نون و القلم

خدا یکتاست

نون و القلم

خدا یکتاست

پیوندهای روزانه

۵ مطلب در خرداد ۱۴۰۴ ثبت شده است

۲۰
خرداد
۰۴

 

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت یکصد و پنجاه و چهار)

درمان بیماری (بخش هفدهم)

پیمانه

 

یکی پیام داد که متن مقالات طولانی است، او گفت که چرا مقالات جادوی شیاطین را خلاصه نمی کنید. در جواب ایشان میگویم که حقیقتا من اعتقادی به خلاصه ندارم، زیرا مفاهیم و معانی را از بین می برد. کسی که دنبال معنویت باشد، باید برایش هم وقت بگذارد. شما در چند صفحه میتوانید بگویید که نماز و وضو و روزه اینطوری است ولی فلسفه و حکمت و مفاهیم اینها مهمتر هستند که در خلاصه نویسی نمیتوان این ابعاد را بررسی کرد. خدای مهربان در قرآن بیشتر مفاهیم و معانی را مورد توجه  قرار داده است. کسی که معانی و مفاهیم پشت دستورات خدا را نداند و برای فهم آن تلاش نکند، بعد از مدتی خود آن احکام را هم کنار می گذارد.  

نکاتی که قرآن می فرماید غیر قابل چشم پوشی است. یک آدم منصف هیچوقت از مطالب قرآن نمی گذرد و آن را بی اهمیت تلقی نمی کند. هر آیه از قرآن، اگر ریز به آن نگریسته شود، یک دانشگاه است. بیایید آیه ای که در مورد طالوت و سپاهیانش صحبت می فرماید را بررسی کنیم و آن را با جزئیات بررسی کنیم تا متوجه شویم که قرآن یک کتاب معمولی نیست و اصلا قابل مقایسه با دیگر کتابها نیست و سطح آن بسیار بالاتر از کتابهای دیگر است، در حد آسمانها. بعد از خواندن نکات این آیه، متوجه خواهید شد که اصلا آدمی دلش نمی آید خلاصه اش کند. شما چطوری نکات این آیه را خلاصه می کنید طوری که تمام ابعاد آن درست و حسابی تبیین و روشن شود؟

 

فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِیکُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی وَمَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی إِلَّا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِیَدِهِ فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ فَلَمَّا جَاوَزَهُ هُوَ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ قَالُوا لَا طَاقَةَ لَنَا الْیَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلَاقُو اللَّهِ کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ ﴿۲۴۹

و چون طالوت با لشکریان [خود] بیرون شد گفت‏ خداوند شما را به وسیله رودخانه‏ اى خواهد آزمود پس هر کس از آن بنوشد از [پیروان] من نیست و هر کس از آن نخورد قطعا او از [پیروان] من است مگر کسى که با دستش کفى برگیرد پس [همگى] جز اندکى از آنها از آن نوشیدند و هنگامى که [طالوت ] با کسانى که همراه وى ایمان آورده بودند از آن [نهر] گذشتند گفتند امروز ما را یاراى [مقابله با] جالوت و سپاهیانش نیست کسانى که به دیدار خداوند یقین داشتند گفتند بسا گروهى اندک که بر گروهى بسیار به اذن خدا پیروز شدند و خداوند با شکیبایان است (۲۴۹)

 

  1. در این آیه می فرماید که هنگامی که طالوت فرماندهی لشکر را بر عهده گرفت، گفت: "خدا شما را به وسیله رودخانه ای می آزماید. هر کس از آن بنوشد با من نیست- فقط کسانی که از آن نمی چشند با من هستند- مگر فقط به اندازه یک مشت". إِلَّا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِیَدِهِ : مگر اینکه به اندازه یک مشت از آن مصرف کند. معیار خوردن از محتویات آن نهر، به اندازه یک مشت بیان شده است. آیه میخواهد به ما بفهماند که مشت هر فرد معیار مناسبی برای اندازه گیری تغذیه اوست.
  2. لَمْ یَطْعَمْهُ : برای محتویات این نهر، کلمه طعم بکار میبرد، در حالی که آب طعم ندارد. از اینجا مشخص میشود که محتویات این نهر طعم دار بوده است. مثل آب بعضی چشمه ها که مواد زیادی در آنهاست و طعم دار هستند. جالب این است که در تورات از عسل به عنوان محتویات این نهر یاد شده است. البته قرآن حرفی از عسل و یا آب نزده است ولی منظورش یک چیز مایع مانند است که فراوان در آنجا یافت میشده است.
  3. خدا در این آیه می خواهد بفرماید که در خوردن آبهای طعم دار زیاده روی نکنید و به اندازه یک مشت بخورید. آبهای طعم دار مثل آب میوه ها و نوشابه ها و غیره که طعم دارند. برطرف نمودن حسهای گرسنگی و تشنگی براساس طعم و مزه صحیح نیست. اگر طعم خوشمزه تر باشد، بیشتر خورده میشود، بدون نیاز بدنی. در خوردن غذاهای خوشمزه و خوش طعم، باید اندازه مشخصی در نظر گرفت که بیش از آن خورده نشود.
  4. قطعا مشت یک بچه با مشت افراد بزرگتر خیلی فرق دارد. بنابراین بچه ها نباید به اندازه بزرگترها بخورند. زیاد خوردن کسی را زود بزرگ نمی کند، بلکه او را بیمار میکند. به همین خاطر در آیه إِلَّا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِیَدِهِ  کلمه غُرْفَةً بصورت نکره آمده است. زیرا اندازه مشت هر کسی متفاوت است. مشت یک بچه با مشت فرد بالغ خیلی متفاوت است. خدای مهربان اینجا مشت (غُرْفَةً بِیَدِهِ  ) را به عنوان پیمانه تغذیه بیان فرموده است و این نکات مهمی را در مباحث پزشکی و سلامتی به چالش می کشد. معمولا در مباحث پزشکی، گرم و یا لیوان را مبنا قرار میدهند که اشتباه است. هر کسی اندازه مشتش متفاوت است. یعنی هر کسی پیمانه اش متفاوت است و یک فرمول کلی برای تغذیه صحیح نیست. این نشان میدهد که افراد باید خود مواظب تغذیه خود باشند. بچه ها باید با پیمانه مشت خود تغذیه شوند و نه با پیمانه مشت مادرشان.
  5. معمولا مشت زنان هم از مشت مردان کوچکتر است. یعنی زنان قاعدتا باید کمتر از مردان بخورند و گرنه دچار بیماری میشوند. به همین خاطر است که بچه ها و زنان خیلی زودتر از مردان چاقتر میشوند. زیرا آنان به پیمانه خود توجهی نمی کنند. این در مورد خوردن روانی هم صادق است. بعضی حرف و حدیثها بهتر است که زنان و کودکان را قاطی آن نکنید تا از نظر روانی دچار پرخوری نشوند. پر شدن روان منجر به تنشهای عصبی خواهد شد.
  6. خدا در آیه حد اعتدال را برای ما بیان میدارند که به اندازه مشت هر کسی است. خدا می فرماید اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِیَدِهِ یعنی که هر کس به اندازه مشت دست خود (بِیَدِهِ = با دست خودش) بخورد. پس بکاربردن پیمانه های کلی همچون، لیوان، گرم، کیلوگرم در مبحث تغذیه اشتباه است و اینها خیلی کلی هستند. هر فردی پیمانه اش با دیگری فرق دارد.
  7. اندازه مشت افراد معمولاً متناسب با ابعاد دست و قد آنها است. در برخی روش‌های اندازه‌گیری غذا، مشت به‌عنوان معیاری تقریبی برای حجم مصرفی استفاده می‌شود، مثلاً یک مشت معادل یک پیمانه غذا در نظر گرفته می‌شود. بعضی علوم تغذیه بی توجه به این موضوع، برای همه افراد بچه و زن و مرد؛ پیمانه ها را یکسان در نظر می گیرند؛ در حالی که اندازه مشت هر کسی متفاوت است و در نتیجه پیمانه هر کسی هم متفاوت است.
  8. به اندازه مشت خود بخورید. این مقوله جالبی است هم در مبحث جسمی و هم مبحث روانی. به اندازه و بسته به امکانات خود بخورید. بسته به ظرفیت روانی خود، ورودیهای روانی خود را کنترل کنید. شاید دیدن بعضی فیلمها و کلیپها که دیگران می بینند، برای شما مناسب نباشد و ظرفیت تحلیل و تجزیه آن را نداشته باشید. پس مقدار ورودی هر کسی از نظر روانی متفاوت است. پس هر کسی باید ورودی های خود را آگاهانه چک کند و آن را مدیریت کند. تقلید از ورودیهای دیگران اشتباه مهلکی است. ظرفیت قلب هر کسی همان ظرفیت روانی اوست. فالوو کردن هر کسی در فضای مجازی اصلا مناسب نیست. کسانی را باید فالوو کرد تا از آنها چیزی یاد بگیرید و گرنه وقت خود را تلف نکنید وبه خود ضربه نزنید. قلب سالم قلبی است که ورودی سالمی به او داده باشید. در نهایت، فقط قلب سالم بدرد ما می خورد و هیچ وسیله دیگری سودی برای ما ندارد.

 

یَوْمَ لَا یَنْفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ ﴿۸۸روزى که هیچ مال و فرزندى سود نمى‏ دهد (۸۸)

 

إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ ﴿۸۹مگر کسى که دلى پاک به سوى خدا بیاورد (۸۹)

 

معمولا اندازه قلب یک انسان به اندازه مشت گره کرده اوست. بنابراین، به اندازه و ظرفیت قلب خود، در آن مطالب بریزید و از نظر روانی خود را پر نکنید که قلبتان را خراب میکند و سالم نخواهد ماند.

  1. سایز مشت در علم پزشکی قدیم به عنوان یک معیار تقریبی برای اندازه‌ برخی اعضاء داخلی بدن استفاده می‌شود. اندازه طحال هم تقریبا به اندازه یک مشت گره کرده است. البته این اعضاء شاید دقیقا به اندازه مشت شما نباشند، ولی در مقایسه با دیگران، میتواند معیار بزرگی و کوچکی این اعضاء باشند. و میتوانید تصوری کلی از حجم این اعضاء داشته باشید.
  2. این روش اندازه گیری می‌تواند به کنترل مقدار غذای هر فردی توسط خود آن فرد کمک کند و در حفظ تعادل تغذیه ای کمک شایانی می کند. زیرا ما هر زمانی ترازو نداریم که مواد غذایی را وزن کنیم. ولی روشی که خدا در آیه فرموده است با یک نگاه سطحی هم قابل درک است.  کلا اندازه‌ مشت هرکسی میتواند به‌ عنوان یک معیار عملی و ساده برای کنترل تغذیه و اندازه اعضاء داخلی بدن باشد. وقتی آیه می فرماید که به اندازه یک مشت، آب طعم دار بخورید؛ یعنی در یک وعده غذا به اندازه سایز معده خود بخورید و بیشتر از آن نخورید تا دچار مشکلات گوارشی نشوید.
  3. در زمان قدیم، مقدار غذا به اندازه‌ مشت فرد مرتبط بود؛ یعنی هر فرد بسته به نیاز و توان بدن خود از مشت خود از غذا بهره می‌برد. این روش ساده به افراد کمک می‌کرد تا تعادل مناسبی در تغذیه داشته باشند و دچار پرخوری نشوند. زیرا این روش طبیعی و مناسب برای کنترل میزان غذای هر فردی است. این روش بدون استفاده از ترازو و معیارهای کلی، برای هر فردی تعیین کننده است و از پرخوری ها جلوگیری میکند.
  4. مشت هر فردی نشان ظرفیت اوست. هر فردی باید به اندازه ظرفیت خود، ورودی در خود بریزد. حتی این مورد به ورودیهای فضای مجازی هم مرتبط است. یک بچه مشتش کوچک است و نمیتواند ورودیهای زیادی را تحلیل کند و ممکن است ورودیهای زیاد روان او را به هم ریزد. یک زن، هم همینطور است و مشتش از یک مرد کوچکتر است. بنابراین باید این اندازه ها را در ویوی فضای مجازی رعایت کرد و گرنه دچار پرخوری روانی میشوید و بیمار خواهید شد. در یک خانواده، اندازه مشت اعضاء با هم فرق میکند و پس بعضی ورودی ها و غذاها را نباید در خانواده مطرح کرد و گرنه بعضی ها دچار پرخوری میشوند و از نظر روانی بیمار میشوند. خانواده باید یک سری محدودیتها در ویوها داشته باشد. در یک خانواده باید ظرفیت تغذیه روانی سایر اعضاء را هم در نظر گرفت و نباید فقط ظرفیت خود را در نظر گرفت. البته الان واقعا تا حد زیادی شیرازه خانواده ها به هم ریخته است. زیرا هر کسی از روزنه موبایل، با دیگر ورودیها در تماس است و مدام ظرفیت خود را پر میکند و این باعث پرخوری روانی میشود و مشکلات ناخواسته برای خانواده ها پیش می آورد. افراد برای حفظ انسجام خانواده، باید حداقل در زمانی که در خانه هستند، از پرخوریهای روانی در فضای مجازی و فیلمها دوری کنند تا باعث ایجاد مشکلات برای خانواده خود نشوند و انسجام خانواده را به هم نریزند.
  5. در ورزش‌های رزمی، قدرت مشت اندازه‌گیری می‌شود تا میزان نیروی عضلانی و هماهنگی عصبی و عضلانی ارزیابی شود. مشت های فیک لاف میزنند و بیش از اندازه خود، خود را می نمایانند. طالوت میخواست مقدار واقعی توان و نیروی سپاه خود را بسنجد و او میخواست واقعی تر فکر کند و دچار توهمات و خیالات در مسائل جنگی و رزمی نشود. لاف زدن در مسائل جنگی زیاد جالب نیست و انسانها را دچار توهم میکند و ممکن است آنان را به کشتن دهد.
  6. وقتی افراد مشت خود را گره میکنند، نشان از همبستگی و اتحاد و عزم جزم و اراده است. اگر افراد گروه طالوت، بیشتر از سایز مشت خود نمی خوردند، نشان از اتحاد و همبستگی بین آنان بود، که متاسفانه چنین اتحادی وجود نداشت و به دو گروه و طبقه تقسیم شدند. در یک جامعه، باید در مصرف مواد غذایی و ویوی مطالب احساسی و فکری، حد و حدودهایی را رعایت کرد و گرنه باعث افتراق و طبقاتی شدن جامعه میشود.
  7. وقتی هویج می خورید، یک یا دو هویج میتوانید بخورید. اما وقتی آب هویج می خوریم، ممکن است دو سه لیوان بتوانیم بخوریم و این خودش به اندازه بیست عدد هویج است. مایعات طعم دار باعث افراط میشوند. آیه طالوت میفرماید که در مایعات طعم دار زیاده روی نکنید. زیرا بعضی چیزها که به آب تبدیل میشود،خوردن آن مثل خوردن آب راحت است و در نتیجه براحتی میتوان در خوردن آنها زیاده روی کرد. مثل آب میوه ها. خود میوه از آب میوه خیلی مفیدتر است، زیرا آب میوه فاقد فیبر است. از آنجا که آب میوه فیبرش را گرفته اند، شکر و مواد داخل آن خیلی سریع جذب بدن میشود و ممکن است فرد را دچار دیابت کند. اما خود میوه از آنجا که فیبر دارد، مواد داخل آن به آهستگی جذب بدن میشود و برای بدن مفید تر است و از ابتلا به دیابت هم جلوگیری میکند. جالب است که در کشور ما، جلو بیمارستانها، پر است از آب میوه که اینها را می برند برای بیمار تا او را دچار دیابت هم بکنند و به مشکلات بیمار بیفزایند. افزایش سرعت در جذب غذاها، اصلا جالب نیست و این نوع خودش نوعی پرخوری است. این مورد برای پرخوری روانی هم مطرح است. گاهی افراد فیلم نگاه میکنند ولی بعد از مدتی، فقط چند دقیقه از فیلم که برایشان جذاب است و احساسات آنان را تحریک میکند را نگاه میکنند (به عبارت دیگر، آب میوه فیلم را میخورند) و گاهی چندین بار این را تکرار میکنند و خود را دچار دیابت روانی میکنند. تکرار احساسات نوعی پرخوری است. گاهی آدمیان یک آهنگ را چندین بار گوش میدهند تا که احساسات خود را تحریک کنند که این نوع خودش مبحثی فراتر از لذت است و یک نوع اعتیاد و پرخوری احساسی و یا مانترا است. این نوع پرخوری بسیار مهم است که خیلی ها دچارش هستند و انشالله در یک مقاله مفصل مورد بررسی قرار می گیرد. همیشه در طول تاریخ کسانی بوده اند که شریعت گریز بوده اند و استایلها و دستورات دینی را رعایت نمی کردند و یا کم اهمیت می پنداشتند، زیرا آنها استایلی که خدا معرفی میکرد را قبول نداشتند و حتی بعضی از آنها، آن را اضافی می دانستند. اما از طرف دیگر، افراد دیگری بودند که صرفا دستورات برایشان مهم بود و کاری به معنویت و مفاهیم پشت پرده آن نداشتند. این دو گروه هر دو در اصل یکیند و هر دو در واقع به ضرر دین فعالیت میکردند و خودشان خبر نداشتند. حالا به جواب سوال اولمان رسیدیم. خدای مهربان، یک سوره به اسم احکام نازل نکرده است تا که همه احکام دینی را به یکباره در آن ذکر کند. بلکه در قرآن لابلای آیات احکام، از مفاهیم و معانی دیگر حرف زده است تا به ما ثابت کند که احکام تنها، کارساز نیست و بلکه مفاهیم و معانی زیادی پشت این دستورات است که اینها مهمند. ذکر احکام قرآنی بدون دلیل و معانی و حکمت آنها، مثل خوردن زیاد از آب طعم دار است. اما وقتی معانی و مفاهیم را ذکر کنید، آنوقت به آهستگی جذب بدن و روان میشود و تاثیر واقعی خودش را می گذارد.
  8. إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِیکُمْ بِنَهَرٍ: در این قسمت از آیه می فرماید که خدا شما را به یک نهری مبتلا میکند، یعنی شما را با یک نهری آزمایش میکند. نهر در قرآن نشانه فراوانی است. یعنی اگر حتی یک ماده غذایی فراوان و در دسترس بود، دلیلی برای زیاده روی در خوردن آن وجود ندارد.
  9. حتی اگر یک روزی بیکار بودید، دلیلی برای زیاد خوابیدن نیست. در هر حال باید اعتدال را رعایت کرد. حتی اگر بیکار بودید، لزومی ندارد چندین فیلم را نگاه کنید و خود را دچار پرخوری روانی کنید.
  10. خدا خیلی جاها ما را با این نوع فراوانی ها آزمایش ومبتلا میکند. خیلی از افراد بی جهت روزها هم برق خانه شان روشن است. یا خیلی ها بی جهت و به خاطر مسائل بی اهمیت، قرص و دارو مصرف میکنند. زیاد بودن دارو و قرص دلیل بر جواز مصرف آن نیست. از این نوع نهرها در زندگی ها زیاد پیش میاید و ممکن است که خود را به آن مبتلا کنیم. چیزی که ارزان و فراوان بود، هیچ دلیلی برای زیاده روی در آن نیست. همین زیاده روی ها کار دست آدمی میدهد. ابتلا نوعی آزمایش انتخاب است. وقتی یک چیز فراوان بود و شما در مصرف آن زیاده روی کردید، یعنی هنوز در انتخاب کردن مشکل دارید و صرف و ضرر خود را نمی دانید. وقتی آدمی در انتخاب همین چیزهای ساده اشتباه کند، یعنی در مشیر اشتباهی به سر می برد. یعنی آزمایشها را صحیح انجام نمیدهد. اصلا خدا ما را به همین دلیل آفریده است تا که مشخص کند که چه کسانی انتخابهای درست انجام میدهند.

 

الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَهُوَ الْعَزِیزُ الْغَفُورُ ﴿۲

همانکه مرگ و زندگى را پدید آورد تا شما را بیازماید که کدامتان نیکوکارترید و اوست ارجمند آمرزنده (۲)

 

  1. بعضی مواقع، در بعضی سایتهای اینترنتی، از فواید خوردن یک میوه زیاد گفته میشود که خیلی مواقع اغراق است و ممکن است باعث پرخوری از آن میوه شود که این هم صحیح نیست. هر چیزی فایده خودش را دارد. اما دو چیز باعث زیاده روی در خوردن یک غذا خواهد شد. یکی طعم و مزه ، دومی مایع بودن غذا، که براحتی میتواند از آن زیاد خورد. به همین خاطر در آب میوه ها، نباید زیاده روی کرد زیرا خوردنشان آسان است و براحتی میتوان در آن زیاده روی کرد.
  2. رفاه و سهل الوصول بودن یک چیز میتواند از یک نظر خوب باشد، اما از نظر دیگر خطرناک هم هست. زیرا باعث زیاده روی در آن میشود. مگر اینکه افراد آگاهانه خود را کنترل کنند و این نوع کنترل خودآگاهانه بسیار با ارزش است. گاهی میتوان در فضای مجازی روزی سه چهار فیلم دید. اما آیا این زیاده روی نیست؟ در فراوانی ها، انسانها آزمایش میشوند. اسراف و زیاده روی در فراوانی ها مشخص میشود.
  3. گاهی در سایتهای اینترنتی، در مورد سلامتی قوانینی گفته میشود که زیاد منطقی نیست. مثلا میگویند روزی صد گرم آجیل باید خورد، روزی به اندازه دو لیوان سبزیجات، به اندازه دو لیوان میوه جات، چندین گرم پروتئین و ... که اینها اغراق است. این مواد برای بدن لازم است ولی نه بصورت روزانه و با این پیمانه هایی که اینها می گویند. همانطور که در آیه طالوت بیان شد؛ تعداد پیمانه را باید به سمت کمترش گرفت. اما این دستورات اغراق آمیز همگی از پیمانه های متعدد صحبت میکنند.
  4. اگر تخمه پاک شده بخورید، از آنجا که پاک شده و آماده است، میتوان خیلی زیاد خورد و خود را دچار چربی کرد. اما وقتی خودتان تخمه را بشکنید، مجبورید کمتر بخورید زیرا زمانبر است. بسته بندی های خدای عالمیان در طبیعت بی حکمت نیست. اگر تخمه بی پوست بود، افراد زیاد ازش میخوردند و دچار چربی میشدند. اما خدا هر چیزی را در پوسته ای قرار داده است تا مقدار و سرعت تغذیه را هم کنترل کند. شکل و فرم بسته بندی هیچکدام از نعمات و آفریده های خدا، بی حکمت نیست. دانه های هندوانه در میان خود هندوانه پخش است و این ما را راهنمایی میکند که دانه های هندوانه با خود هندوانه خورده شود بهتر است. اما دانه های طالبی از خود طالبی جداست و این هم ما را راهنمایی میکند که بهتر است جدا خورده شود. دسته بندی و بسته بندی های خدای رحمان بی نقص و عیب است و حتی ما را در طریق استفاده از آن راهنمایی میکند. معمولا روی بسته بندی های ساخت انسان، دستورالعلمهایی با خط ریز نوشته شده است که مصرف کننده را در طرز استفاده راهنمایی میکند. اما خدای عالمیان بدون هیچ نوشته و کاتالوگی، طرز استفاده از آن را به ما گفته است و کافی است مقداری فکر خود را بکار بیندازیم و آن را ببینیم. خدا بهترین آفرینندگان است (فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ).
  5. بدنسازها، شیر خشک نوزادان را استفاده میکنند. زیرا شیرخشک تمام ویتامینهای لازم برای بدن یک نوزاد را تقریبا در آن ریخته اند. کسانی که بدنسازی میکنند، خیلی از کمبود ویتامینها می ترسند و شدیدا خود را وابسته به این معیارها و پیمانه ها کرده اند و گرفتاری زیادی برای خود درست کرده اند! کار به جایی رسیده است که غذاهای نوزدان را میخورند و خود را به حالت نوزادی رسانده اند. واقعا چه چیزی باعث میشود که آدمی تا این حد بترسد؟

وقتی آدمی بزرگ میشود دیگر باید از شیر گرفته شود و نباید به حالت نوزادی برگردد. خدای مهربان در قرآن در مورد از شیر گرفتن نوزادان طی دو سال صحبت فرموده است.

