نون و القلم

خدا یکتاست

نون و القلم

خدا یکتاست

پیوندهای روزانه

۶ مطلب در شهریور ۱۴۰۴ ثبت شده است

۱۲
شهریور
۰۴

 

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت 172)

درمان بیماری (بخش نوزدهم)

خون (بخش 2)

 

 

ماده مخدری هست به اسم زامبی که یکی از خطرناک‌ترین روان‌گردانهای تمام طول تاریخ است. این ماده به‌دلیل تاثیرات مخرب و شدید روانی، نام زامبی بر او گذاشته اند. مصرف‌کنندگان آن رفتارهایی وحشیانه و خطرناک و غیرقابل کنترل از خود نشان می‌دهند. اما شاید تعجب کنید که این ماده مخدر ابتدا در دهه ۱۹۶۰ به عنوان دارو، برای درمان اختلالات عصبی ساخته شد، اما به‌دلیل عوارض شدید، از چرخه دارویی خارج شد. بشر ابتدا این ماده مخدر خطرناک را به عنوان یک داروی اعصاب و روان، ساخته بود. بنابراین بهتر است که زیاد خوش بین نباشید و دید خود را نسبت به داروهای مصنوعی و اثرات آن تغییر دهید. گاهی بعضی داروها که بدون حالت اضطرار استفاده شوند، ضررات جبران ناپذیری به بدن و روان میزنند. در قسمت قبل طبق فرمایش قرآن ثابت شد که داروها و قرصها و آمپولها فقط در حالت اضطرار باید مصرف شوند و لاغیر.

آیات حرمت خون، اکنون اهمیت بیشتری پیدا کرده است. خدای متعال در آیات ابتدایی سوره مائده، چندین بار کلمه امروزه (الْیَوْمَ) را بیان فرموده است. این کلمه معانی مهمی را در خود دارد. زیرا هر بار که قرآن می خوانیم، آیاتی که امروزه (الْیَوْمَ  = زمان حال) در آن ذکر شده است، همان لحظه اهمیت پیدا میکند. امروزه یعنی همان لحظه که شما آیه را می خوانید، نکته داخل آیه مربوط به زندگی شما هم هست. این خاصیت قرآن است. قرآن مثل هیچ کتاب دیگری نیست.

 

حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِیرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّیَةُ وَالنَّطِیحَةُ وَمَا أَکَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَکَّیْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ ذَلِکُمْ فِسْقٌ الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَةٍ غَیْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ ﴿۳

بر شما حرام شده است مردار و خون و گوشت‏ خوک و آنچه به نام غیر خدا کشته شده باشد و [حیوان حلال گوشت] خفه شده و به چوب مرده و از بلندى افتاده و به ضرب شاخ مرده و آنچه درنده از آن خورده باشد مگر آنچه را [که زنده دریافته و خود] سر ببرید و [همچنین] آنچه براى بتان سربریده شده و [نیز] قسمت کردن شما [چیزى را] به وسیله تیرهاى قرعه این [کارها همه] نافرمانى [خدا]ست امروز کسانى که کافر شده‏ اند از [کارشکنى در] دین شما نومید گردیده‏ اند پس از ایشان مترسید و از من بترسید امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت‏ خود را بر شما تمام گردانیدم و اسلام را براى شما [به عنوان] آیینى برگزیدم و هر کس دچار گرسنگى شود بى‏آنکه به گناه متمایل باشد [اگر از آنچه منع شده است بخورد] بى تردید خدا آمرزنده مهربان است (۳)

 

چرا خدا در چندین آیه قرآنی، روی این موضوع تاکید دارد که خون حرام است. خدای حکیم در چهار آیه قرآنی، از حرام بودن خون صحبت می فرمایند و آن را بطور مرتب تکرار می کنند. این تکرار معنای مهمی را در دل خود دارد. حالا در زمان ما، تقریبا همه انواع گوشتها و ذبحها، در کشتارگاهها انجام میشود و اصلا خون آن به دست خریدار نمیرسد تا که مصرف آن مطرح باشد. قرآن کتابی جهانی و آخر الزمانی است. قطعا مطالب این آیات بدون فایده نیست. آیا قرآن به عنوان آخرین کتاب آسمانی، پیام مهمی را در این زمینه برای ما بیان میدارند؟ بله قرآن دارد استایل صحیح زندگی را برای ما بیان میدارند. روش حلهای قرآن، راه حل واقعی و بروز هستند ولی روش حلهای جادویی راه حل واقعی و بروز نیستند و بلکه روشهای گره ایجاد کن هستند. در زمانه ما خون، همان داروها و قرصهای شیمیایی هستند که ترکیبات تشکیل دهنده آن میزان نیستند و بدن را تنبل و زشت میکنند.

خون درون رگها و مویرگها جریان دارد. دارو هم از طریق خون جذب بدن می‌شود. خون یک جریان طبیعی در بدن ماست، اما داروهای شیمیایی، مداخله گر در این جریان و اگر در حالت غیراضطراری مصرف شود، این جریان را به هم میزند و حتی ممکن است آن را برعکس نماید.

در ادیان باستانی، خوردن خون، شکستن عهد و بی‌احترامی به نظم هستی تلقی می‌شد. این بینش آنان درست بود. زیرا خدای متعال، نظام هستی را آفریده است تا ما انسانها از آن طریق، حیات را درون بدن خویش جریان دهیم و از خوردن مستقیم خون منع شده ایم. فرض کنید شما به یک مهمانی دعوت شده اید. غذایی برای شما می آورند، شما از آن می خورید و این نوعی احترام به میزبان است. اما اگر شما آن غذا را نخورید و از جیبتان یک لقمه بیرون آورید و آن را بخورید. این عمل شما، نسبت به میزبان بی احترامی است و حتی اگر میل نداشتید، بهتر است که آن وعده را هیچی نخورید که اگر غذای میزبان را نخورید و غذا با خود بیاورید؛ این عمل نوعی دهن کجی نسبت به میزبان است. مصرف انواع قرصها و داروها بدون حالت اضطرار، نوعی دهن کجی نسبت به بدن ما است و نوعی ناشکری و ناسپاسی نسبت به نظام رحمانی است.

معمولا در آئینهای باستانی خونریزی و مصرف خون به دلایل زیر مصرف میشد:

  1. آیین‌های انتقام‌جویانه و تسلط بر روح دشمنان
  2. قربانی انسان برای الهه ها و خوردن خون برای خشنودی آنها
  3. مادران گوشت و خون کودکان مرده را برای بازپس‌گیری نیروی زایمان می‌خوردند
  4. خوردن خون بیشتر برای انتقال قدرت و یا درمان انجام میشده است و همیشه جنبه خون آشامی نداشته است

یکی از عواملی که مردم را در مصرف داروها، مصر کرده است، پنهان شدن علائم بیماری است. افراد این را به عنوان درمان به حساب می آورند. پوشاندن علائم بیماری را به عنوان درمان می شناسند. این یک نوع فریب است.

مقاومت دارویی در حالتی پیش میاید که دیگر دارو حتی همان پنهان سازی را هم انجام نمیدهد. اما این برای مصرف خون هم مطرح است. خون باعث اختلال در عملکرد قلب و کلیه خواهد شد. خطرناکترین داروها، لزوما داروهای مخدر و یا سمی نیستند؛ بلکه به این خاطر، خطرناکند؛ زیرا عملکرد و کارکرد طبیعی بدن را مختل می کنند.

اکثر قبایلی که خون میخوردند، بخاطر وابستگی آیینی بوده است: افراد ممکن است بر این باور بوده باشند که بدون این مراسم، قدرت یا سلامت خود را از دست می‌دهند و یا دچار مشکلات میشوند.

 مجوز استفاده از دارو را چه کسی میدهد؟

طبق فرمایش خدای رحمان در قرآن، آن خالق یکتا خودش استایل و روش زندگی را برای ما تعیین فرموده است. آن قادر متعال در آیه های مختلف، حریمها و خط قرمزهایی را بیان فرموده اند تا همه چیز را مشخص کنند. اگر کسی دیگر غیر از خدا را در این مسئولیت قرار دهیم، یعنی به بت پرستی افتاده ایم. بنابراین مصرف خودسرانه داروها و قرصها، یک نوع پناه بردن به جادوست. کشور ما ایران، یکی از پرمصرف ترین کشورها در زمینه داروست. بعضی از داروها آنقدر اثرات مخربی دارند که برای از بین بردن این اثرات، باز مردم به داروهای دیگر پناه می برند و به این طریق خود را وارد یک سیکل بی نهایت و باطل میکنند.

اینکه خدای قادر متعال دستور می فرماید که فقط در حالت اضطرار و مخمصه میتوان دارو و قرص و آمپول (خون مانند) مصرف کرد، یک دستور است و هر کسی که به خدا ایمان دارد، باید آن را اجرا کند. کسی که به پزشک مراجعه میکند، باید از پزشکش بپرسد که آیا مصرف این دارو الزامی است و چرا؟ دلیلش را باید خود بیمار بداند. نباید چشم بسته اینها را مصرف کرد. آیا کسی به شما بگوید که بروید خون مصرف کنید تا کمبود ویتامینهای بدن شما جبران شود، شما به حرف او گوش می کنید؟ اگر به حرف او گوش می کنید، یک سوال از شما می پرسم: پس چرا خدا فرموده است که خون حرام است؟ حداقل کاری که یک بیمار میتواند انجام دهد این است که تحقیق کند و شرایط بدنی خود را در نظر بگیرد و آن را بررسی کند، تا بفهمد که آیا حالت اضطرار است یا غیر اضطرار؟ بیمار باید به عهد خود با خدا پایبند باشد و خودش را موظف کند که فقط در حالت اضطرار مصرف کند. این یک وظیفه دینی و آئینی است و ربطی به تصمیم پزشک ندارد. بیمار در هر حالتی باید به این عهدها پایبند باشد و اینطوری نیست که در حالت بیماری، تکلیف از او ساقط شده باشد. کسی که برای یک سردرد و یا یک سرماخوردگی، یک نایلون دارو مصرف میکند، آیا واقعا خودش خنده اش نمی گیرد؟ آیا اینها واقعا اضطرار است؟ خیر.

مردم تکلیف و وظیفه دینی خود که خدا خودش آن را در قرآن توصیه فرموده است را نمی دانند. ما وظایف و تکالیف دینی خود را باید از خدا بگیریم. خدای قادر متعال به همین خاطر کتاب نازل میکند.

مصرف مواد آرایشی هم یک نوع داروست؛ اما اینبار برای ظاهر و پوست آدمی. بعضی داروها، مربوط به داخل بدن هستند و بعضی ها مربوط به پوسته بدن. هر کدام از اینها اقسام مختلفی هستند که مردم خودسرانه آن را مصرف میکنند و آن را بکار می گیرند و میخواهند زیبا و تندرست شوند. اگر زیبایی و تندرستی با اینها بدست آید؛ همان بهتر که اصلا بدست نیاید. عوارض جانبی این مواد آرایشی تا حدی است که آدمی وقتی جوانانی را می بیند که از اینها استفاده میکنند، نگران و ناراحت وضعیت نسل آینده میشود. بلوغ زودرس، اختلالات هورمونی، به هم خوردن تعادل جسمی و روانی، پیدایش مشکلات پوستی، حساسیتهای پوستی و هزاران ضرر دیگر که نتیجه مصرف این داروها و مواد آرایشی است. این مواد آرایشی بدون اضطرار نباید بکار برده شوند.

جدا دانستن دین از درمان، نتیجه گیری و روش بسیار خطرناکی است. مردم فکر میکنند که دین با علم کاری نباید داشته باشد. بنابراین آنها وقتی بیمار میشوند، خود را دست یک سیستم مبتنی بر این فرضیات میدهند و خود را از تکالیف دینی ساقط میکنند. آنها بدون آن که بدانند سرسپرده این سیستم میشوند. در حالی که خدای خالق متعال، استفاده از آن سیستم را فقط در حالت اضطرار تجویز نموده است. دین خیلی بالاتر و فراتر از علم است.  مشکلاتی که ایمان دینی میتواند حل کند، را هیچ علمی نمیتواند حل کند. اگر چه علم خودش به تدریج و در طول زمان اشتباهات خود را می پوشاند. برای کنترل ضررات این نوع سیستم، دین الزامی است. به همین خاطر خدای متعال، خط قرمزهایی تعیین میکند، زیرا خدا میدانست که علم اشتباهات زیادی میکند و ممکن است که عبور از خط قرمزها را هم تجویز کند. همانطور که بیان شد، ماده مخدر زامبی، ابتدا برای درمان اختلالات عصبی تهیه شد و اما بعد از مدتی مجبور شدند، متوقف و ممنوعش کنند. ولی آثار مخرب خودش را گذاشت و هنوز هم در خیلی جاها تهیه و استفاده میشود. انگار جاپای اشتباهات علمی، تا ابد می ماند و انسان گرفتار ردپاهای خودش میشود. اگر از همان اول، داروی زامبی اختراع نمیشد، شاید کسی به فکرش نمی رسید که آن را برای اعتیاد استفاده کند. علم بدون دین، ردپاها و جاپاهای زیادی بوجود می آورد که بیشترشان در محدوده خط قرمز هستند و این میتواند خطرناک باشد. زیرا ردپاها می مانند و دیگران از آن استفاده میکنند. مثلا وقتی تعداد زیادی از مردم برای مشکلات بی اهمیت، آنتی بیوتیک مصرف میکنند، ردپاهایی از خود در جامعه به جا می گذارند. بقیه مردم هم از این ردپاها استفاده میکنند و فکر میکنند هر ردپایی طبیعی و عادی است.

حتی در بعضی کشورها، مشروب الکلی به عنوان یک دارو در داروخانه ها به فروش میرسد. واقعا عجیب است. مشروب الکلی چه مشکلی را می تواند حل کند؟ هنوز این مورد مشخص نشده است. غیر از سرخوشی لحظه ای و پاک کردن صورت مساله و معتاد کردن انسان به مشروب الکلی، چه فایده دارویی دیگری برای مشروب میتوان در نظر گرفت؟ تقریبا هیچی. البته الکل صنعتی را میتوان مفید ارزیابی کرد و البته نه برای خوردن، بلکه برای مصارف صنعتی و شیمیایی.

در آیه دیگری، از برادران یوسف یاد شده است که به دروغ، پیراهن یوسف را با خون دروغین آغشته کردند و پیش پدرشان آوردند.

 

وَجَاءُوا عَلَى قَمِیصِهِ بِدَمٍ کَذِبٍ قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِیلٌ وَاللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ ﴿۱۸

و پیراهنش را [آغشته] به خونى دروغین آوردند [یعقوب] گفت [نه] بلکه نفس شما کارى [بد] را براى شما آراسته است اینک صبرى نیکو [براى من بهتر است] و بر آنچه توصیف مى ‏کنید خدا یارى ‏ده است (۱۸)

 

آنان از این حادثه یک داستان ساختند و داستان سرائی کردند و گفتند که ما مشغول مسابقه بودیم و یوسف را پیش وسائل خود تنها گذاشتیم و متاسفانه یوسف را گرگ خورده است و این هم پیراهن آغشته به خونش. خدای حکیم در این آیه از عبارت بِدَمٍ کَذِبٍ (خون دروغ) استفاده فرموده است که به معنای نَفَسِ دروغ، تلقین دورغ، القاء دروغ، جریان دروغ، داستان دروغ، افسانه دروغ، انرژی دروغ هم است.

خیلی از دَم های روانی، یک نوع دروغند و فایده ای که تبلیغ میشود را ندارند و اتفاقا بیشتر در مشکلات می دمند و آن را پیچیده تر می کنند. افراد برای اینکه به معنویت دست یابند، دنبال شعر و مدیتیشن می افتند، اما در ادامه با مشکلات و پارادکسهای بیشتری روبرو میشوند و قادر به حل آن هم نیستند.

برادران یوسف، پیراهن یوسف را با خون آغشته کردند و میخواستند که پدرشان را فریب دهند. کلا پیراهن در دو جای دیگر هم در داستان یوسف مطرح شده است. یکی که برادران یوسف از آن برای فریب پدرشان استفاده کردند. بار بعدی زمانی بود که زلیخا او را متهم کرد و اینبار پیراهن پاره شده یوسف از پشت؛ برهانی بر پاکی یوسف شد. بار سوم پیراهن یوسف که دوباره پیش یعقوب آورده شد و یعقوب از روی پیراهن یوسف، فهمید که یوسف زنده است. طبق نوشته تورات، پیراهن یوسف به نوعی نماد هویت و شخصیت او بود. این پیراهن نشان‌دهنده جایگاه ویژه یوسف در خانواده اش بود که با طرح خاصی درست شده بود و یعقوب آن را مخصوصا با آن طرح برای یوسف تهیه کرده بود. بعدا که یوسف به مصر رفت و به عنوان برده به فروش رفت، همان پیراهن را با همان طرح و ویژگی ها برای خودش درست کرد. این پیراهن با طرح مخصوص، نقطه عطف داستان یوسف بوده است. زیرا نماد توجه و محبت بیشتر یعقوب به یوسف بوده است. به همین خاطر برادران یوسف از آن به عنوان وسیله ای برای فریب یعقوب استفاده میکنند.

برادران یوسف، ابتدا بوسیله پیراهن خون آلود یوسف خواستند که پدرشان را فریب دهند و ثابت کنند که یوسف مرده است، بار بعد پیراهن یوسف را پیش پدرشان آوردند تا ثابت کنند که یوسف زنده است. دنیا خیلی جالب است. بعضی مواقع آدمی وادار میشود که گفته ها و کارهای اشتباه قبلیش را عملا پس گیرد و عکس آن عمل کند. خاصیت خون دروغ اینطوری است. خون دروغ نتیجه عکس میدهد و در نهایت آدمی مجبور میشود، حرفش را پس بگیرد. کسانی که فلسفه ها و بینش های غلط که مثل خون دروغ هستند، را بکار می گیرند؛ روزی مجبور به افشای واقعیت میشوند.

در زمان ما، خون کنایه از داروها و قرصهایی است که چیزی را اثبات نمی کند و دردی از کسی دوا نمی کند. ولی چه میشود کرد که بعضی ها به این روشها عادت کرده اند و به این روشها پناه برده اند. یک مبحثی در پزشکی هست به اسم دارونما. به بیمار میگویند که داروی فلان را بخور تا خوب شوی، ولی محتوای دارو چیز خاصی نیست و مثل یک حبه قند یا شکلات است. بعضی ها مدعی اند که این روش، در درمان موثر است ، زیرا بیمار فکر میکند که داروی واقعی خورده است و در نتیجه زودتر خوب میشود. در این روش، یک قرص بدون اثر به بیمار داده می‌شود و به او گفته می‌شود که با خوردن این قرص حالش بهبود می‌یابد، اما بیمار نباید بفهمد که این قرص بی‌اثر است! راز کار در همین مخفی کاری است. مهرپرستان هم، بعضی کارها را بصورت رمز آلود انجام میدادند و این مخفی کاری ها از همان مهرپرستان و آئینهای راز آلود مانده است. این روش شاید در بعضی جاها تاثیر بگذارد ولی در کلیت نتایج خوبی به بار نمی آورد. زیرا افراد به داروها ایمان می آورند و این یک نوع دروغ است و این در واقع یک نوع خون دروغ است.

دروغ مصلحتی جالب نیست و بهتر است که بیمار به روشهای غیررحمانی ایمان نیاورد. هر کس باید بالاخره روزی با واقعیتها روبرو شود.  اتفاقا تجربه استفاده از دارونماها ثابت می کند که خود داروها تاثیر چندانی روی سلامتی ندارند و در بیشتر موارد مضر و بی تاثیرند و این جنبه روانی بیمار است که بیشترین تاثیر را در روند بهبود بیماری دارد. اما چرا روان بیمار را از این طریق بهبود ببخشیم؟ چرا او را با معنویت واقعی آشنا نکنیم و واقعا او را در مسیر رحمانی بیندازیم تا برای همیشه خوب شود و او را هم فریب ندهیم. از آنجا که بیمار به تاثیر داروها ایمان دارد، اگر بیمار بفهمد که اینها دارونما بوده است، تنشهای زیادی بوجود میاید که ممکن است بیماری دوباره برگردد و به یکباره تمامی رشته ها پنبه شود. زیرا بیمار هنوز دلیل خاصی برای بهبود خود ندارد و زیر پایش خالی است.  اگر با این روشهای فاقد معنویت، بیماری درمان شود، ممکن است که حالت عکس آن هم ایجاد شود و بیمار نسبت به دارو و عوارض جانبی آن مشکوک شود؛ بنابراین مصرف دارونما، کلا روحیه بیمار را به هم بریزد. انتظارات بیمار در این روشها موثر است. با روشهای دروغ نمی توان از نظام رحمانی درمان گرفت. نظام رحمانی درز و روزنه ای ندارد که بتوان از آن دزدی کرد و درمان را از آن بدست آورد.

خون نشانه حیات یک فرد است. خون دروغین، نهایت تلاش یک فرد برای اثبات یک موضوع است. اما دروغ راه به جایی نمی برد. درمان دروغین هم راه به جایی نمی برد. فرض کنید شما توانستید که یک نفر را با داروهای دروغین و اثرات دروغین آن درمان کنید؛ اما برای سایر افراد چی؟ خدا انسان را برای بکارگیری معنویت واقعی در زندگی آفریده است. بدون آن هم امکان پذیر نیست. فقط این راه، راه راستی است و بقیه راهها به ناکجاآباد ختم میشود.

یعقوب وقتی پیراهن آغشته به خون یوسف و گفتار پسرانش را دید، از طرز گفتار و زبان بدن و زبان گفتار آنان فهمید که دروغ میگویند و این یک خون دروغین است. خون دروغین نتوانست چیزی را برای یعقوب ثابت کند. یعقوب آدم باهوشی بود و از روی رفتار و گفتار و حرکات بدن پسرانش فهمید که اینها دارند دروغ درمانی میکنند. بنابراین معنویت یعقوب تغییری نکرد و او همچنان بر عقیده ثابت خود ماند و به خدا توکل کرد و از خدا نا امید نشد. در ادامه یعقوب گفت که فَصَبْرٌ جَمِیلٌ (پس صبر زیباست). یعقوب این دارونماها و خونهای دروغین را نپذیرفت و همچنان صبر را انتخاب کرد. صبر زیباست. صبر علاوه بر آنکه زیباست، زیبا کننده هم هست. کسی که بیمار است و مبتنی بر صبر و توکل به خدا خود را درمان میکند، از قبل زیباتر میشود. این فرآیند و خاصیت نظام رحمانی است. نظام رحمانی زیباست و کسانی که خود را زیر چتر حمایتی خدای رحمان قرار میدهند، هم زیباتر میشوند.

