نون و القلم

خدا یکتاست

نون و القلم

خدا یکتاست

پیوندهای روزانه

۲ مطلب در آبان ۱۴۰۴ ثبت شده است

۲۰
آبان
۰۴

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت 178)

هوش قرآنی (5)

خدا چیزی میداند که ما نمی دانیم

 

 

 

زمانی که خدای رحمان به ملائک فرمود که میخواهم در زمین خلیفه ای قرار دهم تا طبق آنچه که ادعا دارد، امورات خود را بگرداند. ملائک نسبت به این موضوع واکنش نشان دادند و با توجه به علم خود، بیان کردند که خدایا چرا میخواهی چنین کنید، در حالی که در چنین سیستمی خونریزی و فساد بوجود می آید.

 

وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ ﴿۳۰

و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت من در زمین جانشینى خواهم گماشت [فرشتگان] گفتند آیا در آن کسى را مى‏ گمارى که در آن فساد انگیزد و خونها بریزد و حال آنکه ما با ستایش تو [تو را] تنزیه مى ‏کنیم و به تقدیست مى ‏پردازیم فرمود من چیزى مى‏ دانم که شما نمیدانید (۳۰)

 

وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِکَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ ﴿۳۱

و [خدا] همه [معانى] نامها را به آدم آموخت‏ سپس آنها را بر فرشتگان عرضه نمود و فرمود اگر راست مى‏ گویید از اسامى اینها به من خبر دهید (۳۱)

 

قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ ﴿۳۲

گفتند منزهى تو ما را جز آنچه [خود] به ما آموخته‏ اى هیچ دانشى نیست تویى داناى حکیم (۳۲)

 

قَالَ یَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ ﴿۳۳

فرمود اى آدم ایشان را از اسامى آنان خبر ده و چون [آدم] ایشان را از اسماءشان خبر داد فرمود آیا به شما نگفتم که من نهفته آسمانها و زمین را مى‏ دانم و آنچه را آشکار مى ‏کنید و آنچه را پنهان مى‏ داشتید مى‏ دانم (۳۳)

 

وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ أَبَى وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ ﴿۳۴

و چون فرشتگان را فرمودیم براى آدم سجده کنید پس بجز ابلیس که سر باز زد و کبر ورزید و از کافران شد [همه] به سجده درافتادند (۳۴)

 

ملائک در مقابل تصمیم خدای رحمان، ابتدا گفتند که چرا چنین اختیاراتی به این گروه میدهید؛ زیرا اینها خونریزی و فساد میکنند. در حالی که ما تو را تسبیح و تقدیس می کنیم. خدا در جواب آنان فرمود که: إِنِّی أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ  من چیزی میدانم که شما نمی دانید.

آن موقع خدا به آدم اسمهایی را یاد داد. در اینجا منظور از اسم، استعداد دستیابی به علوم مختلف بود. آن موقع آدم در بهشت بود. آدم علوم و اسمهایی که یادگرفته بود را برای ملائک بیان کرد. و [خدا] همه [معانى] نامها را به آدم آموخت‏ سپس آنها را بر فرشتگان عرضه نمود و فرمود اگر راست مى‏ گویید از اسامى اینها به من خبر دهید.

آن موقع ملائک خدا را تسبیح گفتند و گفتند: لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ما هیچ علمی به جز آنچه که تو به ما یاد داده ای نداریم.

فرشتگان در مقابل فرمایش خدای رحمان که فرمود: إِنِّی أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ (من چیزی میدانم که شما نمی دانید)، گفتند لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا یعنی : ما هیچ علمی به جز آنچه که تو به ما یاد داده ای نداریم.

در نهایت، آدم اسماءی که فرشتگان میدانستند را به آنها گفت. بعد از آن بود که دستور داد فرشتگان در این امر به آدم سجده کنند. سجده کردن در اینجا به معنای خدمت کردن و همکاری کردن است. در این حالت همه ملائک سجده کردند، بجز ابلیس. ابلیس اعلام کرد که سجده نمی کند و بلکه سیستم علمی آدم را به هم میزند. دلیلش هم این بود که گفت آدم از خاک بدبو درست شده است و او از آتش ناری. به این طریق دشمنی بین این دو شروع شد. توجه شود که تمام این اتفاقات مربوط به زمانی است که آدم در بهشت بوده است. آدم و حوا در معرض فریب شیطان قرار گرفتند و فریب خوردند. به محض اینکه آدم وحوا فریب شیطان را خوردند، هر دو هبوط پیدا کردند و به زمین منتقل شدند. البته شیطان هم در این مرحله رجم شد و از بهشت بیرون رانده شد.

آدم در روی زمین، دیگر آن علم را بلد نیست و اگر هم باشد، به ندرت و به آرامی بر او آشکار می گردد. به قول دیگر، علم مفیدی که آدمی بلد است ، به تدریج بر او نازل میشود و یا به تدریج برای او آزاد میشود. قبیله های زیادی روی زمین بودند و هستند که از علم چیز چندانی نمی دانند. بنابراین علمی که آدم در روی زمین میداند و یا کشف میکند، فقط با اراده خداست و نه اراده خودش.

اما شیطان سجده نکرد و در نتیجه با توجه به طبیعت خلقتی خود که از آتش است، علم بشری را به سمت و سوی استفاده مخرب می برد. به این طریق علم روی کره زمین به یک شمشیر دو لبه تبدیل شده است که میتواند مفید باشد و میتواند مضر هم باشد.

در تورات بیان شده است که درخت ممنوعه ای که بشر از آن خورد، درخت علم و دانش بود. منظور تورات همین علم مضر است که با علم مفید قاطی شده است و کار بشر روی زمین را به بن بست رسانده است. شرکت اپل علامت تجاری محصولات خود را یک سیب گاز زده قرار داده است. طبق قول خودشان، منظورشان از این آیکون این است که خوردن درخت ممنوعه (طبق تورات گاز زدن سیب در بهشت) باعث بوجود آمدن این همه تکنولوژی خوب شده است! طبق این برداشت‌، گاز زده بودن سیب، نشانه‌ای از کنجکاوی و اتکای انسان به استفاده از دانش است. این ایده در ظاهر خوب به نظر می رسد ولی علم بدون معنویت از طرف خدا، راه درستی را طی نخواهد کرد. آرم قبلی اپل، رنگین کمان بود. این آرم را ال جی پی تی ها برای خود استفاده میکنند. کسانی که جنسیت انسانها را در نظر نمی گیرند و بین زن و مرد تفاوتی قائل نمیشوند، رنگین کمان  را آرم خود میدانند و این هم باز یک مشکل بزرگ دیگر. آنها برداشتهای متفاوت و غلطی از مظاهر طبیعت میکنند. در حالی که در تورات نوشته شده است که بعد از طوفان نوح، رنگین کمان ظاهر شد و این نشانه آرامش بعد از طوفان بود. اما گروههای مختلف برای اهداف خود از آن استفاده میکنند. بنابراین حتی مظاهر علمی و طبیعت، برداشتهای متفاوتی از آن میشود که گاه منحرف کننده و باعث گمراهی است. این است که نه تنها علم بشری، میتواند به طور غلط استفاده شود؛ بلکه حتی نمادسازی از آن هم میتواند به برداشتهای غلطی منتهی شود. از نظر خدای رحمان، رنگین کمان نشانه آرامش بعد از طوفان، آرامش بعد از بارش و یا آرامش بعد از یک حادثه طبیعی است. اما گروههای منحرف آن را نشانه تعدد جنسیتها و تراجنسیتی میدانند.

اما اگر خوبتر توجه کنیم، تکنولوژی میتواند خوب و مفید هم باشد و همچنین میتواند مضر هم باشد. یک گوشی موبایل می تواند استفاده های مفیدی داشته باشد و میتواند منفذ گسترش بی نظمی و رواج بیماریهای روانی هم بشود. شیطان استفاده نادرست از تکنولوژی را تبلیغ میکند و خدای رحمان هم استفاده درست از آن را. در این بین انسان باید انتخاب کند. خدای رحمان برای سهولت در این انتخاب، کتابهای آسمانی نازل کرده است و با همه اتمام حجت کرده است.

 

قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِیعًا فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَایَ فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ ﴿۳۸

فرمودیم جملگى از آن فرود آیید پس اگر از جانب من شما را هدایتى رسد آنان که هدایتم را پیروى کنند بر ایشان بیمى نیست و غمگین نخواهند شد (۳۸)

 

وَالَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا أُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ﴿۳۹

و[لى] کسانى که کفر ورزیدند و نشانه‏ هاى ما را دروغ انگاشتند آنانند که اهل آتشند و در آن ماندگار خواهند بود (۳۹)

 

شیطان همانجا آدم و حوا را تحریک کرد که چشیدن از درخت ممنوعه، آنان را جاودانه و ملائکه خواهد کرد. این درحالی بود که آدم، از قبل اسامی ملائک را هم گفته بود و شیطان آنقدر مکارانه فریبشان داد که آدم این را بیاد نیاورد.