 

وَوَصَّیْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنًا عَلَى وَهْنٍ وَفِصَالُهُ فِی عَامَیْنِ أَنِ اشْکُرْ لِی وَلِوَالِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ ﴿۱۴

و انسان را در باره پدر و مادرش سفارش کردیم مادرش به او باردار شد سستى بر روى سستى و از شیر باز گرفتنش در دو سال است [آرى به او سفارش کردیم] که شکرگزار من و پدر و مادرت باش که بازگشت [همه] به سوى من است (۱۴)

 

این نکته خیلی مهم است که خدای حکیم کلمه فصال را در این مورد استفاده می فرماید. فصال یعنی از شیر گرفتن. خدا نمی فرماید که به بچه دو سال شیر بدهید؛ بلکه می فرماید بچه را در طی و در طول دو سال از شیر بگیرید. این دو جمله در ظاهر ممکن است یکی باشند، ولی تفاوت معنایی مهمی در آن نهفته است. از شیر گرفتن نوزاد بسیار مهم تر است و حتی گاهی از شیردادن مشکلتر است. یکی از مشکلات مادران، از شیر گرفتن نوزادشان است و از نظر قرآن این مساله مهم تر از تغذیه است. بعضی از مادران مجبورند که از فلفل و روشهای دیگر برای گرفتن نوزادشان از شیر استفاده کنند. اما اینکه چرا بدنسازان دوباره میخواهند خود را به حالت نوزادی برگردانند، هنوز مشخص نیست.  شاید کسی دلسوز مثل مادرشان بالای سرشان نیست که آنان را از این حالت خارج کند. معمولا مادر تغذیه مادی بچه هایشان را برعهده دارند و پدران تغذیه معنوی. تعذیه معنوی هم مثل تغذیه مادی مهم است (تعذیه معنوی). افراد روزی باید در تغذیه معنوی مستقل شوند و خودشان بتوانند گلیم خود را از آب بیرون بکشند. بجای ماهی، باید به بچه ها ماهی گیری یاد دهید. تا در محیط بتوانند شرایط جدید را کنترل و تجزیه و تحلیل کنند و جذب روشها و عرفانها و استایلهای غلط نشوند.

  1. نوزادانی که شیر مادر ندارند و بجای آن شیر خشک میخورند، چاقتر میشوند و سلامتیشان بیشتر در خطر است. زیرا شیر خشک یک نوع غذای سهل الوصل است و بدن را تنبل میکند. مصرف آن برای نوزاد مجبوری است؛ اما برای یک بدنساز بی معنی است.
  2. فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ : این قسمت از آیه نشان میدهد که بیشتر مردم این جزئیات را رعایت نمی کنند و تعداد کمی به جزئیات توجه میکنند. بیشتر سپاهیان طالوت از آن نهر خوردند. در یک جامعه همیشه حق با اکثریت نیست و تعداد افرادی که رعایت میکنند در حالت قلت قرار دارند. در تمام طول تاریخ، همیشه مومنان در اقلیت بوده اند.
  3. آن عده زیاد گفتند که لَا طَاقَةَ لَنَا الْیَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ ما امروز توانایی مقابله با جالوت و سپاهش را نداریم. زیاده روی، تاب و توان وطاقت آدمی را می گیرد. پرخوری و زیاده روی کسی را قوی تر نمی کند؛ بلکه ضعیف تر میکند. بعضی از مردم فکر میکنند که کالری بالاتر و بیشتر، توان آنان را بالاتر میبرد. اما زیاده روی در گرفتن کالری ها، برعکسش آدمی را کسلتر میکند. همچنین آنها گفتند امروز (الْیَوْمَ) توانایی نداریم، یعنی تنبل شدند و کار آن روز را به فردا پس فردا موکول کردند. خیلی ها اینطوریند که به علت تنبلی،کارها را به فردا پس فردا موکول میکنند. پرخوری چنین حسی را در انسان فعال میکند. پرخوری روانی هم، روان انسان را متوقف میکند و آن را از رشد باز می دارد. پرخوری روانی، بالاخره روزی انتخاب را از انسان سلب میکند.
  4. آن عده قلیل که از آب کم خورده بودند، گفتند که کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ  یعنی چه بسا، با اجازه خدا سپاهی کوچک لشکری بزرگ را شکست داده است، خدا با کسانی است که صبورانه استقامت می ‌‌‌‌‌ورزند. ببینید روحیه این افراد که فقط یک مشت از نهر نوشیدند، صد و هشتاد با روحیه کسانی که زیاد خوردند، فرق میکند.
  5. فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی: در این قسمت از آیه طالوت میگوید که کسی که از آن بنوشد از من نیست. منظور این است که از طالوت نیست، یعنی از سپاه طالوت نیست. این به آن معناست که کسانی که زیاده از حد خود نوشیدند، دیگر در سپاه طالوت سیاهی لشکر شدند و نیرو و توان واقعی خود را از دست دادند. زیاده روی و زیاد خوردن نیرو و توان کسی را بیشتر نمی کند، بلکه برعکس آن را کلا از کار می اندازد و همت و توان و غیرت واقعی را از افراد می گیرد. همانطور که در آیه فرموده است، کسانی که زیاده از حد خود نوشیدند، گفتند که: امروز ما توانایى مقابله با جالوت و سپاهیان او را نداریم. کالری بیشتر ربطی به توانایی ندارد  این دو، دو مفهوم یکسان نیستند، یکی مفهومی شیمیایی و دیگری مفهومی فراشیمیایی است . افراط همان تفریط است و هر دو حالت، دو لبه یک چاقویند. کسی که زیاده از حد بخورد، مثل این است که هیچی نخورده باشد. همانطور که عشق و نفرت یکی هستند و هر دو لبه یک چاقویند.
  6. اما کسانی که فقط یک جرعه نوشیدند و یا ننوشیدند، نه تنها ضعیف نشدند، بلکه روحیه عجیبی داشتند و گفتند که: چه بسا گروهى اندک که با اذن خدا بر گروهى بسیار پیروز شدند و خدا با صابران است. این روحیه واقعا قابل تحسین است. پس روحیه جنگی و روحیه مقاومت و یا حتی روحیه دفاعی در تقوی و پرهیز است و نه در زیاده روی و افراط و تفریط.
  7.  حتی خوردن آب زیاد هم مضر است، زیرا باعث عدم توازن الکترولیتهای بدن میشود و باعث به هم خوردن عملکرد عادی کلیه ها میشود. زیاده روی در خوردن آب، خودش یک نوع مسمومیت است ولی بعضی ها فکر میکنند که آب هر چه بیشتر بخوری، به نفع کلیه هاست. خوردن آب زیاد باعث تورم سلولها هم میشود. اگر بدن انسان در حالت عادی باشد، به صدای بدنتان گوش کنید و براساس آن آب بنوشید. خدای مهربان و حکیم در آیه بالایی میخواهند به ما بفرمایند که در تغذیه زیاده روی نکنید.  بعضی سایتها میگویند که هر فردی باید در روز هشت لیوان آب بنوشد. اما واقعا نیازی نیست که دقیقا هر روز هشت لیوان آب بنوشید. این بسته به مقدار تشنگی و رنگ ادرار و غیره دارد و این معیار بسیار کلی است. هر کسی طرفیت مخصوص خود را دارد.
  8. بعضی سایتها، وزن افراد را معیار مقدار تغذیه قرار میدهند که اشتباه است. براساس قرآن، اندازه مشت افراد معیار تغذیه است. اگر قرار بر این باشد که وزن هر کسی که بیشتر باشد، بیشتر بخورد؛ در آن صورت وزن او بصورت تصاعدی هی بیشتر و بیشتر میشود و مشکلات سلامتی او روز به روز بیشتر میشود.
  9. طالوت با این آزمایش (پرخوری و زیاده روی در خوردن مایعات طعم دار)، مقدار توان واقعی سپاهش را تشخیص داد و فهمید که تعداد نفرات کاری و واقعی سپاهش کم هستند. طعم و مزه و تغذیه مهمترین آزمایش هر انسانی در زندگی است. یکی از جنبه های مهم دین، همین اعتدال در طعام است. کسانی که در جهنم بسر می برند، اعتراف میکنند که عدم اعتدال در طعمها و مزه ها، آنان را وارد یک سبک زندگی جهنمی کرده است. آنها اقرار میکنند که:

 

وَلَا یَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْکِینِ ﴿۳

و به خوراک‏ ساده ترغیب نمى ‏کند (۳)

 

زیرا خوراک مسکینانه و ساده مزه های کمتری دارند. بنابراین کمتر کسی به آن گرایش دارد. طعم و مزه باعث زیاده روی در خوردن میشود. انتخاب غذا فقط براساس طعم و مزه اشتباه است و باید در این زمینه اعتدال را رعایت کرد. بیشتر پرخوری ها بخاطر غذاهای مزه دار است. زیاده روی در مزه ها باعث ایجاد حالت و صفت جهنمی (وَلَا یَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْکِینِ) میشود. این حالت برای خوراکهای روانی هم صادق است. افراد همیشه دنبال کلیپهای تاپ می گردند تا خنده ها و احساسات و گریه های شدیدتری داشته باشند. اما کلیپهای تاپ ضررات هم دارد و به ازای دادن یک ذره هیجان و احساسات به خواننده، ضررات زیادی هم به او می زنند.

  1. تمام سپاهیان طالوت، به دلخواه خویش به وسط معرکه رفته بودند ولی در ادامه، لوازم و پیش نیازهای یک کارزار و مقابله را رعایت نکردند. آنها با عدم اعتدال در خوردن، عملا نیروی معنوی خود را از بین بردند. در مقابله با بیماریها هم اینطوری است. وقتی برای مبارزه با یک بیماری می روید، ابتدا خوب عمل میشود ولی باید این پرهیزها همچنان ادامه دار باشد و گرنه درمان انجام نمیشود.
  2.  قَالَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلَاقُو اللَّهِ کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ : این قسمت از آیه می فرماید که آنهایی که به ملاقات با خدا یقین داشتند، گفتند بسا گروهى اندک که بر گروهى بسیار به اذن خدا پیروز شوند. این خیلی مهم است که یقین به آخرت، آدمی را در رعایت دستورات و فرامین بسیار جدی تر میکند. کسانی که دستورات واضح خدا را رعایت نمی کنند، در واقع به آخرت ایمان کافی ندارند و به همین خاطر است که آن را جدی نمی گیرند. کسی که به آخرت ایمان واقعی نداشته باشد، نمیتواند جان خود را به خطر اندازد و با انواع بهانه ها میخواهد از زیر آن شانه خالی کند.
  3.  آنها اعلام میدارند که گروهی اندک بر گروهی کثیر میتواند به اذن خدا پیروز شد. در سیستم خدا، تعداد مهم نیست. دلیل آن در آخر آیه گفته شده است: وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ خدا با صابران است. هر گروهی هر چند اندک که صابر باشند، پیروزی با آنهاست. زیرا خدا با آنهاست. هر کسی خدا با او باشد، پیروزی با اوست. در این حالت تعداد مهم نیست. این قانون الهی، ازلی ابدی است.
  4. کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ : در این قسمت از آیه، مومنان واقعی، همه پیروزی ها را از آن خدا و به اذن او (بِإِذْنِ اللَّهِ) میدانند. مقاومت و پیروزی در مقابل بیماریها هم بدون اذن خدا امکان پذیر نیست. اذن خدا زمانی صادر میشود که شما طبق نظام و آیات رحمانی عمل کنید. اگر دل به دارو و قرص و پزشک و روانپزشک و ... خوش کنید، اذن خدا برای شما صادر نمیشود، زیراخدا آنان را به همان دارو و قرصهای شیمیایی می سپارد. نظام رحمانی به تمام معنا درمانگر است و درمان هر نوع بیماریی در این سیستم امکان پذیر است. فقط باید به دستورات خدا اعتماد و توکل کرد. در آن صورت پاداش اعتماد و توکل خود را خواهید گرفت. خوب شدن و رها شدن از بیماری یکی از فایده های اعتماد و توکل به خدا است. فایده مهم اعتماد و توکل به خدا، افزایش ایمان شما به خداست و به این طریق پندار شما پاکیزه خواهد شد.
  5. پیام مهم آیه: نکته مهم دیگری که از آیه نتیجه گرفته میشود. عبور از خط قرمزی است که تعیین شده است. صرف نظر از اینکه محتویات این نهر مصرف بیش از یک مشت آن مضر است یا مضر نیست؛ نکته مهم، رد کردن خط قرمز تعیین شده، توسط تعداد زیادی از مردم است. این دستور نوعی سنجش معنوی بود. وقتی مردم خط قرمزی را رعایت میکنند و آن را محافظت میکنند، خودبخود دچار روحیه قوی تری میشوند و قدرت آنان چندین برابر میشود. اما اگر آن خط قرمز را رد کنید، حتی با آنکه کالری بیشتری به شما رسیده باشد؛ ضعیف تر خواهید شد. این قانون الهی است و درک آن سطح معنوی و هوش معنوی بالایی میخواهد. خدای حکیم میخواهد ما را متوجه این معنویت کند. تجربه نشان داده است که افرادی که در ماه رمضان، روزه را عمدی می خورند، نسبت به غذا حریص تر میشوند و این بخاطر از دست دادن پشتیبانی خداست. اما افرادی که خط قرمزها را رعایت میکنند، پشتیبانی خدا را دارند و روحیه شان چندین برابر قویتر است و خیلی آرامترند. درمان بیماری به روش ایوب، گرچه بسیار ساده است، اما روحیه را هزار برابر میکند. اما استفاده از داروهای مخدر و مسکن، قدرت و غیرت و ایمان و توکل آدمی را می گیرد، زیرا این روش، رد کردن خط قرمزهایی در پشت آن نهان است و این بزرگترین ضربه ای است که میتوان به ایمان و پندار یک نفر زد. ما باید در هر حالت، در تقویت پندار خوییش بکوشیم و آن را به سمت نیک متمایل کنیم.
  6. خدای حکیم و مهربان خودش استایل و روش زندگی را از طریق قرآن به ما یاد میدهد. دین همان روش و استایل زندگی است. استایل زندگی در همان قرآن است و نه در کتابهای دیگری به اسم حدیث و سنت. کسی حق ندارد این استایلها را به کسی اجبار کند. خود خدا در قرآن می فرماید که لا اکراه فی الدین (هیچ اجباری در دین نیست). وقتی از نظر خود خدای بزرگ، دین و استایل زندگی اجباری نیست، پس دیگران هیچگونه دخالتی در این مورد نباید بکنند. دین اجباری یک نوع افراط است و در واقع ضد خود دین است. زیرا دین اجباری در ظاهر شاید درست به نظر برسد، اما بعد از مدتی، دیندار ضد همان دین میشود. کلا قضیه افراط و تفریط همین است. افراط و تفریط یکی هستند و در نهایت با همدیگر وحدت وجود پیدا میکنند. اصلا وحدت وجود در محوطه افراط و تفریط صورت می گیرد. همانند عشق و نفرت که در نهایت یکی میشوند.
  • اسعد حسینی
۱۳
خرداد
۰۴

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت یکصد و پنجاه و سوم)

مسخ ( بخش 7 )

کارما

 

 

مطالب جادوی شیاطین، بدون طرح و برنامه ریزی خاصی نوشته میشوند. هر قسمت که نوشته میشود، در میانه های بحث، بسته به محتوای مطالب، موضوع قسمت بعدی خودبخود تعیین میشود. وقتی مسخ مطرح شد، به خصوصیات میمون و خوک رسیدیم، بعد به موضوع تناسخ رسیدیم. بعد مبحث سبت مطرح شد. حالا به یک نکته مهمتر به اسم کارما می رسیم که به مطلب مسخ مربوط است. توضیح مفهوم کارما ضروری است زیرا ما با این مفهوم میتوانیم شرایط جهنم و بهشت را بشناسیم. این مفاهیم مهم هستند زیرا مفهوم دین در دل این موضوعات قرار دارد. ما با طرح این موضوعات به اهمیت و جایگاه دین پی می بریم.

خیلی از مردم فکر میکنند که کارما مربوط به این دنیاست. اما اگر سبک و سیاق آیات قرآن را بررسی کنیم؛ متوجه خواهیم شد که کارما مربوط به جهنم است و نه این دنیا. به آیه زیر توجه کنید که می فرماید:

 

مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَمَنْ جَاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلَا یُجْزَى إِلَّا مِثْلَهَا وَهُمْ لَا یُظْلَمُونَ ﴿۱۶۰

هر کس کار نیکى بیاورد ده برابر آن [پاداش] خواهد داشت و هر کس کار بدى بیاورد جز مانند آن جزا نیابد و بر آنان ستم نرود (۱۶۰)

 

نکاتی که در آیه برجسته است:

 

  • در بهشت دهها برابر حسنه، به شما داده میشود (مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا).
  • اما در جهنم دقیقا مثل آن کار بد به شما داده میشود (وَمَنْ جَاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلَا یُجْزَى إِلَّا مِثْلَهَا).
  • در جهنم به کسی ظلم نمیشود (وَهُمْ لَا یُظْلَمُونَ ).

 

در بهشت، همه چیز ده ها برابر میشود و در نتیجه کارما در تعریف بهشت جای نمی گیرد. اما در مورد جهنم، خدا می فرماید که اگر کسی با کار بدی بیاید، دقیقا با همان کار بد (مِثْلَهَا) جزا داده میشود. این تعریف کارماست که مربوط به جهنم است. سَّیِّئَةِ فقط منظور کار بد نیست، بلکه منظور پندار و گفتار بد هم هست. بنابراین کارما در هر سه سطح پندار ، کردار ، گفتار در جهنم نمود پیدا می کند. در واقع کارما در جهنم، در هر سه سطح پندار، کردار، گفتار برای جهنمی ها فعال میشود. خدا در بهشت، از گناهان و اشتباهات خلایق می گذرد و اشتباهات آنان را پاک میکند. به همین خاطر در آیه از عدد ده (عَشْرُ) استفاده میشود. ده نشانه کامل بودن است. همانطور که در آیات دیگر قرآن، عدد ده به عنوان نشانه ای از تمام و کمال چیزی استفاده شده است. (بقره: 196  تِلْکَ عَشَرَةٌ کَامِلَةٌ ) یا (اعراف 142 وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلَاثِینَ لَیْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ). بنابراین در بهشت هر کسی با توجه به ظرفیت خودش، به آنچه که برایش کامل و تمام است میرسد. اما در جهنم ، افراد هیچ ظلمی به آنها نمیشود. آنها دقیقا به آن چیزی که خودشان در این دنیا در سطح پندار، کردار، گفتار کرده اند، میرسند و این نه تنها ظلم نیست، بلکه نهایت عدالت است و دقیقا آن چیزی است که خودشان می خواسته اند.

بهشت انتخاب خداست برای مردمان، ولی جهنم انتخاب خود مردمان است برای خودشان. آیا انتخاب خدا بهتر است یا انتخاب مردمان؟

عذابی که در جهنم است، همین است. مردم در جهنم دچار کارمای پندار، کردار، گفتار خود میشوند. در معنای عامیانه، کارما به این معنی است که هر آنچه انجام می‌دهیم، فکر می‌کنیم یا می‌گوییم، به خودمان بازمی‌گردد (این یعنی هم پندار هم کردار، هم گفتار). اما این حالت مربوط به این دنیا نیست و بلکه کارما مربوط به جهنم است. خدای مهربان بخشنده است و در این دنیا، به انسانها آوانسهای مختلف میدهد و آنان را دچار کارما نمی کند. اما جهنم جای کارماست و هر کسی به نتایج آنچه که خودش میخواسته است میرسد. افراد به اشتباه فکر میکنند که کارما در این دنیا است. ممکن است حوادثی پیش آمده باشد که انسانها بعضی مواقع در همین دنیا عواقب کارهای خود را چشیده باشند، ولی این فرمول کلی نیست و بطور کلی عمومیت ندارد.

آیا کارما واقعا در این دنیا همیشه صادق است؟ آیا هر کسی کار بدی انجام دهد، در همین دنیا جوابش را می گیرد؟ جواب خیر است.

