نون و القلم

خدا یکتاست

نون و القلم

خدا یکتاست

پیوندهای روزانه

۷ مطلب در مرداد ۱۴۰۴ ثبت شده است

۲۹
مرداد
۰۴

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت 166)

الهه گیری (بخش 4)

هوی

 

 

وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَىٰ ﴿١﴾

 

سوگند به لحظه ای که ستاره‌ هوایی می‌شود، پر نورتر میشود، دیدنی تر میشود، برجسته تر میشود یا جلو چشم تر میشود.

 

در زمان‌های خاصی، بعضی ستارگان پرنور تر ، برجسته‌تر ، دیدنی‌تر و یا جلو چشم‌تر می‌شوند. دلیل این امر فرایندهایی است که در آسمان اتفاق می‌افتد و ما از آن بی‌خبریم. مردم زمان قدیم وقتی چندین ستاره برجسته شده را با هم می‌دیدند، در مجموع یک تصویر و یا یک موقعیت از آن درست می‌کردند؛  برای این تصویر و موقعیت، خیال بافی و تصویرسازی و نمادسازی هم می‌کردند.

مثلا اگر این ستاره ها و یا سیاره ها در یک نگاه با هم به شکل گاو می بودند، می‌گفتند این حالت صور فلکی گاو است. این یک نامگذاری از خودشان بود وگرنه گاو هیچ ارتباطی با صور فلکی گاو نداشت. اما آنها این تصاویر و شکل‌ها را به عنوان یک سرّ و راز پیش خود نگه می‌داشتند. آنها فکر میکردند که راز کائنات و آفرینش را پیدا کرده اند. هر وقت صور فلکی گاو می دیدند، وقت بهار بود و نشانه نجات از دست سرمای زمستان بود. این خبر خوشحال کننده ای برای آنها بود.

به هر حال طی گذشت زمان؛ صور فلکی گاو تاثیر خاصی روی حیوان گاو روی زمین گذاشت. اما این قاعده همیشگی نبود و بعضی مواقع ظاهر شدن صور فلکی گاو دقیقا در بهار صورت نمی گرفت و مقداری دیرتر صورت می گرفت. به همین خاطر آنها شروع کردند به قربانی کردن گاو جهت تعجیل در آمدن بهار، زیرا ظاهر شدن صور فلکی به شکل گاو ظاهرا به آمدن فصل بهار ارتباط داشت. عده‌ای دیگر در همان زمان گفتند که اتفاقاً گاو را نباید قربانی کرد، بلکه باید به گاو احترام گذاشت تا دوباره صور فلکی برگردد و دوباره ظاهر شود. حرف گروه دومی از نظر خودشان تا حدی منطقی هم بود. وقتی صور فلکی گاو به حیوان گاو روی زمین مرتبط باشد. صور فلکی گاو از قربانی کردن همزاد خود روی زمین ناراحت میشود و شاید اصلا بهار نیاید. چه کسی دوست دارد که جان خود و یا همزادش را بگیرند!

اما همه این‌ها خیالات و تصویرسازی از یک حادثه‌ای بود که از اولشم به طور اتفاقی نام گذاری شده بود. زیرا گذاشتن اسم گاو روی یک صور فلکی فقط یک نامگذاری بوده است و نه چیز دیگری. مخصوصا ربط دادن صورفلکی گاو در آسمان به حیوان گاو روی زمین خیلی بی ربط بود. اینها جز نامهایى بیش نیستند که آنها و پدرانشان نامگذارى کرده‏ بودند. همه چیز حدس و شک و گمان بود. نامگذاری چیزی را عوض نمی کند. وقتی اسم یک صور فلکی را گاو بنامید، هیچوقت ارتباطی به حیوان گاو روی زمین پیدا نخواهد کرد. اسم یکی را شیر بگذارید، هیچوقت به حیوان شیر تبدیل نمیشود.

 

إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّیْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُکُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنْفُسُ وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدَى ﴿۲۳

[این بتان] جز نامهایى بیش نیستند که شما و پدرانتان نامگذارى کرده‏ اید [و] خدا بر [حقانیت] آنها هیچ دلیلى نفرستاده است [آنان] جز گمان و آنچه را که دلخواهشان است پیروى نمى کنند با آنکه قطعا از جانب پروردگارشان هدایت برایشان آمده است (۲۳)

 

مردم کسوف و خسوف می‌دیدند، فوراً بچه خود و یا یک حیوان را قربانی می‌کردند تا خورشید دوباره برگردد. اگر آنها یکی دو ساعت صبر می‌کردند خورشید دوباره ظاهر می‌شد و نیازی به قربانی هم نبود. به همین خاطر از قدیم گفته اند عجله کار شیطان است. باید صبور بود. به هر حال آن موقع مردم بر اساس صور فلکی می‌دانستند که در چه قسمتی از سال هستند. اما بعد از مدتی، به علت ناشکری و ناسپاسی مردم و استفاده نادرست از این صور فلکی؛ این صور فلکی تا حد زیادی ناواضح شدند و مثل سابق اوقات و فصلها و سالها را بدرستی نشان نمی دادند. به قول پیامبر ابراهیم، این حوادث افول می کنند و بالاخره روزی دقت خود را از دست میدهند. خاصیت این دنیای فانی همین است.

 

فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأَى کَوْکَبًا قَالَ هَذَا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِینَ ﴿۷۶

پس چون شب بر او پرده افکند ستاره‏ اى دید گفت این پروردگار من است و آنگاه چون غروب کرد گفت غروب ‏کنندگان را دوست ندارم (۷۶)

 

زمانی بوده که حتما در زمستان، چندین برف سنگین می بارید ولی حالا دیگر اینطوری نیست و حتی شاید در زمستان دیگر برف نبارد. اینها نشانه هبوط تدریجی شرایط محیط زیستی زمین است که بشر بخاطر ناشکری و ناسپاسی آن را از دست داده است و روز به روز آن را بیشتر از دست میدهد. در مقالات جادوی شیاطین قسمتهای آخر الزمان این موارد مورد بحث قرار گرفته است.

عدم صبر و جهالت در مورد پدیده‌های ناشناخته، مردمان گذشته را به سمت کارهای عجولانه می‌بُرد. بعد از مدتی که خسوف و یا کسوف تمام می‌شد مردم دو نتیجه می‌گرفتند:

 

  • خورشید پیروز شد
  • قربانی آنها برای خورشید جواب داد

 

زیرا آنها  فکر می‌کردند که در آسمان‌ جنگ‌هایی بین شیاطین و ملائکه رخ داده است و کسوف و خسوف جزو پیامدهای این جنگهاست. به این طریق دو ایده غلط و نتیجه‌گیری غلط به آنها القا می‌شد.

 خدای مهربان در سوره نجم این‌ها را هوی می‌نامد. به همین خاطر در ادامه سوره می فرماید که اما سخنان وحی، براساس هوی نیست (وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ). ربط دادن صور فلکی گاو در آسمان به حیوانی روی زمین، فقط بخاطر شکل تقریبی ظاهری اش، واقعا منطقی نیست و چیزی جز هوی و هوس نیست.

اینها نوعی نمادسازی است. آئینهای برگرفته از کواکب و سایر اجرام آسمانی در نهایت به آئینهای رمز آلودی تبدیل شدند. این نوع آئین‌ها، آئین‌های نمادسازی هستند. خود کلمه نجم هم به عنوان نماد و یا نشانه می‌تواند معنا شود.

ستاره‌ها از فعل و انفعالات شیمیایی درون خود دچار انقباض و انبساط نور می‌شوند و در لحظاتی ممکن است درخشنده‌تر شوند و یا برجسته‌تر شوند. این حالت را هوی می‌نامند. اصلا هوا و هوس هم مثل چنین حالتی است. بعضی مواقع بعضی زینت‌ها و زیورآلات و لذت‌ها برای آدمی برجسته‌تر و بولدتر و یا  بازتر می‌شوند. افراد در این حالت به این سمت‌ها کشیده می‌شوند.

اما مشکل بزرگ ستاره پرستان اینجا بود که صور فلکی بمرور زمان کم رنگ‌تر می‌شدند و این ستاره‌ها به مرور، انرژیشان را از دست می‌دادند و از بین می‌رفتند و دیگر صور فلکی مثل سابق واضح دیده نمی شدند. هر چقدر که انسان به آخرالزمان نزدیک‌تر شود، ستاره‌ها و خورشید کمرنگ‌تر و نادیدنی‌تر می‌شوند و دیگر در نگاه اول دقیق نیستند. این را از مطالب سوره تکویر میتوان فهمید.

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

به نام خدای رحمتگر مهربان

 

إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ ﴿۱

آنگاه که خورشید پوشیده تر شود (۱)

 

وَإِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ ﴿۲

و آنگه که ستارگان  تیره تر شوند (۲)

 

وَإِذَا الْجِبَالُ سُیِّرَتْ ﴿۳

و آنگاه که کوهها به رفتار آیند (۳)

 

بنابراین صور فلکی برای آیندگان با چشمان غیر مسلح همیشه درست از آب در نمی آمد. این خودش مشکل بزرگی را برای مردم پیش می‌آورد، زیرا مردم این‌ها را به یک الهه تبدیل کرده بودند و حتی برایش قربانی هم می‌کردند. به همین خاطر مردم گفتند که حالا که صور فلکی گاو زیاد واضح نیست؛ پس بیایید به نماینده اش روی زمین که حیوان گاو است، تکیه کنیم. به این طریق مردم یک راه حل اینجوری برای خود درست کردند. افول ستارگان و کم نور شدن آنان و ناواضح شدن آنان، ثابت کرد که نباید به این چیزها متکی شد. اینها بالاخره روزی کم نور میشوند، اینها روزی از بین میروند، اینها بالاخره روزی می میرند.

وقتی خورشید را به یک الهه تبدیل کنید، باید ابتدا در نظر داشت که شب‌ها خورشید نیست. پس شب‌ها در امان نیستید. خدای رحمان هم شب‌ها مردم را به همان الهه خورشید که وجود نداشت می‌سپارد. در نتیجه شیطان از این تاریکی سوء استفاده می‌کرد. شیطان از تاریکی ناشی از نبود خورشید بهره می برد. زیرا مردم به خورشید تکیه کرده بودند. اما اگر به خدای احد و واحد تکیه میکردند، مشکلی نداشتند؛ زیرا خدا همه وقت هست و از رگ گردن به انسان نزدیکتر است. خدا از خود ما به ما نزدیکتر است.

تاریکی به وجود آمده به خاطر غیبت موقت الهه بوده است، زمانی که خورشید نبود، زیر پای خورشید پرستان خالی بود. آنها دیگر امنیت نداشتند. حس ترس از تاریکی در میان اقوامی بیشتر رایج بوده است که اجداد آنها نورپرست (مهر پرست) بوده اند.

همین حالا هم این حالت برقرار است. کسانی که عاشق فضای مجازی هستند؛ اگر یک روز به بعضی سایتها و استایلها سر نزنند، آن روز انگار در زندان به سر می برند؛ انگار خورشید را از آنها گرفته اند.

وقتی خدایی به عنوان نور و یا خورشید برگزیده شود، اگر چند ساعت آن نور نباشد ظلمات به وجود می‌آید. زیرا آن الهه متخصص نور است و اگر نور را ازش بگیرید، چیز دیگری برای ارائه ندارد. شیطان در این ظلمات پشت فرمان می‌نشست و آنچه را که نباید بشود، می‌شُد. در اینجا خورشید بی‌گناه بوده است؛ تفکرات و تصورات مردم مشکل داشته است. مردم جایگاه خورشید را با جایگاه خدا یکی کرده بودند. اما اگر خدای عالمیان، به عنوان تنها اله و رب گرفته شود؛ از آنجا که خدا نور است، رحمن است، رحیم است، غفور است، قاهر است، رئوف است و صدها صفت دیگر. در این حالت در همه حالت و در همه ابعاد و در همه زمانها و مکانها، در تاریکی و در روشنایی، در جنگ و در صلح و ... ؛ تنها نخواهی شد و هیچوقت ظلمات برای شما ایجاد نخواهد شد. توکل و توسل به خدای تنها، از هر نظر و از همه ابعاد، شما را بیمه میکند.

فرض کنید که شما اساس دینتان را از یک کتاب گرفته اید. اگر روزی ثابت شود که این کتاب اشتباه بوده است؛ زیر پای شما خالی می‌شود. در این حالت ظلمات به وجود آمده است. در ظلمات، شیطان پشت فرمان می‌نشیند و ممکن است شما را به هر ناکجا آبادی ببرد.

