاع از خود با کفار میجنگید و نه بخاطر اجبار دین به آنها.

نمادسازیها مردم را از اصل دین دور نگه میدارد و البته هدف شیطان هم همین است.  اما چرا شیطان پیروان اینچنینی را به رعایت نمادها تشویق میکند. زیرا نمادها ، وسیله ارتباطی این افراد با شیطان هستند. این نمادها مثل یک لجام میمانند که شیطان بوسیله آن ، قربانیانش را همچنان در راه خود و متحد نگه میدارد. سلفی ها فقط با دیدن ظاهر افراد، آن را خودی و یا غیر خودی می نامند. از نظر آنان هر کس نمادها را رعایت نکند، از آنان نیست. همین کار آنان ثابت میکند که نماد از نظر آنان، از هر چیزی مهمتر است.

جوانانی که وارد گروههای طالبان و داعش و ... میشوند و نمادهایی برای خود انتخاب میکنند؛ بعد از مدتی به سختی میتوانند از این نمادها دست بکشند. یک جوان با ریش نگذاشتن و یا گذاشتن به طرز خاصی و لباس پوشیدن و رعایت کردن دهها نکته طهارت در فقه، این توهم برش میدارد که واقعا برگزیده خداست و وظیفه دارد که دیگران را به دین امر و نهی کند!

 

أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتَابَ أَفَلَا تَعْقِلُونَ ﴿۴۴﴾

آیا مردم را به نیکى فرمان مى‏ دهید و خود را فراموش مى ‏کنید با اینکه شما کتاب [خدا] را مى‏ خوانید آیا [هیچ] نمى‏ اندیشید (۴۴)

 

این افراد با رعایت چند نماد میخواهند که دنیا را داشته باشند و حتی حیطه وظایف خویش را از پیامبر هم بالاتر میدانند.

 

  1. عرفانِ نمادسازی به اسمِ اسلام تبلیغ میشود

چندین سال پیش پیکارجویان حزب الاسلام سومالی به مردان در موگادیشو  دستور دادند که ریش بگذارند و سبیل‌هایشان را مرتب نگه ‌دارند. یک پیکارجوی حزب الاسلام با اعلام این دستور می‌گوید:  هرکس که از این قانون تخطی کند مجازات خواهد شد. یکی از این احادیث که قرن‌ها پیش توسط صحیح بخاری روایت شده می‌گوید: موی شارب (سبیل) ‌را کوتاه نگاه دارید و ریش‌هایتان را بلند کنید. یکی از بابهای طهارت در کتب حدیث این است که چگونه ریش خود را مرتب کنید و آنرا زیبا نگاه دارید!

واقعا باعث تاسف است که حدیث و سنت به چه چیزهایی می پردازد و چقدر سخیفانه دین را معرفی میکند. اصلا اینجا بحث ما، ریش گذاشتن و یا نگذاشتن نیست و این مساله ربطی به دین ندارد و یک مساله شخصی است؛ ریش گذاشتن و یا نگذاشتن به سلیقه و زندگی خصوصی اشخاص مربوط است و اسلام در این موارد دخالت نمی کند. اما حدیث و سنت صدها نماد مثل این برای مردم ساخته است و آنان را به نمادپرستی سوق میدهد. جوانی که وارد این گروهها میشود، با طرز خاصی از ریش داشتن و لباس کوتاه پوشیدن و چند مورد دیگر در مورد طهارت، احساس تکبر کرده و فکر میکند که آدم دینداری شده است! غافل از آن که او با این کارها دقیقا طبق برنامه شیطان پیشرفته است و نماد پرست شده است.

 

وَلَأُضِلَّنَّهُمْ وَلَأُمَنِّیَنَّهُمْ وَلَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُبَتِّکُنَّ آذَانَ الْأَنْعَامِ وَلَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ وَمَنْ یَتَّخِذِ الشَّیْطَانَ وَلِیًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَانًا مُبِینًا ﴿۱۱۹﴾

و آنان را سخت گمراه و دچار آرزوهاى دور و دراز خواهم کرد و وادارشان مى ‏کنم تا گوشهاى دامها را شکاف دهند و وادارشان مى ‏کنم تا آفریده خدا را دگرگون سازند و[لى] هر کس به جاى خدا شیطان را دوست [خدا] گیرد قطعا دستخوش زیان آشکارى شده است (۱۱۹)

 

شیطان به آنان وعده مى‏ دهد و ایشان را در آرزوها مى‏ افکند و جز غرور به آنان وعده نمى‏ دهد. وقتی با رعایت کردن چند دستور طهارت، فکر کنید که دیندارید و بر دیگران حق حکومت کردن دارید، این یعنی غرور و شیطان پرستی.

 

یَعِدُهُمْ وَیُمَنِّیهِمْ وَمَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَانُ إِلَّا غُرُورًا ﴿۱۲۰﴾

[آرى] شیطان به آنان وعده مى‏ دهد و ایشان را در آرزوها مى‏ افکند و جز فریب به آنان وعده نمى‏ دهد (۱۲۰)

 

أُولَئِکَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَلَا یَجِدُونَ عَنْهَا مَحِیصًا ﴿۱۲۱﴾

آنان جایگاهشان جهنم است و از آن راه گریزى ندارند (۱۲۱)

 

اینگونه نمادها که بعضی احزاب و گروههای مسلمان خود را به آن پایبند میدانند، حتی ظاهر دین هم نیست، بلکه خارج از دین است. اما جالب است که تمام کسانی که این گونه دستورات ظاهری را از سنت و حدیث می گیرند، بعد از مدتی به فکر حکومت کردن بر دیگران می افتند! معلوم نیست که چرا رعایت کردن دستورات این چنینی، منجر به خود رئیس پنداری میشود. خیلی واضح است که این دستورات نماد هستند، بنابراین به جز غرور و تکبر، چیز دیگری نیست و این تکبر وغرور است که آنان را به سمت حکومت کردن و امر کردن به دیگران سوق میدهد. به همین خاطر بدون استثناء ، تمام سنت گرایان افراطی یا دنبال حکومتند، یا دنبال امر و نهی کردن دیگران!

رقیه شرعی و تعویذ، یکی دیگر از حربه های شیطان است که متاسفانه بعضی گروههای مسلمان در آن افتاده اند . به این ترتیب آنان برای بطلان جادو، به خود جادو پناه می برند. یکی دیگر از حربه های شیاطین ، تقاضای شفا از صالحینِ فوت شده است، بطوریکه مقبره افراد صالح در جوامع اسلامی به محل تقاضای شفا از غیر خدا تبدیل شده است. آنچه که روشهای شیطان را محکم میکند، وجود نمادها در جامعه است، بطوریکه مردم به آن نمادها توجه کنند و روی آورند. توجه کردن و روی آوردن است که افراد را جادو میکند و گرنه خود موجودیت مقبره ها که از اول خلقت تابحال بوده است.

حتی گروههای مسلمانی که خود را یکتاپرست میدانند و ادعای آن را دارند، از دست نمادهای ساخت شیطان در امان نمانده اند. هدف اصلی شیطان ، نگه داشتن مردم و حفظ اتحاد آنان بر نمادهاست و او تلاش دارد که مردم را به عنوان دکل خویش نگهدارد. شما یک لحظه تصور کنید؛ کسی که براحتی دیگران را که بر عقیده دیگری هستند به قتل میرساند؛ آیا اگر چنین فردی ادعای اسلام بکند؛ از نظر شما قابل قبول است!؟ خیلی واضح است که این افراد جزو دکلهای شیطان هستند و به عوامل شیطان تبدیل شده اند و از اسلام که دین صلح و آشتی است بویی نبرده اند.

شیاطین ، دکل بودن افراد برایشان مهم است، حتی اگر شیطان را هم منکر شوند؛ کوچکترین اهمیتی برای شیطان ندارد. بعضی از گروههای شیطان پرستی؛ وجود خود شیطان را منکر میشوند و فقط او را یک نماد مجازی میدانند و شیطان به این نوع هم راضی است.

یکی از معانی حج در زبان عربی "قصد و یا نیت"  است. مسیحیان مراسمی همچون حج دارند و دانشمندان لغت عرب این معنا از حج را با معنایِ حج، درنظر مسیحیان عرب یکی میدانند. آنچیزی که در حج مهم است، روی آوردن و توجه به خداست و قصد و نیت افراد باید فقط به خدا تخصیص داده شود. نمادهایی که در حج انجام میشود، مثل طواف، فقط باید برای خدا باشد و لاغیر؛ و گرنه اعراب جاهلیت هم  این نمادها را انجام میدادند ولی آنان ، مراسم حج را برای بتهای خویش انجام میدادند. در زمان جاهلیت، حج به محل عرضه اشعار تبدیل شده بود. در آن مراسم، آنچه که مطرح نبود، یاد خدا بود. شیطان هم همین را میخواست. اعراب جاهلیت ، حج را از پیامبر ابراهیم و از طریق اسماعیل به ارث برده بودند. در مراسم حج در دوران جاهلیت، زنان و دختران، خویش را به نمایش می گذاشتند و مردان حج رفته هم به رویارویی با این زنان وقت می گذراندند. عاشقه سرایی شاعران در مراسم حج جاهلیت مشهور است. تصویر و جلوه زنان طواف کننده در زمان حج، به یکی از مهمترین اهداف مردان در حج تبدیل شده بود. شعرهای زیادی در این مورد قبل و بعد از اسلام سروده شده است. ابن عربی در این مورد میگوید:

 

هنگام گرفتن کعبه، دوشیزگانی که به قصد پاداش برای طواف آمده بودند، دور مـرا گرفتند و در حالیکه نقاب از چهره های خورشیدگون خود گشوده بودند، گفتند: پرهیـز پیشـه کن که مرگ جانها در چشمهای کشنده زیبارویان است. و چه بسا جانهای باتقوایی که به هنگام جمرات در شنزار منا، کشته ایم.

 

به همین خاطر بعضی شعرای ایرانی و عرب سروده اند که : مقصود تویی، کعبه و بت خانه بهانه است.

اینچنین حتی بعد از اسلام، نیات و اهداف بعضی افراد از انجام حج کاملا فرق کرد. خدا مراسم حج جاهلیت را قبول ندارد، هر چند که اعراب از پیامبر ابراهیم به ارث برده بودند.  زیرا مراسم حج به یک سری نماد شیطانی تبدیل شده بود. قرآن حج را از این نمادسازیها پیراست و به فقط خدا اختصاص داد.

وقتی حج به فقط خدا اختصاص نیابد، آنوقت به محل تجمع شیاطین تبدیل میشود. وقتی افراد به صورت خالصانه و با هم مراسم طواف را انجام دهند، و قصدشان فقط خدا باشد؛ مغناطیس جمعی آنان، خیلی قوی بوده و مغناطیسهای مزاحم شیاطین را از بین می برند. به همین دلیل گاها کسانی که به حج رفته و دسته جمعی و خالصانه خدا را خوانده اند و به فقط خدا روی آورده اند؛ بعد از برگشت از حج؛ از نظر معنوی زیر و رو شده اند.

 

الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُومَاتٌ فَمَنْ فَرَضَ فِیهِنَّ الْحَجَّ فَلَا رَفَثَ وَلَا فُسُوقَ وَلَا جِدَالَ فِی الْحَجِّ وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ یَعْلَمْهُ اللَّهُ وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَى وَاتَّقُونِ یَا أُولِی الْأَلْبَابِ ﴿۱۹۷﴾

حج در ماههاى معینى است پس هر کس در این [ماه]ها حج را [برخود] واجب گرداند [بداند که] در اثناى حج همبسترى و گناه و جدال [روا] نیست و هر کار نیکى انجام مى‏ دهید خدا آن را مى‏ داند و براى خود توشه برگیرید که در حقیقت بهترین توشه پرهیزگارى است و اى خردمندان از من پروا کنید (۱۹۷)

 

لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّکُمْ فَإِذَا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفَاتٍ فَاذْکُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ وَاذْکُرُوهُ کَمَا هَدَاکُمْ وَإِنْ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّینَ ﴿۱۹۸﴾

بر شما گناهى نیست که [در سفر حج] از فضل پروردگارتان [روزى خویش] بجویید پس چون از عرفات کوچ نمودید خدا را در مشعر الحرام یاد کنید و یادش کنید که شما را که پیشتر از بیراهان بودید فرا راه آورد (۱۹۸)

 

ثُمَّ أَفِیضُوا مِنْ حَیْثُ أَفَاضَ النَّاسُ وَاسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ ﴿۱۹۹﴾

پس از همان جا که [انبوه] مردم روانه مى ‏شوند شما نیز روانه شوید و از خداوند آمرزش خواهید که خدا آمرزنده مهربان است (۱۹۹)

 

در کتاب زبور پیامبر داوود صراحتا از سفر حج صحبت شده است و از محلی به نام بکا یاد شده است که همان بکه است که در قرآن مجید ذکر شده است.

 

إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبَارَکًا وَهُدًى لِلْعَالَمِینَ ﴿۹۶﴾

در حقیقت نخستین خانه‏ اى که براى [عبادت] مردم نهاده شده همان است که در بکه است و مبارک و براى جهانیان [مایه] هدایت است (۹۶)

 

فِیهِ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِیمَ وَمَنْ دَخَلَهُ کَانَ آمِنًا وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعَالَمِینَ ﴿۹۷﴾

در آن نشانه‏ هایى روشن است [از جمله] مقام ابراهیم است و هر که در آن درآید در امان است و براى خدا حج آن خانه بر عهده مردم است [البته بر] کسى که بتواند به سوى آن راه یابد و هر که کفر ورزد یقینا خداوند از جهانیان بى ‏نیاز است (۹۷)

 

Psalm 84

      1 How lovely is your dwelling place,

      O LORD of hosts!

      2 My soul longs, yes, faints

      for the courts of the LORD;

      my heart and flesh sing for joy

      to the living God.

 

      3 Even the sparrow finds a home,

      and the swallow a nest for herself,

      where she may lay her young,

      at your altars, O LORD of hosts,

      my King and my God.

      4 Blessed are those who dwell in your house,

      ever singing your praise! Selah

 

      5 Blessed are those whose strength is in you,

      in whose heart are the highways to Zion.

      6 As they go through the Valley of Baca

      they make it a place of springs;

      the early rain also covers it with pools.

      7 They go from strength to strength;

      each one appears before God in Zion.

 

      8 O LORD God of hosts, hear my prayer;

      give ear, O God of Jacob! Selah

      9 Behold our shield, O God;

      look on the face of your anointed!

 

      10 For a day in your courts is better

      than a thousand elsewhere.

      I would rather be a doorkeeper in the house of my God

      than dwell in the tents of wickedness.

      11 For the LORD God is a sun and shield;

      the LORD bestows favor and honor.

      No good thing does he withhold

      from those who walk uprightly.

      12 O LORD of hosts,

      blessed is the one who trusts in you!

 

 

 

بنابراین حج در ادیان پیشین همان حجی بوده است که پیامبر ابراهیم بجا می آورده است.

شیطان براحتی در هر جایی نمادهایی میگذارد تا مردم مشغولش شوند. بعد از مدتی به مشکل بزرگی در جامعه تبدیل میشود. در جامعه ما هم ، گاها مراسم فاتحه خوانی، به محل و عرضه ی زنان و مردان بر یکدیگر تبدیل شده است و اهداف این گونه مراسمات، غیر از آن چیزی است که خدا میخواهد. این نوع مراسمات در بین مسلمانان، به تفاخر و تکاثر تبدیل شده است. چشم و هم چشمی‌های بسیار وسیع در این گونه مراسمات موج میزند. مثلا مراسم فاتحه خوانی که اکنون رایج است؛ چنان پر از  ریا و تظاهر و خود نمایی است که بعید است باعث تسلی خاطر بازماندگان متوفی شود. شیطان از این گونه مراسمات بیشترین استفاده را میبرد. آن را به یک دکل تبدیل کرده است که صفات شیطانی زیادی در آن وجود دارد؛ چشم و هم چشمی، ریا، تظاهر، تفاخر و ...

اگر از قرآن بخواهیم، یاد بگیریم و  حرف خدا را گوش کنیم؛ چند ساعت بعد از تدفین و خاکسپاری که با اقامه نماز میت ، خاتمه می یابد و بعد از آن اضافی و بیهوده است.

 

وَلَا تُصَلِّ عَلَى أَحَدٍ مِنْهُمْ مَاتَ أَبَدًا وَلَا تَقُمْ عَلَى قَبْرِهِ إِنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُوا وَهُمْ فَاسِقُونَ ﴿۸۴﴾

و هرگز بر هیچ مرده‏ اى از آنان نماز مگزار و بر سر قبرش نایست چرا که آنان به خدا و پیامبر او کافر شدند و در حال فسق مردند (۸۴)

 

وَلَا تُعْجِبْکَ أَمْوَالُهُمْ وَأَوْلَادُهُمْ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُعَذِّبَهُمْ بِهَا فِی الدُّنْیَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ کَافِرُونَ ﴿۸۵﴾

و اموال و فرزندان آنان تو را به شگفت نیندازد جز این نیست که خدا مى‏ خواهد ایشان را در دنیا به وسیله آن عذاب کند و جانشان در حال کفر بیرون رود (۸۵)

 

  1. گوساله پرستی در زمان قدیم یک نوع عرفان بوده است

بعد از نجات بنی اسرائیل از دست فرعونیان، موسی بمدت سی روز برای دریافت وحی به کوه طور رفت. اما خواست خدا این بود که تا چهل روز ادامه پیدا کند. در این مدت بنی اسرائیل در غیاب موسی و با راهنمایی و وسوسه سامری، زیورآلات خویش را جمع کردند و از آن یک گوساله درست کردند. گوساله طلایی جوری درست شده بود که مثل بوق و همانند مکانیسم آلات موسیقی ، صدایی از او خارج میشد. این صدای بی معنی مردم را جذب خود کرد و سامری اعلام کرد که این گوساله الهه شما و الهه موسی است.

 

فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ فَقَالُوا هَذَا إِلَهُکُمْ وَإِلَهُ مُوسَى فَنَسِیَ ﴿۸۸﴾

پس براى آنان پیکر گوساله‏ اى که صدایى داشت بیرون آورد و [او و پیروانش] گفتند این خداى شما و خداى موسى است و [پیمان خدا را] فراموش کرد (۸۸)

 

فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ فَقَالُوا هَذَا إِلَهُکُمْ وَإِلَهُ مُوسَى فَنَسِیَ ﴿۸۸

پس براى آنان پیکر گوساله‏ اى که صدایى داشت بیرون آورد و [او و پیروانش] گفتند این خداى شما و خداى موسى است و [پیمان خدا را] فراموش کرد (۸۸)

 

وَاتَّخَذَ قَوْمُ مُوسَى مِنْ بَعْدِهِ مِنْ حُلِیِّهِمْ عِجْلًا جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ أَلَمْ یَرَوْا أَنَّهُ لَا یُکَلِّمُهُمْ وَلَا یَهْدِیهِمْ سَبِیلًا اتَّخَذُوهُ وَکَانُوا ظَالِمِینَ ﴿۱۴۸﴾

و قوم موسى پس از [عزیمت] او از زیورهاى خود مجسمه گوساله‏ اى براى خود ساختند که صداى گاو داشت آیا ندیدند که آن [گوساله] با ایشان سخن نمى‏ گوید و راهى بدانها نمى ‏نماید آن را [به پرستش] گرفتند و ستمکار بودند (۱۴۸)

 

با توجه به اینکه با وزش باد و یا گرما صدایی از گوساله بیرون می آمد، اما خدای حکیم در آیه میفرماید که: مگر نمى ‏بینند که  پاسخ سخن آنان را نمى‏ دهد و به حالشان سود و زیانى ندارد.

 

أَفَلَا یَرَوْنَ أَلَّا یَرْجِعُ إِلَیْهِمْ قَوْلًا وَلَا یَمْلِکُ لَهُمْ ضَرًّا وَلَا نَفْعًا ﴿۸۹﴾

مگر نمى ‏بینند که [گوساله] پاسخ سخن آنان را نمى‏ دهد و به حالشان سود و زیانى ندارد (۸۹)

 

صدایی که از گوساله بیرون می آمد کاملا بی معنی بود و طبق مکانیسم آلات موسیقی بود و ربطی به زنده بودن گوساله نداشت و یک صدای طبیعی بود. هرچند قبل از آن، هارون تمام تلاش خودش را کرد که بنی اسرائیل منصرف شده و گوساله را پرستش نکنند ولی بیفایده بود.

یکی از شاگردان تصوف میگوید که توحید عوام آنست که پیامبران به مردم می گفتند بت نپرستید. ولی توحید خواص آنست که جمیع عبادتها عبادت حق تعالی است. بعضی دیگر در تایید گفته های ابن عربی شعر هم سروده اند:

 

مسلمان گر بدانستی که بت چیست

بدانستی که دین در بت‌پرستی است

 

این اشعار بی مفهوم و گمراه کننده ، نشان از تمایل شدید بشر به واسطه تراشی و شفیع تراشی و شرک دارد. بعضی مردم اصرار دارند که خود را خواص بنامند و دیگران را عوام بنامند.

 

  1. توحید از دید عرفان های شیطانی

اگر توحید را از دید عرفانهای ماجیکال نگاه کنیم، به تثلیث و ثنویت تبدیل میشود. حتی یک آیه در تورات و یا انجیل هم یافت نمیشود که تثلیث را معرفی کرده باشد و یا به آن اشاره ای شده باشد. تثلیث نوعی عرفان مجوسی است که بعد از مسیح از هندوستان و عرفان های قدیمی ایرانی گرفته شد. وقتی توحید را از دید این عرفانها نگاه کنیم، خودبخود به تثلیث تبدیل میشود. در عرفانهای ماجیکال ، دوست داشتن خدا به معنای عشق است. در عرفانهای ماجیکال، عبادت خدا به معنای وحدت وجود با اوست. در عرفانهای ماجیکال کسی که خیلی به خدا نزدیک شود، با خدا حلول پیدا کرده است! در مسیحیت تاثیر گرفته از عرفان ماجیکال، خدا در شخص مسیح حلول پیدا کرد. در عرفانهای ماجیکال، گوساله پرستی هم نوعی یکتاپرستی است. در سیستمهای غیر رحمانی، مفاهیم خداپرستی کاملا متفاوت است. در این عرفانها، خدا فقط خالق است و بقیه کارها برعهده شعور کیهانی است. در این عرفانها، جادو درمانی مورد استفاده قرار می گیرد. در سیستمهای غیر رحمانی، با یک سری ریاضتها میتوان به قدرتهای خدایی همچون شفا دست یافت. این سیستمهای عرفانی، هرکدام به یک روشی میخواهند که خود را از خدا جدا و یا بی نیاز کنند.

  • اسعد حسینی
۰۲
خرداد
۰۱

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت دهم)

اسم اعظم

 

  1. اسم اعظم!

شاید شنیده و یا خوانده باشید که صوفی ها و کسانی که اهل طریقت هستند زیاد از اسم اعظم نام می برند، هرچند که بیشتر آنان نمی دانند واقعیت اسم اعظم چیست؛ مثلاً بعضی از آنان به شاگردان خویش می گویند که اسم اعظم را بلدند ولی آن را فاش نمی کنند! ؛ به این طریق آنها به خیال خود یک چیز ناگفته را از بقیه پنهان میکنند و مرام و مسلک خود را مهم جلوه می‌دهند؛ در حالی که در قرآن و سایر کتب آسمانی هیچ وقت از کلمه ای با عنوان"اسم اعظم استفاده نشده است. قرآن که کاملترین کتاب آسمانی است، در هیچ آیه ای از آن در مورد اسم اعظم خدا صحبتی نشده است؛ اما طریقت های شیطانی اسم اعظم را مطرح می‌کنند تا کارهای خود را رازآلود جلوه دهند؛ حتی بعضی از آنها در دعاها یک سری اسم می نویسند ولی عمدا اسم اعظم را نمی نویسند و به خیال خود رازداری میکنند!؛ باید بدانیم که اسم اعظم وجود ندارد؛ خدا همان الله است که در قرآن و کتابهای تورات و انجیل نوشته شده است. بنابراین اسم اعظم اختراع شیطان است برای سرکار گذاشتن مردم، با کشیدن آن به داخل طریقت های عرفانی شیطانی. مثلاً آنها می گویند که بعضی از اولیا کرامت شان را با گفتن اسم اعظم خدا انجام می دهند؛ آنها می گویند کسی که اسم اعظم خدا را بلد باشد میتواند کن فیکون کند! این طرز نگرش نسبت به خدا بسیار جاهلانه است، زیرا دانستن یک اسم چطوری می تواند فردی را در جای خدا قرار دهد و یا قدرتی مثل خدا به او دهد!. با ریزتر شدن در اعمال و گفته های این عرفانها متوجه خواهیم شد که اسم اعظم از نظر آنان همان شیطان است؛ زیرا کارهای شیطان است که مخفی کاری و رازآلود هست؛ کار خدا واضح و صاف و ساده و مبین است. کسانی که مدعی دانستن اسم اعظم و یا رازهایی دیگر بوده اند؛ هیچوقت به آن نرسیده اند و فقط وعده داده شده اند. شیطان با وعده دادن اسم اعظم؛ آنان را به داخل طریقت رهنمون میشود و در مراحل سامادهی و جادو آنان را سر کار میگذارد؛ در نهایت شیطان به آنها خواهد گفت که از دانستن اسم اعظم صرف نظر کنند و دچار خود فراموشی شوند.

 این سوال پیش خواهد آمد که چرا دسترسی به اسم اعظم، منشأ اثرات بسیاری مانند استجابت دعا، برخورداری از علم غیب و تأثیرگذاری بر قوانین طبیعت است؟ و چرا کسانی که مدعی دانستن اسم اعظم بوده اند، آنرا به دیگران نیاموخته اند؟ آیا این چیزی غیر از حقه شیاطین است تا که توانایی های خدا را در حد دانستن یک اسم پایین آورند. شیطان به بهانه دانستن و یاد دادن اسم اعظم، خیلی از افراد را تا حد سامادهی و جادو پیش برده است. جالب است که در آن مرحله هم به آنان پیشنهاد میدهد که خواسته های خود را فراموش کنند و افکار و خواسته های خویش را متوقف کنند! و به این ترتیب عملا آنان را سرکار می گذارد و دروغ بسیار بزرگی به آنها میگوید. شیطان از نشر دروغ میان انسانها هیچ ابایی ندارد.

 

  1. نامهای نیکو

خدا در آیات متعددی از صفات و اسامی مختلفی برای خود استفاده فرموده است و وعده سر خرمن هم نداده است. خدا واضح صحبت میکند و کسی را سر کار نمی گذارد.

 

قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَنَ أَیًّا مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى وَلَا تَجْهَرْ بِصَلَاتِکَ وَلَا تُخَافِتْ بِهَا وَابْتَغِ بَیْنَ ذَلِکَ سَبِیلًا ﴿۱۱۰﴾

بگو خدا را بخوانید یا رحمان را بخوانید هر کدام را بخوانید براى او نامهاى نیکوتر است و نمازت را به آواز بلند مخوان و بسیار آهسته‏ اش مکن و میان این [و آن] راهى [میانه] جوى (۱۱۰)

 

قطعا کسانی که مردم را با اسامی من در آوردی اسم اعظم سرکار میگذارند و جادو میکنند؛ در دام شیطان افتاده اند و باعث دوری هر چه بیشتر مردم از خدا میشوند.

 

لِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا وَذَرُوا الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی أَسْمَائِهِ سَیُجْزَوْنَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ ﴿۱۸۰﴾

و نامهاى نیکو به خدا اختصاص دارد پس او را با آنها بخوانید و کسانى را که در مورد نامهاى او به کژى مى‏ گرایند رها کنید زودا که به [سزاى] آنچه انجام مى‏ دادند کیفر خواهند یافت (۱۸۰)

 

وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ یَعْدِلُونَ ﴿۱۸۱﴾

و از میان کسانى که آفریده‏ ایم گروهى هستند که به حق هدایت مى کنند و به حق داورى مى ‏نمایند (۱۸۱)

 

وَالَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لَا یَعْلَمُونَ ﴿۱۸۲﴾

و کسانى که آیات ما را تکذیب کردند به تدریج از جایى که نمى‏ دانند گریبانشان را خواهیم گرفت (۱۸۲)

 

وَأُمْلِی لَهُمْ إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ ﴿۱۸۳﴾

و به آنان مهلت مى‏ دهم که تدبیر من استوار است (۱۸۳)

 

خدای مهربان می فرماید: نامهاى نیکو به خدا اختصاص دارد پس او را با آنها بخوانید و کسانى را که در مورد نامهاى او به کژى مى‏ گرایند رها کنید زودا که به سزاى آنچه انجام مى‏ دادند کیفر خواهند یافت. از نظر این عده، ذکر یک نام مخفیانه و راز آلود معجزه میکند و شفا میدهد و کن فیکون میکند!؛ اما با کمال تعجب کمک خواستن از خدا با ذکر صفات او مثل الرحمن و الرحیم و قادر و ... برای آنان کارساز نیست! در حالیکه خدا دومین روش را توصیه فرموده است.

این عده یک اسم راز آلود در مکتب خود میسازند، طوریکه دیگران ندانند و به این طریق حتی در دعا هم خود را خاصه میشمارند. آنان خود را به کن فیکون و شفا و غیره منتسب میکنند. کسانی که اسم اعظم من در آوردی خود را در تاریخ نوشته اند، هیچکدام با هم هماهنگ نبوده اند و هر کسی چیزی گفته است. در نتیجه آنان نشان دادند که خدایان متعددی را می پرستند و دنبال آن هستند تا که نیروهای خدایی را به خود نسبت دهند. اسم اعظم ساخته و پرداخته شیطان است و چنین اسمی وجود ندارد. شیطان مردم را از اصل یکتاپرستی دور کرده و مردم را دنبال نخود سیاه می فرستد. خدا در قرآن خود را در حد افکار ما معرفی میکند و واضح حرف میزند.

 

اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ ﴿۲﴾

خداست که هیچ معبود [بحقى] جز او نیست و زنده [پاینده] است (۲)

 

  1. آزمایش سگهای پاولوف و بلعم باعورا

یکی از کسانی که ادعا داشت اسم اعظم را بلد است، بلعم باعورا بوده است. این فرد یکی از علمای بنی اسرائیل بوده است و خدا بسیاری از آیاتش را بر او نمایانده بود ولی در نهایت او منحرف شد. شیطان او را هم جادو کرده بود. سرنوشت او بطور خلاصه در قرآن ذکر شده است.

 

وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الْغَاوِینَ ﴿۱۷۵﴾

و خبر آن کس را که آیات خود را به او داده بودیم براى آنان بخوان که از آن عارى گشت آنگاه شیطان او را دنبال کرد و از گمراهان شد (۱۷۵)

 

وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ذَلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ ﴿۱۷۶﴾

و اگر مى‏ خواستیم قدر او را به وسیله آن [آیات] بالا مى ‏بردیم اما او به زمین [=دنیا] گرایید و از هواى نفس خود پیروى کرد از این رو داستانش چون داستان سگ است [که] اگر چیزی را بر آن تحمیل کنی زبان از کام برآورد و اگر آن را رها کنى [باز هم] زبان از کام برآورد این مثل آن گروهى است که آیات ما را تکذیب کردند پس این داستان را [براى آنان] حکایت کن شاید که آنان بیندیشند (۱۷۶)

 

در این آیه ، این عالم بنی اسرائیل به سگ تشبیه شده است. برای فهم آیه بهتر است که آزمایش شرطی سازی سگ توسط پاولوف را بررسی کنیم تا بدانیم که معنای عمیق آیه چیست. پاولوف فیزیولوژیست روسی در اولین مرحله از آزمایش خود سگی را داخل قفسی قرار داد که فقط توسط یک روزنه با محیط بیرون ارتباط داشت. او از طریق این روزنه تکه گوشتی را به سگ نشان داد که باعث ترشح بزاق سگ شد (سگ در حین ترشح بزاق ، زبانش را از دهانش بیرون می آورد (یَلْهَثْ در آیه به این مورد اشاره دارد)). سپس پاولوف صدای یک زنگ  را به صدا درآورد که منجر به پاسخ طبیعی تیزکردن گوشها شد. در مرحله دوم پاولف می‌خواست با همراه کردن صدای زنگ و تکه گوشت ، سگ را شرطی کند بگونه‌ای که با شنیدن صدای زنگ ، زبان سگ بزاق ترشح کند. به همین منظور چندین بار صدای زنگ را چند ثانیه قبل از نشان دادن غذا به سگ به صدا درآورد و این عمل باعث شد که سگ با شنیدن صدای زنگ بدون نشان دادن غذا نیز بزاق ترشح  کند و در واقع صدای زنگ جای گوشت را گرفت. پاولف این پدیده را که یک محرک جای محرک دیگر را می‌گرفت و پاسخ آن را به خود اختصاص می‌داد، شرطی سازی نامید. در این مثال غذا محرک غیر شرطی و صدای زنگ محرک شرطی است( به واسطه همزمانی).

همزمانی دو محرک باعث می شود که محرک دوم همان اثر محرک ابتدایی را ایجاد می کند. شیطان برای فریب انسان از این تکنیک مهم خیلی استفاده می کند. نکته در این جای مثل نهفته است که صدای زنگ جای گوشت را می گیرد. مثلا زمانی که خدا نشانه ای را می فرستد شیطان هم همزمان رویدادی را مقارن می سازد و فرد به اشتباه آن نشانه را به رویداد و حسی که شیطان القا کرده نسبت می دهد. برای همین، این انحراف از واقعیت موجب گمراهی می شود. به همین خاطر خدا از عبارت فَانْسَلَخَ مِنْهَا استفاده فرموده است. یعنی بلعم باعورا از واقعیت جدا شد و حوادث را به مبداهای غیر واقعی نسبت داد.

بهتر است با مثالهای امروزی مثل را توضیح دهیم؛ مثلا یک زوج داروها و تمهیداتی را استفاده میکنند تا که بچه شان پسر شود و در نهایت وقتی خدا به آنها بچه پسر اعطا نمود؛ بجای نسبت دادن آن به خدا؛ آن را به داروها نسبت میدهند و به این طریق مثل بلعم باعورا زیر واقعیت می زنند.

یا اینکه پیش یک دعا نویس برای بچه دار شدن میروند و وقتی که خدا به آنها بچه اعطا نمود، آن را به دعانویس نسبت میدهند و نه به خدا. انسان همیشه کارهای خوب را به تلاش خود نسبت میدهد و کارهای بد را به خدا نسبت میدهد و به این طریق از واقعیت خود را جدا می کند و به حوادث زمینی می چسبد.

یا اینکه زلزله می آید؛ او آن را به وقایع زمینی رخ میدهد و قدرت خدا را در آن دخالت نمی دهد. اینچنین علم و آیات خدا را یادآور نمیشود و به زمین می چسبد. (أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ) .

 مثلا فردی یکبار عطسه میکند و همان موقع بطور اتفاقی مشکلی برایش پیش می آید؛ از آن زمان به بعد دیگر یکبار عطسه را بد شگون میداند و به این طریق حوادث را درست نمی فهمد و آن را به منشاء های غیر واقعی نسبت میدهد. این عالم بنی اسرائیل هم شرطی شده بود و حوادث را به مبناهای غیرواقعی نسبت میداد.

بعضی ها از قرآن ایراد می گیرند که چرا خدا در این آیه قرآن به سگ توهین کرده است!؛ واضح است که خدا خودش سگ را آفریده است و او خودش بهتر از انسان میداند که سگ چه خصوصیاتی دارد و اگر کسی را با آن خصوصیات سگ مقایسه میکند، جنبه علمی دارد. حالا که جنبه علمی آن توسط پاولوف دانشمند روسی یافت شده است؛ بر علمی و متقن بودن امثال قرآن باید بیشتر ایمان بیاوریم.

 

  1. انا الحق!

جمله "انا الحق" از گفته های مشهور حلاج است. وحدت وجود با خدا از ایده های اصلی عرفانهای جادویی بوده است. منصور حلاج با گفتن انا الحق ، میخواست بگوید که با خدا وحدت پیدا کرده است. وحدت وجود با خدا و رسیدن به صفات خدایی از مفاهیم اصلی عرفانهایی جادویی است. خدا از ما خواسته است که بنده او باشیم و نه الهه! خدا هیچ انسانی را الهه نساخته است. خدا برای خدایی بودن کافیست و کسی را شریک خود نمیسازد و نیازی هم به کسی ندارد که او را کمک کند و دستیار او باشد.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

به نام خدا رحمتگر مهربان

 

قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ﴿۱﴾

بگو اوست‏ خداى یگانه (۱)

 

اللَّهُ الصَّمَدُ ﴿۲﴾

خداى صمد [ثابت متعالى] (۲)

 

لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ ﴿۳﴾

[کسى را] نزاده و زاده نشده است (۳)

 

وَلَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوًا أَحَدٌ ﴿۴﴾

و هیچ کس او را همتا نیست (۴)

 

متاسفانه بشر برای حل مشکلاتش، سعی دارد که به صفات خدایی برسد و از خود یک الهه بسازد. حال آنکه خدا برای انسان کافیست و خدا برای خدابودن کافیست.

 

أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ وَیُخَوِّفُونَکَ بِالَّذِینَ مِنْ دُونِهِ وَمَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ ﴿۳۶﴾

آیا خدا کفایت‏ کننده بنده‏ اش نیست و [کافران] تو را از آنها که غیر اویند مى‏ ترسانند و هر که را خدا گمراه گرداند برایش راهبرى نیست (۳۶)

 

اما اگر شما هم تا اینجا فکر میکنید جمله "انا الحق حلاج از خودش بوده است و منظور حلاج این بوده است که با خدا وحدت پیدا کرده است، اشتباه میکنید. گوینده انا الحق در اینجا شیطان است و این جمله فقط از زبان حلاج خارج میشد. این یک واقعیت است که طرفداران حلاج از شنیدن آن ممکن است ناراحت شوند ولی در مراحل سامادهی جادو ، شیطان با حلاج یکی شده بود و شیطان از طریق حلاج حرفهایش را میگفت و نظرات خود را در مورد خدا اظهار میکرد. در واقع حلاج ناخواسته و یا خواسته با شیطان وحدت وجود پیدا کرده بود.  شیطان میخواست که ادای خدابودن را در بیاورد. به همین خاطر میخواست یکی مثل مسیح عَلَم کند ؛ برای این کار حلاج آماده سازی شده بود. شیطان میخواست حلاج را مثل مسیح بفرستد. مسیح به اذن خدا شفا میداد و معجزه میکرد و حلاج هم جادو میکرد. جادو در مقابل شفا! حلاج در مقابل مسیح! هر کاری که خدا جهت راهنمایی مردم انجام میدهد، شیطان هم نقطه مقابلش را از طریق مغزهای خماری مثل حلاج به نمایش میگذارد. جهت اثبات این مورد حتی در کتابهای تاریخ ثابت شده است که حلاج جادو انجام میداده است. یک بیت از حلاج را بخوانید تا بدانید که او یک جادوگر بوده است و با شیطان وحدت وجود پیدا کرده بود.

 

پروردگار خود را، با چشم دل بدیدم                    

     پس گفتمش: که هستی؟ گفتا خودِ تو هستم

 

همانطور که می بینید حلاج پروردگارش را خودش میداند و این حالت فقط در حالت سامادهی (آخرین مرحله جادو) شکل میگیرد. در حالت سامادهی، او ناخواسته خودش را در مقام خدا میدانست. البته حلاج نمیدانست که آنکس که او در حالت سامادهی و جادو با او وحدت وجود پیدا کرده است، خدا نیست؛ بلکه شیطان است. تمام کسانی که وارد خلسه میشوند و در حالتهای عمیق وحدت وجود فرو می روند، با شیطان وحدت وجود پیدا میکنند. البته شیطان از قبل به آنها وعده داده بود که با خدا یکی میشوند. این وعده دروغی است که شیطان مردم را بوسیله آن فریب میدهد.

شیطان فکر میکرد که عبادات گذشته اش ، او را در مرحله ای قرارداده است که میتواند بخاطر آدم سجده نکند. حلاج هم تحت تاثیر شیطان، فکر میکرد که با انجام بعضی واجبات میتوان بعضی واجبات دیگر را انجام نداد. در اینجا قصد خراب کردن فرد خاصی نیست؛ درمورد روشها صحبت میشود و نه در مورد افراد خاصی. در مورد جادوهایی که افراد مشهوری در طول تاریخ گرفتارش شده بودند. فقط حلاج نیست، هم اکنون در قرن حاضر هم افراد سرشناسی همان تفکرات جادویی را تکرار میکنند. بنابراین این گرفتاری مربوط به یک فرد خاصی نیست و مربوط به اکثریت جامعه است. از حلاج و ابن عربی و سایرین مثال آورده میشود تا درک مسائل ساده تر شود.

یکی از جادوهایی که حلاج انجام میداد و از آن به عنوان کرامت برای خودش یاد میکرد، آوردن میوه ها در خارج از فصل مربوطه بود و او البته این کارها را با طرحهای از پیش آماده شده انجام میداد. او با اینکارش میخواست ادای مسیح بودن را در بیاورد. او جای مخصوص و پنهانی در خانه اش داشت که میوه ها را به روش خاصی نگهداری میکرد و پیروانش را به این طریق فریب میداد. در روشهای جادویی، فریب دادن مقلدین مجاز است.

مهمترین دلیل بر بطلان عقاید این افراد، آن است که آنان در فکر مطرح کردن خویش بودند و نه در فکر مطرح کردن خدا. آنان بیشتر توانایی های خویش را برجسته میکردند و بر محور خود تکیه میکردند؛ آنان میخواستند خود را مرجع قرار دهند و مردم به آنان مراجعه کنند. در حالی که افراد پاک، عبد و بنده خدایند و فقط به سوی خدا میخوانند. پیروان عرفان مجوسی، میخواهند که خود را مستجاب الدعا معرفی کنند وخود را صاحب شفا معرفی میکنند. این گونه افراد مطمئنا ، بندگان خدا نیستند. زیرا شفا فقط نزدخداست و بس.

مهمترین دلیل بر بطلان افرادی مثل حلاج آن بود که گفته های آنان اختلاف شدیدی با قرآن داشت. مثلا حلاج شیطان را عاشق و یگانه موحد جهان میدانست. این جمله  از عقاید اصلی حلاج بوده است و او سایر نظریه های خویش را بر این نظریه بنا نهاد. حسن ظن آنان نسبت به شیطان از علامات انحراف آنان بوده است. در حالیکه خدای مهربان در قرآن، شیطان را عصیانگر و دشمن آدمیزاد و لعنت شده میداند.

البته شیطان از یک بعد دیگر، قرآن را مهجور ساخته بود و احادیث زیادی را بین مردم رواج داده بود. در این احادیث، دین اجباری ترویج میشود. بنابراین در این شرایط ، قرآن مهجور میماند و مردم فکر میکردند که احادیث جزو دین اسلام است و بنابراین از احکام آن خسته شده و رو به عرفان مجوسی آوردند. در چنین شرایطی معلوم است که حلاج به عنوان یک قهرمان مطرح میشود. خلفای عباسی که گسترش دهنده کتابهای حدیث بودند، حلاج را کشتند و از او یک قهرمان ساختند. حال آنکه خدا در قرآن تاکید میکند که دین اجباری نیست و راه درست و غلط مشخص است و هر کسی در انتخاب دین مختار است. بنابراین کشتن افراد به جرم داشتن عقیده ای دیگر برخلاف قرآن است و خدا هیچوقت چنین حکمی نداده است. در وصف حلاج می نویسند که : در مستی شطحیات گفت و پای از جاده رسوم بیرون نهاد. آنان اعتراف میکنند که جملات حلاج در مستی بوده است. مستی بسته به شدتش، یکی از مراحل جادوست.

 

  1. صدای بچه الاغ

شاید توجه کرده باشید که یک الاغ بدون هدف و بی مقدمه و ناوقت فریاد سر میدهد و باعث آزار و اذیت دیگران میشود. هر چند که الاغ یک حیوان معصوم و بی گناه است و خدا او را اینطوری خلق کرده است. اما لقمان در قرآن فرزندش را توصیه میکند که صدایش را آهسته سازد و صدایش مثل صدای الاغ نباشد.

 

وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ ﴿۱۸﴾

و از مردم [به نخوت] رخ برمتاب و در زمین خرامان راه مرو که خدا خودپسند لافزن را دوست نمى دارد (۱۸)

 

وَاقْصِدْ فِی مَشْیِکَ وَاغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ إِنَّ أَنْکَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ ﴿۱۹﴾

و در راه‏ رفتن خود میانه‏ رو باش و صدایت را آهسته ‏ساز که بدترین آوازها بانگ خران است (۱۹)

 

کسانی که عصبانی میشوند، در حین خشم صدایشان را بلند میکنند و از گلو داد میزنند. آنان برای حرف زدن از زبان و لب استفاده نمی کنند و برای ابراز حس خشم و عصبانیت خود، از گلو هم استفاده میکنند. شیطان در حین عصبانیت ، قواعد سخن گفتن را برای قربانیانش عوض میکند. خدا برای صحبت کردن، زبان و دو لب داده است. استفاده از گلو و دادزدن برای صحبت کردن مناسب نیست. بعضی از موسیقی های راک ، از گلو برای تاثیر گذاری آوازهای خود استفاده میکنند و حس خوشایندی به شنونده نمی دهد.

 

أَلَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَیْنِ ﴿۸﴾

آیا دو چشمش نداده‏ ایم (۸)

 

وَلِسَانًا وَشَفَتَیْنِ ﴿۹﴾

و زبانى و دو لب (۹)

 

باید توجه کنیم که فرکانس صوتی در کره زمین همیشه با سرعت ثابتی حرکت میکند ولی در کره مریخ سرعت آن در جاهای مختلف و با وسایل مختلف فرق میکند. خدا زمین را برای زندگی ما انسانها آفریده است و شرایطی را در آن مهیا ساخته است تا که ما بتوانیم در آن زندگی عادیی را بگذارنیم. اما شیاطین سعی دارند تا که این قواعد را به هم زنند. زیرا بدن جسمی ما در این شرایط آرام است و اگر غیر از این شرایط برقرار باشد، سیستم بدنی و عصبی ما صحیح کار نمی کند. آلودگی صوتی، آلودگی هوا و سایر آلودگی ها باعث به هم ریختن نظم زندگی ها خواهد شد. صدا را بالا بردن و داد زدن به نوعی نظم و قواعد را به هم میریزد.

کسی که صدایش را بلند میکند، به نوعی می خواهد عقل و منطق را تحت تاثیر قرار داده و از احساس خشم و عصبانیت و ترس برای پیشبرد هدف خویش استفاده میکند. این همان پوشاندن عقل است. یعنی شیطان در هر حالت، میخواهد منطق و تفکر را از افراد بگیرد و میخواهد احساسات منفی را جایگزین آن کند. زیرا احساسات منفی شامل خشم، تهدید، عصبانیت ، کینه، تهدید و ... شامل ترس هستند و شیطان از همین ترسها بر مردم مسلط میشود.

 

الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَیَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشَاءِ وَاللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَفَضْلًا وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ﴿۲۶۸﴾

شیطان شما را از تهیدستى بیم مى‏ دهد و شما را به زشتى وامى دارد؛ و(لى‏) خداوند از جانب خود به شما وعده آمرزش و بخشش مى‏ دهد، و خداوند گشایشگر داناست‏. (۲۶۸)

 

اهل طریقت و یوگا  یک زبان دیگر برای خود در نظر گرفته اند که به آن زبان سکر می گویند که به نوعی آن را رمز گونه می دانند. آنها معتقدند که افراد در حالت عادی، این جملات و کلمات را نمی فهمند. هر چند که آن جملات از کلمات عادی تشکیل شده است ولی منظور آن، شعر مانند است و فقط در حالت بخصوصی قابل درک است. مثلا اگر یک نفر اهل طریقت چند جمله را در مرحله سوم طریقت گفته باشد؛ آن چند جمله برای خواننده وقتی قابل فهم است که خواننده شعر هم مثل شاعر در مرحله سوم طریقت باشد. مثلا کسی که در مرحله هفتم جادو یعنی سامادهی، بگوید که با خدا وحدت وجود پیدا کرده است؛ وقتی میتوان منظور او را درک کرد که خواننده هم در آن مرحله باشد. به همین خاطر رمز گونه بودن و نشانه دار بودن قربانیان اهل طریقت ، مشهور است. شیطان با این حیله از طریق رمز گونه بودن جملات و شعر بودن جملات، افراد را در کار انجام شده قرار میدهد. راهی که شیطان در اختیار افراد می گذارد، انتخابی برای افراد قرار نمی دهد و از یک مرحله ، مرحله بعدی مشخص است و راه دیگری نیست و در نهایت به شیطان ختم میشود و فرد قربانی در چنگال شیطان می افتد.

  • اسعد حسینی
۲۰
ارديبهشت
۰۱

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت نهم)

آهنگ شیطان

 

  1. صوت شیطان

آیه ای در قرآن هست که میگوید شیطان به وسیله صوتش انسان ها را فریب می­دهد. صوت شیطان می تواند در دنیای ما تعابیر مختلفی داشته باشد یکی از آن تعابیر آهنگ و موسیقی است. البته این به معنای آن نیست که هرگونه آهنگی شیطانی است بلکه آهنگ هایی که ما را به حالت آلفا و یا خلسه می‌برند شیطانی هستند. از این نوع آهنگها به عنوان صوت شیطان تعبیر میشود.

 

وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ وَأَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَرَجِلِکَ وَشَارِکْهُمْ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ وَعِدْهُمْ وَمَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَانُ إِلَّا غُرُورًا ﴿۶۴﴾

و از ایشان هر که را توانستى با آواى خود تحریک کن و با سواران و پیادگانت بر آنها بتاز و با آنان در اموال و اولاد شرکت کن و به ایشان وعده بده و شیطان جز فریب به آنها وعده نمى‏ دهد (۶۴)

 

إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ وَکَفَى بِرَبِّکَ وَکِیلًا ﴿۶۵﴾

در حقیقت تو را بر بندگان من تسلطى نیست و حمایتگرى [چون] پروردگارت بس است (۶۵)

 

در حالت بیداری، امواج مغز در حالت بتا قرار می گیرد. اما در حالاتی که فرد در لذات و احساسات دنیوی و توهم مثل خواندن اشعار ، نگاه کردن به فیلمهای توهمی و احساسی و بازیهای کامپیوتری غرق میشود، در این حالت امواج مغزی فرد در حالت آلفا قرار می گیرد. اما در حالات تفکر وتدبر و حل مسائل منطقی و ریاضی امواج در حالت بتا قرار دارند.

می توان امواج مغزی را به چهار دسته کلی تقسیم نمود.

 

بتا:  حالت بیداری (فرکانس مغز بین 14 هرتز تا 30 هرتز)

آلفا: حالت احساسات و خلسه و توهم (فرکانس مغز بین 8 هرتز تا 14 هرتز)

تتا: حالت تله پاتی  (فرکانس مغز بین 4 هرتز تا 8 هرتز)

دلتا: حالت خواب  (فرکانس مغز بین 0.5 هرتز تا 4 هرتز)

در آلفا فرکانس مغز بین 8 تا 14 قرار می گیرد و بعبارتی مغز انسان نسبت به حالت معمولی سردتر میشود و قسمت مرتبط با تفکر فعالیتش کم میشود.

 

شاید تعجب کنید که شیطان از همان مکانیزمی که خدا در طبیعت نهاده، جهت فریب و کنترل مردم استفاده می­کند. موسیقی و حرکات ریتمیک و یا حتی بعضی مجالس و مراسمات به اسم مذهب، مهمترین مکانیزم شیطان در کنترل افراد است. موزیک و صدا و همچنین امواج مغزی هردو براساس فرکانس هستند. دانشمندان ثابت کرده اند که وقتی یک صدا با تن مثلا 100 و صدایی دیگر با تن 106 هرتز نواخته میشود. در این بین تنی دیگر هم با فرکانسی در این بین (بین 100 و 106) شنیده میشود. این تن صدا که شنیده میشود، اصلا نواخته نشده است. اما این یک مکانیزم فیزیکی و علمی است که خدا در مغز انسان گذاشته است. ولی اجنه از این خاصیت علمی جهت ایجاد رعب و وحشت و ترس و ابهام استفاده می کنند و در نتیجه فرد را با زیرکی به آلفا می برند و در آلفا دستورات خود را به او دیکته می­کنند. در آیه منظور از صوت شیطان (بِصَوْتِکَ) همین حربه های ریتمیک است که شیاطین مردم را بوسیله آن به آلفا می برند.

 

آیه 64 سوره اسراء:

وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ وَأَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَرَجِلِکَ وَشَارِکْهُمْ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ وَعِدْهُمْ ۚ وَمَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَانُ إِلَّا غُرُورًا

[17:64]  "تو می توانی با صدای خود آنها را فریب دهی و با تمام نیروهای سواره و تمام نیروهای پیاده خود علیه آنها بسیج شوی و در اموال و فرزندانشان شریک باشی و به آنها وعده دهی. آنچه شیطان وعده می دهد، جز خیالی واهی نیست.

 

  1. موسیقی راک

در بعضی قبایل آفریقا و هند از موسیقی راک (که اصالتا ابداع قبیله های بومی آفریقاست) برای فراخوانی الهه­هایشان استفاده می­کنند.  الهه این اقوام که همان شیاطین رانده شده از درگاه خدایند، فقط با موسیقی های خاصی قابل فراخوانی اند. البته این افراد با این کار خود را به آلفا می برند و خود را تحت کنترل شیاطین قرار می­دهند. فراخوانده شدن الهه ها مساوی است با در کانال آلفا قرار گرفتن پیروان این اقوام.

ریتم موسیقی حتی میتواند ریتم بدن و ضربان تنفس و ضربان قلب را هم تغییر دهد. در بابل قدیم، عبادتهایشان با موسیقی همراه بوده است. خوشحالی و گریه ، بیهوشی و جیغ زدنهای ناگهانی در این نوع موسیقی ها به علت تغییر فرکانسهای مغز است و فرد را به آلفا می برد. اقوامی در تبت ، در حین مراسم مذهبی، از طبل استفاده می کنند. آنان هر ثانیه 8 ضربه می زنند (توجه کنید که فرکانس فضای آلفا از 8 تا 14 است). اکثر مذاهب منحرف از موسیقی و مراسم های خاصی استفاده می کنند تا که اجنه هایشان را صدا زنند و تحت کنترل آنان قرار گیرند.

 

وَأَنَّهُ کَانَ رِجَالٌ مِنَ الْإِنْسِ یَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقًا ﴿۶﴾

و مردانى از آدمیان به مردانى از جن پناه مى ‏بردند و بر سرکشى آنها مى‏ افزودند (۶)

 

  1. شیطان جهت فریب مردم از مجهولات استفاده میکند

دانشمندان طی آزمایشی یک فرکانس را از یک گوش و فرکانسی دیگر را از گوش دیگر نواختند. اما با کمال تعجب یک فرکانس دیگر در این بین شنیده میشد. دو نیم کره مغز انسان هر دو فرکانس را پردازش می کند. اما بعد از مدتی فرکانس دریافتی هردو نیمکره یکی میشود و در نتیجه فرد براحتی در آلفا قرار می گیرد. تمام مکانیزم شیاطین براساس مکانیزم طبیعت انجام میشود. فقط بی اطلاعی و عدم اطاعت از امر و نهی های خدا باعث در دام افتادن افراد میشود. یکی از امور مهم و دستورات مهم، نماز بجا آوردن است؛ زیرا اصولا نماز ضد آلفاست. ادا کردن نماز در پنج وقت، باعث میشود که فرد در طول شبانه روز از قرار گرفتن مغز در فرکانس آلفا خارج شود و زینتهای آن فضا از سرش بپرد.

 

  1. ضمیر ناخودآگاه

همانطور که می­دانید ضمیر ناخودآگاه ما هر آنچه را که در طول روز بشنود یا ببیند، حتی اگر خودمان در آن لحظه متوجه نباشیم را ضبط و ثبت می کند.  تعدادی از دانشمندان روانشناس یک فیلم را برای عده‌ای پخش کردند در آن ویدئویی حاوی چند فرد در حال پرتاب توپ به سمت هم ساخته شد و به مدت کمتر از یک ثانیه در پیش زمینه این فیلم فردی با لباس شامپانزه از میان پرتاب کننده گان عبور کرد و فورا ناپدید می شد. بعد از اتمام فیلم، افرادی که نظاره‌گر فیلم بودند در مورد آن تصاویر از آنها سوال شد، با کمال تعجب آنها آن فرد با لباس شامپانزه را ندیده بودند. اما بعد از اینکه به آنها گفته شد که فردی با لباس شامپانزه رد می شود و به آن توجه کنید، اقرار کردند که تصاویری به مدت چند ثانیه در پیش زمینه فیلم ظاهر شده و فورا ناپدید شده است. آنها به صورت خودآگاه متوجه آن آدم با لباس شامپانزه نشدند. از طریق هیپنوتیزم می توان اطلاعات ضمیر ناخودآگاه را بازیابی کرد. به این طریق ضمیر ناخودآگاه ما هر آنچه را که ببیند و بشنود حال شما بدانید و یا ندانید ضبط خواهد کرد.  برای وقتی که شما یک آهنگ گوش می کنید ظاهراً شما بعضی کلمات و بعضی حالات را پیدا می کنید؛ اما ضمیر ناخودآگاه شما به تمام و کمال آهنگ را ضبط کرده و در موارد بعدی از آن استفاده می کند. به همین خاطر است که خدا در قرآن می فرماید که ای مومنان و مومنات چشم‌های خود را محفوظ بدارید و گوشهای خود و سایر حواس خود را محفوظ بدارید؛ زیرا هر آنچه که ما می شنویم و می بینیم در اعمال بعدی ما و ناخودآگاه ما تاثیر می گذارد به این طریق شیطان در ضمیر ناخودآگاه ما دخالت خواهد کرد و آن را به سمت و سویی که خود می خواهد می کشاند. حتی بعضی آهنگها را که گوش داده اند بعد از مدتی تاثیر بدی در آنها گذاشته است. شاید برای شما هم پیش آمده باشد که یک آهنگی که مثلا خیلی مشهور هم است ولی وقتی گوش می دهید به شما حس ناامیدی و یاس دست میدهد. در اینترنت شاید خودتان جستجو کرده باشید که برگردان بعضی آهنگ ها، به جملات تخیلی و قاعده شکن و کفر آمیزی تبدیل می شود برای نمونه به لینک زیر مراجعه کنید.

https://www.aparat.com/v/YOgsA

هر چه را که می بینیم و می شنویم در ضمیر ناخودآگاه خود نگه داری می کنیم و برای همیشه باقی می ماند و شخصیت ما را شکل میدهد شاید ما کاری را انجام بدهیم و آن را به ظاهر فراموش کنیم ولی در ناخودآگاه باقی مانده و در آینده مان و در تصمیمات مان تاثیر می گذارد. گاهی انسان کاری را انجام می دهد و می گوید که این آخرین بار است که آن را انجام میدهم و دیگر تکرار نمی کنم ولی نمی دانیم که با انجام دادن آن ضمیر ناخوداگاه آن را حفظ کرده و برای همیشه نگه داری می کند و جزوی از شخصیت ما میشود و بر آینده و مسیر زندگی مان تاثیر می گذارد. هر کاری که انجام می دهیم و هر چیزی که می شنویم و هر رویدادی در زندگی ما بر وجود و شخصیت ما تاثیر گذار است و برای همیشه در ناخودآگاه می ماند  و بر رفتار آینده ما تاثیر می گذارد. پس همیشه باید در مورد ضمیر ناخودآگاه با لطافت زیادی رفتار کرد، زیرا بر رفتار ما در آینده تاثیر می گذارد. برای همین هست که بعضی افراد بعد از مدتی دچار مشکلات روحی و روانی می شوند زیرا به وجود خود احترام نگذاشته اند و با لطافت و دقت رفتار نکرده اند. انسان همیشه باید مواظب خود  باشد. حتی خیال بافی های انسان در توهمات هم بر ضمیر ناخوداگاه تاثیر می گذارند. برای همین در آلفا قرار گرفتن و خیالبافی و توهم در نهایت به رفتار تبدیل می شود.

 

  1. چرا ما نباید افسردگی یکی دیگر را تجربه کنیم؟

هر خواننده یا هر سراینده شعری، شعرش و یا آهنگش را به‌خاطر چیزی یا خاطری می گوید؛ مثلاً یکی شعرش را به خاطر عشق از دست رفته می‌گوید، دیگری افسرده است یکی از دنیا بی بهره است یا بی بهره بوده است، در نتیجه مجبور شده است که این اشعار را بسراید؛ اگر شما هم این آهنگ را گوش کنید و در حس او فرو روید، به نوعی خود را در موقعیت او قرار داده اید؛ یا به نوعی خود را به موقعیت او هدایت کرده‌اید. یکی که افسرده است، چرا ما باید خود را به موقعیت او هدایت کنیم و خود را مثل او افسرده کنیم؛ متأسفانه شیاطین افراد را این چنین راهنمایی می کنند. خدا در جاهای مختلف قرآن اشاره می­فرماید که شیطان فقر و فحشاء و ترس و نا امیدی و افسردگی را بین قربانیان رواج می­دهد. روش شیطان همین است؛ تجربه کردن حالات دیگران، از قبیل نا امیدی ، شکست خوردگی عشقی و ...

 

  1. مولوی ناخواسته گفته های شیطان را در مقدمه مثنوی می آورد

مولوی در مثنوی معنوی واقعیتهای جالبی را در مورد موسیقی و شعر برملا میسازد. او ساز نی را سوز می­نامد و به نوعی گفته هایش را به صورت سوم شخص می آورد.  با مطالعه ادامه شعر، مشخص میشود که سوم شخص شعر او که از قول او تعریف می­کند، شیاطین رانده شده هستند. این حرف ممکن است که خیلیها را که طرفدار مولوی هستند را ناراحت کند. اما من قصد توهین ندارم و میخواهم واقعیتها را بگویم. این مسائل مهم هستند زیرا خیلی ها دیوان مثنوی را بیشتر از قرآن مطالعه میکنند و قرآن را مهجور گذاشته اند؛ به همین جهت بهتر است اولین ابیات مثنوی را بررسی کنیم.

 

بشنو این نی چون شکایت می‌کند

از جدایی‌ها حکایت می‌کند

 

نی منظور همان شیطان است که سعی دارد افکار خود را از طریق شاعر به پیروان خود برساند و از جدایی و طرد شدن خود از بارگاه خدا شکایت می کند اینکه خدای بزرگ او را از خود رانده است و شیطان می خواهد به انسان ها بگوید که حق با او بوده است.

 

کز نیستان تا مرا ببریده‌اند

در نفیرم مرد و زن نالیده‌اند

 

بریدن از نیستان همان طرد شدن از ملکوت اعلی است که به نیستان آن را تشبیه کرده است.

 

سینه خواهم شرحه شرحه از فراق

تا بگویم شرح درد اشتیاق

 

شیطان خود را مشتاق رجوع دوباره نشان می دهد ولی بازهم این یک نوع دروغ است زیرا شیطان وعده دروغ و فریب می دهد.

 

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش

باز جوید روزگار وصل خویش

 

شیطان ملعون سعی دارد بگوید که خدا در نهایت او را به جایگاه قبلی اش ارجاع می دهد و خدای بزرگ اصل اوست و او با خدا یکی است.

 

من به هر جمعیتی نالان شدم

جفت بدحالان و خوش‌حالان شدم

 

شیطان پیام خود را از طریق افراد مختلف در طول ادوار مختلف ارائه داده است و از طریق عرفان های مختلف معرفی کرده است .

 

هر کسی از ظن خود شد یار من

از درون من نجست اسرار من

 

شاعر وقتی در مرحله جادوی سامادهی قرار می گیرد حالتی برایش رخ می دهد که حضور شیطان  و اهریمن را درک می کند و برای همین سعی دارد به همه بگوید که کسی نمی داند چه چیزی را دیده است و برای اینکه شما هم به این درجه برسید باید مانند من توقف فکر را تجربه کنید.

 

سر من از نالهٔ من دور نیست

لیک چشم و گوش را آن نور نیست

 

اینجا اشاره دارد که این اشعار نکات جالبی دارد که خیلی ها آن را درک نمی کنند و در طول سالهای زیادی هر کسی اشعار را خوانده متوجه این نکات ریز نشده است. ولی مکر و کید شیطان پایدار نیست و خدای بزرگ آن را آشکار می کند. شیطان از طریق اشعار حرفش را به مردم میرساند.

 

تن ز جان و جان ز تن مستور نیست

لیک کس را دید جان دستور نیست

 

هیچ کس نمی تواند درون و فضای جادوی سامادهی را درک کند ولی همین موجودات اهریمنی بر انسان تاثیر می گذارند.

 

آتش است این بانگ نای و نیست باد

هر که این آتش ندارد نیست باد

 

آتش همان شیطان است . شیطان می خواهد بگوید که کسی که او را نداشته باشد باید نیست و نابود شود.

 

آتش عشق است کاندر نی فتاد

جوشش عشق است کاندر می فتاد

 

عشق کلمه ای شیطانی است . همین عشق در درون مولوی افتاده و او را به جوشش و شعر وادار کرده است.

 

نی حریف هر که از یاری برید

پرده‌هایش پرده‌های ما درید

 

خود را هم درد کسانی می داند که از دوری معشوق خود می نالند.

 

همچو نی زهری و تریاقی که دید

همچو نی دمساز و مشتاقی که دید

 

شیطان خود را آرام بخش افراد عاشق و جن زده می داند و مانند تریاق آرام بخش می داند هر چند این آرامش کاذب و لحظه ای است.

 

نی حدیث راه پر خون می‌کند

قصه‌های عشق مجنون می‌کند

 

این راه راهی است که در نهایت به نابودی منتهی می شود و جن زدگی و خلسه نتیجه آن است.

 

محرم این هوش جز بیهوش نیست

مر زبان را مشتری جز گوش نیست

 

این ایده های شیطانی را فقط کسانی که در آلفا هستند می توانند درک کنند.

 

در غم ما روزها بیگاه شد

روزها با سوزها همراه شد

 

شیطان می خواهد بگوید که کسی که با او همراه نباشد زندگی اش پر از ناراحتی و غم می شود.

 

روزها گر رفت گو رو باک نیست

تو بمان ای آن که چون تو پاک نیست

 

شیطان خود را بری و پاک می داند و زمان را بی اهمیت تلقی می کند.

 

هر که جز ماهی ز آبش سیر شد

هرکه بی روزیست روزش دیر شد

در نیابد حال پخته هیچ خام

پس سخن کوتاه باید و السلام

 

شاعر افرادی را که این حالت های توهمی و آلفایی را درک نمی کنند افراد خام و نادان تلقی می کند.

 

بند بگسل باش آزاد ای پسر

چند باشی بند سیم و بند زر

 

بی قید و بندی از ناحیه شیطان است . البته شیطان گاهی با زخرف القول و اینکه با استفاده از کلمات و جملات جالب و گاهی به ظاهر خوب سعی دارد انسان را گمراه کند.

 

گر بریزی بحر را در کوزه‌ای

چند گنجد قسمت یک روزه‌ای

کوزهٔ چشم حریصان پر نشد

تا صدف قانع نشد پر در نشد

هر که را جامه ز عشقی چاک شد

او ز حرص و عیب کلی پاک شد

شاد باش ای عشق خوش سودای ما

ای طبیب جمله علت‌های ما

ای دوای نخوت و ناموس ما

ای تو افلاطون و جالینوس ما

 

شیطان خود و سامادهی را درمان درد ها می داند.

 

جسم خاک از عشق بر افلاک شد

کوه در رقص آمد و چالاک شد

عشق جان طور آمد عاشقا

طور مست و خر موسی صاعقا

با لب دمساز خود گر جفتمی

همچو نی من گفتنی‌ها گفتمی

هر که او از هم‌زبانی شد جدا

بی‌زبان شد گرچه دارد صد نوا

چون که گل رفت و گلستان درگذشت

نشنوی زآن پس ز بلبل سر گذشت

 

کسی که در سامادهی و مراحل جادوست است نمی داند احساسات خود را چگونه به دیگران تفهیم کند، در نتیجه سعی دارد همه را به تجربه مجنونیت سوق دهد و این مهمترین دلیل تکرار اشعار است.

 

جمله معشوق است و عاشق پرده‌ای

زنده معشوق است و عاشق مرده‌ای

 

نابودی و فنا شدن در معشوق  هدف نهایی عشق و فلسفه ی دنیای شیاطین است.

 

چون نباشد عشق را پروای او

او چو مرغی ماند بی‌پر وای او

من چگونه هوش دارم پیش و پس

چون نباشد نور یارم پیش و پس

عشق خواهد کاین سخن بیرون بود

آینه غماز نبود چون بود

آینه‌ت دانی چرا غماز نیست

زآن که زنگار از رخش ممتاز نیست

 

نابودی خود انسان و فنا شدن فرد و از بین رفتن انسان هدف نهایی شیطان است زیرا او دشمن سرسخت انسان است. مهمترین هدف شیطان از بین بردن حسن ظن نسبت به خدا می باشد و ایجاد حسن ظن نسبت به شیطان می باشد.

 

  1. خیلی از دیوان اشعار با نام خدا شروع نمیشوند!

بسیار جالب است که اگر شما اشعار شعرای بزرگ را مطالعه کنید هیچ کدام از دیوان اشعار با نام خدا شروع نمی شود. برای مثال مثنوی معنوی و حافظ را در نظر بگیرید دفتر اول می‌گوید بشنو از نی چون حکایت میکند. همانطور که می‌بینید شعر اینجور شعرا  با نام خدا شروع نمی شود. این نکته بسیار مهمی است و نشان می دهد که این اشعار از کجا آب می خورد و منشا آن کجاست. این‌ها منشاء شیطانی دارند و  متاسفانه مردم به ظاهر بوسیله یک کلام زینت داده شده (زخرف القول) فریب میخورند و به وسیله اینها کلام خدا به حاشیه می رود.

بعضی کلمات و جملات فریبنده اند خدا آنها را زخرف القول می نامد. مثل کارما ،عرفان حلقه، عشق ، طریقت، یوگا ، صوفی گری و سایر اشعار دیگر که فقط سخنانی آراسته هستند که لابلای آنها تفکرات شیطان پنهان است به این طریق شیطان تفکرات خودش را به مردم القا می‌کند. خدا در قرآن می­فرماید که بعضی از شیاطین جن و انس بر مردم وحی می کنند این وحی کردن از طریق زخرف القول انجام میشود.

 

وَکَذَلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیَاطِینَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا یَفْتَرُونَ ﴿۱۱۲﴾

و بدین گونه براى هر پیامبرى دشمنى از شیطانهاى انس و جن برگماشتیم بعضى از آنها به بعضى براى فریب [یکدیگر] سخنان آراسته القا مى کنند و اگر پروردگار تو مى‏ خواست چنین نمیکردند پس آنان را با آنچه به دروغ مى‏ سازند واگذار (۱۱۲)

 

وَلِتَصْغَى إِلَیْهِ أَفْئِدَةُ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَلِیَرْضَوْهُ وَلِیَقْتَرِفُوا مَا هُمْ مُقْتَرِفُونَ ﴿۱۱۳﴾

و [چنین مقرر شده است] تا دلهاى کسانى که به آخرت ایمان نمى ‏آورند به آن [سخن باطل] بگراید و آن را بپسندد و تا اینکه آنچه را باید به دست بیاورند به دست آورند (۱۱۳)

 

أَفَغَیْرَ اللَّهِ أَبْتَغِی حَکَمًا وَهُوَ الَّذِی أَنْزَلَ إِلَیْکُمُ الْکِتَابَ مُفَصَّلًا وَالَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِنْ رَبِّکَ بِالْحَقِّ فَلَا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ ﴿۱۱۴﴾

پس آیا داورى جز خدا جویم با اینکه اوست که این کتاب را به تفصیل به سوى شما نازل کرده است و کسانى که کتاب [آسمانى] بدیشان داده‏ ایم مى‏ دانند که آن از جانب پروردگارت به حق فرو فرستاده شده است پس تو از تردیدکنندگان مباش (۱۱۴)

 

وَتَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ صِدْقًا وَعَدْلًا لَا مُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِهِ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ ﴿۱۱۵﴾

و سخن پروردگارت به راستى و داد سرانجام گرفته است و هیچ تغییردهنده‏ اى براى کلمات او نیست و او شنواى داناست (۱۱۵)

 

وَإِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا یَخْرُصُونَ ﴿۱۱۶﴾

و اگر از بیشتر کسانى که در [این سر]زمین مى‏ باشند پیروى کنى تو را از راه خدا گمراه مى کنند آنان جز از گمان [خود] پیروى نمى کنند و جز به حدس و تخمین نمى ‏پردازند (۱۱۶)

 

  1. متاسفانه بعضی قرائتهای قاریان قرآن مفاهیم قرآن را می پوشاند

وقتی که قرائت قرآن یک قاری را گوش می کنیم و از آن لذت می بریم؛ ممکن است که این قرائت تدبر و تفکر ما در مورد قرآن را به حاشیه ببرد زیرا در حین شنیدن قرائت قرآن، کلام خدا به حاشیه می رود و بیشتر توجه ما به صدای قاری است. اگر قرائت قرآن تفکر و تعقل ما را در قرآن تحریک می‌کند یعنی جالب است؛ به زبان ساده تر یعنی تفکر باید احساسات را تحریک کند و منطق قرآن را مطالعه و قرائت قرآن را گوش می کنیم. باید تفکری که در آن انجام می‌دهیم احساسات ما را تحریک کند؛ این خیلی مهم است که همه منبع احساسات ما و منبع شعور ما، برگرفته از آیات قرآن باشد و  نه فقط صدای قاری. در اینجا قصد بر این نیست که گفته شود تمام قاریها، قرائت قرآن شان درست نیست؛ بلکه این به خود فرد ربط دارد.  اما باید بدانیم که وقتی قرائت قران با صدای عبدالباسط را گوش می کنیم باید بدانیم که آیا در مورد آیاتش تفکر می­کنیم یا فقط از صدا و لحن قاری لذت میبریم! هر لذتی، احساساتی دارد. آیا منشاء اصلی احساسات تولید شده، ناشی از صدای قاری است یا ناشی از تفکر در آیات خدا  و سجده در مقابل نشانه های خدا. این است آن نکته مهم.

اشو عرفانیست مشهور هندی در مورد قرآن میگوید:

 

قرآن کتابی نیست که برای خواندن باشد، بلکه کتابی هست که باید آنرا سرود. اگر تو آن را بخوانی اشتباه میکنی! اما اگر تو آن را بسرودی شاید خدا را پیدا کنی!

 

اشو با زیرکی تمام که از عرفان شیطانیش اخذ کرده است، میخواهد قرآن در همان سطح قرائت و سرود بماند و روی آیاتش تفکر نشود. او در ادامه میگوید:

 

من زبان عربی را بلد نیستم و نمی فهمم ولی میتوانم قرآن را درک کنم برای اینکه میتوانم آهنگ و زیبایی  آن نوای عربی را درک کنم چه کسی به معنا اهمیت میدهد!؟ وقتی تو زیبایی یک گل را میبینی آیا میپرسی این چه معنی دارد!؟ خود گل کافی است!

 

اشو نوای عربی قرآن را کافی میداند و این همان حیله شیطان است برای مهجور ماندن قرآن. قرائت قرآن با صدای زیبا و آهنگین از نظر اشو نهایت قرآن است و به این طریق اشو و سایر عرفانهای شیطانی نمیخواهند که مردم با معانی و پیامهای قرآن آشنا شوند.

 

  1. از کجا بدانیم که یک آهنگ آلفایی است؟

اگر آهنگی را گوش دادید و دچار صفات شیطانی از جمله خشم، عصبانیت، ناامیدی ، افسردگی، غم و سایر صفات شیطانی شدید یعنی این آهنگ، یک آهنگ شیطانی است. یکی دیگر از خواص موسیقی های شیطانی، آن است که حسهای عشق، نا امیدی ، افسردگی و غم و کینه و شکست و سایر صفات شیطانی را شعله ورتر میکند. اما شنوندگان این آهنگها فریب خورده و برای کسب آرامش گوش میکنند، در حالی که نمی دانند حالشان را خرابتر میکند و آتش درونشان را شعله ور تر میکند.

جن ها از طریق مغناطیس خود، حس را به فرد انتقال می دهند مثلاً در یک موسیقی از آنجا که فرد به فضای آلفا میرود، مغناطیس اجنه به حس و توهم و یا تخیل تبدیل می شود. بعضی موسیقی ها کد درستی به فرد شنونده نمی فرستند، مثلاً بر اثر شنیدن یک موسیقی، ناامیدی و افسردگی به فرد دست می‌دهد؛ به این اعمال که ناشی از شنیدن آهنگ است عمل شیطان گفته می شود. باید بدانیم که این آهنگ که ما گوش می‌کنیم چه عمل یا چه حسی را در ما شعله ور میکند؛ اگر صفات شیطانی را در درون ما شعله‌ور کند، آن آهنگ، آهنگ شیطانی است.

 

  1. موسیقی آلفایی، آدمی را از دنیای واقعی خارج میسازد

شیطان با آهنگ و ریتم، مسئولیت پذیری و صفات خوب را از  وجود انسان می­زداید. خیلی ها در هنگام رانندگی با گوش دادن به موسیقی سرعت خود را افزایش می دهند و جان دیگر انسان ها برایش مهم نیست. یا با گوش دادن به موسیقی از انجام دادن مسئوولیت های اصلی خود سر باز می زنند. هدف اصلی شیطان از آهنگها و موسیقی های آلفایی، گسترش بی نظمی و پخش صفات شیطانی است. هدف اصلی شیطان نابودی آدمیزاد است از هر جهت (جان شخصیت هویت و ...) .

 

إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّمَا یَدْعُو حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِیرِ ﴿۶﴾

در حقیقت‏ شیطان دشمن شماست‏ شما [نیز] او را دشمن گیرید [او] فقط دار و دسته خود را مى‏ خواند تا آنها از یاران آتش باشند (۶)

 

  1. قربانی شدن در راه موسیقی!

شخصیتهای پشت آهنگهای شیطانی، خودشان ناخواسته و یا خواسته قربانی اند. زیرا آنها ناچارا وادار به اعمال جراحی پلاستیک و تغییرات در خلقت خدادادی خویش میشوند. نمونه چنین کشورهایی زیاد است همچون کره جنوبی که جوانانش بیشترین تمایل را به اعمال جراحی زیبایی و پلاستیک نشان میدهند و این پرهزینه است و تنها دلیلش گسترش آهنگهای شیطانی است. در سال 2017، کیم جونگ هون، هنرپیشه محبوب و مشهور کره‌ای، خودکشی کرد. در کنار جنازه او یادداشتی یک جمله‌ای بود:

 از درون ویران شدم.

این جمله کوچک نشان داد که خود هنرپیشه قربانی شده است. قربانی یک تفکر شیطانی. هدف شیطان از اختراع آهنگهای آلفایی، نابودی جان و هویت انسان است. یکی از نمادهای شیطان در کشورهای غربی، یک مجسمه با سر بز و پیکر انسان است. این مجسمه ریش دارد ولی در عین حال بعضی خصوصیات زنانه هم دارد. شیطان به این طریق میخواهد فرقی بین زن و مرد نباشد و هویت زن و مرد را با هم مخلوط کند. جنبشهای فمنیستی از قربانیهای این تفکرات هستند.

 

  1. آهنگهای شیطانی هویت انسان را تغییر میدهند

حتی نامگذاری خیلی از آلبومهای موسیقی، از تفکرات شیطانی نشات می گیرند. مثلا اسم یک آلبوم "عاشق خودت باش" است. همانطور که قبلا بحث شد؛ عشق یک مفهوم جادویی است. عاشق خود بودن؛ یعنی برده شیطان شدن. یعنی خودپرستی. موسیقی آلفایی یعنی از دست رفتن قدرت تعقل و منطق و هدف نهایی زندگی میشود "لذت".

تعدادی از جملات شیطانی که در آهنگها و مصاحبه ها گفته میشود: "عاشق خودت باش"؛ "هر کس من را دوست ندارد به درک"؛ "کسی این شرایط را قبول ندارد از اینجا برود"؛ و ...

تمام این جملات زخرف القول هستند و ظاهرا برای خیلی افراد زیبا هستد ولی نشان از بت سازی درونی دارد. شیطان میخواهد تک تک آدمیان یا به شیطان تبدیل شوند و یا نابود شوند، حالت سومی وجود ندارد. فلسفه های شیطان بر مبنای خودپرستی، نژادپرستی، فرقه پرستی و الهه سازی می چرخد.

 

اشو عرفانیست مشهور هندی، یکی از مراحل جادو به اسم مراقبه کندالیتی را اینطوری توضیح میدهد:

  1. پانزده دقیقه بدن خود را بلرزانید - در این مرحله شروع لرزاندن از دست و پا است و به ترتیب همه اندام به لرزه در آید.
  2. پانزده دقیقه انرژی بیدار شده را از راه رقص به نمود در آورید.
  3. پانزده دقیقه در حالت نشسته یا ایستاده در بی جنبشی کامل به سر برید و فقط به موسیقی گوش کنید.
  4. پانزده دقیقه دراز کشیده در تنهایی به سر برید.

 

همانطور که می بینید روشهای اشو، همان مراحل آلفاست و مغز افراد سرد شده و خود رادر اختیار اجنه و شیاطین قرار میدهند. در یک نگاه، میتوان با قاطعیت بیشتر عرفانهای شرقی و غربی را شیطانی نامید. آنها آهنگها و حرکتها و رقصهایی را ترویج میکنند که مقدمه آلفاست و بوسیله آن وارد جادو میشوند. آنها رقص، موسیقی، شعرخوانی و پایکوبی را سماع میگویند و گاها آن را به نمادهای سنتی خویش نسبت میدهند و فکر میکنند با این توجیهات دیگر دچار جادو نمی شوند.

 

  1. بررسی متن یک آهنگ

به متن یکی از اشعار که خواننده ای آن را به آواز خوانده است توجه کنید؛ ممکن است که بعضی کلمات را درست نشنیده باشم و بعضی کلمات را به خطا نوشته باشم.

 

این چه بهشتی است در آن خوردن گندم خطاست

این چه جهانی است که نوشیدن می نارواست

آی رفیق این ره انصاف نیست

این جفاست...

راست بگو راست بگو راست

فردوس برینت کجاست؟

بر همه گویند که هشیار باش

بر در فردوس نشیند کسی

تا که به درگاه قیامت رسی

از تو بپرسند که در راه عشق

پیرو زرتشت بودی یا مسیح؟!

دوزخ ما چشم به راه شماست

راست بگو راست بگو راست

آنجا نیز ...

باز همین ماجراست؟

این همه تکرار نکن ای همای

کفر نگو شکوه نکن بر خدای

پای از این در که نهادی برون

در غل و زنجیر برندت بهشت

بهشت همان ناکجاست

وای به حالت همای وای به حالت

این سر سنگین تو از تن جداست

نه نه نه توبه کنم باز حق با شماست

 

این گونه اشعار که ظاهرا با صدای زیبایی هم خوانده میشود، در ظاهر خیلی ها را جذب میکند ولی متن آهنگ پیام عجیبی دارد که اگر دقت کنید ، پیام شیطان در آن نهفته است. ضمیر ناخودآگاه ما پیام را دریافت میکند بدون آنکه خود متوجه باشیم و در مواقع مشکلات زندگی قدرت خودش را نشان میدهد و ما را به سمت فلسفه شیطان سوق خواهد داد. مهمترین هدف شیطان، از بین بردن حسن ظن نسبت به خدا می باشد و ایجاد حسن ظن نسبت به شیطان می باشد. این مهمترین تاکتیک شیطان است.

 

وَیُعَذِّبَ الْمُنَافِقِینَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِکِینَ وَالْمُشْرِکَاتِ الظَّانِّینَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَیْهِمْ دَائِرَةُ السَّوْءِ وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَلَعَنَهُمْ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِیرًا ﴿۶﴾

و [تا] مردان و زنان نفاق‏پیشه و مردان و زنان مشرک را که به خدا گمان بد برده‏ اند عذاب کند بد زمانه بر آنان باد و خدا بر ایشان خشم نموده و لعتشان کرده و جهنم را براى آنان آماده گردانیده و [چه] بد سرانجامى است (۶)

 

وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَکَانَ اللَّهُ عَزِیزًا حَکِیمًا ﴿۷﴾

و سپاهیان آسمانها و زمین از آن خداست و خدا همواره شکست‏ ناپذیر سنجیده‏ کار است (۷)

 

آدمی واقعا چطوری میتواند چنین شعری را نسبت به خدا بسراید و نسبت به خدا شک و گمان بد برد؛ حال آنکه سپاهیان آسمانها و زمین از آن خداست و خدا همواره شکست‏ ناپذیر و لطیف و حکیم است.

 

 

 

  • اسعد حسینی
۱۲
ارديبهشت
۰۱

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت هشتم)

منطق و فلسفه شیاطین

 

  1. ابعاد شیاطین و اجنه

جهت ادامه بحث لازم است که بدانیم، در دنیایی که ما به آن تبعید شده ایم،  وجود ما به سه بعد محدود است و بعد چهارم نیز که زمان است هم به طور محدود و اجباری در اختیار ما قرار گرفته است. موجودات دو بعدی فقط بر طول و عرض خود مسلطند. موجودات سه بعدی بر طول و عرض و عمق خود آگاهی دارند. موجودات دو بعدی وقتی متوجه موجودات سه بعدی میشوند که سایه موجودات سه بعدی در محیط دو بعدیشان بیفتد. زیرا سایه یک جسم سه بعدی، دو بعدی است.

 

 

ما بعنوان موجودات سه بعدی، اجسام دو بعدی را می بینیم ولی آنها ما را نمی بینند، و ما برای آنها نامرئی هستیم. مگر اینکه سایه ما در محیط آنها بیفتد. بعد چهارم زمان است. از آنجا که ما فقط بر سه بعد تسلط داریم، توانایی مشاهده اجسام چهار بعدی را نداریم. اجسام چهار بعدی ، ما فقط سایه آنها را می بینیم و در آنصورت بعد زمان در سایه آنها موجود نیست و تصویر یک لحظه از آنها را نمایش میدهد. شیطان و اجنه دارای بعد دیگری هستند که ما نداریم و به همین خاطر ما قادر به دیدن آنها نیستیم ولی آنها ما را می بینند.

 

یا بَنِی آدَمَ لَا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ یَنْزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِیُرِیَهُمَا سَوْآتِهِمَا إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لَا تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ لِلَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ ﴿۲۷﴾

اى فرزندان آدم زنهار تا شیطان شما را به فتنه نیندازد چنانکه پدر و مادر شما را از بهشت بیرون راند و لباسشان را از ایشان برکند تا عورتهایشان را بر آنان نمایان کند در حقیقت او و قبیله‏ اش شما را از آنجا که آنها را نمى ‏بینید مى ‏بینند ما شیاطین را دوستان کسانى قرار دادیم که ایمان نمى ‏آورند (۲۷)

 

در زمانهای قدیم، شیاطین می­توانستند بصورت جسمی به دنیای انسانها تنزل پیدا کنند که به آنها دیو می­گفتند. فرشتگان هم جهت انجام بعضی امور مثل ارسال پیام و یا تنزیل عذاب می­توانستند به دنیای انسانها تنزل یابند و به شکل بشر درآیند. تنزیل و انزال با همدیگر فرق دارند. تنزیل یعنی آورنده پیام، به بعد انسانها فرستاده میشود. و انزال یعنی خود پیام از بعد بالاتر به دنیای انسانها فرستاده میشود. فرشتگان از آنجا که نیروهای خدا بودند، به شکل یک بشر زیبا و کامل و بی عیب در می آمدند همانگونه که در زمان ابراهیم فرشتگان نزد وی آمدند. اما شیاطین به شکل یک بشر نازیبا و خشن و زمخت و با خصوصیات نابهنجار در می آمدند. در زمان پیامبر سلیمان، این امر انجام شد و شیاطین و اجنه به دنیای انسانها آورده شدند و تحت کنترل انسان در آمدند. اما بعد از آن دیگر چنین اتفاقاتی نیفتاد و شیاطین بصورت جسمی بر دنیای انسانها تنزل پیدا نکردند.

فرشتگان دارای ابعاد دیگری هستند که ما و اجنه را می بینند و آنها دارای ابعاد دیگری هستند که ما و اجنه نداریم. اما خدای قادر متعال به اندازه صفاتش ابعاد دارد و قابل وصف و درک نیست. به همین خاطر خدا براحتی بر همه چیز مسلط ومحیط است و بر همه چیز احاطه دارد و  انجام هر کاری برای او مثل کن فیکون است.

 

لَا تُدْرِکُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ ﴿۱۰۳﴾

چشمها او را درنمى‏ یابند و اوست که دیدگان را درمى‏ یابد و او لطیف آگاه است (۱۰۳)

 

زمانی که موسی خواست خدا را ببیند، خدا به او فرمود که تو هرگز مرا نخواهی دید، زیرا خدا دارای ابعاد زیادی است و کسی را یارای تسلط  بر او نیست و درک او از قدرت ما بیرون است. زمانی هم که خدا فقط یک اپسیلون زمان (زمان بسیار کوتاه) خودش را به کوه نشان داد، کوه نابود شد. این نشان می­دهد که دنیای آسمان یکم، از ذرات محدود در سه بعد و توخالی درست شده اند و توانایی پذیرش نور خدا را ندارند و به محض ورود خدا به آسمان یکم، همه چیز در هم می ریزد و کل سیستم نابود می شود؛ همان اتفاقی که در قیامت رخ می دهد. حوادث مربوط به قیامت به این دلیل پیش می آید که خدا همراه با فرشتگان به آسمان یکم حضور فیزیکی پیدا می­کنند و به خاطر نامرغوب بودن جنس آسمان یکم، تمام سیستم آن به هم می­خورد و به اصطلاح قیامت می­شود.

 

هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ یَأْتِیَهُمُ اللَّهُ فِی ظُلَلٍ مِنَ الْغَمَامِ وَالْمَلَائِکَةُ وَقُضِیَ الْأَمْرُ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ ﴿۲۱۰﴾

مگر انتظار آنان غیر از این است که خدا و فرشتگان در [زیر] سایبانهایى از ابر سپید به سوى آنان بیایند و کار [داورى] یکسره شود و کارها به سوى خدا بازگردانده مى ‏شود (۲۱۰)

 

وَجَاءَ رَبُّکَ وَالْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا ﴿۲۲﴾

و پروردگارت و فرشته[ها] صف‏درصف آیند (۲۲)

 

 وَجِیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الْإِنْسَانُ وَأَنَّى لَهُ الذِّکْرَى ﴿۲۳﴾

و جهنم را در آن روز [حاضر] آورند آن روز است که انسان پند گیرد و[لى] کجا او را جاى پندگرفتن باشد (۲۳)

 

خدا دارای ابعادی است که هیچ موجود دیگری ندارد. خدا بر تمام اعمال و پندار و گفتار تمام موجودات جهان تسلط دارد. شرک یعنی اینکه ابعاد خدا را برای موجودات دیگر در نظر گرفتن.  بعضی از صفات خدا که در قرآن آمده است :

بار، باطن، بدیع، بر، بصیر، اله، احد، صمد، اول، آخر، السمیع، البصیر، القدیر، القادر، العلی، الاعلی، البدیع، الاکرم، الحی، الحکیم، العلیم، الحلیم، الحفیظ، الحق، الحسیب، الحمید، الرب، الرحمن، الرحیم، الرازق، الرقیب، الرؤف، السلام، المؤمن، المهیمن، العزیز، الجبار، المتکبر، الشهید، العفو، الغنی، الفاطر، الفتاح، الملک، القدوس، القوی، القریب، القیوم، المجید، المولی، المحیط، المبین، المصور، الکریم، الکبیر، الکافی، النور، الوهاب، الواسع، الودود، الوکیل، التواب، الخبیر، الخالق، الشکور، العظیم، اللطیف

 

خدا بر تمام این صفات مسلط است و به همین خاطر گرداندن امور جهان برای او بسیار ساده ست. به همین خاطر، خدای مهربان، مردم را به صفات بندگی دعوت می­کند و آنان را راهنمایی می­کند که فقط او از رگ گردن به موجودات نزدیکتر است. فقط او خبیر ، علیم و سمیع الدعاست. اگر ما دعاهای خویش را به موجود دیگری مثلا فرشتگان که دارای ابعاد بیشتری از ما هستند، ارائه دهیم، در آنصورت آنان از آنجا که خبیر، علیم، سمیع الدعا نیستند؛ از دعا بی خبرند و بی خبر خواهند بود و دعاهای ما برآورده نخواهد شد.  در آنصورت اجنه و شیاطین که ما را می­بینند، سایه هایی در ذهن ما ایجاد می­کنند و ما را فریب می­دهند و تحت تسلط خود خواهند آورد.

 

وَقَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ ﴿۶۰﴾

و پروردگارتان فرمود مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم در حقیقت کسانى که از پرستش من کبر مى ‏ورزند به زودى خوار در دوزخ درمى ‏آیند (۶۰)

 

کسانی که خدا را نمی خوانند، ناخواسته و یا خواسته اسیر شیاطین خواهند شد. جهان کاملا براساس اصول علمی اداره می­شود و خدا بر این اصول علمی کاملا مسلط و استوار است.

 

الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ الرَّحْمَنُ فَاسْأَلْ بِهِ خَبِیرًا ﴿۵۹﴾

همان کسى که آسمانها و زمین و آنچه را که میان آن دو است در شش روز آفرید آنگاه بر عرش استیلا یافت رحمتگر عام [اوست] در باره وى از خبره‏ اى بپرس [که مى‏ داند] (۵۹)

 

 وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمَنِ قَالُوا وَمَا الرَّحْمَنُ أَنَسْجُدُ لِمَا تَأْمُرُنَا وَزَادَهُمْ نُفُورًا ﴿۶۰﴾

و چون به آنان گفته شود [خداى] رحمان را سجده کنید مى‏ گویند رحمان چیست آیا براى چیزى که ما را [بدان] فرمان مى‏ دهى سجده کنیم و بر رمیدنشان مى‏ افزاید (۶۰)

 

گاهی شیاطین در اطراف فرد حضور می یابند. در این هنگام در ابعاد خود به دنبال وسوسه کردن و اثر گذاشتن بر مغناطیس فرد هستند ولی ما آنها را نمیبینیم؛ در این شرایط باید به خدا پناه ببریم و با عبادت خدا، درون خود را متوجه پروردگار جهانیان کنیم.

 

وَقُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّیَاطِینِ ﴿۹۷﴾

و بگو پروردگارا از وسوسه ‏هاى شیطانها به تو پناه مى برم (۹۷)

 

وَأَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَنْ یَحْضُرُونِ ﴿۹۸﴾

و پروردگارا از اینکه [آنها] به پیش من حاضر شوند به تو پناه مى برم (۹۸)

 

 

  1. منطق و فلسفه شیاطین

سرنوشت ابلیس، براساس دیدگاه و فلسفه او شکل گرفت. بر همین منوال شیاطین سعی در گسترش آن فلسفه ها و منطقها در میان انسانها دارند. وقتی خدا به ملائکه فرمود که به آدم سجده کنید، ابلیس سجده نکرد و دلیلش این بود که گفت : من از آدم بهترم زیرا مرا از آتش آفریدى وآدم را از گل آفریدى.

 

قَالَ مَا مَنَعَکَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ قَالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ ﴿۱۲﴾

فرمود چون تو را به سجده امر کردم چه چیز تو را باز داشت از اینکه سجده کنى گفت من از او بهترم مرا از آتشى آفریدى و او را از گل آفریدى (۱۲)

 

قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیهَا فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِینَ ﴿۱۳﴾

فرمود از آن [مقام] فرو شو تو را نرسد که در آن [جایگاه] تکبر نمایى پس بیرون شو که تو از خوارشدگانى (۱۳)

 

ابلیس گفت که : أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ ؛ در این آیه، خدای حکیم از کلمه نار بدون ال معرفه استفاده نموده است و نه از کلمه النار. یعنی آتشی که ابلیس از آن آفریده شده است، برای ما واضح و مشخص نیست و از جنس آتشی نیست که ما با آن آشنایی داریم.

بااین حال، دلیل و منطق ابلیس، بسیار بی معنی است و قابل توجیه نیست. زیرا انسان موجودی است سه بعدی و ابلیس موجودی چهار بعدی (یک بعد بالاتر از انسان). توانایی های بیشتر ابلیس نسبت به آدمیزاد، او را فریب دارد و فکر کرد میتواند مستقل شود. شیطان اینطور عقیده داشت که قدرتی که خدا به او عطا کرده، او را واجد شرایطی می کند که او هم خدایی کند.  خدا وقتی بشر را خلق کرد، از روح خود در او دمید. تکبر و غرور شیطان نگذاشت که چیزی متوجه شود؛ زیرا خدا از روح خود در آدم دمیده بود، ثانیا خدای حکیم جهت سجده دستور داد. غرور شیطان، منطقش را به هم ریخته بود. همین منطق به دنیای انسانها نفوذ کرده است و مثلا گاهی یک فرد، بخاطر کبر و غرور خود و لجبازی، دستورات واضح خدا را نادیده میگیرد.

زمانی که آدم به زمین منتقل شد در کالبد جسمانی قرار گرفت و در این بعد محدود شد زیرا در بهشت ابلیس با آدم سخن می گفت ولی الان در این بعد دنیوی قادر به درک مادی شیاطین نیستیم. این کالبد دنیایی مسیری است که برای بازگشت به سمت خدای بزرگ تدارک دیده شده است.

 

  1. منطقهای غلط

مثلا شاید برای شما هم پیش آمده باشد که یکی از شما سوال کند که آیا خدا می­تواند یک سنگ بزرگتر از خودش را بلند کند یا بسازد! این سوال برای وارد کردن شما در یک منطق آلفایی شکل می­گیرد. فرد سوال کننده، هنوز بزرگی خدا را تعریف و درک نکرده است ولی او به روش خودش " از خدا بزرگتر" را در ذهن شما، تعریف میکند. شما هم به سادگی در ذهن خویش، خدا و یک سنگ را در کنار هم قرار میدهید و بعد مقایسه میکنید. اینچنین به راحتی فریب می­خورید! او هم به­ راحتی ناتوان و محدود بودن خدا را در ذهن شما به خیال خودش ثابت می­کند!

بشر سه بعدی و محدود در سه بعد؛ نمی­تواند بزرگی و عظمت خدا را با مقیاسهای سه بعدی ؛ توضیح دهد. خدا بی نهایت بعد است. کاملترین معنا در مورد بزرگی در ذهن بشر سه بعدی؛ همان حجم است. یعنی از نظر بشر سه بعدی؛ هر کسی حجمش بیشتر باشد؛ بزرگتر است. اما در ابعاد بالاتر بزرگی را اینطوری تعریف نمی­کنند. بشر با تمام محدودیتهای خویش؛ خدا که دارای بینهایت ابعاد است را با مقیاس سه بعدی خودش تصور می­کند. خدا از رگ گردن به ما نزدیکتر است، اما در عین حال ما او را نمی بینیم.  شیطان یک بعد از ما بالاتر دارد و همین مورد باعث میشود که شکهایی را در زندگی ما انسانها مطرح کند که باعث انحراف آنان شود.

 یکی از صفات خدا اول و آخر و ظاهر و باطن است. از نظر انسان مجادله گر سه بعدی، وجود چنین صفاتی در خدا نوعی تضاد است. زیرا اول و آخر در هم جمع نمیشوند. بشر به روش دنیای مادی خویش می­گوید که کسی نمی تواند هم اول باشد وهم آخر. در حالیکه انسان محدود، خدا را با معیارهای سه بعدی می سنجد و به همین خاطرخود را دچار سر در گمی میکند. انسان نمی­تواند خدا را با چشم سر ببیند، زیرا بدن ما فقط برای دیدن اشیاء سه بعدی ساخته شده است.

 یکی از آزمایش های انسان هم همین مورد است که نباید ابعاد بالاتر را درک کند مگر اینکه نفس انسان آماده شود. برای همین زندگی در این دنیا ، لطفی است که پروردگار در حق ما انجام داده است . زندگی در دنیای سه بعدی لطف خداست زیرا همانگونه که خدا می فرماید انا خلقنا الانسان فی احسن تقویم. یعنی این شرایط و قیود محیطی بهترین روش برای تزکیه نفس است. یعنی ساده سازی شده و حضور در بعد پایین تر و محدود شدن ارتباط با شیاطین کار را برای تزکیه نفس راحت تر کرده است.

 

هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ ﴿۳﴾

اوست اول و آخر و ظاهر و باطن و او به هر چیزى داناست (۳)

 

 

  1. فلسفه

از یکی که فلسفه میدانست سوال شد که آیا می­توان از طریق فلسفه خدا را ثابت کرد؛ جواب او جالب بود. او گفت که از طریق فلسفه هم می­شود خدا را ثابت کرد و هم می­شود خدا را رد کرد! البته این جواب او یک واقعیت است زیرا فلسفه ای که انسانها در مورد امور غیبی به آن می پردازند؛ در بیشتر موارد عالم اعلی را درست نفهمیده اند و مثل موجودات سه بعدی به آن می پردازند. به همین خاطر وقتی در مورد خدا صحبت می­شود، مثل یک انسان یا موجود سه بعدی با خدا رفتار می­شود و در نتیجه فورا به بن بست میرسند.  لیس کمثله شی ء

 

  1. منطق شیطانی ؛ نا امیدی

بعضی از مردم، ناکامی های خود در زندگی را به علت نادرستی در آفرینش می­دانند. آنان میان خود و خدا رابطه صمیمی و مهر و محـبتی نمـی بـینند و تصور می­کنند درخواستهایشان به خدا نمی­رسد و یا اگر هم برسد بی­فایده است. زیرا آنها فکر می­کنند که چون او خداست ، پس بنده را در آن اختیاری نیست. این نوع تفکرات از دنیای شیاطین سرچشمه می­گیرد. زیرا یکی دیگر از فلسفه های دنیای شیاطین نومیدی است. مثلا یکی از شاعران ، شعر زیر را از زبان شیطان نقل می­کند و در آن هم شیطان نومیدی را تبلیغ میکند و هم اینکه شیطان خود را بی گناه و مظلوم ! نشان میدهد و در عوض خدا را موجودی بی رحم و ستمکار نشان میدهد.

 

ما نه دریاییم تا خود موج خود گردیم/ ما نه طوفانیم تا خود خشم خود باشیم/ ما که از چشمان او بیهوده افتادیم/ از چه میکوشیم تا خود چشم خود باشیم.../ ما اگر در دام ناافتــــاده میرفتیم/ دام خود را با فریبی تازه میگسترد/ او برای دوزخ تبدار سوزانش / طعمه هایی تازه در هر لحظه می­پرورد.

 

نومیدی ناشی از این است که در فضای توهمات، شیاطین به انسان وعده های پوچ و دست نیافتنی می دهند در نتیجه فرد نمی تواند به آن برسد و یا توانایی رسیدن به آنها را ندارد. و همین هم موجب سرافکندگی و یأس فرد می شود. تصورات نادرست و غلط در مورد پروردگار هم موجب انتظارات پوچ و واهی و نادرست از خدا شده و موجبات نا امیدی و انکار خدا می شود. شیطان با القاء منطق نادرست فرد را منحرف می کند.

شاعر، در شعر بالایی خدا را به خودپرستی و بی­عدالتی منسوب می کند.  نا امیدی از خدا، باعث می­شود که انسان و شیاطین نسبت به خدا هر چرندیاتی ببافند. هر چند همین شاعر در جای دیگری به ستایش خدا می­پردازد و اینچنین سردر گم است. اینگونه افراد همیشه در یک دلهره و اضطراب و سردرگمی و حیرت میمانند و خودشان هم نمیدانند علت چیست. زیرا آنها نمیدانند که در منطق شیاطین گیر افتاده اند. شیطان به این علت که در بعد بالاتری از ماست، سعی دارد با همین مورد ما را در درک مفاهیم بالاتر دچار اشتباه کند؛ چنین شاعری به این علت دچار سردرگمی می شود چون قدرت تشخیص بعد شیطان را از ابعاد معنوی و بالاتر خدا را ندارد. همین عدم تمایز موجبات سردرگمی و حیرانی در این نوع مسائل میشود؛ برای همین گاهی از شیطان حمایت می کند و گاهی هم از خدا حمایت می کند یعنی کاملا سرگردان و حیران است. خدا در مورد خداپرستان میفرماید که :

 

بَلَى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ ﴿۱۱۲﴾

آرى هر کس که خود را با تمام وجود به خدا تسلیم کند و نیکوکار باشد پس مزد وى پیش پروردگار اوست و بیمى بر آنان نیست و غمگین نخواهند شد (۱۱۲)

 

انَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ ﴿۱۳﴾

محققا کسانى که گفتند پروردگار ما خداست‏ سپس ایستادگى کردند بیمى بر آنان نیست و غمگین نخواهند شد (۱۳)

 

أُولَئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ خَالِدِینَ فِیهَا جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ ﴿۱۴﴾

ایشان اهل بهشتند که به پاداش آنچه انجام مى‏ دادند جاودانه در آن مى‏ مانند (۱۴)

 

أَلَا إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ ﴿۶۲﴾

آگاه باشید که بر دوستان خدا نه بیمى است و نه آنان اندوهگین مى ‏شوند (۶۲)

 

الَّذِینَ آمَنُوا وَکَانُوا یَتَّقُونَ ﴿۶۳﴾

همانان که ایمان آورده و پرهیزگارى ورزیده‏ اند (۶۳)

 

لَهُمُ الْبُشْرَى فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَفِی الْآخِرَةِ لَا تَبْدِیلَ لِکَلِمَاتِ اللَّهِ ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ ﴿۶۴﴾

در زندگى دنیا و در آخرت مژده براى آنان است وعده ‏هاى خدا را تبدیلى نیست این همان کامیابى بزرگ است (۶۴)

 

حلاج از زبان شیطان دلیل عصیان خویش را علیه خدای مهربان می گوید:

 

اگر می­دانستم سجده کردن مرا خواهد رهاند. سجده میکردم. لیکن میدانم که از ورای این دایره ها، دایره های دیگری است. با خود گفتم، بر فرض از این حلقه نجات یابم و در امان مانم، چگونه به رهایی از حلقه دوم و سوم وچهارم باور داشته باشم؟

 

همانطور که می بینید این تفکر شیطان در میان انسانها هم نفوذ کرده است. انسانی که گناه میکند، گناه را ترک نمی کند زیرا از خدا نا امید است و فکر میکند خدا او را نمی بخشد. البته در نهایت کسانی که تکبر در وجود آنان ریشه دوانده است، نمی توانند گناه را ترک کنند، زیرا خودشان میدانند که گناهان پی­درپی بعدی را نمیتوانند ترک کنند. نا امیدی از خدا روش و فلسفه شیطان است. نا امیدی از خدا یعنی ادامه گناه و روش غلط.

قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ﴿۵۳﴾

بگو اى بندگان من که بر خویشتن زیاده‏ روى روا داشته‏ اید از رحمت‏ خدا نومید مشوید در حقیقت ‏خدا همه گناهان را مى ‏آمرزد که او خود آمرزنده مهربان است (۵۳)

 

وَأَنِیبُوا إِلَى رَبِّکُمْ وَأَسْلِمُوا لَهُ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ الْعَذَابُ ثُمَّ لَا تُنْصَرُونَ ﴿۵۴﴾

و پیش از آنکه شما را عذاب در رسد و دیگر یارى نشوید به سوى پروردگارتان بازگردید و تسلیم او شوید (۵۴)

 

  1. منطق شیطانی براساس منیت می چرخد

همانطور که دیدید؛ شیطان گفت من از آدم بهترم؛ منطق او براساس منیت بنیان نهاده شد. این نوع منطق هم اکنون هم در دنیای شیاطین بسیار گسترده و معمول است و به دنیای انسانها هم نفوذ کرده است. در منطق شیطانی انسان کامل است و همیشه حق با اوست. در منطق شیطانی هدف وسیله را توجیه میکند. هر انسانی با سبک خودش پیش می­رود. این نوع منطق براساس خودشیفتگی و خودسری می چرخد.

فردی با این افکار که خدا را عبادت میکند، فکر میکند که بخاطر این عبادت، خدا هم طبق معیار او باید عمل کند. شیطان دچار همین اشتباه شد. شیطان بخاطر عبادتهای قبلیش فکر میکرد که می­تواند از دستور خدا سرپیچی کند. اقدامات خدا بر اساس حکمتش شکل می گیرد و نه بر اساس حکمت بندگانش.

شیطان وقتی توسط خدا اغوا شد، آدم را مقصر دانست و دشمنی با آدمیان را در دل پرورش داد. در این منطق ، مشکل جایی در خود فرد است ، اما او دنبال مقصر در جای دیگری می گردد. از این جور منطقهای شیطانی در زندگیهای زوجها بسیار دیده میشود. گاها یکی از زوجین نرسیدن به خواسته های خود را ناشی از طرف مقابل می­داند و حتی زوج خود را بدترین فرد در جهان می­نامد! در حالیکه یک لحظه فکر نمی کند که شاید خواسته خودش غیر منطقی باشد!

 

  1. منطق کمال گرائی انسان از شیطان نشات گرفته است

ابلیس به آدم سجده نکرد، زیرا آدم از خاک آفریده شده را ناکامل میدانست و او را شایسته خدمت نمی­دانست. سجده کردن به معنای در خدمت بودن است. به همین خاطر فرشتگان در این دنیا، اموری از قبیل بارش باران، تقسیم رزق و روزی؛ کنترل زمین و ماه و سایر ستارگان را به اذن پروردگار انجام می­دهند تا زمین برای ما برقرار و قابل سکونت باشد.

زلزله در زمین بیش از یکی دو دقیقه طول نمی کشد ولی در مریخ ، زلزله تا یک ساعت و نیم طول می­کشد. فرکانس صوتی در زمین همیشه با سرعت ثابتی حرکت می­کند ولی در مریخ سرعت آن در جاهای مختلف و با وسایل مختلف فرق می­کند. اگر همین دو مورد در زمین ثابت نگه داشته نشوند و کنترل نشوند؛ زمین قابل سکونت نخواهد بود. فرشتگان چنین اموری را کنترل می­کنند تا که زمین برای ما قابل سکونت شود. سجده کردن فرشتگان بر آدم و بنی آدم به این معناست.  یعنی خدمت به بنی آدم تا موعد مقرری. ابلیس از این امر سرباز زد. زیرا ابلیس کمالگرایانه فکر میکرد. در منطق شیطانی، انسان همیشه کامل است و در نتیجه نیازی به استغفار و توبه ندارد. در این منطق، همیشه حق با اوست. انسان کمال گرا به تبعیت از شیطان؛ خود را کامل می­داند و در نتیجه همیشه دیگران مقصرند. همین منطق در طول تاریخ باعث شد که اکثر رسولان توسط مردم رد شوند. آنها از درک اینکه یک فرد عادی توسط خدا به عنوان رسول انتخاب می­شود؛ عاجز بودند. آنها از اینکه رسولان مثل آنها غذا می­خورند و میخوابند و زن و بچه دارند و مثل بقیه زندگی میکنند؛ تعجب می­کردند. آنها از اینکه رسولان الهی غیب نمی دانند و هر وقت که بخواهند نمیتوانند هر معجزه ای را  انجام دهند؛ تعجب میکردند. براساس این نوع تفکر شیطانی در نهایت آنها انتظار داشتند که ملائکه از آسمان نازل شوند و به عنوان رسول پیام خدا را برسانند. این طرز نگرش از همان دشمنی شیطان با بنی آدم سرچشمه میگیرد.

منیت موجب می شود که انسان اطلاعات قبلی خود را درست دانسته و از رسولان خدا پیروی نکند.

 

قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَلَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ ﴿۳۹﴾

گفت پروردگارا به سبب آنکه مرا گمراه ساختى من [هم گناهانشان را] در زمین برایشان مى ‏آرایم و همه را گمراه خواهم ساخت (۳۹)

 

إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ ﴿۴۰﴾

مگر بندگان خالص تو از میان آنان را (۴۰)

 

  1. احترام به شیطان از روی ترس است

در قسمتهای قبل گفته شد که در میان ادیان جادوئی و یا مجوسی؛ به شیطان تا حدی احترام گذاشته می­شود تا از شر او در امان باشند! آنان برای جلب رضایت شیطان و محافظت از خود، اعمال مخصوصی انجام می­دادند تا شیطان از آنان خشنود باشد. به همین خاطر شیطان را لعنت نمی کردند و گاها بعضی مراسمها را هم جهت خشنودی شیطان انجام میدادند. ازجمله آن اعمال، قربانی کردن انسان بود. قربانی کردن انسان یک رسم شیطانی بود. در حالیکه خدا می فرماید شیطان دشمن شماست شما هم دشمن او باشید.