خیلی از دیکتاتورها، جان میلیونها نفر را گرفتند ولی تاوان جنایتهایشان را ندادند. اگر کسی ظلمی کرد، قطعا جوابش را خواهد گرفت ولی لزوما نه در این دنیا. جزای کاری را گرفتن نیازی به مشاهده شدن توسط ظلم شونده ندارد. صبر در امورات رحمانی جایگاه خاصی دارد. در صورتی که صبر به کار برده نشود، به معانی و مفاهیم دنیا شک خواهید کرد. یک ضرب المثلی هست که میگوید: صبر برای ما یک روز است ولی برای خدا چهل سال. اصلا یکی از اموراتی که خدا آن را برای بندگانش می پسندد، عجله نکردن در مشاهده عواقب و پایداری و صبر در آن راه است. جهان براساس صبر خدا می چرخد و نه بر اساس صبر ما انسانها.

 

إِنِّی جَزَیْتُهُمُ الْیَوْمَ بِمَا صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفَائِزُونَ ﴿۱۱۱

من [هم] امروز به [پاس] آنکه صبر کردند بدانان پاداش دادم آرى ایشانند که رستگارانند (۱۱۱)

 

قَالَ کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِینَ ﴿۱۱۲

مى‏ فرماید چه مدت به عدد سالها در زمین ماندید (۱۱۲)

 

قَالُوا لَبِثْنَا یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ فَاسْأَلِ الْعَادِّینَ ﴿۱۱۳

مى‏ گویند یک روز یا پاره‏ اى از یک روز ماندیم از شما گران [خود] بپرس (۱۱۳)

 

قَالَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا قَلِیلًا لَوْ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿۱۱۴

مى‏ فرماید جز اندکى درنگ نکردید کاش شما مى‏ دانستید (۱۱۴)

 

أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثًا وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لَا تُرْجَعُونَ ﴿۱۱۵

آیا پنداشتید که شما را بیهوده آفریده‏ ایم و اینکه شما به سوى ما بازگردانیده نمى ‏شوید (۱۱۵)

 

کسانی که به کارما در همین دنیا معتقدند، وسعت دیدشان به همین دنیای فانی محدود شده است. اصلا وقتی خدا ما را به ایمان به آخرت فرا میخواند یعنی میخواهد دید ما را فرادنیایی کند. بعضی ها انتظار دارند که اگر ظلمی به آنها میشود، در همین دنیا عاقبت ظالم را ببینند. اما واقعا تقریبا در تمام موارد چنین اتفاقی نخواهد افتاد و آنان مجبورند که حوداث و قضایا را ناقص معنا کنند و ایمان خود نسبت به عدالت خدا را خدشه دار کنند.

از نظر قرآن، این دنیا به آخرت وصل است و انسانها نتیجه قطعی کارهای خود را در آخرت می بینند. مهمترین نکته در کارما، حذف خدا و یوم الدین در این معادلات است. کارما سعی در حذف نقش خدا در این امورات دارد و سبک و سیاقی براساس یک سری قوانین مخصوص خودش میسازد که مهمترین خصوصیات این سبک از زندگی، حذف شدن خدا از معادلات است. کارما در نظام رحمانی، یک دید بسیار سطحی از وضعیت موجود است. فرض کنید شما به آسمان نگاه میکنید و ابرها را می بینید؛ یک تکه ابر در یک لحظه به شکل مثلا گربه است. بعد از آن شما یک قانون میسازید مبنی بر این که ابر به گربه تبدیل شد. این یک درک و بینش خیلی سطحی از نگاه شماست. کارما هم یک دید خیلی سطحی از حوادث روزگار است. در هندوستان که مهد کارماست؛ یکی که فرد ناقص الخلقه را اذیت کند، اعتقادشان بر این است که او هم ناقص میشود. البته که اذیت کردن فرد ناقص الخلقه خیلی زشت است. اما این عقیده که فرد اذیت کننده هم ناقص میشود، خیلی سطحی است. به همین خاطر در هندوستان، افراد ناقص الخلقه مقدس هستند و مردم به آنها تقدس بخشیده اند. اینها همگی نتیجه عقاید کارماست. کارما میخواهد خدا، بهشت، جهنم و روز دین و روز جدایی و مفاهیم مهم را از معادلات بشری حذف کند. زیرا خیلی از معادلات بشری بدون این مفاهیم دینی قابل حل نیستند. کارما به افراد و اماکن و حیوانات و شخصیتها تقدس می بخشد. فقط خدا مقدس است و قداست و ستایش فقط شایسته آن خالق یکتاست. افراد با اختراع کارما، سعی در حل تناقضات برای خود کردند. اما این راه حل تناقضات نیست. زیرا کارما حتی یک درصد هم در این دنیا اتفاق نخواهد افتاد. بنابراین خود کارما در ذهن افراد به یک تناقض تبدیل میشود. خدا تسلیم در برابر خدا و ایمان به غیب را به عنوان راه حل تناقضات بیان میدارند. از نظر عقلی و علمی نمیتوان بعضی مسائل را حل کرد. حتی وقتی خدا به فرشتگان فرمود که من در زمین یک جانشین قرار میدهم؛ فرشتگان ابتدا گفتند که خدایا چرا موجودی را خلق میکنید که خونریزی و فساد میکند. اما خدا در جواب آنان فرمود که من چیزی میدانم که شما نمی دانید. فرشتگان بعد از آن به امر خدا سجده کردند و تسلیم او شدند و هیچ اعتراض دیگری نکردند و همانجا پارادکس معنوی را برای خود حل کردند. اما شیطان به امر خدا توجه نکرد و کارش به اینجایی رسید که ما داریم می بینیم. وقتی مصلحت و جواب سوالی را نمی دانی، بهتر است به امر خدا اعتماد کنید و تسلیم او شوید؛ زیرا خدا قابل اعتمادترین و قابل اتکاترین است و خدا هیچوقت اشتباه نمی کند.

برقراری عدالت همیشه یکی از دغدغه های مردم بوده است. اما عدالت آنطوری که ما فکر میکنیم، نیست. عدالت بشری، همیشه همراه با تعصب، حزبگرائی، قوم گرائی، خشم و غضب بوده است. خدای مهربان این مفهوم را بصورت دقیقتری بیان میدارد. یک قانون کلی در قرآن خودنمایی میکند که به صور مختلف در قرآن یاد شده است: هر کاری که علیه خدا انجام دهید، به خودتان بر می گردد. نکته برجسته این موضوع، نقش خدا در این معادلات است. تمام عدالتها و کنشها و واکنشهای این جهان به خدا مربوط است و همگی بدون استثناء در ید و کنترل خداست. شما بدون نسبت دادن این معادلات به خدا، نمی توانید تناقضات را در خود حل کنید. خدای مهربان این قانون را در قرآن بیان داشته است. اما اکثر مردم این را باور ندارند و البته دلیل آن این است که این تغییرات آنچنان نرم صورت می گیرد که خود افراد متوجه نیستند. خدا می فرماید کسی که خدا را فراموش کند، به خودفراموشی مبتلا میشود. اما آیا کسانی که خدا را فراموش کرده اند (و کم هم نیستند)، خودشان به این نتیجه رسیده اند که خود را هم فراموش کرده اند؟ خیر. زیرا اگر میدانستند، اقدامی برای خود میکردند. آثار و نتایج اعمال در این دنیا، خیلی قابل مشاهده نیست و دیدن آن بصیرت و دقت میخواهد. اما در جهنم این آثار و عواقب بشدت قابل مشاهده است. تعدادی از تغییرات نرم که روی افراد در این دنیای فانی صورت می گیرد:

  1. اگر خدا را فراموش کنید، فراموشی به خودتان بر می گردد و خدای قادر توانا به خود فراموشی مبتلایتان میکند (وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ ). در این آیه خدا به ما هشدار میدهد که مثل اینها نباشید.

 

  1. اگر بخواهید که خدا را فریب دهید، فریب به خودتان بر میگردد (إِنَّ الْمُنَافِقِینَ یُخَادِعُونَ اللَّهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ). خدعه چیز خوبی نیست. خدعه زدن در امورات خدا، کار منافقین است.

 

  1. شک و گمان بد بردن به خدا، به خود آدمی بر میگردد (الظَّانِّینَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَیْهِمْ دَائِرَةُ السَّوْءِ).

 

  1. انتظار حوادث بد برای مومنان، خدا آن را به خودشان بر میگرداند (وَیَتَرَبَّصُ بِکُمُ الدَّوَائِرَ عَلَیْهِمْ دَائِرَةُ السَّوْءِ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ).

 

  1. کسی که علیه طرح خدا مکر کند، خدا مکر را به خودش بر میگرداند (وَمَکَرُوا وَمَکَرَ اللَّهُ وَاللَّهُ خَیْرُ الْمَاکِرِینَ).

 

  1. اگر مردم برای نعمتی که به آنان داده شده است، سپاسگزاری نکنند، خدا خیلی نامحسوس این نعمت را به عذاب تبدیل میکند.

 

  1. اگر کسی  حکمت احکام خدا را تغییر ماهیت دهد، خدا هم او را به میمون و خوک مسخ میکند. اگر کسی مثلا تعطیلی شنبه را دور بزند و یا کلک شرعی بزند، خدا هم ماهیت او را تغییر میدهد و مسخ میشود.

 

اینها نمونه آیات قرآنی است که ثابت میکنند که کسی نمی تواند سر خدا کلاه بگذارد و هر کسی بخواهد دستورات او را کج کند و یا آن را تغییر دهد، خودش نامحسوس تغییر میکند. آن چیزی که آیات قرآنی می فرماید با آن چیزی که مردم در مورد کارما می گویند، کاملا متفاوت است. خدا در مورد مسخ افراد در همین دنیا صحبت میکند و نه در مورد کارما. کارما مربوط به جهنم است. در جهنم قانون کارما کار میکند. هم کارما و هم تناسخ، مربوط به جهنم هستند و نه مربوط به این دنیا. قوانین جهنم و قوانین این دنیا، با هم تفاوت دارند. مردم وقتی به تناسخ معتقد شدند، مجبور شدند که برای توجیه تناسخ، کارما را بسازند. کارما یکی از ابزارهای مهم توجیه تناسخ است.

اما چرا مردم اصرار دارند که زندگی دنیوی را با کارما و تناسخ توضیح دهند؟

زیرا آنها تلاش دارند که حسابرسی در این دنیا را هم به قوانین من در آوردی خود واگذارند. خدا می فرماید: ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنَا حِسَابَهُمْ ( آنگاه محاسبه آنان بر عهده ماست).

حساب و کتاب برعهده خداست و بشر نمیتواند آن را طبق فرمولهای ناقص خودش، تعریف کند. مشکل بشریت از زمانی شروع شد که مردم خود را خیرخواهتر و عادلتر و حکیم تر از خدا دانستند. آنان با معیارهای کوته بینانه خود، وقایع دنیا را قضاوت میکنند.

همیشه در طول تاریخ اینطوری بوده است که مردم معانی و مفاهیم را اشتباه دریافت میکردند و یا بمرور زمان آن را تحریف میکردند. به چند نمونه تحریف در معانی و مفاهیم که بمرور زمان پیش آمد توجه کنید:

 

  • رعایت حقوق حیوانات را به تقدیس حیوانات تبدیل کردند. مثلا در هندوستان رعایت حقوق گاو، به تقدیس گاو منجر شد.
  • ایمان به آخرت را به کارما تبدیل کردند.
  • تناسخ در جهنم را به تناسخ در این دنیا تعمیم دادند.
  • ملائکه را به ایزدان و الهه ها و امشاسپندان تبدیل کردند و آنها را به الهه هایی تبدیل کردند.
  • آیه قرآن را روی کاغذ نوشته و داخل پارچه می گذارند و آن را مثل گردنبند دور گردن خود می اندازند و یا به عنوان دست بند استفاده میکنند، تا که از شرّ شیطان حفظ شوند و یا شفا یابند. اینها همگی تحریف و کج کردن دستورات خدای متعال است.
  • آب و خاک و آتش در نظام رحمانی یک پاک کننده هستند، اما مردم آن را مقدس کردند. مثلا ایرانیهای قدیم که آتش را مقدس کردند و به آتش حالت تقدس بخشیدند.
  • مسیح پیامبر خدا بود، اما عده زیادی او را به خدای زمینی تبدیل کردند.
  • مردم کلمات ابن الله، آل الله و پسر خدا را طی زمان و بمرور بکار بردند و متوجه نیستند که چه کفریات بزرگی را دارند مرتکب میشوند.
  • پیامبر محمد یک پیامبر بود مثل سایر پیامبران، اما مردم او را خیر المرسلین و اشرف المرسلین و ... خطاب میکنند و به این طریق بین پیامبران الهی فرق قائل میشوند و دستورات واضح خدا را زیر پا میگذارند.
  • هر پیامبری که آمده است، بعد از مرگ او، پیروان منتسب به او، قسمتهای زیادی ازآئینهای غلط قبلی را دوباره در قالب سخنان آن پیامبر برگرداندند. شیطان از زبان مردگان صحبت میکند.
  • خدا می فرماید که در حین مصیبتها، بگویید: إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ (الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ)، اما عده ای خودزنی میکنند و خود را در نقاط افراط و تفریط می اندازند.
  • ازدواج یک امر معنوی است و تعهد و وفاداری جزو آیتمهای لاینفک یک ازدواج است. اما مردم آن را به شهوت معنا کرده اند. اتفاقا ازدواج یک امر معنوی است که  هدف اصلی آن مبارزه با شهوت و کنترل شهوت است. مردم مفاهیم معنوی را منحرف میکنند و در نتیجه مفاهیم تقلبی جای آن را می گیرد. وقتی مفهوم ازدواج تغییر کند، روشهای تقلبی هم در این زمینه اختراع خواهد شد به اسم ازدواج سفید، ازدواج بنفش و ازدواج ساعتی و غیره. وقتی ازدواج فقط به معنای شهوت و لذت باشد، در آن صورت ازدواج با سگ و سایر حیوانات هم رایج میشود.
  • عبادات معنی و مفهوم خود را از دست داده است و مردم از رکعت شمار و ربات نماز خوان استفاده میکنند و برای مرده نماز می خرند. مردم ذکر و یاد خدا را به تکرار و مانترا تبدیل کرده اند و معانی را بین برده اند.
  • مردم مراسم شکرگزاری از نعمات خدا را به مراسمات بی معنی به اسم هالووین تبدیل کرده اند.

 

وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَیَتَّخِذَهَا هُزُوًا أُولَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ ﴿۶

و برخى از مردم کسانى‏ اند که سخن بیهوده را خریدارند تا [مردم را] بى[هیچ] دانشى از راه خدا گمراه کنند و [راه خدا] را به ریشخند گیرند براى آنان عذابى خوارکننده خواهد بود (۶)

 

آیا به نظر شما، درک این امورات خیلی سخت است؟ تمام این تغییرات به مرور و طی زمان پیش آمد و پیروان این آئینها نتوانستند از زیر این همه تقدس گرائی، خود را رها کنند و الان هم درگیر این تقدسهای بی خودی و الکی هستند. شیطان با لغزاندن واقعیتها به کناره های افراط و تفریط، آنان را منحرف میکند. قوانینی که خدا در جهان گذاشته است، اگر زیاده روی شوند، به یک قانون شیطانی تبدیل میشوند. خوردن و آشامیدن در نظام رحمانی مشکلی ندارد. اما همین قانون را اگر زیاده روی کنید، دیگر مطابق با سیستم رحمانی نیست. خدا می فرماید (وَکُلُوا وَاشْرَبُوا وَلَا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لَا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ = بخورید و بیاشامید ولی زیاده روی نکنید که خدا زیاده روی کنندگان را دوست ندارد)، اما شیطان با مهارت تمام این قانون را ناقص میکند. انگار طراحی عجیبی پشت این ماجراست. شیطان میخواهد که پا را فراتر از قانون خدا بگذارد و آنان را دچار افراط و تفریط کند. اصلا کار شیاطین همین است. به همین خاطر خدا می فرماید که از حد گذرندگان، برادران شیاطینند.

 

إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کَانُوا إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِرَبِّهِ کَفُورًا ﴿۲۷

چرا که از حد گذرندگان برادران شیطانهایند و شیطان همواره نسبت به پروردگارش ناسپاس بوده است (۲۷)

 

از حد گذرندگی، نوعی کفر است. افراط و تفریط نقاط تبذیری هستند که این نقاط خوشایند شیاطین است. کسی طبق این نقاط کار کند، با شیاطین همسایه میشود در حد برادری. نقاط افراط و تفریط در تیررس شعاعهای جهنمی قرار می گیرند. زیرا شیاطین برای این نقاط کار میکنند و تمام قدرت شیاطین در همین نقاط است. شیطان فرامین خدا را ناقص میکند.

کارما در ظاهر، قانونی است که دل خیلی ها را خنک میکند. هر کس هرکار بدی کرد، درهمین دنیا جزایش را ببیند! این ظاهرا خوب است. اما این قانون با این طرز گفتار و عجله که در آن است، جزو نقاط تبذیری است و عملا این دنیا برای چنین جزا و عقابی طراحی نشده است و این قانون در نهان یک دروغ نرم به حساب میاید.

وقتی به یک آدم ضعیف، ظلم میشود، از آنجا که آدم ضعیف نمیتواند حقش را بستاند، در نتیجه یک پندار غلط را در خود نگه میدارد و آن هم این است که فرد ظالم در همین دنیا، نتیجه ظلمش را می بیند و دلش را به این خوش میکند. این را همه میدانیم که این اتفاق در اکثر مواقع پیش نخواهد آمد. در نتیجه فرد ضعیف پندار غلطی را در خود نگه میدارد و باعث مسمومیت سایر پندارهای او هم میشود. پندار غلط و مسموم باعث مسمومیت در کردار و گفتار هم خواهد شد.

 

پندار مسموم ß کردار مسموم ß گفتار مسموم ß عجله و عدم صبر

 

حتی اگر در آینده، ظالم بلایی سرش بیاید، فرد مظلوم فکر میکند که بخاطر پندار اوست که این بلا سر ظالم آمده است و این حالت گنگ و کارمایی، در ذهن مظلوم به یک تقدس تبدیل میشود. فرد خودش و یا دیگران را مقدس میکند. تقدس گرائی و خود را مقدس دانستن یک حربه شیطانی است که در همان نقاط تبذیری جای می گیرد. مردم در زمانهای قدیم، حیواناتی مثل گاو را با روشهای وحشیانه ای با فروکردن نیزه و خنجر و کوبیدن به سر می کشتند. در واقع آنها را زجر کش میکردند. تعدادی از مردم این رویه را نپسندیدند و برای جلوگیری از این امر زشت، به گاو حالت تقدس دادند. آنها جهت جلوگیری از یک امر زشت، به نقطه افراط رفتند و در نتیجه از افراط به تفریط تغییر موضع دادند. در ظاهر یک تغییری صورت گرفته بود ولی این تغییر، یک تغییر معتدل نبود بلکه یک تغییر خطرناک بود و باز هم خود را در دسترس شیاطین قرار میدادند. افراط و تفریط دو لبه یک چاقویند. هر دو به یک اندازه مضرند.

اکنون وقتی حق خوری انجام بشود، مردم می گویند که کارما جوابت را میدهد. این افراد بدون توجه و ناخواسته، کلمه "خدا"  را از مکالمات خویش حذف کرده اند. انگار کارما نعوذبالله خداست. به این طریق یک سری معانی و مفاهیم غلط را جای خدا میگذارند. شیطان دارد خدا را اشتباهی برای آنها تعریف میکند. هر گونه خدای اشتباهی، یک الهه است و بت پرستی است و در نهایت به خود شیطان بر میگردد.

یکی در فضای مجازی میگفت:  

 

گویند خدا همیشه با ماست، ای غم نکند خدا تو باشی

 

شاعر در این شبهه بیت، میخواهد یک چیزی مثل کارما تعریف کند. او غم را به عنوان تعیین کننده حالات انسان تعریف میکند و الهه سازی از همین نوع پندارهای مسموم شکل می گیرد.

یا مولوی در تائید کارما میگوید:

 

زانکه می بافی همه ساله بپوش          زانکه میکاری همه ساله بنوش

 

این تفکرات به ظاهر درست و دل خوش کن ولی مسموم؛ ره به جایی نمی برد. اینها یک نوع افراط و تفریط هستند که تحت شعاعهای جهنمی قرار می گیرند.

یکی می‌گفت که در وجود من دو نوع خواهش وجود دارد:

 

یک: بعضی مواقع دلم می‌خواهد تمام دنیا را بگردم

دو:  بعضی مواقع دیگر دلم می‌خواهد مدتها در یک گوشه تنها بنشینم

 

به این حالت می‌گویند تبذیر، زیرا اولین خواهش نوعی افراط است و دومین هم تفریط است. وقتی فرد از افراط نا امید شود، می‌رود سمت تفریط. و همچنین وقتی از تفریط ناامید شود، می‌رود سمت افراط. این افراد اختیارشان دست خودشان نیست و مثل یک آونگ هر لحظه یک طرفند. آنها بالاجبار یا این طرفند و یا آن طرف و حد وسط آنها را راضی نگه نمیدارد. خیلی ها سبک و استایل زندگیشان بر این منوال است؛ بعضی مواقع افراط و بعضی مواقع تفریط. افراط میکنند و بعد که از افراط خسته شدند، میروند سمت تفریط. قرآن چرخش بین افراط و تفریط را تبذیر می نامد. شیاطین به سمت این نقاط فرا می خوانند. زیرا این نقاط تبذیری به نوعی تحت شعاعهای جهنمی هم قرار دارند. که در نهایت در جهنم کلا همه چیز تحت این شعاعها قرار می گیرند و به این طریق کارمای واقعی در جهنم برقرار میشود.

 مردم به احساسات و منطقهای افراطی گرایش دارند. افراط و تفریط هم در سطح منطق، هم در سطح احساسات و هم در سطح جسم معمول است. کسی که خیلی فیلم نگاه میکند و در وبگردی افراط میکند، در یک احساسات افراطی افتاده است. قوانین کارما هم یک نوع افراط در منطق است. افراط در منطق، غلط است. پرخوری هم یک نوع افراط جسمی است.

