نون و القلم

خدا یکتاست

نون و القلم

خدا یکتاست

پیوندهای روزانه

۳ مطلب در آذر ۱۴۰۴ ثبت شده است

۱۹
آذر
۰۴

 

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت 181)

درمان بیماری (بخش 25)

شجره ملعونه - درخت لعنت شده - شبکه رانده شده

قسمت 1

 

در این مجموعه از مقالات جادوی شیاطین مبحث جدیدی با عنوان شجره ملعونه را در قرآن مورد بررسی قرار میدهیم و میخواهیم براساس قرآن ثابت کنیم که خدای مهربان حتی خوراکی ها را هم زوج آفریده است و اگر این زوجیت رعایت نشود، باعث بیماری و دردسر خواهد شد. بطور مثال گندم از زوجهای کربوهیدرات و سبوس تشکیل شده است. اگر در تهیه آرد، سبوس گندم را از آن جدا کنید، یعنی این زوج را ناقص کرده اید و در نتیجه مصرف نان بدون سبوس، مشکلات زیادی را ایجاد میکند و بیماری زاست. این همان شجره ملعونه ای است که در قرآن به آن اشاره شده است.

 

وَإِذْ قُلْنَا لَکَ إِنَّ رَبَّکَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا یَزِیدُهُمْ إِلَّا طُغْیَانًا کَبِیرًا ﴿۶۰

و [یاد کن] هنگامى را که به تو گفتیم به راستى پروردگارت بر مردم احاطه دارد و آن رؤیایى را که به تو نمایاندیم و [نیز] آن درخت لعنت‏ شده در قرآن را جز براى آزمایش مردم قرار ندادیم و ما آنان را بیم مى‏ دهیم ولى جز بر طغیان بیشتر آنها نمى‏ افزاید (۶۰)

 

در شجره ممنوعه زوجها مناسب همدیگر نیستند. مثلا خیلی از مردم بعد از خوردن چربی، شیرینی میخورند. که این خودش دو زوج نامناسب اند و باعث اکثر بیماریهای مختلف هستند. در قرآن خدای مهربان هیچ کلمه ای را بدون حکمت بیان نفرموده است. در آیه ای از قرآن از یک زوج غذایی صحبت میکند که راهنمای این موضوع است. فرموده قسم به انجیر و زیتون.

 

وَالتِّینِ وَالزَّیْتُونِ ﴿۱

سوگند به انجیر و زیتون (۱)

 

این آیه خیلی مهم بلافاصله بعد از انجیر شیرین، بحث زیتون که تلخ است را پیش میکشد. یعنی بعد از خوردن یک غذای شیرین، یک غذای تلخ بخورید تا وارد شبکه و درختواره ممنوعه و ملعون شده نشوید. من خودم این مساله را عملا تجربه کردم. چند هفته پیش در یک جایی غذای چرب خوردم. بعد از چند دقیقه، دلم شیرینی خواست. با آنکه  من اصلا شیرینی نمی خورم، خیلی از این خواسته شکمم تعجب کردم. رفتم کمی کیک خرمایی شیرین خوردم، بعد از کمی دلم چای خواست. چای را با قند خوردم و بعد از آن بلافاصله دوباره گرسنه ام شد. در آن لحظه متوجه شدم که در یک درختواره ممنوعه گیر افتاده ام. یاد آیه انجیر و زیتون افتادم. خدا خودش راهنمایی فرموده است. وقتی یک غذای شیرین و یا چرب میخورید با یک خوراکی تلخ آن را کامل کنید تا دیگر پرخوری نکنید. زیتون تلخ است. چای بدون قند تلخ است. اما متاسفانه در جامعه ما طبق سنت غلط، چای را با قند میخورند و تلخی زیتون را هم می گیرند. این فرهنگهای غلط باعث بیمارشدن خیلی ها شده است. خیلی ها که چای زیاد می خورند، بخاطر قندش است و بخاطر چای نیست ولی خودشان خبر ندارند.

چای و قند یک زوج غلط هستند. زیتونی که تلخی و روغن آن گرفته شده ، یک زوج تغییر یافته و غلط است. نانی که سبوسش را جدا کرده اند، یک زوج ناقص است. چربی و شیرینی با هم دو زوج مضر هستند. ساندویچ با نوشابه دو زوج مضرند. نوشابه شیرین یک ماده مضر است. بعضی ها که ساندویچ خیلی چرب میخورند، بلافاصله دلشان نوشابه میخواهد، زیرا چربی، خواهش و ویار شیرینی به دنبال خود می آورد. بعد که نوشابه خوردند، دلشان یک ساندویچ بعدی می خواهد. زیرا شیرینی هم خواهش چربی به دنبال خود می آورد. شیرینی و چربی دو زوج مضرند. در خیلی از مهمانی ها بلافاصله بعد از غذای چرب، انواع کیکها و دسرهای شیرین میخورند که اینها زوجهای مناسبی نیستند و باعث انباشته شدن چربی و شکر در بدن میشوند.

این زوجهای تقلبی و غلط شما را به یک درختواره لعنت شده وصل میکند که بدن شما در آن درختواره سردرگرم خواهد شد. وقتی به شاخه چربی وصل میشوید، بلافاصله شما را به شاخه شیرینی وصل میکند و همینجوری شما را تا آخر درختواره میکشاند.

ساختار درختواره طرد شده طوری است که هر نودی، زوج بعدی را به فرد پیشنهاد میدهد. بعضی زوجها خودبخود زوج خود را به طرف پیشنهاد میدهند.

اما خدای مهربان تلخی را در کنار شیرینی قرار داده است تا از افتادن در درختواره طرد شده جلوگیری کند. زوجهایی که خدا آفریده است، بهتر از هر گونه دارو و درمانی است. خدای رحمان زوجها را بدرستی انتخاب میکند و بدرستی آنان را قرین همدیگر قرار میدهد. این مساله برای مسائل پنداری  کرداری و گفتاری هم مطرح است.

هر امری که از پندار بد برخیزد، یک زوج بد دیگر به همراه خود دارد. مثلا کسی که حسادت کند و یا چشم و هم چشمی کند، بعدش نیاز به یک زوج دارد تا خود را با آن آرام کند. این زوج ممکن است یک آهنگ توهمی و آلفایی باشد و یا اسراف و تفریحهای اضافی باشد. گره ها و زوجها در درختواره رانده شده، گره های مضر مثل خود را توصیه و ویار میکنند. یک طماع با یک بخشنده رفیق نمیشود. یک معتاد با آدم سالم رفیق نمیشود. اما یک خودپسند با یک فخر فروش (مُخْتَالٍ فَخُورٍ ) رفیق میشود. خدای رحمان این نوع زوجها را دوست ندارد و به همین خاطر صراحتا می فرماید که وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ = خدا هیچ خودپسند فخرفروشى را دوست ندارد.

 

لِکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ ﴿۲۳

تا بر آنچه از دست‏ شما رفته اندوهگین نشوید و به [سبب] آنچه به شما داده است‏ شادمانى نکنید و خدا هیچ خودپسند فخرفروشى را دوست ندارد (۲۳)

 

یا اینکه دو صفت الکی خوش و فخر فروشی دو جفت شیطانی اند.

 

وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَاءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیِّئَاتُ عَنِّی إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ ﴿۱۰

و اگر پس از محنتى که به او رسیده نعمتى به او بچشانیم حتما خواهد گفت گرفتاریها از من دور شد بى‏ گمان او شادمان و فخرفروش است (۱۰)

 

اما صبر و عمل صالح دو جفت رحمانی اند.

 

إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِکَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ کَبِیرٌ ﴿۱۱

مگر کسانى که شکیبایى ورزیده و کارهاى شایسته کرده‏ اند [که] براى آنان آمرزش و پاداشى بزرگ خواهد بود (۱۱)

 

کسانی که مشروب الکلی می خورند، بلافاصله دلشان مزه میخواهد. آنها در کنار مشروب الکلی، چیپس و پفک و سایر مزه های دیگر میخورند. زیرا مشروب روی درختواره طرد شده است و قطعا یک جفت مضر با خود همراه میکند و یا اینکه باعث زیاده روی در غذا میشود. دلایل اصلی خوردن چیپس بعد از مشروب الکلی، افزایش اشتها توسط الکل است. زیرا الکل باعث تحریک مرکز اشتها در مغز می‌شود و سطح قند خون کاهش پیدا می‌کند، به همین خاطر بدن دنبال خوراکی‌های پرکالری و سریع‌الجذب می‌گردد. بعد از صرف مشروب، افراد متمایل به مصرف نمک و یا چیزهای پرنمک میشوند. زیرا الکل خاصیت ادرارآور دارد و باعث دفع آب و نمک از بدن می‌شود. در نتیجه بدن برای جبران، میل به خوراکی‌های شور مثل چیپس پیدا می‌کند. خدای رحمان گوشت خوک را حرام کرده است. جدا از اینکه کرم و میکروب و سایر مضرات را دارد ولی دلیل اصلی تحریم گوشت خوک، این است که هیچ جفت و زوج غذایی نمی تواند آن را سالم کند. گوشت خوک یک غذای ناقص است که زوجهای مناسب به همراه نخواهد داشت.

مردم عادت دارند که چای را با بیسکویت و یا شکر و یا قند بخورند که اشتباه است. چای باید به تنهایی و تلخی خورده شود. در جهنم هم چنین سیستم غذایی وجود دارد. افراد زقوم میخورند و بعد دلشان حمیم میخواهد و بعد از حمیم دلشان غساق میخواهد.

 

زقوم ß حمیم ß غساق ß ...

 

به این طریق یک درختواره مضر و کثیف در جهنم وجود دارد که افراد آن را دنبال میکنند. به همین خاطر افراد در جهنم همواره مریضند.

 

هَذَا وَإِنَّ لِلطَّاغِینَ لَشَرَّ مَآبٍ ﴿۵۵

این است [حال بهشتیان] و [اما] براى طغیانگران واقعا بد فرجامى است (۵۵)

 

جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَهَا فَبِئْسَ الْمِهَادُ ﴿۵۶

به جهنم درمى ‏آیند و چه بد آرامگاهى است (۵۶)

 

هَذَا فَلْیَذُوقُوهُ حَمِیمٌ وَغَسَّاقٌ ﴿۵۷

این جوشاب و چرکاب است باید آن را بچشند (۵۷)

 

وَآخَرُ مِنْ شَکْلِهِ أَزْوَاجٌ ﴿۵۸

و از همین گونه انواع دیگر [عذابها] (۵۸)

 

هَذَا فَوْجٌ مُقْتَحِمٌ مَعَکُمْ لَا مَرْحَبًا بِهِمْ إِنَّهُمْ صَالُو النَّارِ ﴿۵۹

اینها گروهى‏ اند که با شما به اجبار [در آتش] درمى ‏آیند بدا به حال آنها زیرا آنان داخل آتش مى ‏شوند (۵۹)

 

جالب است که در آیات فوق از دو زوج حمیم و غساق در جهنم صحبت میکند. که با همدیگر مضرند و البته جهنمیان مجبور به استفاده از آن هستند. بعد از آن مطلب مهمی دیگری را بیان میدارد و می فرماید: وَآخَرُ مِنْ شَکْلِهِ أَزْوَاجٌ (و از همین گونه انواع زوجهای دیگر). یعنی از این نوع زوجها و جفتهای تغذیه ای مضرّ در جهنم زیاد اند و انواع دیگری از این وجود دارد. این همان درختواره خبیث و ممنوع و طرد شده است که در جهنم به وفور یافت میشود.