زمانی که برادران یوسف به مصر رفتند و برادر دیگرشان در آنجا گیر کرد، دوباره پیش پدر آمده و البته اینبار واقعیت را گفتند. اما یعقوب باز همان روش قبلی که مبتنی بر صبر بود را انتخاب کرد.

 

قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِیلٌ عَسَى اللَّهُ أَنْ یَأْتِیَنِی بِهِمْ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ ﴿۸۳

[یعقوب] گفت [چنین نیست] بلکه نفس شما امرى [نادرست] را براى شما آراسته است پس [صبر من] صبرى نیکوست امید که خدا همه آنان را به سوى من [باز] آورد که او داناى حکیم است (۸۳)

 

روش رحمانی در همه حال جوابگوست. کسی که مثل یعقوب تحت تاثیر خونهای دروغین قرار نمی گیرد، در همه حال درمان میشود و روش حل خودش را تحت نظام رحمانی میداند. روش اقناع برادران یوسف، ابتدا مبتنی بر خون دروغین بود. اما این روش کارگر نیفتاد و یعقوب حرفشان را باور نکرد. روشهای کاذب برای درمان مومنان جوابگو نیست. مومنان به این روشهای کاذب امیدی ندارند. آنها به غیر از روشهای خدای رحمان، امیدی ندارند.

در نهایت یعقوب، شکایت و مشکلش را با خدا مطرح کرد. زیرا او در مورد خدا، چیزی میدانست که پسرانش نمی دانستند. یعقوب متوجه بود که حل مشکلات برای آفریننده آسمانها و زمین کاری ندارد.

 

قَالَ إِنَّمَا أَشْکُو بَثِّی وَحُزْنِی إِلَى اللَّهِ وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ ﴿۸۶

گفت من شکایت غم و اندوه خود را پیش خدا مى برم و از [عنایت] خدا چیزى مى‏ دانم که شما نمیدانید (۸۶)

 

آدمی بهتر است که بعضی شکایتها و غم و غصه ها را فقط با خدای مهربان مطرح کند و آن را به انسانها واگذار نکند که واقعا کسی نمی تواند مشکلی از کسی بگشاید. دادگاهها پر است از مشکلات و شکوایه های الکی که اگر همگی مثل یعقوب با ایمان بودند، دیگر کسی برای اینجور مشکلات مراجعه نمی کردند. روشهای درمان و غلبه بر مشکلات باید مبتنی بر ایمان به خدا باشد و استفاده از دارونما و خون نما و خونهای کاذب، کار مومنین نیست و در واقع کارساز هم نیست. یعقوب به عنوان یک آدم مومن و مسلمان، روش کاذب را نپذیرفت و او تحمل و صبر و بردباری را انتخاب کرد و اتفاقا این روش، او را درمان کرد و مشکلات پسرانش و همچنین مشکل چشمش را هم حل کرد.

بعضی ها می گویند که ما آفریده شده ایم تا در این دنیا همیشه لذت ببریم. اما یعقوب از زمانی که بچه دار شد تا زمانی که به سن کهولت رسید، همیشه با مشکلات درگیر بوده است. طریقه حل و برخورد با مشکلات است که ماهیت آدمیان را میسازد. لذت واقعی در حل این مشکلات بوسیله نظام رحمانی است. یعقوب ثابت کرد که روشهای رحمانی در درمان و حل مشکلات کارساز است. ثابت کردن این قضیه لذت بخش است و واقعا آدمی با این روش است که رشد میکند و به معنویت واقعی دست می یابد. چه لذتی و چه افتخاری بالاتر از این است که ثابت کنید که نظام رحمانی جوابگو و درمان کننده است؟ جهاد و تلاش و کوشش واقعی در راه خدا همین است. جهاد همیشه کشته شدن در راه خدا نیست. بلکه گاهی آزمایش و ترجیح روشهای رحمانی است بر روشهای غیررحمانی.

 

وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ ﴿۶۹

و کسانى که در راه ما کوشیده‏ اند به یقین راه ‏هاى خود را بر آنان مى ‏نماییم و در حقیقت ‏خدا با نیکوکاران است (۶۹)

 

أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِینَ جَاهَدُوا مِنْکُمْ وَیَعْلَمَ الصَّابِرِینَ ﴿۱۴۲

آیا پنداشتید که داخل بهشت مى ‏شوید بى‏آنکه خداوند جهادگران و شکیبایان شما را معلوم بدارد (۱۴۲)

  • اسعد حسینی
۰۴
شهریور
۰۴

 

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت 171)

درمان بیماری (بخش 18)

خون

 

 

تمام آئینهای جهان، قبل از انحراف از مسیر اصلی خویش؛ چهار خط قرمز برای پیروان خود در نظر گرفته بودند که جزو اصول دینی آنها بوده است. آن چهار خط قرمز را همه می دانیم:

 

  • الْمَیْتَةُ : مردار
  • الدَّمُ: خون
  • لَحْمُ الْخِنْزِیرِ: گوشت خوک
  • مَا أُهِلَّ بِهِ لِغَیْرِ اللَّهِ : آنچه که به نام غیر خدا تهیه شده باشد

 

إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِیرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَیْرِ اللَّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَلَا إِثْمَ عَلَیْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ ﴿۱۷۳

[خداوند] تنها مردار و خون و گوشت‏ خوک و آنچه را که [هنگام سر بریدن] نام غیر خدا بر آن برده شده بر شما حرام گردانیده است [ولى] کسى که [براى حفظ جان خود به خوردن آنها] ناچار شود در صورتى که ستمگر و متجاوز نباشد بر او گناهى نیست زیرا خدا آمرزنده و مهربان است (۱۷۳)

 

إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ الْکِتَابِ وَیَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَنًا قَلِیلًا أُولَئِکَ مَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ إِلَّا النَّارَ وَلَا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَلَا یُزَکِّیهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ ﴿۱۷۴

کسانى که آنچه را خداوند از کتاب نازل کرده پنهان مى دارند و بدان بهاى ناچیزى به دست مى ‏آورند آنان جز آتش در شکمهاى خویش فرو نبرند و خدا روز قیامت با ایشان سخن نخواهد گفت و پاکشان نخواهد کرد و عذابى دردناک خواهند داشت (۱۷۴)

 

أُولَئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلَالَةَ بِالْهُدَى وَالْعَذَابَ بِالْمَغْفِرَةِ فَمَا أَصْبَرَهُمْ عَلَى النَّارِ ﴿۱۷۵

آنان همان کسانى هستند که گمراهى را به [بهاى] هدایت و عذاب را به [ازاى] آمرزش خریدند پس به راستى چه اندازه باید بر آتش شکیبا باشند (۱۷۵)

 

ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ نَزَّلَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ وَإِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِی الْکِتَابِ لَفِی شِقَاقٍ بَعِیدٍ ﴿۱۷۶

چرا که خداوند کتاب [تورات] را به حق نازل کرده است و کسانى که در باره کتاب [خدا] با یکدیگر به اختلاف پرداختند در ستیزه‏ اى دور و درازند (۱۷۶)

 

لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَالْمَلَائِکَةِ وَالْکِتَابِ وَالنَّبِیِّینَ وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ وَالسَّائِلِینَ وَفِی الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآتَى الزَّکَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا وَالصَّابِرِینَ فِی الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِینَ الْبَأْسِ أُولَئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ ﴿۱۷۷

نیکوکارى آن نیست که روى خود را به سوى مشرق و [یا] مغرب بگردانید بلکه نیکى آن است که کسى به خدا و روز بازپسین و فرشتگان و کتاب [آسمانى] و پیامبران ایمان آورد و مال [خود] را با وجود دوست داشتنش به خویشاوندان و یتیمان و بینوایان و در راه‏ماندگان و گدایان و در [راه آزاد کردن] بندگان بدهد و نماز را برپاى دارد و زکات را بدهد و آنان که چون عهد بندند به عهد خود وفادارانند و در سختى و زیان و به هنگام جنگ شکیبایانند آنانند کسانى که راست گفته‏ اند و آنان همان پرهیزگارانند (۱۷۷)

 

در ادامه آیات از کتمان آیات قرآنی، ضلالت، گمراهی، تعریف نیکی صحبت می فرماید. در همان آیه که از حرام بودن این چهار مورد صحبت می فرماید، یک شرطی برای آن گذاشته است. فرموده است که در یک حالت خاص، میتوان از این چهار مورد مصرف کرد (فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَلَا إِثْمَ عَلَیْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ = اما کسى که ناچار و ناگزیر شود در صورتى که زیاده روی نکند و دوباره به مصرف آن برنگردد بر او گناهى نیست زیرا خدا آمرزنده و مهربان است ).

چهار خط قرمز که تعیین شده است، فقط با سه شرط قابل استفاده است. کسى که ناچار و ناگزیر شود در صورتى که زیاده روی نکند و دوباره به مصرف آن برنگردد بر او گناهى نیست زیرا خدا آمرزنده و مهربان است. پس سه شرط:

  1. اضْطُرَّ  : حالت اضطرار و مخمصه باشد، طوریکه چاره ای جز مصرف آن نباشد.
  2. غَیْرَ بَاغٍ : زیاده روی نشود و به مقدار کمترین که نیاز است مصرف شود. یعنی پیمانه را به سمت کمش باید گرفت.
  3. وَلَا عَادٍ : دوباره برنگردد و همان یکبار باشد.

 

ما از روی سه شرط بالایی، میتوانیم تعیین کنیم که در چه حالتی میتوانیم قرصها و داروها را مصرف کنیم. این سه شرط را خدای عالمیان خودش گذاشته است و برای عموم مردم است. اما یکی ممکن است بپرسد که مصرف قرص و دارو چه ربطی به این چهار خط قرمز دارد؟

 در اینجا ثابت میشود که تعبیر الدَّمَ (خون) در آیه، همان قرصها و داروهاست. یکی از مواردی که به داروها و قرصها مرتبط میشود، خون است. قبل از مقایسه داروها و قرصها با خون، بهتر است که خواص علمی خون را بشناسیم. خون دارای آهن و مواد انباشته زیادی است که با خوردن آن، بدن دچار حالتهای افراطی میشود و باعث نامتعادل شدن بدن میشود. خوردن خون، باعث غیرعادی شدن سایز اندامهای داخلی و خارجی بدن انسان هم میشود.

در قبیله بودی در اتیوپی، مردان شکمهایشان را گنده میکنند تا که زنان را جذب خود کنند. آنان برای اینکار از خوردن ترکیب شیر و خون استفاده میکنند. این ترکیب شکم آنان را گنده میکند و تقریبا نیم متر شکم آنان جلوتر میاید. مردان این قبیله این برآمدگی شکم را راز جذابیت خود می دانند (با جستجوی عبارت "قبیله بودی اتیوپی"، میتوان تصاویر را نگاه کرد). این خاصیت خوردن خون است که باعث نامیزان شدن اعضاء و اندامهای بدن میشود. هر چیز دیگری که مثل خون باشد، هم چنین خاصیتی را دارد.

خوردن خون باعث بیماریهای قلبی و کبدی هم میشود. هر چیزی که حالت دوپینگی برای بدن داشته باشد، در این آیه صدق میکند. قرصهای مختلف دوپینگی و پودرهای بدنسازی و مکمل و آهن و غیره که مثل خون، در بدن جریان می یابند و اثرات آنها سریع السیر است. انواع آمپولها و قرصهای شیمیایی و پنی سیلین و ... که سریع الاثرند، مشابه خون هستند. اما در نظر داشته باشیم که در آخر آیه خدا می فرماید که در حالت اضطرار و بدون بازگشت و بدون زیاده روی، در صورتی که چاره ای جز آن نباشد، میتوان از آن بصورت کمینه استفاده کرد. بنابراین کسی که دیابت دارد، و قند خونش می افتد، میتواند انسولین به خود تزریق کند. انسولین خودش خون مانند است. اما یکی که بدنسازی میکند و آمپول به خودش تزریق میکند، این حالت اضطرار نیست.  بالاتنه و یا پایین تنه یک بدنساز مرد و یا زن خیلی بزرگتر از سایر اعضای بدن اوست و این توازن بدن او را به هم میزند. این خاصیت بخاطر تزریق و مصرف انواع پودرها و سایر مواد نیروزاست. و گرنه پهلوانان قدیم اینطوری نبوده اند. عکسی از یک پهلوان زمان قدیم دیدم که دو نفر را بر روی دستهای خود نگه داشته بود، ولی بدنش خیلی معمولی بود. پهلوان بودن به سایز بدن نیست.

یکی از دلایل شباهت خون به داروها و قرصها، همین است. خون تعادل اندامهای بدن را به هم می ریزد. قرصها و داروها هم باعث عدم توازن سایز و کارکرد اندامها میشود. اینها همگی شبیه خونند برای همین است که کارکرد و سایز بدن و تعادل و سایز اندامهای داخلی و خارجی بدن را به هم میزنند.  

ظاهرا از نظر علمی، خون فواید زیادی دارد و خیلی ویتامینها از جمله آهن در خود دارد. اما دلایل علمی آکادمیک کافی نیست. هیچ منبع آکادمیکی نمیتواند از فواید خون، چشم پوشی کند. اما خدا چرا فرموده است حرام است؟

فواید خون از نظر آزمایشات:

  • خون حاوی مقدار زیادی آهن است
  • منبع پروتئین
  • ویتامین‌ها و مواد معدنی به مقدار زیاد

اما چرا خدای مهربان آن را حرام کرده است؟ خدا چیزی میداند که ما نمی دانیم. زیرا خوردن خون، باعث تنبل شدن بدن، در دراز مدت، اختلال در متابولیسم بدن، مصنوعی شدن بدن، تغییر سایز اندامهای داخلی و خارجی بدن. همانطور که خون دارای ویتامینهای زیاد است، میتواند دارای ویروسهای مخرب زیاد هم باشد. با مصرف خون آلوده، تقریبا تمام بدن فرد، ناتوان و فلج میشود.

در برخی از فرهنگ‌های باستانی، خوردن خون به عنوان بخشی از مراسم مذهبی یا آیینی انجام می‌شد و به عنوان نمادی از ارتباط با خدایان یا اجداد در نظر گرفته می‌شد. آنها از خون، به عنوان یک مایع دوپینگی استفاده می کردند. خدای مهربان و حکیم با حرام کردن خون، میخواهند که بدن ما بطور آهسته و پیوسته، ویتامینها و املاح مورد نیاز خود را بدست آورد. بدست آوردن یکباره اینها، انسان را دچار بیماریهای مختلفی میکند. جالب است که خوردن خون، انسان را دچار کبر و غرور هم میکند. زیرا به یکباره بدون زحمت و سریع الاثری، مقدار زیادی مواد گیرش میاید و این اتفاق حتی اندامهای ما را دچار غرور و خود بزرگ بینی میکند.

میگویند که سگی که خون بخورد، هار میشود. هاری در سگ شبیه غرور و تکبر در انسان است. اصلا گرگ بخاطر خوردن خون، خیلی درنده تر است. وقتی گرگ یک گوسفندی را بدرد و خون آن را حس کند، چند تای دیگر را هم میدرد.

غرور و تکبر و خودبزرگ بینی و حمله به دیگران در انسان، همان هاری است، اما چون انسان کلمات را خودش انتخاب میکند، قصد ندارد که نامهای صادقانه روی اخلاق و رفتار خود بگذارد و سعی دارد با نامهای عجیب و غریب آن را بپوشاند و خود را فریب دهد؛ و گرنه غرور و تکبر و پرخاشگری همان بیماری هاری است.

گرگ با خوردن خون، حرص و ولعش بیشتر میشود. تازه اینها تاثیرات خوردن خون بر موجوداتی است که از نظر خدا معصومند و بی گناه. حالا تصور کنید که خوردن خون روی انسان چه تاثیرات بدی می گذارد!

مصرف خون ، مصرف قرص و داروی های غیر ضروری، آدمی را هار میکند. حرص و ولع آدمی را زیادتر میکند، طوری که هار میشود. این مواد سطح انرژی جسم را بالا می برند؛ گرمایی در بدن ایجاد میکنند. فرد اگر این گرما را بیرون ندهد، به پرخاشگری، لاتی، هاری رو می آورد.

حرص و ولع نسبت به خون، خون آشام تولید میکند. فردی که خون بخورد، دیگر بدنش به خوردن سریع الاثرها عادت میکند و بعد از آن مثل معتاد، برای بدست آوردن خون، هرکاری میکند. خون آشام ها ابتدا خون آشام نبودند، بلکه کسانی بودند که خون میخوردند ولی بعد از مدتی به رتبه خون آشامی رسیدند. خون آشامی مرحله ای است که انسانها به مواد غذایی و قرصها و داروهای سریع الاثر و سریع الجذب عادت می کنند و بدنشان کمتر از اینها را نمی پذیرد. در این حالت افراد برده جسم خود میشوند و برای بدست آوردن نیازهای جسمی خود، هر کاری میکنند. یک معتاد، جسم خود را به مواد با دوپامین بالا عادت میدهد. خاصیت مواد مخدر این است که به یکباره باعث ترشح هورمونهای دوپامین زیادی خواهد شد و افراد به این دوز دوپامین زیاد عادت میکنند و به همین خاطر به طرف مصرف آن ماده مخدر بر می گردند.

کسی که به خوردن ربا عادت کند، دیگر نمی تواند از طریق عادی و معمولی، پول بدست آورد و جوابگوی نیازهای او نخواهد بود. کسی که خون و مواد شبیه به خون بخورد، دیگر بدنش قادر به جذب مواد غذایی معمولی نخواهد بود و به کمتر از خون راضی نخواهد بود. در طول تاریخ کسانی که خون می آشامیدند، بعد از مدتی آدم خوار شدند و برای رفع نیازهای خونی، حتی آدمهای دیگر را هم می خوردند. بدن انسان به املاح و ویتامینهای خاصی نیاز دارد. اما خدای قادر حکیم میخواهد که این ها بصورت پیوسته و آهسته جذب بدن شوند. راز سلامتی انسان در همین آهستگی و پیوستگی است.

دَم در عربی در معناهای زیر میتواند باشد:

 

خون، بد ریخت شدن، بدشکل شدن، نیرو و انرژی، عصبانی کردن، هر چیزی که آدمی را عصبانی تر کند، جوش آمدن خون، دائم، خون کسی را به جوش آوردن و ...

 

پس مصرف خون، آدمی را از نظر ظاهر و اخلاق هر دو بد ریخت و بد شکل میکند. عصبانی شدن الکی نوعی بدریختی اخلاقی است. رشد نامتوازن کالبد انسان، قیافه را بدریخت میکند.

دَم یعنی انرژی و ویتامینها و املاح مازاد بر نیاز طبیعی بدن را وارد بدن کنید. اینها شکل طبیعی بدن و اخلاق را به هم می ریزد. به همین خاطر است که افرادی که خون مصرف میکنند، بدریخت و غیرقابل تحمل میشوند. وقتی از خون حرف می زنیم، منظورمان فقط خون داخل رگها نیست. بلکه تمام قرصها و داروها و چیزهای دیگری است که خارج از نیاز و بدون اضطرار مصرف میشوند. وقتی میگوئیم در وقت اضطرار؛ سوء تفاهم نشود. در نظر داشته باشید که خدای حکیم فرموده است که گوشت مردار حرام است، بجز در حالت اضطرار. بنابراین خوردن داروها و قرصها فقط در حالت اضطرار مجاز است. این اضطرار همان اضطراری است که در مورد گوشت مردار در آیه مطرح شده است.

دَم فقط خوردنی جسمی نیست، بلکه خیلی از اشعار هم مثل خون هستند. شعرا معمولا دنبال نَفَسهای معجزه آسا هستند که به یکباره روان آنان را تغییر دهد. آنان بجای اینکه با صبر و آهستگی و پیوستگی خود را تغییر دهند، از مسیحا نَفَسی صحبت میکنند که آنان را به یکباره زیر و رو کند. مولوی در دیوان شمس خیلی از این دَمها و خونهای روحی روانی صحبت میکند. که همگی به شور و شیدایی خواننده منجر میشود و باعث عبور از خط قرمزها میشود. شعرا ناخودآگاه و خودآگاه انسان ها را به سمت مصرف دَم روانی و مردار روانی سوق میدهند.

اگر اینپوت زیادی از دَمهای جسمی و روانی در خود بریزید، بصورت غم، غصه، شادی غیرطبیعی و رفتارهای غیرطبیعی ظاهر میشود و منجر به مشکلات عمده روانی میشود. خونها و یا دَمهای روانی هم مهم هستند. دیوان شمس یک کتاب شعر است که کلا پر است از شور و احساس های اضافی و بیفایده. این دیوان انسان را جوش می آورد و دَم خاصی در آن است. به همین خاطر است که شعراء احساسات زشت زیادی در خود دارند و اکثرا از نظر روانی به هم ریخته اند. کسی که دیوان شمس بخواند و از نظر حسی، در آن غرق شود، دچار بیماری هاری می شود و بعد از آن دیگر به کمتر از آن شور و هیجان راضی نیست. نامه های عاشقانه به معشوق، نوعی دم است که شور و شیدایی را بیشتر میکند و در نتیجه، عاشق و معشوق هر دو را از قبل زشت تر میکند. انسان با مصرف دَم، ظاهرا خوشحال میشود و موقتی شور و شیدایی پیدا میکند، ولی از نظر قیافه و اخلاق بدریخت میشود. زیرا خون سایز اندامهای بدن و سایز و تن صدا را هم تغییر میدهد. لقمان به پسرش دو وصیت میکند و به او میگوید:

وَاقْصِدْ فِی مَشْیِکَ وَاغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ إِنَّ أَنْکَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ ﴿۱۹

و در راه‏ رفتن خود میانه‏ رو باش و صدایت را آهسته ‏ساز که بدترین آوازها بانگ خران است (۱۹)

 

  • میانه روی در راه رفتن و مشی زندگی
  • آهسته کردن صداها و سایزها و اندازه ها

 

نصیحت دومی از آهسته سازی صوتها و سایزها و اندازه ها صحبت میکند. خوردن خون و مواد مشابه خون، چنین سایزی را به هم می زند. در حالت عادی، سایزها معمولی و طبیعی است، اما در طول زمان با مصرف مواد شبیه به خون، این سایزها به هم میخورد. یکی قرص خواب مصرف میکرد. بعد از مدتی حرفهایی در جمع میزد که نباید میزد. مقداری شرم وحیا برای همه خیلی مناسب است.