 

 

نقاط تبذیری

 

افراط

تفریط

لایه منطق

کارما - تناسخ

عقوبت و آخرتی در کار نیست

لایه احساسات

عشق – زیاده روی در آهنگ و فیلم و ...

بدون احساس

لایه ناری

وحدت وجود

مادی گرا

لایه جسمی

پرخوری روانی و جسمی

مرتاضی

 

هر کدام از نقاط افراط و تفریط، نقطه های مسکن و مخدرند برای آدمی. اینها همان نقاطی هستند که آدمیان را معتاد میکنند. گاهی آدمیان به جملات افراط و تفریطی معتاد میشوند و باید روزانه این جملات را گوش کنند و یا بخوانند. اصلا کسانی که در وبگردی و آهنگ و فیلم زیاده روی میکنند، به این خاطر است که میخواهند هر روزه خود را به نقاط تبذیری برسانند. که بعد از مدتی تا خود را به آن نقاط نرسانند، آرام نمی گیرند. نقاط تبذیری ، مقدمه انجام گناه هستند. کسی که به نقاط تبذیری برود، فقط با گناه آرام و تخلیه میشود و فقط با گناه به حالت قبلی بر میگردد. البته چون به آن نقاط معتاد شده است، پس دوباره برخواهد گشت. در واقع آنها یک شبهه جحیم در همین دنیا برای خود درست میکنند.

بین پندار، کردار ، گفتار هم باید اعتدال باشد. مثلا اگر پندار زیاد شود، کردار و گفتار به خطر می افتند، مثل شعرا. شعرا پندارشان زیاد و افراطی است و به همین خاطر در کردار می لنگند. یا مثلا کسی که هی دنبال مدرک گرفتن است، دارد از یک اقدام عملی فرار میکند. افراط کردن در برآورده کردن نیازهای کودکان، آنان را از معنویت دور میکند. حتی افراط و تفریط در مجادله های دینی هم بیخودی است. تا حدی باید با منکرین بحث کرد، بعد از آن دیگر باید ولش کرد و لکم دینکم و لی دینی را اجرا کرد.

پندار باید منجر به تولید کردار نیک شود و کردار نیک هم باید منجر به گفتار نیک شود و این چرخه باید ادامه داشته باشد. هر گونه افراط و تفریطی، باعث توقف چرخه نیک خواهد شد.

 

چرخه ی نیک = پندار نیک ß کردار نیک ß گفتار نیک ß گفتار صبر

 

زیرا اگر پندار خیالاتی و افراطی شود، منجر به کردار واقعی نخواهد شد و همانجا می ماند و حتی ممکن است به کردار غلط منجر شود. این نکته خیلی مهم است که آدمیان با رفتن در نقاط افراط و تفریط، سبک غلطی از زندگی به آنها تحمیل خواهد شد.

تمام سریالها و فیلمهای عشقی که درست میشود، به همین خاطر مردم را جذب خود میکنند که نقاط تبذیری در آنها برجسته و زیاد است. یکی کاملا مظلومه، یکی بهش خیانت میشود، یکی در نگاه اول عاشق میشود، یکی یهو همه چیز را ترک میکند و ... کارما در این فیلمها هم برجسته است. این نقاط برجسته نقاط تبذیری هستند.

یکی خیانت میکند و بعد از مدتی به او هم خیانت میشود. دلیل وقوع این حادثه کارما نیست و بلکه این نکته مطرح است که افرادی که در نقاط تبذیری و خط قرمزها باشند، هر لحظه ممکن است تحت تاثیر این نقاط قرار گیرند و در گناه بیفتند. شما اگر وسط اتوبان توپ بازی کنید، هر لحظه ممکن است ماشین شما را زیر بگیرد. زیرا وسط اتوبان نقاط تبذیری است و هر اتفاقی ممکن است بیفتد. بنابراین در اینجا کارما مطرح نیست. زن و مردی که هر دو در روابط اجتماعی ول هستند و حد و حدود خود را رعایت نمی کنند، ممکن است که هر دو به هم خیانت کنند و این ربطی به کارما ندارد. یا بعضی افراد می گویند که ما شانس نداریم. این به آن علت است که در نقاط تبذیری، هر اتفاقی ممکن است بیفتد. خدا جهان را بی علت و بی هدف نیافریده است. قرآن می فرماید: کسانی که از هدایتها و راهنمایی های خدا پیروی کنند، نه خوفی خواهند داشت و نه ترسی.

 

بَلَى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ ﴿۱۱۲

آرى هر کس که خود را با تمام وجود به خدا تسلیم کند و نیکوکار باشد پس مزد وى پیش پروردگار اوست و بیمى بر آنان نیست و غمگین نخواهند شد (۱۱۲)

 

نقاط تبذیری، نقاط زشتی هستند. آدمها در این نقاط زشت و مسخ میشوند. نقاط تبذیری (نقاط افراط و تفریط) لذت های یکسانی دارند. لذتهای نقاط افراطی یکسانند. مثلا از نظر علمی ثابت شده است که لذت همجنس گرائی و زنا هر دو شبیه همند. زیرا اینها هر دو در نقاط تبذیری و خط قرمز هستند. در نقاط تبذیری، اصل لذت در حاشیه قرار می گیرد و بلکه تسلط شیاطین برجسته میشود. لذت حاصل از همجنس گرائی و زنا، ناشی از خود این دو عمل نیست، بلکه ناشی از تسلط شیاطین بر انسان است و مثل لذت ماده مخدر است. به همین خاطر بیشتر کسانی که زنا میکنند، در نهایت همجنس گرا هم میشوند. زیرا وقتی دو عمل یک نوع لذت مشابه بدهد، دیگر برای مصرف کننده انتخاب بین این دو فرقی ندارد؛ زیرا بعد از مدتی برای او لذت مهم است و روش بدست آوردن لذت زیاد برایش مهم نیست.

لذت کشیدن تریاک و حشیش بخاطر خوردن آن مواد نیست، بلکه بخاطر به هم خوردن تعادل هورمونهای بدن است که در حین کشیدن این مواد پیش میاید و دچار نشئگی میشوند. بنابراین بعد از مدتی برای یک معتاد بین اینها فرقی نیست. آنها بعد از مدتی هر ماده دیگری، حتی اگر لجن باشد و بوی لجن هم بدهد و این لذت و شبیه آن را به آنها بدهد، مصرف میکنند.

این موارد ما را یاد غذای جهنمی زقوم می اندازند. خدا در جهنم تمام این لذتهای کاذب و عذاب را در یک غذای جهنمی به اسم زقوم جمع کرده است. خدای حکیم این نوع لذتها را لذت نمی نامد، بلکه عذاب می نامد، زیرا در واقع عذاب است. در جهنم تعداد غذاها خیلی محدود است، زیرا همه لذتهای جهنم افراط و تفریطی هستند و به آن چند غذا و مزه ختم میشوند. بنابراین در جهنم غذاها به زقوم، غسلین، ضریع و حمیم محدود هستند. زیرا اینها غذاهای نقاط تبذیری هستند و در نهایت همه چیز به اینها ختم میشود. شاخه های زقوم مثل سرهای شیاطین هستند.

 

إِنَّهَا شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ ﴿۶۴

آن درختى است که از قعر آتش سوزان مى ‏روید (۶۴)

 

طَلْعُهَا کَأَنَّهُ رُءُوسُ الشَّیَاطِینِ ﴿۶۵

میوه‏ اش گویى چون کله ‏هاى شیاطین است (۶۵)

 

این نکته مهمی است. نقاط تبذیری مثل سرهای شیاطین است. در این دنیا هم، همینطوری است. زیرا سرهای شیاطین نماینده فلسفه و افکار و احساسات شیاطین است. بنابراین افراط و تفریط انسانها را تحت شعاعهای جهنمی و در تیررس فلسفه ها و منطقهای شیاطین قرار میدهد. خیلی از دستورات خدای متعال، فقط به این خاطر است که انسانها را از افتادن در نقاط تبذیری دور نگه دارد. خیلی از آواز خوانها و سلبریتی ها به همین خاطر مشهور هستند، زیرا آنان نقش مهمی را در بردن افراد به حالت تبذیری دارند ومثل ماده مخدر عمل میکنند. مواد مخدر، مشروبات الکلی و اشعار و آهنگهای بشدت احساسی و آلفایی خاصیتشان این است که افراد را به حالت تبذیری می برند.

حتی فکر کردن به کارما هم برای اکثر مردم، لذت دارد. این نوع لذتها، لذتهایی افراطی هستند. مردم دنبال این نوع لذتها هستند. لذتهای ساده تر را قبول ندارند. زیرا نمیخواهند معنویت خود را بکار اندازند. مثلا کسی که خدا را فراموش کند، مردم انتظار دارند که خدا توی سرش بزند؛ حال آنکه اگر مقداری معنویت و درک خود را بالا ببرند؛ متوجه خواهند شد که فردی که خدا را فراموش کند؛ کم کم خودش را هم فراموش میکند و این یک درک واقعی از دنیاست. خدا در این جهان میخواهد ما را با معنویت واقعی آشنا کند و به ما صبر و انتظار آموزد. اما مردم از این نوع یادگیری فرار میکنند و این خودش نوعی فرار رو به جلو است و نوعی خودفراموشی است. تفکرات غلط در مورد کارما و تناسخ و یا مسخ، منجر به نادیده گرفتن واقعیتها میشود.

خیلی جالب است که شیطان برای رد کردن یک امر معنوی صحیح، آن امر را به حالت افراط و تفریط می برد و در نتیجه آن را خنثی میکند. مثلا کسی که معتقد است مسخ یعنی تبدیل شدن انسان به حیوان خوک و یا میمون؛ این فرد در واقع معنویتی که در مفهوم مسخ هست را از بین می برد. زیرا تابحال کسی به حیوان خوک و یا میمون تبدیل نشده است و در نتیجه عملا به معنای رد و نابود کردن آن مفهوم است. اما اگر فرد، به این معنا برسد که مسخ به خوک و یا میمون یعنی شبیه شدن خصوصیات جسمی و رفتاری به خوک و یا میمون؛ این حالت یعنی معنا و مفهوم را درست فهمیده است و این حالت است که بدردش میخورد. یا کسی که کارما را مطرح میکند، عملا مفاهیم صبر، انتظار، آخرت، جهنم و بهشت را حذف میکند. افراط و تفریطها و تعصبها در مورد یک مفهوم معنوی، در واقع دشمنی است با آن مفهوم معنوی ولی در قالب همان مفهوم. این بزرگترین حربه شیطان است برای دشمنی با انسانها. شیطان اینطوری با مفاهیم معنوی مبارزه میکند و مفاهیم خودش را جای آن میگذارد.

 

 

مسخ (شبیه شدن به میمون و یا خوک)

تناسخ (در معنای تغییر جلد)

کارما

جهنم

وجود دارد

وجود دارد

وجود دارد

این دنیا

وجود دارد

وجود ندارد

وجود ندارد

بهشت

وجود ندارد

وجود ندارد

وجود ندارد

 

  • اسعد حسینی
۰۸
خرداد
۰۴

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت یکصد و پنجاه و دو)

مسخ ( بخش 6 )

سبت

 

تابه حال از روی آیات قرآنی متوجه شدیم که انسانها ممکن است بدون آن که خود بدانند، مسخ شوند. اما آیا قرآن جهت جلوگیری از این اتفاق، چاره ای دارد؟

چاره این موضوع را خدای مهربان در قرآن فرموده است. روز دین (یوم الدین) روزی است که هر کسی راه و روش زندگیش مشخص میشود. آن روز، روز جدایی سبکها و روشها خواهد بود. آن روز، روز جدایی دینها خواهد بود. هر کسی به دین خودش. هرکسی به سبک و سیاق و روش خودش.

 

وَقَالُوا یَا وَیْلَنَا هَذَا یَوْمُ الدِّینِ ﴿۲۰

و مى‏ گویند اى واى بر ما این است روز دین (۲۰)

 

هَذَا یَوْمُ الْفَصْلِ الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ ﴿۲۱

این است همان روز جدایی که آن را تکذیب میکردید (۲۱)

 

دین در قرآن به معنای راه و روش و بینش و استایل زندگی است. یوم الدین یعنی روزی که هر کسی روش و سبک زندگیش رو میشود و هر کسی می رود سمت استایلی که در این دنیا انتخاب کرده است. این قضیه جدی تر از آنی است که تصور می کنیم. وقتی سبک زندگی و دین آدمی اشتباه باشد، در روز دین، همان روش اشتباه را ادامه خواهد داد، البته بدون آوانسهای نظام رحمانی. دین اشتباهی در این دنیا خیلی با دین اشتباهی در جهنم فرق میکند. زیرا سبک و سیاق اشتباه در این دنیا، از آنجا که در نظام رحمانی است، در نگاه اول به چشم نمی آید. کسانی که روش زندگی اشتباهی را پیش گرفته اند، هنوز از صدقه سر نظام رحمانی، لذتهایی می برند. البته خودشان فکر میکنند که بخاطر استایل خودشان است ولی اشتباه مهلکی میکنند. هر گونه دلخوشی و لذت واقعی در این دنیا بخاطر وجود نظام رحمانی است. گرنه سبکهای غلط، بدون آوانسهای نظام رحمانی بی معنی و زجر دهنده و عذاب هستند. مثلا یک کیک اگر زیاد شیرین باشد، لذت بخش نیست و بلکه عذاب است.

جهنم تمام روشها و سبکهای غلط را در خود جمع میکند. خدا در جهنم به کسی ظلم نمی کند و بلکه برای هر کسی استایلش را پیشش میگذارد (اما بدون آوانسهای رحمانی). جهنم جای کتک کاری و زدن نیست. استایل و طریقت غلط زندگی برای عذاب جهنم کافی است. خدای عادل حکیم در قرآن اصرار دارد و به طرق مختلف بیان میکند که در جهنم به کسی ظلم نمیکند.

جهنم جایگاه روشهای اشتباه است. ما روزی هفده بار در نمازهای خود میگوئیم مالک یوم الدین. یعنی ای مالک و صاحب روز دین. پس کسی در آن روز سربلند و موفق است که در این دنیای فانی به روش مالک، این دنیای فانی را سپری کرده باشد.  یکی از روشهای غلط زندگی، زیرپاگذاشتن عمدی دستورات و اوامر خداست. این حالت از نافرمانی باعث مسخ افراد خواهد شد. مسخ یعنی دور شدن از نظام رحمانی و مورد غضب خدا قرار گرفتن (مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَغَضِبَ عَلَیْهِ وَجَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَالْخَنَازِیرَ).

 

قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذَلِکَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللَّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَغَضِبَ عَلَیْهِ وَجَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَالْخَنَازِیرَ وَعَبَدَ الطَّاغُوتَ أُولَئِکَ شَرٌّ مَکَانًا وَأَضَلُّ عَنْ سَوَاءِ السَّبِیلِ ﴿۶۰

بگو آیا شما را به بدتر از [صاحبان] این کیفر در پیشگاه خدا خبر دهم همانان که خدا لعنتشان کرده و بر آنان خشم گرفته و از آنان بوزینگان و خوکان پدید آورده و آنانکه طاغوت را پرستش کرده‏ اند اینانند که از نظر منزلت بدتر و از راه راست گمراه‏ ترند (۶۰)

 

آنچه که اهمیت دارد این است که لعنت شدن و مورد غضب خدا واقع شدن، یعنی دین خدا را عمدی زیر پا گذاشتن و در نتیجه مسخ شدن به میمون و خوک و برده طاغوت شدن. در چند قسمت قبلی ثابت شد که مسخ به میمون از نظر اخلاقی رفتاری کرداری است و مسخ به خوک هم از نظر خصوصیات فیزیکی جسمانی است. اگر به ترتیب ها در آیه بالایی توجه کنیم، ابتدا میمون ذکر شده است بعد خوک. یعنی انحراف رفتاری کرداری از انحراف جسمی خیلی بدتر است.

براساس آیه قرآن دلیل اصلی مسخ شدن به میمون و یا خوک، زیرپاگذاشتن سبت است. سبت در عربی (معادل شبات در عبری) به معناهای زیر است:

 

شنبه ، استراحت، آسایش ، بریدن ، آرمیدن ، قطع کردن

 

در شنبه، مسلمانان آن موقع از تمامی اعمال خود دست کشیده، استراحت میکردند. اما معنای این کلمه در قرآن بسیار گسترده تر است. نقض سبت نمایانگر بکارگیری کلک شرعی و انحراف در احکام دینی هم است. سبت در مورد خواب شبانه هم گفته شده است (وَالنَّوْمَ سُبَاتًا). زیرا خواب شبانه، قطع کردن ارتباط نفس با لایه عقل و احساس است. به این طریق در خواب شبانه (نوم)، نفس در بصیرت و عقل و احساس دخالت نمی کند و همچنین عقل و احساس هم در نفس دخالت نمی کنند و به این طریق مصالحه ای موقتی بین این دو به وقوع می پیوندد که این خودش بسیار مهم است و باعث قطع پیوستگی درگیری بین این دو میشود. بیشتر مشکلات روانی انسان از پیوستگی ارتباط بین نفس و عقل و احساس بوجود میاید. خواب شبانه به معنای تعطیلی بیشتر فعالیت های جسمی و روحی انسان است و همین تعطیلی چند ساعته شبانه، سبب استراحت و ترمیم اعضای آسیب دیده و فرسوده، تقویت روان، ریست کردن روان انسان و رفع هر گونه خستگی و ناراحتی و بالاخره آمادگی برای تجدید فعالیت دوباره می شود.

 

وَهُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِبَاسًا وَالنَّوْمَ سُبَاتًا وَجَعَلَ النَّهَارَ نُشُورًا ﴿۴۷

و اوست کسى که شب را براى شما پوششى قرار داد و خواب را [مایه] آرامشى و روز را زمان برخاستن [شما] گردانید (۴۷)

 

نباید خواب شبانه را به هم بزنید و گرنه از سبت تخلف شده است. مردم معمولا تا نصفه های شب مشغول فیلم نگاه کردن و مهمانیهای شبانه هستند. که اینها همگی باعث به هم خوردن نوم (خواب شبانه) میشود. به هم خوردن خواب شبانه به علت نگاه کردن فیلمها و کلیپهای فضای مجازی و یا مهمانی های شبانه، تاثیر خوبی بر روز بعد نخواهد داشت. بچه‌هایی که شبها فیلم‌های خشن نگاه می‌کنند، روز بعد ممکن است به جنگ و درگیری کشانده شوند. کسی که تا نصفه شب بیدار است و فیلم و سریال نگاه می‌کند دیگر غیر ممکن است که نماز صبح بجا آورد.

خدای مهربان در آیه بالایی، خواب شبانه را با فعل جَعَلَ (جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِبَاسًا وَالنَّوْمَ سُبَاتًا وَجَعَلَ النَّهَارَ نُشُورًا ) بکاربرده است و همچنین تبدیل به میمون و خوک را هم با همین فعل  (عَلَیْهِ وَجَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَالْخَنَازِیرَ) بکاربرده است. این نکته اهمیت و مشابهت موضوع را میرساند.

ما در طول روز بارهای سنگینی برای خود ایجاد می‌کنیم که شب می‌توان این بارها را تخلیه کرد. شب‌ها می‌توان تصمیمات بزرگ و مهم را برای خود گرفت. شب تعیین کننده است که روز ما چطوری باشد. شب برخلاف هیپنوتیزم و مدیتیشن آرامش دهنده است. کسانی که مدیتیشن می‌کنند، خود اقرار می‌کنند که بعد از مدیتیشن سرشان درد می‌کند و خسته‌اند. معنویات غلطی همچون مدیتیشن خستگی می‌آورد. گاهی در طول روز هر کاری به افراد می‌گویید که انجام دهند می‌گویند که وقت نداریم یا حوصله نداریم یا خسته‌ایم. زیرا این افراد شبشان را به درستی نگذرانده‌اند. آنها حتماً به جای خواب، شبشان را به مدیتیشن و معنویت‌های کاذب و فیلم‌ها گذرانده‌اند. فیلم زیاد نگاه کردن و غرق شدن در موسیقی و بازی ها و مهمانیهای شبانه همگی یک نوع مدیتیشن است.

تورات سبت را به تعطیلی شنبه ها اختصاص داده است. اما قرآن بسیار فراتر از تورات ما را راهنمایی کرده است. خدای قادر متعال در آخرین کتاب آسمانی، قرآن، مفهوم سبت را بسیار گسترانده است. قبل از هر چیزی محتوای ده فرمان تورات را ذکر کنیم که فرمان چهارم آن مربوط به سبت است.

 

فرمان یکم: من یهوه خداى تو هستم که تو را از زمین مصر از خانه غلامی بیرون آوردم، و خدایان دیگرى غیر از من نباشد.

فرمان دوم: صورتى تراشیده و هیچ تمثالى از آنچه بالا در آسمان است و از آنچه پائین در زمین است و از آنچه در آب زیر زمین است، براى خود مساز. نزد آنها سجده مکن و آنها را عبادت منما، زیرا من که یهوه خداى تو می باشم.

فرمان سوم: نام یهوه خداى خود را به باطل مبر، زیرا خدا کسى را که اسم او را به باطل ببرد، بى گناه نخواهد شمرد.

فرمان چهارم: روز شنبه را یاد کن تا آن را تقدیس نمائى. شش روز مشغول باش و همه  کارهاى خود را بجا آور. اما روز هفتمین، در آن روز هیچ کار مکن، تو و پسرت و دخترت و غلامت و کنیزت و بهیمه ات و مهمان تو که درون دروازه هاى تو باشد؛ زیرا که در شش روز خدا آسمان و زمین و دریا و آنچه را که در آنهاست، بساخت و در روز هفتم دستور آرامش به آسمان و زمین فرمود، از این سبب خدا روز هفتم را مبارک خواند و آن را تقدیس نمود.

فرمان پنجم: پدر و مادر خود را احترام نما تا روزهاى تو در زمینى که یهوه خدایت به تو می بخشد، دراز شود.

فرمان ششم: قتل نکن.

فرمان هفتم: زنا نکن.

فرمان هشتم: دزدی نکن.

فرمان نهم: بر همسایه ی خود شهادت دروغ مده.

فرمان دهم: به خانه همسایه خود طمع مورز و به زن همسایه ات و غلامش و کنیزش و گاو و الاغش و به هیچ چیزى که از آن همسایه تو باشد، طمع مکن.