خدا هرگز به ابراهیم فرمان نداد که پسرش را قربانی کند. صفت الرحیم جزو اولین کلمه های قرآن است. الرحیم یعنی خدا از رحم و بخشایش سرشار است.  آن قادر متعال هرگز خلاف قانون خود رفتار نمی­کند. آن وجود بخشایشگر هیچوقت به ابراهیم فرمان نداد که پسرش را قربانی کند، بلکه شیطان بود که چنین شک و شبهه ای را در دل ابراهیم افکند. اما ابراهیم فکر می­کرد که پیام از طرف خداست و به همین خاطر پیام را باور کرد. صدق و اخلاص ابراهیم باعث شد که خدا او را از فتنه شیطان نجات دهد. در هیچ جای قرآن دیده نمی شود که خدا به ابراهیم دستور داده باشد که فرزندش را قربانی کند. بالعکس، خدا با مداخله خود ابراهیم و اسماعیل را از ترفند شیطان حفظ کرد ، و به ابراهیم گفت،" تو خواب را باور کردی". بدون شک، آن خواب، یک خواب شیطانی بود.

 

فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قَالَ یَا بُنَیَّ إِنِّی أَرَى فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ ﴿۱۰۲﴾

و وقتى با او به جایگاه سعى رسید گفت اى پسرک من من در خواب [چنین] مى ‏بینم که تو را سر مى برم پس ببین چه به نظرت مى ‏آید گفت اى پدر من آنچه را مامورى بکن ان شاء الله مرا از شکیبایان خواهى یافت (۱۰۲)

 

فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِینِ ﴿۱۰۳﴾

پس وقتى هر دو تن دردادند [و همدیگر را بدرود گفتند] و [پسر] را به پیشانى بر خاک افکند (۱۰۳)

 

وَنَادَیْنَاهُ أَنْ یَا إِبْرَاهِیمُ ﴿۱۰۴﴾

او را ندا دادیم که اى ابراهیم (۱۰۴)

 

قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیَا إِنَّا کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ ﴿۱۰۵﴾

رؤیا[ى خود] را حقیقت بخشیدى ما نیکوکاران را چنین پاداش مى‏ دهیم (۱۰۵)

 

إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاءُ الْمُبِینُ ﴿۱۰۶﴾

راستى که این همان آزمایش آشکار بود (۱۰۶)

 

وَفَدَیْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ ﴿۱۰۷﴾

و او را در ازاى قربانى بزرگى باز رهانیدیم (۱۰۷)

 

در هندوستان نیز برخی فرقه ها، سالانه دو روز ضیافت شیطان برگزار میکنند، تا شیطان به آنها آسیبی نرساند. در آئین ایزدیان هم، به شیطان احترام گذاشته میشود تا از شر او در امان باشند. شیطان سعی می کند در هر جایی به گونه ای خود را دخالت دهد.

احترام گذاشتن به شیطان از روی ترس است. اکنون در بیشتر مناطق جهان، احترام گذاشتن از روی ترس به یک فرهنگ تبدیل شده است. قاعدتا باید احترام گذاشتن براساس واقعیت باشد نه از جهت ترس و وحشت و توهم. در زندگی عادی گاهی زن و شوهرهایی در جامعه یافت می­شوند که اصول دینی را رعایت نمی­کنند ولی ظاهرا خیلی خوشبخت هستند و برو بیایی دارند! حتی گاهی دیگران به زندگی آنان غبطه میخورند.  اما اگر در زندگی آنان بیشتر دقت شود؛ متوجه خواهیم شد که آنان از ته دل خویش از هم می­ترسند و بخاطر در امان ماندن از شر همدیگر؛ با هم سازش کرده اند. آنان آبرو و حیثیت همدیگر را گرو گرفته اند. این نوع اعتماد، همان رابطه شیطانی است. منطق شیطان اینطوری است. در آن منطق هدف وسیله و روش را توجیه می­کند.

 

  1. شتر از سوراخ سوزن رد نمیشود

شیطان دنبال راههای گریز میگردد، طوریکه از کاه، کوه میسازد. مثلا در آیه زیر خدای حکیم می­فرماید که کافران و مستکبران وارد بهشت نمیشوند مگر اینکه شتر در سوراخ سوزن داخل شود.

 

انَّ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَاسْتَکْبَرُوا عَنْهَا لَا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَلَا یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیَاطِ وَکَذَلِکَ نَجْزِی الْمُجْرِمِینَ ﴿۴۰﴾

در حقیقت کسانى که آیات ما را دروغ شمردند و از [پذیرفتن] آنها تکبر ورزیدند درهاى آسمان را برایشان نمى‏ گشایند و در بهشت درنمى ‏آیند مگر آنکه شتر در سوراخ سوزن داخل شود و بدینسان بزهکاران را کیفر مى‏ دهیم (۴۰)

 

ما همه میدانیم که شتر هیچوقت از سوراخ سوزن رد نمیشود. اما بعضی ها از همین نکته میخواهند ثابت کنند که انسان برای همیشه در جهنم باقی نمی ماند و بالاخره روزی به بهشت وارد میشود. آنها معتقدند که بالاخره یک روزی شتر از سوراخ سوزن رد میشود! شما فرض کنید که یک فردی یک میلیون سال و یا صدها هزار سال در جهنم باشد و بعد وارد بهشت شود. آیا یک میلیون سال در جهنم زمان کمی است!؟ ما هفتاد سال در این کره خاکی زندگی می­کنیم و خیلی از جهنم هم بهتر است؛ اما گاهی آدمی نا امید میشود و از شدت مشکلات زندگی خسته می­شود و آرزو میکند که بمیرد. یک انسان چطوری میتواند با یک بهانه غیر واقعی، یک میلیون سال در جهنم بماند و دل به این منطق شیطانی خوش کند؟! در حالیکه خدا در آیات دیگر؛ عذاب در جهنم را جاودان میداند. یک روز در جهنم معادل هزاران سال این دنیاست.

بعضی افراد زمانی که پیامی به سوی آنها می آید، پیش فرض آن پیام را رد می کنند بدون اینکه آگاهی کافی داشته باشند. . همیشه به دنبال نکته ی انحرافی هستند تا پیام را رد کنند ولی همین افراد هیچ وقت منطق خود را زیر سوال نمی برند.

 

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَظَلَمُوا لَمْ یَکُنِ اللَّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَلَا لِیَهْدِیَهُمْ طَرِیقًا ﴿۱۶۸﴾

کسانى که کفر ورزیدند و ستم کردند خدا بر آن نیست که آنان را بیامرزد و به راهى هدایت کند (۱۶۸)

 

إِلَّا طَرِیقَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا وَکَانَ ذَلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرًا ﴿۱۶۹﴾

مگر راه جهنم که همیشه در آن جاودانند و این [کار] براى خدا آسان است (۱۶۹)

 

استدلالات و منطق شیطان همیشه بر مبنای سوء استفاده از کلمات و جملات است. خدا در یک آیه ای از قرآن فرموده است که ورود به بهشت غیر ممکن است مگر اینکه شتر از سوراخ سوزن رد شود. در حالیکه این مثال نشان از یک امر محال است. اما شیطان مغزهای نشئه و خمار را بوسیله این گونه منطقها فریب می­دهد. کسانی که شایستگی هدایت را ندارند، جملات خدا را درست نمی­فهمند و گاها برعکس میفهمند؛ به همین خاطر قرآن برای کافرین مایه خسران است.

 

  1. منطق شیطانی آدمی را از راه راست منحرف میکند

منطق شیطانی آدمی را از راه راست منحرف میکند و جلو رشد او را می گیرد. مثلا یکی نماز بجا نمی آورد و میگوید که دین و نماز در جامعه خراب شده است! او این را دلیل خویش برای نماز نخواندن قرار میدهد. منطقهای شیطانی پایه و اساسی ندارند. هر چیزی توجه او را جلب میکند که از راه راست منحرف شود.

راهنمایی و هدایت جمعی است. کسی نمی‌تواند بگوید که من خودم هدایت شده هستم و کاری به بقیه نزدیکان و خویشان خود ندارم. راهنمایی و هدایت جمعی است. ما در سوره فاتحه میگوییم ایا ک نعبد و ایاک نستعین و همچنین می­گوییم اهدنا صراط المستقیم. همه افعال به حالت جمع است. بیشتر دعاهای قرآن حالت جمع دارند. یعنی ما هدایت خویش را از دیگران نباید مخفی کنیم، منظورم اجبار نیست بلکه باید راه درست را به دیگران بگویی تا اتمام حجت شود در صورتی که هدایت خود را مخفی کنید نشان از آن دارد که کامل به روش خودت ایمان ندارید. شما نمی توانید با دوستهایت تفریح بروید و گردش کنید ولی راجع به مرام خودت چیزی نگویید. اگر این کار را بکنید ایمانتان کامل نیست.  یونس جهت هدایت قوم خویش وقت کافی نگذاشت و فکر کرد هدایت خودش کافی است. بیشتر پیامهای خدا برای یک جمع بوده است. خدا همیشه از قوم نوح، قوم لوط، قوم فرعون، قوم ثمود و ... صحبت میکند.

در بسیاری از اوقات، فرد، خودش ریشه ی تمام مشکلات است ولی هیچ وقت نمی تواند این مسئله را قبول کند. یعنی به خودش نگاهی نمی اندازد.

 

  1. کفر و ناسپاسی

کفر و ناسپاسی یکی دیگر از حربه های شیطان است که وقایع جهان بوسیله آن سنجیده می­شوند.

 

ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ وَلَا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ ﴿۱۷﴾

آنگاه از پیش رو و از پشت‏ سرشان و از طرف راست و از طرف چپشان بر آنها مى‏ تازم و بیشترشان را شکرگزار نخواهى یافت (۱۷)

 

اگر کفر و ناسپاسی در رفتار یک فرد ظاهر شد؛ نشانه تحت تاثیر قرار گرفتن  از شیطان است. منطق خدایی براساس سپاس­گذاری و عدم کفران نعمت­هاست. شکرگذاری مهمترین حربه علیه شیطان است. جای مراسم شکرگزاری بین مسلمانان خالی است. شایسته است که یک یا چندین روز به عنوان روز شکرگزاری تعیین شوند و در آن روز مردم نسبت به نعمتهایی که خدا به آنان داده است، شکرگزاری کرده و از روزی های حلال خدای متعال به محرومان جامعه انفاق نمایند.

کفر و ناسپاسی هم از عدم درک درست پروردگار  حاصل می شود. و اینکه فرد هیچ وقت خود را مقصر نمی داند و البته این از کمال گرایی حاصل می شود.

 

 

  1. تغییر در خلقت خدا

وَلَأُضِلَّنَّهُمْ وَلَأُمَنِّیَنَّهُمْ وَلَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُبَتِّکُنَّ آذَانَ الْأَنْعَامِ وَلَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ وَمَنْ یَتَّخِذِ الشَّیْطَانَ وَلِیًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَانًا مُبِینًا ﴿۱۱۹﴾

و آنان را سخت گمراه و دچار آرزوهاى دور و دراز خواهم کرد و وادارشان مى ‏کنم تا گوشهاى دامها را شکاف دهند و وادارشان مى ‏کنم تا آفریده خدا را دگرگون سازند و[لى] هر کس به جاى خدا شیطان را دوست [خدا] گیرد قطعا دستخوش زیان آشکارى شده است (۱۱۹)

 

یَعِدُهُمْ وَیُمَنِّیهِمْ وَمَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَانُ إِلَّا غُرُورًا ﴿۱۲۰﴾

[آرى] شیطان به آنان وعده مى‏ دهد و ایشان را در آرزوها مى‏ افکند و جز فریب به آنان وعده نمى‏ دهد (۱۲۰)

 

أُولَئِکَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَلَا یَجِدُونَ عَنْهَا مَحِیصًا ﴿۱۲۱﴾

آنان جایگاهشان جهنم است و از آن راه گریزى ندارند (۱۲۱)

 

تغییر در خلقت خدا، نشان از منطق شیاطین است. خالکوبی، اعمال جراحی غیر ضروری، اسراف، زیاده روی ، ایجاد نیازهای کاذب و غیر ضروری نشان از نفوذ منطق شیاطین در ذهن افراد دارد. البته خود همین کارها کدی است برای جذب بیگانگان (شیاطین و اجنه).

 

  1. صفات خدایی مخصوص خداست

هیچ پیامبری تلاش نکرده است که صفاتی خدایی برای خودش بیابد. تمام پیامبران خدا از جمله ابراهیم موسی عیسی محمد و سایر پیامبران همیشه در جستجوی راهی بوده اند که خدا را عبادت کنند و او را به درستی و به یکتایی پرستش کنند. هیچکدام از آنها هیچ وقت نخواسته اند که در بعد دیگری با خدا یکی شوند.  همیشه در قرآن از پیامبران به عنوان عبدنا یعنی بنده ما تعبیر شده است، خدا نفرموده است که پیامبران جزئی از ما هستند. فلسفه ای که شیاطین و اجنه در حال گسترش آن هستند این است که خود را جای خدا قرار دهند. فقط در مراحل جادو است که افراد چنین توهمی به آنها دست می دهد که با خدا یکی شوند یا صفات خدایی پیدا کنند. این همان حقه ابلیس است که برای گمراه کردن مردم طراحی شده است؛ خود شیاطین و اجنه هم دنبال چنین قدرت هایی هستند که البته هیچ وقت به آن نخواهند رسید. شیاطینی که به دنیای انسانها تنزل پیدا کردند و  مدتها در میان انسان ها بوده اند، به درجه ناتوانی رسیدند.  حال آنها چطوری میخواهند در یک بعد بالاتر دست پیدا کنند و جای خدا را بگیرند. اما فرشتگان زمانی که به دنیای انسانها تنزل پیدا کردند به درستی و به زیبایی کارشان را انجام دادند.

صوفی ها فکر میکردند که وظیفه انسانها این است که برای رسیدن به ابعاد بالاتر تلاش کنند. به همین خاطر صوفی های قدیم در تلاش بودند که به صفات خدایی برسند. آنها فکر می‌کردند که خدا پرستی در این است که به صفاتی خدایی دست یابند؛ اما آنها نمی دانستند که هدایت اصلی در این است که به صفات بندگی برسند. هیچ جای قرآن به ما دستور داده نشده است که که برای رسیدن به صفات خدایی تلاش کنیم بلکه همه جا دستور داده شده است که بنده خوبی باشیم و صفات بندگی خود را تقویت کنیم. افرادی مثل حلاج، ابن عربی، بایزید، عطار و سایر عرفا این اشتباه هولناک را کرده‌اند. برای اولین بار شیطان بود که دنبال صفات خدایی میگشت و می خواست جای خدا را بگیرد به همین خاطر فلسفه هایی مثل عشق، وحدت وجود، تناسخ، طریقت و ... را به وجود آورد. این عرفان ها در زمان ما همچنان ادامه دارد؛ در قالب عرفان حلقه و سایر عرفان های شرقی و غربی رواج پیدا می کند. در تمام کتاب های مقدسی که خدا نازل فرموده است، هیچ وقت اشاره نشده است که انسان برای خدایی شدن تلاش کند بلکه همیشه در بنده بودن او تاکید شده است. و در واقعیت هم آزادی و و ارستگی واقعی در همان بندگی است و هیچ لذتی برای انسان از بندگی بالاتر نیست.

 

  1. دعانویسی تحریف منطق

خدای مهربان در قرآن از شفا صحبت کرده است شفایی که بوسیله قرآن و عسل و به امر و اذن خدا انجام می پذیرد اما شیاطین جهت مقابله با این موضوع، دعانویسی را پیش کشیده اند دعانویسی به این صورت است که فرد قربانی به کسی غیر از خدا متوسل می شود و به غیر از خدا دلخوش می کند؛ به این طریق اجنه و شیاطین آدم ها را سرکار میگذارند. اگر پیش یک دعانویس بروید قطعاً برای یک بار دیگر هم باید رفت و این آخرین بار نخواهد بود؛ زیرا سیستم آنها بر اساس ناامیدی و القاء ترس و مهم جلوه دادن کار خود صورت می گیرد. فرد مجبور است که بارها و بارها دوباره به آنها مراجعه کند و هیچ وقت هم نتیجه نخواهد گرفت. فقط کسانی به دعانویس مراجعه می‌کنند که از خدا نا امیدند. کسی که از خدا نا امید باشد ناچاراً به غیر خدا روی خواهد آورد. این به نوعی جن درمانی است خدا میخواهد که آدم ها رشد کنند اما شیاطین می خواهند که آدم ها به جای رشد ، در غی فرو روند زیرا ما آدمها به خدا نیاز داریم و  اگه کسی روی  به خدا نداشته باشد، قطعاً رویش به غیر خداست و دارد به سمت غیر خدا حرکت می کند.

خیلی از افراد دنبال صفات خدایی هستند و می خواهند به توانایی‌های مثل خدا دست یابند. متاسفانه این روش، یک روش کاملاً شیطانی است. شیطان می خواهد که انسان فراموش کند که بنده خداست زیرا هدف از آفرینش جن و انس عبادت و بندگی خداست. به همین دلیل شیطان سعی می‌کند که روشی را پیدا کند که خلاف این موقعیت باشد یعنی بنده به جای اینکه بندگی خدا را بکند و دنبال اثبات بندگی خود بگردد و بندگی خود را تقویت کند؛ دنبال این است که صفات خدایی پیدا کند و کرامات انجام دهد؛ در حالی که حتی پیامبران معجزاتی که انجام می داده اند را به اذن و قدرت خدا انجام می دادند و می خواستند ثابت کنند که این معجزات کار خداست. زمانی که موسی عصایش را انداخت برای اولین بار که به مار تبدیل شد ترسید و فرار کرد زیرا موسی خودش از ماهیت معجزه بی‌خبر بود و  فقط به دست او انجام می شد. تمام کارها را خود خدا انجام می داد. زمانی که مسیح شفا می داد شفا دادن فقط به دست رسول انجام میشد. وقتی همه کارها را خود خدا انجام می­داد به این طریق هیچ بنده ای نمی تواند به صفات خدایی دست پیدا کند . بندگان خدا باید دنبال اثبات بندگی خود بگردند تا نزد خدا بخشیده شوند. شیطان برای شفا دکان و بازار باز کرده و مردم را از خدا دور میکند. مردم به بهانه شفا، به بزرگان مذهبی خویش روی می آورند و بجای خدا، از آنان طلب شفا می­کنند.

 

  1. منطق شیطان بسیار واضح، الرحمن را هدف گرفته است

هدف از کار ها و حیله های شیطان این است که جنبه رحمانیت خدا را منکر شویم. شما اگر یک معتاد را در نظر بگیرید او هیچ وقت از طبیعت لذت نمی برد و شکر گذار نخواهد بود، او تنها به یک چیز توجه می­کند، آن هم تهیه مواد مخدر برای خودش است بقیه موارد اصلا برایش مهم نیست. در حالی که ما  انسانها در این دنیا آفریده شده ایم تا که شکر گزار خدا باشیم و او را ستایش کنیم و نشانه های او در روی زمین و آسمانها را مطالعه کنیم و در آن تفکر کنیم و جنبه رحمانیت خدا را بشناسیم. به همین خاطر است که پیامبر ابراهیم به پدرش می گوید که ای پدر شیطان را پرستش مکن زیرا شیطان در مقابل الرحمان عصیان گر است.

 

یَا أَبَتِ لَا تَعْبُدِ الشَّیْطَانَ إِنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلرَّحْمَنِ عَصِیًّا ﴿۴۴﴾

پدر جان شیطان را مپرست که شیطان [خداى] رحمان را عصیانگر است (۴۴)

 

یَا أَبَتِ إِنِّی أَخَافُ أَنْ یَمَسَّکَ عَذَابٌ مِنَ الرَّحْمَنِ فَتَکُونَ لِلشَّیْطَانِ وَلِیًّا ﴿۴۵﴾

پدر جان من مى‏ ترسم از جانب [خداى] رحمان عذابى به تو رسد و تو یار شیطان باشى (۴۵)

 

فقط خدا شایسته صفات خدایی است و ما انسانها باید بنده او باشیم و صفات بندگی خود را تقویت کنیم.

  • اسعد حسینی
۰۵
ارديبهشت
۰۱

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت هفتم)

مغناطیس شیاطین

 

 

  1. تنزل شیاطین به دنیای انسانها

در زمان های قدیم شیاطین و اجنه به صورت انسان تنزل پیدا میکردند، در آن موقع خدا این قدرت را به آنها داده بود هرچند که آنها وقتی به دنیای انسان ها می آمدند صورت و صدای مناسبی پیدا نمی کردند. در داستان ها نقاشی شده است که دیوهایی که به دنیای انسان ها می آمدند و جسمیت خاکی پیدا می کردند را در جایی مثل طویله نگهداری می کردند، این بخاطر این بود که آنها از بعد بالاتری به بعد ما انسانها تنزل پیدا میکردند. شیاطین وقتی به دنیای انسانها تنزل پیدا میکردند، دیو نامیده میشدند و نسبت به انسان، شکل زشتی پیدا میکردند.  اما وقتی ملائکه تنزل پیدا می‌کردند به دنیای ما انسان ها، صورت و صدای مناسب و زیبایی پیدا می‌کردند به نحو احسن؛  زیرا که ملائکه نیروهای خدا بودند اما شیاطین و اجنه نیروهای شیطانی بودند. شاید بعضی جاها، در بعضی فرهنگ ها دیده باشید که مثلا مجسمه ای درست شده که کله آن شیر و بدنش بنی آدم است؛ یا کله اش بنی آدم و بدنش ماهی مانند است. اینها از همان دیو هایی گرفته شده که به دنیای انسان ها می آمدند ولی خلقت شان زیبا نبود، این موجودات به دنیای انسان ها می آمدند برای گمراهی انسان ها و آنها به این طریق دنیای انسان ها را تجربه می‌کردند و نمایشات خود را برگزار میکردند.  اما بعد از مدتی این امکان از آنها گرفته شد و یا بسیار نادر شد و آن‌ها دیگر تنزل جسمی پیدا نمی کنند اما تنزل های از نوع دیگر پیدا خواهند کرد و انسان ها را تحت تاثیر قرار می دهند.

شیوا خدای هندوها یکی از این دیوها بود که به دنیای انسانها تنزل پیدا کرد و پایه گذار مذهب جادویی شد. خود هندوها هم اعتراف میکنند که شیوا خدای نابودگر و هلاک کننده است. هفت مرحله یوگا و جادو و طریقت و مفاهیم عشق و ... را دیو شیوا بین مردم رواج داد. به همین خاطر مفهوم دیوها و خدا در مذهب هندو و سایر مذاهب جادویی، با هم قاطی شده است. از همین نقطه ، کلماتی مثل خدایان و خدایگان و خداوند و الهه و سایر مفاهیم بت پرستی بین مردم رواج یافت. در حالیکه خدا یکی است و بنابراین کلماتی مثل خدایان، خدایگان، خداوند و الهه نشان از چند خدایی دارد و قطعا دیوها در گسترش چنین فرهنگ و کلماتی نقش داشته اند.

اما بعد از میلاد مسیح؛ تنزل شیاطین به دنیای انسانها بسیار کم شد و در واقع نوع و شیوه تنزل تغییر یافت. شیوه جدید تنزل در سوره شعراء توضیح داده شده است:

 

هَلْ أُنَبِّئُکُمْ عَلَى مَنْ تَنَزَّلُ الشَّیَاطِینُ ﴿۲۲۱﴾

آیا شما را خبر دهم که شیاطین بر چه کسى فرود مى ‏آیند (۲۲۱)

 

تَنَزَّلُ عَلَى کُلِّ أَفَّاکٍ أَثِیمٍ ﴿۲۲۲﴾

بر هر دروغزن گناهکارى فرود مى ‏آیند (۲۲۲)

 

یُلْقُونَ السَّمْعَ وَأَکْثَرُهُمْ کَاذِبُونَ ﴿۲۲۳﴾

که [دزدانه] گوش فرا مى دارند و بیشترشان دروغگویند (۲۲۳)

 

وَالشُّعَرَاءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ ﴿۲۲۴﴾

و شاعران را گمراهان پیروى مى کنند (۲۲۴)

 

أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِی کُلِّ وَادٍ یَهِیمُونَ ﴿۲۲۵﴾

آیا ندیده‏ اى که آنان در هر وادیى سرگردانند (۲۲۵)

 

وَأَنَّهُمْ یَقُولُونَ مَا لَا یَفْعَلُونَ ﴿۲۲۶﴾

و آنانند که چیزهایى مى‏ گویند که انجام نمى‏ دهند (۲۲۶)

 

یعنی در زمان حاضر ، تنزل شیاطین به دنیای انسانها از طریق شعر، دکلمه های احساسی، فیلمهای منحرف، آهنگهای نومیدی و انحرافی و ... صورت می گیرد. اما در عوض خدای مهربان، شب قدر را نظر گرفته است که در آن شب ، به امر خدا، ملائکه به دنیای انسانها تنزل پیدا میکنند و مقدراتی برای مردم کره زمین صورت می گیرد. فرود آمدن شیاطین و ملائکه؛ یعنی تنزل آنان به ابعاد پایین تر، هر چند که ما آنها را نمی بینیم.

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند رحمتگر مهربان

 

إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ ﴿۱﴾

ما [قرآن را] در شب قدر نازل کردیم (۱)

 

وَمَا أَدْرَاکَ مَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ ﴿۲﴾

و از شب قدر چه آگاهت کرد (۲)

 

لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ ﴿۳﴾

شب قدر از هزار ماه ارجمندتر است (۳)

 

تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَةُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ ﴿۴﴾

در آن [شب] فرشتگان با روح به فرمان پروردگارشان براى هر کارى [که مقرر شده است] فرود آیند (۴)

 

سَلَامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ ﴿۵﴾

[آن شب] تا دم صبح صلح و سلام است (۵)

 

شب قدر ، از هزار ماه هم بهتر است. هزار ماه تقریبا حدود 82 سال است؛ یعنی اموری که خدا در شب قدر نازل میکند، به اندازه 82 سال تلاش انسانها ارزش دارد.

 

  1. مغناطیس روش جدید تنزل شیاطین

وقتی که صبح از خواب بیدار می شوید ابتدا خواب آلود هستید اما بعد از اینکه مقداری آب به سر و صورت خود زدید، کم کم خواب از سر شما می پرد و از حالت خواب و خواب آلودگی خارج میشوید. مغناطیس اجنه هم دقیقاً به همین طریق کار می‌کند. زمانیکه در فکر و خیالات و توهمات به سر می‌برید، با زدن آب به سر و صورت و مسح پا و مسح سر، خواب و خواب آلودگی شما از بین می‌رود یعنی مغناطیسهایی که شما را درگیر کرده اند از بین می روند و خنثی میشوند. این دامنه مغناطیس روش جدید تنزل شیاطین بر مردم است. این مغناطیس در فضای آلفا هنگام خیالات، توهمات، احساسات افراطی، خلسگی، نشئگی، مستی و ... پیش می آید. عوامل پدید آورنده این حالات زیادند؛ از جمله رمانهای خیالاتی، فیلمها و داستانهای توهمی، مواد مخدر، رقص سماع و نوحه و اشعار و شعارهای نژادپرستی و ... .

 

  1. ارتباط نماز و وضو و میدان مغناطیسی ما

خدا در آیه مربوط به وضو می فرماید هدف از وضو طهارت و پاکی است. منظور خدای حکیم از یک طرف، شاید پاکی جسمی باشد ولی اگر با دقت بیشتر بررسی کنیم منظور طهارت و پاکی از مغناطیس شیاطین است که شستن و مسح برای این کار در وضو گذاشته شده است. نماز و وضو این میدان را به حد طبیعی خود باز  می­گردانند. و قتی آب یافت نشود با خاک مسح می شود که همان کار آب را انجام می دهد وقتی اجنه با مغناطیس خود، مغناطیس انسان را لمس می کنند باید این مغناطیس بیگانه را از میدان خود بیرون برانیم که با مسح بالاترین و پایین ترین قسمت بدن در وضو (سر و پا)  امکان پذیر است.

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَیْنِ وَإِنْ کُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا وَإِنْ کُنْتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیدًا طَیِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَأَیْدِیکُمْ مِنْهُ مَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ وَلَکِنْ یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَلِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ﴿۶﴾

اى کسانى که ایمان آورده‏ اید چون به [عزم] نماز برخیزید صورت و دستهایتان را تا آرنج بشویید و سر و پاهاى خودتان را تا برآمدگى پیشین [هر دو پا را کامل] مسح کنید و اگر جنب‏اید خود را پاک کنید [=غسل نمایید] و اگر بیمار یا در سفر بودید یا یکى از شما از قضاى حاجت آمد یا با زنان نزدیکى کرده‏ اید و آبى نیافتید پس با خاک پاک تیمم کنید و از آن به صورت و دستهایتان بکشید خدا نمى‏ خواهد بر شما تنگ بگیرد لیکن مى‏ خواهد شما را پاک و نعمتش را بر شما تمام گرداند باشد که سپاس [او] بدارید (۶)

 

خدای مهربان در پایان آیه ، حتی این کار را اتمام نعمت خود می داند؛ همانی که در سوره حمد از او می خواهیم (صراط الذین انعمت علیهم).   یعنی این طهارت و پاکی نعمتی از جانب خداست. خدا در آیه دیگری  برای قرآن هم می فرماید لا یمسه الا المطهرون. یعنی باید برای درک قرآن از مغناطیس اجنه و شیاطین پاک باشیم.  خود مسئله تیمم نشان می دهد که بیشتر منظور پاکی درونی است زیرا خاک را بر صورت و دستان خود می زنیم. خدا با ساده ترین روش، یعنی نماز و وضو؛ ما را بر مغناطیس اجنه آگاه کرده است و با بجا آوردن این فرایض دینی، خود را از مغناطیس اجنه و شیاطین پاک میکنیم و به همین خاطر خدای مهربان آن را نعمت بزرگی میداند.

در هیپنوتیزم از پاس استفاده می شود، پاس یک سری تماس دست با اعضای بدن مدیوم است.  تماس دست در هیپنوتیزم میدان مغناطیس مدیوم را در حدود و دسترس اجنه قرار میدهد. ولی در نماز، فرد را از این میدان مغناطیسی دور می کند بالاخص که با آب و خاک انجام میشود ولی در هیپنوتیزم با دست خالی. انگار باید از عنصری دیگر برای تخلیه استفاده کرد. خدا می فرماید اذا قمتم الی الصلاه،   یعنی باید فاصله وضو و نماز نباید زیاد باشد؛  بر خلاف عده ای که با یک وضو چند نماز  اقامه می کنند.   برای درک درست نماز و ارتباط درست با خدا؛ باید انسان از میدان مغناطیسی اجنه طاهر و پاک شد.  برای درک درست نماز باید از میدان مغناطیسی پاک بشویم.  اجنه نمی دانند در فکر ما چی میگذرد ولی با دستکاری در میدان مغناطیسی بر ما تاثیر می گذارند.  هر کس فکر منحصر به فرد خود را دارد ولی احساس ها یکسانند. هر سلول بدن انسان دارای میدان مغناطیسی می باشد و مجموع تمام این میدان ها، همان میدان مغناطیسی انسان را تشکیل می دهد. همانطور که می دانید بیشتر از دو سوم بدن انسان را آب تشکیل داده است وقتی میدان مغناطیسی همین مولکول های آب تغییر بیابد و یا نامنظم شوند فرد دچار مشکلات روانی و جسمی می شود زیرا نظم این مولکول ها بر روی سلامتی انسان تاثیر میگذارد. وقتی فردی وضو می گیرد و یا تیمم می کند این دو عنصر که از طبیعت هستند و میدان طبیعی خود را دارند باعث می شوند که میدان بدن هم به حالت طبیعی و نرمال برسد و از تاثیر اجنه و شیاطین جلوگیری شود. وقتی اجنه و یا شیاطین نیروهای خود را در میدان قرار می دهند و با تاثیر بر میدان ما، سبب به هم ریختن نظم قطبی مولکول های آب می شوند، همین بی نظمی موجبات عدم تعادل روانی و جسمی فرد شده و در طولانی مدت سبب بیماری های روانی و جسمی می شود.

مثلا وقتی فردی خشمگین می شود و یا حس منفی را در خود دارد میدان حالت متفاوتی به دست میآورد و بالعکس همین احساس مشخص توسط اجنه ایجاد می شود به این صورت که با تغییر و دخالت در میدان، حس مشخصی را در فرد القا می کنند.

 

وَأَنَّهُ کَانَ رِجَالٌ مِنَ الْإِنْسِ یَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقًا ﴿۶﴾

و مردانى از آدمیان به مردانى از جن پناه مى ‏بردند و بر سرکشى آنها مى‏ افزودند (۶)

 

در این آیه از کلمه رجال بدون ال معرفه استفاده شده است. نشان میدهد که جنیان و آدمیان که همدیگر را بازی میدهند، اساسا برای هم شناخته شده نیستند و برای هم حالت مجهولیت دارند ولی با میدانهای مغناطیسیشان همدیگر را به کمک میخوانند و مخصوصا انسانها که در بیشتر موارد به اجنه پناه می برند.

 

  1. مسح در وضو

در توقف فکر اهل طریقت و یوگا، که در آن بدن یک میدان مشخص را کسب می کند، اجنه و شیاطین دروندادی حسی را با کد مشخص می فرستند و چون فرد میدان مغناطیسیش پذیرنده کامل است، وی کد را  به حس مربوطه تبدیل می کند و نهایتا مثلا حس کینه را نسبت به شخص مشخصی بصورت خیالبافی القا می کند.  وقتی فرکانس های انسان و فرکانس وسوسه جن یکی میشود، اجنه به سمت وحدت وجود با فرد می روند. ولی در وضو میدان از آن فرکانس بیرون می آید.  وضو مانند پرده ای است که مانع ورودمغناطیس اجنه به میدان ما میشوند. باید توجه شود که در وضو دو عضو سر و پا هر دو باید مسح شوند و حتی زیر پا هم باید مسح شود تا میدان مغناطیسی از بین برود. این است که خدا در آیه وضو، آن را یک نعمت بزرگ بحساب می آورد.

 

  1. مغناطیس آب و خاک و کره زمین

عشق، یوگا، سیر و سلوک و طریقت و سایر مقامات جادویی، حالتی را ایجاد می کنند که عقل و فکر را غیر فعال می کنند و فرد کلمات و گفته هایی را میگوید که غیر ممکن و محال است. مثلا همیشه به کسی که عاشق می شد مجنون گفته شده است شاید این همان واقعیت را بیان کند که حالت عشق حالتی است که اجنه در میدان مغناطیسی فرد نفوذ کرده اند و بر روی فرد سنگینی می کنند و فکر و واقعیت را از فرد می­گیرند شنیده ایم که خیلی ها به خاطر معشوق خود کارهای عجیب و غریبی کرده اند که دور از عقل بوده است.

هر چقدر فرد تلاش کند که با منطق آن حالت را از خود دور کند نمی تواند، دلیلش این است که فرد در اصل تفکر نمی کند بلکه در توهم و خیالبافی است. وقتی میدان مغناطیسی ما توسط میدان مغناطیسی اجنه تسخیر شود، حالت توهم و خیالبافی ایجاد می شود و همچنین صفات رذیله و ناپسندی مانند کینه و حسادت و ...ایجاد می شوند. خدا می فرماید من شر حاسد اذا حسد ؛ زیرا  حسود در هنگام حسادت حالتی ایجاد می کند که هم کارهای خطرناکی که حاسد در پیش می گیرد و هم مغناطیسی  دارد که توسط اجنه ایجاد شده و همین حالت مغناطیسی اگر در نزدیکی ما باشد بر ما هم اثر می گذارد.

به صورت علمی ثابت شده است که انسان می تواند با تمرینات مشخص مولکول های آب که قطبی هستند را تحت تاثیر قرار بدهد و آب را به سمت انگشتان خود بکشد و جذب کند که ناشی از همان میدان مغناطیسی بدن وآب می باشد. در وضو و تیمم چون آب و خاک از طبیعت هستند و مغناطیس طبیعی و نرمال برای ما دارند با ارتماس این عناصر با بدن ما، میدان مغناطیسی بدن ما به حالت طبیعی بر می گردد.

تمرینات یوگا و مدیتیشن و هیپنوتیزم و رقصهای سماع و حال دراویش و نوحه و تمرکز یوگی ها و ... سعی برآن دارند که میدان مغناطیسی را برای موجودات اهریمنی باز کنند و این موجودات خیلی آسان تر می توانند به میدان ما نفوذ کنند و با نفوذ و تغییر مغناطیس و دمای بدن ، بدن انسان را تحت تاثیر قرار می دهند و باعث انجام کارهای مسخره و فریبنده می شوند.

میدان مغناطیس اطراف ما با تمام حالات روانی و بدنی ما رابطه مستقیم دارد و با تصویر برداری مغناطیسی می توان این میدان را مشاهده کرد. خدا در قران می فرماید

ما هر چیزی را از آب آفریدیم و در جای دیگری میفرماید که شما را از خاک آفریدیم. یعنی این دو عنصر طبیعی که در طبیعت هستند و به گفته پروردگار

أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالطَّیْرُ صَافَّاتٍ ۖ کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِیحَهُ ۗ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِمَا یَفْعَلُونَ

یعنی تمام موجودات در طبیعت صلات و تسبیح خود را دارند و به آن مشغولند؛ نوعی کمک هستند برای انسان. طبیعت ، آب ، خاک با بدن انسان عجین است و اهریمنان سعی دارند که انسان را از حالت طبیعی بیرون بیاورند. به خاطر همین وقتی انسان به طبیعت می رود و یا در آب می رود و یا غسل می گیرد، حس خوبی بهش دست می دهد؛ زیرا میدان مغناطیسی فرد به حالت نرمال می رسد. عشق و یوگا و طریقت همان حالتی است که خدا در سوره بقره می فرماید: اانذرتهم ام لم تنذرهم لایومنون

مثلا فرد در حالت عشق، قدرت تفکر منطقی و واقعی را از دست می دهد.

 

  1. پیامبر سلیمان

در زمان سلیمان اجنه از بدن بیرون می آمدند البته بهتر است بگوییم از میدان مغناطیس فرد بیرون می آمدند.  هر فرد هاله و ماده سیاله ای در اطراف خود دارد که همان میدان مغناطیسی است. اجنه و شیاطین از طریق همین میدان مغناطیسی بر انسانها تاثیر می گذارند. فرورفتن در لهو الحدیثها و فضای آلفا، میدان مغناطیسی را زیاد کرده و زمینه برای نفوذ اجنه به انسانها را فراهم می آورد.

زمانی که جن وارد این میدان بشود با ورود جن،  فرد احساسات مختلف را تجربه می کنه و خیالبافیهای او شروع میشود. در مراحل سامادهی یوگا و طریقت، این میدان بطور کامل پذیرای جن می شود و جن میدان را اگر کامل تسخیر کند، فرد جن زده می شود که در زمان پیامبر سلیمان این کار زیاد انجام شده بود. پیامبر سلیمان با تغییر میدان فرد موجب می شد که جن تحت فشار قرار گرفته و از میدان فرد خارج می شد. با خارج شدن میدان اجنه از میدان انسان فرد احساس راحتی و آزادی می کند و حتی بیماری های روانی و جسمی که در زمان ورود جن داشته از بین می رود.

یوسوس فی صدور الناس؛ احتمالا صدور (سینه ها) از جهتی همان میدان مغناطیسی است؛ الم نشرح لک صدرک و وصعنا عنک وزرک؛ خدا می فرماید که آیا صدرت را نگشوده ایم و آن بار گران را از تو فرو ننهادیم چیزی که پشت تو را خم کرده بود؛ فاذا فرغت فانصب؛ یعنی وقتی آن بار را از صدر تو بیرون آوردیم پس از آن عبادت و بندگی را پیشی بگیر. فان مع العصر یسری؛ یعنی بیرون آوردن نیروهای اهریمنی از میدان کار سختی است ولی اگر این کار سخت انجام بشود، بعد از آن دیگر آسانی برای انسان به وجود می آید؛ زیرا صدورمان(میدان مغناطیسی مان) از بیگانگان خالی است و زندگی برایمان راحت تر می شود ولی باید بعد از رها شدن به عبادت بپردازیم یعنی تنها راه جلوگیری از ورود دوباره اجنه وشیاطین به میدان خودمان عبادت و بندگی پروردگار می باشد. به خاطر همین خدا می فرماید و اعبد ربک حتی یاتیک الیقین. یقین زمانی حاصل می شود که فرد همیشه در واقعیت است و خالصانه و با حالت بندگی پروردگار را عبادت می کند.

وقتی جن بر میدان مسلط می شود فرد دچار عشق می شود و محدود میشود به یک چیز،ولی وقتی صدر شرح بشود و گشوده شود، انسان از بند اجنه آزاد میشود و واقعیت را می بیند. در قرآن از واژه استمع در عبارت استمع نفر من الجن استفاده کرده نه سمع؛ که از باب استفعال می باشد  یعنی آن یک نفر از جن با طلب و تلاش شنیده است. اجنه شاید زبان عربی را بلد نباشند ولی با استفاده از قلب خواننده قرآن، کدهای آن معنا و پیام را دریافت می کنند و در اینجا خود واژه سمع اهمیت شنیداری و صوتی را بیانی می کند ، برای همین در قرآن فرموده نماز را نه با صدای بلند و نه در خفا بخوانید باید صوت و صدا را خودمان بشنویم  و همین کد هم نوعی راه ارتباطی است، البته بعد از نفر از قالو استفاده کرده که معنای گروهی را هم می دهد ولی نه همه آنها. البته سمع از یک طرف برای شنیدن استفاده می شود ولی می توان آن را برای کدگذاری و یا درک پیام و احساس نیز در نظر گرفت.  اجنه فقط وقتی میتوانند زبان انسانها را مثل خودمان بفهمند که به دنیای انسانها تنزل پیدا کنند و به شکل دیو در آیند، در بقیه موارد بصورت کد شده وارد دنیای انسانها میشوند؛ مثلا تا وقتی که انسان وارد توهمات و خیالات نشود ؛ اجنه به او هجوم نمی آورند و سنگینی را بر او تحمیل نمی کنند.

 

  1. فقط خدا میداند که چطوری جادوی شیاطین خنثی شود

نماز و روزه و زکات و وضو و سایر دستورات خدا، بهترین روش برای خنثی نمودن جادوی شیاطین است و حتی میتوان گفت تنها روش است و به همین خاطر خدا از این اعمال به عنوان نعمت و اتمام حجت و کامل کننده دین اسلام یاد میکند. در زمان روزه داری فرد برای مدتی از نوشیدن و خوردن غذا خودداری می کند، همین خود داری موجب کاهش میزان آب بدن شده و موجبات تغییر میدان مغناطیسی بدن را فراهم می کند . هر چند فواید بسیار زیاد دیگری در روزه گرفتن وجود دارد ولی همین تغییر میدان باعث دفع نیروهای منفی و ایجاد آرامش روانی و جسمی می شود. بسیاری از بیماری های روانی و جسمی واقعا از همین عدم تعادل میدان به وجود می آیند. فارغ از تمام این فواید که نشان دهنده عظمت پروردگار است و اینکه تمامی این فوایدی که برای بندگان خود قرار می دهد از طرف دیگر ، روزه و نماز عبادت و بندگی است و فارغ از تمام فواید، این از همه مهمتر است که خدا نحوه بندگی و عبادت خود را به بهترین نحو به ما آموزش داده است و اوست که به بندگان خود آگاه تر است و بهتر می داند که چه چیزی برای انسان مناسب تر و مفید تر است.  آیا بهتر نیست زمانی اندک از روز را به عبادت و بندگی آن خالق با عظمت بپردازیم و از مسایل ناچیز و بی اهمیت دنیوی اندکی فارغ بشویم و همیشه به یاد داشته باشیم که این دنیا آزمایش بزرگی است و نباید فریب خورده و وظیفه اصلی خود را فراموش نکنیم.

 

  1. طب سنتی

تجربه نشان داده است که کسانی که جن زده اند، همیشه تمام  بدنشان سرد است. احتمالا این دلیل علمی دارد. البته قابل ذکر است که کسی هم که هیپنوتیزم میشود،  دمای بدنش پایین است. فرد هیپنوتیزم شده از نظر مکانیزم سردی بدن، شباهت زیادی به فردی دارد که شیطان و یا جن بر او مسلط شده است. شاید از نظر علمی در آینده ثابت شود که چه تغییراتی در بدن فرد بوجود می آید که چنین اتفاقی می افتد. البته اینجا ما منظورمان از سردی، سردی ناشی از سرمای زمستان و یا یخ نیست. بلکه منظور یک سردی درونی و یا مغناطیسی است. بر اساس طب سنتی و تجربه اطباء قدیمی مثل ابوعلی سینا، منشاء اکثر بیماری ها بر اثر سردی است. ما میدانیم که قسمتی از بدن که سرد میشود،  هم بی حس میشود و هم خونریزی در آن صورت نمی گیرد. سرد شدن درونی بدن مساوی است با کاهش سوخت و ساز بدن و در نتیجه ابتلا به بیماریهای گوناگون. اطباء در گذشته برای جلوگیری از سرد شدن بدن، داروها و غذاهای با طبع گرم برای مریض توصیه می کردند. اما تا وقتی بیمار نتواند منشاء اصلی این سردی را حل کند؛ این نوع داروها و غذاها فقط یک تسکین دهنده موقتی هستند. تنها راه، نجات دادن خود از سلطه و وسوسه شیاطین و اجنه است. غذاهای گرم مثل یک مسکن است و در دراز مدت موثر نیست. باید فرد خود را از مغناطیس و سلطه شیاطین خارج کند. شعر، توهمات، خیالات، لهو الحدیث، عشق ، یوگا، طریقت، هفت وادی عشق و ... همگی از جادوهای شیاطین هستند که فرد را وارد وادی شیاطین میکنند.

 

  1. تقطیع افکار و اوهام

بعضی از مردم فکر می کنند که نماز محل تفکرات است. ولی برعکس نماز برای قطع نمودن تفکرات و اعمال روزمره ست و محدود شدن تفکر بخدا. در نماز فقط با خدا گفتگو میشود و لاغیر. در نماز تمام افکار قطع نمیشود بلکه تمام تفکر به خدا معطوف میشود. همانطور که در رانندگی باید فقط توجهتان به رانندگی باشد ، در نماز هم باید فقط توجهتان به خدا باشد، باید فقط روی خدا تمرکز کنید. این اصل و اساس یکتاپرستی است. وقتی سوره فاتحه را میخوانید، به معنای آیاتش توجه کنید که در مورد خدا چی میگویید. وقتی میگوئید الله اکبر، باید به معنای آن توجه کنید. به همین خاطر خدا در قرآن می فرماید که اقم الصلوه لذکری (نماز را برای یاد من بپادار) . یعنی نماز نباید محل فرقه گرائی و به رخ کشیدن عقاید فرقه ای باشد. بلکه فقط در مورد خدا باید باشد و لاغیر.

 

  • اسعد حسینی
۲۲
فروردين
۰۱

 

 

 

از شیطان رانده شده بخدا پناه می برم

بنام خدا بخشنده مهربان

 

 

 

 

 

پیام خدا به رهبران و مردم ایران

(ازحدیث و سنت نباید پیروی کرد)

untitled

 

 

 

       کدام حکم؟

 

[6:114] أَفَغَیْرَ اللَّهِ أَبْتَغِى حَکَمًا وَهُوَ الَّذِى أَنزَلَ إِلَیْکُمْ الْکِتَبَ مُفَصَّلًا وَالَّذِینَ ءاتَیْنَهُمْ الْکِتَبَ یَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِنْ رَبِّکَ بِالْحَقِّ فَلَا تَکُونَنَّ مِنْ الْمُمْتَرِینَ

[6:114]  آیا غیر از قانون خدا به منبع دیگری رجوع کنم، در حالی که او این کتاب را با تمام جزئیات برای شما نازل کرده است؟ کسانی که کتاب آسمانی دریافت کردند، تشخیص می دهند که این از جانب پروردگارت با حقیقت نازل شده است. هیچ شکی به خود راه نده.

 

     کدام حدیث؟

 

[45:6] تِلْکَ ءایَتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَیْکَ بِالْحَقِّ فَبِأَىِّ حَدِیثٍ بَعْدَ اللَّهِ وَءایَتِهِ یُؤْمِنُونَ

[45:6]  اینها آیات خداست که ما به حقیقت بر تو می خوانیم. به کدام حدیث به غیر از خدا و آیاتش ایمان دارند؟

 

 

untitled

1- فساد و هرج و مرج، نتیجه پیروی از حدیث و سنت

untitled

یکی از حربه هایی که شیطان بوسیله آن، مردم را به فساد و بدبختی می کشاند، پیروی از منابع دیگری به عنوان حدیث و سنت در کنار قرآن است. متاسفانه مسلمانان کتابهای حدیث و سنت را به عنوان منبع دوم دین خود قرار داده اند. خدای حکیم میفرماید که کلمه خوب همانند درخت خوبی است که ریشه آن محکم و ثابت است و شاخه های آن سر به آسمان کشیده است. اما کلمه بد همانند درخت بدی است که از سطح خاک قطع شده است و ریشه ای ندارد که آن را برجای نگه دارد.

 

[14:26] وَمَثَلُ کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأرْضِ مَا لَهَا مِنْ قَرَارٍ

[14:26]  و مثال کلمه بد همانند درخت بدی است که از سطح خاک قطع شده است؛ ریشه ای ندارد که آن را بر جای نگاه دارد.

 

[14:24] ألَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِى السَّمَاءِ

[14:24]  آیا نمی بینی که خدا کلمه خوب را همانند درخت خوب مثال زده است که ریشه آن محکم و ثابت و شاخه های آن سر به آسمان کشیده است؟

 

کلام خدا در قرآن بمانند درخت خوب است که ریشه آن محکم و ثابت و شاخه های آن سر به آسمان کشیده است.  در عوض مهملات ضد و نقیضی که بعنوان حدیث و سنت بما رسیده است و باعث تفرقه و انحراف مردم از دین خدا می گردد مانند درخت بدی است که از سطح خاک قطع شده و ریشه ای ندارد که آنرا بر جای نگاه دارد.  وعده های الهی بدون شک و یقین تحقق خواهند یافت. خدا وعده داده است که مردمی که از گفته های خدا پیروی نکنند و در عوض از گفته های غیر خدا پیروی کنند، در فساد و هرج و مرج و پلیدی گرفتار خواهند شد.

 

[2:168] یَأیُّهَا النَّاسُ کُلُوا مِمَّا فِى الْأرْضِ حَلَلًا طَیِّبًا وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَتِ الشَّیْطَنِ إنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ

[2:168]   اى مردم، از محصولات زمین، تمام چیزهایى را که خوب و حلال هستند بخورید و از گام هاى شیطان پیروى نکنید؛ او سرسخت ترین دشمن شماست.

 

[2:169] انَّمَا یَأمُرُکُمْ بِالسُّوءِ وَالْفَحْشَاءِ وَأنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ

[2:169]  او فقط شما را به کارهاى پلید و نادرست امر مى کند و اینکه شما درباره خدا چیزى بگویید که نمى دانید.

 

شیطان می خواهد که مردم را از قرآن دور کند و آنها را بسوی حدیث و سنت که باعث تفرقه دردین و هر ج و مرج و فساد می شود سوق دهد.  ای مردم از خدعه های شیطان بر حذر باشید و بدانید که خدای متعال آنانی را که پیرو کتاب آسمانی هستند براه راست هدایت خواهد کرد.

 

untitled

2- شیطان از طریق مرده ها، گفته هایش را گسترش می دهد

untitled

 شاید اگر به یک مسلمان بگویید که حدیث و سنت ساخته و وسوسه شیطان است، باور نکند و حتی شما را به کفر متهم کند. اما این سنت خداست که هر پیامبری دشمنانی پیدا می کند که پیامی در موازات پیام اصلی خدا ایجاد کنند. برای مثال بعد از فوت مسیح، مردم آن زمان، پیامی موازی با پیام او اختراع کردند که نهایتا منجر به بت کردن مسیح شد.

 

[6:112] وَکَذَلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِىٍّ عَدُوًّا شَیَطِینَ الْإِنسِ وَالْجِنِّ یُوحِى بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا یَفْتَرُونَ

[6:112]  ما اجازه داده ایم که دشمنان هر پیامبری-  شیاطین انس و جن- کلمات به ظاهر زیبا به یکدیگر الهام کنند تا یکدیگر را فریب دهند. اگر پروردگارت می خواست، آنها چنین نمی کردند. به آنها و سخنان ساختگی شان اعتنا نکن.

 

چندین سال بعد از مرگ پیامبر محمد، شیطان مردم را به ساخت کتابهایی بنام حدیث و سنت، وسوسه کرد تا که مطالب آن در کنار قرآن قرار گیرد. کسانی که احادیث را جمع آوری می کردند، فکر نمی کردند که در آینده، روزی مردم این کتابها را در کنار قرآن بعنوان منبع دین قرار دهند. این یک واقعیت ثابت شده است که شیطان از طریق مرده ها حرفش را می زند. بیشتر مردم جهان شیطان را موجودی خبیث می دانند و به همین خاطر، شیطان مستقیم حرفش را نمی زند، بلکه از طریق شخصیتهای مرده و غایب که مردم قبولش دارند، حرفش را می زند. شیطان در پشت صحنه و مخفیانه کارهایش را انجام می دهد. زمانی که پیامبر موسی به مدت چهل شبانه روز، قومش را به مقصد کوه طور ترک کرد، در غیاب او،  مردم گوساله پرست شدند. مردم آن زمان دلیل این عمل خویش را به موسی و راه و روش موسی نسبت می دادند. سامری در جواب این سوال که چرا گوساله را ساختید، گفت: من بوسیله مشتی (خاک) از مکانی که رسول در آنجا ایستاده بود ، این کار را کردم! همانطور که می بینید سامری در غیاب رسول، کارش را به رسول ( و به اثر رسول) نسبت می دهد.

 

[20:96] قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ یَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا وَکَذَلِکَ سَوَّلَتْ لِى نَفْسِی

[20:96]  او گفت: "من چیزی را دیدم که آنها نمی توانستند ببینند. من مشتی (خاک) از مکانی که رسول در آنجا ایستاده بود، برداشتم و آن را به کار بردم (تا با گوساله طلایی مخلوط کنم). فکر من این کار را به من الهام کرد."

 

پیامبر محمد، نوشتن چیزی غیر از قرآن را منع کرده بود. کسانی که در غیاب پیامبر محمد، دست به جمع آوری حدیث زدند، مدعی بودند که روایات و سنت پیامبر را جمع آوری می کنند. شیطان کتابهای حدیث و سنت را خیلی زیرکانه زینت داده است تا که کسی شک نکند. به همین خاطر در کنار حرفهای خود، جملات درست را هم جا میدهد تا که کسی شک نکند. مثلا آنجایی که حکم به کشتن تارک نماز میدهد، در کنارش میگوید: به همسایه خویش کمک کنید. شیطان اینجوری مردم را فریب می دهد. به این طریق شیطان خودش را نصیحت کننده ای امین معرفی می نماید.

اما کتاب خدا، قرآن، دارای جملات دقیقی است که روی حرف به حرف آن میتوان حساب کرد.  خدا قرآن را ساده آفریده است و با پیروی از فرامین خدا در قرآن براحتی میتوان به نتیجه مطلوب که همان رستگاری است رسید. خدای مهربان در قرآن اعلام میدارد که رسول باید آیات الهی را بمردم ابلاغ کند. حال آنکه راویان قرن دوم و سوم در غیاب پیامبر، گفته های زیادی را به او نسبت میدهند و پیامبر هم از این گفته ها بیخبر است و در تصحیح آن سخنان، کاری از دست او برنمی آید و بر نیامده است. معلوم نیست که چرا منبع دوم اسلام باید در غیاب پیامبر بوجود آید؟ آیا این چیزی جز حیله شیطان است؟ بنابراین نتیجه می گیریم که شیطان در غیاب رسولان حیله هایش را اجرا می کند.

 

 

untitled

3- هر آنچه که بخواهی، در حدیث و سنت هست

untitled

یکی از خصوصیات کتابهایی که توسط افراد، وسوسه شده بوسیله شیطان، نگارش یافته، این است که هر آنچه که بخواهی در آن هست. این نکته در آیه 38 ام سوره قلم به طرز زیبایی گفته شده است.

 

[68:37] أَمْ لَکُمْ کِتَبٌ فِیهِ تَدْرُسُونَ

[68:37]  آیا کتاب دیگری دارید تا از آن پیروی کنید؟

 

[68:38] إِنَّ لَکُمْ فِیهِ لَمَا تَخَیَّرُونَ

[68:38]  آیا در آن، هرچه می خواهید، می یابید؟

 

مطالب موجود در کتب حدیث، حتی با خود اختلاف دارند و در این حالت، هر فرقه ای، ایده ای را انتخاب نموده است. آخرین خطبه پیامبر در حضور هزاران نفر انجام شد و این خطبه به چندین حالت مختلف نقل شده است. عده ای گفتند که پیامبر گفته من دو چیز برای شما باقی میگذارم و آن هم کتاب خدا و عترت من است و اگر به آن دو متمسک شوید منحرف نخواهید شد. گروه دومی گفتند که  پیامبر گفته من دو چیز برای شما باقی میگذارم و آن هم کتاب خدا و سنت من است و اگر به آن دو متمسک شوید منحرف نخواهید شد. گروهی دیگر گفتند که پیامبر گفته من یک چیز برای شما باقی میگذارم و آن هم کتاب خدا است و اگر به آن متمسک شوید هیچوقت منحرف نخواهید شد. حالا شما میبینید که حرف پیامبر در حضور هزاران نفر به سه حالت مختلف و متضاد به ما رسیده است و هر گروهی برای خود یکی را انتخاب کرده است. این حدیث در تاریخ به سه طریق مختلف و متضاد به مردم رسیده است. این برای ما ثابت میکند که اکثر احادیث، دید گردآورندگان حدیث را نشان میدهد. هزاران نفر نتوانستند یک حرف پیامبر را سالم برای ما منتقل کنند،  زیرا که کتب حدیث از شایعات گرد آوری شده است و بیشتر دید مردم قرن دوم و سوم هجری نسبت به دین را نشان میدهد و این همان دین آبا و اجدادی است.

در سوره کهف خدای مهربان به چند مورد جالب اشاره دارد، یکی از آن نکات در آیه زیر گفته شده است:

 

[18:22]  سَیَقُولُونَ ثَلَثَةٌ رَابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ وَیَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ کَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَیْبِ وَیَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ کَلْبُهُمْ قُلْ رَبِّى أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ مَا یَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِیلٌ فَلَا تُمَارِ فِیهِمْ إِلَّا مِرَاءً ظَهِرًا وَلَا تَسْتَفْتِ فِیهِمْ مِنْهُمْ أَحَدًا

[18:22]  بعضی می گویند: "آنها سه نفر بودند؛ سگشان چهارمین بود،" در حالی که برخی دیگر می گویند: "پنچ نفر؛ ششمین آنها سگشان بود،" در حالی که حدس می زدند. بعضی گفتند: "هفت نفر" و هشتمین سگشان بود. بگو: "پروردگار من به تعداد آنها داناتر است." فقط عده کمی تعداد صحیح را می دانستند. بنابراین، با آنها مجادله نکن؛ فقط با آنها مدارا کن. احتیاجی نیست با کسی در این باره مشورت کنی.

 

گروه اولی می گویند   : "آنها سه نفر بودند؛ سگشان چهارمین بود،"

گروه دومی می گویند  : "پنچ نفر؛ ششمین آنها سگشان بود،"

گروه سومی می گویند : "هفت نفر" و هشتمین سگشان بود.

و ...

 

در ادامه خدا میفرماید اینها همگی حدس و گمان است. بنابراین، با آنها مجادله نکن؛ فقط با آنها مدارا کن. احتیاجی نیست با کسی در این باره مشورت کنی. آخرین خطبه پیامبر به سه صورت مختلف نقل شده است :

 

گروه اولی : کتابی و عترتی   (ابن حنبل  4/366)

گروه دومی : کتابی و سنتی    (موطا مالک   46/3)

گروه سومی : کتابی                (مسلم   15/19)

 

آیا شما به شباهت مردم زمان اصحاب کهف در آیه 22 سوره کهف با نقل کنندگان آخرین خطبه پیامبر دقت کرده اید؟ هر دو گفته های سه گروه را ذکر می کنند که ضد و نقیض همند. چرا باید آخرین خطبه پیامبر، به سه صورت مختلف نقل شود؛ مگر نعوذ بالله پیامبر ضد و نقیض حرف می زده است؟ مگر پیامبر نباید پیامش را روشن ابلاغ دارد؟ مطمئنا پیامبر ضد و نقیض حرف نزده است، بلکه این راویان حدیث  هستند که ضد و نقیض حرف زده اند. بر طبق آیه 18:22 ، نباید به حدیث و سنت اعتماد کرد. کسی که خود را مسلمان میداند نباید و احتیاجی نیست که با کتب حدیث دین خود را روشن نماید.

تا زمانی که کتابهای حدیث در میان مسلمانان شایع نشده بود به پیشرفتهای خوبی رسیدند و در علوم روز دست آوردهای جدیدی کسب کردند اما از زمانی که تقلید شروع شد و جایی برای فکر کردن روی قرآن نماند؛ مسلمانان رو به دستنوشته های راویان حدیث آوردند و قدرت علمی آنان رو به زوال نهاد. خدای مهربان در اولین آیاتی که نازل فرمود اعلام می دارد که وحی الهی باید بوسیله قلم نوشته شود. این یعنی اینکه رسول باید پیامش را در زمان حیات خود نوشته باشد و تنها چیزی که در زمان حیات پیامبراسلام نوشته شد فقط قرآن بود.

 

 [96:1]  اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِى خَلَقَ

  [96:1] بخوان، به نام پروردگارت که خلق کرد.

 

[96:2]  خَلَقَ الْإِنسَنَ مِنْ عَلَقٍ

 [96:2]  او انسان را از رویان آفرید.

 

[96:3]  اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ

[96:3]  بخوان و پروردگارت، بلندمرتبه ترین را.

 

[96:4]  الَّذِى عَلَّمَ بِالْقَلَمِ

 [96:4] او به وسیله قلم می آموزد.

 

[96:5]  عَلَّمَ الْإِنسَنَ مَا لَمْ یَعْلَمْ

[96:5] او به انسان چیزی را می آموزد که هرگز نمی دانست.

 

 

untitled

4- کتاب خدا دارای تضاد نیست.

untitled

اگر پیامی از طرف خدا باشد، نباید در آن تضاد و اختلاف باشد. یکی از شرایط پذیرش یک کتاب به عنوان پیام خدا، عدم تضاد در آن است. اما کتابهای حدیث و سنت پر است از تضاد و اختلاف، همانطور که در قسمت پیشین گفته شد.

 

خدای مهربان می فرماید :

 

[4:82] أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْءانَ وَلَوْ کَانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلَفًا کَثِیرًا

[4:82] چرا قرآن را با دقت مطالعه نمى کنند؟ اگر از جانب غیر خدا بود، در آن ضد و نقیضهای بسیار پیدا می کردند.

 

کلام خدا متحد می کند، اما کلام غیر خدا متفرق و فرقه فرقه می کند. ای کاش همه مسلمانان دست از تعصبات فرقه ای برداشته و می فهمیدند که حدیث و سنت پیام خدا نیست؛ بلکه حربه شیطان است. این یک اصل پذیرفته شده است که از یک کلام متضاد، فرقه های متضاد حاصل میشود. اینکه فرقه ای، احادیثی را صحیح می پندارد و دیگری آن را ناصحیح می پندارد؛  نشان از این دارد که حدیث، منبع و منشاء تمام اختلافات است. تمام فرقه های مذهبی موجود ، از احادیث نشات گرفته اند؛ هیچکدام از فرقه ها براثر پیروی از قرآن بوجود نیامده اند. زیرا کسی که از قرآن پیروی کند، نباید و نشاید اسمی غیر از مسلمان برای خودش انتخاب کند. از پیروان حدیث و سنت  باید پرسید که چرا نامی غیر از مسلمان برای خود انتخاب می کنند؟! آیا این چیزی غیر از بازی کثیف شیطان است؟ تمام پیامبران از اول خلقت تابحال، تنها یک نام بر دین خود و بر خود گذاشته اند و آن هم اسلام و مسلمان است.

 

[2:128] رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِنَا أمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ وَأرِنَا مَنَاسِکَنَا وَتُبْ عَلَیْنَا إنَّکَ أنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ

[2:128]  "پروردگار ما، ما را از تسلیم شدگان خود قرار بده و بگذار از نسل ما امتی پدید آید که به تو تسلیم باشد. آداب دینمان را به ما بیاموز و توبه ما را بپذیر. تویی آمرزنده، مهربانترین.

 

[6:163] لَا شَرِیکَ لَهُ وَبِذَلِکَ أُمِرْتُ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ

[6:163]  "او شریکی ندارد. این است آنچه که به من امر شده است تا به آن ایمان بیاورم و من پیشگام تسلیم شدگانم."

 

[10:84] وَقَالَ مُوسَى یَقَوْمِ إنْ کُنْتُمْ ءامَنْتُمْ بِاللَّهِ فَعَلَیْهِ تَوَکَّلُوا إنْ کُنْتُمْ مُسْلِمِینَ

[10:84]  موسی گفت: "ای قوم من، اگر شما واقعا به خدا ایمان آورده اید، پس به او اعتماد کنید، اگر حقیقتا از تسلیم شدگان هستید."

 

[27:91] إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هَذِهِ الْبَلْدَةِ الَّذِى حَرَّمَهَا وَلَهُ کُلُّ شَىْءٍ وَأُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنْ الْمُسْلِمِینَ

[27:91]  به من فقط امر شده است که پروردگار این شهر را پرستش کنم- او آن را عبادتگاهی امن قرار داد- و او صاحب همه چیز است. به من امر شده است تا تسلیم شده باشم.

 

[41:33] وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَلِحًا وَقَالَ إِنَّنِى مِنْ الْمُسْلِمِینَ

[41:33]  چه کسی می تواند بهتر از آن که به سوی خدا دعوت می کند، سخن بگوید، اعمال پرهیزکارانه انجام می دهد و می گوید: "من یکی از تسلیم شدگان هستم؟"

 

[22:78]  وَجَهِدُوا فِى اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَکُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِى الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرَهِیمَ هُوَ سَمَّکُمْ الْمُسْلِمینَ مِنْ قَبْلُ وَفِى هَذَا لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهِیدًا عَلَیْکُمْ وَتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ فَأَقِیمُوا الصَّلَوةَ وَءاتُوا الزَّکَوةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَکُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِیرُ

[22:78]  در راه خدا آنچنان که باید، کوشش کنید. او شما را انتخاب کرده است و در تکالیف دینتان هیچ گونه سختی برای شما قرار نداده است- دین پدرتان ابراهیم. اوست که در اصل شما را "تسلیم شدگان" نامید. پس، رسول شاهدی باشد در میان شما و شما شاهدی باشید در میان مردم. بنابراین، نمازها (ارتباط با خدا) را بر پا دارید و زکات (انفاق واجب) را بدهید و به خدا متوسل شوید؛ اوست مولای شما، بهترین مولا و بهترین پشتیبان.

 

untitled

5- احادیث تاثیر گرفته از سلایق افراد و سیاستها و حکومتهای زمان خویش هستند.

untitled

یکی از افرادی که  بیشترین حدیث از او نقل شده است، ابوهریره است. از این فرد  نزدیک به 6000 حدیث نقل شده است. برای نمونه، بیشتر احادیثی که بر ضد سگ نقل شده است، به این فرد می رسد. در کتابهای مختلف حدیث، از ابوهریره نقل شده است  که سگ نجس است؛ سگ را باید کشت و ... 

مردم به این فرد، ابوهریره لقب داده بودند، زیرا این فرد دوستدار گربه بوده است و در خانه خود گربه نگهداری می کرده است. هریره در عربی به معنای بچه گربه است. از همینجا روشن میشود که چرا این فرد آنقدر با سگ دشمنی داشته است و در احادیثی که در مورد سگ آمده است، شدیدترین و بی رحمانه ترین جملات در مورد سگ از او نقل شده است. این در حالی است که خدای حکیم در سوره کهف از یاران غار یاد می کند که همراه سگشان در غار بودند. حدیث دیگری از این فرد منقول است که اگر میمون، سگ و زن از جلو نمازگذار رد شوند، نماز نمازگذار باطل است!

 همانطور که می بینید بیشتراحادیث ساخته و نشات گرفته از فرهنگها و خرافات و سلایق افراد است. حکام اموی و عباسی و مخالفین این حکومتها، هم در ایجاد حدیث، کم تاثیر نبوده اند. اگر احادیث منسوب به ابوهریره، مشکلات اینچنینی دارد، احادیث مربوط به سایرین هم دارای مشکلات دیگری است. میتوان نتیجه گرفت که تنها کلام خدا در قرآن، پیام خداست؛  نه حدیث و سنت که بیشتر برداشت و سلیقه سلسله راویان حدیث است. اگر حدیثی که از ابن مسعود نقل شده است، اطاعت شود، به معنای پیروی از ابن مسعود است، نه اطاعت از خدا و رسول خدا.

متاسفانه فرهنگ دوران اوایل اسلام چندان مورد بحث و نقد قرار نگرفته است؛ به همین خاطر، مردم امروزه، آن نسل را سلف صالح می نامند و به همین دلیل از گفته ها و روایات آنان پیروی می کنند. کسی هم که از آن گفته ها و روایات پیروی کند را سلفی می نامند. زیرا آنان فکر می کنند که گذشتگان هدایت یافته تر بوده اند. جالب اینجاست که بیشتر مستکبرین و منحرفین تاریخ، پیروی از آباء و اجداد را بهانه اعمال خویش قرار داده اند. پیروی از احادیث، به بهانه تبعیت از سلف صالح، به معنای پیروی از نسل گذشته است و  نه چیز دیگری.

 

[2:170]  وَإذَا قِیلَ لَهُمْ اتَّبِعُوا مَا أنزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا ألْفَیْنَا عَلَیْهِ ءابَاءَنَا أوَلَوْ کَانَ  ءابَاؤُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ شَیْـءا وَلَا یَهْتَدُونَ

[2:170]  هنگامى که به آنان گفته شود: "از آنچه خدا در این نازل کرده است، پیروی کنید" می گویند: "ما فقط از آنچه والدینمان انجام می دادند، پیروی می کنیم." اگر والدین آنها نفهمیدند و هدایت نشده بودند، چطور؟

 

معمولا در کتابهای حدیث، بحث سند و سلسله و طریق حدیث مطرح است؛ مثلا میگویند سبیل یا سلسله این حدیث از فلان بن فلان عن فلان  است. دو کتاب مشهور حدیث ( صحیح بخاری و صحیح مسلم) گاها افرادی را در سلسله احادیث خود ذکر می کنند که از نظر یکی کذاب و دروغگوست و از دید آن یکی راستگو و امین! خدای قادر مهربان چقدر زیبا در آیه زیر گفته است که از راه راست من پیروی کنید و از این سبیل و آن سبیل پیروی نکنید (ولا تتبعوا السبل). خدا یک راه مستقیم دارد  و آن هم قرآن است.

 

[6:153]  وَأَنَّ هَذَا صِرَطِى مُسْتَقِیمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ ذَلِکُمْ وَصَّکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ

[6:153]  این است راه من- راهی مستقیم. از آن پیروی کنید و از راه های دیگر پیروی نکنید، تا مبادا شما را از راه او منحرف سازند. اینها فرمان های اوست بر شما، باشد که نجات یابید.

 

حدیث دقیقا همان کمین شیطان است که در کمین است تا مردم  را گمراه کند.

 

[7:16]  قَالَ فَبِمَا أغْوَیْتَنِى لَأقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَطَکَ الْمُسْتَقِیمَ

[7:16]  او گفت: "از آنجایى که تو خواستى گمراه شوم،  من در راه مستقیم تو در کمین آنها خواهم نشست.

 

untitled

6- پیامد و نتایج پیروی از حدیث و سنت

untitled

پیامد و نتایج پیروی از حدیث و سنت، انحراف از دین خداست. وقتی که حدیث و سنت را جزوی از وحی الهی بدانیم، بالاخره روزی همان جملات، گریبانگیر ما خواهند شد. بعضی جملات ساده که زمانی خیلی ساده و بی اهمیت بوده اند، در آینده آنچنان اهمیت پیدا خواهند کرد که براحتی زندگی و فرهنگ یک جامعه را تحت تاثیر قرار خواهند داد. مرده ها بعد از مرگ، عزیز خواهند شد و جملات منسوب به آنان، براحتی جای خود را بین مردم باز خواهد کرد.

 به طور مثال در کتابهای حدیث حکم به کشتن کسی که از مذهب بر گردد، داده شده است. یا اینکه کسی که نماز را ترک کند، باید کشته شود. یا اینکه اگر کسی برای بار چهارم مشروب بنوشد، باید اعدام شود و هزاران حدیث دیگر.

شاید عده ای بگویند که چنین احادیثی مورد قبول نیست. اما باید بدانیم که وقتی ما نوشته های یک کتاب را به خدا و یا رسول خدا نسبت می دهیم، زمانی در آینده خواهد رسید که عده ای به صورت تعبدی، آن دستورات را اجرا خواهند کرد. دقیقا همان کاری که گروه داعش و امثالهم می کنند. داعش زاییده تفکرات موجود در حدیث و سنت است. بعضی مواقع روشن ساختن بعضی مسائل، بسیار مشکلتر از آنچیزی است که ما فکر می کنیم؛ در حال حاضر یک سری کتابهای حدیث وجود دارند و هرکس، آنچیزی را که به نظرش درست است، برمی گزیند. هرکس آنچیزی را که با منافعش سازگاری دارد، برمی گزیند؛  به همین سادگی!

 

[16:116]  وَلَا تَقُولُوا لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُکُمْ الْکَذِبَ هَذَا حَلَلٌ وَهَذَا حَرَامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ إِنَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ لَا یُفْلِحُونَ

[16:116]  به زبان خود دروغ نگویید: "این حلال است و آن حرام،" که در این صورت دروغ ساخته اید و آن را به خدا نسبت داده اید. مطمئنا، آنان که دروغ می سازند و آنها را به خدا نسبت می دهند، هرگز موفق نخواهند شد.

 

زمانی عده ای جملاتی بی اهمیت از شایعات زمان خویش در کتابهایی جمع آوری کرده اند. اما این جملات بی اهمیت، در ظاهر؛ از آنجا که به رسول خدا نسبت داده شده اند و در نتیجه وحی دانسته میشود، تله ای میشود برای مردمان آینده. احادیثی که مبنای فکری گروههایی امثال داعش قرار می گیرد، زمانی بی اهمیت و عادی بوده اند، ولی بالاخره هر حدیثی، هرچند بی اهمیت، زمانی مشتری خودش را خواهد یافت.

هر کس نخواهد دستورات وحی منزل خدا، در قرآن را باور کند، جذب حدیث خواهد شد. حدیث هم دریایی است از ایده ها و نظرات، که هر آنچه بخواهی در آن هست.

 

[68:38] إِنَّ لَکُمْ فِیهِ لَمَا تَخَیَّرُونَ

[68:38]  آیا در آن، هرچه می خواهید، می یابید؟

 

اگر تمام اقیانوسها جوهر شوند و تمام درختها مداد شوند، حرفهای پروردگار تمام نخواهد شد. اگر خدا می خواست احکام و قوانین بیشتری نازل کند، چندین صفحه دیگر به قرآن اضافه می کرد. خدا قوانینش را مکتوب نازل می کند و آن را به  گفت فلان از فلان وا نمی گذارد.

خدای مهربان و حکیم مجازات مردان و زنان زناکار را، به شرط مشاهده توسط چهار شاهد، صد ضربه شلاق نمادین اعلام داشته است. اما عده ای آمدند و گفتند که اگر زناکار متاهل باشد، چکار کنیم!؟ به همین سادگی حکم سنگسار زناکار اختراع شد. آیا خدایی که قرآن را نازل نموده است، نمی توانست مجازات زناکار را بجای یک جمله در دو جمله بیان کند و متاهل و مجرد بودن آن را تفکیک کند. عده ای برای توجیه احادیث سنگسار، گفتند که حدیث توضیح دهنده و کامل کننده قرآن است!

پیامبر محمد نه توضیح مى دهد، نه تفسیر مى کند و نه قرآن را پیش بینى مى کند.   فقط قرآن را تحویل مى دهد و پیروى مى کند.   اما اکثر مسلمانان امروزی ادعا مى کنند که حدیث و سنت براى توضیح دادن قرآن لازم هستند. هر چند قرآن یاد مى دهد که خدا معلم قرآن است؛ اوست کسى که قرآن را در دل مؤمنان قرار مى دهد صرف نظر از زبان مادریشان. پیامبر محمد قرآن را توضیح نمی داد. آیه های پایین را مشاهده کنید:

 

[41:44]  وَلَوْ جَعَلْنَهُ قُرْءانًا أَعْجَمِیًّا لَقَالُوا لَوْلَا فُصِّلَتْ ءایَتُهُ ءأَعْجَمِىٌّ وَعَرَبِىٌّ قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ ءامَنُوا هُدًى وَشِفَاءٌ وَالَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ فِى ءاذَانِهِمْ وَقْرٌ وَهُوَ عَلَیْهِمْ عَمًى أُوْلَئِکَ یُنَادَوْنَ مِنْ مَکَانٍ بَعِیدٍ

[41:44] اگر قرآن را به زبانى غیر از عربى قرار مى دادیم مى گفتند، "چرا به آن زبان نازل شد "چه آن به زبان عربى باشد یا غیر عربى، بگو، "براى کسانیکه باور دارند، هدایت و شفا است. و کسانى که باور ندارند، نسبت به آن کر و کور خواهند بود، چنانچه گویى از جاى بسیار دورى آنها را خطاب مى کنند.

 

[75:16]لَا تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ

[75:16] با شتاب زبان (محمد) به بیان آن مگشاى.

 

[75:17] إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْءانَهُ

[75:17] این ما هستیم که آن را بصورت قرآن جمع آورى خواهیم کرد.

 

[75:18] فَإِذَا قَرَأْنَهُ فَاتَّبِعْ قُرْءانَهُ

[75:18] و چون آن را بخوانیم، تو از چنین قرآنى پیروى کن.

 

[75:19] ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنَا بَیَانَهُ

[75:19] سپس این ما هستیم که آن را شرح خواهیم داد.

 

خدا در آیه 75:19 فرموده است : (ان علینا بیانه) یعنی بیان آن برعهده ماست و دیگر بیش از این چه میتوان گفت به کسانی که میگویند حدیث برای تفسیر قرآن لازم است. قرآن خود مفسر خود است. خدای مهربان توضیح کتابش را بر عهده شایعات نمی کذارد.

 

 

untitled

7- حدیث و سنت در قرآن به چه معناست؟

untitled

کسانی که مدافع حدیث و سنت هستند، حداقل برای یکبار هم که شده است باید در معنای حدیث و سنت در قرآن تحقیق کنند. خدای مهربان و حکیم، در هیچکدام از آیات قرآن، حدیث را به معنای روایات بکار نبرده است، بجز مواردی که از احادیث شیطانی صحبت نموده است.

 

     کدام حدیث؟

 

[45:6] تِلْکَ ءایَتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَیْکَ بِالْحَقِّ فَبِأَىِّ حَدِیثٍ بَعْدَ اللَّهِ وَءایَتِهِ یُؤْمِنُونَ

[45:6]  اینها آیات خداست که ما به حقیقت بر تو می خوانیم. به کدام حدیث به غیر از خدا و آیاتش ایمان دارند؟

 

[45:7] وَیْلٌ لِکُلِّ أَفَّاکٍ أَثِیمٍ

[45:7]  وای بر هر دروغ پرداز گناهکار.

 

همانطور که می بینید، خدا صراحتا در قرآن، هرحدیثی بجز قرآن را منع نموده است. کلمه سنت در هیچکدام از آیات قرآن به معنای سنت پیامبر ذکر نشده است. در تمام قرآن، فقط از سنت خدا صحبت شده است. این نکته بسیار مهم است؛ شاید همین یک دلیل برای بطلان حدیث و سنت کافی باشد. در یک کتاب 600 صفحه ای که از طرف خدا نازل شده است، حتی یک بار نگفته است "حدیث و سنت محمد".

 

[33:62] سُنَّةَ اللَّهِ فِى الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلًا

[33:62]  این روش همیشگی خداست و تو خواهی فهمید که روش خدا تغییرناپذیر است.

 

مؤمنان واقعى به گفته پروردگارشان ایمان دارند مبنی بر اینکه قرآن کامل، بى عیب و مفصل با جزئیات است وباید فقط آن را منشاء هدایت دینى قرار دهند. پیروى از "حدیث و سنت" ساختن بت از پیامبر محمد است برخلاف خواسته اش. در کل قرآن گفته شده است : (اطاعت از رسول) نه (اطاعت از محمد). این یعنی اطاعت از پیامبر محمد از جنبه رسالتش درست است نه از جوانب دیگر. جنبه رسالت پیامبر محمد هم، همان کتاب آسمانی قرآن است. سایر موارد مربوط به زندگی شخصی  اوست و اطاعت از او به عنوان مصدر هدایت، یک نوع بت پرستی است. البته اگر چنین حرفی را به فردی که خود را "مسلمان" می خواند، بزنید مثل این است که به یک مسیحی بگویید مسیح پسر خدا نیست. اطاعت از پیامبر محمد یعنی اطاعت از محمدی که توی قرآن است نه احادیث که کلا دروغ و نابجاست؛ این یعنی اطاعت از همان قرآن.

 

untitled

8- به پیامبر محمد ، فقط قرآن نازل شد.

untitled

 

[5:48]   وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَبَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنْ الْکِتَبِ وَمُهَیْمِنًا عَلَیْهِ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ عَمَّا جَاءَکَ مِنْ الْحَقِّ لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً وَحِدَةً وَلَکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فِى مَا ءاتَکُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعًا فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ

[5:48]  سپس ما این کتاب آسمانی را به حقیقت بر تو نازل کردیم، که کتاب های آسمانی پیشین را تصدیق می کند و جایگزین آنهاست. تو در میان آنها بر طبق آیات خدا حکم کن و از خواسته هایشان چنانچه برخلاف حقیقتی است که بر تو آمده است، پیروی نکن. ما برای هر یک از شما قوانینی مقرر کرده ایم و آداب و رسوم متفاوت. اگر خدا می خواست، می توانست شما را یک امت واحد قرار دهد، ولی او این چنین از طریق آیاتی که به هر یک از شما داده است، شما را امتحان می کند. باید در پرهیزکاری رقابت کنید. سرنوشت نهایی شما- همگی شما- به سوی خداست. سپس، او شما را از آنچه اختلاف کرده بودید، آگاه خواهد کرد.

 

[5:49]    وَأَنْ احْکُمْ بَیْنَهُمْ بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَاحْذَرْهُمْ أَنْ یَفْتِنُوکَ عَنْ بَعْضِ مَا أَنزَلَ اللَّهُ إِلَیْکَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُصِیبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَإِنَّ کَثِیرًا مِنْ النَّاسِ لَفَسِقُونَ

[5:49]  تو بر طبق آنچه خدا بر تو نازل کرده است، میانشان حکم کن. از خواسته هایشان پیروی نکن و مواظب باش تا مبادا تو را از برخی از آیات خدا منحرف سازند. اگر روی گرداندند، پس بدان که خدا می خواهد آنان را به سزای بعضی از گناهانشان مجازات کند. مسلما، بسیاری از مردم ستمکار هستند.

 

[5:50]   أَفَحُکْمَ الْجَهِلِیَّةِ یَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنْ اللَّهِ حُکْمًا لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ

[5:50]  آیا آنها می خواهند از قانون زمان جاهلیت پیروی کنند؟  برای کسانی که به یقین رسیده اند، قانون چه کسی بهتر از قانون خداست؟

 

خدای متعال فقط قرآن را به پیامبر اسلام نازل کرد و به او وحی نمود که برطبق آیات خدا، در قرآن دربین مردم حکم کند.  پیامبر اسلام کتاب دیگری که در آن احادیث و سنت وی بیان شده باشند از خود بجای نگذاشت. کتابهای حدیث موجود بعد از مرگ پیامبر، توسط افراد دیگری جمع آوری شد و ربطی به پیامبر محمد ندارد.

 

untitled

9- پیامبر محمد از صدور هرگونه دستورالعمل دینی بغیر از قرآن منع شده بود

untitled

 

[69:40]  إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ

[69:40]  این سخن رسولی است محترم.

 

[69:41]    وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ قَلِیلًا مَا تُؤْمِنُونَ

[69:41]  نه سخن یک شاعر؛ شما به ندرت باور می کنید.

 

[69:42]    وَلَا بِقَوْلِ کَاهِنٍ قَلِیلًا مَا تَذَکَّرُونَ

[69:42]  و نه سخن یک پیشگوست؛ شما به ندرت توجه می کنید.

 

[69:43]   تَنزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعَلَمِینَ

[69:43]  تنزیلی از جانب پروردگار جهان.

 

[69:44]    وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ

[69:44]  اگر او از هر تعلیمات دیگری سخن گفته بود.

 

[69:45]   لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ

[69:45]  ما او را تنبیه کرده بودیم.

 

[69:46]  ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ

[69:46]  ما آیات را بر او متوقف می نمودیم.

 

[69:47]    فَمَا مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَجِزِینَ

[69:47]  هیچ یک از شما نمی توانست او را یاری دهد.

                        

 این آیات بروشنی بیان می کند که پیامبر محمد از آوردن هر گونه دستورالعمل دینی بغیر از قرآن منع شده بود.  تنها وظیفه او ابلاغ قرآن بود، تمام قرآن، و نه چیزی بغیر از قرآن.

 

untitled

10- به پیامبر محمد امر شده بود که هر گز از قرآن منحرف نشود.

untitled

 

 

[17:73]    وَإِنْ کَادُوا لَیَفْتِنُونَکَ عَنْ الَّذِى أَوْحَیْنَا إِلَیک لِتَفْتَرِى عَلَیْنَا غَیْرَهُ وَإِذًا لَاتَّخَذُوکَ خَلِیلًا

[17:73]  آنها نزدیک بود تو را از آنچه بر تو وحی کرده ایم، منحرف کنند. آنها می خواستند که تو چیزهای دیگری از خود بسازی تا تو را دوست خود بدانند.

 

[17:74]   وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شیـٔا قَلِیلًا

[17:74]  اگر ما تو را محکم و استوار نکرده بودیم، نزدیک بود کمی به سوی آنها گرایش پیدا کنی.

 

[17:75]    إِذًا لَأَذَقْنَکَ ضِعْفَ الْحَیَوةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَکَ عَلَیْنَا نَصِیرًا

[17:75]  اگر چنین می کردی، در این دنیا و نیز پس از مرگ، ما تو را دوبرابر مجازات می کردیم و تو در برابر ما هیچ یاوری برای خود نمی یافتی.

 

 

همانطوری که در آیات فوق ملاحظه می شود مشرکین از پیامبر اسلام می خواستند که چیز دیگری (علاوه برقرآن) از خود بسازد (حدیث).  اگر پیامبر اسلام چنین می کرد دچار مجازات شدید الهی می شد.  درست به همین علت بود که پیامبر هر نوشته ای را از او بغیر از قرآن ممنوع کرده بود.

 

untitled

11- به پیامبر محمد امر شده بود که فقط قرآن را ابلاغ کند بدون هیچگونه تغییری در آن و هرگز چیز دیگری از خود نسازد

untitled

 

[10:15]  وَإذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ ءایَتُنَا بَیِّنَتٍ قَالَ الَّذِینَ لَا یَرْجُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْءانٍ غَیْرِ هَذَا أوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا یَکُونُ لِى أنْ أبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقَائ نَفْسِى إنْ أتَّبِعُ إلَّا مَا یُوحَى إلَىَّ إنِّى أخَافُ إنْ عَصَیْتُ رَبِّى عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ

[10:15]  هنگامی که آیات ما برای آنها خوانده می شود، آنان که انتظار ملاقات ما را ندارند، می گویند: "قرآنی غیر از این  بیاور، یا آن را تغییر بده!" بگو: "امکان ندارد بتوانم آن را از جانب خود تغییر دهم. من فقط از آنچه که بر من وحی شده است، پیروی می کنم. اگر من از پروردگارم نافرمانی کنم، از مجازات روزی هیبت انگیز می ترسم."

 

[10:16]    قُلْ لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا تَلَوْتُهُ عَلَیْکُمْ وَلَا أدْرَکُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِیکُمْ عُمُرًا مِنْ قَبْلِهِ أفَلَا تَعْقِلُونَ

[10:16]  بگو: "اگر خدا می خواست، من آن را برای شما نخوانده بودم و شما چیزی درباره آن نمی دانستید. من پیش از این، عمری در میان شما زندگی کرده ام (و شما مرا به عنوان شخصی عاقل و راستگو شناخته اید). آیا نمی فهمید؟"

 

[10:17]    فَمَنْ أظْلَمُ مِمَّنْ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِبًا أوْ کَذَّبَ بـءایَتِهِ إنَّهُ لَا یُفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ

[10:17]  کیست پلیدتر از آن که درباره خدا دروغ بسازد، یا آیاتش را تکذیب کند. مسلما، ستمکاران هرگز موفق نمی شوند.

 

در آیه 10:15 خدای متعال به پیامبر اسلام می فرماید که بگو من فقط از آنچه بمن وحی شده است (قرآن) پیروی می کنم و حق هیچگونه تغییری در آیات قرآن را ندارم.  در آیه 10:17 خدای متعال آنانی که دروغ می سازند (حدیث) و آنرا بخدا نسبت می دهند را ظالم می شمارد.

 

untitled

12- پذیرش هر منبع دیگری برای هدایت دینی بغیر از قرآن شرک محسوب می شود

untitled

 

[6:19]   قُلْ أَىُّ شَىْءٍ أَکْبَرُ شَهَدَةً قُلْ اللَّهُ شَهِیدٌ بَیْنِى وَبَیْنَکُمْ وَأُوحِىَ إِلَىَّ هَذَا الْقُرْءانُ لِأُنذِرَکُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ أَئِنَّکُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ ءالِهَةً أُخْرَى قُلْ لَا أَشْهَدُ قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَحِدٌ وَإِنَّنِى بَرِىءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ

[6:19]  بگو: "شهادت چه کسی بالاترین است؟" بگو: "شهادت خدا. او میان من و شما شاهد است که این قرآن  به من وحی شده است، تا آن را به شما و به هر کس که به آن دست یابد، ابلاغ کنم. درواقع، شما در کنار خدا به خدایان دیگر هم شهادت مى دهید." بگو: "من مانند شما تشهد نمى گویم؛ فقط یک خدا وجود دارد و من شرک شما را رد مى کنم.

 

 بنابراین فقط قرآن (نه حدیث و سنت) به پیامبر اسلام وحی شد.  در این آیه بوضوح شرح داده شده است که آنانی که از منابع دیگری بغیر از قرآن برای هدایت دینی استفاده می کنند در واقع به خدایان دیگری بجز خدای یکتا شهادت می دهند.  با وجود قرآن، ما به منبع دیگری برای هدایت دینی نیاز نداریم.  قرآن حاوی هدایت و حکمت است.  در سوره 17 آیات 22 الی 38 بعضی از مهمترین فرامین خدا در قرآن بیان شده است.  سپس در آیه 17:39 اعلام می گردد که این آیات بخشی از حکمتی  است که خدای متعال بر پیامبرش وحی فرموده است:

 

[17:39]   ذَلِکَ مِمَّا أَوْحَى إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنْ الْحِکْمَةِ وَلَا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا ءاخَرَ فَتُلْقَى فِى جَهَنَّمَ مَلُومًا مَدْحُورًا

[17:39]  این بخشی از حکمتی است که پروردگارت بر تو وحی کرده است. خدای دیگری در کنار خدا قرار نده، مبادا که عاقبت به جهنم افتی، نکوهیده و شکست خورده.

 

در آخر آیه فوق آمده است که خدای دیگری در کنار خدا قرار نده.  یعنی اینکه اگر ما به منابع دیگری بغیر از قرآن، مانند حدیث و سنت، برای اخذ حکمت رجوع کنیم مانند آن است که درکنار خدا به خدایان دیگری قائل باشیم. این ثابت می کند که حکمت در همان قرآن است و منظور خدا از حکمت، حدیث و سنت نیست؛ به همین خاطر خدای متعال می فرماید قرآن حکیم.

 

[36:2]    وَالْقُرْءانِ الْحَکِیمِ

[36:2]  و قرآن که سرشار از حکمت است.

 

 

untitled

13- قرآن کتابی کامل، بی عیب، و مفصل است و نیازی به حدیث و سنت نیست

untitled

خدای متعال در آیات مختلفی در قرآن می فرماید که قرآن کتاب کامل، بی عیب، و مفصلی است:

 

[6:38]   وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِى الْأَرْضِ وَلَا طَئِرٍ یَطِیرُ بِجَنَاحَیْهِ إِلَّا أُمَمٌ أَمْثَالُکُمْ مَا فَرَّطْنَا فِى الْکِتَبِ مِنْ شَىْءٍ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ

[6:38]  تمام مخلوقات روی زمین و تمام پرندگانی که با بال های خود پرواز می کنند، جماعت هایی مانند شما هستند. ما در این کتاب  از بیان هیچ نکته ای، دریغ نکرده ایم. تمام این مخلوقات، نزد پروردگارشان احضار خواهند شد.

 

[6:39]   وَالَّذِینَ کَذَّبُوا بِـٔایَتِنَا صُمٌّ وَبُکْمٌ فِى الظُّلُمَتِ مَنْ یَشَأْ اللَّهُ یُضْلِلْهُ وَمَنْ یَشَأْ یَجْعَلْهُ عَلَى صِرَطٍ مُسْتَقِیمٍ

[6:39]  کسانى که مدرک های ما را رد مى کنند، کر و گنگ هستند و در تاریکى مطلق به سر می برند. خدا هر که را بخواهد، به بیراهه می فرستد و هر که را بخواهد، در راه مستقیم قرار می دهد.

 

در آیه 6:38 خدای متعال می فرماید که در قرآن مجید از بیان هیچ نکته ای دریغ نشده است.  بنا براین قرآن کتابی کامل است و نیازی به حدیث و سنت برای هدایت نیست. بر طبق آیه 6:39 خدای متعال، آنانی که معتقدند قرآن ناقص است و فقط بخشی از دین را می توان در آن پیدا نمود و بخش دیگر دین را در حدیث و سنت و منابع دیگر می جویند و بنابراین مدرک های خدا را رد می کنند؛ کرو گنگ  و در تاریکی مطلق یاد می کند.  ای مردم چرا کلام پروردگارخود را باور نکنیم که قرآن کتابی کامل، بی عیب، و مفصل است؟

 

[6:114]   أَفَغَیْرَ اللَّهِ أَبْتَغِى حَکَمًا وَهُوَ الَّذِى أَنزَلَ إِلَیْکُمْ الْکِتَبَ مُفَصَّلًا وَالَّذِینَ ءاتَیْنَهُمْ الْکِتَبَ یَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِنْ رَبِّکَ بِالْحَقِّ فَلَا تَکُونَنَّ مِنْ الْمُمْتَرِینَ

[6:114]  آیا غیر از قانون خدا به منبع دیگری رجوع کنم، در حالی که او این کتاب را با تمام جزئیات* برای شما نازل کرده است؟ کسانی که کتاب آسمانی دریافت کردند، تشخیص می دهند که این از جانب پروردگارت با حقیقت نازل شده است. هیچ شکی به خود راه نده.

 

[6:115]  وَتَمَّتْ کَلِمَت رَبِّکَ صِدْقًا وَعَدْلًا لَا مُبَدِّلَ لِکَلِمَتِهِ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ

[6:115]  کلام پروردگارت در صداقت و عدالت، کامل است.* هیچ چیز کلمات او را لغو نمی کند. اوست شنوا، دانای مطلق.

 

آیات قرآن بروشنی بیان می کنند که با و جود کتاب کاملی مانند قرآن، ما به منبع دیگری برای هدایت نیاز نداریم.  اعتقاد به حدیث و سنت با وجود آنهمه تناقضات و مهملاتی که در آنها و جود دارد ما را از راه راست بدور می کند. خدای متعال می فرماید که انواع مثالها در این قرآن برای مردم بیان شده است، ولی متاسفانه بیشتر مردم نمی خواهند باور کنند و خود را نیازمند حدیث و سنت می بینند.

 

[17:89] وَلَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِى هَذَا الْقُرْءانِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ فَأَبَى أَکْثَرُ النَّاسِ إِلَّا کُفُورًا

[17:89]  و در این قرآن انواع مثال ها را برای مردم بیان کرده ایم، ولی بیشتر مردم در ناباوری اصرار می ورزند.

 

 

untitled

14- پیروان حدیث و سنت حتی از آموخته های خود نیز پیروی نمی کنند

untitled

 

یکی از معروفترین کتابهای حدیث، صحیح مسلم است.  در این کتاب از پیامبر اسلام  نقل شده است که وی فرمان داد که هیچکس بغیر از قرآن از او چیز دیگری ننویسد:

 

عن ابی سعید الخدری رضی الله عنه قال: قال رسول الله صل الله علیه و سلم: "لا تکتبوا عنی شیئا سوی القرآن. من کتب شیئا سوی القرآن فلیمحه".

 

(احمد ج 1 ص 171 و مسلم)

 

ابی سعید الخدری خدا از او راضی باشد گفت که رسول خدا خدا او را بزرگ دارد و به او صلح عنایت کند گفته بود "هیچ چیز بغیراز قرآن از من ننویسید.  هرکسی که چیزی بغیر از قرآن نوشته است، آنرا پاک نماید."

 

بنابراین پیروان حدیث و سنت بنا بر منابع خود از فرمایش پیامبراسلام تخطی نموده اند.

 

 

untitled

15- نتیجه عدول از فرمان خدا

untitled

 

خدای متعال در آیات متعددی، قرآن را کامل، بی عیب، مفصل و تنها منبع دستورات الهی می شمارد.  همچنین پیروی از منابع دیگررا (مانند حدیث و سنت) بوضوح منع می کند.  انسانها مختار و آزادند که به فرامین خدا ارج نهند و ایمان آورند و یا آیات خدا را رد کنند. اما مردم باید بدانند که نتیجه عدم ایمان به آیات قرآن و عدول از فرامین الهی چیست:

 

[7:40]    إنَّ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِـءایَتِنَا وَاسْتَکْبَرُوا عَنْهَا لَا تُفَتَّحُ لَهُمْ أبْوَبُ السَّمَاءِ وَلَا یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى یَلِجَ الْجَمَلُ فِى سَمِّ الْخِیَاطِ وَکَذَلِکَ نَجْزِى الْمُجْرِمِینَ

 

[7:40]  مسلما، کسانی که آیات ما را انکار می کنند و متکبرتر از آنند که آن را بپذیرند، دروازه های آسمان هرگز به رویشان گشوده نخواهد شد و هرگز به بهشت راه نخواهند یافت، مگر آنکه شتر از سوراخ سوزن عبور کند. ما گنهکاران را این چنین مجازات می کنیم.

 

بنابراین محال است آنانی که به فرامین خدا ایمان ندارند داخل بهشت شوند. وقتی خدا می فرماید: قرآن کامل، بی عیب و مفصل است، باید به حرف خدا اعتماد شود؛ عدم اعتماد به کلام خدا، یعنی عدم ایمان به خدا.

 

 

untitled

16- انسانها به معجزه نیاز دارند تا هدایت شوند.

untitled

خدا ما را طوری آفریده است که برای هدایت، به معجزه نیاز داریم. در زمان پیامبران پیشین، معجزاتی از جنس زمان خویش برای مردم آورده می شد و باعث پیروزی و هدایت آنان می شد. قرآن کتابی است که از ابعاد مختلف معجزه است، پیش بینی های آن، مطالب آن، طرز بیان آن، ادبیات آن و در زمان حاضر روابط ریاضی مربوط به حروف مقطعه.

در این هزار و چهارصد سال، در هر دوره ای، یک بعد از ابعاد معجزات قرآن، خودش را نشان داده است. قرآن کتابی است که برای هدایت بشر نازل شده است و تا قیامت همین یک کتاب است و دیگر کتاب دیگری نازل نخواهد شد. اما حدیث و سنت کلام راویان حدیث است و از شایعات دوران اموی و عباسی گردآوری شده است. بنابراین وحی نیست و در نتیجه معجزه نیست. آدمیان براساس فطرت خویش،  فقط با کلام معجزه هدایت می یابند. مهمترین تغییرات مثبت در جهان، بوسیله کلام خدا صورت پذیرفته است. کلام بشر، نمی تواند چنین تاثیر گذار باشد.

مهمترین نتیجه حدیث، فرقه فرقه شدن مسلمانان است. هر فرقه ای حرفهای خودش را می زند و بسیار مشکل است که آنان را متوجه اشتباه خود کرد. مذاهب، دلیل اصلی تمام جنگهای تاریخ بوده است.  هم اکنون (سال 2014 میلادی) که خاورمیانه بهم ریخته است، دلیل اصلی آن، فرقه های مذهبی و کتابهای حدیث و سنت است. شاید بعضی ها بگویند که گروههایی مثل داعش، بازی قدرتهای بزرگ است. اما این گفته واقعی نیست؛ گروههای اینچنینی پشتوانه حدیثی دارند و آنان برای برقرار نمودن عقاید خویش تلاش می کنند. شاید قدرتهایی بخاطر مسائل سیاسی، در سازماندهی آنان دخالت کرده باشند، اما اصل نطفه از حدیث و سنت بوجود آمده است. گاهی بعضی گروهها، شیرازه های فکری خویش را از احادیثی اخذ می کنند، بطوریکه حتی در قرآن به آن مطالب اشاره هم نشده است. این است گمراهی آشکار!

معیار آیات الهى حفاظت کامل آن است. چون حدیث و سنت پیامبر زیاد تحریف شده اند، هرگز نمى تواند معیار آیات الهى شود. این یک واقعیت تصدیق شده و ثابت شده است که اکثر حدیث ها دروغ هایى ساختگى هستند.

 

[15:9] إنَّا نَحْنُ نَزَّلنَا الذِّکْر وإنَّا لهُ لحَفِظُونَ

[15:9] ما پیام را نازل کردیم و قطعاٍ ، ما آن را حفظ خواهیم کرد.

 

[41:42] لَا یَأْتِیهِ الْبَطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ

[41:42]  هیچ باطلی در گذشته یا در آینده نمی تواند به آن راه یابد؛* تنزیلی است از جانب حکیم ترین، قابل ستایش.

 

خالق مطلق فرمان مى دهد که قرآن، اختصاصاٍ قرآن، باید تنها منشاء تعلیمات دینى باشد. علاوه بر آن، به ما فرمان داده مى شودکه پذیرفتن هر منشاء دیگرى براى هدایت دینى مساوى این است که خداى دیگرى در کنار خدای تنها بگذاریم  و منشا تمام بت پرستیها و بدبختیها هم همین است. خدای مهربان و حکیم بر ساده بودن و قابل فهم بودن قرآن تاکید دارد. تعداد کسانی که تمام کتب حدیث را بطور کامل خوانده اند، بسیار کمند. زیرا کتب حدیث برای هرکسی قابل فهم نیستند و هر کسی نمی تواند مطالب آن را هضم کند. به همین خاطر، مطالب کتب حدیث، از فیلتر حدیث شناسان به مردم می رسد. کتب حدیث در دسترس همگان نیست اما کلام خدا (قرآن) بدون تغییر، در دسترس همه است. کتاب خدا آنقدر ساده است که هرکسی با خواندن آن، مطالب آن را می فهمد. خدا قرآن را ساده کرده است؛ مطمئنا کسی به اندازه خدا نمی تواند یک کتاب را ساده خلق کند.

 

[54:17]  وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْءانَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ

[54:17] ما قرآن را برای یادگیری آسان کردیم. آیا هیچ یک از شما می خواهد یاد بگیرد؟

 

 

untitled

17- پیروی از پیامبر محمد و اسوه بودن او

untitled

خدای مهربان در  آیات متعدد قرآن، مردم را متوجه می کند که وظیفه رسول، فقط ابلاغ و رساندن پیام است (ماعلی الرسول الا البلاغ المبین).

 

[42:48]  فَإِنْ أَعْرَضُوا فَمَا أَرْسَلْنَکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظًا إِنْ عَلَیْکَ إِلَّا الْبَلَغُ وَإِنَّا إِذَا أَذَقْنَا الْإِنْسَنَ مِنَّا رَحْمَةً فَرِحَ بِهَا وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ فَإِنَّ الْإِنسَنَ کَفُورٌ

[42:48]  اگر آنها روی برگردانند، ما تو را برای حفاظت آنها نفرستادیم. تنها ماموریت تو رساندن پیام است. هرگاه انسان ها را غرق رحمت کنیم، افتخار می کنند و هرگاه در نتیجه کارهای خودشان به بدبختی گرفتار شوند، کافر می شوند.

 

عده ای میگویند که سنت و احادیث پیامبر محمد جزو منابع الهی است زیرا خدا خودش گفته است که رسول برای مومنان اسوه حسنه است!

 

 [33:21] لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِى رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کَانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْاءخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِیرًا

[33:21]  رسول خدا مثال خوبی است برای آن عده از شما که در جستجوی خدا و روز آخر هستند و مدام به خدا فکر می کنند.

 

آیه بالایی می فرماید که پیامبر محمد برای کسانی که در جستجوی خدا و روز بازپسین هستند و کسانی که خدا را یاد میکنند الگو است. ما می دانیم که این قرآن ذکر است برای مومنان و این قرآن بهترین و تنها منشا برای جستجو و شناخت خداست. جهت فهمیدن این نکته که پیامبر محمد چطوری الگوست، باید بدانیم که اسوه  بودن برای پیامبر ابراهیم نیز، لغت به لغت با چنین کلماتى در قرآن شرح داده شده است.

 

[60:4] قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِى إِبْرَهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَءُؤا مِنْکُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ کَفَرْنَا بِکُمْ وَبَدَا بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ الْعَدَوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْرَهِیمَ لِأَبِیهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَکَ وَمَآ أَمْلِکُ لَکَ مِنْ اللَّهِ مِنْ شَىْءٍ رَبَّنَا عَلَیْکَ تَوَکَّلْنَا وَإِلَیْکَ أَنَبْنَا وَإِلَیْکَ الْمَصِیرُ

[60:4]  ابراهیم و همراهانش برای شما سرمشق خوبی هستند. آنها به قومشان گفتند: "ما شما و بت هایی را که در کنار خدا می پرستید، طرد می کنیم. ما شما را علنا محکوم می نماییم و تا زمانی که تنها به خدا ایمان نیاورید،  از ما جز تنفر و عداوت چیزی نخواهید دید." اگرچه، ابراهیم اشتباه کرد هنگامی که به پدرش گفت: "من برای بخشش تو دعا خواهم کرد،   ولی من هیچ قدرتی برای محافظت تو در مقابل خدا ندارم."  "پروردگار ما، ما به تو توکل می کنیم و تسلیم تو هستیم؛ سرنوشت نهایی به سوی توست.

 

[60:6] لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِیهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کَانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَالْیَوْمَ الاءخِرَ وَمَن یَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِىُّ الْحَمِیدُ

[60:6]  آنها مثال خوبی هستند برای کسانی که در جستجوی خدا و روز آخرند. و اما کسانی که روی برمی گردانند، خدا نیازی به (آنها) ندارد، اوست ستوده ترین.

 

 در آیه بالا، خدا خودش میفرماید که ابراهیم برای ما اسوه حسنه است ولی خدا میدانست که ابراهیم چند هزار سال پیش زندگی میکرد و کتاب حدیثی از او بجای نمانده است. پس ما از چه چیز ابراهیم پیروی کنیم تا الگوی ما شود؟ جواب این است که ابراهیم همانی است که خدا در قرآن ذکر کرده است. حقیقت اسوه بودن ابراهیم و یا محمد یعنی پیروی از گفته های قرآن و یکتاپرست بودن مثل آنان (زیرا قرآن است که سرگذشت درست و بدون انحراف آنها را ذکر کرده است).

 موءمنان حقیقی میدانند که وقتی خدا چیزی میگوید منظوری دارد  و چیزی که نمیگوید هم به منظوری است. کسانی که به خدا و روز قیامت ایمان دارند و عمل صالح انجام می دهند و قبول دارند که قرآن کتابی کامل و بدون نقص است و شامل تمام جزئیات دین است، براه راست هدایت شده اند.  در سوره بقره داستانی از بنی اسرائیل ذکر شده است که مردم آن زمان یک دستور ساده خدا را  بر خود مشکل می سازند. خدا یک دستور ساده به آنها می دهد که یک گاو را ذبح کنید و بر مرده بزنید تا مرده قاتلش را بشناساند. اما آنان به بهانه واضح نبودن دستور، از موسی جزئیات بیشتری می خواهند و کار را بر خود مشکل می کنند. اگر آنان هر گاوی را ذبح می کردند، جواب را می گرفتند. آنان با چند سکه می توانستند یک گاو را بخرند و نتیجه لازم را بدست آورند ولی با اصرار خویش، مجبور شدند چند برابر سکه، بابت گاو پرداخت کنند. دستورات خدا در قرآن هم همینطوری است. اگر دستورات خدا بدون حدیث و سنت اجرا شوند، خیلی راحت به نتیجه مطلوب خواهد رسید و اما اگر حدیث و سنت در قرآن دخالت داده شوند، برای مسلمانان هزینه بردار است.

چرا هیچ یک از پیامبران پیشین نگفتند که از سنت ما پیروی کنید، بلکه همه کتابهای آسمانیشان را توصیه کردند. خدای مهربان میفرماید که پیامبر محمد هم کسی است مثل پیامبر موسی و پیامبر عیسی و پیامبر ادریس. پس اگر آنان سنت نداشته اند چرا پیامبر محمد باید سنت داشته باشد؟

 

untitled

18- فرقه فرقه شدن مسلمانان

untitled

برای اینکه واقعا متوجه شد که فرقه های مسلمان، چه اندازه از همدیگر دورند، کافی است در اینترنت در یکی از موتورهای جستجو ( مثلا گوگل) در قسمت تصاویر، این عبارات را جستجو کنید ( یکبار Muslim Sunni و یکبار Muslim Shia  ).

اگر نتایج را نگاه کنید، متوجه خواهید شد که دو فرقه بزرگ مسلمان چطوری خود را به جهانیان شناسانده اند و چطوری اسلام را معرفی کرده اند؟ در واقع با وجود حدیث و سنت، متحد شدن مسلمانان یک توهم بیش نیست. اگر از یک مسلمان سنی و یا شیعه در مورد دین بپرسید، او در جواب گزینه های فرقه ای را تحویل خواهد داد، در صورتی که او خودش منابع اصلی حدیث را تابحال ندیده است. در نتیجه ناخود آگاه پیرو رهبران مذهبی خواهد شد. رهبران مذهبی بطور تخصصی در جر و بحثهای فرقه ای غرق شده اند و برای هر چیزی یک جوابی دارند. در نتیجه بازار فرقه های مذهبی روز بروز گرمتر می شود و قرآن همچنان مهجور باقی می ماند. از آنجا که قرآن، تعصبات فرقه ای و فرقه گرائی را اکیدا منع نموده است؛ پس بنابراین کتابهایی که فرقه گرائی را گسترش دهند، باعث مهجور ماندن قرآن میشوند و از نظر قرآن، چنین کتابهایی باطل و گمراه کننده هستند.

 

[25:30]  وَقَالَ الرَّسُولُ یَرَبِّ إِنَّ قَوْمِى اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْءانَ مَهْجُورًا

[25:30]  رسول گفت: "پروردگار من، قوم من این قرآن را ترک کرده اند."

 

در اکثر خانه های مسلمانان، کتاب قرآن یافت میشود؛ اما کتب اصلی حدیث یافت نمیشود! زیرا ایده های داخل کتب حدیث مملو از تناقض است و هرکسی را یارای جمع کردن و خواندن آن نیست. در کتب حدیث، موسیقی و شطرنج و خیلی از هنرهای دیگر حرام اعلام شده است؛ و این درحالی است که مردم بطور روزمره از این هنرها بهره می برند.