حتی از مبحث روانی هم این زوجها مطرحند. خوف و حزن دو زوجند که همدیگر را جذب میکنند. کسی که خوف داشته باشد، خودبخود دچار حزن هم میشود. اما کسی که از راهنمایی های خدا پیروی کند، دچار خوف و حزن نخواهد شد و ناخواسته به شجره ملعونه وصل نخواهد شد.

 

وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ إِلَّا مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ فَمَنْ آمَنَ وَأَصْلَحَ فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ ﴿۴۸

و ما پیامبران [خود] را جز بشارتگر و هشداردهنده نمى‏ فرستیم پس کسانى که ایمان آورند و نیکوکارى کنند بیمى بر آنان نیست و اندوهگین نخواهند شد (۴۸)

 

وَالَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا یَمَسُّهُمُ الْعَذَابُ بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿۴۹

و کسانى که آیات ما را دروغ انگاشتند به [سزاى] آنکه نافرمانى میکردند عذاب به آنان خواهد رسید (۴۹)

 

این زوجهای شیطانی درختواره و زنجیرهایی را برای آدمی درست میکنند که نجات از آن در این دنیا مشکل است و در جهنم غیر ممکن است. وقتی خدای رحمان از زنجیرها و پابندها (سَلَاسِلَ وَأَغْلَالًا) در جهنم صحبت می فرماید، منظورش همین درختواره طرد شده است که مثل زنجیر آدمی را بند میکند.

 

إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلْکَافِرِینَ سَلَاسِلَ وَأَغْلَالًا وَسَعِیرًا ﴿۴

ما براى کافران زنجیرها و غلها و شعله ‏هاى سوزان آتش آماده کرده‏ ایم (۴)

 

إِنَّ الْأَبْرَارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کَانَ مِزَاجُهَا کَافُورًا ﴿۵

به یقین ابرار و نیکان از جامى مى ‏نوشند که با عطر خوشى آمیخته است (۵)

 

عَیْنًا یَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ اللَّهِ یُفَجِّرُونَهَا تَفْجِیرًا ﴿۶

چشمه‏ اى که بندگان خدا از آن مى ‏نوشند و [به دلخواه خویش] جاریش مى کنند (۶)

 

یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَیَخَافُونَ یَوْمًا کَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیرًا ﴿۷

[همان بندگانى که] به نذر خود وفا میکردند و از روزى که گزند آن فراگیرنده است مى‏ ترسیدند (۷)

 

جالب است که بلافاصله بعد از ذکر زنجیرها و غلها (سَلَاسِلَ وَأَغْلَالً) در جهنم، بلافاصله در مورد تغذیه بهشتی صحبت میکند. این ثابت میکند که تغذیه در جهنم مثل زنجیر هایی است که آدمی را به سمت غذاهای مضر می برند و زوجهای نامناسب در جهنم زیادند.

بعضی ها بعد از غذا، بلافاصله سیگار میکشند که این خودش یک نوع زوج مضر و طرد شده است. مردم معمولا همراه با غذای چرب، یک دسر شیرین هم میل میکنند که این نوع تغذیه دقیقا قدم گذاشتن طبق یک درختواره طرد شده است.

 

چربیß شیرینی ß نوشابه ß چای با قند ß سیگار ß...

 

این درختواره مضر همینطوری ادامه پیدا میکند و این عادات غذایی غلط، آدمی را بیمار میکند. اگر خودت را دست این زنجیره غذایی غلط بسپارید، تا آخرش باید بروید، بعد از مدتی یک ریه سیاه، یک کبد چرب، دیابت و انواع بیماریهای دیگر تحویل می گیرید. در جامعه ما شیرینی فروشی، داروخانه، باشگاهای بدنسازی، زیبایی اندام، کلینیکهای زیبایی، کلاسهای یوگا، کلاسهای تراپی و روانشناسی و مدیتیشن و سایر مراکز مضر زیاد شده اند. اینها جفتهای مناسبی برای زندگی نیستند. ورزش خیلی خوب است ولی نه کسی که فقط میخواهد بدنش را فرم دهد.

  • اسعد حسینی
۱۳
آذر
۰۴

 

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت 180)

عرفانهای قدیم و نوظهور (11)

سلوک وارونه

 

خدای مهربان ، لایه ها و طبقات هفتگانه زیادی را در این جهان آفریده است (هفت آسمان، هفت لایه جو زمین، هفت کوکب، هفت دریا، هفت قاره، هفت فصل و ...). همانطور که پیامبر نوح به قومش یادآوری میکند و می گوید: ای مردم مگر نمی بینید که خدا هفت آسمان را طبقه طبقه روی هم آفریده است. آیا قوم نوح هفت آسمان طبقه به طبقه را آن موقع بدون هیچگونه تکنولوژی امروزی با چشمان خود می دیدند؟ ( أَلَمْ تَرَوْا کَیْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا = مگر نمی بینید که چگونه خدا هفت آسمان را توبرتو آفریده است ). خدا در این آیه  کلمه سماوات را بدون ال معرفه ذکر کرده است. با دقت در آیه مشخص میشود که این آیه نقل قول و گفته پیامبر نوح است و این که آنان دید دیگری نسبت به هفت آسمان داشته اند. ولی پیامبر نوح، با توجه به بینش آنان نسبت به هفت آسمان ( هفت طبقه یا هفت لایه یا هفت ستاره) ؛ این را نعمتی برای آنان میداند و اهمیت آن را برایشان گوشزد میکند. هفت آسمان که در آیه ذکر شده است، به معنای لایه های مختلف هفت تایی است که خلقت جهان بر آن اساس صورت گرفته است. مثلا هفت قاره، هفت دریا، هفت آسمان، هفت لایه جو، هفت فصل و ... .

 

أَلَمْ تَرَوْا کَیْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا ﴿۱۵مگر نمی بینید که چگونه خدا هفت آسمان را توبرتو آفریده است (۱۵)

 

 وَجَعَلَ الْقَمَرَ فِیهِنَّ نُورًا وَجَعَلَ الشَّمْسَ سِرَاجًا ﴿۱۶و ماه را در میان آنها روشنایى‏ بخش گردانید و خورشید را [چون] چراغى قرار داد (۱۶)

 

اما نسلهای بعدی، این حرف پیامبر نوح را طور دیگری برداشت کردند. آنها سعی کردند که این لایه های هفت گانه را طور دیگری طی کنند. آنها میخواستند که در این لایه های هفتگانه، منبع و منشاء معنویتی پیدا کنند. ماه و خورشید را به عنوان منبع و منشاء در آن یافتند و از گفته پیامبر نوح، برداشت اشتباهی کردند. این را در نظر داشته باشیم که شیطان همیشه ایده هایش را بر گفته های رسولان بنا می نهد و از حرفهای صحیح آنان سوء استفاده میکند. پیامبری مثل نوح میگوید که هفت لایه آفریده شده است، اما بعدا شیطان به آنها می گوید که باید لایه های هفتگانه را طی کنید تا خدا را در آن لایه ها بیابید و به معنویت برسید. شیطان میخواهد ظلمات بین لایه ها را به عنوان منبع نور معرفی کند. به همین خاطر شعرا بر این عقیده بوده اند که ظلمات منبع نور است. شاعر میگوید:

 

حافظ شکایت از غم هجران چه می‌کنی؟

در هجر وصل باشد و در ظلمت است نور

 

شاعر در این بیت میخواهد بگوید که ظلمت فقط بخاطر نبود نور نیست، بلکه بستری است برای تولید نور. این تفکر نادرست، بخاطر دوری از قرآن بوده است. این فرد که حافظ متن قرآن هم بوده است، اما اشعارش در خیلی جاها از معنا و مفهوم قرآن بدور بوده است. البته در واقعیت، درک قرآن، ربطی به حفظ کردن قرآن ندارد. یک سی دی هم کل متن قرآن را در خود دارد. شعر ضد وحی است و همیشه هم ضد وحی بوده است و این مربوط به تمام شعراست. البته مردم تفکر درستی نسبت به شعر ندارند. هر متن منظومی را شعر می نامند که اشتباه است. متن میتواند منظوم نباشد ولی شعر باشد. بنابراین هر متن منظومی شعر نیست.

فقط خداست که انسان را از ظلمات به سوی نور خارج میکند (اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ). وقتی شب آید، بعدش باید منتظر روز بود. اینها چیزی نیست که انسان تولید کرده باشد. این بستر و نظام را خدا خودش آفریده است. اما شاعر میگوید که حتی در ظلمات هم نور هست. این درک ناقص از هستی، این افراد را همچنان در تاریکی نگهداشت. در تاریکی نور نیست، بلکه بهتر است بگوییم که خدای رب العالمین نظامی را آفریده است که بعد از تاریکی، نور ظاهر میشود و این ماییم که خود را باید در مسیر جریان این نظام قرار دهیم تا از تاریکی بیرون آییم. سلوک واقعی که خدا قبولش دارد همین است. در جریان و جهت نظام رحمانی باشیم و گرنه از گردونه خارج می شویم. بعد از شب، روز میاید، فقط صبر لازم است. در شب نباید دنبال روز گشت؛ روز خودش میاید.

 

أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَیُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِی إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى وَأَنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ ﴿۲۹

آیا ندیده‏ اى که خدا شب را بعد روز درمى ‏آورد و روز را [نیز] بعد شب درمى ‏آورد و آفتاب و ماه را تسخیر کرده است [که] هر یک تا وقت معلومى روانند و [نیز] خدا به آنچه مى ‏کنید آگاه است (۲۹)

 

ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ ﴿۳۰

این[ها همه] دلیل آن است که خدا خود حق است و غیر از او هر چه را که مى‏ خوانند باطل است و خدا همان بلندمرتبه بزرگ است (۳۰)

 

مثلا خدای بزرگ، درمان بیماریها را در استایل و روش زندگی قرار داده است. بنابراین اگر بیماری را یک تاریکی بحساب آوریم. باید طبق استایل و نظام رحمانی زندگی را طی کنیم تا که درمان شویم. این یک سلوک واقعی است. اینطوری نیست که در تاریکی بنشینید و روی بیماری تمرکز کنید تا شفا یابید که این چیزی جز جادو و مردگی و افزایش تاریکی نیست.

وقتی شاعر مولوی از نور حرف میزند، منظورش کسی مثل شمس است که او را راهنمایی میکند. خوب اگر شمس هم منحرف باشد، آن وقت مولوی هم منحرف میشود؛ اگر چه مولوی در ظاهر یک نوری به اسم شمس دارد!

فقط نوری که خدا معرفی میکند، نور است و نورهای غیر از او همه تاریکی است. این اساس یکتاپرستی است. قدما با بینش غلط خویش در مورد جهان هستی، به نورهای سطح پایین اکتفا کردند و در نهایت به ماه و خورشید و ستارگان رسیدند و در صور فلکی ماندند و در آن جا گیر کردند و در نتیجه ادیانی غیر توحیدی بوجود آمد. سلوک های غیر توحیدی همگی ظلمات و تاریکی هستند، اگر چه در ظاهر شاید نوری داشته باشند. مولوی در ظاهر یک شمس داشته است. شمس همان نور مولوی بود. اما این نور او را به مقصد نرساند و بلکه به ناکجا آباد رساند. حتی مولوی در آخر عمرش، به پسرش توصیه میکند که راه او را نرود که بسی خطرناک و گمراه کننده است. چرا چنین فردی راه و روش خودش را به پسرش توصیه نمی کند؛ غیر  از این است که راه و روش او در تاریکی و خطرناک بوده است.

نور را باید خدا بفرستد تا هدایت شویم. در میان نورهای تقلبی، فقط نورخدا هدایت کننده است. در یک راهرو زیرزمینی گیر افتاده ای، راههای زیادی برای انتخاب داری. ولی معلوم نیست که کدامش به بیرون هدایت میکند. فقط یک راه به بیرون هدایت میکند. اگر چه بقیه راهها هم در ظاهر نور دارند ولی به یک جای دیگری وصلند.