جالب است که در قرآن، خدا بیان فرموده است که کل اسامی را به آدم آموخت (وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا). او در این مورد به حوا همسر آدم اشاره ای نکرده است. به همین دلیل است که در این جهان هم بیشتر علوم بوسیله مردان کشف میشود و زنان در این مورد زیاد فعال نیستند و حتی اگر فعال هم باشند، تابع مردان هستند.

در تورات بیان شده است که آدم و حوا از درخت معرفت نیک و بد خوردند. چون شیطان آنان را وسوسه کرد که با خوردن آن، مانند خدا دانا و علیم خواهند شد. آدم و حوا از میوه ممنوعه خوردند و پس از آن، هر دو متوجه عریانی خود شدند و دچار مشکلات فراوانی شدند. در این حالت متوجه خواهیم شد که خوردن از درخت ممنوعه، آنان را داناتر نکرد، بلکه وارد جزئیات بی پایان کرد و گرفتار مشکلات و نقصها و عیبهای فراوانی شدند. خدا در قرآن، چشیدن از درخت ممنوعه را نه تنها دانایی نمیداند، بلکه آن را جهالت و کفر می داند. خوردن از درخت ممنوعه یعنی وارد جزئیات بی پایان شدن و در نتیجه سردرگمی و حیرانی. علم بشری ابتدا گفت شیر برای استخوان خوب است؛ بعد از مدتی گفت که نه شیر برای استخوان مناسب نیست و باعث پوکی استخوان میشود. اما بعدا متوجه شدند که زیاده روی در خوردن شیر باعث ایجاد محیط اسیدی در بدن شده و باعث پوکی استخوان میشود ولی مصرف متعادل آن مشکلی ایجاد نمی کند. این ما را یاد آن آیه قرآن می اندازد که می فرماید: بخورید و بیاشامید ولی زیاده روی نکنید. اینجا ما به دو بُعد از این قضیه می رسیم:

 

  1. از همان اول به حرف و نصیحت خدای رحمان که می فرماید: بخورید و بیاشامید ولی زیاده روی نکنید؛ اعتماد کنیم و به آن عمل کنیم و تحت تاثیر حرف و حدیثهای دیگر، جوگیر نشویم. که این همان معنویت واقعی است.
  2. علم زده شویم و به محض کشف یک خاصیت مفید در یک ماده غذایی، در خوردن آن زیاده روی کنیم و خود را دچار مشکل کنیم.

 

این دو روش استفاده از علم است. البته انسان بیشتر دنبال روش دومی است. خدا با یک جمله، ماهیت اصلی و واقعی و جنبه مفید علم را مشخص کرده است. کسی که این نصیحت خدا را مبنای خود قرار دهد، راه درستی را طی میکند و خوف و حزن نخواهد داشت.

 

قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِیعًا فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَایَ فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ ﴿۳۸

فرمودیم جملگى از آن فرود آیید پس اگر از جانب من شما را هدایتى رسد آنان که هدایتم را پیروى کنند بر ایشان بیمى نیست و غمگین نخواهند شد (۳۸)

 

اما از یک طرف دیگر، انسان میتواند وارد یک فاز بی پایان شود و خود را در دردسر بیندازد. زیرا علم بطور تدریجی نمایان میشود و در حین این فرآیند، نمی توان آن را ستون خود قرار داد. بنابراین به یک راهنمای بیرونی و از عالم بالا نیازمند است که دچار این انحراف نشود. بنابراین وقتی خدا می فرماید بخورید و بیاشامید و اسراف نکنید. این دستور به دو قسمت تبدیل میشود:

 

  1. جنبه مادی : بخورید و بیاشامید
  2. جنبه معنوی: اسراف نکنید

 

این دستور فقط وقتی میتواند کامل باشد که هر دو قسمتش اجرا شود. معمولا مردم قسمت اولش را اجرا میکنند ولی به قسمت دوم کاری ندارند، زیرا قسمت دوم بخش معنوی دستور است. علم در ظاهر میگوید که این ماده برای آهن خوب است و آن ماده برای ویتامین ب خوب است و اینها دستورات مادی هستند. اما راجع به عدم پرهیز و عدم اسراف و وجود صبر در تغذیه که معنوی هستند، صحبت نمی کند. البته بعدا که گندش در آمد و همگی بیمار شدند؛ آن موقع شروع میکند به حرف زدن.

خیلی از داروها برای اولین بار که کشف شدند، طرفداران زیادی داشتند؛ زیرا در ظاهر بعضی مشکلات را حل میکرد. اما بمرور زمان متوجه شدند که اینها فقط یک مسکن هستند و سیستم ایمنی بدن را نابود میکنند. اما انسان دیر متوجه این موضوع شد و زندگی و استایل خود را به آن عادت داده بود. به این طریق علم بشری که در مسیر غلط بیفتد، میتواند منجر به ایجاد شرایط آخرالزمانی شود. اصلا آخر الزمان یعنی همین. روشها و علم و بینش انسان در مسیری خواهند افتاد که زندگی را سخت میکنند و در نتیجه واقعا دردسرساز و دست و پاگیر میشوند و به این طریق شرایط آخر الزمانی پیش خواهد آمد. تمام پیامبرانی که در طول تاریخ آمدند و حرفهای آسمانی زدند؛ مردم به آنها می گفتند دیوانه، ساحر، نادان و... . زیرا آنها حرف و روش خود را صحیح می دانستند و آن را غیر قابل تغییر می دانستند و فکر میکردند که حرفی بالادست دانسته های آنان نیامده است. در سوره تکویر شرایطی که انسان در آخر الزمان برای خود درست میکند آمده است. اینها علامات آخر الزمان هستند.

 

إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ ﴿۱آنگاه که خورشید به هم درپیچد (۱)

وَإِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ ﴿۲و آنگه که ستارگان همى‏ تیره شوند (۲)

وَإِذَا الْجِبَالُ سُیِّرَتْ ﴿۳و آنگاه که کوهها به رفتار آیند (۳)

وَإِذَا الْعِشَارُ عُطِّلَتْ ﴿۴وقتى شتران ماده وانهاده شوند (۴)

وَإِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ ﴿۵و آنگه که وحوش را همى‏ گرد آرند (۵)

وَإِذَا الْبِحَارُ سُجِّرَتْ ﴿۶دریاها آنگه که جوشان گردند (۶)

وَإِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ ﴿۷و آنگاه که جانها به هم درپیوندند (۷)

وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ ﴿۸پرسند چو زان دخترک زنده به‏ گور (۸)

بِأَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ ﴿۹به کدامین گناه کشته شده است (۹)

 

تمام این اتفاقات به خاطر دید و بینش و کاربرد غلط انسان در مورد علم پیش میاید.  درخت ممنوعه ای که خدا آن را از آدم و حوا منع کرد؛ استفاده غلط از علم است. خدا به آدم و حوا گفت که از این درخت نخورید. اما شیطان آنان را وسوسه کرد که بخورند. زندگی بشر روی زمین ادامه این داستان است. خدا دستوری فرمود که آدم و حوا از آن تبعیت نکردند و در نتیجه به یک کلاف سردر گم وارد شدند. در این کلاف سردر گم عیبها و نقصهای آنان مشخص و هویدا میشود. زیرا انسان حرف خدا را ستون زندگی خویش قرار نمی دهد و جوگیر علوم اکتشافی خودش میشود.

از همان اول ملائک تشخیص دادند که شیطان از این موضوع سوء استفاده میکند و نمی گذارد انسان از این موضوع به درستی استفاده کند. اما خدا در جواب آنان فرمود که من چیزی میدانم که شما نمی دانید.

مردم روی زمین سوالات اینگونه ای را زیاد مطرح میکنند و نسبت به طرح خدا سوالاتی را پیش می آورند. اما فرق طرح سوال ملائکه و انسان در این است که ملائک به طرح خدا تسلیم شدند و آن را پذیرفتند. اما بیشتر انسانها در این طرح شک ایجاد میکنند و از خود می پرسند:

 

چرا خدا توی سر ظالمان نمی زند؟

چرا خدا مشکلات اقتصادی را حل نمی کند؟

چرا خدا جلو جنگ و خونریزی ها در جهان را نمی گیرد؟

چرا این همه خیانت و جنایت در جهان صورت می گیرد؟

چرا خدا در این موارد ساکت است و هیچ کاری نمی کند؟

و ...