البته خود مسلمانان اعلان می کنند که احادیث دروغین زیاد است. واقعا وقتی خدا می فرماید که دروغ نگویید، چرا باید احادیث زیادی که دروغ بودنش ثابت شده به پیامبر نسبت داده شود!؟ آیا  این به معنای از بین بردن شخصیت پیامبر محمد نیست؟ آیه 2:282 بزرگترین آیه قرآن است که در حدود یک صفحه تمام جای گرفته است. این آیه بزرگ و طولانی راجع به نوشتن وصیت حرف میزند. حال شما توجه کنید، خدایی که یک آیه طولانی و مفصل راجع به نوشتن وصیت ذکر میکند؛ چطور پیامبر به آیه عمل نمیکند و ارشادات و توضیحات و سنت خود را که توضیح دهنده و روشن کننده قرآن است را نمینویسد و به دو سه قرن بعد موکول میشود، تا مورد سوء استفاده گروههای مختلف قرار گیرد!؟

 

بعضی ها جهت توجیه پیروی از روایات می گویند که خدا خودش میفرماید : اطیعوالله و اطیعوا الرسول. براین اساس، آنان انتظار دارند که خدا یک منبع داشته باشد و رسول هم منابعی دیگر داشته باشد. در ادامه آنان اطیعوا الله را به قرآن و اطیعوا الرسول را به حدیث و سنت نسبت می دهند. به همین خاطر زمانی که به آنان میگویید از حدیث پیروی نکنید،  فورا در جواب میگویند که مگر خدا نگفته اطیعوا الرسول!  بعد در ادامه میگویند: کسی که از کتب حدیث پیروی نمیکند، رسول را منکر شده است؛ غافل از اینکه، پیروی از رسول یعنی پیروی از قرآن. کسی که از قرآن پیروی کند در واقع و بطورکامل از رسول پیروی میکند.

 

برای فهم بهتر، لطفا آیه زیر را نگاه کنید:

 

[33:22]  وَلَمَّا رَءا الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزَابَ قَالُوا هَذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَصَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَمَا زَادَهُمْ إِلَّا إِیمَنًا وَتَسْلِیمًا

[33:22]  هنگامی که مؤمنان واقعی گروه ها را ( آماده حمله ) دیدند، گفتند: "این همان است که خدا و رسولش به ما وعده داده اند و خدا و رسولش راستگو هستند." این (موقعیت خطرناک) فقط ایمان آنها را قوی تر کرد و بر میزان تسلیم بودنشان افزود.

 

در این آیه، وعده ای از طرف خدا و رسولش (وعدنا الله و رسوله) به مردم داده شده بود. مطمئنا آیه به این معنا نیست که خدا یک وعده داده بود و رسول هم یک وعده دیگر داده بود. واقعیت این است که کلا یک وعده به مردم داده شده است، با این توضیح که وعده از طرف خدا بوده است و فقط از طریق رسول به ما رسیده است. بر همین منوال، زمانی که خدا میفرماید اطیعوا الله و اطیعوا الرسول؛ به این معنا نیست که قرآن مربوط به خداست و  کتب حدیث و سنت هم مربوط به رسول؛ بلکه رسول دارد منبع خدا (قرآن) را به ما معرفی و ابلاغ میکند.

 

[64:12]  وَأَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَإِنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلَغُ الْمُبِینُ

[64:12]  از خدا اطاعت کنید و از رسول اطاعت کنید. اگر شما روی بگردانید، پس تنها ماموریت رسول ما رساندن پیام است.

 

خدای مهربان در آیه 64:12 دستور به اطاعت از خود و رسول میدهد، اما در ادامه می فرماید :" تنها ماموریت رسول ما رساندن پیام است." آیا این اتفاقی است که بعد از ذکر " واطیعوا الله واطیعوا الرسول" خدا بگوید که " تنها ماموریت رسول ما رساندن پیام است "

 

[45:6]  تِلْکَ ءایَتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَیْکَ بِالْحَقِّ فَبِأَىِّ حَدِیثٍ بَعْدَ اللَّهِ وَءایَتِهِ یُؤْمِنُونَ

[45:6]  اینها آیات خداست که ما به حقیقت بر تو می خوانیم. به کدام حدیث به غیر از خدا و آیاتش ایمان دارند؟

 

جالب است، حدیثی ذکر شده است که از طرف پیامبر نقل شده است که:

 

 ألا إنّى قد اوتیت الکتاب و مثله معه (مسند أحمد ، ج ۴ ، ص ۱۳۱)

ترجمه حدیث : آگاه باشید که به من کتاب (قرآن) داده شده است و مجموعه ای مثل آن (حدیث) هم همراه اوست!

 

حتی بعضی ها بر اساس این حدیث مدعی شده اند که نیاز قرآن به سنت بیش از نیاز سنت به قرآن است!  همانطور که می بینید سازندگان این روایت می خواهند حریف خدا شوند و چیزی مثل و همراه قرآن معرفی می کنند. کتابی که جن و انس در برابرش عاجز و ناتوان هستند، توسط راویان قرن دوم و سوم، مثل آن معرفی شد! خدای مهربان جواب چنین حدیثی را در آیه زیر بیان فرموده است:

 

[52:34]  فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ إِنْ کَانُوا صَدِقِینَ

[52:34]  بگذار حدیثی مانند این ارائه دهند، اگر راست می گویند.

 

اگر پیامبر حدیث و سنت دارد، پس چرا حتی یکبار در قرآن، پیامبر با کلمه حدیث و یا سنت همراه نشده است؟

زیرا که خدای مهربان بسیار دقیق کلمات را بیان میکند و همه چیز را تحت کنترل خویش دارد. کلمات قرآن آْنقدر دقیق است که روی حرف به حرف آن میتوان استناد کرد و به این طریق فرقانی به تمام جهانیان اعطا شده است که بوسیله آن راه راست و ناراست تشخیص داده میشود. خدای یکتا را سپاس میگوئیم که توطئه های شیطان علیه دین خدا را آشکار کرد.

 

[16:89]  وَیَوْمَ نَبْعَثُ فِى کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیدًا عَلَیْهِمْ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِکَ شَهِیدًا عَلَى هَؤُلَاء وَنَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَبَ تِبْیَنًا لِکُلِّ شَىْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِینَ

[16:89]  آن روز خواهد آمد که از میان هر جامعه ای شاهدی برمی انگیزیم و تو را به عنوان شاهد این مردم می آوریم. ما این کتاب را بر تو نازل کرده ایم تا همه چیز را توضیح دهد و هدایت و رحمت و مژده ای باشد برای تسلیم شدگان.

 

 عبارت (الکتب تبینا لکل شیء)  در آیه بالایی خیلی واضح اعلام می دارد که خدا هر چیزی را در کتاب بیان کرده است. خدای مهربان عمدا میفرماید کتاب بیان کننده هر چیزی است نه کسی دیگر. این یعنی خود قرآن همه چیز را بیان کرده است و احتیاجی به بیان اضافی نیست.  آیات زیر بیان می کنند که کتاب خدا کامل است و نیازی به روایات نیست.

 

[37:117]  وَءاتَیْنَهُمَا الْکِتَبَ الْمُسْتَبِینَ

[37:117]  و کتابی آسمانی، عمیق و پرمحتوا به هر دو عطا کردیم.

 

[3:138]  هَذَا بَیَانٌ لِلنَّاسِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِینَ

[3:138]  این اعلامی است برای مردم و هدایت و تعالیم روشنگری است برای پرهیزکاران.

 

[6:114]  أَفَغَیْرَ اللَّهِ أَبْتَغِى حَکَمًا وَهُوَ الَّذِى أَنزَلَ إِلَیْکُمْ الْکِتَبَ مُفَصَّلًا وَالَّذِینَ ءاتَیْنَهُمْ الْکِتَبَ یَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِنْ رَبِّکَ بِالْحَقِّ فَلَا تَکُونَنَّ مِنْ الْمُمْتَرِینَ

[6:114]  آیا غیر از قانون خدا به منبع دیگری رجوع کنم، در حالی که او این کتاب را با تمام جزئیات* برای شما نازل کرده است؟ کسانی که کتاب آسمانی دریافت کردند، تشخیص می دهند که این از جانب پروردگارت با حقیقت نازل شده است. هیچ شکی به خود راه نده.

 

[25:33]  وَلَا یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْنَکَ بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِیرًا

[25:33] آنها هرگونه دلیلی بیاورند، ما حقیقت و درکی بهتر به تو عطا می کنیم.

 

عده دیگری جهت توجیه پیروی از روایات و احادیث، می گویند که جزئیات نماز در قرآن ذکر نشده است و بعد نتیجه می گیرند که آنها برای این کار به حدیث نیازمندند!

ابتدا باید بدانیم که تکالیف دینی (نماز- زکات روزه حج ) از پیامبر ابراهیم به پیامبر محمد رسیده است و پیامبر محمد در این مورد پیرو پیامبر ابراهیم بوده است. نماز در تمام ادیان آسمانی بعد از ابراهیم بوده است و همه آنها نماز به جا می آورده اند. اما بعد از مدتی آنها نماز را ضایع (تحریف) و ترک کردند. مسیحیان نمازها را گم و ضایع کردند و از نتایج آن رنج میبرند زیرا که مناسک مذهبی هدیه ای است از طرف خدا به جامعه بشریت. هر جامعه ای آن را حفظ کند، بیشتر به خدای مهربان نزدیکتر است.

 

[19:59]   فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلَوةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا

[19:59]  پس از آنها، او نسل هایی را جایگزین آنان کرد که نمازها (ارتباط با خدا) را ضایع کردند و از شهوات خود پیروی نمودند. آنها از نتایج آن رنج خواهند برد.

 

 همیشه عده ای بوده اند که نماز را حفظ کرده اند. افرادی مثل نصرانیان (شاخه ای از مسیحیان) آن را حفظ کردند. بطوریکه نصرانیان فعلی در سوریه و حلب دقیقا مثل ما  نماز میخوانند (17 رکعت در شبانه روز) و همچنین یهودیهای مسکو هنوز هم نمازشان را دقیقا با همان حرکات به جا می آورند. حفظ نمازمسئولیتی است بر دوش بشریت، اگر ما اینقدر بی مسئولیت باشیم که نمازها را گم کنیم، نماز نخواندن شایسته ماست.

 

[31:17]    یَبُنَىَّ أقِمْ الصَّلَوةَ وَأمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنْ الْمُنکَرِ وَاصْبِرْ عَلَى مَا أصَابَکَ إنَّ ذَلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأمُورِ

[31:17]  "ای پسر من، نمازها (ارتباط با خدا) را به جا آور. طرفدار پرهیزکاری باش و پلیدی را منع کن و در برابر سختی ها صبور باش. اینها از برجسته ترین صفات است.

 

[19:55]  وَکَانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَوةِ وَالزَّکَوةِ وَکَانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِیًّا

[19:55]  او به خانواده اش سفارش می کرد تا نمازها (ارتباط با خدا) را به جا آورند و زکات (انفاق واجب) را بدهند؛ او مورد قبول پروردگارش بود.

 

[20:132]  وَأْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلَوةِ وَاصْطَبِرْ عَلَیْهَا لَا نَسْـٔلُکَ رِزْقًا نَحْنُ نَرْزُقُکَ وَالْعَقِبَةُ لِلتَّقْوَى

[20:132]  باید به خانواده خود سفارش کنی تا نمازها (ارتباط با خدا) را به جا آورند و صبورانه در انجام آن ثابت قدم باشند. ما از تو روزی نمی خواهیم؛ ما هستیم که روزی تو را فراهم می کنیم. پیروزی نهایی متعلق به پرهیزکاران است.

 

 مسیحی ها نمازها را گم کردند و عده ای از مسلمانان فعلی هم نمازها را ضایع کرده اند، بطوریکه نام غیر خدا را وارد نماز نموده اند. نماز سیستم مشخصی است که طی(قیام و سجود و رکوع ) پنج بار در شبانه روز انجام میشود. قرآن تعلیم مى دهد که ابراهیم  بدون شک بنیان گذار اسلام به روش امروزى است. دعاى ارتباطى(نماز) را مخالفان محمد هم مى خواندند. تمام جوامع عرب قبل و بعد از زمان محمد رسول خدا، پیرو دین ابراهیم بودند. از این قرار، ابو لهب، ابو جهل و مشرکین قریش نمازهاى پنج گانه را مانند ما انجام مى دادند، به استثناء فاتحه ابراهیمى بجاى فاتحه قرآنى. حتی نصرانیهای زمان پیامبر محمد هم دقیقا نمازهای پنجگانه را مثل ما میخواندند. در تاریخ ذکر شده است : مسلمانانی که به طایف رفته بودند و آنجا نماز میخواندند مشرکان به آنها میگفتند که آنها نصرانی شده اند. در حقیقت پیامبر محمد و همراهانش در اولین روز بعثت و حتی قبل از آن نماز میخواندند. حتی یک حدیث (برای نمونه یک حدیث) یافت نمیشود که کسی از مسلمانان در زمان محمد رسول خدا از او پرسیده باشد که نماز خواندن چطوری است؟ حتی اگر طریقه نماز خواندن هم در کتب حدیث موجود باشد (که موجود نیست و تا حالا کسی نتوانسته است براساس حدیث، نماز بجا آورد)، باز هم خود مسلمانان طریقه نماز را از حدیث یاد نگرفته اند و معلوم نیست که چرا باید از چیزی دفاع کرد که فایده ای ندارد.

متاسفانه شیطان این را به مردم القا کرد که نماز در قرآن نیست و جزئیات دین ناکامل است سپس آنان را به سمت کتب حدیث متمایل کرد، غافل از اینکه، وعده های شیطان سراب است و در واقع شیطان به آنان دروغ بسیار بزرگی وعده داده بود؛ زیرا آنچه که شیطان میگفت در کتب حدیث نبود. دروغی که شیطان گفت، شبیه همان دروغی بود که جدمان آدم را با آن وسیله از بهشت بیرون کرد. این خواست خدای متعال است که طرفداران کتب حدیث با جستجوی تمام کتب حدیث به طریقه انجام نماز نخواهند رسید.

خدای مهربان نسل به نسل حرکات نماز را حفظ کرده است و حتی در زمان پیامبر، نماز کامل به جا آورده میشد و کسی هم از پیامبر سوال نکرد که حرکات نماز را برای ما بنویس. کتابهای حدیث پر است از مطالب گمراه کننده. هیچکس برای یک ذره شیر، یک گاو با جنون گاوی را نمی خرد. برای دانستن چیزی که همه بلدند، کسی نباید حدیث و سنت را منبع دینش قرار دهد. حرکات نماز را همه مسلمانان میدانند. واقعا پس چرا ما خود را در انبوهی از احادیث شک و گمان، سرگردان کنیم؛ در حالی که طریقه نماز خواندن در احادیث نیست.

 

تمام حرکاتی که یک نمازگزار باید انجام دهد در قرآن به صراحت ذکر شده است همچون ایستادن (3:39 و 39:9) رکوع و سجود (2:43 و 9:112 و 3:43).

 

 زمان پنج وعده نماز صراحتا در قرآن ذکر شده است:

 

1-      نماز صبح :  24:58

2-      نماز ظهر :17:78

3-      نماز عصر :2:238

4-      نماز مغرب :11:114

5-      نماز عشا :24:58 و 11:114

 

تمام حرکات و کلمات نماز در قرآن اثبات شده است.  برای جزئیات بیشتر نماز در قرآن، به صفحه زیر مراجعه شود.

http://universalunity.org/17.html

 

    ین ذکر نشده است و بعد نتیجه می گیرند که آنها به حدیث نیازمندند. ______________________________________________________________

untitled

19- احادیث ساده ترین قواعد یکتاپرستی را زیر پا می گذارند

untitled

 

احادیث و روایات ساده ترین و بدیهی ترین مبانی و قواعد یکتاپرستی را نقض می کنند. در این مورد روایات زیاد است؛ برای نمونه به دو روایت زیر توجه کنید. در کتابهای حدیث ذکر شده است که تمام جهان و مافیها بخاطر پیامبر محمد آفریده شده است! البته اگر به یک مسلمان بگویید که این حدیث شیطانی است، شما را متهم به توهین به پیامبر محمد می کنند! ای مردم بیاید ببینیم که آیا  خدا هدف خلقت را در قرآن ذکر نموده است؟

 

[51:56]  وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ

[51:56]  من جن ها و انسان ها را نیافریدم مگر آنکه فقط مرا بپرستند.

 

خدا در قرآن می فرماید که جن و انس بخاطر "عبادت فقط خدا" آفریده شده اند.  همانطور که می بینید، احادیث خیلی موذیانه، مردم را به پرستش پیامبر دعوت می کنند و خیلی ساده و موذیانه، آیات قرآن را زیر پا می گذارند.

 

[17:46]  وَجَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَفِى ءاذَانِهِمْ وَقْرًاوَإِذَا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِى الْقُرْءانِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلَى أَدْبَرِهِمْ نُفُورًا

[17:46]  ما بر افکارشان پوشش می نهیم و بر گوش هایشان کری تا نفهمند. و هنگامی که فقط از روی قرآن درباره پروردگارت موعظه می کنی، آنها با بیزاری می گریزند.

 

برای تحقیق بیشتر در احادیث و روایات به حدیث زیر هم توجه نمائید:

 

قال ابو عبد الله علیه السلام .. ماکان من هذا الرعد فانه من امر صاحبکم قلت من صاحبنا؟ قال امیر المومنین علی علیه السلام (الاختصاص المفید ص ۳۲۷   بحار الانوار جلد ۲۷ ص ۳۳ )

ترجمه حدیث: ابو عبدالله (سلام بر او) گفت این رعد و برق از کیست گفت از از صاحب شما گفت صاحب ما کیست؟ گفت امیر مومنان علی(سلام بر او).

 

اما واقعا بیایید این حدیث را با قرآن مقایسه کنیم تا که ببینیم چه کسی ابرها را می گرداند و تدبیر رعد و برق دست کیست؟

 

[7:57]  وَهُوَ الَّذِى یُرْسِلُ الرِّیَحَ بُشْرًا بَیْنَ یَدَىْ رَحْمَتِهِ حَتَّى إذَا أقَلَّتْ سَحَابًا ثِقَالًا سُقْنَهُ لِبَلَدٍ مَیِّتٍ فَأنزَلْنَا بِهِ الْمَاء فَأخْرَجْنَا بِهِ مِنْ کُلِّ الثَّمَرَتِ کَذَلِکَ نُخْرِجُ الْمَوْتَى لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ

[7:57]  اوست که بادهای نوید بخش را چون رحمتی از دست هایش می فرستد. هنگامی که بادها ابرهای گرانبار را جمع می کنند، ما آنها را به سوی سرزمین های مرده می رانیم و از آن آب فرو می فرستیم، تا با آن انواع میوه ها را به عمل آوریم. ما این چنین مردگان را برمی انگیزیم، باشد که توجه کنند.

 

[13:12]    هُوَ الذِى یُریکُم البَرقَ خَوْفًا وَطَمعًا وَیُنْشِئُ السَّحَابَ الثِّقَال

[13:12]  اوست که برق آسمان را چون منشایی از بیم و امید به شما می نمایاند و ابرهای پربار را پدید می آورد.

 

همانطورکه دیدید، احادیث، مبانی ساده و ضروری یکتاپرستی را هم نقض می کنند.  قطعا و بدون شک، کتابهای حدیث، پیام خدا نیستند و فقط برای مقابله با پیام خدا درست شده اند.  ای مردم بیایید به فرمایشات خدای متعال که قرآن کتابی کامل، بی عیب، و مفصل است ایمان آورید.  با وجود قرآن نیازی به پیروی از منابع ضد و نقیضی چون حدیث و سنت نیست.  اگر می خواهید راه و روش پیامبراسلام را در پیش گیرید به کتاب خدا ارج نهید و فرامین خدا در قرآن را قویا بپادارید تا رستگار شوید.

 

 

                                 

 

  • اسعد حسینی
۲۲
فروردين
۰۱

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

به خدا شرک نورزید

 

  1. خداناباوری

وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَالْأَرْضُ جَمِیعًا قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَالسَّمَوَتُ مَطْوِیَّتٌ بِیَمِینِهِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ ﴿۶۷﴾

و خدا را آنچنان که باید به بزرگى نشناخته‏ اند و حال آنکه روز قیامت زمین یکسره در قبضه [قدرت] اوست و آسمانها در پیچیده به دست اوست. او منزه است و برتر است از آنچه [با وى] شریک مى‏ گردانند (۶۷(

 

عامه مردم به وجود خدا اعتقاد دارند اما بیشتر آنها قدر و حرمت خدا را ارج نمی نهند. آنها عملا منکر نقش خدا در جهان هستند. آنها تصورات غلط و توهمات در مورد خدا بکار میبرند و در نتیجه در دام خداناباوری می افتند و به گونه ای خداناباور بحساب می آیند. اگر هر کدام از این گروهها شیء و یا فرد زنده و یا مرده ای را در جای خدا بگذارند و نقش خدا را به او بدهند، در این حالت این افراد برای خدای عالمیان شریک قائل شده اند. شرک فقط یک گفته نیست، بلکه یک عمل است. جهت توضیح بیشتر چند مثال از خداناباوری و تبعات آن یعنی شرک و فساد را توضیح میدهم.

  • بیشتر مردم فکر میکنند که خدا در حین مشکلات و نابسامانی های جامعه، کنترل امور را در دست ندارد و آنها فکر میکنند دلیل بروز این مشکلات ، از دست رفتن کنترل امور از دست خداست؛ به همین خاطر این افراد در حین بی پولی، بیماری، بیکاری و ... روش خدا را بکار نمی برند و روش خودشان را بکار می برند. در روش خودشان؛ رشوه، غیبت، قتل، دزدی، دشنام، خشونت، عصبانیت و ... مجاز است. زیرا بنابفرض آنان، وقتی خدا کنترل این امور را در دست ندارد و عدالت را برپا نمی کند، پس هر روشی جایگزین آن است!! در حالیکه یک مومن باید بداند که کارهای خدا حکیمانه است و ما باید به روش خدا در مورد مجازات و پاداش ایمان آوریم و باید صبر داشته باشیم. صبر ، بردباری، نماز از علامات پذیرش کنترل خدا بر امور است.

 

  • کسی را دیده ای که برای رفع مشکل خویش، میگوید که اگر خدا کاری کرد که هیچی، اما اگر خدا کاری نکرد، خودم دست بکار میشوم! این گونه افراد در مورد قدرت و توانایی خدا شک دارند.  وقتی  مردم آنچه را که انتظار دارند در مورد وقایع و مشکلات انجام نمیشود، پس نتیجه میگیرند که خدا کاری از دستش برنمیاید. یهودیان میگفتند دستان خدا بسته است و خدا هر کاری نمیتواند انجام دهد! این افکار همان افکار ناباوران به خداست. البته بیشتر مواقع از دهن افرادی شنیده میشود که معتقد به دین هستند و حتی بظاهر دیندار هم هستند! البته ادعای دینداری مهم نیست؛ زیرا هرکسی میتواند ادعای دینداری بکند؛ بلکه اعتقاد عملی به خدا مهم است.
  • حتی بعضی افراد میگویند که چرا خدا در این شرایط کاری نمی کند و من به عدالت خدا شک کرده ام! افراد تندروتر این گروه حتی میگویند که خدا زمانی زنده بوده است ولی اکنون مرده است! زیرا خدا کنترل امور دنیا را در دست ندارد! متاسفانه این افراد از مرگ خدا حرف میزنند ولی از مرگ ارزشهای اخلاقی خود و جامعه خود حرفی ندارند. جوامعی هستند که کلا خدا را باور ندارند مثل جوامع کمونیستی؛ ولی بی عدالتی و فساد در این جوامع موج میزند. نمونه بارز این که خدا بوجود آورنده فساد و بی عدالتی نیست، همین جوامع کمونیستی و بیخداست.
  • غرور در بعضی افراد خداناباور موج میزند و نشان از دست کم گرفتن خدا در ذهن آنان دارد. از سازنده کشتی تایتانیک پرسیدند که کشتی شما چقدر محکم است؟ این فرد با غرور خاصی گفته است که این کشتی انقدر محکم است که حتی خدا هم نمی تواند غرقش کند!  اما همگی دیدیم که کشتی تایتانیک با خوردن به یک تکه یخ کوچک سوراخ شد و در کمال ناباوری مسافرانش غرق شدند. فکر نکنید این طرز تفکر فقط مختص چنین افراد مشهوری است. بلکه افراد عادی در زندگی خویش و در زمان عصبانیت و یا خماری بارها چنین حرفها و تفکراتی را یاد می کنند.
  • تعداد زیادی از مسلمانان فکر میکنند که برای ارتباط باخدا به واسطه نیاز است و آنان از طریق واسطه هایی، با خدا راز و نیاز میکنند. این طرز تفکر ناشی از درک غلط در مورد خداست. متاسفانه مردم قدر و منزلت خدا را ارج نمی نهند و تفکرات غلطی در مورد خدا دارند. دعاها را باید مستقیم از خود خدا خواست. در ادامه ثابت میشود که دعا از طریق واسطه نوعی خداناباوری است و به نوعی نا امیدی از خداست. اما متاسفانه این روش مهمترین حربه تاریخی شیطان برای فریب مردم بوده است. دعا از طریق واسطه هایی که خبری از دعا ندارند، بیفایده و بیهوده ست. به طور ساده خواندن هرگونه مدعو غیبی شامل این مورد است. کسی که مرده است را نباید خواند زیرا صداها را نمیشنود و اگر هم بشنود کاری از دست او برنمیاد. 

 

وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ یَدْعُو مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لَا یَسْتَجِیبُ لَهُ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَهُمْ عَنْ دُعَائِهِمْ غَافِلُونَ ﴿۵﴾

و کیست گمراه‏ تر از آن کس که به جاى خدا کسى را مى‏ خواند که تا روز قیامت او را پاسخ نمى‏ دهد و آنها از دعایشان بى‏ خبرند (۵(

 

وَإِذَا حُشِرَ النَّاسُ کَانُوا لَهُمْ أَعْدَاءً وَکَانُوا بِعِبَادَتِهِمْ کَافِرِینَ ﴿۶﴾

و چون مردم محشور گردند دشمنان آنان باشند و به عبادتشان انکار ورزند (۶(

 

مشرکین زمان پیامبر هم همین مشکل را داشتند. آنها بتهای ساخت دست خویش را شفیع خود می پنداشتند و به همین خاطر دعاها و نذرهای خویش را به آنها تقدیم میکردند. البته آن بتها فقط مجسمه نبودند، فقط چند تکه سنگ نبودند، بلکه مظهر فرشتگان و بزرگان بودند که سالها قبل فوت کرده بودند.

 

وَیَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا یَضُرُّهُمْ وَلَا یَنْفَعُهُمْ وَیَقُولُونَ هَؤُلَاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ قُلْ أَتُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِمَا لَا یَعْلَمُ فِی السَّمَاوَاتِ وَلَا فِی الْأَرْضِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ ﴿۱۸﴾

و به جاى خدا چیزهایى را مى ‏پرستند که نه به آنان زیان مى ‏رساند و نه به آنان سود مى‏ دهد و مى‏ گویند اینها نزد خدا شفاعتگران ما هستند بگو آیا خدا را به چیزى که در آسمانها و در زمین نمى‏ داند آگاه مى‏ گردانید او پاک و برتر است از آنچه [با وى] شریک مى‏ سازند (۱۸(

 

هیچ قومی صرفا چوب و سنگ تراشیده شده را نمی پرستد، بلکه پشت آن سنگها و چوبها و فلزات، پیامبران و صالحان و بزرگان خویش قرار گرفته اند. چوب و سنگ فقط ظاهریند. بعضی افراد، در دعاها و درخواستهای خویش، از مقدسین وافراد صالحی که فوت نمود اند، درخواست کمک می کنند، آنان با جمله هایی از قبیل یا رسول الله ، یا فاطمه الزهرا، یا مولا علی بچه ام را شفا بده، ای امام حسین به دادم برس و به این طریق اعتقادات قلبی خویش را به نمایش می گذارند. خدای مهربان می فرماید: که چرا به کسانی روی می آورید که قدرت ضرر و زیان رساندن و سود رساندن را ندارند. برای اینکه بدانیم آیا شفا دادن بچه ها و مریضها در حیطه قدرت پیامبران و امامان بعد از مرگشان وجود دارد یا نه، ابتدا باید مقدار قدرت و توانایی این افراد، در زمان زنده بودنشان را متوجه شویم. فقط جهت یادآوری، پیامبر محمد حتی نتوانست بچه مریضش را شفا دهد. بچه از خون آدمی است و برای پدر و مادر عزیز است. پیامبر نتوانست بچه خودش را شفا دهد، چطوری میتواند قرنها بعد از فوتش، میلیونها بچه در سرتاسر جهان را شفا دهد؟

 

یَدْعُو مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا یَضُرُّهُ وَمَا لَا یَنْفَعُهُ ذَلِکَ هُوَ الضَّلَالُ الْبَعِیدُ ﴿۱۲﴾

به جاى خدا چیزى را مى‏ خواند که نه زیانى به او مى ‏رساند و نه سودش مى‏ دهد این است همان گمراهى دور و دراز (۱۲(

 

  1. مردم مقام خدا را پایین می آورند تا برای آنها قابل لمس باشد

موسی بعد از چندین سال موعظه بنی اسرائیل و راهنمایی و هدایت آنان، فقط چند مومن راستین پرورش داد. بنی اسرائیل با دیدن یک قوم بت پرست که از زیور آلات بتی برای خود درست کرده بودند و از آن طریق خدا را پرستش میکردند؛ گفتند که ما هم مشابه چنین بتهای قابل لمسی میخواهیم تا که از آن طریق خدا را پرستش کنیم!! این فقط خاصیت بنی اسرائیل نیست، بلکه بیشتر مردم چنین فکر میکنند. آنان خدای نادیدنی را زیاد طالب نیستند و دوست دارند که مقام خدا را تا حد یک مجسمه پایین آورند و از آن طریق خدا را عبادت کنند. آنان براساس وسوسه شیطان خدای دیدنی و قابل لمس میخواهند. بنی اسرائیل حتی از موسی میخواستند که خدا را به آنها نشان دهد!

بعضی از مذاهب هندی، خدا را در حد پدر و مادر پایین می آورند و حتی بعضی از آنان خدا را مثل یک مادر می دانند. البته مسیحیان هم چنین اشتباهی مرتکب شده اند و خدا را مثل یک پدر میدانند. این تفکرات انحرافی نشان از تمایل بشر به ویرایش خدا براساس سلیقه خویش است. خدا همه بشریت و آسمانها و زمین را خلق کرده است. اما بشر در تصور خویش خدا را به شکلهای دیگری میسازد و در آنصورت بتها ساخته میشوند. وقتی به تصور بشر، نتوان خدا را خواند و به تصور او صدای گناهکاران به خدا نرسد؛ در آنصورت بتهایی ساخته میشوند که در این بین واسطه شوند.

 

  1. خداناباوری فقط مخصوص گروههای آتئیست و کمونیست نیست.

خداناباوری فقط مخصوص گروه خاصی نیست که اسم گروه خود را آتئیست و یا کمونیست گذاشته اند، بلکه متاسفانه بیشتر مردم خدا ناباورند و قدر و حرمت خدا را ارج نمی نهند و خدا را آنچنان که باید به بزرگى نشناخته‏ اند. با این تفاوت که این افراد دل خوشند که اسم خود را آتئیست و کمونیست نگذاشته اند! در دین اسم گذاری بی فایده ست وعمل مهم است. صاحبان قدرت با نام خدا هرکاری انجام میدهند و ظلم و بی عدالتی را با نام عدل خدا انجام میدهند؛ در اینجاست که شبهه خداناباوران در مورد خدا قدرت میگیرد و تعداد زیادی را جذب خود میکند. تصویری که مذاهب منحرف از دین ساخته اند، مردم را بر این توهم قرارداده است که کارهای خدا ظلم و بی عدالتی است. آیا بهتر نیست که در مورد مسائل و مشکلات امروزی دقت بیشتری بکنیم و بجای اینکه بگوییم عدالت خدا مرده است، بگوییم انسانیت بعلت دوری از خدا مرده است. انسانی که قلبا بخدای تنها اعتقاد ندارد و برای خدا شریک قائل شده است، و این انسان فقط ادای خداباوری را در می آورد؛ ظلم میکند، بی عدالتی بخرج میدهد و در نتیجه جامعه پر از فساد و ظلم و جور میشود. آیا اینجا هم خدا مقصر است؟ آیا بهتر نیست که بجای خداستیزی به خودستیزی پرداخت؟ وقتی فرامین خدا با هوای نفس انسان تداخل داشته باشد، انسان فراموشکار اسم این فرمان خدا را ظلم می گذارد و آن را اجرا نمی کند. ولی وقتی این گناه سراسر جامعه را گرفت و جامعه پر از فساد شد و در نتیجه آن جامعه رو به افول نهاد و مشکلات کنونی پیش آمد؛ در آنصورت همین انسان خدا را مقصر میداند و میگوید که چرا خدا در مورد این مشکلات کاری نمی کند!!  و او بجای خود ستیزی به خدا ناباوری روی می آورد. خدا از همان اول، فرمان و توصیه را به انسان گوشزد کرده بود و انسان فراموشکار از اجرای آن سرباز زده است. انسان شرایط پیش آمده را ناشی از کردار خویش نمی داند.

 

  1. نتیجه تصورات غلط در مورد خدا، شرک است

انسان شرایط پیش آمده را ناشی از کردار و افعال خویش نمی داند، بلکه آن را بخدا نسبت میدهد و در نتیجه بخدا معترض میشود که چرا خدا چنین کرده است!؟

 

ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ ﴿۴۱﴾

به سبب آنچه دستهاى مردم فراهم آورده فساد در خشکى و دریا نمودار شده است تا [سزاى] بعضى از آنچه را که کرده‏ اند به آنان بچشاند باشد که بازگردند (۴۱(

 

غافل از اینکه وضعیت روز به سبب آنچه دستهاى مردم فراهم آورده است، است و در نتیجه فساد در همه جا فراگیر شده است ، اما خدا این فسادها و بی عدالتی ها را از بین نبرده است تا که بعضى از آنچه را که کرده‏ اند به مردم بچشاند، باشد که بازگردند و بدرگاه خدا توبه کنند. خدا سختی ها و گرسنگی ها و نداری ها و مشکلات اقتصادی و کم آبی و ... را که خود مردم بوجود می آورند و حاصل اعمال خود همین مردم است، را برای مدتی رفع نمی کند تا که مردم بخود آیند و توبه کنند و به سوی خدا برگردند. ما تحت هر شرایطی خدا را باید موحدانه عبادت کنیم.

 

وَإِذَا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً فَرِحُوا بِهَا وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ إِذَا هُمْ یَقْنَطُونَ ﴿۳۶﴾

و چون مردم را رحمتى بچشانیم بدان شاد مى‏ گردند و چون به [سزاى] آنچه دستاورد گذشته آنان است صدمه‏ اى به ایشان برسد بناگاه نومید مى ‏شوند (۳۶(

 

این عادت مردم است و بوده است که در حین خوشی ها ، سرمستند و در حین مشکلات، نا امید میشوند و نسبت به خدا اعتراض می کنند. ناشکری و ناسپاسی از خصوصیات بارز بشریت است. آیا شما اگر همسر  و بچه ات و خانواده ات نسبت به تو چنین باشند، میپسندی؟!  اما خدا مثل بشر نیست و هزاران بار می بخشد ، انگار که اصلا اتفاقی نیفتاده است. هیچ وقت امید به خدا را از دست ندهید، زیرا از دست دادن امید به معنای عدم پذیرش کنترل خدا بر امور است.

تاریخ تکرار میشود، بت پرستی ها به طرز باور نکردنیی تکرار میشوند. هابیل و قابیل، قارون، فرعون، مشرکین زمان پیامبر، شعرا و ... تماما تکرار میشوند و هیچکدام از اینها فکر نمی کردند که مشرک باشند و حتی کفر و شرک خویش را رد می کردند. باقی ماندن در وضع موجود: یک فاجعه بشری. این دنیا یک آزمایش است؛ و آخرین شانسی است که برای بازگشت مجدد به قلمرو الهی به ما داده شده است، لازمه نجات این است که ما انواع شرک را به هرنحو که باشد محکوم کنیم و از آن دوری جوئیم. حتی نباید نزدیک اعمال شبه آمیز شرک شویم.

 

  1. مدعیان یکتاپرستی عملا به خدا کمترین اهمیت را میدهند و قدر و حرمت خدا را نگه نمیدارند.

چند سال پیش فردی با من بحث میکرد، در حین بحث هر وقت اسم خدا را ذکر میکرد میگفت خدا و اما هر وقت به اسم پیامبر محمد میرسید، میگفت پیغمبر جان!  از او پرسیدم که شما ناخودآگاه در جملاتت پیغمبر را بزرگتر از خدا میدانی. گفت چطوری؟ اصلا اینطوری نیست! گفتم شما وقتی خدا را ذکر میکنی، ساده میگویی "خدا" ولی وقتی اسم پیامبر را ذکر می کنی، میگویی پیغمبر جان! و علاوه بر آن بر او سلام هم میفرستی.  در جواب گفت این دو مورد را که خود خدا دستور داده است! گفتم کجا خدا چنین دستوری داده است؟! گفت اولی در حدیث صحیح ذکر شده است که پیامبر فرموده است : هر مسلمانی من را باید از خودش و خانواده اش بیشتر دوست داشته باشد! دومی هم که خود خدا گفته هر وقت اسم پیامبر را ذکر کردی، بر او سلام و صلوات بفرست!  در ادامه جواب این دو شبهه مهم او را ذکر میکنم.

  • خدای مهربان هیچوقت در قرآن نفرموده است که هر وقت اسم پیامبر را ذکر کردی، بر او سلام و درود بفرستید. شما شاید ده بار در گفتگوهایت در مورد پیامبر محمد حرف بزنید، آیا باید ده بار به مدح و ثنای پیامبر بپردازید و در صورت انجام این کار ، دقیقا به معنای ذکر و مدح و ثنای پیامبر بجای خدای متعال است.
  • آیه مربوط به صلوات که مورد سوء استفاده قرار گرفته است را باید براساس آیات قبل و بعدش فهمید. لطفا آیات قبل و بعد آیه صلوات را نگاه کنید:

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلَّا أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ إِلَى طَعَامٍ غَیْرَ نَاظِرِینَ إِنَاهُ وَلَکِنْ إِذَا دُعِیتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَلَا مُسْتَأْنِسِینَ لِحَدِیثٍ إِنَّ ذَلِکُمْ کَانَ یُؤْذِی النَّبِیَّ فَیَسْتَحْیِی مِنْکُمْ وَاللَّهُ لَا یَسْتَحْیِی مِنَ الْحَقِّ وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعًا فَاسْأَلُوهُنَّ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ ذَلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَقُلُوبِهِنَّ وَمَا کَانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَلَا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْوَاجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَدًا إِنَّ ذَلِکُمْ کَانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِیمًا ﴿۵۳﴾

اى کسانى که ایمان آورده‏ اید داخل اتاقهاى پیامبر مشوید مگر آنکه براى [خوردن] طعامى به شما اجازه داده شود [آن هم] بى‏آنکه در انتظار پخته‏ شدن آن باشید ولى هنگامى که دعوت شدید داخل گردید و وقتى غذا خوردید پراکنده شوید بى‏آنکه سرگرم سخنى گردید این [رفتار] شما پیامبر را مى ‏رنجاند و[لى] از شما شرم مى دارد و حال آنکه خدا از حق[گویى] شرم نمى ‏کند و چون از زنان [پیامبر] چیزى خواستید از پشت پرده از آنان بخواهید این براى دلهاى شما و دلهاى آنان پاکیزه‏ تر است و شما حق ندارید رسول خدا را برنجانید و مطلقا [نباید] زنانش را پس از [مرگ] او به نکاح خود درآورید چرا که این [کار] نزد خدا همواره [گناهى] بزرگ است (۵۳(

 

إِنْ تُبْدُوا شَیْئًا أَوْ تُخْفُوهُ فَإِنَّ اللَّهَ کَانَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمًا ﴿۵۴﴾

اگر چیزى را فاش کنید یا آن را پنهان دارید قطعا خدا به هر چیزى داناست (۵۴(

 

لَا جُنَاحَ عَلَیْهِنَّ فِی آبَائِهِنَّ وَلَا أَبْنَائِهِنَّ وَلَا إِخْوَانِهِنَّ وَلَا أَبْنَاءِ إِخْوَانِهِنَّ وَلَا أَبْنَاءِ أَخَوَاتِهِنَّ وَلَا نِسَائِهِنَّ وَلَا مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُنَّ وَاتَّقِینَ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدًا ﴿۵۵﴾

بر زنان در مورد پدران و پسران و برادران و پسران برادران و پسران خواهران و زنان [همکیش] و بردگانشان گناهى نیست [که دیده شوند] و باید از خدا پروا بدارید که خدا همواره بر هر چیزى گواه است (۵۵(

 

إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا ﴿۵۶﴾

خدا و فرشتگانش پیامبر را کمک و پشتیبانی می کنند. ای کسانی که ایمان آورده اید، او را یاری دهید و از او پشتیبانی کنید و به او توجه نمایید، آن طور که باید به او توجه کرد. (۵۶(

 

 

إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُهِینًا ﴿۵۷﴾

بى‏ گمان کسانى که خدا و پیامبر او را آزار مى ‏رسانند خدا آنان را در دنیا و آخرت لعنت کرده و برایشان عذابى خفت ‏آور آماده ساخته است (۵۷(

 

 

خدا در آیات قبل از صلوات میفرماید: ای کسانی که ایمان دارید، به منازل پیامبر وارد نشوید مگر آنکه برای خوردن غذا اجازه داشته باشید و نباید او را به چنین دعوتی وادار کنید. اگر دعوت شدید، می توانید وارد شوید. هنگامی که غذا خوردید، بروید؛ او را با صحبت های طولانی مشغول نکنید. این کار پیامبر را آزار می داد و او خجالت می کشید که به شما بگوید، اما خدا از حقیقت شرم ندارد. اگر لازم شد از زنان او چیزی بخواهید، از پشت حایلی از آنها سئوال کنید. این برای قلب های شما و قلب های آنها منزه تر است. باعث ناراحتی رسول خدا نشوید. پس از او با زنانش ازدواج نکنید، زیرا این از نظر خدا گناهی بزرگ خواهد بود.

در ادامه خدا می فرماید: خدا و فرشتگانش پیامبر را کمک و پشتیبانی می کنند. ای کسانی که ایمان آورده اید، او را یاری دهید و از او پشتیبانی کنید و تسلیم او باشید، آن طور که باید تسلیم بود. بى‏ گمان کسانى که خدا و پیامبر او را آزار مى ‏رسانند خدا آنان را در دنیا و آخرت لعنت کرده و برایشان عذابى خفت ‏آور آماده ساخته است.

  • با این وصف صلوات در آیه به معنای این نیست که هر وقت اسم پیامبر را شنیدی، به مدح و ثنای او بپردازید و بگویید اللهم صل علی محمد و آل محمد! بلکه به معنای پشتیبانی کردن، توجه کردن، رعایت کردن است.  
  • سَلِّمُوا تَسْلِیمًا  به معنای درود و سلام گفتن بر پیامبر نیست. بلکه به معنای تسلیم شدن در مقابل اوامر رسول است. لطفا به آیه 65 سوره نساء دقت کنید که همین عبارت در آن آمده است.

 

فَلَا وَرَبِّکَ لَا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لَا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَیْتَ وَیُسَلِّمُوا تَسْلِیمًا ﴿۶۵﴾

هرگز، به پروردگارت سوگند؛ آنها مؤمن نیستند مگر آنکه نزد تو بیایند تا در مورد اختلافاتشان قضاوت کنی، سپس در قبول قضاوت تو هیچ‌گونه تردیدی در دلشان نیابند. آنها باید تسلیم شوند، تسلیمی کامل.

 

  • باید بدانیم که خدا هیچوقت به شرک امر نمی کند. خدا هیچوقت به ذکر و مدح و ثنای غیر خود امر نمی کند. در جای دیگری خدا میفرماید :

 

هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَمَلَائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَکَانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیمًا ﴿۴۳﴾

اوست یکتایی که همراه با فرشتگانش، به شما کمک می کند تا شما را از تاریکی ها به نور راهنمایی کند. او نسبت به مؤمنان مهربان ترین است.

 

 در این آیه همان عبارت صلوات ذکر شده است و بر اساس تصور غلط معنای آیه میشود: خدا و ملائکه بر شما صلوات میفرستند تا شما را از تاریکی ها به نور راهنمایی کند. او نسبت به مؤمنان مهربان ترین است. واقعا آیا خدا و ملائکه مدام بر مردم صلوات میفرستند با گفتن مکرر عبارت اللهم صل علی ... ؟!!

  • واژه "پیامبر" (نبی) همواره به پیامبر محمد اشاره دارد و این تا زمانی بود که پیامبر محمد زنده بود. شیطان از این آیه سوء استفاده کرد تا مسلمانان را فریب دهد و به جای آنکه طبق دستوری که در ۳۳:۴۱-۴۲ آمده است، به یاد و ذکر خدا بپردازند، پیوسته از پیامبر محمد یاد کنند.
  • شیطان از طرق مختلف سعی دارد که مردم را به مدح و ثنای پیامبران مشغول دارد و در نتیجه آنان را از خدا دور کند. نتیجه نهایی این مدح و ثنا بعد از مدتی مشخص خواهد شد بطوریکه مدعیان پیروی از پیامبر :
    • حدیث و سنت پیامبر را بر قرآن ترجیح میدهند، هر چند کتابهای حدیث و سنت از پیامبر نیست و سالها بعد از مرگ پیامبر نوشته شده است و ربطی به پیامبر محمد ندارد.
    • خود را در مقابل خدا مسئول نمی دانند و تمام وقت خود را صرف پیامبر میکنند و آیه قرآن لا نفرق بین احد من رسله را نقض می کنند.
    • همین دلبستگیهای غیر منطقی به رسولان باعث شده است که یهودیان مسیح را رد کنند و مسیحیان پیامبر محمد را نپذیرند. شیطان تاکتیکهای یکسانی را با کمی تغییرات بر مردم اجرا می کند.
    • یکی از احکام مهم این است: "هیچ فرقی میان رسولان خدا نگذارید" (۴:۱۵۰ ؛ ۳:۸۴ و ۲:۱۳۶). مؤمنان در جواب میگویند: "ما می شنویم و اطاعت می کنیم،" در حالیکه مسلمانان منحرف به چون و چرا و بگومگو می پردازند و، سلب نظر از دیگر رسولان، اصرار دارند که نام پیامبر محمد را در کنار نام خدا ذکر کنند. مسلمین به انحراف کشیده شده زمان ما ، به هنگام ادای تشهد، ونیز در نماز خود نام پیامبر محمد را ذکر می کنند (به ۷۲:۱۸ نگاه کنید) .
    • خدای شما همان کس یا همان چیزی است که اکثر اوقات، فکر شما را به خود مشغول می دارد. مؤمنان راستین کسانی هستند که اکثر اوقات به یاد خدا هستند. مومنان واقعی در حین ذکر نام خدا و نام پیامبر، نشان میدهند که خدا از پیامبر بزرگتر است و مدح و ثنای پیامبر نمی گویند. بلکه مدح و ثنای خدا میگویند.

 

  1. زیاد از خود مطمئن نباشید،دوباره خدا را جستجو کنید.

بیشتر پیروان ادیان و مذاهب کنونی ارثی به این مرحله رسیده اند و هیچکدام برای شناخت و عبادت خدا کوچکترین زحمتی بخود نداده اند و البته در عوض تعصب عجیبی نسبت به آن دارند. فارغ از دین و مذهب مادرزادی، یک انسان همان مقدار نزد خدا ارزش دارد که درست عمل میکند. خدا پیروی کورکورانه را  از کسی نمی پذیرد. خدا به خاطر مقدسین یک دین و مذهب، پیروان آنان را نمی بخشد. بلکه براساس مقدار اعمال خوب یک فرد قضاوت میکند. ابراهیم نمونه خوبی در این مورد است. او هیچوقت شکهای خود را بی جواب نگذاشت و همیشه در راه حل شک و تردیدهای خود بود؛ تا بالاخره راه خودش را پیدا کرد. خدا مذهب ارثی را از کسی نمی پذیرد. این را قطعا بدانید که خدا بخاطر دین مادرزادی، کسی را وارد بهشت نمی کند. شما اگر در چین به دنیا آمده بودید، قطعا کمونیست بودید و اگر در هند به دنیا آمده بودید ، یکی از مذاهب هندی را داشتی و نسبت به آن تعصب هم نشان میدادی! هر مومنی به اطمینان خاطر نیاز دارد. هرمومنی باید راه ایمان را طی کند تا به یقین برسد. پیروی کورکورانه از روشهای مادرزادی، ضد یقین است و ضد ایمان است. ممکن است هفتاد ساله شوی و ذره ای یقین به خدا نداشته باشی.

 

وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ ﴿۶۹﴾

و کسانى که در راه ما کوشیده‏ اند به یقین راه ‏هاى خود را بر آنان مى ‏نماییم و در حقیقت ‏خدا با نیکوکاران است (۶۹(

 

دین "اسلام" یک اسم نیست که از طریق شناسنامه و یا پدر و مادر به کسی منتقل شود، بلکه یک تعریف است که بهترین معنی آن "تسلیم" است. بنابراین کسی با تولد و ارث، تسلیم خدا نمیشود. بلکه باید در راه خدا بکوشی و تقلید کورکورانه را کنار بیندازی.

 

  1. شرک تمام اعمال خوب را از بین میبرد

شرک تمام اعمال خوبی که آدمی انجام داده است را به یکباره پاک میکند. این نکته بسیار مهمی است و از همین نکته میتوان فهمید که شرک چقدر خطرناک و مهم است که تمام پیامبران برای انذار آن مبعوث شده  بوده اند.

 

ذَلِکَ هُدَى اللَّهِ یَهْدِی بِهِ مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَلَوْ أَشْرَکُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ ﴿۸۸﴾

این هدایت‏ خداست که هر کس از بندگانش را بخواهد بدان هدایت مى ‏کند و اگر آنان شرک ورزیده بودند قطعا آن چه انجام مى‏ دادند از دستشان مى ‏رفت (۸۸(

 

شاید بعضی بگویند که شرک هم یک گناه است و چطوری میتواند تمام اعمال خوب را از بین ببرد؟ بله تمام اعمال را از بین میبرد زیرا هرگناهی که خدا آن را نبخشد و قابل بخشش نباشد، یعنی آن گناه بر زندگی یک فرد چنبره زده است و مثل یک هشت پای بزرگ بر آن فرد چنگ زده است و در حال بلعیدن آن فرد است و در نتیجه نجات آن فرد بیفایده و غیر ممکن است. مثلا کسی که معتاد است؛ اگر دفعه اول و یا دومش باشد، میتوان به ترک اعتیاد او امید داشت. اما اگر این فرد گرفتار مواد شده باشد، در آن صورت ترک اعتیاد او بیفایده ست و بعد از ترک دوباره برمیگردد. شرک هم همچنینی است. خدا خیلی مهربان است و خیلی بخشنده . گناهی که او نمی بخشد، یعنی قابل بخشش نیست.

به نظر شما آدمی باید در مورد چنین گناهی ریسک کند و در کناره های شرک حرکت کند؟ آیا نباید از چنین گناهی دوری کرد؟ گناهی که تمام کتب آسمانی بر آن تاکید فراوان کرده اند. با وجود تصورات و تحریف ها و دستخوردگی های مهمی که در کتب آسمانی پیشین صورت گرفته، هنوز می توان کلمات خدا را در آنها یافت. عهد عتیق و عهد جدید، هر دو، مکررا ، در تایید این امر که هرعبادتی مطلقا باید برای خدا انجام گیرد سخن به میان آورده اند( سِفر تثنیه ۵- ۶:۴ و انجیل مرقس۳۰- ۱۲:۲۹). تمام تحریفات براحتی قابل تمایز و تشخیص اند.

 

  1. بزرگی خدا غیر قابل تصور است

ما تنها موجوداتی نیستیم که در این جهان آفریده شده ایم. کره زمین در مقابل کهکشانهای دیگر مثل یک مولکول است نسبت به کره زمین. انسانهایی که در طول تاریخ شریک خدا قرار داده شده اند، در این کره خاکی ناچیز زندگی میکرده اند و نیازمند مواد داخل زمین بوده اند. درک این موضوع بسیار ساده است. عالم ما با میلیارد ها کهکشان، که وسعت آن به میلیارد ها سال نوری می رسد، کوچکترین و درونی ترین عالم از هفت عالم است. زمین هم دراین عالم، جزو ریز ذرات هم بحساب نمی آید.

 

إِنَّ اللَّهَ فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَى یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَمُخْرِجُ الْمَیِّتِ مِنَ الْحَیِّ ذَلِکُمُ اللَّهُ فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ ﴿۹۵﴾

خدا شکافنده دانه و هسته است زنده را از مرده و مرده را از زنده بیرون مى ‏آورد چنین ست‏ خداى شما پس چگونه [از حق] منحرف مى ‏شوید (۹۵(

 

ما نمی توانیم خدا را ببینیم ولی وقتی خدا بخواهد که ما او را ببینیم و به او نزدیک شویم، آیاتش را به ما  نشان میدهد.  شریک قراردادن انسانهایی که مرده اند و زمانی زنده بوده اند با خدا ، واقعا قابل توجیه نیست و به هیچ عنوان قابل پذیرش و منطقی نیست.

 

أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ مَا یَکُونُ مِنْ نَجْوَى ثَلَاثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ وَلَا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمْ وَلَا أَدْنَى مِنْ ذَلِکَ وَلَا أَکْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ أَیْنَ مَا کَانُوا ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بِمَا عَمِلُوا یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ ﴿۷﴾

آیا ندانسته‏ اى که خدا آنچه را که در آسمانها و آنچه را که در زمین است مى‏ داند هیچ گفتگوى محرمانه‏ اى میان سه تن نیست مگر اینکه او چهارمین آنهاست و نه میان پنج تن مگر اینکه او ششمین آنهاست و نه کمتر از این [عدد] و نه بیشتر مگر اینکه هر کجا باشند او با آنهاست آنگاه روز قیامت آنان را به آنچه کرده‏ اند آگاه خواهد گردانید زیرا خدا به هر چیزى داناست (۷(

 

  1. تمام گناهان قابل بخشش است بجز شرک

إِنَّ اللَّهَ لَا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ لِمَنْ یَشَاءُ وَمَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرَى إِثْمًا عَظِیمًا ﴿۴۸﴾

مسلما خدا این را که به او شرک ورزیده شود نمى ‏بخشاید و غیر از آن را براى هر که بخواهد مى ‏بخشاید و هر کس به خدا شرک ورزد به یقین گناهى بزرگ بربافته است (۴۸(

 

بشریت باید به این نکته توجه کند که خدا تمام گناهان را میبخشد بجز شرک. هر انسانی گناهان دیگر هم انجام میدهد، حتی پیامبران. پیامبران همیشه در حال طلب مغفرت و استغفار از خدا بوده اند. هرکس بگوید که من گناه نمی کنم، کلاه بزرگی سر خود می گذارد. بشریت باید به سوی مغفرت و آمرزش پروردگار بشتابد و از این فرصت برای پاک شدن خویش استفاده نماید. مشتاقانه و با شور و اشتیاق کامل به سوی آمرزش پروردگارتان و بهشتی که پهنای آن آسمان‌ها و زمین را در بر‌ دارد، بشتابید؛ آن در انتظار پرهیزکاران است.

 

وَسَارِعُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ ﴿۱۳۳﴾

و براى نیل به آمرزشى از پروردگار خود و بهشتى که پهنایش [به قدر] آسمانها و زمین است [و] براى پرهیزگاران آماده شده است بشتابید (۱۳۳(

 

اما شرک قابل مغفرت نیست. زیرا افرادی که مرتکب شرک میشوند، برخلاف جریان آب شنا میکنند. آنان بر وفق مراد شیاطین و اجنه فعالیت میکنند. آنان به دشمن خدا کمک می نمایند. به همین خاطر شرک ظلم عظیم است .

 

وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ یَعِظُهُ یَا بُنَیَّ لَا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ ﴿۱۳﴾

و [یاد کن] هنگامى را که لقمان به پسر خویش در حالى که وى او را اندرز مى‏ داد گفت اى پسرک من به خدا شرک میاور که به راستى شرک ستمى بزرگ است (۱۳(

 

یَا أَبَتِ لَا تَعْبُدِ الشَّیْطَانَ إِنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلرَّحْمَنِ عَصِیًّا ﴿۴۴﴾

پدر جان شیطان را مپرست که شیطان [خداى] رحمان را عصیانگر است (۴۴(

 

ما نباید در مقابل خدا مقاومت کنیم. کسانی که تصمیم می گیرند خدا را تکذیب کنند و بر راه غلط پیشینیان خویش اصرار می ورزند، در همان مسیر سوق داده می شوند؛ و تا زمانی که بر این تصمیم خود اصرار دارند، خدا آنان را از مشاهده هر گونه مدرک یا هدایتی باز می دارد. بشریت به طرز عجیبی به شرک تمایل دارد. پیروان موسی، در غیاب وی علیرغم تمام آن معجزات عظیم، گوساله پرست شدند، و در پایان موسی ماند و دو مومن دیگر. این مورد نشانگر تمایل بشر به شرک و بت پرستی است. بشریت میخواهد خدایی بیافریند که انسان باشد و قابل فهم و درک و قابل کنترل و در عین حال درآمدزا و توانایی های خدا را هم داشته باشد! یکی از حیله های موذیانه شیطان این است که توانایی شفاعت کردن را به انسانهایی امثال عیسی و محمد و ... نسبت می دهد و بدین وسیله این شخصیت ها را تا مقام الوهیت بالا می برد یا به بیان ساده تر از ایشان بت می سازد.

  1. مشرکین وارد بهشت نخواهند شد

إِنَّهُ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِ الْجَنَّةَ وَمَأْوَاهُ النَّارُ وَمَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصَارٍ ﴿۷۲﴾

هر کس به خدا شرک آورد قطعا خدا بهشت را بر او حرام ساخته و جایگاهش آتش است و براى ستمکاران یاورانى نیست (۷۲(

 

هر کس به هر نحوی به خدا شرک آورد، خدا بهشت را بر او حرام کرده است و سرنوشت او دوزخ است. این وعده خداست و ذره ای خلاف نخواهد بود. مسلمینی که در گرداب فساد و شرک افتاده اند مصرانه عقیده دارند که سهم آنها از عذاب جهنم، فقط به تعداد گناهانی است که مرتکب شده اند و بعد، از جهنم نجات می یابند و به بهشت می روند! در ضمن این افراد معتقدند که پیامبر محمد به نفعشان شفاعت خواهد کرد، و آنها را از جهنم بیرون خواهد آورد. این اعتقادات به کلی ضد قرآن است.

 

بَلْ بَدَا لَهُمْ مَا کَانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَإِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ ﴿۲۸﴾

[ولى چنین نیست] بلکه آنچه را پیش از این نهان مى‏ داشتند براى آنان آشکار شده است و اگر هم بازگردانده شوند قطعا به آنچه از آن منع شده بودند برمى‏ گردند و آنان دروغگویند (۲۸(

 

دلیل آن این است که قوای حسی ما بلافاصله پس از ورود به ابعاد دنیوی، نسبت به وقایعی که در ابعاد ماوراء الطبیعه - یعنی همانجا که خدا و فرشتگانش و بهشت و دوزخ را می توان دید - اتفاق می افتد بکلی بی خبر است و حواس در اینباره کاملاً از کار می افتند. از اینرو، حتی پس از مشاهده بُعدِ جاوید، گناهکاران هیچ تغییری در رفتار خود نخواهند داد.

قرآن، معیارهایی ارائه داده است که معلوم می کند که آیا حقیقتاً ما به آخرت ایمان داریم یا اینکه فقط به زبان آنرا اظهار می کنیم. پس از ایمان آوردن، بایستی با انجام عباداتی که خدا تجویز کرده است، نفس آدمی رشد کند و وسعت یابد. این زندگی آخرین شانسی است که ما برای بازگشت به قلمرو الهی در اختیار داریم.

 

  1. خسارت بزرگ

وَلَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْکَ وَإِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَلَتَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ ﴿۶۵﴾

و قطعا به تو و به کسانى که پیش از تو بودند وحى شده است اگر شرک ورزى حتما کردارت تباه و مسلما از زیانکاران خواهى شد (۶۵(

 

بعضی کارها ممکن است که برای دیگران ضرر مستقیم نداشته باشد. مثلا یکی که مشروب مینوشد و ادعا می کند که در حین مستی ضرری به دیگران نمی رساند. او متوجه نیست که با هر وابستگی و دلبستگی به غیر خدا ، وابستگی و دلبستگی او به خدا کم میشود. تا جایی که فرد بعد از مدتی منکر هرگونه دلبستگی به خدا میشود. تعدادی از عرفای دیندار در طول تاریخ که بعد از وابستگی به می و مشروب و ... زیر دینداری خویش زدند. وقتی شخص زنده و یا مرده ای شریک خدا قرارداده شود و مقدس شود، در آنصورت دلبستگی افراد به این فرد بیشتر از خدا خواهد شد و دلبستگی به خدا کاهش می یابد. شرک یعنی همین.

 

  1.  شرک جسارت بزرگی است

 

وَکَیْفَ أَخَافُ مَا أَشْرَکْتُمْ وَلَا تَخَافُونَ أَنَّکُمْ أَشْرَکْتُمْ بِاللَّهِ مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ عَلَیْکُمْ سُلْطَانًا فَأَیُّ الْفَرِیقَیْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿۸۱﴾

و چگونه از آنچه شریک [خدا] مى‏ گردانید بترسم با آنکه شما خود از اینکه چیزى را شریک خدا ساخته‏ اید که [خدا] دلیلى در باره آن بر شما نازل نکرده است نمى‏ هراسید پس اگر میدانید کدام یک از [ما] دو دسته به ایمنى سزاوارتر است (۸۱(

الَّذِینَ آمَنُوا وَلَمْ یَلْبِسُوا إِیمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولَئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُمْ مُهْتَدُونَ ﴿۸۲﴾

کسانى که ایمان آورده و ایمان خود را به شرک نیالوده‏ اند آنان راست ایمنى و ایشان راه‏یافتگانند (۸۲(

 

  1. شرک آدمی را ناپاک میکند

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ فَلَا یَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَذَا وَإِنْ خِفْتُمْ عَیْلَةً فَسَوْفَ یُغْنِیکُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شَاءَ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ حَکِیمٌ ﴿۲۸﴾

اى کسانى که ایمان آورده‏ اید حقیقت این است که مشرکان ناپاکند پس نباید از سال آینده به مسجدالحرام نزدیک شوند و اگر [در این قطع رابطه] از فقر بیمناکید پس به زودى خدا اگر بخواهد شما را به فضل خویش بى ‏نیاز مى‏ گرداند که خدا داناى حکیم است (۲۸(

 

  1. مرگ

پرهیزکاران حقیقتاً نمی میرند؛ بلکه فقط کالبد خود را در این دنیا رها می کنند و به همان بهشتی راه می یابند که آدم و حوا زمانی را در آن می زیسته اند. هیچکس نمی میرد جز به اذن خدا، در زمانی معین که تاریخ آن از پیش نوشته شده است. هرکس به دنبال متاع پوشالی این جهان باشد، از آن به او داده میشود، و هرکس در طلب پاداش آخرت باشد، در آنجا مورد رحمت قرار می گیرد. مرگ بر خلاف باور بعضی ها به خیلی ناراحتی ها و زحمات پایان میدهد. آدمی همیشه جوان و زیبا و پر انرژی نمی ماند. زمانی می رسد که مورد بی مهری اطرافیان قرار می گیرد و دچار انواع بیماری ها و انواع ناراحتی ها و مشکلات میشود. در این حالت مرگ نجات دهنده ست . به مشکلات آن فرد پایان می دهد. اما خوشا بحال کسی که در طول زندگی خویش درستکار زندگی کرده است و توشه ای برای بعد از مرگ خویش جمع کرده است. بزرگترین وعده و زیبایی قیامت رفتن مردم پیش خداست و اجرا شدن قضاوت خداست. کسانی که منکر وجود خدایند و جهان آخرت را منکر میشوند، از مهمترین رکن زندگی یک انسان میگذرند. با عدم وجود قضاوت خدا در قیامت، فرقی بین یک دیکتاتور و یک مظلوم وجود ندارد. یک دیکتاتور که جان هزاران نفر را می ریزد با یک مظلوم که از همه چیز در این جهان بی نصیب مانده است، در یک سطح قرار می گیرند و اینکه هر دو برای همیشه از بین می روند. قیامت و معاد نیمه گمشده عدالت این دنیاست که بدون آن واقعا زندگی چند ساله و پرزحمت این دنیا بی معنی است. سیستم این جهان طوری طراحی شده است که بدون معاد و قضاوت، زندگی بی معناست و کامل نیست.

 

  1. تمام موحدان از هر مذهب و دینی یک دین را تشکیل میدهند به اسم اسلام

تمام کسانی که موحدانه خدا را عبادت می کنند، از هر دینی که باشند، حقیقتا متحد هستند.

 

انَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلَّا الَّذِینَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللَّهُ یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ ﴿۲۱۳﴾

هنگامیکه خدا پیامبران را بعنوان مژده دهنده و هشدار دهنده فرستاد مردم یک امت واحد بودند. او همراه ایشان کتاب آسمانی را نازل کرد، که حامل حق است، تا میان مردم بر سر آنچه اختلاف نظر دارند داوری کند. شگفتا، همان کسانیکه به ایشان کتاب داده شده بود، کسانی بودند که هر کتاب آسمانی جدیدی را، با وجود دلایل روشنی که به ایشان داده شد تکذیب کردند. این ناشی از حسادت آنهاست. خدا بخواست خود، کسانی را که ایمان دارند به سوی آن حقیقتی هدایت میکند که دیگران دربارهٔ آن اختلاف دارند. هرکس که بخواهد خدا او را براه راست هدایت میکند.

 

  1. ما به قوانین خدا نیاز داریم

ما برای ادامه زندگی روی کرده زمین به قوانین خدا نیاز داریم. بعضی ها میگویند علم و طبیعتگرایی و خرد تنها چیزهایی هستند که ما نیاز داریم و بشر با اینها میتواند زندگی خود را ادامه دهد.  اما ما در این جهان صرفا با طبیعت و انسانهای طبیعی و سالم طرف نیستیم.  طبیعت گرایی و علم گرایی تنها جوابگو نیست. زیرا بعضی قوانین در قالب علم بشر نمی گنجد. مخصوصا که این علم روز به روز تکمیل میشود و هنوز تکمیل نشده است . کسانی که هوش و فکر بشر را مطرح میکنند، حتی از میزان علاقه همسرشان به خود نا آگاهند . جهان توسط کسانی توسعه یافته است و توسط کسانی از جهالت نجات یافته است که جان خود را برای آرمانشان داده اند و با جان و مال خود در این راه تلاش کرده اند. بدون عشق به خدا و قیامت، کسی حاضر به جانفشانی در راه عدالت نیست.

 

  1. ما از کجا آمده ایم و به کجا میرویم؟

جهت یادآوری ما قبلا در یک دنیای دیگر بوده ایم و در آن دنیای قبلی گول ادعای شیطان را خوردیم و به دو دسته موجودات سرکش ( انسانها و جنها ) تقسیم شدیم. جنها بیشتر به سمت شیطان گرایش دارند و انسانها کمتر از جنها به سمت شیطان گرایش دارند. خدای قادر توانا این دو گروه را از بهشت بیرون کرد و به آسمان یکم تبعید کرد تا تحت یک آزمایش ( آخرین آزمایش) قرار گیرند . انسانها در کره زمین آزمایش می شوند و جنها در محدوده آسمان یکم آزمایش می شوند. جنها می توانند در محدوده آسمان یکم حرکت کنند و نشانه های خدا در آسمان و زمین را ببینند و به سمت خدای یکتا گرایش پیدا کنند. هر انسانی در بدو تولد یک جن همنشین با او نیز متولد می شود. جنها نماینده ایده های شیطان هستند و در طول زندگی ، جنها وسوسه های شیطان را به ما القا می کنند و مدام در ذهن ما مشغول وسوسه و ترغیب به انجام گناهان هستند. انسانها به طور متوسط 70 سال عمر می کنند اما جن همنشین انسان بعد از مرگ انسان آزاد می شود و چند هزار سال دیگر عمر می کند. انسانها از بدو تولد یکتاپرست به دنیا می آیند اما جنها از بدو تولد شیطان پرست به دنیا می آیند . به همین خاطر خدا سن زیادی به جنها اعطا کرده است تا که فرصت بیشتری برای برگشت به سوی خدا داشته باشند. جنها دیده نمی شوند اما هر انسانی بوسیله جن همنشین خویش شب و روز وسوسه می شود و جنها در این راه تمام تلاش خود را می کنند. اگر شما وسوسه های شیاطین را جدی بگیرید ، پریشانی روح نصیب شما میشود. پریشانی روح مریضی تن را به ارمغان می آورد. بنابراین ظلم و بی عدالتی نتیجه کارهای خود انسان و وسوسه های شیاطین است.

 

  1. خدا به تک تک موجودات توجه میکند

خدا به تک تک موجودات و انسانها توجه میکند. وقتی ما معتقدیم که خدا زمین را آفریده است؛ این فقط یک اعتقاد اولیه ست. ما باید این عقیده خود را گسترش دهیم و اینبار بگوییم که خدا زمین را آفریده است و همچنین از آنزمان تا کنون زمین را هم اداره می کند و نیازهای ساکنینش را لحظه به لحظه برآورده میکند و فقط اوست که میتواند نیازهای تمام موجودات زمین را درک کند و آن را برآورده کند. واسطه ها در این مورد فقط میتوانند بت باشند. حتی در روز قیامت هم تک تک افراد به حضور خدا خواهند رسید و دادگاهی خواهند شد.

 

وَلَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَى کَمَا خَلَقْنَاکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَتَرَکْتُمْ مَا خَوَّلْنَاکُمْ وَرَاءَ ظُهُورِکُمْ وَمَا نَرَى مَعَکُمْ شُفَعَاءَکُمُ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِیکُمْ شُرَکَاءُ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَیْنَکُمْ وَضَلَّ عَنْکُمْ مَا کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ ﴿۹۴﴾

و همان گونه که شما را نخستین بار آفریدیم [اکنون نیز] تنها به سوى ما آمده‏ اید و آنچه را به شما عطا کرده بودیم پشت‏ سر خود نهاده‏ اید و شفیعانى را که در [کار] خودتان شریکان [خدا] مى ‏پنداشتید با شما نمى ‏بینیم به یقین پیوند میان شما بریده شده و آنچه را که مى ‏پنداشتید از دست‏ شما رفته است (۹۴(

 

  1. افراد مومن در جزئیات هم خدا را در نظر دارند

افراد مومن در جزئیات زندگی هم خدا را در نظر دارند، اما افراد با ایمان کمتر، در کلیات خدا را مطرح میکنند. مثلا میگویند  خدا خالق آسمانها و زمین است و یا خدا خالق انسان است. حتی مشرکان زمان پیامبر هم معتقد بودند که خدا خالق آسمانها و زمین است.

 

وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى یُؤْفَکُونَ ﴿۶۱﴾

و اگر از ایشان بپرسى چه کسى آسمانها و زمین را آفریده و خورشید و ماه را [چنین] رام کرده است‏ حتما خواهند گفت الله پس چگونه [از حق] بازگردانیده مى ‏شوند (۶۱(

 

اما مومنی مثل ابراهیم حتی آب و غذای خود را هم از طرف خدا می دانست. این است که مومنان واقعی که به خدا ایمان دارند، کوچکترین موارد زندگی خویش را هم به خدا ربط میدهند.

 

الَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یَهْدِینِ ﴿۷۸﴾

وَالَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی وَیَسْقِینِ ﴿۷۹﴾

وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ ﴿۸۰﴾

وَالَّذِی یُمِیتُنِی ثُمَّ یُحْیِینِ ﴿۸۱﴾

وَالَّذِی أَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی یَوْمَ الدِّینِ ﴿۸۲﴾

 

آن کس که مرا آفریده و همو راهنماییم مى ‏کند (۷۸(

و آن کس که او به من خوراک مى‏ دهد و سیرابم مى‏ گرداند (۷۹(

و چون بیمار شوم او مرا درمان مى ‏بخشد (۸۰(

و آن کس که مرا مى‏ میراند و سپس زنده‏ ام مى‏ گرداند (۸۱(

و آن کس که امید دارم روز پاداش گناهم را بر من ببخشاید (۸۲(

 

  1. انسانها نسبت به خدا ناسپاسند

کسی را دیده ای که میگوید من از خدا یک چیز خواستم ولی بهم نداد! این افراد چنان از ناتوانی خدا حرف میزنند ، انگار که تمام کارهای دیگر را خودشان انجام داده اند و همین یکی را به خدا واگذار کرده اند تا که خدا انجام دهد! آنها غافل از آنند که حتی در دم و بازدمی که انجام می دهند ، وابسته به خدایند. آنها غافل از آنند که تمام جزئیات و ریز ریز زندگی خویش را مدیون خدایند. خدا طبق سنت مکتوب خود، در 99 درصد موارد نیازهای انسانها و موجودات دیگر را برآورده می کند. اگر هم کاستیی وجود دارد، بعلت دخالت شیطان و انسانهاست. اگر فقر و قحطیی وجود دارد، بعلت شرایطی است که انسانها با بی رحمی برای هم نوع خود ایجاد می کنند.

قوم صالح از صالح خواستند که اگر راست میگوید، به خدا بگوید که یک شتر بزرگ سرخ روی از کوه سنگی مشهور شهر بیرون آورد. این اولین بار بود که بشر خودش معجزه از خدا طلب میکرد و خودش موضوع معجزه را تعیین میکرد. صالح به آنها گفت که ای مردم این معجزه بزرگی است و خدا طبق سنت خویش بعد از انجام آن، دیگر به انکار کنندگان فرصت نخواهد داد و عذابش را بر آنها نازل می کند. قوم صالح گفتند که ای صالح اگر راست میگوئید معجزه را انجام بده! معجزه انجام شد و انکار کنندگان بعد از مدت کوتاهی زیر قول خود زدند و عذاب خدا بر آنها نازل شد و نابود شدند. آنها نمی دانستند که درخواست معجزه به ضررشان تمام میشود. بنی اسرائیل از موسی خواستند که میخواهند خدا را ببینند. خدا گوشه ای از نور خود را نمایان کرد و کوه سوخت و بنی اسرائیل هم مردند ولی خدا براساس حکمت و رحم خویش دوباره آنها را زنده کرد و فرصت دیگری به آنها داد. قوم پیامبر محمد هم از پیامبر محمد یک سری معجزات همچنینی میخواستند که انجام نشد و خدا به آنها یادآوری کرد که بعد از انجام معجزه انکار کنندگان نابود خواهند شد و این به ضررشان است.

گاهی بعضی درخواستها توسط خدا انجام نمیشود زیرا طبق سنت خدا، اگر درخواستی از طرف خدا بطور خارق العاده انجام شود و فرد درخواست کننده انکار کند و یا ناسپاسی کند، عذاب خدا بر او نازل خواهد شد. خدا به افراد رحم میکند که زود با آنها اتمام حجت نمیکند و فرصت بیشتری به آنها میدهد. خدا برای ابراهیم آتش را سرد کرد زیرا میدانست که ابراهیم هیچوقت انکار و ناسپاسی نخواهد کرد. هیچوقت به مهربانی و حکمت خدا نباید شک کرد.

 

  1. آیا دین اجباری است؟

حدیث هست که از زبان پیامبر دروغ بسته شده است: من بدل دینه قتلوه یعنی : هرکس دینش را تغییر داد، بکشیدش. این حدیث با کل آیات قرآن در تضاد است. خدا دین را اختیاری قرارداده است و اجباری در دین وجود ندارد. لا اکراه فی الدین

بهتر است که بخاطر داشته باشید، در قرآن، آخرین کتاب آسمانی، پنج بار عمل سنگسار ذکر شده است که در هر پنج مورد مومنان بوسیله کافران سنگسار و مجازات می شوند. آیا این نکته اثبات نمی کند که کشتن مخالفان عقیدتی کار کافران و معاندین خداست. لذت عقیده به آزاد بودنش است.

 

قَالُوا إِنَّا تَطَیَّرْنَا بِکُمْ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّکُمْ وَلَیَمَسَّنَّکُمْ مِنَّا عَذَابٌ أَلِیمٌ ﴿۱۸﴾

پاسخ دادند ما [حضور] شما را به شگون بد گرفته‏ ایم اگر دست برندارید سنگسارتان مى ‏کنیم و قطعا عذاب دردناکى از ما به شما خواهد رسید (۱۸(

 

 خدا بین کافرین و گمراهان فرق گذاشته است. خدای رحمان و رحیم براساس رحمتی که تمام جهان را در بر گرفته است، گمراهان را راهنمایی می نماید تا که راه راست را پیدا کنند. اما بعد از اینکه بر گمراهان اتمام حجت شد، و آنان راه کفر را برگزیدند، از اینجا به بعد خدا می فرماید که لا اکراه فی الدین. در دین اجباری نیست زیرا راه خطا و راست معلوم است. آیاتی از قرآن یافت می شوند که نشان دهنده آزادی عقیده حتی برای کافران است.

 

وَقَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتَابِ أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ آیَاتِ اللَّهِ یُکْفَرُ بِهَا وَیُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلَا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّى یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ إِنَّکُمْ إِذًا مِثْلُهُمْ إِنَّ اللَّهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِینَ وَالْکَافِرِینَ فِی جَهَنَّمَ جَمِیعًا ﴿۱۴۰﴾

و البته [خدا] در کتاب [قرآن] بر شما نازل کرده که هر گاه شنیدید آیات خدا مورد انکار و ریشخند قرار مى‏ گیرد با آنان منشینید تا به سخنى غیر از آن درآیند چرا که در این صورت شما هم مثل آنان خواهید بود خداوند منافقان و کافران را همگى در دوزخ گرد خواهد آورد (۱۴۰(

وَإِذَا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیَاتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ وَإِمَّا یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطَانُ فَلَا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ ﴿۶۸﴾

و چون ببینى کسانى [به قصد تخطئه] در آیات ما فرو مى ‏روند از ایشان روى برتاب تا در سخنى غیر از آن درآیند و اگر شیطان تو را [در این باره] به فراموشى انداخت پس از توجه [دیگر] با قوم ستمکار منشین (۶۸)

وَمَا عَلَى الَّذِینَ یَتَّقُونَ مِنْ حِسَابِهِمْ مِنْ شَیْءٍ وَلَکِنْ ذِکْرَى لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ ﴿۶۹﴾

و چیزى از حساب آنان [=ستمکاران] بر عهده کسانى که پروا[ى خدا] دارند نیست لیکن تذکر دادن [لازم] است باشد که [از استهزا] پرهیز کنند (۶۹(

 

خدا در آیات بالایی فرموده که با کسانی که آیات خدا را مسخره می کنند، ننشینید؛ او نفرموده است که بروید با آنها بجنگید. این نشان می دهد که دین در یک جامعه، زمانی رشد خواهد کرد که عقاید مخالفان هم آزاد باشد. لطفا به آیات زیر توجه کنید تا متوجه شوید که محیط زمان پیامبر در مورد دینداری چگونه بوده است.

 

وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشْرَکُوا وَمَا جَعَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظًا وَمَا أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ ﴿۱۰۷﴾

6:107 اگر خدا می خواست، آنها بت پرستی نمی کردند. ما تو را به عنوان محافظ آنها تعیین نکردیم و تو وکیل مدافع آنها نیستی.

 

وَلَا تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّوا اللَّهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ کَذَلِکَ زَیَّنَّا لِکُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَیُنَبِّئُهُمْ بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ ﴿۱۰۸﴾

 6:108 بتهایی را که در کنار خدا قرار می دهند، لعنت نکنید، تا مبادا آنها از روی نادانی، کفر بگویند و خدا را لعنت کنند. ما عمل هر گروهی را در نظرشان زیبا جلوه دادهایم. سرانجام، آنها به سوی پروردگار خود بازمی گردند. سپس او آنها را از آنچه کرده بودند، آگاه مى کند.

 

إِنَّ الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی آیَاتِنَا لَا یَخْفَوْنَ عَلَیْنَا أَفَمَنْ یُلْقَى فِی النَّارِ خَیْرٌ أَمْ مَنْ یَأْتِی آمِنًا یَوْمَ الْقِیَامَةِ اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ ﴿۴۰﴾

41:40 مطمئنا، کسانی که آیات ما را تحریف می کنند، از ما پنهان نیستند. آیا کسی که در دوزخ افکنده می شود بهتر است یا کسی که در روز رستاخیز ایمن و آسوده خاطر می آید؟ هر کاری که میخواهید بکنید؛ او بر همه اعمالتان بیناست.

 

خدا هیچوقت دین را اجبار نکرده است. جنگهایی که در زمان پیامبر انجام شد، برای دفاع از خود بوده است و بخاطر "اجبار دین به مشرکین" نبوده است. جنگهای زمان پیامبر بخاطر دفاع از خود و یا اموال و حقوق خود بوده است. مشرکین مسلمانان را از مکه اخراج کرده بودند و مال واموال و زمین آنان را غصب کرده بودند و آنان را به بردگی می گرفتند. قطعا حق هر مسلمان یا غیر مسلمانی بوده است که در مقابل این کارها از خودش دفاع کند. جنگهای بعد از مرگ پیامبر ملاک عملکرد پیامبر نیست و قضیه اش چیز دیگری است. حالا باید متوجه شده باشید که حدیث و سنت گمراه کننده اند و دین خدا را به گمراهی می کشانند.

پایان

  • اسعد حسینی
۲۲
فروردين
۰۱
  • اسعد حسینی
۲۲
فروردين
۰۱

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

قلب

 

دراین مقاله ، به نکاتی در مورد قلب پرداخته میشود.

 

قلب واژه ای است در قرآن که بسیار معنی شگرفی دارد. قلب در عربی به معنای دگرگونی است. قلب محل اتصال کالبد بشری ما با جهان اعلی و نفس ماست. یک نوع converter ( تبدیل کننده) است. یعنی تصمیمات نفس و پیامهای غیبی برای ما بصورتی تبدیل میشوند که کالبد بشری ما (مغز، فکر و ...) آن را درک کند. این مرکز دگرگونی، مرکز احساسات هم هست. اینکه قلب داخل سینه، در عربی قلب نامیده میشود؛ به این خاطر است که قلب خون سیاه و بدون اکسیژن را دریافت و آن را تصفیه کرده و همراه اکسیژن و خون تمیز به اعضای بدن سرازیر میکند. به نوعی کانورتر است. قلبی که قرآن از آن سخن میگوید، در بیشتر موارد قلب فیزیکی نیست؛ بلکه قلبی است که مفاهیم عالی عرفانی را برای بدن ما ترجمه میکند و برعکس. آیه زیر ثابت میکند که قلب در قرآن؛ منظور قلبی نیست که خون را در بدن به جریان وا میدارد.

 

إِنَّ فِی ذَلِکَ لَذِکْرَى لِمَنْ کَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَهُوَ شَهِیدٌ ﴿۳۷﴾

قطعا در این [عقوبتها] براى هر صاحبدل و حق نیوشى که خود به گواهى ایستد عبرتى است (۳۷)

 

ما انسانها در سه بعد آفریده شده ایم و جهان بالاتر دارای ابعاد بیشتری می باشد؛ پیامهای خدا و معنویت اعلی باید بصورتی برای ما بیان شود که قابل درک و فهم و احساس باشد. گاهی احساسات و حوادثی که در جامعه اتفاق می افتند، دارای پیامی معنوی همراه خود هستند که این پیام فقط توسط قلبهای سالم احساس میشود و بوسیله قلب سالم بدرستی درک خواهد شد. وحی بر قلب آدمی نازل میشود و محل تبادل ارتباط انسان با وحی به حساب میاید.

 

وَإِنَّهُ لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿۱۹۲﴾

و راستى که این [قرآن] وحى پروردگار جهانیان است (۱۹۲)

 

نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ ﴿۱۹۳﴾

روح الامین آن را بر دلت نازل کرد (۱۹۳)

 

عَلَى قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ ﴿۱۹۴﴾

تا از [جمله] هشداردهندگان باشى (۱۹۴)

 

 این کانورتر هم خودش یک نوع حس است که باید به حسهای پنجگانه اضافه شود. در آیه زیر خدای حکیم، قلب را در ردیف چشم و گوش آورده است. هر چند در قرآن ، قلب به معنای فیزیکی نیست  ولی هر چی هست، مثل حواس پنجگانه یک کانورتر و تبدیل کننده است برای ما تا حوادث و پیامهای معنوی را درک کنیم. همانطور که رنگهای طبیعت را با چشم می بینیم.

 

وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لَا یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا یَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ ﴿۱۷۹﴾

و در حقیقت بسیارى از جنیان و آدمیان را براى دوزخ آفریده‏ ایم [چرا که] قلبهایی دارند که با آن [حقایق را] دریافت نمى کنند و چشمانى دارند که با آنها نمى ‏بینند و گوشهایى دارند که با آنها نمى ‏شنوند آنان همانند چهارپایان بلکه گمراه‏ ترند [آرى] آنها همان غافل‏ماندگانند (۱۷۹)

 

 

گاهی این کانورتر به علت گناهان زیاد،  تیره و تار میشود و درک مفاهیم معنوی برای فرد مشکل میشود. هر گناهی که انجام شود مثل یک غشاوه و لایه از کانورت و درک درست مفاهیم و پیامهای خدا جلوگیری میکند.

 

لِیَجْعَلَ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ فِتْنَةً لِلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْقَاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِینَ لَفِی شِقَاقٍ بَعِیدٍ ﴿۵۳﴾

تا آنچه را که شیطان القا مى ‏کند براى کسانى که در دلهایشان بیمارى است و [نیز] براى سنگدلان آزمایشى گرداند و ستمگران در ستیزه‏ اى بس دور و درازند (۵۳)

 

انَّ فِی ذَلِکَ لَذِکْرَى لِمَنْ کَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَهُوَ شَهِیدٌ ﴿۳۷﴾

قطعا در این [عقوبتها] براى هر صاحبدل و حق نیوشى که خود به گواهى ایستد عبرتى است (۳۷)

 

گاهی مرض قلب آنچنان سخت است که خدا نسبت کری و کوری را به قلب میدهد.

 

أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ ﴿۴۶﴾

آیا در زمین گردش نکرده‏ اند تا دلهایى داشته باشند که با آن بیندیشند یا گوشهایى که با آن بشنوند در حقیقت چشمها کور نیست لیکن دلهایى که در سینه‏ هاست کور است (۴۶)

 

تنها راه کسب ایمان ، قلب است. یعنی باید خدا و ارتباط با او را از طریق قلب خویش دریافت کنیم و گرنه ایمان نیاورده ایم.

 

قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ وَإِنْ تُطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَا یَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمَالِکُمْ شَیْئًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ ﴿۱۴﴾

[برخى از] بادیه‏ نشینان گفتند ایمان آوردیم بگو ایمان نیاورده‏ اید لیکن بگویید اسلام آوردیم و هنوز در دلهاى شما ایمان داخل نشده است و اگر خدا و پیامبر او را فرمان برید از [ارزش] کرده ‏هایتان چیزى کم نمى ‏کند خدا آمرزنده مهربان است (۱۴)

 

مهمترین آیه برای اثبات اینکه قلب محل ارتباط عالم اعلی با کالبد بشری ماست؛ آیه زیر است. خدا واژه رَبَطْنَا (ارتباط) را برای قلب بکار می برد.

 

أَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَى فَارِغًا إِنْ کَادَتْ لَتُبْدِی بِهِ لَوْلَا أَنْ رَبَطْنَا عَلَى قَلْبِهَا لِتَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ ﴿۱۰﴾

و دل مادر موسى [از هر چیز جز از فکر فرزند] تهى گشت اگر قلبش را استوار نساخته بودیم تا از ایمان‏ آورندگان باشد چیزى نمانده بود که آن [راز] را افشا کند (۱۰)

 

در قرآن، علاوه بر قلب از کلمه فوءاد  هم استفاده شده است و برای فهم معانی اختلاف این دو کلمه در آیه فوق از کلمه فواد و قلب با هم استفاده شده است. از آیه فوق مشخص میشود که فواد به احساس و خواص غریزی آدمیان گفته میشود؛ مثل غریزه دوست داشتن و بی قراری مادر موسی نسبت به فرزندش. تمام آدمیان از بدو تولد نعمتهای شنیدن و دیدن و افئده به آنان داده میشود.  اما بعضی مواقع غریزه ثبات کافی ندارد و ممکن است بر احساس قلب غلبه کند. مثلا مادر موسی نزدیک بود که راز را فاش کند(فواد)؛ اما خدا بر قلب او وحی کرد و مانع از فاش شدن شد. این حادثه نشان میدهد که بعضی مواقع ممکن است که آنچه فواد مایل است با آنچه قلب مایل است، در تعارض باشند.

آیه زیر ثابت میکند که فواد به ادارک غریزی گفته میشود که از بدو تولد به هر آدمی داده میشود.

 

وَاللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَیْئًا وَجَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ﴿۷۸﴾

و خدا شما را از شکم مادرانتان در حالى که چیزى نمى‏ دانستید بیرون آورد و براى شما گوش و چشمها و دلها قرار داد باشد که سپاسگزارى کنید (۷۸)

 

اما قلب مفهومی گسترده تر دارد و درگاه ارتباطی با لایه غیبی است. انذار کافرین بی فایده است، زیرا بر قلب آنان لایه ای تاریک نشسته است و توانایی درک مفاهیم عالی را ندارند. هرچند که آدمی بطور غریزی میتواند بعضی مسائل را درک کند و از فواد خود استفاده کند؛ اما غریزه همه جا کافی نیست. خیلی از مردم وقتی صحنه ای از فیلم را در اینستاگرام می بینند؛ براساس غریزه ؛ واکنش نشان میدهند و قضاوت میکنند. اما این کافی نیست و آدمهایی که به خدا نزدیکترند؛ از نظر معنوی آن را می سنجند و راجع به آن قضاوت میکنند. به این خاطر خدای مهربان مدام راجع به ثبات فواد توسط قلب صحبت میکند.

 

کُلًّا نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَکَ وَجَاءَکَ فِی هَذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَةٌ وَذِکْرَى لِلْمُؤْمِنِینَ ﴿۱۲۰﴾

و هر یک از سرگذشتهاى پیامبران [خود] را که بر تو حکایت مى ‏کنیم چیزى است که دلت را بدان استوار مى‏ گردانیم و در اینها حقیقت براى تو آمده و براى مؤمنان اندرز و تذکرى است (۱۲۰)

 

تنها کسانی وارد بهشت میشوند که با قلب سلیم این دنیا را ترک کرده باشند. قلبی که از خبائث و گناهان پاک باشد.

 

یَوْمَ لَا یَنْفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ ﴿۸۸﴾

روزى که هیچ مال و فرزندى سود نمى‏ دهد (۸۸)

 

إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ ﴿۸۹﴾

مگر کسى که دلى پاک به سوى خدا بیاورد (۸۹)

 

قطعا همه میدانیم که فقط دعاهایی به خدا میرسد که از ته قلب برآید. زیرا قلب ما تنها راه ارتباطی و تبدیل کننده با جهان اعلی می باشد.

 

وَقَالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَقَالَتِ النَّصَارَى الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ ذَلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ یُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى یُؤْفَکُونَ ﴿۳۰﴾

و یهود گفتند عز یر پسر خداست و نصارى گفتند مسیح پسر خداست این سخنى است [باطل] که به زبان مى ‏آورند و به گفتار کسانى که پیش از این کافر شده‏ اند شباهت دارد خدا آنان را بکشد چگونه [از حق] بازگردانده مى ‏شوند (۳۰)

 

بعضی گفته ها فقط اقوالی است که از دهان خارج میشوند و ربطی به قلب ندارند و از ته قلب بر نمی آید. مثلا بعضی افراد ظاهرا میگویند که به روز آخرت ایمان دارند ولی در عمل، زندگی دنیا را بر آخرت ترجیح میدهند. این گفتار و ایمان آوردن از نظر خدا ارزشی ندارد. زیرا چیزی که از قلب برنیاید، به خدا نمی رسد. زیرا قلب تنها راه تاثیر گذاری در عالم بالاتر است.

 

  • اسعد حسینی
۲۲
فروردين
۰۱

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

ظلم به نفس

 

دراین مقاله ، به نکاتی در مورد نفس پرداخته میشود.

 

  1. نفس ماهیت اصلی انسان است

آن چیزی که نهایتا به طرف خدا بر میگردد؛ نفس ماست. نفس ماهیت اصلی هر انسان و یا هر موجود دیگری است. بعد از مرگ، آنچه که بازستانده میشود؛ نفس است. انگار نفس ماهیت اصلی هر انسان است که با گرفتن آن، فرد در جهان مادی مرده بحساب می آید.

 

اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضَى عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَیُرْسِلُ الْأُخْرَى إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ ﴿۴۲﴾

خدا نفسها  را هنگام مرگشان به تمامى ( وبدون کم و کاست) باز مى‏ ستاند و [نیز] نفسی را که در [موقع] خوابش نمرده است [قبض مى ‏کند] پس آن [نفسى] را که مرگ را بر او واجب کرده نگاه مى دارد و آن دیگر [نفسها] را تا هنگامى معین [به سوى زندگى دنیا] بازپس مى‏ فرستد قطعا در این [امر] براى مردمى که مى‏ اندیشند نشانه‏ هایى [از قدرت خدا]ست (۴۲)

 

با توجه به آیه بالایی؛ به طور ساده، مرگ یعنی گرفتن نفس. نتیجه میگیریم که گرفتن نفس ربطی به مرگ کالبد بشری ندارد. افرادی بوده اند که در حالت کما، نفسشان گرفته شده است ولی قلب آنان به کمک دستگاهها هنوز میزده است. وقتی مسیح را دستگیر کردند؛ خدا نفس او را گرفت و آن کسی که به صلیب کشیده شد؛ فقط کالبد بشری مسیح بود و نه خود او.  نفس و من واقعی مسیح در آن موقع به بهشت نزد خدا بالا برده شد. بنابراین مسیح در حین به صلیب کشیده شدن؛ هیچ گونه دردی احساس نکرد. بلکه آنها جسدی زنده اما بدون نفس و روح را دار زدند. 

 

وَقَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِیحَ عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَإِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّبَاعَ الظَّنِّ وَمَا قَتَلُوهُ یَقِینًا ﴿۱۵۷﴾

و گفته ایشان که ما مسیح عیسى بن مریم پیامبر خدا را کشتیم و حال آنکه آنان او را نکشتند و مصلوبش نکردند لیکن امر بر آنان مشتبه شد و کسانى که در باره او اختلاف کردند قطعا در مورد آن دچار شک شده‏ اند و هیچ علمى بدان ندارند جز آنکه از گمان پیروى مى کنند و یقینا او را نکشتند (۱۵۷)

 

بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَیْهِ وَکَانَ اللَّهُ عَزِیزًا حَکِیمًا ﴿۱۵۸﴾

بلکه خدا او را به سوى خود بالا برد و خدا توانا و حکیم است (۱۵۸)

 

این مورد در آیه 158 خیلی واضح گفته شده است. در آیه قبلی خدا اصرار دارد که مسیح به صلیب کشیده نشده است؛ اما در آیه بعدی میفرماید که خدا او را به سوى خود بالا برد. خدا کالبد بشری مسیح را به سوی خود بالا نبرد؛ بلکه نفس و من واقعی مسیح را به سوی خود بالا برد. حتی در نوشته های حواریون گفته شده است که مسیح در حین دار زده شدن ؛ از خود هیچ دفاعی نکرد و قادر به سخن گفتن نبود و تابحال هیچکدام از آنها قادر به توضیح این نکته نبوده اند. مسیح قادر به سخن گفتن و دفاع از خود نبود؛ زیرا داخل آن کالبد بشری؛ مسیح نبود و فقط یک کالبد زنده بود. جسد بشری مربوط به مسیح تا وقتی به عنوان مسیح شناخته میشد که نفس مسیح در آن بود؛ اما زمانیکه نفس و من واقعی مسیح بالا برده شد؛ دیگر آن جسد مسیح بحساب نمی آمد.

 

  1. مثال زنده در این مورد

در 25 نوامبر سال 1984، بیماری به نام ویلیام شرودر در آمریکا قلب مصنوعی دریافت کرد؛ او با این قلب مصنوعی تا نوزده روز زنده ماند. اما بعد از نوزده روز ویلیام شرودر واقعی وفات یافت ؛ در حالیکه قلب او در کالبد بشری او هنوز میزد و خون در اعضای کالبد بشری او جریان پیدا میکرد. جالب است که یک روز قبل از وفات او؛ او در مصاحبه ای در تلویزیون تقاضا کرد که حقوق بازنشستگی عقب مانده اش را به حسابش واریز کنند و اما از روز نوزدهم به بعد او حتی اعضای خانواده خود را هم نمی شناخت. زیرا من واقعی ویلیام شرودر از دنیا رفته بود. جسد زنده او تا 19 ماه بعد از مرگ به کمک قلب مصنوعی و باطری کار کرد. این مثال زنده به جهانیان نشان داد که مسیح چطوری از دنیا رفته است. زمانی که مسیح دستگیر شد؛ پیلاطس از او سوالاتی کرد و اتهاماتی مطرح کرد؛ ولی مسیح هیچ جوابی نداد و حتی خود را نمی شناخت. مسیح واقعی به طرف خدا بالا برده شده بود؛ آنها مکر کردند و خدا هم مکر کرد و خدا بهترین مکر کنندگان است.

 

  1. من واقعی انسان

کسانی که در راه خدا کشته میشوند؛ از دیدگاه خدا مرده نیستند؛ بلکه نزد خدا در بهشت بسر می برند. این نکته نشان میدهد که کالبد بشری ما به هیچ عنوان نشان من واقعی یک انسان نیست. من واقعی هر انسانی آنچیزی است که فرشتگان هنگام مرگ می گیرند و آنچه که باقی می ماند؛ فقط یک جسد است که از موادی فنا پذیر تشکیل شده است و من واقعی یک انسان نیست.

 

وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ ﴿۱۶۹﴾

هرگز کسانى را که در راه خدا کشته شده‏ اند مرده مپندار بلکه زنده‏ اند که نزد پروردگارشان روزى داده مى ‏شوند (۱۶۹)

 

فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ ﴿۱۷۰﴾

به آنچه خدا از فضل خود به آنان داده است‏ شادمانند و براى کسانى که از پى ایشانند و هنوز به آنان نپیوسته‏ اند شادى مى کنند که نه بیمى بر ایشان است و نه اندوهگین مى ‏شوند (۱۷۰)

 

  1. چرا ما به این جهان آمده ایم؟

همانطور که میدانید ما قبلا در یک دنیای دیگر بوده ایم و در آن دنیای قبلی فریب ادعای شیطان را خوردیم و به دو دسته موجودات سرکش ( انسانها - جنها ) و دو دسته موجودات مطیع و تسلیم (ملائک - جمادات و حیوانات) تقسیم شدیم. ملائک فریب شیطان را نخوردند اما جمادات فریب شیطان را خوردند ، اما بلافاصله توبه کردند. جنها و انسانها توبه نکردند. جنها بیشتر به سمت شیطان گرایش دارند و انسانها کمتر از جنها به سمت شیطان گرایش دارند. خدای قادر توانا این دو گروه را از بهشت بیرون کرد و به آسمان یکم تبعید کرد تا تحت یک آزمایش ( آخرین آزمایش) قرار گیرند . انسانها در کره زمین آزمایش می شوند و جنها در محدوده آسمان یکم آزمایش می شوند. جنها می توانند در محدوده آسمان یکم حرکت کنند و نشانه های خدا در آسمان و زمین را ببینند و به سمت خدای یکتا گرایش پیدا کنند. هر انسانی در بدو تولد یک جن همنشین با او نیز متولد می شود. جنها نماینده ایده های شیطان هستند و در طول زندگی ، جنها وسوسه های شیطان را به ما القا می کنند و مدام در ذهن ما مشغول وسوسه و ترغیب به انجام گناهان هستند. انسانها به طور متوسط 70 سال عمر می کنند اما جن همنشین انسان بعد از مرگ انسان آزاد می شود و چند هزار سال دیگر عمر می کند. انسانها از بدو تولد یکتاپرست به دنیا می آیند اما جنها از بدو تولد شیطان پرست به دنیا می آیند . به همین خاطر خدا سن زیادی به جنها اعطا کرده است تا که فرصت بیشتری برای برگشت به سوی خدا داشته باشند. بسیاری از مردم معترض هستند که چرا خدا آنها را آفرید تا در این آزمایش هولناک قرار دهد. روشن است که این افراد خبر ندارند که ]١[ چه گناه هولناکی مرتکب شده اند و ]٢[ اینک به ایشان مهلتی داده شده که از گناه خود دست بردارند و مورد بخشایش قرار گیرند، ولی این انتخاب خود آنها بود که در بوته آزمایش نهاده شوند.

خدا بنا بر شناخت خود، نفس ما را در شرایطی که سزاوارآن هستیم قرار می دهد. وقتی خدا به فرشتگان گفت،( من چیزی می دانم که شما نمی دانید)، بدین معنی بود که بعضی از ما سزاوار فرصتی دیگر برای نجات بودند. نمونه ای از هدایت خدا برای کسانی که شایستگی هدایت را دارند در  آیه زیر دیده می شود:

 

وَلَقَدْ آتَیْنَا إِبْرَاهِیمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَکُنَّا بِهِ عَالِمِینَ ﴿۵۱﴾

و در حقیقت پیش از آن به ابراهیم رشد [فکرى]اش را دادیم و ما به [شایستگى] او دانا بودیم (۵۱)

 

خدا میفرماید که ما ابراهیم را هدایت کردیم، زیرا خوب او را می شناختیم.  به بیان دیگر، چون خدا می دانست که ابراهیم از خوبان است، و شایستگی هدایت را دارد، آنچه را که ضامن هدایت و درک بود به او داد. نمونه ی بسیار خوب دیگر در زیر دیده می شود.

 

وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ کَذَلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ ﴿۲۴﴾

و در حقیقت [آن زن] آهنگ وى کرد و [یوسف نیز] اگر برهان پروردگارش را ندیده بود آهنگ او میکرد چنین [کردیم] تا بدى و زشتکارى را از او بازگردانیم چرا که او از بندگان مخلص ما بود (۲۴)

 

یک زن سرشناس مصری برای یوسف دام گسترانید، و  اگر بخاطر نشانه ای که از جانب پروردگارش دید نبود؛ چیزی نمانده بود که او دچار گناه شود. خدا در آیه بالایی به ما می آموزد که او پلیدی و گناه را از یوسف دور کرد، زیرا او یکی از بندگان مخلص درگاه خدا بود. آیا این یوسف بود که توانست بر شهوت خود غلبه کند؟ یا، حمایت الهی بود که باعث شد یوسف از گناه پاک بماند؟ سرنوشت از پیش مقدر شده یعنی همین.

 

  1. روح و نفس متفاوت هستند

بعضی مردم، اشتباهی نفس را به روح ترجمه میکنند. در حالیکه ماهیت نفس و روح با هم دیگر متفاوت است. نفس ممکن است ماهیت آن خوب و یا بد باشد. نفس ممکن است دچار گناه شود. اما روح نفخی است از طرف خدا برای انسانها و ماهیت آن همیشه خوب است.

 

وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ﴿۷﴾

سوگند به نفس و آن کس که آن را درست کرد (۷)

 

فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا ﴿۸﴾

سپس پلیدکارى و پرهیزگارى‏ اش را به آن الهام کرد (۸)

 

قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا ﴿۹﴾

که هر کس آن را پاک گردانید قطعا رستگار شد (۹)

 

وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا ﴿۱۰﴾

و هر که آلوده‏ اش ساخت قطعا درباخت (۱۰)

 

 

خدا به نفس پلیدکارى و پرهیزگارى‏ اش را الهام کرده است و بعد به پیکر دنیایی وصل میشود. هرکس توانست پلیدکاری را از نفس دور کند و پرهیزگاری را جذبش کند؛ رستگار میشود. در این زمان خدا نفخه ای از روح خود را در میان انسانها میدمد تا کمکی برای آنها باشد. خدا فقط در انسانها از روح خود میدمد و این برای جنها نیست. به خاطر این روح است که انسان بیشتر از جنها به سمت خدا گرایش دارد.

 

  1. فرق انسان و بشر

در قرآن تاوقتی که خدا از روح خودش در بنی آدم ندمیده است؛ او را بشر مینامد. اما بعد از آن او را انسان مینامد.

 

إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَةِ إِنِّی خَالِقٌ بَشَرًا مِنْ طِینٍ ﴿۷۱﴾

آنگاه که پروردگارت به فرشتگان گفت من بشرى را از گل خواهم آفرید (۷۱)

 

فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ ﴿۷۲﴾

پس چون او را [کاملا] درست کردم و از روح خویش در آن دمیدم سجده‏ کنان براى او [به خاک] بیفتید (۷۲)

 

خدای حکیم، قبل از دمیدن روح؛ آن را بشر مینامد. یعنی بشر به قامت و چهارچوب آدمی گفته میشود. به همین خاطر پیامبران در مقابل مردم میگفتند که ما هم مثل شما بشر هستیم و نیازهایی که یک بشر دارد ما هم داریم. محدودیتهایی که یک بشر دارد؛ برای همه است؛ پیامبران و غیر پیامبران. به همین خاطر خدا میفرماید که هیچ بشری توانایی به بندگی کشاندن دیگران را ندارد.

 

مَا کَانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُؤْتِیَهُ اللَّهُ الْکِتَابَ وَالْحُکْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِبَادًا لِی مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَکِنْ کُونُوا رَبَّانِیِّینَ بِمَا کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتَابَ وَبِمَا کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ ﴿۷۹﴾

هیچ بشرى را نسزد که خدا به او کتاب و حکم و پیامبرى بدهد سپس او به مردم بگوید به جاى خدا بندگان من باشید بلکه [باید بگوید] به سبب آنکه کتاب [آسمانى] تعلیم مى‏ دادید و از آن رو که درس مى‏ خواندید علماى دین باشید (۷۹)

 

وَلَا یَأْمُرَکُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلَائِکَةَ وَالنَّبِیِّینَ أَرْبَابًا أَیَأْمُرُکُمْ بِالْکُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ ﴿۸۰﴾

و [نیز] شما را فرمان نخواهد داد که فرشتگان و پیامبران را به خدایى بگیرید آیا پس از آنکه سر به فرمان [خدا] نهاده‏ اید [باز] شما را به کفر وامى دارد (۸۰)

 

  1. نفسها از بین نمی روند

 

وَإِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ ﴿۷﴾

و آنگاه که نفسها به هم درپیوندند (۷)

 

نفسها با مرگ از بین نمی روند؛ آنها فقط درد مرگ را خواهند چشید. آنها درد نابودی و ترک یک کالبد را خواهند چشید(کلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ). کالبد بشری نفسها از بین میروند؛ اما خود نفسها از بین نمی روند. مرگ و زندگی دنیایی آفریده شده اند و یک کالبد برای نفس فراهم شده است تا تحت آزمایش قرار گیرد.  چشیدن مرگ بخاطر گناهی است که قبلا انجام دادیم.

 

الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَهُوَ الْعَزِیزُ الْغَفُورُ ﴿۲﴾

همانکه مرگ و زندگى را پدید آورد تا شما را بیازماید که کدامتان نیکوکارترید و اوست ارجمند آمرزنده (۲)

 

یعنی نفسها قبلا بوده اند و این زندگی و مرگ است که آفریده شده اند و ما در کالبد خاصی آن را تست خواهیم کرد. ما البته قبل از بدنیا آمدن؛ نفسهایمان به ربوبیت خدای یکتا شهادت داده است و البته خود ما از این جریان خبر نداریم.  این قاعده در نهاد و نفس ما بنی آدم نهادینه شده است. یک بچه بنی آدم، بعد از تولد معصوم و بی گناه بدنیا می آید. اما جنیان معصوم به دنیا نمی آیند.

 

وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِینَ ﴿۱۷۲﴾

و هنگامى را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم ذریه آنان را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت که آیا پروردگار شما نیستم گفتند چرا گواهى دادیم تا مبادا روز قیامت بگویید ما از این [امر] غافل بودیم (۱۷۲)

 

خدای بسیار مهربان تمام انسانها را پیش از آنکه به این دنیای خاکی بفرستد، نزد خود گرد آورد، و همگی شهادت دادیم که او تنها مولا و تنها سرور ماست. از اینرو، حمایت از مقام قدوسی خدا، بصورت فطری در سرشت هر انسانی قرار دارد و این فطرت از انسان جدا شدنی نیست.

 

  1. نقش نفس در زندگی ما

این بدن و محیط پیرامون آن همان آزمایشی است که برای ما (خود اصلی ما یعنی نفس) طراحی شده است . نفس در این کالبد اگر اسیر غرایز بدن و تفکرات ذهنی بشود در فریب قرار می­گیرد. برای همین نباید هیچ مورد و مسئله ای در جهان ما را از یاد و ذکر خدا غافل نماید.  نفس باید از این بدن و عقل نهایت استفاده را برای تزکیه خود ببرد. نه این که آن را باور کند و در آن دو غرق شود. ولی این بدن امانتی است نزد ما(نفس) که باید به درستی از آن نگه داری کنیم. نفس هایی که بدن و این دنیا را باور می کنند به دنبال ارضای نیازهای جسمانی و دنیوی خود می روند و با این کار به نفس خود ظلم می­نمایند زیرا وقت و زمان را از دست می دهند. از طرفی زمانی که انسانی کار ناشایست یا بدی را انجام می دهد شاید به نظر وی بعد از مدتی کم از حافظه او پاک می شود ولی نمی داند که آن کار نادرست در نفس او می ماند و مانند لکه ای بر آن برای همیشه ماندگار می شود و با انجام آن کار نادرست به نفس خود ظلم کرده است. نفس با هرکاری و هر فکری که می کنیم قابلیت شکل پذیری دارد.

نفس آدمی؛ قرار است که تحت آزمایش قرار گیرد تا خودش را ارتقا بخشد. اما این نفس برای بدن سیاستها و نیات و مقاصد کلی را تعیین میکند. مثلا طمع؛ بخل؛ خیانت؛ دروغ و ... از سیاستهای نفس بد است. اما چطوری انجام دادن این گناهان و رسیدن به این گناهان برعهده فکر و مغز است. فکر و مغز و حافظه و احساسات مادی هستند. بعضی ها فکر میکنند که فکر و مغز و حافظه جزو روح و نفس هستند. اما اینطوری نیست و اینها متعلق به کالبد بشری ماست. به همین خاطر هرکس بخل و خیانت را با روش و متد خویش انجام میدهد. عقل و فکر افراد ناقص و محدود هستند زیرا ماده هستند و محدود.

 

  1. آزمون نفس

نفسی که بخل می ورزد به این دلیل است که این جهان و بدنش را باور کرده و آزمونی که برایش به این دنیا آمده است را فراموش می­کند. مثلا فرد چون به بدنش وابسته شده و آن را باور کرده و بر این باور می­باشد که بدن جزئی از موجودیت ابدی اوست( در حالیکه در اشتباه است)؛ برای همین برای بدست آوردن غذا و لذات دیگر با دیگران رقابت می کند و این رقابت به صورت بخل و حسادت و سایر رذایل اخلاقی نمود پیدا می­کند. و یا کسی که دنیای فانی را باور می کند سعی می کند مقام و رتبه خود را بالا ببرد و برای همین کینه و عداوت به وجود می آید و وقتی هم که به مقامی دنیوی نائل می­شود دچار غرور و خود بزرگ بینی می شود ولی کسی که این دنیا را باور نکند مقام و منصب دنیوی را هیچ می پندارد و دچار غرور نمی شود. زیرا می داند این دنیا فانی است و فقط به منظور آزمایش وی طراحی شده است.

 

  1. تقدیر

نکته ی بسیار مهم برای اینکه نفس کالبد بدنیش و این دنیا را باور نکند و راه حل این مسئله یک چیز است. آن چیز تقدیر است. ایمان به قضا و قدر باعث می شود که نفس دیگر اسیر بدن و دنیا نشود. کسی که می داند خدا زوج و همسر وی را برای او در نظر گرفته و مقدر کرده و یا کسی که می داند که رزق وروزی او مقدر و معین نزد پرورگارش است هیچ وقت برای به دست آوردن مادیات به دیگری ظلم نمی کند. خیلی از ماها گاهی تلاشی بسیار زیاد برای بدست آوردن مادیات کردیم و لی موفق نشدیم، در حالیکه افراد دیگر بدون هیچ تلاشی به ثروت زیادی می رسند!  دلیل این مسئله تقدیر است و اگر نفس به تقدیر ایمان داشته باشد دیگر اسیر بدن و محیط اطرافش نمی­شود. خیلی اوقات خدا برای ما نقطه ای از زندگی را تقدیر کرده است ما اختیار داریم که چگونه رفتار کنیم ولی در نهایت و خواه ناخواه به آن نقطه می رسیم. مانند هواپیمایی که مسیر مشخصی را می رود علاوه بر مسیر شماره صندلی ما نیز مشخص است ولی نحوه رفتار ما در این مسیر مهم است و نحوه رفتار ماست که نفسمان را در این مسیر پرورش می دهد این دنیا هم همین طور می­باشد. نقاطی از زندگی ما به دست خدا مقدر شده است و این به ما بستگی دارد که برای رفتن به آن نقطه چگونه رفتار کنیم.