 

همانطور که خدای حکیم در فرمان چهارم فرموده است؛ روز هفتم روز خاصی است. خدا شش مرحله و روز را خلق کرد. اما روز هفتم را در اختیار انسانها قرار داد تا انسانها به دلخواه خویش آن رعایت کنند. روز هفتم که همان سبت است، آنقدر مهم است که یکی از مراحل هفتگانه خلقت هم هست. برخلاف برخی از برداشتها و تفاسیر تورات که می گوید خدا در روز هفتم استراحت کرد؛ این مفهوم در قرآن وجود ندارد. خدای قادر متعال نیازی به استراحت ندارد. آن قادر متعال بی نیاز از خور و خواب و استراحت است. مفهوم واقعی قانون چهارم تورات این است که خدای مهربان مفهوم سبت را به نظام رحمانی داد. یعنی قانون سبت را در نظام رحمانی قرار داد و در نتیجه جزو لاینفک آن است و بدون رعایت آن، نمیتوان در نظام رحمانی ماند. یعنی بدون رعایت این مفهوم در زندگی، نمی توان دین خدا را رعایت کرد. بنابراین آرامش و سکون و قطع امورات روزانه در سبت، باید رعایت شود و اگر رعایت نشود، جریان و مفهومی مخالف قانون نظام رحمانی شکل می گیرد و آدمی طرد و لعنت میشود.

از نظر قرآن، در مورد قانون چهارم تورات؛ باید توجه کنیم که حتی در قرآن هم روز شنبه تعطیل است و روز جمعه تعطیل نیست. خدا در میان بنی اسرائیل ، شنبه را به عنوان تعطیل قرار داده بود. برخلاف عموم مسلمانان که فکر میکنند، خدا جمعه را روز تعطیل قرار داده است؛ خدا هیچوقت روز جمعه را روز تعطیل اعلام نکرده است. بلکه روز جمعه آخرین روز کاری هفته است. و خدا در قرآن صراحتا بیان نموده است که در روز جمعه بعد از نماز جماعت هفتگی (که روز آخر هفته برگزار میشود)؛ به کار خویش ادامه دهید.

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نُودِیَ لِلصَّلَاةِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَى ذِکْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَیْعَ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿۹﴾

اى کسانى که ایمان آورده‏ اید چون براى نماز جمعه ندا درداده شد به سوى ذکر خدا بشتابید و داد و ستد را واگذارید اگر بدانید این براى شما بهتر است (۹)

 

فَإِذَا قُضِیَتِ الصَّلَاةُ فَانْتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ وَابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَاذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیرًا لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ﴿۱۰﴾

و چون نماز گزارده شد در [روى] زمین پراکنده گردید و فضل خدا را جویا شوید و خدا را بسیار یاد کنید باشد که شما رستگار گردید (۱۰)

 

یعنی روز جمعه به عنوان آخرین روز هفته؛ نماز جماعت برگزار میشود و بعد از نماز جماعت دوباره به سر کار خویش برگردید و تعطیل نیست. مسیحیان هم همین اشتباه را کرده اند و یکشنبه را تعطیل اعلام میکنند. در حالیکه از نظر قرآن روز تعطیل شنبه ها برای همه  است. سبت در عربی و عبری به معنای روز شنبه است و این روز تعطیل، به نوعی مایه آرامش اجتماعی افراد تمام جهان است. طبق قرآن یعقوب و فرزندانش همگی خود را مسلمان نامیده اند (... وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ ).

 

أَمْ کُنْتُمْ شُهَدَاءَ إِذْ حَضَرَ یَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قَالَ لِبَنِیهِ مَا تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِی قَالُوا نَعْبُدُ إِلَهَکَ وَإِلَهَ آبَائِکَ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ إِلَهًا وَاحِدًا وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ ﴿۱۳۳

آیا وقتى که یعقوب را مرگ فرا رسید حاضر بودید هنگامى که به پسران خود گفت پس از من چه را خواهید پرستید گفتند معبود تو و معبود پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق معبودى یگانه را مى ‏پرستیم و در برابر او تسلیم هستیم (۱۳۳)

 

ما هم باید مثل یعقوب و سایر پیامبران دیگر، همگی خود را مسلمان بنامیم.

قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ إِلَیْنَا وَمَا أُنْزِلَ إِلَى إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِیَ مُوسَى وَعِیسَى وَمَا أُوتِیَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لَا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ ﴿۱۳۶

بگویید ما به خدا و به آنچه بر ما نازل شده و به آنچه بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط نازل آمده و به آنچه به موسى و عیسى داده شده و به آنچه به همه پیامبران از سوى پروردگارشان داده شده ایمان آورده‏ ایم میان هیچ یک از ایشان فرق نمى‏ گذاریم و در برابر او تسلیم هستیم (۱۳۶)

 

بنابراین اسلام دین تمام پیامبران بوده است و دین نزد خدا فقط اسلام است و هیچ دین و روش دیگری قابل پذیرش نیست. ممکن است کسی بگوید که تعطیلی شنبه ها مال یهودی هاست. این حرف خیلی غیر منطقی است، زیرا تمام پیامبران دینشان اسلام بوده است. ما کاری به یهودی نداریم.  ما داریم در مورد دینی صحبت می کنیم که تمام پیامبران تابع آن بوده اند و ربطی به یهودیت و مسیحیت ندارد.

مردم در روز شنبه باید حالت سکون برای خود انتخاب کنند. بهتر است که به دستور خدا عمل کنیم و در این روز، تا حد ممکن و تا جایی که قوانین کاری اجازه میدهد، دست از کار بکشیم، غذاهای ساده تر بخوریم، تلویزیون و موبایل و سایر ارتباطات و مهمانی ها را در حد نیاز اضطراری محدود کنیم، تا حالت سبتی که خدا فرموده است، برای ما برقرار شود. طبق گفته قرآن، اگر قانون سبت عامدانه رعایت نشود، آنوقت فرآیند مسخ اتفاق خواهد افتاد. وقتی مسخ اتفاق بیفتد، افراد زشت میشوند، جامعه زشت میشود، همه ارتباطات زشت میشود. همه گنجایشها پر میشوند، همه امور لبریز میگردند. همه خسته میشوند و نابهنجاریهای اجتماعی بوجود میاید. آیه زیر در قرآن مفاهیم عمیقی را در مورد سبت به ما میرساند.

 

وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَلِکَ نَبْلُوهُمْ بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿۱۶۳

و از اهالى آن شهرى که کنار دریا بود از ایشان جویا شو آنگاه که به [حکم] روز شنبه تجاوز میکردند آنگاه که روز شنبه آنان ماهیهایشان روى آب مى ‏آمدند و روزهاى غیر شنبه به سوى آنان نمى ‏آمدند این گونه ما آنان را به سبب آنکه نافرمانى میکردند مى ‏آزمودیم (۱۶۳)

 

به سبک فرموده های آیه توجه کنید:

 

شهری در کنار دریا بود ،

آنان سبت روز شنبه را رعایت نمی کردند و

 از حدود آن تجاوز میکردند،

ماهیها در روز شنبه میامدند،

اما در روز غیر شنبه نمی آمدند

 

مردم در شنبه تور می انداختند و در یکشنبه شکار میکردند. در روز شنبه ماهیها فراوان می آمدند و در روز یکشنبه نمی آمدند. بعضی مطالب در اینترنت ادعا میکنند که ماهی ها حافظه ندارند. اما این نکته قرآنی ثابت می کند که ماهی ها هم حافظه دارند و گرنه چطوری به یاد داشتند که شنبه ها باید بیایند و خطری در شنبه متوجه آنان نیست.

ادامه آیات می فرماید:

 

وَإِذْ قَالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللَّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِیدًا قَالُوا مَعْذِرَةً إِلَى رَبِّکُمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ ﴿۱۶۴

و آنگاه که گروهى از ایشان گفتند براى چه قومى را که خدا هلاک‏کننده ایشان است‏ یا آنان را به عذابى سخت عذاب خواهد کرد پند مى‏ دهید گفتند تا معذرتى پیش پروردگارتان باشد و شاید که آنان پرهیزگارى کنند (۱۶۴)

 

فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُکِّرُوا بِهِ أَنْجَیْنَا الَّذِینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَأَخَذْنَا الَّذِینَ ظَلَمُوا بِعَذَابٍ بَئِیسٍ بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿۱۶۵

پس هنگامى که آنچه را بدان تذکر داده شده بودند از یاد بردند کسانى را که از [کار] بد باز مى‏ داشتند نجات دادیم و کسانى را که ستم کردند به سزاى آنکه نافرمانى میکردند به عذابى شدید گرفتار کردیم (۱۶۵)

 

فَلَمَّا عَتَوْا عَنْ مَا نُهُوا عَنْهُ قُلْنَا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِینَ ﴿۱۶۶

و چون از آنچه از آن نهى شده بودند سرپیچى کردند به آنان گفتیم بوزینگانى رانده‏ شده باشید (۱۶۶)

 

در نهایت آیه آخری می فرماید که : و چون از آنچه از آن نهى شده بودند سرپیچى کردند به آنان گفتیم بوزینگانى رانده‏ شده باشید. وقتی خدا دستور صادر فرماید برای قومی که بوزینگانی رانده شده باشید. یعنی این حکم به آنها سرایت میکند و یواش یواش بدون آنکه متوجه شوند، این تبدیل انجام خواهد شد. دلیل این امر خیلی بدیهی است. زیرا آنها دستورات خدا را کج میکنند و میخواهند سر خدا کلاه بگذارند. کسی نمیتواند سرخدا کلاه بگذارد. هر کاری که علیه خدا انجام دهید، به خودتان بر می گردد.

  • اگر خدا را فراموش کنید، فراموشی به خودتان بر می گردد و خدی قادر توانا به خود فراموشی مبتلایتان میکند (وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ ).

 

  • اگر بخواهید که خدا را فریب دهید، فریب به خودتان بر میگردد (إِنَّ الْمُنَافِقِینَ یُخَادِعُونَ اللَّهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ).

 

  • شک و گمان بد بردن به خدا، به خود آدمی بر میگردد (الظَّانِّینَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَیْهِمْ دَائِرَةُ السَّوْءِ).

 

  • انتظار حوادث بد برای مومنان، به خودشان بر میگردد (وَیَتَرَبَّصُ بِکُمُ الدَّوَائِرَ عَلَیْهِمْ دَائِرَةُ السَّوْءِ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ).

 

  • کسی که علیه طرح خدا مکر کند، مکر به خودش بر میگردد (وَمَکَرُوا وَمَکَرَ اللَّهُ وَاللَّهُ خَیْرُ الْمَاکِرِینَ).

 

  • اگر مردم برای نعمتی که به آنان داده شده است، سپاسگزاری نکنند، این نعمت به عذاب تبدیل میشود.

 

  • اگر کسی  حکمت احکام خدا را تغییر ماهیت دهد، خدا هم او را به میمون و خوک مسخ میکند.

 

  • اگر کسی مثلا تعطیلی شنبه را دور بزند و کلک شرعی بزند، خدا هم ماهیت او را تغییر میدهد و مسخ میشود.

 

اینها نمونه آیات قرآنی است که ثابت میکنند که کسی نمی تواند سر خدا کلاه بگذارد و هر کسی بخواهد دستورات او را کج کند و یا آن را تغییر دهد، خودش تغییر میکند و به میمون و یا خوک مسخ میشود  و یا عبد و بنده طاغوت میشود. این مسخ به آرامی و در طول زمان رخ میدهد؛ طوری که خود افراد هم متوجه نیستند.

بعضی شاخه های عرفانهای شرقی، بجای این قانون الهی، کارما را اختراع کردند. کارما سعی در حذف نقش خدا در این امورات دارد و سبک و سیاقی براساس یک سری قوانین مخصوص خودش میسازد که مهمترین خصوصیات این سبک از زندگی، حذف شدن خدا از معادلات است. دین یعنی برنامه و بینش زندگی. کارما و تناسخ خودشان یک دین اند که بیشتر مواقع با دین واقعی در تضادند. اساسا این مفاهیم برای دور زدن دین واقعی ساخته شده اند. هر چیزی، هر معادله ای، هر قانونی که خدا از آن حذف شده باشد و یا خدا در آن کم رنگ شده باشد، یک دروغ است و از واقعیت فاصله دارد و نمی تواند انسان را رهنمایی کند. خدای مهربان خیلی زیبا می فرمایند که در جهنم به کسی ظلم نمیشود. این آیه مفاهیم خیلی زیبایی را در خود دارد. یکی از این مفاهیم این است که خدا در جهنم افراد را دست کارما و تناسخ میدهد و آنان از نظام رحمانی طرد میشوند. کارما و تناسخ درون جهنمی، جزو آیتمهای اصلی جهنم هستند.

 

مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَمَنْ جَاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلَا یُجْزَى إِلَّا مِثْلَهَا وَهُمْ لَا یُظْلَمُونَ ﴿۱۶۰

هر کس کار نیکى بیاورد ده برابر آن [پاداش] خواهد داشت و هر کس کار بدى بیاورد جز مانند آن جزا نیابد و بر آنان ستم نرود (۱۶۰)

 

اما کارما در نظام رحمانی، یک دید بسیار سطحی از وضعیت موجود است. فرض کنید شما به آسمان نگاه میکنید و ابرها را می بینید؛ یک تکه ابر در یک لحظه به شکل مثلا گربه است. بعد از آن شما یک قانون میسازید مبنی بر این که ابر میتواند به گربه تبدیل شود. این یک درک و بینش خیلی سطحی از نگاه شماست. کارما هم یک دید خیلی سطحی از حوادث روزگار است. در هندوستان که مهد کارماست؛ یکی که فرد ناقص الخلقه را اذیت کند، اعتقادشان بر این است که او هم ناقص میشود. البته که اذیت کردن فرد ناقص الخلقه خیلی زشت است. اما این عقیده که فرد اذیت کننده هم ناقص میشود، خیلی سطحی است. به همین خاطر در هندوستان، افراد ناقص الخلقه مقدس هستند و مردم به آنها تقدس بخشیده اند. اینها همگی نتیجه عقاید کارماست. کارما میخواهد خدا، بهشت، جهنم و روز دین و روز جدایی و مفاهیم مهم را از معادلات بشری حذف کند. زیرا خیلی از معادلات بشری بدون این مفاهیم دینی قابل حل نیستند. کارما به افراد و اماکن و حیوانات و شخصیتها تقدس می بخشد. فقط خدا مقدس است و قداست و ستایش فقط شایسته آن خالق یکتاست.

مسخ شدن به میمون و یا خوک مقدمه رفتن به جهنم است. خدا می فرماید که: قُلْنَا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِینَ  در این آیه از فعل خَاسِئِینَ به معنای رانده شده استفاده فرموده است. در روز جزا هم، خدا به جهنمی ها می فرماید که بروید و در آن گم شوید و با من سخن نگوئید و از همین فعل (اخْسَئُوا) استفاده می فرماید.

 

قَالَ اخْسَئُوا فِیهَا وَلَا تُکَلِّمُونِ ﴿۱۰۸

مى‏ فرماید [بروید] در آن گم شوید و با من سخن مگویید (۱۰۸)

 

وقتی قانون سبت را رعایت نکنید، خودبخود کندالینی (یا کندالیتی) برای شما فعال میشود و بالا میرود. فعال کردن چاکراها و کندالینی دقیقا مخالف مفهوم سبت است.  اگر کندالینی فعال شود، چشم سوم فعال میشود و خودبخود ورودی های شما بیشتر میشود و دچار پرشدگی بطون می شوید. هر روز فرصتی است تا شبها و شنبه ها سکون بیابید و از دست این نوع جادوها نجات پیدا کنید. سبت یک مفهوم گسترده است که باعث رفرش انسان میشود و او را از افتادن در مدیتیشن نجات می دهد.

نجات و خروج بنی اسرائیل از دست فرعون در روز شنبه اتفاق افتاد. فرعون ابتدا فکر میکرد که بنی اسرائیل در روز شنبه دست به هیچ کاری نمی زنند. اما خدا خودش به پیامبر موسی دستور فرمود که شنبه شب حرکت کنید و از مصر خارج شوید. جامعه فرعونی یک جامعه مسخ شده بود. نجات از دست یک جامعه مسخ شده، در شنبه شب اتفاق افتاد. این کار اتفاق بزرگی بود. فرار و نجات از دست فرعون در (شنبه) و (شب هنگام) اتفاق افتاد. یعنی رعایت قانون سبت شنبه و سبت شبانه نجات دهنده شما از دست قوانین یک جامعه مسخ شده است.  در یک جامعه مسخ شده، اگر قوانین سبت شنبه و سبت شبانه را رعایت نکنید، همرنگ آنها خواهید شد و مسخ خواهید شد. بنابراین جهت جلوگیری از مسخ شدن و ذوب شدن در یک جامعه مسخ شده باید دو کار انجام داد:

 

  1. تعطیلی شنبه ها: از وسایل الکترونیکی، موبایل، تلویزیون و ... تا حد ممکن دوری شود. کسب و کار تا حدی که شرایط روز اقتضا میکند، تعطیل شود.
  2. خواب شبانه: شبها زود بخوابید تا بتوانید با کمال میل و اشتیاق برای نماز صبح بیدار شوید و فجر خوبی را شروع کنید. فجر شروع روز شماست. چگونگی شروع یک روز، پایان روز شما را هم رقم میزند.

 

وَسَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَأَصِیلًا ﴿۴۲

و صبح و شام او را به پاکى بستایید (۴۲)

 

از نظر من، آدم باید شبها در ساعتی بخوابد که بتواند صبح بدون استفاده از زنگ ساعت برای نماز صبح بیدار شود. این به معنای آرامش واقعی شبانه و سبت شبانه است. حتی شنبه ها هم نباید زیاد درگیر غذا درست کردن و تفریحات شد. بلکه باید از حالت روزمره زندگی برید و انقطاعی در این بین بوجود بیاورید. استفاده از وسائل الکترونیکی در شنبه ها و شبها باید محدود شود. در میان بنی اسرائیل، شنبه ها آتش روشن نمی کردند. آتش در زمان ما، همان وسائل الکترونیکی است اعم از تلویزیون، شبکه های اجتماعی و ... . خدای مهربان با دستور به سبت شنبه ها و سبت شبانه، عملا به محدود کردن استفاده از این وسائل امر فرموده است.

بعضی امورات باید هر شب قطع شوند و بعضی دیگر از امورات باید هر هفته یکبار قطع شوند. اگر این کار را نکنید، در جامعه مسخ شده و ذوب خواهید شد و در نهایت به سیاهی لشکر تبدیل میشوید. خیلی از مردم در جامعه کنونی فقط تقلید کننده هستند و در جامعه مسخ شده اند و سیاهی لشکرند. یک متفکری میگفت که اگر چهل نفر آدم مسلمان واقعی به من بدهید، تمام دنیا را با آنها فتح میکنم. این حرفش تا حد زیادی صحیح است. زیرا بیشتر آدمیان جامعه ما، سیاهی لشکرند واینها در جامعه مسخ شده اند و از نظر معنوی نفر بحساب نمی آیند.

در جامعه میمونی، یکی سبت را رعایت نکند، بقیه هم دنبالش میروند. کلا جامعه مسخ شده بسیار خطرناک است، زیرا هر گونه عمل نادرستی به بقیه سرایت میکند و مثل یک بیماری مسری همه گیر و به شدت مسری است و غیر قابل کنترل. در جامعه مسخ شده، مثلا اگر یکی استایل خاصی را بپوشد و جلب توجه کند، بقیه هم بدون هیچ فکری از او تقلید میکنند. در جامعه مسخ شده همه چیز مسری است و آدمیان مثل ربات قابل فرمان پذیری هستند. اما کسانی که نمی خواهند به این اعمال مسری تن دهند، به مشکل می افتند و تحت فشار روانی قرار می گیرند. خدای مهربان یک سیستم دفاعی برای این افراد در نظر گرفته است تا در جامعه مسخ نشوند. این سیستم دفاعی همان سبت است. سبت یعنی تعطیلی شنبه ها و خواب شبانه.

پرشوندگی یکی از مهمترین دلایل مسخ افراد است. سبت شنبه ها و سبت شبانه، روان و بطن انسان را تخلیه میکند. افراد در طول روز مطالب زیادی در شبکه های اجتماعی نگاه میکنند که اینها همگی روانشان را پر میکند. هر گونه بطن پر، نیاز به تخلیه دارد. جهت تخلیه چندین راه هست:

  1. آدمها یا باید مثل خوک باشند که هیچ عکس العملی در مقابل پرخوری روانی و پرخوری جسمی نداشته باشند. در نتیجه خصوصیات بدنی آنان مثل خوک میشود و این همان مسخ است.
  2. یا باید مریض شوند.
  3. یا سبت شبانه و سبت هفتگی را رعایت کنند که این صحیح است
  4. یا پرخوری دوباره کنند:

بشر این روش چهارمی را برای تخلیه اختراع کرده است که غلط انداز است و مردم خود را با این روشهای غلط سرکار می گذارند. مثلا وقتی پرخوری میکنند، آنان دنبال خوردنیهایی میگردند که آنان را لاغر کند. یعنی برای تخلیه باز هم میخورند. در حالی که جهت تخلیه باید نخورد. این مورد برای بطن و روان پرشده هم صادق است. مثلا افراد کلیپهای زیادی نگاه میکنند بعد که حسهای افراطی به آنها دست داد، دنبال روشی میگردند که خود را تخلیه و آرام کنند. آنها باز دنبال کلیپهای تاپ دیگری میگردند که آنها را از این حالت پرشوندگی خارج کند. آنها برای تخلیه روانی باز هم میخورند. اینها روشهای اشتباهی است که سایتهای زیادی به اسم روان شناسی و مدیتیشن اینها را توصیه میکنند.

یکی از خصوصیات جهنم، پرشوندگی است. در جهنم همگی دسته جمعی پرخوری جسمی و روانی میکنند. خود جهنم هم یکی از خواصش پرشدگی است. از جهنم پرسیده میشود که آیا پر شده ای؟ جهنم در جواب میگوید که آیا باز هم هست. منظور جهنم این است که هر چه هست بفرستید زیرا جا باز میکند و پُرِ پُر میشود.