فرایند چالش پیامبر ابراهیم در مورد ستارگان و ماه و خورشید خیلی جالب است. زیرا ابراهیم در شب به کوکب و سیاره و یا ستاره گرایش پیدا کرد. زیرا او در کل نور را انتخاب کرده بود. وقتی فقط به جنبه "نور" خدا توجه کنید، ممکن است ستاره گیرت بیاید. اما اگر بجز نور، به صفات دیگر خدا هم توجه کنید، دیگر در ستاره گیر نمی افتید و جذب ستاره نخواهید شد. در آن حالت، وقتی نور نباشد دیگر هر چیز دیگری به راحتی شما را جذب می‌کند. به همین خاطر وقتی ستاره افول کرد، ابراهیم برای چالش بعدی، ماه را انتخاب کرد. اما انتخاب ماه هم اشتباه بود، زیرا ماه در تاریکی انتخاب شده بود و کم نور بودن ستاره به نسبت ماه، باعث انتخاب ماه شد. پیامبر ابراهیم در چالش بعدی، خورشید را انتخاب کرد. افول ماه باعث شد که پیامبر ابراهیم جذب خورشید شود. زیرا خورشید اشکالات ستاره و ماه را نداشت و آن را برطرف میکرد. خدای مهربان با این داستان میخواهد یکتاپرستی را به ما یاد دهد.

 

فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأَىٰ کَوْکَبًا ۖ قَالَ هَٰذَا رَبِّی ۖ فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِینَ ﴿٧٦﴾‏ فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَٰذَا رَبِّی ۖ فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِن لَّمْ یَهْدِنِی رَبِّی لَأَکُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّینَ ﴿٧٧﴾‏ فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَٰذَا رَبِّی هَٰذَا أَکْبَرُ ۖ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ یَا قَوْمِ إِنِّی بَرِیءٌ مِّمَّا تُشْرِکُونَ ﴿٧٨﴾‏ إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِیفًا ۖ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ ﴿٧٩﴾

پس چون شب بر او پرده افکند، ستاره‌ای دید؛ گفت: «این پروردگار من است.» و آنگاه چون غروب کرد، گفت: «غروب‌کنندگان را دوست ندارم.» (۷۶) و چون ماه را در حال طلوع دید، گفت: «این پروردگار من است.» آنگاه چون ناپدید شد، گفت: «اگر پروردگارم مرا هدایت نکرده بود قطعاً از گروه گمراهان بودم.» (۷۷) پس چون خورشید را برآمده دید، گفت: «این پروردگار من است. این بزرگتر است.» و هنگامی که افول کرد، گفت: «ای قوم من، من از آنچه [برای خدا] شریک می‌سازید بیزارم.» (۷۸) من از روی اخلاص، پاکدلانه روی خود را به سوی کسی گردانیدم که آسمانها و زمین را پدید آورده است؛ و من از مشرکان نیستم. (۷۹)

 

در نهایت پیامبر ابراهیم، خدای احد و واحد را انتخاب کرد. اگر فرآیند انتخابها را بررسی کنیم به نتیجه جالبی می رسیم. هر بار که هر کدام از این اجرام را میدید، می گفت که این بزرگتر است (هَٰذَا أَکْبَرُ). در نهایت از این هَٰذَا أَکْبَرُ ها به  الله أَکْبَرُ رسید.

 

هَٰذَا أَکْبَرُ ß هَٰذَا أَکْبَرُ ß هَٰذَا أَکْبَرُ ßالله أَکْبَرُ

 

الله أَکْبَرُ  برای اولین بار در جهان، از زبان پیامبر ابراهیم بیان شده است. عبارتی است که پیامبر ابراهیم طی یک چالش آن را بیان کرد و این عبارت مهم به این معناست که در طول زندگی، تمام الهه های دیگر را کنار می گذارید و به دلخواه و انتخاب خود، الله را انتخاب میکنید. هرکسی باید خدا را در روش زندگی خویش پیدا کند و او را باید آگاهانه پرستش کند و گرنه بیفایده است. هر فرد دیگری موظف است که مثل پیامبر ابراهیم، چالشهای بوجود آمده را رد کند و به خدای احد و واحد برسد.  شیطان متاسفانه مفهوم الله اکبر را منحرف کرده است. داعش و گروههای امثالهم، با گفتن الله اکبر، میان مردم بمب منفجر میکنند و خون مردم را می ریزند و این عبارت را بدنام کرده اند؛ طوریکه اگر جایی الله اکبر شنیده شود، همگی پناه می گیرند و فکر میکنند که جایی منفجر شده است. در حالی که الله اکبر یک مفهوم اعلا در خود دارد و به این جنایتکاران هیچ ارتباطی ندارد. الله اکبر یک سبک زندگی است و به این معناست که انسان باید نشانه ها و نمادها و نجم های سر راه زندگیش را رد کند و به خدای احد و واحد برسد.

در نهایت پیامبر ابراهیم جمله جالبی میگوید و می گوید که ای قوم من، با این اوضاع؛ چه کسی به امنیت نزدیکتر است (فَأَیُّ الْفَرِیقَیْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ)؟ خورشید که شبها نیست. ستاره ها هم که فقط شبها هستند. ماه هم که دو هفته هست و دو هفته نیست؛ یک تکه ابر میتواند اینها را کلا ناپدید و ناپیدا کند. پس با این اوصاف مردم بیشتر از نصف روز،  بدون خدا می مانند. اما خدای رب العالمین همیشه هست و بوده است و خواهد بود، اول است و آخر است و ظاهر است و باطن است. حال چه کسی بیشتر امنیت دارد؟

 

وَکَیْفَ أَخَافُ مَا أَشْرَکْتُمْ وَلَا تَخَافُونَ أَنَّکُمْ أَشْرَکْتُمْ بِاللَّهِ مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ عَلَیْکُمْ سُلْطَانًا فَأَیُّ الْفَرِیقَیْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿۸۱

و چگونه از آنچه شریک [خدا] مى‏ گردانید بترسم با آنکه شما خود از اینکه چیزى را شریک خدا ساخته‏ اید که [خدا] دلیلى در باره آن بر شما نازل نکرده است نمى‏ هراسید پس اگر میدانید کدام یک از [ما] دو دسته به ایمنى سزاوارتر است (۸۱)

 

فرآیند چالش و رشد پیامبر ابراهیم برای هر کسی پیش میاید و باید طی این فرآیند به الله اکبر برسد. اما متاسفانه کسی نیست که این فرآیند را برای مردم توضیح دهد تا در آن موفق و سربلند بیرون آیند. حتی بچه‌ها هم  ناخودآگاه به خورشید و ماه و ستاره‌ها جان می‌دهند و در نقاشی‌هایشان برای آنها ابرو و چشم و بینی و دهان رسم می‌کنند. آنها ناخودآگاه میخواهند خالق و عامل اصلی را پیدا کنند، اما متاسفانه کسی نیست که بچه ها را راهنمایی کند و آنها را با خدای عالمیان آشنا کند و چالش را برای آنها ساده تر کند و بچه ها همینطوری رها میشوند تا بعد که بزرگتر شدند، جذب انواع عرفانهای مسخره میشوند.

مردم بعد از مدتی به نمادسازی از صور فلکی پرداختند و بنیاد عقاید خویش را بر این اساس ساختند. و اما این نمادها افول پیدا کرد و دیگر مثل سابق واضح نبودند و در نتیجه افول پیش آمد و این حادثه تا حد زیادی مردم را ناامید کرد؛ انگار که الهه ها پنهان و غایب شده اند. مردم نتوانستند از این چالش خود را نجات دهند. با آنکه مثال خوبی مثل پیامبر ابراهیم برای آنها موجود بود.

 

قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْرَاهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْکُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ کَفَرْنَا بِکُمْ وَبَدَا بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِیمَ لِأَبِیهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَکَ وَمَا أَمْلِکُ لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ رَبَّنَا عَلَیْکَ تَوَکَّلْنَا وَإِلَیْکَ أَنَبْنَا وَإِلَیْکَ الْمَصِیرُ ﴿۴

قطعا براى شما در [پیروى از] ابراهیم و کسانى که با اویند سرمشقى نیکوست آنگاه که به قوم خود گفتند ما از شما و از آنچه به جاى خدا مى ‏پرستید بیزاریم به شما کفر مى ‏ورزیم و میان ما و شما دشمنى و کینه همیشگى پدیدار شده تا وقتى که فقط به خدا ایمان آورید جز [در] سخن ابراهیم [که] به پدر خود [گفت] حتما براى تو آمرزش خواهم خواست با آنکه در برابر خدا اختیار چیزى را براى تو ندارم اى پروردگار ما بر تو اعتماد کردیم و به سوى تو بازگشتیم و فرجام به سوى توست (۴)

 

رَبَّنَا لَا تَجْعَلْنَا فِتْنَةً لِلَّذِینَ کَفَرُوا وَاغْفِرْ لَنَا رَبَّنَا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ﴿۵

پروردگارا ما را وسیله آزمایش [و آماج آزار] براى کسانى که کفر ورزیده‏ اند مگردان و بر ما ببخشاى که تو خود تواناى سنجیده‏ کارى (۵)

 

شیطان از مدفوع و پسماند جهان هستی باورهایش را می سازد. او از تفکرات افول یافته و ظلمات سوء استفاده می‌کند. ستاره ای که افول کرده و اکنون غایب شده است، یک ظلمات به حساب میاید. شیطان از این ظلمات سوء استفاده کرده و بوسله آن به گمراه کردن مردم مشغول میشود و از آن افسانه میسازد. به هر حال افسانه سازی و تقدس دادن به این افسانه‌ها ریشه محکمی ایجاد می‌کند، طوریکه مردم حاضر به پذیرش واقعیت‌ها نیستند. مردم وقتی برج فلکی نمی‌دیدند، تصویر آن را روی زمین درست کردند. گفتند حالا که صور فلکی ها پیدایشان نیست و واضح نیستند، ما خودمان یادبودشان را روی زمین درست می‌کنیم؛ حداقل از هیچی بهتر است. این نتیجه گیری، مقدمه بت سازی از ستاره ها و اساطیر و شخصیتها بود.

هر نقطه‌ای از جهان،  برج فلکی را بهتر می‌دید؛ آن را بولد می‌کرد و از آن الهه‌ای می‌ساخت. هندوان گاو را مقدس کرده‌اند و گوشتش را نمی‌خورند. کمی اینورتر در ایران، آن را قربانی می‌کردند. جاهای دیگر اله‌های دیگر مهم شدند.  در نتیجه فلسفه‌ها و نگرش‌ها نسبت به زندگی متفاوت شد، مفاهیم عوض شد و اصول بی‌قاعده به وجود آمد. اختلافات شدیدی پیش آمد.

شیطان دوستی و محبت به خدای رحمان را از مردم گرفت و آنان را عاشق این نمادها و  الهه های مختلف کرد. با مطرح شدن الهه ها، مردم تمام توجه و محبتشان را به این الهه ها معطوف میکنند.

 

وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ وَلَوْ یَرَى الَّذِینَ ظَلَمُوا إِذْ یَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِیعًا وَأَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعَذَابِ ﴿۱۶۵

و برخى از مردم در برابر خدا همانندهایى [براى او] برمى‏ گزینند و آنها را چون دوستى خدا دوست مى دارند ولى کسانى که ایمان آورده‏ اند به خدا محبت بیشترى دارند کسانى که [با برگزیدن بتها به خود] ستم نموده‏ اند اگر مى‏ دانستند هنگامى که عذاب را مشاهده کنند تمام نیرو[ها] از آن خداست و خدا سخت‏ کیفر است (۱۶۵)

 

إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا وَرَأَوُا الْعَذَابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبَابُ ﴿۱۶۶

آنگاه که پیشوایان از پیروان بیزارى جویند و عذاب را مشاهده کنند و میانشان پیوندها بریده گردد (۱۶۶)

 

وَقَالَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنَا کَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ کَمَا تَبَرَّءُوا مِنَّا کَذَلِکَ یُرِیهِمُ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَیْهِمْ وَمَا هُمْ بِخَارِجِینَ مِنَ النَّارِ ﴿۱۶۷

و پیروان مى‏ گویند کاش براى ما بازگشتى بود تا همان گونه که [آنان] از ما بیزارى جستند [ما نیز] از آنان بیزارى مى ‏جستیم این گونه خداوند کارهایشان را که بر آنان مایه حسرتهاست به ایشان مى ‏نمایاند و از آتش بیرون‏ آمدنى نیستند (۱۶۷)

 

یکی از آئینهایی که براساس نجم و سایر نمادها درست شد، مهر پرستی یا میترائیسم بود. مهر پرستان هفت مرحله برای سالک این راه در نظر گرفته بودند که تمام این هفت مرحله پر از رمز و راز بود و تمام حرکات سمبلیک بود. آنان هر کدام از این مراحل هفتگانه را با نام ستارگان و ماه و خورشید نامگذاری کرده بودند. استفاده از ستارگان و ماه و خورشید هیچ مشکلی ندارد و اینها را اصلا خدا برای همین کار گذاشته است. کسی با انگشتش به ما اشاره میکند، شما به انگشت او نگاه میکنید یا به ماه؟ تمام این اجرام آسمانی برای طی طریق انسان گذاشته شده اند ولی هدف اصلی نبودند.