 

هَا أَنْتُمْ هَؤُلَاءِ تُدْعَوْنَ لِتُنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَمِنْکُمْ مَنْ یَبْخَلُ وَمَنْ یَبْخَلْ فَإِنَّمَا یَبْخَلُ عَنْ نَفْسِهِ وَاللَّهُ الْغَنِیُّ وَأَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ وَإِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیْرَکُمْ ثُمَّ لَا یَکُونُوا أَمْثَالَکُمْ ﴿۳۸﴾

شما همان [مردمى] هستید که براى انفاق در راه خدا فرا خوانده شده‏ اید پس برخى از شما بخل مى ‏ورزند و هر کس بخل ورزد تنها به زیان خود بخل ورزیده و [گرنه] خدا بى ‏نیاز است و شما نیازمندید و اگر روى برتابید [خدا] جاى شما را به مردمى غیر از شما خواهد داد که مانند شما نخواهند بود (۳۸)

 

  1. نفس سیاستهای کلی را به کالبد بشری ابلاغ میکند

قابیل ، هابیل را کشت ولی نمیدانست چطوری جسدش را از بین ببرد. یعنی فرمان اصلی کشتن را نفسش به او داد؛ اما روش کشتن را با بدنش و تجربه و عقلش انجام داد. نفس او حتی نمیدانست که جسد کشته شده را چکار کند! زیرا نفس از جزئیات کالبد بشری زیاد نمیداند.

 

فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِیهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخَاسِرِینَ ﴿۳۰﴾

پس نفس [اماره]اش او را به قتل برادرش ترغیب کرد و وى را کشت و از زیانکاران شد (۳۰)

 

فَبَعَثَ اللَّهُ غُرَابًا یَبْحَثُ فِی الْأَرْضِ لِیُرِیَهُ کَیْفَ یُوَارِی سَوْءَةَ أَخِیهِ قَالَ یَا وَیْلَتَا أَعَجَزْتُ أَنْ أَکُونَ مِثْلَ هَذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِیَ سَوْءَةَ أَخِی فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِینَ ﴿۳۱﴾

پس خدا زاغى را برانگیخت که زمین را مى ‏کاوید تا به او نشان دهد چگونه جسد برادرش را پنهان کند [قابیل] گفت واى بر من آیا عاجزم که مثل این زاغ باشم تا جسد برادرم را پنهان کنم پس از [زمره] پشیمانان گردید (۳۱)

 

  1. نفس سیاستهای کلی را بیان میکند

سامری بوسیله هوای نفسش، که به بت پرستی گرایش داشت؛ گوساله ای از طلا ساخت تا مردم از آن طریق خدا را عبادت کنند. نقشه اصلی از نفسش بود؛ اما بقیه کارها را از دیگران و دیگر اقوام تقلید کرد. زیرا بنی اسرائیل اساسا هیچگونه سابقه گاو پرستی نداشته بودند. آنان این کار را از مصریان اتخاذ کردند و تقلید کردند.

 

قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ یَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا وَکَذَلِکَ سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی ﴿۹۶﴾

گفت به چیزى که [دیگران] به آن پى نبردند پى بردم و به قدر مشتى از رد پاى فرستاده [خدا جبرئیل] برداشتم و آن را در پیکر [گوساله] انداختم و نفس من برایم چنین فریبکارى کرد (۹۶)

 

یا برادران یوسف، نفس اماره خویش را گوش دادند و برادرشان یوسف را در چاه انداختند. اما نقشه و سیاست کلی از نفس آنان بود ولی جزئیات و طریقه دور کردن یوسف از پدرشان را خودشان بوسیله کالبد بشری خویش به انجام رساندند.

 

وَجَاءُوا عَلَى قَمِیصِهِ بِدَمٍ کَذِبٍ قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِیلٌ وَاللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ ﴿۱۸﴾

و پیراهنش را [آغشته] به خونى دروغین آوردند [یعقوب] گفت [نه] بلکه نفس شما کارى [بد] را براى شما آراسته است اینک صبرى نیکو [براى من بهتر است] و بر آنچه توصیف مى ‏کنید خدا یارى ‏ده است (۱۸)

 

الَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِیلٌ عَسَى اللَّهُ أَنْ یَأْتِیَنِی بِهِمْ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ ﴿۸۳﴾

[یعقوب] گفت [چنین نیست] بلکه نفس شما امرى [نادرست] را براى شما آراسته است پس [صبر من] صبرى نیکوست امید که خدا همه آنان را به سوى من [باز] آورد که او داناى حکیم است (۸۳)

 

این ثابت میکند که نفس و کالبد بشری ما روی هم تاثیر گذارند. نفس مسئول کالبد بشری شناخته میشود و هرکاری که توسط کالبد بشری انجام شود در سرنوشت او تاثیر گذار است. اعمال صالح و کارهای نیک، نفس را اعتلا می بخشند؛ این کارها توسط کالبد بشری ما انجام میشود. تدبر و تفکر و تعقل در آیات و نشانه های خدا؛ در هدایت نفس بسیار موثر است. تعقل و تفکر بوسیله کالبد بشری انجام می پذیرد. نفس خودش این مسئولیت را پذیرفته است. یعنی پدیرفته است که سرنوشت خود را در یک کالبد بشری تعیین کند و البته این ریسک بسیار بزرگی است؛ ولی به هر حال انسان این ریسک را پذیرفت.

 

إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا ﴿۷۲﴾

ما امانت [الهى و بار تکلیف] را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم پس از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناک شدند و[لى] انسان آن را برداشت راستى او ستمگرى نادان بود (۷۲)

 

  1. نفس ما مظلوم است

اما بعضی مواقع نفس تحت تاثیر گناهانی است که کالبد بشری ما به آن عادت کرده است و مرتکب میشود. به همین خاطر نفس مظلوم هم هست و مدام به او ظلم میشود و موقعیت او در خطر می افتد. ملکه سبا  میگوید که به نفس خویش ظلم کرده است.

 

قِیلَ لَهَا ادْخُلِی الصَّرْحَ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَکَشَفَتْ عَنْ سَاقَیْهَا قَالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوَارِیرَ قَالَتْ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿۴۴﴾

به او گفته شد وارد ساحت کاخ [پادشاهى] شو و چون آن را دید برکه‏ اى پنداشت و ساقهایش را نمایان کرد [سلیمان] گفت این کاخى مفروش از آبگینه است [ملکه] گفت پروردگارا من به خود ستم کردم و [اینک] با سلیمان در برابر خدا پروردگار جهانیان تسلیم شدم (۴۴)

 

یا اینکه موسی بعد از عدم کنترل خشم و تعصب خویش؛ یکی را به قتل می رساند و در نهایت متوجه میشود که به نفس خویش ظلم کرده است.

 

قَالَ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی فَاغْفِرْ لِی فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ﴿۱۶﴾

گفت پروردگارا من بر خویشتن ستم کردم مرا ببخش پس خدا از او درگذشت که وى آمرزنده مهربان است (۱۶)

 

قَالَ رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیرًا لِلْمُجْرِمِینَ ﴿۱۷﴾

[موسى] گفت پروردگارا به پاس نعمتى که بر من ارزانى داشتى هرگز پشتیبان مجرمان نخواهم بود (۱۷)

 

زیرا انجام گناهان بخاطر تعصب قومیتی و یا رسوم آبا و اجدادی؛ بخاطر کالبد بشری ماست که به نفس سرایت پیدا میکند و بنابراین خدا آن را ظلم به نفس قلمداد میکند.

نفس با اسیر تفکرات ذهن شدن، فریب می خورد و و اقعیت را نمی تواند ببیند به خاطر همین در آیات قبلی؛ انسان گناهکار اعتراف میکند که به نفسش ظلم کرده است. و با انجام کار زشت نفس خود را به سمت بدی سوق داده است. برای همین هست که انسان نباید هر چیزی را ببیند و یا هر چیزی را بشنود و هر کاری را انجام بدهد چون تمام امور بدون کم و کاست در نفس برای همیشه باقی می ماند. و اعمال و افکار ما نفس ما را شکل میدهند.

 

  1. نفس مطمئنه

بنی آدم تاوقتی در سلامت بسر می برد؛ قدر کالبد خود را نمیداند؛ اما همینکه مریض شد؛ بفکر سلامتی اش می افتد. در این حالت این فرد به سلامتیش ظلم کرده است.  اما اگر از همان اول شاکر سلامتیش بود؛ کار به ظلم نمی کشید. کسی که تلاش میکند که گناهی را بر دوش نفس خویش تحمیل نکند و به او ظلم نکند؛ نشان میدهد که کل سیستم خدا را قبول دارد و برای رضوان خدا تلاش میکند و دنبال راهی است که خدا را بیابد و به سوی او برگردد. در این حالت نفس او به مطمئنه تبدیل میشود.

نفس مطمئنه نفسی است که بر بدن و اندیشه های خود کنترل دارد . کنترل ذهن و بدن بسیار مهم است زیرا همین کار باعث می شود که همیشه نفس سوار بر این دو باشد و این دو را کنترل کند. برای همین نمازهای پنجگانه گذاشته شده اند زیرا با انجام فرایض الهی ما هم بر ذهن خود و هم بر جسم خود کنترل داریم. برای همین پروردگار می فرماید که هیچ چیز نباید شما را از یاد من غافل نماید.

 

یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ﴿۲۷﴾

اى نفس مطمئنه (۲۷)

 

ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً ﴿۲۸﴾

خشنود و خداپسند به سوى پروردگارت بازگرد (۲۸)

 

فَادْخُلِی فِی عِبَادِی ﴿۲۹﴾

و در میان بندگان من درآى (۲۹)

 

وَادْخُلِی جَنَّتِی ﴿۳۰﴾

و در بهشت من داخل شو (۳۰)

 

  1. صفات نفس

نفس در این دنیا و در درون انسان موجودیتی واحد است ولی در کتاب آسمانی با سه صفت با نام اشاره شده است ( نفس اماره، نفس لوامه و نفس مطمئنه). در اصل در انسان فقط یک نفس وجود دارد بر خلاف دیدگاه بعضی افراد چند نوع نفس وجود ندارد. ولی نفس می تواند در حالات مختلف صفات متفاوتی داشته باشد. وقتی نفس اسیر غرایز بدن و وسوسه های شیطان می شود و فریب اجنه و شیاطین را می خورد دچار لغزش و اشتباه می شود و به کار بد امر می کند در این حالت می گویند (ان النفس لاماره بسوء) یعنی نفس گاهی به کارهای  بد امرمی کند همان طور که زلیخا گفت که نفس من دچار اشتباه شد و به بدی امر کرد.  پس در این حالت نفس اماره به سوء است. در حالتی هم هست که نفس بعد از اینکه از معرض آلفای مغزی خارج می شود و به حالت آگاهی می رسد پس از انجام اشتباه، متوجه اشتباه خود شده و می داند که تصمیم گیری اش اشتباه بوده در نتیجه پشیمان می شود و در این حالت (نفس لوامه) است ولی شرایطی دیگر نیزاست که نفس کامل بر بدن و ذهن خود کنترل دارد و بدن و محیط پیرامون را باور نکرده و اسیر وسوسه های شیاطین نمی شود در این حالت نفس مطمئنه است. پس اگر نفس به درجه ی مطمئنه برسد،  بر کالبد بشری کنترل دارد و اسیر وسوسه ها نمی شود.

 

  1. محدوده شیطان در وسوسه نفس

عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا أَحْضَرَتْ ﴿۱۴هر نفس بداند چه فراهم دیده (۱۴)

 فَلَا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ ﴿۱۵نه نه سوگند به اختران گردان (۱۵)

 الْجَوَارِ الْکُنَّسِ ﴿۱۶[کز دیده] نهان شوند و از نو آیند (۱۶)

 

کلمات خنس و کنس تعابیر دیگری نیز دارند زیرا در آیه مزبور پس از آیه مرتبط با نفس می آید در نتیجه باید آن آیه را با توجه به نفس دوباره ترجمه کنیم. فلا اقسم بالخنس الجوار الکنس

خنس یعنی وسوسه ای که در نزدیکی کنس(آهویی که به لانه ی خود پناه می برد) صورت میگیرد. کنس همان صفت نفس است که گهگاه از مرز بین خود و خنس ، وسوسه های خنس را دریافت می کند و سرکی می کشد. و این نشان می دهد که بین ذهن و وبدن انسان با نفس وی مرزی(جوار) است و شیطان از این مرز نمی تواند به نفس نزدیک شود فقط در منطقه ی خنس می تواند با موارد دنیوی و ذهن، نفس را وسوسه کند؛ برای همین شیطان در آخرت می گوید که من هیچ کاری نکردم فقط وسوسه کردم و تو ای نفس خودت تصمیم گرفته ای.

البته شیطان با بردن مغز و ذهن افراد به حالت آلفا، میتواند کالبد بشری افراد را کنترل کند. در این زمینه نشئگی و خلسگی و مستی ناشی از مواد مخدر، خواندن اشعار و فیلمهای احساسی که فرکانس مغز آدمی را به حالت آلفا نزول میدهد و مغز و فکر انسان در معرض وسوسه و کنترل شیاطین قرار می گیرد. شیطان نمیتواند نفس را وارد آلفا کند؛ ولی میتواند کالبد بشری ما را وارد آلفا کند و از آنجا نفس را وسوسه کند. خود شیطان ماده است و نفس ماده نیست؛ پس شیطان قدرتی بر نفس ندارد؛ هر آنچه که میتواند بکند؛ بردن کالبد بشری به حالت آلفا و در نتیجه مرتکب شدن گناه. یعنی شیطان میتواند با کالبد بشری ما؛ نفس را تحت تاثیر قرار دهد و او را از راه راست منحرف کند. اما کالبد بشری را میتواند تسخیر کند و آن را تحت کنترل خویش در آورد. کالبد بشری ما شامل مغز و ذهن و فکر و ... همگی ماده اند و جزو کالبد بشری هستند. اما نفس ماده نیست و نفس براحتی میتواند از دست شیطان نجات یابد و براحتی میتواند کالبد خویش را از دست شیطان نجات دهد؛ کافیست اراده کند. شیطان فقط میتواند نفس را دعوت کند و کار دیگری نمیتواند با نفس انجام دهد.

 

وَقَالَ الشَّیْطَانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَمَا کَانَ لِیَ عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطَانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلَا تَلُومُونِی وَلُومُوا أَنْفُسَکُمْ مَا أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَمَا أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی کَفَرْتُ بِمَا أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ ﴿۲۲﴾

و چون کار از کار گذشت [و داورى صورت گرفت] شیطان مى‏ گوید در حقیقت ‏خدا به شما وعده داد وعده راست و من به شما وعده دادم و با شما خلاف کردم و مرا بر شما هیچ تسلطى نبود جز اینکه شما را دعوت کردم و اجابتم نمودید پس مرا ملامت نکنید و خود را ملامت کنید من فریادرس شما نیستم و شما هم فریادرس من نیستید من به آنچه پیش از این مرا [در کار خدا] شریک مى‏ دانستید کافرم آرى ستمکاران عذابى پردرد خواهند داشت (۲۲)

 

این گفتگو زمانی انجام می پذیرد که دیگر کالبد دنیایی وجود ندارد. اما شیطان میتواند بدنها را کنترل کند. تنها راه نجات کالبد بشری از شر شیاطین؛ مطمئن کردن نفس است. به همین خاطر شیطان بر بندگان خالص خدا هیچ قدرتی ندارد. زیرا بندگان مخلص خدا، دارای نفس قویی هستند. نفسهای مخلص براحتی میتوانند شیطان را رد کنند.

 

وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفَاءَ وَیُقِیمُوا الصَّلَاةَ وَیُؤْتُوا الزَّکَاةَ وَذَلِکَ دِینُ الْقَیِّمَةِ ﴿۵﴾

و فرمان نیافته بودند جز اینکه خدا را بپرستند و در حالى که به توحید گراییده‏ اند دین [خود] را براى او خالص گردانند و نماز برپا دارند و زکات بدهند و دین [ثابت و] پایدار همین است (۵)

 

خود شیطان اقرار میکند که بر بندگان مخلص خدا قدرتی ندارد.

 

قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ ﴿۸۲﴾

[شیطان] گفت پس به عزت تو سوگند که همگى را جدا از راه به در مى برم (۸۲)

 

إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ ﴿۸۳﴾

مگر آن بندگان مخلص تو را (۸۳)

 

  1. بشر در کالبد زمینی از هر طریقی به نفس خویش ظلم میکند

زمانی مردم قوانین فیزیک و انرژی خورشید و ماه را درست نمی فهمیدند و بنابراین آنان را خالق وقایع میدانستند. در ماه کامل، جزر و مد زیاد میشد و باعث طوفان و سونامی و سایر وقایع میشد ولی دلیل علمی اش را نمی فهمیدند و اشتباها ماه را یک الهه می پنداشتند. این است که بشر با اتکای تنها به آنچه که می بیند؛ خدای خویش را انکار میکند و به نفس خویش ظلم میکند. ابراهیم کسی بود که اتکا به کالبد بشری را شکست و بعد از گرایش به ستاره و ماه و خورشید؛ نهایتا به طرف خدا گرایش پیدا کرد و یکتاپرست شد. اتکا به کالبد بشری در خداپرستی، ظلم به نفس است.

 

  1. فراموش کردن خدا به معنای فراموش کردن من واقعی خود است

کسانی که خدا را فراموش میکنند و خدا را در کارها و امور خویش در نظر نمی گیرند؛ در واقع من واقعی خویش را فراموش کرده اند.

 

وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ ﴿۱۹﴾

و چون کسانى مباشید که خدا را فراموش کردند و او [نیز] آنان را دچار خودفراموشى کرد آنان همان نافرمانانند (۱۹)

 

این نکته خیلی مهم است که خدا را فراموش نکنیم. زیرا اگر موفقیتی در نفس ما هم بوجود آید؛ بخاطر نفخه روح خداست و اگر خدا را فراموش کنیم؛ این کمکها را دریافت نمی کنیم و  در نتیجه خودمان را فراموش میکنیم و به نفس خویش ظلم میکنیم. خودفراموشی مشکل اصلی بشریت است. یعنی بشر کارهایی را انجام میدهد که به نفع نفسش نیست و به نفس خویش ظلم میکند و این یعنی خود فراموشی.

 

  1. نفس برای رفتن به بهشت؛ نیاز به رشد و جهش دارد

ما انسانها هر خوبیی انجام دهیم؛ در قیامت چند ده  برابرش را پاداش می گیریم. اما کار بدی انجام دهیم؛ فقط به همان اندازه گناه نوشته میشود. زیرا نفس ما در آن جهان به خوبی های زیادی نیاز دارد تا وارد بهشت شود. بنابراین خدا هر کار خوبی را ضربدر عددی میکند تا نفس توانایی عروج به بهشت را پیدا کند. این نشان میدهد که نفس ما به اعمال انجام شده توسط کالبد بشری ما بسیار نیازمند است و کوچکترین کوتاهیی در اعمال صالح؛ ظلم به نفس به حساب میاید. اجنه مسلمان و آزادیخواه این مورد را خوب درک کرده اند و میدانند که تمام موجودات برای نجات خویش نیاز به رشد دارند. به همین خاطر برای اولین بار که قرآن را شنیدند؛ گفتند که این قرآن به رشد دعوت میکند.

 

قُلْ أُوحِیَ إِلَیَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ فَقَالُوا إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآنًا عَجَبًا ﴿۱﴾

بگو به من وحى شده است که تنى چند از جنیان گوش فرا داشتند و گفتند راستى ما قرآنى شگفت‏ آور شنیدیم (۱)

 

یَهْدِی إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَلَنْ نُشْرِکَ بِرَبِّنَا أَحَدًا ﴿۲﴾

[که] به راه راست هدایت مى ‏کند پس به آن ایمان آوردیم و هرگز کسى را شریک پروردگارمان قرار نخواهیم داد (۲)

 

 

  1. عصمت کودک

کودکی که به دنیا می آید چون نفسش به وسیله خدا بخشیده شده، پاک است و این یعنی رحمت و محبت خدا به بندگانش . این کودک هیچ گونه دانشی نسبت به این دنیا و بدنش ندارد و همانگونه که روانشناس مشهور کارل یونگ می گوید انسان در سراسر زندگی به دنبال هویت خود می باشد. انگار این کودک  بهت زده است که در کجا قرار دارد و این بدن چیست و این محیط پیرامون برای چیست. تا اینکه کم کم خود را می شناسد و هویت اصلی خود را پیدا می کند . حرکات کودک در ماههای ابتدایی  به صورت بازتابی است و کودک هیچ کنترلی بر اعمال خود ندارد تا اینکه به وسیله بازتاب ها مسیرهای عصبی مربوطه فعال شده و به صورت ارادی در می آیند. انسان تا آخر عمر فرصت دارد که بداند کیست و از کجا آمده و برای چی آمده است. برای همین خدا فرموده که ((بلغ اشده)). فرد برای پیدا کردن هویت خود و تسلط بر بدن و محیط خود به فرصتی نیاز دارد. این فرصت تا زمان  بلوغ روحی در 40 سالگی است. فرد قبلا در کودکی هر زمان گرسنه می شد باید سیر می شد ولی فرد در 40 سالگی با روزه گرفتن های زیاد بر بدن خود مسلط شده و می داند که بدن در کنترل وی است نه او در کنترل بدن.  تا این سن فرد هنوز به آن درجه نرسیده که به خود آید و بر بدن و محیط و فرایندهای مغزی خود مسلط شود واین سن زمانی است که فرد کامل بر بدن خود مسلط می شود. یکی از فواید  نماز و روزه و زکات این است که فرد بر بدن و محیط و ذهن و مال خود مسلط می شود. ببینید نماز چقدر زیباست! زیرا نفس بدنش را در مقابل پرورگار به سجده می برد و با اینکار هم خودش را تزکیه می دهد؛ یعنی در نماز هم بدن خود را به عبادت وا می داریم و هم بربدنمان کنترل پیدا می کنیم زیرا تنها راه اینکه نفس عبادت کند این بدن است و از طرفی هم با کلمات زیبا ذهن خود را وادار به تسلیم خدا کرده و تسبیح پروردگار می گوییم و هم عبادت خدا را نیز انجام داده ایم. چقدر زیباست که نفس بدن را به روزه وا میدارد؛ هم بر بدنش کنترل پیدا میکند و هم عبادت پروردگار را انجام می دهد با یک تیر دو نشان.

یکی از معانی دیگر این است که فرامین الهی مانند نماز و روزه و ... در جهت رشد نفس ما است. رشد یعنی تسلط بر بدن و مغز. اکثر نگرانی ها و ناراحتی های ما ناشی از موارد دنیوی و بدنی و ذهنی است و الا اگر کسی این دنیا و مافیها را باور نداشته باشد به راحتی می تواند از غم و غصه نجات پیدا کند . ایمان به تقدیر غم و غصه را از بین می برد.

 

  1. نفسهای اماره از اوامر خدای رحمان نفرت دارند

انسان از اوامر خدای رحمان نفرت دارد ولی در عوض به حرفهای شیوخ و اقطاب  و مفتی ها و سایر مراجع تقلید اعتماد میکند.

 

وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمَنِ قَالُوا وَمَا الرَّحْمَنُ أَنَسْجُدُ لِمَا تَأْمُرُنَا وَزَادَهُمْ نُفُورًا ﴿۶۰﴾

و چون به آنان گفته شود [خداى] رحمان را سجده کنید مى‏ گویند رحمان چیست آیا براى چیزى که ما را [بدان] فرمان مى‏ دهى سجده کنیم و بر رمیدنشان مى‏ افزاید (۶۰)

 

  1. اشتباه مرتاضان و دراویش

اما بعضی مواقع، بشر رشدها و موفقیتهای جسمی را با رشد نفس اشتباهی میگیرد. مثلا بعضی دراویش، با انجام بعضی امورات و ریاضتها؛ کارهایی مادی انجام میدهند که آنان را به اشتباه می اندازد؛ زیرا آنان فکر میکنند که نفسشان رشد کرده است؛ درحالیکه رشد آنان متوقف شده است. دراویش اقرار میکنند که ما میخواهیم نیروی انسانی خودمان را تقویت کنیم و اگر از نیروی انسانی خود به صورت کامل استفاده کنیم؛ به درجات عالی روحی میرسیم!

 و البته اینها را کرامات به حساب می آورند. در حالیکه کرامت اصلی، پیراستن نفس از گناهان است.

 

  1. صوفیه

بعضی فرقه های صوفیه معتقدند که بعد از رسیدن به حد و حدودی ؛ دیگر نیازی به نماز و روزه و سایر تکالیف نیست. تفکر این گروه در مورد نفس کاملا اشتباه است. نفس ما انسانها همیشه نیاز به ترفیع دارد و باید همیشه بوسیله عبادات و اعمال صالح مورد حمایت قرار گیرد. توانایی هایی که این گروهها در بدن بشری خویش پیدا میکنند؛ آنان را گول میزند و فکر میکنند که نفسشان ارتقاء پیدا کرده است. غافل از آنکه ارتقاء نفس یک چیز دیگری است و ربطی به ارتقاء بدن بشری ندارد. یک مرتاض بعد از سالها ریاضت؛ به توانایی هایی در بدن خویش میرسد و همین توانایی او را گول میزند و فکر میکند که واقعا جایگاهی در نزد خدا پیدا کرده است! این گونه افراد نه تنها به نفس خویش ظلم میکنند و او را رشد نمی دهند؛ بلکه به کالبد بشری خویش هم ظلم میکنند و او را از نعمتهای آفریده شده خدا محروم میکنند.

 

  1. رهبانیتی که خدا ننوشته است

رهبانیتی که خدا تعیین نکرده است. رهبانیتی که خدای مهربان تعیین ننموده است؛ توسط مسیحیت ابداع شد. رهبانیتی که خدا تعیین میکند فقط برای کسب رضایت خداست و لاغیر.

 

ثُمَّ قَفَّیْنَا عَلَى آثَارِهِمْ بِرُسُلِنَا وَقَفَّیْنَا بِعِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ وَآتَیْنَاهُ الْإِنْجِیلَ وَجَعَلْنَا فِی قُلُوبِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَرَحْمَةً وَرَهْبَانِیَّةً ابْتَدَعُوهَا مَا کَتَبْنَاهَا عَلَیْهِمْ إِلَّا ابْتِغَاءَ رِضْوَانِ اللَّهِ فَمَا رَعَوْهَا حَقَّ رِعَایَتِهَا فَآتَیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ وَکَثِیرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ ﴿۲۷﴾

آنگاه به دنبال آنان پیامبران خود را پى ‏درپى آوردیم و عیسى پسر مریم را در پى [آنان] آوردیم و به او انجیل عطا کردیم و در دلهاى کسانى که از او پیروى کردند رافت و رحمت نهادیم و [اما] ترک دنیایى که از پیش خود درآوردند ما آن را بر ایشان مقرر نکردیم مگر براى آنکه کسب خشنودى خدا کنند با این حال آن را چنانکه حق رعایت آن بود منظور نداشتند پس پاداش کسانى از ایشان را که ایمان آورده بودند بدانها دادیم و[لى] بسیارى از آنان دستخوش انحرافند (۲۷)

 

این نکته نشان میدهد که ممنوعیتهایی که ما بر بدن خویش تحمیل میکنیم فقط باید برای رضای خدا باشد و نه بخاطر رسیدن به قدرتهای بدنی و یا قدرتهای دنیوی.

فراموش نکنیم که این بدن امانت است و وسیله تزکیه ما ، پس باید به بدنمان ظلم نکنیم.

 

  1. پیروی کورکورانه

پیروی کورکورانه از مشایخ و روحانیون و اقطاب؛ نفس را به گمراهی میکشاند. پیروی کورکورانه درست برخلاف آنچیزی است که بدن ما برای آن آفریده شده است. تدبر و تعقل و تفکر و تعمق و تفقه که خدا بر آن بسیار تاکیده نموده است؛ مربوط به مغز و قلب ماست که مربوط به کالبد بشری است و فقط باید در راستای تربیت نفس ما باشد. بعضی دراویش و فرقه ها معتقدند که تدبر در قرآن مانع فنا در خدا ونظر به خدا می گردد و این مورد به آن علت است که آنان توانایی های بدنی خویش را اشتباها بحساب  ارتقاء توانایی های نفس خویش میگذارند. بعضی فقها هم با تدوین دستورات فقهی و اجرای آن و اعمال آن به پیروان خویش؛ فکر میکنند که تفقه و تدبر و تعقل را به پیروان خویش تزریق کرده اند؛ در حالیکه نفس هر انسانی باید توسط کالبد خویش قانع شود. نفس باید توسط تعقل و تعمق و تفقه کالبدی که در آن جای گرفته است؛ راه راست  را بپیماید و درجات بالاتری را درک کند. نفس تدبر و تعقل توسط دیگران بجای کالبد خویش را درک نمی کند. همین مورد تقلید در تفقه و تفکر در طول تاریخ میان مسلمانان، مشکلات زیادی پیش آورده است. بطوریکه صرفا رعایت بعضی ظواهر به اسم دین، باعث تنزل نفس آدمها شده است و جامعه ای ریاکار پرورش می یابد.

عدم کنترل نفس بر بدن و محیط موجب پیدایش تمام رذالت های اخلاقی و مشکلات روانشناسی می شود.

 

  1. قطبیت

بعضی مذاهب، به قطبیت مقدسین خویش معتقدند و آنها را رابط بین خود وخدا میدانند؛ آنها قطب را سبب و دلیل عالم می دانند. چنین نگرشی نسبت به جهان مادی برای کسانی با کالبد بشری؛ نشان از آن دارد که نمیدانند نفس از جنس ماده نیست و با این واسطه گری ها رشد نمی کند. بلکه نفس فقط توسط سعی و تلاش کالبد خود رشد میکند.

 

  1. بعضی حرکات کالبد بشری که او را در توهمات فرو میبرد

بعضی حرکات کالبد بشری، افراد را در توهم فرو میبرد و فرد فکر میکند که نفسش به مرحله رشد رسیده است. بعضی گروهها بوسیله سماع و رقص و موسیقی و یا نوحه خود را دچار خلسگی  میکنند و با این کار وارد آلفا میشوند. باید بدانیم که  فرکانسهای مغزی، از نظر روانی حالات مختلفی در او ظاهر می­شود. در حالت بیداری امواج مغز در حالت بتا قرار می گیرد. اما در حالاتی که فرد در لذات و احساسات دنیوی و توهم مثل خواندن اشعار ، نگاه کردن به فیلم و بازیهای کامپیوتری غرق میشود، در این حالت امواج مغزی فرد در حالت آلفا قرار می گیرد. اما در حالات تفکر وتدبر و حل مسائل منطقی و ریاضی امواج در حالت بتا قرار دارند. با توجه به دو آیه،

 

سوره شعراء آیه 224:

وَالشُّعَراءُ یَتَّبِعُهُمُ الغاووۥنَ

[26:224]  و اما شاعران، فقط گمراهان از آنها پیروی می کنند.

سوره حجر آیه 42:

ان عِبادى لَیسَ لَکَ عَلَیهِم سُلطانٌ إِلّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الغاوینَ

[15:42]  "تو بر بندگان من هیچ قدرتی نداری. قدرت تو محدود به گمراهانی است که از تو پیروی می کنند.

 

 میتوان نتیجه گرفت شعر و احساسات مهمترین حربه شیطان جهت اغوا نمودن انسانهاست. شعر در عربی فقط به معنای دوبیتی و غزل نیست، بلکه به معنای هر چیزی است که آدمی را به حالت احساسات و توهم ببرد. بنابراین انسانهای در حالت آلفا (الغاوین) مستقیما در تیررس شیاطین هستند. پس براحتی میتوان نتیجه گرفت که شیطان در حالت آلفا افراد را در اختیار خویش می گیرد و دستورات خود را به آنان دیکته می کند. دانستن این نکته جهت مبارزه با حربه های شیطان بسیار مهم است. بسته به شدت فضای آلفا، فرد منطق و استدلال و تدبر خویش را از دست میدهد و از دنیای واقعی دورتر میشود ؛ مثلا کسی که میداند دزدی و غیبت و تهمت بد است، این صفات رذیله در فضای آلفا براحتی قابل توجیه هستند. در فضای آلفا قوانین هوای نفس حاکم است، زیرا محل جولان شیاطین است. در واقع به طور ساده و واضح میتوان نتیجه گرفت که : شیطان بر بندگان خدا مسلط نیست ؛ مگر اینکه بوسیله شعر و توهم و احساسات در کانال آلفا قرار گرفته باشند.

شیطان بر نفس نمی تواند مسلط شود زیرا نفس موجودیتی دارای اختیار است ولی فقط میتواند در فضای آلفا نفس را به وسوسه بیندازد.( یادمان نرود نفس دارای اختیار است). عقل یک وسیله است. اختیار اصلی و فرامین و نیات و مقاصد اصلی از نفس بر می­آیند.

 

  1. وسوسه و کنترل

شیطان ابتدا قربانیان را وارد آلفا می کند، بعد کنترلشان می کند. یعنی ابتدا وسوسه برای ورود به آلفا، بعد در آلفا کنترل صورت می پذیرد. این نکته خیلی مهم است که شیطان هم میتواند نفس ما را وسوسه کند و هم کالبد بشری ما را وسوسه  و کنترل کند.

 

وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ ﴿۱۶﴾

و ما انسان را آفریده‏ ایم و مى‏ دانیم که نفس او چه وسوسه‏ اى به او مى ‏کند و ما از شاهرگ [او] به او نزدیکتریم (۱۶)

 

یعنی شیطان هم نفس واقعی ما را وسوسه میکند و میتواند سیاستهای کلی را به او القا کند و هم از طریق احساسات میتواند کالبد بشری ما را وسوسه و همچنین کنترل کند. هر گونه گمراهی در کالبد بشری، میتواند در سلامت نفس تاثیر گذار باشد. به همین خاطر موسی و ملکه سبا؛ بعد از پی بردن به اشتباه خود؛ اقرار میکنند که به نفس خویش ظلم کرده اند.

 

  1.  عبادات به نفس و کالبد بشری ما هر دو سود میرسانند

مثلا حرکات سجده و رکوع در نماز باعث عدم جمود و گرفتگی عضلات میشود و خون بیشتری در مغز و بدن جریان پیدا میکند. همچنین نماز باعث جلوگیری از انجماد فکر میشود و  از طرف دیگر به نفس ما هم سود زیادی میرساند. بجا آوردن نماز صبح مانع از آن می شود که بدن برای یک مدت طوانی همچنان بی حرکت در خواب باشد؛ امروزه ثابت شده است که حرکت، از ورم مفاصل جلوگیری می کند. در ضمن، سحر خیزی برای غلبه کردن بر افسردگی و دیگر مشکلات روانی بسیار سودمند است. حرکت سجود که چندین بار در نماز تکرار می شود، باعث می شود که خون بیشتری به مغز برسد، و همین از سردرد جلوگیری می کند. وقتی هنگام رکوع خم می شویم، این حرکت برای مفاصل و ستون فقرات سودمند است. تمام اینها از نظر علمی ثابت شده است. در واقع انسان یعنی حرکت و برای حرکت آفریده شده است.

وضو که لازمه نماز است ما را بر آن می دارد که بیشتر به رفع حاجت برویم. این عادت ما را از ابتلا به سرطان رایج و کشنده روده حفظ می کند. در ادرار و مدفوع مواد زیانبار شیمیایی وجود دارد. اگر این مواد برای زمان زیاد در روده بمانند، دوباره جذب بدن می شوند و باعث سرطان می شوند.

روزه در ماه رمضان باعث می شود که معده های ما که در طول سال باز شده اند، جمع شوند و بحالت طبیعی برگردند، کم آبی موقت باعث می شود فشار خون پایین آید، و کلیه ها بیشتر استراحت کنند، در ضمن روزه باعث می شود که سموم بدن دفع شود، و چربی های اضافی و زیانبار آب شوند و از وزن ما کاسته شود و هزاران فایده دیگر که خدا در این عبادات هم رشد نفس ما را در نظر گرفته است و هم سلامت کالبد بشری ما را.

 

  1. ریاکاری

ریاکاری در امور عبادی و غیر عبادی؛ شاید از نظر ظاهری و کالبدی مشکلی نداشته باشد؛ اما نمیتواند نفس را رشد دهد. زیرا با فریب نمیتوان نفس را رشد داد. شاید بتوان نفسهای سایر کالبدها را فریب داد؛ اما خود را نمیتوان فریب داد.

 

بَلِ الْإِنْسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ ﴿۱۴﴾

بلکه انسان خودش از وضع خود آگاه است (۱۴)

 

وَلَوْ أَلْقَى مَعَاذِیرَهُ ﴿۱۵﴾

هر چند در ظاهر براى خود عذرهایى بتراشد (۱۵)

 

  1. دعای ابراهیم

وقتی ابراهیم به درگاه خدا دعا کرد، برای مال دنیا یا درخواست تندرستی نبود؛ هدیه ای که او درخواست کرد این بود: خدایا، تقاضا دارم مرا از کسانی قرار دهی که نماز را بر پا می دارد.

 

رَبِّ اجْعَلْنِی مُقِیمَ الصَّلَاةِ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاءِ ﴿۴۰﴾

پروردگارا مرا برپادارنده نماز قرار ده و از فرزندان من نیز پروردگارا و دعاى مرا بپذیر (۴۰)

 

تکالیف دین که خدا آنها را مقرر کرده است در واقع هدیه ای بزرگ از جانب خداست. آنها غذای نفس ما هستند و ما برای بزرگ کردن و رشد نفسمان بدانها نیاز داریم. اگر نفس  ما رشد نکند، این توانایی را نخواهیم داشت که روز داوری در برابر انرژی بیکران خدا تاب آوریم. ایمان داشتن به خدا، برای آمرزش کافی نیست؛ بلکه باید نفس خود را نیز تقویت کنیم.

 

هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلَائِکَةُ أَوْ یَأْتِیَ رَبُّکَ أَوْ یَأْتِیَ بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ لَا یَنْفَعُ نَفْسًا إِیمَانُهَا لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیْرًا قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ ﴿۱۵۸﴾

آیا جز این انتظار دارند که فرشتگان به سویشان بیایند یا پروردگارت بیاید یا پاره‏ اى از نشانه‏ هاى پروردگارت بیاید [اما] روزى که پاره‏ اى از نشانه‏ هاى پروردگارت [پدید] آید کسى که قبلا ایمان نیاورده یا خیرى در ایمان آوردن خود به دست نیاورده ایمان آوردنش سود نمى ‏بخشد بگو منتظر باشید که ما [هم] منتظریم (۱۵۸)

 

 بعلاوه، آیه زیر می گوید که تکالیفی که خدا ما را به انجام آن فرمان داده ، وسیله ای است که به کمک آنها می توانیم به یقین برسیم.

 

وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ ﴿۹۹﴾

و پروردگارت را پرستش کن تا اینکه به یقین برسید (۹۹)

 

  1. داستان صاحب باغ

در سوره کهف، داستان صاحب باغی نقل شده است که پیش دوستش به دو باغش تفاخر میکند. در آیه 35 ، خدا میفرماید که این فرد نسبت به نفس خویش ظالم است و به او ظلم میکند. زیرا او به دو باغ خود تفاخر میکند و مادیات را بر معنویات ترجیح میدهد. او فکر میکرد که خدا در این دنیا بهش داده است؛ در جهان آخرت هم به همین اندازه به او خواهد داد. غافل از اینکه او داشت نفس خویش را فریب میداد و به او ظلم میکرد. زیرا مادیات این جهان بخاطرلیاقت نیست؛ بلکه در 99 درصد موارد بخاطر آزمایش است.

 

وَاضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا رَجُلَیْنِ جَعَلْنَا لِأَحَدِهِمَا جَنَّتَیْنِ مِنْ أَعْنَابٍ وَحَفَفْنَاهُمَا بِنَخْلٍ وَجَعَلْنَا بَیْنَهُمَا زَرْعًا ﴿۳۲﴾

و براى آنان آن دو مرد را مثل بزن که به یکى از آنها دو باغ انگور دادیم و پیرامون آن دو [باغ] را با درختان خرما پوشاندیم و میان آن دو را کشتزارى قرار دادیم (۳۲)

 

کِلْتَا الْجَنَّتَیْنِ آتَتْ أُکُلَهَا وَلَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَیْئًا وَفَجَّرْنَا خِلَالَهُمَا نَهَرًا ﴿۳۳﴾

هر یک از این دو باغ محصول خود را [به موقع] مى‏ داد و از [صاحبش] چیزى دریغ نمى ‏ورزید و میان آن دو [باغ] نهرى روان کرده بودیم (۳۳)

 

وَکَانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقَالَ لِصَاحِبِهِ وَهُوَ یُحَاوِرُهُ أَنَا أَکْثَرُ مِنْکَ مَالًا وَأَعَزُّ نَفَرًا ﴿۳۴﴾

و براى او میوه فراوان بود پس به رفیقش در حالى که با او گفت و گو میکرد گفت مال من از تو بیشتر است و از حیث افراد از تو نیرومندترم (۳۴)

 

وَدَخَلَ جَنَّتَهُ وَهُوَ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ قَالَ مَا أَظُنُّ أَنْ تَبِیدَ هَذِهِ أَبَدًا ﴿۳۵﴾

و در حالى که او به خویشتن ستمکار بود داخل باغ شد [و] گفت گمان نمى ‏کنم این نعمت هرگز زوال پذیرد (۳۵)

 

وَمَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً وَلَئِنْ رُدِدْتُ إِلَى رَبِّی لَأَجِدَنَّ خَیْرًا مِنْهَا مُنْقَلَبًا ﴿۳۶﴾

و گمان نمى ‏کنم که رستاخیز بر پا شود و اگر هم به سوى پروردگارم بازگردانده شوم قطعا بهتر از این را در بازگشت‏ خواهم یافت (۳۶)

 

قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَهُوَ یُحَاوِرُهُ أَکَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاکَ رَجُلًا ﴿۳۷﴾

رفیقش در حالى که با او گفت و گو میکرد به او گفت آیا به آن کسى که تو را از خاک سپس از نطفه آفرید آنگاه تو را [به صورت] مردى درآورد کافر شدى (۳۷)

 

لَکِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبِّی وَلَا أُشْرِکُ بِرَبِّی أَحَدًا ﴿۳۸﴾

اما من [مى‏ گویم] اوست‏ خدا پروردگار من و هیچ کس را با پروردگارم شریک نمى‏ سازم (۳۸)

 

وَلَوْلَا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَکَ قُلْتَ مَا شَاءَ اللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْکَ مَالًا وَوَلَدًا ﴿۳۹﴾

و چون داخل باغت‏ شدى چرا نگفتى ماشاء الله نیرویى جز به [قدرت] خدا نیست اگر مرا از حیث مال و فرزند کمتر از خود مى ‏بینى (۳۹)

 

فَعَسَى رَبِّی أَنْ یُؤْتِیَنِ خَیْرًا مِنْ جَنَّتِکَ وَیُرْسِلَ عَلَیْهَا حُسْبَانًا مِنَ السَّمَاءِ فَتُصْبِحَ صَعِیدًا زَلَقًا ﴿۴۰﴾

امید است که پروردگارم بهتر از باغ تو به من عطا فرماید و بر آن [باغ تو] آفتى از آسمان بفرستد تا به زمینى هموار و لغزنده تبدیل گردد (۴۰)

 

أَوْ یُصْبِحَ مَاؤُهَا غَوْرًا فَلَنْ تَسْتَطِیعَ لَهُ طَلَبًا ﴿۴۱﴾

یا آب آن [در زمین] فروکش کند تا هرگز نتوانى آن را به دست آورى (۴۱)

 

وَأُحِیطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ یُقَلِّبُ کَفَّیْهِ عَلَى مَا أَنْفَقَ فِیهَا وَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا وَیَقُولُ یَا لَیْتَنِی لَمْ أُشْرِکْ بِرَبِّی أَحَدًا ﴿۴۲﴾

[تا به او رسید آنچه را باید برسد] و [آفت آسمانى] میوه ‏هایش را فرو گرفت پس براى [از کف دادن] آنچه در آن [باغ] هزینه کرده بود دستهایش را بر هم مى‏ زد در حالى که داربستهاى آن فرو ریخته بود و [به حسرت] مى گفت اى کاش هیچ کس را شریک پروردگارم نمى‏ ساختم (۴۲)

 

  1. زیر آیات خدا زدن

فردی در بنی اسرائیل، آیات و نشانه های خدا را درک کرده بود ؛ اما بعد از مدتی آن را انکار کرد و زیرش زد. آنگاه شیطان او را دنبال کرد و سربزنگاه گمراهش کرد.

 

وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الْغَاوِینَ ﴿۱۷۵﴾

و خبر آن کس را که آیات خود را به او داده بودیم براى آنان بخوان که از آن عارى گشت آنگاه شیطان او را دنبال کرد و از گمراهان شد (۱۷۵)

 

 وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ذَلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ ﴿۱۷۶﴾

و اگر مى‏ خواستیم قدر او را به وسیله آن [آیات] بالا مى ‏بردیم اما او به زمین [=دنیا] گرایید و از هواى نفس خود پیروى کرد از این رو داستانش چون داستان سگ است [که] اگر بر آن حمله‏ور شوى زبان از کام برآورد و اگر آن را رها کنى [باز هم] زبان از کام برآورد این مثل آن گروهى است که آیات ما را تکذیب کردند پس این داستان را [براى آنان] حکایت کن شاید که آنان بیندیشند (۱۷۶)

 

 سَاءَ مَثَلًا الْقَوْمُ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَأَنْفُسَهُمْ کَانُوا یَظْلِمُونَ ﴿۱۷۷﴾

چه زشت است داستان گروهى که آیات ما را تکذیب و به خود ستم مى ‏نمودند (۱۷۷)

 

این خیلی عجیب است که کسی نشانه ها و آیات خدا را با کالبد بشری خویش درک کرده باشد و روی آن تفکر و تعمق و تفقه کرده باشد ولی بعد از مدتی زیرش بزند. تفکر و تعمق و تدبر و تفقه با مغز انجام میشود و مغز جزو کالبد بشری بحساب میاید. در این حالت نفس به کالبد بشری خیانت میکند و هر آنچه که بافته است، را پنبه میکند. شیطان در این گونه مواقع در کمینگاه نشسته است و برای انحراف بشر لحظه شماری میکند. این عالم بنی اسرائیل بعد از کارهای زیادی که با کالبد بشری انجام داده بود  و حتی به نتیجه هم رسیده بود و نشانه های خدا را با کالبد بشری خویش درک کرده بود؛ ولی نفسش به کالبد بشری او خیانت کرد و دنبال هوا رفت(وَاتَّبَعَ هَوَاهُ). این از مواردی است که نفس به کالبد بشری ظلم میکند و خیانت میکند.

 

  1. دوباره ایمان آوردن

کسانی که مرتکب گناه میشوند؛ بعد از توبه نیاز به ایمان آوردن دوباره دارند. این نکته مهم در آیه زیر بیان شده است. ایمان آوردن با تفکر و تدبر و تعقل (ابزار کالبد بشری) انجام میپذیرد. یعنی کالبد بشری باید دوباره استدلال کند تا نفس را وادار به توبه کند.

 

وَالَّذِینَ عَمِلُوا السَّیِّئَاتِ ثُمَّ تَابُوا مِنْ بَعْدِهَا وَآمَنُوا إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَحِیمٌ ﴿۱۵۳﴾

و[لى] کسانى که مرتکب گناهان شدند آنگاه بعد از آن توبه کردند و ایمان آوردند قطعا پروردگار تو پس از آن آمرزنده مهربان خواهد بود (۱۵۳)

 

همانطور که می بینید کالبد بشری و نفس هر دو در یک سیکل قرار میگیرند و همدیگر را تحت تاثیر قرار میدهند و جهت رشد لازم و ملزومند. خدا به بندگانش ظلم نمی کند و از یک نفس انتظاری غیر معقول ندارد؛ بلکه هر نفسی را به اندازه توانایی کالبد بشری، ازش انتظار دارد.

 

لَا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا لَهَا مَا کَسَبَتْ وَعَلَیْهَا مَا اکْتَسَبَتْ رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِینَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلَا تَحْمِلْ عَلَیْنَا إِصْرًا کَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا أَنْتَ مَوْلَانَا فَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ ﴿۲۸۶﴾

خداوند هیچ کس را جز به قدر توانایى‏ اش تکلیف نمى ‏کند. آنچه (از خوبى‏) به دست آورده به سود او، و آنچه (از بدى‏) به دست آورده به زیان اوست‏. پروردگارا، اگر فراموش کردیم یا به خطا رفتیم بر ما مگیر، پروردگارا، هیچ بار گرانى بر (دوش‏) ما مگذار؛ همچنانکه بر (دوش‏) کسانى که پیش از ما بودند نهادى‏. پروردگارا، و آنچه تاب آن نداریم بر ما تحمیل مکن‏؛ و از ما درگذر؛ و ما را ببخشاى و بر ما رحمت آور؛ سرور ما تویى‏؛ پس ما را بر گروه کافران پیروز کن‏. (۲۸۶)

 

  1. آخرین گناه

حربه "آخرین گناه" قولی است که نفس به کالبد بشریش میدهد ولی تا آخر عمر گرفتارش میشود.  گاهی افراد می گویند فقط اینبار گناه می کنم و این آخرین بارم هست و بعد از آن آدم خوبی میشوم! ولی فرد نمی داند با انجام کار گناه و اشتباه، آن کار در نفسش برای همیشه می ماند مثل زخمی که بر صورت و یا چشم فردی تا آخر عمر می ماند. گفته برادران یوسف را در نظر بگیرید.

 

اقْتُلُوا یُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضًا یَخْلُ لَکُمْ وَجْهُ أَبِیکُمْ وَتَکُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْمًا صَالِحِینَ ﴿۹﴾

[یکى گفت] یوسف را بکشید یا او را به سرزمینى بیندازید تا توجه پدرتان معطوف شما گردد و پس از او مردمى شایسته باشید (۹)

 

برادران یوسف به  خیال خود و به ترغیب هوای نفس خویش؛ آخرین گناه را انجام دادند و فکر میکردند که بعد از آن کارشان درست میشود و توجه پدرشان را بدست می آورند. غافل از اینکه همین یک گناه گرفتارشان میکند. برای همین در روز آخرت همه گناهکاران ، گناهانشان از سیمایشان معلوم است؛ یعنی هر کاری بکنیم چه خوب چه بد، در نفس برای همیشه می ماند. اگر فردی این را بداند همیشه تلاش می کند کار اشتباه را انجام ندهد. نفس در روز آخرت در قیامت؛ دیگر پرده و پوشش جسم را ندارد و همه چیز معلوم است و مشخص.  با انجام کار اشتباه به نفس خود ظلم می کنیم انگار با چاقویی صورت خودمان را زخمی کرده ایم؛ بعضی افراد آنقدر نفس خود را لکه دار و زخمی کرده اند که جایی برای شفقت و مهربانی و انسانیت نمانده است. اگر کسی این را بداند دیگر در خفا گناه نمی­کند و ریا­کاری هم نمی کند چون می داند نفس ضعیف او به کمکش نیاز دارد. انسان هرکاری می کند و هر چی که میبیند برای همیشه می ماند برای همین بعدا برای خود فرد مشکل ساز می­شود. پس هر قدم را در زندگی باید با دقت برداشت. هر کلمه، هر قدم ، هر کار ، هر اندیشه ؛ باید همگی با ظرافت به کار برده بشوند. یعنی با ظرافت و دقت رفتار کن؛ صحبت کن ؛ نگاه کن ؛  قدم بزن و..

 

  1. حیوانات

حیوانات هم نفس دارند ولی آنان نفسشان ثابت است و فقط طبق آنچیزی عمل میکنند که خدا برایشان تعیین کرده است. نفس حیوانات تحت تاثیر کالبد بشری؛ قرار نمی گیرد و ماهیت آن به بدی متمایل نمیشود. بنابراین شیطان نمیتواند حیوانات را فریب داده و نفس آنان را خراب کند. در انجیل ذکر شده است که مسیح بوسیله معجزه تعدادی دیو (شیطان) از بدن یک فرد مجنون خارج کرده و براساس خواسته خود دیوها؛ به بدنهای یک گله خوک منتقل کرد؛  این اتفاق باعث شد که خوک ها همگی به دریاچه بروند و خود را غرق کنند. حیوانات تحمل وجود شیطان و وسوسه های او را در بدن خود  ندارند. از اینجا مشخص میشود که شیاطین چقدر کثیفند. ما همیشه در معرض خطر هستیم.در واقع ما در سرزمین دشمن زندگی میکنیم.

 

إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّمَا یَدْعُو حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِیرِ ﴿۶﴾

در حقیقت‏ شیطان دشمن شماست‏ شما [نیز] او را دشمن گیرید [او] فقط دار و دسته خود را مى‏ خواند تا آنها از یاران آتش باشند (۶)

 

 زیرا مدام و همواره در معرض وسوسه های شیطان قرار داریم. هر چیزی که خدا از طریق پیامش و یا روح خود به نفوس و اذهان مردم ارائه میدهد؛ شیطان هم در مقابلش چیزی به مردم ارائه میدهد. به این خاطر است که انسان واقعا خیلی جاهل و نادان (إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا ) است که چنین آزمایشی را در این سطح  خطرناک و حساس پذیرفته است.

 

إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا ﴿۷۲﴾

ما امانت [الهى و بار تکلیف] را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم پس از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناک شدند و[لى] انسان آن را برداشت راستى او ستمگرى نادان بود (۷۲)

 

  1. داستان گربه و موش و مثال نفس

داستان گربه و موش داستان جالبی است: روزی مردی گربه ای را با خود به نزد فردی دیگر برد و آن روز مهمان آن فرد بود . فرد اولی که صاحب گربه بود از گربه ی خود خیلی تعریف کرد و میگفت که گربه ی من اینچنین است و آنچنان. و دارای ادب و نزاکت است. وقتی سفره را  گستراندند و همگی به غذا مشغول بودند گربه ی فرد اولی خیلی ساکت و آرام در گوشه ای نشست و هیچ کار اشتباهی نکرد و صاحب گربه خیلی مغرور شده بود و به خودش می بالید. میزبان فکری به سرش خطور کرد خانه اش موش های زیادی داشت رفت و یکی از موش ها را گرفت و به سر سفره آورد و موش را در اتاق رها ساخت در آن زمان گربه با دیدن موش صدایی کرد و به دنبال موش رفت و دراتاق بر روی سفره به سراسر اتاق می­دوید و همه چی را کثیف و آلوده کرد. گربه به ذات اصلی و نفس خودش برگشته بود. این داستان به ما نشان می دهد که شاید انسان با مغز خود ریاکاری انجام بدهد ولی در نهایت هر گونه که خود را پرورش داده باشد در موارد و شرایط بحرانی به شخصیت اصلی خود که نفسش است بر میگردد. پس سعی کنیم در زندگی نفس مان را پرورش دهیم تا در شرایط بحرانی تصمیمات درست و مطمئن بگیریم. بعد از آزاد شدن نفس از قید و بندهای پیکر دنیوی؛ نفس اصلی ما آزاد میشود. کاری کنیم که در آن روز شرمنده نشویم و نفس خوبی تحویل دهیم.

هر آنچه را انجام بدهیم در نفس ما می ماند و سرنوشت ما را رقم می زند پس بهتر است که مواظب خود باشیم و همانگونه که به رشد و تکامل بدن خود می پردازیم به رشد و تکامل نفس خود نیز توجه داشته باشیم زیرا کالبد دنیوی فانی است ولی نفس ما می ماند و سرنوشت آخرت ما را رقم می زند.

 

  1. گذشت از کالبد بشری در راه خدا

بعضی افراد آنچنان نفس خویش را رام میکنند که کالبد بشری خود را قانع میکنند تا از خود بگذرد. این افراد مال و جان خود را  در راه خدا به خطر می اندازند. به این طریق نفس و کالبد آن در همدیگر تاثیر گذارند ومیتوانند همدیگر را کمک کنند تا راه راست را بروند.

 

الَّذِینَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَأُولَئِکَ هُمُ الْفَائِزُونَ ﴿۲۰﴾

کسانى که ایمان آورده و هجرت کرده و در راه خدا با مال و جانشان به جهاد پرداخته‏ اند نزد خدا مقامى هر چه والاتر دارند و اینان همان رستگارانند (۲۰)

 

یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَرِضْوَانٍ وَجَنَّاتٍ لَهُمْ فِیهَا نَعِیمٌ مُقِیمٌ ﴿۲۱﴾

پروردگارشان آنان را از جانب خود به رحمت و خشنودى و باغهایى [در بهشت] که در آنها نعمتهایى پایدار دارند مژده مى‏ دهد (۲۱)

 

  1. سن بلوغ

سن چهل سالگی در قرآن به عنوان سن بلوغ روحی ذکر شده است. در زمان کودکی؛ بدن بر نفس مسلط است. اما بعد از سن بلوغ یعنی چهل سالگی؛ نفس بر بدن مسلط میشود. یک کودک اگر بدنش گرسنه  شود؛ غذا میخواهد و باید سیر شود. اما یک فرد بزرگسال به مرور تسلطش بیشتر میشود.

 

وَوَصَّیْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَیْهِ إِحْسَانًا حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهًا وَوَضَعَتْهُ کُرْهًا وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَعَلَى وَالِدَیَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیَّتِی إِنِّی تُبْتُ إِلَیْکَ وَإِنِّی مِنَ الْمُسْلِمِینَ ﴿۱۵﴾

و انسان را [نسبت] به پدر و مادرش به احسان سفارش کردیم مادرش با تحمل رنج به او باردار شد و با تحمل رنج او را به دنیا آورد و باربرداشتن و از شیرگرفتن او سى ماه است تا آنگاه که به رشد کامل خود برسد و به چهل سال برسد مى‏ گوید پروردگارا بر دلم بیفکن تا نعمتى را که به من و به پدر و مادرم ارزانى داشته اى سپاس گویم و کار شایسته‏ اى انجام دهم که آن را خوش دارى و فرزندانم را برایم شایسته گردان در حقیقت من به درگاه تو توبه آوردم و من از فرمان‏پذیرانم (۱۵)

 

أُولَئِکَ الَّذِینَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَنَتَجَاوَزُ عَنْ سَیِّئَاتِهِمْ فِی أَصْحَابِ الْجَنَّةِ وَعْدَ الصِّدْقِ الَّذِی کَانُوا یُوعَدُونَ ﴿۱۶﴾

اینانند کسانى که بهترین آنچه را انجام داده‏ اند از ایشان خواهیم پذیرفت و از بدیهایشان درخواهیم گذشت در [زمره] بهشتیانند [همان] وعده راستى که بدانان وعده داده مى ‏شده است (۱۶)

 

در سن چهل سالگی فرد به حالتی میرسد که نفس و کالبد بشری توانایی های همدیگر را کامل میشناسند و هرکدام به فوت و فنهای همدیگر آشنایند و بنابراین این سن، به عنوان سن بلوغ روحی شناخته میشود. کسانی که قبل از این سن از این جهان بروند؛ خدای مهربان براساس رحمت فراوانش آنان را وارد بهشت زیرین خواهد کرد. تفاوت زیادی میان بهشت برین و بهشت زیرین وجود دارد .  آب، بطور تمثیلی، در بهشت برین به فراوانی جریان دارد ، درحالیکه در بهشت زیرین آب را باید بیرون کشید.

 

بهشت برین:

  فِیهِمَا عَیْنَانِ تَجْرِیَانِ ﴿۵۰﴾

در آن دو [باغ] دو چشمه روان است (۵۰)

 

بهشت زیرین:

فِیهِمَا عَیْنَانِ نَضَّاخَتَانِ ﴿۶۶﴾

در آن دو [باغ] دو چشمه همواره جوشان است (۶۶)

 

بهشت برین، بطور تمثیلی، دارای انواع و اقسام میوه هاست ،، درحالیکه میوه های بهشت زیرین محدود است. 

 

بهشت برین:

 فِیهِمَا مِنْ کُلِّ فَاکِهَةٍ زَوْجَانِ ﴿۵۲﴾

در آن دو [باغ] از هر میوه‏ اى دو گونه است (۵۲)

 

بهشت زیرین:

فِیهِمَا فَاکِهَةٌ وَنَخْلٌ وَرُمَّانٌ ﴿۶۸﴾

در آن دو میوه و خرما و انار است (۶۸)

 

با اینهمه، حتی بهشت زیرین نیز برای کسانی که به اندازه کافی سعادت داشتند که از جهنم در امان باشند و به آنجا بروند پاداشی بزرگ است .  راه یافتن به بهشت زیرین پیروزی بزرگی است .  کسانی که قبل از چهل سالگی از این دنیا می روند، و نمی توانند روح شان را بقدر کافی پرورش دهند، به بهشت زیرین خواهند رفت. بهشت  برین در انحصار کسانی است که ایمان آوردند، پرهیزگارانه زندگی کردند، و روح شان را بقدر کافی وسعت بخشیده اند و نفس و کالبد بشریشان را همراستا کردند.

 

  1. توبه و اعتراف به گناه

ما کالبد بشری را می بینیم ولی نفس دیدنی نیست و از جنس ماده نیست. به همین خاطر خدای مهربان فرآیند توبه و غفران را برای پاک کردن نفوس گذاشته است. این توبه هم فقط مربوط به یکبار نیست. وقتی خدا هفتاد سال به ما سن داده است، یعنی در این هفتاد سال نیاز به توبه و برگشت به سوی خدا داریم. اعتراف به گناه نزد خدا؛ مربوط به پیرایش نفس است. یعنی وقتی ما از انجام یک گناه دست می کشیم؛ مربوط به کالبد بشری ماست؛ اما اعتراف به گناه مربوط به نفس است. نفس هم نیاز به برگشت دارد تا متوجه شود. یکی از خواص نفس، لوامه بودن آن است. وقتی ما به گناهمان نزد خدا اعتراف میکنیم؛ به نوعی خاصیت لوامه بودن او را فعال میکنیم و این خوب است. این یعنی نفس را داریم به سمت مطمئنه می بریم. ایوب تا وقتی که صراحتا اعتراف نمی کند، از بیماری نجات نمی یابد. یونس تا وقتی که به گناهش اعتراف نکرد؛ از شکم ماهی نجات نیافت.

 

وَاذْکُرْ عَبْدَنَا أَیُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ ﴿۴۱﴾

و بنده ما ایوب را به یاد آور آنگاه که پروردگارش را ندا داد که شیطان مرا به رنج و عذاب مبتلا کرد (۴۱)

 

وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَى فِی الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ ﴿۸۷﴾

و ذوالنون را [یاد کن] آنگاه که خشمگین رفت و پنداشت که ما هرگز بر او قدرتى نداریم تا در [دل] تاریکیها ندا درداد که معبودى جز تو نیست منزهى تو راستى که من از ستمکاران بودم (۸۷)

 

فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذَلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ ﴿۸۸﴾

پس [دعاى] او را برآورده کردیم و او را از اندوه رهانیدیم و مؤمنان را [نیز] چنین نجات مى‏ دهیم (۸۸)

 

  1. نفس را پاک نگه دارید

نفس انسان برخلاف نفس حیوانات میتواند در طول زمان تغییر کند. یعنی یک انسان میتواند نفسش را تزکیه بخشد و یا اینکه آن را آلوده کند. یک گربه نمیتواند دنبال موش نیفتد. زیرا این ماهیت نفس اوست. یک انسان ریاکار که عبادات را برای ریا انجام میدهد؛ نفس خود را تغییر نداده است و آن را آلوده کرده است. اما ما آن را نمی بینیم. این فرد ممکن است که در جامعه برای ریا خود را پاک نشان دهد ولی در بزنگاهها ماهیت اصلی خود را رو میکند و آلودگی نفس او روشن میشود. اینکه اصرار کنید که هر آنچه که نفس میگوید درست است؛ نشان از در بند بودن نفس است. آدمهایی که همواره و همیشه از خدا تقاضای بخشش میکنند و مدام خدا را  میخوانند و همیشه از او طلب بخشش میکنند؛ ثابت میکنند که نفسشان را مرتب دارند پاکیزه میکنند و آن را تمیز نگه میدارند.

 

  1. شیاطین انس

نفسهایی هستند که در بدی و ناپاکی به رتبه ای میرسند که صاحبان آنها شیطان نامیده میشوند.

 

وَکَذَلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیَاطِینَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا یَفْتَرُونَ ﴿۱۱۲﴾

و بدین گونه براى هر پیامبرى دشمنى از شیطانهاى انس و جن برگماشتیم بعضى از آنها به بعضى براى فریب [یکدیگر] سخنان آراسته القا مى کنند و اگر پروردگار تو مى‏ خواست چنین نمیکردند پس آنان را با آنچه به دروغ مى‏ سازند واگذار (۱۱۲)

 

وَلِتَصْغَى إِلَیْهِ أَفْئِدَةُ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَلِیَرْضَوْهُ وَلِیَقْتَرِفُوا مَا هُمْ مُقْتَرِفُونَ ﴿۱۱۳﴾

و [چنین مقرر شده است] تا دلهاى کسانى که به آخرت ایمان نمى ‏آورند به آن [سخن باطل] بگراید و آن را بپسندد و تا اینکه آنچه را باید به دست بیاورند به دست آورند (۱۱۳)

 

  1. کالبد بشری

هر کس در لحظه مرگ می فهمد که چه سرنوشتی در انتظار اوست؛ بهشت یا دوزخ.  برای کافران، مرگ واقعه ای است وحشتناک؛ هنگامی که فرشتگان جانشان را می گیرند، بر صورت ها و پشتشان می زنند.

 

وَلَوْ تَرَى إِذْ یَتَوَفَّى الَّذِینَ کَفَرُوا الْمَلَائِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ وَذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِیقِ ﴿۵۰﴾

و اگر ببینى آنگاه که فرشتگان جان کافران را مى‏ ستانند بر چهره و پشت آنان مى‏ زنند و [گویند] عذاب سوزان را بچشید (۵۰)

 

قرآن، به دفعات، از دو مرگ سخن می گوید، نخستین مرگ هنگامی رخ داد که ما در زندگی قبلی ایستادگی لازم را برای پاسداری از مقام قدوسی خدا از خود نشان ندادیم ؛ و این مرگ تا لحظه ی تولد ما در این جهان طول می کشد.  دومین مرگ، به زندگی ما در این دنیا خاتمه می دهد.

 

قَالُوا رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَأَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلَى خُرُوجٍ مِنْ سَبِیلٍ ﴿۱۱﴾

مى‏ گویند پروردگارا دو بار ما را به مرگ رسانیدى و دو بار ما را زنده گردانیدى به گناهانمان اعتراف کردیم پس آیا راه بیرون‏شدنى [از آتش] هست (۱۱)

 

وَهُوَ الَّذِی أَحْیَاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ إِنَّ الْإِنْسَانَ لَکَفُورٌ ﴿۶۶﴾

و اوست که شما را زندگى بخشید سپس شما را مى‏ میراند و باز زندگى [نو] مى دهد حقا که انسان سخت ناسپاس است (۶۶)

 

نفس تنها یک راه برای نجات دارد تا دوباره شایسته بهشت شود؛ و آن هم این است که باید روی کالبد خودش کار کند. یعنی باید از طریق کالبدی که خدا برایش در نظر گرفته است؛ اعمال نیک و اعمال صالح انجام دهد و برای خودش امتیاز جمع کند و باعث رشد نفسش شود. فرصت دوباره ای که خدا به ما داده است تا دوباره به بهشت برگردیم؛ همین است. در زندگی قبلی ما خدا را پشتیبانی نکردیم و دچار ظلم شدیم و از سلطنت خدا رانده شدیم. اما خدای مهربان فرصت دیگری به ما داده است. ما میتوانیم در این کالبد که خدا برایمان در نظر گرفته است، نفس خود را تغییر دهیم. تنها ابزار برای اینکار کالبد بشری ماست. یعنی کسى که قبلا ایمان نیاورده یا خیرى در ایمان آوردن خود به دست نیاورده باشد، ایمان آوردنش برای نفسش سودی نمى ‏بخشد.

 

هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلَائِکَةُ أَوْ یَأْتِیَ رَبُّکَ أَوْ یَأْتِیَ بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ لَا یَنْفَعُ نَفْسًا إِیمَانُهَا لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیْرًا قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ ﴿۱۵۸﴾

آیا جز این انتظار دارند که فرشتگان به سویشان بیایند یا پروردگارت بیاید یا پاره‏ اى از نشانه‏ هاى پروردگارت بیاید [اما] روزى که پاره‏ اى از نشانه‏ هاى پروردگارت [پدید] آید کسى که قبلا ایمان نیاورده یا خیرى در ایمان آوردن خود به دست نیاورده ایمان آوردنش سود نمى ‏بخشد بگو منتظر باشید که ما [هم] منتظریم (۱۵۸)

 

فرعون در لحظات آخر عمرش ایمان آورد ولی بی فایده بود زیرا فرصتی نداشت تا ایمانش را با عمل صالح ترکیب کند و به نفسش سودی ببخشد. گناهکاران در روز قیامت به گناه خود اعتراف میکنند و حتی پشیمان هم میشوند! ولی بیفایده است زیرا در آنروز کالبد بشری نیست تا که با آن عمل صالح انجام دهند و باعث تغییر ماهیت نفس خویش شوند. زیرا پشیمانی تنها، آن هم در روز قیامت بیفایده است و کوچکترین کمکی به نفسها نمی کند. ما در قالب همین کالبد میتوانیم نفس خود را پاک کنیم. هیچ راه حل دیگری یافت نمیشود. پشیمانی در روز قیامت به قول قرآن بخاطر زور است والا همان لحظه به این دنیا برشان گردانی، دوباره به همان گناهان بر میگردند.

 

وَلَوْ تَرَى إِذْ وُقِفُوا عَلَى النَّارِ فَقَالُوا یَا لَیْتَنَا نُرَدُّ وَلَا نُکَذِّبَ بِآیَاتِ رَبِّنَا وَنَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ ﴿۲۷﴾

و اى کاش [منکران را] هنگامى که بر آتش عرضه مى ‏شوند مى‏ دیدى که مى‏ گویند کاش بازگردانده مى ‏شدیم و [دیگر] آیات پروردگارمان را تکذیب نمیکردیم و از مؤمنان مى ‏شدیم (۲۷)

 

بَلْ بَدَا لَهُمْ مَا کَانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَإِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ ﴿۲۸﴾

[ولى چنین نیست] بلکه آنچه را پیش از این نهان مى‏ داشتند براى آنان آشکار شده است و اگر هم بازگردانده شوند قطعا به آنچه از آن منع شده بودند برمى‏ گردند و آنان دروغگویند (۲۸)

 

وَقَالُوا إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ ﴿۲۹﴾

و گفتند جز زندگى دنیاى ما [زندگى دیگرى] نیست و برانگیخته نخواهیم شد (۲۹)

 

جالب است که در آیه 28 و 29 بالایی خدا میفرماید که این عده در روز قیامت میگویند که ای کاش بازگردانده میشدیم و مومن میشدیم؛ اما شاید تعجب کنید که این افراد اگر برگردانده شوند، نه تنها مومن نمیشوند بلکه روز آخرت را هم منکر میشوند. این نکته مهم در آیه 29 آورده شده است.

زیرا پشیمانی برای نفس ما فقط وقتی مفید است که در قالب بشری فعلی باشد و خدا این قالب بشری را طوری طراحی نموده است که مورد مغفرت و رضوان خدا قرار گیریم. بهترین قالب برای هر فردی همانی است که اکنون در آن است. اگر شما از خانواده ثروتمندی در کشوری اروپایی بدنیا آمده بودی؛ شانس شما برای موفقیت کمتر میشد. خدا برای هر فردی بهترین موقعیتها را برای تزکیه نفس در نظر گرفته است.

 

  1. کالبد بشری و نفس تلاش میکنند همدیگر را همراستا کنند

در طول زندگی؛ کالبد بشری و نفس تلاش میکنند تا همدیگر را همراستا کنند. مثلا اگر نفس بد نهاد باشد؛ نفس تلاش میکند تا بدن را همراستای خود کند. اما بعضی مواقع نفس بد نهاد نیست؛ اما کالبد بشری در شرایط نامناسب سعی دارد تا نفس را منحرف کند؛ در این حالت کالبد بشری با استدلال و سفسطه ها سعی دارد که نفس را وادار به انحراف کند. بنابراین نفس و کالبد بشری هر دو بر یکدیگر تاثیر گذارند. اگر کالبد بشری براثر تربیت غلط کاری خلاف نفس انجام دهد؛ باعث عذاب وجدان خواهد شد. عذاب وجدان یعنی نفس مخالف کارهای انجام گرفته و یا نگرفته کالبدش است. اما گاها کالبد بشری مخالف آنچیزی است که نفس میخواهد. در این حالت کالبد بشری ضعیف میشود و دچار مریضیهای مختلف میشود. یک کودک از همان اوان کودکی سعی در کنجکاوی و پیدا کردن خودش دارد. اما بالاخره در سن چهل سالگی؛ نفس و کالبد بشری همدیگر را پیدا میکنند و تصمیم خود را بر بد بودن و با بد نبودن می گیرند. به همین خاطر سن چهل سالگی، سن بلوغ روانی است. افرادی با نفسهای بد بوده اند در طول تاریخ که نفسشان کار دستشان داد. مثلا هیتلر در زمان جوانی حتی رمان مینوشت ، اما بعد از مدتها جدال بین کالبد بشری و نفسش؛ بالاخره آن دو همراستا شدند. هیتلر در اواخر عمرش مواد مخدر مصرف میکرد. زیرا گاهی نفس بسیار بد برای همراستا کردن کالبد بشری ؛ او را به مخدر و اشعار سوق میدهد تا کالبد بشری توانایی استدلال خود را از دست دهد و مطیع نفس شود.  به همین خاطر روزه و نماز و زکات که تمرینهای کالبد بشری هستند؛ در جهت نجات نفس بسیار موثرند.

 

  1. نفخ روح در کالبد بشری است نه نفس

بعضی ها فکر میکنند که خدا از روح خودش در نفس ما دمیده است. در حالیکه اینطوری نیست و نفخ روح در کالبد بشری ما صورت گرفته است. آیات زیر بروشنی بیان میدارند که نفخ روح در کالبد بشری ما صورت گرفته است.

 

إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَةِ إِنِّی خَالِقٌ بَشَرًا مِنْ طِینٍ ﴿۷۱﴾

آنگاه که پروردگارت به فرشتگان گفت من بشرى را از گل خواهم آفرید (۷۱)

 

فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ ﴿۷۲﴾

پس چون او را [کاملا] درست کردم و از روح خویش در آن دمیدم سجده‏ کنان براى او [به خاک] بیفتید (۷۲)

 

فَسَجَدَ الْمَلَائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ ﴿۷۳﴾

پس همه فرشتگان یکسره سجده کردند (۷۳)

 

إِلَّا إِبْلِیسَ اسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ ﴿۷۴﴾

مگر ابلیس [که] تکبر نمود و از کافران شد (۷۴)

 

از اینجا روشن میشود که روح  برای هر بشر، یک موجود مستقل نیست که در  کنار ما باشد. بلکه کمک و امری است از طرف خدا تا کمکی برای کالبد بشری ما باشد در کشف حقیقت. به خاطر همین نفخ روح خداست که بشر قادر به کشف و اختراعهای علمی است. ملائکه بعد از نفخ روح خدا در بشر؛ امر به خدمت به بشریت شدند. ابلیس از این امر سرباز زد. سجده در آیه به معنای خدمت کردن است. خدماتی از قبیل بارش باران و برف و کنترل زلزله و سونامی و سایر موارد در زمین. ملائکه نسبت به بشر در راستای اهداف الرحمن عمل میکنند؛ اما شیاطین در خلاف راستای الرحمن عمل میکنند.

 

  1. نفس بد با وسوسه شیطان سعی در خفه کردن کالبد بشری دارد

وقتی بین نفس و کالبد بشری، نزاع صورت می گیرد، باید بصورت منطقی حل شود و به نتیجه برسند. اما گاهی مواقع نفسهای بد نهاد به وسوسه شیطان گوش داده و عقل خود (کالبد بشری) را بوسیله مواد مخدر و مشروبات و اشعار و توهمات می پوشاند. به اصطلاح؛ نفس کالبد بشری را خفه میکند و موقتی او را خفه میکند و نزاع را ظاهرا از بین می برد و صورت مساله را پاک میکند. اکثر کسانی که مشروبات و مخدرات به بدن خویش می خورانند؛ بخاطر خفه کردن کالبد بشری است و به نوعی بین نفسشان و کالبد بشری خویش صلح! ایجاد میکنند. اما صلحی که هر لحظه احتمال انفجارش هست. نفس در این حالت رشد نمی کند؛ بلکه معطل می ماند و وقت می گذراند تا این که مرگ فرا رسد و نفس گرفته شود و در این حالت نفس متکبر است و وارد بهشت نخواهد شد. نفسی که عقل کالبد بشری را سرکوب کند؛ شایستگی بهشت را ندارد. زیرا عقل یک نعمت خدادادی است که خدا در اختیار نفس گذاشته است تا بوسیله آن خود را رشد دهد و تغییری در وضعیت خود ایجاد کند.

 

  1. خواب

در خواب ، بطور موقت نفس آدمی گرفته میشود. در این حالت بین نفس و عقل فاصله می افتد و تا حدی از نزاع بین این دو راحت میشویم. نعمت شب را خدا به ما داده است تا حدی بین نفس و عقل فاصله افتد. فاصله افتادن بین نفس و کالبد بشری در خواب باعث آرامش اعصاب و روان خواهد شد.

 

زمر آیه 42: اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا ۖ فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضَىٰ عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَیُرْسِلُ الْأُخْرَىٰ إِلَىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى ۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ

خداست آن که وقت مرگ نفسهای خلق را می‌گیرد و آن کس را که هنوز مرگش فرا نرسیده نیز در حال خواب نفسش را قبض می‌کند، سپس آن را که حکم به مرگش کرده نفس را نگاه می‌دارد و آن را که نکرده (به بدنش) می‌فرستد تا وقت معیّن (مرگ). در این کار نیز ادله‌ای (از قدرت الهی) برای متفکران پدیدار است.

 

این مهمترین دلیل بر آن است که نفس و کالبد بشری دو چیز جدا هستند و حتی میتوانند موقتی در خواب از هم جدا شوند. ما یک سوم سن خویش را در خواب هستیم.

 

  1. فایده خواب دیدن

ما در کره زمین بصورت سه بعدی ساخته شده ایم و درک درستی از ابعاد بالاتر و عالم اعلی نداریم. خواب تمرینی است برای اینکه بعدهای بالاتر را تجربه و تمرین کنیم. خواب میتواند محل تجربه ای از ابعاد بالاتر و یا پایین تر باشد. یعنی اگر خواب منشاء اش خدایی باشد؛ میتواند تجربه ای از عالم بالاتر باشد و اگر منشاء خدایی نباشد؛ میتواند تجربه ای از عالم شیاطین و منطق آنان باشد. وقتی یک کابوس می بینید؛ بدن شما در شرایط نامناسبی قرار میگیرد و فشار زیادی به بدن شما وارد میشود. تازه این فقط یک کابوس است. بنابراین تصور کردن بهشت و جهنم برای کسی که خواب می بیند راحت تر است.

اما خواب دیدن میتواند فایده دیگری هم داشته باشد؛ میتواند بخشهای حل نشده جدال بین مغز و نفس را نمایان سازد و انسان را راهنمایی کند. بنابراین جدالهای روزانه بین نفس و کالبد بشری (عقل) میتواند در خواب ما تاثیر بگذارد.

آنچه که در قرآن واضح است؛ در حین خواب ؛ نفس ما از بدن ما جدا میشود. بنابراین خواب مربوط به نفس نیست و مربوط به کالبد بشری ماست. بعضی از خوابها نیازهای کالبد بشری به بعضی چیزها را بیان میدارد. شما هر چقدر استدلالهای واضحتری پیش روی نفستان بگذارید؛ خوابهای دقیقتری هم میبینید. خوابهای آشفته یعنی اینکه شما مسائل را واضح برای نفستان ارائه نمی کنید و او را خوب توجیه نمی کنید. ضمیر ناخودآگاه در این ارتباط نقش مهمی دارد و مشکلات را بازگو میکند. زیرا ضمیر ناخودآگاه ما هیچ وقت نمی خوابد و همیشه بیدار است. اما ضمیر خودآگاه ما میخوابد. ما باید با خودآگاه خویش ، نفسمان را به پاکی دعوت کنیم. اما ضمیر ناخودآگاه میتواند در این بین مانع تراشی کند. بنابراین بعضی خوابها به علت مانع تراشیهای این ضمیر است.

خیال پردازی یکی دیگر از جنبه های خواب است. افرادی که به آنچه که میدانند، عمل نمی کنند و یا امکان عمل ندارند؛ بجای خوابیدن؛ به خیال پردازی می پردازند و به نوعی خواب مصنوعی برای خود ایجاد میکنند. زیرا آنان از بازگو کردن مشکلات خود فرار میکنند و واقعیات را نمی پذیرند.

اگر نفس و کالبد بشری به نوعی همراستا شده باشند؛ ممکن است که خدا راهنمایی هایی از طریق خواب به فرد ارائه دهد تا بتواند نفس خویش (و گاهی نفسهای دیگر) را نجات دهد. این نوع انسانها خودشان تعبیر خواب خویش را بلدند. زیرا مربوط به خودشان است.

اما گاهی بعضی پیامها در خوابهای راستین بصورت رمزگونه دریافت میشوند؛ زیرا اینطوری خدا میخواهد که ذهن فرد و اطرافیان را به کنجکاوی و حل مسائل روز وا دارد. همانطور که گاهی نکته ای در قرآن بصورت رمز گونه گفته میشود؛ بوقتش تعبیر میشود و راهنمایی های زیادی در آن است. مثل خواب هم زندانیهای یوسف. زیرا این خوابهای در سطح فکر جامعه نازل میشوند و مرتبط به یک فرد نیستند و نکات جمعی را به همراه دارند.

 

  1. شب

خدا خواب در شب را مایه آرامش ما قرار داده است. کلمه ای که خدا در این مورد بکار می برد، سباتا است. سبت هم از همین خانواده است. سبت در عربی یعنی شنبه.

 

وَجَعَلْنَا نَوْمَکُمْ سُبَاتًا ﴿۹﴾

و خواب شما را [مایه] آسایش گردانیدیم (۹)

 

خدا در میان بنی اسرائیل ، شنبه را به عنوان تعطیل قرار داده بود. برخلاف عموم مسلمانان که فکر میکنند، خدا جمعه را روز تعطیل قرار داده است؛ خدا هیچوقت روز جمعه را روز تعطیل اعلام نکرده است. بلکه روز جمعه آخرین روز کاری هفته است. و خدا در قرآن صراحتا بیان نموده است که در روز جمعه بعد از نماز جماعت هفتگی؛ به کار خویش ادامه دهید.

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نُودِیَ لِلصَّلَاةِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَى ذِکْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَیْعَ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿۹﴾

اى کسانى که ایمان آورده‏ اید چون براى نماز جمعه ندا درداده شد به سوى ذکر خدا بشتابید و داد و ستد را واگذارید اگر بدانید این براى شما بهتر است (۹)

 

فَإِذَا قُضِیَتِ الصَّلَاةُ فَانْتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ وَابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَاذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیرًا لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ﴿۱۰﴾

و چون نماز گزارده شد در [روى] زمین پراکنده گردید و فضل خدا را جویا شوید و خدا را بسیار یاد کنید باشد که شما رستگار گردید (۱۰)

 

یعنی روز جمعه به عنوان آخرین روز هفته؛ نماز جماعت برگزار میشود و بعد از نماز جماعت دوباره به سر کار خویش برگردید و تعطیل نیست. مسیحیان هم همین اشتباه را کرده اند و یکشنبه را تعطیل اعلام میکنند. در حالیکه از نظر قرآن روز تعطیل شنبه ها برای همه است. سبت در عربی و عبری به معنای روز شنبه است و این روز تعطیل به نوعی مایه آرامش اجتماعی افراد تمام جهان است. تصور کنید که مدرسه یکی از بچه های شما؛ جمعه تعطیل باشد و یکی دیگر شنبه؛ در آن حالت از شما آرامش گرفته خواهد شد و باید هر روز آماده باشید برای اینکار. اگر به یک مسلمان بگوئید که براساس قرآن، شنبه روز تعطیل است؛ ممکن است شما را به یهودی بودن متهم کند. ولی هیچ دلیل خاصی بر تعطیل بودن جمعه وجود ندارد و اساسا جمعه روز آخر کاری هفته است. حتی در فارسی و عربی و عبری و زبانهای دیگر هم ایام هفته از یکشنبه شروع میشود. به همین خاطر در فارسی و عربی و ... روز اول هفته عدد یک را در خود دارد. اینها هیچکدام اتفاقی نیست. کتاب قرآن تاکیدی است بر کتابهای پیشین.

 

  • اسعد حسینی
۲۲
فروردين
۰۱

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

حافظه تاریخی براساس قرآن

 

دراین مقاله ، به نکاتی در مورد پیروی از گذشتگان و تاثیر پذیری از آنان پرداخته میشود.

 

  1. حافظه تاریخی

انسان با گذر زمان موارد زیادی در حافظه او ثبت میشود. اما بعضی موارد، از محیط و جامعه به او به ارث می رسد. بطور ساده این مورد را حافظه تاریخی مینامیم. براساس نظریه کارل یونگ ، عمیق ترین سطح روان، ناهشیار جمعی است یعنی نوع بشر به صورت جمعی ، به عنوان یک گونه ، تجربیات گونه انسان و پیش از انسان را در ناهشیار جمعی اندوخته می کند. این میراث به هر نسل جدیدی انتقال یافته است. هر گونه تجربیاتی که همگانی باشد؛ یعنی توسط هر نسل نسبتا بدون تغییر تکرار شده باشد ؛ بخشی از شخصیت ما انسانها می شوند. ما این تجربیات جمعی را مستقیما به ارث نمی بریم . برای مثال ما ترس از مار را به ارث نمی بریم بلکه استعداد یا پتانسیل ترسیدن از مار را به ارث می بریم. ما آماده ایم تا به همان شیوه هایی که انسان ها همیشه رفتار و احساس می کنند، ما هم احساس و رفتار داشته باشیم.  شکل دنیایی که فرد در آن متولد شده از پیش به صورت بالقوه در او وجود دارد. تجربیات کهن با تکرار شدن در زندگی نسل های گذشته بر روان و حافظه ما نقش بسته اند. حافظه تاریخی و جمعی هردو حافظه ناهشیار جمعی هستند.

 

  1. مثالهای دیگر

ترس از تاریکی یک نوع حافظه جمعی ناهوشیار است که در طول قرون زیاد برای انسان ایجاد شده است. زیرا در آنموقع؛ شهرنشینی به صورت فعلی نبوده است و ترس از تاریکی یک چیز معمول بوده است و این ترس طی قرنهای متمادی تکرار شده است و به یک حافظه تاریخی مهم برای اکثر مردم تبدیل شد.

یا مثلا همگی بالا رفتن از کوه را فتح مینامند. اما رفتن به یک دره را فتح نمی نامند. زیرا آبا و اجداد ما انسانها، همیشه به بالارفتن از کوه به چشم یک فتح نگاه میکردند.

مردم ایران کله پاچه دوست دارند، ولی مردم بعضی کشورهای دیگر از دیدن کله پاچه ، بدشان میاید و حتی حالت تهوع می گیرند. حالت تهوعی که برای آنان پیش میاید، بخاطر این است که آنان نسل به نسل از آن بدشان آمده است و این طبیعت به آنان هم منتقل شده است. یا هندی ها غذای تند را بسیار راحت میخورند و در حالیکه ما اینطوری نیستیم.

 

  1. صحنه های تکراری

یا بعضی مواقع صحنه ای از طبیعت را می بینید و  احساس میکنید که  قبلا آنجا بوده اید؛ در حالیکه شما قطعا قبلا آنجا نبوده اید. بلکه آبا و اجداد ما از این موارد تعریف کرده اند و خوششان آمده است و این حافظه تاریخی نسل به نسل به ما رسیده است. مثلا ما به یک موجود در اعماق دریا که قبلا ندیده ایم؛ میگوییم زشت؛ زیرا حافظ تاریخی ما در این مورد هیچ چیزی ندارد، زیرا پیشینیان ما این را تابحال ندیده اند. از نظر ایرانیان گوشت لاک پشت چندش آور است. اما چینی ها آن را خوشمزه میدانند. اینها بخاطر حافظه تاریخی پیشنیان چینی هاست. تلقین فیلمها؛ نصایح غلط مذهبی و فرهنگ پیشینیان حافظه تاریخی اشتباهی در انسانها ایجاد میکند و انسان وظیفه دارد که این حافظه های تاریخی را جدی نگیرد و حق طلب باشد.

 

  1. تناسخ یک اشتباه در فهم حافظه تاریخی است

یکی از اصول مذهب هندو، عقیده به تناسخ است. تناسخ یعنی هر کسی بمیرد در جسد یک فرد دیگر بدنیا می آید و این سیکل همواره ادامه می یابد تا اینکه فرد خود را به آدم خوبی تبدیل کند. عقیده تناسخ در کتاب اصلی هندوها (وداها) بطور واضح نیامده است؛ اما در اوپانیشادها آمده است. در عوض در وداها، آمده است که انسان در نتیجه اعمال نیک یا بدی که در زندگی زمینی انجام میدهد،  به بهشت یا دوزخ می رود. از اینجا مشخص میشود که تناسخ به آن معنایی که مفسرین هندو مطرح میکنند، به مذهب اصلی هندو ربطی ندارد و  ایده های خودشان است.

زمانی که آدم و حوا از بهشت به زمین تبعید شدند و روی زمین شروع به زندگی کردند، از همان اول آنان میدانستند که هدف از آمدنشان چی بوده ست. آنان میدانستند که باید به خوبی و نیکی عمل کنند تا بتوانند به زندگی بهشتی بعدی بروند و اگر هم به بدی عمل کنند؛ به زندگی بعدی یعنی جهنم خواهند رفت. نسلهای بعدی این دو مرحله را به چندین مرحله افزایش دادند و آن را منحرف کردند. مهمترین دلیل برای تناسخ از طرف کسانی که به آن باور دارند این است که داستانهایی از افراد نقل میشود که فرد میگوید که قسمتی از زندگی قبلی خود را دیده است. اما در واقع این زندگی قبلی او نیست؛ بلکه حافظه ناهوشیار تاریخی گذشتگان است که به او منتقل شده است.

 

  1. حافظه جمعی

یک نوع حافظه دیگر است به اسم حافظه جمعی؛ مثلا بخاطر جذب شدن به جریان جامعه ؛ بعضی از مردم احساس زشتی میکنند؛ به همین خاطر هم اکنون تعداد اعمال زیبایی خیلی زیاد شده است. زیرا سایر مردم تحت تاثیر آن و تبلیغات آن قرار میگیرند. زیاده خواهی هم کم کم در حافظه جای گرفته است، شاید دلیلش انبار کردن برای زمستان و یا شب ها بوده است. حتی گاهی مشاهده میشود که زیاده خواهی ها در بعضی نسلهای بشر شدیدتر است که مهمترین دلیلش حافظه تاریخی آن قوم است.

حافظه ناهشیار جمعی ، مفاهیم کلی هستند و در زمان  مشخصی بصورت حافظه ای اجتماعی خودش را نشان میدهد. خدا از همان اول وقتی که آدم را به زمین تبعید کرد؛ تمام موارد را در نظر گرفته است و گناهانی که هر نفسی قرار است با آن روبرو شود را به نفس الهام کرده است.

 

وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ﴿۷﴾

سوگند به نفس و آن کس که آن را درست کرد (۷)

 

فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا ﴿۸﴾

سپس پلیدکارى و پرهیزگارى‏ اش را به آن الهام کرد (۸)

 

قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا ﴿۹﴾

که هر کس آن را پاک گردانید قطعا رستگار شد (۹)

 

وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا ﴿۱۰﴾

و هر که آلوده‏ اش ساخت قطعا درباخت (۱۰)

 

نفس مطمئنه براحتی میتواند بر حافظه ناهشیار جمعی غلبه کند و آن را تصحیح کند. حافظه تاریخی همان چیزی است که از طریقه حافظه تاریخی ما به ما میرسد؛ به همین خاطر خدا میفرماید که برای هر نفسی، گناهان و تقواهایش را مشخص کرده است. فجور همان حافظه تاریخی غلط است که باید از آن دوری کنیم و خود را از آن پاک کنیم. خدای مهربان کار تزکیه نفس را راحت کرده است و کافیست حافظه های تاریخی خود را پاک کنیم تا نفس ارتقاء یابد. این رحمت خدای مهربان است که ترک سنتهای غلط پیشینیان را آزمایش ما قرار داده است و با ترک آن؛ نفس ما شایستگی پیدا میکند.

 

  1. نژاد پرستی

زمانی که آدم و حوا به زمین تبعید شدند؛ به احتمال قوی؛ موجوداتی دیگر شبیه بشر هم روی زمین بوده اند. این موجودات شبیه آدم بودند ؛ البته مثل سایر جانداران تسلیم خدا بودند. آنان مثل بشر دارای ابتکار و علم زیاد نبودند و فقط در حد غریزه خدادادی میدانستند. آدمیان که خود را از جنس زمین نمیدانستند و خود را آسمانی میدانستند ؛ حس برتری جویی در آنها یافت شد و بر دیگر اقوام تسلط یافتند.  آدمیان خود را آسمانی میدانستند و البته نمیگفتند که چرا از آسمان به جای حقیری مثل زمین آمده اند! زیرا نمی خواستند بگویند که از بهشت رانده شده اند. این حس برتری جوئی بعدا طی حافظه تاریخی به نسلهای بعدی منتقل شد. حتی بعضی تاریخ شناسان قوم آریائی را آسمانی میدانند و به این حادثه ربط میدهند(فقط یک فرضیه است و قطعی نیست). در کتابهای هندو هم ، قوم آریائی در مقابل غیر آریائی مطرح شده است و قوم آریائی را آسمانی میدانند. آنها معتقدند که آریائی ها اصالتا زمینی نیستند ولی در عوض قبائل بدوی هند را زمینی میدانستند و از جنس پست می پنداشتند. این داستان که در آن بسیاری از چیزها انکار شده است؛ ابعاد نژادپرستی آن بعدا قوت گرفت و کسانی مثل هیتلر جدی گرفته و دنیا را به جنگ کشاندند.

زمانی که آدم به زمین تبعید شد؛ خدا به آنان وعده داد که اگر نیکوکار باشند؛ دوباره به بهشت برخواهند گشت. از همان زمان آدمیان چشم به دنبال یک منجی بودند تا که آنان را نجات دهد. آنان شرط خدا را فراموش کردند و نمیدانستند که اعمال نیکوی آنهاست که آدمیان را دوباره به بهشت بر میگرداند. خدا قول داده است و به قولش عمل خواهد کرد.

 

  1. هیتلر

بزرگترین مشکل هیتلر این بود که اسیر حافظه تاریخی غلط شده بود. نسل به نسل به او تلقین شده بود که نژاد آریایی؛ نژادی آسمانی و برتر است. این توهم غلط، او را به راه غلط انداخته بود. اما کسی مثل پیامبر ابراهیم نزد خدا دعا میکند که ذریه او را از نمازگزاران قرار دهد. زیرا ابراهیم میخواست حافظه تاریخی نسلش به خوبی گرایش یابد. هر چقدر که حافظه تاریخی و اجتماعی غلط باشد؛ کار تزکیه نفس مشکل تر خواهد شد. زیرا برای دیدن واقعیت ها باید از کنار زدن حافظه تاریخی غلط شروع شود. به همین خاطر خدا میفرماید که:

 

وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَیْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ شَیْئًا وَلَا یَهْتَدُونَ ﴿۱۷۰﴾

و چون به آنان گفته شود از آنچه خدا نازل کرده است پیروى کنید مى‏ گویند نه بلکه از چیزى که پدران خود را بر آن یافته‏ ایم پیروى مى ‏کنیم آیا هر چند پدرانشان چیزى را درک نمیکرده و به راه صواب نمى ‏رفته‏ اند [باز هم در خور پیروى هستند] (۱۷۰)

 

الُوا أَجِئْتَنَا لِتَلْفِتَنَا عَمَّا وَجَدْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا وَتَکُونَ لَکُمَا الْکِبْرِیَاءُ فِی الْأَرْضِ وَمَا نَحْنُ لَکُمَا بِمُؤْمِنِینَ ﴿۷۸﴾

گفتند آیا به سوى ما آمده‏ اى تا ما را از شیوه‏ اى که پدرانمان را بر آن یافته‏ ایم بازگردانى و بزرگى در این سرزمین براى شما دو تن باشد ما به شما دو تن ایمان نداریم (۷۸)

 

در واقع مهمترین عامل در منکر نشان دادن پیامهای خدا؛ حافظه غلط تاریخی و اجتماعی افراد است. افراد باید ابتدا این حافظه های غلط را زیر سوال ببرند.

 

  1. تصحیح حافظه تاریخی

پیامبر ابراهیم و محمد و سایر پیامبران جزو کسانی هستند که حافطه های تاریخی خود را زیر سوال بردند. شاید تعجب کنید که زیر سوال بردن حافظه تاریخی غلط کمک بسیار شایانی به تزکیه نفس میکند. به همین خاطر تمام پیامبران برای موفقیت در ماموریت  خویش؛ ابتداءا حافظه تاریخی خویش را اصلاح کردند. در  آیه زیر خدا از حافظه تاریخی غلط به عنوان درخت لعن شده یاد میکند. زیرا حافظه تاریخی غلط مثل یک درخت در سراسر تاریخ ریشه میدواند و همه نسلها را به نوعی گرفتار میکند.

 

وَإِذْ قُلْنَا لَکَ إِنَّ رَبَّکَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا یَزِیدُهُمْ إِلَّا طُغْیَانًا کَبِیرًا ﴿۶۰﴾

و [یاد کن] هنگامى را که به تو گفتیم به راستى پروردگارت بر مردم احاطه دارد و آن رؤیایى را که به تو نمایاندیم و [نیز] آن درخت لعنت‏ شده در قرآن را جز براى آزمایش مردم قرار ندادیم و ما آنان را بیم مى‏ دهیم ولى جز بر طغیان بیشتر آنها نمى‏ افزاید (۶۰)

 

براساس آیه بالایی انگار حافظه تاریخی مثل یک رویا در حافظه مردم می ماند و اگر این حافظه تاریخی غلط باشد؛ همه را گرفتار میکند.

خدای مهربان، در جای دیگری میفرماید که درخت زقوم در بهشت خوراک جهنمیان خواهد بود. این درخت مثل خوره به جان آنان خواهد افتاد و سراسر وجودشان را می گیرد و هر لحظه وضعیت جهنمیان از لحظه قبلتر بدتر خواهد شد.

 

  1. تعصبهایی به اسم غیرت یک حافظه تاریخی است

شاید بسیار شنیده باشید که یک مردی ، زنش و یا دخترش و یا خواهرش را بخاطر غیرت ناموسی کشته است. این غیرتهای غلط و شیطانی نسل به نسل منتقل شده است و بسیار ریشه قویی در حافظه بعضی مردم مخصوصا خاورمیانه دوانده است. این جور تعصبات جاهلیت دقیقا همان شجره ملعونه است. کارهایی که به اسم حافظه تاریخی انجام می پذیرد؛ گاها بسیار خطرناکند و کشنده. جالب است که کسی که به خاطر غیرت ناموسی، خواهرش و یا زنش را بکشد؛ بقیه مردم آن منطقه این کار فرد قاتل را تحسین میکنند!؛ بدون آنکه ذره ای وجدانشان عذاب بکشد! به همین خاطر حافظه تاریخی غلط بر منطق و عقل انسانها حکم میراند و مستولی است. به همین خاطر خدای مهربان؛ در قرآن یک سوره به اسم نساء (زنان) آورده است تا این حافظه ها را پاک کند و قوانین پاک و منطقی ابلاغ کند.

 

  1. بعضی حافظه های تاریخی بسیار ریشه محکمی دارند

در میان هندوها؛ عده ای از آنان به اسم سیکها؛ به اسلام گرایش پیدا کردند؛ اما حافظه تاریخی بسیار قویی که بر آنها حکمفرما بود؛ نگذاشت که اسلام را درست بفهمند و نهایتا دین جدیدی با گرایشات هندویی درست کردند که از یکتاپرستی اسلام هم تاثیر پذیرفته بود ولی بعلت حافظه تاریخی بسیار قوی میان هندوها؛ همچنان در یکتاپرستی می لنگند. خدای مهربان میفرماید که:  وَلاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ کُلُّ أُولئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولًا.

 

چشم و گوش و قلب ما در مقابل آنچه که می بیند مسئول است و نباید بخاطر حافظه های تاریخی که ارثی به ما رسیده است؛ از واقعیات چشم پوشی کرد. اکثر مردم روی زمین گیر حافظه های تاریخی غلط افتاده اند. این واقعیت مهم را خود خدای مهربان میفرماید:

 

وَإِن تُطِعْ أَکْثَرَ مَن فِی الأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَن سَبِیلِ اللّهِ إِن یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلاَّ یَخْرُصُونَ

و اگر از بیشتر کسانى‌که در [این سر]زمین می‌‏باشند پیروى کنى تو را از راه خدا گمراه می‌کنند آنان جز از گمان [خود] پیروى نمی‌کنند و جز به حدس و تخمین نمی‌‏پردازند.

 

حدس و تخمین و شک و گمان براساس حافظه های تاریخی مورد ارزش گذاری قرار می گیرد و این باعث گمراهی نفس خواهد شد. یکی از مشکلاتی که نفس انسان با آن روبرو است همین حافطه های تاریخی و اجتماعی غلط است.

 

  1. قرآن کتاب دقیقی است و حافظه های تاریخی غلط ایجاد نمی کند

مثلا سیاهپوست ها در طول قرون متمادی به عنوان نژاد پست شناخته می شدند و حتی در زندگی روزمره، رنگ سیاه نماد پلیدی بوده است. در حالیکه که در عربی اسود یعنی سیاه ولی خدا از ظلمات استفاده کرده استدر مقابل نور؛ یعنی سیاه (اسود) رنگ زشتی نیست. یعنی کلمه استفاده شده در قران خیلی هوشمندانه بوده و نخواسته تبعیض نژادی باشد.

 

  1. زمان قدیم تعداد گناهان کم بوده است

رذائل اخلاقی در طول زمان با توجه به حافظه جمعی ناهوشیار  زیاد شده  است. مثلا در کتاب های قدیمی تر چند گناه وجود داشته است ولی اکنون راه های انجام کارهای نادرست افزایش پیدا کرده است. در کتابهای قدیمی تر اصول کمتری وجود داشته ولی الان برای خوب بودن باید از بسیاری رذایل بد دوری کرد.

 

ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ ﴿۴۱﴾

به سبب آنچه دستهاى مردم فراهم آورده فساد در خشکى و دریا نمودار شده است تا [سزاى] بعضى از آنچه را که کرده‏ اند به آنان بچشاند باشد که بازگردند (۴۱)

 

مثلا تمام دستورات مهم تورات؛ ده فرمان بوده است. اما با گذر زمان ، تعداد گناهان و روش انجام آنها با دخالت شیطان زیاد شد و بنابراین خدای حکیم تصمیم گرفت که قرآن را نازل کند. قرآن همه گیر و جهان محور است و تمام جوانب و تمام حافظه های تاریخی را ریشه یابی کرده است و هر کلمه اش دنیایی حکمت در آن است. قرآن در زمان بسیار دقیقی نازل شد.

 

  1. ما تقدم و ما تاخر

زمانی که ابراهیم دعا کرد؛ دعا کرد که خدا نسلش را از نمازگزاران قرار بدهد. این دعا نشان از آن دارد که وضعیت یک جامعه در حالت جمعی به خاطرات تاریخی هم مربوط است و ماتقدم و ما تاخر در آن موثر است. اگر عادتهای غلط و گناهان مثل درخت ملعونه در خاطرات و رویاهای افراد ریشه دوانده باشد؛ کار آن جامعه بسیار مشکلتر خواهد شد. دقیقا به همین خاطر است که بیشتر پیامبران از نژاد ابراهیم هستند. زیرا نسل نمازگزار (نماز واقعی و نه نمایشی)؛ حافظه تاریخی پاکتری دارند.

 

  1. مسخره کردن پیام خدا

وقتی قرآن را بخوانیم متوجه خواهیم شد که بیشتر رسولان در جوامع خویش یا طرد شده اند و یا مسخره شده اند و با انواع تهمتها روبرو بوده اند. اینها همگی حافظه تاریخی است که به نسلهای بعدی منقل میشود و به همین دلیل بعضی ها بدون آنکه اصلا بدانند رسول چی میگوید ؛ او را رد میکرده اند. 

 

  1. حافظه غلط تاریخی بوجود آورنده نژاد پرستی

بیشتر کسانی که خاطرات غلط تاریخی در ذهن آنان ریشه دوانده است، ناخودآگاه به سمت نژادپرستی سوق داده میشوند؛ بدون آنکه خود بدانند. خاطرات غلط تاریخی پیشفرضهای غلط برای انسانها ایجاد میکند و توهم زاست.

 

  1. حافظه های تاریخی خیلی قوی هستند

شما اگر یک مرد فقیر و بی چیز ببینید، به او توجه زیادی نمی کنید؛ اما اگر یک مرد ثروتمندو سرشناس ببینید؛ ناخودآگاه به او توجه میکنید. حتی پیامبر محمد هم از این  قاعده استثناء نبوده است.  اینها حافظه های تاریخی ما انسانهاست.

 

عَبَسَ وَتَوَلَّى ﴿۱﴾

چهره در هم کشید و روى گردانید (۱)

 

أَنْ جَاءَهُ الْأَعْمَى ﴿۲﴾

که آن مرد نابینا پیش او آمد (۲)

 

وَمَا یُدْرِیکَ لَعَلَّهُ یَزَّکَّى ﴿۳﴾

و تو چه دانى شاید او به پاکى گراید (۳)

 

أَوْ یَذَّکَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّکْرَى ﴿۴﴾

یا پند پذیرد و اندرز سودش دهد (۴)

 

أَمَّا مَنِ اسْتَغْنَى ﴿۵﴾

اما آن کس که خود را بى ‏نیاز مى ‏پندارد (۵)

 

فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّى ﴿۶﴾

تو بدو مى ‏پردازى (۶)

 

وَمَا عَلَیْکَ أَلَّا یَزَّکَّى ﴿۷﴾

با آنکه اگر پاک نگردد بر تو [مسؤولیتى] نیست (۷)

 

وَأَمَّا مَنْ جَاءَکَ یَسْعَى ﴿۸﴾

و اما آن کس که شتابان پیش تو آمد (۸)

 

وَهُوَ یَخْشَى ﴿۹﴾

در حالى که [از خدا] مى‏ ترسید (۹)

 

فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّى ﴿۱۰﴾

تو از او به دیگران مى ‏پردازى (۱۰)

 

  1. به چالش کشیدن حافظه های تاریخی فرصت است

بشر برای این آفریده شده است که با آداب غلط و سنتهای غلط آبا و اجداد مبارزه کند و این نوع مبارزه است که نفس او را رشد میدهد. بی تفاوتی نفس را پایین می آورد. این نوع مبارزه بهترین روش برای تربیت نفس است و هرکسی موظف است که حافظه های غلط تاریخی را به چالش بکشد و خود و قومش را از جهالت بیرون آورد. به همین خاطر خدای مهربان میفرماید:

 

وَمَا کَانَ رَبُّکَ لِیُهْلِکَ الْقُرَى بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا مُصْلِحُونَ ﴿۱۱۷﴾

و پروردگار تو [هرگز] بر آن نبوده است که شهرهایى را که مردمش اصلاحگرند به ستم هلاک کند (۱۱۷)

 

خدای مهربان از کلمه مصلحون استفاده مینماید و نه از کلمه صالحون. زیرا صالح یعنی کسی که برای خودش خوب و صالح است. اما مصلح یعنی کسی که برای دیگران هم خوب است و همیشه دنبال صلح است. دنبال صلح بودن یعنی سنن غلط را از بین بردن و به فکر همقطاران خود بودن؛ تا آنان هم از جهالت در آیند.

 

  1. افراط و تفریط

افراط و تفریط در مورد بزرگان دین؛ براحتی در طول تاریخ و از طریق حافظه تاریخی قابل توجیه است. حدیث هست که میگوید پیامبر محمد سایه نداشته است. این تصورات تا مدتی پیش برای خیلی ها قابل قبول بوده است. در فیلمها پیامبر محمد را نمایش نمی دهند و کسی هم دلیل آن را نمی پرسد. زیرا اکثریت تحت تاثیر حافظه تاریخی قرار گرفته اند و پیامبر را از حالت بشری خارج کرده اند. در حالیکه پیامبر محمد در قرآن میگوید که ای محمد با زبان خودت به مردم بگو که من هم بشری هستم مثل شما.

 

قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَى إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَاسْتَقِیمُوا إِلَیْهِ وَاسْتَغْفِرُوهُ وَوَیْلٌ لِلْمُشْرِکِینَ ﴿۶﴾

بگو من بشرى چون شمایم جز اینکه به من وحى مى ‏شود که خداى شما خدایى یگانه است پس مستقیما به سوى او بشتابید و از او آمرزش بخواهید و واى بر مشرکان (۶)

 

خدای مهربان در آیه فوق میفرماید که کسانی که پیامبر را از حالت بشری خارج میسازند، مشرک هستند.

 

  1. حافظه های تاریخی جامعه را کور میکند

گاهی بعضی رسمهای بسیار غلط در یک جامعه اجرا میشود و کسی هم اعتراضی ندارد. یک فرد تحصیلکرده در هند؛ بعد از بیست سال درس خواندن و دانشگاه رفتن ، همچنان گاو را مقدس میداند. و یا گاهی یک جمع کلی؛ چنان نژاد خود را برتر میدانند که هیچ واقعیتی را در مورد نژاد خود نمی پذیرند. و یا حزبی به داشته های مذهبی خود مغرورند.

 

فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ زُبُرًا کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ ﴿۵۳﴾

تا کار [دین]شان را میان خود قطعه قطعه کردند [و] دسته دسته شدند هر دسته‏ اى به آنچه نزدشان بود دل خوش کردند (۵۳)

 

فَذَرْهُمْ فِی غَمْرَتِهِمْ حَتَّى حِینٍ ﴿۵۴﴾

پس آنها را در ورطه گمراهی‏شان تا چندى واگذار (۵۴)

 

  1. حافظه های تاریخی دین را تغییر میدهد

از نظر خدا ، تمام دینها یکی بوده اند و یکی هستند. اما این انسانها هستند که با حافظه های تاریخی و قومی خویش آن را تغییر داده و برای خود دین اختصاصی میسازند. دینی که خدا از زمان آدم تا کنون برای مردم طی پیامبران مختلف تبلیغ کرده است؛ اسلام بوده است و اما این پیروان بعدا اسامی من در آوردی مسیحی، یهودی، بودایی، هندو و ... را برای خود انتخاب کرده اند. زمانیکه فرشتگان برای عذاب قوم لوط آمدند. آنان از خانه های مسلمانان در شهر لوط صحبت میکردند. به نظر شما عجیب نیست؟

 

ذاریات آیه 36:

فَمَا وَجَدْنَا فِیهَا غَیْرَ بَیْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ ﴿۳۶﴾

و[لى] در آنجا جز یک خانه از مسلمانان بیشتر نیافتیم (۳۶)

 

به نظر شما مسلمانان در آن شهر چکار میکردند؟ یعنی ایمانداران شهر لوط خود را مسلمان نامیده اند! این نکته جالبی است.