در سیستم ربوی که یک سیستم مبتنی بر دَم است، مصرف گرائی و اسراف رواج دارد. در سیستم ربوی، اهمیت تخصص، کار، زحمت، تلاش  و کوشش از بین می رود. در سیستم ربوی، گرانی یک چیز عادی است، طوری که افراد نسبت به آن هیچ عکس العملی نشان نمی دهند. بدنی که بدون حالت اضطرار به انواع قرصها و داروها روی آورده است، کار و تلاش و کوشش و زحمت اندامها و اجزای بدنش برای تصفیه و بدست آوردن ویتامینها از غذاها و جذب آنها، اهمیت خود را از دست میدهد. در نتیجه این اعضاء بدن، کارکرد و یا حتی عملکرد واقعی خود را از دست میدهند و در نتیجه بدن، هر چه بیشتر به این مواد شبیه خون وابسته تر میشود.

بکارگیری صبر در امورات زندگی، بسیار مهم است. خوردن قرصها و داروها فقط در حالت اضطرار بکار برده شود. بدن ما باید خودش، ویتامینها و مواد لازم را طی خوردن غذا، هضم و جذب کند و این فرآیند همراه با صبر و آهستگی باشد. خوردن قرص ویتامین، در ظاهر شاید ویتامین بدن را بالا ببرد، اما از آنجا که همراه با صبر و آهستگی و فرآیند طبیعی گوارش نبوده است، مثل یک تزریق بحساب میاید و حکم خون را دارد و باعث بدریختی اعصاب و قیافه و رفتار خواهد شد. صبر پاداش خوبی دارد. بدنی که فرآیند صبر بر او حاکم باشد، جزا و پاداش او این است که کمتر بیمار میشود و نیاز کمتری به داروها پیدا میکند.

 

قُلْ یَا عِبَادِ الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا رَبَّکُمْ لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا فِی هَذِهِ الدُّنْیَا حَسَنَةٌ وَأَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةٌ إِنَّمَا یُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسَابٍ ﴿۱۰

بگو اى بندگان من که ایمان آورده‏ اید از پروردگارتان پروا بدارید براى کسانى که در این دنیا خوبى کرده‏ اند نیکى خواهد بود و زمین خدا فراخ است بى‏ تردید شکیبایان پاداش خود را بى‏حساب [و] به تمام خواهند یافت (۱۰)

 

اما اگر مصرف این مواد شبیه به خون، در حالت مخمصه و اضطرار باشد، خدا آن را ممنوع نکرده است. ولی به شرطی که به یک عادت تبدیل نشود و همچنین برحسب نیاز واقعی باشد و نه همراه با زیاده روی. به هر حال فرآیند صبر و آهستگی در غذا خوردن میتواند در رفتار کلی انسان تاثیر گزار باشد.

 

إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ (براستی خدا با صبرکنندگان است)

وَاللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ (و خدا صبرکنندگان را دوست دارد)

 

صبرکنندگان کسانی هستند که صبر را در همه امورات زندگی خود تاثیر میدهند؛ حتی در فرآیند بهبود بیماری. مثلا برای کسب ویتامین دی 3، صبر میکنند و  با حوصله تمام و بطور منظم، زیر آفتاب میروند و طی این فرآیند زمانبر، ویتامین دی 3 را وارد بدن خویش میکنند. اما کسی که قرص آن را مصرف میکند، از خیلی چیزهای دیگر خود را محروم میکند و همچنین از آنجا که طی فرآیند صبر و حوصله و تلاش و کوشش آن را بدست نیاورده است، بعدا دچار مشکلاتی خواهد شد.

مصرف مواد شبیه به خون باید فقط در حالت اضطرار باشد. اگر در حالتهای غیر اضطرار مصرف شود، یک نوع جادوی سفید است و انسانها در فرآیند جادو می افتند و از نظام رحمانی دور میشوند. جادو چیز عجیب و غریبی نیست. هر کس طبق فرآیند نظام رحمانی عمل نکند، مجبور است رو به این جادوها ببرد. مصرف مواد شبیه به خون در حالت غیر اضطرار ، یک نوع جادوی سفید به حساب میاید. اما همانطور که آیه فرموده است، مصرف این مواد در حالت اضطرار و در حالتی که هیچ راه حل دیگری وجود ندارد، جادوی سفید نیست. همانطور که آیه می فرماید و آن را استثناء کرده است:

 

فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَلَا إِثْمَ عَلَیْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ = اما کسى که ناچار و ناگزیر شود در صورتى که زیاده روی نکند و دوباره به مصرف آن برنگردد بر او گناهى نیست زیرا خدا آمرزنده و مهربان است.

 

حالت اضطرار = حالت ناچاری و ناگزیری

غیرباغ = بدون زیاده روی و در حالت کمترینش

لا عاد = دوباره برنگشتن به مصرف آن تا که فرد به آن عادت نکند

 

  • اسعد حسینی
۰۳
شهریور
۰۴

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت 170)

الهه گیری (بخش 8)

جادوی سفید

 

ابوریحان بیرونی در آثار الباقیه میگوید :

در ایران باستان، روز اول دی ماه، روز خور نامیده می‌شد و همین روز در کتاب قانون مسعودی خره روز نامیده شده و برخی منابع دیگر آن را خرم روز نامیده اند. شب اول دی ماه، طولانی ترین شب سال بود. به همین خاطر مردم به خیال خود، در این شب‌ جلوی تاریکی می‌ایستادند تا آن نیروی اهریمنی را خنثی کنند. آنها آتش روشن میکردند تا تاریکی از زندگی‌شان بگریزد و برای آنکه خوابشان نبرد، قصه‌هایی برای یکدیگر در آن شب  می‌گفتند. همچنین میوه های خشک شده و موجود در انباری خود را سر سفره می آوردند و این سفره شب یلدا برایشان سفره‌ای مقدس بود. تمام این کارها به این خاطر بود که آنها میخواستند از ایزد خورشید دفاع کنند. زیرا از نظر آنان، زمستان، سرما و تاریکی از طرف اهریمن بود و خورشید به تنهایی با اهریمن می جنگید تا اینها را بر اندازد. آنان هم با نخوابیدن در آن شب و آتش روشن کردن، میخواستند که کمکی به خورشید بکنند تا در این مبارزه پیروز شود. داستان اصلی شب یلدا، این بود. اگر چه اکنون این مفاهیم و معانی در مورد یلدا، مطرح نیست.

نکته مهمی که در مورد شب یلدا میتوان آموخت، این است که اگر غیرخدا را به عنوان الهه بگیرید، به مفاهیم غلطی می رسید. زمستان و سرما و تاریکی دشمن نیستند و حتی اینها یک نعمت هستند. اما وقتی  خورشید را به عنوان الهه بگیرید، مفاهیم تاریکی، سرما، زمستان به دشمن تبدیل میشوند. اینها نوعی دشمن هراسی و دشمن تراشی است.  دشمنان غیر واقعی، دشمنانی هستند که در الهه گیری، مطرح میشوند. وقتی الهه ای غیر از خدا بگیرید، خودبخود خیلی مفاهیم و نیروهای طبیعی به دشمن تبدیل میشوند. سرما، زمستان، تاریکی؛ اینها همگی نعمات خدا هستند و فواید فوق العاده ای برای انسانها و طبیعت و سایر جانداران دارند. اگر تاریکی نباشد، ما نمی توانیم خواب عمیق داشته باشیم و افراد مجبورند که از قرص خواب استفاده کنند. مِهر پرستان می گویند که دوست دشمن ما، دشمن ماست. این نوع تفکر غلط، ناشی از الهه گیری است. خدای قادر متعال چیزهایی میداند که ما نمی دانیم. الهه گیری در هر چیزی، باعث به هم خوردن تعادل میشود.

 

تاریکی شب، یک نعمت است. آن تاریکیی که خدا از آن صحبت میکند و آن را شرّ معرفی میکند، تاریکی دنیای شیاطین است و نه تاریکی شب. تاریکی شب را خدا خودش قرار داده و خودش هم بر میدارد. مردم ترس از تاریکی را به ترس از شب تعبیر کردند و این سوء تفاهم بزرگی بود. در روز هم میتوان در تاریکی و ظلمات بسر برد.

مردم انحراف در ارتباطات اجتماعی و از بین رفتن حس تعاون و سردی در همدلی و همیاری را به سردی زمستان تعبیر کردند. که اینها همگی اشتباه بود. این فرقه ها به مرور زمان تعبیرات نادرستی از نور و ظلمات پیدا کردند. نور یعنی راهنمایی ها و هدایتهای نازل شده از طرف خدا برای بیرون راندن انسانها از تاریکی و ظلمات شیاطین. اما عده ای مثل پیروان آئین مانی آمدند و  در روز خورشید و در شب ماه را قبله خود قرار دادند. اینها تعبیر نادرستی از نور و ظلمات بود. خدا یک زمانی مسجد الاقصی را قبله قرار داد، زیرا آنجا محل نازل شدن نور و راهنمایی بود. اما بعد از نزول آخرین کتاب آسمانی، قرآن، کعبه قبله قرار داده شد، زیرا نور جدید در آن جا نازل شد. منظور از تمام این نورها، نور راهنمایی و نور هدایت بوده است و نه نور خورشید و ماه.

یا بعضی از این جنبش ها در طول تاریخ، معنای درستی از زهد و ریاضت نگرفتند. در برخی از این آئینها، جسم و ماده به‌ عنوان تاریکی و شر معرفی شدند. به همین خاطر، به ریاضتهای خیلی عجیب کشیده شدند. این نگاه از دین، خلقت جسمانی انسان از خاک را هیچ و پوچ میداند. در حالی که خدای حکیم مهربان ، کار بیهوده انجام نمیدهد. جسم خاکی ما، کمک بزرگی به تذهیب و پاکی نفس ما میتواند بکند. شما با نماز، وضو، غسل و سایر حرکات و طهارتهای جسمانی میتوانید بطور مستقیم نفس خود را پرورش دهید. نفی فایده لایه جسمانی، ما را یاد ایده شیطان می اندازد که گفت من از آدم برترم زیرا او از خاک آفریده شده است و من از آتش. او گفت که آتش از خاک برتر است. نادیده گرفتن و تحقیر جسم تا حد ریاضتهای عجیب و غریب از همین ایده شیطان شکل گرفته است. اجنه و شیاطین لایه جسمانی خاکی را در اختیار ندارند، به همین خاطر رشد و تغییر در آنها بسیار سخت است. شیطان ابتدا به آدم فخر می فروخت که او در لایه آتشی است و آدم در لایه خاکی. شیطان این را یک نوع برتری و مزیت بحساب می آورد. البته شیطان در محاسباتش اشتباه کرد. خیلی از مردم هم در این دنیای خاکی مثل شیطان فریب خورده اند و نمیخواهند خاکی باشند و از لایه خاکی دوری میکنند و این مثل همان فریبی است که شیطان دچار آن شد. بعضی مردم هم از این ور خر افتاده اند. آنها در زیورآلات و زینتهای فریبنده دنیایی غرق شده اند و تمام زندگی و وقت خود را وقف بدست آوردن این مادیات میکنند که باز هم این روش آنان را از لایه خاکی دورتر میکند. اعتدال در لایه خاکی بسیار مناسب است. نه به دنیا و مادیات بچسب و نه ترک کامل آن.

بوسیله جسم خاکی میتوان روزه گرفت، زکات داد، به مستمندان کمک کرد؛ سجده کرد، رکوع کرد و صدها کار دیگر. این اعمال و کارها در لایه خاکی بسیار ساده است. اما در لایه ناری همین اعمال خیلی سخت است و معنای دیگری دارد و اصلا بعضی از این اعمال در لایه ناری وجود ندارند. شیطان بعدا این مساله را متوجه شد و به همین خاطر تصمیم گرفت که انسانها را از رشد در لایه خاکی محروم کند و به این طریق مدیتیشن و چاکرابازی را طراحی کرد تا بتواند آدمیان را به لایه ناری بکشاند و اینطوری به آنها دروغ بزرگی القا کرد که لایه ناری، محل اخذ معنویت است. در حالی که لایه جسمانی مثل اهرم است که بوسیله آن میتوان خیلی راحت رشد کرد و معنویت بدست آورد. با سجده و رکوع و نماز میتوان براحتی لایه معنوی خود را تحت تاثیر قرار داد. شیاطین از آنجه که لایه جسمانی خاکی ندارند، این امورات عبادی ساده برایشان خیلی مشکل است و این کارهای عبادی برایشان به یک معمای بزرگ تبدیل شده است. در حالی که انسان میتواند براحتی آن را انجام دهد. این جواب کوته بینی شیطان است. شیطان فکر میکرد که لایه خاکی دست و پا گیر است و آدم را به این خاطر تحقیر میکرد. حال آن که رشد معنویت به وسیله پندار و کردار و گفتار جسم خاکی، بسیار تاثیرگزار است.

فرقه های منحرف مثل بودایی ها و مانوی ها، جسم خاکی را شیطانی میدانند و تا حد ممکن آن را استفاده نمی کنند و به همین خاطر به ازدواج و کار و تلاش و کوشش مادی، اهمیت خاصی نمیدهند و زهد و ریاضتهای عجیب و غریب و عدم ازدواج را بیس زندگی خود قرار داده اند. البته تجربه ثابت کرده است که بعد از مدتی، اینها حتی اصول اولیه آئین خود را هم رعایت نمی کنند. مثلا بودا معتقد بود که نباید به هیچ حیوانی آزار برسانید. اما بوداییان این حرف بودا که یک اصل مهم بودایی هم هست، را رعایت نمی کنند. همین حالا در چین، حیوانات را بدون ذبح و بصورت زنده در قابلمه و یا آب جوش می اندازند و سرخ میکنند و میخورند. در حالی که اصول بودایی، میگوید که به هیچ حیوانی آزار نرسانید. زنده زنده سرخ کردن یک حیوان یک نوع آزار بسیار زشت و زجر کشی است. در تمام ادیان، ذبح کردن حیوان قبل از طبخ، یک دستور و امر دینی است. خدا میخواهد که حیوان از همان اول ذبح شود تا در حین طبخ، درد نکشد و زجر کش نشود.

زمانی که مردم به نور و یا خورشید به عنوان الهه نگریستند، عده ای آمدند و گفتند که ما باید روشهایی برای کنترل نیروی تاریکی و یا جذب نور پیدا کنیم. به این طریق آنها دنبال جادو کردن افتادند. آنها از باورهای معنوی سوء استفاده کردند و به بهانه کسب معنویت و دفاع از الهه خود، به سمت جادو کشانده شدند.آنها سعی کردند تا روشهایی میانبر برای کنترل نیروهای طبیعت و حتی هماهنگ شدن با آن پیدا کنند و به این طریق یک روشهای جادویی پیدا کردند. از آنجا که این کارها، در ظاهر شیطانی نبود، آن را جادوگری سفید یا ویکا نامیدند. بعد از مدتی هماهنگ شدن با طبیعت، به هماهنگ شدن با نیروهای پنهان طبیعت تبدیل شد، بعد به هماهنگی با نیروهای مخفی تبدیل شد. یعنی هماهنگ شدن با شیاطین. به این طریق شیطان، مرحله به مرحله آنان را به سمت خود کشاند و به آنان نزدیک شد.

پیروان ویک ( یا جادوی سفید) را ویکن می نامند. ویکن در انگلیسی به معنای حکیم و دانا هم معنا میشود. در نگاه ویکن‌ها، طبیعت مقدس است و حتی معیار رفتار و اخلاق است. آنها به الهه‌ها و نیروهای طبیعی توجه دارند. آنها نیروهای طبیعی را قدرت الهه ها می نامند. ستاره پنج پر از نظر آنان نشانه انسان کامل است. پنتاگرام یا ستاره پنج پر، نماد پنج عنصر: باد، آتش، آب، خاک، روح است. خلق الهه ها براساس طبیعت گرایی و غریزه محوری بوده است.

ظاهرا جادوی سفید برای انجام امور خیرخواهانه، درمان بیماری، محافظت از خود و دیگران بوسیله اوراد و ذکرها بوده است. اما جادوی سیاه به جادوهایی گفته میشد که برای امورات مضر و دشمنی و مرگ استفاده میشده است. اما مردم برای جادوی سفید، کلمه خیرخواهانه بکار بردند و فکر کردند با کلمه خیرخواهانه، آن را توجیه و قابل استفاده کرده اند. این امورات مردم را در بکارگیری جادو به دو دسته تقسیم کرد. عده ای که گفتند جادو همه نوعش حرام است. عده ای دیگر گفتند استفاده از جادو برای امور خیرخواهانه مثل درمان بیماری و محافظت و گره گشایی از مشکلات، ایراد ندارد. آنها این نوع جادو را جادوی سفید نامیدند. جادوی سفید ارتباط تنگاتنگی با خورشید و ماه و ستاره داشته است. آن زمان و اکنون هم باور بر این بود که موقعیت سیارات و ستارگان، ماه و خورشید می‌تواند بر انرژی‌های زمینی و انسانی تأثیر بگذارد. مثلا در موقعیتهای خاصی از قمر ماه، زمان مناسبی برای طلسم‌های جذب یا رهایی بود. شناخت ویژگی‌های فردی از روی ستاره ها، برای انتخاب طلسم مناسب مورد تاکید این آئینها بود. آنها از سیارات دیگر هم به انحاء مختلف استفاده میکردند. مثلا از انرژی مریخ برای قدرت، زهره برای عشق، مشتری برای فراوانی و غیره بهره می بردند.

ستارگان و خورشید و ماه، برای امورات زندگی مناسبند و خدا اصلا اینها را برای این امورات خلق کرده است. اما وقتی به اینها قدرتهای ماورائی داده شود، یعنی به عنوان یک الهه در نظر گرفته شده اند. برای الهه گیری از یک شیء، لزومی ندارد که او را الهه بنامید. همینکه به چنین قدرتی اعتقاد داشته باشید، یعنی به چنین الهه ای اعتقاد دارید.

بینش مردم در مورد جادوی سفید، اشتباه بود. زیرا آنها فکر میکنند که این نوع جادو، کار راه انداز است. حتی دعانویسها هم چنین ادعایی دارند. وقتی اسم جادو برده میشود، مردم فورا به فکر کارهای خارق العاده و عجیب و غریب می افتند. چون سحر لزوما ارتباطی با جن و یا شیطان ندارد. همانطور که در قرآن بین ساحر و مجنون فرق قائل شده است.

 

کَذَلِکَ مَا أَتَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا قَالُوا سَاحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ ﴿۵۲

بدین سان بر کسانى که پیش از آنها بودند هیچ پیامبرى نیامد جز اینکه گفتند ساحر یا دیوانه‏ اى است (۵۲)

 

اما سحر تحت همان قوانین و قواعد علمی انجام میشود و به همین خاطر است که سحر آموختنی است. یعنی یک نوع علم است و حتی میتوان گفت که به نوع و طرز استفاده از علم مرتبط میشود. به همین خاطر در قرآن، از عبارت سَاحِرٍ عَلِیمٍ  استفاده شده است. یعنی ساحر دانشمند.

 

وَقَالَ فِرْعَوْنُ ائْتُونِی بِکُلِّ سَاحِرٍ عَلِیمٍ ﴿۷۹

و فرعون گفت هر جادوگر دانایى را پیش من آورید (۷۹)

 

پس کاری که ساحر میکند، جنبه علمی دارد ولی طرز و بینش انجام آن با کید همراه است (إِنَّمَا صَنَعُوا کَیْدُ سَاحِرٍ). در مرحله ابتدایی، سحر یک امر علمی است ولی در مرحله اجرا، ماورائی، فریبنده و عجیب و سرّی می نماید.

 

وَأَلْقِ مَا فِی یَمِینِکَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّمَا صَنَعُوا کَیْدُ سَاحِرٍ وَلَا یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتَى ﴿۶۹

و آنچه در دست راست دارى بینداز تا هر چه را ساخته‏ اند ببلعد در حقیقت آنچه سرهم‏بندى کرده‏ اند افسون افسونگر است و افسونگر هر جا برود رستگار نمى شود (۶۹)

 

فرض کنید که یکی زخمی در بدن دارد. پیش یکی میرود و او هم از خاکستر همراه با اوراد مخصوص روی آن می ریزد. زخم خوب میشود. خوب شدن زخم بخاطر خاصیتهای ضدعفونی کننده خاکستر است و ربطی به اوراد ندارد. اما فرد فکر میکند که بهبودی بوسیله اوراد انجام شده است. این یک نوع فریب و دروغ است و سحر سفید نامیده میشود. بهبودی زخم بوسیله این نوع فریب، ضررات زیادی دارد، از جمله:

  1. افراد به جادو ایمان می آورند
  2. افراد به غیر خدا توکل میکنند
  3. دعانویسی و وِرد خوانی به یک روش حل تبدیل میشوند
  4. پولهای زیادی در این راههای جادویی رد و بدل میشود
  5. یک روش علمی که خدا آن را آفریده است، با نام غیر خدا تمام میشود و این یک نوع ناسپاسی و کفر است. کفر یعنی پوشاندن واقعیت.
  6. خاکستر خاصیت ضد عفونی کنندگی دارد. زخم را خوب میکند ولی این خاصیت به نام اوراد و فرد اجرا کننده تمام میشود. این هم یک نوع کفر است. کفر یعنی پوشاندن واقعیت.
  7. هاروت و ماروت روشهای سحر را برای مردم فاش میکردند و به آنها می گفتند که اینها شعبده بازی و کید و نیرنگ است و در ضمن به آنها می گفتند إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلَا تَکْفُرْ ما وسیله آزمایشى براى شما هستیم پس مواظب باشید دچار کفر نشوى و از این شعبده ها، برای فریب و کید و نیرنگ استفاده نکنید.
  8. وقتی افراد حس میکنند که یک راه میانبر برای انجام امور یافته اند، آنها فکر میکنند که درز و خلل و روزنه ای در نظام رحمانی کشف کرده اند که دیگران این درز و روزنه را نمی دانند؛ آن موقع به جادو گرایش یافته اند.
  9. جادوی سفید بخشی از نظم پنهان طبیعت است و کاملا خاصیت علمی دارد ولی هنوز برای انسان کشف نشده است و هنوز آشکار نشده است. ولی بعضی افراد از راز آن باخبر میشوند و از آن سوء استفاده میکنند و مردم را با آن سرکار می گذارند. بعضی ها اینها را کرامت هم می نامند. آنها معمولا چند تا وِرد هم تنگ آن قرار میدادند تا بیشتر راز آلود شود و توجه ها را منحرف کنند.
  10. اگر روزی علم بشر آنقدر زیاد شود که ناشناخته ها، برای عموم شناخته شود؛ دیگر آن موقع جادو نیست و بلکه بخشی از یک علم شناخته شده است. هاروت و ماروت این را برای مردم فاش و آشکار کردند، تا از حالت سحر خارج شود. اما بعضی ها آن را بر روی افرادی که از این موضوع اطلاع نداشتند ، اجرا میکردند و آنانرا در جادو می بردند.