 

یَا أَهْلَ الْکِتَابِ قَدْ جَاءَکُمْ رَسُولُنَا یُبَیِّنُ لَکُمْ کَثِیرًا مِمَّا کُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْکِتَابِ وَیَعْفُو عَنْ کَثِیرٍ قَدْ جَاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَکِتَابٌ مُبِینٌ ﴿۱۵

اى اهل کتاب پیامبر ما به سوى شما آمده است که بسیارى از چیزهایى از کتاب [آسمانى خود] را که پوشیده مى‏ داشتید براى شما بیان مى ‏کند و از بسیارى [خطاهاى شما] درمى‏ گذرد قطعا براى شما از جانب خدا روشنایى و کتابى روشنگر آمده است (۱۵)

 

أَوْ کَظُلُمَاتٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشَاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَرَاهَا وَمَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ ﴿۴۰

یا [کارهایشان] مانند تاریکیهایى است که در دریایى ژرف است که موجى آن را مى ‏پوشاند [و] روى آن موجى [دیگر] است [و] بالاى آن ابرى است تاریکیهایى است که بعضى بر روى بعضى قرار گرفته است هر گاه [غرقه] دستش را بیرون آورد به زحمت آن را مى ‏بیند و خدا به هر کس نورى نداده باشد او را هیچ نورى نخواهد بود (۴۰)

 

یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَکُمْ بُرْهَانٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکُمْ نُورًا مُبِینًا ﴿۱۷۴

اى مردم در حقیقت براى شما از جانب پروردگارتان برهانى آمده است و ما به سوى شما نورى تابناک فرو فرستاده‏ ایم (۱۷۴)

 

فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَاعْتَصَمُوا بِهِ فَسَیُدْخِلُهُمْ فِی رَحْمَةٍ مِنْهُ وَفَضْلٍ وَیَهْدِیهِمْ إِلَیْهِ صِرَاطًا مُسْتَقِیمًا ﴿۱۷۵

و اما کسانى که به خدا گرویدند و به او تمسک جستند به زودى [خدا] آنان را در جوار رحمت و فضلى از جانب خویش درآورد و ایشان را به سوى خود به راهى راست هدایت کند (۱۷۵)

 

اگر خدای حکیم، نورهای جزئی دیگری در کائنات گذاشته است، برای این نیست که ما به سمت آن نورها برویم، بلکه برای آن است که از آن نورها استفاده کنیم تا امورات زندگیمان بگذرد.

 

هُوَ الَّذِی جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیَاءً وَالْقَمَرَ نُورًا وَقَدَّرَهُ مَنَازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَالْحِسَابَ مَا خَلَقَ اللَّهُ ذَلِکَ إِلَّا بِالْحَقِّ یُفَصِّلُ الْآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ ﴿۵

اوست کسى که خورشید را روشنایى بخشید و ماه را تابان کرد و براى آن منزلهایى معین کرد تا شماره سالها و حساب را بدانید خدا اینها را جز به حق نیافریده است نشانه‏ ها[ى خود] را براى گروهى که مى‏ دانند به روشنى بیان مى ‏کند (۵)

 

رسیدن به جهنم بخاطر عدم درک نورهای واقعی است. زیرا آدمیان وقتی در نورهای غیر اصلی غرق شوند و آن را نور اصلی بحساب آورند، در آن صورت در یک سلوک بی پایان و بی هدف و تسلسل وار می افتند و در نهایت سر از جهنم در میاورند. وقتی در سلوکهای دیگر بیفتید، وقت خود را تلف کرده اید و در آن صورت هیچ گونه آمادگیی برای روز قضاوت ندارید و در روز قضاوت جذب جهنم خواهید شد. خدا می فرماید که خورشید و ماه را بصورت منازلی طراحی کرده است (هُوَ الَّذِی جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیَاءً وَالْقَمَرَ نُورًا وَقَدَّرَهُ مَنَازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَالْحِسَابَ) تا که حساب سال و ماه را بدانید و زمان را از دست ندهید و خود را گم نکنید. کسانی که در زندانند و هیچ وسیله تقویمی ندارند، مجبورند که روی دیوار زندان، با چوب خط زمان را برای خود در نظر بگیرند. اما ممکن است که یک روزی یادشان برود. در آن صورت زمان دقیق را از دست میدهند. خدای مهربان از طریق خورشید و ماه این کار را برای ما ساده کرده است. حالا تصور کنید که یکی بیاید و بگوید تمام راهنمایی ها و هدایتها در خورشید و ماه است، این اصلا جالب نیست و این نشان از انتخاب یک سلوک خطرناک دارد.

افراد ابتدا برای این به مسافرت میروند تا که نشانه های خدا را در زمین نگاه کنند. اما ممکن است بعد از مدتی سیر و سلوک خود را تغییر دهند و مثلا برای خوردن فقط غذاهای خوشمزه و یا خرید بروند. یا بعد از مدتی فقط برای گوش دادن آهنگ در حین مسافرت بروند. در این حالت، ظاهرا همان مسیر طی شده است ولی سیر و سلوک متفاوت شده است. سیر و سلوک عرفانی هم اینطوری است. در زمان قدیم مردم دو گروه بودند:

  1. عده ای که ماه و خورشید و ستارگان را نگاه میکردند و از روی آن زمانها و فصول بارش و برداشت و ... را استنتاج میکردند.
  2. اما عده ای دیگر از نورافشانی ستارگان، تصاویری از صور فلکی ساختند و آن را به تصویری روی زمین نگاشت کردند، تا حدی که صور فلکی گاو در آسمان باعث قربانی و یا تقدیس گاو روی زمین شد.

حالت دومی را سیر و سلوک جهنمی می نامند که به ناکجا آباد منتهی میشود. ایجاد راز و رمز از روی نورافشانی ماه و ستاره، یک نوع هوی است و این یک زبان رمز آلود و راز آلود میخواهد. به همین خاطر کسانی که در مورد این ستاره ها و آیکونها و نشانه ها، دچار هوی شدند، یک آئین راز آلود ایجاد کردند که همه چیزشان رمز و راز بود. آنها می خواهند که از روی این راز و رمزها، نور برای خود تولید کنند. حال آنکه نور، بدون خدا اصلا امکان پذیر نیست. همه حقایق و نورها از طرف خداست و نه از ذهن و یا ستاره و یا خورشید و ماه. خدا نور آسمانها و زمین است.

 

أَوْ کَظُلُمَاتٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشَاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَرَاهَا وَمَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ ﴿۴۰

یا [کارهایشان] مانند تاریکیهایى است که در دریایى ژرف است که موجى آن را مى ‏پوشاند [و] روى آن موجى [دیگر] است [و] بالاى آن ابرى است تاریکیهایى است که بعضى بر روى بعضى قرار گرفته است هر گاه [غرقه] دستش را بیرون آورد به زحمت آن را مى ‏بیند و خدا به هر کس نورى نداده باشد او را هیچ نورى نخواهد بود (۴۰)

 

افراد با دانستن یک سری نمادها و موقعیتهای فلکی، فکر میکنند که به یک مقام و نور و یا رازی دست یافته اند. حتی بعضی از آنها چیزی را که درک میکردند، به عنوان راز و اسرار نگه میداشتند و خاصتا برای خود نگه میداشتند. به این طریق آئینهای راز آلود اختراع شد، همراه با ریاضتهای عجیب و غریب که خدا به آن توصیه نکرده بود. خیلی ها برداشت خود را از خدای رحمان ایجاد کردند و آن را اسم اعظم گذاشتند و خود و دیگران را سرکار گذاشتند. آنها فکر میکردند که به اسم اعظم دست یافته اند و این در راستای بندگی کردن نبود. در حالی که سلوک واقعی رسیدن به صفات بندگی است. ایوب بیمار میشود. او طبق نوری که خدا برایش تعیین کرد، جلو رفت و استایل زندگی خود را بطور کامل طبق آن چیزی که خدا امر فرمود، تغییر داد. بعد از آن ایوب شفا یافت و به صفات بندگی هم رسید. این یک سلوک واقعی است.

مردمی که خورشید و ماه را ستایش میکردند، وقتی کسوف و خسوف می دیدند، نظریه پردازی میکردند و مثلا میگفتند که ایزد خورشید با ایزدان دیگر در جنگ است! آنها شروع میکردند به قربانی کردن برای ایزد خورشید. وقتی کسوف و یا خسوف تمام میشد و خورشید نمایان میشد، پیش خود میگفتند که الهه خورشید پیروز شد و به این طریق محکمتر و جدی تر از قبل به الهه خورشید می چسبیدند. اگر آنها یک ساعت صبر میکردند و هیچی نمی گفتند و هیچ نظریه ای نمی دادند، خورشید برمیگشت و نیازی به قربانی کردن هم نبود. چه بسا اتفاقات زیادی اعم از خسوف و کسوف و عبور شهابها از کنار زمین، شبها اتفاق افتاده باشد و کسی هم آنها را ندیده و خطرات هم رفع شده باشند. سلوکی که مردم برای زندگی در این دنیای فانی انتخاب کنند، تعیین کننده سرنوشت آنان در وحشت بزرگی به اسم جهنم است.

جهنم یک وحشت بزرگ است که همه مجرمین خواسته و یا ناخواسته جذب آن میشوند . در قسمتهای قبل بیان شد که رفتن به جهنم یک سلوک و روش است که از همین دنیا شروع میشود. قیامت حادثه بزرگی است که در آن روز جهنمیان از فرط ترس  و هیجان و یا وحشت، غافلگیر شده و حول و حوش جهنم به زانو در میایند.

 

فَوَرَبِّکَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَالشَّیَاطِینَ ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِیًّا ﴿۶۸

پس به پروردگارت سوگند که آنها را با شیاطین محشور خواهیم ساخت‏ سپس در حالى که به زانو درآمده‏ اند آنان را گرداگرد دوزخ حاضر خواهیم کرد (۶۸)

 

ثُمَّ لَنَنْزِعَنَّ مِنْ کُلِّ شِیعَةٍ أَیُّهُمْ أَشَدُّ عَلَى الرَّحْمَنِ عِتِیًّا ﴿۶۹

آنگاه از هر دسته‏ اى کسانى از آنان را که بر [خداى] رحمان سرکش‏تر بوده‏ اند بیرون خواهیم کشید (۶۹)

 

ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بِالَّذِینَ هُمْ أَوْلَى بِهَا صِلِیًّا ﴿۷۰

پس از آن به کسانى که براى درآمدن به [جهنم] سزاوارترند خود داناتریم (۷۰)

 

وَإِنْ مِنْکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا کَانَ عَلَى رَبِّکَ حَتْمًا مَقْضِیًّا ﴿۷۱

و هیچ کس از شما نیست مگر [اینکه] در آن وارد مى‏ گردد این [امر] همواره بر پروردگارت حکمى قطعى است (۷۱)

 

ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَنَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیًّا ﴿۷۲

آنگاه کسانى را که پرهیزگار بوده‏ اند مى ‏رهانیم و ستمگران را به زانو درافتاده در [دوزخ] رها مى ‏کنیم (۷۲)

 

جهت فهم اینکه چرا حول جهنم به زانو در می آیند؛ به داستان واقعی زیر توجه کنید. یکی می گفت که برای یک شرکت ساختمان سازی کار میکرد. روز اول کار، به او گفتند که باید از طریق بالابر،  بروید به یکی از طبقات بالای این ساختمان و فلان کار را انجام بدهید. اما سرکارگر یکی را با او فرستاد تا او را در بالابر همراهی کند. او گفت نه کسی را لازم ندارم، خودم تنها میروم. اما سرکارگر که آدم با تجربه ای بود گفت برای اولین بار لازم است کسی با تو بیاید.  بالابر طوری بود که محافظ چندانی دور خود نداشت و با یک نگاه، طبقات پایین دیده میشد. طبقه چهارم را رد کردند، این فرد بطور تصادفی به طرف پایین نگاه کرد. ترس تمام وجود او را گرفت، طوریکه نای ایستادن نداشت و همانجا زانوهایش شل شد و نشست. آنطوری که خودش تعریف میکرد، انگار نیرویی او را به سمت کناره بالابر هول میداد که بیفتد. این حالت را در عربی جِثِیًّا  میگویند یعنی به زانو در آمدن. یعنی آدمی از هول افتادن در یک حادثه، به سمت خود آن حادثه خواهد رفت.