یا  اینکه در  سوره یونس، خدا بنی اسرائیل را مسلمان می نامد. مسلمانان آنجا چکار میکردند!؟

 

وَقَالَ مُوسَى یَا قَوْمِ إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ فَعَلَیْهِ تَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُسْلِمِینَ ﴿۸۴﴾

و موسى گفت اى قوم من اگر به خدا ایمان آورده‏ اید و اگر مسلمانید بر او توکل کنید (۸۴)

 

یا ایمان آورندگان زیر چه کسانی بوده اند که قبل از ایمان آوردن ، مسلمان بوده اند؟

وَإِذَا یُتْلَى عَلَیْهِمْ قَالُوا آمَنَّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّنَا إِنَّا کُنَّا مِنْ قَبْلِهِ مُسْلِمِینَ ﴿۵۳﴾

و چون بر ایشان فرو خوانده مى ‏شود مى‏ گویند بدان ایمان آوردیم که آن درست است [و] از طرف پروردگار ماست ما پیش از آن [هم] از مسلمانان بودیم (۵۳)

 

أُولَئِکَ یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ بِمَا صَبَرُوا وَیَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ ﴿۵۴﴾

آنانند که به [پاس] آنکه صبر کردند و [براى آنکه] بدى را با نیکى دفع مى ‏نمایند و از آنچه روزی‏شان داده‏ ایم انفاق مى کنند دو بار پاداش خواهند یافت (۵۴)

 

یعنی آدم میتواند دوبار و یا چند بار دوباره مسلمان شود و عهدش را با خدا تجدید کند. مسیحیت و یهودیت و سایر اسامی بعدا اختراع شده اند. قطعا بدانید که خدا هیچوقت دین را تغییر نمی دهد. تمام جهان یک دین داشته اند و همچنان یک دین خواهند داشت تا قیامت و این عهدی بوده است از طرف خدا برای تمام کسانی که به پیام خدا در تمام تاریخ می گرویده اند.

حتی فرعون هم در لحظات آخر عمرش ، ادعای مسلمانی میکند ولی نزد خدا قابل قبول نیست. وقتی فرعون ادعای مسلمانی میکند یعنی اینکه موسی و بنی اسرائیل خود را مسلمان نامیده بوده اند.

 

وَجَاوَزْنَا بِبَنِی إِسْرَائِیلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَجُنُودُهُ بَغْیًا وَعَدْوًا حَتَّى إِذَا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ قَالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِیلَ وَأَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ ﴿۹۰﴾

و فرزندان اسرائیل را از دریا گذراندیم پس فرعون و سپاهیانش از روى ستم و تجاوز آنان را دنبال کردند تا وقتى که در شرف غرق شدن قرار گرفت گفت ایمان آوردم که هیچ معبودى جز آنکه فرزندان اسرائیل به او گرویده‏ اند نیست و من از تسلیم ‏شدگانم (۹۰)

 

ابراهیم و یعقوب و تمام پیامبران خود را مسلمان نامیده اند و حتی به آن تاکید و وصیت هم کرده اند.

 

إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿۱۳۱﴾

هنگامى که پروردگارش به او فرمود تسلیم شو گفت به پروردگار جهانیان تسلیم شدم (۱۳۱)

 

وَوَصَّى بِهَا إِبْرَاهِیمُ بَنِیهِ وَیَعْقُوبُ یَا بَنِیَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى لَکُمُ الدِّینَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ ﴿۱۳۲﴾

و ابراهیم و یعقوب پسران خود را به همان [آیین] سفارش کردند [و هر دو در وصیتشان چنین گفتند] اى پسران من خداوند براى شما این دین را برگزید پس البته نباید جز مسلمان بمیرید (۱۳۲)

 

أَمْ کُنْتُمْ شُهَدَاءَ إِذْ حَضَرَ یَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قَالَ لِبَنِیهِ مَا تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِی قَالُوا نَعْبُدُ إِلَهَکَ وَإِلَهَ آبَائِکَ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ إِلَهًا وَاحِدًا وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ ﴿۱۳۳﴾

آیا وقتى که یعقوب را مرگ فرا رسید حاضر بودید هنگامى که به پسران خود گفت پس از من چه را خواهید پرستید گفتند معبود تو و معبود پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق معبودى یگانه را مى ‏پرستیم و در برابر او تسلیم هستیم (۱۳۳)

 

تمام اینها نشان میدهد که اسامی مسیحیت و یهودیت و غیره تماما توسط انسانها اختراع شده اند و خدا فقط اسم مسلمان را برای پیرو تنها دینش انتخاب کرده است. وقتی یک پیامبری مثل یعقوب و لوط و موسی و ... خودشان را مسلمان مینامند، مگر ممکن است که پیروان آنها اسم دیگری داشته باشند! اسامی دیگر بخاطر حزب بازی و جریانات سیاسی انتخاب شده اند. حتی مذاهب شیعه و سنی هم چیزی مثل یهودیت و مسیحیت است که در اصل هر دو مسلمان بوده اند ولی بمرور زمان باتوجه به جبهه گیریها و حزب گراییهای خویش ، خودشان اینطوری خودشان را نامگذاری کردند و عملا با اینکار میثاق خود با خدا را شکستند. اینکه پیامبر محمد را موسس اسلام بدانیم، از اساس اشتباه است و معادلاتش جور در نمی آید. ادعایی که خود او هیچوقت نکرده است. اما حافظه تاریخی باعث میشود که این مطلب بدیهی برای یک مسلمان قابل قبول نباشد و همچنان در سخنانش حرف از ادیان مختلف میزند و شروع اسلام را از زمان پیامبر محمد میداند.

 

  1. مسیح و آدم حافظه تاریخی پاک و خالصی داشتند

از آنجا که آدم و مسیح از نطفه غیر زمینی و یا ژن غیرزمینی بوجود آمدند؛ حافظه تاریخی نسل زمین را با خود منتقل نکردند و در نتیجه مشکلات کمتری داشتند.

 

إِنَّ مَثَلَ عِیسَىٰ عِندَ ٱللَّهِ کَمَثَلِ ءَادَمَۖ خَلَقَهُۥ مِن تُرَابٖ ثُمَّ قَالَ لَهُۥ کُن فَیَکُونُ 

همانا داستان عیسى نزد خدا مانند داستان آدم است، او را از خاک آفرید سپس به او گفت:باش! پس ببود.

 

 و به همین خاطر مسیح توانست اندیشه های نابی در همان اوان بچگی بیان کند. در زمان مسیح، بنی اسرائیل چنان دین را به نفع خود و به نفع قوم خود تغییر داده بودند که هرکسی توانایی پالایش دین را نداشت. حتی پیامبرانی مثل زکریا و یحیی که نزدیک و همدوره مسیح بودند، هم نتوانستند، تغییر قابل توجهی در بنی اسرائیل ایجاد کنند. اما مسیح با فکری پاک و عاری از هرگونه حافظه تاریخی توانست افکار جهانیان را دگرگون کند.

 

قَالَ إِنَّمَا أَنَا رَسُولُ رَبِّکِ لِأَهَبَ لَکِ غُلَامًا زَکِیًّا ﴿۱۹﴾

گفت من فقط فرستاده پروردگار توام براى اینکه به تو پسرى پاکیزه ببخشم (۱۹)

 

به همین خاطر جهان ، به دو دوره تاریخی تقسیم میشود؛ دوره قبل از میلاد مسیح و دوره بعد از میلاد مسیح. قبل از مسیح؛ فرشتگان براحتی بین مردم ظاهر میشدند و آنان را تعلیم میدادند. اما بعد از مسیح این روال قطع شد و حضور فیزیکی فرشتگان قطع شد. به نوعی خدای حکیم؛ قبل از میلاد مسیح پلان  A  را اجرا کرد و اما بعد از میلاد مسیح پلان B  را اجرا میکند.

 

  1. افراط در مورد شخصیت مسیح

تا زمانی که مسیح زنده بود؛ مردم حرفهای او را جدی نمی گرفتند. حتی حواریون هم آنطور که می بایست حرفهای مسیح را بکار نمی بردند. قدرت باطل آنقدر زیاد بود که حتی حواریون هم گاهی پایشان می لغزید.

 

فَلَمَّا أَحَسَّ عِیسَى مِنْهُمُ الْکُفْرَ قَالَ مَنْ أَنْصَارِی إِلَى اللَّهِ قَالَ الْحَوَارِیُّونَ نَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ آمَنَّا بِاللَّهِ وَاشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ ﴿۵۲﴾

چون عیسى از آنان احساس کفر کرد گفت‏ یاران من در راه خدا چه کسانند حواریون گفتند ما یاران [دین] خداییم به خدا ایمان آورده‏ ایم و گواه باش که ما تسلیم [او] هستیم (۵۲)

 

رَبَّنَا آمَنَّا بِمَا أَنْزَلْتَ وَاتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاکْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِینَ ﴿۵۳﴾

پروردگارا به آنچه نازل کردى گرویدیم و فرستاده[ات] را پیروى کردیم پس ما را در زمره گواهان بنویس (۵۳)

 

اما بعد از به صلیب کشیده شدن کالبد بدون روح اصلی مسیح ، حواریون تحت تاثیر شدید این حادثه قرار گرفتند و تحول جدی در حواریون، بعد از مرگ مسیح اتفاق افتاد. به همین خاطر در چهار انجیل بجا مانده، آنان میگویند که خون مسیح ما را نجات داد و روال زندگی ما را عوض کرد. تحریر اناجیل چهار گانه هم بعد از آن اتفاق افتاد.  البته منظور آنان این بود که به صلیب کشیده شدن مسیح ما را چنان تحت تاثیر قرار داد که ما تازه داریم می فهمیم که مطالب مسیح چه عمقی داشته است. حتی در مسیحیت فعلی هم ، خون مسیح را ناجی جهان میدانند.

 افراط و تفریط در مورد وقایع پیش آمده، بسیار مضر است و باعث بت شدن مقدسین خواهد شد. پشیمانی بیش از حد حواریون بعد از به صلیب کشیده شدن مسیح باعث شد که آنان چنین جملات غلو آمیزی در مورد مسیح بیان کنند و متاسفانه نسلهای بعدی؛ از آن جملات سوء استفاده کرده و در مورد شخصیت مسیح غلو آمیز رفتار کردند. دست به دست شدن جملات و مفاهیم در طول تاریخ متاسفانه باعث تغییر نگرشها نسبت به یک واقعه خواهد شد. اما کتاب قرآن دارای کلمات و جملات دقیق است که دقیقا واقعیتها را بازگو میکند و کاری به تعداد پیروان یک فرقه ندارد. میلیونها مسیحی میگویند که مسیح پسر خداست؛ اما خدا بدون در نظر گرفتن این گفته ها ؛ واقعیتها را بیان میدارد و صراحتا برخلاف آن صحبت میکند. خدا باکسی تعارف ندارد و حقیقت را بیان میکند.

  • اسعد حسینی
۲۲
فروردين
۰۱

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

ابراهیم الگوی یکتاپرستان جهان

 

  1. قبل از ابراهیم ، بت پرستی چگونه بوجود آمد؟

در زمان قبل از پیامبر ابراهیم یعنی در زمان انوش نوع بشر دچار اشتباه بزرگی شدند و افراد خردمند آن زمان تفکرات اشتباهی را القا کردند خود انوش هم جزو کسانی بود که دچار این تفکرات اشتباه شد.

اشتباه آنها این بود که آنها می گفتند خدا آسمان و ستاره ها و کرات دیگر را برای کنترل جهان خلق کرده است و آنها را در مکان بلند تر گذاشته و آنها را ارجمند کرده و آنها در پیشگاه خدا دنیا را کنترل می کنند. پس در نتیجه ما انسانها هم باید آنها را مقدس دانسته و برایشان احترام قائل بشویم و این اراده خداست و انسانها باید چیزی را که خدا با احترام نگاه می کند انسان هم باید برایش احترام قائل شود! و احترام قائل شدن برای ستاره ها و کرات دیگر مثل احترام گذاشتن برای خدا است. بعد از مطرح شدن این تصور، آنها شروع به ساختن معبدهایی برای ستارگان کردند و برایشان قربانی می کردند آنها این ستارگان رو با کلمات تقدیس و بزرگ می پنداشتند و در مقابل آنها سجده می کردند و با این تفکر اشتباه ، سعی در کامل کردن اراده پروردگار می کردند و این بنیان و اساس پرستش بتها و خدایان اشتباه بود. و این منطق آنها بود که باید ستارگان پرستش شوند.

 

و این در  تورات سوره ارمیا ( ۱۰ : ۷-۸) نقل شده است؛که می فرماید:

کسانی که از تو ای خدای بزرگ نمی ترسند، و این ترس شایسته تنها تو میباشد. در میان تمامی بزرگان این ملت و در تمام سرزمین هایشان کسی مانند تو نیست. و آنها این پندار و آموزه احمقانه را تصور کردند. و تفکر نابخردانه آنها این بود که این گفتار بی اساس و پوچ را از اراده تو پنداشتند در حالیکه این طور نیست.

 

در واقع مردم، این فکر گمراه را گسترش دادند که خدا خودش اراده کرده تا ستارگان تقدیس شوند و شریک خدا قرار داده شوند. بعد از گذشت مدتی، پیامبران دروغین زیادی به انسانها دستور می دادند که به ستارگان خدمت کنیدو برای آنها قربانی بدهید و تمثال هایی از آنها بسازید تا زن و مرد و کودک همه برای آنها تعظیم کنند و ادعا می کردند که آنها دریافته اند که این تصویر خاص برای آن ستاره می باشد و آن را از طریق وحی به دست آورده اند یعنی به آنها وحی شده است و بعد ازآن مردم در زیر درختان و در بالای کوه معابدی را ساختند و مردم دور هم جمع می شدند و برای آنها تعظیم می کردند و پیامبران دروغین می گفتند که این تمثال ها منبع ضرر و سود می باشند و باید از آنها ترسید و برایشان تعظیم کرد و موجب موفقیت شما می شود و باید این کارها را انجام بدهید و این کارها را انجام ندهید.

و بعد از آن افراد دروغگوی دیگری نیز می گفتند فلان ستاره یا فرشته به او الهام کرده که مرا اینگونه و به روشی خاص بپرستید و کارهای خاصی را انجام بدهید.

و بعد از این در سراسر دنیا، تمثال ها به روش های مختلف عبادت و کارهای عجیب و غریب دیگر انجام می دادند و در طول سالیان دراز نام خدا به فراموشی سپرده شد و در سخنرانی ها اسمی از خدا نمی بردند و یا به ندرت از خدا اسم برده میشد. مردم تنها نام مجسمه ها و کارهایی که در بچگی بهشون گفته شده بود را می دانستند و نسلهای بعدی فکر کردند که بجز تمثال ها و ستارگان، خدای دیگری وجود ندارد و تا زمان ابراهیم اینگونه ادامه پیدا کرد. با این وصف، مردم از یکتاپرستی تنزل پیدا کردند و به بت پرستی رسیدند.  مردم نسل اول، میدانستند که چرا به ستاره ها سجده میکنند و خدا را هم قبول داشتند ولی نسلهای بعدی و مردم عامه خدا را بکلی فراموش کردند.

 

  1. آزر بت فروش و بت تراش بود

ابراهیم در خانه ای بزرگ شد که پر از تمثال بتها بود و مهمترین مرکز ساختن تمثالها بود. بر طبق کتاب مقدس، ابراهیم در میان بتها بزرگ شد و از کودکی براساس رسم زمانه خویش و امر پدرش، شروع به ساختن و فروش تمثالها میکرد. اما او از کودکی شروع به تفکر کرد و می گفت چگونه ستاره ها در آسمان هستند بدون اینکه کسی آنها را کنترل کند؟ چه کسی این کار را انجام می دهد، او هیچ معلمی نداشت. کسی به او چیزی نمی گفت و در میان بت پرستان بود و او هم مثل والدین خود و قوم خود با بتها سرو کار داشت، ولی همیشه در حال تعمق و تفکر بود و سپس بعد از تفکر زیاد به حقیقت پی برد و راه راست را پیدا کرد و متوجه شد که تنها یک خدا وجود دارد که صاحب و خالق همه است و دنیا در اشتباه بزرگی هستند. او پی برد که هیچکس نمیتواند خدا را ببیند ولی میتوان او را حس کرد. او هیچوقت به بتها دل نبست و هیچوقت آنها را شریک خدا قرار نداد. اما ناچارا در عنفوان جوانی درخانه پدری، بتها را تراش و صیقل میداد و گاها آنها را عمدی و غیر عمدی میشکست. شکستن بتها او را بفکر واداشت که اینها چه خدایی هستند که شکسته میشوند! و شکست میخورند! او پیش خود گفت که اگر این تمثالها، خدا و یا نماینده خدا هستند، پس چرا انسان آنها را میسازد؟ پس چرا مراقبت لازم دارند؟ پس چرا ما باید از آنها دفاع کنیم؟ پس چار ما باید آنها را کمک کنیم (در اصل میبایست آنها ما را کمک میکردند!)؟ پس چرا زنده نیستند؟ مگر خدا زنده نیست؟! و هزاران سوال دیگر...

البته زمانی که ابراهیم بتها را شکست، نمرودیان گفتند که :

 

قَالُوا حَرِّقُوهُ وَانْصُرُوا آلِهَتَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ فَاعِلِینَ ﴿۶۸﴾

گفتند اگر کارى مى ‏کنید او را بسوزانید و خدایانتان را یارى دهید (۶۸)

آنها گفتند که الهه هایتان را یاری دهید. واقعا اگر تمثالها خدا یا نماینده خدایند، پس چرا نیاز به کمک پرستش کنندگان دارند؟ همین نکته خود برای ابراهیم ثابت می کند که قدرت و توان تمثالها از خود مردم کمتر است . یعنی مردم باید خدایانشان را یاری دهند و محافظت کنند!

ابراهیم چهل سالش بود و خدا را یافت و با اطرافیانش گفتگو می کرد و آنها را به اشتباهشان گوشزد میکرد و زمانی که همه مردم برای مراسم جشن بیرون رفتند، بت های معبد را شکست و تمام این بتها در کارگاه آزر درست شده بود. ابراهیم تعالیمش را بر اساس عبادت پروردگار بنا نهاد و گفت که تعظیم فقط شایسته خدا است و مردم کم کم بت ها و تمثال ها را شکستند و بعد از اینکه با قدرت بحث و گفتگوی خود این را اثبات کرد ، نمرود تصمیم گرفت او را بکشد و ابراهیم با معجزه خدا نجات یافت و به  هاران رفت و شهر به شهر مردم را به عبادت خدای یکتا فرا خواند و سپس به کنعان رفت و بر اساس درک هر فرد باهاش صحبت میکرد. تا اینکه تعدادشان زیاد شد و در قلب آنها مفاهیم خود را کاشت و به اسحاق و اسماعیل پسران خودش این تعالیم را انتقال داد او هم به یعقوب و یعقوب هم به پسرش  لوی و پس از آن او ( لوی)  را هم به عنوان رهبر  انتخاب کرد تا آموزش ها را ادامه بدهد. و به او گفت که فرزندانم ( فرزندان یعقوب ) نباید از این مفاهیم دور بشوند، تا در نهایت به یک ملت تبدیل بشوند. تمام بنی اسراییل بجز طایفه لوی همگی ستاره ها را می پرستیدند.

 

وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ نَافِلَةً وَکُلًّا جَعَلْنَا صَالِحِینَ ﴿۷۲﴾


و اسحاق و یعقوب را [به عنوان نعمتى] افزون به او بخشودیم و همه را از شایستگان قرار دادیم (۷۲(

 

 

وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِیتَاءَ الزَّکَاةِ وَکَانُوا لَنَا عَابِدِینَ ﴿۷۳﴾

و آنان را پیشوایانى قرار دادیم که به فرمان ما هدایت میکردند و به ایشان انجام دادن کارهاى نیک و برپاداشتن نماز و دادن زکات را وحى کردیم و آنان پرستنده ما بودند (۷۳)

 

بعد از مدتی نوادگان یعقوب هم دوباره به همان مفاهیم برگشتند ولی خدا به آنها رحم کرد و پیامبرانی برایشان فرستاد مثل موسی و خدا بنی اسراییل را مورد لطف خود قرارداد و دوباره آنها را از گمراهی نجات داد. این دینی است که اسم آن اسلام است و ابراهیم آن را بنا نهاد و تمام پیامبران بر آن بوده اند. موسی، عیسی و ... همگی بر دین اسلام بوده اند. برخلاف باور مسلمانان سنتی، پیامبر محمد بوجود آورنده اسلام نبوده است. او فقط ادامه دهنده این راه بوده است. اسامی مسیحی و یهودی که بعدا بوجود آمده، مردم را بر این اشتباه برده که دین اسلام را پیامبر محمد بوجود آورده است. جهت مثال یعقوب خود را مسلمان میداند:

 

أَمْ کُنْتُمْ شُهَدَاءَ إِذْ حَضَرَ یَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قَالَ لِبَنِیهِ مَا تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِی قَالُوا نَعْبُدُ إِلَهَکَ وَإِلَهَ آبَائِکَ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ إِلَهًا وَاحِدًا وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ ﴿۱۳۳﴾

آیا وقتى که یعقوب را مرگ فرا رسید حاضر بودید هنگامى که به پسران خود گفت پس از من چه را خواهید پرستید گفتند معبود تو و معبود پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق معبودى یگانه را مى ‏پرستیم و در برابر او تسلیم هستیم (۱۳۳(

 

  1. چرا ابراهیم بتها را شکست؟

 خدا بت پرستی ها را رد میکند و باید مستقیم خود خدا را پرستش و نیایش کرد. اما در دین اسلام حتی شکستن بتهای بت پرستان جایز نیست (لا اکراه فی الدین). فقط در یک مورد جایز است. اینکه خودت در ساخت بت دست داشته اید. ابراهیم در ساخت و فروش بتها دست داشت  و در دورانی با پدرش آزر همکاری کرد؛ البته ابراهیم هیچوقت مشرک نبود. اما روح جستجوگر و موحد او ، نگذاشت بت تراشی ادامه پیدا کند و زیر همه چیز زد. حتی او زمانی به خورشید و ستاره و ماه روی آورد ولی دوباره به خدا روی آورد. ابراهیم در ایده غلط ثابت نمی ماند و با کوچکترین راهنمایی از طرف خدا واکنش نشان می داد و مدام خود را تغییر میداد و وارد راه مستقیم میشد. او هیچ چیزی را برای خود بت نکرده بود در ذهن خویش. به همین خاطر در نهایت، ساخته های دست خویش را شکست. بتهای ساخت دست خویش را باید خودت بشکنید. محمد و یارانش از میان قومی بت پرست بودند و آن قوم بعد از مسلمان شدن، ساخته  های دست خویش که خود خریده بودند را شکستند. شکستن بت وقتی جایز است که خود در آن دست داشته باشید.

 

لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلَا مَرَدَّ لَهُ وَمَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَالٍ ﴿۱۱﴾

براى او فرشتگانى است که پى در پى او را به فرمان خدا از پیش رو و از پشت‏ سرش پاسدارى مى کنند در حقیقت ‏خدا حال قومى را تغییر نمى‏ دهد تا آنان حال خود را تغییر دهند و چون خدا براى قومى آسیبى بخواهد هیچ برگشتى براى آن نیست و غیر از او حمایتگرى براى آنان نخواهد بود (۱۱(

 

 گاهی این بت خودساخته هوای نفس است که باید آن را شکست. هوای نفس دیدنی نیست و باید خودت بشکنید. سرکوب کردن بتهای درونی خیلی مهم است که جهت رهایی از شیاطین باید به آن پرداخت.

متاسفانه تندرویی در جهان اسلام موج میزند و بعضی گروههای افراطی و تندرو خود را خدا و قیم مردم میدانند و با راه و روشی که طریقه پیامبران نیست، شروع به اذیت دیگران میکنند. سلفی ها یکی از این گروهها هستند که به اسم یکتاپرستی دیگران را اذیت میکنند. یکی تعریف کرده است که چند نفر سلفی را سوار اتوموبیلش کرده و  این فرد عکس یکی از شیوخ دراویش را جلو اتوموبیلش آویزان کرده بود. یکی از سلفی ها بعد از چند دقیقه متوجه عکس شد و بدون اجازه گرفتن از راننده، عکس را کند و از پنجره اتوموبیل بیرون انداخت. صاحب اتوموبیل مات و مبهوت ماند و گفت بالفرض که من بت پرست باشم، این چه طرز امر به معروف و نهی از منکری است! شما به چه حقی عکس را بدون اجازه من بیرون پرت کردید؟ سلفی در جواب گفت که این دستور پیامبر است؟!!!

متاسفانه سلفی ها و گروههای مشابه به اسم امر بمعروف و نهی از منکر، به دیگران توهین و دست درازی میکنند و این را حق خود میدانند. غافل از اینکه خدا دین را آزاد گذاشته است و تنها کاری که آدمی میتواند بکند، نصیحت و راهنمایی با زبان خوش و مهربانانه است. حدیث و سنت گمراهی های زیادی به بار آورده است و این را میتوان از اخلاق تندورهای مسلمان فهمید. حتی خدا به پیامبر محمد گوشزد میکند که تو وکیل مدافع مردم نیستی، تو فقط هشدار دهنده ای.

 

وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشْرَکُوا وَمَا جَعَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظًا وَمَا أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ ﴿۱۰۷﴾

6:107 اگر خدا می خواست، آنها بت پرستی نمی کردند. ما تو را به عنوان محافظ آنها تعیین نکردیم و تو وکیل مدافع آنها نیستی.

 

وَمَا عَلَى الَّذِینَ یَتَّقُونَ مِنْ حِسَابِهِمْ مِنْ شَیْءٍ وَلَکِنْ ذِکْرَى لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ ﴿۶۹﴾

و چیزى از حساب آنان [=ستمکاران] بر عهده کسانى که پروا[ى خدا] دارند نیست لیکن تذکر دادن [لازم] است باشد که [از استهزا] پرهیز کنند (۶۹(

 

با این وضع، سلفی ها حتی حیطه اختیارات خود را از پیامبر محمد هم بیشتر میدانند.

 

 یا اینکه ماموران امنیتی در بعضی کشورهای اسلامی، چنان برخوردی با نویسندگان و وبلاگ نویسان دارند که به نوعی خود را خدای مردم میدانند. یکی تعریف کرده است که زیر دست بازجوها از شدت درد شکنجه، آنها را به خدا قسم میداد که دیگر زجرش ندهند؛ اما بازجوها در جواب میگفتند که به خدا قسم نخور، چونکه اینجا خدای تو ماییم!  مطمئنا این افراد شکنجه گر بظاهر آدمهای مذهبیی هستند  و حتی نماز هم میخوانند و به خدا هم اعتقاد دارند ولی در حیطه اختیارات خویش خود را خدای دیگران میدانند. این همان روش فرعون و آل فرعون و نمرود است . باید بدانیم که در زمان نمرود و فرعون، مردم به خدایان دیگری هم اعتقاد داشتند ولی از آنجا که بر جان و مال مردم مسلط بودند، خود را الهه جان و مال مردم میدانستند. در بحث بین ابراهیم و نمرود این مساله بسیار هویداست. نمرود یکی را در زندان میکشد و دیگری را آزاد میکند و به این طریق خود را خدای آنها بحساب میآورد و میخواهد به ابراهیم ثابت کند که او الهه جان و مال مردم است. او از قدرت خویش و جهل مردم سوء استفاده کرده و مردم تحت تسلط خویش را میکشد و اسم این تسلط را خداوندگاری مینامد!  اما وقتی ابراهیم، مساله ای خارج از تسلط نمرود بیان میدارد و میگوید که ای نمرود خورشید را  از سمت دیگر بیرون آر. در این حالت نمرود میماند و عصبانی شده و بحث را احمقانه میداند. رحم و شفقت در نمرود که خود را الهه مردم میداند، نبود. او فقط با ایجاد ترس و رعب در زیر دستان خود، حکومت میکرد. اختیارات خیلی مهم او کشتن زندانی و یا آزاد کردن زندانی بود! ، زیرا او خود را صاحب جان و مال مردم میدانست، در واقع آنچه که نمرود تسلط کامل داشت همین بود. نمرود از یک طرف خود را الهه جان و مال مردم تحت تسلط خود میدانست و از طرف دیگر به خدایان دیگر مثل خورشید هم اعتقاد داشت و تصویر خورشید را روی لباس خود نقاشی میکرد. آیا نمرود خشکسالی ها و بی آبی ها و قحطی ها را حل میکرد؟ آیا او در مواقع سختی و در داخل کشتی در اوج اقیانوس میتوانست سرنشینان کشتی را نجات دهد؟ فرعون خود را صاحب نیل میدانست ولی در حین کم آبی و تغییر رنگ آب نیل، کاری از دستش برنیامد. خدای موسی رفع کرد.

 البته خیلی از زنان و مردان در زندگی روزمره خویش نسبت به همسران و بچه های خویش چنین اخلاق دیکتاتور مابانه ای دارند و از کوچکترین فرصت جهت تسلط به دیگری استفاده میبرند. خدای مهربان در قرآن اعلام میدارد که فرعون و آل فرعون  قطعا وارد جهنم خواهند شد.

 

النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْهَا غُدُوًّا وَعَشِیًّا وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ ﴿۴۶﴾

[اینک هر] صبح و شام بر آتش عرضه مى ‏شوند و روزى که رستاخیز بر پا شود [فریاد مى ‏رسد که] فرعونیان را در سخت‏ ترین [انواع] عذاب درآورید (۴۶)

 

وَإِذْ یَتَحَاجُّونَ فِی النَّارِ فَیَقُولُ الضُّعَفَاءُ لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعًا فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا نَصِیبًا مِنَ النَّارِ ﴿۴۷﴾

و آنگاه که در آتش شروع به آوردن حجت مى کنند زیردستان به کسانى که گردنکش بودند مى‏ گویند ما پیرو شما بودیم پس آیا مى‏ توانید پاره‏ اى از این آتش را از ما دفع کنید (۴۷)

 

قَالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُلٌّ فِیهَا إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَکَمَ بَیْنَ الْعِبَادِ ﴿۴۸﴾

کسانى که گردنکشى میکردند مى‏ گویند [اکنون] همه ما در آن هستیم خداست که میان بندگان [خود] داورى کرده است (۴۸)

 

کسانی که در طول تاریخ خود را الهه مردم نامیده اند، فقط قصدشان کنترل امور زیردستان خویش بوده است. والا کسی که خود را خدا بنامد، آیا نباید از رحم و شفقت بویی ببرد؟ چرا این خدایان خودساخته، فقط ترس و رعب دارند و مردم باید ازشان بترسند؟ آیا صفات رحمان و رحیم شایسته خدای یکتای مهربان توانا نیست؟

 

  1. آزر پدر ابراهیم بود، نه عموی او

 

بزرگترین بت، داخل معبد، مجسمه نمرود بود. پدر ابراهیم، یک بت تراش بوده است و در قرآن بارها گفته است که پدر ابراهیم، و حتی ابراهیم او را پدرم (ابتی) صدا می زند. اگر آزر عموی ابراهیم بوده است و از سر نزدیکی با او ، او را پدر صدا میزند؛ پس چرا خدا به آزر میگوید پدر ابراهیم؟

 

یَا أَبَتِ لَا تَعْبُدِ الشَّیْطَانَ إِنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلرَّحْمَنِ عَصِیًّا ﴿۴۴﴾

پدر جان شیطان را مپرست که شیطان [خداى] رحمان را عصیانگر است (۴۴)

 

یَا أَبَتِ إِنِّی أَخَافُ أَنْ یَمَسَّکَ عَذَابٌ مِنَ الرَّحْمَنِ فَتَکُونَ لِلشَّیْطَانِ وَلِیًّا ﴿۴۵﴾

پدر جان من مى‏ ترسم از جانب [خداى] رحمان عذابى به تو رسد و تو یار شیطان باشى (۴۵)

 

 اما بعضی مسلمانان با اصرار عجیبی که از حدیث و روایات نشات می گیرد، پافشاری می کنند که آن فرد پدر او نبوده است، بلکه عموی او بوده است. این لجبازیها با کلام خدا ، فقط یکی از صدها ضرر حدیث و روایات است. حدیث و سنت قرآن را تحت فشار قرار می دهد و به عنوان یک عامل مهجور ماندن قرآن ، مطرح است. اصول بدیهی در قرآن براحتی بوسیله احادیث انکار میشوند. داستان ابراهیم در تورات به طور مفصل ذکر شده است و هیچوقت از دو فرد یکی به عنوان پدر ابراهیم و دیگری عموی او صحبت نکرده است و صراحتا بیان کرده است که پدر ابراهیم بت فروش و بتساز بوده است و این گفته قرآن را تایید میکند. خدا در قرآن بارها بیان میدارد که تورات و انجیل تصدیق کننده قرآن هستند. اگر پدر ابراهیم بت ساز بوده است، چیزی از شایستگیهای ابراهیم کم نمیشود.

 

  1. بحث بین ابراهیم و نمرود

بحثهای بین ابراهیم و نمرود، نمونه کاملی از طرز تفکر خوب و بد در جهان است. طرز تفکر تسلیم خدا بودن و طرز تفکر عصیان در مقابل خدا. طرز تفکر تسلیم در مقابل خدا و طرز تفکر خود الهه انگاری.

 

 ابراهیم گفت : "پروردگار من زندگی می بخشد و می میراند." نمرود گفت: "من هم زندگی می بخشم و می میرانم. دو نفر زندانی ، یکی را کشت و دیگری را آزاد کرد. منطق نمرود تا این حد بود و فکرش تا این حد کار میکرد. وقتی ابراهیم دید که نمرود از مرحله پرت است و دنبال حقیقت نیست،  گفت: "خدا خورشید را از مشرق بیرون مى آورد، آیا تو می توانی آن را از مغرب بیرون آوری؟" پس نمرود مات و مبهوت بماند. خدا ستمکاران را هدایت نمی کند.

 

أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِی حَاجَّ إِبْرَاهِیمَ فِی رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِی وَیُمِیتُ قَالَ أَنَا أُحْیِی وَأُمِیتُ قَالَ إِبْرَاهِیمُ فَإِنَّ اللَّهَ یَأْتِی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ ﴿۲۵۸﴾

آیا از (حال‏) آن کس که چون خدا به او پادشاهى داده بود (و بدان مى ‏نازید، و) در باره پروردگار خود با ابراهیم محاجّه (مى‏)کرد، خبر نیافتى‏؟ آنکاه که ابراهیم گفت‏: (پروردگار من همان کسى است که زنده مى ‏کند و مى‏ میراند.) گفت‏: (من (هم‏) زنده مى ‏کنم و (هم‏) مى‏ میرانم‏.) ابراهیم گفت‏: (خدا(ى من‏) خورشید را از خاور برمى ‏آورد، تو آن را از باختر برآور.) پس آن کس که کفر ورزیده بود مبهوت ماند. و خداوند قوم ستمکار را هدایت نمى ‏کند. (۲۵۸(

 

 

ابراهیم شجاعانه مناظره میکرد و حقیقت را میگفت و به کسی هم توهین نمیکرد و در مناظره احترام برای طرف مقابل قائل میشد. اما نمرود وقتی در مقابل استدلال ابراهیم کم آورد، دستور داد که ابراهیم را بیرون کنند. دیکتاتورها اهل مناظره نیستند، هرجا کم بیاورند، رو به توهین و یا تبعید و شکنجه و اعدام میآورند.  بعضی از مردم در عین این که می دانند ، کاری زشت و نادرست است ، اما آن را انجام می دهند ، انگار یک نیروی ماورایی آنان را وادار می کند. این نیروی ماورایی از طریق تطمیع و لذتهای زودگذر آنان را تشویق به انجام آن می کند. از آنجا که هدایت دست خداست، کسانی که شایستگی بهشت را ندارند ، موفق به درک موضوعات ساده نمی شوند. این خداست که همه چیز را تحت کنترل خویش دارد. خدا هدایت افراد را بر عهده دارد. خدا همه چیز را کنترل می کند.

 

  1. ابراهیم سرمشق تمام مردم در یکتاپرستی

 

قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْرَاهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْکُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ کَفَرْنَا بِکُمْ وَبَدَا بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِیمَ لِأَبِیهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَکَ وَمَا أَمْلِکُ لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ رَبَّنَا عَلَیْکَ تَوَکَّلْنَا وَإِلَیْکَ أَنَبْنَا وَإِلَیْکَ الْمَصِیرُ ﴿۴﴾

 

قطعا براى شما در [پیروى از] ابراهیم و کسانى که با اویند سرمشقى نیکوست آنگاه که به قوم خود گفتند ما از شما و از آنچه به جاى خدا مى ‏پرستید بیزاریم به شما کفر مى ‏ورزیم و میان ما و شما دشمنى و کینه همیشگى پدیدار شده تا وقتى که فقط به خدا ایمان آورید جز [در] سخن ابراهیم [که] به پدر خود [گفت] حتما براى تو آمرزش خواهم خواست با آنکه در برابر خدا اختیار چیزى را براى تو ندارم اى پروردگار ما بر تو اعتماد کردیم و به سوى تو بازگشتیم و فرجام به سوى توست (۴)

 

  1. هر مومنی به اطمینان قلب نیاز دارد

در آیه 260 سوره بقره خدا فرموده است که : ابراهیم گفت: "پروردگارا، به من نشان بده که چگونه مردگان را زنده می کنی." او گفت: "مگر باور نداری؟" گفت: "بله دارم، ولی می خواهم قلب خود را اطمینان بخشم." گفت: "چهار پرنده را بگیر، نشانه هایشان را بررسی کن، پاره ای از هر پرنده را بر فراز تپه ای جای ده، سپس آنها را به سوی خود فراخوان. آنها شتابان به سوی تو خواهند آمد. این را بدان که خداست صاحب اقتدار، حکیم ترین."

خدای مهربان به نسبت درک و شعور هر فردی ، خود را به افراد نشان میدهد و به آنان اطمینان می بخشد. ابراهیم صادقانه از خدا خواست که به او نشان دهد که چگونه مردگان زنده می شوند. خدا هم جواب او را داد و به او اطمینان قلب داد. البته توجه کنید که روش اطمینان قلب که کشتن چهار پرنده بود را خود ابراهیم تعیین نکرد، بلکه خدا تعیین کرد. بعضی از مردم خودشان برای خدا تعیین تکلیف می کنند و بعد از خدا میخواهند که حالا خدا بیا به من نشان بده که هستی! ابراهیم از خدا اطمینان قلب خواست، او چهار پرنده نکشت و بعد از خدا بخواهد که حالا این پرنده ای که من کشته ام را زنده کن!.  این روش صادقانه ای نیست. کسی بخواهد که قدرت خدا را صادقانه ببیند، خدا با روشهای گوناگون اثبات خواهد کرد؛ فقط فرد باید ببیند و درک کند و پشت گوش نیندازد.  روشش را باید خود خدا با توجه به ظرفیت فرد تعیین  کند.

 

  1. پیام صحف ابراهیم و موسی

آدم عاقل دو بار از یک سوراخ گزیده نمی شود. ما انسانها هیچوقت از گذشته خویش درس عبرت نمی گیریم. "تنها خدا" شعار اصلی همه پیامبران بوده است. تمام پیامبران در طول تاریخ از جمله ابراهیم ، موسی، عیسی ، محمد شعارشان "تنها خدا" بوده است. اما متاسفانه شیطان از طریق انسانها آن شعار را تغییر داد و به شعار "تنها پیامبر ما" تغییر داد. مسیحیان می گویند "فقط مسیح" . مسلمانان می گویند "محمد سید پیامبران است".

۶:١۶٢ ] بگو: "نماز من، اعمال عبادی من، زندگی من و مرگ من، همه مطلقا به خدا اختصاص دارد، آن پروردگار عالم.

پیام تمام پیامبران یکی بوده است. خدای حکیم جهت اثبات این مورد، قسمتی از صحف ابراهیم را در قرآن ذکر نموده است تا که اثبات کند که تمام پیامبران یک پیام داشته اند و همگی بر محوریت فقط خدا بوده است. سوره الاعلی شامل پیامهایی است که در صحف ابراهیم و موسی هم ، دقیقا این پیامها به همین شکل آمده است. دو آیه آخری سوره الاعلی میفرماید که این پیامها از صحف ابراهیم و موسی است.

 

بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

بنام خدا بخشنده مهربان

 

سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَى ﴿۱﴾

نام پروردگار والاى خود را به پاکى بستاى (۱)

 

الَّذِی خَلَقَ فَسَوَّى ﴿۲﴾

همان که آفرید و هماهنگى بخشید (۲)

 

وَالَّذِی قَدَّرَ فَهَدَى ﴿۳﴾

و آنکه اندازه‏ گیرى کرد و راه نمود (۳)

 

وَالَّذِی أَخْرَجَ الْمَرْعَى ﴿۴﴾

و آنکه چمنزار را برآورد (۴)

 

فَجَعَلَهُ غُثَاءً أَحْوَى ﴿۵﴾

و پس [از چندى] آن را خاشاکى تیره‏ گون گردانید (۵)

 

سَنُقْرِئُکَ فَلَا تَنْسَى ﴿۶﴾

ما بزودى [آیات خود را به وسیله سروش غیبى] بر تو خواهیم خواند تا فراموش نکنى (۶)

 

إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ وَمَا یَخْفَى ﴿۷﴾

جز آنچه خدا خواهد که او آشکار و آنچه را که نهان است مى‏ داند (۷)

 

وَنُیَسِّرُکَ لِلْیُسْرَى ﴿۸﴾

و براى تو آسانترین [راه] را فراهم مى‏ گردانیم (۸)

 

فَذَکِّرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّکْرَى ﴿۹﴾

پس پند ده اگر پند سود بخشد (۹)

 

سَیَذَّکَّرُ مَنْ یَخْشَى ﴿۱۰﴾

آن کس که ترسد بزودى عبرت گیرد (۱۰)

 

وَیَتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَى ﴿۱۱﴾

و نگون‏بخت‏ خود را از آن دور مى دارد (۱۱)

 

الَّذِی یَصْلَى النَّارَ الْکُبْرَى ﴿۱۲﴾

همان کس که در آتشى بزرگ در آید (۱۲)

 

ثُمَّ لَا یَمُوتُ فِیهَا وَلَا یَحْیَى ﴿۱۳﴾

آنگاه نه در آن مى‏ میرد و نه زندگانى مى‏ یابد (۱۳)

 

قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّى ﴿۱۴﴾

رستگار آن کس که خود را پاک گردانید (۱۴)

 

وَذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى ﴿۱۵﴾

و نام پروردگارش را یاد کرد و نماز گزارد (۱۵)

 

بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا ﴿۱۶﴾

لیکن [شما] زندگى دنیا را بر مى‏ گزینید (۱۶)

 

وَالْآخِرَةُ خَیْرٌ وَأَبْقَى ﴿۱۷﴾

با آنکه [جهان] آخرت نیکوتر و پایدارتر است (۱۷)

 

إِنَّ هَذَا لَفِی الصُّحُفِ الْأُولَى ﴿۱۸﴾

قطعا در صحیفه ‏هاى گذشته این [معنى] هست (۱۸)

 

صُحُفِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَى ﴿۱۹﴾

صحیفه ‏هاى ابراهیم و موسى (۱۹)

 

  1. بت پرستان خداپرستان را از الهه های خویش میترسانند

بت پرستان، خدا پرستان را از خدایان خویش میترساندند.

 

إِنْ نَقُولُ إِلَّا اعْتَرَاکَ بَعْضُ آلِهَتِنَا بِسُوءٍ قَالَ إِنِّی أُشْهِدُ اللَّهَ وَاشْهَدُوا أَنِّی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ ﴿۵۴﴾

[چیزى] جز این نمى‏ گوییم که بعضى از خدایان ما به تو آسیبى رسانده‏ اند گفت من خدا را گواه مى‏ گیرم و شاهد باشید که من از آنچه جز او شریک وى مى‏ گیرید بیزارم (۵۴)

 

  1. بت پرستان زمان پیامبر خدا را قبول داشتند

آنها خدا را خالق آسمانها و زمین میدانستند. خدا برای مشرکین از کلمه لَیَقُولُنَّ استفاده میفرماید بمعنای : حتما خواهند گفت؛ یعنی مشرکین قطعا خدا را به عنوان خالق آسمانها و زمین قبول دارند.

 

وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى یُؤْفَکُونَ ﴿۶۱﴾

و اگر از ایشان بپرسى چه کسى آسمانها و زمین را آفریده و خورشید و ماه را [چنین] رام کرده است‏ حتما خواهند گفت الله پس چگونه [از حق] بازگردانیده مى ‏شوند (۶۱(

قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ اْلأَرْضِ أَمَّنْ یَمْلِکُ السَّمْعَ وَ اْلأَبْصارَ وَ مَنْ یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ یُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَ مَنْ یُدَبِّرُ اْلأَمْرَ فَسَیَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَ فَلا تَتَّقُونَ* فَذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمُ الْحَقُّ فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلالُ فَأَنَّی تُصْرَفُونَ»

بگو کیست که از آسمان و زمین به شما روزى مى ‏بخشد یا کیست که حاکم بر گوشها و دیدگان است و کیست که زنده را از مرده بیرون مى ‏آورد و مرده را از زنده خارج مى‏ سازد و کیست که کارها را تدبیر مى ‏کند خواهند گفت‏ خدا پس بگو آیا پروا نمى ‏کنید (۳۱(

این است‏ خدا پروردگار حقیقى شما و بعد از حقیقت جز گمراهى چیست پس چگونه [از حق] بازگردانیده مى ‏شوید (۳۲(

 

قُلْ لِمَنِ الْأَرْضُ وَمَنْ فِیهَا إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿۸۴﴾ سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ ﴿۸۵﴾ قُلْ مَنْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ ﴿۸۶﴾ سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ ﴿۸۷﴾ قُلْ مَنْ بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَهُوَ یُجِیرُ وَلَا یُجَارُ عَلَیْهِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿۸۸﴾ سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ فَأَنَّى تُسْحَرُونَ ﴿۸۹﴾

بگو اگر میدانید [بگویید] زمین و هر که در آن است به چه کسى تعلق دارد (۸۴(

خواهند گفت به خدا بگو آیا عبرت نمى‏ گیرید (۸۵)

بگو پروردگار آسمانهاى هفتگانه و پروردگار عرش بزرگ کیست (۸۶)

خواهند گفت‏ خدا بگو آیا پرهیزگارى نمى ‏کنید (۸۷)

بگو فرمانروایى هر چیزى به دست کیست و اگر میدانید [کیست آنکه] او پناه مى‏ دهد و در پناه کسى نمى ‏رود (۸۸)

خواهند گفت‏ خدا بگو پس چگونه دستخوش افسون شده‏ اید (۸۹)

بطور خلاصه برطبق آیات قرآن، مشرکان زمان پیامبر معتقد بودند که:

  1. خدای آسمانها و زمین به ما روزى مى ‏بخشد
  2. خدا حاکم بر گوشها و دیدگان است
  3. خدا زنده را از مرده بیرون مى ‏آورد و مرده را از زنده خارج مى‏ سازد
  4. خدا کارها را تدبیر مى ‏کند
  5. خدا خالق آسمانها و زمین است
  6. خدا خورشید و ماه را رام کرده است‏
  7. زمین و هر که در آن است به خدا تعلق دارد
  8. الله پروردگار آسمانهاى هفتگانه و پروردگار عرش بزرگ است
  9. فرمانروایى هر چیزى به دست الله است
  10. فقط الله است که پناه مى‏ دهد و در پناه کسى نمى ‏رود
  11. نکته جالتر اینکه بت پرستان در زمان سختی خدا را خالصانه میخواندند!

 

فَإِذَا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ یُشْرِکُونَ ﴿۶۵﴾

و هنگامى که بر کشتى سوار مى ‏شوند خدا را پاکدلانه مى‏ خوانند و[لى] چون به سوى خشکى رساند و نجاتشان داد بناگاه شرک مى ‏ورزند (۶۵(

 

با این تفکراتی که مشرکان زمان پیامبر داشته اند میتوان براحتی نتیجه گرفت:

الف) آنها معتقدبودند که بتها هم ساخته الله هستند

ب) آنها در زمان سختی خالصانه خدا را میخواندند و این نکته ثابت می کند که آنها بتها را الله نمیدانستند و بلکه فقط بتها را شفیع و نماینده خویش نزد خدا میدانستند و بتها را میخواندند تا نیازشان برآورده شود و یا به خدا نزدیکتر شوند.

 

وَیَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا یَضُرُّهُمْ وَلَا یَنْفَعُهُمْ وَیَقُولُونَ هَؤُلَاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ قُلْ أَتُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِمَا لَا یَعْلَمُ فِی السَّمَاوَاتِ وَلَا فِی الْأَرْضِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ ﴿۱۸﴾

و به جاى خدا چیزهایى را مى ‏پرستند که نه به آنان زیان مى ‏رساند و نه به آنان سود مى‏ دهد و مى‏ گویند اینها نزد خدا شفاعتگران ما هستند بگو آیا خدا را به چیزى که در آسمانها و در زمین نمى‏ داند آگاه مى‏ گردانید او پاک و برتر است از آنچه [با وى] شریک مى‏ سازند (۱۸)

خدا در ادامه این آیه مهم می فرماید که مردم تمام جهان ابتدا یک امت واحد بودند ، اما در نهایت اختلاف پیدا کردند. اختلاف آنها بخاطر همین نکته بوده است. قراردادن بتها به بهانه شفاعت. شاید شفاعت مهمترین نکته بت پرستی هاست که باید درک شود.

 

 وَمَا کَانَ النَّاسُ إِلَّا أُمَّةً وَاحِدَةً فَاخْتَلَفُوا وَلَوْلَا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ فِیمَا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ ﴿۱۹﴾

و مردم جز یک امت نبودند پس اختلاف پیدا کردند و اگر وعده‏ اى از جانب پروردگارت مقرر نگشته بود قطعا در آنچه بر سر آن با هم اختلاف مى کنند میانشان داورى مى ‏شد (۱۹)

 

در تاریخ نوشته اند که یک پادشاهی بوده که پدرش می میرد . اسم پدرش بعل بوده است . پدرش را خیلی دوست داشته است . اما بعد از مدتی پدرش می میرد . پادشاه از مرگ پدرش آنقـدر ناراحـت بوده است ، که دستور می دهد مالیات تمام افرادی که خانه هایشان نزدیک قبر پدرش است ، بخشیده شود . مردم که از دست مالیات خلاص می شوند ، میروند و از قبر پدر پادشاه تـشکر می کنند و هدیه ها برای قبر می برند و هدیه ها پیشکش می کنند . بعد از مدتی مـردم راز و نیازهایشان را هم به آنجا می برند و بعد از مدتی دیگر پدر پادشاه به یک قدیس تبدیل مـی شود و در نهایت بعد از چندین سال ، قبر پدر پادشاه مرکز دعا و راز و نیاز می شود . بـه ایـن طریق بتی به اسم بعل بوجود آمد . گذشت روزگار ، فرامو شی انسان ، شیادی شـیطان ، همـه دست به دست هم دادندو به راحتی یک بت به اسم بعل بوجود آمد.

 

أَتَدْعُونَ بَعْلًا وَتَذَرُونَ أَحْسَنَ الْخَالِقِینَ ﴿۱۲۵﴾

آیا بعل را می خوانید، به جای بهترین خالق؟

در اینجا بعل یک اسم خاص نیست، بلکه در کل به بتهایی گفته میشود که در طول زمان با تغییرات خاصی بوجود می آیند و گذشت زمان و پیروی کورکورانه باعث بت شدن آنان میشود و ریشه ها و دلایل فراموش میشوند. تمام کسانی که در طول تاریخ بت شده اند، در زمان زنده بودنشان، آدمهایی بوده اند با نیازهای طبیعی.

 

  • اسعد حسینی
۱۹
فروردين
۰۱

دریافت
حجم: 3.43 مگابایت
توضیحات: فایل پی دی اف آلفا
 

  • اسعد حسینی
۱۹
فروردين
۰۱
  1. احساسات واقعی همراه با تفکر و تعقل و یاد خدا است

بعد از این همه مطالب که عرض شد، من منکر احساسات واقعی ناشی از خشیت الهی نمیشوم.

إذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُ الرَّحْمَن خَرُّوا سُجَّدًا وَبُکِیًّا    این احساسات واقعی است که در سوره مریم آیه 58 گفته شده است؛ که بخاطر آیات الهی است. در مورد آیات الهی باید احساسات خود را بروز داد و نباید مستکبر بود:

[19:58]  اینان برخی از پیامبران هستند که خدا به آنها نعمت داد. آنها از میان نوادگان آدم و نوادگان کسانی که با نوح انتقال دادیم و نوادگان ابراهیم و اسراییل و از میان کسانی که آنها را هدایت کردیم و برگزیدیم، انتخاب شده بودند. هنگامی که آیات بخشنده ترین برای آنها خوانده می شود، گریه کنان به سجده می افتند.

إِنَّمَا یُؤْمِنُ بِآیَاتِنَا الَّذِینَ إِذَا ذُکِّرُوا بِهَا خَرُّوا سُجَّدًا وَسَبَّحُوا بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَهُمْ لَا یَسْتَکْبِرُونَ

إنَّ الَّذِینَ أُوتُواْ الْعِلْمَ مِن قَبْلِهِ إِذَا یُتْلَى عَلَیْهِمْ یَخِرُّونَ لِلأَذْقَانِ سُجَّدًا

[17:107]  اعلام کن: "چه به آن ایمان بیاورید و چه ایمان نیاورید، کسانی که به دانش کتب آسمانی پیشین دست یافته اند، چون بر آنان خوانده شود، سجده کنان، بر چانه هایشان می افتند.

 

اینها احساسات واقعی هستند که همراه با تفکر در نشانه ها و آیات الهی است و در نتیجه به نوعی ذکر خداست. همانطور که گفته شد نباید احساسات ناشی از خشیت الهی و آیات خدا را خفه کرد و باید بروز داد. کسانی که این کار را نکنند و در ابراز احساسات نسبت بخدا غرور بخرج دهند، مسکتبر نامیده میشوند.

إِنَّمَا یُؤْمِنُ بِآیَاتِنَا الَّذِینَ إِذَا ذُکِّرُوا بِهَا خَرُّوا سُجَّدًا وَسَبَّحُوا بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَهُمْ لَا یَسْتَکْبِرُونَ

اینکار باعث میشود که نیاز افراد در احساسات به فضای آلفا از بین برود و در نتیجه فرد جذب اشعار و فضای آلفا نشود.

_____________________________

  1. عادت و عبادت

صفات بد که در کانال آلفا در شخص ایجاد میشود و در دنیای واقعی اجرا میشود ، مثل عصبانیت، کینه، خشم، تهمت ، دشنام و... در نهایت باعث بهم خوردن تعادل جسمی فرد شده و مریضش می کند. زیرا صفات بد و شیطانی با شرایط جسمی ما سازگار نیستند. مثل ضرر خوردن غذای گندیده است برای بدن.

عبادتهایی که بعد از مدتی انسان نسبت به آن بی توجه میشود به یک عادت روزانه تبدیل میشود . در این حالت عبادت فقط یک عادت است و بجای نجات انسان از آلفا ، او را به آلفا میبرد. عبادتهای قالبی، انسان را به آلفا می برد هر چند نام مذهب را یدک بکشد. بعضی از مکاتب عرفانی جدید که اکثرا برگرفته از عرفان شرقی هستند، متاسفانه مدیتیشن را به عنوان عبادت معرفی می کنند. در حالی که این نوع مدیتیشن همان آلفاست. یک عبادت بدون تفکر است. عبادت بدون تفکر و در خلاء همان آلفاست.

در واقع و بطور خلاصه آلفا تونل زمان است بین انسانها و اجنه که برای ارتباط با هم استفاده می کنند. آلفا یعنی محیط فحشا و منکر. زیرا قوانین اجنه حاکم است. بهمین خاطر خدا در مورد نماز می گوید که نماز بازدارنده فحشا و منکر است.

ان الصلوه تنهی عن الفحشاء و المنکر

انسانی که از آموزه ها و تجربیات قبلی خودش استفاده نکند، در آلفاست و خودش خبر ندارد. زیرا آدمی فقط در آلفا درجا می زند .  آلفا یک چاله ست و پیشرفتی در آن نیست.

بعضی مواقع در آلفایی ولی فکر می کنی در آلفا نیستی!  یحسبون انهم مهتدون

کسانی که در کانال آلفایند، به چیزهایی که واقعا مهم است، اهمیت نمی دهند و یا کم اهمیت می دهند. آنها به چیزهای بی اهمیت می پردازند و وقت خود و دیگران را تلف می کنند. انسان صرفا بوسیله ذهن نمی تواند از آلفا بیرون آید. بلکه باید عمل کند. احساسات و توهمات مرکب و اسب شیطانند. شیطان از طریق اینها وارد نفس انسان میشود و کنترل را در دست می گیرد.

خاصیت عمل حرام این است که تو را به آلفا می برد. ولی همان عمل، حلالش به آلفا نمی برد. وقتی بدانی که یک عمل حرام انجام می دهی، خودبخود در آلفا هستی ولی خبر نداری! وقتی یک عمل حرام انجام می دهی، از قبلش در آلفا هستی.

_____________________________

  1. نیاز کاذب

از آنجا که فضاهای آلفا، واقعی نیستند باعث نیازهای کاذب و غیر واقعی هم می شوند. وسواس حرف زدن ، حساسیتهای بی مورد، وسواس خرید، وسواس نظافت و... همه ناشی از مشکلات آلفایی است. اسراف ،تبذیر،زیاده روی در هر چیزی نشان از تاثیر گرفتن از کانال آلفا دارد. نیازهای خدادادی که خدا درنهاد انسان قرار داده، هیچ وقت در آلفا برطرف نمی شود، بلکه عطش فرد بیشتر می شود. یعنی افراد در فضاهای آلفا هیچ وقت به لذت واقعی نمی رسند و نخواهند رسید.

_____________________________

  1. تنها حالتی که خدا دستور به نماز نخواندن می دهد

خدا می فرماید : لا تقربوا الصلوه وانتم سکاری ؛ یعنی نباید در حالت آلفا (مستی ، خماری ، توهمات، احساسات) نماز به جای آورد. به این طریق صراحتا خدا دستور می دهد که در حالت آلفا نباید نماز خواند و این تنها جایی است که خدای متعال دستور به نماز نخواندن می دهد. زیرا نماز در حالت آلفا سبک و بی فایده است.

فرد جهت ارتباط با خدا باید خود را از  حالت آلفا خارج کند و در حالت آگاهانه به سر برد و الا صدای او به خدا نمی رسد. شما نمی توانید ادعای خوبی کنید وقتی که در حین انجام کار بدی هستید. شما نمی توانید خدا را مخاطب قرار دهید زمانی که به یک  خدای دیگر ایمان دارید. شما نمی توانید با خدا صحبت کنید زمانی که به یک فضای غیرخدایی ایمان دارید. هیچ کس نمی تواند بگوید که من مشروب الکلی را صرفا جهت تفریح مینوشم، در عین حال به مشروب و حالتی که مشروب در او بوجود می آورد ،ایمان نداشته باشد!

ما باید توجه کنیم که تمام لذتهای واقعی فقط منشا و منبع  خدایی دارند. تمام آرامش ها از طرف خداست. قلب ما فقط با یاد خدا آرامش پیدا می کند.

الا بذکر الله تطمئن القلوب

خدا دستور می دهد که باید از نمازهای پنج گانه محافظت کنید. نمازهای پنج گانه ما را از کانال آلفا خارج می سازند ،یعنی نماز ما نباید در آلفا اجرا شود. همین نکته مهمترین عامل برضد وسوسه های شیطان است و تمام راز دین آسمانی خدا در همین نکته نهفته است. یعنی ما باید مرتب خدا را یاد کنیم و خود را از کانال های آلفای کمین گرفته توسط اجنه و شیاطین (جن و انس) محافظت کنیم.

 [23:9]  والذین هم على صلوتهم یحافظون

[23:9]  آنها مرتبا نمازها (ارتباط با خدا) را به جا می آورند.

خدای مهربان در آیه 257 سوره بقره یک نور به کار می برد ولی  ظلمات (تاریکی- بیراهه) را جمع به کار می برد. زیرا خدا یکی است ولی تاریکی زیاد است و کانال های متفاوتی دارد و اگر یکی در ظلمات گم شود، فقط خدا می تواند او را ازآن ظلمات خارج نماید و نجات دهد. اما اگر بشر، غیراز خدا ، فرد دیگری را به عنوان ولی اتخاذ کند، شیطان او را به سوی گمراهی می کشاند.

[2:257]  خدا مولاى کسانى است که ایمان دارند؛ او آنها را از تاریکى ها به روشنایى راهنمایى می کند. و اما کسانى که ایمان ندارند، معبودانشان مولاى آنها هستند که آنها را از روشنایى به تاریکى ها رهبرى می کنند- اینان ساکنان دوزخ خواهند بود؛ آنها تا ابد درآن می مانند.

_____________________________

  1. جنگهای مهم تاریخ

نود و نه درصد جنگهای تاریخ از طرف کسانی آغاز شده است که در کانال آلفا به سر می برده اند. ترس های الکی از دشمن، تصورات وتوهمات در مورد دشمن سازی، زیاده روی در پیش بینی ها و جبهه سازی ها باعث بیشتر جنگهای تاریخ بوده است. کسانی که در آلفایند، دست خودشان نیست و دچار چنین زیاده رویهایی خواهند شد.

جرقه جنگ جهانی که هیتلر ایجاد کرد، فقط از توهمات و تصورات سرچشمه می گرفت. همین امروز تاریخ ثابت کرده است که هیتلر به مواد مخدر معتاد بوده است و قبل از سخنرانی های مهم ازآن استفاده می کرده است. زیرا مواد مخدر او را به کانال آلفا و توهم می برد و تنها به این طریق می توانست کشتن میلیونها انسان و آواره کردن مردم چندین کشور را توجیه کند!

_____________________________

  1. بوداییهای میانمار

افرادی می گویند که در طول زندگی آزارشان حتی به مورچه هم نرسیده است؛ ولی همین افراد اگر در کانال آلفا قرار بگیرند ، ممکن است کارهایی انجام دهند که باور انجام آن برای شما مشکل باشد. جنبش 969 که ویراتو در میانمار به راه انداخت، با حمایت ارتش و دولت میانمار همراه شد. این جنبش در واقع همان برنامه بودایی‌ها برای مبارزه با گسترش اسلام در میانمار است. این گروه جنایات وحشتناکی علیه مسلمانان انجام داده است. بطوریکه مسلمانان حتی زنان و کودکان براحتی توسط بوداییها قتل عام و سلاخی میشوند. بودایی آرام ترین مذهب و صلح پذیرترین مذهب جهان بود. اما حتی تفکرات آرام هم میتواند زمانی به خطرناکترین حالت برسد، کافیست شیطان در پیروان آن رسوخ کند و آنان را به آلفا ببرد. بودایی ها در آرام و صلح پذیر بودن، زمانی الگو بودند. اما شیطان با حربه ترس (ترس از دست دادن تمدن، از دست دادن کشور، ترس از دست دادن امنیت و ...)، آنان را در آلفا قرار داد و هم اکنون آنان براحتی مسلمانان را قتل عام می کنند. هر جنایتی در آلفا قابل توجیه است.

اسلامی که پایه و اساسش صلح و تسلیم است؛ بوسیله گروههایی از مسلمانان مثل داعش و امثالهم به خشونت کشیده شد. در اینجا باید پی برد که تعالیم پیامبران توسط شیاطین در آلفا تغییر می یابد و این تغییر یافته  ها بازیچه عده ای خدانشناس میشود جهت بدنام کردن دین خدا. دین خدا ، دین صلح و تسلیم است ولی پیروان آن دین، اگر در آلفا قرار گیرند، باعث بدنامی آن دین و تغییر ماهیت آن میشوند.

_____________________________

  1. بازی نهنگ آبی

بازی نهنگ آبی یک بازی اینترنتی است. این بازی متشکل از یک سری از وظایف واگذار شده به بازیکنان توسط مدیران در طول ۵۰ روز است که با چالش نهایی بازیکن به سمت ارتکاب به خودکشی سوق داده میشود. اصطلاح «نهنگ آبی» از پدیده ساحل نهنگ می‌آید که مربوط به خودکشی است.

در این چالش اینترنتی ۵۰ مرحله‌ای از مخاطبان عمدتاً نوجوانان خواسته می‌شود روزانه تکلیف خود را انجام داده و در پایان، عکسی از خود را بفرستند تا بتوانند وارد مرحله بعد شوند. مرحله نخست این چالش کشیدن یک نهنگ آبی روی دست است و پس از آن برای مثال از کاربر خواسته می‌شود، تا لب خود را ببرد، روی دست خود با چاقو کلمه‌ای را حک کند و یا بالای یک ساختمان مرتفع با پاهای آویزان از خود عکس بیاندازد. نهنگ آبی در سال ۲۰۱۳ در روسیه و با "F57" یکی از نام‌های به اصطلاح "گروه مرگ" شبکه اجتماعی وی کی شروع به کار کرد، و گفته می‌شود اولین خودکشی ناشی از آن در سال ۲۰۱۵ اتفاق افتاده ‌است.  فیلیپ بودکین دانشجوی سابق روانشناسی کسی که از دانشگاهش اخراج شد ادعا کرد که او بازی را اختراع کرده. بودکین اعلام کرد که هدف او این بود که برای «پاک کردن» جامعه با فشار به کسانی که تلقی می‌شود هیچ ارزشی ندارند آنها را وادار به خودکشی کند.

طراح بازی فوق فیلیپ بودکین چند روز پیش از بازداشت، در دفاع از خود گفته بود: می‌خواستم جامعه را از آشغال‌های بیولوژیک (زیستی) پاک کنم. من فقط به چند نفر توضیح دادم که بهتر است بمیرند. خودشان تصمیم گرفتند و هیچکس آن‌ها را مجبور نکرده بود.

مثال این فریب دقیقا مثل فریب شیطان است. شیطان مرحله به مرحله فریب می دهد تا که نهایتا فرد قربانی را به جایی می رساند که کنترلش دست خودش نیست و در نتیجه شیطان اون فرد را وادار به قتل و خودکشی و هر آنچه که بخواهد می کند. کسانی که مرتکب کارهای خلاف میشوند ، قبلا توسط اجنه مراحلی را طی کرده اند تا که به مرحله ارتکاب جرم رسیده اند. شیطان مرحله به مرحله آدمیان را کنترل می کند. به همین خاطر خدا می فرماید که از خطوات و پله های شیطان پیروی نکنید.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ ۚ وَمَن یَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ ۚ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَکَىٰ مِنکُم مِّنْ أَحَدٍ أَبَدًا وَلَٰکِنَّ اللَّهَ یُزَکِّی مَن یَشَاءُ ۗ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (21)

[24:21]  ای کسانی که ایمان آورده اید، از گام های شیطان پیروی نکنید. هرکس از گام های شیطان پیروی کند، باید بداند که او به گناه و پلیدی دعوت می کند. اگر موهبت خدا و رحمت او بر شما نبود، هیچ یک از شما خالص نمی شد. ولی خدا هر که را بخواهد، خالص می گرداند. خداست شنوا، دانا.

_____________________________

  1. راه نجات

برای نجات از دست شیاطین باید ریاضت نفس هم کشید. کسی که وسوسه می شود که دوباره به آلفا برگردد، باید فورا موقعیت ذهن خویش را تغییر داده و به خدا پناه ببرد. تنها راه نجات از دست شیاطین، پناه بردن به خداست. انسانها در حالت آلفا زود بیمار می شوند، زیرا بدن ما برای زندگی در دنیای واقعی آفریده شده است و با فضای آلفا سازگار نیست . افرادی که در آلفا بسر می برند، بعد از مدتی هورمونهای بدن آنان تغییر ماهیت می دهد و در نتیجه مریضشان می کند.

افرادی بوده اند که دچار بیماریهای خطرناک شده اند، اما بعد از امید به خدا و برگشت از آلفایی که برای خود ایجاد کرده بوده اند، بهبود یافته اند. زیرا در حالت آلفا سلولهای بدن با ذهن همسو نیستند، در نتیجه بهبودی بیمار در نوع مواد شیمیایی تزریق شده به بیمار محدود می شود. در حالی که فاکتور اصلی بهبود از بیماریهای جسمی ، همراهی روح و روان است.

انسان یک قلب دارد و نمی تواند همزمان در دو کانال متفاوت ، دو معیار متفاوت را بکار ببرد. چنین کاری نفاق را در روح آدمی ایجاد می کند و همچنین دو سویگی را در سلولهای بدن او ایجاد می کند و در نتیجه فرد را به بیماری مبتلا می کند.

باید توجه کرد که شیطان دشمن آدمی است و هیچ وقت خیر خواه ما نیست. هدف شیطان از بردن انسان به حالت آلفا، از بین بردن اوست.

برای خروج از آلفا باید چندین صفات بد و شیطانی را از خود دور کرد. صفاتی مثل تکبر،غرور،غیبت،تهمت، دروغ،حرص و طمع،ریا،کینه،....از طرف شیاطین اند.

برای رهایی از این صفات بد، باید به اعمال خلاف این صفات رذیله روی آورد. مثلا جهت دوری از تکبر، افتاده بودن و برای جلوگیری از کینه ، بخشش و گذشت را دنبال کند و الی آخر...

اعمال صالح انرژی هایی در وجود آدمی ایجاد می کنند که باعث بی اهمیت شدن کانال های آلفا برای فرد می شوند. در واقع ایمان بدون عمل صالح بی معناست. به همین خاطر خدای مهربان در قرآن هر جا از ایمان حرف می زند، به دنبال آن عمل صالح هم بکار می برد.

_____________________________

  1. ایمان و عمل صالح باید با هم باشند

ایمان و عمل صالح دو جزء تفکیک ناپذیرند. یعنی اگر فرد به چیزی ایمان دارد ، باید به آن عمل بکند تا روی نفس او تاثیرگذار باشد. صرفا حرف های خوب زدن و مطالعه کافی نیست، بلکه باید عمل کرد.

شما یک فیلم سینمایی نگاه می کنید و از کمک به فقرا درآن فیلم خوشتان می آید و آنرا تحسین می کنید؛ اما این کافی نیست بلکه باید خودتان در زندگی واقعی خویش به آن عمل کنید تا در شما تاثیر گذار باشد و باعث ارتقای نفس شما شود. کسانی هستند که در مطالعات عرفانی غرق شده اند اما هیچ عملی از خود نشان نمی دهند. این افراد فقط از جملات قصار ذهنی لذت می برند و به آن عمل نمی کنند. در نتیجه مطالعه آنان تاثیری در ارتقای نفسشان ندارد؛ حتی بعد از مدتی به ناامیدی می رسند و دست از دین بر می دارند و دنبال چیزهای دیگر می روند.

_____________________________

  1. مداحان و دراویش

آدمی نمی تواند افکار نادرست را برای خود توجیه کند مگر وارد کانال آلفا شده باشد. به همین مناسبت بعضی فرقه های مذهبی جهت توجیه مقلدین خود، آنان را در جلسات خصوصی شرکت می دهند و جو خاصی را درآن جلسات حاکم می کنند و با این کار آنان را وارد آلفا می کنند و به این طریق خود را در اختیار اجنه و شیاطین قرار می دهند. اجنه و شیاطین فقط در کانال های آلفا می توانند بر آدمیان مسلط شوند. این بزرگترین و تنها حربه و وسیله شیاطین است. یعنی شیاطین و اجنه ابتدا سعی در ورود افراد به کانال های آلفا می کنند، بعد ازآن می توانند افراد را کنترل کنند.

علم مغناطیس وسیله اصلی اجنه در انجام کارهای دراویش و مرتاضان و بوداییها است. انسان از ماده و اجنه از آتش (ضد ماده) تشکیل شده است. ضد ماده تاثیرات خاصی بر ماده دارد، که منجر به عدم خونریزی بدن با عبور سیخ درآن می شود. توهم، احساسات، گریه، خنده نوعی فرآیند مغناطیسی است که در ذهن انجام می گیرد. حتی دانشمندان علم روان جدیدا با تحریک بعضی از نقاط مغز، فرد را وادار به خنده و گریه و خواب می کنند. تمام حربه های شیطان در همین نکته نهفته است. شاید دروایش با استفاده از موسیقی و رقص و نوحه، ناخودآگاه مشغول ایجاد میدان مغناطیسی هستند تا که خود را در اختیار اجنه (بدون اینکه خود بدانند) قرار دهند و از آنجا به بعد اجنه می دانند چکار کنند.

خدا در قرآن می فرماید که : مردانی از انسان ها در کارهای خویش از مردانی از جن کمک می طلبند.

[72:6]  'انسان ها از طریق جن ها قدرت می جستند، ولی آنها اینان را به مصیبت بیشتری دچار کردند.

دراویش و رمالها و دعانویس ها و امثالهم دقیقا مصداق کامل این آیه هستند. متاسفانه بعضی افراد از این طریق در جستجوی قدرتهایی هستند که در ظاهر فریبنده هستند ولی در زندگی آدمی به هیچ دردی نمی خورند و کاملا مضر هستند و افراد با باور این نمایشات شیطانی ، فقط خود را در کانال آلفا قرار می دهند و تحت کنترل اجنه و شیاطین قرار می گیرند. به همین خاطر افرادی که دعانویس هستند، بعداز مدتی گندکاریها و شهوت پرستیهای آنان مشخص می شود و رسوا می شوند. اگر اصول انسانی اسلام را بلد باشی ،تا خود را به کانال آلفا نبری، نمی توانی به چنین کارهای مسخره ای کرامت بگویی.

وضوء و نماز مغناطیس ایجاد شده در طول روز را خنثی می کنند و کنترل افراد را از دست اجنه خارج می کند. گاهی جابجا شدن از یک مکانی به مکان دیگر باعث خنثی شدن میدان مغناطیسی ایجاد شده جهت بدام انداختن ذهن ما،  میشود.

گاهی اجنه در شکل پیامبران و صالحین مرده برای افراد ظاهر می شوند و افراد به آلفا رفته ، فکر می کنند که دارند با آنان دیدار می کنند و باعث گمراهی میلیونها نفر می شوند.

_____________________________

  1. شب نشینی های طولانی

ترویج ایده های خیانت و خشونت در فیلم ها ،یک نوع سحر و جادوی شیاطین است که به زبان انسانها ترجمه شده است. برای جلوگیری از چنین تاثیراتی باید به روشهای خدا در قرآن عمل نمود. هربار که شیطان شما را وسوسه کرد ،باید آن فکر را ترک کنید و به یک کار دیگر مشغول شوید و از دست شیطان به خدا پناه ببرید.

خدا می فرماید که شب برای آرامش است؛ اما بیشتر مردم شب ها تا نیمه های شب مشغول نگاه کردن به فیلم های ماهواره ای هستند و بسیار جدی تحت تاثیر مطالب آن قرار می گیرند و از همین جاها کانال های آلفا پدید می آید.

شبها برای آرامش و خوابیدن بوجود آمده است. خنده ها و گریه های الکی و غیرقابل کنترل در شب نشینی های طولانی حکمفرما می باشد. بطوریکه در ورود به کانال آلفا بسیار تاثیر گذار است. ما باید بدانیم و بعد از مدتی تشخیص دهیم که شیطان در چه فضاها و در چه مکانهایی ما را بیشتر فریب میدهد.

_____________________________

  1.  دوری از شیاطین

جهت دوری از کانال آلفا ابتدا ببینید که آخرین گناهی که انجام دادید ،در کجا بوده و با چه کسانی بوده و دلیلش چه بوده؟ در این صورت نقطه ضعف خود را در مقابل شیطان یافته اید و ازآن جا به بعد مواظب آن نقطه ضعف ها باشید.

شیطان دشمن ماست و ما هم باید دشمن او باشیم. این دستور خداست که دشمنی با شیطان باید دوطرفه باشد. یعنی باید براساس تجربه و عقل خویش ، که در چه نقاطی فریب شیطان را می خوریم و دچار گناه می شویم. درآنصورت ما باید همیشه آماده باشیم.

_____________________________

  1. چه چیزهایی انسان را به حالت آلفا می برد

غرق شدن در توهمات، باور نمودن توهمات و ترسها، باور نمودن زیتنهای دنیایی، مصرف مسکرات و مخمرات و مواد مخدر و ... انسان را بطور مستقیم بحالت آلفا میبرد و در آنحالت فرد منطق و آموزه های دینی خویش را بکار نمی برد و دچار انواع گناهان میشود.

اکثر کسانی که قتل و جنایات وحشتناک انجام میدهند، اقرار می کنند که در حین انجام جنایت و گناه، کنترل خویش را در دست نداشته اند و عواقب انجام گناه برایشان اصلا مهم نبوده است.

_____________________________

  1. نماز و وضو

وضوگرفتن قبل از اقامه نماز ، انسان را از حالت آلفا بیدار می کند و به اصطلاح خودمانی ، افکار و احساسات آن فضا از سرش می پرد.  زیرا شستشوی اعضاء وضو یک عمل فیزیکی است و به همین خاطر به نوعی، قطع فضای آلفاست و به همین خاطر خدای مهربان می فرماید که قبل از اقامه نماز ، وضو بگیرید. خدا در مورد لفظ نماز از کلمه اقامه استفاده میکند (اقیموا الصلوه) و عبارت خواندن را برای نماز به کار نمی برد. زیرا نماز باید یک عمل فیزیکی باشد و باید اقامه شود نه فقط خواندن صرف. زیرا نماز انسان را به دنیای واقعی می آورد و او را از فضاهای آلفا و آلفا مانندها در می آورد. کسانی که در فضای آلفا بسر می برند و بدون قطع ارتباط با آن فضا، اقدام به خواندن نماز می کنند، نمازشان روی هواست و تاثیر گذار نیست. تماس با خدا باید عملی و آگاهانه باشد نه در حالت خلسه و توهم. عده ای از مردم امروزی نماز بجا نمی آورند و می گویند که نماز یک عمل فکری است و ما در فکر خویش نماز می خوانیم و نیازی به سجده و قیام نیست! این افراد می خواهند در همان حالت آلفا بسر برند و نمی خواهند بیرون بیایند و وارد دنیای واقعی شوند و احتمال انحراف این افراد بسیار بیشتر است.

_____________________________

  1. حقه جادوگران

جادوگران در زمانهای قدیم ابتدا بوسیله اشعار و توهمات و القاء ترس و وعده و وعید به مشتریان خویش، آنان را وارد حالت آلفای خود می کردند و در آن فضا فرد را برده خود می کردند. زیرا انسان فقط در حالت آلفا در تیررس مستقیم شیاطین قرار دارد. خدا خودش می فرماید که شیطان بر افرادی تسلط دارد که گمراه باشند (یَتَّبِعُهُمُ الغاوۥنَ).

 

سوره شعراء آیه 221 : هَل أُنَبِّئُکُم عَلى مَن تَنَزَّلُ الشَّیطینُ

ترجمه: آیا شما را آگاه کنم که شیاطین بر چه کسانی فرستاده می ‌شوند؟

آیه 222: تَنَزَّلُ عَلى کُلِّ أَفّاکٍ أَثیمٍ

ترجمه: آنها بر هر گناهکار دروغ پردازی نازل می شوند.

آیه 223: یُلقونَ السَّمعَ وَأَکثَرُهُم کذِبونَ

ترجمه: آنها وانمود می کنند که گوش فرا می دهند، ولی بیشتر آنها دروغگو هستند.

آیه 224: وَالشُّعَراءُ یَتَّبِعُهُمُ الغاوۥنَ

و اما شاعران، فقط گمراهان از آنها پیروی می ‌کنند.

 در آیه 224 خدای مهربان افرادی را گمراه (الغاون در عربی) اعلام نموده است که از شعراء (کسانی که احساسات دیگران را تحت تاثیر قرار می دهند) تبعیت می کنند. شعر در عربی فقط به معنای دو بیتی و غزل نیست ، بلکه به معنای هر آنچه که انسان را وارد احساسات و توهم و در نتیجه حالت آلفا کند هست. در آیه دیگری خدا می فرماید شیطان بر بندگان من تسلطی ندارد مگر گمراهان (الغاوین)

سوره حجر آیه 42:  إِنَّ عِبادى لَیسَ لَکَ عَلَیهِم سُلطانٌ إِلّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الغاوینَ

ترجمه: "تو بر بندگان من هیچ قدرتی نداری. قدرت تو محدود به گمراهانی است که از تو پیروی می ‌کنند.

با توجه به دو آیه،

سوره شعراء آیه 224: وَالشُّعَراءُ یَتَّبِعُهُمُ الغاوۥنَ

سوره حجر آیه 42:  إِنَّ عِبادى لَیسَ لَکَ عَلَیهِم سُلطانٌ إِلّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الغاوینَ

  انسانهای در حالت آلفا (الغاوین)  مستقیم در تیررس شیاطین هستند. پس براحتی میتوان نتیجه گرفت که شیطان در حالت آلفا افراد را در اختیار خویش می گیرد و دستورات خود را به آنان دیکته می کند. دانستن این نکته جهت مبارزه با حربه های شیطان بسیار مهم است. بسته به شدت فضای آلفا، فرد منطق و استدلال خویش را از دست میدهد ؛ مثلا کسی که میداند دزدی و غیبت و تهمت بد است، در فضای آلفا براحتی قابل توجیه است. در فضای آلفا قوانین هوای نفس حاکم است زیرا محل جولان شیاطین است. افرادی که پیش دعانویسها و رمالان می روند، به نوعی به این افراد روی آورده اند و به کسی غیر از خدا برای حل مشکلات خویش پناه می برند. فرد دعانویس با چرب زبانی و وعده و وعیدهای کلی فرد را جذب خود می کند و یواش یواش فرد بیچاره وارد کانال آلفای دعانویس میشود و از همانجا به بعد برده ذهنی دعانویس میشوند. به همین خاطر این افراد نه یکبار بلکه چندین بار دیگر هم به دعانویس مراجعه می کنند زیرا وابسته فکری دعانویس میشوند و به کانال آلفا عادت کرده اند. دعانویس هم حرفهای کلی و دلخوش کن به فرد ارائه می دهد (آنچه که فرد مراجعه کننده دلش می خواهد باشد).

_____________________________

  1. لذات جنسی

غرق شدن در لذات جنسی براثر سریالهای تلویزیونی و ماهواره ای و تصاویر اینترنتی و فضای مجازی، کانالی از آلفا برای افراد ایجاد می کند که بعد از مدتی به آن عادت می کنند و بعد از مدتی برای لذت بردن از زندگی مشترک، باید ابتدا خود را به آن کانال برگردانند تا بتوانند دوباره لذت ببرند. اگر شریک زندگی آن فرد، در آن کانال آلفا نباشد، مشکلات زیادی برایشان پیش می آید و به همین خاطر بعد از مدتی با شریک زندگی خویش تضاد پیدا می کنند و کارشان به عدم تفاهم می کشد. تعداد و تعدد کانالهای آلفا به اندازه تعداد شیاطین است و هیچوقت دو فرد در فضای آلفا به اتحاد نمی رسند. لذات موجود در فضای آلفا بسیار محدود و بی ارزش است. فرد با این کار خود را از آن همه نعمتهای خدادادی محروم میکند. افرادی که در کانال آلفا به سر می برند و غرق در آن میشوند؛ در همان لذت ممنوعه غرق میشوند و تمام زندگی خود را وقف آن میکنند. وقتی که یک فرد در لذات جنسی غرق شده است، در برخورد با محیط خویش ، چشم چران است و چشمانش در مقابل حوادث دیگر کور است. تعداد فضای آلفا بسیار زیاد است و همین تعدد باعث شده است که افراد گناهکار و غرق در توهمات هیچوقت یکدیگر را درک نمی کنند ، بجز در برخورد با اقلیتهای همچون خود. اما افراد باایمان در فضای خدا قرار دارند و در راه مستقیم خدا قرار دارند و همدیگر را درک می کنند و در خواب و خیالات و توهمات به سر نمی برند. گاهی توهمات یک کشور و ملت را به نابودی می کشاند. هیتلر با ایجاد توهم و حرفهای احساساتی آن همه را فریب داد و میلیونها را به کشتن داد.

_____________________________

  1. قوم لوط

هر غریزه ای که خدا آفریده است، یک هدف در آن است که باید براساس آن استفاده شود. خدای متعال غریزه جنسی را جهت حفظ بقاء و تولید نسل در موجودات گذاشته است. اما متاسفانه بعضی مکاتب در طول تاریخ و هم اکنون چنین اهدافی را زیر پا گذاشته اند. شیطان قوم لوط را در یک کانال آلفای خاص اسیر کرده بود. قوم لوط مثال مناسبی جهت کانال آلفاست. این قوم در کانال آلفا نیازهای خود را تغییر داده بودند. آنان ماهیت نیاز جنسی خویش را تغییر داده بودند. به همین خاطر کسانی که در آلفا فرو روند، بعد از مدتی حتی هورمونهای بدن آنان تغییر ماهیت می دهد. همانطور که قبلا عرض شد، قوانین و گزاره های آلفایی با واقعیت یکی نیست. عملی که در واقعیت زشت و ناپسند است، برای افراد داخل کانال آلفا، زشت نیست. منطق آلفایی هرچیزی را توجیه می کند. خدای مهربان صراحتا از کلمه سکرت برای قوم لوط استفاده می کند.

سوره حجر آیه 72: لَعَمْرُکَ إِنَّهُمْ لَفِی سَکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ ﴿۷۲﴾


ترجمه: به جان تو سوگند که آنان در مستى خود سرگردان بودند.

سکر در عربی بمعنای هر آنچیزی است که عقل را بپوشاند. این دقیقا یعنی همان آلفا.  یعنی قوم لوط در آلفایی که برای خود ساخته بودند، سرگردان بودند و طبق آن عمل می کردند. در ادامه خدا می فرماید که :

فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ مُشْرِقِینَ ﴿۷۳﴾

ترجمه: پس به هنگام طلوع آفتاب فریاد [مرگبار] آنان را فرو گرفت.

قوم لوط به تفکرات آلفایی خویش عمل کردند و دچار عمل زشت لواط شدند و بهمین خاطر خدا عذاب را بر آنان نازل فرمود. این نشان می دهد که در صورتی که یک قوم خاصی تفکرات آلفایی را در دنیای واقعی اجرا کنند ، خدای متعال بعد از مدتی عذاب را بر آن قوم نازل می کند. خدای مهربان آنقدر رحمش فراوان است که صرفا بخاطر ذهن و تفکرات کسی را در این دنیا عذاب نمی کند. بلکه فقط وقتی عذاب نازل می کند که آن تفکرات به مرحله عمل رسیده باشند.

_____________________________

  1. ما تا این حد اشتباه می کنیم!

فرض کنید که فردی به شما پیشنهاد دیدن فیلمی را میدهد.  این فیلم طبق خواسته و میل شما تهیه میشود.  اما آن فرد در عوض نمایش فیلم، تمام زندگی شما را می گیرد.  آیا یک فیلم یک ساعته ارزش از دست دادن تمام زندگی را دارد؟ فردی که چنین پیشنهادی را به شما می دهد، شیطان است. شیطان در عوض نمایش چند توهم و خوشی ناچیز، زندگی جاودان در بهشت را از شما می گیرد.

 وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ مَا لَبِثُوا غَیْرَ سَاعَةٍ کَذَلِکَ کَانُوا یُؤْفَکُونَ ﴿۵۵﴾

 [30:55]   در آن روز هنگامی که آن ساعت فرا رسد، مجرمان قسم خواهند خورد که (در این دنیا) فقط یک ساعت بودند. آنها تا این حد اشتباه می ‌کردند.

_____________________________

  1. خدا باید بهترین خاطره شما باشد.

 خدا را آنقدر زیاد یاد کنید که یک خاطره خوب برای شما باشد. بعضی از مردم وقتی پدران و رسم و رسومات گذشته خویش را یاد می کنند، به نیکی و حسرت از آن یاد می کنند. مثلا می گویند که پدران ما چقدر خوب بوده اند. می گویند که تمدن ما در گذشته چقدر پیشرفته بوده است! آنان از گذشتگان و قبیله و قوم گذشته خویش تقدیر و تمجید می کنند. اما همین مردم هیچوقت به این اندازه از خدا به نیکی یاد نمی کنند. بعضی  از مردم وقتی از خدا یاد می کنند که زلزله و یا اتفاق بدی برای آنها پیش آید. البته در این حالت اتفاق بد را به خدا نسبت می دهند! ای کاش مردم خدا را هم به اندازه پدران و تمدن گذشته خویش تقدیر و تمجید می کردند. خدا را بیشتر از هر کسی دوست داشته باشید، حتی از خودت و پدر و مادر و همسر و فرزند خویش. همیشه در ذهن خویش خدا را حاضر و ناظر بر اعمال خویش بدانید.

_____________________________

  1. در خلقت خدا دستکاری نکنید

گفتن واقعیتها بهتر از هر چیزی آموزنده تر است. در خلقت خدا دستکاری نکنید. بعضی از مردم بدون هیچگونه دلیل پزشکی قسمتهایی از بدن خویش را عمل جراحی انجام می دهند تا که زیباتر شوند. این جور نیازهای کاذب در آلفا بوجود میاید. این یکی از حیله های شیطان است. کسی که خدا را فراموش کند و در آلفا فرورفته باشد، معیارهای او در زندگی واقعی تغییر می یابد، به هر دری می زند تا که موقعیت از دست رفته خویش را بازیابد.

 [4:119]  من آنان را گمراه خواهم کرد. من آنان را به دام خواهم انداخت. من به آنان فرمان خواهم داد که (برای حرام کردن بعضی از گوشت ها) گوش چارپایان را علامت نهند و به آنان فرمان خواهم داد که خلقت خدا را تحریف کنند." هرکس به جای خدا، شیطان را به مولایی قبول کند، زیانی آشکار متحمل شده است.

_____________________________

  1. زندگی سخت نتیجه در آلفا رفتن و عدم انجام عمل صالح است

در کشور آلمان در جنگ جهانی دوم شرایط اقتصادی سختی پیش آمده بود. مردم که وارد یک رستوران می شدند و غذا سفارش می دادند، فورا پول غذای سفارشی را می دادند ، زیرا می ترسیدند که تا پایان خوردن غذا قیمت آن گران شود. چنین شرایط سختی برای مردم آن دوره پیش آمده بود. عدم ثبات قیمتها ، گرانی لحظه به لحظه زندگی را بر مردم سخت کرده بود
چنین شرایطی در حال حاضر در خیلی از کشورهای دنیا وجود دارد. هر کسی خدا را فراموش کند و از یاد خدا سرباز زند ، خدا شرایط سختی را برای او فراهم می آورد. مردم آلمان در توهم و آلفای نژادپرستی به سر می بردند. خدا را از یاد برده بودند، در نتیجه خدا شرایط سختی را برای آنها فراهم آورد.

وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَى﴿۱۲۴﴾
ترجمه: و اما کسی که پیام مرا نادیده بگیرد، زندگی فلاکت باری خواهد داشت و روز رستاخیز، او را نابینا برمی انگیزیم."

_____________________________

  1. اعتراف به گناه

اعتراف به گناه پیش نیاز توبه است. کسی که آنقدر مغرور باشد که نتواند اشتباهات و گناهان خویش را اعتراف کند ، نمیتواند توبه کند. انسان نباید از نفس خویش دفاع کند. بلکه باید نفس خویش را بکشد. اعتراف یک گناهکار را در قرآن بشنوید.

 

 [12:53]  من ادعا نمی ‌کنم که بی گناه هستم. نفس به بدی گرایش دارد، مگر کسانی که از رحمت پروردگارم برخوردار شده ا ند. پروردگار من عفوکننده است، مهربان ترین.

هیچ انسانی نباید ادعای بی گناهی و پاکی کند. فقط خدا پاک و نیکو است. حتی پیامبران هم گناه انجام داده اند. نفس اماره ارزش دفاع را ندارد. اعتراف همراه توبه چیزی است که مورد پسند خداست. خدا رحمان و رحیم است و در هر زمانی توبه بندگانش را قبول می کند.  ایوب از رنج و سختی و بیماری نجات نیافت ، اما وقتی اعتراف به گناه کرد، نجات یافت.

[38:41]  به یاد آور بنده ما ایوب را. او پروردگارش را صدا کرد: "شیطان مرا به درد و رنج دچار کرده است."

یونس در شکم ماهی به گناهش اعتراف کرد و در نتیجه نجات یافت.

[21:87]  و ذوالنون ماموریت خود را با اعتراض رها کرد و فکر می کرد ما نمی توانیم او را کنترل کنیم. او سرانجام در ظلمات (شکم ماهی بزرگی) شروع به التماس کرد: "غیر از تو خدایی نیست. تجلیل تو را. من مرتکب گناهی بزرگ شده ام."

_____________________________

  1. مشروبات الکلی

کسانی که مشروب می نوشند ، برای خوش مزه بودن آن نمی نوشند بلکه برای بیخیال کردن خود استفاده می کنند. در حالی که مواد سکر آور به هیچ عنوان آرامش فکر را نمی آورد. کسانی که الکل مصرف می کنند ، فقط فکر می کنند که مشکلاتشان حل شده است . اگر مشکلاتشان حل شده بود ، دوباره مصرف نمی کردند. افراد مشروبی، مشروب الکلی مصرف می کنند، زیرا در حرف خویش مانده اند. خودشان به دروغ باور کرده اند که مشروب آرامش آور است. آنان یک دروغ بزرگ را در خود پرورش میدهند. بعضی از مردم می گویند که الکل برای درمان روحی مفید است. روح یک چیز نادیدنی است. درمان یک چیز نادیدنی باید خود یک چیز نادیدنی باشد. درمان مشکل روحی باید روحی باشد. در کل قواعد دنیای آلفایی براساس دروغ بنا شده است و غیر واقعی است.

_____________________________

  1. دشمنی با شیطان دو طرفه است

دشمنی با شیطان دو طرفه است. شیطان دشمن ماست. ما هم باید دشمن او باشیم. اگر فقط به این اکتفا کنیم که شیطان دشمن ماست ، در نبرد موفق نخواهیم شد. بلکه باید ما هم دشمن او باشیم. دشمنی دو طرفه است. ما وقتی از خانه بیرون می رویم ، در خانه را قفل می کنیم تا دزد خانه را نزند. باید تمهیداتی در مقابله با شیطان انجام دهیم. باید خود و محیط خود را برای مقابله با شیطان آماده کنیم. ما نباید خود را در معرض حمله شیطان قرار دهیم. مثلا نباید در جلساتی شرکت کنیم که احتمال گمراهی وجود دارد. ما باید در انتخاب فیلمهایی که نگاه می کنیم ، دقت کنیم. ما باید در انتخاب دوستهای صمیمی خویش دقت کنیم. ما باید در نقطه ضعفهای خویش ، راه ورود شیطان را ببندیم. آخرین گناهی که مرتکب شدید را بررسی کنید و ببینید که چه عاملی باعث شد تا به طرف آن کشیده شدید. از این به بعد نسبت به آن عامل محتاط باشید و مواظب حمله شیطان باشید.

  
دشمنی دو طرفه
انسان   <-------> شیطان
 [35:6] شیطان دشمن شماست، پس مانند یک دشمن با او رفتار کنید. او فقط حزب خود را دعوت می کند تا از ساکنان دوزخ باشند.

_____________________________

  1. یک اشتباه بزرگ در مورد گناه

کسانی که مرتکب گناه میشوند فکر میکنند که دیگر خدا آنها را نمی پذیرد ، بنابراین به گناه خویش ادامه می دهند. این حیله خیلی بزرگ شیطان است. بسیاری از انسانها به وسیله این استدلال شیطانی به جرم خویش همچنان ادامه می دهند.


قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ﴿۵۳﴾
[39:53] اعلام کن: "ای بندگان من که از حد گذشته اید، هرگز از رحمت خدا نومید نشوید، زیرا خدا همه گناهان را می آمرزد. اوست عفوکننده، مهربان ترین."

 

 

پایان

  • اسعد حسینی
۱۹
فروردين
۰۱
  1. تمارض

گاهی کسی که به آلفا رفته، احساس می کند که باید بعضی تفکراتش را به دنیای واقعی بیاورد و در آنجا بروز دهد. تمارض یا خود را به مریضی زدن. تمارض یکی از آثار آلفاست. از آنجا که فرد به آلفا رفته تنهاست و در دنیای واقعی زیاد پیدایش نیست، احساس می کند که باید یکجوری خودش را در دنیای واقعی مهم کند مثل سابق. به همین خاطر خود را به مریضی می زند تا توجه اطرافیان را به خود جلب کند. ضرر تمارض فقط به جلب توجه اطرافیان ختم نمیشود، بلکه بعد از مدتی این تمارض به واقعیت میرسد و واقعا فرد دچار همان مریضی میشود. در واقع شیطان دشمن آدم سالم است و سلامتی آدم را نمی خواهد و با این حربه او را دچار یک مریضی می کند. بدون شک شیطان بزرگترین دشمن آدمی است.

_____________________________

  1. مشکلات روانی

خودت را آن فردی در ذهن نشان دهی که در واقعیت نیستی!

این باعث تضاد تفکرات با دنیای واقعی میشود ، در نتیجه به فرد فشار میاید و منطقش را بهم می ریزد. تضاد و اختلاف بین احساسات و واقعیت در وجود آدمی، باعث مشکلات زیادی از جمله کم رویی، تمارض ، احساس خجالت ، و ... میشود.

گاهی آلفا را دیگران برای شما میسازند. مثلا می گویند که آقای مهندس من را به نوکری قبول می کنی! او هم بعد از مدتی فکر می کند که واقعا کاره ای است. و همین او را به آلفا میبرد. به همین خاطر باید به آنچه که دیگران در مورد شما فکر می کنند، باور نداشته باشی و زیاد جدی نگیری. گاهی فرد به آلفا رفته، تلاش دارد که توجه همه اطرافیان را به خود جلب کند. هیچ کس نمی تواند تمام افراد را از خود راضی نگه دارد. به همین خاطر این فرد دچار گسیختگی منطقی میشود.

_____________________________

  1. ترک آلفا

زندگی مثل جاده ای است که باید طی کنیم. اما در طول این جاده چاله هایی است که مردم را بخود جذب می کند. این چاله ها همان آلفایند. اگر مواطب نباشیم ، شیطان ما در یکی از این چاله ها گیر می اندازد. و اگر چاله را باور کنیم و فکر کنیم که این چاله همان ادامه جاده است، دیگر بیرون بیا نیستیم. بهترین روش برای بیرون آمدن از آلفا این است که فرد به زندگی واقعی توجه کند . به آیات و نشانه ها توجه کند. به آن چه که هست توجه کند. نه به آنچه که در ذهن خود تصور می کند.

ممکن است اوایل سخت باشد زیرا کسی که به آلفا گرفتار شده باشد، ترک آن همراه سختی و رنج است. مثل یک معتاد که ترک اعتیاد برایش مشکل  است ولی میتواند ترک کند. کافی است که کمی بخود بیاید. گاهی باید عواملی که ما را به آلفا می برند را کنار گذاشت. اگر خیالات شما را به آلفا می برد، دیگر خیال نکنید. اگر نگاه کردن به بعضی فیلمها و گوش دادن به بعضی آهنگها شما را به آلفا می برد، نگاه نکنید، گوش ندهید. به همین راحتی. بعد از مدتی ریاضت و صبر ، خودبخود به دنیای واقعی بر می گردید. آدم باید آنی باشد که هست.

بیشتر مردم جهان از کارهای واقعی که در دنیای واقعی انجام میشود، بیشتر خوششان می آید و به وجد می آیند. وجد و نشاط و هیجان ناشی از واقعیات ، نشانگر این است که دنیای کنونی اهل عمل زیاد ندارد و نایاب است. مثلا یک ویدئو در یوتیوب که فردی در آن جان یک انسان و یا یک حیوان را نجات داده است، میلیونها بازدید کننده دارد. زیرا بیشتر مردم فقط حرف می زنند و عمل نمی کنند. عمل کننده کار خوب آنقدر کم است که نجات یک حیوان میلیونها بازدید کننده دارد. به زبان خیلی ساده آدمها در آلفا زنجیر و در نتیجه اسیر میشوند. زنجیر هم لذتی است که اجنه به قربانیان القاء می کنند. آدمی به این لذت کاذب عادت می کند. برای رهایی از این اسارت باید زنجیر را پاره کند. یعنی باید لذتهای آلفایی را ترک کند.

_____________________________

  1. شاعر

در قرآن به کسی که فقط حرف می زند و عمل نمی کند، شاعر می گویند. عمل کردن به ایمان ، در رشد و ترقی روح آدمی بسیار موثر است. نفس آدمی فقط با ایمان عمل شده، رشد و ترقی می یابد.

اگر کسی ناآرام بود، زود عصبانی شد، بد دهن بود، زود قضاوت کرد ، تعجیل در تصمیم گیری و ... نشان از در آلفا بودن اوست. احساس و منطق باید با هم باشند. فقط صرف احساسی فکر کردن، مشکلات زیادی را بوجود می آورد. مثلا زن و مردی با هم ازدواج کنند. مرد صرفا با احساسات هر شرطی را قبول کند؛ همین مورد باعث بوجودآمدن مشکلات زیادی برای او خواهد شد. و همچنین اگر یک زن صرفا فقط با احساسات از تمام حقوق قانونی و شرعی خود صرف نظر کند، باز این هم قابل قبول نیست و در آینده بضررش تمام خواهد شد و باعث نابودی زندگیش میشود.

تمام این افراط و تفریطها از طرف شیطان است. اصلا شیطان برای پایین انداختن انسان از کشتی زندگی، آنان را تشویق به افراط و تفریط می کند. مثل کسی که سوار یک خر شده، برای پایین انداختن او از خر، باید سعی شود که او را به طرف راست و یا چپ متمایل کرد. یعنی تعادل او را بهم زد. افراط و تفریط در احساسات و عمل باعث میشود که آدمی از مرکب زندگی پایین بیفتد.

ترحم و دلسوزی بیش از حد ، یک نوع افراط و تفریط است. برخلاف نظر اکثر مردم ، ترحم و دلسوزی بیش از حد یک نوع آلفاست. و قطعا آینده خوبی نخواهد داشت. بچه ای که با دلسوزی و ترحم بیش از حد بزرگ شده باشد، درست تربیت نخواهد شد و در آینده با مشکلات زیادی روبرو میشود.

هر چیزی متعادلش خوبه. افراط و تفریط جزو حربه های مهم شیاطین جهت بردن افراد به آلفاست. زمانی که انسانها در افراط و تفریط بسر برند و در آلفا زندگی کنند، در مرحله عمل هم ، امکانات بطور مساوی تقسیم نخواهد شد و باعث بی عدالتی میشود.

ان المبذرین کانوا اخون الشیطین و کان الشیطن لربه کفورا

افراط و تفریط کننده ها برادران شیطانند.

برادر بودن با شیطان یعنی این افراد خیلی نزدیک شیطانند و تقریبا مثل برادرند و از احساسات و اعمال و جیک و فیک هم خبر دارند. خدا در این آیه می فرماید که افراط و تفریط کننده ها کافرند و هم ردیف شیطانند.

_____________________________

  1. منیت

اگر یک لیوان آب از یک چشمه بنوشید، بسیار لذت بخش است زیرا در حین نوشیدن آب شکر خدا می گویید و نشانه های خدا را بیاد میاورید. اما اگر همین آب را از یخچال خانه بنوشید، آنچنان لذت بخش نیست. زیرا یخچال را از آن خود می دانید و به "من" خود فکر می کنید.

به همین خاطر خدا می فرماید که خدا را زیاد یاد کنید و منظورش این است که همه نعمتها را به خدا نسبت دهید تا از دست "من"  نفس نجات یابید. این یکی از مواردی است که برای مبارزه با آلفا خیلی بدرد بخور است.

_____________________________

  1. آلزایمر و ام اس

خواندن زیاد جملات احساسی و عاشقانه که این روزها در اینترنت رایج است، بسیار در آلفاشدگی افراد موثر است. بعد از مدتی فرد به این نوع جملات عادت میکند و اگر روزی نخواند، احساس بیماری میکند. بیماری ناشی از کم خواندن جملات احساسی! این دقیقا یعنی فرد به آلفا رفته است و خودش خبر نداره.

این کار سبب پرکاری سمت راست مغز (احساس و توهم ) و کم کاری سمت چپ (منطق و عمل) میشود. بعد از مدتی فرد به آلزایمر و ام اس مبتلا میشود. ام اس و آلزایمر و بعضی بیماریهای دیگر نتیجه  فربه شدن احساسات و توهم  و به حداقل رسیدن منطق و عمل است.

در واقع آدم را در زندگی واقعی و عملی، از هر نظر زمینگیر میکند. وقتی فرد در آلفا بسربرد و به تصویرسازی بپردازد، در دنیای واقعی به بن بست میخورد و زمین گیر میشود.

_____________________________

  1. راه نجات از اجنه و شیاطین

مهم:  کسانی که در آلفا بسر می برند، اهمیت نماز را درک نمی کنند و به همین خاطر نسبت به نماز سهل انگاری می کنند.

فضای آلفا نا امید کننده است زیرا محدود است و تمام نیازهای یک فرد را برطرف نمی کند ، به همین خاطر کفر می آورد. زیرا عاقبت نا امیدی کفر است.

خدا می فرماید که هرگاه شیطان تو را وسوسه کرد به خدا پناه ببر.  پس راه بسیار خوب پناه بردن به خداست. تنها راه خارج شدن از آلفا و نرفتن در آن، پناه بردن به خدا ست. آلفا جوریه که همیشه آدم امکان داره تو محوطه اش قرار بگیره . باید راه نرفتن به داخلش (که همان پناه بردن به خدا ست) انجام شود. استعاذه یعنی پناه بردن. انگار که خودت را در پناهگاهی می گذاری تا تیر هایی که به سمتت میاید بهت نخورد.

این پناه گاهها چیه؟ تحت حمایت و سایه و پادشاهی  خدا قرار بگیری.  

چطوری تو سایه خدا قرار بگیری؟

باید طبق سیستم خدا عمل کنی تا تحت حمایت او قرار گیری. باید قوانینش و دستوراتشو بپذیری و اجرا کنی. باید در ملک و پادشاهی خدا قرار گیری . پادشاهی خدا (ملک خدا) یعنی طبق سیستم خدا عمل کنی. اگر طبق دستورات خدا عمل کنی، خیالت راحته از بابت شیاطین.

در پادشاهی خدا ، شیطان قدرت چندانی ندارد، فقط یک مزاحم است که براحتی دک میشود؛ زیرا همه چیز متعلق به خدا است. اعمال و رفتار و گفتار، متعلق به خدای واحد است؛ خدای دیگری در کنار او نیست.

آیه قرآن: پادشاه، مقدس ترین، صلح، مؤمن ترین، مافوق، صاحب اقتدار، قدرتمندترین، برجسته ترین. تجلیل خدای را؛ بسیار بالاتر از آنکه شریکانی داشته باشد.

از شیطان و خطرات و حیله های او باید گفت . اما در مقابل باید از بزرگی و قدرت و پادشاهی خدا هم صحبت کرد. گاهی مواقع برای امان ماندن از شیطان باید به خدا نزدیک شد. این بهترین روش است.

آیه قرآن: وَمَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمَنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ 

هرکی از خدا دوری کنه و دستوراتشو عمل نکنه و او را یاد نکند، شیطانی همراه او خواهد بود. همراه بودن شیطان با یک انسان، یعنی آن فرد آرام و قرار نخواهد داشت و شب و روز در معرض حیله های شیطان حیله گر قرار خواهد گرفت.

برای دوری از این همه ترس و استرس، باید سعی کرد به خدا نزدیک شویم تا شیطان مدام به ما حمله نکند و آرامش ما را به هم نزند. از آنجا که شیطان مدام در انسان شک و اضطراب و ترس بوجود می آورد، فرد روی آرامش نخواهد دید. تنها راه اینه که مدام خدا را در نقطه به نقطه زندگی در 24 ساعت در نظر بگیرید.

شیاطین با افسانه های گذشتگان مردم را مشغول می کنند. در حالی که واقعیات آنطور صاف و ساده نیست که شیطان تعریف می کند. شیاطین در واقعیت فکر نمی کنند بلکه در خیالات بسر می برند. شیاطین کاری  می کنند که کارهای خیالی بزرگ شوند. آنان کاری می کنند که مردم به ظاهر آنچه میشنوند بیشتر توجه کنند. آنها فقط به چیزهای این دنیا که برای آنها قابل دیدن است اهمیت می دهند، در حالی که به کلی از آخرت غافل هستند.

_____________________________

  1. علت اصلی بت پرستی

شاید تعجب کنید بگویم که کسانی که بت می پرستند، در اصل این کار را برای خدا انجام می دهند! یعنی آنها حتی می گویند بت پرستی برای رسیدن بخداست. زیرا افرادی که بخدا و به غیب ایمان ندارند، توسل به یک موجود قابل لمس و مادی برایشان مطمئنتر است تا توسل به خدایی که غیبه و قابل دیدن نیست.

پس بت پرستی ناشی از عدم ایمان به غیب است.

انسانهایی که نمی خواهند تسلیم دستورات خدا شوند، با اختراع واسطه بین خود و خدا، راه فراری برای دوری از خدا و دستورات خدا می یابند.

مثلا کسی که گناه زیاد کرده و نمی خواهد توبه واقعی کند، برای خلاصی از عذاب وجدان این گناه، به واسطه ها پناه می آورد . البته خودش می گوید: غیر مستقیم به خدا پناه می برد و از طریق واسطه این کار را می کند.

این فرد با این کار به خودش و اطرافیانش می قبولاند که یک فرد دیگری شده است ولی در اصل به هیچ عنوان تغییری در خود بوجود نیاورده است. زیرا اگر واقعا نیت داشت تغییری در خود بوجود آورد و توبه کرده بود، خودش مستقیم به خدا پناه می برد.

توسل و شفاعت به غیر خدا بهترین روش برای جذب و سرکارگذاشتن افراد گناه کار است. در حالی که همه بخششها از طرف خدای متعال است و همه نیازمند اویند.

فرد گناه کار برایش خیلی راحت تر است که به غیر خدا پناه ببرد . او از اینکه به خدا پناه  ببرد، می ترسد. زیرا برگشت به سمت خدا فقط یک نکته می خواهد و این نکته برای افراد گنهکار بسیار مشکل است و برای توبه کنندگان واقعی بسیار ساده است. آن نکته اخلاص است.

مخصوصا غیر خدایی که هیچ صدایی از او در نمی آید و اصلا جان هم نداره، حتی اگر مگسی از او چیزی برباید، نمی تواند پسش گیرد. این چنین واسطه بی زبانی ، ناشنوا یی خیلی خوب است برای کسی که بخواهد خودش را سر کار بگذارد.

مثلا کسی که به پول و مال دنیا به عنوان واسطه پناه  میاورد و سعی می کنه تمام نیازهایش را بوسیله پول استخراج کند، به نوعی نسبت به خدا اعلام بی نیازی می کند.

ان الانسان لیطغی ان راه استغنی

( به یقین انسان طغیان می کند، از اینکه خود رابی نیاز ببیند)

_____________________________

  1. دعا از طریق واسطه در آلفاست

کلا کسانی که بخدا ایمان ندارند، از درخواست مستقیم از خدا به بهانه های مختلف اجتناب می کنند. توسل به غیر خدا عیب بسیار بزرگ و دروغ بسیار بزرگی داره که خیلی مهم است:

کسانی که به غیر خدا توسل و شفاعت می جویند، می گویند که ما برای نزدیک تر شدن بخدا به غیر خدا توسل می کنیم. اما در عمل می بینیم که اگر فردی از غیر خدا توسل بجوید و از او کمک بخواهد، در نهایت محبتش نسبت به فرد توسل شده بیشتر میشود نه محبتش نسبت به خدا.

این همان سوال بزرگی است که توسل کنندگان راه فراری از آن ندارند. بعد از مدتی فرد توسل شده ( که در اوایل فقط برای برای نزدیک تر شدن به خدا خوانده میشد) به یک جنتلمن و بت در نزد توسل کننده تبدیل میشود. یعنی نهایت توسل به غیر خدا، بت پرستی و فراموشی خداست.

بسیار ساده لوحی است که فکر کنیم فردی که به غیر خدا متوسل میشود ، بعد از مدتی دل از این توسل شده می کند و به خدا نزدیک میشود. در واقع فرد بجای نزدیک شدن به خدا ، به بت خودساخته خود نزدیک میشود. در فضای آلفا ، افراد به جای خواندن مستقیم خدا، غیرخدا را می خوانند . به همین خاطر صدایشان به خدا نمی رسد و دعاهایشان برآورده نمیشود. کسی که بخواهد دعایش اجابت شود باید دو شرط ساده را رعایت کند:

  1. خواسته اش را صادقانه از ته دل بخواهد.
  2. مستقیم از خود خدا بخواهد و به خود خدای متعال رجوع کند.

_____________________________

  1. بزرگترین حیله شیطان در طول تاریخ

به نوشته یکی از مدافعان توسل توجه کنید:

"در توسل به مظاهر دینی و پیامبران و ائمه بزرگوار دین به هیچ وجه متوسل ، تصور نقش الوهی و ربوبی در مورد آن ها ندارد . آن ها را در تاثیراتی که انتظار دارد، مستقل از خدای متعال نمی داند و نمی بیند. اگر به قرآن و پیامبر و ائمه متوسل می شود ، اولا به امر خدا و ثانیا با این نگاه است که آن ها وسیله اند برای تقرب بیش تر به درگاه الاهی . در وسیله بودن و تصرف داشتن مستقل نیستند . هر کاری انجام می دهند ،به اذن و به واسطه قدرت الاهی است."