 

سران بعضی آئینها، اسرار طبیعت و نیروهای ناشناخته را که می شناختند و مردم عادی از آن خبر نداشتند، را پیش خود به عنوان سرّ و رمز و یک اسم اعظم نگه میداشتند و مردم را بوسیله این سرّ، به خود جذب می کردند. اگر چه این سرّ ممکن است دلایل علمی داشته باشد، ولی به عنوان نیروی ماورائی و جادویی به مردم معرفی میشد و در نتیجه اینها همگی سحر سفید بوده است.

مشروب الکلی اسم اعظم بعضی افراد است. زیرا آنها با مصرف مشروب الکلی، فکر میکنند که چیزی دارند که دیگران ندارند و سرّی میدانند که دیگران نمی دانند. اسم اعظم یک شاعر، شعرش است. اسم اعظم یک امر شیطانی است و یک جادو است که در اصل به آئینهای اسرار مثل مهرپرستی بر می گردد. استفاده از جادوی سفید، پوشاندن واقعیت است و البته این یک مساله پنداری است. مردم صورتهایشان را بی چین و چروک وخال میکنند، ظاهرا صورتها بی خط وخال است، ولی روان پر از خال. اینها همگی یک نوع روان فریبی است که پوشاندن واقعیت است و یک نوع کفر است. مشکل بشر این است که قیمت چیزهایی که دارد را نمی داند و قیمت چیزهایی که ندارد را هم نمی داند ولی آرزوی نداشته ها و غیرممکن ها را دارد.

سحر سفید بر پایه های یک روش علمی است، اما مبهم است. مردم پیامبران را ساحر می نامیدند، زیرا روش پیامبر با روش آنها ناسازگار بود و حتی برایشان عجیب بود. وقتی پیامبر می گفت به خدا توکل کنید؛ آنها می گفتند که مگر میشود با توکل به خدا به تنهایی، به نتیجه رسید؟ آنها پیش خود میگفتند که مگر میشود بدون بستن پارچه تبرک به دست بیمار، خوب شد؟ این سوالات در ذهن آنان مطرح میشد و به همین خاطر توصیه پیامبر را یک میانبر و یک راه حل جادویی می دانستند.

آئین مهر پرستی هم، ابتدا هماهنگی با طبیعت و نور بود. ولی بمرور به سمت سرّ و رمزها و جادو کشانده شد. بطوریکه مغان، علنا و عملا برای پیشبرد امور خود جادو بکار میبردند. از آنجا که امورات جادو و دستیابی به آن سخت بود، در اختیار هر کسی نبود؛ در نتیجه آئین مهرپرستی (یا  نورپرستی یا نورمحوری) یک ساختار ارثی و طبقاتی پیدا کرد؛ مثلا فقط مغان حق تفسیر دین را داشتند و دیگران قادر به درک امورات دینی نبودند و آزادی آن را هم نداشتند. این محدودیت، آزادی معنوی مردم را هم محدود ‌کرد. کلا در سیستمهای جادویی، عامه مردم حق تفسیر احکام دینی را ندارند؛ زیرا ممکن است قاعده طبقاتی به هم بخورد.

جادوی سفید یا همان ویکا، مبتنی بر نورهای طبیعت و کیهانی است. هر چیزی که کمی نور داشته باشد، میتواند به عنوان مبنا قرار گیرد و میتوان به آن تکیه کرد. اعتقاد به جادوی سفید یعنی بتوان از جادو برای امورات خیریه و درمان استفاده کرد. اینها نوعی تجاوز به حریمهای الهی است. این یک مسیر تقلبی است که انسان را از مسیر عبودیت و توکل دور میکند. مثلا خدا می فرماید که نماز انسان را از فحشاء و منکر دور میکند. اما یکی دیگر می آید و میگوید که ریاضت سختگیرانه و عجیب و غریب پیشه سازید، چهل شبانه روز، روزی یک خرما و یک لیوان آب بخورید، تا اصلا امورات جنسی یادتان برود و در عوض نیروهای ماورائی هم پیدا می کنید. این روش دومی، مسیر عبودیت نیست و بلکه الهه گیری است. در این روش، حذف صورت مساله است و افراد معنویت را برای خود حل نکرده اند. این روش یک روش جادویی است. زیرا اگر فرد بعد از مدتی دست از این نوع ریاضت بکشد و به حالت عادی برگردد، آن موقع دوباره به سمت فحشاء و منکر کشیده خواهد شد. زیرا او فقط صورت مساله را پاک کرده بود و آن را برای خود حل نکرده بود. این روش را جادوی سفید برای حل مسائل و گره ها می نامند. فرد بجای تلاش و کوشش واقعی، به این روشهای میانبر و مضر وابسته میشود و توهم کنترل و کرامت به او دست میدهد و از مسیر بندگی و عبودیت خارج میشود. تجربه نشان داده است که این روشها هم فقط برای چندین بار جواب میدهد. بعد از مدتی، معنویت انسان به این ها هم مقاومت پیدا میکند و اینها را پشت سر میگذارد و دیگر نمیتوان با این ریاضتها کلاه سرش گذاشت و در نتیجه همان حسهای جذب کننده به فحشاء و منکر در او پیدا خواهد شد.

به همین خاطر بعد از مدتی، بسیاری از نیروهایی که در جادوی سفید به‌کار می‌روند، مبهم میشوند و حتی ممکن است با نیروهای ناشناخته شیطانی هم قاطی شوند. به این طریق جادوی سفید به جادوی سیاه تبدیل میشود. بالاخره روزی جادوی سفید به جادوی سیاه تبدیل میشود، دیر و زود دارد ولی سوخت و سوز ندارد.

لفظ جادوی سفید فریبنده است. حتی مسلمانان هم از دعانویسی، رقیه، حرز و دخیل بستن و پارچه های تبرک یافته بهره می برند که اینها همگی نوعی جادوی سفید است. مهمترین ضرر جادوی سفید، عدم رشد معنویت است. زیرا افراد بجای حل مساله، سعی در پاک کردن صورت مساله دارند.

تصور کنید که کسی پرخوری میکند و به همین دلیل نمیتواند روزه بگیرد. او بجای رشد معنویت خویش، به عمل جراحی کوچک کردن معده خویش پناه می برد. این یک روش جادوی سفید است. زیرا فرد میخواهد معنویت خود را دست نزد و نمی خواهد خود را متقاعد کند که روزه دستور خدای رحمان است و نباید در خوردن اسراف و زیاده روی کرد. او نمیخواهد به حرف خدای رحمان گوش کند و نمی خواهد معنویت خود را دست بزند؛ به همین خاطر به این روش میانبر دست میزند. پس جادوی سفید روشی است که میخواهد معنویت انسانها را دور بزند. اما اگر یکی سرطان معده گرفت و چاره ای جز عمل کردن نداشت، این جادوی سفید نیست و بلکه از سرناچاری و مجبوری است. همانطور که در حالت اضطرار و مخمصه به شرط (عدم برگشت دوباره و عدم زیاده روی) میتوان گوشت خوک هم خورد.

در اینجا میتوان براحتی فهمید که تا چه حدی میتوان از روشهای پزشکی و دارویی استفاده کرد. روش درمان بیماری ایوب، یک قاعده کلی و اساسی در اختیار ما می گذارد تا که بیماریهای جسمی و روانی را به ساده ترین روش حل کنیم. معنویت در دل و نهاد این روش است. به همین خاطر اگر فرد چندین بار با روش ایوب خود را درمان کند، دیگر بندرت بیمار میشود؛ زیرا معنویت او جای پای محکمی پیدا کرده است. اما گاهی شرایط اضطراری و مخمصه برای آدمی پیش میاید. مثلا ممکن است مشکل جسمی و بیماری جسمی به حدی شدت پیدا کند، که به یک مخمصه تبدیل شود. در این حالت میتوان از روشهای پزشکی و دارویی استفاده کرد. زیرا این حالت مثل خوردن گوشت خوک و خون است. گوشت خوک و خون حرامند. اما در حالت اضطرار و مخمصه میتوان از آن استفاده کرد. البته به شرط عدم برگشت دوباره و عدم زیاده روی، همانطور که آیه می فرماید:

 

إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِیرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَیْرِ اللَّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَلَا إِثْمَ عَلَیْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ ﴿۱۷۳

[خداوند] تنها مردار و خون و گوشت‏ خوک و آنچه را که [هنگام سر بریدن] نام غیر خدا بر آن برده شده بر شما حرام گردانیده است [ولى] کسى که [براى حفظ جان خود به خوردن آنها] ناچار شود در صورتى که ستمگر و متجاوز نباشد بر او گناهى نیست زیرا خدا آمرزنده و مهربان است (۱۷۳)

 

کسی که تصادف میکند و خونریزی شدید کرده است؛ در حالت مخمصه و اضطرار قرار گرفته است. این فرد نیاز فوری و حیاتی به تزریق خون دارد. بنابراین تزریق خون به او مشکلی ندارد. زیرا در حالت اضطرار و مخمصه، خون حرام نیست.

خون یک نوع دوپینگ است. انواع قرصهای مضر بدنسازی حکم دوپینگ را دارند. زیرا مصرف هیچکدام از این قرصها مربوط به حالت اضطرار و مخمصه نیست و بنابراین هر کدام از این قرصها یک جادوی سفید بحساب میایند و فرد بدنساز به غرور و تکبر دچار میشود. زیرا او بخاطر زحمت و تلاش و کوشش و تمرینات واقعی به آن بدن دست نیافته است، بلکه بخاطر یک سری میانبرها به آن دست یافته است. بنابراین او بدون تلاش و کوشش و معنویت به آنجا رسیده است. یک بدنی به هم زدن بدون معنویت پشت آن، خطرناک است.

به همین خاطر، خدای رحمان می فرماید که از صبر و نماز کمک جویید. یعنی از میانبر استفاده نکنید و بلکه صبر و آهستگی و یاد خدا را در اموراتتان دخالت دهید و بر آن اساس پیش بروید. وقتی میخواهید بیماری را درمان کنید، فرآیند صبر و آهستگی پیشه سازید و یا وقتی میخواهید بدن سازی کنید، فرآیند صبر و آهستگی پیشه سازید.

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ ﴿۱۵۳

اى کسانى که ایمان آورده‏ اید از شکیبایى و نماز یارى جویید زیرا خدا با شکیبایان است (۱۵۳)

 

در کنکور افراد با یادگیری مهارتهای تست زدن و کلاسهای اختصاصی مخصوص آن، یک راه میانبر برای برنده شدن پیدا میکنند و بدون رشد معنویت واقعی، به مدارج بالاتر دست می یابند و از آنجا که به وسیله یک میانبر غلط آن را بدست آورده اند، قادر به استفاده از علم خود نیستند و هیچ پیشرفتی در آن علم بوجود نخواهند آورد و حتی بعد از چند سال، همه چیز یادشان میرود. این یعنی دور زدن معنویت.

روشهای میانبر که مردم برای زیبایی خود استفاده میکنند، غرور و تکبر به همراه دارد. زیبایی و پاکی باید براساس چرخه نیک ( پندار نیک، کردار نیک، گفتار نیک، گفتار صبر) باشد.  زیبایی و پاکی واقعی بر این اساس است.  زیباییی که بدون معنویت بدست آید، غرور و تکبر با خود دارد و البته اگر خوبتر توجه کنیم؛ زیبایی بدون چرخه نیک اصلا امکان پذیر نیست و یک توهم بیش نیست. ما باید به فرآیند خلقت خدا احترام بگذاریم و طبق آن عمل کنیم. استفاده از داروهای هورمونی و پودرها و ژلها برای عضله سازی و گونه سازی و غیره، یک نوع میانبر است و زیبایی و یا عضله سازی از این طریق، نوعی دروغ است. در قدیم، مردم دنبال اکسیر جوانی و زیبایی می گشتند و آن را نزد جادوگران جستجو می کردند. اکنون آدرس فرق کرده است و به کلینیکهای زیبایی و جوان سازی تغییر نام داده است.

بعضی ها می گویند که پول حلّال هر مشکلی است. البته منظورشان این است که از راههای میانبر که بوسیله پول بدست میاید، میتوان کلیه مشکلات را حل کرد. این هم نوعی جادوی سفید است.

افراد آنقدر معنویت خود را رشد نداده اند که قادر به خواب نیستند و آن را بوسیله قرص خواب و دیازپام حل میکنند. اگر چه این روشهای میانبر هیچوقت خواب عمیق پیش نخواهد آورد و فقط یک خواب بی کیفیت بوجود می آورد.

بهتر است که بجای قرص ویتامین دی 3، از نور آفتاب استفاده شود. که البته این روش طبیعی تر است. نور آفتاب فقط کمبود ویتامین دی 3 را حل نمی کند، بلکه در کنار آن صدها فایده دیگر هم به بدن و سیستم ایمنی بدن می رساند. وقتی آدمیان برای خواب، قرص خواب می خورند؛ یعنی به سیستم رحمانی توکل و ایمان ندارند و نمی خواهند فرآیند معنویت را همراه با صبر بدست آورند. بعضی ها نمی گذارند که خودشان و یا بچه شان خاکی شوند؛ در حالی که همگی ما از خاک درست شده ایم.

عشق و مسائل مربوطه هم تا حد زیادی مربوط به جادوی سفید است. روابط رمانتیک نوعی سحر سفید است که افراد دارند دروغ و ظاهر سازی میکنند ولی فرد مقابل فکر میکند که کشته مرده اویند. سحرهای سفید زیاد هستند و میتوان لیست زیادی از آن را ذکر کرد.

  • اسعد حسینی
۰۳
شهریور
۰۴

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت 169)

الهه گیری (بخش 7)

دجال (2)

 

در یک نقاشی سنگی که از زمان قدیم بجا مانده است، الهه مِهر بوسیله یک تیر و کمان به ابرها تیر پرتاب میکند تا که ابر باران بباراند. مردم این عقیده خود را روی سنگ حک کرده اند و در طول تاریخ مانده است. این یعنی این یک عقیده عمومی و ثابت میان مردم آن موقع بوده است و گرنه کسی زحمت این کار سخت را به خود نمی داد. چرا باید یک الهه این کار را بکند؟ اما این عقیده میان مردم چه ضرری دارد؟

با وجود چنین بینشی نسبت به امورات جهان، مردم دیگر از خدا طلب باران نمی کنند و به درگاه خدای عالمیان دعا نمی کنند؛ زیرا الهه مِهر مثل شیر پشت مردم هست که حقابه آنها را می گیرد ولو به زور. مردم از انواع روشها استفاده میکنند که ارتباط مستقیم خود را با خدا کم رنگ کنند. آنها از واسطه ها و شفیعان بهره می برند تا مسئولیت خود را در قبال خدا بپوشانند. قطعا در این واسطه بازی، مردم بیشتر الهه مِهر را دوست دارند تا خدا. زیرا این الهه مِهر است که تیر را شلیک میکند و ابرها را وادار به بارش میکند. قطعا در این حادثه ، مهر و محبت مردم نسبت به الهه مهر افزایش پیدا میکند، تا حدی که به مقام خدایی هم خواهد رسید.

 

وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ وَلَوْ یَرَى الَّذِینَ ظَلَمُوا إِذْ یَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِیعًا وَأَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعَذَابِ ﴿۱۶۵

و برخى از مردم در برابر خدا همانندهایى [براى او] برمى‏ گزینند و آنها را چون دوستى خدا دوست مى دارند ولى کسانى که ایمان آورده‏ اند به خدا محبت بیشترى دارند کسانى که [با برگزیدن بتها به خود] ستم نموده‏ اند اگر مى‏ دانستند هنگامى که عذاب را مشاهده کنند تمام نیرو[ها] از آن خداست و خدا سخت‏ کیفر است (۱۶۵)

 

إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا وَرَأَوُا الْعَذَابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبَابُ ﴿۱۶۶

آنگاه که پیشوایان از پیروان بیزارى جویند و عذاب را مشاهده کنند و میانشان پیوندها بریده گردد (۱۶۶)

 

وَقَالَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنَا کَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ کَمَا تَبَرَّءُوا مِنَّا کَذَلِکَ یُرِیهِمُ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَیْهِمْ وَمَا هُمْ بِخَارِجِینَ مِنَ النَّارِ ﴿۱۶۷

و پیروان مى‏ گویند کاش براى ما بازگشتى بود تا همان گونه که [آنان] از ما بیزارى جستند [ما نیز] از آنان بیزارى مى ‏جستیم این گونه خداوند کارهایشان را که بر آنان مایه حسرتهاست به ایشان مى ‏نمایاند و از آتش بیرون‏ آمدنى نیستند (۱۶۷)

 

از این حوادث زیاد در طول تاریخ پیش آمده است. مردم به بهانه واسطه گری، به الهه ها پناه می بردند، ولی بعد از مدتی، چشم باز کردند دیدند که این الهه ها در چرخه و سیستم کائنات، همه کاره شده اند و دیگر نمی توان آنان را حذف کرد و کارها را به خدای عالمیان بر گرداند. اصلا خدا ما را آفریده است که از او بخواهیم و او را مخاطب قرار دهیم. ما با دعاهایمان نزد خدا، ارزش پیدا می کنیم. آیه زیر خیلی مهم است و نکته فوق العاده ای را میخواهند برای ما بیان دارند:

 

قُلْ مَا یَعْبَأُ بِکُمْ رَبِّی لَوْلَا دُعَاؤُکُمْ فَقَدْ کَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ یَکُونُ لِزَامًا ﴿۷۷

بگو اگر دعاى شما نباشد پروردگارم هیچ اعتنایى به شما نمى ‏کند در حقیقت‏ شما به تکذیب پرداخته‏ اید و به زودى [عذاب بر شما] لازم خواهد شد (۷۷)

 

دیدگاههایی بین شکاکان به خدا هست که میگویند:

 

مفهوم "خدا" را انسان ساخت

نیچه میگوید: خدا انسان را آفرید یا انسان خدا را؟

خدا یک مفهوم ساخته شده در ذهن بشر است

خدا ساخت بشر است و

...

 

این دیدگاهی است که توسط بعضی از فلاسفه مطرح شده است. این دیدگاه بیان می‌کند که مفهوم "خدا"، حاصل و نتیجه نیازهای انسان‌ها بوده است. به عبارت دیگر، انسان‌ها خودشان مفهوم "خدا" را خلق کرده‌اند تا یک ایدئولوژی برای رفع  نیازهای روحی و عاطفی خود ایجاد کنند. این افراد مفهوم الهه را با مفهوم خدا (الله) قاطی کرده بودند. مفاهیم الهه ها را خود مردم برای برآورده کردن نیازهای ایدئولوژیک و معنوی خود ساختند. اما مفهوم الله متفاوت است. الهه بوجود آمده است و توسط خود مردم تولید شده است. اما الله بوجود نیامده است و توسط مردم تولید نشده است. اتفاقا همیشه مردم سعی کرده اند که مفهوم الله را از قاموس خود حذف کنند و آنها تلاش کردند که بوسیله اختراع الهه ها، از دست امر و نهی های الله خود را خلاص کنند.

تمام الهه ها را خود مردم به کمک شیطان ساخته اند. اما این الهه ها در آخر الزمان و آخر دوره ها دوباره بر میگردند؛ البته با سبک جدید و به جان هم می افتند. جنگهای آخر الزمانی، جنگ بین الهه ها و ایدئولوژی هاست.

قرآن روشهای ساخت الهه توسط مردم را در آیات مختلف بیان فرموده است. یکی از این روشها مربوط به روش سامری است.

 

قَالُوا مَا أَخْلَفْنَا مَوْعِدَکَ بِمَلْکِنَا وَلَکِنَّا حُمِّلْنَا أَوْزَارًا مِنْ زِینَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْنَاهَا فَکَذَلِکَ أَلْقَى السَّامِرِیُّ ﴿۸۷

گفتند ما به اختیار خود با تو خلاف وعده نکردیم ولى از زینت‏ آلات قوم بارهایى سنگین بر دوش داشتیم و آنها را افکندیم و [خود] سامرى [هم زینت‏ آلاتش را] همین گونه بینداخت (۸۷)

 

فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ فَقَالُوا هَذَا إِلَهُکُمْ وَإِلَهُ مُوسَى فَنَسِیَ ﴿۸۸

پس براى آنان پیکر گوساله‏ اى که صدایى داشت بیرون آورد و [او و پیروانش] گفتند این خداى شما و خداى موسى است و [پیمان خدا را] فراموش کرد (۸۸)

 

سامری، گوساله طلایی را به عنوان الهه مردم و همچنین الهه موسی معرفی میکند (هَذَا إِلَهُکُمْ وَإِلَهُ مُوسَى). وقتی از سامری می پرسند که چطور و چرا اینکار را کردید؟

 

قَالَ فَمَا خَطْبُکَ یَا سَامِرِیُّ ﴿۹۵

[موسى] گفت اى سامرى منظور تو چه بود (۹۵)

 

قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ یَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا وَکَذَلِکَ سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی ﴿۹۶

گفت به چیزى که [دیگران] به آن پى نبردند پى بردم و به قدر مشتى از رد پاى فرستاده  برداشتم و آن را در پیکر [گوساله] انداختم و نفس من برایم چنین فریبکارى کرد (۹۶)

 

سامری در جواب، نکته مهمی را میگوید: او میگوید که من با استفاده از ردپای رسول (أَثَرِ الرَّسُولِ) بصیرت متفاوتی از دیگران پیدا کردم و به این طریق الهه ای برای بنی اسرائیل ساختم. عبارت أَثَرِ الرَّسُولِ به موسی اشاره دارد. به هر حال این نکته ثابت میکند که الهه های ساخته شده در طول تاریخ همیشه با نام خدا و یا رسول و یا ملائکه ساخته شده اند. اینطوری نبوده است که این مفاهیم را از صفر بسازند. مثلا مردم الهه باران را از ملائکه ای که مسئول بارش باران بوده است، ساخته و پرداخته کردند. اگر چه الهه باران با ملائکه مسئول باران کاملا دو مفهوم متفاوت هستند ولی ریشه در آن دارد. بنابراین الهه ها از همان مذهب و دین ساخته شده اند و سازندگان الهه ها بی دین و آتئیست نبوده اند.