هدف از ذکر این داستان، همین نکته آخری بود که بیان شد. آدمی گاهی از ترس یک حادثه، خودش به دلخواه خود، به سمت آن حادثه خواهد رفت.

 

وَإِنْ مِنْکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا کَانَ عَلَى رَبِّکَ حَتْمًا مَقْضِیًّا ﴿۷۱

و هیچ کس از شما نیست مگر [اینکه] در آن وارد مى‏ گردد این [امر] همواره بر پروردگارت حکمى قطعى است (۷۱)

 

ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَنَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیًّا ﴿۷۲

آنگاه کسانى را که پرهیزگار بوده‏ اند مى ‏رهانیم و ستمگران را به زانو درافتاده در [دوزخ] رها مى ‏کنیم (۷۲)

 

آدمی از ترس یک حادثه وحشتناک، به سمت خود حادثه خواهد رفت. کسی که در بالابر بترسد، دقیقا به سمتی کشیده خواهد شد (یا خود را میکشاند) که بیفتد. دلیل علمی این اتفاق را بطور دقیق نمی دانم. ولی میدانم که زانو زدن حول جهنم از ترس و وحشت، شبیه همین حادثه است. به قول ضرب المثل معروف که میگوید از هر چه بترسید، سرت میاید. جهنمیان از ترس جهنم، داخل جهنم میشوند.

در متون اوستایی، این حادثه به صورت پل صراط (پل چینوت) به تصویر کشیده شده است. اما در قرآن به سبک جدیدتر و ملموستر بیان فرموده است. از آیه قرآنی نتیجه گرفته میشود که همگی سوار این بالابر یا پل  میشوند (وَإِنْ مِنْکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا کَانَ عَلَى رَبِّکَ حَتْمًا مَقْضِیًّا = و هیچ کس از شما نیست مگر اینکه در آن وارد مى‏ گردد این امر همواره بر پروردگارت حکمى قطعى است ) و همگی به زانو می افتند. اما خدای مهربان متقین را از این حادثه دهشتناک نجات خواهد داد (ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَنَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیًّا = سپس متقین را نجات می دهیم و ظالمین را به زانو در افتاده رها می کنیم).

 

آنچه که از آیه استنباط میشود این است که جهنمی ها در آن لحظه به حالت زانو زده رها میشوند و پس از آن، آنها خودشان جذب جهنم میشوند. اما قطعا و بدون استثناء همگی از این بالابر یا پل عبور خواهند کرد. عمدا اینجا کلمه جذب را بکار بردم، تا این نکته مهم را بیان کنم که سیستم شیطان هم کلا براساس جذب است. آدمیان گاهی در مسائل عشق هم خودشان فرد مقابل را نمی خواهند، اما بالاخره خواسته و یا ناخواسته جذب آن میشوند و در کار انجام شده قرار می گیرند. به همین خاطر است که آیه می فرماید وَإِنْ مِنْکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا کَانَ عَلَى رَبِّکَ حَتْمًا مَقْضِیًّا یعنی وقتی در حول و حوش چیز جذب کننده ای قرار بگیری، دیر یا زود جذب آن خواهی شد و این یک حادثه قطعی است و بی شک و شبهه پیش خواهد آمد. جهنم یک حادثه قطعی است که طی یک فرآیند خاص جذب، اجرا خواهد شد. تمام کسانی که سبک و سیاق زندگیشان رحمانی نباشد، در نهایت جذب آن خواهند شد.

داستانی که در بالا تعریف شد، مربوط به وحشت در یک بالابر دنیایی است و البته در مقابل بالابر روز حشر، چیزی بحساب نمی آید. کسانی که طبق دین و راه و روش خدا در این دنیا زندگی نمی کنند و به سبک و روش خدا اعتماد نمی کنند و بر او توکل نمی کنند، خدا هم در آن روز به آنها توجه نمی کند و آنان را در آن لحظه حیاتی تنها میگذارد (قَالَ اخْسَئُوا فِیهَا وَلَا تُکَلِّمُونِ ).

 

قَالَ اخْسَئُوا فِیهَا وَلَا تُکَلِّمُونِ ﴿۱۰۸مى‏ فرماید [بروید] در آن گم شوید و با من سخن مگویید (۱۰۸)

 

در قسمتهای قبلی بیان شد که دین جهنمیان یک نوع سلوک است (البته سلوک در مسیر وارونه و غیر رحمانی). به این معنا که جذب میشوند، جذب انواع دلبستگیها و انواع زنجیرها. در دین جهنمیان، سلوک و جریان برعکس است، انگار آب چشمه از سمت پایین به بالا می‌رود. بطور مثال الکل و غساق بر خلاف جریان عادی مایعات در بدن حرکت می‌کنند. آنچه که در جهنم است، جریانی برعکس طبیعت است. این یک نوع سلوک است. این سلوک در این دنیا هم برقرار است. غل و زنجیرهایی احساسات و عقل آدمی را کنترل می‌کنند. مثلا آدمیان با شنیدن و حتی فکر کردن به یک آهنگ، در یک جریان فکری خاص و یا یک خیال خاص می‌افتند و به این می‌گویند سلوک.

در سلوک وارونه مردم ذکر و یاد و نام خدا را بی‌اهمیت می‌کنند. یک پیوستگی و جریان فکری و ذهنی خاص آنان را می‌گیرد؛ دلیل اصلی آن به جا نیاوردن نماز است زیرا نماز قطع کننده این فکر و خیالات و جریانات است.

بعد از مدتی گریه و خنده آدم‌ها دست خودشان نیست و این جریان، سلوک آن را تعیین می‌کند. سلوک در واقع یک برنامه است که روی آدمی می نشیند و بعد از آن دیگر، آن برنامه همه چیز شما را تعیین میکند. یک نوع ربات گونگی، در عین حال فکر می‌کنند که اختیار دارند. آیه قرآن از جهنمیان در مورد سلوک در سقر سوال میکند.

 

مَا سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ 

(چرا به سَقَر سلوک کردید؟)

 

برای درک مفهوم سقر و سلوک در سقر، رفتار نوعی قارچ را بررسی کنیم که این قارج مورچه‌ها و سوسک‌ها را گیر می‌اندازد. نوعی قارچ مخصوص در آفریقا هست که به مغز مورچه ها و سوسکها حمله میکند و کنترل مغز آنان را به دست می گیرد و در آن موقع به مورچه دستور میدهد که بالای یک برگ برود و خود را آویزان کند و ساکن بماند (مورچه به ربات تبدیل شد). مورچه بعد از آن دستور را جدی گرفته و هیچ تلاشی نمی کند و بعد از مدتی از گرسنگی می میرد. این نوع قارچ در مغز مورچه رشد میکند و بوسیله این مورچه مرده، دنبال پیدا کردن قربانی های دیگر می گردد (حالا مورچه مرده یک زامبی شد). در حالت زامبی، دیگر مورچه مرده است و از خودش هیچ اختیاری ندارد و قارچ فرمانده بدن اوست.

خدا این نوع نشانه را در طبیعت گذاشته است تا متوجه شویم که چطوری یک انسان میتواند به یک زامبی تبدیل شود. زامبی در واقع اختیارش دست خودش نیست و بلکه از یک مجموعه دیگر دستور می گیرد. بعضی بیماریهای روانی، نمونه داخل شدن یک انسان به زامبی پنداری هستند. البته توجه شود که تمام این اتفاقات در پندار صورت می گیرد. تبدیل شدن انسان به زامبی، از پندار منحرف شروع میشود. وقتی انسان کنترل پندار خود را از دست دهد، در آن صورت به یک زامبی تبدیل شده است و هر کار ناشایستی از دستش بر میاید. دعا و خواسته صالحان همیشه این بوده است که آنان به ندای کسانی که مردم را به سمت ایمان (پندار نیک) دعوت میکردند، جواب مثبت میدادند و ایمان می آورند.

 

رَبَّنا اِنَّنا سمَعْنا مُنادِیاً یُنادی لِلاْیمانِ اَنْ امِنُوا بِرَبَّکُمْ فَامَنّا.

 

رَبَّنا اغْفِرلَنا وَ ِلاخواِننَا الُّذینَ سَبَقُونا بِالاْیمانِ وَ لا تَجْعَلْ فی قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذینَ امَنُوا.

 

رَبَّنا اِنَّکَ رَوُفُ رَحیمَ.

 

خدایا، ما شنیدیم ندای کسی را که این‌طور به پندار نیک دعوت می‌کرد: به پروردگارتان ایمان بیاورید. ما هم ایمان آوردیم. خدایا، ما و برادران دینی‌مان را که زودتر از ما ایمان آورده‌اند، بیامرز و در دل‌هایمان کینه و کدورتی از مومنان قرار نده که تو دلسوز مهربانی.

وقتی آدمی، طوری زندگی کند که کنترل پندار خود را از دست دهد، یعنی در یک سلوک گیر افتاده است و به این طریق یک منبع دیگر، برای پندار او برنامه ریزی میکند. حالا این منبع چیست، جای بحث است. این حالت را سلوک وارونه می گویند. برای فهم دقیق معنای سلوک، بدانیم که رفتار زنبور هم یک نوع سلوک است. زیرا زنبور براساس وحی غریزی که خدا در وجودش قرار داده است، دنبال گلهای مختلف میگردد و عسل تهیه میکند. زنبور طبق وحی و یک منبع خارجی عمل میکند. اما فرق سلوک زنبور با دیگر سلوکها این است که زنبور براساس وحی و در جهت راههای پروردگار سلوک میکند.

 

ثُمَّ کُلِی مِنْ کُلِّ الثَّمَرَاتِ فَاسْلُکِی سُبُلَ رَبِّکِ ذُلُلًا یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِهَا شَرَابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِیهِ شِفَاءٌ لِلنَّاسِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ ﴿۶۹

سپس از همه میوه ‏ها بخور و راههاى پروردگارت را فرمانبردارانه بپوى [آنگاه] از درون [شکم] آن شهدى که به رنگهاى گوناگون است بیرون مى ‏آید در آن براى مردم درمانى است راستى در این [زندگى زنبوران] براى مردمى که تفکر مى کنند نشانه [قدرت الهى] است (۶۹)

 

دعای صالحان در طول تاریخ همیشه این بوده است که خدا آنان را در راه و روش پروردگار قرار دهد و در سلوکهای دیگر نیفتند.

 

رَبَّنا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْءٍ رَحْمَهً وَ عِلْماً فَاغْفِر لِلَّذینَ تابُوا وَاتَّبَعُو سَبیلَکَ و قِهِمْ عَذابَ الْحَجیمِ.

 

اما وقتی خدا بخواهد کسی هدایت نشود، سلوکی را در دل مجرمین خواهد انداخت که سراز بیابان در بیاورند.