 

انسان در حالی این سوالات را مطرح میکند که دستورات خدا را کنار گذاشته و علم ناقص خودش را بر دستورات معنوی خدای رحمان ترجیح داده است و تمام این مشکلات ناشی از این موضوع است. ما اینجا نمی خواهیم بگوییم که استفاده از علم مناسب نیست. بلکه مناسب است ولی به شرطی که دستورات خدای رحمان نقض نشود. زیرا دستورات خدای رحمان از بُعد بالاتری آمده اند و تمام جوانب و ابعاد را در نظر دارند. در عالم بالاتر خدا فرمود کن فیکون. با این دستور تمام جهان خلق شد. دستوری که خدا می فرماید بسیار کوتاه و پرقدرت است. وقتی خدا می فرماید که در درمان بیماری به پایه های بدنی خود تکیه کنید؛ این یک دستور کوتاه و پرقدرت است و هیچ علمی نمی تواند این دستور را دور بزند. اگر انسان علم خودش را بر این دستور ترجیح دهد، زیانکار است و شرایط آخر الزمانی برای خودش پیش خواهد آورد. خدا طبق علم انسان عمل نمی کند. وقتی خدا یک دستوری می فرماید و مثلا میگوید خون نخورید؛ این دستور لغو شدنی نیست و علم انسانی هم باید به این دستور برسد و گرنه راه غلطی را طی کرده است. به همین علت است که خدا چیزی میداند که ما نمی دانیم. یعنی علم انسان نباید دستورات خدای رحمان را لغو کند و باید در سایه و زیر نظر دستورات خدای رحمان باشد. شهید بودن در همین معناست. یعنی انسان به مرحله ای میرسد که به وضوح بالابودن دستورات خدا را می بیند و دستورات خدای رحمان را اجرا میکند و صحیح بودن آن برایش واضح و هویداست و او در این زمینه به مرحله شهود رسیده است. کسی که به مرحله شهید برسد، حتی اگر مثلا بیست مقاله علمی در مورد فواید مشروب الکلی و خون به او نشان دهند، باز او به آن روی نمی برد. زیرا او در این حالت به حالت شهود رسیده است و جملات عالم اعلا را درک کرده است و شهود او بسیار بالاتر از علم و دانسته های ناقص بشری است. اینکه در روز قیامت، انبیا و شهدا به عنوان شاهد آورده میشوند؛ به این علت است که آنان بر حوادث آن روز آگاهند و میدانند که چرا وضعیت آخر الزمانی پیش آمده است و چرا بشر به این وضعیت رسیده است. کلمه نبی از نبا آمده است، یعنی کسی که خبرهایی از عالم بالاتر به او میرسد و شهدا هم کسانی هستند که واقعیتهای عالم بالاتر را درک میکنند و به همین خاطر در آن روز به عنوان شاهد آورده میشوند.

 

وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَوُضِعَ الْکِتَابُ وَجِیءَ بِالنَّبِیِّینَ وَالشُّهَدَاءِ وَقُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَهُمْ لَا یُظْلَمُونَ ﴿۶۹

و زمین به نور پروردگارش روشن گردد و کارنامه [اعمال در میان] نهاده شود و پیامبران و شاهدان را بیاورند و میانشان به حق داورى گردد و مورد ستم قرار نگیرند (۶۹)

 

برخلاف باور عموم، شهید لزوما کشته نشده است و آدمی میتواند شهید باشد و زنده هم باشد. به همین خاطر خدای رحمان می فرماید که شهدا زنده اند؛ زیرا آنها در بهشت نزد پروردگار به سر می برند و آنجا زندگی میکنند. اینکه آنها بلافاصله بعد از مرگ وارد بهشت میشوند و مراحل قضاوت را طی نمی کنند؛ این است که آنها چارچوب کلی از زندگی را درک کرده و آماده ورود به بهشت هستند و به همین خاطر بلافاصله بعد از مرگ وارد بهشت میشوند.

کسی که به این مرحله نرسیده است؛ از خود می پرسد که چرا این همه بیماری و مشکلات در جهان پیش آمده است؟ انسان این سوالات و شکایتها را نسبت به خدا مطرح میکند و به این بهانه خدا را عبادت نمی کند. همین انسان اگر ثروتمند شود و همه این مشکلاتش هم حل شود، باز هم خدا را عبادت نمی کند، زیرا حل مشکلش را ناشی از زحمات و علم خود میداند. انسان هنوز تکلیف خود با خدای خود را مشخص نکرده است ولی یک روزی مجبور است آن را مشخص کند. اصلا ما به این دنیا آمده ایم که این وضعیت را مشخص کنیم.

خدا نسبت به انسانها رحم زیادی دارد. تصور کنید یک شاگرد بنا ساختمانی درست میکند. در حین درست کردن ساختمان، چندین اشتباه میکند. اشتباه طوری است که قابل جبران نیست. اما استادش به او میگوید که برای جلوگیری از بروز مشکل، مقداری بتن زیر آن بریز. شاگرد این کار را میکند. در ادامه کار، شاگرد باز هم اشتباه دیگری میکند که قابل برگشت نیست. استاد به او میگوید که اشتباه غیر قابل بازگشتی کردی؛ اما دیوارش را مثلا ایزوگام کنید تا اثرات و عواقب این عیب کاهش یابد و یا رفع شود. شاگرد با همین منوال و روش پینه دوزی ادامه میدهد. ولی استاد در همه حال کمکش میکند که نتیجه قابل استفاده باشد. ولی در نهایت کار به جایی میرسد که دیگر آنقدر اشتباهات زیاد میشود که قابل پینه هم نیست. این حالت وقوع آخرالزمان است.

جریان خدا و انسان هم مثل این استاد و شاگرد است. خدا خودش علم را به انسان آموخت و به تدریج به او می نمایاند. خدا صبرش زیاد است و با انسان همراهی میکند حتی اگر انسان سازه را اشتباهی پیش برده باشد. فرق خدا با ملائک در همین نکته بود. خدا صبرش زیاد است ولی ملائک به اندازه خدا صبر نداشتند. اعتراض ملائک نسبت به آفرینش آدمیان بخاطر این بود که آنان به اندازه خدا صبر ندارند.

در زمان قدیم، انسان روی زمین، رودخانه ها را آلوده کرد. خدا دستور به پاکیزگی و طهارت داد و فرمان داد که محیط خود را هم پاکیزه نگهدارید. اما انسان بی توجهی کرد و کنترل از دستش خارج شد. خدا اینبار فرمود که از چشمه های جاری که از کوهها خارج میشود، استفاده کنید. بعد از مدتی مردم چشمه ها را هم خشکاندند. اینبار انسان مجبور شد که از چاه استفاده کند. اما خدا به او توصیه کرد که در مصرف آب چاه زیاده روی نکند و گرنه زلزله برای خود بوجود می آورد. انسان به دستور خدا توجه نکرد و در نتیجه چاه هم جوابگو نشد و زمین بارها لرزید. بعد انسان شروع کرد به سد سازی. سدها تمام چشمه ها و رودخانه ها را خشک کردند. بشر به دردسر افتاد و تمام رودخانه ها و چشمه های طبیعی را از دست داد. آیا بشر علمش را نداشت یا اینکه علمش را داشت و این همه سد ساخت؟ آیا نمی دانست که ساخت این همه سد، مشکلات بزرگتری ایجاد میکند؟

جواب این سوال این است که: انسان هم میدانست و هم نمیدانست. ولی اکنون سد هم جوابگو نیست. پس طبق علم انسان راه چاره چیست؟ راه چاره اصلی این است که طریق مصرف آب کشاورزی تغییر یابد و ضابطه مند شود تا آب اسراف نشود. اما ممکن است انسان شرایطی را در مورد زندگی بوجود آورده باشد که نتواند این کار را بکند. بنابراین مجبور است که راه حل دیگری بوجود آورد و رو به آب شیرین کن ببرد. اما این روش هم عواقب زیادی دارد و انرژی زیادی می برد. به هم خوردن اکوسیستم طبیعت، تولید آبی که حاوی املاح طبیعی نیست و ... . آب چشمه ها از میان خاک و سنگها از بالای کوهها پایین می آیند و تمام املاح مورد نیاز بدن را در خود دارند. اما در روش جدید، انسان مجبور است که این املاح را طور دیگری جبران کند و خود را وابسته به چیزهای دیگری میکند. به این طریق انسان روزبروز مشکلاتش گسترده تر میشود. گرچه از نظر علمی پیشرفته تر میشود ولی مشکلی که خدا حل کند، یک چیز دیگری است. ولی بالاخره بشر روزی به بن بست میرسد.  زیرا آنقدر مشکلات گسترده و پیچیده میشود که دیگر قابل حل نیست. آن موقع آخر الزمان است و کار جهان به پایان میرسد و نهایتا این آزمایش به پایان خود میرسد.