مثلا مسیحیان الهه ای به نام مسیح ساخته اند و این الهه مشترکاتی با خود مسیح دارد. ولی در آخر دوره ها و آخر الزمان، جریان جهان طوری پیش میرود که این الهه ها ضد خود مسیح و یا موسی و یا محمد و یا هر کس دیگری که الهه از روی او ساخته شده است؛ خواهند شد. در واقع الهه ای که از روی خود مسیح ساخته شده است، میشود آنتی مسیح. الهه ای که سامری از روی أَثَرِ الرَّسُولِ (اثر موسی) ساخته بود، در نهایت ضد موسی از آب در آمد. و البته وقتی موسی برگشت، الهه ساخته شده را نابود کرد.

الهه ای که از روی مسیح درست شده است و مردم دارند مسیح را پرستش میکنند، در نهایت ضد مسیح از آب درخواهد آمد و این همان آنتی کریست و یا دجال است. خیلی از مسلمانان هم از پیامبر محمد و سایر بزرگان مذهبی، بت ساخته اند و الهه ای از آنان ساخته اند. اما در نهایت این الهه ساخته شده، ضد بزرگان دینی از آب در خواهد آمد. در آخر الزمان، این الهه ها و پیروانشان ضد شخصیت واقعی از آب در می آیند. اما در قیامت، شخصیتهای واقعی که بت شده اند، ضد کسانی خواهند شد که الهه ها را ساخته اند. یعنی حادثه ای که در مورد الهه ها رخ خواهد داد، در قیامت و آخر الزمان عکس همند. در آخر الزمان، مسیح تقلبی (دجال) ضد مسیح اصلی است ولی در قیامت، مسیح اصلی ضد پیروان مسیح تقلبی خواهد شد. آسیاب به نوبت.

 

کَلَّا سَیَکْفُرُونَ بِعِبَادَتِهِمْ وَیَکُونُونَ عَلَیْهِمْ ضِدًّا ﴿۸۲

نه چنین است به زودى [آن معبودان] عبادت ایشان را انکار مى کنند و دشمن آنان مى‏ گردند (۸۲)

 

این ضدیتها که میان مردم و الهه ها بوجود میاید، نشان از آن دارد که آنچه که مردم در مورد بزرگان مذهبی می اندیشند و خیالپردازی میکنند، با واقعیت شخصیت وجودی بزرگان مذهبی و فرشتگان کاملا متفاوت است و حتی ضد همند. وقتی عده ای از شخصیت یک پیامبر بت و الهه درست میکنند ولی در عین حال پیامبر را دوست دارند، در این حالت روزی خواهد آمد که همان پیامبر بر ضد مدعیان پیروی از خود شهادت خواهد داد و ضد آنان خواهد شد. شاید کسی بپرسد که چرا؟ مگر آن مردم پیامبر را دوست ندارند و به او عشق نمی ورزند؟ اما نکته همینجاست. دوست داشتن به چه قیمتی؟ به قیمت بت ساختن از شخصیتهای دینی؟ بنابراین همان شخصیتهای دینی، در روز قضاوت، به احدی از پیروان خود رحم نمی کنند و ضد آنان عمل میکنند. در آن روز پیروان بشدت نا امید خواهند شد و به جایگاه اصلی خود که همان جهنم است، وارد میشوند.

 

وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا ﴿۳۰

و پیامبر [خدا] گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند (۳۰)

 

وَکَذَلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ وَکَفَى بِرَبِّکَ هَادِیًا وَنَصِیرًا ﴿۳۱

و این گونه براى هر پیامبرى دشمنى از گناهکاران قرار دادیم و همین بس که پروردگارت راهبر و یاور توست (۳۱)

 

شیطان پشت این الهه سازی هاست و میخواهد به این وسیله پیام راستین این پیامبران الهی و بزرگان را نابود کند و آن را به بت پرستی بکشاند. تمام پیامبران در گفته هایشان عمدا و صریحا خود را بشری مثل دیگران معرفی نموده اند، زیرا تا که از آنان الهه ساخته نشود.

 

قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَى إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَنْ کَانَ یَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا ﴿۱۱۰

بگو من هم مثل شما بشرى هستم و[لى] به من وحى مى ‏شود که خداى شما خدایى یگانه است پس هر کس به لقاى پروردگار خود امید دارد باید به کار شایسته بپردازد و هیچ کس را در پرستش پروردگارش شریک نسازد (۱۱۰)

 

وقتی کسی بشر است، دیگر نمی تواند مثل یک الهه باشد. همچنین کسی که در مقام الهه است، دیگر نمیتوان او را به حالت بشری برگرداند. فکر می کنید که چرا یهودیان مسیح را نپذیرفتند؟ زیرا آنها از مسیح یک الهه ساخته اند. بنابراین وقتی مسیح واقعی آمد، با خصوصیات تعریف شده آنان نمی خواند. پس ردش کردند. در واقعیت هم باید اینطوری باشد. زیرا یک مسیح و یک دجال با هم در یک جا جمع نمی شوند. مسیح اصلی بنده و رسول خدا بوده است ولی مسیح تقلبی به یک الهه تبدیل شده است و یک دجال است.

وقتی در یک امری افراط شود، آن امر ضد امر اولیه و امر اصیل از آب در میاید. وقتی پیامبر مسیح به صفات الهگی منتسب شود، یک مسیح تقلبی ایجاد میشود که ضد مسیح اصلی است. ضد مسیحی که در ادیان مختلف از آن صحبت میشود، همین است. مسیح با صفات تقلبی ضد مسیح اصلی است. این همان آنتی کریست یا دجال است. مردم فکر میکنند که ضد مسیح، یک فرد عجیب و غریب است که تفکرات خارق العاده ای دارد. اتفاقا کسی که ضد مسیح و دجال است، یکی از مدعیانی است که مدعی پیروی از تفکرات و ایدئولوژی مسیح است. حتی این مورد نه تنها برای مسیح، بلکه برای سایر پیامبران و بزرگان دینی دیگر هم صادق است. گروههای تندرو مثل داعش و امثالهم، ادعای پیروی از پیامبر محمد را دارند ولی پیامبر محمدی که آنها پیروی میکنند، با پیامبر محمد واقعی که در قرآن معرفی شده است، زمین تا آسمان فرق میکند و پیامبر محمدی که آنان معرفی میکنند، تفکرات دیگر، بینش و ایدئولوژیهای دیگری دارد که دقیقا ضد پیامبر محمد اصلی است و این همان آنتی محمد است. آنتی محمد همان دجال است. یعنی کسی که راهها را برعکس میرود. بنابراین این فرد که پیرو پیامبر محمد تقلبی و خیالی خودش است، به کشتن هم روی می آورد. در حالی که خدا در مورد پیامبر محمد اصلی، می فرماید که ای محمد ما تو را به عنوان رحمت برای جهانیان فرستادیم و نه برای عذاب و قتل و کشتار. همه الهه ها خیالی هستند و طبق خیالات پیروان ساخته میشوند. پیامبر محمد اصلی یک بشر مثل ما بوده است ولی آنتی محمد طبق خیالات کسانی ساخته میشود که او را بت کرده اند.

 

وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ ﴿۱۰۷

و تو را جز رحمتى براى جهانیان نفرستادیم (۱۰۷)

 

قُلْ إِنَّمَا یُوحَى إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ ﴿۱۰۸

بگو جز این نیست که به من وحى مى ‏شود که خداى شما خدایى یگانه است پس آیا مسلمان مى ‏شوید (۱۰۸)

 

با یک مثال دیگر ثابت میشود که هر چیزی را از جایگاهش خارج کنید، در نهایت ضد حالت اصلیش میشود. فرض کنید یک ایدئولوژی هست که خیلی به عهد و پیمان اهمیت میدهد، تا حدی که الهه ای به نام عهد و پیمان دارد (نمونه آن آئین مهرپرستی و یا میترائیسم بود). یکی از پیروان این ایدئولوژی به یکی قول میدهد که یک چیزی برایش بخرد. اما به علت مشکلات مالی، نمیتواند بخرد. اما او چون الهه عهد و پیمان دارد و جزو اصول دینش است، پس حتی اگر دزدی هم کرده باشد، به عهدش پایبند می ماند. او میرود و دزدی میکند تا قولش را اجرا کند.  در این حالت، او کار بدتری را اجرا میکند تا یکی از اصولش را اجرا کند. زیرا او به الهه اش پایبند است و الهه او متخصص عهد و پیمان است و بنابراین برای او، رعایت عهد و پیمان از اوجب واجبات است (حتی به قیمت دزدی کردن). کسانی که در جنگها، خون مردم را می ریزند، بر همین روش کار میکنند. زیرا الهه آنها چنین دستوری میدهد. اما راه چاره این است که او الهه دزدی نکردن هم ایجاد کند. ولی به کدامش بیشتر اهمیت دهد؟ خدای حکیم برای هیچ انسانی دو قلب قرار نداده است. بالاخره باید یکی از الهه ها را به عنوان الهه مبنا برگزیند. این تضادها و پارادکسها ناشی از الهه گری و الهه پردازی است. و گرنه کسی که خداپرست است و خدای احد و واحد را می پرستد، دیگر در این افراط و تفریطها نخواهد افتاد و چنین گناهی را مرتکب نخواهد شد. الهه ها برای انجام یک امر واجب به فحشاء هم امر میکنند ولی خدا برای انجام یک امر واجب، به فحشاء و دزدی امر نمی کند.

 

وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَیْهَا آبَاءَنَا وَاللَّهُ أَمَرَنَا بِهَا قُلْ إِنَّ اللَّهَ لَا یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ أَتَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ ﴿۲۸

و چون کار زشتى کنند مى‏ گویند پدران خود را بر آن یافتیم و خدا ما را بدان فرمان داده است بگو قطعا خدا به کار زشت فرمان نمى‏ دهد آیا چیزى را که نمیدانید به خدا نسبت مى‏ دهید (۲۸)

 

قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ وَأَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ کَمَا بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ ﴿۲۹

بگو پروردگارم به دادگرى فرمان داده است و [اینکه] در هر مسجدى روى خود را مستقیم [به سوى قبله] کنید و در حالى که دین خود را براى او خالص گردانیده‏ اید وى را بخوانید همان گونه که شما را پدید آورد [به سوى او] برمى‏ گردید (۲۹)

 

گروهی بودند به اسم عیاران که آنها اصول اخلاقی و مبارزاتی ویژه‌ای را برگزیده و کمک به فقیران را پیشه خود ساخته بودند. عیاران گروهی بودند که طرفدار جوانمردی و بخشش و کمک به ضعیفان بودند و ضعیف نواز بودند. آنها افرادی را که ثروتمند تشخیص می‌دادند، را مجازات می‌کردند و اموال آنان را می دزدیدند و بین مردم تقسیم می‌نمودند. این تفکر، یک نوع تفکر غلط بود. آنها بخشش به فقرا را بولد میکردند، حتی به قیمت دزدی از ثروتمندان. در این حالت، این گروه از مفهوم بخشش، یک الهه برای خود درست کرده بودند. البته بعضی خصوصیات این گروه درست بود ولی این نوع الهه گری شاید در ظاهر زیبا و لذت بخش باشد ولی در دراز مدت امنیت را از بین می برد. الهه گری یک جنبه را در نظر می گیرد و جنبه های دیگر را بی خیال میشود و یا کم اهمیت میکند. افراط و تفریط در این گروهها موج میزند. مثلا میگویند:

 

هر عیار باید با دوستان دوست خود دوست باشد، و با دشمنان دوست خود دشمن باشد!

 

خوب اگر دقت کنیم، این جملات خیلی غلط است و در خیلی موارد منجر به ظلم خواهد شد. شیاطین با این کلمات و جملات پیچیده و در ظاهر درست، مردم را فریب میدهند. الهه پردازی در لفافه جملات به ظاهر زیبا و دهن پر کن پیچیده میشود. به هر حال ایدئولوژی غلط، غلط است و نمی توان به آن تکیه کرد. از این نوع جملات غلط و به ظاهر قشنگ زیاد است. تجربه تاریخی ثابت کرده است که تمام دیکتاتورهای جهان در نهایت به چند مفهوم و جمله ثابت میرسند و ایدئولوژیهای خود را بر این اساس جلو می برند. آنها، ناخودآگاه جهت دفاع از خود، به این جملات غلط و شیطانی نیاز دارند:

 

هر کس با ما نیست، علیه ماست

هر کس با دشمن ما دوست باشد، دشمن ماست

هر کس هم دین ما نیست، دشمن ماست

 

از قول مسیح تقلبی گفته اند:

 

اگر کسی به گونه راست شما سیلی زد، دیگری را نیز به او بازگردانید. و اگر کسی از تو شکایت کرد و لباس تو را گرفت، عبایت را نیز به او بده. و اگر کسی شما را مجبور کرد که یک مایل بروید، با او دو مایل بروید.

 

از نظر من، این جملات از مسیح نیست. زیرا دقیقا برخلاف آن چیزی است که در تورات بیان شده است. بخشش خطای دیگران خیلی خوب است ولی نه تا این حد که گونه دیگر را هم به طرف مقابل پیشنهاد دهید.

 

وَکَتَبْنَا عَلَیْهِمْ فِیهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَیْنَ بِالْعَیْنِ وَالْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَالْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ کَفَّارَةٌ لَهُ وَمَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ ﴿۴۵

و در [تورات] بر آنان مقرر کردیم که جان در مقابل جان و چشم در برابر چشم و بینى در برابر بینى و گوش در برابر گوش و دندان در برابر دندان مى‏ باشد و زخمها [نیز به همان ترتیب] قصاصى دارند و هر که از آن [قصاص]درگذرد پس آن کفاره [گناهان] او خواهد بود و کسانى که به موجب آنچه خدا نازل کرده داورى نکرده‏ اند آنان خود ستمگرانند (۴۵)

 

وَقَفَّیْنَا عَلَى آثَارِهِمْ بِعِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ مُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْرَاةِ وَآتَیْنَاهُ الْإِنْجِیلَ فِیهِ هُدًى وَنُورٌ وَمُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْرَاةِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ ﴿۴۶

و عیسى پسر مریم را به دنبال آنان [=پیامبران دیگر] درآوردیم در حالى که تورات را که پیش از او بود تصدیق داشت و به او انجیل را عطا کردیم که در آن هدایت و نورى است و تصدیق‏ کننده تورات قبل از آن است و براى پرهیزگاران رهنمود و اندرزى است (۴۶)

 

وَلْیَحْکُمْ أَهْلُ الْإِنْجِیلِ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فِیهِ وَمَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ ﴿۴۷

و اهل انجیل باید به آنچه خدا در آن نازل کرده داورى کنند و کسانى که به آنچه خدا نازل کرده حکم نکنند آنان خود نافرمانند (۴۷)

 

همانطور که در آیات بالایی مشاهده میشود، اهل انجیل موظف به پیروی از تورات بوده اند. این حکم تقلبی از قانون تورات تخطی کرده است. اما چرخاندن گونه، داستانش به میترا بر می گردد. الهه مهر یا همان میترای رومیان، این داستان را بیان کرده است و هدف این الهه، چیزی جز نقض قانون خدا نبوده است. آن کسی که میگوید، اگر کسی به گونه راست شما سیلی زد، دیگری را نیز به او پیشنهاد دهید؛ مسیح نیست. بلکه الهه میترا است که قبلا این جمله را گفته بوده است. الهه ها نمیگذارند پیامهای واقعی کتابهای آسمانی به مردم برسد و آن را دستکاری میکنند. شیطان از طریق الهه ها یک کرمی ریخته، و یک سخنی نامعقول بیرون داده است. مردم اگر از کتاب آسمانی پیروی نکنند، جذب این جملات بی معنی و بی سر و ته خواهند شد.

گروههای تندرو اسلامی همچون داعش، با الله اکبر گفتن، مردم را می کشند. آنها ظاهرا یک مفهوم درست را بیان میکنند ولی در ادامه مرتکب قتل میشوند. در الهه گیری، مردم زشتی و قبح کارهای خود را نمی بینند. گسترش اسلام به چه قیمتی؟ به قیمت کشتن مردم؟ کسی که کشته شود، اسلام را برای چی بخواهد و چطوری آن را بپذیرد، وقتی کشته میشود؟  اینها  کارها و مفاهیمی شیطانی هستند که ضد دین هستند و پشت پرده های این کارها، شیاطین بزرگی نشسته اند. کسانی که خود را پیرو پیامبر محمد میدانند ولی ضد او عمل میکنند؛ یعنی از یک محمد خیالی دیگر پیروی میکنند. این محمد خیالی همان آنتی محمد و یا دجال است که یک الهه است.

هر مفهوم افراطی خیلی راحت میتواند به الهه گری تبدیل شود ولی در نهایت به ضد مفهوم اصلی در میاید. بشر در آخر الزمان به این روشها میرسد و خیلی از مفاهیم و معانی گم میشوند و معنای عکس پیدا میکنند. وقتی یکی از مفاهیم برعکس شود، اینبار از خیر به شر تبدیل میشود.

بنابراین الهه گری در مفاهیم، دقیقا جریان را برعکس میکند و خیر را به شر تبدیل میکند. صدقه و بخشش خیلی خوب است ولی صدقه ای که به دنبالش اذیت و منت و زورکی باشد، بدرد نمی خورد و ضررش از فایده اش بیشتر است.

 

قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَمَغْفِرَةٌ خَیْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ یَتْبَعُهَا أَذًى وَاللَّهُ غَنِیٌّ حَلِیمٌ ﴿۲۶۳

گفتارى پسندیده (در برابر نیازمندان‏) و گذشت (از اصرار و تندىِ آنان‏) بهتر از صدقه‏ اى است که آزارى به دنبال آن باشد، و خداوند بى ‏نیاز بردبار است‏. (۲۶۳)

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَالْأَذَى کَالَّذِی یُنْفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَلَا یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَیْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَکَهُ صَلْدًا لَا یَقْدِرُونَ عَلَى شَیْءٍ مِمَّا کَسَبُوا وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ ﴿۲۶۴

اى کسانى که ایمان آورده‏ اید، صدقه ‏هاى خود را با منّت و آزار، باطل مکنید، مانند کسى که مالش را براى خودنمایى به مردم‏، انفاق مى ‏کند و به خدا و روز بازپسین ایمان ندارد. پس مَثَل او همچون مَثَل سنگ خارایى است که بر روى آن‏، خاکى (نشسته‏) است‏، و رگبارى به آن رسیده و آن (سنگ‏) را سخت و صاف بر جاى نهاده است‏. آنان (=ریاکاران‏) نیز از آنچه به دست آورده‏ اند، بهره‏ اى نمى ‏برند؛ و خداوند، گروه کافران را هدایت نمى ‏کند. (۲۶۴)

 

وقتی الهه گری کنید، دقیقا ضد جریان خدا قرار خواهی گرفت. مردم در زمان خودشان رسولان الهی را رد میکردند، اما بعد از مدتی از آن رسولان بت و الهه درست میکردند. وقتی از یک رسول بت و الهه درست کنید، دیگر رسول بعدی را نمی توانید قبول کنید. زیرا تغییر از الهه به رسول خیلی سخت است. الهه یک نیمچه خدا است ولی رسول یک بشری مثل سایرین است و این تغییر واقعا سخت است. زیرا تغییر از خوب به خوبتر باید باشد و گرنه بیهوده است! به همین خاطر مردم در مواجهه با رسولان جدید می گفتند که ای بابا این که بشر است، در حالی که رسول قبلی مثل یک الهه و جنتلمن بوده است! وقتی یک فردی را بزرگ کنید و در مقام او افراط و تفریط کنید، دقیقا دیگر نمی توانید کسی بعد از او را قبول کنید، حتی اگر خود آن فرد به آن سفارش کرده باشد. یهودیان نتوانستند پیامبر مسیح را بپذیرند، زیرا مسیح اصلی با مسیحی که آنان در ذهن خود ایجاد کرده بودند، زمین تا آسمان فرق میکرد. البته از همان اول مشخص بود که اینها مسیح را قبول نمی کنند. سنگ بزرگ علامت نزدن است.

خدا می فرماید که کسانی که مفاهیم الهه گری نگیرند و لا اله الا الله را به معنای واقعی بپذیرند و به آن ایمان آورند؛ در مسیر قسط قرار خواهند گرفت و خودبخود همه چیز در حالت اعتدال قرار می گیرد و اضداد بوجود نخواهند آمد.

 

شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِکَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ﴿۱۸

خدا که همواره به عدل قیام دارد گواهى مى‏ دهد که جز او هیچ معبودى نیست و فرشتگان [او] و دانشوران [نیز گواهى مى‏ دهند که] جز او که توانا و حکیم است هیچ معبودى نیست (۱۸)

 

تمام مفاهیمی که الهه ها را ساخته اند، در نهایت نابود میشوند و آن وقت انسان الهه پرست می ماند و هیچ.

 

وَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ لَهُ الْحُکْمُ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ﴿۸۸

و با خدا معبودى دیگر مخوان خدایى جز او نیست جز ذات او همه چیز نابودشونده است فرمان از آن اوست و به سوى او بازگردانیده مى ‏شوید (۸۸)

 

خدای حکیم دانا می فرماید که باید لا اله الا الله ریشه تمام ایدئولوژی ها باشد و لاغیر. پندار از ایدئولوژی بر می خیزد و ایدئولوژی هم از الهه بر می خیزد. پس اگر کسی، الله را به عنوان تنها الهه خود نپذیرفته باشد، سر از بیابان در میاورد.

 

الهه گری ß ایجاد ایدئولوژی و جهان بینی مبتنی بر الهه ß پندارß کردارß گفتار

 

اما در دین خدا باید اینجوری باشد:

 

لا اله الا الله ß ایدئولوژی و جهان بینی و بینشی که خدا معرفی میکند

ß پندار نیکß کردار نیک ß گفتار نیک

و البته همه اینها مبتنی بر صبر

 

 

پس ایجاد پندار نیک و یا پندار شرّ به این مساله حیاتی بر می گردد. اگر الله تنها الهه شما نباشد، پندار شما شرّ خواهد شد و اگر پندار شرّ شود، کردار و گفتار هم بمرور شرّ خواهد شد.

گروه عیاران (که ادامه همان مهرپرستی ایران باستان بوده است) از آنجا که از مفهوم یاری رساندن و بخشش یک الهه برای خود درست کرده بودند، در نتیجه ایدئولوژی غلطی از آب درآمد و چرخه نیک خود را خراب کردند. از ثروتمندان به زور و با دزدی گرفتن و به فقرا دادن، ظاهرا قشنگ است ولی با خیلی از مفاهیم و معانی دیگر تداخل پیدا میکند. جوانمردی، بخشش ، مروت اینها مفاهیم قشنگ و خوبی هستند. کسی منکر اینها نیست. حتی آنها هم گروهی های خود که این اصول را رعایت نمی کردند، را مجازات میکردند. خدای قادر حکیم، برقراری عدالت و کمک به نیازمندان و احسان و نیکوکاری را به همه توصیه فرموده است. اما همزمان از فحشاء و منکر و ستم هم نهی فرموده است. مرام جوانمردی در قرآن فقط اوامر نیست بلکه نواهی هم هست.