 

وَلَوْ نَزَّلْنَاهُ عَلَى بَعْضِ الْأَعْجَمِینَ ﴿۱۹۸

و اگر آن را بر برخى از غیر عرب زبانان نازل میکردیم (۱۹۸)

 

فَقَرَأَهُ عَلَیْهِمْ مَا کَانُوا بِهِ مُؤْمِنِینَ ﴿۱۹۹

و پیامبر آن را برایشان مى‏ خواند به آن ایمان نمى ‏آوردند (۱۹۹)

 

کَذَلِکَ سَلَکْنَاهُ فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ ﴿۲۰۰

این گونه در دلهاى گناهکاران [انکار را] راه مى‏ دهیم (۲۰۰)

 

این وضعیت تمام مجرمین تاریخ بوده است. آنان در یک سلوک بی نهایت افتادند و نتوانستند از آن خارج شوند. آنان نتوانستند معمای این دنیا را برای خود حل کنند.

 

وَمَا یَأْتِیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُونَ ﴿۱۱

و هیچ پیامبرى برایشان نیامد جز آنکه او را به مسخره مى‏ گرفتند (۱۱)

 

کَذَلِکَ نَسْلُکُهُ فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ ﴿۱۲

بدین گونه آنرا در دل بزهکاران راه مى‏ دهیم (۱۲)

 

لَا یُؤْمِنُونَ بِهِ وَقَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الْأَوَّلِینَ ﴿۱۳

[که] به او ایمان نمى ‏آورند و راه [و رسم] پیشینیان پیوسته چنین بوده است (۱۳)

 

وَلَوْ فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَابًا مِنَ السَّمَاءِ فَظَلُّوا فِیهِ یَعْرُجُونَ ﴿۱۴

و اگر درى از آسمان بر آنان مى‏ گشودیم که همواره از آن بالا مى ‏رفتند (۱۴)

 

لَقَالُوا إِنَّمَا سُکِّرَتْ أَبْصَارُنَا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ ﴿۱۵

قطعا مى گفتند در حقیقت ما چشم‏بندى شده‏ ایم بلکه ما مردمى هستیم که افسون شده‏ ایم (۱۵)

 

وقتی آدمی در یک سلوک غلط و یا وارونه بیفتد، یعنی اختیارش دست خودش نیست و از جای دیگری برنامه اش ریخته شده است. سقری که خدای حکیم از آن صحبت میکند، فضای اجرای چنین برنامه ای است. سقر در همین دنیا هم پیش میاید. در این دنیا هم، فیدبک‌های ساده زندگی دیگر به آنها لذت نمی‌بخشد. آنها مجبورند یک سری و یک سلسله عملیات پیچیده هزینه‌بردار انجام دهند تا ذره‌ای لذت به دست آورند. بخاطر بدست آوردن معنویت، مجبورند که یک فیلم سیصد قسمتی ببینند. اما این فیلم سیصد قسمتی، خیلی چیزهای دیگر هم با خود دارد که فرد در میانه راه یادش میرود دنبال چی بوده است و در نهایت جذب جاهای دیگر فیلم خواهد شد و کلا بعد از آن در یک سلوک و راه و روش دیگر خواهد افتاد. این کارها مثل تار عنکبوت میماند که فقط خود عنکبوت از آن سر در میاورد و دیگران قطعا در آن گیر خواهند افتاد.

وقتی آدمی نیازهای کاذب برای خود به وجود بیاورد، نشان از این است که در سلوک خاصی افتاده و از جای دیگری، تکلیفش مشخص میشود. مردم در این حالت هیزم آتش جای دیگری هستند. در جهنم هم مردم هیزم کارها و امورات جهنم میشوند.

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ عَلَیْهَا مَلَائِکَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ ﴿۶

اى مؤمنان خود و خانواده‏تان را از آتشى حفظ کنید که هیزم آن مردم و سنگها هستند و فرشتگانى درشت‏خو و سخت‏رو بر آن گمارده‏اند که از خداوند در آنچه فرمانشان دهد سرپیچى نمى‏کنند، و هر چه به ایشان فرمان داده مى‏شود، انجام دهند (۶)

 

این هیزم بودن به آن معناست که آنها در یک سلوکی قرار می گیرند که در امورات بد، معاونت میکنند. صالحان و پیامبران در طول تاریخ همیشه دعایشان این بوده است که ناخواسته با ظالمان همکاری نکنند و در چنین سلوک و موقعیتی قرار نگیرند.

 

رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَهً لِلَّذینَ کَفروا وَ اغْفِرْلَنا.

 

رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَهً لِلقَوْمِ الظّالِمینَ.

 

رَبَّنا لاتَجْعَلَنا مَعَ الَقَوْمِ الظَّالِمینَ.

 

خدا در جهنم واقعیت وجود آدم‌های بد را به آنها نمایش می‌دهد و این سلوک واقعی آنها است.

در این دنیا دو نوع سبک زندگی پیش ما گذاشته شده است یکی اسلام، دیگری سلوک وارونه. اسلام یعنی تسلیم جریان رحمانی شدن و طبق آن عمل کردن اما سلوک وارونه یعنی از جنبه رحمانی استفاده نکردن و نادیده گرفتن آن و در یک جریان دیگر افتادن. روش اولی کوتاه و کم هزینه است و به نتیجه میرسد. اما روش دومی پیچیده است و در نهایت به نتیجه هم نمیرسد و سرکاری است.

اگر یک سری لذت داخل سلوکهای غیررحمانی این دنیا هم هست، از صدقه سر نظام رحمانی است؛ اما در جهنم این دو روش از هم جدا می‌شوند. وقتی آدمیان در یک سلوکی غیر از آنچه که خدا راهنمایی فرموده است، بیفتند؛ خدا آنان را با همان سلوک رها میکند و به آنها می فرماید که بروید در آن گم شوید و با من سخن مگویید. البته سلوک غیر رحمانی همان گم شدن و ره گم کردن است.

 

قَالُوا رَبَّنَا غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا وَکُنَّا قَوْمًا ضَالِّینَ ﴿۱۰۶

مى‏ گویند پروردگارا شقاوت ما بر ما چیره شد و ما مردمى گمراه بودیم (۱۰۶)

 

رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَالِمُونَ ﴿۱۰۷

پروردگارا ما را از اینجا بیرون بر پس اگر باز هم [به بدى] برگشتیم در آن صورت ستمگر خواهیم بود (۱۰۷)

 

قَالَ اخْسَئُوا فِیهَا وَلَا تُکَلِّمُونِ ﴿۱۰۸

مى‏ فرماید [بروید] در آن گم شوید و با من سخن مگویید (۱۰۸)

 

 

خدای رحمان خطاب به جهنمیان می فرماید که در آن گم شوید و با من سخن مگوئید. این واقعیت سلوک غیر رحمانی و یا سلوک وارونه را برای ما مشخص می کند:

  1. گم شدن، ره گم کردن، سر در گم شدن، گمراه شدن ، سرگردانی، حیرت
  2. سخن نگفتن با خدا، کلام خدا را استفاده نکردن، سخن خدا را نشنیدن، از خدا کمک نخواستن، خدا را فراموش کردن

اینها همگی نشانه سلوک وارونه است. یک نمونه از خواص سلوک وارونه را به شما بگویم. سلوک وارونه خیلی خطرناک است زیرا در یک جریان بی نهایت خواهید افتاد و به ناکجا آباد خواهید رفت.

بطور مثال، در سلوک وارونه، تکرارهای بی معنا هم لذت دارد. وقتی تکرارهای بی‌معنا به شما لذت بدهد. پس بقیه تکرارها هم به شما لذت می‌دهد. این مفهوم واقعی سلوک است. وقتی که یک آهنگ و یا کلیپی که از آن خوشتان آمده است، را بارها نگاه و یا گوش میکنید و از آن لذت میبرید، دچار یک تکرار هستید. ولی تا اینجا ظاهرا مشکلی نیست. اما مشکل از آنجایی شروع میشود که شما لذت را در تکرار می جویید و تمام تکرارها یک لذت معین و تقریبا مشابه دارند. بنابراین شما جذب تمام چیزهایی میشوید که تکرار دارند و این یعنی جذب بی نهایت شدن و در واقع سردر گمی و حیرت اصلی این است. معنویت واقعی یعنی اینکه در این دنیای فانی، گزینه هایی که شما را جذب میکنند را تا حد امکان کم کنید تا در نهایت به درجه ای برسید که ندیده، آخرت را بر دنیا ترجیح دهید.

 

فَأَمَّا مَنْ طَغَى ﴿۳۷اما هر که طغیان کرد (۳۷)

وَآثَرَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا ﴿۳۸و زندگى پست دنیا را برگزید (۳۸)

فَإِنَّ الْجَحِیمَ هِیَ الْمَأْوَى ﴿۳۹پس جایگاه او همان آتش است (۳۹)

وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى ﴿۴۰و اما کسى که از ایستادن در برابر پروردگارش هراسید و نفس خود را از هوس باز داشت (۴۰)

فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوَى ﴿۴۱پس جایگاه او همان بهشت است (۴۱)

 

گوش دادن به یک آهنگ چندین بار برای به یاد آوردن و اخذ یک حس خاص. این یک نوع اعتیاد است. هر گوش دادنی باید با دفعه قبل متفاوت باشد حتی در مورد قرآن. به همین خاطر خدا در مورد قرآن هم میفرماید که قرآن را گوش کنید و در عین حال ساکت باشید.

سلوک وارونه به معنای روش، رفتار و بینش که هم معنی دین است اما در جهت منفی. زیرا دین الهی جهت و رویه مشخصی دارد و خدا خودش آن را برای ما مشخص میکند. خدا خودش هدایتها و راهنماییها و جهتها را در دین قرار داده است. اما سلوک وارونه را کسانی دیگر جهت میدهند و معلوم نیست سر از کجا در بیاورید.

رفتن به سوی هدفی که از قبل، سمت و سوی آن مشخص است یک نوع حرکت باطنی است که من واقعی افراد با آن طرفند. در قیامت طبق سلوکی که افراد در این دنیا داشته‌اند تصمیم گیری می‌شود که افراد در بهشت باشند یا در جهنم. توبه یعنی برگشتن از یک روش غلط و جهت غلط و یا بینش غلط و رفتن به سوی روش درست. خدا مدام از توبه صحبت می فرماید. توبه یعنی برگشت از یک سلوک غلط. بنابراین توبه یک امر عملی است و اینطوری نیست که فقط با زبان بگوئید توبه کردم. بلکه باید یک سلوک و حرکت و جریان غلط را ترک کنید و از جریان و مسیر وارونه برگردید و تغییر جهت دهید.

  • اسعد حسینی
۰۲
آذر
۰۴

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت 179)

طهارت (بخش 7)

خانه ( قسمت 3 )

 

خدای حکیم و مهربان شیوه تربیت بچه ها را در راستای پاک شدن خانه قرار داده است. به زبان ساده تر، خود کودک یا نوجوان هم باید در جهت طهارت و پاکی خانه بکوشد. بچه ها را در طهارت و پاک کردن خانه مشارکت دهید تا یاد بگیرند.  همانطور که پیامبر ابراهیم در بنا کردن و تطهیر خانه کعبه، پسرش اسماعیل را مشارکت داد، زیرا او می‌خواست با این کار زندگی آینده اسماعیل را در امر طهارت خانه تثبیت کند. اگر اهل خانواده در امر طهارت خانه مشارکت داده نشوند و یا همکاری نکنند، در دراز مدت پای بند آن نخواهند ماند. مشارکت دادن در یک امری، مهمترین و بهترین روش یاددادن است. دین فقط دستور نیست و بلکه گاهی با همدیگر کار نیکی را انجام دادن است. کار نیک خانوادگی، تاثیرات خوب و پایداری دارد. مهمترین عهد خدا با ابراهیم و اسماعیل، پاکسازی و طهارت خانه بود. ابراهیم و اسماعیل متعهد شدند که خانه را پاک نگه دارند. اگر چه نسلهای بعدی، این توصیه را رعایت نکردند و آن را آلوده کردند.