تغییرات محیطی بر روی جسم انسان میتواند او را در بعضی نتیجه گیری ها به اشتباه اندازد. مثلا یکی را در نظر بگیرید، که در غار بسر میبرد و سردش است. بعد از چندین روز، به خارج از غار میرود و زیر نور آفتاب میرود؛ این حالت برای او بسیار لذت بخش است (شاید شما خودتان هم چنین چیزی را تجربه کرده باشید). در این حالت نور آفتاب بسیار نعمت بزرگی است. اما اگر فرد ناآگاه باشد، میتواند همانجا نور پرست و یا آفتاب پرست شود. مهرپرستان که به الهه نور معتقد بودند و او را مِهر می نامیدند، مراسمهای مذهبیشان را در غارها انجام میدادند. حدس من این است که با انتخاب غار و محلهای تاریک برای عبادت، شاید میخواستند از نظر روانی، اهمیت نور را برای خود یادآوری کنند. اگر چه غار در قرآن هم اهمیت خاصی دارد. اولین آیات قرآن در غار حراء بر پیامبر محمد نازل شد. اصحاب کهف به غار پناه بردند. اهمیت دادن به نعمات خدا خوب است ولی خدا از ما در مقابل این نعمات، شکرگزاری میخواهد و نه پرستش آن نعمت.

یا یکی در جایی زندگی میکند که بیشتر مواقع سال پوشیده از برف است و همیشه دو سه متر برف باریده است. در این حالت، آتش برای او نعمت بزرگی است. اگر فرد جاهل و ناآگاه باشد، میتواند آتش را برای خود مقدس کند. از این جور موارد، میتوان مثالهای زیادی زد. انسان با این کارهایش میتواند طبیعت پرست شود و خدای متعال را فراموش کند.

 

وَمِنْ آیَاتِهِ اللَّیْلُ وَالنَّهَارُ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ لَا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَلَا لِلْقَمَرِ وَاسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَهُنَّ إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ ﴿۳۷

و از نشانه‏ هاى [حضور] او شب و روز و خورشید و ماه است نه براى خورشید سجده کنید و نه براى ماه و اگر تنها او را مى ‏پرستید آن خدایى را سجده کنید که آنها را خلق کرده است (۳۷)

 

فَإِنِ اسْتَکْبَرُوا فَالَّذِینَ عِنْدَ رَبِّکَ یُسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَهُمْ لَا یَسْأَمُونَ ﴿۳۸

پس اگر کبر ورزیدند کسانى که در پیشگاه پروردگار تواند شبانه‏ روز او را نیایش مى کنند و خسته نمى ‏شوند (۳۸)

 

شعرا، بیشترشان به مهرپرستی گرایش داشته اند. در اشعار، نمادها را پرستش میکرده اند. مولوی میگوید:   

 

شمس من و خدای من

 

شمس برای او چندین چشمه لذت بخش اجرا کرده بود. به همین خاطر مولوی، شمس را به عنوان آفتاب خود برگزیده بود و تقریبا او را پرستش میکرد و بجای خدا او را ستایش میکرد؛ با مطالعه دیوان شمس، میتوان میزان ارادت مولوی به شمس را متوجه شد. شیطان معانی را عوض میکند و طی این تغییر، ارتباط انسان را با خدای رب العالمین قطع میکند و انسان را به آفتابها مشغول میکند. این جور واسطه ها، توجه را از خدا به غیر خدا معطوف میکنند. ما روزی در پنج نماز خود، میگوئیم:

 

ایاک نعبد و ایاک نستعین

 

یعنی خدایا فقط تو را عبادت می کنیم و فقط از تو استعانت می جوییم. این دو عبارت خیلی مهمند. آفتاب به شما نور میدهد تا گرم شوید ولی شما نور را از خدا باید بخواهید. شما از آفتاب نور می گیرید تا غذایتان گرم شود؛ اما در واقع شما باید از خدا نور بخواهید. خواستن با گرفتن فرق میکند.

نجم یا ستاره، در طول تاریخ نماد آیتمهای خاصی بوده است. مثلا ستاره پنج پر، نماد شهرت و کمال بوده است. مثل ستاره های هالیوود و ستاره های فوتبال. یا در بعضی فرهنگها، ستاره پنج پر به عنوان نماد طلسم در مقابل ارواح شیطانی استفاده میشد و در دعاها و انگشترها از آن استفاده میشد. ستاره شش پر هم که به ستاره داوود معروف است، را به عنوان انگشتر درست میکنند و از آن برای محافظت از شش جهت استفاده میکنند. بعضی از مسلمانان هم این انگشترها و نمادها را با آیات قرآنی ترکیب کرده و از آن به عنوان قدرت، محافظت، دفع چشم زخم و ... استفاده میکنند. اینها همگی نماد پرستی است. نوشتن آیه قرآن روی انگشتر، چیزی را عوض نمی کند. حتی اگر آیه قرآن هم رویش حک شده باشد، باز نمادپرستی است. توجه شود که ستاره پرستان و خورشید پرستان در طول تاریخ، خدای احد و واحد را هم قبول داشته اند. مشکل این بود که آنها قبل از خدای رب العالمین، به این نمادها توکل میکردند.

زمانی که یک ستاره هالیوود و یا سلبریتی، مشهور میشود؛ یعنی برجسته و مشهور شده است. اما این برجستگی و مشهوریت مشکلات جدیدی را بوجود میاورد. مردم سیستم تربیتی خودشان را تحت این ستاره ها در می آورند. آنها از این ستاره ها پیروی و تبعیت میکنند و سعی دارند سبک و استایل زندگی خود را مثل آنان کنند. هر کاری این ستاره ها میکنند، در زندگی مردم تاثیر گزار است. دلیل این تاثیرگزاری به این خاطر است که مردم خودشان از این ستاره ها تبعیت میکنند و آنان را فالو میکنند و قطعا این پیروی اثراتی را روی زندگی آنان هم می گذارد.

ستاره های آسمان حداقل به درد مکان یابی و جهت یابی می خورند و استفاده های علمی زیادی برای ما دارند. اما ستاره های انسانی و سلبریتی ها چنین فوایدی ندارند. جهان هنوز پرستش و ستایش ستاره ها و نمادهای آسمانی را از یاد نبرده است که خیلی از مردم رو به سلبریتی ها آورده اند و سیستم تربیتی خود را تحت نفوذ آنان قرار داده اند.

پیامبر ابراهیم، در چالش مذکور وقتی که ستاره را دید؛ گفت هَٰذَا رَبِّی یعنی این رب و تربیت کننده من است. بنابراین ستاره ها به این خاطر مورد توجه قرار می گیرند، زیرا افراد می خواهند که خود را تحت سیستم تربیتی آن قرار دهند. وقتی در فضای مجازی یک ستاره هالیوود یا سلبریتی و یا فوتبالیست فالو میشود؛ مردم تمام زندگی با جزئیات ریز اینها را در نظر دارند و سعی دارند که آنان را الگوی زندگی خویش قرار دهند و  البته خواسته و یا ناخواسته تحت تاثیر این ستاره ها قرار می گیرند.

وقتی ستاره تقدیس شود، تحت سیستم تربیتی او قرار می گیرید. اما سیستم تربیتی ستاره محدود است و این محدودیت منجر به جبر سرنوشت بر شما خواهد شد. شما نمی توانید تمام جوانب زندگی خود را تحت ستاره قرار دهید، بنابراین به بن بست خواهید رسید. ستاره منظم است و نور میدهد و فقط شبها دیده میشود. بنابراین کسی که خود را تحت این سیستم قرار دهد؛ فقط نظم و نور و  شب برایش مهم خواهد بود و دیگر قضایای زندگی برایش بی اهمیت میشود. در آن صورت حتی اگر تمام درختان جهان قطع شود، برایش مهم نیست؛ زیرا او فقط ستاره برایش مهم است. به این صورت ستاره پرستی حتی به محیط زیست انسانی هم آسیبهای جدی میرساند.

در کل وقتی کسی و یا چیزی غیر از خدای رب العالمین به عنوان رب اتخاذ شود، مشکلات اساسی و بن بستهای اساسی بوجود خواهد آمد و ایدئولوژیها و جهان بینی ها به بن بست میخورند. وقتی زندگی یک سلبریتی را مبنا قرار دهید و سعی کنید خود را مثل او کنید، نامحسوس و بتدریج به بن بست های اساسی خواهید رسید.

وقتی پیامبر ابراهیم، چالش ستاره را رد کرد؛ میگفت که لَا أُحِبُّ الْآفِلِینَ یعنی من افول کنندگان و غروب کنندگان را دوست ندارم. پیامبر ابراهیم بجایی رسیده بود که میدانست این ستاره ها را خدا آفریده است و اگر فرض بر دوست داشتن باشد، باید خالق اینها را دوست داشت. ابراهیم صراحتا و واضح جبهه گیری خود را مشخص کرد و گفت که من اینها را دوست ندارم.

به هر حال، خدا ستارگان و ماه و خورشید را در آسمان برای زمانبندی ما آفریده است. خدای متعال نظم در عبادات را براساس موقعیتهای روز قرار داده است. ماه رمضان و چهار ماه حرام ، تعطیلی شنبه ها را براساس گردش ماه بطور زمین تنظیم کرده است. مناسک نماز، روزه، حج بر این اساس بنا شده اند. ما از این ستاره ها و ماه و خورشید اینطوری می توانیم استفاده کنیم. بنابراین تقدیس اینها بی معناست و منحرف کردن اصل یکتاپرستی است.

  • اسعد حسینی
۲۲
مرداد
۰۴

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت 165)

هوش قرآنی (بخش 4 )

جهان بینی

 

 

هر کس یک چهارچوب کلی از این جهان برای خودش می‌سازد که حوادث و وقایع را بر اساس آن توجیه می‌کند که اگر این چهارچوب کلی او که همان معنویت اوست غلط باشد،  بطور کلی در نهاد خود دچار تضاد و شکست‌های پیاپی می‌شود. مثلاً کسی که در چهارچوب کلی معنویت خویش معتقد است که پول خوشبختی می‌آورد، ممکن است به پول دسترسی پیدا بکند ولی نتیجه لازم را از آن نگیرد و  به نتیجه‌ای بر خلاف معنویت و انتظار خود برسد و این یک نوع شکست معنویست که به صورت بیماری‌های روانی در افراد ظاهر می‌شود. این نوع شکستها، حمله به سیستم روانی انسان هم است. بنابراین شکست واقعی برای هر فردی زمانی رخ میدهد که به نتایجی برخلاف انتظار و معنویت خود برسد. این نوع شکستها بطور واقعی به خود انسان هم ضرراتی میزند، چه از نظر روانی و چه از نظر جسمی.

کلیه ایدئولوژی‌های غلط اینطوری است که در نهایت آدمیان را به بن‌بست و شکست می‌کشانند. در حالت شکست ایدئولوژی، افراد به توجیهات و منطق‌های غلط روی می‌آورند. آنها انواع سفسطه می‌بافند تا که ثابت کنند ایدئولوژی شان درست بوده است. به این می‌گویند دروغ بافی. این افراد به مرور زمان دچار تناقض ها و تضادهای گسترده تری خواهند شد.

اما کسی که چهارچوب کلی زندگی خود را بر اساس نظام رحمانی بنا کرده باشد، هر آنچه که پیش می‌آید، در چارچوب و ایدئولوژی او می گنجد و در نتیجه به انتظارات و وعده‌هایی که معتقد است رسیده است. این‌ها همگی پیروزی است و حس خوشحالی و شادی و امید را در افراد زنده می‌کند.