تمام دلیل او در این دو کلمه خلاصه میشود : توسل برای تقرب به خدا

یعنی راهی که هدفش تقرب به خدا اعلام میشود، بعد از مدتی آنان را فرسنگها از خدا دور می کند. به این می گویند راه شیطانی. به همین خاطر از هر راهی نمی توان بخدا نزدیک شد. فقط راه مستقیم ، مجاز است. این ایده که می گوید رفتن به سمت خدا راههای گوناگونی دارد، گمراه کننده است. خیلی از راهها سر از شرک و بت پرستی در می آورد. زیرا بیشتر راهها مدعی هستند که برای تقرب بخداست. اما سر از آلفا در میاورند.

گاهی فردی اعمالی را در آلفا جهت تقرب به خدا انجام می دهد و فکر می کند بخدا نزدیکش می کند. در آلفا نمی توان خدا پرست شد و خدا را پرستید. به همین خاطر افراد داخل در این محوطه توسل را بکار می برند تا که از آلفا پلی بزنند به سمت خدا. در حالی که از آلفا راهی به سمت خدا نیست و در عوض راه به سمت اجنه است. توسل یعنی راهی از آلفا به سمت واقعیت و از آنجا به سمت خدا.

مشرکین مکه فکر می کردند که صاحبان مجسمه ها را می خواندند. صاحبان آن مجسمه ها ملائکه و صالحین بودند. اما خدا می گوید که آنان خدا را نمی خواندند بلکه اجنه را پرستش می کردند. در حالیکه مشرکین مکه ، قصدشان از بتهای خانه کعبه، توسل و شفاعت از ملائکه و صالحین به درگاه خدا بود(هوءلاء شفعنا عندالله) . اما خدا در جواب می گوید که آنها جنها را می خواندند و خود خبر نداشتند.

[34:40]  در روزی که او همه آنها را احضار کند، به فرشتگان خواهد گفت: "آیا این مردم شما را می پرستیدند؟"

[34:41]  آنها جواب خواهند داد: "تجلیل تو را. تو مولا و سرور ما هستی، نه آنها. درعوض، آنها جن ها را پرستش می کردند؛ اکثرشان به آن ایمان داشتند."

در آلفا همه چیز تصنعی است. حتی صاحبان مجسمه هم که خوانده میشوند و به آنان توسل میشود، نمی شنوند و همه اش سرکاری است. در عوض اجنه خود را جای صالحین و ملائکه جا می زنند.

وقتی انسانی یک مدعو غیبی غیر خدا را به کمک می گیرد، از آنجا که این فرد در آلفا سیر می کند، توسط اجنه کنترل و اجنه خود را جای آن فرد غیبی جا میزنند. این است که از آلفا راهی و یا پلی به سمت خدا نیست. باید از آلفا بیرون آمد.

البته خدا برخلاف تفکر عموم مردم، غیبی نیست. بلکه خدا از هرکسی به ما نزدیکتر و قابل درکتر و ملموستر است. خدا حتی از خود ما به ما نزدیکتر است. خدا از رگ گردن به ما نزدیکتر است.

خیلی بی معنی است با وجود موجودی به این نزدیکی و مهربانی در کنار ما، از موجودات دیگری درخواست کمک کنیم و بسیار باعث تاسف است که به درگاه غیر از خدا دعا کنیم. اگر چنین چیزی اتفاق بیفتد، مشخص میشود که فرد در واقعیت بسر نمی برد و در تفکرات آلفایی خود غرق شده است. فقط در آلفا افراد و یا موجودات دیگر از خدا مهربانترند. چه کسی خدای به این نزدیکی را حس نمی کند الا کسی که پرده ای به اسم آلفا جلو قلبش را گرفته باشد.

_____________________________

  1. هیپنوتیزم

هیپنوتیزم یک آلفای عمیق است. کسانی که هیپنوتیزم شده اند، بعد از بیداری اقرار کرده اند که سرشان سنگین شده است و سرشان درد می کند. چرا؟

هیپنوتیزم یک وضعیت روان شناختی و فیزیولوژیک خاص است که در این حالت وضعیت هوشیاری فرد تغییر پیدا می‌کند و با هوشیاری معمولی متفاوت است. بیشتر شبیه خواب است اما با خواب فرق می‌کند زیرا فرد هوشیار است ولی هوشیاری او فقط در یک حیطه متمرکز شده است. ویژگی عمده این وضعیت کاهش پاسخ‌دهی فرد به محرک‌های بیرونی و افزایش تلقین‌پذیری اوست. هیپنوتیزم‌کننده از همین وضعیت تلقین پذیری استفاده می‌کند و یکسری القائاتی را به فرد می‌دهد و این کاملا دست هیپنوتیزم کننده است که هوشیاری فرد را به چه سمتی هدایت کند. علت تلقین پذیری بیش از حد فرد در این حالت به این دلیل است که محرک‌های پیرامونی کمترین تاثیر را روی او دارند .

مهمترین نکته در هیپنوتیزم:

ویژگی عمده این وضعیت کاهش پاسخ‌دهی فرد به محرک‌های بیرونی و افزایش تلقین‌پذیری اوست.

_____________________________

  1. شباهتهای هیپنوتیزم و آلفا

از آنجا که هیپنوتیزم خود نوعی آلفای عمیق است، پس میتوان بین حالت آلفا و هیپنوتیزم شباهتهایی پیدا کرد. توجه به این شباهتها، درک بیشتری از آلفا به شما می دهد.

1- افزایش تلقین پذیری  2- کاهش عکس العمل نسبت به دنیای واقعی

برای هیپنوتیزم کردن یک فرد از همین دو عامل استفاده  میکنند. به این طریق که توجه و تمرکز فرد را به یک چیز خاص جلب می کنند، مثلا یک ساعت گردان و یا یک آهنگ خاص و یا یک فیلم احساسی؛ به این طریق توجه فرد نسبت به چیزهای دیگر کم شده و فقط به ساعت گردان و هیپنوتیزم کننده توجه می کند و در این حالت تلقین پذیری او بالا می رود.

انسان هم به این طریق خود را در دام آلفا می اندازد. بطوریکه به یک زینت دنیایی تمرکز خاصی کرده و در نتیجه ذهن و فکر خود را به آن زینت مشغول کرده و خود را در اختیار وسوسه کننده (اجنه) قرار می دهد. در آن صورت اجنه راهی برای ورود و کنترل مغز فرد پیدا می کنند. از آنجا به بعد 2+2 نمیشود چهار!

فرقی که آلفا با هیپنوتیزم دارد، این است که خطر هیپنوتیزم بسیار کمتر از آلفاست. زیرا در آلفا هیپنوتیزم کننده شیطان است و در هیپنوتیزم، یک انسان که ممکن است هدف بدی از آن کار نداشته باشد.

تلقیناتی که در حین هیپنوتیزم به فرد گفته میشود، در او تاثیر خواهد گذاشت. بزرگترین ترس و واهمه در رابطه با هیپتوتیزم این است که هیپنوتیزم کننده شما را وادار به انجام اعمال پست و غیر اخلاقی نماید. اما در مورد آلفا، قطعا اجنه تلقین کننده اعمال پست هستند و لا غیر.

در هیپنوتیزم فرد با رضایت و اراده و اختیار خود هیپنوتیزم می شود و خود را در اختیار هیپنوتیزم کننده قرار می دهد. حتی در مرحله ۱و ۲ می تواند خود را بیدار کند . ولی اگر مراحل بالاتر باشد و خلسه عمیق تر دیگه نمی تواند و توانایی بیرون آمدن ندارد، مگر با تلقین هیپنوتیزم کننده و یا اینکه بعد از یک مدتی خودش از خواب بیدار شود ( که ممکن است موجب ضربات روانی به فرد بشود). در دنیای واقعی هم همین طور انسان در ابتدا با اختیار و اراده خود دوست دارد که به آلفا برود ولی نمی داند که در آلفای عمیق تر دیگر بیرون آمدن بسیار بسیار سخت است.

یکی از راههای نرفتن به آلفای عمیق همان قدم اوله که باید از مسئله دور شد . و نزدیکش نشوی. کودکان به مراحل عمیق خلسه نمی روند. زیرا کودکان در واقعیت زندگی می کنند و پاکند. اکثر کسانی که می خواهند یک مشکل روانشناسی حل کنند . اگر خودشان از حل آن عاجز باشند از یک نفر می خواهند که آنها را هیپنوتیزم کرده و بهشان تلقین کند تا از اون عادت و یا مشکل نجات بیابند. زیرا اونها فکر می کنند که دیگر خودشان نمی توانند جلوی اون مشکل را بگیرند و به کسی دیگر پناه می برند. از خودشان نا امید هستند.

می خواهند کسی دیگر کارشان را درست کند البته این هم نوعی تغییر آلفا است یعنی مداوا واقع نشده بلکه تغییر آلفا صورت گرفته است.

براساس آموزه های قرآن ، تنبلی گناه بزرگی است. جالبه بدانید که بسیاری از انسان ها به دنبال نیروهایی هستند که خود بخود همه چیز را حل کند و تلاش نکنند. ولی در واقع باید برای نجات یافتن تلاش کرد. تلاش یعنی عمل و حرکت. (لیس للانسن الا ما سعی)

ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺍﺷﺨﺎﺹ ﮐﻪ ﺧﺼﻮﺻﺎ ﺑﺎﺭ ﺍﻭﻝ ﺗﻮﺳﻂ ﮐﺴﯽ ﻫﯿﭙﻨﻮﺗﯿﺰﻡ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ، ﺷﮏ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﮐﻪ ﻫﯿﭙﻨﻮﺗﯿﺰﻡ ﺷﺪﻩ ﺑﺎﺷﻨﺪ. ﺍﯾﻦ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻏﺎﻟﺒﺎ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺧﺮﻭﺝ ﺍﺯ ﺣﺎﻟﺖ ﻫﯿﭙﻨﻮﺗﯿﺰﻡ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ: "ﻣﻦ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺑﻮﺩﻡ! ﻣﻦ ﺧﻮﺍﺏ ﻧﺒﻮﺩﻡ!"

کسانی هم که در آلفا فریب شیطان را میخورند و گناه می کنند، برای دفعات اول احساس قدرت می کنند و فکر می کنند فریب نخورده اند.  تا بعد که زنجیر میشوند.

کسانی که هیپنوتیزم میشوند و در مرحله خلسه وارد میشوند، باید بوسیله هیپنوتیزم کننده با گفتن کلمات و تلقین از این مرحله خارج شوند والا فرد تا مدتها دچار گیجی و خواب آلودگی است.

اما اجنه که افراد را وارد آلفا می کنند، قصد خارج کردن افراد از آلفا را ندارند، بلکه آنها دوست دارند انسانها در همان آلفا بمانند. به همین خاطر افراد گناهکار همیشه احساس گیجی، سردرد و رنجش و ناشکری می کنند.

برای التیام اینها، فرد مجبور است که دوباره به همان آلفا پناه برد. آلفا نقش مسکن دارد برای فریب خوردگان.

مهم: در هیپنوتیزم گاها شده که فرد را به گذشته برده و خاطرات تلخ گذشته را به او یادآور شده و فرد دچار اضطراب و ناراحتی و رفتارهای غیرقابل کنترل شده است. از آنجا که آلفا دست شیاطین است، در یادآوری خاطرات تلخ و برانگیختن کینه، خشم ، عصبانیت و تلقین نا امیدی از هیچ چیزی کوتاهی نمیکنند.

همان طور که قبلا هم بیان شد، شما به هیچ وجه در حالت هیپنوتیزم ارتباط خود را با اطراف به شکل کامل از دست نمی دهید. به عبارت ساده تر شما صدا را می شنوید؛ اما توجه تان به آن صدا کاهش می یابد. برای مثال ممکن است شما هنگام حرکت در خیابان میلیون ها صدا و تصویر را ببینید؛ ولی آیا به همه آنها توجه می کنید؟ در حالت هیپنوتیزم نیز صداها شنیده می شود؛ اما میزان توجه مغز به صداهایی که نیازی به توجه ندارند، کم می شود.

این تمام راز هیپنوتیزم است که دقیقا درمورد آلفا هم صحت دارد.

همانطور که برای بعضی از بیماریهای جسمی مثل سرطان، مجبورند از داروهای مخدر استفاده کنند؛ ممکن است که هیپنوتیزم برای درمان بعضی از بیماریهای خطرناک روانی بتواند استفاده شود. البته فقط حکم یک مسکن را دارد.

_____________________________

  1. بصیرت و دانایی نسبت به حیله های شیطان

چطوری متوجه شویم که شیطان دارد ما را به آلفا می برد؟

إِنَّ الَّذینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ

کسانی که تقوا پیشه می‌کنند، هنگامی که وسوسه‌های شیطانی ایشان را احاطه کند، (خدا را) به یاد آورند، و به ناگاه بصیرت یابند.»(اعراف ۲۰۱)

نکته کار اینجاست:  مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ

یعنی طایفه ای از شیطان انسان را مس کرد. یعنی تماس گرفت. یعنی وقتی به یک عمل شیطانی فکر می کنی و یا نگاه می کنی، در واقع با شیاطین در حالت "مس" قرار داری. یعنی دقیقا با هم در تماسی! در این حالت است که باید فورا خدا را بیاد بیاری تا دوباره از حالت آلفا خارج شوی و دوباره "بصیرت" پیدا کنی.

تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ

براساس آیه بالا ، کسی در آلفا ست ، دیگر بصیرت ندارد. بصیرت قرآنی، حالتی است که به انسان، توانایی درک درست حقایق را میدهد.

 معانی قرآنی بصیرت:

یقین : (أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلَی بَصِیرَةٍ) (یوسف: 108) پیامبر در این آیه اعلام می دارد که با یقین و اطمینان و از روی بصیرت کامل (نه در توهم و احساسات) ، به خدا دعوت می کند.

آگاه:  (بَلِ الْإِنسَانُ عَلَی نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ) (قیامت: 14) بلکه انسان بیشتر از هرکس دیگری بر نفس و من واقعی خویش آگاهی دارد. یعنی انسان هیچوقت من خود را فراموش نکند و دچارخیالات نشود و برای خود شخصیت خیالی نسازد.

دلایل و مدارک: (قَدْ جَاءَکم بَصَائِرُ مِن رَبِّکمْ) (انعام: 104)  دلایل و استدلال و مدارک یکی از مهمترین روشهای مبارزه با توهمات آلفاست.

مشرکان در حین اینکه سخنان پیامبر محمد را گوش می دادند، اما بصیرت نداشتند. یعنی در همان لحظه که سخنان حق را می شنیدند، در آلفا بودند.   وَتَرَاهُمْ ینظُرُونَ إِلَیک وَهُمْ لاَیبْصِرُونَ.) (اعراف: 198)

 آیات و نشانه های خدا مهمترین عامل در مبارزه با آلفاست.

صفات پیامبران اولی الابصار بوده است (واذکر عبدنا... اولی الایدی و الابصار) . یعنی ضد آلفا.

اما مهمترین عامل تقواست (یعنی ترس از خدا)  إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیطَانِ تَذَکرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ) (اعراف: 201)

در اینجا مخالف بصیر، اعمی یعنی کور است. (مَثَلُ الْفَرِیقَینِ کالْأَعْمَی وَالْأَصَمِّ وَالْبَصیرِ وَالسَّمِیعِ هَلْ یسْتَوِیانِ مَثَلاً أَفَلاَ تَذَکرُونَ) (هود: 24)   یعنی کسی که در آلفاست مثل کور میماند که واقعیتها را نمی بیند و نسبت به دنیای واقعی و حوادث آن بی تفاوت است. اقوام عاد و ثمود و نوح که پیامبران خویش را مسخره می کردند، بخاطر در آلفا بودن بود، زیرا آنها در آلفای خویش غوطه ور بودند و نسبت به دنیای واقعی بی تفاوت بودند. آنها خطرات عذاب در دنیای واقعی را احساس نمی کردند ، زیرا آنها نسبت به دنیای واقعی کور بودند.

در قیامت جهنمیان از اینکه در آلفا بسر می بردند تاسف میخورند و میگویند که امروز همه چیز روشنه (بصرک الحدید).

این هم آیه: لَقَدْ کنتَ فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذَا فَکشَفْنَا عَنک غِطَاءَک فَبَصَرُک الْیوْمَ حَدِیدٌ) (ق: 22)

_____________________________

  1. بیماریهای فکری

گاهی اوقات فکرهایی در ذهنمان نفوذ می‌کند که هیچ تمایلی به فکر کردن به آنها نداریم بلکه به اجبار دچار آنها می‌شویم . این افکار ناشی از دوگانه بودن شخصیت فرد دارد، یعنی یک پایش تو آلفا و پای دیگرش در واقعیت است. وسواس فکری یکی از این نشانه هاست که بمرور منطق را از مغز می گیرد و مغز را سر در گم می کند.

عدم تمرکز یکی از نشانه های آلفا رفتگی است. بی هدفی یکی دیگر از نشانه هاست. تنبلی هم یکی از نشانه  هاست. کسانی که به آلفا میروند، منطق آنان به آنها دروغ میگوید.

اگر اختلال وسواس فکری عملی داشته باشید ، سیستم هشدار دهنده در مغزتان به طور صحیح کار نمی کند . مغزتان هشدار می دهد که در خطرید ، در حالی که این گونه نیست ، این یعنی وسواس. مهمترین ضرر وسواس، اسراف است در مصرف آب، نان ، غذا و ...

چند نمونه وسواس:

ترس از بهداشت محیط که گاهی فرد را کلافه می کند.

ترس از نداری

ترس از بیماری

ترس از موجودات غیبی و ماورایی

و...

تمام این وسواس ها نهایتا به مریضی های جسمی تبدیل میشوند.  در واقع آلفا بعد از مدتی آدم را مریض میکند. به طور جدی ، شیطان بدنبال ایجاد مشکل و گسترش بیماریها در جهان است.

_____________________________

  1. یاد خدا

شیطان وسوسه هایش را مستقیم انجام نمی دهد و پنهانی و در یک قالب دیگر انجام می دهد. یعنی شیطان مستقیم نمی گوید که برو دزدی کن. شیطان در وسوسه خود را خوب و امین معرفی می کند. شیطان جهت فریب آدم و حوا گفت:  (اَنا لَکُم ناصِحٌ اَمین / من برای شما خیرخواهی امین هستم)

حتی برای آنها بخدا قسم هم خورد!

 (وَ قاسَمَهُما اِنّی لَکُما لَمِنَ النّاصِحین / شیطان قسم خورد که من خیرخواه شما هستم...سوره اعراف، آیه 21).

و حتی گاها طی دستورات خدا و بنام خدا وسوسه می کند.

خدا در مورد شیطان و وسوسه هایش از عبارت مس استفاده می کند نه لمس و مسح! چرا؟

خدا در آیه إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ   از مس استفاده می کند.  همچنین در لایمسه الا المطهرون

این نشان می دهد که مس برای تماس معنوی است و لمس و مسح برای تماس مادی. یعنی تماسی که شیطان با انسان دارد، معنوی است و تمام وسوسه ها در ذهن صورت می پذیرد.

چرا بیشتر مردم میخواهند که احساسات ناشی از تاثیر آلفا را در واقعیت بروز دهند؟ مثلا بعد از فرورفتن در یک حس مظلوم نمایی گریه می کنند. زیرا دوست دارند که دیده شوند. این افراد کمبود شدید دیده شدن دارند. چرا دیده شوند؟ برای اینکه کسی در واقعیت بیاید و آنها را نجات دهد از چاله آلفا (البته خودشان این را نمی دانند و اعتراف هم نمی کنند).

_____________________________

  • اسعد حسینی
۱۹
فروردين
۰۱
  1. کلید گم شده زندگی های مشترک

      اشتباهی که بعضی از مردم در انجام کارهای نیک میکنند این است که آنها به انجام اعمال نیک در مورد خودشان توجهی نمی کنند. آنها فکر می کنند که عمل صالح فقط در مورد دیگران است. ترک صفات شیطانی خودش یک نوع عمل صالح است و یک نوع حرکت عملی مثبت است که تغییرات فوق العاده ای در نفس انسان می گذارد. مثلا زن و شوهری که مدام با زبانشان به هم می پرند و تهمت و ناسزا می گویند، برای نجات از این صفت شیطانی، انتظار دارند که طرف مقابلشان این صفت را ترک گوید. در حالی که باید عملا خودشان این صفات رذیله را ترک گویند. این مهمترین تاثیر را در طرف مقابل خواهد داشت. وقتی شما صفات رذیله خشم و تهمت و ناسزا و ... را ترک گویی، از نظر روحی بخدا نزدیکتری. کسانی که این صفات رذیله خانوادگی را دارند، باید توجه کنند که صفات شیطانی هیچ خیری در آن نیست، بلکه وضعیت را بدتر هم می کند. ترک صفات شیطانی خودش به نوعی عمل صالح است که در آرامش روحی افراد بسیار مفید است. همسران در خانواده ها باید توجه کنند و عمیقا اعتقاد داشته باشند که  به هیچ عنوان هیچ خیر و صلاحی در خشم و کینه و اتهام و تهمت و متلک و سایر صفات رذیله نیست.

کسانی که در آلفا هستند برای دفاع از خود در خانواده و اجتماع ناچارند از همان صفات آلفایی استفاده کنند. آنها در مقابل مشکلات پیش آمده، از تهمت و فحش و ناسزا و غیبت و متلک و تهدید و ... استفاده  می کنند. زیرا در آلفا این صفات و اعمال زشت راه حل مشکلاتند. در حالی که در جامعه واقعی، صفات خوب راه حل مشکلاتند. صبر، بردباری، صداقت، گذشت، نرم خویی، شکرگذاری، پایداری، مهرورزی، خوش قلبی و...

 کلید گم شده تمام زندگی ها ، احترام بین زوجین است. بطوریکه زوجین احترامی برای هم قائل نیستند و در عین حال انتظار دارند که عاشق هم باشند. وقتی صفات رذیله را از زندگی خود حذف کنید، مودت خودبخود بوجود می آید. این دستور خدای مهربان است.  ابتدا احترام بعد مودت؛ این یک اصل قرآنی است. وقتی احترام نباشد، قطعا مودتی در میان نخواهد بود. احترام یعنی ترک صفات رذیله شیطانی مثل تهمت و ناسزا و متلک و غیبت و ...

_____________________________

 

  1.  گره های ذهنی

گاها بعضی افراد کینه ها و مشکلات خویش را در ذهن خویش به یک گره و عقده تبدیل میکنند. آنها آنقدر به مشکلات و درگیریهای ذهنی خویش اهمیت می دهند که در نهایت به یک گره ذهنی تبدیل می شود. شیاطین در انجام چنین کاری بسیار اصرار دارند، زیرا از این طریق براحتی میتوانند در ذهن آدمیان لانه سازند.

آیه 4 سوره فلق:

و من شر النفاثات فی العقد

[113:4]  از شر مشکل آفرینان.

گره های ذهنی تاثیر بدی بر روی سلامتی افراد دارد، بطوریکه آنان را دچار مریضی می کند. کینه در ذهن آدمی مثل سم است برای روح و جسم. گاهی افراد آنقدر کینه در دل نگه می دارند که بعد از مدتی به یک مساله و مشکل لاینحل در ذهن افراد تبدیل میشود. به این طریق کینه به یک مساله همیشگی و ذهنی افراد تبدیل میشود. از آنجا که کینه یک صفت رذیله شیطانی است؛ با نگهداشتن کینه در دل، شیطان برای همیشه در ذهن افراد لانه میسازد.

_____________________________

  1. خشم

لطفا به شعر زیر توجه کنید:

"نامم را پاک کردی... یادم را چه میکنی؟

یادم را پاک کنی... عشقم را چه میکنی؟

اصلا همه را پاک کن

هر آنچه از من داری

از من که چیزی کم نمیشود...

فقط بگو با وجدانت چه میکنی؟

نکند آن را هم پاک کرده ای؟

نــــــــــــه ! شدنی نیست...

نمیتوانی آنچه که نداشتی را پاک کنی."

به نظر شما شعر بالا چه فایده ای میتواند داشته باشد؟! غیر از اینکه طرف میخواهد خودش را خالی کند. "خود را خالی کردن" عبارتی است که بیشتر مردم برای رفتن به آلفا بهانه میاورند! دشنام می دهند، حرفهای احساساتی می زنند و گریه های احساسی (نه واقعی) می کنند. در نهایت خیال می کنند که آرام شده اند. در واقع فقط یک قرص مسکن و آرام کننده مصرف کرده اند. اما خدا در قرآن در مقابل مصیبتها و مشکلات روش حلهای دیگری دارد. صبر- نماز - یاد خدا - طلب کمک از خدا - استغاثه از خدا - انا لله و انا الیه راجعون

زیرا فقط با یاد خداست که قلبها آرام می پذیرد. الا بذکر الله تطمئن القلوب.

خشم ، نفرت ، کینه ، دشنام از صفاتی هستند که فقط در فضای آلفا تسکین دهنده هستند. در عوض ، صفات خدایی مانند عدم خشونت، عدم کینه، مهربانی و صبر و ... صفاتی هستند که در واقعیت تسکین دهنده هستند. در فضای واقعی تسکین دهنده ها فقط اخلاق خوب و اخلاق خدایی هستند. در حالی که در فضای آلفا، تسکین دهنده ها صفاتی همچون خشم و کینه و دشنام و تهمت و غیبت و ... دارند. همانطور که می بینید شیطان با زیرکی تمام در فضای آلفا صفات بد را به عنوان صفات خوب جا می زند.

از آنجا که خشم و کینه و غضب و دشنام و تهمت فقط در آلفا تسکین می دهند و فقط در آلفا آرامش میاورند، پس فردی که در آلفاست به این صفات عادت می کند و هر وقت آرامش خود را از دست دهد، شروع می کند به این صفات شیطانی. این است که در یک دور باطل می ماند و روز بروز به آلفای ساختگی خویش بیشتر عادت می کند. با گسترش صفات نیک و خدایی در نفس خود، براحتی به فضاهای ساختگی آلفا لگد بزنید و به خدا نزدیکتر شوید.

_____________________________

  1. شباهت جهنم با فضاهای ساختگی ذهنی

در فضای آلفا صدای شما بخدا نمیرسد. باید بیرون بیایید تا خدا بداد شما برسد.  طبق گفته خدای مهربان در قرآن، در جهنم ، مردم نمیتوانند خدا را صدا بزنند. همانطور که در آیه زیر می بینید کلمات دوزخیان به خدا نمی رسد . یعنی از نظر روحی در شرایطی به سر می برند که نمی توانند خدا را بخواننـد و نمـی تواننـد از خـدا کمک بخواهند . در نا امیدی مطلق به سر می برند .

آیه قرآن : کلا انهم عـن ربهـم یومئـذ لمحجوبون

 [15:83 [  درواقع، در آن روز، از پروردگارشان جدا خواهند بود.

البته خیلی از انسانها هم در زندگی فعلی ، شبیه شرایط جهنم را در این دنیـا برای خود ایجاد کرده اند. این که آلفا شباهتهایی در زجر کشیدن با جهنم داره، به این خاطر است که جهنم هم پر است از موجوداتی که آلفا را می گردانند. در هر دو محیط ، دعاها قابل قبول نیست. صدای دعا کنندگان بخدا نمیرسد زیرا کسانی که در آلفا هستند، از خدا کمک نمی خواهند. بلکه از واسطه هایی مثل پول و بشر و امام و پیامبر استفاده می کنند.

_____________________________

  1. واسطه گری

بیشتر دعاهای مردم قابل قبول نیست زیرا مردم بجای درخواست واقعی و در خواست نیاز خود از خدا،  از او واسطه طلب می کنند. مثلا کسی که خانه ندارد، از خدا نمی خواهد خدا به او خانه دهد، بلکه از خدا پول می خواهد تا خودش (!) با آن پول خانه ای بیابد. زیرا در آلفا واسطه ها اهمیت پیدا می کنند و در نتیجه فرد همه چیز را در واسطه ها می بیند. مثلا کسی که زن و یا شوهر میخواهد، از خدا میخواهد که به او پول دهد تا با آن پول یک زن بگیرد. می بینید که آن فرد خواسته اش را از خدا نمیخواهد بلکه او چیز دیگری از خدا می خواهد. ممکن است آن پول را از دست دهد و به نیاز خود نرسد.

خدا هم او را به پول می سپارد. موسی بعد از فرار از دست فرعون سر به بیابان میگذارد و از خدا می خواهد :

رب انی لما انزلت الی من خیر فقیر

[28:24]  او برای آنها آب کشید، سپس در زیر سایه ای رفت و گفت: "پروردگار من، هر رزقی که برای من بفرستی، به آن شدیدا احتیاج دارم."

موسی از خدا آن چیزی را می خواهد که نیازش است. موسی از خدا پول نمی خواهد که بوسیله آن زندگیش را از سر گیرد. در نهایت موسی در یک روز دارای خانه و زن و شغل شد. بیشتر آدمها در آلفا به اشیائی مثل پول و قیافه و مقام و موقعیت و طایفه و ... اهمیت می دهند و به این طریق حتی دعاهایشان هم انحرافی است.

_____________________________

  1. آیات قرآن شعر نیستند، بلکه برای دنیای واقعی هستند

آیات قرآن جملاتی هستند که شعر نیستند بلکه کلام خدا هستند. این گونه جملات آرامش دهنده است نه جملات مبهم و توهم زا و شعر .

این گونه جملات واقعیند و میتوانند در دنیای واقعی جوابگو و موثر باشند. اصلا قرآن برای رهایی بشریت از دست اشعار و جملات احساسی و آلفایی نازل شده است. اینها جملات واقعیند که با دنیای واقعی ما سازگارند. جملات قرآن برای یادآوری و خواندن است. برای این نیست که به آن تبرک بجویی. جملات قرآن، اگر عمل شوند؛ نه تنها انسان را به آلفا نمیبرد بلکه او را از آلفا نجات می دهد. به همین خاطر خدای توانا بارها در قرآن اصرار دارد که قرآن شعر و جادو نیست.

 هر چقدر که در آلفا بیشتر فرورفته باشید، بیرون آمدن مشکلتر است. مثل منجلابی است که در آن فرورفته باشید. دست و پازدن خرابترش میکند. کسی که در منجلاب زندگی میکند و فکر میکند که زندگی همان منجلاب است، انگیزه ای برای بیرون آمدن از منجلاب نداره. زیرا به او تلقین شده است که زندگی همین منجلاب است. بنابراین تلاشی برای بیرون آمدن نمیکند. در نتیجه زنجیر میشود. بنابراین تلاش شیاطین براین است که به فرد بقبولانند که زندگی همین است و او را به سمت نا امیدی سوق می دهند.

برای بیرون آوردن فرد از منجلاب باید به او فهماند که زندگی طور دیگری است و در جای دیگری. باید به او فهماند که این زندگی نیست که او می کند و در عوض در زنجیر شیاطین بسر می برد. باید به او فهماند که محوطه آلفای ذهنی که او خود را در آن زندان کرده، در مقابل جهان واقعی هیچی نیست. در واقع آلفا هیچی نیست. فقط تصورات دروغین است. که به وسیله شیاطین مهندسی و ساخته پرداخته میشوند.

_____________________________

  1. اصرار اجنه

تصاویر ساختگی ذهنی ، ساختارهای غیرواقعی ذهنی تعریف خوبی برای آلفایند. اشعار احساسی، نوشته های احساسی، رمانها، فیلمهای بی هدف و احساسی و فاقد تفکر ، بازیهای کامپیوتری بی هدف همگی از ابزارهای اجنه اند برای بردن مردم به آلفا. اجنه اصرار زیادی بر به آلفا بردن مردم دارند زیرا این تنها راهشان است که آدمیان را کنترل کنند. اجنه فقط به آلفا دعوت می کنند، مجبور نمی کنند. انسانها خودشان قبول می کنند وارد آلفا شوند. اما اگر وارد آلفا شدند، دیگر دست خودشان نیست ، کنترل میشوند. مقدار کنترل بسته به مقدار عمق آلفا دارد. زرق و برقهای دنیایی، شهرت، شهوت ، مقام ، و ... از جمله موارد فریب دهنده جهت جذب به آلفایند.

لطفا آیه های قرآن زیر را با دقت بخوانید و در آن تفکر کنید.

کهف، 28، «وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ یُریدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَیْناکَ عَنْهُمْ تُریدُ زینَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطاً». 

«و همراه با کسانى که هر صبح و شام پروردگارشان را مى‏‌خوانند و خشنودى او را مى‌‏جویند، خود را به صبر وادار. و نباید چشمان تو براى یافتن زینتهای این زندگى دنیوى از اینان منصرف گردد. و از آن که دلش را از ذکر خود بى‌‏خبر ساخته‌‏ایم، و از پى هواى نفس خود مى‌‏رود و در کارهایش اسراف مى‏‌ورزد، پیروى مکن».

کهف، 46، «الْمالُ وَ الْبَنُونَ زینَةُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً وَ خَیْرٌ أَمَلاً».

«دارایى و فرزندان پیرایه‌‏‌هاى این زندگانى دنیا است و کردارهاى نیک که همواره بر جاى مى‌‌‏مانند نزد پروردگارت بهتر، و امید بستن به آنها نیکوتر است».

_____________________________

  1. مهمترین ضرر آلفا در زندگی واقعی

از آنجا که تفکرات آلفایی با زندگی واقعی سازگاری ندارد، بعد از مدتی سلولهای مختلف بدن دچار بیماری میشوند و بعد از مدتی به یک بیماری واقعی در دنیای واقعی تبدیل میشوند. تا حالا ممکن است شنیده باشید که یکی دچار بیماری خطرناکی بوده، اما بعد از تغییر روحیه و عمل، بهبود یافته و بعد از مدتی اثری از بیماری یافت نشده است. این بهبودها به این دلیل بوده است که فرد از آلفا خارج شده است و در نتیجه دچار بهبودی میشود. تعریف شفا در قرآن یعنی همین. خدا به قرآن می گوید شفا، زیرا قرآن کلام خداست و کلام خدا برخلاف کلام وحی شده توسط شیاطین، به آلفا نمی برد و در عوض از آلفا خارج می کند. به همین خاطر ، خدا به قرآن میگوید شفا.  

_____________________________

  • اسعد حسینی
۱۹
فروردين
۰۱
  1. شرایط بدن انسان بعد از قرارگرفتن در آلفا

 با قرار گرفتن در سطح امواج مغزی آلفا، تعداد ضربان قلب، مصرف اکسیژن توسط سلول های بدن و دفع دی اکسید کربن کاهش می یابد، متابولیسم بدن آهسته تر می شود و فعالیت سیستم عصبی سمپاتیک نیز کاهش می یابد. کاهش مصرف اکسیژن در حالی که فرد در سطح آلفاست و در عین حال مشغول دیدن مثلا فیلم سینمایی است؛ باعث ضررات جبران ناپذیری به بدن میشود و گاها بیشتر بیماریها از همین نقطه ها ناشی میشوند. مهمترین علت سردی مداوم بدن ناشی از در آلفا بودن است. انسان در آلفا باشد ولی کارهای حالت بیداری انجام دهد؛ در این حالت با توجه مصرف کمتر اکسیژن و ... ضررات زیادی به اعضاء بدن وارد میشود.

_____________________________

  1. طریقه حمله شیطان

شیطان طریقه حمله خود را می گوید:

ثُمَّ لَآتِیَنَّهُم مِّن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ وَلَا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ

[7:17]  "من از جلو و از پشت سرشان و سمت راست و چپ آنها نزدشان خواهم آمد و تو اکثرشان را ناسپاس خواهى یافت."

امواج بتا در جلوی سر ، امواج الفا در قسمت عقب سر ، و امواج تتا در طرفین سر هست؛ به این ترتیب،  شیطان نقشه هایش را در چندین مرحله جهت گمراهی انسانها اجرا می کند. ابتدا در بتا ما را وسوسه می کند یعنی از  جلو سر ؛ اگر فرد وسوسه را باور کند و جذب آن شود، بعد وارد آلفا شده و شیطان در آلفا کار خود را میکند یعنی عقب سر و بعد در خواب یعنی تتا ، به گمراهی ادامه می دهد. ولی در خواب بسیار عمیق یعنی دلتا هیچی نگفته است، به نظر من شاید خوابهای راستین در این فرکانس هستند. در کل میتوان در نظر گرفت که شیطان هیچ فرصتی را از دست نمی دهد. حتی در خواب هم مشغول منحرف کردن است.

_____________________________

  1. جادوهای روزمره

اما چیزی که در این میان بین مردم ناشناخته است ، این است که ما در طول روز بارها و بارها در معرض نمایشات و وسوسه ها و جادوهای شیطان قرار می گیریم و حتی بعضی از آنها را باور می کنیم و حتی بعد از مدتی به آن عادت می کنیم. هر به آلفا رفتنی ، یک نوع جادوست که واقعیت را برای فرد تغییر می دهد. گناه کردن در آلفا انجام میشود و این هم نوعی جادوست. متاسفانه مردم به این نوع از جادو که در زندگی روزمره خود با آن مواجهند، توجهی نمی کنند. وقتی اسم جادو و سحر می آورید، فورا ذهنشان به کارهای مرتاضان و دروایش منعطف و متوجه میشود. در حالیکه کارهای مرتاضان و دروایش، فقط یک جادوی ناهمگون برای بیشتر مردم است و تعداد این افراد بسیار کم و نایاب است. فریب شیطان را خوردن و از شیاطین کمک گرفتن در لذات گناه، که روزانه انجام میشود هم نوعی جادوست. این نوع جادو و سحر همه گیر است و در سطح جامعه وسیع است و به همین خاطر کسی به آن توجهی نمی کند.

قرآن : شیطان می گوید: لاغوینهم اجمعین (همگی را وارد آلفا می کنم)

 شاید یکی از منظورهایش همین نوع جادو باشد که همه گیر است و در سطح وسیع مردم به آن می پیوندند. شیطان براحتی از طریق محتویات اینترنت و ماهواره و حتی تلویزیون و حتی کتاب میتواند بینندگان و خوانندگان خود را هیپنوتیزم کند و آنان را جادو کند و ایده های خود را به آنان بقبولاند. بیشتر مردم وقتی برای آنان از سحر و جادو صحبت می کنی، فورا جنبه وحشتناک و عجیب و غریب آن رادر نظر می گیرند؛ در حالیکه ما در طول روز بارها فریب شیطان را می خوریم و سحر و جادو میشویم. وقتی کسی به آلفا میرود و تحت کنترل شیاطین قرار می گیرد؛ در واقع به نوعی جادو و سحر شده است. و  جزو نیروهای شیطان بحساب میاید. ولی خودش خبر ندارد. به همین خاطر استقامت در اعمال نیک بسیار مهم است زیرا آدمی را از فضاهای شیطانی دور می کند.

سوره الأحقاف _ آیات ۱۳

إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ﴿۱۳﴾

[46:13]  مطمئنا، کسانی که می گویند: "پروردگار ما خداست،" سپس زندگی پرهیزکارانه ای را در پیش می گیرند، نه ترسی خواهند داشت و نه غمی.

أُولَئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ خَالِدِینَ فِیهَا جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ ﴿۱۴﴾

[46:14]  آنها سزاوار بهشت شده اند، جایی که جاودان بمانند؛ پاداشی برای اعمالشان.

_____________________________

  1. شیطان پرستی

اولین کسی که به مبارزه با شیطان پرستی پرداخت، ابراهیم بود.

یَا أَبَتِ لَا تَعْبُدِ الشَّیْطَانَ ۖ إِنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلرَّحْمنِ عَصِیًّا

[19:44]  "ای پدر من، شیطان را پرستش نکن. شیطان علیه آن بخشنده ترین شورش کرده است.

چه کسی شیطان را پرستش می کند؟؟ فکر نکنم کلا بیش از صد نفر در جهان باشند که معتقد باشند که مستقیم دارند شیطان را پرستش می کنند. عبادت شیطان یعنی باور کردن نمایشات و سحر و جادوها و لذتهای شیطان. یعنی از شیطان کمک گرفتن و در نتیجه پرستش شیطان. از آنجا که لذتهای فضای آلفا سیر کننده نیستند، بنابراین فرد مدام مجبور است که زیاده روی کند تا به ذره ای لذت برسد. در جهنم هم وضعیت همانطوری است. جهنمی ها هم هیچ‌وقت سیر نخواهند شد،  امکانات فضای آلفا براساس نیاز انسانها نیست. بلکه یک محیط ساختگی است. محیط ساختگی، ساخته پرداخته اجنه و مهندسی شده توسط شیاطین. زرق و برق فضای آلفا مثل تار عنکبوت می­ماند جهت به دام انداختن انسانها.

آیا پدر ابراهیم شیطان را عبادت میکرد که خدا میفرماید:   یَا أَبَتِ لَا تَعْبُدِ الشَّیْطَانَ ۖ إِنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلرَّحْمَنِ عَصِیًّا؟

[19:44]  "ای پدر من، شیطان را پرستش نکن. شیطان علیه آن بخشنده ترین شورش کرده است.

قطعا نه و شاید پدر ابراهیم خودش را از سایر مردم خدایی تر و مذهبی تر معرفی میکرد؛ بلکه "شرک" او را جزو شیطان پرستان قرار داد. شریک قراردادن برای خدا یعنی شیطان پرستی.

وَ مَنْ یَتَّخِذِ الشَّیْطانَ وَلِیًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْراناً مُبیناً

براساس آیه زیر صراحتا دوستی با شیطان و شرک انسان را شیطان پرست می کند:

 فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ‌ إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذِینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُونَ.

[16:100]  قدرت او محدود به کسانی است که او را به عنوان سرور خود برمی گزینند؛ همان کسانی که او را به عنوان خدای خود انتخاب می کنند.

أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِی وَ هُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلًا.

وَ مَنْ یَتَّخِذِ الشَّیْطانَ وَلِیًّا ... أُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ‌ ... وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی‌

هرکسی شیطان را پیروی کند، و جذب زینتهای شیطان شود، او را به عنوان ولی خود برگزیده:

  تَاللَّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى‌ أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ فَزَیَّنَ لَهُمُ‌ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ فَهُوَ وَلِیُّهُمُ الْیَوْمَ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ

پس نتیجه می گیریم که پدر ابراهیم بعلت شرک، شیطان پرست نامیده میشود:

یا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ ما لا یَسْمَعُ وَ لا یُبْصِرُ وَ لا یُغْنِی عَنْکَ شَیْئاً یا أَبَتِ إِنِّی أَخافُ أَنْ یَمَسَّکَ عَذابٌ مِنَ الرَّحْمنِ فَتَکُونَ لِلشَّیْطانِ وَلِیًّا

[19:42]  او به پدرش گفت: "ای پدر من، چرا چیزی را پرستش می کنی که نه می تواند بشنود و نه ببیند و نه به هیچ طریقی به تو کمک کند؟

وَ فَرِیقاً حَقَّ عَلَیْهِمُ الضَّلالَةُ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّیاطِینَ أَوْلِیاءَ

شَیْطانٍ مَرِیدٍ کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلَّاهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ‌

چرا خدا به پدر ابراهیم می گوید شیطان پرست؟؟

 دستور عدم پرستش شیطان فقط برای پدر ابراهیم نیست، بلکه برای همه بنی آدم است.

أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ ۖ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ

این نشان میدهد که پرستش شیطان یعنی بت پرستی. اونی که هوای نفس خود را خدای خود قرار می دهد، صراحتا نمی گوید که هوای نفس را پرستش می کند.

أَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلًا

بر همین منوال اونی که راه و روش شیطان را بر می گزیند، شیطان پرست است بدون اینکه خود بداند، مثل پدر ابراهیم.

_____________________________

  1. سه مرحله مهم شیطان پرستی

آیه 119 سوره نساء:

 وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ وَ لَأُمَنِّیَنَّهُمْ وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُبَتِّکُنَّ آذانَ الْأَنْعامِ وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ وَ مَنْ یَتَّخِذِ الشَّیْطانَ وَلِیًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْراناً مُبِیناً أُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ لا یَجِدُونَ عَنْها مَحِیصاً

[4:119]  "من آنان را گمراه خواهم کرد. من آنان را به دام خواهم انداخت. من به آنان فرمان خواهم داد که (برای حرام کردن بعضی از گوشت ها) گوش چارپایان را علامت نهند و به آنان فرمان خواهم داد که خلقت خدا را تحریف کنند." هرکس به جای خدا، شیطان را به مولایی قبول کند، زیانی آشکار متحمل شده است.

در آیه 119 سوره نساء، سه مرحله مهم را توضیح داده که بسیار اهمیت دارد :

وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ وَ لَأُمَنِّیَنَّهُمْ وَ لَآمُرَنَّهُمْ

مرحله 1:  لَأُضِلَّنَّهُمْ  (گمراه کردن جهت بردن به آلفا)

مرحله 2:  لَأُمَنِّیَنَّهُمْ (در آلفا به خیالپردازی و توهم مشغولشان می کند)

مرحله 3:  لَآمُرَنَّهُمْ (بعد که در آلفا گیر انداخت، حالا به آنها امر و نهی می کند)

یعنی شیطان طبق حیله های خود مردم را گمراه می کند و وارد آلفا می کند، بعد آنان را به فضاهای آلفا عادت می دهد؛ در نهایت آنوقت امر و نهی خود را اجرا می کند. پس سه مرحله فریب شیطان که میلیاردها نفر در طول تاریخ را با همین شیوه بدبخت کرده است بصورت زیر است:

 

1- وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ  (فریب دادن)

2-وَ لَأُمَنِّیَنَّهُمْ (در آلفا مشغولشان کردن و معتاد کردن آنان به آلفا)

3-وَ لَآمُرَنَّهُمْ (امر به گناه)

_____________________________

  1. ابهام

هر چیزی که معنای خاصی نداشته باشد و در ابهام و وهم به سر ببرد، به نوعی شعر تلقی میشود و آدمیان را به آلفا می برد.

مثلا این شعر:

"دیر گاهیست که تنها شده ام قصه غربت صحرا شده ام

وسعت درد فقط سهم من است بازهم قسمت غم ها شده ام

دگر آیینه ز من بی خبر است که اسیر شب یلدا شده ام

من که بی تاب شقایق بودم همدم سردی یخ ها شده ام

کاش چشمان مرا خاک کنید تا نبینم که چه تنها شده ام

غربت آن نیست که تنها باشی / فارغ از فتنه ی فردا باشی

غربت آن است که چون قطره ی آب / در به در ، در پی دریا باشی

غربت آن است که مثل من و دل / در میان همه کس یکه و تنها باشی"

 

از این نوع اشعار و جملات زیاد است. کار این جملات ، تحریک احساسات، غم و هیجان است. و دقیقا این مهمترین راه برای بردن افراد به آلفاست. در اصطلاح به این روش ، روش نرم و آرام گفته میشود. از آنجا که این روش شامل ترس نیست، بیشتر مردم از خطرات اشعار و جملات احساسی و فیلمها و سریالهای تلویزیونی بی اطلاعند و براحتی از این طریق جذب شیطان میشوند. گاهی صحنه های خاصی در فیلم و یا بازی چنان افراد را غرق در احساسات و هیجان می کند که مستقیم وارد آلفا می کند. تمام تلاش شیطان این است که افراد را وارد آلفا کند، بعد که آنها را به آلفا عادت داد، دیگر کنترل افراد ساده میشود.

همان سه مرحله که در بالا ذکر شد:

مرحله 1لَأُضِلَّنَّهُمْ  (گمراه کردن جهت بردن به آلفا): بوسیله اشعار، توهمات، فیلمهای سینمایی و سریالها و ...

مرحله 2:  لَأُمَنِّیَنَّهُمْ (در آلفا به خیالپردازی و توهم مشغولشان می کند) : مشغول کردن و عادت دادن افراد به این توهمات

مرحله 3:  لَآمُرَنَّهُمْ (بعد که در آلفا گیر انداخت، حالا به آنها امر و نهی می کند) : امر کردن و نهی کردن

 

افرادی که دچار گناهان بزرگ همچون قتل و دزدی و زنا و ... میشوند، زمانی هر سه مرحله را طی کرده اند و هم اکنون در مرحله سوم قرار دارند. آنان بوسیله شیطان کنترل میشوند و نجاتشان بسیار سخت شده است. فقط خدا می تواند نجاتشان دهد.

_____________________________

  1. لذتهای آلفا سیر نمی کند، بلکه عطش را بیشتر می کند

نکته مهمی در این هیجانها و احساسات هست و آن هم این است که هیچوقت سیر کننده نیستند و اگر روزی دو هزار از این اشعار و جملات بخوانی، باز هم سیر نمیشوی! زیرا خدا ما را طوری آفریده است که صرفا با خواندن و تحریک احساسات و هیجان و غم ، سیراب نمیشویم، بلکه باید عمل کنیم. اگر از نگاه کردن به فیلم در مورد کمک به فقرا خوشت میاید و احساسی میشوی، باید به آن عمل کنی و الا بی فایده است. ایمان و عمل صالح باید توامان و با هم باشد و الا بی فایده است.

صرفا ذهن تنها نمی تواند چیزی را تغییر دهد. بلکه باید به آن ایده ذهنی عمل شود و الا بیفایده است و در این حالت فرد درجا می زند و بعد از مدتی که فرد در مقابل انجام عمل صالح مقاومت کرد، خدا قفلی بر قلب او می زند و اینبار تغییر فرد بسیار مشکلتر از قبل میشود.

ایمان اگر همراه با عمل صالح باشد، براحتی احساسات و هیجانت راضی  و سیر میشود؛ به این سادگی و کم هزینگی. فقط عمل کنید به اعمال صالح. دیگر نیازی نیست صدها کتاب شعر بخوانی.

نیازهایی که خدا در وجود ما قرارداده ، فقط با عمل (صالح) سیر میشود و برآورده میشود. با فکر کردن و احساسات و خیال و غم و گریه و عزاداری حل نمیشود و تازه عطش آن بیشتر میشود. وقتی مصیبتی بر آدمی نازل میشود، خدا میفرماید که : انا لله و انا الیه راجعون! خدا این نوع تفکر در مورد مصیبت را به مردم نصیحت می کند. این آیه قرآن نشان می دهد که افراد نباید بخاطر مصیبتهای پیش آمده در زندگی، خود را وارد احساسات عمیق و آلفا کنند. زیرا در آنجا در معرض شیاطین قرار می گیرند.

_____________________________

  1. عمل صالح بهترین روش مبارزه با فضاهای آلفا

اگر فیلم نگاه می کنی و در آن فیلم هنرپیشه فیلم به فقرا کمک می کند و تو خوشت میاید، باید به آن کار نیک عمل کنی تا سیر شوی و در تو تاثیر کند. باید تو هم به فقرا کمک کنی. عمل صالح است که باعث ترقی روح و ماهیت انسان میشود. ایمان و عمل صالح مثل طناب و گام برداشتن هستند در کوهنوردی. اگر طناب نداشته باشی، زیاد نمیتوانی از کوه بالا بری و ممکن است در نیمه راه بیفتی. اگر هم فقط  طناب داشته باشی و برای بالا رفتن از کوه تلاش نکنی ، باز بیفایده است.

اگر طناب خوبی (ایمان و عقیده خالص) نداشته باشی، ممکن است در حین کوهنوردی (عمل) پاره شود و سرنگونت کند. آدم باید براساس توانایی و ایمانش گام برداره و الا آسیب می بیند. یکی از بهترین کارهایی که هر آدمی میتواند انجام دهد به عنوان عمل صالح، آن است که در شغل و کار روزمره خود پاک باشد و آن را به درستی و پاکی انجام دهد و خیانت نکند.  شاید این بهترین شروع برای پاک شدن باشد.

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا ﴿۹۶﴾

[19:96]  مسلما، کسانی که ایمان آورند و زندگی پرهیزکارانه ای را در پیش گیرند، بخشنده ترین ایشان را از باران عشق سیراب خواهد کرد.

بر طبق آیه فوق، ایمان و عمل صالح افراد را با خدا دوست می کند و کسی که با خدا دوست شود، دیگر نیازی به احساسات و توهمات آلفایی نخواهد داشت.

ایمان بدون عمل صالح بی فایده است.

هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلَائِکَةُ أَوْ یَأْتِیَ رَبُّکَ أَوْ یَأْتِیَ بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ لَا یَنْفَعُ نَفْسًا إِیمَانُهَا لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیْرًا قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ ﴿۱۵۸﴾

[6:158]  آیا آنها منتظرند تا فرشتگان نزدشان بیایند، یا پروردگارت، یا برخی از نشان های فیزیکی پروردگارت تجلی کند؟ روزی که این اتفاق رخ دهد، دیگر هیچ نفسی از ایمان آوردن بهره ای نخواهد برد، چنانچه پیش از آن ایمان نیاورده و با اعمال پرهیزکارانه، منافع ایمان را کسب نکرده باشد.* بگو: "منتظر باشید؛ ما هم منتظریم."

ترجمه ای دیگر: آیا جز این انتظار دارند که فرشتگان به سویشان بیایند یا پروردگارت بیاید یا پاره‏ اى از نشانه‏ هاى پروردگارت بیاید [اما] روزى که پاره‏ اى از نشانه‏ هاى پروردگارت [پدید] آید کسى که قبلا ایمان نیاورده یا خیرى در ایمان آوردن خود به دست نیاورده ایمان آوردنش سود نمى ‏بخشد بگو منتظر باشید که ما [هم] منتظریم (۱۵۸)

 

عمل صالح و  ایمان باعث ایجاد یک زندگی پاک خواهد شد. این نکته مهم را خدا در قرآن می فرماید:

آیه 97 سوره نحل:   مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مَن ذَکَر أَوْ أُنثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً

ترجمه:  هر کس ـ از مرد یا زن ـ کار شایسته کند و مؤمن باشد، قطعاً او را با زندگى پاکیزه اى، حیات مى بخشیم.

_____________________________

  • اسعد حسینی
۱۹
فروردين
۰۱
  1. تنبلی

تنها راه اینکه انسان در آلفا نباشد، یادآورنده­ها هستند . یعنی چیزهایی که گهگاه ما را هشیار کنند. مثلا انسان تمایل دارد که دیر از خواب بیدار بشود، باید با استفاده از خوداگاهی و یادآورنده ها، کاری کند که این حالت رخ ندهد. یعنی باید انرژی مصرف کنیم و با نیرو و توان خود را خلاص کنیم . اکثرا انسانها تنبلی می کنند و فقط می خواهند در ذهن خود مسائل را حل کنند؛ یعنی اسیر ذهن خود می شوند.

لا حول و لا قوه الا  بالله

یعنی هر حرکتی موجب نزدیکی به خدا است ( به شرطی که مبدا نیت از آلفا نباشد). این بسیارمهم است. تنها رقیب ذهن حرکت و انرژی است. چون برخلاف دراویش و مرتاضان ، ذهن هیچ انرژیی ندارد و تنها عمل است که صاحب انرژی است و موجب تغییر میشود. به همین خاطر خدا مدام در کنار ایمان از عمل صالح صحبت می کند.

امنوا و عملوا الصالحت

مثلا همان نظریه که می گوید حرکت بال پروانه ممکن است موجب سونامی بشود. در این حالت عمل پروانه باعث چنین اتفاقی است نه ذهن پروانه. ایمان و عمل باید توامان باشد. فقط یکی بدرد نمیخورد. اگه کسی بخواهد از آلفا بیرون بیاید، تنها راهش عمل است. اگر بخواهد با خیال بافی بیرون بیاید بازم اسیر میشود. مثل کسی که می گوید از شنبه نمازهایم را می خوانم، تو ذهنش می خواهد خودش را راضی کند. ولی این فرد باید بداند که عملش بر جهان هستی و از همه مهمتر خودش اثر دارد. اما در عوض خیالبافی او را اسیرتر می کند. مثلا به درون طبیعت میروی، یک حرکت مثبت و واقعی انجام می دهی؛ این بهت لذت می دهد. هر حرکت درستی منشاءش خداست.

لا حول و لا قوه الا بالله

نماز حرکتی است به سوی خدا. بسیار مهم است کسی در وقتهای مشخص از تنبلی دوری کند و نماز بخواند. تنبلی گناه بزرگی است. چون در تنبلی آدم می خواهد همه چیز خودش خود بخود درست بشود. نماز از تنبلی جلو گیری می کند. تنبلی آدم را به ناخودآگاه می برد. اکثر لذت های کاذب دنیوی توی ذهن انجام می گیرد. دقیق بهش فکر کنید آدم تو دنیای درونش دارد لذت می برد. یک لذت کاذب. ولی اگر مثلا گلی رو با دستش لمس کند و یا آب سردی رو با بدنش حس کند، اینها واقعیند. به صورت طبیعی جنگلی رو ببیند از نزدیک ، اینا تو حالت نرمال و خود آگاه هست که به آدم لذت واقعی می دهد. خدا طوری آدمی را آفریده است که با لذات ذهنی سیر نمیشود و فقط با لذات درست و خداپسند در دنیای واقعی سیر میشود. حتی لذات حرام که عملا انجام میشود، چونکه از توهم و آلفا سرچشمه می گیرند؛ باز راضی کننده نیستند و حتی ولع آدمی را بیشتر می کند. مهمترین نتیجه یک عمل حرام و نادرست این است که بعد از انجامش، در آلفایی و گرفتار توهمات میشوی!

بعضی افراد آنقدر در آلفا فرو می روند که دنیای واقعی برای آنها کم اهمیت میشود؛ آنها نسبت به حوادث دور و بر خود عکس العمل واقعی نشان نمی دهند. مثلا حتی اگر وسیله نقلیه ای آتش بگیرد و یک فرد در داخل ماشین فریاد بزند که "کمکم کنید از ماشین خارج شوم" ؛ آنها بجای کمک کردن، عکس می گیرند و اینجوری نشان می دهند که آنها نسبت به دنیای واقعی بیگانه اند و در یک فضای دیگری سیر می کنند.

بعضی ها که وارد طبیعت و یا مکان دیدنیی میشوند، مدام مشغول عکس و سلفی گرفتن هستند و احتمالا بیشتر مواقع در آن موقعیت لذت نمی برند و سعی می کنند مدام عکس بگیرند. برای اینکه اینها به تصویرسازی عادت کرده اند و بعدا از عکس آن طبیعت و فکر کردن به آن لذت می برند. یعنی آنها لذات دنیای واقعی را سعی دارند در قالب همان تصویرسازی، لذتش را ببرند!

استشمام بوی گل به صورت واقعی آدم را به خدا هم نزدیک می کند و به تفکر وا می دارد؛ ولی انسانها به جای تفکر در دنیای واقعی، مشغول خیال بافی و تصویرسازی هستند. تصویرسازی همان آلفاست و باعث رکود ذهنی افراد میشود و آنان را در اختیار اجنه قرار می دهد.

_____________________________

  1. برای تغییر جهان، عمل کن

جدیدا رواج شده می گویند:

Change your mind , change your world

ذهنتو تغییر بده، جهان را تغییر بده.

در حالیکه این گفته درست نیست و جهان هستی که خدا خلق کرده در تعادل کامل قرار دارد و با عمل می توان تغییر ایجاد کرد‌ نه با خیال و توهم و صرفا ذهن . و این از تعالیم بوداییان و فلسفه شرق وارد علم روانشناسی هم شده ‌.  در حالیکه آدم تو ذهنش فقط آلفا رو از یک مسیر به مسیر دیگر تغییر می دهد و دنیای توهمی خودش را تغییر می دهد نه دنیای واقعی . دنیای واقعی فقط با عمل تغییر می کند نه با توهمات ذهنی. بعضی مکاتب عرفانی جدید به اسم ذهن درمانی و ... که اکثرا از مکاتب شرقی گرفته شده است، سعی در بیرون آوردن افراد از آلفا را ندارند، بلکه از یک آلفا به آلفای دیگر می برند و فرد فکر می کند تغییری در او ایجاد شده است. در حالیکه این فرد تغییری واقعی در او ایجاد نشده است ، بلکه همه تغییرات ذهنی است. برای ایجاد یک تغییر واقعی باید حتما و قطعا از آلفا بیرون آمد و الا فقط درجازدن است. حرفهای قشنگ و جملات آرامش بخش و موزیکهای معروف به نسل جدید (New Age) بی فایده است و فقط حکم یک مسکن را دارد. خدا خودش ما را آفریده است و او بهتر از هر کسی نیازهای ما را می داند و او بهتر از هر کسی می داند که چطوری نیازهای روح و روان ما برطرف میشود.تنها با اجرای دستورات خدا ما به آرامش می رسیم و لاغیر.

_____________________________

  1. شکرگذاری

یک چیز مهم این است که هر چیزی که در دنیای واقعی نباشد آلفا است؛ مثلا کسی خیالبافی می کند که قهرمان یک ورزش رزمی است ولی خودش هیچ وقت حوصله ورزش کردن ندارد ، این فرد تو خیالش قهرمان است، اما تو دنیای واقعی نه، این یعنی آلفا ، یعنی اینکه این فرد شاکر و راضی نیست و تو خیالش یه شخصیت درست میکند که ازش راضیه!

آیه قرآن: لئن شکرتم لازیدنکم

اگر شکر گزاری کنی خدا نعمتت را افزایش می دهد اما اگر  ناشکر باشی نعمتت را کم می کند. شاید یک نفر خیالبافی می کند که یک خانه بزرگ و قشنگ دارد و همه ازش تعریف می کنند، این یعنی اون نفر شکر گزار نیست و راضی نیست و همین باعث میشود برود تو رویا برای خودش جهان دیگری درست کند با قوانین مخصوص خود. شیطان وعده داده است که کاری می کند که بیشتر مردم شکرگذار نباشند! این مطلب آیه قرآنه:

من خلفهم و عن أیمانهم و عن شمائلهم و لا تجد أکثرهم شاکرین

تنها راهش شکر گزاریه که انسان را از خیالبافی دور میکند.

 (البته این آیه شاید اشاره به بخش های پشت سری و بخش های جلو و طرف مغز سر انسان که هر کدام مربوط به احساسات و واکنشهای ذهنی ویژه ای در انسان است ، داشته باشد و اینکه میتواند به راحتی مورد تغییر و وسوسه واقع شود . یعنی موجوداتی با استفاده از این قسمت های مغز سعی در منحرف کردن انسانها دارند)

_____________________________

  1. شخصیت های کاذب و خیالی

کسانی که در آلفا زندگی می کنند، برای خود یک شخصیت کاذب و دنیای دیگری میسازند و با آن مانوس میشوند. این دنیای کاذب ساخته شیاطین است. زیرا دنیای واقعی ساخته خداست. این افراد کمتر به عمل صالح در دنیای واقعی عادت می کنند و به همین دلیل به مقدرات و ساخته های خدا راضی نیستند.

کسی که شکر گزاره، بیشتر عمل می کند، خوب نعمتها افزایش پیدا میکند و حرکت میکند ولی کسی که شکر نمی کند و خیالبافی می کند و در نتیجه پسرفت می کند و توی ذهنش عقده درست میشود و بعضی اوقات با مواد مخدر این مشکلات ذهنی را می خواهد فراموش کند. در اصل شکر گزاری یعنی رضایت قلبی از خود و اعمال خود که در واقعیت به نتیجه ای رسیده اند.

این خیلی مهم است که اکثر آنهایی که معتادند یا شکست عشقی دارند یا خیلی موفق نبوده اند ، آدمهای ناسپاسی بوده اند.

مصرف مواد مخدر برای اینه که آن فرد بتواند دوباره وارد آلفا شود. اصلا مواد مخدر و مشروبات الکلی کارش همینه. با رفتن به آلفا به طور موقت از واقعیت دور می شوند و سرپوش روی واقعیات زندگی می گذارند. زیرا کسی که معتاد است ، در دنیای واقعی نمیتواند زندگی کند، به همین خاطر دوباره میخواهد وارد آلفا شود. آلفایی که از آن خاطره دارند و در آن جا سرخوشند. به همین خاطر برای یک ذره مواد له له میزنند، زیرا آنها فقط با مصرف مواد مخدر میتوانند دوباره وارد حالت توهم و سرخوشی شوند. با مصرف مواد مخدر ، دوباره اجنه خود را فراخوانی کرده و کنترل خود را دست آنان می دهند.

دنیای آلفا بسیار کوچک است و امکانات بسیار محدودی دارد. زیرا فقط قدرت پردازش یک جن است. اما دنیای واقعی را خدا ساخته و حرف برای گفتن زیاد داره. نشانه و آیت زیاد داره. خدا می فرماید چرا به نشانه های ما نمی نگرید و توجه نمی کنید. دنیای آلفا نمی گذارد مردم نشانه های خدا را ببینند و الا همه مردم جهان تسلیم خدا می شدند. هدف شیطان از بردن انسانها به آلفا یک چیز است:

پرده بر دلهای آنها بزند و به تصاویر ساختگی و مذاهب ساختگی مشغولشان کند و از خدا و واقعیات زندگی دورشان کند.

لطفا سوره الرحمن را حتما بخوانید و توجه کنید که خدا چقدر زیبا آدمیان را به سوی واقعیات و آیات و نشانه ها دعوت می کند.

_____________________________

 

  1. دعای انسان در آلفا مستجاب نمیشود

در دنیای واقعی همه اعمال و کارها در دست خداست و خدا در آنجا صدای بندگانش را میشنود و جواب می دهد. اما در دنیای آلفا ، صدای بندگان به خدا نمی رسد. به همین خاطر دعاهایی که در آلفاست، مستجاب نمیشود. بلکه دعاهای در جهان واقعی مستجاب میشود. خدا قطعا و بدون استثنا به دعای" بندگانش" پاسخ می دهد

سوره بقره آیه 186:

وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ ۖ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ ۖ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ (186)

[2:186]  و چون بندگان من درباره من از تو بپرسند، من همیشه نزدیکم. هرگاه مرا بخوانند من به دعای آنان پاسخ می دهم. مردم باید به من پاسخ دهند و به من ایمان آورند، تا ارشاد شوند.

شاید بعضی ها بگویند که چرا دعای ما مستجاب نمیشود؟ زیرا دعاهای از ته دل و در دنیای غیر آلفا، مستجاب میشوند. چون اصولا دعاهای در فضای آلفا واقعی نیستند، همانطور که خود آلفا ساختگیست.

گاهی خطراتی در دنیای واقعی متوجه انسانهاست، اما از آنجا که فرد در محیط آلفاست، متوجه نمیشود. مثل اخطارهایی که رسولان به اقوام خود می دادند و مردم آنها را مسخره می کردند. مسخره کردن به این خاطر بود که آنان در آلفا بودند.

در دنیای واقعی گهگاه مسائلی پیش می آید و یا سختیی روی می دهد در این مواقع باید صبر داشته باشیم و نگذاریم که صبرمان را ازدست بدهیم و نباید به آلفا پناه ببریم. صبر هم مانند شکرگذاری بسیار مهم است.

ان الله مع الصابرین

این آیه بسیار جالب است یعنی تا زمانی که صبر داشته باشی، خدا همراهته ولی اگر صبر را ازدست بدهی به آلفا رفته و راه را گم می کنی و گمراه می شوی و در نتیجه خدا همراهت نیست. کسی که صبر نکند، یعنی میخواهد وارد آلفا شود و مشکلش را ذهنی حل کند.  اینها راههای بسیار جالبی هستند که خدا به ما داده که از آلفا دور بشویم. پس تا اینجا راه حلهای خدا در زندگی را مشاهده کنید:

عمل صالح، تفکر، صبر . شکر

مثلا در یک مسئله ناگوار اگر فرد صبر نداشته باشه وارد فضای آلفای یاس و ناامیدی و غم می شود یاس و نا امیدی و غم از ناحیه شیطان است. چقدر جالب است که خدای مهربان همه مثال ها را در قرآن زده و ما را راهنمایی کرده است. فقط باید تدبر داشت. کسانی که از خدا نا امید میشوند،  در اصل فکر میکنند در میانه مشکلات کنترل کارها از دست خدا خارج شده است. آنها فکر میکنند دیگر خدا رتق و فتق امور را در دست ندارد، به همین خاطر به یک چیز مادی رو میآورند. کسی که نا امید شده عملا در مسیری بر خلاف مسیر خدا قدم بر می دارد و همین عمل او که بر اساس نا امیدی است در وجود او تاثیر می گذارد که نتیجه این عمل به خودش بر می گردد.

بیشتر انسانها وقتی مشکلی برایشان پیش میاید، میخواهند از همان اول همه چیز و همه راهها و پیشامدهای مربوط به آن مشکل را پیش بینی و قضاوت کنند. چنین چیزی یعنی عدم صبر و در نتیجه مجبورند وارد آلفا شوند و در آنجا براساس شک و گمان برنامه ریزی و پیش بینی کنند.

شیطان به آدم و حوا وعده داد که اگر از آن میوه بخورند، به آنچه که آرزو دارند میرسند. آن میوه مثل یک مخدر بود که آدم و حوا را وارد آلفا می کرد و در نتیجه تحت کنترل شیطان قرار گرفتند و از بهشت اخراج شدند.

شیطان برای رسیدن به هدف خویش، باید به طریقی انسان را وارد آلفا و یا جذب آلفا بکند. تا که بتواند او را کنترل کند و افسار ذهن را در دست بگیرد.

_____________________________

  1. ترس مهمترین عامل جذب به فضاهای آلفاست

آیه قرآن :

الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشاء

ترس از فقر و امر به فحشاء جزو منطقهای  فضای آلفاست. در فضای آلفا منطق جور دیگریست. 2+2 نمیشود 4. در فضای آلفا فقط غرور پرورش می یابد زیرا تو عملا کسی نیستی که می پنداری! شیطان آدمی را از فقر میترساند. ترس از فقر و نداری، یک توهم است که شیطان بوسیله این نوع ترس، آدمی را وادار به دزدی، رشوه، طمع، کم فروشی و ... می کند. یعنی توهمات مبداء تمام کارهای پلید هستند.

باور کردن توهم در ذهن ، منجر به وادار کردن فرد به انجام کارهای پلید میشود. زیرا فرد در منطق آلفایی برای جلوگیری از یک ترس (که فقط توهم و نابجاست است)، دست به انجام کارهای پلید میزند.

_____________________________

  1. آلفاهای منحصر به فرد

 گاها بعضی آلفاها آنقدر منحصر بفردند که افراد کمی در آن بسر می برند و در نتیجه افراد این فضا از شدت تنهایی دست به خودکشی می زنند و یا گوشه گیر میشوند. نا امیدی در فضای آلفا موج میزند. زیرا قوانین آن با واقعیت سازگار نیست و گیج کننده است. در نهایت فرد به سمت پوچ گرایی میرود. زیرا به علت عدم انطباق منطق آلفایی با واقعیت، افراد به آلفا رفته، ادارک و بصیرت و خرد خود را از دست می دهند و از دنیای واقعی نا امید میشوند. به همین خاطر خدا می فرماید که نا امیدی گناه بزرگی است. دقیقا به همین دلیل است که در آلفا قرار گرفتن، منشاء تمام بدبختیهای دیگر است. کلا فضای آلفا نا امید کننده است، زیرا راضی کننده نیست و افراد را به  بن بست می رساند. زیرا نیازهای واقعی یک انسان در آن نیست و فقط نیازهای کاذب را داراست. انسان با نیازهای فطری آفریده شده است و فضاهای ساخته اجنه نمیتواند جای فطرت خدادادی را بگیرد. 

_____________________________

  1. یک اشتباه بزرگ در مورد عبادت و راز و نیاز

یکی از پروفسورهای ایرانی در تعریف آلفا می گوید:

"(تمام داده هایی که وارد مغز می شود در حالت امواج بتا پردازش می شوند و آنچه را بخواهد وارد نیمکره سمت راست می کند. نیمکره سمت راست همان ناخودآگاه است و بیشتر مربوط به احساسات و عواطف می باشد. هنگامی که وارد حالت آلفا می شویم اطلاعاتی که وارد مغز می شود بدون پردازش نیمکره چپ وارد مغز می شود. حالت آلفا پایه و دروازه ورود به سمت نیروهای برتر یا ناخودآگاه است و حالت مشترک در بین تمام قبایل و ادیان جهت دعا و ارتباط با دنیای ماوراء می باشد. در حالت نماز ودعا وراز ونیاز معمولاً چراغ ها را خاموش می کنند.)"

متاسفانه گفته این پروفسور دقیقا مخالف آیه قرآن است که خدا دستور می فرماید در حالت آلفا نماز نخوانید. در حالی که این فرد میگوید که: "حالت آلفا پایه و دروازه ورود به سمت نیروهای برتر یا ناخودآگاه است و حالت مشترک در بین تمام قبایل و ادیان جهت دعا و ارتباط با دنیای ماوراء می باشد. "

اما خدا دستور می دهد که در حالت آلفا نماز و عبادت بجا نیاورید . یعنی در حالتی که مغز انسان فعالیتش کم میشود و بیشتر احساسات و عواطف و توهم غالب است، نباید نماز بجا آورد. نماز باید در حالت خود آگاهی انجام شود و نه در حالت ناخودآگاهی.

آیه قرآن:   و لا تقربوا الصلوه و انتم سکری

در حالت مستی و خماری نماز بجا نیاورید.

_____________________________

  • اسعد حسینی
۱۹
فروردين
۰۱
  1. حواس پنجگانه

انسانها حتی در مورد حواس پنج گانه فریب میخورند و براحتی دچار خطای دید میشوند. طبیعی است که شیاطین و اجنه (که در فریب دادن استادند) براحتی بتوانند انسانها را دچار توهم و خطا کنند . بطور مثال در شکل زیر مربع A , B تیرگی یکسانی دارند!

 

عکس زیر متحرک نیست، اما چشمان ما آن را متحرک می بیند(حتی بعد از اطلاع از این مورد)!

باورتان میشود این دو تا اسب هم رنگ هستند!

حواس مادی و حتی مغز  انسان براحتی فریب میخورند. شیاطین از امثال همین نقطه ضعفها استفاده کرده و ما را فریب می دهند و نمایشات خود را به ما می قبولانند. در حین مستی و توهمات و احساسات از این نوع خطاها به سادگی پیش می آید.

این نوع خطاها بوسیله اجنه ایجاد میشوند و آنان در آن تاثیرگذارند.  برای رفع اشتباهات حسی، مهمترین راه تمرکز و خود آگاهی است، با تمرکز و توجه دقیق . برای دوری از آلفا باید خودت باشی یعنی خودآگاهیت فعال باشد؛ آنموقع در معرض امواج آلفا نیستی.

_____________________________

  • اسعد حسینی
۱۹
فروردين
۰۱
  1. احضار ارواح

در جلسات احضار ارواح، از آنجا که افراد وارد آلفا میشوند، تحت کنترل اجنه قرار می گیرند و در نتیجه، تکان داده شدن میز و یا تبادل رمزها، در همان آلفا انجام می پذیرد و کاملا تحت کنترل اجنه ست. در واقع احضار ارواحی درکار نیست و فقط احضار اجنه است. به این طریق اجنه و انسانها همدیگر را سرکار می گذارند تا وقتشان تمام شود. هیچ روحی احضار شدنی نیست و انسانها در این مورد فریب اجنه را میخورند و سرکار گذاشته شده اند ولی خود خبر ندارند. در دوران قدیم که در خانه ها برق و روشنایی آنچنانی نبود و شبها مردم در مورد مردگان صحبت می کردند و ترس در وجود آنان نمایان میشد، به نوعی احضار اجنه ناخواسته بود. آنان با این ترس وارد آلفا شده و صحنه های عجیبی می دیدند که ناشی از فضای آلفا بود. ترس مهمترین عامل در ورود افراد به آلفاست.

 ارتباط با اجنه نه تنها مفید نیست بلکه بسیار مضر است. از آنجا که آنان بر انسان مسلط میشوند، انسانهای مرتبط بعد از مدتی دیوانه میشوند و یا دچار افکار عجیب و غریب و مالیخولیایی میشوند. بیشتر این احضار ارواحها ناشی از دستورات چرندی است که از گذشتگان و از زمان اجنه در دوره پیامبر سلیمان باقی مانده است.  سلیمان هیچوقت جادو نمی کرد. کارهایی که سلیمان می کرد از جانب خدا بود و جادو نبود.

مثلا به سحر چرند زیر که در زمان پیامبر سلیمان رواج داشت توجه کنید:

 

البته پیامبر سلیمان هیچوقت چنین کارهایی انجام نمی داد و این دستورات چرند توسط اجنه و جادوگران انجام میشد. در تمام این دستورات  ابهامات و ترس و تعجب و وهم دخالت دارند. خود دستور مهم نیستند، بلکه ترس و توهم ناشی از دستور اصل موضوع است که شیطان با همین موضوع افراد را کنترل می کند. مثلا در سحر بالا، حتی به یک گربه هم رحم نمی کنند و با بی رحمی گربه را می کشند.

هر کسی که احضار ارواح و جلسات مشابه را بیشتر باور کند، بیشتر تحت تاثیر قرار خواهد گرفت. وضعیت به آلفا رفته ها دقیقا مثل همین است، اما با ظاهری آرام تر. بیشتر گناهان در حالت آلفا انجام میشود و ما خود نمی دانیم ولی در حین انجام گناهان، در کنترل شیاطین قرار می گیریم. در تمام این دستورات  ابهامات و ترس و تعجب و وهم دخالت دارند. خود دستور مهم نیستند، بلکه ترس و توهم ناشی از دستور، اصل موضوع است که شیطان با همین موضوع افراد را در کنترل خود می گیرد. مثلا ترس از تاریکی باعث میشود که افرادی که ترس را باور می کنند، صحنه هایی در تاریکی مشاهده کنند که ناشی از توهم و آلفاست و توسط اجنه به آنها نمایش داده میشود. هر چه بیشتر بترسی، بیشتر تحت کنترل قرار می گیری. زیرا در تاریکی ابهام حاکم است. در حالی که در همان مکان در روز روشن چنین چیزی مطرح نیست.

[113:3]  ومن شر غاسق اذا وقب

[113:3]  از شر تاریکی چون فرو افتد.

 این مورد ثابت می کند که ابهام و ترس و توهم باعث چنین مشاهداتی است و فقط در چنین حالتی اجنه میتوانند انسانها را به آلفا ببرند و در آلفا نمایش خود را برگزار کنند.

 ابهامات و تشابهات نقطه ضعف انسان است و شیطان از این مورد جهت تفرقه مردم استفاده می کند. هرجا در قرآن جملات متشابهی آمده که مردم در زمان خویش قادر به درکش نبوده اند؛ شیطان از همین نقطه چندین فرقه مذهبی ایجاد کرده است.

آل عمران آیه 7:

هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ ۖ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ ۗ وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ ۗ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا ۗ وَمَا یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ

ترجمه: [3:7]  او این کتاب آسمانی را بر تو نازل کرد، شامل آیات صریح و واضح- که اساس و ماهیت کتاب آسمانی را تشکیل می دهند- و نیز آیاتی که چندین معنی دارند و یا تمثیلی بیان شده اند. کسانی که شک به دل راه می دهند، در پی آیاتی هستند که چند معنی دارند تا ابهام ایجاد کنند و معنی خاصی برداشت نمایند. هیچ کس معنی حقیقی آنها را نمی داند، جز خدا و کسانی که عمیقا شناخت دارند. ایشان می گویند: "ما به این ایمان داریم- همه آن از جانب پروردگار ما است." فقط خردمندان توجه خواهند کرد.

_____________________________

  • اسعد حسینی
۱۹
فروردين
۰۱
  1. بیماریها و تنشهای ناشی از فضاهای آلفا

فضای آلفا باعث تضاد درونی افراد میشود، تضاد درونی باعث بروز بیماریهای گوناگون میشود. فضای آلفا هورمونهای زنانه و مردانه افراد را تغییر می دهد و نظم آنها را بهم می ریزد. زیرا بدن ما فقط برای زندگی در دنیای واقعی آفریده شده است و با فضای آلفا سازگار نیست و به همین خاطر افراد توهمی و گناهکار زود دچار مریضی میشوند. یک دانشمند اروپایی در قرن شانزده میلادی چندین ساعت  پاندول دار را در یک اتاق روی یک دیوار کنار هم قرار داد و پاندول آن ساعتها را به طور ناهماهنگ با هم بکار انداخت. بعد از یک روز به تدریج پاندول آن دو ساعت با همدیگر هماهنگ شدند. در سال 1665 میلادی دانشمندان از مشاهده پدیده عجیبی خبر دادند؛ دو ساعتی که از یک دیوار آویخته شده باشند، هر چند در ابتدا جهت مخالفی داشته باشند در نهایت هماهنگ می شوند. با توجه به این مثال که فیزیکی بود، میتوان متوجه شد که موسیقی و ریتمهای موسیقی و فیلمها بر روی بینندگان و شنوندگان خود تاثیر مستقیم دارند. کافی است که افراد در آن موسیقی ها و فیلمها غرق شوند تا وارد کانال آلفا شوند.

حتی زنانی که در محیطهای خانوادگی به غیبت و مسخره کردن افراد دیگر می پردازند (همگی در آلفای خاصی قرار می گیرند)، بعد از مدتی سیکل قاعدگی آنان مثل هم میشود. اگر فرد غالب دچار ناهماهنگی سیکل قاعدگی باشد، بقیه هم دچار آن میشوند! زیرا هورمونهای زنانه آنان به علت غرق شدن در توهمات و گناه تغییر می کند. به همین خاطر بیماریهای غیرمسری  برای زنانی که دور هم به گناهانی مثل غیبت و اتهام و ... می پردازند، خودبخود به دیگر زنان سرایت می کند. غرق شدن در موسیقی های ریتمیک باعث میشود که فرکانسهای مغز تغییر یابد و فرد را در حالات آلفا قرار دهد. همانطور که گفته شد، در آلفا فرکانس مغز بین 8 تا 14 قرار می گیرد. و بعبارتی مغز انسان نسبت به حالت معمولی سردتر میشود و قسمت تفکر فعالیتش کم میشود. سردتر شدن مغز در حالتی که حواس پنجگانه کار می کند و فرد بیدار است، ممکن است که فرد را دچار بیماری کند. در این حالت فرد مجبور میشود که از غذاهای گرم استفاده کند تا که کمبود گرمای بدن خود را جبران کند. زیرا سایر اعضاء بدن به نوعی از مغز دستور می گیرند و تحت فرمان اویند و با او هماهنگند.

 یک سریال تلویزیونی که هر روز وقت می گذارید و آن را نگاه می کنید، در واقع دارید با آن سریال زندگی می کنید و ناخودآگاه در کانال افکار آن فیلم قرار می گیرید و بعد از مدتی منطق و استدلال خویش را در مورد وقایع خیانت و روابط غیراخلاقی از دست می دهید. در نتیجه ناخودآگاه فضای خانواده پر از تنش و جنگ اعصاب می شود. مطمئنا بدانید که شیطان هیچوقت دوست آدمی نیست و دوست ندارد که آدمی حتی یک روز خوش داشته باشد. به همین خاطر هیچوقت خود را پاک ندانید و هیچوقت خود را از حقه های شیطان ایمن ندانید. به همین خاطر خدا در قرآن می فرماید که: ای بنی آدم شیطان دشمن شماست و شما هم دشمن او باشید.

_____________________________

  1. شیطان از همان مکانیزم طبیعت جهت فریب استفاده می کند.

شاید تعجب کنید که شیطان از همان مکانیزمی که خدا در طبیعت نهاده، جهت فریب و کنترل مردم استفاده می کند. موسیقی و حرکات ریتمیک و یا حتی مجالس و مراسم مذهبی مهمترین مکانیزم شیطان در کنترل افراد است. موزیک و صدا و همچنین امواج مغزی هردو براساس فرکانس هستند. دانشمندان ثابت کرده اند که وقتی یک صدا با تن مثلا 100 و صدایی دیگر با تن 106 هرتز نواخته میشود. در این بین تنی دیگر هم با فرکانسی در این بین (بین 100 و 106) شنیده میشود. این تن صدا که شنیده میشود، اصلا نواخته نشده است. اما این یک مکانیزم فیزیکی و علمی است که خدا در مغز انسان گذاشته است. ولی اجنه از این خاصیت علمی جهت ایجاد رعب و وحشت و ترس و ابهام استفاده می کنند و در نتیجه فرد را با زیرکی به آلفا می برند و در آلفا دستورات خود را به او دیکته می کنند. در آیه زیر منظور از صوت شیطان (بِصَوْتِکَ) همین حربه های ریتمیک است که شیاطین مردم را بوسیله آن به آلفا می برند.

آیه 64 سوره اسراء:

وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ وَأَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَرَجِلِکَ وَشَارِکْهُمْ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ وَعِدْهُمْ ۚ وَمَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَانُ إِلَّا غُرُورًا

[17:64]  "تو می توانی با صدای خود آنها را فریب دهی و با تمام نیروهای سواره و تمام نیروهای پیاده خود علیه آنها بسیج شوی و در اموال و فرزندانشان شریک باشی و به آنها وعده دهی. آنچه شیطان وعده می دهد، جز خیالی واهی نیست.

در بعضی قبایل آفریقا و هند از موسیقی راک (که اصالتا ابداع قبیله های بومی آفریقاست) برای فراخوانی الهه هایشان استفاده می کنند.  الهه این اقوام که همان شیاطین رانده شده از درگاه خدایند، فقط با موسیقی های خاصی قابل فراخوانی اند. البته این افراد با این کار خود را به آلفا می برند و خود را در کنترل شیاطین قرار می دهند. فراخوانده شدن الهه ها مساوی است با در کانال آلفا قرار گرفتن پیروان این اقوام.

ریتم موسیقی حتی میتواند ریتم بدن و ضربان تنفس و ضربان قلب را هم تغییر دهد. در بابل قدیم، عبادتهایشان با موسیقی همراه بوده است. خوشحالی و گریه ، بیهوشی و جیغ زدن در این نوع موسیقی ها به علت تغییر فرکانسهای مغز است و فرد را به آلفا می برد. اقوامی در تبت ، در حین مراسم مذهبی، از طبل استفاده می کنند. آنان هر ثانیه 8 ضربه می زنند (توجه کنید که فرکانس فضای آلفا از 8 تا 14 است). اکثر مذاهب منحرف از موسیقی و مراسم های خاصی استفاده می کنند تا که اجنه هایشان را صدا زنند و تحت کنترل آنان قرار گیرند. دانشمندان طی آزمایشی یک فرکانس را از یک گوش و فرکانسی دیگر را از گوش دیگر نواختند. اما با کمال تعجب یک فرکانس در این بین شنیده میشد. دو نیم کره مغز انسان هر دو فرکانس را پردازش می کند. اما بعد از مدتی فرکانس دریافتی هردو نیمکره یکی میشود و در نتیجه فرد براحتی در آلفا قرار می گیرد. تمام مکانیزم شیاطین براساس مکانیزم طبیعت انجام میشود. فقط بی اطلاعی و عدم اطاعت از امر و نهی های خدا باعث در دام افتادن افراد میشود. یکی از امور مهم و دستور مهم نماز بجا آوردن است؛ زیرا اصولا نماز ضد آلفاست. بجا آوردن نماز در پنج وقت، باعث میشود که فرد در طول شبانه روز از آلفا خارج شود و زینتهای آن فضا از سرش بپرد.

_____________________________

  1. امواج و دروغ های سیستماتیک

گاها بعضی افراد و دولتها جهت پیشبردن اهداف مذهبی و سیاسی خود، از طریق رسانه ها حرفها و دروغهایی منتشر میکنند و افکار عمومی یک جامعه را تحت تاثیر قرار میدهند؛ تا که شرایط را برای اهداف و عملیات خود فراهم کنند. آنها از این دروغها و امواج خبری برای ایجاد هیجان و بردن افراد به یک آلفای خاصی استفاده می کنند. آنها در این مورد اصرار دارند زیرا اعمال آنها فقط در این آلفای خاص و طبق منطق این آلفا قابل توجیه است. امواج خبری میتواند افراد ساده را براحتی به آلفای خاصی ببرد.

_____________________________

  1. سحر و جادو

جادوگران در زمانهای قدیم ابتدا بوسیله اشعار و توهمات و القاء ترس و وعده و وعید به مشتریان خویش، آنان را وارد آلفای خود می کردند و در آن فضا فرد را برده خود می کردند. زیرا انسان فقط در حالت آلفا در تیررس مستقیم شیاطین قرار دارد. خدا خودش می فرماید که شیطان بر افرادی تسلط دارد که الغاون باشند (یَتَّبِعُهُمُ الغاووۥنَ).

سوره شعراء آیه 221 : هَل أُنَبِّئُکُم عَلى مَن تَنَزَّلُ الشَّیطینُ

ترجمه: آیا شما را آگاه کنم که شیاطین بر چه کسانی فرستاده می ‌شوند؟

آیه 222: تَنَزَّلُ عَلى کُلِّ أَفّاکٍ أَثیمٍ

ترجمه: آنها بر هر گناهکار دروغ پردازی نازل می شوند.

آیه 223: یُلقونَ السَّمعَ وَأَکثَرُهُم کذِبونَ

ترجمه: آنها وانمود می کنند که گوش فرا می دهند، ولی بیشتر آنها دروغگو هستند.

آیه 224: وَالشُّعَراءُ یَتَّبِعُهُمُ الغاووۥنَ

و اما شاعران (پیروان احساسات و توهمات و جادو و ...) ، فقط گمراهان از آنها پیروی می ‌کنند.

 سحر و جادو برکسانی تاثیرگذار است که در آلفا قرار گرفته باشند. مثل عملیاتی که دراویش و مداحان انجام می دهند. سحر و جادو به کمک ابهامات و کلمات بی معنی و احساسی انجام میشود. داستانهای قدیمی و تاریخی احساسی، که عموما با دروغ و افراط و تفریط عجین شده اند ، مهمترین عامل در بردن افراد به آلفاست.

یک برگه سحروجادو:

اینها نمونه ای از اوراقی است که شیوخ و جادو گران و دعانویسها و رمالان استفاده می کنند. همانطور که می دانید، این حروف و کلمات به نوعی دروازه ورود به آلفاست. این برگه ها نوعی بی نظمی گری ( (Chaos در تفکر را به قربانی القا می کنند. اعتقاد به این کلمات و حروف و اشکال به نوعی تفکر را بهم میریزد. زیرا کاملا بی معنی و بی مفهوم است. فقط کسی میتواند اینها را قبول کند که تفکرش را سرکوب کند و فقط احساسی رفتار کند. یعنی فقط در آلفا میتوان به چنین برگه هایی معتقد بود و آن را موثر دانست. مهمترین نکته این است که تفکر و تعقل باید کنار زده شود تا بتوان توهمات را بجای واقعیات قبول کرد.

گاهی سحر و جادو آمیخته به مسائل مذهبی است و چه چیزی بهتر از این برای کنترل افراد! از همان خود مذهب استفاده کردن برای بردن افراد به آلفا. هر چیزی که با احساس بدون تفکر همراه باشد، به نوعی برای جادو کردن بکار میرود. حتی اگر آیه های قرآن باشد. اینها به نوعی همان جادویند فقط در یک لباس مذهبی. حتی علمای مذهبی از فرق مختلف مسلمان هم در چنین دامی افتاده اند و همان اعمال جادوگران را به اسم (ابطال سحر و جادو) انجام می دهند. مثلا آیه های قرآن را روی کاغذی نوشته و به فرد قربانی می دهند که او را مثل گردن بند دور گردنش بیندازد تا از شر شیطان حفظش کند! این همان سحر و جادوست، اما در قالب مذهب رایج!.

تکرار کلمات نامفهوم و بی معنی آدمیان را به راحتی تحت کنترل شیاطین قرار می دهد. گاهی جملات به ظاهر دلنشین و احساسی نوعی جادوست. گاهی در برگه های سحر و جادو در کنار کلمات مذهبی، کلمات بی معنی قرار می گیرد، این کلمات بی معنی نکته انحرافیند تا تفکر را از فرد بگیرند و براحتی با احساسات او بازی کنند و تفکر او را سرکوب کنند و او را مستقیم به آلفا برند.

بعضی اوقات با استفاده از موسیقی و صداهای دلنشین مراسم های مذهبی و سرودهای مذهبی خوانده می شود و با استفاده از تحریک احساسات، فرد را به سمت پذیرش مفاهیم و اعتقادات نادرست پیش می برند. در این سرودها خیلی از اعتقادات نادرست وجود دارد.

_____________________________

 

  • اسعد حسینی
۱۹
فروردين
۰۱

مبارزه با حربه های شیاطین

از شیطان رانده شده بخدا پناه می برم

به نام خدا بخشنده  مهربان

 

  1. گمراهی

توهمات ، داستانهای تخیلی ، اشعار، فیلمهای سینمایی ، سریالهای تلویزیونی و مشروبات الکلی و مواد مخدر و بازیهای کامپیوتری مردم را وارد کانال و فضای دیگری می کند. یک سریال تلویزیونی که هر روزه فرد به تماشای آن می نشیند، می تواند فرد را با خود همراه کند و قلب و احساسات فرد را تحت تاثیر قرار دهد. کسی که یک فیلم را هر روزه نگاه می کند ، به معنای آن است که فرد ازآن فیلم لذت می برد. کسی نمی تواند از یک توهم لذت ببرد، مگر اینکه آن توهم را به خود بقبولاند و باور کند. زمانی که یک فرد در اشعار یک شاعر غرق میشود و ازآن لذت می برد، به معنای آن است که فرد اشعار را قبول دارد و در این حالت فرد وارد فضای دیگری از ذهن میشود که غیر از فضای واقعی است. در اصطلاح علمی به این فضا که حالت دیگری از آگاهی است، فضای آلفا می گویند. هر انسانی بسته به فرکانسهای مغزی خود، از نظر روانی حالات مختلفی در او ظاهر می­شود. در حالت بیداری امواج مغز در حالت بتا قرار می گیرد. اما در حالاتی که فرد در لذات و احساسات دنیوی و توهم مثل خواندن اشعار ، نگاه کردن به فیلم و بازیهای کامپیوتری غرق میشود، در این حالت امواج مغزی فرد در حالت آلفا قرار می گیرد. اما در حالات تفکر وتدبر و حل مسائل منطقی و ریاضی امواج در حالت بتا قرار دارند. پس می توان امواج مغزی را به چهار دسته کلی تقسیم نمود.

بتا:  حالت بیداری (فرکانس مغز بین 14 هرتز تا 30 هرتز)

آلفا: حالت احساسات و خلسه و توهم (فرکانس مغز بین 8 هرتز تا 14 هرتز)

تتا: حالت تله پاتی  (فرکانس مغز بین 4 هرتز تا 8 هرتز)

دلتا: حالت خواب  (فرکانس مغز بین 0.5 هرتز تا 4 هرتز)

در آلفا فرکانس مغز بین 8 تا 14 قرار می گیرد. و بعبارتی مغز انسان نسبت به حالت معمولی سردتر میشود و قسمت تفکر فعالیتش کم میشود.

_____________________________

  1. تسلط شیطان بر انسانها در آلفا صورت می گیرد

با توجه به دو آیه،

سوره شعراء آیه 224:

وَالشُّعَراءُ یَتَّبِعُهُمُ الغاووۥنَ

[26:224]  و اما شاعران، فقط گمراهان از آنها پیروی می کنند.

سوره حجر آیه 42:

ان عِبادى لَیسَ لَکَ عَلَیهِم سُلطانٌ إِلّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الغاوینَ

[15:42]  "تو بر بندگان من هیچ قدرتی نداری. قدرت تو محدود به گمراهانی است که از تو پیروی می کنند.

 می­توان نتیجه گرفت شعر مهمترین حربه شیطان جهت اغوا نمودن انسانهاست. شعر در عربی فقط به معنای دوبیتی و غزل نیست، بلکه به معنای هر چیزی است که آدمی را به حالت احساسات و توهم ببرد. بنابراین انسانهای در حالت آلفا (الغاوین) مستقیما در تیررس شیاطین هستند. پس براحتی میتوان نتیجه گرفت که شیطان در حالت آلفا افراد را در اختیار خویش می گیرد و دستورات خود را به آنان دیکته می کند. دانستن این نکته جهت مبارزه با حربه های شیطان بسیار مهم است. بسته به شدت فضای آلفا، فرد منطق و استدلال و تدبر خویش را از دست میدهد و از دنیای واقعی دورتر میشود ؛ مثلا کسی که میداند دزدی و غیبت و تهمت بد است، این صفات رذیله در فضای آلفا براحتی قابل توجیه هستند. در فضای آلفا قوانین هوای نفس حاکم است، زیرا محل جولان شیاطین است. در واقع به طور ساده و واضح می­توان نتیجه گرفت که :

شیطان بر بندگان خدا مسلط نیست ؛ مگر اینکه بوسیله شعر و توهم و احساسات در کانال آلفا قرار گرفته باشند.

شیطان ابتدا قربانیان را وارد آلفا می کند، بعد کنترلشان می کند. یعنی ابتدا وسوسه برای ورود به آلفا، بعد در آلفا کنترل صورت می پذیرد.

وسوسه برای ورود به آلفا

 

کنترل کردن فرد در آلفا

_____________________________

  1. حرکات موزون ، نوحه ها و موزیکهای ریتمیک

موزیکهای ریتمیک که تدبر و تفکری در آن نیست، آدمی را ناخودآگاه وارد آلفا می کند و نهایتا در آلفا اجنه میتوانند انسانها را کنترل کنند. مثل دراویش و روضه خوانها که طی حرکات موزون و یا کلماتی موزون و یا  آهنگهای موزون، خود را در اختیار اجنه قرار می دهند و اجنه هم نمایشات سیخ در گونه فرو بردن و راه رفتن روی ذغال داغ و ... را بر روی آنها اجرا می کنند. این کارها را اجنه روی انسانها انجام می دهند. اما چرا اجنه در این مورد با انسانها هماهنگ عمل می کنند و آنها را کمک می کنند؟ برای اینکه انسانها را بیشتر کنترل کنند و آنان را در اختیار خود داشته باشند و البته اجنه از این کار لذت می برند. اما از این طرف دراویش و مداحان فکر می کنند که آن کارها را با قدرت خویش انجام می دهند و همین مساله باعث افزایش غرور و منیت افراد میشود. غرور و منیت همان صفت شیطان است که بخاطر آن از بهشت رانده شد. شیطان به طرق مختلف سعی دارد که همه را به صفات رذیله خود آلوده کند.

 

آیه 6 سوره جن: وَأَنَّهُ کَانَ رِجَالٌ مِنَ الْإِنْسِ یَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقًا

[72:6]  'انسان ها از طریق جن ها قدرت می جستند، ولی آنها اینان را به مصیبت بیشتری دچار کردند.

_____________________________

  1. یک اصل مهم جهت مبارزه با شیطان

عدم تفکر در احساسات، آدم را وارد آلفا می کند. شیطان بر بندگان خدا مسلط نیست ؛ مگر اینکه بوسیله توهم و احساسات در کانال آلفا قرار گرفته باشند. دانشمندان عنکبوتی را تحت آزمایش قرار دادند و اورا در معرض مخدرهای مختلف گذاشتند، همانطور که در شکل زیر مشاهده می کنید، در این حالت عنکبوت تار تنیدن را اشتباهی و ناقص انجام می دهد.

 

مواد مخدر ذهن عنکبوت را دچار اختلال کرده، به همین دلیل غریزه خدادادی خود را از دست می دهد و حتی طریقه تار تنیدن را از یاد می برد. تصورکنید که مواد مخدر و توهم و احساسات بدون تفکر چه بلاهایی سرمغز انسانها می آورد! غرق شدن در احساسات و توهم چنین بلایی سر مغز انسان می آورد ، بطوریکه مغز انسان وظیفه اصلی خویش را ناقص انجام می دهد. وظیفه ای که خدا بطور غریزی و طبیعی در نهاد موجودات نهاده، با ورود به آلفا، منحرف میشود. سایر جانوران و موجودات بجز انسان و جن از رفتن به آلفا دوری می کنند، مگر اینکه انسان به زور وادارشان کند. زیرا آنها طبق غریزه خدادادی خویش عمل می کنند. غریزه خدادادی هرکس را خدا دقیق آفریده است و برای لذت بردن از زندگی نیازی به آلفا رفتن نیست.

از لحاظ سلامتی ، به آلفا رفته ها زود دچار انواع مرض و عفونت میشوند. بدن انسان طوری آفریده شده است که در مقابل خطرات و ویروسها وظایف خویش را بدرستی انجام می دهد. مثلا اگر ویروسی به بدن ما حمله کند، مغز ما احساس خطر واقعی کرده و دستورات لازم را به اعضاء بدن جهت مقابله با آن می دهد. اما وقتی که فرد به آلفا می رود، مغز انسان وظایف واقعی خویش را ناقص انجام می دهد و در نتیجه بدن ما ایمنی خویش را از دست می دهد و دچار بیماری میشود. این است که شفای واقعی در اجرای دستورات خداست. در آلفا فرد دچار دو قطبی میشود و او برای زندگی در دنیای واقعی ناتوان میشود. کسانی که به کانال احساسات و توهم یعنی آلفا عادت می کنند، به مرور از عقلانیت و خرد خدادادی خویش فاصله می گیرند و دیگر آموزه های خویش را به کار نمی برند. اگر انسان به مرحله ای از توهم و احساسات رسیده باشد که خرد خدادادی خویش را بکار نگیرد، بسیار خطرناک است. در این حالت است که این فرد برخلاف عقل و خرد خویش عمل می کند و ممکن است دچار قتل و صفات رذیله دیگر هم بشود. دلیل گرایش به آلفا نوعی ناامیدی است. کسانی که از خدا ناامید می شوند، خودبه خود جذب فضاهای غیر خدایی می شوند و به این ترتیب خود را دو دستی تقدیم شیطان می کنند.

سوره شعراء آیه 224: وَالشُّعَراءُ یَتَّبِعُهُمُ الغاوۥونَ

سوره حجر آیه 42: ان عِبادى لَیسَ لَکَ عَلَیهِم سُلطانٌ إِلّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الغاوینَ

براساس فرموده خدای متعال، شیطان فقط بر افراد غاوین کنترل دارد. افراد غاوین هم کسانی هستند که خود را در اختیار اشعار و توهمات از انواع مختلف قرار می دهند.

گاهی خطراتی در دنیای واقعی متوجه انسانهاست؛ اما از آنجا که فرد در محیط آلفاست، متوجه این خطرات نمیشود. و گاها این خطرات را به سخره می گیرد. تمام کسانی که در طول تاریخ پیام رسولان را رد نموده اند و آن را به سخره گرفته اند، در آلفا بسر می برده اند و در آن فضا سرخوش بوده اند. مثل قوم لوط:

سوره حجر آیه 72:  لَعَمْرُکَ‌ إِنَّهُمْ‌ لَفِی‌ سَکْرَتِهِمْ‌ یَعْمَهُونَ‌

[15:72]  اما افسوس که آنها در خماری و توهم خود کور بودند.

_____________________________

  1. آلفای ناخواسته

انسانها در طول زندگی خویش در حالتهای مختلفی ناخواسته وارد آلفا میشوند؛ اولی چند دقیقه قبل از خواب و دیگری چند دقیقه بعد از بیداری و همچنین در لحظات مرگ.  به همین خاطر خدا می فرماید که آغاز و پایان روز خود را با نام و یاد خدا شروع و خاتمه دهید.

سوره انسان آیه 25 :

  وَاذکُرِ اسمَ رَبِّکَ بُکرَةً وَأَصیلًا

ترجمه: و خدا را در اول صبح و آخر شب یاد کن.

در لحظات آخر زندگی هم افراد در حالت آلفا قرار می گیرند . حتی در این حالت شیاطین سعی دارند که افراد در حال مرگ را منحرف کنند و در آخرین لحظه زندگی هم دست بردار نیستند.

سوره قاف آیه 19 :

 وَجاءَت سَکرَةُ المَوتِ بِالحَقِّ ذلِکَ ما کُنتَ مِنهُ تَحیدُ

ترجمه: سرانجام، سکرات اجتناب ناپذیر مرگ فرا می رسد؛ این همان است که سعی می کردی از آن بگریزی.

دلیل علمی این مطلب این است که چون در حالت بیداری انسان در بتا است و برای اینکه بخوابد باید فرکانس مغزی اش کاهش پیدا کند و به دلتا برود ولی برای رسیدن به دلتا باید از تتا و آلفا بگذرد تا به فرکانس مغز دلتا برسد. و یا برعکس وقتی بیدار میشود باید از دلتا به بتا برسد برای همین باید از مسیر فرکانس تتا و آلفا بگذرد تا به بتا برسد.

کسانی که بیشتر وقت خویش را در آلفا هستند، در تعادل نخواهند بود. بمرور دچار کم خوابی و یا پرخوابی و انواع مشکلات دیگر خواهند شد.

_____________________________

  1. گناه عمل به یک توهم است

با انجام هر کار گناه, فرد بیشتر در آلفا فرو می رود و بیشتر در تیررس اجنه و شیاطین قرار می گیرد. نماز انسان را از حالت آلفا خارج و به دنیای واقعی می آورد و به همین خاطر است خدا می فرماید که نماز انسان را از فحشا و منکر دور میکند. فحشا و منکر در حالت آلفا درست بنظر میرسند و فرد منطق خویش را در مورد درست بودن و یا نبودن اعمال فحشا و منکر از دست میدهد و فرد بدون توجه به تمام عواقب گناه، آن را انجام میدهد. اعمالی که در واقعیت فحشا و منکر هستند، برای کسانی که در آلفایند، فحشا و منکر نیست.  اگر کسی بتواند همیشه در فکر خدا باشد و خدا را ذکر کند و در دنیای واقعی زندگی کند فریب شیطان را نمی­خورد. خصوصیات کسانی که در آلفایند، در قرآن مشخص شده است. تهمت، کینه، دروغ ، دزدی ، نگاه به نامحرم، فکر گناه، استعمال مشروبات الکلی و مواد مخدر، غیبت و تمام صفات رذیله که خدا در قرآن نهی فرموده است.

شیاطین برای وادار نمودن انسانها به گناه و غرق نمودن آنان در گناه، سعی در بردن آنان به حالت آلفا دارند. زیرا اگر انسان در کانال آلفا قرار گیرد، به راحتی در اختیار شیاطین و اجنه قرار می گیرد و نکته مهم اینجاست که این تنها راه شیاطین جهت کنترل انسانهاست.

_____________________________

  1. چه چیزهایی انسان را به آلفا می برد؟

غرق شدن در توهمات، باور نمودن توهمات و ترسها، باور نمودن زیتنهای دنیایی، مصرف مسکرات و مخمرات و مواد مخدر و ... انسان را بطور مستقیم بحالت آلفا میبرد و در آن حالت فرد منطق و آموزه های اخلاقی و دینی خویش را بکار نمی برد و دچار انواع گناهان میشود.

اکثر کسانی که قتل و جنایات وحشتناک انجام میدهند، اقرار می کنند که در حین انجام جنایت و گناه، کنترل خویش را در دست نداشته اند و عواقب انجام گناه برایشان اصلا مهم نبوده است و آن را کار درستی می دانسته اند. در واقع منطق و گزاره های کانال آلفا با گزاره های دنیای واقعی متفاوت است. در کانال آلفا سوزاندن گربه! و خوراندن اسید به سگ! ، سوزاندن کبوتر!، زجر کش کردن روباه و سربریدن انسان و سوزاندن انسان ... گناه بحساب نمی آید. در کانال آلفا فقط هیجان و هدف ناشی از این اعمال پلید مهم است. منطق کانال آلفا با واقعیت فرق زیادی دارد. به همین خاطر کسانی که در آلفا بسر می برند، باید بخود بیایند و بیدار شوند. به همین خاطر است که انسان طوری آفریده شده است که اگر در راه مستقیم خدا قرار نگیرد، براحتی منحرف می شود و هیچ تضمینی در خوشبختی دنیا و آخرت او وجود ندارد.

_____________________________

  1. هزینه فضای آلفا

بعضی افراد با مواد مخدر و مشروبات الکلی و اشعار و فیلمهای احساسی خود را وارد آلفا می کنند و البته ادعا دارند که مرتکب کار خلاف نخواهند شد! آنان می گویند که فقط برای دوری از غم و مشکلات این دنیا مصرف می کنند! این افراد مثل کسی هستند که وارد وسط میدان جنگ شده و خود را در معرض انواع اسلحه ها و تهدیدها قرار داده است. قطعا احتمال ضربه و انحراف چنین افرادی بسیار زیاد است. این افراد بعد از مدتی به لذات احساسی کانال آلفا عادت می کنند و بیشتر افراد جهت برگرداندن خود به حالت آلفا، انواع گناهان اعم از دزدی و دروغ و رشوه و ... مرتکب میشوند. زیرا برگشتن به بعضی کانالهای آلفا برای بعضی از افراد هزینه بردار است. مثل اعتیاد به مواد مخدر و مشروبات الکلی. فرد برای بدست آوردن این هزینه ، مجبور است که انواع روشهای شیطانی مثل دزدی و رشوه و ... را انتخاب کند. حتی موارد زیادی از قتل برای یک ذره مواد مخدر پیش آمده است. معنای واقعی " اعتیاد" ، عادت کردن به کانال آلفاست. اجنه در کانال آلفا خوشیها و لذتهای ذهنیی به قربانیان القا می کنند و فرد به آن لذتها عادت می کند در نتیجه افراد را مجبور می کنند که دوباره به کانال آلفا برگردند. برگشتن به کانال آلفا و رساندن ذهن خویش به آن فضا، هزینه دارد و در شرایط خاصی ممکن است. به همین خاطر کانال آلفا هزینه بردار است. خیلی از مواقع این افراد کار و زندگی را بی خیال شده و همه زندگی و اموال خویش و حتی کار خود را در این راه از دست می دهند. توجه کنید که ضرر ناشی از کانالهای آلفایی که فیلمها و آهنگهای احساسی بوجود می آورند، دست کمی نسبت به ضررات مواد مخدر ندارد. اما متاسفانه بیشتر مردم این موارد را توجه نمی کنند و کوچک میشمارند. بیشتر طلاقها و عدم سازشها در زندگی مشترک ناشی از عدم ادراک زن و شوهرها نسبت به واقعیت است. زیرا فضاهای آلفا آنان را از واقعیت دور می کند و در نتیجه زندگیشان را نابود می کند. شیطان جهت نابودی انسانها قسم خورده است و از هیچ روشی چشم پوشی نمی کند.

_____________________________

  1. غرق شدن در لذات جنسی

غرق شدن در لذات جنسی براثر سریالهای تلویزیونی و ماهواره ای و تصاویر اینترنتی و فضای اینترنتی، کانالی از آلفا برای افراد ایجاد می کند که بعد از مدتی به آن عادت می کنند و بعد از مدتی برای لذت بردن از زندگی مشترک، باید ابتدا خود را به آن کانال برگردانند تا بتوانند دوباره لذت ببرند. به همین خاطر بعد از مدتی با شریک زندگی خویش تضاد پیدا می کنند و کارشان به عدم تفاهم می کشد. تعداد و تعدد کانالهای آلفا به اندازه تعداد شیاطین است و هیچوقت دو فرد در فضای آلفا به اتحاد نمی رسند. لذات موجود در فضای آلفا بسیار محدود و بی ارزش است (مثل پدر و مادرمان آدم و حوا که به پیشنهاد شیطان ، بخاطر میوه یک درخت تمام نعمتهای بهشت را از دست دادند). فرد با این کار خود را از آن همه نعمتهای خدادادی محروم میکند. افرادی که در کانال آلفا به سر می برند و غرق در آن میشوند؛ در همان لذت ممنوعه غرق میشوند و تمام زندگی خود را وقف آن میکنند. وقتی که یک فرد در لذات جنسی غرق شده است، در برخورد با محیط خویش ، چشم چران است و چشمانش در مقابل حوادث دیگر کور است. تعداد فضای آلفا بسیار زیاد است و همین تعدد باعث شده است که افراد گناهکار و غرق در توهم هیچوقت یکدیگر را ، بجز در برخورد با اقلیتهای همچون خود، درک نمی کنند. اما افراد باایمان در فضای خدا قرار دارند و در راه مستقیم خدا قرار دارند و همدیگر را درک می کنند و در خواب و خیالات و توهمات به سر نمی برند. گاهی توهمات یک کشور و ملت را به نابودی می کشاند. هیتلر با ایجاد توهم و حرفهای احساساتی آن همه را فریب داد و میلیونها را به کشتن داد. شیطان به حوا و آدم وسوسه کرد که درخت  ممنوعه با ارزشتر از نعمتهای دیگر است و آن قدر وسوسه کرد تا که آنان را وارد کانال آلفا نمود و آنان در کانال آلفا مرتکب گناه بزرگ شدند  و از بهشت بیرون رانده شدند. در بهشت آن همه نعمت بود، شیطان همه آن نعمتها را بخاطر یک توهم و دروغ از آنان گرفت. چه خسران بزرگی!

سوره عصر: قسم به عصر. به راستی انسان در خسران و زیان بسر می برد، مگر کسانی که ایمان بیاورند و عمل صالح انجام دهند و به طرف حق و صبر نصیحت کنند.