 

یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَتَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِیدٍ ﴿۳۰

آن روز که [ما] به دوزخ مى‏ گوییم آیا پر شدى و مى‏ گوید آیا باز هم هست (۳۰)

 

بنابراین هم خود جهنم خاصیت پرشوندگی دارد و هم جهنمی ها خاصیت پرشوندگی دارند و این مقوله جهنم را خیلی سخت تر میکند. جهنمی ها ابتدا از زقوم میخورند و بطنهای خود را پر میکنند؛ آنها گرفتار اثرات بطن و روان پر میشوند و در نتیجه به حمیم روی می آورند تا از پرشوندگی خلاص شوند.

 

لَآکِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ ﴿۵۲قطعا از درختى که از زقوم است‏ خواهید خورد (۵۲)

فَمَالِئُونَ مِنْهَا الْبُطُونَ ﴿۵۳و از آن شکمهایتان را خواهید آکند (۵۳)

فَشَارِبُونَ عَلَیْهِ مِنَ الْحَمِیمِ ﴿۵۴و روى آن از آب جوش مى ‏نوشید (۵۴)

 فَشَارِبُونَ شُرْبَ الْهِیمِ ﴿۵۵[مانند] نوشیدن اشتران تشنه (۵۵)

 هَذَا نُزُلُهُمْ یَوْمَ الدِّینِ ﴿۵۶این است پذیرایى آنان در روز دین (۵۶)

 

چرا آنها این روش را انتخاب میکنند؟ آیه آخری ( هَذَا نُزُلُهُمْ یَوْمَ الدِّینِ ) دلیلش را فرموده است. زیرا این دین و راه و روششان بوده است و هست و خواهد بود. فرض کنید شما کلیپهای زیادی می بینید، اشک شما جاری میشود. اگر سبت را رعایت نکنید، روش تخلیه آن را نمی دانید و ممکن است که دنبال یک سری کلیپهای دیگری بگردید که شما را تخلیه کند. به این طریق در یک سلوک و چرخه بی نهایت خواهید افتاد و بعد از مدتی اشکها و خنده هایت هم دست خودت نیست. شیطان به این طریق میخواهد آیه (وَأَنَّهُ هُوَ أَضْحَکَ وَأَبْکَى = و هم اوست که مى ‏خنداند و مى‏ گریاند) را از خدا سلب کند. شیطان در خیلی مواقع می خواهد خودش را جای کلمات (وَأَنَّهُ هُوَ) در قرآن قرار دهد. گریه ها و خنده های ما دست خداست. اما شیطان میخواهد حکمرانی خودش را اینطوری تثبیت کند و گریه ها و خنده های واقعی را از ما بگیرد و زیر یک سیستم مسخ شده آورد.

فرد بطنش پر است و میگوید که چند تا فیلم خوب بهم معرفی کنید تا خالی شَم. او در واقع دارد مشکل را می پوشاند و صورت مساله را پاک میکند. او برای خالی شدن، باز هم فیلم میخورد.

افراد دانشگاه میروند و بطون خود را پر میکنند. بعد از اتمام درس، چیز بدرد بخوری یاد نمی گیرند. اما یک صنعتکار و کشاورز که اصلا دانشگاه نرفته است، چیزهای مفید و بدرد بخوری بلد است. افراط و زیاده روی جالب نیست. کمیت مهم نیست، بلکه کیفیت مهم است. الان والدین در ظاهر علامه دهرند، ولی بچه هایشان را غلط تربیت می کنند. بنابراین پرشدگی کارها را خرابتر میکند.

سبت شبانه یعنی در شب، ورودیهای خود را محدود کنید. تکنولوژی و روشنایی زیاد، مشکلات جدیدی ساخته اند. از یک نظر خوب است، اما انسان را وارد یک سری افراط و تفریطهای زیادی هم کرده است. زمان قدیم، چون همگی سروقتش می خوابیدند، سبت زیاد مطرح نبوده است. اما اکنون ما بیش از پیش به رعایت این خاصیت و دستور قرآنی نیازمندیم. دستورات و آیات قرآنی طوری است که هیچوقت آدمی را پر نمی کند و طرز تکرار و چنیش آیات این کتاب فوق العاده طوری است که هیچوقت آدمی را پر نمی کند. بلکه بطرز عجیبی آدمی را آرام میکند. حتی خدا ما را نصحیت می فرماید که هر آنچه که از قرآن میسر بود بخوانید (فَاقْرَءُوا مَا تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ = هر چه از قرآن میسر مى ‏شود بخوانید). زیرا در زیاده روی، کیفیت از دست میرود. بعضی از مسلمانان در ماه رمضان خود را مجبور میکنند که هر روز یک جزء قرآن را ختم کنند که این اشتباه است. آدمی هر روز مقدار کمتری قرآن بخواند ولی با تدبر و تفکر روی آیات آن. کمیت مهم نیست. گاهی یک آیه زندگی آدمی را زیر و رو میکند. مهم این تغییر است که در شما باید صورت گیرد.

 

  • اسعد حسینی
۰۵
خرداد
۰۴

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت یکصد و پنجاه و یکم)

مسخ ( بخش 5 )

تناسخ

 

بشر برای توجیه معنویت غلط خویش، دنبال روشهایی بوده است تا بتواند وضعیت موجود را برای خود توجیه کند. او برای اینکه غبطه خوردنها و حسرت خوردنهای خود را آرام کند، به این نظر روی آورد که دوباره تولد پیدا میکند و در تولد بعدی ، آدم ثروتمندی خواهد شد و یا به موفقیتهای مورد نظر خودش خواهد رسید. این سرآغاز اختراع تناسخ بود. نظریه تناسخ در ظاهر مسکن و مرهمی بود بر عدم موفقیت و عدم رضایت آنان از زندگی فعلیشان.

مردم می گویند که در تولد بعدی، ثروتمند خواهیم شد و به آرزوهایمان خواهیم رسید. از نگاه اول شاید این نظریه قابل توجیه باشد ولی اگر عمیقتر فکر کنیم؛ این بزرگترین حربه اختراعی است که تابحال انسان را سرکار گذاشته است و او را از مرحله پرت کرده است.

تناسخ یک نوع پوشش و منطق غلط است برای پوشاندن معنویت واقعی. وقتی اینترنت را جستجو میکنید، پر از است از تفکرات تناسخ و تناسخ مانند که همگی برای توجیه کردن وضعیت موجود انتخاب شده است. معنویت واقعی در گفته های پروردگار ماست. خدا کسی را نخواهد هدایت کند، او را در ظلمات تنها میگذارد. یک نظریه غلط مثل تناسخ، یک نوع ظلمات ایجاد میکند. در این جهان فانی، تمام حقایق علمی این واقعیت را بیان میکنند که ای انسان تو برای خوابیدن، خوردن و موقعیتهای برتر به این دنیا نیامده ای. آمدن تو برای مشمول شدن در یک بخشش عمومی جهانی است.

 

وَسَارِعُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ ﴿۱۳۳

و براى نیل به آمرزشى از پروردگار خود و بهشتى که پهنایش [به قدر] آسمانها و زمین است [و] براى پرهیزگاران آماده شده است بشتابید (۱۳۳)

 

فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ إِنِّی لَکُمْ مِنْهُ نَذِیرٌ مُبِینٌ ﴿۵۰

پس به سوى خدا بگریزید که من شما را از طرف او بیم‏ دهنده‏ اى آشکارم (۵۰)

 

خدا یک بخشش کلی و عمومی پیشنهاد داده است و به هر انسانی این فرصت را داده است تا که مشمول این بخشش شود. هر انسانی در بهترین موقعیت خود قرار گرفته است (لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ ). براستی انسان در بهترین موقعیت خود قرار گرفته است و تنها در همان موقعیت امکان هدایت او وجود دارد. کسی که فقیر است، شروع زندگی او با حالت فقیری بهترین حالت برای برگشت او به سمت خداست. اینجا دیگر وقت تاسف، غبطه و حسرت خوردن نیست و بلکه باید در همان موقعیت تلاش خود را بکنید تا به سمت خدا برگردید و مشمول رحمت و مغفرت خدا قرار گیرید.

 

لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ ﴿۴[که] براستى انسان را در نیکوترین حالت  آفریدیم (۴)

 

انسان باید تلاش کند تا که جایگاه واقعی خود را بشناسد و از همین فرصتی که به او داده شده است استفاده کند. تمام موجودات از موقعیت خود کمال استفاده را میکنند و در همین زمانی که به آنها داده شده است، بهترین نتایج را به بار می آورند. همگی نیایش و ستایش و وظیفه خود را میدانند.

 

أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالطَّیْرُ صَافَّاتٍ کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِیحَهُ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِمَا یَفْعَلُونَ ﴿۴۱

آیا ندانسته‏ اى که هر که [و هر چه] در آسمانها و زمین است براى خدا تسبیح مى‏ گویند و پرندگان [نیز] در حالى که در آسمان پر گشوده‏ اند [تسبیح او مى‏ گویند] همه ستایش و نیایش خود را مى‏ دانند و خدا به آنچه مى کنند داناست (۴۱)

 

اما تناسخ، یک نوع تنبلی و دهن کجی نسبت به سیستم خلقت باریتعالی است. زیرا افراد فرصت داده شده برای خوب بودن را نادیده می گیرند و آن را به فردا پس فردا و آینده حواله میدهند. برای رویارویی با حضور شگفت انگیز خدا در آخرت، نفس انسان باید با انجام کارهای خاصی، در چهارچوب مشخصی که خدا را خشنود و راضی می کند، رشد یابد، و در آن طریق و مسیر و چهارچوبی که خدا تعیین فرموده است، باید تلاش کند؛ نه این که چهارچوب من در آوردی خودش به اسم تناسخ را پیش بکشد. تناسخ یک نوع فرصت سوزی است. فرضیه تناسخ میگوید که فرصت زیاد است و بگذار برای زندگی بعدیت، جبران میکنید! اگر تناسخ درست باشد، همین حالا باید بالای نود درصد مردم دور و بر ما از تناسخ برگشته باشند و زندگیهایی از قبل داشته باشند؛ اما چرا کسی چیزی به یاد نمی آورد. وقتی تناسخ مفید است که از زندگی قبلی عبرتهایی به یاد داشته باشید تا بتوانید اشتباهات قبلی را ادامه ندهید. کسانی که وارد بهشت میشوند، زندگی دنیوی خود را به یاد می آورند و حوادث آن را ذکر میکنند. همانطور که در قرآن می بینیم، بهشتیان از خاطرات خود در زمین می گویند و قطعا برای آنها درس و عبرت است.

 

فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ یَتَسَاءَلُونَ ﴿۵۰

پس برخی‏شان به برخى روى نموده و از همدیگر پرس‏وجو مى کنند (۵۰)

 

قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ إِنِّی کَانَ لِی قَرِینٌ ﴿۵۱

گوینده‏ اى از آنان مى‏ گوید راستى من [در دنیا] همنشینى داشتم (۵۱)

 

یَقُولُ أَإِنَّکَ لَمِنَ الْمُصَدِّقِینَ ﴿۵۲

[که به من] مى گفت آیا واقعا تو از باوردارندگانى (۵۲)

 

أَإِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَإِنَّا لَمَدِینُونَ ﴿۵۳

آیا وقتى مردیم و خاک و [مشتى] استخوان شدیم آیا واقعا جزا مى‏ یابیم (۵۳)

 

قَالَ هَلْ أَنْتُمْ مُطَّلِعُونَ ﴿۵۴

[مؤمن] مى ‏پرسد آیا شما اطلاع دارید [کجاست] (۵۴)

 

فَاطَّلَعَ فَرَآهُ فِی سَوَاءِ الْجَحِیمِ ﴿۵۵

پس اطلاع حاصل مى ‏کند و او را در میان آتش مى ‏بیند (۵۵)

 

قَالَ تَاللَّهِ إِنْ کِدْتَ لَتُرْدِینِ ﴿۵۶

[و] مى‏ گوید به خدا سوگند چیزى نمانده بود که تو مرا به هلاکت اندازى (۵۶)

 

وَلَوْلَا نِعْمَةُ رَبِّی لَکُنْتُ مِنَ الْمُحْضَرِینَ ﴿۵۷

و اگر رحمت پروردگارم نبود هرآینه من [نیز] از احضارشدگان بودم (۵۷)

 

اما در تناسخ؛ چنین چیزی وجود ندارد. اگر چنین چیزی وجود داشت، می بایست عموم مردم از زندگی گذشته خویش چنین چیزهایی به یاد می آوردند تا که از زندگی قبلی خود درس عبرت بگیرند و اشتباهات قبلی را تکرار نکنند. اگر تناسخی وجود داشته باشد، فقط در این حالت مفید خواهد بود.

ای انسان آیا تو به هدفی که خدا تو را برای آن آفریده است، بی توجهی. چرا بی توجهی؟! آیا خدا از خلقت و تولد انسان، هدفی نداشته است؟ تمام کائنات و قوانین حاکم بر آن، این واقعیت را با زبان خود بیان میدارند که بیهوده و بی مصرف آفریده نشده اند.

 

یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ ﴿۶اى انسان چه چیز تو را در باره پروردگار بزرگوارت مغرور ساخته (۶)

الَّذِی خَلَقَکَ فَسَوَّاکَ فَعَدَلَکَ ﴿۷همان کس که تو را آفرید و [اندام] تو را درست کرد و [آنگاه] تو را سامان بخشید (۷)

فِی أَیِّ صُورَةٍ مَا شَاءَ رَکَّبَکَ ﴿۸و به هر صورتى که خواست تو را ترکیب کرد (۸)

کَلَّا بَلْ تُکَذِّبُونَ بِالدِّینِ ﴿۹با این همه شما منکر [روز] جزایید (۹)

 

وَإِنَّ عَلَیْکُمْ لَحَافِظِینَ ﴿۱۰و قطعا بر شما نگهبانانى [گماشته شده]اند (۱۰)

کِرَامًا کَاتِبِینَ ﴿۱۱[فرشتگان] بزرگوارى که نویسندگان [اعمال شما] هستند (۱۱)

یَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ ﴿۱۲آنچه را مى ‏کنید مى‏ دانند (۱۲)

إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِی نَعِیمٍ ﴿۱۳قطعا نیکان به بهشت اندرند (۱۳)

وَإِنَّ الْفُجَّارَ لَفِی جَحِیمٍ ﴿۱۴و بی‏شک بدکاران در دوزخند (۱۴)

یَصْلَوْنَهَا یَوْمَ الدِّینِ ﴿۱۵روز دین در آنجا درآیند (۱۵)

 

ای انسان آیا فرصتی که آن قادر متعال در اختیارت قرار داده است، را بیهوده و عبث می دانید؟ آدمیان برای توجیه موقعیتهای کنونی خویش، بجای تصحیح معنویت خویش، رو به تناسخ بردند تا بودن و ماندن در موقعیت کنونی خویش را توجیه کنند. اگر انسان به خدا و ملکوت ابدی او یعنی بهشت ​​ایمان دارد، باید بداند که نقش اصلی همه انسان ها این است که نفس اصلی خود را روی زمین رشد دهند تا پس از مرگ به بهشت ​​بروند؛ که اگر موفق شوند، برای همیشه در بهشت ​​با سعادت زندگی خواهند کرد؛ اما اگر شکست بخورند، به جهنم می‌روند و برای همیشه با شیطان در آنجا بدبخت می شوند. نتیجه طبیعی چنین درکی این است که زندگی و عبادت خود را مطلقاً وقف خدا کنیم و تسلیم چهارچوب و دستورات او باشیم. اما تناسخ میتواند این تسلیم را به تاخیر بیندازد وآن را بی اهمیت کند.

یکی از اصول پیروان مذهب هندو (و نه خود مذهب هندو)، عقیده به تناسخ است. تناسخ یعنی هر کسی بمیرد در جسد یک فرد دیگر بدنیا می آید و این سیکل همواره ادامه می یابد تا اینکه فرد خود را به آدم خوبی تبدیل کند. عقیده تناسخ در کتاب اصلی هندوها (وداها) بطور واضح نیامده است؛ اما در اوپانیشادها آمده است. در عوض در وداها، آمده است که انسان در نتیجه اعمال نیک یا بدی که در زندگی زمینی انجام میدهد،  به بهشت یا دوزخ می رود. از اینجا مشخص میشود که تناسخ به آن معنایی که مفسرین هندو مطرح میکنند، به مذهب اصلی هندو ربطی ندارد و  ایده های من درآوردی خودشان است. این ایده در میان مصری های قدیم و هندوها گسترش زیادی داشته است. هندوها به ایده تناسخ اعتقاد دارند؛ آنها میگویند که هر وقت موجودی از بین برود، روح آن از کالبد جدا شده و در همین دنیا به کالبد موجود دیگری درمی‌آید. مسلمانانی که بدون توجه به آیات قرآنی، تناسخ را قبول میکنند، آیات قرآنی را مهجور میگذارند. خدا در مورد لحظه مرگی صحبت می فرماید که افراد تقاضای برگشت به دنیا را دارند ولی قابل پذیرش نیست.

 

حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ ﴿۹۹

تا آنگاه که مرگ یکى از ایشان فرا رسد مى‏ گوید پروردگارا مرا بازگردانید (۹۹)

 

لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَکْتُ کَلَّا إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ ﴿۱۰۰

شاید من در آنچه وانهاده‏ ام کار نیکى انجام دهم نه چنین است این سخنى است که او گوینده آن است و پشاپیش آنان برزخى است تا روزى که برانگیخته خواهند شد (۱۰۰)

 

آنها در مفهوم تناسخ میگویند که ممکن است انسان به دلیل کارمای بد در زندگی بعدی به حیوان (از جمله خوک) تبدیل شود. اما از نظر قرآن، تناسخ به آن معنا که آنها میگویند در این دنیای فانی وجود ندارد.

قرآن در مورد تناسخ، نکته عجیبی می فرماید و آن میفرماید که تناسخ یک خاصیتی است که در جهنم برای هر فردی بارها اتفاق می افتد. همانطور که خدا می فرماید در جهنم، بارها کافرین تغییر جلد داده میشوند، طوریکه هر بار با جلد قبلی فرق می کند (بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودًا غَیْرَهَا). این همان تناسخ است که در جهنم برای افراد اتفاق می افتد. اگر چه مترجمین قرآن، جلد را به پوست معنا کرده اند. اما جلد معنایی گسترده تر دارد که به معنای نسخه هم هست. البته این نوع تناسخ که قرآن در مورد جهنم فرموده است، به معنای تغییر جلد است، نه به معنای متولد شدن دوباره.

 

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِنَا سَوْفَ نُصْلِیهِمْ نَارًا کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودًا غَیْرَهَا لِیَذُوقُوا الْعَذَابَ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَزِیزًا حَکِیمًا ﴿۵۶

به زودى کسانى را که به آیات ما کفر ورزیده‏ اند در آتشى [سوزان] درآوریم که هر چه پوستشان بریان گردد پوستهاى دیگرى بر جایش نهیم تا عذاب را بچشند آرى خداوند تواناى حکیم است (۵۶)

 

بنابراین تناسخ در این دنیا اتفاق نمی افتد. اما در جهنم برای کافرین بارها پیش میاید. در این دنیا مسخ اتفاق می افتد و مسخ به معنای تغییر جلد افراد نیست. در مسخ، افراد به حیوان مثلا خوک تبدیل نمی شوند؛ بلکه خصوصیات خوکی می گیرند. اما در مفهوم تناسخ؛ برای افراد تغییر جلد داده میشود. خدای مهربان در قرآن تکلیف تناسخ و مسخ را برای ما مشخص فرموده است.

مسخ در همین دنیا اتفاق خواهد افتاد و به معنای شبیه شدن رفتار به میمون و یا شبیه شدن خصوصیات جسمی به خوک است. اما تناسخ در جهنم اتفاق می افتد. در جهنم تناسخ بصورت تغییر جلد اتفاق خواهد افتاد. در جهنم جلد افراد عوض میشود و تناسخ در جهنم به معنای انتقال روح از یک بدن به بدن دیگر نیست و بلکه به معنای تغییر جلدهاست. جلد لایه بیرونی یک بدن است. اما در بهشت مسخ و تناسخ هیچکدام وجود ندارند. هر کسی شخصیت واقعی خودش را دارد و از نعمات خدای رحمان لذت می برد.

 

 

مسخ (شبیه شدن به میمون و یا خوک)

تناسخ (در معنای تغییر جلد)

جهنم

وجود دارد

وجود دارد

این دنیا

وجود دارد

وجود ندارد

بهشت

وجود ندارد

وجود ندارد

 

بنابراین در این دنیای فانی، تناسخ اصلا وجود ندارد و بلکه تناسخ مربوط به جهنم است. اما فرقه های مختلف، آن را با این دنیا اشتباهی گرفته اند. شیطان با نسبت دادن تناسخ به این دنیا، مردم را از هم اکنون به جهنم رهنمون میشود و آنان را به جهنم وصل کرده است. کسی که به تناسخ معتقد است، در یک سلسله و زنجیر گیر خواهد کرد و تا ابد در آن چرخه خواهد ماند. که این اتفاق در جهنم خواهد افتاد و یکی از دلایل ابدی ماندن در جهنم همین است.

فرقه آگوری در هند، فرقه ای هستند که فقط گوشت مرده و خون می خورند و این دقیقا رد کردن خط قرمزی است که خدا در تمام ادیان الهی تعیین فرموده است. آنها طبق عقاید خویش، معتقدند که این کار، آنها را به تناسخ خواهد رسانید و به موجود دیگری تبدیل میشوند. شیطان خیلی از مردم را با وسوسه به رد کردن خط قرمزها، فریب داده است و آنها به جزای این کار، در جهنم خواهند رفت تا آنجا به معنای واقعی تناسخهای زیادی را تجربه کنند. حالا در بعضی سایتهای فالگیری و جادو، از همین مساله سوء استفاده های معنوی زیادی میشود. بعضی از این افراد ادعا دارند که بوسیله جادو میتوانند شخصیتهای افراد را عوض کنند و آنها را به یک فرد دیگر تبدیل کنند. اینها فرقه های آگوری دیگری به سبک جدید هستند. جهالت بشر تمامی ندارد. بشر هر چقدر که به ظاهر متدمن تر شود، جهالتهایش هم عمیق تر و پیشرفته تر میشود.