خدای مهربان خیلی از خواسته‌های ما را آنطور که می‌خواهیم جواب نمی‌دهد؛ مثلاً ثروت زیاد به ما نمی‌دهد زیرا آن قادر متعال می‌داند که در ثروت زیاد، بعضی انسان‌ها سیستم ایمنی بدن و روان خویش را ضعیف می‌کنند و آسیب پذیرتر می‌شوند. یک بچه چاقو را در دست شما می بیند، بهانه آن را می گیرد؛ شما که نباید آن را به دست بچه بدهید. بچه چاقو میخواهد ولی نیازی به چاقو ندارد. بلکه او چیزی می خواهد که با آن بازی کند. روزی که بچه بزرگ شود و بتواند چهارچوب و قواعد کلی زندگیش را تعیین کند، آن وقت هیچوقت چاقو نمی خواهد و بلکه میداند که چی لازم دارد.

هر کس یک چهارچوب کلی از این جهان برای خودش می‌سازد و حوادث دنیا را بر اساس آن ترسیم می‌کند. این چهارچوب کلی، جهان‌بینی او را تشکیل می‌دهد که بر اساس آن زندگی می‌کند. اگر چهارچوب کلی بر اساس وحی مُنزِل خدای رحمان نباشد، باعث ایجاد گره‌های معنوی می‌شود که ممکن است نتواند حلش کند،  در نتیجه به بیماری‌های جسمی و عصبی تبدیل می‌شود.

بعضی مواقع  مردم گره‌های معنوی و یا جسمی خود را به وقایع نامربوط ربط می‌دهند.  این از جهان بینی غلط آنان ناشی می‌شود و آنان را به صدور حکم غلط سوق می‌دهد. چهارچوب کلی زندگی ما همان دین است. مکاتب ساخت بشر سعی دارند این چهارچوب‌ها را برای خود بسازند ولی همگی ناقص و پر از ایرادند. در عوض، همگی خوف و ترس و حزن را در زندگی ها وارد می‌کنند. در حالی که هدایت و راهنمایی واقعی باید خوف و حزن‌ و ترس‌ را از زندگی بردارد.

عدم معنویت صحیح باعث می‌شود که انسان‌ها برای حل مشکلاتشان دچار جزئیات بی‌پایان شوند. بشر برای خودش قانون‌های جزئی و خیلی ریز می‌سازد. قانون در نبود معنویت واقعی پیش می‌آید و هر چقدر که معنویت غلط گسترش یابد، قانون‌ها جزئی‌تر و ناقص‌تر میشوند و قطعاً ایرادات آن هم بیشتر می‌شود و دست و پاگیرتر می‌شوند. گاهی بعضی افراد پیر و قدیمی وقتی برای انجام کاری به یک اداره میروند، خیلی خسته میشوند؛ زیرا این همه کاغذبازی و حواله دادن به این و آن و وقت کشی در چهارچوب معنوی آنان نمی گنجد. از نظر آنان، کارها باید خیلی ساده تر می بود. ولی به هر حال بشر کار خودش را مشکلتر کرده است و وارد جزئیات بی پایان شده است. قوانین ساخت انسان خیلی دقیق نیست و گاهی واقعا دست و پاگیر و خسته کننده است. هر جامعه ای که معنویت درستی نداشته باشد، به سمت ایجاد و ازدیاد قوانین و تبصره ها خواهند رفت و زندگی را بر خود و همشهریهای خود مشکلتر میکنند. زیرا عدم معنویت صحیح، منجر به ایجاد تبصره های اضافی خواهد شد. آنان مجبورند که عدم معنویت صحیح را با قانون و تبصره حل کنند. گاهی یک معنویت درست، شما را از هزاران قانون بی نیاز میکند. اگر بعضی شکایتها را در دادگاهها مشاهده کنید، تعجب می کنید که مردم بخاطر چه چیزهای بی اهمیتی از هم شکایت میکنند. اگر معنویت درستی داشته باشید، این امورات پیش پافتاده اصلا نیازی به شکایت ندارد.

 

وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا ﴿۶۳

و بندگان خداى رحمان کسانى‏ اند که روى زمین به نرمى گام برمى دارند و چون نادانان ایشان را طرف خطاب قرار دهند به ملایمت پاسخ مى‏ دهند (۶۳)

 

وَالَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّدًا وَقِیَامًا ﴿۶۴

و آنانند که در حال سجده یا ایستاده شب را به روز مى ‏آورند (۶۴)

 

وَالَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا کَانَ غَرَامًا ﴿۶۵

و کسانى‏ اند که مى‏ گویند پروردگارا عذاب جهنم را از ما بازگردان که عذابش سخت و دایمى است (۶۵)

 

عدم معنویت صحیح، تعداد شعبات دادگاهها، تعداد مراکز درمانی، تعداد رشته های درمانی و مصرف دارو و مخدرات را بطور تصاعدی بالا می برد. اگر در جامعه ای، چنین حالتی پیش آمد، قطعا بدانید که معنویت صحیحی در آن جریان ندارد. خدا وعده داده است که عدم معنویت صحیح، یک جامعه را به فقر و فحشاء می کشاند. همانطور که در قسمت قبلی گفته شد، اگر ما مشکلات معنوی خود را بوسیله همان معنویت و ابزارهای کالبدی آن (عقل، منطق، تفکر ، احساس و شعور و ...) حل نکنیم، فشار زیاد ناشی از این تضاد و پارادکس، کالبد جسمی ما را بیمار میکند. یعنی فشار و تضاد معنوی به فشار و تضاد روی جسم تبدیل میشود و این تعریف بیماری است. در سایز بزرگتر، اگر مشکلات معنوی یک جامعه، حل نشود، فشار ناشی از این تضادها به فشار و تضاد روی جسم جامعه تبدیل میشود و بعد از مدتی این فشار و تضاد بصورت فقر و فحشاء در جامعه ظاهر میشود. هدف شیطان همین است.

 

الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَیَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشَاءِ وَاللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَفَضْلًا وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ﴿۲۶۸

شیطان شما را از تهیدستى بیم مى‏ دهد و شما را به زشتى وامى دارد؛ و(لى‏) خداوند از جانب خود به شما وعده آمرزش و بخشش مى‏ دهد، و خداوند گشایشگر داناست‏. (۲۶۸)

 

یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشَاءُ وَمَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرًا کَثِیرًا وَمَا یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ ﴿۲۶۹

(خدا) به هر کس که بخواهد حکمت مى ‏بخشد، و به هر کس حکمت داده شود، به یقین‏، خیرى فراوان داده شده است‏؛ و جز خردمندان‏، کسى پند نمى‏ گیرد. (۲۶۹)

 

در آیه بعدی، خدای مهربان جهت جلوگیری از وقوع این وضعیت، از اهمیت حکمت صحبت می فرماید. حکمت همان معنویت است. در آیه می فرماید که به هر کسی حکمت داده شود، به یقین‏، خیرى فراوان به او داده شده است‏. حکمت بزرگترین سرمایه هر انسانی است.

بنابراین یک جامعه تا ابد نمی تواند با معنویت غلط ادامه دهد؛ بلکه از نظر معنوی بیمار میشود و این بیماری به جسم جامعه تحمیل خواهد شد و بصورت فقر و فحشاء در جامعه نمایان خواهد شد. بنابراین فقر و فحشاء یک نوع بیماری اجتماعی هستند که از یک معنویت غلط گسترده اجتماعی ناشی شده اند.  امنیت یک جامعه در مرحله اول، بوسیله معنویت واقعی و صحیح تامین میشود و عدم معنویت صحیح، بمرور امنیت را از جوانب مختلف در آن جامعه از بین می برد.  بعضی ها فکر می کنند که مشکل اصلی مردم فقط اقتصادی است؛ حال آنکه عدم معنویت صحیح در جامعه؛ همه این مشکلات را ایجاد میکند. در واقع فقر و فحشاء یک نوع بیماری اجتماعی هستند که از معنویت غلط همگانی بوجود آمده اند.

ما نمی‌توانیم با گزاره‌های انسانی، صفات زشت را در زندگی خود از بین ببریم. مثلاً طمع در اصل یک نوع معنویت غلط نسبت به میزان اهمیت مادیات است که در نهایت در رفتار ما به صورت طمع مادی ظاهر می‌شود. در نتیجه وقتی می‌توانیم طمع خود را نسبت به دنیا از بین ببریم که دید و بینش درستی از این دنیا داشته باشیم. مانیفیست این دنیا فقط باید توسط خدا نوشته شود ولا غیر، گرنه هم دنیا را خراب می‌کنیم و هم آخرت را.

در زمان پیامبران، طبقه مستکبر به آنها می‌گفتند که این مردم فقیر و بی نام و نشان را از دور و بر خود طرد کنید، تا ما بیاییم و مرامتان را قبول کنیم. آنان در واقع نمی‌خواستند چهارچوب‌های خودساخته ذهنی خود را کنار بزنند و می‌خواستند چهارچوب‌های غلط خود را کماکان ادامه دهند. آنان می‌خواستند پیامبر را قبول کنند ولی چهارچوب و مقام و منزلت و شخصیت های خود را دست نزنند و همینطوری باقی بماند. در حالی که خدای مهربان و حکیم از ما می‌خواهند که چهارچوب را دوباره بسازیم، همانطور که ابراهیم و اسماعیل در یک جای دیگر به دور از قدس، چهارچوب دیگری از نو ساختند.

اگر انسان‌ها چهارچوب کلی و  جهان‌بینی درستی داشته باشند، در مشکلات به بن‌بست نمی‌خورند. فقر و فحشا به خاطر معنویت‌ها و بینش‌های غلط یک جامعه به وجود می‌آید. قطعا هرگونه بن‌بستی در زندگی مادی ناشی از یک فقر معنوی است. وقتی اکثریت جامعه در معنویت فقر داشته باشند، فقرهای مادی و فرهنگی ناشی از فقر معنوی هم بر کلیت جامعه تاثیر خواهد گذاشت. بعضی مشکلات و فقرهای معنوی، آتش آن، دامن فقط بعضی افراد و عوامل اصلی را نمی‌گیرد؛ بلکه تر‌و‌خشک را با هم می‌سوزاند. این سنت خداست، سنت خدا غیر قابل تغییر است.

 

وَاتَّقُوا فِتْنَةً لَا تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً ۖ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ(٢٥)

مراقب فتنه‌هایی باشید که آتشِ آن، دامنِ فقط فتنه‌گرهایتان را نمی‌گیرد؛ بلکه تر‌و‌خشک را با هم می‌سوزاند. بدانید که مجازات خدا شدید است. (٢٥)

 

وقتی مشکلات به پوسته و تن جامعه میرسد، داد همه بلند میشود. ولی آن موقع دیگر نمیشود براحتی از شر این مشکلات نجات یافت. وقتی مشکلات به پوسته میرسد، خیانت، جنایت و مشکلات عجیب و غریبی پیش خواهد آمد.

عدم معنویت و جهان‌بینی صحیح باعث ایجاد سازوکارهای عجیب و غلط و اضافی خواهد شد که هزینه بردار است. همین هزینه‌هاست که عدالت را از بین می‌برد. مردم در مقام حرف، تقریبا همگی دنبال عدالتند، اما هیچ کدام دنبال روشی نیستند که عدالت زا باشد؛ بلکه همگی دنبال اجرای عدالت در دادگاهها و پای چوبه دار هستند. وقتی در مورد عدالت صحبت می شود، ناخودآگاه همگی به یاد دادگاه و قاضی و وکیل و چوبه دار می افتند. حال آنکه برقراری عدالت در روشهای زندگی نهفته است. دادگاه و قاضی مربوط به نتیجه و حالتی است که افراد و جامعه استایل و روش درستی را انتخاب نکرده اند و در مرحله آخر کارشان به این جاها می کشد. افراد معنویت را رعایت نمی کنند و بعد دچار مشکلات جسمی و بیماری میشوند و پیش پزشک میروند که برایشان معجزه کند!