ایمان، عمل صالح، حق ، صبر

_____________________________

  1. آیا لذت ممنوعه بهتر است؟

بعضی افراد ادعا دارند که لذت کارهای ممنوعه از لذتهای حلال بیشتر است. حتی بعضی از آنها به آدمهای پاک طعنه می زنند که از لذات زندگی بی بهره اند! هر فردی که چنین ادعایی داشته باشد، بدون شک هم اکنون در آلفا بسر می برد و البته ممکن است خودش نداند. زیرا فقط افراد داخل فضای آلفا چنین اعتقادی دارند. فقط یک فرد معتاد بر این باور است که لذت مواد مخدر از لذت غذا بیشتر است. فقط یک فرد مشروبی بر این باور است که لذت نوشیدن مشروب الکلی از لذت نوشیدنیهای دیگر بیشتر است. کسی که معتقد است که لذت گناه بیشتر از حلال خداست، در کنترل اجنه ست و خودش خبر ندارد. هوای نفس دقیقا به این معناست. هوای نفس میتواند تحت کنترل شیاطین قرار گیرد و براحتی میتواند هر چیزی را بپسندد.

___________________________

  • اسعد حسینی
۱۷
فروردين
۰۱

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت ششم)

عشق

 

  1. ریشه کلمه عشق

برخلاف نظر عموم ، عشق کلمه ای عربی نیست، بلکه کلمه ای است با ریشه سانسکریتی و اوستایی که بعدها در میان اعراب هم رواج یافت.  این کلمه ریشه ای آریایی دارد و مربوط به مکتبهای جادویی است. در زبان اوستایی و سانسکریت، کلمه عشق در اصل اشا و یا اشه بوده است. ریشه این کلمه در زبان سانسکریت به صورت زیر است:

 

 iṣta خواسته، محبوب

در زبان اوستایی هم بصورت زیر است:

 išti :  آرزو، مقصود.

 

میتوانید در دیکشنری های آنلاین سانسکریت جستجو کنید.

https://www.learnsanskrit.cc/translate?search=isti&dir=au

 

کلمه عشق آباد که نام یکی از شهرهای آسیایی است؛ قبلا در زمانهای قدیم، اشک آباد تلفظ میشد و این نشان میدهد که واژه عشق که در عربی رواج یافته است؛ اصالتا عربی نیست ؛ بلکه واژه ای ایرانی-سانسکریتی است که برای بیان حالات جذب شدگی افراطی به اشخاص و یا اشیاء اطلاق میشده است. بعدا در زمان سیطره ایرانیان قبل از اسلام بر سرزمین اعراب، این واژه در عربی نفوذ کرد و جزو کلمات عربی گردید و اعراب حرف ا را به ع تبدیل کردند و همچنین ک را به ق تبدیل کردند. نمونه کلمات معرب شده مثل این بسیار است. مثلا عربها کنستانتنیه را به قسطنتنیه تبدیل کردند و ایلام را به عیلام تغییر دادند.

با یک دلیل دیگر هم میتوان براحتی ثابت کرد که عشق اصالتا کلمه ای عربی نیست. همانطور که میدانیم؛ زبانهای عبری و عربی جزو زبانهای سامی هستند و هم خانواده هستند. خیلی از کلمات در این دو زبان با تغییرات بعضی حروف ، هم ریشه اند. اما جالب است که در زبان عبری، کلمه عشق وجود ندارد. این نشان میدهد که کلمه عشق برگرفته از زبانهای آریایی مثل سانسکریت و اوستایی است و بعدا وارد عربی شده است.

  1. عشق همان جادوی شیاطین است

بررسی کلمه عشق از آنجا اهمیت دارد که دارنده مفهومی افراطی در مورد علاقه و وابستگی است. بعضی ها دوست داشتن را با عشق اشتباهی می گیرند. دوست ‌داشتن عادی بر پایه عقلانیت است و اما عشق، بر پایه غریزه کور است. نیچه می‌گوید: عاشق بودن، تمایل افراطی به تملک دیگری است. عشق، براساس توهم پیش می‌رود، اما دوست داشتن براساس واقعیت.

یک نوع گیاه هست مثل پیچک که بر تنه درختان و گیاهان می پیچد و عصاره و شهد آنانرا می گیرد ، آنقدر که آن گیاه و یا درخت خشک شود و بمیرد. عربها به این گیاه، عشقه میگویند. آنان این نام را از کلمه عشق اقتباس کرده اند؛ زیرا فرد عاشق دور معشوق خویش می پیچد و آنقدر پیله میکندو افراط میکند تا که دیگر تفاوتی بین عاشق و معشوق نباشد و وحدت وجود پیدا کند. در واقع هدف عاشق، از بین بردن معشوق است  یا حل کردن آن در خود است.

 به همین خاطر شعرا میگویند که : بر اثر عشق مجنون لیلی می شود و لیلی نیز مجنون می گردد. کلمه عشق در اشعار فارسی بسیار زیاد بکار برده شده است و حتی هفت مرحله برای آن در نظر گرفته اند. همانطور که عطار هفت وادی برای عشق در نظر گرفته است. اگر ریز تر بررسی شود؛ هفت وادی عشق همان هفت مرحله یوگاست و یا هفت مرحله جادوست.

 

  1. صوفیان میگویند ابلیس عاشق خدا بوده است

برخی از صوفیان، ابلیس را یگانه موحد عالم و یکی از عاشقان خدا میدانند. آنها به دفاع از ابلیس قد علم میکنند و او را عاشقی بزرگ میدانند که از غیرت عشق سرکشی کرد. حلاج میگوید : در میان اهل آسمان موحدی مثل ابلیس نیست. این طرز نگرش نسبت به ابلیس از زبان کسانی گفته شده است که خودشان سالها در مراحل چندگانه یوگا و طریقت (وحدت وجود، تناسخ، حلول و ...) بوده اند و در آن وادی ها طی طریق کرده اند. مراحل چند گانه یوگا همان مراحل جادوست که توسط خود ابلیس اختراع شده است. از همین نظرات صوفی ها میتوان فهمید که ابلیس میخواهد جای خدا را بگیرد و در خدا حل شود. این همان نظریه وحدت وجود صوفیان است که از دنیای شیاطین به دنیای انسانها صادر شده است. در کتاب مقدس هم، شیطان هدف اصلی خود را جای گرفتن در مقام خدا بیان میکند:

 

تو، لوسیفر (شیطان)، در دل خود گفتی: "من به آسمان ها خواهم رفت. تخت خود را برپا خواهم کرد. بر فراز ستارگان خدا. من روی صندلی خود خواهم نشست. در کوه جماعت، در فرورفتگی های شمال. من تخت خود را برپا خواهم کرد. بر فراز ابرها بالا برو، من مانند حق تعالی خواهم بود!» اشعیا 14:13-15

 

  1. عشق مهمترین فلسفه و ایدئولوژی دنیای شیاطین است

نظریه های وحدت وجود، تناسخ، عشق و ... را فقط میتوان در حالتهای خلسه، شعر، توهمات وخیالات فهمید. زیرا اینها اصالتا نظریات انسانها نیستند. بلکه اینها نظریات ملائکه های رانده شده (شیاطین) هستند. ابلیس ملائکه رانده شده بود. هفت وادی عشق و یوگا و طریقت و یا هر اسم دیگری؛ همان فلسفه های دنیای شیاطین هستند که به دنیای انسانها نفوذ پیدا کردند. مشخص میشود که شیاطین در دنیای خویش به این فلسفه ها اعتقاد دارند و به همین علت آن را بین انسانها ترویج میکنند و البته فقط از همین طریق میتوانند بر انسانها حکمرانی کنند.

 

  1. تعریف عشق از نظر شعرا

شاعر معروف بلخی در تعریف عشق میگوید:

عشق عنکبوت را ماند بتنیدست تفته گرد دلم

 

عطار نیشابوری در منطق الطیر از هفت وادی نام می برد و وادی دوم را وادی عشق نامیده است و در بیان آن عشق را به آتش تشبیه میکند:

 

بعد از این وادی عشق آید پدید غرق آتش شد کسی کانجا رسید

کس در این وادی به جز آتش مباد و آنکه آتش نیست عیشش

عاشق آن باشد که چون آتش بود گرم رو، سوزنده و سرکش بود...

 

مولوی هم عشق را به آتش تشبیه میکند:

ما چو چنگیم و تو زخمه می زنی زاری از ما نی تو زاری می کنی

آتش عشق است کاندر نی فتاد جوشش عشق است کاندر می فتاد

 

اولین بیت حافظ میگوید عشق که در مرحله اول آسان است ولی در نهایت موجب هلاک و مشکلاتی زیادی برای عاشق می شود .

 

الا یا ایها الساقی ادر کاساً و ناولها     که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها

 

حافظ اولین بیت دیوان خود را که به عربی هم هست؛ از یزید گرفته است. یزید هم شاعر بوده است.

همانطور که میبینید بیشتر شعرا، عشق را به آتش تشبیه کرده اند و همانطور که میدانید، شیطان از آتش خلق شده است؛ عشق همان فلسفه شیاطین است در تمرد و عصیان نسبت به خدا. حلاج شیطان را یک عاشق یگانه میداند و میگوید: (( شیطان با آنکه میداند مورد لعنت خداست؛ ولی باز جهنم را برای خود میخرد و حاضر نمیشود در برابر غیر خدا سجده کند. این عاشق تندرو از فرجام خویش هیچ باکی ندارد!)).  از نظر حلاج، خودداری شیطان از سجده بر آدم، و پافشاری بر آن نتیجه عشق شیطان به خدا بوده است! فردی مثل حلاج ماهیت عشق را بهتر از دیگران میشناخته است و میدانست که عشق ، مربوط به دنیای شیاطین است. ابلیس عدم سجده بر آدم را با فلسفه عشق برای پیروان خویش توضیح میدهد و قاعدتا آن را به دنیای انسانها هم صادر میکند. اما شیطان نمیداند که خدا بر هر چیزی تواناست و جهنم را خلق کرده است تا صاحبان این جور افکار در آنجا فرجام و ماهیت اصلی فلسفه خویش را با جان و دل درک کنند.

شعرا خیلی از شراره عشق حرف میزنند و این نشان میدهد که عشق شراره و از جنس آتش است. آتشی که قابل دیدن نیست و از ماهیت شیاطین است.

 

  1. چرا خدا از کلمه عشق در کتابهای آسمانی استفاده نکرده است

اگر عشق کلمه و مفهوم خوبی بود، خدا در کتابهای آسمانیش از آن استفاده می کرد؛ در حالیکه خدا از کلماتی مانند تقوا و خوف و ... استفاده می کند یعنی اینکه انسان موجودی جدا است که مخلوق پروردگار می باشد نه اینکه ما در توهم خود و از طریق عشق با او یکی بشویم، بلکه خدا با استفاده از تقوا و خوف نشان می دهد که ما به هیچ عنوان قدرت و توانایی حضور وی را نداریم چه برسد به وحدت وجود و عشق بر وی. تقوا و خوف یعنی ایمان به قدرت بی نهایت و ابدی پروردگار که بالاتر از درک و فهم ناچیز ماست و انسان ناچیز کسی نیست که ادعای وحدت وجود و یکی شدن با خدا را داشته باشد. عشق یک تلاش است برای وحدت وجود با معشوق. این کلمه از همان عرفانهای جادویی اخذ شده است و ربطی به دین خدا ندارد. البته شما نباید فریب ترجمه هایی از قرآن را بخورید که در آن از کلمه عشق استفاده شده است. زیرا کسانی که در مراحل طریقت و یوگا هستند و در شعر و شاعری غرق شده اند؛ مودت و رحمت را به عشق ترجمه میکنند و این دست خودشان نیست.

 

  1. عشق را غرق شدگی میدانند

 

متاسفانه جدیدا در جملات زیادی از کلمه عشق استفاده می شود ولی نکته جالب این است که مفهوم کلمه عشق هنوز مبهم است یعنی کسی که ادعای عشق دارد، دقیق نمی داند که در چه حالتی باید باشد و این حالت، برای او یک حس توهمی است. مثلا بسیاری از افراد می گویند که در معشوقشان غرق و فنا می شوند! ولی وقتی از نظر فیزیولوژیکی نیازی جسمانی مانند تغذیه و دفع پیدا می کنند سریع باید به نیاز خود بپردازند. پس این غرق شدگی یعنی چه؟

 

  1. عشق همان لهو الحدیث است

افرادی ادعا می کنند که اگر معشوق نباشد، آنها هم نمی توانند زندگی کنند و می میرند!  شنیده ایم که فردی به کسی دیگر می گوید اگر نباشی من می میرم!؛ در حالیکه زندگی و مرگ در دست انسان نیست. به همین سادگی خود انسان ها هم از کلماتی استفاده می کنند که مفهومش را دقیق نمی دانند. خدا برای این جور جملات از عبارت لهو الحدیث استفاده کرده است.

 

مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَیَتَّخِذَهَا هُزُوًا أُولَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ ﴿۶﴾

و برخى از مردم کسانى‏ اند که سخن بیهوده را خریدارند تا [مردم را] بى[هیچ] دانشى از راه خدا گمراه کنند و [راه خدا] را به ریشخند گیرند براى آنان عذابى خوارکننده خواهد بود (۶)

 

وَإِذَا تُتْلَى عَلَیْهِ آیَاتُنَا وَلَّى مُسْتَکْبِرًا کَأَنْ لَمْ یَسْمَعْهَا کَأَنَّ فِی أُذُنَیْهِ وَقْرًا فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ ﴿۷﴾

و چون آیات ما بر او خوانده شود با نخوت روى برمى‏ گرداند چنانکه گویى آن را نشنیده [یا] گویى در گوشهایش سنگینى است پس او را از عذابى پر درد خبر ده (۷)

 

 لهو الحدیث یعنی عبارات و جملاتی که بی پایه و اساس و بی ثمر هستند. مانند اینکه می گویند :خواستن توانستن است. در حالیکه این جمله کاملا اشتباه است. هیچ وقت ما نمی توانیم با دستان خالی یک وزنه یک تنی را برداریم، پس خواستن توانستن نیست. ولی به راحتی در رسانه های اجتماعی از این جملات فراوان است که فقط ذهن فرد را فریب می دهند و بیهوده هستند. در رسانه های اجتماعی یک نگاهی بیندازید هزاران جمله و عبارت را می بینید که واقعا وقتی بیشتر تعمق کنید می بینید که اشتباه هستند. همین خواستن توانستن یکی از صفات خدا است که در مفهوم کن فیکون می باشد. ولی می بینیم که انسان برای خود استفاده می کند. باید خیلی هوشیار و دقیق باشیم زیرا از این عبارات لهوالحدیث و بیهوده خیلی زیادند. میبینیم که خیلی افراد روزانه ده ها جمله را می خوانندو هر روز این کار را می کنند و حتی گاهی در پروفایل خود قرار می دهند ولی خود در عمل هیچ کار مفیدی انجام نمی دهند. کلمه ی عشق هم نمونه ای از این لهو الحدیث ها میباشد که به وفور در جملات یافت می شود. قاعدتا همین کلمه عشق دریچه ای برای ورود به دنیای شعر می باشد و با ورود به دنیای شعر دور و تسلسل گمراهی دوباره شروع می شود . مثلا دیده اید که فردی به معشوق خود می گوید تو جانی و جانانی. خوب با اندکی تامل متوجه می شویم آن فرد یک لهو الحدیث را به زبان آورده و دروغ بزرگی گفته است؛ چون طرف مقابل نه جان اوست و نه جانان. کسانی که از عشق دم می زنند اکثرا پر از کینه می باشند. یعنی عشق با کینه که از صفات شیطان می باشند با هم موازی هستند. مثلا این جمله: یک غم، به تنهایی برای نابودی هزاران شادی کافی است. خوب این یک لهو الحدیث است، یعنی نوعی ناشکری است که هزاران شادی که خیلی زیاد است با یک غم از بین می رود که چنین چیزی صحت ندارد. اصلا شیطان سعی دارد اثر غم را خیلی زیاد نشان دهد، در حالیکه خدا می فرماید که أَلَا إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ؛ یعنی دوستان خدا نه خوفی دارند و نه حزنی.  جملات و لهو الحدیث های زیادی در جامعه هست که ربطی به کلام خدا ندارند و واقعا مردم بسیار کم از قرآن پیروی میکنند. واقعا چنین جوامعی را نباید پیرو قرآن و کلام خدا نامید.

 

  1. تفکرات کلیشه ای در مورد عشق

یکی از مشکلات انسان تفکرات کلیشه ای هستند مثلا الان کلمه عشق در جهان به صورت کلیشه ای مورد قبول است و همین باعث میشود جمله ای که از این کلمه استفاده کرده مورد تدبر و تعقل قرار نگیرد. مثلا جملات زیر را ملاحظه بفرمایید:

هر جا عشق است زندگی است     یا       زندگی مانند گلی است که عشق عسل آن است      یا        عشق یعنی یک روح در دو بدن و ....  مطمئن باشید کسانی که این جملات را می خوانند بدون تفکر آن را قبول می کنند. می دانید چرا؟ به خاطر کلمه نمادین عشق. عشق نمادی است که الان به صورت کلیشه ای در جهان موردقبول است و خیلی از آن استفاده می کنند بدون درک معنای آن. مثلا این جمله:   کسی که عاشق خودش است هیچ‌رقیبی ندارد.   این همان خود شیفتگی است و  خیلی مسخره و بی معنی است.   یا این جمله که عشق مذهب من است می توانم برایش بمیرم.   جامعه ما  پر است از اینجور لهو الحدیثها.

مثلا جملات قصار زیر را در نظر بگیرید:

دردی که انسان را به سکوت وامی دارد، بسیار سنگین تر از دردی است که انسان را به فریاد وامی دارد و انسان ها فقط به فریاد هم می رسند نه به سکوت هم!

 

این جور جملات دردی از کسی دوا نمی کند و فقط مثل مسکرات، آرام کننده است و بعد از مدتی افراد به این جور جملات معتاد میشوند و تا چشم باز میکنند می بینند در دامن چند شیطان سرکش افتاده اند و نجات از آن وضعیت بسیار سخت است.

 

  1. چرا اجنه فلسفه هایی مثل عشق را بین انسانها ترویج میکنند؟

عشق یکی از فلسفه های دنیای شیاطین و اجنه ست و نظریه پرداز آن ابلیس است. اجنه و شیاطین از طریق همین فلسفه ها می خواهند با انسان وحدت وجود پیدا کنند تا بهتر انسانها را کنترل کنند، این وحدت وجود در میدان های مغناطیسی است.  در زمان سلیمان اجنه از بدن بیرون می آمدند بهتر است بگوییم از میدان مغناطیس فرد بیرون می آمدند.  هر فرد هاله و ماده سیاله ای در اطراف خود دارد که همان میدان مغناطیسی است. اجنه و شیاطین از طریق همین میدان مغناطیسی بر انسانها سوار میشوند. فرورفتن در لهو الحدیث و فضای آلفا، میدان مغناطیسی را زیاد کرده و زمینه برای نفوذ اجنه به انسانها را فراهم می آورد.

 

  1. عشق بنیان خانواده را نابود میکند

بعضی از مردم فکر میکنند که عشق بین زوجین در زندگی باعث استحکام زندگی ها میشود. در حالیکه خدا مودت و رحمت را بجای عشق پیشنهاد میدهد.

همانطور که در بالا بحث شد، عشق یکی از فلسفه های دنیای اجنه و شیاطین است و بر زندگی ما انسانها منطبق نیست و اساسا دو انسان هیچوقت نمی توانند در حالت عاشق و معشوق باشند؛ مگر اینکه تحت کنترل شیاطین قرار گیرند. حتی افسانه ها و داستانهایی که در طول تاریخ در میان فرهنگهای مختلف نقل شده است مانند لیلی و مجنون؛ ویس و رامین؛ امیر ارسالان؛ خسرو و شیرین و ... عاقبت نقش اولهای این داستانها همگی دال بر این نکته است که عاشقی برای دنیای انسانها نیست و مربوط به دنیای اجنه ست. عشق یک فلسفه شیطانی است که باعث از بین رفتن بنیاد خانواده میشود. 

 

وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً ۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ

و باز یکی از آیات (لطف) او آن است که برای شما از جنس خودتان جفتی بیافرید که در کنار او آرامش یافته و با هم انس گیرید و میان شما رأفت و مهربانی برقرار فرمود. در این امر نیز برای مردم بافکرت ادله‌ای (از علم و حکمت حق) آشکار است.

 

آنچه که از آیه فوق آشکار است این است که هدف اصلی ازدواج، برقراری مودت و رحمت بین زوجین است. اما گاهی مردم این عبارت را درست نمی فهمند و زندگی را بر خود تلخ میکنند. بعضی ها انتظار دارند که یکی از زوجین به دیگری محبت و عشق زیادی ابراز دارد؛ آنطوریکه طرف دیگر اشباع شود و در نتیجه زندگی محکم شود! یا یکی شمع شود و دیگری پروانه! چنین انتظاری با این منوال ؛ زندگی ها را سست میکند و بی فایده است. در این جور زندگی ها دروغ و ریاکاری در سطح خانواده نمایان میشود و زیاد دوام نمی آورد. ما باید بفهمیم که هدف آیه اصلا این نیست. بلکه خدا میخواهد بفرماید که در زندگی مشترک و سطح خانواده؛ مودت و رحمت را پیش گیرید و براساس آن با یکدیگر رفتار کنید. یعنی اشتباهات همدیگر را ببخشید و  نسبت به خطاها و کوتاهی ها و کمبودهای زندگی ،سختگیر نباشید و نسبت به هم رحم و مودت داشته باشید. مودت و رحمتی که خدا از آن صحبت میکند ، یک رویه در زندگی است و نه یک خواسته یک طرفه. این که زوجین کمبودهای همدیگر را بپوشانند و مثل لباس برای هم باشند و نسبت به هم مودت و رحمت داشته باشند و براین اساس خانواده تشکیل دهند و حرف پراکنی نسبت به هم نداشته باشند؛  و براساس رحمت و مودت؛ حرفهایی نزنند که دیگری را اذیت کند. این روش از زندگی است که پایه های خانواده ها را محکم میکند و در خانواده محیطی آرام و امن و لذت بخش فراهم میکند. خدای مهربان ما را آفریده است و خوب ما را می شناسد؛ فقط آن خالق بی همتا میداند که ما به چه نوع روشی در زندگی نیاز داریم و چه نوع روشی زندگیی امن برای ما فراهم میکند.

 

  1. عشق یک رابطه خیالی است

خدا دوست داشتن و مودت و رحمت بین زوجین را منع نفرموده است و در عوض آن را توصیه فرموده است. اما عشق مربوط به دنیای انسانها نیست و ساخته پرداخته خیال انسان (مهندسی شده توسط اجنه) است. زمانی خدا به فرشتگان فرمود که من کسی به اسم آدم خلق میکنم و فرمود که بعد از آفرینش و نفخ روح خود در آن؛ به او سجده کنید.

سجده کردن به معنای در خدمت بودن است. به همین خاطر فرشتگان در این دنیا، اموری از قبیل بارش باران، تقسیم رزق و روزی؛ کنترل زمین و ماه و سایر ستارگان را انجام میدهند تا زمین برای ما برقرار و قابل سکونت باشد.

زلزله در زمین بیش از یکی دو دقیقه طول نمی کشد ولی در مریخ ، زلزله تا یک ساعت و نیم طول میکشد. فرکانس صوتی در زمین همیشه با سرعت ثابتی حرکت میکند ولی در مریخ سرعت آن در جاهای مختلف و با وسایل مختلف فرق میکند. اگر همین دو مورد در زمین ثابت نگه داشته نشوند و کنترل نشوند؛ زمین قابل سکونت نخواهد بود. فرشتگان چنین اموری را کنترل میکنند تا که زمین برای ما قابل سکونت شود. سجده کردن فرشتگان بر آدم و بنی آدم به این معناست.  یعنی خدمت به بنی آدم تا موعد مقرری.

کسی که در آن ماجرا سجده نکرد، ابلیس بود. ابلیس آنموقع فرشته بوده است. از طرز بیان قرآن چنین نتیجه گرفته میشود که فرشتگان و از جمله ابلیس ، خلقت آدم  از خاک را مشاهده کردند. یعنی نقطه ضعف و قوت آدم و آدمیان را میدانند. بنابراین ابلیس میداند که چه فلسفه ای با روان آدمیان سازگار نیست و بنابراین با تزریق فلسفه های غلط، آدمیان را دچار مشکل و سر در گمی میکند.

زوجهایی که بر کلمه عشق بسیار تاکید میکنند، زندگی موفقی ندارند و باعث دردسر خود و زوج خویش میشوند؛ طوریکه بطرز بسیار غیر منطقی و بدون دلیل واضح از هم جدا میشوند و یا با هم قهر میکنند. و یا گاهی زن و شوهر خواسته های غیر منطقی از یکدیگر دارند که خارج از توان طرف مقابل است و این ناشی از توهمات عشق است.

 

  1. فرق عشق با مودت و رحمت

نتیجه عشق، بت سازی است ولی در مودت و رحمت، فرد مقابل را انسانی نیازمند مانند خودمان می دانیم که همانند ما به مودت و رحمت نیاز دارد؛ ولی در عشق طرف مقابل را بی نیاز می دانیم و به بتی تبدیل می شود که در نهایت چون هیچی نیست با شکست روبرو می شود. مودت بر اساس عقل و عشق بر اساس توهم است. مودت و رحمت با هم مفاهیمی مشخص دارند اما عشق مفهوم مبهمی دارد. در مودت و رحمت فرد فعال است ولی در عشق غیر فعال؛ چون فقط حرف می زند و عملی در کار نیست. مثلا فرد می گوید برایت میمیرم ولی در واقعیت هیچ وقت اینکار را نمی کند. عشق بر مبنای نوعی هیپنوتیزم و آلفا است، مودت و رحمت بر اساس عمل و واقعیت است اما در عشق فرد فقط در حس غرق می شود  و در گردابی که خود نمی داند سر از کجا در می آورد، می افتد ولی در مودت و رحمت فرد می داند هر دو تا مدت کوتاهی با هم شریک زندگی می باشند. خیلی ها را دیده ایم که عاشق هم بوده اند ولی در نهایت نتوانسته اند با هم زندگی کنند و از هم خسته شده اند.

خدای مهربان یک داستان عالی و واقعی در قرآن ذکر نموده است و آن را احسن القصص نامیده است. بهترین مثال به نظر من داستان یوسف است که زلیخا دم از عشق می زد، در حالیکه کاری خیلی ناپسند می کرد و در نهایت به دروغ متوسل شد و یوسف را به زندان انداخت؛ این هم نتیجه عشق!!

 

  1. عشق برای زندگی ها مشکل آفرین است

عشق یک پکیج است که  دروغ و کینه و خشم و حسد و تمام صفات شیطانی دیگر را با خود دارد. به همین خاطر عشق مخالف مودت و رحمت و سایر صفات نیک است. مثلا در زندگیی که براساس عشق آغاز شده باشد؛ زن و شوهر سعی دارند که بر هم دیگر تسلط یابند و مالک همدیگر شوند و بعد از مدتی زندگی را بر هم دیگر مشکل ساز میکنند. مثلا دو فرد که عاشق هم میشوند؛ اگر یکی تمام صورت و دست خود را تتو کرده باشد. دیگری هم میخواهد اینچنین کند و صورت و اعضاء بدن خود را تتویی کند. یا یکی که برای خود شاخ درست میکند؛ دیگری هم همین کار را میکند. عشق باعث میشود که افراد در خلقت و خصوصیات خدادادی خویش دستکاری کنند و شیطان هم همین را میخواهد.  عشق تمام صفات شیطانی را به عاشق و معشوق منتقل میکند.

 در این دنیا ما خیلی زمان اندکی داریم نمی شود به آن دل بست و تمام فکر و ذکر خود را به چیزهای بیهوده گذاشت. عشق همان فرایند فریب شیطان است تا فرد وقتش را با لهو و لعب بگذارند و مشغول تربیت نفس خویش نشود. یعنی توجه فرد را فقط به یک‌چیز معطوف می کند و دیگر چیزها را از دایره توجه او خارج می کند مانند شعبده بازها که توجه را به جایی دیگر معطوف می کنند در حالیکه در جایی دیگر چیزی را پنهان می کنند. همین نوع حیله باعث فریب آدم و حوا شد. شیطان توجه شان را به درختی معطوف کرد و آنها هم چیزهای دیگر را ندیدند؛ یک نوع هیپنوتیزم شدگی خیلی عمیق است.

عشق بار سنگینی است که فرد را در نهایت دچار غم و هم و ناراحتی می کند همه چیز را فقط در یک چیز  مادی و دنیوی جستجو کردن خیلی شکست بزرگی است و نهایت بی برنامگی است.

 

 

 

 

  • اسعد حسینی
۱۷
فروردين
۰۱

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت پنجم)

 

  1. شعر و نظم

قبل از ادامه بحث، یاد آوری میشود که متن شعر با متن منظوم فرق میکند. در این گفتارها؛ هدف ما نقد متن منظوم نیست؛ بلکه هدف نقد شعر است. شعر یعنی متنی که در حالت احساسات و یا خلسه و یا حالتهای دیگر گفته شده باشد و یا این حالات را به خواننده القا کند. حتی یک فیلم و یک آهنگ هم میتواند چنین حالتی در انسان پدید آورند و در این حالت فیلم و آهنگ هم نوعی شعر به حساب میآیند. اما یک جمله منظوم که متن خاصی را بیان می کند؛ لزوما همیشه شعر نیست. مثلا شعر نو؛ منظوم نیست؛ اما جزو شعر بحساب میآید و بشدت در احساسات سروده شده است. حتی در بعضی زبانها؛ اساسا شعر منظوم زیاد کاربردی ندارد و بیشتر شعر را در حالت نثر نوشته اند. از نظر قرآن شعر هر آنچیزی است که عقل و ذهن را بپوشاند. یک سوره بزرگ در قرآن به اسم شعراء آمده است ولی حتی یکبار از شعر و یا شاعر تمجید نشده است و در تمام موارد شعر در تقابل با وحی الهی آمده است. خدا در قرآن شاعر را تعریف میکند. میفرماید الشعراء یتبعهم الغاوون: شعرا کسانی هستند که گمراهان از آنان پیروی می کنند. این جمله کلام خداست و کسی نمیتواند آن را توجیه کند.

 

  1. سحر حلال و سحر حرام!

بیشتر شعرا معتقد به سحر حلال هستند. آنها اشعار خود را سحر حلال میدانند که اهل ذوق را حال به حال میکند و آنان را سحر میکند.  شهریار می گوید که :

 

شعر فکر ظریف را گویند  /  نظم نغز و لطیف را گویند

شعر نظمی بود به سحر حلال /  که کند اهل ذوق حال به حال

 

آنها معتقدند که  بعضی اشعار سحر حلال هست و بعضی اشعار هم سحر حرام هستند. آنها فکر میکنند که دو ملک به نامهای هاروت و ماروت معلمان سحر بوده  و  به مردم سحر حلال یاد می داده اند! بیایید آیه مربوط به هاروت و ماروت را دقیقتر بخوانیم تا مشخص شود که فرشتگان اساسا هیچوقت سحر تعلیم نداده اند.

 

وَاتَّبَعُوا مَا تَتْلُو الشَّیَاطِینُ عَلَى مُلْکِ سُلَیْمَانَ وَمَا کَفَرَ سُلَیْمَانُ وَلَکِنَّ الشَّیَاطِینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَکَیْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ وَمَا یُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى یَقُولَا إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلَا تَکْفُرْ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُمْ بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَیَتَعَلَّمُونَ مَا یَضُرُّهُمْ وَلَا یَنْفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ ﴿۱۰۲﴾

و آنچه را که شیطانها در سلطنت‏ سلیمان خوانده [و درس گرفته] بودند پیروى کردند و سلیمان کفر نورزید لیکن آن شیطان[صفت]ها به کفر گراییدند که به مردم سحر مى ‏آموختند و [نیز از] آنچه بر آن دو فرشته هاروت و ماروت در بابل فرو فرستاده شده بود [پیروى کردند] با اینکه آن دو [فرشته] هیچ کس را تعلیم نمیکردند مگر آنکه [قبلا به او] مى گفتند ما [وسیله] آزمایشى [براى شما] هستیم پس زنهار کافر نشوى و[لى] آنها از آن دو [فرشته] چیزهایى مى ‏آموختند که به وسیله آن میان مرد و همسرش جدایى بیفکنند هر چند بدون فرمان خدا نمى‏ توانستند به وسیله آن به احدى زیان برسانند و [خلاصه] چیزى مى ‏آموختند که برایشان زیان داشت و سودى بدیشان نمى ‏رسانید و قطعا [یهودیان] دریافته بودند که هر کس خریدار این [متاع] باشد در آخرت بهره‏ اى ندارد وه که چه بد بود آنچه به جان خریدنداگر مى‏ دانستند (۱۰۲)

 

اما قطعا این آیه هیچوقت نمی گوید که هاروت و ماروت به مردم سحر را یاد میدادند. بلکه آیه دقیقا می فرماید که دو فرشته طریقه انجام جادو و سحرها توسط شیاطین را به مردم میگفتند تا که مردم تحت تاثیر آنها قرار نگیرند. خدا برای مردم بابل چندین فرشته نازل کرد تا که طریقه باطل کردن جادوها را به مردم یاد دهند. هاروت و ماروت دو فرشته بودند که به مردم طریقه باطل نمودن جادوها را یاد میدادند. آنچه که آنان به مردم یاد میدادند مراحل فریب شیطان بود. مثلا یک شعبده باز از داخل کلاه خالی یک خرگوش خارج میکند و بینندگان آن را باور میکنند و تحت تاثیر قرار می گیرند. اما اگر شما فن و فوت آن شعبده را بدانید؛ دیگر تحت تاثیر قرار نخواهید گرفت. زیرا شما به آن شعبده عالم هستید و دانش دارید. فرشتگان هم دقیقا مراحل فریب شیطان را به مردم یاد میدادند و در نتیجه جادوی شیاطین باطل میشد. جادو یعنی عدم علم و دانش و جهالت. هر کجا ناآگاهی و جهالت باشد؛ جادو هم هست. فرشتگان مراحل سحر شیاطین را برای مردم توضیح میدادند و به نوعی داشتند راز شعبده بازی شیاطین را فاش میکردند و در نتیجه خودبخود جادوی شیاطین باطل میشد. اما متاسفانه بعضی از مردم از این مورد سوء استفاده کرده و آن مراحل را که فرشتگان به عنوان دانش و راز و رمز شیطان به آنها یاد میدادند؛ خودشان بکار میبردند و زندگی همدیگر را به هم میریختند. خدای مهربان هیچوقت به سحر متوسل نمیشود و هیچوقت از طریق ملائکش به مردم سحر یاد نمی دهد. بنابراین سحر حلال بی معناست و اساسا سحر حلال نداریم و هر نوع سحری شیطانی است.

 

  1. قرآن در مورد شعرا چه میفرماید؟

تعریف شعر در قرآن کاملا مشخص است. نظم بودن جملات و یا نثر بودن جملات در رتبه بندی شعر تاثیری ندارد. هرکدام از متنها، چه نظم باشد و یا نثر باشد؛ اگر در راستای تخیلات، توهمات، خلسگی و توقف فکر و ذهن و عقل باشد؛ شعر نامیده میشود. قرآن صراحتا شعر را وحی شیطانی مینامد. وحی الهی و وحی شیطانی در آیات زیر از هم تفکیک شده اند.

 

هَلْ أُنَبِّئُکُمْ عَلَى مَنْ تَنَزَّلُ الشَّیَاطِینُ ﴿۲۲۱﴾

آیا شما را خبر دهم که شیاطین بر چه کسى فرود مى ‏آیند (۲۲۱)

 

تَنَزَّلُ عَلَى کُلِّ أَفَّاکٍ أَثِیمٍ ﴿۲۲۲﴾

بر هر دروغزن گناهکارى فرود مى ‏آیند (۲۲۲)

 

یُلْقُونَ السَّمْعَ وَأَکْثَرُهُمْ کَاذِبُونَ ﴿۲۲۳﴾

که [دزدانه] گوش فرا مى دارند و بیشترشان دروغگویند (۲۲۳)

 

وَالشُّعَرَاءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ ﴿۲۲۴﴾

و شاعران را گمراهان پیروى مى کنند (۲۲۴)

 

أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِی کُلِّ وَادٍ یَهِیمُونَ ﴿۲۲۵﴾

آیا ندیده‏ اى که آنان در هر وادیى سرگردانند (۲۲۵)

 

وَأَنَّهُمْ یَقُولُونَ مَا لَا یَفْعَلُونَ ﴿۲۲۶﴾

و آنانند که چیزهایى مى‏ گویند که انجام نمى‏ دهند (۲۲۶)

 

إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَذَکَرُوا اللَّهَ کَثِیرًا وَانْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ مَا ظُلِمُوا وَسَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ ﴿۲۲۷﴾

مگر کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده و خدا را بسیار به یاد آورده و پس از آنکه مورد ستم قرار گرفته‏ اند یارى خواسته‏ اند و کسانى که ستم کرده‏ اند به زودى خواهند دانست به کدام بازگشتگاه برخواهند گشت (۲۲۷)

 

شعرای عرب جاهلیت معتقد بوده اند که شعرشان را از یک شیطان الهام  می گیرند و حتی یکی از آنها میگوید که شیطان کلیه شاعران مونث است و استثناءا شیطان او مذکر است!

 

إنّی و کل شاعر من البشر     شیطانه أنثی و شیطانی ذکر

ترجمه: براستی که کل شاعران بشر، شیطانی مونث دارند و من شیطان مذکر دارم.

حتی بعضی از آنها مثل اعشی میگوید که اسم شیطان او مسحله است و او این اشعار را به او الهام میکند. زرین کوب میگوید که یونانیان قدیم شعر را موهبت خدایان و سروشان مخصوص می‌دانستند.

شاعران به خیال خود به یک "من"  برتر معتقد بوده اند که در وجود آنهاست و بیشتر اشعار را از آن "من" الهام گرفته اند. به اعتقاد مولوی، نوای این "من"  است که بی‌اختیار، از سرنای وجود او بیرون می‌آید.

 

به حق آن لب شیرین که می دمی در من کـه اختیـار نـدارد بـه نالـه این سرنـا

مـا چـو ناییــم و نــوا در مـا زتــوسـت ما چو کوهیم و صدا در ما ز توست

 

حافظ هم معتقد بوده است که اشعار او از کس دیگری است که در اندرون او جای دارد:

در اندرون من خسته دل ندانم کیست که من خموشم و او در فغان و در غوغاست

 

  1. شیطان مونث

به زبان ساده تر؛ آنچه که از شعرا مانده است؛ بیشتر زایده تخیلات آنهاست و شاعر فقط نظم دهنده و گوینده است. نیمه پنهان شخصیت شاعران در شعرهایشان مربوط به خودشان نیست و مربوط به شیطانی است که بر آنها مسلط است. مولوی احساس میکند که شعرهایش از درون خودش به او الهام میشود. این نکته بسیار مهمی است که شعرای ماهری  مثل مولوی به آن اعتراف کرده اند.

 

ای که درون جان من تلقین شعرم می‌کنی گر تن زنم خامش کنم ترسم که فرمان بشکنم

 

یا حافظ از شخص سومی میگوید که شعرها را به او الهام میکند:

آن که در طرز غزل نکته به حافظ آموخت یار شیرین سخن نادره گفتار من است

 

بیشتر شعرای عرب و غیر عرب ، بر مونث بودن الهام کننده معتقد بوده اند و البته شاید یک نکته را میتوان از این حرفها پیدا کرد و آن هم این است که شعر بیشتر از الهامات اجنه و شیاطین مونث است که بر انسان نازل میشود. در یونان باستان هم الهه شعر، مونث بوده است.

سقراط معتقد بوده است که شعر را خدای شعر و هنر به شاعران الهام میکند. حتی سقراط معتقد است که شاعران در یک خلسه و جذبه خاصی شعر میسرایند و بعد از بیرون آمدن از آن حالت؛ خودشان هم معنای شعرشان را درست درک نمی کنند و نمیتوانند دیگر شعر بگویند.

 

مولوی میگوید که:

تو مپندار که من شعر به خود میگویم    تا که هشــیارم و بیدار، یکى دم نزنم

 

بعضی از شعرا هم صراحتا از زبان ابلیس سخنهایی گفته اند و به نوعی مظلومیت ابلیس را میخواهند نمایش دهند:

 

من ملک بودم و فردوس برین جایم بود / آدم آورد در این دیر خراب آبادم

 

یا شاعر عرب بشار بن برد میگوید:

 

ابلیس خیر من ابیکم آدم     فتنبهوا یا معشر الفجار

ابلیس من نار و آدم طینت    والارض لا تسموا سموا النار

 

الهام شعر توسط شیاطین درست برخلاف نفخ روح خدا در بنی آدم است. در قرآن حتی یک آیه در مدح شعر ذکر نشده است و همگی آیاتی که کلمه شعر در آنهاست؛ مخالف شعرند و شعر را نوعی سحر میدانند. این مورد نمیتواند اتفاقی باشد.

 

  1. گرایش به شیطان

خیلی از شعرا، با شیطان انس می گیرند:

 

آتش دوزخ باشد

شراب باشد

تو کنار من باشی

و شیطانی که گولمان بزند

شب که شد

از بام جهنم خودمان

بهشت دیگران را می‌بینیم

 

یا بعضی از آنها معتقدند که سرپیچی از دستورات خدا باعث ایمنی از طرف شیطان میشود. این همان ایده ایزدیها و هندوها در مورد ملک طاووس و شیوا است. این ایده ها براحتی در اشعار بیان میشود.

 

راهی که راهزن زد یک چند امن باشد

ایمن شدم ز شیطان تا توبه را شکستم

 

جالب است که کسی از این اشعار ایراد نمی گیرد و در جواب میگویند که شعر است! انگار شعر یک دیوانه است که اختیارش دست خودش نیست.  مولوی در مظلومیت ابلیس میگوید؛ جوری که انگار شیطان پشیمان و مظلوم و ستمدیده است! مولوی چنان از ابلیس صحبت میکند که آدمی حق را به ابلیس میدهد!!

 

گفت ما اول فرشته بوده‏ایم ** راه طاعت را به جان پیموده‏ایم‏

پیشه‏ی اول کجا از دل رود ** مهر اول کی ز دل بیرون شود

در سفر گر روم بینی یا ختن ** از دل تو کی رود حب الوطن‏ 

ما هم از مستان این می بوده‏ایم ** عاشقان درگه وی بوده‏ایم‏

ناف ما بر مهر او ببریده‏اند ** عشق او در جان ما کاریده‏اند

روز نیکو دیده‏ایم از روزگار ** آب رحمت خورده‏ایم اندر بهار

نه که ما را دست فضلش کاشته ست ** از عدم ما را نه او برداشته ست‏

ای بسا کز وی نوازش دیده‏ایم ** در گلستان رضا گردیده‏ایم‏ 

بر سر ما دست رحمت می‏نهاد ** چشمه‏های لطف از ما می‏گشاد

وقت طفلی‏ام که بودم شیر جو ** گاهوارم را که جنبانید او

از که خوردم شیر غیر شیر او ** کی مرا پرورد جز تدبیر او

 

اصل نقدش داد و لطف و بخشش است ** قهر بر وی چون غباری از غش است‏

چند روزی که ز پیشم رانده است ** چشم من در روی خوبش مانده است

کز چنان رویی چنین قهر ای عجب ** هر کسی مشغول گشته در سبب‏

من سبب را ننگرم کان حادث است ** ز انکه حادث حادثی را باعث است‏

 

 

به این طریق اشعار، زمینه انس افراد به ابلیس را فراهم میکنند. ابلیسی که خدا در مورد او به ما دستور میدهد که او دشمن شماست و شما هم دشمن او باشید.

 

  1. تناقض در اشعار

تناقض در مضامین اشعار موج میزند. مثلا گاهی جملاتی بیان میشوند که دو تناقض را در خود جمع میکند و این خودش اولین قدم برای سرکوب منطق و ذهن است. مثلا بعضی اشعار که تناقض در آنها موج میزند. خواننده مجبور میشود که تناقض ها را با هم جمع کند و دیگر تشخیصها و تفاوتها را از دست میدهد.

 

روشن‌تر از خاموشى چراغى ندیدم.

وز خدا شادى این غم به دعا خواسته‌ام

 

اى هوس! رسوایى دیبا و اطلس روشن است    بیش از ین جامه عریانیم عریان مخواه

جان دل و دیده منم گریه خندیده منم       یار پسندیده منم، یار پسندید مرا

 

در هیچ پرده نیست نباشد نواى تو

عالم پر است از تو و خالى است جاى تو

 

نمى‌توان ز نشان پى به بى‌نشان بردن

وگرنه سنگ نشان است سنگ راه تمام

 

کى شود این روان من ساکن؟

این چنین ساکن روان که منم

 

  1. سروش

نظامی گنجوی میگوید:

 

دل هرکرا کو سخن گستر است      سروشی سراینده یارگیر است

از این پیشتر کان سخنهای نغز        برآوردی اندیشه از خون مغز

سراینده ای داشتم در نهفت           که با من سخنهای پوشیده گفت

کنون آن سراینده خاموش گشت      مرا نیز گفتن فراموش گشت

 

او در جایی از خضر به عنوان الهام بخش اشعار خود یاد میکند.

 

مرا خضر تعلیم گر بود دوش      به رازی که نامه پذیرای گوش

که ای جامگی خوار تدبیر من      ز جام سخن چاشنی گیر من

چو سوسن سر از بندگی تافته      نم از چشمه زندگی یافته

 

البته خضر اصلی که موسی با او دیدار کرد ؛ بنده خداپرستی بوده است. ولی بعد از مرگ او؛ شیطان از موقعیت او سوء استفاده کرده است و در جاهای مختلف خودش را خضر معرفی نموده است و مردم را سرکار میگذارد.

 

همانا که آن هاتف خضر نام     که خارا شکافیست خضرا خرام

درودم رسانید و بعد از درود    به کاخ من آمد ز گنبد فرود

دماغ مرا بر سخن کرد گرم      سخن گفت با من به آواز نرم

که چندین سخنهای خلوت سگال    حوالت مکن بر زبانهای لال

 

یکی از شعرای قدیمی ایرانی به اسم عمعق بخارایی؛ بیشتر اشعارش از زبان جن همزادش است.  این جن همزاد در اشعار گاهی به صورت کلماتی از قبیل نسیم زلف یار ؛ معشوق دلبر ؛ سروش ؛ و ... خود را برجسته میکند. شاعران شعر را در حالات بخصوصی میتوانستند بسرایند و در غیر آنحالت شعر نمی آمد. همین نکته نشان میدهد که شیطانی بر آنها الهام میکرده است. شعر اگر چه همان زبان مردم است ولی با زبان گفتگوی عامه فرق دارد. جملات را طوری بیان میدارد که خواننده در هر حالتی آن را بپذیرد، چه غلط باشد و چه درست باشد.

مولوی الهام کننده شعرش را گاهی قافیه اندیش من مینامد:

 

قافیه اندیشم و دلدار من   گویدم مندیش جز دیدار من

خوش نشین ای قافیه اندیش من   قافیه دولت توی در پیش من

حرف چه بود تا تو اندیشی از آن      حرف چه بود خار دیوار رزان

حرف و صوت و گفت را بر هم زنم     تا که بی این هر سه با تو دم زنم

آن دمی کز آدمش کردم نهان      با تو گویم ای تو اسرار جهان

آن دمی را که نگفتم با خلیل       و آن غمی را که نداند جبرئیل

آن دمی کز وی مسیحا دم نزد      حق ز غیرت نیز بی ما هم نزد

ما چه باشد در لغت اثبات و نفی      من نه اثباتم منم بی ذات و نفی

من کسی در ناکسی در یافتم      پس کسی در ناکسی در بافتم

 

مولوی گاهی آن را دلدار خود و هاتف غیب می نامد. گاهی شاعر ، صریحا بیان میکند که کسی درون او نهان شده و سخنانی را از زبان او جاری میکند و او را آوازه خوان مینامد:


کیست این پنهان مرا در جان و تن     کز زبان من همی گوید سخن؟
این که گوید از لب من راز کیست       بنگرید این صاحب آواز کیست؟
در من اینسان خود نمایی می‌کند         ادعای آشنایی می‌کند
متصلتر با همه دوری به من                ازنگه با چشم و از لب با سخن!
خوش پریشان با منش گفتارهاست    در پریشان گوئیش اسرارهاست
مدتی آن عشق بی نام و نشان         بد معلق در فضای بیکران
دلنشین خویش مأوائی نداشت       تا درو منزل کند جایی نداشت

 

در شعر بالا؛ شاعر گوینده شعر را صاحب اصلی آواز و شعر مینامد. همزاد شاعران که شعر را الهام کرده اند؛ اکثرا مونث بوده اند و این یکی از دلایلی است که در قرن ششم و هفتم که شعر و شاعری در اوج بود؛ ایرانیان نتوانستند از خود در مقابل مغولان دفاع کنند زیرا روحیه مردان هم به سمت خصوصیات مونثی گرایش پیدا کرده بود.  هندوها که همیشه در اشعار غرق بوده اند؛ بیشتر اوقات نمی توانستند از سرزمین خود دفاع کنند.

 

  1. شیطان وعده دروغ میدهد

خدا پس از آفرینش آدم و حوا، به آنها اجازه داد از تمام میوه ها  و نعمات بهشت بخورند و تنها از نزدیک شدن به یک درخت بپرهیزند و از فریب شیطان برحذر باشند. شاید آن یک درخت یکی از میلیاردها نعمت خدا بوده باشد. اما آدم و حوا دقیقا در آن یک درخت گیر کردند. این نشان از گستره حقه شیطان دارد که فریب انسانها برایش خیلی سادست. از میان میلیاردها نعمت که خدا آفریده است دنبال یکی بروی که دقیقا آن یکی حرام است. این یعنی شیطان تا اینجا پرقدرت ظاهر شده است. اما اگر روش فریبش را بدانیم؛ بسیار براحتی دک میشود.

در تورات جمله جالبی در این باره میگوید: خدا به آدم و حوا میگوید که ای آدم و حوا از درخت ممنوعه نخورید که با خوردن آن خواهید مرد. یعنی از نظر تورات ، تبعید شدن به زمین از بهشت؛ مثل مردن است. و البته رفتن از زمین به بهشت هم دقیقا همانند زنده شدن است. اما جالب است که شیطان برای فریب آدم و حوا گفت که ای آدم و حوا آیا میخواهید یک درخت به شما معرفی کنم تا زندگی جاوید یابید و فرشته شوید. اما وعده شیطان دقیق برعکس از آب درآمد. فرشته نشدیم ، بلکه انسان شدیم با خصوصیات متعدد بد و زشت مثل طمع، حسد و جهل و ... و  تبعید شدیم به کوچکترین سیاره ممکن و با مشکلات زیاد. زندگی جاوید هم پیدا نکردیم؛ بلکه هفتاد سال زندگی پر از دردسر و دغدغه و ...

 

آدم و حوا برای یافتن زندگی جاوید و ملک فنا ناپذیر از شیطان پیروی کردند.

 

فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطَانُ قَالَ یَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَا یَبْلَى ﴿۱۲۰﴾

 

پس شیطان او را وسوسه کرد گفت اى آدم آیا تو را به درخت جاودانگى و ملکى که زایل نمى ‏شود راه نمایم (۱۲۰)

 

یعنی آدم برای فنا نشدن؛ حتی حاضر است از شیطان پیروی کند. کلا خطاهای انسان، بخاطر بدست آوردن عمر جاودانه؛ ثروت تمام نشدنی؛ خانه تمام نشدنی و ... است و کلا میخواهد خودش را در زمین تثبیت کند؛ زمینی که روزی از بین میرود. انسان میخواهد که مقداری بدست آورد که خودش هم نمیداند آیا روزی به آن نیاز پیدا خواهد کرد یا نه؟ حاضر نیست محاسبات ساده ای انجام دهد! حتی در اینجا هم حاضر نیست عقلش را بکار برد. بلکه خصوصیات بد انسانیت (حسد، ظلوم، جهول، کفور ) را بکار می برد. سیستمی که شیطان براساس آن پیش میرود؛ گستردگی آن براساس صفات بد انسانیت است.

 

  1. پادشاهی شیطان در مقابل پادشاهی خدا

تمام پیامبران برای این مبعوث شده اند که پادشاهی شیطان را بر اندازند. شاید کسی بگوید که شیطان کجا پادشاهی دارد؟ اما این سادگی محض است که فکر کنیم، شیطان بر انسانها سیطره و پادشاهی ندارد. شاید بهتر است که پادشاهی را به سیطره ترجمه کنیم. به طور مثال جامعه خودمان را در نظر بگیریم؛ ببینیم کلام خدا بیشتر رواج دارد یا کلام شیطان. در هر خانه ای ، کتاب شعری یافت میشود و همه مردم از سلوک عرفانی این شعرا به به و چه چه میگویند و آن را الگوی خویش قرار میدهند. در حالیکه آنچیزی که خدا نازل نموده است در بیشتر موارد با این سلوک مخالف است. هفت مرحله یوگا؛ هفت مرحله تصوف؛ هفت مرحله عشق؛ هفت مرحله عرفان و ... بنام دین خدا به مردم یاد داده شده است. در حالیکه اینها روشهایی شیطانی هستند و شیطان به این وسیله این نوع جادوها، ذهنها را کنترل میکند. در زمان ظهور مسیح این روشهای جادویی به اوج خود رسیده بود. قبل از مسیح میزان سلطه شیاطین بر انسانها تا نود درصد هم رسیده بود. روشهایی که مسیح برای نجات از دست عرفانهای کاذب مطرح کرد، تا پنجاه درصد سلطه شیطان را کاهش داد. اما هم اکنون دوباره به همان نود درصد برگشته است. تنها راه نجات، پیروی از دستورات ساده و بدون غرض قرآن است. در عصر حاضر فقط عمل به دستورات قرآن است که جادوها را باطل میکند. با این کار سلطه شیاطین دوباره کاهش می یابد و انشا الله تمام جادوهای شیاطین فاش میشود و شیطان سلطه خویش بر جامعه جهانی را از دست میدهد. این همان وعده الهیی است که خدا آن را حق میداند و در قرآن و تورات و انجیل هم وعده داده شده است.

 

  1. ولایت تکوینی و صوفیان

بعضی از صوفیان اسلامی، از بعضی آیات قرآن قصد دارند که برای غیر خدا ولایت تکوینی را اثبات کنند. در اینجا ثابت میشود که ولایت تکوینی برای غیر خدا اصلا امکان پذیر نیست و تمام صوفیان در طول تاریخ در این تقلا شکست خورده اند. ولایت تکوینی فقط برای خداست و لاغیر و هر گونه ولایت تکوینی برای غیر خدا،  شرک بحساب میاید.

ولایت تکوینی را برای اولین بار در جهان اسلام؛ ترمذی و ابن عربی مطرح کردند. صوفیان بعد از آنها هم بسطش دادند. آنها معتقدند که بسم الله صوفی مثل "کن" الهی است. تدوین کنندگان اولیه نظریه ولایت تکوینی ، ولایت تکوینی را مثل استجابت دعای خود میدانستند و نه به معنای تصرف در کائنات. اما بعدا آنان دعای خود را مثل تصرف در کائنات فرض کردند.

بعضی از آنها هم معتقد بودند که اولیاء با نزدیک شدن به خدا، صفات خدا را پیدا میکنند و حتی بایزید بسطامی خود را در مقام رب پروردگار میدید. آنان طی الارض را به عنوان تصرف در کائنات میدانستند و در این مورد حادثه اسراء پیامبر را مثال می آورند. این نکته بسیار مهم است که صوفیان معتقدند که اولیاء بطور نسبی صفات خدا را پیدا میکنند و هر صوفیی بیشتر دارای صفات خدایی باشد؛ والاتر است. آنها اجابت دعا، دانستن اسم اعظم، و اسامی روحانیون از جن و انس را به طور نمونه جزو کرامات اولیاء ذکر میکنند. در کتابهای عرفانی اولیه ، مرتبه ای تحت عنوان عین الیقین برای عارف مطرح میشود که مرحله فناست و از آن به تکوین هم تعبیر شده است. آنان معتقدند که در این مرحله، عارف بطور کامل در ارادة حق تعالی فانی شده است و در این مرحله است که دستور "کن" برای عارف محقق خواهد شد.  همانطور که حلاج گفته بود که اولیاء به مرتبه ای خواهند رسید که مثل  "کن" عمل خواهند کرد؛ یعنی بسم الله اولیاء قدرت و اثری مثل "کن" الهی دارد!

از نظر صوفیان تنها کسی به مقام ولایت تکوینی خواهد رسید که مرحله "کن"  الهی در او تحقق یافته باشد. از نظر آنان ولایت تکوینی یعنی مظهریت اسماء خدا در عارف. اگر عارف به چنین مرحله ای برسد، ولایت تکوینی خواهد داشت و میتواند در کائنات تصرف کند. بعضی از آنها مثل حلاج میگفتند که به اسم حق خدا رسیده اند و کسی مثل بایزید بسطامی فکر میکرد که به صفت رب خدا دست یافت است. ترمذی هم فکر میکرد که به صفت ولی خدا دست یافته است. ولایت تکوینی شباهت بسیار نزدیکی با نظریه باطنی گرایی هندوها دارد . و جالبتر آن است که اثری از ولایت تکوینی در قرآن نیست. اساسا خدای مهربان کلیه صفات الهی را از مخلوقاتش نفی میکند و این اساس یکتاپرستی است. هیچکس شریک خدا نیست؛ نه در ذات و نه در صفات. خدای مهربان جن و انس را آفریده است که خدا را عبادت کنند و عبد و بنده خدا باشند.

 

وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ ﴿۵۶﴾

و جن و انس را نیافریدم جز براى آنکه مرا بپرستند (۵۶)

 

اما صوفیان میخواهند که صفات خدا را پیدا کنند و میخواهند به قدرتهای خدایی برسند وقدرتهای خدایی پیدا کنند. این درست برخلاف آن چیزی است که خدا از ما انسانها میخواهد. حتی پیامبرانی مثل مسیح هم در مسیر بندگی خدا تلاش میکردند و نه در مسیر دستیابی به صفات خدایی. حتی ملائکه هم هیچوقت تلاش نکردند که صفات خدایی پیدا کنند. این فقط شیطان بود که تلاش کرد صفات خدایی پیدا کند.

 

لَنْ یَسْتَنْکِفَ الْمَسِیحُ أَنْ یَکُونَ عَبْدًا لِلَّهِ وَلَا الْمَلَائِکَةُ الْمُقَرَّبُونَ وَمَنْ یَسْتَنْکِفْ عَنْ عِبَادَتِهِ وَیَسْتَکْبِرْ فَسَیَحْشُرُهُمْ إِلَیْهِ جَمِیعًا ﴿۱۷۲﴾

مسیح از اینکه بنده خدا باشد هرگز ابا نمى ‏ورزد و فرشتگان مقرب [نیز ابا ندارند] و هر کس از پرستش او امتناع ورزد و بزرگى فروشد به زودى همه آنان را به سوى خود گرد مى ‏آورد (۱۷۲)

 

ابلیس تنها کسی که تلاش کرد به صفات خدایی برسد و آرزوی آن را در دل داشت. این ایده و آرزوی ابلیس بوده است و همان ایده ها را بین انسانها تبلیغ میکند. در کتاب مقدس در مورد شیطان (لوسیفر) نوشته شده است:

 

تو، لوسیفر، در دل خود گفتی: "من به آسمان ها خواهم رفت. تخت خود را برپا خواهم کرد. بر فراز ستارگان خدا. من روی صندلی خود خواهم نشست. در کوه جماعت، در فرورفتگی های شمال. من تخت خود را برپا خواهم کرد. بر فراز ابرها بالا برو، من مانند حق تعالی خواهم بود!» [اشعیا 14:13-15]

 

این همان آرزوی شیطان است که صوفیان و یوگی ها در آن افتاده اند و میخواهند قدرتهای ماورایی پیدا کنند و صفات خدایی پیدا کنند.  خدای مهربان میخواهد که انسان و جن عبد او باشند و در صورت عبد خدا بودن؛ به بهشت جاویدان بر میگردند.

 

یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ﴿۲۷﴾

اى نفس مطمئنه (۲۷)

 

ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً ﴿۲۸﴾

خشنود و خداپسند به سوى پروردگارت بازگرد (۲۸)

 

فَادْخُلِی فِی عِبَادِی ﴿۲۹﴾

و در میان بندگان من درآى (۲۹)

 

وَادْخُلِی جَنَّتِی ﴿۳۰﴾

و در بهشت من داخل شو (۳۰)

 

شیطان از طریق صوفی گری و طریقت و یوگا و سایر مکاتب عرفانی میخواهد که مردم بندگی خدا را فراموش کنند و دنبال صفات خدایی بروند و در نتیجه خدا را فراموش میکنند. بیشتر کسانی که دنبال اینجور طریقتها رفته اند؛ فقط عده ای را دور خود جمع کردند تا ستایششان کنند. این همان چیزی است که به آن رسیدند. آنها فقط ستایش و تعریف مردم را خواستند و به آن هم رسیدند. خدا از ما میخواهد که بنده او باشیم و صفات بندگی خود را تقویت کنیم. ایاک نعبد و ایاک نستعین

 

 

 

 

 

 

 

  • اسعد حسینی
۱۷
فروردين
۰۱

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت چهارم)

 

  1. مجوس (عرفان مبتنی بر جادو)

قبلا گفته شد که کلمه مجوس که در قرآن ذکر شده است، به معنای جادوست. یعنی مذهبی که با جادو عجین شده است. در زمان پیامبر محمد؛ آیین هندو، میترا و بعضی طریقتهای دیگر چنین حالتی داشتند. مجوس از مغ (روحانیون و یا جادوگران ایران باستان و هند باستان) گرفته شده است. در زبان انگلیسی هم کلمه مجیک (magic) از همین کلمه مغ (magos) گرفته شده است. مجوس معرب همین کلمه است. سانسکریت ودایی یکی از زبان‌های باستانی هندوآریایی است. این زبان شکلی کهن‌تر از زبان سانسکریت است و یکی از فرزندان نخستین زبان هند و ایرانی می‌باشد. سانسکریت ودایی پیوند نزدیکی با زبان اوستایی و دیگر زبان‌های ایرانی باستان دارد. پیروان این زبانها؛ دینشان را با جادو آمیخته بوده اند و خدا در قرآن آنها را مجوس مینامد.

بعد از نزول قرآن؛ بعد از مدتی ؛ گروههای زیادی از مسلمانان از قرآن دور افتاده و به سمت طریقت گرایش پیدا کردند. طریقتی که از آیینهای باستانی ایران و هند (مجوس) گرفته شده بود. آنان دقیقا همان مراحل جادوی شیاطین را وارد دین کردند و فقط مقداری مناسکی اسلامی روی آن قاطی کردند. به این طریق تمام هفت مرحله یوگا (وحدت وجود) وارد اسلام شد.

 

  1. طریقت

در ادیان طریقت؛ مفهوم خدا با مفهوم شیطان قاطی شده است. مثلا در سانسکریت به کلمه خدا ، دیو (DEVA) گفته میشود. حتی در زبانهایی آریایی مثل فرانسه هم ، به نام خدا میشود Au Nom De Dieu. شاید تعجب کنید که نظریه تثلیث از دین هندو در مسیحیت تاثیر گذاشته است. شما هیچوقت در تمام تورات و انجیل یک آیه مشخص و واضح نمیتوانید پیدا کنید که نظریه تثلیث را کامل بیان کند و از همین جا مشخص میشود که اختراع نسلهای بعدی است. یا ضیافت شام جزئی ثابت از آیین ایرانی میترا بوده است که بعدا در مسیحیت وارد شده است. در مذهب هندو، عامه مردم شیوا را به عنوان خدا میشناسند؛ در حالیکه شیوا همان شیطان است. شیطان خیلی موزیانه و حرفه ای خودش را در هر جایی مطرح کرده است. حتی صوفی های مسلمان و بعضی عرفانهای نوظهور شیطان را تنها موحد عالم میدانند. عرفانهای نوظهور مثل عرفان حلقه و صوفی گری نوین، جزو مجوسی گری بحساب می آیند زیرا بیس و پایه آنها براساس امداد از نیروهای شیطانی بنا شده است. وقتی از نوظهور صحبت میشود؛ به این معنا نیست که عرفانهای کهن خوب هستند؛ بلکه همگی از یک ریشه اند. یکی از خصوصیات این فرقه های جادویی و مجیکال(مجوسی)، وجود قطب در آنهاست. موجودیت آنها به وجود یک فرد وابسته است. در حالیکه اسلام دین تمام پیامبران بوده است و از آدم تابحال به فرد خاصی وابسته نبوده است.  زبان سانسکریت و اوستایی ریشه زبانهای ایرانی و آریایی است. حتی خیلی از زبانهای محلی ایران؛ هم اکنون هم خیلی از کلماتشان به ریشه اوستایی و سانسکریتی آن بر میگردد.

 

  1. ادیان ماجیکال

طریقتهای ماجیکال؛ به معاد چندان نمی پردازند زیرا تناسخ را بجای آن جایگزین کرده اند. مثلا شما کتاب بزرگی مثل مثنوی معنوی؛ چندان آثار زیادی از معاد و قیامت در آن نمی بینید. در این کتابها، دنبال تسلط "من" بر نیروهای جهان هستند. آنها در درون خویش دنبال خدا و هر چیز دیگری می گردند.

 انسان از کجا آمده است و قرار است به کجا برود و هدف آفرینش انسان چیست؟ خدای مهربان خودش این سوالات را در قرآن جواب داده است. حال وقت آن است که انسان در راستای این اهداف کار کند و نه اینکه سردر لاک خود فرو برد و به قول این عرفانها، درونکاوی کند.

 

  1. شفا در قرآن و در عرفانهای جادویی

در عرفان حلقه، ادعا میشود که پیروان آن به حلقه ها و انرژیهای کیهانی وصل میشوند و شفا می یابند. این افراد نمیدانند که اصلا شفا چیست. بیایید ببینیم که کلام خدا در این مورد چی میگوید. شفا فقط در دو مورد در قرآن ذکر شده است. یکی  شفا را در قرآن میداند و دیگر آیه شفا را در عسل. جالب است که هر دوی این موارد حاصل وحی است.

 

ثُمَّ کُلِی مِنْ کُلِّ الثَّمَرَاتِ فَاسْلُکِی سُبُلَ رَبِّکِ ذُلُلًا یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِهَا شَرَابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِیهِ شِفَاءٌ لِلنَّاسِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ ﴿۶۹﴾

سپس از همه میوه ‏ها بخور و راههاى پروردگارت را فرمانبردارانه بپوى [آنگاه] از درون [شکم] آن شهدى که به رنگهاى گوناگون است بیرون مى ‏آید در آن براى مردم درمانى است راستى در این [زندگى زنبوران] براى مردمى که تفکر مى کنند نشانه [قدرت الهى] است (۶۹)

 

وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَلَا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَارًا ﴿۸۲﴾

و ما آنچه را براى مؤمنان مایه درمان و رحمت است از قرآن نازل مى ‏کنیم و[لى] ستمگران را جز زیان نمى‏ افزاید (۸۲)

 

شفا بودن عسل؛ بخاطر این است که به زنبور عسل وحی میشود. و شفا بودن قرآن هم بخاطر وحی بودنش است. پس نتیجه میگیریم که وحی بودن از طرف خدا باعث شفا بخش شدن اینها شده است. عسل شفای بدن ماست و قرآن شفای روح است. عسل را باید بخورید تا شفایش اثر کند و قرآن را هم باید بخوانید و عمل کنید تا قلب شما شفا یابد.

اما عرفانهای جادویی میگویند که شفا در کائنات ول است و ما باید با مراقبه جمعش کنیم. اما همه میدانیم که وحی یک طرفه است و از طرف بالا به پایین. خدا خودش گیرنده وحی و شفا را انتخاب میکند و خدا خودش زمانش را انتخاب میکند. بنابراین باز کردن چاکراها و دنبال شفا گشتن؛ نهایتش به شیاطین ختم میشود. به همین خاطر، قربانیان این فرقه ها، بجای خداپرستی ناخواسته و خواسته به آغوش جادوگری می افتند و به همین خاطر خدای حکیم در کل آنها را مجوس می نامد.

 

  1. شفا فقط و فقط نزد خداست

بعضی از عرفانهای مبتنی بر جادو که اخیرا در دنیا زیاد شده اند؛ برای ایجاد احساس شفا در بیماران خود؛ از حربه هایی استفاده میکنند. مثلا یکی از ترفند های مدعیان شفا درمانی برای قانع کردن بیماران استفاده از ترشحات آدرنالین در فرد داوطلب است.  بدن هر انسانی در هنگام ترس یا اضطراب و هیجان  ماده‌ای به نام آدرنالین ترشح می‌کند. آدرنالین سبب ایجاد تسکین در وی شده و بنابراین در چنین موقعیت‌هایی، شخص بیمار دردی که در بدن خود دارد، را احساس نمی‌کند.  آدرنالین مسکن و ضد درد بسیار قویی است. مدعیان درمانگری نیز با سیلی یا ضربه زدن به فرد مورد نظر ، فریاد ناگهانی زدن و  لمس ناگهانی نقاط خاصی از بدن داوطلب و ایجاد دلهره سبب ترشح آدرنالین در او می‌شوند و این مسکن قوی باعث میشود فرد تا مدتی هیچ دردی احساس نکند.  در جریانهای عرفانی مسیحی  به این کار تدهین یا لمس شفا (The Healing Anointing) می‌گویند و در بعضی مواقع از تلقین و هیپنوتیزم هم استفاده میکنند. اینها روشهایی هستند که بدن هر انسانی نسبت به آن واکنش طبیعی نشان میدهد و ربطی به شفا ندارد ولی متاسفانه مدعیان شفا، این موارد طبیعی را با نام خود و یا شیخ خود تمام میکنند. در واقع آنها بیماران را از حالی به حال دیگر می برند و بیمار فکر میکند که شفا یافته است.

 بشر در درک مسائل معنوی بسیار کوته بین است و خیلی فاصله دارد تا بفهمد که شفا فقط نزد خداست و بس. اگر مسیح بیماران را شفا میداد؛ به خاطر اذن و اجازه خدا بود. باید بدانیم که اذن یک امر دو طرفه است. یعنی وقتی مثلا من به خانه شما بیایم؛ باید ابتدا از شما اذن بگیرم و در مرحله بعدی، شما هم باید اجازه دهید. مسیح پیامبر خدا بود و به اذن خدا بیماران را شفا میداد. وقتی بحث اذن در قرآن مطرح میشود؛ یعنی آن معجزه یک رابطه دو طرفه بوده است و کاملا تحت کنترل خدا بوده است. معجزات را خود خدا انتخاب میکند و نه پیامبر. زمانیکه موسی برای اولین بار عصا را انداخت و به مار تبدیل شد؛ ترسید و فرار کرد. این یعنی حتی موسی نمیداند که چطوری عصا به مار واقعی تبدیل میشود و فقط معجزه با اجازه و اذن خدا در دستان موسی انجام می گیرد. موسی عصا را به مار تبدیل میکرد برای اینکه ثابت کند از طرف خدا پیام دارد و از طرف خدا اذن برای اینکار دارد. چرا؟ زیرا معجزات فقط به اذن خدا انجام میپذیرند و پیامبران از آن به عنوان مدرک از طرف خدا بودن استفاده میکنند. هر پیامبری معجزه ای انجام میداد، میخواست که نشان دهد از طرف خدا پیام دارد؛ زیرا این کار فقط بوسیله خدا انجام می پذیرد و نه فرد دیگری. وقتی مسیح بیماران را شفا میداد؛ میخواست به مردم بگوید که ای مردم فقط خدا بیماران را شفا میدهد و من مسیح در این مورد به اذن او انجام میدهم تا ثابت کنم که فقط خدا شفا میدهد. در زمانه مسیح؛ علم پزشکی که تقریبا با جادوگری هم آمیخته بوده است؛ پیشرفتهای زیادی کرده بود. به همین خاطر خدا این نشانه را برای آن زمان انتخاب کرد. بنابراین نمیتوان شفا را برای غیر خدا در نظر گرفت. این آیات قرآنی را باید با آب طلا نوشت و سر درب همه مساجد نصب کرد.
 

الَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یَهْدِینِ ﴿۷۸﴾

آن کس که مرا آفریده و همو راهنماییم مى ‏کند (۷۸)

 

وَالَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی وَیَسْقِینِ ﴿۷۹﴾

و آن کس که او به من خوراک مى‏ دهد و سیرابم مى‏ گرداند (۷۹)

 

وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ ﴿۸۰﴾

و چون بیمار شوم او مرا درمان مى ‏بخشد (۸۰)

 

وَالَّذِی یُمِیتُنِی ثُمَّ یُحْیِینِ ﴿۸۱﴾

و آن کس که مرا مى‏ میراند و سپس زنده‏ ام مى‏ گرداند (۸۱)

 

وَالَّذِی أَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی یَوْمَ الدِّینِ ﴿۸۲﴾

و آن کس که امید دارم روز پاداش گناهم را بر من ببخشاید (۸۲)

 

  1. جادوگران اولین مدعیان شفا بودند

در زمانهای قدیم که علم آنچنان پیشرفت نکرده بود؛ بیماران روانی (دیوانگی، صرع، کم خوابی، تعیین نوع بچه و ...) را پیش جادوگران برای درمان می بردند. به همین خاطر جادوگران در آن موقع، برو بیایی داشتند. آنها به نوعی عرفانی کاذب برای مردم و خودشان ساخته بودند. آنها طریقه دستیابی به جادو را راز می دانستند و به هر کسی یاد نمی دادند. بشر بیشتر از جادو برای غلبه بر ناتوانایی های خود بهره می برد. شفای بیماریها یکی از این موارد بود که بشر را همواره جذب عرفانهای کاذب و  جادوگران میکرد. تاریخ ثابت کرده است که مردم در زمانهای قدیم؛ در مواجهه با بیماریهای صعب العلاج، به جادوگران مراجعه میکردند و جادوگران از همین روشها و یا تلقین استفاده میکردند. در واقع میتوان گفت که جادوگران زمان قدیم بزرگترین روانشناسان سنتی زمان خود بوده اند و چیزهایی علمی در مورد بدن انسان میدانستند که سایر مردم اطلاع نداشتند و البته  به نام شفا به خورد مردم میدادند. در میان هندوها، شفا گرفتن از طریق مانترا با استفاده از یوگا امری شایع بوده و هست.

 

  1. نور و ظلمات

کلمات نور و ظلمات در قرآن بصورت مفرد و جمع آمده است. نور همان واقعیت و حقیقت است که واحد و یکی است و برای همه یکسان است مانند اینکه شب تاریک است و روز روشن که همه به این ایمان دارند و یا اینکه خدا وجود دارد و  احد و واحد است.

ولی ظلمات همان تخیلات و توهمات است که به عدد انسان های روی کره زمین مختلف است یعنی هیچ دو نفری پیدا نمی شود که تخیلات و توهماتشان مثل هم باشد. دقیق مانند اثر انگشت و هر کس به گونه ای در فضای آلفا, توهم و تخیل را تجربه می کند. البته هر فردی هم هر بار تخیل را به صورت متفاوتی تجربه می کند.  این نشان از دنیای تاریک و پر از شک و تردید است.

خیلی اوقات چند نفر دور هم جمع می شوند ولی به تفاهم نمی رسند و یا همدیگر را درک نمی کنند دلیل آن یک چیز است، آن هم تفاوت در نوع و شیوه تخیلات آن ها است و الا هر جا انسان بر اساس واقعیت رفتار بکند دیگر دچار عدم تفاهم نمی شود. البته باید در نظر بگیریم که گاهی فردی در واقعیت است ولی دیگری در توهم است خوب قاعدتا کسی که در توهم است نمی تواند واقعیت را درک کند. ریشه تمام رذایل زشت در تخیل و توهم آلفایی می باشد. اکر کسی نوری که خدا تعیین کرده را تبعیت کند دچار مشکل نمی شود. زمانی که کسی به درجه ای می رسد که به خاطر عمق توهمات خود و در نتیجه باور این توهمات به خیال خود هدایت یافته اند در حالیکه اینگونه نیست. هیچ تخیل و توهمی شبیه توهم دیگری نیست و تا زمانی که توهم از بین نرود افراد همدیگر را به درستی درک نمی کنند زمانی که موسی عصای خود را انداخت چون معجزه واقعی بود تمام توهمات ساحران را از بین برد. برای همین گاهی فردی در حالت توهم شدید سیلی می خورند و انگار برای یک لحظه واقعیت را درک می کند و از توهم بیرون می آید.

گاهی باید واقعیت به صورتی به میان بیاید تا فرد از توهم بیرون بیاید. نماز هم موردی ارادی است که فرد با انجام دادن آن خود را از رفتن در آلفا بر حذر می دارد. برای همین انسان باید همیشه در تلاش باشد و سعی کند و زحمت بکشد که به توهم و تخیل وارد نشود . بله دقیقا باید تلاش کند؛ با تنبلی و دست پشت دست گذاشتن هیچی حلی نمی شود باید به سمت خدا با سرعت حرکت کنیم زیرا زمان خیلی کم است و عمر انسان تمام می شود.

گاهی دو نفر آنقدر در توهمات غرق شده اند و به مراحل بالاتری از آلفا رفته اند که در توهم و تخیل به وحدت می رسند و همین باعث می شود به صورت موقت با هم سازش کنند ولی صد البته به دلیل دنیای تاریک و ظالمانه آلفا، زمانی می رسد که آن دو نفر از هم دیگر دور می شوند. و از هم متنقر می شوند (و زادهم نفورا).

 

أَوْ کَصَیِّبٍ مِنَ السَّمَاءِ فِیهِ ظُلُمَاتٌ وَرَعْدٌ وَبَرْقٌ یَجْعَلُونَ أَصَابِعَهُمْ فِی آذَانِهِمْ مِنَ الصَّوَاعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ ۚ وَاللَّهُ مُحِیطٌ بِالْکَافِرِینَ

 

در این آیه ‌خدای بزرگ با آوردن مثلى ، وضع منافقین را مجسم می سازد چون منافقین کسانی هستند‌که دو دنیای مختلف دارند دنیای تخیلات و توهمات که دنیای ظلمات و تاریکی است،  و دنیای واقعی که در آن زندگی می کنند این فرد در ظلمات و تاریکى  قرار گرفته است، بطوریکه خیر را از شر، تشخیص نمیدهد، و براى بر طرف شدن آن ظلمت ، دست به یک وسیله روشنى مى زند، یا آتشى روشن میکند که این همان نار است، که با آن اطراف خود را ببیند، یا وسیله اى دیگر و چون آتش روشن میکند  و این آتش یا نار همان تخیلات و توهمات شیطانی است مانند اینکه برای حل مشکلی به کینه یا حسادت یا دروغ و دزدی روی بیاورد و برای مدت کوتاه و به گمان خود پیرامونش روشن میشود اما خدا بوسیله اى از وسائل که دارد یا باد، یا باران ، یا امثال آن ،که نماد واقعیت و حقیقت است آتشش را خاموش کند،زیرا وقتی واقعیت به میان می آید توهمات و نارهایی که فرد برای خود ایجاد کرده بود، دیگر نمی مانند (مانند عصای موسی که توهمات را از بین برد ) دوباره به همان ظلمات و تاریکی گرفتار میشود، و بلکه این بار میان دو ظلمت قرار گیرد، یکى ظلمت تاریکى ، و یکى هم ظلمت حیرت ، و بى اثر شدن اسباب. و اینکه چگونه می شود که همه چیز به هم خورد و از بین رفت، زیرا نار و فریب های شیطانی و راهکارهایی که شیطان و اجنه در آن دنیای تاریک نشان می دهند همه اش رذیلت اخلاقی است و راه به جایی ندارد و نهایتا به بدبختی و گمراهی بیشتر منجر می شود .

نار جهنم یعنی در جهنم برای حل مشکلات از نار و آتش استفاده می کنند یعنی همین رذیلتهای اخلاقی. در حالیکه در بهشت از نور استفاده می کنند یعنی فضیلت اخلاقی. رذیلت بر اساس توهم و خیال و ظلمات است و فضیلت بر اساس واقعیت و حقیقت و دستورات خدا (الله نور السماوات و الارض). نور و ظلمات دو مفهوم پارادوکس هستند یعنی با هم در یک جا جمع نمی شوند برای رهایی از ظلمات باید به نور تکیه کنیم. یعنی زندگی خودمان را پر از نور و واقعیت کنیم با انجام عبادات و اعمال صالح. شیطان خیلی مکارانه برای هر نوری یک نوع نار را درست کرده که امور بر افراد مشتبه شود. یعنی سایه واقعیت را درست کرده و می خواهد اصل دیده نشود بلکه فریب را ببینیم(تحریف واقعیت).

 

  1. تناسخ در اشعار

بیشتر شاعران ایرانی که طرفداران زیادی هم دارند؛ پیرو عرفان مجوسی بوده اند. مثلا اکثرشان معتقد به تناسخ بوده اند.

عمر خیام هم به تناسخ معتقد بوده است:

ای رفته و باز آمده و چم گشته                         نامت ز میان نام ها گم گشته

ناخن همه جمع گشته و سم گشته                      ریشت ز عقب در آمده ، دم گشته

 

سهراب سپهری:

اهل کاشانم نسبم شاید رسد به گیاهی در هند ؛ به سفالینه ای از خاک سیلک

 

مولوی در مورد تناسخ میگوید:

از جمادی مردم و نامی شدم    از نما مردم به حیوان سر زدم

   مردم از حیوانی و آدم شدم     پس چه ترسم کی زمردن کم شوم

   جمله دیگر بمیرم از بشر       تا برآرم چون ملائک بال و پر

    بار دیگر از ملک پران شوم    آنچه در وهم ناید آن شوم 

    بار دیگر بایدم جستن ز جو      کل شیئی هالک الا وجهه

   پس عدم گردم عدم چون ارغنون   گویدم کانا الیه راجعون

 

به همین خاطر در شعر این شاعران بسیار کم و یا شاید هیچ از معاد و آخرت سخن به میان می آید. زیرا تناسخ و معاد با هم جور در نمی آیند.

 

  1. کارما در اشعار

در اصطلاح عرفان مجوسی، کارما یعنی آدمی نتایج کارهای خوب و بد خویش را در تناسخ بعدی می بیند. یکی از مشکلات اساسی این نظریه این است که این افراد فکر می کنند که اگر در یک خانواده ثروتمند به دنیا بیایند و یا با بدن سالمتر پا به این دنیا بگذارند؛ خوشی و خوشبختی به آنها روی خواهد آورد! در حالیکه این جزییات ملاک خوشبختی نیست. هیچ انسانی احساس خوشبختی نمی کند در این دنیا. میتوانید از کسانی بپرسید که آرزوی موقعیت آنان را دارید. اصلا کسی که کار خوب انجام بدهد اتفاقا نباید اصلا وارد این دنیا شود، چون این دنیا هیچ و پر از سختی است.

 

  1. سحر سیاه و سحر سفید

مولوی معتقد بوده است که اگر گره درکار کسی ایجاد شود سحر سیاه است ولی باز کردن همان گره را سحر سفید و یا سحر حلال می نامند! درحالیکه هر دو سحر هستند چون در آلفا و توقف فکر انجام می شود. کار خدا علم مطلق است و کار شیطان سحر. خدا با سحر کارها را انجام نمی دهد و اساسا سحر حلال نداریم. ولی مولوی می خواهد افراد را در گنکی و ابهام قرار بدهد. مولوی خود در اشعارش در تضاد کامل بود بعضی جاها از خدا حرف میزند این زمانی است که از آلفا بیرون آمده، ولی حالب این است وقتی از آلفا بیرون آمده باز هم تاحدی از سحر شیطان نتوانسته بیرون بیاید چون جنبه منفی اشعار خودش را نمی دیده است. این جنبه ی جالبی است که خود مولوی هم می گوید که خیلی از چیزها در شعرم هست ولی چون سحر است ما نمی بینیم. همین مراحل یوگا سالیان سال هیچکس نمی دانسته است که همان مراحل سحر است.

خدای مهربان در قرآن شعر را در مقابل ذکر و قرآن مبین می آورد. این نشان از خطرناک بودن شعر دارد و با این وصف؛ شعر حتی ضد پیام خداست و به نوعی جادوست.

 

وَمَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَمَا یَنْبَغِی لَهُ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ وَقُرْآنٌ مُبِینٌ ﴿۶۹﴾

و [ما] به او شعر نیاموختیم و در خور وى نیست این [سخن] جز اندرز و قرآنى روشن نیست (۶۹)

 

  1. چشم زخم!

چشم زخم را همگی میدانید که چیست و تقریبا در فرهنگها و آیینهای تمام ملل دنیا رواج دارد. در انگلیسی به آن EVIL EYE یا چشم شیطان میگویند. تعریف چشم زخم از نظر ملتها؛ گونه‌ای از بدخواهی است به گونه‌ای که در بسیاری از فرهنگ‌ها این عقیده وجود دارد که فرد بد چشم می‌تواند عامل بدشانسی یا صدمه به دیگران گردد. آنها معتقدند که صدمات و بداقبالی‌های وارده از طریق نگاه دشمنانه یا بدخواهانه به دیگران وارد می‌گردد . ایرانی ها آن را نظر زدن یا چشم زدن مینامند. آویزهای تک چشم، نعل اسب و اشیاء دیگر را برای جلوگیری از چشم زخم بهره می برند و خودشان اقرار میکنند که جواب داده است!

اسپند سوزاندن که معتقدند دود حاصل از آن با خون قاطی شده و به این طریق بلا دور میشود! عباراتی مثل "بترکه چشم حسود" استفاده میشود؛ آیه ان یکاد را سر درب مغازه ها نصب میکنند تا از چشم زخم جلوگیری شود. یا در بعضی نقاط سوزاندن تکه ای از پارچه فرد چشم خورده و یا حتی بعضی دولتها به آتش زدن زمینهای زراعی و جنگلها روی می آورند. آویزهای اسپندی با رنگ آبی و یا سوزاندن کمی از مژه فرد چشم خورده؛ تخم مرغ شکستن، به تخته زدن و آویز کردن تک چشم آبی توی اتوموبیلها  و.. همگی برای جلوگیری از چشم زخم خوردن استفاده میشود.

در هندوستان ، یک آینه با خود حمل میکنند تا چشم نخورند و از نظر آنها فلسفه آینه این است که آنها فکر میکنند آینه بدخواهی و حسادت افراد را به فرد بدخواه و حسود بر میگرداند. این نوع تصور در مورد حسادت و بدخواهی ، بسیار مادی است. حسادت و یا بدخواهی یک چیز مادی نیست که با مادیات دفع شود. براساس آیات قرآنی متوجه خواهیم شد که حسد و سایر صفات شیطانی از نفس انسان سرچشمه میگیرند.

 

وَدَّ کَثِیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ لَوْ یَرُدُّونَکُمْ مِنْ بَعْدِ إِیمَانِکُمْ کُفَّارًا حَسَدًا مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿۱۰۹﴾

 

بسیارى از اهل کتاب پس از اینکه حق برایشان آشکار شد از روى حسدى که در وجودشان بود آرزو میکردند که شما را بعد از ایمانتان کافر گردانند پس عفو کنید و درگذرید تا خدا فرمان خویش را بیاورد که خدا بر هر کارى تواناست (۱۰۹)

 

همانطور که در قسمتهای قبلی گفته شد؛ در جامعه ای که ما در آن زندگی میکنیم؛ انواع صفات شیطانی مثل حسد، بغض،کینه، خشم و ... در افراد بروز و نمود پیدا میکند. کسانی که خود را در معرض این صفات شیطانی قرار دهند؛ زندگی را بر خود مشکل میکنند و دچار دردسر می شوند. در معرض این نمودها و ابرازها قرار گرفتن؛ یعنی باور کردن و تاثیر گرفتن از آنها.  پیشنهاد خدای مهربان در این گونه مواقع؛ این است که به خدا پناه ببریم و جذب صفات شیطانی نشویم. به همین خاطر خدای مهربان می فرماید که :

 

وَ إِنْ یَکادُ الَّذینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ‏ بِأَبْصارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَ یَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ؛

و آنان که کافر شدند، چون قرآن را شنیدند، چیزى نمانده بود که تو را تحت تاثیر قرار دهند و می‌گفتند: او واقعاً دیوانه‏ است.

 

خدای مهربان در این آیه از ابصار (دیدگان و نگرش و نهاد) کافرین صحبت میکند. خدا در این آیه از کلمه عین (چشم) صحبت نمی کند.  بنابراین این فرضیه که بعضی مردم با چشمهایشان دیگران را دچار صدمه میکنند؛ کاملا باطل است. زیرا ابصار در قرآن به معنای چشمان فیزیکی نیست. بلکه به معنای بصیرت؛ بینش و تصور معنوی در مورد یک چیزی است. کافرین نسبت به پیامبر، حس حسادت، دشمنی و لجاجت خود را در حین گوش دادن به پیام خدا، در نفس خود بروز و نمود میدادند و در نهایت او را دیوانه می نامیدند. این حسادت و لجاجت و دشمنی؛ آدمهای کم ایمان را تحت تاثیر قرار میدهد و آنان را در راه خدا سست میکند. بروز و نمود صفات شیطانی در افراد ؛ تنها ضرری که به دیگران میرساند؛ سست کردن و کرخت کردن افراد در راهشان است. نکته مهم قضیه اینجاست که فقط افرادی تحت تاثیر این صفات شیطانی قرار میگیرند که خودشان راه نفسشان را برای تاثیرگیری از آن باز کرده اند. حتی سحر و جادو روی کسانی موثر است که تحت تاثیر آن قرار گرفته اند. در این مورد هم فقط کسانی تحت تاثیر حالات طرف مقابل قرار میگیرند که حالات آن فرد حسود و یا کینه ایی برایشان مهم است. به همین خاطر خدا به پیامبر محمد میفرماید که ای محمد تحت تاثیر آنان قرار نگیر و نافرمانی و سرباز زدن کافرین از قبول حق ناراحتت نکند و تو را غمگین و افسرده نکند تا تحت تاثیر این صفات شیطانی آنان قرار نگیری.

 

وَاصْبِرْ وَمَا صَبْرُکَ إِلَّا بِاللَّهِ وَلَا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَلَا تَکُ فِی ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُرُونَ ﴿۱۲۷﴾

و صبر کن و صبر تو جز به [توفیق] خدا نیست و بر آنان اندوه مخور و از آنچه نیرنگ مى کنند دل تنگ مدار (۱۲۷)

 

إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا وَالَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ ﴿۱۲۸﴾

در حقیقت ‏خدا با کسانى است که پروا داشته‏ اند و [با] کسانى [است] که آنها نیکوکارند (۱۲۸)

 

لَا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْهُمْ وَلَا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَاخْفِضْ جَنَاحَکَ لِلْمُؤْمِنِینَ ﴿۸۸﴾

و به آنچه ما دسته ‏هایى از آنان [=کافران] را بدان برخوردار ساخته‏ ایم چشم مدوز و بر ایشان اندوه مخور و بال خویش براى مؤمنان فرو گستر (۸۸)

 

وَقُلْ إِنِّی أَنَا النَّذِیرُ الْمُبِینُ ﴿۸۹﴾

و بگو من همان هشداردهنده آشکارم (۸۹)

 

 

خدا هیچوقت به پیامبر دستور نمیدهد که برو و یک آینه با خود همراه داشته باش، یا برو اسپند دود کن تا از حرفهای آنها در امان باشی. بلکه آن قادر مطلق به پیامبر دستوراتی مثل صبر؛ نماز؛ چشم ندوختن به اموال کافران؛ عدم حزن بخاطر طرف مقابل؛ عدم دلتنگی از مکرشان و ... را پیشنهاد میدهد. در واقع خدا ؛ مردم را به صفات خوب میخواند. زیرا این تنها راه حل پیشگیری از افکار منفی دیگران است. آیه ۵ سوره فلق می‌فرماید: وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ؛ پناه می‌برم به خدا از شر هر حسود، آن‌گاه که حسد ورزد. پناه بردن به خدا یعنی از دستورات او پیروی کردن و در نتیجه خود را در پناه او قرار دادن.

در اروپای قرون وسطی، ستایش فرزندان یا دارایی‌ها، بدشانسی تلقی می‌شد، بنابراین برخی از عبارت‌ها مانند "به خواست خدا " یا" خدا برکت دهد"  و شکر گذاری ها رواج داشت کلیسا بر این باور بود شکر گذاری خود مانع چشم بد می شود. یکی از فلسفه های شکرگزاری؛ جلوگیری از گسترش و بروز و نمود صفات شیطانی در جامعه است. به همین خاطر است که دومین آیه قرآن با ستایش و شکر خدا شروع میشود. الحمد لله رب العالمین

 

  1. زبان ارتباطی با خدا

در سالهای کم آبی ، روستاییان روسی با ریختن آب در غربال؛ صحنه ای شبیه به بارش باران ایجاد میکنند و باور داشتند که این کار در بارش باران تاثیر دارد، یا در بعضی روستاهای ایران؛ برای بارش باران؛ مراسمی به اسم "عروس باران" دارند. آنها فکر میکنند که فرشتگان مامور باران؛ این صحنه ها را دیده و تحت تاثیر قرار میگیرند و باران نازل میشود و بعضی از آنها هم اصلا نمیدانند که چکار میکنند و فکر میکنند که انجام این مراسم در بارش باران موثر است. در این مراسمات؛ نکته مشترک آن است که خدا نقش بسیار کم رنگی دارد. در حالیکه منشاء و مبداء اصلی تمام رزق و روزی و خیر و برکات نزد خداست و خدا نور  آسمانها و زمین است و همه چیز نزد اوست.

متاسفانه مردم جهان نمیدانند که خدا کیست و مهمتر از همه نمیدانند که فرشتگان تحت اوامر خدایند و بدون امر و اذن او دست به کاری نمی زنند. با این وضع مردم از خدا طلب باران نمی کنند و آنچه در قلبشان است را به خدا نمی گویند؛ آنها بیشتر تابع نمایشاتی هستند که از پیشینیان خویش به ارث برده اند. خدا رب العالمین است و اوست که تمام جهانیان را پرورش و زندگی میدهد، او صدای همه را میشنود و همه را می بیند و به درخواستهای همگی جواب میدهد.

 

  • اسعد حسینی
۱۷
فروردين
۰۱

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت سوم)

عرفان جادویی

 

  1. آریایی ها و یوگا

در بابل قدیم، مردم جذب جادوی شیاطین شده بودند. خدای حکیم برای خنثی نمودن آن و تعلیم مردم؛ دو فرشته به نامهای هاروت  ماروت را برای آنها فرستاد تا طریقه جادوی شیاطین را باطل نمایند.   هاروت و ماروت طریقه جادوها را به مردم میگفتند. آنچه که آنان به مردم یاد میدادند مراحل فریب شیطان بود. مثلا یک شعبده باز از داخل کلاه خالی یک خرگوش خارج میکند و بینندگان آن را باور میکنند و تحت تاثیر قرار می گیرند. اما اگر شما فن و فوت آن شعبده را بدانید؛ دیگر تحت تاثیر قرار نخواهید گرفت. زیرا شما به آن شعبده عالم هستید و دانش دارید. فرشتگان هم دقیقا مراحل فریب شیطان را به مردم یاد میدادند و در نتیجه جادوی شیاطین باطل میشد. اما متاسفانه عده ای از مردم؛ آن را یاد گرفتند تا بوسیله آن روشها بین زن و مرد جدائی افکنند . زمانی که آریایی ها از این مناطق به هند مهاجرت کردند؛ با قبائل بومی آنجا که آنها هم درگیر جادو بودند؛ با همدیگر مشترکا درگیر جادو شدند. به این طریق فرصت خوبی پیش آمد که آریایی ها هم آموخته های خویش (بهتر است بگوییم سوء استفاده ها ) از هاروت و ماروت را مطرح کنند و به این طریق مراحل هفتگانه یوگا را در ترکیب با جادوهای محلی آنجا بوجود آورند.

زبان سانسکریت زبانی است که شباهتهای زیادی با زبان باستانی ایران و اوستایی دارد. زیرا هر دو زبان آریایی ها بوده است. اعتقاداتی که بعضی فرقه های ایرانی از جمله آیین مهر یا میترا داشته اند ؛ بسیار شبیه عقاید هندوهاست و عقاید مشابهی را ترویج میکنند. مثلا هر دو  به جادو خیلی اهمیت میداده اند. آیین مهر یا میترا افرادی داشته اند به اسم مغ که همگی در جادو دست داشته اند. کلمه مجوس از مغ آمده است و همچنین به این خاطر در انگلیسی به جادو، مجیک (magos  magi - magic) میگویند. مجیک در انگلیسی از همان مجوس گرفته شده است. زیرا مجوس معرب مغ است. مغان ایران باستان توانایی انجام کارهایی سحرآمیز داشته‌اند که موجب شده است زبانهای اروپایی چنین برداشتی از این واژه کنند.

 بنابراین براحتی میتوان نتیجه گرفت که قرآن، آیینهای قدیم ایرانی و همچنین هندو  را مجوس می نامد. زیرا این آیینها در موقع نزول قرآن با جادو آمیخته شده بوده اند. بنابراین کلمه مجوس منظور زرتشتی نیست؛ بلکه تمام آیینهای قدیم و جدید منظورش است شامل میترا، ایزدی و هندو  و عرفان حلقه و ... را که جادو را وارد دینشان کرده بودند، شامل میشود.

 

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالصَّابِئِینَ وَالنَّصَارَى وَالْمَجُوسَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا إِنَّ اللَّهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ ﴿۱۷﴾

کسانى که ایمان آوردند و کسانى که یهودى شدند و صابئى‏ ها و مسیحیان و مجوسیان و کسانى که شرک ورزیدند البته خدا روز قیامت میانشان داورى خواهد کرد زیرا خدا بر هر چیزى گواه است (۱۷)

 

  1. زبان شعر

تاریخ ثابت کرد که تخیلات و توهمات در هر قومی گسترش یابد؛ زبان آنان به گونه ای شعر مانند تمایل پیدا میکند. مثلا در زبان سانسکریت؛ برای گفتن یک جمله لزومی ندارد که ترتیب فاعل و فعل و مفعول را رعایت کنید. هر جور بگویید صحیح است. اهل طریقت در ایران زیادند؛ طوری که آنان آینده زبان ایران را تعیین کردند. مولوی؛ حافظ؛ فردوسی و ... حتی داستانهای فردوسی هم از هفت خان و جادو و ... صحبت میکند و بیشتر خیالی و مثالی هستند. نکته مهم این است که یوگا در سانسکریت به معنای طریقت ، اتصال، وحدت وجود است.  مرحله آخر یوگا سامادهی نام دارد و به معنای ذوب شدگی و یکی شدن است.

وقتی ما از یوگا صحبت میکنیم؛ از یک مفاهیم گسترده تاریخی صحبت میشود؛ از طریقت و تصوف و ریاضت صحبت میکنیم. خیالات و توهمات ساختار زبانها را طوری نگهداشته است که پیشینه گذشته آن ملت را بازگو میکند. مراخل یوگا همان مراحل طریقت موسوم به اسلامی است .

هندوها با پرداختن به خیالات و طریقت و راههای جادو؛ هیچوقت نتوانستند در مقابل حمله کشورهای دیگر مقاومت کنند. زیرا خدا ما را آفریده است که در دنیای واقعی زندگی کنیم و نه در محیط شعرگونه و احساسات و جادو.  حمله مغول به ایران در قرن هفتم هجری اتفاق افتاد و این دقیقا زمانی بود که مذاهب طریقت و شعر شعرا بر تمام سرزمین های اسلامی چنبره زده بود و همان بلای هندی ها بر سرشان آمد و نتوانستند دفاع آنچنانی در مقابل مغولان داشته باشند.

 

  1. جادوگری

زمان قدیم؛ بعلت نبود علم کافی؛ مردم جذب جادو میشدند. بعضی از آثار جادو های قدیم در زمان قدیم، هنوز در میان مردم هست. مثلا وقتی عطسه یکبار باشد؛ از سفر رفتن خودداری میکنند و اگر تعداد عطسه دوتا میشد؛ به معنای تایید بود. این مورد، مربوط به جادوگریهای زمان قدیم است که مانده است. وقتی مردم نمی دانستند که یک سفری و یا کاری برای آنها خوب است یا بد؛ تصمیم خود را به یک عطسه میسپاردند. یا اینکه فال گرفتن که به نوعی از جادوهای زمان قدیم مانده است. در این نوع جادوها؛ علم جایی ندارد و بیشتر ابهامات جای علم را می گیرد. یا اینکه پشت مسافر؛ آب می ریزند. یا در زمانهای قدیم؛ اگر بین دو قبیله جنگ در می گرفت؛ هرکدام عروسکی از رئیس قبیله مقابل درست میکرد و آن عروسک را مجروح میکردند و  روی آن وردهایی میخواندند یا میسوزاندند تا که بلکه در جنگ هم همین اتفاقات بیفتد.

همه این اتفاقات تنها به یک دلیل روی میداد؛ بخاطر نادیده گرفتن قدرت خدای متعال بوده است. مردم آن زمان قدرت خدا را درک نمی کردند و در رد جادوها و اعمال متعاقب آن شک میکردند. خدایی که خالق آسمانها و زمین است؛ همه قدرتها از اوست و فقط باید او را به صداقت و خالصانه در حاجات و نیازها خواند.

 

  1. پیام خدا در مقابل عرفانهای جادویی

در قسمتهای قبلی ، گفته شد که عرفانهای شرقی و غربی ، قربانی را فریب میدهند با این بهانه که به او انرژی می دهند و او را به نیروهای بالاتر وصل میکنند. هر چقدر که قرآن را بیشتر بخوانیم؛ بطرز عجیبی از عرفانهای شرقی و غربی دور می افتیم. انگار سیستم خدا جور دیگری است و با این عرفانها بیگانه است. آنها میگویند که انرژیهای کیهانی در کائنات ول است و فقط باید چاکراها را باز کنیم و دریافتش کنیم و یا انرژیها را شکارش کنیم. اما ثابت شد که چاکراها که باز شوند؛ به محل و لانه شیاطین و اجنه تبدیل میشود. بنابراین آنان که مدام از دل و عشق حرف میزنند؛ خودشان را در دست چند شیطان قرار میدهند و شیاطین را قرین خویش قرار میدهند.

خدای مهربان در قرآن می فرماید که :

بَلَى إِنْ تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا وَیَأْتُوکُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هَذَا یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ بِخَمْسَةِ آلَافٍ مِنَ الْمَلَائِکَةِ مُسَوِّمِینَ

بلی اگر صبر و مقاومت پیشه کنید و پرهیزکار باشید، چون کافران بر سر شما شتابان بیایند خدا پنج‌هزار فرشته را با مشخصاتی معین به مدد شما می‌فرستد.

 

خدا 5000 ملائکه را با مشخصاتی معین و تعریف شده (مُسَوِّمِینَ)  به کمک شما میفرستد. به شرطی که صبر و تقوی داشته باشید(إِنْ تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا).  یعنی برای دریافت کمکهای خدا ؛ کافیست صبر و تقوی داشته باشیم. نیازی به چاکرا باز کردن و مراقبه و سایر کارها نیست. کسانی که چاکرا را باز میکنند با این کار ثابت میکنند که صبر ندارند و از آنجا که خود را در گمراهی قرار میدهند؛ تقوی هم ندارند. به این طریق چاکرا در مقابل صبر قرار می گیرد. بازکردن چاکرا به معنای عدم صبر است. خدا هر وقتی که خودش صلاح بداند؛ جواب بنده هایش را میدهد و او را کمک میکند. به همین خاطر خدا میفرماید بوسیله صبر و صلاه کمک بگیرید. این یعنی خدا را عبادت کنید و بخوانید و در راه او تلاش کنید و صبر کنید. صبر کنید یعنی اینکه خودتان سرخود، موعد کمک را مشخص نکنید و چاکرا را باز نکنید؛ بلکه به خدا واگذارید.

 همچنین عبارت یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ نشان میدهد که اجازه و صدور این کمک در دستان خداست و به امر اوست و ملائکه، سرخود، کاری برای کسی انجام نمی دهند. بنابراین اینکه کسی فکر کند که انرژی های کیهانی دریافت میکند از ملائکه؛ کار عبثی انجام میدهد و در عوض شیاطین را به کمک خوانده است.

 

وَیَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمِیعًا ثُمَّ یَقُولُ لِلْمَلَائِکَةِ أَهَؤُلَاءِ إِیَّاکُمْ کَانُوا یَعْبُدُونَ ﴿۴۰﴾

و [یاد کن] روزى را که همه آنان را محشور مى ‏کند آنگاه به فرشتگان مى‏ فرماید آیا اینها بودند که شما را مى ‏پرستیدند (۴۰)

 

قَالُوا سُبْحَانَکَ أَنْتَ وَلِیُّنَا مِنْ دُونِهِمْ بَلْ کَانُوا یَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَکْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ ﴿۴۱﴾

مى‏ گویند منزهى تو سرپرست ما تویى نه آنها بلکه جنیان را مى ‏پرستیدند بیشترشان به آنها اعتقاد داشتند (۴۱)

 

  1. عبادات باید در حالت آگاهانه باشد

باز کردن چاکرا آدمی را به حالت نا آگاهی می برد. خدا در قرآن می فرماید که ای مردم در حالت مستی (خلسگی؛ نا آگاهی و سایر حالت چاکراها) نماز نخوانید. این نشان میدهد که در این حالات صدای ما به خدا نمیرسد و در عوض به شیاطین میرسد. با رفتن به حالت خلسگی و سایر چاکراها؛ شیاطین صدا زده میشوند و این علائم و حالات، نمادی هستند جهت صدا زدن شیاطین. حتی در حالت مانتراو یا ذکر ؛ کلماتی بی معنی مدام باید تکرار شود و این خودش ؛ یوگی و یا صوفی را به حالت آلفا و خلسه می برد. کلمات بی معنی؛ اعلان این است که چاکراها باز است و در نتیجه شیاطین وارد میشوند. اما در عبادت باید بدانید که چی میگوئید. در مراقبه صوفیه؛ ذهن موجودی مزاحم است که باید رانده شود. حتی کسی که مشروبات الکلی مینوشد؛ میخواهد ذهن را حذف کند. همه روشها یکی هستند.

 

  1. عرفان منسوب به اسلامی؛ همان یوگاست ولی با زبانی دیگر

در گردهمایی که درسال 1377 به مناسبت بزرگداشت اسلام و تصوف در آلباخ هند (شهری از ایالت بیهار) با حضور پژوهشگران و یوگیهای هفتاد و سه کشور و جمعی از مسلمانان تشکیل گردید؛ پارام هامساسوامی ساتیاناندا که دارای لباس صوفی ایرانی بود طی سخنانی اظهار داشت عرفان و تصوف و فرهنگ ایرانی همان یوگای هندی است، روحی است در دو کالبد.

حتی شعرای ایرانی دقیقا از همان اصطلاحات یوگی ها بهره می برند. مثلا کلمه نیلوفر آبی در شعرهای سهراب سپهری. یا وحدت وجود؛ فناء فی الله و ... در شعر سایر شعرا همگی از یوگا اتخاذ شده است. سوال مهمی که پیش میاید این است که چرا کسانی که دنبال تصوف و یوگا رفته اند؛ هیچکدام نتوانسته اند به آرامش دل برسند. حتی مولوی در پایان اشعارش؛ به پسرش توصیه میکند که راهی که او رفته است را نرود؛ زیرا آن راه خطرناک و صعب است. در حالیکه تمام پیامبران در طول تاریخ همیشه راه خودشان را به مردم توصیه  کرده اند. یک شاعر باید در حالت خاصی باشد تا بتواند آن اشعار؛ یا مثل آن را بسراید. این مساله نشان میدهد که اشعار کلا در مراحل یوگا سروده میشوند و به همین خاطر هرکسی درکش نمی کند. فقط کسی میتواند درکش کند که خودش را به همان مرحله شاعر رسانده باشد. به همین خاطر پیروی از اشعار به نوعی جادوی شیاطین است که مردم را در اختیار شیاطین قرار میدهد. بی خود نیست که خدای عالمیان در قرآن میفرماید: الشعراء یتبعهم الغاوون

 

  1. هدف یوگا و عرفان و تصوف نزدیک شدن به درخت ممنوعه است

آنچه که در قرآن به آن اشاره و تاکید شد است؛ دوری نمودن از یک سری رذائل اخلاقی و روی آوردن به یک سری صفات  اخلاقی خوب است. و اینها باید عملا اجرا شوند. هیچوقت خدا دستور نداده است که برای پاک کردن درون خود؛ خود را به حالت خلسه و بی ذهنی و سایر مراحل یوگا ببرید. در قرآن عمل است که باعث رشد میشود و نه بی فکری  و مراقبه یوگا. مثلا خدا میفرماید که غیبت نکنید و شک و گمان بد نبرید و ... اینها هستند که باعث رشد فرد خواهند شد. یوگا و یا ورژن اسلامی آن یعنی عرفان و تصوف همان مراحل جادو است که بین مردم رایج شده است ولی خود خبر ندارند. یوگا همان درخت ممنوعه است که خدا ما را از آن نهی فرموده است. زیرا شیطان فقط از طریق مراحل یوگا میتواند ما را بفریبد. تمام گناهانی که بشر انجام میدهد؛ به نوعی در یکی از مراحل یوگا صورت می گیرد. 

 

  1. مراحل هفتگانه یوگا در قرآن

مراحلی که در یوگا صورت می گیرد؛ دقیقا همان مراحل گمراهی است. تابحال توجه کرده اید که کسانی که دنبال تصوف و یوگا میروند؛ همگی از شعر شروع میکنند!  تمام متصوفین تاریخ ایران و جهان اکثرا شاعر بوده اند؛ یا خود شعر می سروده اند و یا اینکه در اشعار دیگران غرق بوده اند. زیرا فقط از طریق شعر میتوان دیگران را دچار سر در گمی کرد. کلمه الغاوون (گمراهان) در قرآن اشاره به کسانی دارد که دنبال شعر و احساسات و به قول معروف اهل دلند. الغاوون هفت حرف دارد و یوگا هم هفت مرحله دارد.

 

وَالشُّعَرَاءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ ﴿۲۲۴﴾

و شاعران را گمراهان پیروى مى کنند (۲۲۴)

 

أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِی کُلِّ وَادٍ یَهِیمُونَ ﴿۲۲۵﴾

آیا ندیده‏ اى که آنان در هر وادیى سرگردانند (۲۲۵)

 

وَأَنَّهُمْ یَقُولُونَ مَا لَا یَفْعَلُونَ ﴿۲۲۶﴾

و آنانند که چیزهایى مى‏ گویند که انجام نمى‏ دهند (۲۲۶)

 

 

وَبُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِلْغَاوِینَ ﴿۹۱﴾

و جهنم براى گمراهان نمودار مى ‏شود (۹۱)

 

وَقِیلَ لَهُمْ أَیْنَ مَا کُنْتُمْ تَعْبُدُونَ ﴿۹۲﴾

و به آنان گفته مى ‏شود آنچه جز خدا مى ‏پرستیدید کجایند (۹۲)

 

مِنْ دُونِ اللَّهِ هَلْ یَنْصُرُونَکُمْ أَوْ یَنْتَصِرُونَ ﴿۹۳﴾

آیا یاریتان مى کنند یا خود را یارى مى‏ دهند (۹۳)

 

در ادامه آیات به نکته جالبی بر میخوریم. خدا میفرماید که الغاوون (گمراهان) در آتش وارد میشوند، همراه با سپاهیان ابلیس. سپاهیان ابلیس (وَجُنُودُ إِبْلِیسَ) یعنی همانهایی که مردم را در مراحل گناه و یا یوگا و خلسگی سرکار می گذاشتند. از همین آیه مشخص میشود که مراحل هفتگانه فریب را خود ابلیس اختراع کرده است.

 

فَکُبْکِبُوا فِیهَا هُمْ وَالْغَاوُونَ ﴿۹۴﴾

پس آنها و همه گمراهان در آن [آتش] افکنده مى ‏شوند (۹۴)

 

وَجُنُودُ إِبْلِیسَ أَجْمَعُونَ ﴿۹۵﴾

و [نیز] همه سپاهیان ابلیس (۹۵)

 

قَالُوا وَهُمْ فِیهَا یَخْتَصِمُونَ ﴿۹۶﴾

آنها در آنجا با یکدیگر ستیزه مى کنند [و] مى‏ گویند (۹۶)

 

تَاللَّهِ إِنْ کُنَّا لَفِی ضَلَالٍ مُبِینٍ ﴿۹۷﴾

سوگند به خدا که ما در گمراهى آشکارى بودیم (۹۷)

 

إِذْ نُسَوِّیکُمْ بِرَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿۹۸﴾

آنگاه که شما را با پروردگار جهانیان برابر میکردیم (۹۸)

 

وَمَا أَضَلَّنَا إِلَّا الْمُجْرِمُونَ ﴿۹۹﴾

و جز تباهکاران ما را گمراه نکردند (۹۹)

 

  1. فرق توهم و تفکر

خدا بعد از نام و صفات خود از کلمه حمد استفاده کرده است. چرا؟

بسم الله الرحمن الرحیم؛ الحمدلله رب العالمین

اولین لغتی که استفاده شده است حمد می باشد. بسیار نکته  مهمی در این امر وجود دارد. کسی که به درستی و با ایمان کامل، این کلمه را در نماز و زندگی خود به کار ببرد به این معنا است که از شرایط موجود ( حتی با وجود تمام کاستی­های که در این دنیای فانی وجود دارد) رضایت کامل دارد. و کسی که رضایت کامل دارد در نتیجه دارای نفس مطمئن می­باشد. ریشه­ تمام مشکلات انسان به نحوی به همین مسئله برمی­گردد یعنی نارضایتی. زمانی که فرد از زندگی رضایت ندارد و یا قادر به انجام کاری نیست و یا توانایی رسیدن به موقعیتی را ندارد درنتیجه به سراغ دنیای پنهانی و خطرناک درون خود می­رود. یعنی به سراغ تخیلات و توهمات.