حتی شیطان در بهشت، آدم و حوا را به بهانه رسیدن به تناسخ فریب داد. به آنها گفت که آیا می خواهید به ملائکه تبدیل شوید و تغییر نسخه بدهید و به نسخه دیگری تبدیل شوید، از این درخت بخورید. جاودانگی و تناسخ دو وعده مهم شیطان برای فریب انسانها بوده است و هست. در جهنم این دو به وفور یافت میشود.

 

وَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ لِیُبْدِیَ لَهُمَا مَا وُورِیَ عَنْهُمَا مِنْ سَوْآتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَنْ تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الْخَالِدِینَ ﴿۲۰

پس شیطان آن دو را وسوسه کرد تا آنچه را از عورتهایشان برایشان پوشیده مانده بود براى آنان نمایان گرداند و گفت پروردگارتان شما را از این درخت منع نکرد جز [براى] آنکه [مبادا] دو فرشته گردید یا از [زمره] جاودانان شوید (۲۰)

 

در هند، گروهی هستند به اسم دالیت که محرومترین و فقیرترین قوم هند هستند. فاضلابها و جاهای کثیف هند را اینها تمیز میکنند. آنها میگویند که تلاش خود را میکنند تا در تناسخ بعدی، در یک موقعیت بهتر بدنیا بیایند. خط قرمزهایی برای اینها تعریف شده است که از آن موقعیت پا فراتر نمی گذارند. مثلا حق ندارند با مردم دیگر  غیر دالیت ازدواج و همنشینی کنند. حتی حق ندارند سر سفره غیر دالیتها غذا بخورند. قبول کردن این همه ناعدالتی از طرف دالیتها بخاطر عقیده تناسخ است. اکثریت دالیتها خیلی جدی این خط قرمزهایی که برای آنها تعیین شده است را رعایت میکنند. اما خدای مهربان مردم را به بهشت فرامیخواند و از این روشهای کثیف هم بهره نمی برد. ای کاش مردم در راه خدا هم این چنین همت و تلاش و کوشش خود را میکردند و به خط قرمزهایی که خدا تعیین کرده، آنقدر اهمیت میدادند و آن را بطور جدی اجرا میکردند. راه خدا راه پاکیزه و بدون تبعیض و همراه با عدل و داد است. خدا عزت نفس آدمیان را حفظ میکند. خدا نمی خواهد مردم مثل دالیتها توسری خور باشند؛ بلکه میخواهد آنان را از بندگی و بردگی در همین دنیای فانی هم نجات دهد.

مردم به خیال خود، میخواهند مفهوم عدالت را بوسیله تناسخ در همین دنیا حل کنند. اما زندگی دو روزه این دنیا، ارزش چندین بار آمدن را ندارد. بعضی ها از خود می پرسند که کسی که صدها نفر را کشته و کسی که فردی را نکشته، چطوری در جهنم به جزای خود میرسند و چرا باید هر دو تا ابد در آنجا باشند؟

عدالت با تغییر جلدها در جهنم حل خواهد شد. مفهوم عدالت در جهنم، با تغییر جلدها تعیین خواهد شد. کسی که صدها نفر را در این دنیا کشته است، در جهنم صدها بار تغییر جلد داده میشود و تناسخ (تناسخ جلدی) پیدا میکند تا تاوان آن همه قتل و کشتار و ظلم را پس دهد. اما عذاب جهنم جاودانه است و اینطور نیست که بعد از تناسخهای متعدد، جهنمیان به افراد خوبی تبدیل شوند و به بهشت منتقل شوند؛ کسی که وارد جهنم شود؛ تا ابد بهشت بر او حرام خواهد بود (جاودانگی در جهنم 1  و  2). او در جهنم برای همیشه ادامه میدهد. جاودانگی در جهنم به این معناست که فرد هیچوقت درست نخواهد شد و همچنان ساز خود را میزند. او بطور جاودانه راه غلط را انتحاب میکند. عذرخواهی جهنمیان، واقعی نیست و همانطور که قرآن می فرماید حتی اگر آنها را هم برگردانید، باز روش غلط را انتخاب میکنند.

 

بَلْ بَدَا لَهُمْ مَا کَانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَإِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ ﴿۲۸

[ولى چنین نیست] بلکه آنچه را پیش از این نهان مى‏ داشتند براى آنان آشکار شده است و اگر هم بازگردانده شوند قطعا به آنچه از آن منع شده بودند برمى‏ گردند و آنان دروغگویند (۲۸)

 

دلیل اصلی این خاصیت، معجون شدن جهنمیان با دروغ است (وَإِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ ). حتی اگر بگویند اشتباه کردیم، دروغی در حرفشان است و نمیتوان باور کرد. آنان جاودانه ناپاکند و برای همیشه پاک شدنی نیستند و جاودانه در همان جهنم به سر خواهند برد. در قسمتهای قبلی گفته شد که جهنم یک توافق است که افراد به دلخواه خویش آن را انتخاب میکنند. بنابراین ممکن است کسی بگوید که آیا مخالف عدل خدا نیست که افراد با جرمهای مختلف برای همیشه در جهنم باقی بمانند؟

این سوال آنان به این علت است که آنان تصور درستی از جهنم ندارند. جهنم جای کتک کاری و زدن نیست. جهنم ادامه یک مسیر و بینش است که افراد در همین دنیا آن را انتخاب میکنند. خدا جهنمیان را در جهنم به حال خود وا می گذارد (ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَنَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیًّا = نگاه کسانى را که پرهیزگار بوده‏ اند مى ‏رهانیم و ستمگران را به زانو درافتاده در [دوزخ] رها مى ‏کنیم). خدا جهنمیان را در جهنم با بینش و دینشان رها میکند. کسی که وارد جهنم شود، تا ابد در آنجا خواهد بود (إِلَّا طَرِیقَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا وَکَانَ ذَلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرًا). ممکن است یکی بگوید که ابدی بودن جهنمیان عادلانه نیست. اما ابدی بودن در جهنم به معنای این است که جهنمیان در جهنم تا ابد بر راه و روش خویش اصرار دارند. آنان ممکن است در ظاهر به اشتباهات خویش اقرار کنند ولی در عمل دلشان پیش روش جهنمی است و سبک و استایل و دین آن را دوست دارند. به همین خاطر است که تا ابد در آنجا می مانند. شاهد این موضوع آیه قرآن است که می فرماید:

 

بَلْ بَدَا لَهُمْ مَا کَانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَإِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ ﴿۲۸

[ولى چنین نیست] بلکه آنچه را پیش از این نهان مى‏ داشتند براى آنان آشکار شده است و اگر هم بازگردانده شوند قطعا به آنچه از آن منع شده بودند برمى‏ گردند و آنان دروغگویند (۲۸)

 

حتی اگر افراد جهنمی بعد از مدتها عذاب به بهشت و یا زمین فعلی برده شوند، دوباره همان آش است و همان کاسه و به افعال قبلی خود بر میگردند. دلیل اصلی آن ، این است که واقعا آنان جهنم را با آن همه دردسر و عذاب برای خود مناسبتر میدانند. عذر و شکایت آنان هم همه اش فیلم است و فقط در سطح قول. یکی از مهمترین خصوصیات جهنمی ها دروغ است که با نهاد و سرشت آنان عجین شده است و همین مورد زندگی آنان در بهشت و یا حتی در زمین فعلی را غیر ممکن میسازد.

بعضی ها مثل حلاج و ابن عربی که متوجه همیشگی بودن نار جهنم شده بوده اند، معتقد بودند که جهنمیان برای همیشه در جهنم می مانند؛ و در ادامه میگویند که اهل جهنم بعد از مدتی با آتش جهنم انس گرفته و به آن عادت میکنند! و از آن جا به بعد، جهنم برای آنان لذت بخش خواهد شد! در حالیکه اینها خیالاتی بیش نیست و خود را بوسیله این فلسفه های بی معنی فریب میدهند. وقتی پوستها و جلدها در جهنم کامل به رشد و نمو خود برسند و خاصیت خود را از دست دهند، آن موقع خدا آنان را تناسخ جلدی میدهد و یک جلد غیر از جلد اولی به آنها می پوشاند و دوباره روز از نو روزی از نو.

 

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِنَا سَوْفَ نُصْلِیهِمْ نَارًا کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودًا غَیْرَهَا لِیَذُوقُوا الْعَذَابَ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَزِیزًا حَکِیمًا ﴿۵۶

به زودى کسانى را که به آیات ما کفر ورزیده‏ اند در آتشى [سوزان] درآوریم که هر چه پوستشان بریان گردد پوستهاى دیگرى بر جایش نهیم تا عذاب را بچشند آرى خداوند تواناى حکیم است (۵۶)

 

خدای مهربان در قرآن از دو مقوله بطون (بطنها) و جلود (جلدها، پوسته ها) صحبت می فرمایند. در جهنم بطون پر میشوند. همچنین بطون را بصورت جمع می آورد یعنی منظورش بطن جسمی و بطن روانی است. جهنمی ها زشت هستند زیرا هر گونه پرخوری، باعث ظاهر شدن آثار آن روی جلود میشود. به همین خاطر پرخوری روانی و جسمانی باعث زشت شدن جسم و روان خواهد شد.

در همین دنیا هم کسانی که بطون خود را پر میکنند و آن را پاکیزه نگه نمی دارند، برای حفظ زیبایی خود، مجبور به عملیاتی روی جلود خود میشوند. آدمیان باید بطون خود را پاکیزه نگه دارند و این تنها راز زیبایی است. زیبایی هایی رحمانی آنطوری نیست که انسان تعریف و تصور میکند.

زمانی که آدم و حوا از بهشت به زمین تبعید شدند و روی زمین شروع به زندگی کردند، از همان اول آنان میدانستند که هدف از آمدنشان چی بوده است. آنان میدانستند که باید به خوبی و نیکی عمل کنند تا بتوانند به زندگی بهشتی بر گردند و اگر هم به بدی عمل کنند؛ به زندگی بعدی یعنی جهنم خواهند رفت. نسلهای بعدی این دو مرحله را به چندین مرحله افزایش دادند و آن را منحرف کردند. مهمترین دلیل برای تناسخ از طرف کسانی که به آن باور دارند این است که داستانهایی از افراد نقل میشود که فرد میگوید که قسمتی از زندگی قبلی خود را دیده است. اما در واقع این زندگی قبلی او نیست؛ بلکه حافظه ناهوشیار تاریخی گذشتگان است که به او منتقل شده است. تناسخ یک ادعای بزرگ اما بدون دلیل است.

تناسخ سبک زندگی متفاوتی را به باورمندان آن تزریق میکند. منشاء احترام و تقدس حیوانات همین عقیده تناسخ است. زیرا آنها فکر میکنند که انسانها در تناسخ بعدی، ممکن است بصورت حیوانات دوباره متولد شوند. از جهت دیگر، تناسخ به نوعی رد جهنم هم هست. زیرا تناسخ به نوعی به زندگی دنیایی خیلی اهمیت میدهد و در نهایت فرد بعد از چندین بار تولد دوباره تکامل پیدا کرده و به بهشت میرود. پس اینجا جهنم حذف میشود. خیلی جالب است که شیطان با حربه عجیبی سعی دارد که جهنم را حذف کند. در بالا اثبات شد که تناسخ جلدی دقیقا در جهنم صورت می گیرد. اما شیطان با این حربه، مفهوم جهنم را از معادلات حذف میکند.

یکی از دلایلی که بعضی مسلمانان جهت تناسخ می آورند، آیه زیر است. آنها میگویند که افراد دو بار می میرند و زنده میشوند.

 

قَالُوا رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَأَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلَى خُرُوجٍ مِنْ سَبِیلٍ ﴿۱۱

مى‏ گویند پروردگارا دو بار ما را به مرگ رسانیدى و دو بار ما را زنده گردانیدى به گناهانمان اعتراف کردیم پس آیا راه بیرون‏شدنى [از آتش] هست (۱۱)

 

اما اتفاقا این آیه یکی از دلایل رد تناسخ است. زیرا در این آیه مرگ و زندگی به دو بار مرگ و دو بار زنده شدن محدود شده است. در حالی در نظریه تناسخ، این تعداد نامحدود است. اما بیایید بدانیم که این دو مرگ و دو زنده شدن چیست. در آیه زیر معنای واقعی دو بار مرگ و دو بار زنده شدن را می فهمیم.

 

کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَکُنْتُمْ أَمْوَاتًا فَأَحْیَاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ﴿۲۸

چگونه خدا را منکرید با آنکه مردگانى بودید و شما را زنده کرد باز شما را مى میراند [و] باز زنده مى ‏کند [و] آنگاه به سوى او بازگردانده مى ‏شوید (۲۸)

 

در آیه مذکور می فرماید که شما مرده بودید ، شما را زنده کرد و سپس شما را می میراند و دوباره زنده میکند. یکبار زنده شدن ما همان تولد ماست و بار دیگر زمان قیامت اتفاق می افتد. این آیات هیچکدام بر تناسخ دلالت ندارند. تناسخ با مهارت تمام میخواهد جهنم و بهشت را نفی کند. در تناسخ نهایت آرزوی افراد، رسیدن به زندگی عالی دنیوی است و از بهشت صحبتی نشده است. مرگ و میرهای متعدد هم نفی کننده جهنم است.

در کل تناسخ، یک ایده شیطانی است که در خدمت ایدئولوژیهای شیطانی است. در هندوستان مردم فقیر که هیچی ندارند، بطور رایگان به ثروتمندان خدمت میکنند تا که در زندگی بعدی مثلا ثروتمند شوند! ثروتمندان هم از این فرصت سوء استفاده کامل میکنند. فرض کنید در زندگی بعدی هم ثروتمند متولد شدند. اینبار اینها از فقرا سوء استفاده میکنند. یک سیستم ماکیاولی و مادی است که هدف نهایی اش رسیدن به موقعیتها و لذتهای مادی دنیوی است. چنین ایده ای را چه کسی طراحی کرده است؟ البته تمام این سیستم چه فقرا و چه ثروتمندان همگی در خدمت سردسته اصلی هستند و این سردسته اصلی کسی نیست جز شیطان. این نظریه ها همگی در خدمت فراهم نمودن سوخت و تغذیه برای سیستم شیطانی است. ایده ها و دین شیطان همین نظریه های بیخودی است.

  • اسعد حسینی
۰۱
خرداد
۰۴

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت یکصد و پنجاه)

مسخ ( بخش 4 )

خط قرمز

 

خدای حکیم خیلی دقیق در قرآن کلمات را بیان میدارند. آن قادر متعال وقتی می فرمایند  که گوشت خوک حرام است، یعنی گوشت خوک الی الابد حرام است و به هیچ عنوان پاک نمیشود. یعنی با هیچ فرآیند شیمیایی و یا ژنتیکی، نمیتوان گوشت خوک را پاک کرد و قابل مصرف کرد. شاید بعضی ها بگویند که میتوان بوسیله فرآیندهای شیمیایی و یا ژنتیکی، میکروبها و کرمهای داخل گوشت خوک را کشت و آن را قابل مصرف کرد. یا بعضی ها می گویند که ما طوری در ژنتیک خوک دست کاری میکنیم که ناقل بیماریها نباشد و خواص مضرش را از بین می بریم. اما مطمئن باشید که نمیشود.

خدا یک خط قرمز بیان فرموده است واین خط قرمز تا قیامت، خط قرمز است. یک ویدئو در یوتیوب دیدم که یک یهودی در مورد گوشت خوک صحبت میکرد و میگفت که موقعی که ماشیح (مسیح) بیاید، گوشت خوک پاک خواهد شد. او توضیح میداد که آن موقع طی فرآیندهایی شیمیایی و یا اصلاح ژنتیکی میتوان گوشت خوک پاک بدست آورد. اما مسیح آمد و از این دنیا هم رفت و گوشت خوک هم پاک نشد.

خط قرمزهایی که خدا گذاشته است، را نمیتوان با هیچ روشی پاک کرد. بشر خیلی دوست دارد که خط قرمزهای خدا را دور بزند. به همین خاطر بیشتر مردم مسخ شده اند. دور زدن خط قرمزهای خدا به معنای مسخ شدن است. انگار طراح عجیبی پشت این دورزدنها وجود دارد و آن کسی نیست جز شیطان ملعون. به شما قول میدهم اگر خدا در کتب آسمانی امر میفرمود که ای مردم خوردن چوب درختان بر شما حرام است؛ همین حالا فرقه های زیادی وجود داشتند که غذای اصلیشان چوب بود. اصلا مساله اصلی خود چوب و یا گوشت خوک نیست؛ بلکه نافرمانی و دهن کجی در مقابل دستور خدای عالمیان است. شیطان میخواهد خط قرمزهایی که خدا تعیین کرده است را دور بزند. زیرا در صورت دور زدن این خط قرمزهاست که عصیان علیه خدای رحمان شکل می گیرد. پیامبر ابراهیم چه زیبا به پدرش میگوید:

 

یَا أَبَتِ لَا تَعْبُدِ الشَّیْطَانَ إِنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلرَّحْمَنِ عَصِیًّا ﴿۴۴

پدر جان شیطان را مپرست که شیطان [خداى] رحمان را عصیانگر است (۴۴)

 

یَا أَبَتِ إِنِّی أَخَافُ أَنْ یَمَسَّکَ عَذَابٌ مِنَ الرَّحْمَنِ فَتَکُونَ لِلشَّیْطَانِ وَلِیًّا ﴿۴۵

پدر جان من مى‏ ترسم از جانب [خداى] رحمان عذابى به تو رسد و تو یار شیطان باشى (۴۵)

 

طبق فرموده دو آیه بالایی، رد کردن خط قرمزها (عصیان علیه خدای رحمان) منجر به لمس عذاب از طرف خدای رحمان میشود. یعنی همان خط قرمز میشود عذاب و دردسر. کسانی که گوشت خوک میخورند یا خوکی زندگی میکنند، دچار دردسرهای زیادی میشوند و سیستم جسمی و روحی آنان با نظام رحمانی تداخل پیدا میکند و باعث مشکل شدن زندگی آنها میشود.

اما خدا کلمات را دقیق بیان میدارند و میفرمایند که گوشت خوک حرام است و بنابراین سایر اعضای خوک بجز گوشت آن قابل پاک شدن هستند.  آن قادر حکیم در آیه قرآن صراحتا می فرماید گوشت خوک (لَحْمَ خِنْزِیرٍ) حرام است. او نمی فرماید  عِظامَ خِنْزِیرٍ حرام است. بنابراین استخوان خوک حرام نیست و البته به این معنا نیست که میتوان فورا آن را به صورت غذا خورد. بلکه منظور این است که میتوان طی فرآیندهای شیمیایی آن را پاک و قابل استفاده نمود.  در آیات قرآنی هم بین عظام (استخوان) و لحم (گوشت) فرق قائل شده است.

 

حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِیرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّیَةُ وَالنَّطِیحَةُ وَمَا أَکَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَکَّیْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ ذَلِکُمْ فِسْقٌ الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَةٍ غَیْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ ﴿۳

بر شما حرام شده است مردار و خون و گوشت‏ خوک و آنچه به نام غیر خدا کشته شده باشد و [حیوان حلال گوشت] خفه شده و به چوب مرده و از بلندى افتاده و به ضرب شاخ مرده و آنچه درنده از آن خورده باشد مگر آنچه را [که زنده دریافته و خود] سر ببرید و [همچنین] آنچه براى بتان سربریده شده و [نیز] قسمت کردن شما [چیزى را] به وسیله تیرهاى قرعه این [کارها همه] نافرمانى [خدا]ست امروز کسانى که کافر شده‏ اند از [کارشکنى در] دین شما نومید گردیده‏ اند پس از ایشان مترسید و از من بترسید امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت‏ خود را بر شما تمام گردانیدم و اسلام را براى شما [به عنوان] آیینى برگزیدم و هر کس دچار گرسنگى شود بى‏آنکه به گناه متمایل باشد [اگر از آنچه منع شده است بخورد] بى تردید خدا آمرزنده مهربان است (۳)

 

شاید استخوان خوک در صنایع ژلاتین سازی کاربردهایی داشته باشد. طی فرآیندهایی ، میتوان استخوان خوک را پاک نمود. هر چه هست نباید از خط قرمز خدا عبور کرد، چه از این طرف، چه از آن طرف. ما حق حرام و حلال کردن را نداریم. خدا گوشت خوک را حرام میکند و تا ابد حرام است. حتی اگر بشر ادعای پاکسازی کردن آن را هم داشته باشد، باز حرام است. البته بشر ادعاهای زیادی از این نوع دارد و همه اش بی خودی است.

اما اگر استخوان خوک پاکسازی شود، میتوان از آن استفاده کرد. این نکته عرض شد تا بفهمیم که هدف شیطان رد کردن خط قرمزهاست و گرنه استخوان خوک یا گوشت خوک کدام استفاده شود و کدام استفاده نشود؛ برایش کوچکترین اهمیتی ندارد. شیطان میخواهد که ما از پیش خود، حرام و حلال انجام دهیم و خط قرمزهای خدا را رد کنیم. ما ازخدا مقدس تر نیستیم. وقتی می فرماید گوشت خوک حرام است، پس گوشت خوک حرام است و قابل پاک شدن هم نیست. اما استخوانش حرام نیست و میتواند بوسیله علم بشری پاک شود و قابل استفاده گردد. اما گوشت خوک هیچوقت پاک نخواهد شد و حتی اگر بشر تلاش کند که در ژنتیک خوک دستکاری کند، کار را خرابتر می کند. وقتی خدا میفرماید گوشت خوک حرام است، یعنی خوردن گوشتش ممنوع است تا ابد.

همچنین فرآیند گوشت سازی در بدن خوک مشکل دارد و هیچوقت هم درست نمیشود. طریقه تغذیه خوک ناسالم و اشتباه است و به همین خاطر گوشت مناسبی بدست نمی آید و تمام اینها باید مورد بررسی انسانها قرار گیرد. آنچه که خدا میفرماید بی چون و چرا صحیح است. وقتی می فرماید که گوشت خوک حرام است، ما میتوانیم فلسفه و حکمت این تحریم را تا آنجایی که علم و تجربه بشری توان دارد از جهات مختلف بررسی کنیم، اما به آن معنا نیست که اگر روزی این خصوصیات مضر را در گوشت از بین بردند، پس آن موقع گوشت خوک سالم خواهد شد. بررسی این خصوصیات مهم است زیرا بشر دارد وارد یک زندگی خوکی میشود و طریق تغذیه معنوی و مادی خود را شبیه به خوک میکند. بنابراین شناخت خصوصیات زشت و تغذیه ای خوک برای ما مهم خواهد بود.