تغییرات نابهنجار زیادی در این فرآیند پینه بازی رخ میدهد که خیلی از آدمیان تحمل این تغییرات را ندارند. حتی سن انسان تا حدی است که این تغییرات برایش قابل تحمل و قابل تعقل باشد. خدا رحمش زیاد است و سن زیادی به بیشتر آدمیان نمیدهد. آدمی به مرحله ای از سن میرسد که دیگر زندگی برایش لذت بخش نیست و روشهای زندگی برایش بی معناست زیرا آنقدر تغییرات غیرمعقول بوجود آمده است. خدای رحمان این مرحله از زندگی را أَرْذَلِ الْعُمُرِ (زندگی بی هدف و خارج از کنترل) می نامد.

 

وَاللَّهُ خَلَقَکُمْ ثُمَّ یَتَوَفَّاکُمْ وَمِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْ لَا یَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَیْئًا إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ قَدِیرٌ ﴿۷۰

و خدا شما را آفرید سپس [جان] شما را مى‏ گیرد و بعضى از شما تا خوارترین [دوره] سالهاى زندگى [فرتوتى] بازگردانده مى ‏شود به طورى که بعد از [آن همه] دانستن [دیگر] چیزى نمى‏ دانند قطعا خدا داناى تواناست (۷۰)

 

زمان قدیم که تغییرات طبیعی تر بوده است، سن آدمیان خیلی زیادتر بوده است. اگر می بینید که سن آدمیان نسبت به زمان قدیم خیلی کمتر شده است؛ به این علت است که اکنون تغییرات غیرقابل فهم و غیر قابل درک در فرآیند زندگی بشر زیاد شده است. خدا به ما رحم میکند و ما را در این شرایط قرار نمی دهد و سن زیادی به ما نمی دهد.

کسانی که طی این فرآیند به نتیجه لازم نرسند، خدا آنانرا طرد میکند و به جایی به اسم جهنم خواهد فرستاد تا در آنجا از کمکها و توصیه های خدا دور باشند. خدا به جهنمیان می فرماید:

 

قَالَ اخْسَئُوا فِیهَا وَلَا تُکَلِّمُونِ ﴿۱۰۸

مى‏ فرماید [بروید] در آن گم شوید و با من سخن مگویید (۱۰۸)

 

در این آیه ابتدا می فرماید که در جهنم گم شوید و بعد می فرماید که با من سخن مگوئید. این نشان میدهد که افراد جهنمی، توانایی کلام با خدا را ندارند. یعنی سبک و استایل زندگی در جهنم طوری است که امکان ارتباط با خدا نیست. اگر دیدید که در یک منطقه ای، مشکلات زیادی بوجود آمده است، قطعا بدانید که خدا آنان را تقریبا رها کرده است. مردمی که دستورات خدا را رها کنند، خدا هم آنان را رها میکند. مردمی که خدا را فراموش کنند، خدا هم آنان را فراموش میکند.

مومنان دید دیگری نسبت به این جهان دارند و آنان یک دید کلی از عالم بالاتر با خود دارند که زندگی را خیلی راحت تر و قابل فهمتر و قابل درکتر میکند.

 

الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ ﴿۱۵۶

[همان] کسانى که چون مصیبتى به آنان برسد مى‏ گویند ما از آن خدا هستیم و به سوى او باز مى‏ گردیم (۱۵۶)

 

أُولَئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ ﴿۱۵۷

بر ایشان درودها و رحمتى از پروردگارشان [باد] و راه‏یافتگان [هم] خود ایشانند (۱۵۷)

 

تسلیم خدا شدن و پذیرفتن دستورات خدای رحمان، راه حل اصلی تمام این پارادکسهاست. این همان دینی است که خدا به ما معرفی کرده است و همان اسلام است. اسلام یک اسم خاص نیست و بلکه یک اسم معنادار است به معنای تسلیم محض خدا بودن. از نظر من کلمه اسلام باید به زبانهای دیگر ترجمه شود. اسلام یک اسم خاص نیست که به زبانهای دیگر ترجمه نشود. بلکه باید به عنوان دینی که دیندار در آن تسلیم دستورات و روشهای خدای رحمان میشود، معنا شود. دین به معنای راه و روش زندگی است و این راه و روش زندگی باید مبتنی بر معنویت عالم بالاتر باشد و این یعنی ترجیح دستورات عالم بالاتر بر علم. این همان اسلام است، یعنی تسلیم محض خدا شدن. تمام پیامبران قبل هم خود را مسلمان نامیده اند. اما پس چرا پیروانشان خود را یهودی و مسیحی و ... می نامند؟ اینها نامگذاریهای خودشان است و ربطی به دین خدا ندارد. یعقوب در آخرین لحظات عمرش می گوید: وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ  یعنی ما همگی تسلیم محض خدا هستیم.

 

أَمْ کُنْتُمْ شُهَدَاءَ إِذْ حَضَرَ یَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قَالَ لِبَنِیهِ مَا تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِی قَالُوا نَعْبُدُ إِلَهَکَ وَإِلَهَ آبَائِکَ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ إِلَهًا وَاحِدًا وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ ﴿۱۳۳

آیا وقتى که یعقوب را مرگ فرا رسید حاضر بودید هنگامى که به پسران خود گفت پس از من چه را خواهید پرستید گفتند معبود تو و معبود پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق معبودى یگانه را مى ‏پرستیم و در برابر او تسلیم هستیم (۱۳۳)

 

یعقوب براحتی برای فرزندانش کلمه مُسْلِمُونَ  را بکار می گیرد. دین تمام پیامبران یکی بوده است. تسلیم خدا شدن و تسلیم دستورات او شدن. این آیه نکته های جالب دیگری هم دارد. زمانی که یعقوب را مرگ فرا رسید، فرزندانش را صدا کرد و آنان را نصیحتهای مهمی میکند. به این می گویند ابهت و اعتماد به نفس، حتی در لحظات آخر زندگی. اما در زمانه ما افرادی هستند که نزدیک مرگشان و هنگامی که بیماری سختی می گیرند، خود را زیر پتو می برد و شروع میکند به ناز کردن و گلایه کردن از دیگران! او دربدر بدنبال پزشکان می دود تا که مداوایش کنند. بعد از هفتاد سال زندگی، هنوز متوجه نیست که زندگی دست خداست و هیچ پزشکی نمیتواند حتی یک ثانیه به عمر انسان بیفزاید. یعقوب در لحظات آخر زندگیش، آنقدر بر خودش مسلط بوده است که از فرزندانش سوال میکند که بعد از مرگ من، چه خدایی را پرستش میکنید؟ و از آنان آزمون خداپرستی می گیرد. دلیل این جریان، به سبک زندگی یعقوب بر می گردد که در تمام عمرش مبتنی بر صبر بوده است. او در آخرین لحظات زندگیش هم مفید بوده است.

اگر انسان روزی به این نتیجه برسد که خدا چیزی میداند که بشر نمی داند. آنوقت میتوان به سرنوشت انسان امیدوار شد و گرنه سرنوشت خوبی در انتظارش نیست.

شاعر از فرط مشکلات روانی که در خود جمع کرده است از خود می پرسد: آمدنم بهر چی بود؟

گمراه کسی است که نداند کجاست و یا نداند چه توانایی هایی دارد و یا نداند دنبال چیست؟ اما  خدا از ما میخواهد که نشانه های تغییر زمان و مکان را درک کنیم و بدانیم که چرا اکنون وضعیت اینطوری شده است. مصرف روزمره داروهای شیمیایی نشانه پیشرفت نیست و بلکه نشانه برگشتن دوباره به همان جهالت قدیمی است.

انسان منشاء مشکلات را نمی داند. به همین خاطر از خود سوال میکند که چرا در قوم لوط، زنان هم عذاب شدند؟ یا چرا قوم صالح همگی عذاب شدند، در حالی که یک نفر شتر را کشت؟

در قوم لوط، زنان نقش نیروهای پشت پرده را بازی میکردند. هیچ چیزی از دید خدا پنهان نمی ماند. اینکه چرا قوم صالح همگی عذاب شدند، در حالی که یک نفر شتر را عقر کرد؛ این است که مردم آن قوم یک نفر را استخدام کردند برای قتل شتر. بنابراین همگی مقصرند. برگزاری عدالت از دید خدا مثل عدالت انسانها نیست. چیزی از دید خدا پنهان نمی ماند. کسی نمی تواند بگوید که من در قتل شرکت نکردم. در قتل همکاری کردن، فرق چندانی با قتل ندارد.