در تخیلات هر کس می­تواند به هر چیزی فکر کند و هر چیزی که دردنیای واقعی به آن نرسیده در توهمات و تخیلات خود به آن برسد.

شاید عجیب باشد ولی ریشه تمام خصلت های پلید، مانند دروغ و ریا و حسد و کینه و...،همین توهمات و تخیلات است. قبل از هر چیزی باید تفاوت بین تفکر( تعقل) و توهم( تخیل) را به خوبی مشخص کرد. تفکر و تعقل دارای ریشه است و هدفی خاص دارد و به صورت خودآگاهانه می باشد و بر روی یک موضوع واقعی می­باشد ولی توهم و تخیلات بدون ریشه و بدون هدف و به صورت ناخودآگاه می­باشند. مثلا زمانی که در مورد یک مسئله فیزیک یا ریاضی تعمق می­کنیم یعنی به صورت هدفمند و آگاهانه بر روی یک مسئله واقعی و حقیقی فکر می­کنیم و در نهایت به پیشرفت علم و دانش و انسانیت کمک می­کنیم. ولی زمانی که در توهم و تخیلات ( خیال بافی) هستیم نا­آگاهانه و بدون هدف مناسب و درست، فقط کمبود های دنیای واقعی را در تخیلات خود تصور می­کنیم. بدون هیچ نتیجه و پیامدی. مصداق آیه  زیر:

 

الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا

(زیانکارترین مردم) آنها هستند که (عمر و) سعی‌شان در راه دنیای فانی تباه گردید و به خیال باطل می‌پنداشتند که نیکوکاری می‌کنند.

 

  1. مثال در این مورد

برای نمونه زمانی که از حقیقت و دنیای واقعیت راضی نیستیم و به صورتی شکرگذار نیستیم، به دنیای پنهانی در خیالات خود می­رویم و در آنجا خود را در اختیار توهمات و تخیلاتی می­گذاریم که معلوم نیست ما را به کجا می­برند.

زمانی که دنیای فانی را باور می­کنیم و کسانی را می بینیم که دارای مقام و ثروت زیادی هستند و خود این ثروت و مقام را نداریم در تخیلات، خود را فردی ثروتمند و دارای مقام تصور میکنیم و به این صورت خود را فریب می­دهیم. یا اینکه کسی دوست دارد صدای خوبی داشته باشد برای همین خود را در حالتی تصور می­کند که در روی صحنه قرار دارد و برای شنونده ها آهنگی زیبا می­خواند. چرا؟

دلیلش نارضایتی است. وقتی انسان در واقعیت زندگی کند و چیزهایی که خدا به او داده برایش کافی باشد و شکرگذار باشد و فریب ظواهر دنیای فانی را نخورد دیگر از اینکه صدای خوبی ندارد و یا قدرت جسمی زیادی ندارد و یا اینکه ثروت آنچنانی ندارد، ناراحت نیست. زندگی در تخیلات برای افراد مختلف درجات متفاوتی دارد، ولی در هر صورت باید مواظب این دنیای پنهان بود زیرا جایی است برای اینکه بسیاری از رذایل زشت از آنجا سرچشمه می­گیرد.

 

  1. دنیای پنهان؛ جایی برای ملاقات با شیاطین

زمانیکه فرد از دنیای واقعی قطع ارتباط میکند و به عبارتی حواس خود را قطع می­کند در نتیجه آن درونداد­های حسی برای تجزیه و تحلیل به مغز نمی­رسند و فرد منبع موثق و مطمئنی برای تشخیص واقعیت از توهم ندارد و به درجه ای می رسد که خود را به دست افکاری پراکنده و همچنین اجنه و شیاطین می­سپارد برای همین هم به عنوان مثال زمانی که از فردی خوشمان نیاید سریع در ذهن خود او را در توهم خود از بین می­بریم خیلی اوقات بوده افرادی در خیال و توهمات خود کسی را زده­اند و با اینکار حس تنفر خود را ابراز کرده اند. گاهی انسان فکر می­کند که با این کار تنفر تخلیه می­شود ولی همین دنیای پنهان تخیلات جایی برای پرورش و افزایش قدرت رذایل پست می باشد. وقتی که فردی در توهم خود تنفر خود را با کتک زدن فرد مورد نظر تخلیه می­کند به نحوی فرصتی برای تقویت همین حس کینه و نفرت فراهم می نماید و از طرفی هم راه افزایش تنفر را به خودش آموزش می­دهد و به مرور زمان اگر در موقعیت مورد نظر قرار گیرد همان کار را که بارها تکرار کرده انجام می­دهد چون همین راه خطرناک را تمرین کرده است و راهی دیگر به ذهنش خطور نمی کند.

توهم و خیالبافی زیاد و تکراری باعث می­شود که فرد آن خیالات و توهمات را باور کند و وقتی این خیال ها به باور فرد تبدیل شود فرد آن را به مرحله عمل در می­آورد یعنی خطر فقط در خلوت و درون فرد نیست بلکه به بوته عمل در آمدن آن تخیلات خطر بزرگ تری است که در پس آن وجود دارد.

 

  1. موجودات خیالی زمان خلوت ما، همان شیاطین هستند

خیلی اوقات زمانی که از فردی می­پرسیم که در مورد خودش چگونه قضاوت میکند می­گوید که فرد خوبی نیست!! و این برای ما خیلی عجیب است زیرا فرد دنیای درون خود را که ما از آن آگاهی نداریم  بهتر میشناسد و وقتی که با موجودات خیالی خود خلوت می­کند، در توهمات و خیالات خود انواع رذایل اخلاقی را انجام می­دهد.

 

وَإِذَا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَى شَیَاطِینِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ

و چون به اهل ایمان برسند گویند: ما ایمان آوردیم؛ و وقتی با شیاطین خود خلوت کنند گویند: ما با شماییم، جز این نیست که (مؤمنان را) مسخره می‌کنیم.

 

برای همین این خیالبافی باعث می­شود که انسان دارای دو شخصیت مجزا باشد و همین ریشه تمام مریضی­ها و اختلالات روانی می­باشد. وقتی فردی کسی دیگر را در زمینه­ای بهتر می­داند و توانایی رقابت با آن فرد را ندارد در ذهن خود کینه و حسد را پرورش می­دهد و در دنیای پنهانی درون خود به روش هایی در پی جبران این کمبود بر می­آید و چون منبع موثقی برای تکیه کردن ندارد و اجنه نیز بر تصمیمات و ذهن فرد تاثیر می­گذارند فرد به سمت موارد خطرناکی پیش می­رود که به خود و فرد دیگر و حتی جامعه آسیب می­زند.

 

مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ

خدا در درون یک مرد دو قلب (و دو مبدأ ادراک و اراده) قرار نداده.

 

خدا دو قلب برای یک مرد قرار نداده است. یعنی نمیتواند دنیای خلوت خود را در دنیای واقعی دخالت ندهد. ناگزیر و قطعا ، تفکرات و اندیشه های دنیای خلوت در دنیای واقعی ما تاثیر گذارند. تفکرات و تعقل و اندیشه پاک از منبع واقعیت و حقیقت سرچشمه می­گیرد و برای پیشبرد انسان و علم به کار می­رود ولی توهمات از منبع شیاطین و اجنه می­باشد و هیچ فایده و ثمری ندارد چه بسا انسان را به سمت بدی و بدبختی سوق می­دهد.

 

  1. توهمات باعث بدبختی انسان است

 خیلی جالب است توهمات و تخیلات هیچ دردی را دوا نمیکند و فقط وقت انسان را تلف می­کند. پس چرا وقت و زمان خود را بر اساس واقعیت نگذرانیم و خود را به موجودی سودمند هم برای خود و هم برای جامعه تبدیل کنیم.

خدای حکیم می فرماید:

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُکَارَى حَتَّى تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ

ای اهل ایمان، هرگز در حال مستی به نماز نیایید تا بدانید چه می‌گویید (و چه می‌کنید)

 

کلمه سکارا به این معنی است که نباید در هنگام نماز دچار توهم و تخیل شویم بلکه باید به صورت خود آگاهانه کامل بدانیم که چه چیزی را می گوییم مثلا بعضی افراد در هنگام نماز سعی می­کنند در خیال خود و توهم خود خدا را به صورت نور یا آدم بزرگی تصور کنند که این یعنی دخالت خیالات .  نباید کلمات قران را به صورت تخیل در آوریم این نکته مهمی است. سعی کنیم وقتی نماز میخوانیم کلمات را به درستی ادا کرده و سعی نکنیم در خیال خود توهمی به وجود بیاوریم. دقیقا همین خیال و توهمات موجب بدبختی انسان است. اگر یک لحظه تعمق کنیم متوجه می­شویم که ریشه تمام گناهان همین خیال و توهم است و الا اگر اسان راضی و شاکر باشد و بداند که این دنیا بازیچه ای بیش نسیت دیگر در توهم خود نسبت به هیچ کس احساس حقارت نمی کند زیرا می داند .

 

إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ  إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ

همانا بزرگوار و با افتخارترین شما نزد خدا با تقواترین شمایند، همانا خدا کاملا دانا و آگاه است.

 

پس زمانی که مال و ثروت و مقام و زیبایی ظاهر ملاک برتری نیست و فرد ایمان کامل داشته باشد آنگاه هیچ نیازی به توهمات و تخیلات ندارد.

 

  1.  مفاهیمی که در قران وجود دارد خیلی با ظرافت انتخاب شده اند.

 

الم ﴿۱﴾

الف لام میم (۱)

 

ذَلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِلْمُتَّقِینَ ﴿۲﴾

این است کتابى که در [حقانیت] آن هیچ تردیدى نیست [و] مایه هدایت تقواپیشگان است (۲)

 

الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ ﴿۳﴾

آنان که به غیب ایمان مى ‏آورند و نماز را بر پا مى دارند و از آنچه به ایشان روزى داده‏ ایم انفاق مى کنند (۳)

 

وَالَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَبِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ ﴿۴﴾

و آنان که بدانچه به سوى تو فرود آمده و به آنچه پیش از تو نازل شده است ایمان مى آورند و آنانند که به آخرت یقین دارند (۴)

 

أُولَئِکَ عَلَى هُدًى مِنْ رَبِّهِمْ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿۵﴾

آنان برخوردار از هدایتى از سوى پروردگار خویشند و آنان همان رستگارانند (۵)

 

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ ﴿۶﴾

در حقیقت کسانى که کفر ورزیدند چه بیمشان دهى چه بیمشان ندهى بر ایشان یکسان است [آنها] نخواهند گروید (۶)

 

خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ ﴿۷﴾

خداوند بر دلهاى آنان و بر شنوایى ایشان مهر نهاده و بر دیدگانشان پرده‏ اى است و آنان را عذابى دردناک است (۷)

 

وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَمَا هُمْ بِمُؤْمِنِینَ ﴿۸﴾

و برخى از مردم مى‏ گویند ما به خدا و روز بازپسین ایمان آورده‏ ایم ولى گروندگان [راستین] نیستند (۸)

 

یُخَادِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَمَا یَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا یَشْعُرُونَ ﴿۹﴾

با خدا و مؤمنان نیرنگ مى‏ بازند ولى جز بر خویشتن نیرنگ نمى‏ زنند و نمى‏ فهمند (۹)

 

فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا کَانُوا یَکْذِبُونَ ﴿۱۰﴾

در دلهایشان مرضى است و خدا بر مرضشان افزود و به [سزاى] آنچه به دروغ مى گفتند عذابى دردناک [در پیش] خواهند داشت (۱۰)

 

وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ لَا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ قَالُوا إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ ﴿۱۱﴾

و چون به آنان گفته شود در زمین فساد مکنید مى‏ گویند ما خود اصلاحگریم (۱۱)

 

أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَکِنْ لَا یَشْعُرُونَ ﴿۱۲﴾

بهوش باشید که آنان فسادگرانند لیکن نمى‏ فهمند (۱۲)

 

وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا کَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُوا أَنُؤْمِنُ کَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلَکِنْ لَا یَعْلَمُونَ ﴿۱۳﴾

و چون به آنان گفته شود همان گونه که مردم ایمان آوردند شما هم ایمان بیاورید مى‏ گویند آیا همان گونه که کم خردان ایمان آورده‏ اند ایمان بیاوریم هشدار که آنان همان کم‏خردانند ولى نمى‏ دانند (۱۳)

 

وَإِذَا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَى شَیَاطِینِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ ﴿۱۴﴾

و چون با کسانى که ایمان آورده‏ اند برخورد کنند مى‏ گویند ایمان آوردیم و چون با شیطانهاى خود خلوت کنند مى‏ گویند در حقیقت ما با شماییم ما فقط [آنان را] ریشخند مى ‏کنیم (۱۴)

 

خدای بزرگ چه زیبا می گوید که ای انسان به آنچه در خلوت خود و در خیالات خود به آن می پردازی آگاه هستیم و مفاهیمی مانند ایمان به قیامت و غیب را بیان می­کند، باعث می­شود که انسان از خیال پردازی دوری کند زیرا زمانی که بدانیم خدا از نهان ما آگاه است این ایمان باعث می­شود که وارد توهم نشویم و از طرفی دیگر ایمان به روز قیامت باعث می­شود که ما این دنیای فانی را جدی نگیریم تا دیگر لازم نباشد وارد توهم و خیال بشویم. خدا می فرماید که به واقعیت روی آوردن و دوری از توهم و خیال باعث رستگاری انسان می­شود. کسانی که واقعیت را کتمان می کنند و به نوعی کافر و پوشاننده واقعیت هستند و از واقعیت فرار می­کنند؛ در خیال و توهم خود غرق شده و دیگر هر آنچه از دروندادهای حسی به فرد برسد نه می­شنود و نه می بیند شاید برای شما هم اتفاق افتاده باشد که در خیالات غرق شده و دیگر از آن مکان و زمان هیچ ادراکی نداشته اید تا اینکه نفری دیگر شما را به خود آورده باشد و سپس متوجه شده اید که در خیال خود غرق شده بودید. در حالت خیالبافی و توهم دیگر انگار مهر و مومی بر اعضای حسی ما نهاده می­شود و متوجه هیچی نمی­شویم. خیلی ها دیگران را فریب می­دهند و می­گویند که ما دارای ایمان هستیم ولی در خلوت خود هر آنچه که دوست دارند انجام می­دهند ولو به صورت ذهنی و خیالی هم باشد بازهم روی فرد تاثیر می­گذارد ولی انسان که خلوص داشته باشد به این معنا است که فقط یک قلب دارد که آنهم با واقعیت سروکار دارد نه توهم. همین خیالبافی اگر کنترل و متوقف نشود اندک اندک به نوعی بیماری و اعتیاد تبدیل می شود که فرد هر چند مدت یکبار باید وارد تخیلات خود بشود و این نوعی از بدترین اعتیادها می باشد که افراد بدون اینکه بدانند دچار آن شده اند. به گونه ای که فرد نمی داند معتاد است و به گمان خودش انسان خوبی است ولی نمیداند که این خیالات هیچ دردی از جامعه دوا نمی­کند. مواظب باشیم این نوع اعتیاد ناشناخته گریبانگیر همه انسان ها است و باید از آن دوری کنیم.

 

  1. تخیلات باعث میشود که فرد بعد از مدتی تحمل واقعیتها را نداشته باشد.

 

أُولَئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلَالَةَ بِالْهُدَى فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ وَمَا کَانُوا مُهْتَدِینَ ﴿۱۶﴾

همین کسانند که گمراهى را به [بهاى] هدایت‏ خریدند در نتیجه داد و ستدشان سود[ى به بار] نیاورد و هدایت‏ یافته نبودند (۱۶)

 

مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ نَارًا فَلَمَّا أَضَاءَتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَکَهُمْ فِی ظُلُمَاتٍ لَا یُبْصِرُونَ ﴿۱۷﴾

مثل آنان همچون مثل کسانى است که آتشى افروختند و چون پیرامون آنان را روشنایى داد خدا نورشان را برد و در میان تاریکیهایى که نمى ‏بینند رهایشان کرد (۱۷)

 

صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لَا یَرْجِعُونَ ﴿۱۸﴾

کرند لالند کورند بنابراین به راه نمى ‏آیند (۱۸)

 

أَوْ کَصَیِّبٍ مِنَ السَّمَاءِ فِیهِ ظُلُمَاتٌ وَرَعْدٌ وَبَرْقٌ یَجْعَلُونَ أَصَابِعَهُمْ فِی آذَانِهِمْ مِنَ الصَّوَاعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَاللَّهُ مُحِیطٌ بِالْکَافِرِینَ ﴿۱۹﴾

یا چون [کسانى که در معرض] رگبارى از آسمان که در آن تاریکیها و رعد و برقى است [قرار گرفته‏ اند] از [نهیب] آذرخش [و] بیم مرگ سر انگشتان خود را در گوشهایشان نهند ولى خدا بر کافران احاطه دارد (۱۹)

 

 

یعنی فرد به درجه ای می­رسد که تخیلات خود را باور کرده و دیگر تحمل واقعیت را ندارد و وقتی در معرض حقیقت و واقعیت قرار می گیرد می ترسد زیرا خود را پرورش نداده است. و اکثرا در مواجهه با مشکلات به تخیلات و دنیای پنهای خود پناه می برد زیاد دیده ایم که فردی در هنگام یک مشکل اولین کاری که می کند این است که یک موسیقی گوش میدهد و در خیال خود تا ساعت ها با موجودات و پندارهای خیالی خود خلوت می­کند. نوعی اعتیاد خطرناک که بسیار افزایش پیدا کرده است. فرد با توسل به خیال و توهم اراده و اختیار را کم کم  از خود سلب می کند و دیگر به موجودی که هیچ اراده ای ندارد تبدیل می­شود. به گونه ای که دیگر بدون توهم و خیالات نمی تواند زندگی کند.

  • اسعد حسینی
۱۷
فروردين
۰۱

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت دوم)

یوگا

در این قسمت؛ مراحل یوگا بطور ریزتر مورد بحث قرار می گیرد

  1. عرفانهای شرقی

انسان همیشه برای نجات و رهایی خود از رنج و دردهای جسمانی و مشکلات روحی و روانی خود به دنبال راهی بوده است. برای همین هم در دوره­های گوناگون به روش­های مختلفی روی آورده است. یکی از روش­هایی که از دیرباز مردم به آن روی آورده­اند عرفانهای شرقی است که شامل مواردی مانند یوگا، مدیتیشن و مراقبه میباشد. تبلیغات گسترده­ای در سراسر جهان برای این نام ها شده است. ولی واقعا اینها چی هستند و چه چیزی در پشت پرده این مرام های مرموز و رازآلود جود دارد. همانگونه که می­دانید با افزایش این روش­ها هیچ مشکلی حل نشده و هیچ تغییری نیز در جوامع به وجود نیامده است. آیا کسی که به این مرام­ها  روی می­آورد آگاهی و دانش کافی در مورد آنها دارد یا نه. و چگونه انسان می­تواند بدون آگاهی کافی به عرصه­ای وارد شود که از پایان و هدف آن خبری ندارد.

 

  1. تاریخچه یوگا

با توجه به ذات پنهان کار آموخته های یوگا نقاط مبهم و نامفهومی در این مورد وجود دارد. تاریخچه یوگا به گفته بعضی مورخان به پنج هزار سال قبل بر می­گردد و حتی برخی مورخان نیز اعتقاد دارند که تاریخچه یوگا به ده هزار سال پیش بر می­گردد.

واژه یوگا که به معنی وحدت و یگانگی است اولین بار در متون وداها که شامل اشعار و مانتراها و آیین­ها بود، استفاده گردید البته همین متون پر از نفرین ها و ادعیه های سحر­انگیز می باشد که به وسیله این سحر و جادو­ها سعی میشود بر مشکلات جسمانی و روحی فائق شد. کاهنان ودایی و برهمن­ها نیز از آنها استفاده میکردند. و سپس همین برهمن­ها اعمال و اعتقادات خود را در اوپانیشاد (کتب مقدس) مکتوب کردند. اوپانیشاد ایده قربانی‌های آیینی را از وداها اقتباس کرد و آن را درونی‌سازی کرد، به این صورت که قربانی‌کردن نفس از طریق خودآگاهی و خودشناسی با انجام اعمال (یوگا)، را آموزش داد.

تا آن زمان یوگا ترکیبی از ایده‌ها، اعتقادات و فنون گوناگون بود که اغلب با یکدیگر در تعارض بودند و یکدیگر را نقض می‌کردند. سپس پاتانجلی اعمال یوگا را در قالب یک «مسیر هشت شاخه» سازماندهی کرد، و گام‌ها و مراحلی را که در راستای دستیابی به سامادهی(سامادهی-Samadhi) یا روشنگری نیاز بودند در آن جای داد.

 

  1. یوگا خود را به کشورهای توسعه یافته رساند

چند قرن پس از پاتانجلی، اساتید یوگا مجموعه‌ای از اعمال و تمرینات را با هدف جوان‌سازی تن و افزایش طول عمر پدید‌آوردند و شاید هم جاودانگی بدنی هدف غایی بوده است و همچنین اندام جسمانی را به عنوان ابزاری برای دستیابی به روشنگری پذیرفتند و هدف از این اعمال شکستن گره‌هایی بود که ما را در وجودیت جسمانی‌مان محصور کرده‌اند.

و درنهایت در قرون اخیر یوگا از هندوستان که مبدا اصلی اش بود به سایر کشورها و همچنین غرب راه پیدا کرد و پیروان زیادی را یافت. در سراسر جهان تبلیغات زیاد و پر از کلمات جذب کننده و وسوسه کننده ای رواج پیدا کرده است و مردم بدون آگاهی به این عرصه پای می­گذارند. ولی واقعا یوگا چیست و چه چیزی در پس پرده  این مرام رازآلود وجود دارد.

 

  1. چاکراها چیست؟

قبل از هر چیز باید کمی در مورد چاکراها بدانیم و اینکه چاکرا چیست؟

یوگا اغلب از تصاویر یک درخت با ریشه‌ها، تنه‌، شاخه‌ها، شکوفه‌ها و میوه‌ها استفاده می‌کند. هر «شاخه» یوگا نشان‌دهندۀ کانونی متفاوت و مجموعه‌ای از صفات است. واژه «چاکرا» در زبان سانسکریت یعنی «چرخ» یا «صفحه گرد» ، اما در واقع این واژه به یک مرکز انرژی روحانی در درون بدن انسان اشاره می‌کند که بنابر نظریات هفت چاکرای اصلی در امتداد ستون فقرات، و در گردن و فرق سر قرار دارند این مراکز در قدیمی ترین متون وداها یافت می­شود.. البته مراکز چاکرای فرعی زیادی در سراسر بدن وجود دارد مانند دست و پا و ... ولی این هفت مرکز اصلی مهم ترین آنها هستند. هرکدام از این مراکز چاکرایی با اندام‌های خاص بدن و همچنین شرایط جسمانی، عاطفی، روانی، و روحانی خاصی مرتبط هستند و تمام جنبه‌های زندگی را تحت تاثیر قرار می‌دهند. درون این چاکراها «پرانا،» یا به عبارتی انرژی شفابخش نهایی قرار دارد که اطراف ما را کاملا احاطه کرده و در درونمان نیز وجود دارد، تا ما را شاد، سلامت و پرنشاط نگه‌دارد. هنگامی که چاکراها باز و مرتب باشند، انرژی ما به طور پیوسته و آزاد جریان می‌یابد و به پرانا این امکان را می‌دهد که در چاکراها جریان پیدا کند.

 

  1. هفت چاکرای اصلی

هفت چاکرای اصلی در امتداد ستون فقرات تا فرق سر قرار دارند. که از پایین ستون فقرات به سمت بالا شامل موارد زیر می باشند:

چاکرای اول: چاکرای ریشه که در انتهای ستون فقرات، کف لگن، و سه مهره نخست ستون فقرات قرار دارد. یعنی پایین ترین بخش ستون فقرات، تقریبا همان استخوان دنبالچه. که مربوط به تحرک و انجام فعالیت ها می باشد. و همچنین مربوط به اعتماد بنفس می باشد.

چاکرای دوم: چاکرای ساکرال(خاجی) که با توجه به اسمش پیداست که در بخش استخوان خاجی قرار دارد. و به موازات دستگاه تناسلی قرار دارد. و مربوط به انرژی جنسی می­باشد.

چاکرای سوم: چاکرای شبکه خورشیدی که در ناحیه میان ناف تا قفسه سینه(موازات معده) قرار دارد، و بر تمامی موارد مربوط به سوخت‌وساز بدن، گوارش، و شکم حاکم است. که بر نیروی اراده فردی،حل یک مسئله که ذهن ما را به خود مشغول کرده، قدرت شخصی، و تعهدمندی متمرکز است.

چاکرای چهارم: همان چاکرای قلب که در مرکز سینه قرار دارد و نشان‌دهنده محل اتصال بعد جسمانی و روحانی است. البته بعضی هم این چاکرا را مربوط به عشق می­دانند و می گویند هنگامی که چاکرای قلب شما تراز و متعادل باشد، عشق و شفقت آزادانه جریان می‌یابند.

چاکرای پنجم: چاکرای گلو، مرتبط با بازگوکردن واقعیت درونی است به ما کمک می­کند که بتوانیم اندیشه، احساسات، نیازها و به عبارتی شخصیتمان را ابراز کنیم. این چاکرا اولین مورد از سه چاکرایی است که به عنوان چاکراهای منحصرا معنوی شناخته می‌شوند ( بر خلاف چاکراهای پایین‌تر، که خود را به روش‌های جسمانی‌تر بروز می‌دهند).

چاکرای ششم: چاکرای پیشانی یا چشم سوم از لحاظ جایگاه جسمانی در میان ابروها قرار دارد، که مربوط به بصیرت می­باشد. چشم سوم مسئول تمام مواردی است که میان شما و جهان خارج جریان دارد و نیز مانند پلی بین این دو (شما و جهان خارج) عمل می‌کند. این چاکرا به شما این امکان را می‌دهد تا هرگونه توهمات و هیجانات بدون کنترل را کنار زده و به تصاویر روشن و واقعی دست پیدا کنید. در واقع این چاکرا نقطۀ ارتباط میان دو جریان مهم انرژی در بدن است.

چاکرای هفتم: چاکرای تاج سر، مرکز روشنگری و ارتباط روحانی ما با نسخه‌های والاترخودمان، دیگران، و تله پاتی و در نهایت با نیروی بالاتر است. گفته می‌شود هنگامی که این چاکرا تراز باشد، ادراکاتی که درون شما رخ می‌دهند در امتداد خطوط هوشیاری خالص آگاهانه هستند ، یکپارچه و دربرگیرنده همه چیز. که اساسا بزرگ‌تر از خودتان است ولی همچنان بخشی از یک جهان بسیار عظیم است.

به هر کدام از چاکراهای گفته شده رنگ ها و نت های مختلفی نیز انتساب داده شده است که رنگ ها از چاکرای اول به هفتم شامل ( قرمز، نارنجی، زرد، سبز، آبی آسمانی، آبی لاجوردی و بنفش) است و نت های موسیقی از چاکرای ریشه به سمت تاج سر شامل هفت نت موسیقی می باشد(Sol, La, Si Do, Re, Mi, Fa,) و همچنین به هر چاکرا سنگ متفاوتی نیز نسبت داده شده که تمامی این­ نمادها نشان دهنده این است که چاکرا ها با آهنگ و جریان طبیعت هماهنگ هستند.

 

  1. چاکراها در حیوانات

چاکراها در تمام حیوانات نیز وجود دارد و مختص به انسان نیست و لزومی ندارد که ما آن ها را تنظیم کنیم حیوانات هیچ گونه اطلاعی از این چاکراها ندارند. ولی بدنشان هم درست کار می­کند. چاکرا ها جریان طبیعی بدن هستند و مرتبط با فرایند عصبی بدن انسان می باشد اکنون دانشمندان به این نتیجه رسیده اند که هر گونه اشکال در سیستم عصبی، بخشی از بدن را دچار مشکل میکند و از طرفی دیگر افسردگی و عصبانیت و فشارهای عصبی به دلیل اختلال در کار اعصاب، هر کدام قسمتی از بدن را دچار مشکل می­کنند.

 

  1. چرا عرفانهای شرقی اصرار دارند که مردم باید چاکراها را باز کنند

 ولی چرا در عرفان شرقی اصرار بر این است که مسیر چاکراها را باز کنیم؟ آیا خدای بزرگ طبیعت را کامل خلق نکرده است چرا ما سعی کنیم که طبیعت را به حالت درست در بیاوریم. و در کار خدا دخالت کنیم. آیا بهتر نیست ما به جای آن سعی نماییم ویژگی های بد و رذایل اخلاقی خود را اصلاح نماییم. آیا با دستکاری چاکرا ما کنترل خود را نسبت به محیط از دست نمی دهیم و بزرگترین موهبتی که خدا به ما داده است و آنهم اراده می باشد را از دست خود خارج نمی کنیم؟

 

  1. یوگی میخواهد که به وحدت و یگانگی با انرژی کیهانی برسد

عرفان شرقی می گوید که از طریق یوگا ما می­توانیم با نیرو های شعو­رمند که در طبیعت وجود دارند ارتباط برقرار کنیم و به این وسیله کارهای خارق العاده انجام بدهیم. و به نیرویی بالاتر وصل بشویم و به وحدت و یگانگی با انرژی کیهانی برسیم. وحدت و یگانگی که بعضی از شعرا و فیلسوفان به آن اشاره کرده اند چیست؟ و می گویند که کسی که به این وحدت و یگانگی برسد در این دنیا به بالاترین درجه و لذت می رسد که حالتی ناب است.

یوگا به عنوان ورزش ذهن شناخته می­شود و عموم مردم هم آن را به عنوان یک ورزش در نظر می­گیرند ولی خود اساتید یوگا و پژوهشگران آن را به عنوان یک راه معنوی و پر از اسرار می­دانند. وضعیت های بدنی که در آموزشگاه ها و مراکز یوگا انجام می­شود نقطه شروعی برای ورود به یک مسیر پر از ابهام و عجیب و غریب است.

 

  1. شیوا تعلیم دهنده یوگا بوده است

شیوا تعلیم دهنده اصلی یوگا بوده است. در اعتقادات هندویی شیوا خدای مرگ و نابودی است و در مجسمه‌ها و تصویرها با جمجمه‌های آویخته به گردن در حالت لوتوس(وضعیت بدنی یوگا) به تصویر کشیده می‌شود و اغلب برای او چشم سوم را میان دو ابرو رسم می‌کنند که نمادی از روشن‌بینی است. تعالیم یوگا برای این است که کندالیتی از درون فعال شود، کندالینی یعنی مار پیچیده در پایین ستون مهره‌ها نهفته و بیداری و برانگیختگی او موجب بالا‌آمدن از ستون فقرات و رسیدن به شیوا خواهد شد به اعتقاد اساتید یوگا کندالیتی همان نیروی نهفته در انسان می باشد. همیشه وقتی فردی در مورد یوگا حرف می­زند سعی میکند آن را رمزآلود بیان کند و از عباراتی وسوسه برانگیز استفاده کند تا فرد مقابل نیز جذب بشود. ولی خود اساتید یوگا هم همیشه هدف یوگا را به گونه ای بیان می کنند که مخاطب دوست داشته باشد. و هیچ وقت هم خود اساتید نمی­توانند بیان و توضیح کاملی را از هدف یوگا بیان کنند فقط می گویند باید خودتان تجربه کنید!

 

  1. شاعران هم مثل یوگی ها فکر میکنند

بعضی از شاعران هم همیشه به گونه ای سعی دارند مرحله ای از عرفان را به تصویر بکشند که نهایت و غایت لذت و دنیا است. و با رفتن به آن مرحله به وحدت می­رسیم. بعضی از فیلسوفان و شاعران تفکر را زائد می­دانند و می گویند که تفکر مانع رسیدن به وحدت می شود. و باید فکر متوقف شود . حتی در متون مربوط به هیپنوتیزم مرحله آخر هیپنوتیزم همان توقف فکر می باشد.

شاید انجام یک سری وضعیت های بدنی تاثیرات بدنی و ذهنی داشته باشد اما هدف یوگا چیزی فراتر از این­ها می­باشد. حتی گهگاه وقتی به اساتید یوگا گفته می­شود که اجرای این وضعیت های بدنی هیچ تاثیری بر سلامتی نداشته در پاسخ می گویند که وضعیت های بدنی کافی نیست! بلکه باید با تنفس و مراقبه به درون رفت و بیرون و درون را با هم هماهنگ کنیم. و به ندای درون گوش فرا دهیم. یعنی ما را به مراحل بعدی دعوت می کنند. و نوعی وسوسه برای انسان ایجاد می شود تا برای تاثیر کامل قدم به مراحل بعدی بگذارد. یک شاعر هم در دیوان شعرش؛ مدام یک مساله را با روشهای مختلف بیان میکند و البته در نهایتش همچنان سر در گم و حیران است.

 

  1. دگرگونی ارزشها

دگرگونی ارزشهای انسانی هدف اصلی یوگا است و با این کار می­توان به درون راه یافت. اساتید یوگا و مدیتیشن می­گویند که باید نسبت به بدی ها و خوبی ها بی­ تفاوت باشید و قضاوت نکنید و به جای تعقل و اندیشه به ندای درون گوش فرا بدهید کلیه فنون یوگا متوجه همین نکته است، یعنی انجام دادن عکس آنچه که آدمی بدان خوگرفته است. در واقع واژگونی کلیه ارزش‌های انسانی، هدف واقعی یوگا است. در حالیکه بر اساس تعالیم اسلام انسان نباید نسبت به اطراف خود بی توجه و بی تفاوت باشد. انسان باید نسبت به ظلم و ستم واکنش نشان بدهد و یا اینکه انسان باید به ضعیفان کمک کند و هر جا که توانست خوبی بکند.

 

  1. یوگا نماد میسازد

 

نوعی وحدت و ارتباط با نیروهای شیطانی از طریق یکسری نمادها و رمزها، هدف نهایی یوگا است. و اهداف کوچکی مانند سلامتی و زیبایی فقط اهداف کوچکی هستند که برای جذب افراد به کار برده می­شود. کسی از پتنجلی می‌پرسد هدف یوگا چیست؟ او پاسخ می‌دهد: «هدف یوگا رسیدن به اتحاد قوای سه گانه: جسم، روان و روح است که به منظور بیداری کندالینی(نیروی نهفته در انسان) و رسیدن به مرحله سامادهی انجام می‌گیرد» او در یوگا سوتره می‌نویسد: «یوگا متوقف‌ کردن هرگونه آگاهی و فعل و انفعالات ادراکی است».

 

  1. مرحله اول یوگا:  تحریف و تغییر معانی

مرحله اول: یاما یوگا و نیاما یوگا، که در این مرحله از عباراتی فریبنده برای جذب افراد استفاده می­شود عباراتی مانند اینکه باید از دزدی و دروغ و شهوت­رانی دوری کنیم و یکسری کارها را انجام بدهیم مانند پاکیزگی و قناعت و قربانی کردن و .... ولی این فقط ظاهر کلمات است ولی زمانی که به همین کلمات ورود پیدا می­کنیم می­بینیم که مفاهیم متفاوتی با باور و اعتقادات ما دارند تصوری که ما از پاکیزگی داریم به گونه ای دیگر است ولی درتعالیم یوگا به گونه ای دیگر،مثلا برای پاکیزگی فرد باید آب نمک را بخورد و سپس آن را استفراغ کند و یا نخی را از سوراخ بینی رد کند و از سوراخ دیگر بیرون بیاورد و چیزهایی شبیه به این که مشخص می شود این کلمات فریبنده فقط برای جذب افراد می باشد. و خود این فعالیت ها هم خیلی بی معنا و بدون فایده هستند فقط قصد دارند که اراده فرد را به سمت مراحل بعد سوق بدهند و این تلاش خود معنا و مفهوم زندگی را کم کم از ذهن فرد خارج می کند فرد هیچ وقت از خودش نمی پرسد که اجرای این موارد چه سودی برای انسانیت و جهان و جامعه دارد و حالتی از خود خواهی را در فرد به وجود می آورد که برای رسیدن به هدف خود هر چیزی را انجام بدهد جالب اینجاست یکی از مفاهیم دوری از خود خواهی است که خیلی هوشمندانه فرد بدون اینکه متوجه باشد در دام خودخواهی می افتد. زیرا یک فریب بزرگ زمانی میسر است که قدم به قدم باشد و به گونه ای باشدکه فرد نداند دارد فریب می خورد.

 

  1. مرحله دوم یوگا:  حرکات یوگا؛ نوعی سمبل و نماد است برای فراخواندن شیاطین

مرحله دوم : آسانا یوگا، شناخته شده ترین بخش یوگا در حال حاضر همین وضعیت های بدنی هستند که در سراسر جهان مورد استفاده قرار می­گیرد. البته این را بدانیم انجام وضعیت های بدنی بالاخره یک سری فوایدی نیز خواسته یا ناخواسته دارا میباشد که بازهم برای جذب افراد می­باشد ولی در مقابل ضرر بزرگی که به دنبال آن دارد را نیز باید مد نظر داشته باشیم. قاعدتا ورزش های بسیار زیادی وجود دارد که خیلی بهتر سیستم قلبی عروقی و سیستم تنفسی و سیستم های عضلانی را به فعالیت وا می­دارد ولی در یوگا گاهی بدون توجه به سیستم عضلانی فرد و اینکه چه اختلالات جسمانی دارد هر وضعیتی که استاد میگوید باید انجام شود پس باید بیشتر بیندیشیم. شاید وحدت و قدرت های ذهنی و ارتباط با نیروهای بالاتر به نوعی فرد را جذب کنند و اکثرا هم ادعاهای بزرگی وجود دارد و ادعا دارند که بیماری های زیادی را می توان درمان کرد که از نظر علمی اثبات هم نشده است هر زمان کسی بگوید که با انجام وضعیت های بدنی اثری حاصل نکرده، آنگاه فرد را تشویق به انجام مراحل بعدی و عمیق تر میکنند و می گویند که تنها انجام این وضعیت های بدنی کافی نیست بلکه باید به درون رفت. البته خود این وضعیت های بدنی هم اگر بیشتر مورد کنکاش قرار گرفته شوند متوجه می شویم که خود یک نوع اجرای مراسم آیینی و عبادی است هر کدام از وضعیت ها نوعی ستایش الهه های قدیم و اسطوره های کهن مانند ستایش الهه خورشید در حرکت سلام بر خورشید می باشد و یا سایر وضعیت­ها نیز هر کدام فلسفه خود را دارا است . پس اگر بیشتر تعمق بکنیم متوجه میشویم این وضعیت ها نوعی نماد و سمبل هستند که برای ارتباط با نیروی برتر  و به صورت بسیار دقیقی انتخاب شده اند. آساناها، نمادهایی هستند که رمزهایی را منتقل می‌کنند و فرد را در ارتباط با آن چیزی قرار می‌دهند که در یوگا به‌نام آگاهی برتر یا  شعور کیهانی معرفی می‌شود. در واقع انجام آساناها فرد را در یک ارتباط ناشناخته با موجوداتی ناشناخته قرار می‌دهد که به‌عنوان آگاهی برترمعرفی شده‌اند. موجوداتی که در ادامه از او خواسته می‌شود که بدون هیچ فکر، میل و اراده و تشخیصی در برابرشان تسلیم محض باشند، تا به نهایت یوگا برسند.

اکثر افراد وقتی به آنها می گوییم نماز بخوانند تنبلی کرده و یا اینکه می گویند که نماز چه فایده ای دارد ولی همین افراد وقتی در مورد یوگا حرف زده شود سریع جذب  شده و کل ماجرا را باور می­کنند، یا اینکه وقتی در مورد خدای بزرگ حرف می­زنیم ناراحت می­شوند ولی وقتی در مورد نیروی کیهانی صحبت می­شود خیلی با انگیزه و دقت گوش میدهند. خیلی تعجب آور است که هر دوحالت درمورد نیروی بالاتر است ولی آنها ناخودآگاه به سمت نیروی کیهانی پیش میروند و یا اینکه به نیروی کائنات اعتقاد دارند ولی به وجود خدای یکتا ایمان ندارند. آیا این مسئله چیز عجیب و غریبی نیست؟

 

  1. مرحله سوم یوگا:  حالت خلسه و تلقین پذیری

مرحله سوم: پرانایاما، که برنامه تنفسی یوگا است. این برنامه تنفسی به صورت دقیق طراحی شده است. با اجرای برنامه تنفس ، مغز و بدن انسان کند و آرام عمل می‌کند، حتی با تنفس عمیق، ضربان قلب و گردش خون هم کندتر می‌شود. این وضعیت، ذهن را به حالت خلسه ( تلقین پذیری کامل) نزدیک می‌کند و غده هیپوفیز را برای ترشح هرمون‌های توهم‌زایی نظیر سروتونین فعال می‌کند چنین فردی بسیار تلقین‌پذیر است و ذهنش با داشتن کمترین قدرت تشخیص و تصمیم، آماده پذیرش هر چیزی است. افرادی که هیپنوتیز می‌شوند، در این حالت قرار دارند.

شباهت بسیار زیادی بین هیپنوتیزم و مراحل یوگا وجود دارد در هیپنوتیزم هم ابتدا فرد را با قول ها و ادعاهای عجیب و غریب جذب می­کنند و قتی فرد قبول کرد که هیپنوتیزم شود و این یعنی باور به نیروهای بالاتر و تسلیم فرد هیپنور شدن. و پس از آن عضلات در حالت ریلکس قرار می گیرد  با استفاده از تنفس های عمیق ، ضربان قلب و گردش خون کاهش پیدا کرده و فرد در حالت خلسه قرار می گیرد. در حالت خلسه میزان تلقین پذیری فرد بسیار افزایش پیدا می کند.

پرانایاما فرد را آماده می‌کند، تا پاسخ رمزهایی را دریافت نماید که از طریق آساناها ارسال کرده در واقع فراخوانی موجودات ناشناخته به‌عنوان آگاهی برتر، با وضعیت پرانایاما، به ارتباطی از آنسو تبدیل می‌شود. در این حالت تمرکز روی سمبل‌های خدایان، یا تکرار نام‌های آنها( اکثرا کلمات بی معنا) و مانتراهایی که به نوبه‌ی خود دارای ابعاد سمبولیک و رمزگونه هستند، به ارتباط با موجودات ناشناخته فراخوانده شده کمک می‌کنند که خدایان یا آگاهی کیهانی می‌نامند. تنفس کند و تاثیرات فیزیولوژیکی آن، سیستم حفاظتی هوشیاری و ارادی فرد را به رخوت می‌برد و او آماده اثرپذیری از هر منبع القا کننده‌ی خارجی می‌شود.

در هیپنوتیزم منبع القاکننده فرد هیپنور است ولی اگر به مراحل بالاتر برسد گاهی کنترل فرد از دست فرد هیپنور هم خارج می شود.

اراده و تعقل انسان مهمترین نیروهایی هستند که انسان می تواند با بزرگترین دشمن خود یعنی شیطان به کار برد ولی زمانی که انسان خود را در حالت تلقین پذیری قرار می­دهد و آماده فرامین و دستورات او می شود چه چیزی بهتر از این برای شیطان وجود دارد که ما خود را در اختیار او قرار دهیم.

 

  1. مرحله چهارم یوگا:  ورود به دنیای توهم و خیالات

مرحله چهارم: پراتی هارا، مرحله‌ای است که ابعاد غیر انسانی و بلکه ضد انسانی یوگا در آن به‌تدریج آشکار می‌شود «پراتی‌ها­را پیروی کردن حواس از ذهن از طریق عقب‌ راندن حواس پنجگانه است»  جدا کردن ذهن از دنیای واقعیت‌ها و تسلط ذهن بر حواس موجب می‌شود که چیزی را ببینی یا بشنوی یا احساس کنی که ذهن فرمان می‌دهد. ورود به دنیای توهمات و تخیلات؛ این توهمات ذهن را از ادراک واقعیات بازمی‌دارد و یک قدم به توقف نزدیک می‌کند. زیرا قبلا حواس اطلاعات را به ذهن میبرد و ذهن این اطلاعات را تجزیه و تحلیل می کرد و بعد از پردازش ادراک می کرد و بعد از ادراک پاسخ حرکتی مناسب را به اندام های بدن می فرستد و اندام ها هم فعالیت و پاسخ مورد نظر را انجام میدهد.

ذهن دریافت‌ کننده و تحلیل‌گر داده‌های حسی است و ذهن برای این ساخته شده که ادراکات ما را مدیریت کند، آنها را دریافت، تجزیه، تحلیل، داوری، گزینش، تصمیم‌گیری و انتخاب کند و نتایج عملی به بار آورد. خارج‌ کردن ذهن از این موقعیت طبیعی بسیار دشوار است.

راهی که یوگا پیشنهاد می‌کند، این است که در ابتدا، ذهن را دچار سردرگمی کنیم و بعد او را به توقف واداریم. ایجاد تردید و توهم  در ذهن از این طریق امکان‌پذیر است که ورودی‌های او تغییر داده شود. به عبارت دیگر اگر تاکنون حواس اطلاعاتی را در اختیار ذهن قرار می‌دادند، لازم است که از طریق منبع دیگری که در یوگا با نام آگاهی برتر معرفی می‌شود، اطلاعات به او داده شود. به‌طور طبیعی یک ذهن آگاه و هوشیار در مواجهه با ورودی‌های موهوم، در قیاس با ورودی‌های واقعی و حسی که از اندام های مختلف به ذهن میرسد، دچار تردید نمی­شود زیرا ورودی های حسی و احساس دنیای اطراف باعث می شود ما واقعیت و دروغ را از هم تفکیک کنیم. وقتی ما ارتباط حسهای اندام ها را با ذهن قطع کنیم، ذهن در سردرگمی میان وهم و واقعیت گرفتار شود و مرز میان واقعیت و وهم را گم کند. در این حالت می‌توان او را از فعالیت و انجام وظایف طبیعی بازداشت.

پراتی‌هارا موجب می‌شود که خدمات حواس به ذهن تضعیف شود و نظام ادراکی انسان به‌صورت معکوس عمل کند، کاهش عملکرد حسی موجب محرومیت حسی و آغاز توهمات دیداری و شنیداری است اگر ذهن ورودی‌های حسی را در اختیار داشته باشد می‌تواند این توهمات را مدیریت کند. در غیر این صورت اگر این ورودی‌ها بسته شود و قرار شود به‌صورت خروجی‌های ذهن عمل کند، ذهن نیازمند ورودی جدیدی خواهد بود. منبع ورودی‌های جدید آگاهی برتر است. در واقع به‌جای اینکه ذهن بر اساس ورودی‌های حسی عمل کند، بر اساس ورودی‌های آگاهی برتر (آکاهی کیهانی)عمل می‌کند. این تغییر کارکرد ذهن که با هدف توقف ذهن انجام می‌شود، تفاوتی بنیادین را به‌دنبال می‌آورد و آن این است که ذهن تحلیل‌گر، داوری‌ کننده و آزاد، به ذهنی پذیرنده و تسلیم، ناتوان از داوری و عاجز از تصمیم‌گیری تبدیل می‌شود، به بیان دیگر ذهن در بند آگاهی برتر قرار می‌گیرد.

در این شرایط موجود ناشناخته با نام آگاهی برتر بیشتر می‌تواند بر وجود انسان مسلط شود و از طریق ذهن و القائات ذهنی، کنترل سیستم احساسی، ادراکی و حرکتی، فرد را در اختیار بگیرد. در واقع ذهن بر حواس مسلط نیست، بلکه به گفته پتنجلی: «تسلط بالاتری بر حواس وجود دارد»  و انسان به‌سمتی حرکت می‌کند که به یک موجود تسخیر شده تبدیل شود.

 

  1. مرحله پنجم یوگا:  خالی کردن ذهن و تکیه بر یک موضوع

مرحله پنجم: دهارنا،

چهار مرحله ی قبلی مراحل بیرونی بودند و زمینه را برای سه مرحله بعد فراهم میکنند. دهارنا  که تمرکز بر روی یک موضوع به منظور خالی کردن ذهن از سایر موضوعات است. در واقع می‌توان دهارانا را بیرون راندن سایر موضوعات و تصورات ذهنی با تکیه بر تصور یک موضوع دانست. این موضوع هر چیزی می‌تواند باشد، یک تصویر، یک نام، یک صدا، یک شیء و یا یک شخص. در اصل دهارنا کانونی‌ کردن ذهن بر یک نقطه(موضوع) است.

 

  1. مرحله ششم یوگا:  مراقبه

مرحله ششم: دیانا،

در این حالت سایر موضوعات از ذهن رانده شده و تنها یک موضوع باقی مانده است. در حالت دایانا ذهن دو مشغولیت دارد، یکی موضوع مورد مراقبه و دیگری خود آگاهی نسبت به مراقبه.  یعنی اینکه شخص متوجه خودش است که روی یک موضوع مراقبه می‌کند و سایر موضوعات را کنار گذاشته است.

 

  1. مرحله هفتم یوگا:  وحدت وجود و احساس تناسخ

مرحله هفتم: سامادهی،

در مرحلۀ بعد که سامادهی نام دارد، خودآگاهی از مراقبه محو می‌شود و فقط موضوع باقی می‌ماند. گویی که شخص با موضوع مراقبه یکی‌ شده و از دوگانگی مراقبه‌ کننده و موضوع مراقبه خبری نیست «موقعی که فقط موضوع بدون خودآگاه شخص ظاهری می‌شود، آن حالت تبدیل به سامادهی می‌گردد» به این ترتیب سه مرحله‌ی دهارانا، دیانا و سامادهی عبارت است از تلاش برای برون راندن سایر موضوعات، سپس تمرکز خودآگاهانه روی یک موضوع و در نهایت کنار رفتن خودآگاهی نسبت به تمرکز و تنها ماندن موضوع در ذهن.

خود سامادهی نیز دو سطح دارد: سطح اول سامادهی که در آن یک موضوع وجود دارد و یوگی در آن موضوع محو شده و خودآگاهی‌اش را از دست داده است. بنابراین هنوز فکر یکسره متوقف نشده و موضوعی در ذهن باقی مانده است، اگرچه غیر از آن هیچ چیزی در ذهن نیست، حتی به این‌که روی یک موضوع متمرکز شده هم توجهی ندارد؛ سطح دیگر، سامادهی این است که آن موضوع هم از بین رفته و فقط حالت محو شده‌گی وجود دارد. در حقیقت اینجا توقف کامل ذهن صورت گرفته است و اثری از موضوع ذهنی و صاحب ذهن نیست  به این ترتیب یوگی در تاریکی مطلق و خلاء محض فرو می‌رود. نه‌ اندیشه‌ای و نه‌ اندیشنده‌ای هیچ‌یک وجود ندارد.

در یوگا این حالت خلاء و توقف‌ اندیشه و ذهن را برابر با تجربه‌ی آگاهی برتر یا روح برتر می‌دانند. زمانی‌که فکر و‌ اندیشه و گوهر حقیقی وجود انسان وا می‌ماند و باز می‌ایستد، آگاهی برتر و گمشده‌ی یوگا پیدا می‌شود. آگاهی برتر نوعی آگاهی و قدرت ناشناخته است، که بر شعور و اراده یوگی مسلط می‌شود و دیگر یوگی خودش نیست.

  1. یوگی در نهایت به تناسخ خواهد رسید و فکر میکند که زندگی او حاصل تناسخ است

در تلقی یوگا از ذهن یا «چیتا» لایه‌های نیمه‌ هشیار و ناهشیار ذهن که به گمان یوگی‌ها خاطرات زندگی‌ها و تناسخ‌های گذشته را دربردارد، بخشی از ذهن محسوب می‌شود. به این ترتیب ذهن همه ظرفیت‌های آگاهی بشر را فرا می‌گیرد.

با سرکوب‌ شدن ذهن در مراحل سامادهی، اساس و پایه همه معرفت‌ها و شناخت‌های انسانی از بین می‌رود. اساساً مبنای درک خود به‌عنوان یک موجود آگاه و فاعل شناسایی زیربنای همه‌ی معرفت‌های ما است. هر شخصی وقتی حضور خود را در هستی درک می‌کند و می‌فهمد که هستی، هست و به این ترتیب بدیهی‌ترین گزاره معرفت‌شناختی را کشف می‌کند، خود را به‌عنوان یک موجود آگاه و شناسنده می‌یابد. توقف خودآگاهی در سامادهی این زیربنا را فرو می‌ریزد و شخص در دنیایی از حیرت و تاریکی فرو می‌رود. در این شرایط فرق میان هست و نیست را متوجه نمی‌شود و حتی میان اوهام ساخته‌ی ذهن و حقایق آفرینش تفاوتی نمی‌گذراد. به همین علت یکی از راه‌های رسیدن به سامادهی استفاده از گیاهان مخدر و توهم‌زا بوده «نیرو‌های یوگایی از تولد، گیاهان، مانتراها، ریاضت‌ها یا سامادهی به وجود می‌آیند»  که امروزه با دارو‌های روان‌گردان دنبال می‌شود.

 

  1. فرآیند هیپنوتیزم هم شبیه یوگاست

در هیپنوتیزم هم پس از آنکه فرد به هیپنوتیزم ترغیب شود و با استفاده از وعده های جذب کننده فرد تصمیم می­گیرد هیپنوتیزم شود. به صورت ارادی خود را در اختیار فرد هیپنوتیزم کننده قرار می­دهد. و در ابتدا با تمرینات ریلکسیشن و آرام سازی عضلات و اندام های فرد ریلکس می­شوند و سپس با استفاده از تنفس های منظم و کنترل شده و عمیق ضربان قلب و جریان خون کاهش داده می­شود و همین امر موجب رفتن به حالت خلسه می­شود که در این حالت فرد در حالتی قرار می گیرد که تلقین پذیری بالایی دارد. سپس فرد هیپنوتیزم کننده با تلقینات خود فرد را وا میدارد که بر سر یک موضوع متمرکز شود و ارتباط حواس فرد با ذهن قطع می­شود برای همین دمای اندامها پایین می­آید و اگر در این مرحله دست فرد را بالا بیاوریم و رها کنیم دست فرد پایین می ­افتد و یا درحالت عمیق تر اگر سوزنی را بر دست فرد وارد کنیم حس نمی­کند و در نهایت فرد به مرحله ای می­رسد که ذهن فرد در تاریکی قرار می گیرد و فقط کلمات فرد هیپنوتیز کننده شنیده می شود ولی نکته ای که هست فرد هیپنوتیزم کننده تسلط کامل را بر فرد ندارد زیرا موجودات شیطانی و اجنه نیز می­توانند در این حالت بر فرد تاثیر بگذارند زیرا فرد کاملا مسخ شده و هر چیزی که در فضای تاریک ذهن او باشد به عنوان واقعیت تلقی می­کند . برای همین گاهی کنترل فرد از دست هیپنوتیزم کننده خارج می­شود. و هر آنچه که در حافظه تاریخی فرد باشد و مواردی که اجنه القا میکنند به عنوان واقعیت تلقی میکنند.

 

  1. مرحله نهایی یوگا

یعنی در مرحله سامادهی فرد به درجه ای می رسد که با توجه به اینکه چشم و گوش و قلب دارد ولی هیچکدام از این اندام ها کار نمی­کنند و فرد در ظلمات و تاریکی اجنه وشیاطین را معبود خود قرار می­دهد.

خیلی از عرفا به این مرحله رسیده بوده اند و به همین خاطر ابن عربی میگوید که : هوای نفسانی بالاترین معبود است. همانطورکه خدا هم فرموده‌است: آیا دیدی آن کس را که هوای خود را معبود خود گرفته‌ است.

 

أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ ﴿۲۳﴾پس آیا دیدى کسى را که هوس خویش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته گمراه گردانیده و بر گوش او و دلش مهر زده و بر دیده‏ اش پرده نهاده است آیا پس از خدا چه کسى او را هدایت‏ خواهد کرد آیا پند نمى‏ گیرید (۲۳)

 

وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ ۖ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لَا یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا یَسْمَعُونَ بِهَا ۚ أُولَٰئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ ۚ أُولَٰئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ(7-179)

 

  1. مرحله وحدت وجود

و محققا بسیاری از جن و انس را برای جهنم آفریدیم، چه آنکه آنها را دلهایی است بی‌ادراک و معرفت، و دیده‌هایی بی‌نور و بصیرت، و گوشهایی ناشنوای حقیقت، آنها مانند چهارپایانند بلکه بسی گمراه‌ترند، آنها همان مردمی هستند که غافل‌اند.

یعنی در مرحله سامادهی و توقف فکر که آن را درجه وحدت و نهایت غایی می دانند خدا در این مرحله می گوید که از حیوان هم پایین تر هستند. آیا این تضاد جالب نیست. زیرا از اساسی ترین نعمت های خدا که به وسیله آن می توانیم خود را نجات بخشیم دوری می کنیم و آگاهانه خود را در آن می اندازیم. به همین خاطر انسان در این مراحل یوگا ، حتی از حیوانات هم پایین تر است زیرا از آنچه خدا بهش داده است بهره ای نمی برد.

 

فَرِیقًا هَدَىٰ وَفَرِیقًا حَقَّ عَلَیْهِمُ الضَّلَالَةُ ۗ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِ اللَّهِ وَیَحْسَبُونَ أَنَّهُم مُّهْتَدُونَ

جمعی را هدایت کرده؛ و جمعی (که شایستگی نداشته‌اند،) گمراهی بر آنها مسلّم شده است. آنها (کسانی هستند که) شیاطین را به جای خداوند، اولیای خود انتخاب کردند؛ و گمان می‌کنند هدایت یافته‌اند!

 

یعنی خیلی جالب است این افراد اتفاقا خود را هدایت یافته می دانند در حالیکه کاملا گمراه هستند.

 

آیه: 36 وَلاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ کُلُّ أُولـئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً

ترجمه:

و از آنچه به آن علم نداری پیروی مکن ، چون گوش و چشم و دل ، همه ی اینها مورد بازخواست قرار خواهد گرفت .

 

به نظرشما بهتر نیست که از چیزی که به آن علم نداریم پیروی نکینم؟ چرا بسیاری از افراد بدون اینکه آگاهی کافی داشته باشند وارد عرصه ای می شوند که دارای مشکلات زیادی است . ولی همین افراد اگر به آنها گفته شود خدای بزرگ را عبادت کنید قلبشان پر از تنفر می شود.

 

وَإِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ ۖ وَإِذَا ذُکِرَ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِ إِذَا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ

و چون نزد مردم بی‌ایمان به آخرت، خدا را به یکتایی یاد کنند (آنها از ذکر حق) سخت ملول و دلتنگ می‌شوند و هرگاه ذکر غیر خدا (از بتها و امور مادی) کنند خرّم و دلشاد می‌گردند.

 

این همه دشمنی با خدای بزرگ چرا؟

 

(در قسمت تعاریف هفتگانه یوگا از سایت  https://www.pezeshkyemrooz.com گرفته شده است)

 

  • اسعد حسینی
۱۷
فروردين
۰۱

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت اول)

چاکرا

 

دراین مقاله ، به نکاتی در مورد عرفانهای شرقی پرداخته میشود.

 

  1. چاکراها

جهت شروع مطلب، ابتدا تعریف کلمه چاکرا در عرفانهای شرقی جهان معرفی میشود؛ هفت چاکرای اصلی برای بدن در مسیر ستون فقرات تعریف شده است. این چاکراها از نظر آنان محل جذب و دریافت انرژیهای کیهانی است.

از نظر آنان چاکراهای اصلی به ترتیب شامل:

  1. چاکرای تاج
  2. چاکرای چشم سوم
  3. چاکرای گلو
  4. چاکرای قلب
  5. چاکرای خورشیدی
  6. چاکرای خاجی
  7. چاکرای ریشه

است. ما در اینجا کاری به علمی بودن یا نبودن این مورد نداریم. طبق تعریف یوگی ها، چاکراهای هفت گانه ، هفت نقطه روی ستون فقرات هستند. البته علم ثابت کرده است که تمام اعضا بدن را میتوان پیوند داد، بجز ستون فقرات. زیرا ستون فقرات محل عبور و تجمع اعصاب هستند و روی عملکرد بدن ما بسیار تاثیر گذارند. بنابراین از این نظر وجود چاکرا را نمیتوان انکار کرد؛ اما تعدادش محل بحث است. ما هم همان کلمه چاکرا را بکار می بریم.

 

  1. یوگا

جهت ادامه بحث باید یوگا را هم تعریف کنیم. یوگا در زبان سانسکریت به معنای یکی شدن و وحدت وجود است. خود استادان یوگا در هندوستان، هیچوقت یوگا را یک ورزش ندانسته اند و بلکه یک مذهب عرفانی میدانند. قصد ما در این مقاله، رد کردن حرکات ورزشی نیست و کاری به این جنبه از قضیه نداریم.  به زبان ساده یوگا سعی دارد که انرژی کیهانی را از طریق چاکراها جذب بدن کند. البته بیشتر مردم، از یوگا فقط انجام بعضی حرکات  و نرمشها را بخاطر می آورند ولی در واقع یوگا کار اصلیش، جذب انرژی کیهانی است و ریشه در عرفان شرقی دارد. در این مقاله ثابت میشود که یوگا دقیقا برخلاف نماز است و اهداف آن هم دقیقا برخلاف نماز است. البته در واقع نباید اسم عرفان را برای یوگا بکار برد و بهتر است که اسم جهل را بکار برد؛ زیرا یوگا پیشرفت را در توقف فکر و آرامش ذهن میداند و اساسا این مخالف عرفان و شناخت است.

 

  1. یوگی نفس را خفه میکند

یوگی کسی است که یوگا را انجام میدهد. یوگی ها ظاهرا اهداف اصلی یوگا را سلامت بدن، بدون در نظر گرفتن نفس میدانند. یوگی سعی دارد که بدن را بدون دخالت نفس به آرامش برساند.  به همین خاطرمرتاضهای هندی، سعی دارند که نفس خویش را خفه کنند، تا بتوانند بدن خویش را تربیت کنند و به قدرتهای ماورائی برسند!! مرتاضها فکر میکنند که عمل به خواهشهای نفسانی چاکراها را به هم میریزد. آنها حتی خواهشهای عادی نفس را هم خفه میکنند. مرتاضهایی هستند که چندین سال غذا نمی خورند و یا مرتاضهایی هستند که روی میخ میخوابند! و ...

ما به این دنیا آمده  ایم تا که نفس خویش را پرورش دهیم؛ اما یوگا میگوید که نفس را پرورش نده و بیا بچسب به آرامش بدن. این همان تاکتیک معروف شیطان است تا که نفس را از رشد بازدارد و نفس بیهوده و بی بهره به دنیای قبلی بازگردد.

ظاهرا هدف یوگی ها ، جوانسازی و جاودانگی است. در سیستم خدا ، یکی از وظایف نفس نسبت به بدن این است که نگذارد بدن به جاودانگی فکر کند. زیرا کالبد بشری ما فنا میشود و در خاک تجزیه میشود. بعضی مواقع نفس بدن را فریب میدهد تا بدن زمینی شود.

 

  1. یوگا توهم زاست

شاید یوگا موقتا باعث آرامش اعصاب شود؛ ولی بعد از مدتی فرد فکر میکند که فرد خوبی شده است؛ در حالیکه فرد کاری برای پرورش نفس خویش نکرده است و این فقط یک توهم است. فرق نماز و یوگا در این است که در نماز، نفس بر بدن مسلط میشود؛ اما در یوگا بدن بر نفس مسلط میشود.

قطعا هدف از آفرینش انسان، رشد است. کلمه ای که در قرآن در مقابل رشد؛ ذکر شده است؛ غی است. در حالت رشد؛ نفس، بدن را به خوبی هدایت میکند و در حالت غی؛ نفس، بدن را سمت بدی هدایت میکند.

 

لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ﴿۲۵۶﴾

در دین هیچ اجبارى نیست و راه از بیراهه بخوبى آشکار شده است پس هر کس به طاغوت کفر ورزد و به خدا ایمان آورد به یقین به دستاویزى استوار که آن را گسستن نیست چنگ زده است و خداوند شنواى داناست (۲۵۶)

 

  1. نماز

از یک نظر سلامتی بدن، یعنی بدن بدون بیماری؛ اما گاهی میتوان سلامتی بدن را جور دیگری تعریف کرد؛ سلامتی بدن برای آینده. مثلا نماز و وضو به نوعی خالی کردن جریان الکتریسیته جمع شده در بدن است که این جریان در مسیر اعصاب  قرار دارد. مثلا سجده کردن باعث میشود که جریانهای مغناطیسی جمع شده در بدن خارج شود و همچنین باعث تنظیم فشار خون میشود. شیطان از طریق همین مسیر اعصاب بر اعصاب و مغز انسان مسلط میشود. روزه و نماز و زکات و حج به معنای واقعی و معنویت نهفته در آنان؛ کار پاکسازی اعصاب را انجام میدهد.

هر چند لغته چاکرا قدیمی تر است و به نظر من علم کالبد شناسی و اعصاب پیشرفت بیشتری کرده است و لازم نیست خود را درگیر کلمات و یا تعداد چاکراها کرد؛ زیرا این کلمات مربوط به علم قدیمند و بدتر از همه اینکه حالت تقدس پیدا کرده اند و نمیتوان نقد کرد و مردم انتظارات غیر معمول از آن دارند.

 

  1. هر آنچه که علم ثابت کرده است باید پذیرفت

گاهی قبول کردن دیدگاه های مکاتب هندی، چینی در مورد چاکرا؛ خطرات زیادی دارد؛ زیرا با قبول آن؛ انبوهی از خرافات دیگر وارد میشود. بهترین راه این است که هر آنچه علم ثابت کرده است ؛ پذیرفت و سخنان اساطیر الاولین بر علم ترجیح داده نشود. حتی گاهی چاکراهای بدون فکر و بدون تایید علم؛ به شیطان پرستی منتهی میشود. زیرا از یک کتاب مقدس دست نخورده مثل قرآن به ما نرسیده است. از کتابهایی به ما رسیده است که گاو را مقدس میدانسته اند و هنوز هم مقدس میدانند. یعنی چاکراها باید از نظر علم کالبد بشری ثابت شده باشند و فقط از نظر علمی قبولشان کرد و نه از نظر دینی و معنوی. زیرا از منبع پاکی مثل قرآن به ما نمیرسد. تجربه ثابت کرده است که کسانی که بدون علم بر چاکراها ، دست به انجام آن میزنند؛در آن گیر می افتند و در هاله ای از ابهام خود را فرو میبرند و نهایتا مکاتب هندی و چینی را با غلطهایش پذیرا میشوند. زیرا آدمی برای رفع ابهامش تا آخرش میرود. به همین خاطر چاکرایی که از نظر علمی ثابت نشده باشد؛ انجام آن مضر است.

 

  1. نماز

نماز ها و وضو چنان از نظر بدنی فایده دارند که آرامش اعصاب خاصی به همراه دارند. آدمی باید کاری کند که تحت تاثیر مغناطیس اجنه قرار نگیرد و این دقیقا وسیله ای است برای بیرون بردن افراد از حالت آلفا. حتی زمانهایی که نماز بجا آورده میشود؛ دقیقا زمانهایی است که مقدار انرژی و الکتریسیته زیادی در مسیر اعصاب جمع میشود که دقیقا بوقتش با انجام نماز تخلیه میشود. قبل از نماز ، وضو باید بگیریم؛ وضو حتی اگر آب نباشد؛ باید با با خاک تیمم کنیم. این نکته جالبی دارد زیرا خاک و آب دو عنصر زمینی و مهم هستند. و تماس بدن ما با این دو ماده، فایده زیادی دارد.

در زمانهای مشخصی ، مردم باید سجده کنند. مثلا در تهران ، مردم ساعت 6 در مغرب سجده میکنند و در اراک ساعت 7؛ و در کابل مردم ساعت 8 سجده میکنند. به نوعی حالت موج مکزیکی در سجده پیش میاید. این به نوعی بسیار گسترده تر از یوگاست. یوگا زمان مشخصی ندارد و اساسا از خیلی چیزها بی بهره است.

مثلا همگی سوره فاتحه میخوانند و تعداد حرف باء  و میم در سوره فاتحه نوزده است. این دو حرف تنها حروفی هستند که با لبها تلفظ میشود و حالت چکشی و ضربه ای دارد و به زبان و لهجه ربطی ندارند. یعنی همگی در قیام، تعداد نوزده بار مشترکا لبها (لایه ظاهری دهان) را روی هم میگذارند و اینها همه اش بسیار پرمعنی است.

 

  1. چاکراها محل دریافت انرژی های شیطانی هستند

یوگی ها میگویند که هفت چاکرای اصلی مرکز دریافت انرژی کیهانی هستند ولی از یک طرف دیگر مرکز دریافت انرژی منفی از جنها هم هستند و این همان نکته ای است که مورد سوال قرار نمی دهند؛ حتی گزارش شده است که بسیاری از یوگی ها در مراحل بعدی دچار حالات روانی نامناسب و جن زدگی میشوند. فرقی که نماز و یوگا دارند این است که در نماز فقط به خدا فکر میشود ولی در یوگا، اصلا مفهوم خدا مطرح نیست. این است فرق اساسی یوگا و نماز. اگر نماز مثل یوگا بجا آورده شود؛ از نظر خدا باطل است. نماز باید با حضور قلب و فکر باشد و فقط مربوط به خدا باشد. اگر اینطوری نباشد، باری از دوش برداشته نمیشود، بلکه اضافه میشود. به همین خاطر خدا میفرماید که در حالت مستی و خلسه نماز بجا آورده نشود. اما هدف اصلی یوگا، بردن افراد به حالت خلسگی است و این یعنی یوگا درست برخلاف هدف نماز عمل میکند.

 

  1. آیا برای دریافت کمک از خدا باید چاکراها را باز کنیم؟

هندوها معتقدند که فرشتگان (البته از نظر آنان خدایان)، چاکراها را جهت دریافت انرژی کیهانی به آنها یاد داده اند؛ اما در ادامه مقاله ثابت میشود که ماجرا اینطوری نیست اصلا.

یک نمونه از دریافت کمک از فرشتگان را طبق قرآن بررسی کنیم. طبق قرآن فرشتگان در جنگ بدر مسلمانان را کمک کردند. اما مسلمانان از فرشتگان تقاضای کمک نکرده بودند. یعنی اصلا لازم نیست که اعمال خاصی برای دریافت کمک از جهان متافیزیک( غیر از خدا) انجام داد؛ بلکه خدای آسمانها خودش آن را امر خواهد فرمود؛ کافیست در مسیر او حرکت کنید و از فقط خدا بخواهید.

هدف اصلی یوگا این است که چاکراهای افراد را باز کند. زیرا چاکرا (مسیر ستون فقرات که محل اصلی اعصاب است) که باز شود؛ محل دریافت نیروهای کیهانی است. اما نکته ای که یوگی ها توجه نمیکنند این است که جهان محل شیاطین هم هست و نیروهای شیطانی بدون اجازه و کمک خواستن فرد، به چاکرای باز شده حمله کرده و آن را تسخیر میکنند.

 

  1. عرفانهای حلقه

این عرفان هم میگوید که امواج انرژی و شفادهنده در کائنات جریان است و فقط باید دریافتش کنیم. یعنی بازهم برای دریافت انرژی و شفای کیهانی؛ باز باید چاکراها دستی باز شوند.  چاکراها که دستی باز شوند؛ محل هجوم شیاطین خواهند بود. تمام این عرفانها با این سبک همگی اشتراکات زیادی دارند و بر این اساس بنا نهاده شده اند. در این عرفان بعضی ها ادعا دارند که میتوانند بیماران را شفا دهند. در حالیکه اصلا اینطوری نیست و اینها فقط چاکرای افراد را باز میکنند و بقیه را دست شیاطین و اجنه می سپارند. زیرا نیروهایی که در جهان ما هستند؛ یا متعلق به شیطان هستند و یا متعلق به خدا. نیروهای شیطانی برای کار روی فرد؛ دعوت نمی خواهند و خودشان بدون اجازه روی افراد دستکاری میکنند. اما نیروهای خدا فقط با اجازه خدا به مردم کمک میکنند و این زمانی میسر است که ما از خدای تنها کمک بخواهیم. ایاک نعبد و ایاک نستعین

کسانی که ادعای شفای بیماران را دارند؛ به نوعی همان ادامه دهنده راه دعانویسان هستند؛ هر چند خود را در قالب کلمات جدید ارائه دهند. این یک اصل اساسی است که فقط خدا میتواند آدمیان را کمک کند و باید فقط از او طلب کمک کنیم.

 

  1. مراحل یوگا

مرحله اول(یاما)( تحریف و تغییر معانی): در مرحله اول یوگا، حرفهای جذب کننده زده میشود و مثلا میگویند که دوست داشتن خوب است. اما وقتی به مراحل بعدی میرسند؛ دوست داشتن معنای دیگری پیدا میکند. مثلا یکی با شما لج کرده است و شما را اذیت میکند. تو از او خواهش میکنی که لطفا اذیتم نکنید. او هم در جواب می گوید که من دوست دارم اینجوری کنم. عبارت دوست دارم در اینجا دقیقا به معنای دوستی نیست؛ بلکه بهتر است بگوید که من تنفر دارم که اینجوری کنم.

حتی خود یوگی ها معتقدند که برای رسیدن به مرحله بعدی یوگا، باید معانی را جور دیگر دید و خوبی را جور دیگر تعریف کرد. البته کسانی که جذب یوگا میشوند بخاطر ظاهر این حرفها و یک سری نرمش است. بعد از مدتی می بینند که نتایج مورد انتظار گرفته نشده است و بنابراین مجبورند که وارد مراحل بعدی یوگا شوند.

  1. مرحله دوم(آسانا)( حرکات یوگا؛ نوعی سمبل و نماد است برای فراخواندن شیاطین): این مرحله مرحله حرکات است. مثلا حرکت لوتوس از شیوا اخذ شده است. حتی مجسمه های شیوا هم به شکل لوتوس است. حرکات یوگا نمادهایی در فراخواندن شیاطین هستند. هرکدام معنای خاصی دارند. حرکت لوتوس، به معنای باز کردن چاکرا و آماده ورود شیاطین از آن چاکرا به داخل بدن فرد است.

مرحله سوم(پرانا)( حالت خلسه و تلقین پذیری): با تنفس عمیق؛ نبض پایین می آید و فرد وارد آلفا میشود. مغز فرد سردتر میشود و فرکانس مغزی او پایین می آید. یک نوع هیپنوتیزم سبک پیش می آید.

مرحله چهارم(پراتی)( ورود به دنیای توهم و خیالات): حواس کم کم قطع میشود و مغز فرد سردتر میشود. حتی فردی که وارد خیالات میشود و در آن غرق میشود؛ دقیقا در این مرحله از یوگا قرار دارد.

مرحله پنجم (دهارانا)( خالی کردن ذهن و تکیه بر یک موضوع): در این حالت فرد روی آنچیزی تمرکز میکند که شیاطین میخواهند.

مرحله ششم(دیانا)( مراقبه): در این مرحله فرد خودش را از یاد می برد و غرق در موضوعی میشود.

مرحله هفتم(سامادهی)( وحدت وجود و احساس تناسخ): در این حالت فکر متوقف میشود و حتی موضوع را از یاد می برد. یعنی در ظلمات می افتد و به نوعی تسخیر میشود. خود یوگی ها می گویند که این مرحله؛ مرحله وحدت وجود و وصل، پیوستن، هماهنگی و هم‌سویی، درک عمیق قوانین مسلط حیات و طبیعت و یکی شدن با طبیعت ذاتی خود و ذات خدا. بیشتر کسانی که نظریه های وحدت وجود را مطرح میکنند ؛ در این مرحله به آن میرسند. یعنی وحدت در انرژی های کیهانی. یعنی همگی به همدیگر وصلند برای استفاده انرژی کیهانی و یکی شدن. این ایده را شیاطین مطرح میکنند تا مردم را علیه خدا همراه و یکی کنند.

 

  1. یوگی فریب خورده است

یکی از مواردی که فرد یوگی را فریب میدهد؛ تلاش اوست. اما تلاش او بیفایده و در گمراهی است.

 

الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا ﴿۱۰۴﴾

[آنان] کسانى‏ اند که کوشش‏شان در زندگى دنیا به هدر رفته و خود مى ‏پندارند که کار خوب انجام مى‏ دهند (۱۰۴)

 

أُولَئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ رَبِّهِمْ وَلِقَائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلَا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَزْنًا ﴿۱۰۵﴾

[آرى] آنان کسانى‏ اند که آیات پروردگارشان و لقاى او را انکار کردند در نتیجه اعمالشان تباه گردید و روز قیامت براى آنها [قدر و] ارزشى نخواهیم نهاد (۱۰۵)

 

شیطان پرستی هم نوعی یوگاست و دقیقا افراد آن، مراحل یوگا را با شکلی دیگر طی میکنند. اساسا تمام گناهان که انجام میشود؛ به نوعی چندین مرحله یوگا را طی میکنند ولی مردم خبر ندارند.

 

  1. چشم سوم

یکی دیگر از مراحل یوگا (مرحله سوم) میگوید که چشم سوم را باز میکند! مثلا شما تصور کنید که یکی چشم سوم دارد و مدام از شما ایراداتی می گیرد و به ظن خودش فکر شما را میخواند و در نتیجه در وجود شما به شک و گمان می افتد. در این حالت بین افراد دشمنی بوجود می آید و اصلا با این وضع نمیتوان در جامعه زندگی کرد. خیلی از زن و شوهرها بخاطر شک و گمان بد نسبت به همدیگر؛ زندگیشان را به هم میریزند و به نوعی هرکدام فکر میکنند که نسبت به دیگری چشم سوم دارد.

 آیه قرآن میفرماید که :

 

وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ ۖ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لَا یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا یَسْمَعُونَ بِهَا ۚ أُولَٰئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ ۚ أُولَٰئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ

و محققا بسیاری از جن و انس را برای جهنم آفریدیم، چه آنکه آنها را دلهایی است بی‌ادراک و معرفت، و دیده‌هایی بی‌نور و بصیرت، و گوشهایی ناشنوای حقیقت، آنها مانند چهارپایانند بلکه بسی گمراه‌ترند، آنها همان مردمی هستند که غافل‌اند.

 

چشمی که نمی بیند؛ چشمی است که تدبر و تفکر و تعقل نمی کند. بنابراین چاکرا نمیتواند این چشم را باز کند؛ بلکه این چشم بوسیله تدبر و تعقل و تفکر در نشانه های خدا و اعمال صالح باز میشود و لاغیر.  یکی از مراحل یوگا رسیدن به چشم سوم است که فرد را نسبت به جامعه و خانواده اش مشکوک میکند و زندگی را به هم میریزد. این همان جادویی است که در قرآن هم ذکر شده است که بین زن و شوهر را به هم میریزد.

 

وَاتَّبَعُوا مَا تَتْلُو الشَّیَاطِینُ عَلَى مُلْکِ سُلَیْمَانَ وَمَا کَفَرَ سُلَیْمَانُ وَلَکِنَّ الشَّیَاطِینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَکَیْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ وَمَا یُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى یَقُولَا إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلَا تَکْفُرْ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُمْ بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَیَتَعَلَّمُونَ مَا یَضُرُّهُمْ وَلَا یَنْفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ ﴿۱۰۲﴾

و آنچه را که شیطانها در سلطنت‏ سلیمان خوانده [و درس گرفته] بودند پیروى کردند و سلیمان کفر نورزید لیکن آن شیطانها به کفر گراییدند که به مردم سحر مى ‏آموختند و [نیز از] آنچه بر آن دو فرشته هاروت و ماروت در بابل فرو فرستاده شده بود [پیروى کردند] با اینکه آن دو [فرشته] هیچ کس را تعلیم نمیکردند مگر آنکه [قبلا به او] مى گفتند ما [وسیله] آزمایشى [براى شما] هستیم پس زنهار کافر نشوى و[لى] آنها از آن دو [فرشته] چیزهایى مى ‏آموختند که به وسیله آن میان مرد و همسرش جدایى بیفکنند هر چند بدون فرمان خدا نمى‏ توانستند به وسیله آن به احدى زیان برسانند و [خلاصه] چیزى مى ‏آموختند که برایشان زیان داشت و سودى بدیشان نمى ‏رسانید و قطعا [یهودیان] دریافته بودند که هر کس خریدار این [متاع] باشد در آخرت بهره‏ اى ندارد وه که چه بد بود آنچه به جان خریدنداگر مى‏ دانستند (۱۰۲)

 

زمانی که از جادو صحبت میشود؛ مردم فکر میکنند که جادو چیز عجیب و غریبی است. چشم سوم به نوعی همان جادوی شیطان است که یکی از مراحل یوگاست. زمانی در طول تاریخ در سرزمین بابل؛ مردم دچار جادو شده بودند و زندگی مردم به هم ریخته بود. خدای مهربان دو فرشته به اسم هاروت و ماروت فرستاد و آنان به مردم یاد میدادند که جادوها چطوری عمل میکنند. وقتی طریقه انجام جادو مشخص شود؛ یعنی جادو باطل شده است. جادوها در نبود دانش و علم و در جهالت صورت می گیرد. بنابراین با فاش ساختن طریقه انجام آن؛ خودبخود باطل میشود و تاثیرش را از دست میدهد. مثلا یکی شما را شب بیرون میبرد و شما را از یک فردی در بالای کوه  میترساند و شما هم میترسی؛ اما فردا که بالای کوه میروی؛ می بینی این یک فرد نبوده است و فقط یک درخت خشکیده بوده است. شب بعد دیگر شما نمیترسی چون میدانی که جریان چیست. دانش و علم و دین جادو را از بین میبرد. زیرا واقعیتها را آشکار میسازد. هاروت و ماروت هم طریق جادوی شیاطین را به مردم یاد میدادند؛ نه بخاطر آنکه مردم انجامش دهند؛ بلکه به این خاطر که مردم بدانند که جادو حاصل ترس و هیجان است و در نتیجه وقتی طریقه جادو روشن شد؛ خودبخود اثرش را از دست میدهد و باطل میشود.  اما متاسفانه بعضی از مردم ؛ از همین روش که هاروت و ماروت فاش میکردند؛ سوء استفاده کرده و از آن برای جدایی انداختن بین زن و شوهر استفاده میکردند. در آن زمان؛ چشم سوم برای این مورد استفاده میشد. چشم سوم یکی از مراحل یوگاست. هم اکنون هم مردم با یاد گرفتن چشم سوم؛ زندگی خود و دیگران را به هم میریزند.

 

  1. فرشتگان و شیاطین

در زمان قدیم؛ مردم در مناطق مختلف جهان و مخصوصا بابل؛ تحت تاثیر مراحل فریب شیطان قرار گرفتند. خدا برای آنها چندین فرشته نازل کرد تا که طریقه باطل کردن جادوها را به مردم یاد دهند. هاروت و ماروت دو فرشته بودند که به مردم طریقه باطل نمودن جادوها را یاد میدادند. آنچه که آنان به مردم یاد میدادند مراحل فریب شیطان بود. مثلا یک شعبده باز از داخل کلاه خالی یک خرگوش خارج میکند و بینندگان آن را باور میکنند و تحت تاثیر قرار می گیرند. اما اگر شما فن و فوت آن شعبده را بدانید؛ دیگر تحت تاثیر قرار نخواهید گرفت. زیرا شما به آن شعبده عالم هستید و دانش دارید. فرشتگان هم دقیقا مراحل فریب شیطان را به مردم یاد میدادند و در نتیجه جادوی شیاطین باطل میشد. جادو یعنی عدم علم و دانش و جهالت. هر کجا ناآگاهی و جهالت باشد؛ جادو هم هست. فرشتگان مراحل هفتگانه یوگا را برای مردم توضیح دادند تا جریان خلسگی و چشم سوم و بی فکری را برای مردم توضیح دهند و به نوعی داشتند راز شعبده بازی شیاطین را فاش میکردند و در نتیجه خوبخود جادو باطل میشد. اما متاسفانه بعضی از مردم از این مورد سوء استفاده کرده و آن مراحل را که فرشتگان به عنوان دانش و راز و رمز شیطان به آنها یاد میدادند؛ خودشان بکار میبردند و زندگی همدیگر را به هم میریختند و هم اکنون هم به عنوان یوگا بین مردم شایع شده است.

 

 

 

  1. فرشتگان

هندوها معتقدند که چاکراها را فرشتگان به آنها یاد داده اند (شاید منظورشان هاروت و ماروت در بابل باشد) و از آن طریق از فرشتگان انرژی دریافت کرده اند. اما براساس قرآن؛ فرشتگان در حال کمک به انسانها هستند و این را خود خدا تعیین میکند و نه ما. این یعنی امر به دریافت کمک و یا انرژی یک طرفه است و نه دو طرفه. یعنی ما هر وقت خواستیم نمیتوانیم  فرشتگان را در اختیار خود داشته باشیم. بلکه خدا براساس اعمال ما خودش اینکار را میکند. این یعنی همان یکتاپرستی یعنی فقط خدا.

 

إِذْ یُغَشِّیکُمُ النُّعَاسَ أَمَنَةً مِنْهُ وَیُنَزِّلُ عَلَیْکُمْ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً لِیُطَهِّرَکُمْ بِهِ وَیُذْهِبَ عَنْکُمْ رِجْزَ الشَّیْطَانِ وَلِیَرْبِطَ عَلَى قُلُوبِکُمْ وَیُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدَامَ ﴿۱۱﴾

[به یاد آورید] هنگامى را که [خدا] خواب سبک آرامش‏ بخشى که از جانب او بود بر شما مسلط ساخت و از آسمان بارانى بر شما فرو ریزانید تا شما را با آن پاک گرداند و رجز شیطان را از شما بزداید و دلهایتان را محکم سازد و گامهایتان را بدان استوار دارد (۱۱)

 

إِذْ یُوحِی رَبُّکَ إِلَى الْمَلَائِکَةِ أَنِّی مَعَکُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِینَ آمَنُوا سَأُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْنَاقِ وَاضْرِبُوا مِنْهُمْ کُلَّ بَنَانٍ ﴿۱۲﴾

هنگامى که پروردگارت به فرشتگان وحى مى ‏کرد که من با شما هستم پس کسانى را که ایمان آورده ‏اند ثابت‏قدم بدارید به زودى در دل کافران وحشت‏ خواهم افکند پس فراز گردنها را بزنید و همه سرانگشتانشان را قلم کنید (۱۲)

 

خدای مهربان در آیات بالایی از نعاس (چرت کوتاه) صحبت میکند و در همین چرت کوتاه؛ خدای مهربان انرژی های لازم را به مسلمانان تزریق کرد. به زبان ساده تر ، خدای مهربان اگر بخواهد که به افرادی کمک برساند؛ خودش چاکرای آنها را باز کرده و کمک را به آنها انجام میدهد و نیازی نیست که ما خودمان چاکرا را باز کنیم. خواب سبک آرامش‏ بخش (نعاس) همان بازکردن چاکراست (هر چند من خودم کلمه چاکرا را آنطور که هندوها میگویند قبول ندارم). اما اینکه افراد خودشان چاکرا را باز کنند، محل هجوم شیاطین میشود. زیرا در همان آیات در ادامه خدا میفرماید که شیاطین در حین نزول ملائکه فرار میکنند و بنابراین نمیتوانند چاکراهای باز شده را مورد هجوم قرار دهند. در ادامه ثابت میشود که یوگا ساخت شیطان است و شیوا خدای هندوان همان شیطان است.

 

  1. بشر اولیه

حواس و اعصاب بشر در قدیم، دقت بسیار بیشتری داشت. مثلا خانه ها درب نداشتند؛ اما همگی حتی درخواب هم مواظب بودند تا حیوانات وحشی آنها را مورد حمله قرار ندهد. آنها راس ساعت مشخصی می خوابیدند و راس ساعت مشخصی بیدار میشدند. اما امنیت ایجاد شده شهر نشینی؛ این جور حواس انسان را بسیار ضعیف کرد. البته این نوع حواس در حیوانات بسیار قوی تر است. آنها سی ثانیه قبل از زلزله، محل را ترک میکنند و البته این ربطی به معنویت ندارد و فقط یک حس مادیست. مثلا حیوانات از طریق تله پاتی که یک نوع حس است از افکار صاحب خویش آگاه میشوند. آنها نمیتوانند فکر انسان را بخوانند؛ بلکه آنها افکاری که در انسان به احساسات بدل میشود را درک میکنند؛ یعنی آنها احساسات ابراز شده را درک میکنند و البته فکر صاحب خویش را نمی توانند بخوانند.

انسانهای اولیه قدرت تکلم چندانی نداشتند، ولی از طریق تله پاتی و بدون سخن؛ نیت هم را می فهمیدند. زیرا آنها آنچه که میخواستند بیان کنند را با احساساتشان نشان میدادند. بشربعد از تکلم؛ دیگر این حسها را از دست داد و یا ضعیف شد.

بشر در مقابل مشکلات قرار گرفت؛ او بجای دعا؛ طلسمها را انتخاب میکرد. زیرا طلسمها مادی تر بودند و با خود حمل میکردند. آنها به دعا ایمان نداشتند؛ زیرا دعا سخن گفتن با لایه غیبی بود. آنها برای بدست آوردن آرامش؛ روی بدن خود کار کردند؛ غافل از اینکه آرامش حقیقی در نفس فراهم می یابد. یوگا بدست آوردن آرامش از طریق کالبد بشری است و خدا در آن نقشی ندارد و به نوعی همان جادوی شیاطین است. یوگا فرورفتن در کالبد بشری است.

 

  1. موکلان رحمانی

بعضی از مردم مسلمان که به چاکراها و مانتراها میپردازند، اعلام میدارند که دنبال موکلان رحمانی هستند! این لغت به نوعی تمام ماجرا را نشان میدهد که چیست. منظورشان این است که کسانی را از طرف خدا جذب میکنند (فرشته ها) تا که همراه و همیارشان در زندگی باشد. این دقیقا همان شفاعت گرفتن از غیر خداست. خدا در قیامت از فرشته ها می پرسد:

 

وَیَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمِیعًا ثُمَّ یَقُولُ لِلْمَلَائِکَةِ أَهَؤُلَاءِ إِیَّاکُمْ کَانُوا یَعْبُدُونَ ﴿۴۰﴾

و [یاد کن] روزى را که همه آنان را محشور مى ‏کند آنگاه به فرشتگان مى‏ فرماید آیا اینها بودند که شما را مى ‏پرستیدند (۴۰)

 

قَالُوا سُبْحَانَکَ أَنْتَ وَلِیُّنَا مِنْ دُونِهِمْ بَلْ کَانُوا یَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَکْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ ﴿۴۱﴾

مى‏ گویند منزهى تو سرپرست ما تویى نه آنها بلکه جنیان را مى ‏پرستیدند بیشترشان به آنها اعتقاد داشتند (۴۱)

 

آیه خیلی زیبا می فرماید که آنها فکر میکردند که با این کارها نیروهای خوب و ملائکه را جذب میکنند؛ بلکه آنها جنها را به کمک میخوانند. یکتاپرستی یعنی از فقط خدا کمک خواستن و نه از فرشته ها و نیروهای غیبی. آنها چاکراهایشان را باز میکنند تا نیروهای رحمانی به آنها نزدیک شوند، ولی نمیدانند که در واقع نیروهای شیطانی به آنها وارد میشوند.

 

  1. شیوا همان شیطان است

ایزدی ها که تقریبا عقایدشان شباهت عجیبی با هندوها دارد؛ معتقدند که شیطان مقدس و به شکل جوانی زیباست و نباید با او کاری داشته باشیم تا او هم به ما کاری نداشته باشد. آنها شیطان را منشاء شر و ویرانگری میدانند و میگویند که اگر شیطان را مقدس بپنداریم و او را تقدیس کنیم؛ دیگر به ما کاری ندارد! شیوا در مذهب هندو هم خدای ویرانگر و وحشت معرفی شده است. شباهت عجیبی بین شیطان در ایزدی ها و شیوا در هندوها وجود دارد و این نشان میدهد که هر دو یکی هستند. حتی ایزدی ها معتقدند که شیطان جزو هفت فرشته اصلی است که در گرداندن جهان موثر است و البته نقش ویرانگری دارد. هندوها هم به شیوا احترام میگذارند؛ دقیقا به همان دلیل ایزدی ها؛ زیرا نمیخواهند از شیوا چیز بدی به آنها برسد. آنتوان لاوی نویسنده کتاب انجیل شیطان؛ شیوا را به عنوان یکی از نامهای شیطان لیست میکند و این بسیار تامل انگیز است. شیوا در مجسمه های هندو هم به شکل لوتوس (یکی از حرکات یوگا)  نشسته است و به این طریق به مردم می آموزد که چاکراهای خود را باز کنند تا آرامش به آنها برسد. البته آرامشی که شیطان مد نظرش است؛ همان خلسگی و گناه است. بنابراین بازکردن چاکرا دستور و نصیحت شیطان است برای مردم؛ زیرا شیطان با بازکردن چاکرا بر افراد مسلط میشود.

ایزدی ها میگویند که ما اگر توجه شیطان را به خود جلب نکنیم از انتقام او خلاصی نیاییم و اگر او را راضی و خشنود کنیم سعادت ابدی دنیا و آخرت را به دست آورده ایم. این تفکر در مورد شیوا در میان هندوها هم هست. جالب است که ایزدی ها معتقدند که شمس تبریزی ایزدی بوده است. خیلی از شاعران عرفانی اشعارشان پر است از اینکه تفکر زائد است و باید برای رسیدن به وحدت باید فکر را متوقف کرد. توقف فکر همان یوگاست. این نوع تفکرات ، که افکار را رد میکنند؛ حتی عرفای مشهور مثل مولوی را هم حیران کرده بود.

هندوها سه خدای برهما، ویشنا و شیوا را پرستش میکنند؛ هر کجا حرف از سه خدایی باشد؛ شیطان خودش را در یکی از آنها جای داده است. این خاصیت چند خدایی است. جالب است که نام شیوا در ودا کتاب اصلی هندوها نیامده است! این مساله جای بحث زیادی دارد.

 

  1. عالم معنا و عالم توهم

جهان از نظر ارتباطی به دو نوع تقسیم میشود. بیشتر مردم با عالم توهم مرتبط میشوند و فکر میکنند که با عالم معنا مرتبطند. مثلا از طریق یوگا میخواهند که با خدا مرتبط شوند؛ برای اینکار خود را به حالت آلفا و خلسه فرو میبرند. در حالیکه خدا در هرحالی در دسترس است و همیشه هم دست یافتنی است. خدا میفرماید که در حالت مستی و خلسگی نماز نخوانید. زیرا در آن حالت چاکراها باز است و شیاطین وارد بدن افراد میشوند. خدا از رگ گردن به آدمها نزدیکتر است و از خود ما به خودمان آگاه تر است. هر وقت او را از ته قلب بخوانید؛ او جواب میدهد.

 

  1. دیدار شمس و مولوی برای اولین بار

در نقد کردن اشعار زیر؛ قصد توهین به هیچکدام از شخصیتها نیست؛ اما چون آثار آنان جهانی است ؛لازم است که نقد شود. دیدار شمس و مولوی برای اولین بار نکته جالبی دارد؛ مولوی با اسبش پیش شمس میرود. شمس از مولوی می خواهد که از اسبش پیاده شود تا دو نفر همتراز شوند. مولوی جا می خورد. تا آن موقع هیچ کس با او چنین رفتاری نداشته بود. بر نفسش مسلط می شود. از اسب پایین می آید و شمس را که به او پشت کرده و در راهی می رود ، صدا می زند. مولوی می گوید برگرد می خواهم جواب سوالت را بدهم. شمس بر می گردد و می پرسد؛ به نظرت پیامبر محمد و بایزید بسطامی کدام بزرگ تر هستند؟ مولوی با عصبانیت می پرسد؛ این چه سوالی است؟! پیامبر خدا محمد مصطفی را با یک صوفی یک لا قبا یکی می دانی؟ شمس لحن صحبتش را عوض می کند و می افزاید؛ “خوب فکر کن! مگر پیامبر این گونه نفرموده اند که؛ «ای پروردگار تو را ستایش می کنم. چندان که شایسته است، تو را نشناختم». حال آن که بایزید بسطامی گفته است: «خود را ستایش می کنم، مرتبه ام متعالی است. زیرا خدا را در خرقه ام دارم». یکی خودش را در مقایسه با خدا کوچک می داند و دیگری خدا را در درونش دارد. به نظر تو کدام یک ازاین دو نفر والاتر است”؟

 

شمس با طرح سوالات سخت و سفسطه ها افراد را جذب خود میکرده است. این نوع حربه های شیطانی برای جذب افراد بوده است. مولوی هم تشنه جواب این سوال بود. اما در نهایتش به جواب سوال هم نرسید. بعضی ها میگویند که شمس درد مولوی را میدانست و به همین خاطر این سوال را مطرح کرد. البته شمس درد مولوی را نمیدانست؛ بلکه مولوی را به درد خود مبتلا کرد. خیلی از شعرای جهان اسلام؛ دچار همان مراحل یوگا شده اند. وحدت وجود در مرحله آخر یوگا رخ میدهد. کسی که به مرحله آخر یوگا میرسد؛ آنچنان در خلسگی فرو میرود که خود را با دیگران و حتی با خدا یکی میداند. این تفکر کفر آمیز فقط در حالت خلسگی قابل بیان است. شما هر چقدر که برای یک صوفی و یا یوگی توضیح دهید که وحدت وجود اشتباه است؛ او قبول نمی کند؛ زیرا او در مرحله آخر یوگا و ریاضتش به آن رسیده است.

ابن عربی در مورد وحدت وجود میگوید:

"حمد و ستایشی را که تو از این یک‌دانه گل می‌نمائی اختصاص به خدا دارد. یعنی حمد از آن خداست. گل جلوه‌ای از جَلَوات خداست. ظهوری از مظاهر خداست. تو اسم گل بر روی آن نهاده‌ای! در زیر حجاب این اسم، خدا را پنهان نموده‌ای! اسم را بردار! غیر خدا چیزی نیست."

یا اینکه ابن عربی جای دیگری میگوید:

"هوای نفسانی بالاترین معبود است. همانطورکه خدا هم فرموده‌است: آیا دیدی آن کس را که هوای نفس خود را معبود خود گرفته‌ است."

منظور ابن عربی این آیه است:

أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ ﴿۲۳﴾پس آیا دیدى کسى را که هوس خویش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته گمراه گردانیده و بر گوش او و دلش مهر زده و بر دیده‏ اش پرده نهاده است آیا پس از خدا چه کسى او را هدایت‏ خواهد کرد آیا پند نمى‏ گیرید (۲۳)

 

ابن عربی و سایرین با منطق و سفسطه سوالاتی را مطرح میکردند که ذهن آدمی در جوابش بماند و این همان آلفای آنان بوده است. آنان با پیچیده کردن مسائل و گره زدن نکات آن؛ و غرق شدن در یافت جواب آن؛ خود را به این درجه میرساندند که با فکر نمیشود مسائل را حل کرد و سپس نتیجه میگرفتند که هر آنچه دل بگوید. و به همین خاطر همیشه سر در گم بوده اند.

محمود شبستری٬ سراینده گلشن راز نیز که از بزرگان صوفیه می‌باشد می‌گوید:

"مسلمان گر بدانستی که بت چیست یقین کردی که دین در بت‌پرستی است"

 

مولوی میگوید :

عشق اول می کند دیوانه ات

تا ز ما و من کند بیگانه ات

عشق چون در سینه ات مأوا کند

عقل را سرگشته و رسوا کند

می‌شوی فارغ ز هر بود و نبود

نیستی در بند اظهار وجود

زنده دل‌ها می‌شوند از عشق، مست

مرده دل کی عشق را آرد به دست

عشق را با نیستی سودا بود

تا تو هستی، عشق کی پیدا بود

 

یعنی اینکه در ابتدا ای انسان باید از خودت بیگاه بشوی و تعقل خودت را ازدست بدهی و و مولوی در بکاربردن دیوانه شدن استعاره از این دارد.

 

مولوی کامل در اشعارش اشاره به توقف فکر دارد و اینکه تفکر زائد است:

شکن سبو و کوزه ای میرآب جان ها

تا وا شود چو کاسه در پیش تو دهان ها

بر گیجگاه ما زن ای گیجی خردها

تا وارهد به گیجی این عقل ز امتحان ها

ناقوس تن شکستی ناموس عقل بشکن

مگذار کان مزور پیدا کند نشان ها

ور جادویی نماید بندد زبان مردم

تو چون عصای موسی بگشا برو زبان ها

عاشق خموش خوشتر دریا به جوش خوشتر

چون آینه ست خوشتر در خامشی بیان ها

 

مولوی میگوید ناقوس تن شکستی ناموس عقل بشکن؛ به این طریق مولوی مراحل یوگا را واضح توضیح میدهد.

 

ور جادویی نماید بندد زبان مردم

در اینجا مولوی  اشاره به سحر و جادو دارد

 

تو چون عصای موسی بگشا برو زبان ها

در اینجا مولوی میگویدکه  کامل خود را در اختیار نیروی کیهانی بزار

 

یا در این شعر اشاره به توقف فکر و مسخ شدگی دارد و اینکه فرد آینه ی جن وشیطان می شود هر چه آنها بگویند او هم می گوید:

عاشق خموش خوشتر دریا به جوش خوشتر

چون آینه ست خوشتر در خامشی بیان ها

 

خیلی عحیب است که 90 در صد شعرهای مولوی فقط همین مسئله را تکرار می کنند. هی تکرار و تکرار؛ اما از طریق داستانهای مختلف.

 

حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو

و اندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو

هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن

وآنگه بیا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو

رو سینه را چون سینه‌ها هفت آب شو از کینه‌ها

وآنگه شراب عشق را پیمانه شو پیمانه شو

باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی

گر سوی مستان می‌روی مستانه شو مستانه شو

آن گوشوار شاهدان هم صحبت عارض شده

آن گوش و عارض بایدت دردانه شو دردانه شو

چون جان تو شد در هوا ز افسانه شیرین ما

فانی شو و چون عاشقان افسانه شو افسانه شو

تو لیله القبری برو تا لیله القدری شوی

چون قدر مر ارواح را کاشانه شو کاشانه شو

اندیشه‌ات جایی رود وآنگه تو را آن جا کشد

ز اندیشه بگذر چون قضا پیشانه شو پیشانه شو

قفلی بود میل و هوا بنهاده بر دل‌های ما

مفتاح شو مفتاح را دندانه شو دندانه شو

بنواخت نور مصطفی آن استن حنانه را

 

هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن

وآنگه بیا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو

 

تمام این اشعار بر این دلالت دارند: کشتن نفس و قطع ارتباط با حواس

تو لیله القبری برو تا لیله القدری شوی

یعنی وقتی نفست را در قبر بیفکنی و بکشی آنگه چیزهایی بر تونازل می شود!

 

ز اندیشه بگذر چون قضا پیشانه شو پیشانه شو

نطق زبان را ترک کن بی‌چانه شو بی‌چانه شو

اینها همان توقف فکر است

 

متاسفانه در طول تاریخ بسیاری از فیسلوفان و شعرا در اثر گمراهی در مسیر اشتباه قرار گرفتند و توقف فکر را و ارتباط با اجنه و شیاطین را با خدا اشتباه می گرفتند. خیلی اوقات اجنه و شیاطین به صورتهای زیبا و حالتهای در ظاهر خوب در ذهن فرد نمود پیدا می کنند. الان هم در هند بعضی یوگی ها استاد خود را می پرستند زیرا استاد آن فرد گاهی در توقف فکر با تلقین در ذهن فرد جای دارد برای همین یوگی با استادش یکی می شود. و در هنگام حالت سامادهی یوگا یا توقف فکر شمس به مولوی تلقیناتی می کرد برای همین مولوی اسیر شمس بود  و برای شمس دیوان شمس را سرود. شمس یک یوگی بوده است و  با مطرح کردن شکهایی که خودش به آن رسیده بود؛ دیگران را به دنبال خود می کشاند و دیگران را شیفته خود میکرد.

 

شیطان مسیر خود را در هرجایی پیدا کرده و جای پایش را گذاشته و آنقدر هوشمندانه خود را به جهانیان معرفی می کند؛ واقعا دشمن بزرگی است.

 

إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّمَا یَدْعُو حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِیرِ ﴿۶﴾

در حقیقت‏ شیطان دشمن شماست‏ شما [نیز] او را دشمن گیرید [او] فقط دار و دسته خود را مى‏ خواند تا آنها از یاران آتش باشند (۶)

 

 روش جذب کردن دیگران خیلی راحت است . کافی است شرایطی پیش بیاید که تفکر فرد قادر به پاسخگویی و درک آن نباشد. مثلا بعضی افراد به نوعی برای جذب دیگران از همین روش استفاده می کنند. مثلا برای جذب فردی دیگر شعبده ای را انجام می دهند و زمانیکه فرد نتواند درک کند که او چگونه آن را انجام داده است جذب او می شوند . شمس هم با یک سوال و جواب عجیب مولوی را جذب خود کرد .

 

در سامادهی یا توقف فکر گاهی اجنه به صورت فردی ظاهر می شوند که انسان در ذهنش قبلا به آن مشغول بوده و چون فرد مسخ شده، خودش را با او، یکی می داند و در او غرق شده و خود را با او یکی می داند و‌حس میکند فقط در حضور آن شخص آرامش می گیرد) حالتی مثل عشق که مولوی همیشه بیان کرده).  زیرا خود مولوی وقتی شمس از شهرش رفت دچار غم شد . در حالیکه انسان برای خدا باید اینجوری باشد نه یک انسان ناقص. الان اکثر افرادی که به عشق دچار شده اند در سامادهی دچار شده اند. یعنی بدون اینکه فرد بخواهد نمی تواند به چیزی فکر نکند. انگار نیرویی او را می برد . این نیرو همان مسخ شدن توسط شیاطین و اجنه است.

جالب اینجاست کسی که در سامادهی است چون ظلمات است و پر از اجنه است؛ هیچ وقت به جواب آن چیزی که در ابتدا به دنبالش بوده نمی رسد. فقط مثل یک معتاد می خواهد آن شرایط را دوباره تجربه کند. هدف نهایی شیطان این است که انسان او را عبادت کند. برای همین هم افرادی مثل شمس و مولوی و یوگی ها و تصوف و شیوخ و دراویش و ... دچار اشتباه شده و شیطان را با خدا اشتباه گرفتند و فکر می کردند در حالت خلسه و توقف فکر با خدا یکی شده اند در حالیکه با شیطان وحدت پیدا کردند در این دنیا انسان نمی تواند خدا را ببیند همانطور که خدا به موسی می گوید که موسی من در این دنیا دیده نخواهم شد.

 

  1. چرا ترک کار زشت سخت است؟

چرا افراد با توجه به اینکه می دانندکاری زشت و ناپسند هست ولی باز هم آن را انجام می دهند؟ مثلا کسی که سیگار می کشد خیلی از دیگران بهتر می داند که سیگار برای بدن مضر می باشد ولی بازهم نمی تواند سیگار کشیدن را ترک کند. خیلی از پزشکان و ورزشکاران و ... را دیده ایم که با اینکه می دانند که سیگار کشیدن مضر است باز هم سیگار می کشند. همین مورد برای سایر موارد مانند اعمال ناپسندی همچون و مواد مخدر و مشروبات الکلی و دیگر موارد هم به همین صورت است. جواب در این نکته است که تمامی این کارها علاوه بر اینکه بر بدن تاثیر شیمیایی بد و نامناسب دارند نوعی کد و رمز برای ارتباط با نیروی بالاتر است . بسیاری افراد برای این ارتباط از کدهای میانبر استفاده می کنند مانند شعر یا موسیقی و یا مخدرات و مشروبات الکلی و قرصهای روانگردان.

خیلی افراد وقتی ناراحت می شوند یا غم و غصه دارند سریع یک آهنگ و شعر آلفایی را گوش داده و به سراغ بالایی ها (شیاطین و اجنه) می روند تا ببیند آنها چه می گویند!

شعر می گوید: ما زبالاییم و بالا می رویم

خیلی افراد را دیده ایم که وقتی عصبانی هستند یا ناراحت؛ سریع به سراغ سیگاری رفته تا به قول خودشان اعصابشان آرام شود در حالیکه این افراد با این کار اتحاد خود را با نیروی بالاتر نشان می دهند و نوعی قرار ملاقات دارند و به صورت موقت از نظر ذهنی بدون اینکه مشکل را حل کنند با رفتن به فضای آلفایی از نظر تخیلی و توهمی صورت مسئله را تغییر داده و یا فراموش می کنند.

افراد معتاد با رفتن به نشئگی جلسه را با اجنه برگزار کرده و آرامش کاذبی را برای مدت کوتاه به دست می آورند و برای همین برای آرامش های بیشتر مجبور به تکرار و تکرار و بازهم تکرار می شوند. این افراد برای حل مشکل و مسایل به بتی که در ذهنشان است پناه می برند. اکثرا مسئله ای که برای فرد حل نشود و خودش توانایی حل کردن نداشته باشد به دیگران(اجنه) روی می آورد. اجنه و شیاطین هم فقط از طریق پاک کردن صورت مسئله یا فراموشی و یا راههای شیطانی و پلید و غیر الهی استفاده می کنند.

 

وَأَنَّهُ کَانَ رِجَالٌ مِنَ الْإِنْسِ یَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقًا ﴿۶﴾

و مردانى از آدمیان به مردانى از جن پناه مى ‏بردند و بر سرکشى آنها مى‏ افزودند (۶)

 

وَیَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمِیعًا یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَکْثَرْتُمْ مِنَ الْإِنْسِ وَقَالَ أَوْلِیَاؤُهُمْ مِنَ الْإِنْسِ رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنَا بِبَعْضٍ وَبَلَغْنَا أَجَلَنَا الَّذِی أَجَّلْتَ لَنَا قَالَ النَّارُ مَثْوَاکُمْ خَالِدِینَ فِیهَا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ إِنَّ رَبَّکَ حَکِیمٌ عَلِیمٌ ﴿۱۲۸﴾

و [یاد کن] روزى را که همه آنان را گرد مى ‏آورد [و مى‏ فرماید] اى گروه جنیان از آدمیان [پیروان] فراوان یافتید و هواخواهان آنها از [نوع] انسان مى‏ گویند پروردگارا برخى از ما از برخى دیگر بهره بردارى کرد و به پایانى که براى ما معین کردى رسیدیم [خدا] مى‏ فرماید جایگاه شما آتش است در آن ماندگار خواهید بود مگر آنچه را خدا بخواهد [که خود تخفیف دهد] آرى پروردگار تو حکیم داناست (۱۲۸)

 

دلیل این مشکلات هم ناسپاسی و ناشکری و عدم درک درست از جهان است. و همچنین زیاده خواهی و تکبر می باشد. و الا این جهان طبق گفته خدا بازی و سرگرمیی بیش نیست. خدای نعمت های زیادی به انسان عطا کرده ولی انسان با ناسپاسی خود هیچ‌کدام را به یاد ندارد و دنبال مشکلات توهمی و عشقیات میرود.

 

  1. تناسخ

وحدت وجود یکی از نتایج یوگا بود. تناسخ هم یکی از دیگر نتایج یوگاست. خیلی از افراد که مراحل بالای یوگا میرسند؛ در آن مراحل به وحدت وجود خواهند رسید و این وهم برایشان پیش میآید که با دیگران و از جمله خدا یکی شده اند. نظریه وحدت وجود ساخته توهمات یوگی هاست. البته خودشان هم میگویند که تا اهل فن نباشی، نمیتوانی درکش کنید. بعد از رسیدن به توهم وحدت وجود؛ آنان فکر میکنند که به موجودی دیگر تبدیل شده اند و یا حتی فکر میکنند که قبلا یک موجود دیگر بوده اند.

در زمان ما افرادی که تغییر جنسیت داده اند، هم در خلسه عمیق خود را با توهمات جنس دیگر می دانند. به نظر من این افراد تسخیر شده اجنه هستند و باید از نظر روانی و دینی درمان شوند. واقعا تناسخ و خود را با همه چیز یکی دانستن موحب اختلالات روانی زیادی می شود.

 

  • اسعد حسینی