 

إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِیتَاءِ ذِی الْقُرْبَى وَیَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ وَالْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ ﴿۹۰

در حقیقت ‏خدا به دادگرى و نیکوکارى و بخشش به خویشاوندان فرمان مى‏ دهد و از کار زشت و ناپسند و ستم باز مى دارد به شما اندرز مى‏ دهد باشد که پند گیرید (۹۰)

 

بنابراین کسی که برای اجرای یک امر مثل عدالت، مرتکب یک کار زشت شود؛ از نظر خدا قابل پذیرش نیست. وقتی خدا به کارهای خوب امر می فرماید، همزمان از کارهای زشت هم نهی میکند. در این حالت است که عدالت واقعی برقرار میشود و افراط و تفریط پیش نخواهد آمد. الله (یا خدا) تنها الهه ای است که باید گرفته شود، زیرا او تنها کسی است که تمام این اوامر و نواهی را بطرز معتدلی پیش بینی کرده است و در آن افراط و تفریط نمی کند.

نبرد اصلی که همان جنگ ستارگان بود، بین ملائکه و شیاطین بود. این نبرد هم اکنون هم ادامه دارد. در این نبرد، اکنون انسان هم وارد ماجرا شده است و تا قیامت ادامه پیدا میکند. حتی شیاطینی که از آسمانهای دیگر استراق سمع میکنند و با این کار با ملائکه میجنگند، با شهابهایی مورد هجوم قرار می گیرند. پس این جنگ هم اکنون هم ادامه دارد و البته به لحظه آخرش رسیده است. آخر کار مشخص میشود که در همه این الهه پردازی ها، جنها و شیاطین پشت پرده کارها هستند. ولی در نهایت خدای واحد و احد بر تمام مفاهیم و معانی و الهه ها پیروز میشود و بقیه از بین میروند.

 

لا اله الا الله

هیچ الهه ای بجز خدا وجود ندارد

 

  • اسعد حسینی
۰۳
شهریور
۰۴

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت 168)

الهه گیری (بخش 6)

دجال

 

اگر کسی به اسم الهه عدالت موجود باشد، در عین حال او الهه ناعدالتی هم خواهد شد. منشاء تمام فسادها و ظلمها؛ همین الهه سازی است. خدا خودش می فرماید که اگر دو الهه و یا بیش از دو الهه در نظر گرفته شوند، دنیا پر از فساد میشود. پس دلیل اصلی تمام فسادها بخاطر ایجاد الهه های تخیلی است.  ایرانیان زمان قدیم الهه ای به نام مِهر داشته اند. این الهه، الهه عهد و پیمان و دوستی بوده است. کلمه مهریه، کلمه ای فارسی است که از روی نام این الهه درست شده است. مردم از روی نام این الهه، مهریه های ازدواج را آنقدر خیالی و زیاد تعیین کردند که خودشان هم بعدا مجبور شدند که بگویند: مهریه را کی داده، کی گرفته؟ حال آن که در قرآن، چیزی به نام مهریه نیامده است و خدای مهربان در عوض چیزی به اسم صداق در نظر گرفته است که مبلغ آن منطقی و در حد توان زوج است، طوری که باید طی زمان مشخصی پرداخت شود. اما از آن روزی که در این کشور پای الهه مِهر به بحث ازدواج کشیده شد، مردم همیشه مشکلات عجیب و غریبی در این زمینه داشته اند. بزرگترین مانع ازدواج، همین مهریه است که هیچ پایه و اساس قرآنی ندارد. مهریه در قرآن که صداق نامیده میشود، باید نشانه مودت و رحمت باشد و نه عامل جدایی و بی مهری و شقاوت. الهه هایی که گذشتگان ما گرفتند، مثل دیوهای خفته ای هستند که بعد از مدتی دوباره بیدار میشوند و تاثیر مخرب خودشان را روی نسلهای آینده میگذارند و گذاشته اند.  تنها راه نجات از این وضعیت، پیروی از روش قرآنی مهریه است.

قاعده الهه گیری این است که هر الهه ای بالاخره روزی به ضد مفهوم خودش تبدیل میشود. به همین خاطر خدای حکیم مهربان، می فرماید که در مورد شخصیتها و بزرگان دینی خود غلو و زیاده روی نکنید (یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لَا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ وَلَا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ). کلمات و جملاتی را در مورد آنان نگوئید که واقعیت نداشته است. همانطوری که بودند، معرفی شوند. غلو و زیاده روی از بزرگان دینی، الهه میسازد. هر الهه ای هم ضد مفهوم اصلی خودش عمل میکند. اگر الهه عدالت بوجود آمد، همان الهه باعث ایجاد ناعدالتی در جامعه خواهد شد. وقتی دو قوم، هر کدام در مورد شخصیتهای مذهبی خود غلو و زیاده روی کنند، از آنجا که بحث رقابت پیش میاید؛ هرکدام سعی در پیشی گرفتن از دیگری میکند و بعد از مدتی چشم باز میکنند، می بینند نیمچه خداهایی درست شده است که خودشان هم باورش کرده اند.

جنگهای جهان، جنگ بین الهه هاست. الهه های مختلف، ایدئولوژیهای مختلف دارند و در نتیجه با هم تضاد پیدا میکنند. دو پادشاه در یک اقلیم نمی گنجند زیرا مرامشان فرق میکند. داستانی هست در این مورد:

در زمان‌های قدیم، دو پادشاه در یک سرزمین حکومت می‌کردند. در مرکز این سرزمین، درختی مقدس وجود داشت که مردم به آن احترام می‌گذاشتند. یکی از پادشاهان تصمیم گرفت درخت را قطع کند تا از چوب آن استفاده کند، اما پادشاه دومی به او هشدار داد که این درخت نماد زندگی و برکت است. پادشاه اولی به حرف پادشاه دومی توجه نکرد و به درخت نزدیک شد. ناگهان طوفانی شدید به پا خاست و او ترسید و به قصرش بازگشت. پادشاه دومی به مردمش گفت که باید از درخت دفاع کنند و آن‌ها دور درخت جمع شدند. پادشاه اولی که از اتحاد مردم ترسیده بود، به دومی پیام فرستاد و پیشنهاد کرد که به جای جنگ، با هم توافق کنند. پادشاه دومی پذیرفت و گفت که می‌توانند با هم همکاری کنند و با همدیگر از درخت مقدس محافظت کنند. از آن روز به بعد، آن دو پادشاه به جای دشمنی، دوستی را انتخاب کردند و درخت مقدس را نماد اتحاد خود قرار دادند. دلیل اصلی تقدس ایجاد کردن برای غیر خدا و بزرگان مذهبی، گردآوری و ایجاد اتحاد بین پیروان است. همانطور که پیامبر ابراهیم این را خیلی خوب تشخیص داد.

 

وَقَالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثَانًا مَوَدَّةَ بَیْنِکُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا ثُمَّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَکْفُرُ بَعْضُکُمْ بِبَعْضٍ وَیَلْعَنُ بَعْضُکُمْ بَعْضًا وَمَأْوَاکُمُ النَّارُ وَمَا لَکُمْ مِنْ نَاصِرِینَ ﴿۲۵

و [ابراهیم] گفت جز خدا فقط بتهایى را اختیار کرده‏ اید که آن هم براى دوستى میان شما در زندگى دنیاست آنگاه روز قیامت بعضى از شما بعضى دیگر را انکار و برخى از شما برخى دیگر را لعنت مى کنند و جایتان در آتش است و براى شما یاورانى نخواهد بود (۲۵)

 

با ذکر این داستان میخواستم بگویم که دو پادشاه با دو ایدئولوژی متفاوت در یک اقلیم نمی گنجند، مگر اینکه ایدئولوژی همدیگر را بپذیرند و از آن برای اتحاد استفاده کنند. آن دو پادشاه، دو الهه مختلف داشتند، به همین خاطر نتوانستند با هم سازش کنند. در نهایت یا باید با هم جنگ میکردند و یکی از بین میرفت و یا اینکه یکی از الهه ها می ماند و یا ترکیب میشدند. بنابراین اقوام با الهه های مختلف، قطعا روزی به نقطه جنگ خواهند رسید و آن موقع یا باید الهه ها ترکیب شوند و یا فقط یکی از الهه ها بماند.

ایدئولوژیهایی که در جهان در جریان است، هیچکدام خالص نیستند و هر کدام تحت تاثیر اقلیمهای کناری قرار گرفته است و در طول زمان، الهه ها با هم ترکیب شده اند و وحدت وجود پیدا کردند. خدا به مردم می فرماید که چرا خدای احد و واحد را نمی پذیرید و مجبور به ترکیب الهه ها می شوید؟ (قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ) آیا این لجبازی با خدای احد و واحد نیست؟

یا گاهی بعضی الهه ها ، الهه های زیرمجموعه برای خود تولید میکنند. مثلا در هندوئیسم، الهه‌ها و خدایان مختلفی وجود دارند که می‌توانند فرزندان و تجلیات مختلفی داشته باشند. به عنوان مثال، الهه دورگا به عنوان تجلی‌ای از الهه پارواتی شناخته می‌شود و می‌تواند به عنوان یک الهه زیرمجموعه در نظر گرفته شود. در حالی که خدای احد و واحد از کسی تولید نشده و کسی را هم تولید نکرده است (لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ ﴿۳[کسى را] تولید نکرده  و تولید هم نشده است (۳)) . بشر خیلی به مفاهیم سوره توحید نیاز دارد و باید بطور جدی آن را دوباره بررسی کند و اعتقادات خود را طبق آن خالص گرداند.

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ به نام خدای رحمتگر مهربان

قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ﴿۱بگو اوست‏ خداى یگانه (۱)

اللَّهُ الصَّمَدُ ﴿۲خداى صمد [ثابت متعالى] (۲)

لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ ﴿۳[کسى را] تولید نکرده  و تولید هم نشده است (۳)

وَلَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوًا أَحَدٌ ﴿۴و هیچ کس او را همتا نیست (۴)

 

اما در بیشتر مواقع، این الهه ها با همدیگر ترکیب نمی شوند و بلکه به جان هم می افتند. یک ضرب المثلی هست که میگوید: آشپز که دو تا شد، آش یا شور میشود یا بی نمک. تصور کنید که دو آشپز تصمیم می‌گیرند، مشترک آش بپزند. هر کدام به تنهایی بخش‌هایی از آش را تهیه می‌کند، اما آنها به نظرات یکدیگر توجه نمی‌کنند. آش تولید شده بوسیله آن‌ها بطور قطع به یقین یا بی نمک است یا خیلی شور. الهه های ملل مختلف، تحت تاثیر ملتها خواهند بود. خود مردم ، الهه ها را ساخته اند و خیلی منطقی است که این الهه ها باید تحت فرمان آن مردم باشند. پس الهه های مختلف همان آشپزهای مختلفند که به حرفهای همدیگر توجه نمی کنند و قطعا منجر به جنگ و جدال خواهد شد و آش خوبی درست نمیشود. این داستان نشان می‌دهد که جنگ و دشمنی بین خدایان می‌تواند به آسیب‌های جدی منجر شود. تمام جنگهای تاریخی، در ظاهر جنگ بین انسانها بود، ولی در اصل جنگ خدایان و جنگ ایدئولوژیها بوده است. نمونه جنگی تاریخی که بخاطر الهه گیری ایجاد شد، جنگ تروا است که بخاطر معانی و مفاهیم نهفته در الهه گیری شروع شد. این جنگ به خاطر زیبایی الهه آفرودیته آغاز شد. در این داستان، پرسیوس، شاهزاده تروا، به خاطر انتخاب آفرودیته به عنوان زیباترین الهه، باعث خشم هرا و آتنا شد و این موضوع به جنگ بزرگ بین یونانی‌ها و تروایی‌ها منجر شد. تمام جنگهای دیگر هم بخاطر جنگ الهه هاست. مردم الهه هایی برای خود انتخاب میکنند، این الهه گیری ها، ایدئولوژی های خاصی پشت آنان خوابیده است. در واقع جنگ، جنگ ایدئولوژی هاست ولی با محوریت الهه ها. خیلی از مردم الهه اخذ کرده اند و اگر چه ممکن است خود آن را انکار کنند و بگویند که نه ما الهه نداریم. اما همینکه در مورد یک فرد، تقدیس میکنند و بصورت افراطی مقام او را بالا می برند. این یعنی الهه سازی. تمام فسادها و جنگها و آشوبها بخاطر این است که الهه ها و ایدئولوژیهایشان پا روی گلیم دیگر اقوام می گذارند. مردم هر الهه ای را بهر کاری ساخته اند و در صورتی که الهه های سایر ملتها، با آن محدوده نزدیک شوند، جنگ میشود.

 

لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ ﴿۲۲

اگر در آنها [=زمین و آسمان] جز خدا خدایانى [دیگر] وجود داشت قطعا [زمین و آسمان] تباه مى ‏شد پس منزه است‏ خدا پروردگار عرش از آنچه وصف مى کنند (۲۲)

 

لَا یُسْأَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَهُمْ یُسْأَلُونَ ﴿۲۳

در آنچه [خدا] انجام مى‏ دهد چون و چرا راه ندارد و[لى] آنان [=انسانها] سؤال خواهند شد (۲۳)

 

اگر الهه ها یکی نباشند، در میان مردم تضاد و تداخل پیش میاید. حتی دو روستا با دو الهه مختلف، با هم نمی توانند صلح کنند. جنگ بین امپراطوری ها در زمانهای قدیم، جنگ الهه های مختلف بوده است. اگر یکی پیروز میشد، الهه طرف پیروز، بیرق میشد. خیلی از ادیان قلابی در طول تاریخ بخاطر شکست ملتها، از بین رفتند. زیرا شکست ملتها ، شکست الهه ها هم بود. الهه ها یک مفهوم هستند و اکثرا وجود خارجی ندارند.

قبل از خلقت آدم، شیطان از غرور و تکبر خود یک الهه ساخته بود. با خلقت آدم، این خاصیت شیطان زیر سوال رفت و شیطان برای دفاع از حریم الهه گری خود، جنگ را انتخاب کرد. جنگ بزرگی بین انسانها و شیاطین و ملائکه برقرار شد و برقرار هست و این جنگ، همان جنگ ستارگان است که از همان موقع شروع شد و هم اکنون هم ادامه دارد.

الهه های مختلف یعنی ایجاد اختلاف و شکاف. تمام پیامبران در طول تاریخ برای تفهیم این مساله آمدند تا که الهه های مختلف را از بین ببرند و به این اختلافات پایان دهند. زیرا الهه های مختلف باعث ناسازگاری، جنگ و  جدال خواهند شد.

 

إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ ﴿۹۲

این است امت‏ شما که امتى یگانه است و منم پروردگار شما پس مرا بپرستید (۹۲)

 

وَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ کُلٌّ إِلَیْنَا رَاجِعُونَ ﴿۹۳

و[لى] دینشان را میان خود پاره پاره کردند همه به سوى ما بازمى‏ گردند (۹۳)

 

اما هر ملتی  و هر حزبی ساز خود را میزند و هر دسته‏ اى به آنچه نزدشان بود دل خوش کردند.

 

وَإِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُونِ ﴿۵۲

و در حقیقت این امت‏ شماست که امتى یگانه است و من پروردگار شمایم پس‏از من پروا دارید (۵۲)

 

فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ زُبُرًا کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ ﴿۵۳

تا کار [دین]شان را میان خود قطعه قطعه کردند [و] دسته دسته شدند هر دسته‏ اى به آنچه نزدشان بود دل خوش کردند (۵۳)

 

فَذَرْهُمْ فِی غَمْرَتِهِمْ حَتَّى حِینٍ ﴿۵۴

پس آنها را در ورطه گمراهی‏شان تا چندى واگذار (۵۴)

 

وقتی آدمی، غیر خدا را به عنوان تربیت کننده خود بپذیرد، خودبخود آنان را هم به الهگی خواهد پذیرفت. در آیه زیر می فرماید که بعضی مردم دانشمندان و راهبان خود و مسیح پسر مریم را به جاى خدا به اربابی گرفتند ولی در ادامه آیه می فرماید که: ولی آنها به پرستش فقط یک اله امر شده بودند. پس اگر اربابی غیر از خدا بگیرید، منجر به گرفتن الهه ای غیر از خدا هم خواهد شد و در نتیجه دستور مهم لااله الا الله نقض خواهد شد.

 

اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا إِلَهًا وَاحِدًا لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ ﴿۳۱

اینان دانشمندان و راهبان خود و مسیح پسر مریم را به جاى خدا به اربابی گرفتند با آنکه مامور نبودند جز اینکه خدایى یگانه را بپرستند که هیچ معبودى جز او نیست منزه است او از آنچه [با وى] شریک مى‏ گردانند (۳۱)

 

تمام جنگها و لجبازی ها در مقابل رسولان به این خاطر بوده است که مردم الهه هایی برای خود گرفته بوده اند و در نتیجه نمی توانستند به خدای احد و واحد ایمان آورند.

 

وَمَا کَانَ النَّاسُ إِلَّا أُمَّةً وَاحِدَةً فَاخْتَلَفُوا وَلَوْلَا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ فِیمَا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ ﴿۱۹

و مردم جز یک امت نبودند پس اختلاف پیدا کردند و اگر وعده‏ اى از جانب پروردگارت مقرر نگشته بود قطعا در آنچه بر سر آن با هم اختلاف مى کنند میانشان داورى مى ‏شد (۱۹)

 

أَجَعَلَ الْآلِهَةَ إِلَهًا وَاحِدًا إِنَّ هَذَا لَشَیْءٌ عُجَابٌ ﴿۵

آیا خدایان [متعدد] را خداى واحدى قرار داده این واقعا چیز عجیبى است (۵)

 

مردم روی الهه های خود تعصب داشتند، زیرا آنها سالیان سال با خاطرات آن الهه ها بزرگ شده بودند و نمی توانستند بسادگی رهایشان کنند. به همین خاطر هر رسولی می آمد، او را ردش میکردند. حتی با اینکه معتقد بودند که رسول آدم خوبی است و مشکلی با خود رسول نداشتند. اما چیزی که رسول میخواست برای آنها قابل اجرا نبود.

 

وَانْطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَاصْبِرُوا عَلَى آلِهَتِکُمْ إِنَّ هَذَا لَشَیْءٌ یُرَادُ ﴿۶

و بزرگانشان روان شدند [و گفتند] بروید و بر خدایان خود ایستادگى نمایید که این امر قطعا هدف [ما]ست (۶)

 

مَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِی الْمِلَّةِ الْآخِرَةِ إِنْ هَذَا إِلَّا اخْتِلَاقٌ ﴿۷

[از طرفى] این [مطلب] را در آیین اخیر نشنیده‏ ایم این [ادعا] جز دروغ‏بافى نیست (۷)

 

مسیحیان، یک مسیح با خصوصیات من در آوردی برای خود تعریف کرده اند و دارند راجع به آن مسیح تقلبی صحبت میکنند. آنان شناسنامه ویا صفتنامه مسیح را عوض کرده اند. مسیح اصلی بنده خدا و پیامبر خدا بود. اما مسیح تقلبی، خدای روی زمین است. وقتی صفتنامه یک پیامبر و یا یک فرد عوض شود، یعنی یک الهه از او ساخته و تولید شده است. وقتی یک الهه تولید شد، مفاهیم غلط هم با آن تولید میشود. یک مفهوم غلط، مفاهیم غلط دیگری تولید میکند. یک الهه زیرمجموعه هایی برای خود تولید میکند. اما در دین خدا، "خدا" مفهومی در زیر مجموعه خود تولید نمی کند و از چیزی هم تولید نشده است (لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ ). بعضی از مذاهب اسلامی، عملا پیامبر محمد، صحابه و یا اهل بیت را از نظر شخصیتی در کنار خدا قرار داده اند. یکی بود که در یک کلیپی به امام علی میگفت: خدای عدالت. یا عده ای دیگر، نظریه عدالت صحابه را مطرح کردند. آیا اینها قرآن نخوانده اند و یا اینکه دانسته و هدفمند الهه تولید میکنند؟

مسیحیان، شناسنامه و صفت نامه مسیح را عوض کردند، در نتیجه مفاهیم دیگری برایش تولید شد؛ آنان مبحث تثلیث را مطرح کردند و هزاران دلیل و سفسطه برای توجیه آن هم دارند. الهه پردازی ها، دنباله هایی دارد که حتی مباحث دیگری مطرح میشود و کلا مبحث یکتاپرستی در آن به جاده خاکی میزند. الهه ها را خود مردم درست میکنند و نه خدا.

 

وَإِذْ قَالَ اللَّهُ یَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ أَأَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَأُمِّیَ إِلَهَیْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قَالَ سُبْحَانَکَ مَا یَکُونُ لِی أَنْ أَقُولَ مَا لَیْسَ لِی بِحَقٍّ إِنْ کُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِی وَلَا أَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِکَ إِنَّکَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُیُوبِ ﴿۱۱۶

و [یاد کن] هنگامى را که خدا فرمود اى عیسى پسر مریم آیا تو به مردم گفتى من و مادرم را همچون دو خدا به جاى خداوند بپرستید گفت منزهى تو مرا نزیبد که [در باره خویشتن] چیزى را که حق من نیست بگویم اگر آن را گفته بودم قطعا آن را مى‏ دانستى آنچه در نفس من است تو مى‏ دانى و آنچه در ذات توست من نمى‏ دانم چرا که تو خود داناى رازهاى نهانى (۱۱۶)

 

مَا قُلْتُ لَهُمْ إِلَّا مَا أَمَرْتَنِی بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّی وَرَبَّکُمْ وَکُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهِیدًا مَا دُمْتُ فِیهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِی کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیْهِمْ وَأَنْتَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ ﴿۱۱۷

جز آنچه مرا بدان فرمان دادى [چیزى] به آنان نگفتم [گفته‏ ام] که خدا پروردگار من و پروردگار خود را عبادت کنید و تا وقتى در میانشان بودم بر آنان گواه بودم پس چون روح مرا گرفتى تو خود بر آنان نگهبان بودى و تو بر هر چیز گواهى (۱۱۷)

 

إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبَادُکَ وَإِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ﴿۱۱۸

اگر عذابشان کنى آنان بندگان تواند و اگر بر ایشان ببخشایى تو خود توانا و حکیمى (۱۱۸)

 

الهه ها در ظاهر به پیامبران و ملائکه نسبت داده میشود، ولی در اصل، عروسک گردان ماجرا کسی نیست جز شیاطین. زیرا شیطان کثیف است و از زبان الهه ها حرف میزند. شیطان زمانی میتواند از زبان مسیح حرف بزند، که او را به یک الهه تبدیل کرده باشد. شیطان برای دسترسی به اهدافش، ابتدا از چیزهای مختلف الهه میسازد و بعد خودش را در قالب آن الهه میگذارد و نظراتش را بیان میدارد. افراط و تفریط و غلو در مورد شخصیتهای مذهبی، یکی از مهمترین دلایل ساخته شدن الهه هاست.