ما فکر می کنیم که گذشتگان ما علم نداشته اند و یا طرفدار علم نبوده اند. آنان هم با توجه به زمان خود، از علم بهره برده اند. ناقص بودن علم و تکامل تدریجی آن باعث چنین دیدگاهی میشود، طوری که انسانها همیشه نسبت به گذشتگان به دید کم دانشی نگاه میکنند. در زمان قدیم میان رومیان، از ادرار برای تمیز کردن لباسهای کثیف بهره می بردند؛ زیرا ادرار حاوی آمونیاک است و خاصیتی مثل ماده شوینده دارد. حتی آنها از ادرار و مدفوع حیوانات برای درمان هم  استفاده میکردند. اینها علم آن موقع بوده است. زیرا آنها به خاصیت تمیزکنندگی ادرار دست پیدا کرده بودند. وقتی حد و مرزی برای علم در نظر گرفته نشود، به مصرف ادرار و مدفوع هم خواهد رسید. اما خدای رحمان خوردن ادرار و مدفوع را ممنوع کرده است، زیرا اینها پاکیزه نیستند. اگر چه خاصیت علمی پاکیزه کنندگی هم داشته باشند. نمیتوان ادرار نوشید فقط بخاطر داشتن آمونیاک.

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُلُوا مِنْ طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَاشْکُرُوا لِلَّهِ إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ ﴿۱۷۲

اى کسانى که ایمان آورده‏ اید از مواد پاکیزه‏ اى که روزى شما کرده‏ ایم بخورید و اگر تنها او را مى ‏پرستید خدا را شکر کنید (۱۷۲)

 

سلیقه های زیبایی انسانها، تحت تاثیر عواملی قرار گرفته است. بطوریکه در زمانهای قدیم بعضی مردم برای زیبا کردن خود، لبهای خود را با روشهای مختلف بزرگ میکردند و خیال میکردند که ملکه زیبایی شده اند.

برای جلوگیری از افتادن در چنین حیطه ای از علم، باید دستورات خدای رحمان را مبنای استایل زندگی خود قرار داد. گاهی انسانها بوسیله مدیتیشن و یوگا به حالتی از ذهن می رسند که فکر میکنند دستوراتی از عالم بالاتر به آنها رسیده است. در حالی که دستوراتی که در این حالات به آنها میرسد، مربوط به دنیای شیاطین و اجنه است.  از آنجا که شیاطین و اجنه هم بعد وجودیشان از بعد وجودی انسانها بالاتر است؛ این افراد به اشتباه برداشت غلطی از کسب معنویت و الهام می کنند. هر الهامی، الهام از طرف خدا نیست.

 

  • اسعد حسینی
۰۸
آبان
۰۴

 

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت 177)

درمان بیماری (بخش 24)

خون (7)

 

 

از آشپزی پرسیدند چرا نیمروهایی که درست می کنید، آنقدر خوشمزه است؟ او در جواب گفت که من نیمرو را با آرامی و یواش یواش و با شعله کم درست می کنم و برای آن وقت می گذارم و به همین دلیل است که خوشمزه است. حرف این آشپز اهمیت صبر و حوصله را حتی در درست کردن غذاهای خوشمزه به ما یادآوری میکند. یکی دیگر بود میگفت ای کاش یک قرص درست شده بود که همه چیز توی آن بود و روزی یک قرص می خوردم و دیگر از دست غذا درست کردن و غذا خوردن خلاص میشدم! بعضی ها حتی برای غذا خوردن هم وقت نمی گذارند.  از قدیم گفته اند، عجله کار شیطان است. شیطان در کارهایش عجله میکند و به همین خاطر به یک روش خیلی زشت دست یافته است و اگر با کسی مسّ شود (تماس یابد)، او را هم آلوده می کند و آلوده شونده هم زشت و نامیزان میشود. تنها راه نجات یافتن از این آلودگی، طهارت است. درمان بیماری به روش رحمانی، یک نوع طهارت است. تغذیه به روش درست و مبتنی بر صبر یک نوع طهارت است.

ممکن است کسی بپرسد که چطوری و در چه حالتی شیطان با انسان تماس پیدا میکند؟ در حالتی که سطح گرمی انسان از سطح معین و حریم تعیین شده بالا بزند. مثلا خدا فرموده است که خون حرام است. کسی که خون و یا مواد خون مانند مصرف کند، سطح و نوع گرمی او از حریم تعیین شده تجاوز میکند و در نتیجه همسایه شیطان میشود و برای شیطان قابل دسترس و ردیابی است.

در قسمت قبلی، اهمیت صبر در استایل درست زندگی ثابت شد. در صورت عدم بکارگیری صبر در امورات مختلف زندگی، وارد استایل درستی از زندگی نخواهیم شد. دین همان استایل زندگی است. سیستم جهنم طوری طراحی شده است که صبر در آن کاربردی ندارد. حتی بی قراری  وبی تابی هم در آن کاربردی ندارد و مشکلی را حل نمی کند. همانطور که در آیه زیر می فرماید: سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَجَزِعْنَا أَمْ صَبَرْنَا مَا لَنَا مِنْ مَحِیصٍ = چه بى‏ تابى کنیم چه صبر نماییم براى ما یکسان است ما را راه گریزى نیست. این گفته جهنمیان که در دل مشکلات هستند، ثابت میکند که عملا و در واقعیت دو روش برای حل مشکلات هست؛ یکی صبر و دیگری جزع(عجله). در جهنم این دو روش هیچکدام کارساز نیست و کاربردی ندارد. جزع مخالف صبر است.

 

وَبَرَزُوا لِلَّهِ جَمِیعًا فَقَالَ الضُّعَفَاءُ لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعًا فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذَابِ اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ قَالُوا لَوْ هَدَانَا اللَّهُ لَهَدَیْنَاکُمْ سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَجَزِعْنَا أَمْ صَبَرْنَا مَا لَنَا مِنْ مَحِیصٍ ﴿۲۱

و همگى در برابر خدا ظاهر مى ‏شوند پس ناتوانان به گردنکشان مى‏ گویند ما پیروان شما بودیم آیا چیزى از عذاب خدا را از ما دور مى ‏کنید مى‏ گویند اگر خدا ما را هدایت کرده بود قطعا شما را هدایت میکردیم چه بى‏ تابى کنیم چه صبر نماییم براى ما یکسان است ما را راه گریزى نیست (۲۱)

 

فرق مهم این دنیا با جهنم در همین است. در این دنیا میتوانیم بوسیله صبر مشکلات را حل کنیم. اما در جهنم صبر کاربردی ندارد و مشکلی را حل نمی کند. بی تابی کردن هم مشکلی را حل نمی کند و بی فایده است. نعمت بزرگی که در نظام رحمانی است، این است که در آن صبر کاربرد دارد و واقعا مشکلات را حل میکند. در آخر دوره ها صبر کاربرد و اهمیت بیشتری دارد. خدای رحمان، برای امتهای گذشته، پیام رحمانی پندار نیک، کردار نیک، گفتار نیک را جلو راه آنان قرار داد. اما در کتاب قرآن که یک کتاب آخرالزمانی است، گفتار صبر را اضافه کرد. زیرا در آخر الزمان بکار نبردن صبر، کلا مسیر زندگی صحیح را عوض می کند و حتی بکار نبردن صبر میتواند انسانها را وارد جهنم کند، به همین راحتی. جهنم هم یک استایل زندگی است. بهشت هم یک استایل زندگی است. بهشت بر صبر بنا شده است و فقط کسانی وارد آن میشوند که در این دنیا صبر بکار گرفته باشند.

کسانی که در این جهان فانی، صبر بکار نگیرند، حالتی به خود می گیرند و وارد سلوکی میشوند که صبر در زندگی آنان کاربردی ندارد و یا بی تاثیر میشود. مثلا یک معتاد، به مرحله ای از زندگی میرسد که مواد سریع الاثر و سریع الجذب میخواهد و گرنه بی تاب میشود. همانطور که می بینید عدم بکارگیری صبر موجب بکارگیری بی تابی میشود. همانی که آیه می فرماید سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَجَزِعْنَا أَمْ صَبَرْنَا یعنی عدم بکارگیری صبر باعث ورود به جزع (بی تابی-عجله) میشود. این فرد این نوع استایل زندگی را انتخاب میکند. جهنم انتخاب خود انسانهاست. اگر صبر نداشته باشید، وارد بهشت نخواهید شد. بهشتی ها بخاطر صبر در امور دنیایی وارد بهشت میشوند.