مثلاً روش‌های پزشکی غلط مردم را به داروهای شیمیایی و مخدر معتاد می‌کند که بعد از آن هزینه‌های اضافی و بی‌مورد و غلط و زیرمیزی گرفتنها پیش می‌آید که این خودش مخالف عدل و داد رحمانی است. نتیجتاً بشر دنبال ساخت امکانات و بیمارستانهای بیشتر و داروهای شیمیایی بیشتر می‌رود تا که عدالت را برقرار کند. بیمارستان و مواد شیمیایی در بیشتر موارد یک نوع دادگاهی است. در حالی که بشر می‌بایست از همان اول، روش‌های رحمانی به کار می‌بُرد تا دیگر کار به این جاها نکشد. خدای رحمان روش‌هایی را برای زندگی ارائه می‌دهد که عدالت زاست و ما را از مشکلات بعدی دور نگه می‌دارد. وقتی در نظام رحمانی زندگی کنید و طبق قواعد دین خدای رحمان پیش بروید، دیگر خیلی از مشکلات برای شما پیش نخواهد آمد. این را باید به عنوان یکی از اصول دین خویش بپذیریم و این پایه عدالت است. لا اله الا الله یک مفهوم معنوی است که اگر به آن عمل کنید عدالت درست می‌شود و فقط یک قول نخواهد بود. لا اله الا الله به آن معناست که اگر تو خواسته های دیگر را کنار زنید و طبق خواسته و دستورات الله پیش بروید، دیگر به مشکل بر نمی‌خورید.

یک جامعه بیمار هم روشهایی برای دفاع از خود دارد که خیلی از موارد مثل خودزنی است. در یک جامعه با معنویت غلط، دزدی یک روش دفاع از خود است. ربا و رشوه یک روش ترقی و پیشرفت بحساب میاید. اینها ممکن است که بطور موقت به افراد کمک کنند ولی در درازمدت مثل خودزنی هستند. مثل این است که سیستم ایمنی جامعه به خودش حمله کند. معنویت غلط در مرحله اجرا به یک جرم تبدیل میشود. خدای مهربان در قرآن مسلمین و مجرمین را به عنوان دو کلمه متضاد آورده است.

 

أَفَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِینَ کَالْمُجْرِمِینَ ﴿۳۵

پس آیا فرمانبرداران را چون بدکاران قرار خواهیم داد (۳۵)

 

مَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ ﴿۳۶

شما را چه شده چگونه داورى مى ‏کنید (۳۶)

 

در آخر الزمان، تمام دنیا، به یک روش و سیستم غلط دست می یابند و مشکلات زیادی به سطح و پوسته جامعه میرسد و مشکلات در خشکی و غیر خشکی ظاهر خواهد شد. در آن موقع مشکلات آخر الزمانی پیش خواهد آمد.

 

ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ ﴿۴۱

به سبب آنچه دستهاى مردم فراهم آورده فساد در خشکى و دریا نمودار شده است تا [سزاى] بعضى از آنچه را که کرده‏ اند به آنان بچشاند باشد که بازگردند (۴۱)

 

در این آیه، از دست صحبت شده است و نه از پا (بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ). زیرا در جامعه مجرم که فساد در آن به پوسته میرسد، مردم امکانات اولیه و پایه ای بدن و محیط خویش را فراموش میکنند و دنبال مصنوعیات و داروهای شیمیایی و روشهای خلاف میروند.

انسان در هر جایی که تصمیم گرفت که به روشهای من در آوردی خودش متکی شود و از امتیازات نظام رحمانی استفاده نکند، اتکایش به خدا را از دست میدهد و در هزینه های عجیب و غریب خواهد افتاد. خدا میخواهد که انسانها بر پایه های خود که به نظام رحمانی وصل است، متکی شوند و خرج خود را بر دوش نظام رحمانی بیندازند. نظام رحمانی بخشنده و دست و دلباز است و بی حد و حساب به مومنان می بخشد.

بعضی‌ها می‌گویند که ما معنویت نمی‌خواهیم زیرا ممکن است که آخرتی در کار نباشد. اشتباه آنان این است که به اشتباه فکر می‌کنند که معنویت برای آخرت است، در حالی که معنویت و جهان‌بینی درست برای زندگی در همین دنیاست و گرنه در آخرت همگی به واقعیت‌ها پی خواهند برد. مسیحیت یک چهار چوب غلط از یکتاپرستی برای خود برگزیده اند. آنان خداپرستی شان را تحت ترینیتی یا تثلیث در آورده اند. چهارچوب غلط، نتایج غلط هم میدهد. آنان متوجه نتایج غلط ناشی از تثلیث نیستند. چهارچوب غلط را باید پاک کرد و از نو ساخت.

در ژاپن، مردم دینشان را بر اساس وظیفه شناسی و احترام بنا کرده اند. اگر چه حد اعتدال اینها مناسب است. اما از آنجا که اینها به تنهایی نمی تواند ستون یک دین باشند، در نتیجه بدون آنکه خود بدانند، به رکوع و سجود در مقابل غیر خدا تبدیل شده است. هر گونه شکست در انجام وظیفه، منجر به خودکشی و یا ناپدید شدن (یوهاتسو در زبان ژاپنی) آنان میشود. معیارهای انسانی اگر چه شاید ظاهرا زیبا و منطقی باشند، ولی نمیتواند جای قوانین خدا را بگیرند.

عشق به هر چیزی باعث بت ساختن از آن میشود. مسیحیان گردنبند شکل صلیب درست کرده اند و از آن برای حفاظت خود استفاده میکنند و داستان سرائیهای زیادی در این مورد دارند. اینها همگی انصاب هستند. یعنی چیزهایی که آدمی روی خودش نصب میکند تا محافظتش کند. دعانویسی، حرز، دخیل، پارچه های تبرک و ... همگی اینها نوعی انصاب هستند. خدا صراحتا اینها را کثیف اعلام میکند و برای پاکی و طهارت درونی، دوری از اینها الزامی است.

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ(٩٠)

ایی کسانی که ایمان آورده اید! شراب‌خواری و قماربازی و بت‌پرستی و بخت‌آزمایی از کارهای پلید و پلشت شیطانی است؛ پس به‌کلی از آن‌ها دوری کنید تا خوشبخت شوید. (٩٠)

 

اگر از بُعد قرآنی به قضایا نگاه کنیم و دعاهای قرآنی را بررسی کنیم، متوجه خواهیم شد که دعاهای قرآن بصورت دسته جمعی است؛ پس نتیجه مشکلات و بی عدالتی ها همگی دامنگیر صالحان هم بوده است. دعاهای قرآنی شیره و خلاصه عملکرد صالحان گذشته بوده است. تفکرات و طرز بینش عجیبی در دعاهای قرآنی روی داده است، زیرا فقط کسی که چهارچوبها و بینشهای زندگی را بدرستی درک کرده باشد، میتواند اینچنین فکر کند. نمونه دعاهای قرآنی که در آن از تقاضای بخشش و غفران صحبت میشود. بخشش و غفران از سبکهای زندگی غلط. خدای مهربان در این دعاها، درد دل افرادی را ذکر میکند که همگی از یک زندگی دنیایی خسته شده اند و برای نجات به خدای عالمیان پناه می برند. آنان از گروه مقابل (کافران، ظالمان ) به خدا پناه می برند. بی عدالتی هایی که گروه کافران بر مومنان روا میدارند، دل مومنان را در این دنیا می شکند.

 

رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَهً لِلَّذینَ کَفَروا وَ اغْفِرْلَنا رَبَّنا ِانَّکَ اَنتَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ.

رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَهً لِلَّذینَ کَفروا وَ اغْفِرْلَنا.

رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَهً لِلقَوْمِ الظّالِمینَ.

رَبَّنا لاتَجْعَلَنا مَعَ الَقَوْمِ الظَّالِمینَ.

رَبَّنا عَلَیْکَ تَوکَّلْنا وَ اِلَیْکَ اَنَبْنا وَ اِلَیْکَ الْمَصیُر.

رَبَّنا فَاغْفِرْلَنا ذُنُوبَنا وَ کَفَّرْ عَنّا سَیّئاتِنا وَ توَفَّنا مَعَ الاْبْرارِ.

رَبَّنا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْءٍ رَحْمَهً وَ عِلْماً فَاغْفِر لِلَّذینَ تابُوا وَاتَّبَعُو سَبیلَکَ و قِهِمْ عَذابَ الْحَجیمِ.

رَبَّنا اصْرِفْ عَنّا عَذابَ جَهَنَّمَ اِنَّ عَذابَها کانَ غَزاماً.

رَبَّنا امَنّا فَاغْفِرْلَنا وَ ارْحَمْنا وَ اَنْتَ خَیْرُ الرّاحِمینَ.

رَبَّنا اِنَّنا سمَعْنا مُنادِیاً یُنادی لِلاْیمانِ اَنْ امِنُوا بِرَبَّکُمْ فَامَنّا.

 

رَبَّنا اَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً وَ ثَبَّتْ اَقدامَنا وَ اَنْصُرْنا عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرینَ.

رَبَّنا وَلاتَحْمِلْنا ما لاطاقَهَ لَنا بِهِ وَ اعْفُ عَنّا وَاغْفِرلَنا وَ ارْحَمْنا اَنّتَ مَوْلینا فَانْصُرْنا عَلَی الْقَومِ الْکافِرینَ.

رَبّنَا اَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً وَ تَوَفَّنا مُسْلِمینَ.

رَبَّنا اغْفِرلَنا ذُنُوبَنا وَ اِسْرافَنا فی اَمِرْنا وَثَبَّتْ اَقدامَنا وَ اَنْصُرْنا عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرینَ.

رَبَّنا اغْفِرلَنا وَ ِلاخواِننَا الُّذینَ سَبَقُونا بِالاْیمانِ وَ لا تَجْعَلْ فی قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذینَ امَنُوا.

 

وقتی دعاهای قرآنی را می خوانیم متوجه وضعیت مومنان در طول تاریخ خواهیم شد. آنان در دنیا، از دست بی عدالتی و چهار چوبهای غلطی که بر آنان تحمیل میشد و میشود، خسته بودند و به همین خاطر است که همیشه خدا را به فریاد میخواندند. این دعاها از ته دل بر می آمده است و صرفا خواندن یک دعا برای کسب ثواب نبوده است. بلکه کسانی که محتوای این دعاها را از خدا میخواستند، همگی کارت به گلویشان رسیده بوده است. به همین خاطر است که دعاها معمولا در لحظات آخر مستجاب میشوند؛ زیرا در لحظات آخر، درجه اخلاص و واقعی بودن دعا خیلی بالا میرود. خدا در برآورده کردن دعاها، درجه اخلاص را در نظر می گیرد. حفظ کردن و حتی تقلید در دعا اصلا جالب نیست و نشان از عدم فهم موضوع است. هر کسی باید از ته دل و خالصانه خواسته های خودِ خویش را از خدا بخواهد.

این فریادها به این خاطر است که زندگی ما در این دنیا در یک خانواده شکل می گیرد که همه آیتمها دست خودمان نیست. وقتی یکی در خانواده دستورات خدا را رعایت کند؛ ولی همسر و فرزندان رعایت نکنند و یا برعکس. این مشکل بزرگی در طول تاریخ بوده است و گریبانگیر پیامبران بزرگ هم بوده است.

یک آیه از قرآن است که میگوید در روز آخرت، مومنان بر کافران خنده میزنند.

 

وَإِذَا رَأَوْهُمْ قَالُوا إِنَّ هَؤُلَاءِ لَضَالُّونَ ﴿۳۲

و چون مؤمنان را مى‏ دیدند مى گفتند اینها [جماعتى] گمراهند (۳۲)

 

وَمَا أُرْسِلُوا عَلَیْهِمْ حَافِظِینَ ﴿۳۳

و حال آنکه آنان براى بازرسى [کار]شان فرستاده نشده بودند (۳۳)

 

فَالْیَوْمَ الَّذِینَ آمَنُوا مِنَ الْکُفَّارِ یَضْحَکُونَ ﴿۳۴

و[لى] امروز مؤمنانند که بر کافران خنده مى‏ زنند (۳۴)

 

عَلَى الْأَرَائِکِ یَنْظُرُونَ ﴿۳۵

بر تختها[ى خود نشسته] نظاره مى کنند (۳۵)

 

هَلْ ثُوِّبَ الْکُفَّارُ مَا کَانُوا یَفْعَلُونَ ﴿۳۶

[تا ببینند] آیا کافران به پاداش آنچه میکردند رسیده‏ اند (۳۶)

 

همیشه این آیه در ذهن من به یک سوال تبدیل شده بود. چرا مومنان در روز آخرت، بر وضعیت کافران می خندند. البته خنده آنها نه از سر تمسخر است؛ بلکه در این جهت است که کافران در جهنم، هنوز به شیوه و استایل خویش معتقدند و حتی اگر آنها را هم بیرون آورند، باز به همان روشهای قبلی برخواهند گشت. این روش واقعا خنده دار است. چیزی که میدانید غلط است ولی باز روش غلط را ادامه دهی. از آنجا که به فرمایش خدا اعتماد داشتم و دارم و انشاءلله خواهم داشت، میدانم که آن خالق یکتا کسی را مسخره نمی کند. تصمیم گرفتم که دید خود را نسبت به بهشت و جهنم عوض کنم. با مطالعه آیات قرآنی متوجه شدم که جهنمیان نسبت به سبک و سلوک زندگی در جهنم (خواسته و یا ناخواسته) مُصِرند و معتاد آن هستند. آنان زقوم می خورند و بعد برای هضم آن بطرز عجله ای حمیم روی آن می ریزند. تمام این کارها از نظر بهشتیان خنده دار است و ثابت میکند که جهنمی ها از یک چیزی می ترسند، آنها خود به دلخواه خود زقوم میخورند و حتی به دلخواه خود در آن زیاده روی میکنند.