 

  1. گوشت خوک ناسالم است : شامل کرمها و انگلها و بیماریهای مختلف که برای خوک مشکلی ایجاد نمی کند ولی برای بدن انسان مشکل ایجاد میکند.
  2. طریقه تغذیه خوک ناسالم است: از کثافات، مردار، حتی خود خوکها تغذیه میکند. سرش را توی زمین فرو میکند و هر آنچه فضولات به دهنش برسد، میخورد. خوک تنها حیوانی است که نمیتواند آسمان را نگاه کند و همیشه سرش توی زمین است.
  3. خوکها در ظاهر کمتر بیمار میشوند، زیرا هر گونه میکروب و بیماری را در بدن خود نگه میدارند و هیچ کنش و واکنشی نسبت به آن نشان نمی دهند. خیلی از داروهای شیمیایی و مخدرات هم چنین بلایی سر بدن انسان می آورند.
  4. فرآیند تولید گوشت خوک سریع است. گوشت خوک خیلی نرم است، زیرا فیبر کمتری دارد و پر از چربی است و این بعلت زمان سریع تولید آن است. سم داخل گوشت خوک، سی برابر گوشت گوسفند است. خطرناکترین قسمت گوشت برای انسان، چربی ای است که بین گوشت و پوست هست. در خوک این چربی خیلی بیش از حد مجاز است. همچنین گوشت خوک دیر هضم است. اینها همگی معیارهای مناسبی برای تغذیه سالم است. خدای حکیم جهت جلوگیری از بیمارشدن انسانها، راهکارهای اساسی به ما داده است.
  5. خوکها در سال دوبار می زایند و هر بار هم ده دوازده بچه می زایند، در حالی که گاو در سال یک بچه می زاید. خوک طی شش ماه، به مرحله گوشت (120 کیلو) میرسد، در حالی که این مقدار گوشت در مورد گاو به زمان چند ساله نیاز دارد. این فرآیند خوکی، فاقد صبر و آهستگی است؛ و به همین خاطر گوشت خوک بی کیفیت است. اگر چه خدای حکیم فقط گوشت خوک را حرام کرده است ولی میخواهند ما را متوجه دخالت دادن صبر و زمان در تهیه گوشت سایر حیوانات کند. یک مرغ در مرغداری صنعتی در عرض زمان کمی به مرحله گوشت میرسد. آنان به خاطر دستکاری در زمان و نور، فرآیند تهیه گوشت را سرعت می بخشند که این به ضرر سلامتی مصرف کننده است. بهتر است که آدمیان در تهیه گوشت، از گوشت خوک عبرت بگیرند و گوشتی مثل آن تولید نکنند و زمان بیشتری به تهیه گوشت اختصاص دهند، تا از فرآیند تهیه گوشت مثل گوشت خوک تقلید نکنند. یا بعضی جاها، نانهای دورریز کپک زده به گاوها میدهند که یک نوع کثیف خوری است و شبیه به تغذیه خوک است.
  6. خوکها خیلی سریع رشد میکنند. سریع رشد کردن اصلا خوب نیست و بلکه باید فرآیند صبر در کارها باشد. بشر بدون صبر نمیتواند موفق شود. مردم بچه هایشان را خیلی زود با مسائل جنسی آشنا میکنند و میگویند که اینها بالاخره باید آشنا شوند! بچه ها خیلی زود بالغ میشوند و اصلا جالب نیست و این سبک زندگی، یک خاصیت خوکی و زشت است. اگر شرایطی پیش بیاید که بچه ها زودتر از موعد با مسائل جنسی آشنا شوند و درگیر آن شوند، افتضاح است و شبیه زندگی خوکی است. در آخر الزمان و یا آخر دوره ها، صبر یکی از آیتمهای مهم زندگی بشری خواهد بود که بدون دخالت دادن صبر در امورات، انسان زندگی خوکی پیدا میکند.

 

وَالْعَصْرِ ﴿۱

سوگند به عصر [دوره زمانی] (۱)

 

إِن ٱلْإِنسَٰنَ لَفِی خُسْرٍ ﴿۲

که واقعا انسان دستخوش زیان است (۲)

 

إِلَّا الَّذِین آمَنوا وَعَمِلُوا ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ ﴿۳

مگر کسانى که ایمان آورده (پندار نیک) و کارهاى نیک کرده (کردار نیک) و همدیگر را به حق سفارش (گفتار نیک) و به شکیبایى توصیه (گفتار صبر) کرده‏ اند (۳)

 

گفتار صبر، یک فرآیند است که باید در تمام جنبه های زندگی انسان نمود پیدا کند و گرنه بشر به یک زندگی خوکی خواهد رسید که غیر از تفریح و پرخوری جسمی و پرخوری روانی، هیچی حالیش نیست.

  1. یا بعضی ها میخواهند زود بار خود را ببندند. آنها به روشهای کثیف مثل رشوه و ربا متوسل میشوند تا هر چه زودتر بار خود را ببندند و این یک روش خوکی است. عجله نه تنها کار شیطان است، بلکه روش شیطان هم است. گرچه انسان خودش از عجله ساخته شده است و این خودش مشکل اندر مشکل است.
  2. بشر میخواهد خیلی زود و سریع در هر چیزی به نتیجه برسد. این تعریف خودکشی است. خودکشی حاصل یک نوع خواهش افراطی است که انسان میخواهد زود به نتیجه برسد و وقتی نرسد، دست به خودکشی می زند. هر بیماریی زمان زیادی برده تا توانسته بر بدن ما غلبه کند و پس برای درمانش هم باید زمان به خرج داد تا درمان شود؛ نه اینکه بوسیله قرصها و مواد مخدر به فرآیند ظاهر سازی سرعت بخشیده شود.  اصلا تمام بیماریها حتی سرطان طی فرآیند صبر در نظام رحمانی قابل درمان هستند بدون استثناء.
  3. سیستم خوک طوری است که هر چه دهنش به آن برسد، را میخورد و کاری به پاک و ناپاکش ندارد. مردار باشد، تعفن باشد، خود خوک باشد، یا هر چیز دیگری. این مبحث برای انسان هم مطرح است. آیا انسان هر چیزی که توانست نگاه کند، باید نگاه کند؟ آیا انسان هر چیزی که دم دستش بود، باید بخورد؟ آیا خوردن یک نیاز تقلیدی است و یا یک نیاز جسمی روانی؟ این عادات غلط همگی پرخوری روانی و جسمی است که دلیل اصلی بیماری انسانها، پرخوری روانی و جسمی است.
  4. اگر تابحال مبحث حرام بودن گوشت خوک، زیاد مطرح نبوده است، اما از این به بعد خیلی مطرح میشود و تغذیه بشر به روشن شدن این مبحث گره خورده است. زیرا در حرام بودن گوشت خوک، مباحثی همچون طریقه تهیه گوشت، پرورش، زمان، مکان و تهیه سایر غذاها و مواد پیش میاید.
  5. در کتاب مقدس، از زبان مسیح خوک به ‌صورت استعاره ای برای اشاره به افرادی استفاده شده است که پاک و ناپاک را از هم تشخیص نمیدهند و هر چیزی را میخورند. در انجیل آمده است که مسیح دیوهای خبیث را از بدن مردی خارج کرده و آنها را به بدن گله‌ای از خوک ‌ها می‌فرستد. از پس این حادثه خوک‌ها به دریا می‌دوند و غرق می‌شوند. حتی خوکها با آن همه کثیف خواری و لجن خواری قادر به تحمل دیوها در بدن خود نبودند. اما انسان شب و روز با دیوها در ذهن خویش به سر می برد و مشکلی هم با آنها ندارد. واقعا انسان چقدر زیانکار و جاهل است. ان الانسان لفی خسر
  6. خدای مهربان در آیه سوم مائده، بعد از تعریف حرامها اشاره به دین اسلام میفرمایند. زیرا سبک زندگی رعایت همین خط قرمزهاست و دین به معنای سبک و استایل زندگی است. اسلام یعنی تسلیم خط قرمزهای خدا شوید و پا را فراتر از آن نگذارید. یعنی اگر روزی به شما گوشت خوک و یا زندگی به سبک خوکی پیشنهاد شد (اگر چه وسوسه انگیز بود و زینت داده شده بود)، نپذیر و تسلیم اوامر آن قادر متعال شوید.
  7. بعضی از خوکها تا زمانی که یک خوک دیگر با جفت آنها مجامعت نکند، تمایلی به او ندارند. انسان باید از تمایلات خوکی نسبت به جنس مخالف اجتناب ورزد. تمایل خوکی نسبت به جنس مخالف، منجر به ازدواج نخواهد شد و بلکه ازدواجهای تقلبی دیگری به اسم ازدواج سفید و ازدواج بنفش و ازدواج ساعتی و ... بوجود خواهد آمد. بعضی افراد که در دوران مجردی، خود را پاک نگه می دارند، مردم به آنها می گویند پاستوریزه، بچه مثبت، یا می گویند در باغ نیست. در یک جامعه خوکی، اینها قضاوتهای مردم در مورد کسانی است که دنبال پاکی اند.

 

وَمَا کَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قَالُوا أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْیَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُنَاسٌ یَتَطَهَّرُونَ ﴿۸۲

ولى پاسخ قومش جز این نبود که گفتند آنان را از شهرتان بیرون کنید زیرا آنان کسانى‏ اند که دنبال پاکى هستند (۸۲)

 

  1. در برخی ادیان شرقی مثل بودیسم یا هندوئیسم، مفهوم تناسخ وجود دارد که ممکن است انسان به دلیل کارمای بد در زندگی بعدی به حیوان (از جمله خوک) تبدیل شود. اما از نظر قرآن، تناسخ به آن معنا که آنها میگویند در این دنیای فانی وجود ندارد. تناسخ یک خاصیتی است که در جهنم برای هر فردی بارها اتفاق می افتد. همانطور که خدا می فرماید در جهنم، بارها کافرین تغییر جلد داده میشوند، طوریکه هر بار با جلد قبلی فرق می کند (بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودًا غَیْرَهَا). این همان تناسخ است که در جهنم برای افراد اتفاق می افتد. اگر چه مترجمین قرآن، جلد را به پوست معنا کرده اند. اما جلد معنایی گسترده تر دارد که به معنای نسخه هم هست.

 

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِنَا سَوْفَ نُصْلِیهِمْ نَارًا کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودًا غَیْرَهَا لِیَذُوقُوا الْعَذَابَ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَزِیزًا حَکِیمًا ﴿۵۶

به زودى کسانى را که به آیات ما کفر ورزیده‏ اند در آتشى [سوزان] درآوریم که هر چه پوستشان بریان گردد پوستهاى دیگرى بر جایش نهیم تا عذاب را بچشند آرى خداوند تواناى حکیم است (۵۶)

 

بنابراین تناسخ در این دنیا اتفاق نمی افتد. اما در جهنم برای کافرین بارها پیش میاید. در این دنیا مسخ اتفاق می افتد و مسخ به معنای تغییر جلد افراد نیست. در مسخ ، افراد به حیوان مثلا خوک تبدیل نمی شوند؛ بلکه خصوصیات خوکی می گیرند. اما در مفهوم تناسخ؛ برای افراد تغییر جلد داده میشود. خدای مهربان در قرآن تکلیف تناسخ و مسخ را برای ما مشخص فرموده است.

مسخ در همین دنیا اتفاق خواهد افتاد و به معنای تغییر ماهیتی به حیوانات نیست بلکه شبیه شدن رفتار به میمون و شبیه شدن خصوصیات جسمی به خوک است. اما تناسخ در این دنیا اتفاق نمی افتد. بلکه در جهنم تناسخ بصورت تغییر جلد اتفاق خواهد افتاد. اما در بهشت مسخ و تناسخ وجود ندارد. هر کسی شخصیت واقعی خودش را دارد و از نعمات خدای رحمان لذت می برد.

 

مسخ = مربوط به این دنیا              تناسخ = مربوط به جهنم

 

فرقه آگوری در هند، فرقه ای هستند که فقط گوشت مرده و خون می خورند و این دقیقا رد کردن خط قرمزی است که خدا تعیین فرموده است. آنها طبق عقاید خویش، معتقدند که این کار، آنها را به تناسخ خواهد رسانید و به موجود دیگری تبدیل میشوند. شیطان خیلی از مردم را با وسوسه به رد کردن خط قرمزها، فریب داده است و آنها به جزای این کار، در جهنم خواهند رفت تا آنجا به معنای واقعی تناسخهای زیادی را تجربه کنند.

حتی شیطان در بهشت، آدم و حوا را به بهانه رسیدن به تناسخ فریب داد. به آنها گفت که آیا می خواهید به ملائکه تبدیل شوید و تغییر نسخه بدهید و به نسخه دیگری تبدیل شوید، از این درخت بخورید.

 

  1. میمونها مدفوع و فضولات را به سمت دیگران پرتاب میکنند. این خاصیت در میان انسانها بصورتهایی تقلید میشود. خیلی ها آشغالها و فضولات خود را در کوچه و خیابان و طبیعت رها میکنند. هر جا نگاه می کنید، پر شده است از نایلون که در طبیعت رها شده است و باعث آتش سوزیهایی در جنگلها میشود.
  2. تقلید کار زشتی است. زنان باید زن باشند و مردان مرد. این که زنان خود را شبیه مردان کنند و ادعاهای فمنیستی سر میدهند، یک نوع تقلید است. این که مردان هم خاصیت زنانه به خود دهند، یک نوع تقلید زشت است. تقلید آدمیان را زیبا نمی کند، بلکه زشت تر میکند.

 

  1. خدای مهربان در آیه 3 سوره مائده از چهار خط قرمز صحبت می فرماید:
  • مردار
  • خون
  • گوشت خوک
  • آنچه که برای غیر خدا تهیه شده باشد

این چهار چیزی که خدا حرام فرموده است، دنیایی از مطالب برای نسل ما دارند. خدای حکیم علیم بعد از اعلام حرام بودن این چهار مورد، میفرماید که من امروز دین اسلام را برای شما کامل کردم. آن چهار چیزی که خدا حرام فرموده است را بیایید طور دیگری معنا کنیم:

 

مردار: هر چیزی که خاصیتش را از دست داده است و به درد نخور است و تعفن و انواع ویروسها به آن روی آورده است و بوی گندش در آمده است. جالب است که غیبت از خوردن مردار بدتر است. زیرا خدا می فرماید که غیبت مثل خوردن گوشت جسد برادر مرده است. این یعنی خیلی از خوردن مردار خطرناکتر و زشت تر است. مردار چیزی است که فسادش عیان و بوی آن بلند است. کسی که بوی تعفن غیبت را نتواند حس کند، عقل و احساس او به حالت خوکی رسیده است و مثل خوک تعفن و غیر تعفن برایش مهم نیست. خاصیت عمومی تمام اقوام وحشی در طول تاریخ این بود که آنها کثیف خور بودند. جادوگران برای باقی ماندن بر شغلشان، مجبور به کثیف خوری میشوند. کثیف خوری روانی و یا جسمی. خیلی از خواننده های سبک شیطانی، مجبور به کثیف خوری روانی میشوند تا بتوانند در آن سمت و سوی بمانند. آنها در آهنگهایشان خط قرمزها را می شکنند تا بتوانند حمایت شیاطین بزرگ را به خود جلب کنند.

 

خون: خون دارای آهن و مواد انباشته زیادی است که با خوردن آن، بدن دچار حالتهای افراطی میشود و باعث نامتعادل شدن بدن میشود. خوردن خون، باعث غیرعادی شدن سایز بدن انسان میشود. بعد از ذبح حیوانات، باید بگذارید که خون آن خارج شود و گرنه گوشت را فاسد میکند.

در قبیله بودی در اتیوپی، مردان شکمهایشان را گنده میکنند تا که زنان را جذب خود کنند. آنان برای اینکار از خوردن ترکیب شیر و خون استفاده میکنند. مطالعات در زندگی قبایل بدوی که اکنون در آفریقا و آسیا و آمریکا وجود دارند، ما را به ضررات خوردن گوشت مردار و خون راهنمایی میکنند. خوردن خون باعث بیماریهای قلبی و کبدی هم میشود.

هر چیزی که حالت دوپینگی برای بدن داشته باشد، در این آیه صدق میکند. قرصهای مختلف دوپینگی و پودرهای بدنسازی و مکمل و آهن و غیره که مثل خون، در بدن جریان می یابند و اثرات آنها سریع السیر است. انواع آمپولها و قرصهای شیمایی و پنی سیلین و ... که سریع الاثرند، مشابه خون هستند. اما در نظر داشته باشیم که در آخر آیه خدا می فرماید که فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَةٍ غَیْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ یعنی در حالت اضطرار و مخمصه میتوان از آن استفاده کرد. بنابراین کسی که دیابت دارد، و قند خونش می افتد، میتواند انسولین به خود تزریق کند. انسولین خودش خون مانند است. اما یکی که بدنسازی میکند و آمپول به خودش تزریق میکند، این حالت اضطرار نیست.  بالاتنه یک بدنساز خیلی بزرگتر از سایر اعضای بدن اوست و این توازن بدن او را به هم میزند. این خاصیت بخاطر تزریق و مصرف انواع پودرها و سایر مواد نیروزاست. اینها همگی شبیه خونند برای بدن و تعادل و سایز اندامهای داخلی و خارجی بدن را به هم میزنند.

میگویند که سگی که خون بخورد، هار میشود. اصلا گرگ بخاطر خوردن خون، خیلی درنده تر است. وقتی گرگ یک گوسفندی را بدرد و خون آن را حس کند، چند تای دیگر را هم میدرد. حرص و ولع نسبت به خون. خون آشام ها ابتدا خون آشام نبودند، بلکه کسانی بودند که خون میخوردند ولی بعد از مدتی به رتبه خون آشامی رسیدند.

گوشت خوک: این مورد در مطالب بالا توضیح داده شد.

هر آنچه که برای غیر خدا ذبح شده باشد : خدا در این آیه میفرماید (وَمَا أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ) یعنی هر آنچه برای غیر خدا ذبح شده باشد و البته اینجا از فعل أُهِلَّ استفاده فرموده است، یعنی در مورد اینکه برای غیر خدا ذبح شده است، باید گفته شده باشد و گرنه براساس شک و گمان نباید آن را بر خود حرام کرد. أُهِلَّ از مصدر اهلال است به معنای بلند کردن صدا با نام کسی. مثلا بگوید این حیوان و یا هر چیز دیگری را به نام رسول الله و یا هر فرد دیگری غیر از خدا، ذبح میکنم.  این یعنی برای غیر خدا ذبح شده است و چون بصورت  أُهِلَّ  گفته شده است، پس حرام است. خدای مهربان عمدا عبارت لِغَیْرِ اللَّهِ را بکاربرده است به معنای غیر خدا. غیر خدا یعنی هر کسی غیر از خدا؛ حتی پیامبران را هم شامل میشود. کسانی که برای غیر خدا قربانی و ذبح میکنند؛ بدون آن که توجه کنند، یکی از مهمترین خط قرمزهای چهارگانه تاریخ را رد کرده اند. آنان بدون آنکه بدانند، برای تناسخ فعالیت میکنند.

 

  1. جالب است که در ادامه از چهار مورد دیگر منع می فرماید:

 

الْمُنْخَنِقَةُ  : حیوان خفه شده

الْمَوْقُوذَةُ : حیوان کتک خورده

الْمَتَرَدِّیَةُ : حیوان پرت شده

وَالنَّطِیحَةُ : مردن براثر شاخ زدن حیوانات دیگر

 

این چهار مورد مربوط به رعایت حقوق حیوانات است. خدای حکیم با این چهار کلمه که فرموده است، کل مباحث حقوق حیوانات را پوشش داده است. ماتادور ها در غرب، در مراسم وحشیگری گاوبازی، گاوها را با نیزه و چاقو میزنند و آنان را با زجر میکشند. یا اینکه حیوانات را به جان هم می اندازند و مثلا مسابقه میدهند. بشر به ظاهر پیشرفته در حالی ادعای تمدنش، دنیا را کر کرده است که در امورات ساده هیچی حالیش نیست. آیه سوم سوره مائده شامل دستوراتی است که در تمام آئینهای قدیمی جهان تعریف شده است ولی جالب است که انسان به ظاهر متمدن به روشهای مختلف تمام این چهار مورد را دارد زیر پا می گذارد. ممنوعیت گوشت مردار، خون، گوشت خوک و ذبح شده برای غیر خدا مربوط به رعایت حقوق انسانهاست ولی این چهار مورد مربوط به رعایت حقوق حیوانات است. چهار چیزی که خدا منع فرموده است، هر کدام قسمتی از وجود انسان را مورد حمله قرار میدهد.

مردار: لایه جسمی انسان را بیمار میکند.

خون:  لایه ناری انسانها را بیمار میکند و آنان را به خون آشام تبدیل میکند.

گوشت خوک: لایه احساسات انسان را از تعادل خارج میکند.

ذبح برای غیر خدا : لایه تعقل انسان را از تعادل خارج میکند.

 

هر کلمه از قرآن دنیایی از مطلب دارد. در پایان آیه می فرماید که امروز کافران از دین شما نا امیدند. دین سبک و روش و بینش زندگی است.

 

الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا

 

کافران یعنی پوشانندگان واقعیتها. پس این قسمت از آیه یعنی اینکه کافران روش شما را نمی توانند اجرا کنند و قادر به انجام آن نیستند. توانایی اش را ندارند. زیرا آنان نمی توانند در سبک و شیوه زندگی، از سبک و شیوه خوکی دست بکشند و هر کار میکنند، بیفایده است و به روش زندگی خوکی اعتیاد پیدا کرده اند. سبک غلط یک فسق است و در نهایت به کفر تبدیل میشود. زیرا فسق مقدمه کفر است.

 

  • اسعد حسینی