 

وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْنًا وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِیمَ مُصَلًّى وَعَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ أَنْ طَهِّرَا بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَالْعَاکِفِینَ وَالرُّکَّعِ السُّجُودِ ﴿۱۲۵

و چون خانه [کعبه] را براى مردم محل اجتماع و [جاى] امنى قرار دادیم [و فرمودیم] در مقام ابراهیم نمازگاهى براى خود اختیار کنید و به ابراهیم و اسماعیل فرمان دادیم که خانه مرا براى طواف‏کنندگان و معتکفان و رکوع و سجودکنندگان پاکیزه کنید (۱۲۵)

 

بعد از پاکسازی خانه، پیامبر ابراهیم از خدا درخواست میکند که امنیت را در کل شهر قرار دهد و انواع میوه ها و محصولات را به اهالی آن ارزانی کند. این نکته ثابت میکند که طهارت و پاکی خانه شرط اول و آخر امنیت روانی و اقتصادی یک جامعه است.

 

وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَدًا آمِنًا وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ قَالَ وَمَنْ کَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِیلًا ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلَى عَذَابِ النَّارِ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ ﴿۱۲۶

و چون ابراهیم گفت پروردگارا این [سرزمین] را شهرى امن گردان و مردمش را هر کس از آنان که به خدا و روز بازپسین ایمان بیاورد از فرآورده ‏ها روزى بخش فرمود و[لى] هر کس کفر بورزد اندکى برخوردارش مى ‏کنم سپس او را با خوارى به سوى عذاب آتش [دوزخ] مى ‏کشانم و چه بد سرانجامى است (۱۲۶)

 

وَإِذْ یَرْفَعُ إِبْرَاهِیمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَإِسْمَاعِیلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ ﴿۱۲۷

و هنگامى که ابراهیم و اسماعیل پایه ‏هاى خانه [کعبه] را بالا مى ‏بردند [مى گفتند] اى پروردگار ما از ما بپذیر که در حقیقت تو شنواى دانایى (۱۲۷)

 

 

بچه هایتان را در امورات طهارت خانه بطور عملی دخالت دهید، تا یاد بگیرند که خانه را از هر گونه رجز و رجس و کثیفی پاک نگه دارند. اعضاء خانواده باید در قانون گذاری خانه شراکت داده شوند. همانطور که ابراهیم بوسیله اسماعیل پایه های خانه را بالا می برد و آن را بنیانگذاری میکنند.

معمولا مردم این دوره و زمانه میگویند که زن رئیس خانه است و قانون خانه را او تعیین میکند. اما این نظر با تصویری که خدای رحمان در قرآن از خانواده برای ما ترسیم کرده است، نمی خواند. بعضی ها خیلی دوست دارند برخلاف آنچه که خدا می فرماید عمل کنند. هر جا جریان و سمت و سوی یک امر برعکس آن چیزی شد که خدا فرموده است، بدانید که دست شیطان ملعون در کار است. خانه قاعده و قوانین خودش را دارد که همگی این قوانین در جهت طهارت آن است و در خانه زن سالاری و یا مرد سالاری و کودک سالاری بی معناست و همگی چه زن و چه مرد و چه بچه باید در جهت رعایت این قوانین بکوشند. این قوانین چیزی جز پاک نگهداشتن خانه از رجس و رجز و سایر آلودگی ها نیست.

بچه‌هایی که خارج از خانواده در اردوگاه‌های پرورش بچه، رشد می‌یابند به رعایت قوانین خانه زیاد توجه نمی‌کنند. زیرا آنها در این امر مشارکت داده نشده اند و همه چیز به آنها دیکته شده است.

خدای عالمیان در ازدواج‌ها، نفس را با نفس در نظر گرفته است. خدا نفرموده است با تحصیل کرده ازدواج کنید، یا با فلان قشر ازدواج کنید، یا با پولدار ازدواج کنید.  بلکه فرموده است از جنس خودتان برای خودتان ازواجی آفریدم (وَاللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا). در مسائل خانوادگی القاب و عناوین بی‌اهمیت است. بعضی زنان و مردان، مدرک تحصیلی می گیرند و بوسیله این مدارک تحصیلی که عموما یک برگ کاغذ بی ارزش بیش نیست، بر همدیگر فخر میفروشند و به هم دیگر فشار می آورند؛ انگار اخذ مدرکهای تحصیلی، اهرم فشار خانوادگی بحساب میاید. اینها روش و سبک زندگی صحیح نیست و بلکه روش از بین بردن زندگی است.

 

وَاللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا وَجَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ بَنِینَ وَحَفَدَةً وَرَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّبَاتِ أَفَبِالْبَاطِلِ یُؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَتِ اللَّهِ هُمْ یَکْفُرُونَ ﴿۷۲

و خدا براى شما از خودتان همسرانى قرار داد و از همسرانتان براى شما پسران و نوادگانى نهاد و از چیزهاى پاکیزه به شما روزى بخشید آیا [باز هم] به باطل ایمان مى ‏آورند و به نعمت خدا کفر مى ‏ورزند (۷۲)

 

 

گاهی افراد مدت طولانی در طول روز داخل ماشین یا مترو هستند که این هم تضادهایی را برای افراد پیش می‌آورد. زیرا این محیطها خانه نیستند و نمی توانند مثل خانه باشند. بنابراین نباید مثل خانه به این محیطها اعتماد کرد و باید با خانه تفاوت داشته باشند.

بدن انسان هم مثل خانه است، ورودی دارد که همان چشم و گوش و بینی و سایر حسهاست. باید هر چیزی را در آن نریزید و هر چیزی را نگاه نکنید و هر چیزی را نشنوید. پا نماینده کف بدن ما و ارتباط با زمین است. لباس‌ها و پوشش ما دیوار ما هستند. ستون فقرات ما (محل عبور اعصاب و ستون بدن) قواعد و ستونه‌های ما هستند. سقف هم سر و اندیشه ما است. همانطور که خانه باید پاک نگهداشته شود، خانه بدن ما هم باید پاک نگهداشته شود. وقتی بیمار می شوید، باید سعی کنید به روش رحمانی و طبیعی بهبود یابید. این در پاکی و طهارت بدن ما خیلی موثر است. نجات یافتن از دست بیماری به روش رحمانی خودش یک نوع طهارت برای بدن است. شما نمی توانید با جارو بدن خود را پاکیزه کنید. بلکه روشهای درمان و روشهای تغذیه همان جاروی داخلی بدن ماست.

وقتی ایوب به روش رحمانی و بدون استفاده از روشهای غیررحمانی، بدن خودش را درمان کرد، خدا خانه و خانواده اش را هم به او برگرداند. یعنی خانواده خود را ریکاوری کرد. پس پیش نیاز یک خانواده پاک، یک خانه پاک است. پیش نیاز یک خانه پاک هم ، یک بدن پاک است. ایوب بوسیله روش نظام رحمانی بدنش را پاک کرد و بعد همین روش را در خانواده خود اجرا کرد و به این طریق طهارت درون بدنی در افراد خانواده هم برقرار شد.

بنابراین درمان به روش ایوب، خانواده را قوی تر میکند و هزینه ها را هم کمتر میکند. گاهی فرزندان و زنان و مردان در خانه، عملهای جراحی زیبایی بی مورد و تقلیدی انجام میدهند که به خانواده فشار می آورد و هزینه زیادی بر آن تحمیل میکند. یا گاهی بخاطر تقلید و چشم و هم چشمی، خانواده را دچار خرجهای الکی میکنند و به آن فشار می آورند. در این حالت، افراد خانواده، عملا خانواده و قوانین و قواعد آن را قبول ندارند و از هم می پاشانند. اما ایوب با روش زندگی رحمانی در درمان و سایر موارد، این هزینه ها را تقریبا به صفر رسانید و به همین خاطر خدا می فرماید که اهلش را به او بر گرداندیم.

 

وَأَیُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ ﴿۸۳

و ایوب را [یاد کن] هنگامى که پروردگارش را ندا داد که به من آسیب رسیده است و تویى مهربانترین مهربانان (۸۳)

 

فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَکَشَفْنَا مَا بِهِ مِنْ ضُرٍّ وَآتَیْنَاهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَذِکْرَى لِلْعَابِدِینَ ﴿۸۴

پس [دعاى] او را اجابت نمودیم و آسیب وارده بر او را برطرف کردیم و کسان او و نظیرشان را همراه با آنان [مجددا] به وى عطا کردیم [تا] رحمتى از جانب ما و عبرتى براى عبادت‏ کنندگان [باشد] (۸۴)

 

 این آیات نکات جالبی در خود دارند. ما فقط در نظام رحمانی میتوانیم خانه و اساس خانواده را دوباره بازیابی و حفظ کنیم.

حتی مسئله پرخوری برای ما خانه هم مطرح است. مهمانی‌های شلوغ شبانه، داده‌های زیاد و بی‌فایده و بدرد نخور به افراد می‌دهد که موجب پرخوری می‌شود و باعث سرایت بیماری‌های خانوادگی می‌شود. پرخوری از هر نوعش مضر است و یک خاصیت جهنمی است. در جهنم همگی پرخوری میکنند و همچنین یکی از خاصیتهای جهنم، پر و مملو بودن است.

 

فَمَالِئُونَ مِنْهَا الْبُطُونَ ﴿۵۳

و از آن شکمهایتان را خواهید آکند (۵۳)

 

یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَتَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِیدٍ ﴿۳۰

آن روز که [ما] به دوزخ مى‏ گوییم آیا پر شدى و مى‏ گوید آیا باز هم هست (۳۰)

 

 

جاهایی که پر و مملو هستند، در این جاها طهارت و تمیزی نمیتواند بطور کامل رعایت شود. دستشویی های عمومی معمولا کثیف هستند، زیرا افراد زیادی با تفکرات و برداشتهای متفاوت از بهداشت به آن رفت و آمد دارند. خانواده نباید مثل چنین جایی باشد. خانه ای که انواع تفکرات غلط از بیرون به آن درز کند، پاکیزگی خود را از دست میدهد؛ مگر آنکه افراد خانواده دوباره به پاکیزگی و طهارت خانه خود اقدام کنند. یکی از صفات جهنم و جهنمیان، مملو و پُر بودن و پُر شدن است. زیرا مفهوم خانه و خانواده در جهنم وجود ندارد. وضعیت شلوغی و پر بودن جهنم مثل دستشویی هایی است که هیچی در آن رعایت نمیشود و انواع تفکرات متضاد در آن جریان دارد. همین خاصیت؛ جهنم را غیرقابل تحمل میکند.

یک بچه باید یک سری قواعد و قوانین را در خانه رعایت کند تا بتواند در بیرون از خانه از خود محافظت کند و مشکلی برایش پیش نیاید. شما نمی‌توانید همیشه در بیرون از خانه بچه‌ها را کنترل کنید، زیرا همیشه با آنان نیستید؛ اما قواعد رعایت داخل خانه در این مورد کمک کننده است. بچه ای که در امور طهارت خانه مشارکت کند و در برپایی خانه ای پاک و مطهر دخالت داده شود و آموزش داده شود؛ در بیرون از خانه هم بدون حضور والدینش میتواند براحتی از خود دفاع و محافظت کند.