 

فَإِنَّهُمْ لَآکِلُونَ مِنْهَا فَمَالِئُونَ مِنْهَا الْبُطُونَ

آنها قطعا از آن میخورند و بطنهای خود را از آن پر میکنند

 

کلمات (آکِلُونَ) و (مَالِئُونَ) به حالت فاعلی بیان شده است و نشان میدهد که آنها خود به اختیار خود این سبک را بطور جدی ادامه میدهند و کسی به زور و اجبار زقوم به آنها نمی خوراند. دلیل دیگر خنده مومنان این است که کافران در دنیای فانی، مومنان را مسخره میکردند و خندیدن مومنان جزای کاری است که خودشان میکردند.

همانطور که در آیه می فرماید (فَالْیَوْمَ الَّذِینَ آمَنُوا مِنَ الْکُفَّارِ یَضْحَکُونَ ) خنده مومنان به کسانی است که خیلی پوشاننده مشکلات بودند و به همین خاطر از لفظ الْکُفَّارِ استفاده فرموده است. کفّار یعنی کسانی که روشهای رحمانی را بطور جدی می پوشاندند و به جای آن به روشهای خنده دار خود پناه می بردند. وقتی آدمی روشهای غلط درمان پزشکی را در جامعه می نگرد، واقعا مات و مبهوت می ماند. کسانی که بخاطر یک سرماخوردگی ساده، کلی قرص و مسکن و مخدر مصرف میکنند و این واقعا باعث تعجب است و حتی باعث خنده است. چطوری آدمی بخاطر یک خطر کوچک، این همه مضرات وارد بدن خویش میکند. آیا آدمی باید تا این حد از جان خودش بترسد و برای حفظ جان خود به روش غلط پناه برد؟، مگر این دنیا چقدر ارزش دارد؟ آیا به نظر شما این خنده ندارد. در جهنم وضعیت خیلی بدتر است. این نوع ترس در جهنم بسیار بزرگتر است. درست است که جهنمیان از زندگی در جهنم خسته میشوند ولی در عین حال به روشهای غلط آن تن میدهند. مثلا از زقوم شکمها را پر میکنند و بعد از ترس و با عجله حمیم رویش می ریزند و کار به جاهای باریکتر میکشد. اینها کارهای خطرناک و خنده داری است که مردم از ترس جانشان در این دنیای فانی و دو روزه هم انجام میدهند.

 

فَإِنَّهُمْ لَآکِلُونَ مِنْهَا فَمَالِئُونَ مِنْهَا الْبُطُونَ ﴿۶۶

پس [دوزخیان] حتما از آن مى ‏خورند و شکمها را از آن پر مى کنند (۶۶)

 

ثُمَّ إِنَّ لَهُمْ عَلَیْهَا لَشَوْبًا مِنْ حَمِیمٍ ﴿۶۷

سپس ایشان را بر سر آن آمیغى از آب جوشان است (۶۷)

 

ثُمَّ إِنَّ مَرْجِعَهُمْ لَإِلَى الْجَحِیمِ ﴿۶۸

آنگاه بازگشتشان بى‏ گمان به سوى جحیم است (۶۸)

 

 

حتی سرطان هم واکنش طبیعی بدن در مقابل نابهنجاری های بدنی است. که اگر روش درمانی بیماری به روش ایوب بکار برده شود، درمان میشود. اما اگر روشهای پوشاننده بکار برده شود، سرطان به مرحله حاد می رسد. بشر خیلی از جان خودش می ترسد. این در حالی است که او ممکن است طی روز، بارها آرزوی مرگ کند؛ اما در عمل ترسوست و فورا به پوشاننده ها پناه می برد. افراد در جهنم هم از جان خود سیرند ولی در عین حال همیشه به زقوم و حمیم پناه می برند. جهنمیان افراد بزدل و ترسویی هستند. به همین خاطر در آیه آخری خدا می فرماید: هَلْ ثُوِّبَ الْکُفَّارُ مَا کَانُوا یَفْعَلُونَ  = آیا کسانی که حقایق را می پوشانند به آنچه که میکردند رسیده اند؟ آنان در جهنم هم همین روال را ادامه میدهند.

 

هَلْ ثُوِّبَ الْکُفَّارُ مَا کَانُوا یَفْعَلُونَ ﴿۳۶

[تا ببینند] آیا کافران به پاداش آنچه میکردند رسیده‏ اند (۳۶)

 

روشی که غلط است را می دانید غلط است، ولی باز ادامه میدهید! آیا این خنده دار نیست؟ خیلی از مردم در مرحله قول از جان خود نمی ترسند و حتی گاهی آرزوی مرگ هم میکنند؛ اما در مرحله عمل، بدون نیاز اضطراری، تن به هر نوع داروی شیمیایی میدهند و عملا توکل به نظام رحمانی را از دست میدهند و به یک سیستم مبتنی بر دروغ تن میدهند.

به این طریق انسانها خودشان را در میان بلایا و آزمایشات قرار میدهند و ممکن است که فرد بیمار در این روشها، به روشهای شیمیایی ایمان آورد و خدای رحمان را کافر شود. این بزرگترین بدبختیی است که میتواند برای یک فرد پیش آید.

 

  • اسعد حسینی
۱۳
مرداد
۰۴

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت یکصد و شصت و چهار)

الهه گیری (بخش 3)

لا اله الا الله

 

اولین شعار بی چون و چرای تمام ادیان آسمانی این بوده است:

 

لا اله الا الله

هیج الهی در کنار خدا نیست      

هیچ الهی به جز خدا نیست 

هچ الهی بجز خدا نباید باشد

هیچ الهه ای واقعی بجز خدا نبوده است

این شعار مهم و اساسی، وجود هر گونه الهه ای را چه در کنار خدا و چه مستقل از خدا، رد میکند. اما بشر در طول تاریخ، الهه های زیادی در کنار خدا ایجاد کرد. وقتی مردم در یک مفهوم و یا یک معنا، افراط و تفریط میکنند، خودبخود از آن معنا و مفهوم یک الهه درست میشود. خدای حکیم، شدیدا با این نوع معناگرایی مخالف است. مثلا یکی در عدالت خوب عمل میکند؛ اما مردم او را بزرگ و بزرگتر میکنند و در مورد عدالت او افراط گویی میکنند، تا جایی که به او میگویند خدای عدالت و او را در یک جایگاه افراطی قرار میدهند. در این حالت این فرد به یک الهه تبدیل شده است و از نظر مردمان، در کنار خدای عالمیان قرار می گیرد. بنابراین فرآیند تولید شدن یک الهه بصورت زیر است:

 

فرد عادل است ß افراط در مورد عدالت او ß تولید شدن یک الهه عدالت

 

البته در واقعیت چیزی به نام الهه عدالت وجود خارجی ندارد. اما آنچه که در ذهن افراد میگذرد برای ما مهم است. الهه ها همگی خیالیند و البته پشت پرده الهه ها، خبرات دیگری است که در ادامه بررسی میشود. در مقالات قبلی ثابت شد که افراط و تفریط یک نقطه هستند. اگر کسی به اسم الهه عدالت موجود باشد، او الهه ناعدالتی هم هست. در ادامه ثابت میشود که منشاء تمام فسادها و ظلمها؛ همین الهه سازی است. خدا خودش می فرماید که اگر دو الهه و یا بیش از دو الهه در نظر گرفته شوند، دنیا فاسد میشود. پس دلیل اصلی تمام فسادها بخاطر ایجاد الهه های تخیلی است. برقراری لا اله الا الله مبنا و اساس  تشکیل دنیایی عاری از هر گونه فساد است.

معمولا مردم الهه ها را ایزدان یا امشاسپندان هم می نامیدند. الهه‌ها  معمولا به عنوان تجسم‌های خاصی از خدا هم شناخته می شوند. در برخی از مذاهب، الهه‌ها به عنوان جنبه‌های مختلف یک خدا یا نیروی واحد در نظر گرفته می‌شوند. حتی بعضی الهه ها، خودشان الهه های زیر مجموعه دارند.

اما آیا سیستم الهه سازی مربوط به زمان قدیم بود و یا اکنون هم جریان دارد؟ آئینهای افراطی ماقبل تاریخ هیچکدام از بین نرفته اند و همان گمراهیهای قدیم، با شدت بیشتر و شاخ و بال بیشتر، هنوز پابرجاست و بیشتر هم خواهد شد.

در طول تاریخ، بعد از گذشت زمان، الهه ها جای خدا را گرفتند و مفهوم خدای واحد را کم رنگ کردند. زمانهای قدیم، فرشتگان ارتباط نزدیکتر و جسمانی تری با مردم داشته اند. حتی طوری بود که آنها فرشتگان را با دو چشم خود می دیدند و با آنها صحبت می کردند و البته شیاطین هم بصورت دیو جسمانی با هیکلهای مختلف دیده میشدند. این نوع ارتباط بمرور زمان کم رنگ شد و ارتباطات فرشتگان با انسانها نرمتر و پنهانی تر شد. اما مردم بنا به عادت آبا و اجداد خود، همچنان به آن ارتباطات، اگر چه حسش نمیکردند، پای بند بودند. آنان مثلا بارش باران را به یک فرشته نسبت میدادند. بعد از مدتی، آنان دیگر آن فرشته را مامور باران میدانستند و آن را رسما ایزد و الهه نامیدند و در صورت عدم بارش، مراسمی برای او در نظر می گرفتند و یا برای آن ایزد قربانی میکردند. تا که ایزد نظری کند و باران بباراند. به این طریق طی یک فرآیند زمانبر، الهه های متعدد جای خدا را گرفت. به طور کلی، جایگزینی الهه‌ها به جای خدا به یک فرآیند پیچیده و زمانبر فرهنگی، اجتماعی و تاریخی مربوط می‌شود که تحت تاثیر عوامل مختلفی قرار دارد.

این حادثه در قرآن خیلی جالب به تصویر کشیده شده است. مردم ستایشها و نیایشها و دعاها و توجه خویش را نثار این ایزدان میکردند. اما طبق آیه قرآنی ، این ستایشها به ایزدان نمیرسید و بلکه به اجنه می رسید. قرآن خیلی واضح این نکته را بیان می فرماید که خدا روزى را که همه آنان را محشور مى ‏کند آنگاه به فرشتگان (ایزدان) مى‏ فرماید آیا اینها بودند که شما را ستایش و نیایش می کردند. فرشتگان در جواب مى‏ گویند منزهى تو سرپرست ما تویى نه آنها، بلکه آنها جنیان را مى ‏پرستیدند و بیشترشان به آنها اعتقاد داشتند.

 

وَیَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمِیعًا ثُمَّ یَقُولُ لِلْمَلَائِکَةِ أَهَؤُلَاءِ إِیَّاکُمْ کَانُوا یَعْبُدُونَ ﴿۴۰

و [یاد کن] روزى را که همه آنان را محشور مى ‏کند آنگاه به فرشتگان مى‏ فرماید آیا اینها بودند که شما را مى ‏پرستیدند (۴۰)

 

قَالُوا سُبْحَانَکَ أَنْتَ وَلِیُّنَا مِنْ دُونِهِمْ بَلْ کَانُوا یَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَکْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ ﴿۴۱

مى‏ گویند منزهى تو سرپرست ما تویى نه آنها بلکه جنیان را مى ‏پرستیدند بیشترشان به آنها اعتقاد داشتند (۴۱)

 

این نکته آخری خیلی مهم است که آیه می فرماید:

 

مردم ایزدان را به کمک می خواندند،

اما در نهان، بدون آنکه خود بدانند با اجنه طرف بودند.