 

سَلَامٌ عَلَیْکُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ ﴿۲۴

[و به آنان مى‏ گویند] درود بر شما به این خاطر که صبر بکار بردید راستى چه نیکوست فرجام آن سراى (۲۴)

 

کسی که صبر بکار نگیرد، وارد بهشت نمی شود. نه فقط به این خاطر که صبر بکار نگرفته است. بلکه به این خاطر که نبود صبر، او را وارد یک سلوک غلط میکند و تا آخر عمرش این راه و سلوک غلط را ادامه میدهد و در نتیجه برآیند زندگیش رو به جهنم خواهد شد. کسی که در زندگی دنیاییش صبر جایی ندارد، یعنی مسلک او بهشتی نیست و خصوصیات اهل بهشت در او نیست و در نتیجه نمیتواند وارد بهشت شود. حتی اگر وارد بهشت شود، مجبور است که برگردد؛ زیرا با مزاجش نمی خواند. اگر هم از جهنم به زمین برگردانده شود؛ دوباره همان کارها را مرتکب میشود. وضعیت عجیبی اعم از بی ارادگی، بی هدفی، مستی، بی عقلی، ریسکهای غیرعاقلانه و ... در جهنمیان موج میزند.  

کمک گرفتن از صبر و نماز لازمه به بهشت رفتن است که بدون آن امکان پذیر نیست.

 

وَاسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ وَإِنَّهَا لَکَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِینَ ﴿۴۵

از شکیبایى و نماز یارى جویید و به راستى این [کار] گران است مگر بر فروتنان (۴۵)

 

آیه می فرماید که بکارگیری صبر و نماز کار هر کسی نیست و بلکه فقط فروتنان و خشوع کنندگان میتوانند اینچنین کنند. برای درک مفهوم خشوع؛ آیه زیر راهگشاست.

 

وَمِنْ آیَاتِهِ أَنَّکَ تَرَى الْأَرْضَ خَاشِعَةً فَإِذَا أَنْزَلْنَا عَلَیْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ إِنَّ الَّذِی أَحْیَاهَا لَمُحْیِی الْمَوْتَى إِنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿۳۹

و از [دیگر] نشانه‏ هاى او این است که تو زمین را فسرده مى ‏بینى و چون باران بر آن فروریزیم به جنبش درآید و بردمد آرى همان کسى که آن را زندگى بخشید قطعا زنده‏ کننده مردگان است در حقیقت او بر هر چیزى تواناست (۳۹)

 

براساس آیه بالایی، زمین خشوع دارد زیرا وقتی باران روی آن می بارد، به جنب و جوش در می آید و گیاهان گوناگون روی آن می روید. پس خشوع یعنی طبق نظام رحمانی رفتار کردن و خود را به آن سپاردن. وقتی نظام رحمانی باران می باراند، زمین زیبا و سرسبز میشود و از خود واکنش مناسب نشان میدهد. زمین الکی و بی هدف اینکار را نمی کند و بلکه در مقابل آن چیزی که خدا نازل میکند، واکنش نشان میدهد. آدم خاشع هم باید اینچنین باشد و در مقابل آیاتی که خدا نازل میکند، باید خشوع داشته باشد و از این آیات برای پرورش روان و نفس خود استفاده کند و سرسبز شود و علیه آن جبهه گیری نکند.

چهار موردی که خدا حرام کرده است در تمام کتابهای آسمانی، هرکدام که رعایت نشود؛ ضررات خاصی را بوجود میاورد که تمام مشکلات بشریت از همین هاست.

 

نتایج مصرف مردار: بدن پیر میشود، بدن ضرر می بیند، بیمار میشود، بدن خسته میشود.

نتایج مصرف خون و خون مانند: صبر از دست میرود، مقاومت از بین میرود، بردباری از بین میرود.

نتایج مصرف گوشت خوک و مواد غذایی شبیه به آن: بی غیرتی، بی تفاوتی نسبت به پاکی و کثیفی، بی تفاوتی نسبت به بی کیفیتی، بی تفاوتی نسبت به بیماریها و پوشاندن آن بجای حل آن.

نتایج مصرف آنچه که با نام غیر خدا تهیه شده باشد : افزایش مهر و محبت در جهت غیر خدا به نسبت خدا، ملکه ذهنی از خدا به غیر خدا تغییر می یابد. تبدیل شدن غیر خدا به الهه و ملکه.

 

تمام این موارد نمونه قاطی شدن مفهوم خیر و شر هستند. وقتی مفهوم خیر و شر با هم قاطی شوند، آدمیان بی تکلیف می مانند. اما بالاخره روزی باید این تفکیک صورت گیرد. آخرین مرحله تفکیک همان قیامت است. اما آن روز دیگر به درد نمیخورد. در قیامت مفهوم خیر و شر برای همیشه از همدیگر جدا میشوند. اما قبل از آن باید نسبت به تفکیک خیر و شر، قیام بشود.

آدمیان در میانه مشکلات واقعی مثل گیر افتادن در کشتی گرفتار طوفان، به خدای یکتا پناه می برند؛ اما همینکه از کشتی پیاده شوند و به خشکی برسند؛ دوباره به غیر خدا پناه می برند.

 

وَإِذَا غَشِیَهُمْ مَوْجٌ کَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَمَا یَجْحَدُ بِآیَاتِنَا إِلَّا کُلُّ خَتَّارٍ کَفُورٍ ﴿۳۲

و چون موجى کوه‏ آسا آنان را فرا گیرد خدا را بخوانند و اعتقاد [خود] را براى او خالص گردانند و[لى] چون نجاتشان داد و به خشکى رساند برخى از آنان میانه‏ رو هستند و نشانه‏ هاى ما را جز هر خائن ناسپاسگزارى انکار نمى ‏کند (۳۲)

 

دلیل این امر خیلی مهم است. مشکلات بشر به دو قسمت تقسیم میشود. یک نوع مشکلات واقعی است و دیگری مشکلات خودساخته.

در مشکلات واقعی: آدمیان به خدای یکتا پناه می برند

اما در مشکلات خودساخته: آدمیان به خدا پناه نمی برند، زیرا مشکلات را خودشان ساخته اند وخودشان هم این را میدانند. در مشکلات خودساخته و غیر واقعی، به خدای رب العالمین پناه برده نمیشود و بلکه به واسطه ها پناه برده میشود. زیرا خدا را نمی توان فریب داد. خدا جواب مشکلات غیر واقعی را نمی دهد. زیرا در مشکلات غیرواقعی، روش نادرستی طی میشود.

خون در زمان ما، فقط خون حیوانات نیست. بلکه هر ماده ای که خاصیتهای خون مانند داشته باشد، هم مثل خون است و اثراتی مثل خون دارد. حتی در مبحث ازدواج و انتقال خون، سازگاری گروههای خونی مطرح است. این یعنی اینکه کسانی که خون و مواد خون مانند مصرف میکنند، ممکن است که بین آنان ناسازگاری پیش آید. این ناسازگاری بخاطر مصرف مواد خون مانندی است که طرفین انجام میدهند. گاهی بعضی افراد همیشه دهنشان می جنبد و بطور مداوم تغذیه انرژی زا و خون مانند مصرف میکنند. شایسته است که آدمی خوردن را به وعده های غذایی محدود کند و در وقت غیر از آن دهنش نجنبد.

نوعی روش آشپزی است که در آن از خون به عنوان ماده اولیه استفاده می‌شود. این روش در برخی کشورها مثل تانزانیا، کره شمالی، کره جنوبی، چین و اکثر کشورهای اروپایی مرسوم است. من قبلا فکر میکردم کسانی که خون میخورند، حالا وجود ندارند. اما متوجه شدم که حتی در کشورهای پیشرفته کسانی وجود دارند که خون غذای همیشگی آنان است. آنان ظاهرا خود را به عنوان خون آشام نمی شناسند. اما در واقعیت یک خون آشام هستند. در یک مصاحبه با یک خون آشام که دچار بیماری روده التهاب‌پذیر بوده است؛ او می‌گوید که فقط با نوشیدن خون درمان می‌شود. او می‌گوید: بعد از نوشیدن مقدار زیادی خون، مثلا نزدیک به یک فنجان، دستگاه گوارشمان مثل ساعت کار می‌کند. این فرد در واقع خودش را به این ماده معتاد کرده است. کسی که خون مصرف کند و به آن معتاد شود، دیگر به کمتر از خون راضی نمیشود.

قرآن را کسی نازل کرده است که اسرار آسمانها و زمین را میداند و البته فقط او آن را میداند.

 

قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذِی یَعْلَمُ السِّرَّ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ کَانَ غَفُورًا رَحِیمًا ﴿۶

بگو آن را کسى نازل ساخته است که راز نهانها را در آسمانها و زمین مى‏ داند و هموست که همواره آمرزنده مهربان است (۶)

 

خدا همه چیز را به اندازه خلق کرده است که اگر آدمی این سیستم را به هم بزند، روش زندگیش زشت میشود.

هیچ پیامبری در قرآن ، تقاضای بچه سالم از نظر جسمی از خدا نکرده است؛ بلکه همگی خیلی کلی تر دعا کرده اند. آنها تقاضای فرزند پاک کرده اند؛ پاکی از نظر روان.