تعدادی از مسلمانان حرفها و حدیثهای عجیبی راجع به پیامبر و سایر بزرگان دینی خود میزنند. این طرز حرف زدن همان الهه پردازی است که متاسفانه بین تعدادی از مردم رایج شده است و عملا تعداد زیادی از مسلمانان  بصورت نرم  و بدون آنکه خود بدانند، از شخصیتها و بزرگان مذهبی خود یک الهه درست کرده اند. در یک ویدئوی دیگر، یکی به پیامبر محمد میگفت: پیامبری که خدای عشق و عدالت بود!

آیا واقعا این جملات توسط مسلمانان بیان میشود؟ مردم فکر میکنند که الهه ها مربوط به ماقبل تاریخ است و دیگر وجود ندارد. تمام الهه ها برمیگردند و برگشته اند اما بصورتهای دیگر و تمام جنگها رسما بین مفاهیم و معانی خوابیده پشت این الهه هاست. حتی جنگها و مباحثاتی که بین فرق اسلامی بوجود آمده است، همگی بین الهه ها است. قبلا میترا و مهر را الهه خطاب میکردند و اکنون همان تفکرات، در قالب شخصیتهای اسلامی بیان میشود. قالبها عوض نشده است، بلکه فقط شخصیتها عوض شده اند. قالب همان قالب است ولی با روش و محتوای تا حدی متفاوت تر. قبلا می گفتند ایزد، حالا میگویند انسان کامل.

یکی از دلایل علاقه مردم به الهه سازی، این است که انسان، خدا را انسان گونه می بیند. انسان خدا را بصورت یک انسان کامل تصور میکند. به هر حال او فکر میکند که میتواند توسط یک الهه بهتر درک شود تا توسط یک خدای واحد و احد. مفهوم افراط و تفریط در تعریف الهه ها می درخشد. انسانها اگر روی یک مفهوم افراطی، اصرار کنند، با مفاهیم دیگر کانفلیکت و تداخل پیدا میشود و در نتیجه باعث هرج و مرج، جنگ، اختلاف و خونریزی میشود. زمانی که فرشتگان با خلقت آدم روی زمین واکنش نشان دادند، بخاطر این موضوع بود. زیرا آنها متوجه شدند که قرین شدن انسان و شیطان با همدیگر، باعث ایجاد الهه های مختلف روی زمین میشود. الهه های مختلف یعنی جنگ و فساد و خونریزی.

 

إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ ﴿۳۰

و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت من در زمین جانشینى خواهم گماشت [فرشتگان] گفتند آیا در آن کسى را مى‏ گمارى که در آن فساد انگیزد و خونها بریزد و حال آنکه ما با ستایش تو [تو را] تنزیه مى ‏کنیم و به تقدیست مى ‏پردازیم فرمود من چیزى مى‏ دانم که شما نمیدانید (۳۰)

 

چیزی که مردم را در ایجاد الهه ها فریب داد، این بود که آنان فکر میکردند همینکه الهه از یک موجود خوب و یا یک فرشته آسمانی گرفته شده است، دیگر کافی است. در واقع بعد از مدتی، همان الهه به یک دیو خفته تبدیل شد که بلای جان مردم شد. دجال همان دیوهای خفته ای هستند که پشت شخصیتهای پیامبران و ملائک خود را مخفی کرده است و از شخصیت آنان سوء استفاده میکند و از زبان آنان حرف میزند و به آنان دروغ می بندد.

 

وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ إِبْرَاهِیمَ ﴿۶۹

و بر آنان گزارش ابراهیم را بخوان (۶۹)

 

إِذْ قَالَ لِأَبِیهِ وَقَوْمِهِ مَا تَعْبُدُونَ ﴿۷۰

آنگاه که به پدر خود و قومش گفت چه مى ‏پرستید (۷۰)

 

قَالُوا نَعْبُدُ أَصْنَامًا فَنَظَلُّ لَهَا عَاکِفِینَ ﴿۷۱

گفتند بتانى را مى ‏پرستیم و همواره ملازم آنهاییم (۷۱)

 

قَالَ هَلْ یَسْمَعُونَکُمْ إِذْ تَدْعُونَ ﴿۷۲

گفت آیا وقتى دعا مى ‏کنید از شما مى ‏شنوند (۷۲)

 

أَوْ یَنْفَعُونَکُمْ أَوْ یَضُرُّونَ ﴿۷۳

یا به شما سود یا زیان مى ‏رسانند (۷۳)

 

قَالُوا بَلْ وَجَدْنَا آبَاءَنَا کَذَلِکَ یَفْعَلُونَ ﴿۷۴

گفتند نه بلکه پدران خود را یافتیم که چنین میکردند (۷۴)

 

قَالَ أَفَرَأَیْتُمْ مَا کُنْتُمْ تَعْبُدُونَ ﴿۷۵

گفت آیا در آنچه مى ‏پرستیده‏ اید تامل کرده‏ اید (۷۵)

 

أَنْتُمْ وَآبَاؤُکُمُ الْأَقْدَمُونَ ﴿۷۶

شما و پدران پیشین شما (۷۶)

 

فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِی إِلَّا رَبَّ الْعَالَمِینَ ﴿۷۷

قطعا همه آنها جز پروردگار جهانیان دشمن منند (۷۷)

 

مکالمه پیامبر ابراهیم با پدر و قومش را دقت کنید. میگوید :  فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِی إِلَّا رَبَّ الْعَالَمِینَ  قطعا همه آنها دشمن منند، بجز پروردگار عالمیان. این به آن معناست که تمام اصنام و نمادهایی که از روی ملائک درست شده بودند، دیگر نمایانگر شخصیت ملائک نیستند و بلکه یک دشمن به حساب میایند، زیرا این شخصیتها دیوهای خفته ای هستند که در کمین نشسته اند و در قالب و با ماسک پیامبران و ملائک  و سایر بزرگان دینی، به فریب مردم مشغولند.

 

إِنَّ اللَّهَ لَا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ لِمَنْ یَشَاءُ وَمَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا بَعِیدًا ﴿۱۱۶

خداوند این را که به او شرک آورده شود نمى ‏آمرزد و فروتر از آن را بر هر که بخواهد مى ‏بخشاید و هر کس به خدا شرک ورزد قطعا دچار گمراهى دور و درازى شده است (۱۱۶)

 

إِنْ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا إِنَاثًا وَإِنْ یَدْعُونَ إِلَّا شَیْطَانًا مَرِیدًا ﴿۱۱۷

[مشرکان] به جاى او جز مادینه ای را [به دعا] نمى‏ خوانند و جز شیطان سرکش را نمى‏ خوانند (۱۱۷)

 

لَعَنَهُ اللَّهُ وَقَالَ لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبَادِکَ نَصِیبًا مَفْرُوضًا ﴿۱۱۸

خدا لعنتش کند [وقتى که] گفت بى‏ گمان از میان بندگانت نصیبى معین [براى خود] برخواهم گرفت (۱۱۸)

 

وَلَأُضِلَّنَّهُمْ وَلَأُمَنِّیَنَّهُمْ وَلَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُبَتِّکُنَّ آذَانَ الْأَنْعَامِ وَلَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ وَمَنْ یَتَّخِذِ الشَّیْطَانَ وَلِیًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَانًا مُبِینًا ﴿۱۱۹

و آنان را سخت گمراه و دچار آرزوهاى دور و دراز خواهم کرد و وادارشان مى ‏کنم تا گوشهاى دامها را شکاف دهند و وادارشان مى ‏کنم تا آفریده خدا را دگرگون سازند و[لى] هر کس به جاى خدا شیطان را دوست [خدا] گیرد قطعا دستخوش زیان آشکارى شده است (۱۱۹)

 

یَعِدُهُمْ وَیُمَنِّیهِمْ وَمَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَانُ إِلَّا غُرُورًا ﴿۱۲۰

[آرى] شیطان به آنان وعده مى‏ دهد و ایشان را در آرزوها مى‏ افکند و جز فریب به آنان وعده نمى‏ دهد (۱۲۰)

 

أُولَئِکَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَلَا یَجِدُونَ عَنْهَا مَحِیصًا ﴿۱۲۱

آنان جایگاهشان جهنم است و از آن راه گریزى ندارند (۱۲۱)

 

خدای قادر متعال در آیه 117 میفرماید: إِنْ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا إِنَاثًا وَإِنْ یَدْعُونَ إِلَّا شَیْطَانًا مَرِیدًا = [مشرکان] به جاى او جز مادینه ای را [به دعا] نمى‏ خوانند و جز شیطان سرکش را نمى‏ خوانند  این نکته خیلی مهم است که آیه می فرماید. مشرکان فکر میکردند دارند هبل و لات و عزی را می خوانند. اینها اسامی فرشتگان بوده اند. اما آیه می فرماید که نه اینطوری نیست. آنان فقط یک شیطان سرکش را می خوانند. مشرکان ظاهرا دعاهای خویش را به این سه ملائکه ارائه میکردند ولی در پشت پرده با کسان دیگری طرف بودند و آن کسان، شیاطین سرکشی بودند که هدفی جز گمراهی انسانها نداشته اند. به همین خاطر است که این بتها، همگی اجازه عبور از خط قرمزهایی را که خدا تعیین کرده بود، به پیروان خود میدادند. الهه مهر یا میترا، در مراسم شام آخر، مهمانی ترتیب میدهد و معجون خون و شراب می خورد. این عمل، در واقع کوباندن میخ "عبور از خط قرمزها" برای پیروانش بود. مشروب الکلی و خون از زمان خلقت آدم تا بحال بدون استثناء در میان کل ادیان حرام بوده است. پس الهه میترا یا الهه مهر، با چه مجوزی این را حلال کرده است؟ آیا این ثابت نمی کند که الهه میترا یا مهر همان شیطان است ولی با ماسک یک فرشته؟

شیطان از نام فرشتگان و پیامبرانو سایر بزرگان دینی سوء استفاده میکند. پیامبران که مرده اند. فرشتگانی هم که بصورت جسمانی روی زمین آمدند، وظایف خود را روی زمین انجام دادند و به آسمان برگشتند. اما شیطان از همین مورد سوء استفاده کرد. شیطان از نام پیامبران مرده سوء استفاده کرد و خود را جای آنان قرار داد. همچنین فرشتگانی که اکنون روی زمین نیستند. اما شیطان از نام آنان سوء استفاده میکند و آنان را به الهه تبدیل کرده است و پشت فرمان آنان نشسته است و خط قرمزها را رد میکند. فرض کنید که مِهر یک فرشته بوده است و وظیفه خودش را روی زمین انجام داد و برگشت. اما ببینید که بعدا مردم چه چیزهایی به او نسبت میدهند.

 

  • خوردن مشروب الکلی.
  • رواج ماده مخدر هوم
  • خوردن خون.
  • انجام امورات بصورت جادوگری
  • سرسپردگی کامل به غیر خدا همانطور که در میان مهر پرستان، افراد رده پایین سرسپرده و تسلیم کامل مغان بوده اند. حال آن که باید فقط تسلیم و سرپسرده خدا بود.
  • ایجاد روابط عاشقانه بین افراد.

 

آیا اینها کار یک شیطان نیست؟ فرشته ای که آمد ، به احتمال قوی در مورد وفاداری و تعهد و صلح و دوستی در مورد امورات اجتماعی صحبت کرده است و اینها را به مردم یاد میداده است. اما بعد از برگشت او به آسمان و رفتن از میان مردم، شیطان میان مردم شایع کرد که فرشته مهر برمیگردد و بعد خودش را جای او قرار داد و آن چه که نمی بایست بشود، شد.

 

 

 

  • اسعد حسینی
۰۲
شهریور
۰۴

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت 167)

الهه گیری (بخش 5)

مناسک

 

خدای حکیم دانا، در سوره مائده، چهار مورد را به عنوان خط قرمز اعلام کرده است و حتی در این آیه، از کامل شدن دین صحبت می کند. مشخص میشود که این چهار مورد که در آیه حرام شده است، بطور مکرر مبنای انحراف بشریت قرار می گیرد.

 

حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِیرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّیَةُ وَالنَّطِیحَةُ وَمَا أَکَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَکَّیْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ ذَلِکُمْ فِسْقٌ الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَةٍ غَیْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ ﴿۳

بر شما حرام شده است مردار و خون و گوشت‏ خوک و آنچه به نام غیر خدا کشته شده باشد و [حیوان حلال گوشت] خفه شده و به چوب مرده و از بلندى افتاده و به ضرب شاخ مرده و آنچه درنده از آن خورده باشد مگر آنچه را [که زنده دریافته و خود] سر ببرید و [همچنین] آنچه براى بتان سربریده شده و [نیز] قسمت کردن شما [چیزى را] به وسیله تیرهاى قرعه این [کارها همه] نافرمانى [خدا]ست امروز کسانى که کافر شده‏ اند از [کارشکنى در] دین شما نومید گردیده‏ اند پس از ایشان مترسید و از من بترسید امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت‏ خود را بر شما تمام گردانیدم و اسلام را براى شما [به عنوان] آیینى برگزیدم و هر کس دچار گرسنگى شود بى‏آنکه به گناه متمایل باشد [اگر از آنچه منع شده است بخورد] بى تردید خدا آمرزنده مهربان است (۳)

 

آن چهار مورد که حرام اعلام شده اند:

  • الْمَیْتَةُ : مردار
  • الدَّمُ: خون
  • لَحْمُ الْخِنْزِیرِ: گوشت خوک
  • وَمَا أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ: آنچه که به نام غیر خدا تهیه شده باشد

 

این چهار چیزی که خدا حرام فرموده است، دنیایی از مطالب برای ما دارند. جالب است که تمام ادیان و آئینها این چهار مورد را حرام اعلام میکنند، از جمله آئین هندو. خدای حکیم علیم بعد از اعلام حرام بودن این چهار مورد، میفرماید که من امروز دین اسلام را برای شما کامل کردم. به جرات میتوانم بگویم که سبک زندگی موفق بشریت به رعایت کردن این چهار مورد بستگی دارد. شاید بعضی ها بگویند که این چهار مورد را که همگی رعایت میکنند. اما با کمی دقت متوجه خواهیم شد که حتی هم اکنون خیلی از ابعاد این چهار مورد رعایت نمیشود.

تمام فرقه های منحرف در تاریخ، حداقل یکی از این چهار خط قرمز را رد میکرده اند. اولین مثال آئین مِهر پرستی، یکی از آئینهایی قدیمی ایرانی بوده است که معتقد به ایزد مهر بوده است و عملا خون و شراب را مصرف میکرده اند. در این آئین، پیروان، گاوی را قربانی میکردند. آنان خون گاو را با شیره گیاه هوم و شراب مخلوط میکردند و آن را مصرف میکردند. آنان این معجون مست کننده را آب حیات می نامیدند. این آب حیات را با نام دوستکامی، همراه با گوشت گاو میخوردند و همزمان ایزد مهر را ستایش میکردند. کباب کردن گوشت گاو همزمان با ترکیب مست کننده مشروب هوم و خون، جذابیت خاصی برای جذب پیروان به این آئین داده بود. بیشتر پیروان بوسیله این نوع پذیرایی به این آئین جذب می شدند. همین نکته، اخلاص داوطلبان را زیر سوال می برد. اگر کسی واقعا خالصانه در یک مناسک عملی پا می گذارد، چرا باید بوسیله تغذیه و بخاطر غذاهای خوشمزه و رایگان، جذب آن شود؟

هر کس میخواست در این آئین در آید، باید ابتدا نوچه میشد و خالکوبی (داغ مِهر) میکرد تا همرنگ بقیه دوستان شود. کسی که میخواست در این مسلک در آید، باید آزمایشهای مختلفی را پشت سر میگذاشت؛ از جمله گرسنگی کشیدن طولانی، فرورفتن در آب یخ زده، خوابیدن در قبر و ... که نزدیک چهل آزمون بود. در نهایت به مسلک مهرپرستی واردش میکردند. مراحل مختلفی در این آئین وجود داشت که آخرین مرحله، مرحله پیر بود که دستیابی به آن سخت بود و کسی که به آن دست می یافت، به او پیر مغان هم میگفتند. نماد آئین مهر پرستی، یک صلیب شکسته بوده است (نازی ها در آلمان، آن را به عنوان نماد خود هم برگزیده بودند). در اصل صلیب مسیحیت هم از این آئین اخذ شده است. این علامت صلیب شکسته، نماد خورشید هم بود و به آن گردونه مهر هم می گفتند. زیرا آئین مهرپرستی همان کسانی بوده اند که خورشید و یا نور را مقدس می دانستند و به همین خاطر مِهر را به عنوان الهه نور برگزیده بودند. یکی از این دلایل، عقاید آنان به تاثیر ستارگان و ماه و خورشید بر سرنوشت انسان بوده است. به احتمال زیاد پیامبر ابراهیم از آنجا که ایرانی الاصل بوده است، با چنین گروههایی روبرو بوده است که داستان چالش خورشید و ماه و ستاره در قرآن بیان شده است. چندین هزار سال بعد، مهر پرستی وارد غرب جهان شد و در آنجا میترائیسم نام گرفت. سیستم هفت مرحله ای میترائیسم، مُغ تولید میکرد. مُغ روحانیون ارشد این سیستم هفت مرحله ای بودند که معمولا امورات خود و مراجعین را بوسیله جادو و وِردخوانی انجام میدادند.

میترائی ها صبحها در سپیده دم خورشید، به نیایش می پرداختند. به احتمال قوی آنان بخاطر طلوع و سر برآوردن خورشید از مشرق اینکار را می کردند و نه به خاطر ستایش و نیایش خدای یکتا. اگر چه آنان خدای یکتا را هم قبول داشتند.

پیروان این آئین، بعدا جشنی را ترتیب میدادند که در آن از گوشت قربانی و شراب هوم میخوردند و آن را مراسم شام آخر می نامیدند به مناسبت صعود ایزد میترا به آسمان. مسیحیت هم به پیروی از آئین میترائیسم، یک مراسمی به اسم شام آخر که به خیال خود مسیح و حواریون در آخرین روز زندگانی مسیح، ترتیب داده اند، درست کرده است که چنین مراسمی وجود خارجی نداشته است و سالها بعد بوسیله نقاشان و نقالان درست شد.

 آئین میترائیسم هفت مرحله داشته است:

 

۱. کلاغ منسوب به سیاره تیر.

۲. همسر منسوب به سیاره ناهید.

۳. سرباز منسوب به سیاره بهرام. (در این مرحله داغ مهر بر بدن داوطلب می گذاردند)

۴. شیر منسوب به سیاره هرمز.

۵. پارسا منسوب به ماه.

۶. پیک خورشید منسوب به مهرپیما.

۷. پیر مرشد منسوب به سیاره کیوان (کسی که به این مرحله میرسید، به مرحله پیر یا پدر میرسید که بعدا به آنان پیرمغان می گفتند).

 

از هفت مرحله و نامگذاری ها میتوان براحتی فهمید که همگی مبتنی بر ستارگان و ماه و خورشید بوده است. آئین مهرپرستی مبتنی بر صور فلکی است و بر آن اساس بوجود آمده است.

  • اعتقاد به تاثیر ستارگان و ایزدان بر زندگی انسان
  • تعیین کردن سرنوشت انسان توسط ستارگان
  • ارتباط بین حرکات ستاره ها و ایزدان آسمانی و رویدادهای زمینی
  • پیش بینی آینده و ادعای تعیین سرنوشت
  • درک رویدادهای روی زمین از طریق ربط دادن حوادث زمینی به رویدادهای آسمان و جنگ ستارگان
  • طالع بینی ، اسطرلاب، فال گیری، دعانویسی و ... همگی نتیجه این طرز تفکر است

 

این آئینهای باستانی، چنان در دل مردم رخنه کرده بوده اند که هیچ کس نتوانست کامل آن را از بین ببرد؛ بلکه همیشه و حتی هم اکنون هم نشانه هایی از آن یافت میشود. حتی دین زرتشتی هم بی تاثیر از نمادهای آئین میترائیسم و زروانیسم نبوده است. در اوستای کنونی از ایزدان مهر و .. صحبت میشود که ناشی از نفوذ فوق العاده مغان بر مردم آن روزگار داشته است. آئین های الهی هیچ وقت نتوانستند تفکرات مغان را از بین ببرند. بررسی این آئین، مهم است، زیرا خیلی از سنتها و آئینهای جهان، ریشه اش به مهرپرستی یا میترائیسم بر میگردد.

پیروان آئین میترائیسم، ایزد مهر را مسئول عهدها و قراردادهای بین خود می گرفتند. تمام این ایزدها که هر کدام در کنار خدای یکتا، استقلال پیدا کرده بودند و به یک الهه بین مردم تبدیل شده بودند، توسط زرتشت به عنوان دیو معرفی شدند. اما بعد از مرگ زرتشت و بازنویسی اوستا، دوباره به دین زرتشتی راه یافتند. زیرا آئین مهرپرستی آنچنان در اعتقاد مردم رایج شده بود که عموم مردم همچنان به آن معتقد بودند.

اگر چه بعضی تفکرات درست در این آئینها بوده است ولی آنقدر خرافات در آنها هست که دیگر سودبخش نیستند و به یک بت پرستی تمام معنا تبدیل شده اند. مثلا آئین مهرپرستی خیلی به عهد و پیمان وفادار بوده اند، این ظاهرا امر نیک و خوبی است. ولی همه ماجرا این نیست. آنان با این حرف خوب و دهن پر کن، تو را وارد دنیایی از ایزدان و ستایش غیر خدا میکردند و عملا افراد را به یک الهه پرست و جادو گر تبدیل میکردند.