 

این چه سر و رازی است که آیه قرآن از آن پرده بر میدارد؟

اسطوره ها و داستانهای زیادی از این الهه ها در فرهنگهای مختلف نقل شده است که همگی ناشی از یک برداشت اشتباه معنوی بوده است. آنان لایه غیبی را کامل قبول نداشتند و به همین خاطر سعی میکردند خدا را از طریق واسطه ها به خود نزدیک کنند. وقتی خدا را از ابعاد مختلف قبول نداشته باشید، سعی میکنید که ابعاد خدا را زمینی کنید و حتی به آن ابعاد، جسمیت و معنای زمینی داده شود. الهه ها معنا و مفهومی هستند که مردم زمان قدیم سعی کردند، خدا را در قالب آن و بصورت زمینی تعریف کنند. مثلا مردم معتقد بودند که الهه‌ باروری و عشق به انسان‌ها کمک می‌کند تا  روابط خود با دیگران را بهتر کنند. البته اینها همه اش یک نوع تجسم و خیال بود. اما این تجسم‌ها در ظاهر به انسان‌ احساس کاذب موفقیت در عشق و روابط میداد. یا مردم فکر میکردند که ایزدها یا همان الهه ها، بر طبیعت کنترل دارند. بمرور زمان این الهه ها هر کدام با نام آن قسمت از طبیعت نامگذاری شدند. مثلا الهه و یا ایزد آب را آناهیتا نامیدند.

تعدادی از الهه ها:

آناهیتا = الهه آب

میترا = الهه دوستی و پیمان

آتنا: الهه حکمت، جنگ و هنر

دیونیسوس: الهه شراب و جشن

ونوس: الهه عشق و زیبایی

دیانا: الهه شکار و طبیعت

و ...

این اسامی در فرهنگهای مختلف هم متفاوت است. مثلا رومیان به الهه عشق و زیبایی می گفتند آفرودیته؛ اما یونانیان می گفتند ونوس. به این ترتیب ثابت میشود که اینها اسامیی بودند که مردم خودشان انتخاب کرده  بودند (أَسْمَاءً سَمَّیْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُکُمْ). و گرنه چرا باید یک الهه دو نام داشته باشد.

 

مَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا أَسْمَاءً سَمَّیْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُکُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ ﴿۴۰

شما به جاى او جز نامهایى [چند] را نمى ‏پرستید که شما و پدرانتان آنها را نامگذارى کرده‏ اید و خدا دلیلى بر [حقانیت] آنها نازل نکرده است فرمان جز براى خدا نیست دستور داده که جز او را نپرستید این است دین درست ولى بیشتر مردم نمى‏ دانند (۴۰)

 

الهه ها معمولا نماد هستند. نماد باروری، نماد آب، نماد فراوانی، نماد عدالت، نماد ثروت و ... اما در بعضی جاها، مثلا الهه خورشید و یا نور داشتند که در واقعیت هم خورشید وجود داشت. مثلا در ژاپن؛ الهه خورشید (آماتراسو)، یکی از مهم‌ترین الهه‌های آئین شینتو است. این الهه به عنوان خالق و محافظ ژاپن شناخته می‌شود. حتی نام اصلی ژاپن، خورشید تابان است که از این الهه گرفته شده است. آنها الهه ماه هم داشته اند به نام تسوکویومی. این الهه‌ها نمایانگر جنبه‌های خاصی از زندگی و طبیعت بین مردم هستند. مردم زمان قدیم طرز عملکرد خورشید و ماه و ستارگان را نمی دانستند و به همین خاطر آنان را یک الهه و قدرت و نیروی برتر بحساب می آوردند.

مردم زمان قدیم، وقتی جایگاه و موقعیت یک چیزی را نمی دانستند، ممکن بود مقهور قدرت و توانایی آن شیء شوند و در نتیجه از او تعریف و تمجید میکردند و به مرور به ستایش و نیایش او می پرداختند و در نهایت بعد از چند نسل، به یک الهه ثابت تبدیلش میکردند. آنها بمرور برای این ایزدان، مراسمها و روزهایی اختصاص دادند و در آن روزها، جشن و قربانی و مولودی برگزار میکردند.

اما در آئین یکتاپرستی و خداپرستی، هیچ شیء و یا کسی به عنوان نیروی برتر وجود ندارد و هر آنچه هست، متعلق به خدای یکتاست. اساسا مفهوم لا اله الا الله در این نکته نهفته است که ایزدان و الهه های مختلف اصلا نباید مطرح شوند. پیامبر ابراهیم در مراحلی از زندگی خود، با چنین الهه ها و ایزدانی برخورد کرد و طی منطق خاصی آنان را پشت سر گذاشت و به خدای واحد یکتا رسید.

 

فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأَى کَوْکَبًا قَالَ هَذَا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِینَ ﴿۷۶

پس چون شب بر او پرده افکند ستاره‏ اى دید گفت این پروردگار من است و آنگاه چون غروب کرد گفت غروب ‏کنندگان را دوست ندارم (۷۶)

 

فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَذَا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِنْ لَمْ یَهْدِنِی رَبِّی لَأَکُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّینَ ﴿۷۷

و چون ماه را در حال طلوع دید گفت این پروردگار من است آنگاه چون ناپدید شد گفت اگر پروردگارم مرا هدایت نکرده بود قطعا از گروه گمراهان بودم (۷۷)

 

فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَذَا رَبِّی هَذَا أَکْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ یَا قَوْمِ إِنِّی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ ﴿۷۸

پس چون خورشید را برآمده دید گفت این پروردگار من است این بزرگتر است و هنگامى که افول کرد گفت اى قوم من من از آنچه [براى خدا] شریک مى‏ سازید بیزارم (۷۸)

 

إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِیفًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ ﴿۷۹

من از روى اخلاص پاکدلانه روى خود را به سوى کسى گردانیدم که آسمانها و زمین را پدید آورده است و من از مشرکان نیستم (۷۹)

 

از روی آیات متوجه میشویم که مردم آن زمان، الهه ها را تربیت کننده خود می دانستند. به همین خاطر پیامبر ابراهیم هر بار که مثلا ماه را دید، می گفت این ربّ من است (هَذَا رَبِّی). ربّ به معنای پرورش دهنده و تربیت کننده است. زیرا آنها هر امر و حادثه ای را تحت آن الهه تعریف میکردند. آنها بعدا برای این سیستم پرورشی، طالع بینی، کف بینی، ماه کامل و ماه ناقص و ستاره شناسی بوجود آوردند. مثلا کسانی که به الهه ماه اعتقاد داشتند، برای ازدواج ، ابتدا بوسیله ماه طالع بینی میکردند تا ببینند که آیا این ازدواج انجام بشود یا خیر؟ آنها برای پیش بینی حوادث و جنگها از ستاره شناسی بهره می بردند. زیرا آنها فکر میکردند که سرنوشتشان را این اجرام تعیین میکند.

پیامبر ابراهیم ابتدا ستاره را معرفی کرد و بعد از مدتی ماه و بعد خورشید ولی در نهایت به خدای عالمیان روی آورد. مردم آن زمان ستاره ها را پرستش میکردند و دلیل هم داشتند. آنها از نظر خود، فقط یک جسم را پرستش نمی کردند، بلکه آنها معتقد بودند که سرنوشت آنان در این ستاره هاست و طالع بینی و فال گیری را از این روشها بدست آوردند. البته آنان خبر نداشتند که این ستاره ها هر کدامشان در منظومه خود یک خورشید هستند وحتی خیلی بزرگتر از خورشید ما در منطومه شمسی. و حتی ممکن است همان موقع که آنها را می دیدند وجود خارجی نداشته باشند و بوسیله یک سیاه چاله بلعیده شده باشند. مشکل دیگر ستاره ها این است که آنها فقط در طول شب دیده میشوند. اما آنها فقط نور ستاره ها را می دیدند. ستاره ها تعدادشان زیاد بود. یکی دو تا نبودند، میلیاردها بودند. این مشکل بزرگی بود، زیرا خدایان متعدد بدرد نمی خورند. اگر در آن چالش منظور از کوکب، سیاره بوده باشد، پس منظورشان سیاراتی همچون زحل، مریخ، مشتری و ... بوده است. حتی اگر منظور آیه این سیارات بوده باشد، باز تعداد اینها زیاد است.

آیتم بعدی ماه بود که تعدادش به نسبت ستاره ها و سیاره ها خیلی کمتر بود. علاوه بر آن بزرگتر به نظر می رسید، مخصوصا وقتی که قرص کامل باشد. اما مشکلش این بود که ماه دو هفته هست و دو هفته نیست و این تاخیر دردساز است.

اما خورشید از ماه خیلی بزرگتر است و نورش هم زیادتر است. مهمتر از همه این است که خورشید یکتا است و این با ایده یکتاپرستی تاحدی جور است! خورشید پرستان میتوانند ادعا کنند که یکتاپرستند، البته فقط در منظومه شمسی. اما مشکل بزرگ خورشید این است که شبها پیدایش نیست. تمام این موجودات مشکل بزرگی دارند و آن این است که تحت تاثیر همدیگر و سایر عوامل طبیعی قرار می گیرند. یک تکه کوچک ابر میتواند جلو اینها را کلا بگیرد و همه را غیر قابل دسترس کند. پس اگر این طرز الهه گیری همینجوری ادامه پیدا کند، شاید به الهه موش هم رسید. داستانی هست در این مورد:

یک موش  در یک روز، تصمیم گرفت که به یک موجود قوی و قدرتمند تبدیل شود. او به این فکر می‌کرد که چگونه می‌تواند این کار را انجام دهد. موش به سوی ابر رفت و به او گفت: ای ابر من می‌خواهم به یک موجود قوی تبدیل شوم. آیا می‌توانی مرا قوی کنی؟ ابر به موش گفت: من نمی‌توانم تو را قوی کنم، زیرا باد از من قوی تر است. می‌توانم تو را به باد معرفی کنم. شاید او بتواند کمکت کند. موش به سوی باد رفت و به او گفت: ای باد من می‌خواهم به یک موجود قوی تبدیل شوم. آیا می‌توانی مرا قوی کنی؟  باد به موش گفت: من نمی‌توانم تو را قوی کنم، اما می‌توانم تو را به کوه معرفی کنم، زیرا کوه را نمی توانم تکان دهم. شاید او بتواند کمکت کند. موش به سوی کوه رفت و به او گفت: ای کوه من می‌خواهم به یک موجود قوی تبدیل شوم. آیا می‌توانی مرا قوی کنی؟ کوه به موش گفت: من نمی‌توانم تو را قوی کنم، زیرا موش از من قوی تر است و من را سوراخ میکند. در نهایت موش به خودش رسید. همانطور که یک قبیله در هند، موش را مقدس میدانند و آن را در معابد نگه میدارند و دلیلشان شاید چیزی مثل این سلسله مراتب باشد.

مثل این داستان، آدمی اگر منطقی الهه گیری کند و الهه های قوی تری انتخاب کند، در یک تسلسل بی نهایت خواهد افتاد. پیامبر ابراهیم نگذاشت در این دور باطل بیفتد و کار را همانجا تمام کرد و خدای احد و واحد را ترجیح داد.

پیامبر ابراهیم پیش خود گفت که برای یک خدا این اصلا جالب نیست. خدا باید همیشه قابل دسترس باشد تا بندگان او بتوانند او را هر لحظه به کمک بخوانند. اصلا چرا خدایی را نپرستیم که تمام جهان و ستاره ها و ماه و خورشید و سایر موجودات دیگر را آفریده است. چرا آن یکتایی را نپرستیم که تمام جهان و تمام قدرتها متعلق به اوست.

در زمان ما، پرستش ستاره و سیاره و ماه و خورشید بصورتهای دیگری پیش آمده است. تمام الهه های زمان قدیم، دوباره در زمان ما بر می گردند؛ اما با سبک جدید.

پیامبر ابراهیم هر بار که مثلا ستاره و ماه و خورشید را می دید، می گفت این ربّ من است (هَذَا رَبِّی). ربّ به معنای پرورش دهنده و تربیت کننده است. آنچه که مهم است بدانیم این است که بفهمیم، این الهه ها با هدف ربوبیت اخذ می شدند. یعنی فردی که ماه را به عنوان الهه می گرفت، منظورش این بود که او را به عنوان ربّ خودش بگیرد و تحت سیستم ماه تربیت شود. در کل وقتی کسی غیر از خدا به عنوان الهه گرفته شود، بعد از مدتی مقام ربّ هم پیدا میکند و بعد از مدتی دیگر مقام مَلک هم پیدا میکند. در تمام بت پرستی ها دیر یا زود، سه صفت مهم خدا (اله ربّ - ملک) که در سوره ناس گفته شده است، به الهه ها نسبت داده میشود. اما در زمان ما این سه الهه دوباره برگشته اند. اما چطوری؟

 

  • ستاره: ستاره شناسی  هم جزو علومی است که مردم زندگی خود را براساس آن بنا میکردند. مثلا میگفتند که طبق علم ستاره شناسی، سرنوشت شما اینطوری خواهد شد. مردم بوسیله ستاره شناسی زمان بارش و آب و هوا را تعیین میکردند. هم اکنون هم این نوع پیش بینی در میان مردم رایج است. پس ستاره نماد انقلاب کشاورزی بود.