 

هُنَالِکَ دَعَا زَکَرِیَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعَاءِ ﴿۳۸

آنجا [بود که] زکریا پروردگارش را خواند [و] گفت پروردگارا از جانب خود فرزندى پاک و پسندیده به من عطا کن که تو شنونده دعایى (۳۸)

 

پیامبران خیلی خوب درک کرده بودند که اگر بچه ای روانش پاک نباشد، سلامت جسمی خود را هم از دست خواهد داد. کسی که سالم است و خدا به او جسم سالمی بخشیده است؛ اما در ادامه استایل غلطی از زندگی را انتخاب میکند و در ادامه تعادل روان و در پی آن تعادل جسم خود را هم از دست میدهد. فرق پیامبران با مردم عادی این بود که آنان درک عمیقتر و کلی تری از زندگی داشتند. کسی که چنین درکی نداشته باشد، نمی تواند در این آزمایش موفق شود.

هر چیزی که صبر در آن نباشد، در راستای نظام رحمانی نیست. اگر چای می‌نوشید، چایی استفاده کنید که دیر دَم بکشد و دیر رنگ بدهد. چای‌هایی که زود رنگ پس می‌دهند، حاوی رنگ مصنوعی هستند و به دیواره معده و دستگاه گوارش می‌چسبند و باعث مشکلات گوارشی و  ترشح بی موقع اسید می‌شوند. در کل چیزهایی که روزانه و به طور روزمره مصرف می‌شوند، باید چاشنی صبر قاطی آن کنید مثل آب، نان، چای، روغن و غیره. این مهمترین راز سلامتی انسان است. وقتی نتوانید صبر را در لایه جسمانی خود تزریق کنید؛ در روان خویش هم نمی توانید صبر بکار گیرید و روان شما هم بیمار میشود. بکارگیری صبر در لایه جسم و تغذیه خیلی راحت تر از لایه روان است. لایه روان پیچیدگیهای زیادی دارد و به سادگی نمیتوان صبر در آن بکار برد و کار هر کسی نیست. اما خدای رحمان راه حلهای ساده ای برای این افراد قرار داده است. به همین خاطر صبر در لایه تغذیه جسمانی، مثل یک هندل برای روان بکار می رود و به بکارگیری صبر در لایه روان کمک زیادی میکند.

زنبور کیلومترها راه را طی می‌کند تا مقدار کمی عسل به دست آورد. این کار زنبور بر اساس صبر شکل گرفته است وگرنه زنبور می‌توانست روی چند گل محدود و مشخص بنشیند و عسلش را تهیه کند و خودش را هم اذیت نکند. در نهایت یک مربای گل تحویل دهد. اما شفای موجود در عسل به این خاطر است که زنبور فرآیند صبر و پشتکار را در فرآیند جمع آوری و تهیه عسل بکار می گیرد.

آیه زیر می فرماید که اگر از میان مومنان، بیست تن شکیبا و صبور باشند بر دویست تن چیره مى ‏شوند. اگر یکصد تن شکیبا و صبور باشند بر هزار تن پیروز می گردند و در آیه دیگری، خدا طرح ضعیفانه تری برای افراد ضعیف تر می فرماید که در حالت ضعف، اگر از مومنان هزار تن باشند به توفیق الهى بر دو هزار تن غلبه می کنند. و همه اینها فقط با صبر امکان پذیر است. زیرا خدا با صابران است (وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ ).

 

یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَى الْقِتَالِ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ یَغْلِبُوا أَلْفًا مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا یَفْقَهُونَ ﴿۶۵

اى پیامبر مؤمنان را به جهاد برانگیز اگر از [میان] شما بیست تن شکیبا باشند بر دویست تن چیره مى ‏شوند و اگر از شما یکصد تن باشند بر هزار تن از کافران پیروز مى‏ گردند چرا که آنان قومى‏ اند که نمى‏ فهمند (۶۵)

 

الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْکُمْ وَعَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفًا فَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ صَابِرَةٌ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ أَلْفٌ یَغْلِبُوا أَلْفَیْنِ بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ ﴿۶۶

اکنون خدا بر شما تخفیف داده و معلوم داشت که در شما ضعفى هست پس اگر از [میان] شما یکصد تن شکیبا باشند بر دویست تن پیروز گردند و اگر از شما هزار تن باشند به توفیق الهى بر دو هزار تن غلبه کنند و خدا با شکیبایان است (۶۶)

 

بعضی‌ها فکر می‌کنند که هر چقدر غذا خوشمزه‌تر و گران‌تر باشد، با ارزش‌تر است. اما این تفکر نادرست می‌تواند منشا تمام بیماری‌ها باشد.  حادثه‌ای که در دوران نوجوانی برای خودم پیش آمد را اینجا ذکر میکنم. یکی از روزها به ما گفتند که یکی از زنان فامیل موقع زایمانش است و به همین خاطر من و یکی دیگر از بچه‌ها را به چند روستا بالاتر فرستادند تا قابله بیاوریم. آن روز بیش از یک متر برف باریده بود ما با پای پیاده، حدود دو سه کوه و تپه را رد کردیم تا رسیدیم به مقصد. راه رفتن روی برف خیلی سخت‌تر است و انرژی زیادی لازم دارد. وقتی رسیدیم به مقصد نای راه رفتن نداشتیم. آنها برای ما شیر گرم و نان خشک آوردند. ما از آن خوردیم و بلافاصله همراه با قابله برگشتیم. شیر و نان خشک ظاهرا غذای ساده و فقیرانه‌ای بود، اما تمام انرژی ما را در مسیر برگشت تامین کرد. ما ابتدا فکر می کردیم که این غدای جالبی نبوده که به ما دادند. اما من بعدا فهمیدم که اتفاقا این غذای ساده که شیر گرم و نان خشک بود؛ بهترین غذایی بوده است که به ما داده‌اند. زیرا نان سبوس‌دار و شیر با همدیگر انرژی و کالری خود را به مرور آزاد می‌کنند و برای یک مسیر طولانی مقاومت و پشتکار را بالا می برند. این‌ها همگی چاشنی صبر در آن بود که در طی یک مسیر طولانی و برفی اصلا کم نیاوردیم و براحتی برگشتیم. اگر یک غذای خوشمزه‌تر به ما می‌دادند شاید دیگر نای راه رفتن هم نداشتیم. بعضی سبک تغذیه‌ها در دورانی از زندگی خودش یک توفیق اجباری است. در داستان طالوت خواندیم که طالوت سپاهیانش را با سبک تغذیه آزمایش کرد. سبک تغذیه مهمترین معیار آزمایش صبر و مقاومت و پشتکار افراد است. افرادی که در ماه رمضان روزه نمی گیرند، پشتکار و صبر را در زندگی خویش از دست میدهند و خود را در لبه پرتگاه قرار میدهند.

یک بدنساز از آنجا که غذاهای خون مانند و پودرها مصرف میکند، انرژی او لحظه ای است و صبر و پشتکار در این سبک وجود ندارد. خدای مهربان انسان ها را در بهترین حالت و موقعیت قرار داده است. اگر در دورانی از زندگی، استایل ساده در تغذیه داشته ایم، این خودش یک توفیق اجباری بوده است. خدا رحمان است و بدون آن که خود بدانیم، در حال رحم کردن به ماست. اگر انسانها این را درک کنند، هیچوقت ناشکری و ناسپاسی نمی کنند.

سبک تغذیه آنقدر مهم است که بعد از مدتی دوستان و آشنایان را از هم جدا میکند و به دو روش زندگی کاملا متفاوت خواهند رسید. حتی این مورد برای زن و شوهر هم صادق است. فرض کنید یکی مواد خون مانند مصرف میکند. اما همسرش در این موارد دقت میکند و مواد خون مانند مصرف نمی کند. در این حالت با آنکه این دو نفر زن و شوهر هستند، ولی به دو سبک متفاوت از زندگی می رسند و عملا در خیلی چیزها از هم جدا میشوند. این حادثه جدایی بارها برای افراد در اقشار مختلف رخ میدهد و تمام داستان آمدن ما به این دنیا در این تفکیک پذیری خلاصه میشود. خدا با نزول دین، دارد سبک های مختلف را از هم جدا می کند و همه را الک میکند. دین همان سبک زندگی است. یوم الدین یعنی روز روکردن سبکها و نتایج حاصل از آن. بعد از آن یوم الفصل یعنی روز جدایی خواهد آمد و به این طریق سبکهای مختلف از هم جدا میشوند. در واقع این آدمها نیستند که از هم جدا میشوند، بلکه سبکها و دینهاست که از هم جدا میشود. هر کسی میرود سوی سبک و دین خودش.

 

لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ ﴿۶دین شما براى خودتان و دین من براى خودم (۶)

 

هر کسی به دین خودش. خدا کسی را به زور به جهنم و یا بهشت نمی برد. بلکه سبکهای زندگی تعیین میکنند که هر کسی کجا میرود.