اما متاسفانه بعضی از والدین در خانواده از طریق گوشی‌هایشان هر چیزی را به بچه‌هایشان نمایش می‌دهند و بعد می‌گویند بالاخره بچه ها این‌ها را در بیرون از خانه می‌بینند! این دیدگاه اشتباه است؛ حتی اگر بچه در بیرون از خانه ببیند، بهتر است که در داخل حریم خانه آن را نبیند تا متوجه کثیفی و شر بودن آنچه که در بیرون می‌بیند بشود. در خانه مادر بچه به بچه می‌گوید دروغ نگو. بچه بعداً در جامعه همین را سعی می‌کند رعایت کند. این‌ها اقدامات تربیتی و محافظتی هستند و تاثیرات فوق العاده‌ای دارند. تربیت یک نوع عمل وکردار است و صرفا گفتار و دستور نیست.

بعضی‌ها غذاهای خیابانی نمی‌خورند زیرا از پاکی آن مطمئن نیستند. دلیل اصلی آن این است که افراد داخل خانه به طهارت و پاکی غذا اهمیت می‌دهند. این مورد افراد را در بیرون از خانه دقیق‌تر می‌کند. باید افراد در بیرون از خانه در آنچه استفاده می‌کنند دقت بیشتری بکنند. بنابراین دقت در پاکی تغذیه در داخل خانواده، تاثیر خودش را در بیرون از خانه هم می گذارد، حتی اگر والدین همراه بچه ها نباشند. البته وسواس در پاکیزگی هم مناسب نیست. در هر چیزی باید حد اعتدال را رعایت کرد. وسواسهای داخل خانواده به اخلاق و کردار افراد در بیرون از خانواده هم سرایت میکند و تاثیر مخرب خودش را می گذارد. همانطور که رعایت طهارت در خانه، در عملکرد افراد در بیرون از خانه موثر است؛ عدم طهارت هم تاثیر مخرب خودش را در عملکرد افراد در بیرون از خانه می گذارد.

خانه قبل از اینکه رئیس بخواهد، قواعد و مقررات می‌خواهد که باید درون آن رعایت شود. این قواعد را همگی باید رعایت کنند. حتی این مورد برای کشورداری هم صدق میکند. یک کشور قبل از آنکه رئیس بخواهد، قانونهایی صحیح میخواهد که کاربردی و اجرایی شوند. کشوری که رئیس دارد ولی قانون در آن اجرا نمیشود، یعنی روی رویه و روال صحیحی به سر نمی برد.

بعضی مادران و پدران خودشان را قانون خانه میدانند که این اشتباه است. خدای قادر متعال خودش می فرماید که به والدین خویش احترام بگذارید؛ اما اگر شما را به یک کار ناپسند امر کردند، انجامش ندهید. این یعنی که والدین قانون خانواده نیستند و بلکه خانه قوانین خودش را دارد که در راستای طهارت خانه است.

 

وَإِنْ جَاهَدَاکَ عَلَى أَنْ تُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا وَصَاحِبْهُمَا فِی الدُّنْیَا مَعْرُوفًا وَاتَّبِعْ سَبِیلَ مَنْ أَنَابَ إِلَیَّ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿۱۵

و اگر تو را وادارند تا در باره چیزى که تو را بدان دانشى نیست به من شرک ورزى از آنان فرمان مبر و[لى] در دنیا به خوبى با آنان معاشرت کن و راه کسى را پیروى کن که توبه‏ کنان به سوى من بازمى‏ گردد و [سرانجام] بازگشت‏ شما به سوى من است و از [حقیقت] آنچه انجام مى‏ دادید شما را با خبر خواهم کرد (۱۵)

 

مهریه‌های زیاد مثل مار در خانه هستند که هر لحظه احتمال بیدار شدن آن هست. ممکن است گرفتاری ایجاد کند و قواعد خانه را به هم بریزد. بعضی اصول و شرایط غلط در حین ازدواج، بعدا در آینده قواعد و ستونهای غلطی در خانه ایجاد میکند. مهریه زیاد یک ستون غلط در خانه است. وقتی مهریه زیاد باشد و پدر خانواده قادر به پرداخت آن نباشد؛ آن موقع مادر خانواده به جای مهریه، کنترل و قواعد و قوانین خانه را به دست می گیرد و این درست برخلاف آنچیزی است که خدا می فرماید.

قبلاً شهرها هم دیوار داشتند. حتی کشوری مثل چین در قدیم به خاطر جلوگیری از حمله مغول‌ها، یک دیوار عظیم درست کردند. کره شمالی یک دیوار دور و بر خود کشیده است و یک خانه بسیار بزرگ و محروم و سرکوب شده تشکیل داده است. البته این افراد وقتی از آن خانه بیرون بروند، دیگر زیر همه چیز میزنند؛ زیرا در این خانه های بزرگ، طهارت جزو اصول اساسی آنها نیست و بلکه یک سیستم برده داری است. اما  خدای رحمان، خانه اینجوری هم نمی‌خواهد. اما در کره جنوبی خیلی چیزها آزاد است، طوریکه خانه معنای واقعی خود را از دست داده است. این‌ها هر دو افراط و تفریط هستند. هر کدام مشکلات خاصی را برای آنها ایجاد کرده است.

در زمان‌های قدیم، خدای حکیم، خانواده‌های بزرگتر در نظر داشت؛ به همین خاطر در مذاهب باستانی، زنِ برادر به عنوان محرم به حساب می‌آمد. زیرا زندگی آن موقع چنین شرطی را اقتضا می‌کرد. برادران می‌بایستی در یک خانواده در کنار هم زندگی می‌کردند تا بتوانند امورات مزرعه و کارهای خود را انجام دهند. اما بعدا در قرآن، خدای حکیم این قاعده را لغو کرد و محارم را محدودتر کرد و زنِ برادر را از لیست محارم خارج ساخت. اینها مقتضیات زندگی آخر الزمانی است. قرآن به عنوان آخرین کتاب آسمانی، شرایط و قوانین را برای زندگی آخرالزمانی آماده کرده است. زندگی در آخر الزمان مشکلات زیادی خواهد داشت که اجبارا به سمت یک سری محدودیتها خواهد رفت و خدای رحمان در قرآن چنین شرایطی را در نظر گرفته اند.

اگر یک فیلم را وارد خانواده می‌کنید، ابتدا خودت نگاه کن بعد به افراد خانواده نمایش بده تا حرمت خانه و خانواده نشکند. قواعد و اصول خانه را هیچوقت زیر پا نگذارید تا خانه و خانواده به عنوان محیطی امن و پاک در اختیار اعضاء خانواده باشد. بعضی ها پاک بودن خانه را به امکانات و تجهیزات داخل آن نسبت میدهند که اشتباه است. خانه کاهگلی باشد ولی پاک باشد. بعضی امکانات نصب شده داخل خانه خصوصیات پاکی خانه را نقض میکنند که نباید از اینها استفاده کرد.

سیستم رحمانی خودش یک پناهگاه است. وقتی قواعد رحمانی در مورد تغذیه و بیماری را رعایت کنید خود به خود به یک شفا  دست یافته‌ای که نیاز تو را به مراکز درمانی و دادگاه ها و سایر جایگاه‌ها خیلی کم می‌کند.

در این دوره و زمانه مفاهیم خانه رحمانی در خانه‌ها برقرار نیست. مرد از قواعد خانه حفاظت می‌کند همانطور که پیامبر ابراهیم بنایی را ساخت و قواعد آن را براساس دستورات خدای رحمان برپا کرد. بچه‌ها باید در این قواعد مشارکت داده شوند. این بهترین راه یادگیری است. شیطان نرم نرمک، قواعد خانه را می خواهد برعکس و وارونه کند. بعضی مادران فکر میکنند که اگر همه قواعد خانه را آنها تعیین کنند، به سود بچه هاست. در حالی که اینطوری بچه ها سوسول بار می آیند و به درد داخل اجتماع نمی خورند. قواعد خانه را خود خدا تعیین کرده است و بحث ما سر برپاکردن آن است.

زنان معمولا یک سری اطلاعات خصوصی داخل خانه خود را با همدیگر در میان می‌گذارند که اشتباه است. این‌ها داده ها و ورودی‌های داخل خانه خود را افشا می‌کنند و در نتیجه مورد سوء استفاده قرار می گیرد و باعث تاثیرات مخرب بر روی خانواده های دیگر میشود.

در یک روستا در کشور هند خانه‌ها درب ندارند ولی کسی دزدی نمی‌کند. آدمیان آن روستا فکر می‌کنند که اگر کسی دزدی کند، بلایی سرش می‌آید. البته این نوع محافظت فقط برای آن روستا به درد می‌خورد. زیرا اگر روزی بیگانه‌ای وارد این روستا شود، همه خانه‌ها را جارو می‌کند و می‌دزدد. خانه با قواعد و ستونهای خرافاتی، ایمنی واقعی ایجاد نمی کند. قاعده این روستا ایمنی بخش نیست. خرافات مشکلات را حل نمی کند و بلکه فقط یک پوشش موقتی و ناکاراست. در بچگی به بچه ها می گفتند ناخنهایتان را کوتاه کنید و گرنه شیطان روی آن نماز می خواند. ممکن است که تعدادی به همین خاطر رعایت کنند. اما با هر وسیله و نیتی نباید به هدف دست یافت. زیرا اینها قواعد و ستونهای غلطی را به بچه ها یاد میدهد و ممکن است موقتی مشکلی را حل کنید ولی این اصول و قواعد بالاخره روزی فرو می ریزد. آن موقع برای بچه؛ هر آنچه که در خانه آموخته است، پنبه میشود. وقتی بچه به قواعد و ستونهای خانه اعتمادش را از دست دهد، دیگر بقیه چیزهای درست را هم رعایت نمی کند و در کل اعتمادش را از دست میدهد. روستایی که در هند داستانش ذکر شد، برای تامین امنیت خود، از قواعد کارمایی استفاده کرده اند. از قواعد کارمایی برای مدیریت و برپایی ستونهای خانواده استفاده نکنید.

قواعد کارمایی، فلسفه ها و جهان بینی دقیقی نیستند. این قواعد نمی تواند اصول دنیا را بدرستی توضیح دهند. معمولا خانواده ها به بچه هایشان یاد میدهند که مثلا هر کس یک معلول را اذیت کند، او هم معلول میشود. این یک قاعده غلط است که براساس کارما می چرخد. در بیشتر مواقع چنین اتفاقی نمی افتد. وقتی اصول غلطی به بچه ها یاد داده شود، بعد از مدتی به بقیه اصول درست هم اعتمادش را از دست میدهد. خیلی ها معلولان را اذیت میکنند و معلول هم نمیشوند. ما در بینش و جهان بینی خود باید در نظر داشته باشیم که جهان بیهوده آفریده نشده است. هرکسی جزای کار خودش را می بیند ولی لزوما نه در این دنیا، بلکه در جهنم و یا بهشت. برای ما زمان قیامت خیلی دور است، اما برای خدا خیلی نزدیک است و چیزی نمانده است. خدا به روش خودش جزا و عقاب میدهد. اما انسان برای خودش قانون جزا و عقاب صادر کرد و اسم آن را کارما گذاشت.