ستاره پرستان و ماه پرستان و خورشید پرستانی که پیامبر ابراهیم با آنها چالش برگزار کرد، آئین مهر پرستی بوده است. پیامبر ابراهیم خیلی خوب با این آئینها آشنایی داشته است و کنه و روان آنان را شناخت. او در این مورد تحقیق کرده بود و نقطه ضعف آنان را می دانست. پیامبر ابراهیم خیلی زیبا می گوید که :

 

فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأَى کَوْکَبًا قَالَ هَذَا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِینَ ﴿۷۶

پس چون شب بر او پرده افکند ستاره‏ اى دید گفت این پروردگار من است و آنگاه چون غروب کرد گفت غروب ‏کنندگان را دوست ندارم (۷۶)

 

فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَذَا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِنْ لَمْ یَهْدِنِی رَبِّی لَأَکُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّینَ ﴿۷۷

و چون ماه را در حال طلوع دید گفت این پروردگار من است آنگاه چون ناپدید شد گفت اگر پروردگارم مرا هدایت نکرده بود قطعا از گروه گمراهان بودم (۷۷)

 

فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَذَا رَبِّی هَذَا أَکْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ یَا قَوْمِ إِنِّی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ ﴿۷۸

پس چون خورشید را برآمده دید گفت این پروردگار من است این بزرگتر است و هنگامى که افول کرد گفت اى قوم من من از آنچه [براى خدا] شریک مى‏ سازید بیزارم (۷۸)

 

إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِیفًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ ﴿۷۹

من از روى اخلاص پاکدلانه روى خود را به سوى کسى گردانیدم که آسمانها و زمین را پدید آورده است و من از مشرکان نیستم (۷۹)

 

همانطور که آیه می فرماید، پیامبر ابراهیم خورشید پرستان را یَا قَوْمِ (ای قوم من) مخاطب قرار میدهد. این ثابت میکند که قوم پیامبر ابراهیم خورشید پرست و یا همان مهر پرستان بوده اند. مخصوصا اینکه پدر او آزر نام داشت و یا به آزر مشهور بود. احتمالا آزر، فردی مهم و یکی از پیر مغان بوده است.

یکی از خصوصیات مهم آئین مهرپرستی، این بود که زنان در مراحل هفتگانه که در بالا ذکر شد، شرکت داده نمیشدند و بلکه فقط مردان بودند. همین خود، نشان از پناه بردن مهر پرستان به لایه ششم بوده است. لایه ششم همان لایه ناری است که اجنه و شیاطین در آن حضور دارند. اگر دین، دین الهی باشد؛ پس مرد و زن هر دو باید در آن مشارکت داشته باشند و وظایف هر دو تعیین شده باشد. اگر در یک آئین عبادی، فقط مردان شرکت کردند و امکان شرکت زنان در آن نبود، بدانید که یک جای کار می لنگد و مشکل زاست. همانطور که اجنه مسلمان، اعتراف میکنند و می گویند : مردانى از آدمیان به مردانى از جن پناه مى ‏بردند و بر سرکشى آنها مى‏ افزودند. در این آیه، از کلمه رِجَالٌ = مردان استفاده فرموده است که به معنای مردان است.

 

وَأَنَّهُ کَانَ رِجَالٌ مِنَ الْإِنْسِ یَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقًا ﴿۶﴾

و مردانى از آدمیان به مردانى از جن پناه مى ‏بردند و بر سرکشى آنها مى‏ افزودند (۶)

 

وقتی در یک آئین فقط رجال (مردان) شرکت داده شدند، یعنی افراط و تفریطهایی در آن رخ داده است. خدای مهربان در قرآن، همیشه زنان و مردان را مخاطب قرار میدهد و هر دو گروه را در امور دینی مشارکت میدهد.

 

إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِینَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِینَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِینَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِینَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِینَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِینَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیرًا وَالذَّاکِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِیمًا ﴿۳۵

مردان و زنان مسلمان و مردان و زنان با ایمان و مردان و زنان عبادت‏پیشه و مردان و زنان راستگو و مردان و زنان شکیبا و مردان و زنان فروتن و مردان و زنان صدقه‏ دهنده و مردان و زنان روزه‏ دار و مردان و زنان پاکدامن و مردان و زنانى که خدا را فراوان یاد مى کنند خدا براى [همه] آنان آمرزشى و پاداشى بزرگ فراهم ساخته است (۳۵)

 

آئین مهرپرستی پر است از نمادهای اخترشناسی و حتی آنان هفت مرحله سلوک را تحت ستاره ها و ماه و خورشید، فلسفی میکردند و تحت آن توضیح میدادند. میترائیسم یکشنبه را روز مقدس میدانستند و آن را روز خورشید می نامیدند. حتی در انگلیسی هم روز یکشنبه را روز خورشید (Sunday= Sun day)  می نامند. تعطیلی روز یکشنبه مسیحیان، از آئین میترائیسم اخذ شده است و گرنه در تورات، روز شنبه تعطیل است.

میترائیسم بر این باور بودند که مهر یا میترا در درازترین شب سال، یلدا، به دنیا آمده ‌است. مسیحیت هم تقریبا این روز را روز تولد مسیح میدانند. در حالی که خود قرآن وقتی در مورد درد زایمان مریم صحبت می فرماید، از درخت خرما صحبت میکند که مریم با تکان دادن آن، از درخت، خرما پایین می افتد و از آن میخورد و انرژی تازه میکند. در زمستان، درخت خرما، هیچ میوه و بری ندارد.

 

فَأَجَاءَهَا الْمَخَاضُ إِلَى جِذْعِ النَّخْلَةِ قَالَتْ یَا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هَذَا وَکُنْتُ نَسْیًا مَنْسِیًّا ﴿۲۳

تا درد زایمان او را به سوى تنه درخت‏ خرمایى کشانید گفت اى کاش پیش از این مرده بودم و یکسر فراموش‏شده بودم (۲۳)

 

فَنَادَاهَا مِنْ تَحْتِهَا أَلَّا تَحْزَنِی قَدْ جَعَلَ رَبُّکِ تَحْتَکِ سَرِیًّا ﴿۲۴

پس از زیر [پاى] او [فرشته] وى را ندا داد که غم مدار پروردگارت زیر [پاى] تو چشمه آبى پدید آورده است (۲۴)

 

وَهُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَیْکِ رُطَبًا جَنِیًّا ﴿۲۵

و تنه درخت‏ خرما را به طرف خود [بگیر و] بتکان بر تو خرماى تازه مى ‏ریزد (۲۵)

 

فَکُلِی وَاشْرَبِی وَقَرِّی عَیْنًا فَإِمَّا تَرَیِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَدًا فَقُولِی إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمَنِ صَوْمًا فَلَنْ أُکَلِّمَ الْیَوْمَ إِنْسِیًّا ﴿۲۶

و بخور و بنوش و دیده روشن دار پس اگر کسى از آدمیان را دیدى بگوى من براى [خداى] رحمان روزه نذر کرده‏ ام و امروز مطلقا با انسانى سخن نخواهم گفت (۲۶)

 

همانطور که در آیه می بینید، مریم زیر درخت خرما، استراحت میکند. تنه درخت‏ خرما را به طرف خود تکان میدهد و  خرماى تازه پایین مى ‏ریزد. در زمستان، درخت خرما میوه ندارد. این نشان میدهد که هرچه هست، روز تولد مسیح در زمستان نیست و بلکه مربوط به تولد میتراست.

برای نو آموزان میترائی، یکی او را به جلو هُل میداد، بعد یکی دیگر او را میگرفت و نجات میداد و منجی نام می گرفت. مچ دستهای نوآموز را با روده مرغ می بستند سپس او را درون برکه آبی می انداختند، شخصی دیگر با شمشیر روده را پاره می کرد که همان ناجی بود. ایجاد مشکل نمادین و نجات دادن نمادین در میان آنان باب بوده است و به این طریق احساساتی مصنوعی و ساختگی بین خود بوجود می آوردند. این طرز بینش نسبت به مناسک، موجب ایجاد روابط عاشقانه و رمانتیک بین افراد میشد و همین خود بنیانگذار مکتب عشق شد. روابط رمانتیک اولین بار بوسیله مهرپرستان بوجود آمد.

بین مولوی و شمس هم چنین رابطه ای بوجود آمد. شمس سوالات نمادین مطرح میکرد و مولوی هم در تله های شمس می افتاد و رابطه ای عاشقانه و رمانتیک بین آنان بوجود آمد. اینها جزو اصول اساسی سیستمهای استادی نوچه ای است. دیدار شمس و مولوی برای اولین بار نکته جالبی دارد؛ مولوی با اسبش پیش شمس میرود. شمس از مولوی می خواهد که از اسبش پیاده شود تا دو نفر همتراز شوند. مولوی جا می خورد. تا آن موقع هیچ کس با او چنین رفتاری نداشته بود. بر خود مسلط می شود. از اسب پایین می آید و شمس را که به او پشت کرده و در راهی می رود ، صدا می زند. مولوی می گوید برگرد می خواهم جواب سوالت را بدهم. شمس بر می گردد و می پرسد؛ به نظرت پیامبر محمد و بایزید بسطامی کدام بزرگ تر هستند؟ مولوی با عصبانیت می پرسد؛ این چه سوالی است؟! پیامبر خدا محمد مصطفی را با یک صوفی یک لا قبا یکی می دانی؟ شمس لحن صحبتش را عوض می کند و می افزاید؛ خوب فکر کن! مگر پیامبر این گونه نفرموده اند که؛ «ای پروردگار تو را ستایش می کنم. چندان که شایسته است، تو را نشناختم». حال آن که بایزید بسطامی گفته است: «خود را ستایش می کنم، مرتبه ام متعالی است. زیرا خدا را در خرقه ام دارم». یکی خودش را در مقایسه با خدا کوچک می داند و دیگری خدا را در درونش دارد. به نظر تو کدام یک ازاین دو نفر والاتر است”؟

شمس با طرح سوالات سخت و سفسطه ها افراد را جذب خود میکرده است. این نوع حربه های شیطانی برای جذب افراد بوده است. مولوی هم تشنه جواب این سوال بود. اما در نهایتش به جواب سوال هم نرسید. شمس درد مولوی را میدانست و به همین خاطر این سوال را مطرح کرد. البته در واقع شمس راه حل درمان درد مولوی را نمیدانست؛ بلکه مولوی را به درد خود مبتلا کرد. طرح سوالاتی که فرد خودش جریانش را میداند و به این طریق از نظر فکری، فرد مقابل را آچمز میکند و نقش یک ناجی فکری را بازی میکند. همانطور که مهرپرستان، فرد داوطلب را هُل میدادند و قبل از افتادن، یکی دیگر او را نجات میداد و نقش ناجی را بازی میکرد.

حتی بعضی ها عملکرد ایزد میترا را میانجی گیری بین خدا و مخلوق می دانستند. عشق های نمادین و روابط نمادین، را اولین بار میترائیها بوجود آوردند. بعدا میترائیها، از این گونه رفتار، عشق رمانتیک ساختند. رسیدن به مرحله پیر که مرحله هفتم بود، خیلی سخت بود. کسی که به آن درجه می رسید، نماینده میترا و قدرت مطلقه مذهبی روی زمین بود.

این آئین، جذابیتهایی همراه با مشروب و ماده مخدر هوم ایجاد کرده بود و به همین خاطر در گسترش آئین موفقیتهایی داشته است. گرچه زرتشت مخالف این آئین بود، ولی بعد از مرگ او، با بازنویسی اوستا توسط مغان، ایزد میترا با قدرت تمام در اوستا ظاهر شد. به همین خاطر میگویم که کتابهای دینی باستانی، قابل اعتماد نیستند و نمیتوان بوسیله این کتابها هدایت شد. خدا کار بیهوده انجام نمیدهد. اگر کتابهای پیشین به تنهایی میتوانستند انسانها را به سمت صحیح هدایت کنند، قطعا خدا کتاب دیگری نازل نمی کرد. خدا به این خاطر قرآن را نازل کرد و متن نوشتاری آن را هم حفاظت کرده است تا دیگر هیچ بهانه ای برای کسی نماند. آخرین کتاب آسمانی، قرآن است و این کتاب فوق العاده، همه بهانه ها را تا قیامت جواب داده است.

آیین های سوگ سیاوش، در آئیینهای عزاداری مسیحیت به نام مصائب مسیح هم تاثیر گذاشت و مسیحیت بدون آن که خود بداند، تمام مناسک خود را از آئین مهری قرض گرفت. مسیحیت چهارچوب اصلی مناسک خود را از آئین مهری گرفته است.

حتی نماد سه آئین بزرگ جهان، از مهرپرستی تاثیر پذیرفته است. نماد یهودیت ستاره است. حتی اکنون در پرچم اسرائیل هم مشاهده میشود. نماد مسیحیت، خورشید است که همان نماد میتراست و این خیلی واضح است. نماد اسلام کنونی هم ماه است. سر مناره های بعضی مساجد، علامت ماه نصب میکنند. پرچم خیلی از کشورها، علامت ماه و خورشید و ستاره دارد.  سه آئین بزرگ جهان که همگی مدعی پیروی از پیامبر ابراهیم هستند و ظاهرا خود را آئینهای ابراهیمی میدانند؛ همگی نمادهایی از مهرپرستی دارند. جالب است که پیامبر ابراهیم خیلی وقت پیش، قبل از بوجود آمدن این آئینها؛ این سه نماد را رد کرده بود. اما سه آئین بزرگ جهان و حتی هندوئیسم، نمادهای خود را از آئین مهرپرستی اخذ کرده اند.

آئین مِهر مراتبی هفت گانه بوده است که هریک از این هفت مرحله، زیر یوغ یکی از ستارگان آسمان قرار داشته است. مهمترین مرحله، زیر نظر خورشید قرار داشت و پیر، یا شمس نامیده میشد. شمس که مراد مولوی بوده است، پیرو آئین مهرپرستی بوده است و به مرحله شمس رسیده بوده است و اسم خود را از همین گرفته بوده است.

مهرپرستان به تاسی از طبیعت، رنگ سبز را مقدس میدانستند و آنان برای درختان قدیمی و تنومند احترام خاصی قائل می شدند و پارچه های سبز به آن می بستند و به آن دخیل می بستند و از آن تبرک می جستند. همین رسم مهرپرستی همچنان در خیلی از مکانها هنوز مانده است. زنان برای حل مشکل نازایی به این درختان مقدس که اکثرا کنار قبر مغان قرار داشت، پناه می بردند؛ تا مشکل نازایی آنان حل شود.

اما مِهر کی بوده است؟ در مورد مهر سه احتمال میتوان در نظر گرفت:

  • مِهر یا میترا یک فرشته بوده است و مدتی میان انسانها بوده است و یک سری تعلمیات به انسانها میداده است؛ اما بعد از مدتی به آسمان برگشته است.
  • یک پیامبر بوده است
  • یک دیو بوده است

در هر سه حالت، بعد از مرگ و یا برگشت میترا یا مهر، دیگر او قابل ارجاع نبوده است و همانطور که در قسمتهای قبلی ثابت شد، دجال از روی شخصیتهای مهم همچون ملائکه و رسولان الهی ساخته میشود. بنابراین میتوان گفت که آن کسی که بعدا پشت فرمان مهر و یا میترا نشست، همان شیطان بوده است. در سیستمی که مفهوم خدا در آن تجزیه شود و نقشهای زیرمجموعه به غیر خدا داده شود، از این اتفاقها خواهد افتاد و قطعا روزی از روزها، شیطان یکی از نقشها را اشغال میکند.

بطور قطع به یقین میتوان گفت که تمام این الهه ها همگی به دیو تبدیل شده اند. سیستم مهرپرستی، سیستمی مبتنی بر جادو بوده است. یک سیستم مبتنی بر جادو، جادوگر تولید میکند. همانطور که مهرپرستی مُغ تولید میکرد. آئین مهرپرستی، دعانویس تولید میکند و میکرد.

اما یکی از خصوصیات آئین مهرپرستی که باعث جذب افراد به آن می شده است که در ادامه توضیح داده میشود، وجود مناسک تطهیر بوده است. پیامبر ابراهیم خیلی خوب این موضوع را تشخیص داد و مناسک (نماز، روزه، زکات، حج) بهتر از آن را به مردم جهان معرفی کرد.

همیشه در طول تاریخ بین شریعت و مناسک رقابت و دعوا بوده است زیرا معمولا پیروان این آئینها، به یکی از این دو می‌چسبیدند و دیگری را رها می‌کردند. اما نکته مهم اینجاست که مناسک باید طبق شریعت باشد. مثلاً نماز باید برای خدا باشد و فقط نام خدا در آن ذکر شود. در درمان بیماری روش‌های رحمانی بجا آورده شود. در واقع روح و روان شریعت و دستورات آن باید در دل مناسک باشد. همچنین بدانیم که بدون انجام طرق رحمانی تطهیر در مناسک، قادر به نگهداری شریعت نخواهیم بود.

خیلی از مردم در اصول دین و موارد مربوطه خیلی چیزها می‌دانند ولی از دینشان راضی نیستند. دلیل این امر واضح است زیرا آنها به طهارت دست نیافته اند. طهارت یک امر عملی است و به ایده‌های ذهنی محدود نمی‌شود (به قسمتهای طهارت از مجموعه مقالات جادوی شیاطین مراجعه شود). تصور کنید شما به مدت دو ساعت قرآن مطالعه میکنید و خیلی نکات را توجه می‌کنید؛ ولی این کافی نیست بلکه باید بلند شوید، وضو بگیرید تا که خنک شوید، بعد چند رکعت نماز به جا آورید. این می‌شود فرایند تطهیر که به شما لذت می‌دهد. بجا آوردن مناسک باعث می‌شود که شما عملا بتوانید در کره زمین دوام آورید و پندار خود را همچنان نیک نگه دارید.

خدا برای انسان یک نور آسمانی گذاشته است که همان شریعت است که خدا در کتابهای آسمانی نازل کرده است. نور زمینی هم، همان مناسکی است که پیامبر ابراهیم با وحی خدا ایجاد کرد تا انسانها به تطهیر دست یابند. نور آسمانی یعنی شریعتی که خدا نازل کرده به همراه نور زمینی روشی که خدا برای تطهیر ارائه داده هر دو به کمک هم، ما را در مسیر مستقیم نگه می‌دارند. بدون نور آسمانی (شریعت)، نور زمینی (مناسک تطهیر) بی معنا و بی فایده است. آیه ای خیلی مهم، می فرماید که نماز، مناسک، زندگی و مرگ باید برای خدا باشد و لاغیر.

 

قُلْ إِنَّ صَلَاتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿۱۶۲

بگو در حقیقت نماز من و مناسک من و زندگى و مرگ من براى خدا پروردگار جهانیان است (۱۶۲)

 

این آیه خیلی مهم مشکل تمام آئین های تاریخی را نشان میدهد. نماز، مناسک، زندگی و مرگ فقط و فقط باید برای خدای رب العالمین باشد و لاغیر. این اساس یکتاپرستی است. زندگی برای رئیس مذهب و مرگ در راه او قابل پذیرش نیست، مناسک دینی برای ایزدان و خورشید و ماه و ستاره هم قابل قبول نیست.

اما مهر پرستی و یا میترائیسم و سایر فرقه های مبتنی بر صور فلکی، مناسکشان برای خدا نبود. آنها مناسکشان برای مهر و یا میترا بود. پیامبر یحیی زمانی آمد که علمای یهودیت هم بودند. اما یهودیت به یک دین خشک تبدیل شده بود. زیرا مناسک تطهیر در آن زیاد جدی گرفته نشده بود. یحیی تطهیر را مطرح کرد و این در واقع یک روش عملی بود که زنده کرد تا مردم به طهارت واقعی دست یابند.

مناسک تطهیر همان نور زمینی است که خدا برای ما گذاشته است تا که از امکانات موجود زمین استفاده کنیم، تا بدن و روان خود را روی زمین متعادل نگه داریم. وقتی شما با سرعت حرکت می‌کنی، هوا  به سر و صورت شما می‌خورد و بارهای مثبت در بدن شما زیاد می‌شود و بعد از مدتی احساس سردرد می‌کنید زیرا تعادل بار بدن شما به هم خورده است. در این حالت، از مناسک، نماز، غسل، تطهیر استفاده کنید تا دوباره تعادل خود را به دست آورید. به هر حال، بدن و روان شما توسط عوامل طبیعت مثل باد به هم خورده است؛ قاعدتا باید از همین عوامل زمینی باید استفاده کنید تا دوباره به حالت اول برگردید. یکی از دلایل موفقیت مهرپرستها استفاده از غسل تعمید بوده است که حس خوبی به داوطلبین میداده است.

وقتی بیمار می‌شوید، باید تا حد ممکن از روشهای رحمانی برای درمان استفاده کنید و فقط در حالت اضطراری به مراکز درمانی مراجعه کنید تا دوباره به طهارت دست یابید. مصرف داروهای مصنوعی، مثل گوشت خوک است که فقط در شرایط اضطراری باید مصرف شود.

اصلا درمان بیماری به روش ایوب خودش نوعی تطهیر و پاکسازی و متعادل سازی بدن است. اگر در حین بیماری، این نوع تطهیر انجام نگیرد جذب یک سیستم درمانی می‌شوید که تو را وارد جزئیات بی‌پایان می‌کند و برای کوچک‌ترین مشکلی باید کلی دارو مصرف کنید و کلی هزینه کنید و تطهیر روانی و جسمی خود را از دست خواهید داد. اگر به روش طبیعی، به طهارت دست پیدا نکنید جذب فلسفه‌های غلطی مثل عشق و میترائیسم خواهید شد.

در یک فیلمی که مربوط به زندان بود، یک زندانی می‌خواست فرار کند. او از یک قاشق با چند وسیله کوچک دیگر که در اتاق، دم دستش بود استفاده کرد و یک راه فرار پیدا کرد. انسان هم باید از همان امکاناتی که دم دستش است استفاده کند و خود را به وسیله آن درمان و تطهیر کند.

خدا می‌فرماید که در حالت سکاری نزدیک نماز نشوید، یعنی در حالتی که طهارت جسمانی ندارید نزدیک نماز نشوید. تا زمانی که مناسک تطهیر را رعایت نکرده‌اید، نمی‌توانید ارتباط با خدا را به جا آورید. طریق جهنمی که خدا از آن صحبت می‌فرماید و ما را از آن برحذر میدارد، همان مناسکی است که در این دنیا از آن استفاده کرده‌اید و آن را به کار برده‌اید. اگر مناسک شما مطابق با شریعت بوده باشد، فبها وگرنه به یکی از راه‌های جهنم وصل می‌شوید. باید در یک حالت طبیعی باشید تا جذب تفکرات آلوده نشوید. زیرا کسی که طاهر نباشد خود به خود جذب تفکرات نادرست و آلوده می‌شود. بنابراین مناسکی که مخالف شریعت است، باید کنار گذاشته شود و تصحیح شود. نماز و روشهای ارتباطی با خدا، باید به فقط خدا اختصاص یابد و این اساس یکتاپرستی است.

  • اسعد حسینی