سبک تغذیه روانی هم مهم است. مسائل عشق مانند، مثل خون است که به جان افراد می افتند. شعرا که اغلب عشق را تبلیغ میکنند و اشعارشان پر است از این مطالب، خودشان اقرار میکنند که عشق مثل یک خون آشام ، به جان عاشق و یا معشوق می افتد و خون آنان را می مکد.

 

ای عشق خون آشام ما، گشتی جدا از راه ما

 

کسی که خون بخورد و یا بیاشامد، دیگر جایگزینی برای تغذیه اش پیدا نمیشود. زیرا یک ماده سهل الهضم، سهل الوصل، سهل الجذب و سایر اسهالهای دیگر؛ ماده جایگزین ندارند و بنابراین خون آشامی آخر خط است. عشق هم یک نوع خون روانی است که افراد دچار آن میشوند و جایگزینی ندارد. عشق آخر خط است و در صورت نرسیدن به آن، همه چیز تمام میشود و فرد به معنای واقعی نا امید و مایوس میشود.

مثلا وقتی به کسی میگویند که خون آریایی در رگهایت جاری است، یعنی تعصبات و افکار نژادپرستی آریایی ها در وجود تو جاری است. تغذیه روانی از تغذیه جسمی مهمتر است. نژادپرست، به آخر خط رسیده است و راه حلی بجز جنگیدن و از بین بردن بقیه ندارد.

گاهی افراد می گویند که بدون عشق، زندگی بی معناست. اما آنها توجه نمی کنند که عاشق و معشوق جان هم را می‌مکند، همان‌گونه که خون‌آشام از قربانی خود تغذیه می‌کند. بنابراین عشق نه تنها زندگی بخش نیست، بلکه مرگ تدریجی بخش است. بعضی ها می گویند که عشق مثبت و منفی دارد. آنها در ادامه می گویند که همه عشقها منفی نیست. اما آنها توجه نمی کنند که خون آشامی مثبت و منفی ندارد. خون آشامی شرافتمندانه نداریم، همانطور که دزدی شرافت مندانه نداریم. اما در جایی که همه مردم دنبال عشقند و به آن اعتقاد دارند؛ آن وقت مجبورند که به مثبت و منفی تقسیمش کنند. این تقسیم بندی ها چیزی را عوض نمی کند. جایی که همه دزدی میکنند و یا دروغ می گویند، آن وقت دزدی ها و دروغ ها به شاخه های مختلف تقسیم میشود و بعضی ها را مثبت و بعضی ها را منفی می نامند.

خوردن و آشامیدن خون ، مثل یک شبیخون است برای بدن و روان. شبیخون در فرهنگ لغات به معنای تاخت بردن بر سر دشمن است، چنانکه غافل و بی خبر باشد. همچنین شبیخون در اصل یک کلمه اوستایی است (ŝap-hvana) به معنای خونریزی در شب و در تاریکی. خوردن خون مثل شبیخون است برای بدن. به همین خاطر تنظیمات و آرامش و سکون و پایداری بدن را به هم می ریزد. شب موقع سکون و آرامش است و اگر کسی در این موقع به شما حمله کند، یعنی آرامش و تنظیمات روان شما را به هم ریخته است.

انسانها مدام با بدن و روان خویش در جنگند. آنها با خوردن خونهای تغذیه ای و خونهای روانی با بدن و روان خویش جنگ میکنند و به خود ضربه میزنند. وقتی معنای زندگی در یک جامعه از بین رفت، قطعا بدانید که خون آشامهای زیادی از ابعاد مختلف در آن جامعه وجود دارند.

خونخواری نوعی هوا و هوس و شهوت تاریک و انحراف اخلاقی است. در قدیم مردم اعتقاد داشتند که خون‌آشام‌ها تصویرشان در آینه دیده نمی‌شود. اما اینها اعتقادات کهنه ای هستند که دیگر پیش نمیاید. خون آشامی جنبه جدیدی پیدا کرده است که در این روش، داروها و قرصهای شیمیایی و تغذیه های غلط باعث آن هستند.

بعضی مردم با اعتقادات خرافی، فکر میکنند که مثلا با بدست آوردن بزاق فلان موجود، به عمر جاودان دست پیدا میکنند. در نتیجه دنبال شکار و بدست آوردن آن می افتند و به هر قیمتی آن را بدست می آورند و باعث مقطوع النسل شدن آن موجود میشوند. این یک خونریزی واقعی است. بعضی از مردم زمان ما هم دنبال امیال خود هستند که باعث ته کشیدن منابع طبیعی میشود و این هم خودش اسراف و خونریزی است. زمانی که خدای رحمان تصمیم به آفرینش انسان و جن گرفت؛ ملائک اعتراض کردند که خدایا چرا سیستمی را خلق میکنید که در آن خونریزی اتفاق می افتد. منظورشان از خونریزی همین نوع خونریزی بود. اما خدای قادر متعال فرمودند که من چیزی میدانم که شما نمی دانید. خدا میخواهند  یکبار و برای همیشه به این موضوع و بینش و جهان بینی غلط اجنه و انسانها خاتمه دهند و به همه این موجودات ثابت کنند که خونریزی و خون خواری و خون آشامی راه حل مشکلات نیست و تمام این روشها به جهنم ختم میشود. در این آزمایش، روش خونخواری برای زندگی از روش رحمانی جدا میشود و این واقعه همان یوم الفصل و روز جدایی است.

 

وَمَا أَدْرَاکَ مَا یَوْمُ الْفَصْلِ ﴿۱۴و تو چه دانى که روز جدایی چیست (۱۴)

وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ ﴿۱۵آن روز واى بر تکذیب ‏کنندگان (۱۵)

أَلَمْ نُهْلِکِ الْأَوَّلِینَ ﴿۱۶مگر پیشینیان را هلاک نکردیم (۱۶)

ثُمَّ نُتْبِعُهُمُ الْآخِرِینَ ﴿۱۷سپس از پى آنان پسینیان را مى ‏بریم (۱۷)

کَذَلِکَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِینَ ﴿۱۸با مجرمان چنین مى ‏کنیم (۱۸)

 وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ ﴿۱۹آن روز واى بر تکذیب ‏کنندگان (۱۹)

 

روز جدایی، روزی است که استایلها و روشهای زندگی از هم جدا میشوند. جالب است که بعد از این آیه، از زقوم صبحت می فرماید. زقوم مربوط به تغذیه است. خیلی راحت نتیجه می گیریم که یوم الفصل مربوط به جدایی روشهای تغذیه است. روشهای تغذیه جسمی و روانی.

 

إِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ مِیقَاتُهُمْ أَجْمَعِینَ ﴿۴۰

در حقیقت روز جدا سازى موعد همه آنهاست (۴۰)

 

یَوْمَ لَا یُغْنِی مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَیْئًا وَلَا هُمْ یُنْصَرُونَ ﴿۴۱

همان روزى که هیچ دوستى از هیچ دوستى نمى‏ تواند حمایتى کند و آنان یارى نمى ‏شوند (۴۱)

 

إِلَّا مَنْ رَحِمَ اللَّهُ إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ ﴿۴۲

مگر کسى را که خدا رحمت کرده است زیرا که اوست همان ارجمند مهربان (۴۲)

 

إِنَّ شَجَرَتَ الزَّقُّومِ ﴿۴۳

آرى درخت زقوم (۴۳)

 

طَعَامُ الْأَثِیمِ ﴿۴۴

خوراک گناه پیشه است (۴۴)

 

کَالْمُهْلِ یَغْلِی فِی الْبُطُونِ ﴿۴۵

چون مس گداخته در شکمها مى‏ گدازد (۴۵)

 

کَغَلْیِ الْحَمِیمِ ﴿۴۶

همانند جوشش آب جوشان (۴۶)

 

خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ إِلَى سَوَاءِ الْجَحِیمِ ﴿۴۷

او را بگیرید و به میان دوزخش بکشانید (۴۷)

 

ثُمَّ صُبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذَابِ الْحَمِیمِ ﴿۴۸

آنگاه از عذاب آب جوشان بر سرش فرو ریزید (۴۸)

 

ذُقْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ ﴿۴۹

بچش که تو همان ارجمند بزرگوارى (۴۹)

 

درک این مسائل ساده است. بشر در حل مشکلات خود، دنبال روش حلهای مادی است و این راه به جایی نمی برد. تا وقتی که بشر به مفاهیم و معانی توجه نکند، نمی تواند هیچ مشکلی را حل کند. انسان در آخر الزمان خیلی ادعاها دارد که بیشتر عاری از معانی و مفاهیم است و به نتیجه نخواهد رسید.

  • اسعد حسینی