 

إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیدًا ﴿۶زیرا آنها ، آن را دور مى ‏بینند (۶)

وَنَرَاهُ قَرِیبًا ﴿۷و [ما] نزدیکش مى ‏بینیم (۷)

یَوْمَ تَکُونُ السَّمَاءُ کَالْمُهْلِ ﴿۸روزى که آسمانها چون فلز گداخته شود (۸)

وَتَکُونُ الْجِبَالُ کَالْعِهْنِ ﴿۹و کوهها چون پشم زده گردد (۹)

وَلَا یَسْأَلُ حَمِیمٌ حَمِیمًا ﴿۱۰و هیچ دوست صمیمى از دوست صمیمى [حال] نپرسد (۱۰)

یُبَصَّرُونَهُمْ یَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ یَفْتَدِی مِنْ عَذَابِ یَوْمِئِذٍ بِبَنِیهِ ﴿۱۱آنان را به ایشان نشان مى‏ دهند گناهکار آرزو مى ‏کند که کاش براى رهایى از عذاب آن روز مى توانست پسران خود را عوض دهد (۱۱)

وَصَاحِبَتِهِ وَأَخِیهِ ﴿۱۲و [نیز] همسرش و برادرش را (۱۲)

وَفَصِیلَتِهِ الَّتِی تُؤْوِیهِ ﴿۱۳و قبیله‏ اش را که به او پناه مى‏ دهد (۱۳)

وَمَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا ثُمَّ یُنْجِیهِ ﴿۱۴و هر که را که در روى زمین است همه را [عوض مى‏ داد] و آنگاه خود را رها میکرد (۱۴)

 

خدا به زنان دستور میدهد که در خانه های خود ساکن شوند. البته سوء تفاهم نشود که این آیه به این معنا نیست که زنان از خانه بیرون نیایند. به آن معناست که هر آنچه که در بیرون می بینند، به آن اطمینان نکنند و در موارد بیرون از خانه مواظب باشند (وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَى= و در خانه ‏هایتان خود آرام و قرار گیرید و مانند روزگار جاهلیت قدیم زینتهاى خود را آشکار مکنید).

همانطور که باید بین محارم و غیر محارم فرق قائل شوند و باید طرز رفتار و گفتارشان با محارم و غیر محارم تفاوتهایی داشته باشد. به همین طریق رفتار و گفتار آنان در خانه و بیرون از خانه تفاوت داشته باشد و گرنه دچار مشکلات عدیده ای میشوند.

لقمان خیلی زیبا اصولی را که یک بچه باید در خانواده یاد بگیرد را بیان میدارد.

 

وَلَقَدْ آتَیْنَا لُقْمَانَ الْحِکْمَةَ أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ وَمَنْ یَشْکُرْ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ ﴿۱۲

و به راستى لقمان را حکمت دادیم که خدا را سپاس بگزار و هر که سپاس بگزارد تنها براى خود سپاس مى‏ گزارد و هر کس کفران کند در حقیقت ‏خدا بى ‏نیاز ستوده است (۱۲)

 

وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ یَعِظُهُ یَا بُنَیَّ لَا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ ﴿۱۳

و [یاد کن] هنگامى را که لقمان به پسر خویش در حالى که وى او را اندرز مى‏ داد گفت اى پسرک من به خدا شرک میاور که به راستى شرک ستمى بزرگ است (۱۳)

 

وَوَصَّیْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنًا عَلَى وَهْنٍ وَفِصَالُهُ فِی عَامَیْنِ أَنِ اشْکُرْ لِی وَلِوَالِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ ﴿۱۴

و انسان را در باره پدر و مادرش سفارش کردیم مادرش به او باردار شد سستى بر روى سستى و از شیر باز گرفتنش در دو سال است [آرى به او سفارش کردیم] که شکرگزار من و پدر و مادرت باش که بازگشت [همه] به سوى من است (۱۴)

 

وَإِنْ جَاهَدَاکَ عَلَى أَنْ تُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا وَصَاحِبْهُمَا فِی الدُّنْیَا مَعْرُوفًا وَاتَّبِعْ سَبِیلَ مَنْ أَنَابَ إِلَیَّ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿۱۵

و اگر تو را وادارند تا در باره چیزى که تو را بدان دانشى نیست به من شرک ورزى از آنان فرمان مبر و[لى] در دنیا به خوبى با آنان معاشرت کن و راه کسى را پیروى کن که توبه‏ کنان به سوى من بازمى‏ گردد و [سرانجام] بازگشت‏ شما به سوى من است و از [حقیقت] آنچه انجام مى‏ دادید شما را با خبر خواهم کرد (۱۵)

 

یَا بُنَیَّ إِنَّهَا إِنْ تَکُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فِی صَخْرَةٍ أَوْ فِی السَّمَاوَاتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ ﴿۱۶

اى پسرک من اگر [عمل تو] هموزن دانه خردلى و در تخته ‏سنگى یا در آسمانها یا در زمین باشد خدا آن را مى ‏آورد که خدا بس دقیق و آگاه است (۱۶)

 

یَا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلَاةَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَاصْبِرْ عَلَى مَا أَصَابَکَ إِنَّ ذَلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ ﴿۱۷

اى پسرک من نماز را برپا دار و به کار پسندیده وادار و از کار ناپسند باز دار و بر آسیبى که بر تو وارد آمده است‏ شکیبا باش این [حاکى] از عزم [و اراده تو در] امور است (۱۷)

 

وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ ﴿۱۸

و از مردم [به نخوت] رخ برمتاب و در زمین خرامان راه مرو که خدا خودپسند لافزن را دوست نمى دارد (۱۸)

 

وَاقْصِدْ فِی مَشْیِکَ وَاغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ إِنَّ أَنْکَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ ﴿۱۹

و در راه‏ رفتن خود میانه‏ رو باش و صدایت را آهسته ‏ساز که بدترین آوازها بانگ خران است (۱۹)

 

در ضمن نباید قواعد غلط خانه را قبول کرد. خدا می فرماید که اگر والدینت تو را وادارند تا در باره چیزى که تو را بدان دانشى نیست به من شرک ورزى، از آنان فرمان مبر. زیرا شرک یک امر حیاتی است و سرنوشت انسان به این مساله ربط دارد. اگر در یک خانواده، شرک به عنوان قواعد و ستون خانواده مطرح شد، نباید پذیرفت.

نصیحتهای لقمان بسیار زیبا و رهگشاست. آن را با دقت باید خواند. اینها معنویتهایی هستند که یک بچه باید در خانواده یاد بگیرد.

در قرآن داستان زنی آورده شده است که اصول من در آوردی خودش را در خانه برقرار میکرد و از آن سوء استفاده میکرد. این فرد زلیخا زن عزیز مصر (وَرَاوَدَتْهُ الَّتِی هُوَ فِی بَیْتِهَا عَنْ نَفْسِهِ = و آن [بانو] که وى در خانه‏ اش بود خواست از او کام گیرد) بود. در ادامه آیه می فرماید که وَغَلَّقَتِ الْأَبْوَابَ یعنی درها را بست. یعنی زلیخا شرایطی را در خانه برقرار کرد که راهی برای عدم پذیرش پیشنهادش وجود نداشته باشد. بعضی زنان قوانین و قواعد خانه را قبول ندارند و با مکر، این قوانین را دور میزنند. خدای رحمان این روش را قبول ندارد و این روشها، بنیان خانواده را به هم می ریزد.

 

وَرَاوَدَتْهُ الَّتِی هُوَ فِی بَیْتِهَا عَنْ نَفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الْأَبْوَابَ وَقَالَتْ هَیْتَ لَکَ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوَایَ إِنَّهُ لَا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ ﴿۲۳

و آن [بانو] که وى در خانه‏ اش بود خواست از او کام گیرد و درها را [پیاپى] چفت کرد و گفت بیا که از آن توام [یوسف] گفت پناه بر خدا او آقاى من است به من جاى نیکو داده است قطعا ستمکاران رستگار نمى ‏شوند (۲۳)

 

این طرز مدیرت خانه، مذموم و ناپسند است و خدا آن را تجویز نکرده است. زن سالاری و یا مرد سالاری مورد پسند خدا نیست و بلکه آنچه که در خانه باید برقرار باشد، قواعد رحمانی است که بر پایه مودت و رحمت دو جانبه برقرار است. خانه باید جای امنی باشد. اما سوء استفاده از این امنیت، شرایط را به سمت و سویی می برد که امنیتهای دیگر به خطر می افتد. بعضی زنان و مردان بوسیله مهریه و یا پول و زور و یا قدرت بدنی قصد دارند که قواعد خانه را به هم بریزند.

خانواده و یا بیت قاعده مخصوص خود را دارد که اهل آن باید آن را رعایت کنند. در آخر الزمان و آخر دوره ها، این قواعد به هم می خورد و به سخره گرفته میشود. اولین قیامها از خانواده ها شکل می گیرد. برای قیام علیه جبهه شرّ، باید از خانواده شروع کرد. وضعیت کلی خانواده را میتوان از روی حوادث آخر الزمان که در سوره تکویر فرموده است، فهمید. انسان کانون خانواده را به هم می ریزد و آن را از دست میدهد. اولین خطای انسان این است که کانون و قانون خانواده و بیت را به هم می ریزد. هر کدام از زنان و مردان که علیه نظام رحمانی طغیان کنند، از خانواده شروع میکنند. همسری که قانون خانواده را رعایت نکند و خود قانون اختراع کند، در صورت عدم برآورده شدن خواسته هایش، علیه خانواده خواهد شد و طغیان میکند. این داستان تمام انسانهاست.

زنانی که مهریه بالا تعیین میکنند و متقی نیستند، با پشتیبانی این مهریه غیرمعمول، کانون خانواده را به نفع خود تغییر میدهند و در صورت مقاومت همسر، مهریه زیاد را به اجرا می گذارند.

والدین بجای یاددادن معنویت رحمانی به فرزندان خود، سعی در تصاحب معنوی فرزندان میکنند تا از آن به عنوان پوان مثبت برای خود استفاده کنند. آنها به اشتباه و یا عمد و یا به تقلید از دیگران، خانواده را به محل داد و ستد و باج گیری تبدیل میکنند. آدمی برای رسیدن به هدفش، شایسته نیست که از هر روش و حربه ای استفاده کند. اما در آخر الزمان چنین اتفاقاتی خواهد افتاد و حتی به قانون تبدیل خواهد شد. همانطور که هم اکنون، خیلی از این باج گیری ها به قانون تبدیل شده است و بعضی وکلا با این قوانین بازی میکنند.

فرزندانی که در خانواده بی قانون بزرگ شوند، قطعا وقتی خود بزرگ شوند، خودشان هم اینچنین میخواهند. اکنون جوانان از خود می پرسند که چرا باید خانواده تشکیل دهند. آیا هدف ازدواج این است که مهریه زیاد تعیین شود تا حدی که مرد نتواند پرداخت کند و بعد مرد و زن بجای مودت و رحمت، روی این موضوع به مجادله و جنگ و دادگاه کشانده شوند؟ آیا این هدف تشکیل خانواده است؟ دختران با دیدن اینها فکر میکنند که برای بدست آوردن دل همسر خویش، باید مهریه زیاد تعیین کنند و از طریق این اهرم، مودت و رحمت بدست آورند. به این طریق، مهریه به شقاوت و سنگدلی بین زوجین تبدیل میشود. به این طریق مودت و رحمتی که بین زن و مرد باید بصورت متقابل باشد، به شقاوت متقابل تبدیل میشود. در قسمتهای قبلی ثابت شد که مهریه یک امر شیطانی است و در قرآن این کلمه نیامده است و بلکه مهریه از الهه مهر اخذ شده است. طریقه صحیح مهریه در قرآن که آن را صداق می نامد در این قسمت ذکر شد.

زنان و مردان بجای بکارگیری مودت و رحمت در ارتباطات فی مابین، سعی در تملک همدیگر دارند که عملا نقش خود در خانواده را فراموش و یا منحرف میکنند. خدای رحمان خیر خواه انسان است و آن قادر متعال میداند که چه می فرماید. خدا چیزی میداند که ما نمی دانیم. کسی که تسلیم اوامر پروردگارش نشود؛ قطعا نمی تواند رستگار شود.

 

 

آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین

  • اسعد حسینی