 

  • ماه : مثلا کسی که ماه را به عنوان ربّ می گرفت، بیس و پایه زندگی خویش را بر اساس ماه قرار میداد. او با کسی ازدواج میکرد که  طالع بینی ماه تولدش با ماه تولد همسرش بخواند. طالع بینی و فال بینی چینی بر این اساس استوار است. در بعضی سایتها، جداول مخصوصی برای این کار ارائه شده است که خیلی ها هم اکنون هم به آن معتقدند. اما در زمان ما، ماه میتواند همان ماهواره باشد که مردم زندگیشان را براساس آن تنظیم میکنند. هر وقت تلویزیون و ماهواره برنامه نداشته باشد، میخوابند و خواب و بیداری و ایدئولوژیهای خود را دست او داده اند. ماه نماینده علم هم است. در سال 1969 ، مسابقه علم فضانوردی بین آمریکا و روسیه باعث شد که انسان ماه را فتح کند. در آن موقع این دو کشور واقعا در علوم فضانوردی که تقریبا تمام علوم و صنایع دیگر را هم با خود و در زیر مجموعه خود دارد، رقابت عجیبی میکردند. آنها پیشرفت علمی را نشانه پیروزی خود میدانستند. پس ماه نماد انقلاب علمی و انقلاب دیجیتال بود. اولین کامیپوترهای ساخته شده در سفر انسان به ماه، بطور جدی بکار برده شد.

 

  • خورشید: مردم به خورشید به عنوان منبع نور نگاه میکردند. منبع نور یعنی منبع انرژی. اکنون منبع انرژی ها عوض شده است. منبع انرژی فسیلی، هسته ای، آبی و ... در خیلی جاها بخاطر این منبع انرژی، جنگ و درگیری است. پس خورشید نماد انقلاب انرژی است. هم اکنون ما در زمان طی این نماد سومی هستیم و مبحث انرژی به چالش برانگیزترین مسائل جهان تبدیل شده است. جمعیت زیاد، ماشین زیاد، مصرف برق و آب و گاز زیاد و ... همگی نیاز به یک منبع جدید و انقلاب در انرژی دارند. انرژییی که آلودگی کمتری داشته باشد.

با این حال، این سه انقلاب (انقلاب کشاورزی انقلاب علمی و دیجیتال انقلاب انرژی) هیچکدام مشکلات بشریت را حل نخواهد کرد. زیرا بشریت بیش و پیش از آنکه نیازمند این امورات مادی باشد، نیازمند معنویتی است از طرف خدا. اینها الهه های سبک جدید هستند که در چالش بزرگ پیامبر ابراهیم قرار می گیرند.

پیامبر ابراهیم یکبار جهان را به چالش کشید و ایده مهم او در زمان ما یکبار دیگر جهان را به چالش خواهد کشید و جهان یکبار دیگر باید این بتهای به سبک جدید را رد کند و گرنه نابود خواهد شد.

جهان هنوز بت اولی و دومی را رد نکرده است که بت سومی به وقوع خواهد پیوست. کل تاریخ بشریت عرصه ی عرضه این بتها و مشابهش بوده است. در صورتی که بشریت به این انقلابها، جنبه الهه گری و خدایی ندهد، آن وقت میتوان امیدوار شد که سرنوشت خوبی خواهد داشت و گرنه، سرنوشت خوبی نخواهد داشت.

در زمان قدیم، وقتی کسوف و خسوف پیش می آمد، دو اتفاق ممکن بود پیش آید:

 

  1. عده ای که به خدای واحد ایمان داشتند، به درگاه خدا دعا میکردند تا که خورشید را دوباره برگرداند. آنان به درگاه خدا دعا میکردند تا از شرّ این حادثه محافظتشان کند.
  2. اما آنان که خورشید را به عنوان الهه برگزیده بودند، خسوف و کسوف را به عنوان نشانه‌هایی از نبرد بین خدایان یا موجودات دیگر تفسیر میکردند. یا بعضی از آنها به عنوان خشم خدای مثلا خورشید تلقی میکردند. حتی ممکن بود که این حوادث طبیعی، باعث ایجاد کینه بین پیروان الهه های مختلف شود و بر همدیگر هجوم برند.

حتی گاهی این الهه پردازی ها در میان انسانها هم شکل می گیرد. مثلا اگر یکی با فردی مشکلی داشته باشد و بطور تصادفی بلایی سر آن فرد بیاید، آن شخص فورا میگوید که این خدای من بود که این بلا را سرش آورد. انگار هر فردی یک خدای مخصوص به خود را دارد. اینها نوعی خودخواهی و هواپرستی است. زیرا منتظر است که خدا به هواها وخواسته های غیر منطقی او جواب بدهد و گاها آن را بر حوادث بی ربط تطبیق میدهد. این هم یک نوع الهه گیری است. زیرا در حالت الهه گیری، افراد به خدا دستور میدهند و خدا تحت امر آنهاست!

خدای احد و احد طبق عدالت خودش عمل میکند و نه عدالت انسانها.

این دو نوع بینش، دو  بینش کاملا متفاوت است که ناشی از دو جهان بینی متفاوت است. یک بینش که خداپرستانه است و دیگری یک بینش ناقص که ناشی از عدم درک موضوع است. خدا در قرآن می فرماید:

 

لَا الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَهَا أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَلَا اللَّیْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَکُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ ﴿۴۰

نه خورشید را سزد که به ماه رسد و نه شب بر روز پیشى جوید و هر کدام در سپهرى شناورند (۴۰)

 

نه خورشید بر ماه پیشی میگیرد و نه ماه بر خورشید پیشی میگیرد. جنگ و جدالی بین اینها نیست و اینها همگی تحت فرمان خدایند و طبق فرمولی که خدا تعیین کرده می چرخند و به حرف مردم نیست که برگردند و یا متوقف شوند. مردم پدیده کسوف و خسوف را به نبرد خدایان تعبیر میکردند. در حالی که اینطوری نبوده است. وقتی خسوف برداشته میشد، مردم به ایزد خورشید بیشتر ایمان می آوردند و بیشتر گمراه می شدند. خورشید و ماه در حدی نیستند که بتوانند با هم جنگ و جدال کنند و باعث کسوف و یا خسوف شوند. اینها طبق روال خود و تعیین شده توسط خدای عالمیان کار میکنند. اما مردم در خیال خویش، نبرد الهه های خود را تصور میکنند و در نتیجه پیروان این الهه ها هم با همدیگر می جنگیدند.

تقریبا تمام جنگهایی که در جهان رخ میدهد، از نظر ما خیلی غیر منطقی است. واقعا دلیل بعضی جنگها بین ملتها و یا کشورها مشخص نیست. آیا نیروی دیگری پشت این جنگهاست؟ زیرا اکثریت این جنگهای غیر منطقی و بی دلیل، جنگ بین الهه هاست. هر الهه ای ایدئولوژی و بینش و جهان بینی مخصوص خود را دارد و در صورت تداخل با ایدئولوژی های دیگر، بینش و ایدئولوژی های متفاوت الهه ها به جان هم می افتند. اگر نیرو و یا کسی به خاک و مال شما تجاوز کند، شما ناخودآگاه از خود دفاع خواهید کرد. اما جنگهای ایدئولوژیک را عموم مردم متوجه نمی شوند و فقط قشر با ایدئولوژی خاص آن را متوجه میشوند و طبیعتا فقط انسانهای با ایدئولوژی خاص در این نوع جنگها شرکت میکنند.

 اما اگر مردم جهان، خدای واحد و احد را پرستش کنند، دیگر تداخل و همپوشانیی بین آنها نخواهد بود و جنگی هم نخواهد بود و همدلی و همکاری و تعاون برقرار خواهد شد و قطعا خون کسی هم ریخته نخواهد شد.

 

کَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلَّا الَّذِینَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللَّهُ یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ ﴿۲۱۳

مردم امتى یگانه بودند پس خداوند پیامبران را نویدآور و بیم‏ دهنده برانگیخت و با آنان کتاب [خود] را بحق فرو فرستاد تا میان مردم در آنچه با هم اختلاف داشتند داورى کند و جز کسانى که [کتاب] به آنان داده شد پس از آنکه دلایل روشن براى آنان آمد به خاطر ستم [و حسدى] که میانشان بود [هیچ کس] در آن اختلاف نکرد پس خداوند آنان را که ایمان آورده بودند به توفیق خویش به حقیقت آنچه که در آن اختلاف داشتند هدایت کرد و خدا هر که را بخواهد به راه راست هدایت مى ‏کند (۲۱۳)

 

در طول تاریخ دیکتاتورهایی بوده اند که ادعای الهه گری داشته اند. پیامبر ابراهیم در مباحثه ای که با نمرود داشت، به او گفت که اگر راست میگوئید خورشید را از سمت دیگر بیرون آر.  این مباحثه ثابت کرد که خدای واقعی کسی است که حیطه امر او به تمام جهان مربوط است و اینطوری نیست که فقط نور بتاباند. بلکه خدا، خورشید و ماه و ستاره و کل موجودات جهان را می گرداند و می چرخاند. اینکه یک الهه مربوط به خورشید باشد و الهه دیگر مربوط به ماه و همینطوری الهه های دیگر؛ بی معناست. و اگر اینطوری باشد، بالاخره روزی بین این الهه ها جنگ و درگیری رخ خواهد داد و جهان به فساد کشیده خواهد شد. مردم بخاطر جهالت و نادانی، مفهوم خدا را به بخشهای مختلف تقسیم میکنند و برای هر بخش، یک الهه در نظر می گیرند.

اصلا تمام جنگهایی که در جهان هم رخ میدهد و مردم به جان هم می افتند، بخاطر تضاد و تداخل الهه هایی است که مردم گرفته اند.

 

لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ ﴿۲۲

اگر در آنها [=زمین و آسمان] جز خدا خدایانى [دیگر] وجود داشت قطعا [زمین و آسمان] تباه مى ‏شد پس منزه است‏ خدا پروردگار عرش از آنچه وصف مى کنند (۲۲)

 

همین حالا در قرن ما، جنگهای زیادی وجود دارد که هیچکدام جنگ واقعی مردم نیستند؛ بلکه جنگ الهه هاست. الهه های مختلف در اقوام و مذاهب مختلف، با هم کانفلیکت و تضاد دارند، زیرا ایدئولوژی های متفاوتی دارند و در نتیجه با هم خواهند جنگید. جنگ ستارگان همین جنگ الهه هاست. جنگی که پشت پرده ها و اتاقهای مخفی، اجنه و شیاطین قرار دارند ولی قربانیانش، انسانها هستند. خیلی از جنگها بیخودی و حاصل ترس و شک الکی است و این بخاطر پشت پرده هاست. پشت پرده ها الهه هایی از جنس شیاطین نشسته اند که هدف اصلی آنها ایجاد تضاد و آشوب و عصیان است.

در بسیاری از قبایل بومی آفریقایی، الهه‌ها برای کنترل طبیعت و دیگر جنبه‌های زندگی انسانی با هم نبرد میکنند.  آنها تغییرات فصلی و چرخه‌های طبیعی را به عنوان حاصل این نبرد بین خدایان مختلف تعبیر میکنند. آنها آنچه را که نمی توانند با عقل و فلسفه خویش بیان و توجیه کنند، بزور یک معنویتی برایش میسازند و آن را بصورت جنگ خدایان مختلف تعبیر میکنند. خدای دانا و حکیم این جور تفسیر از جهان را نمی پذیرد و مردم را به سمت یکتاپرستی دعوت میکند.

در آخر دوره ها و آخر الزمان ها، تضاد و اختلاف بین ایدئولوژی ها و الهه های مختلف، خیلی زیاد میشود، طوریکه به جنگ و فساد بین آنها منتهی میشود و در نهایت باید یکی از آنها شکست بخورد. در این بین، مردم از بین میروند و خونریزی و فساد میشود. اینطوری الهه های مختلف باعث فساد خواهند شد.

مردم زمان قدیم، برای هر چیزی یک الهه تعریف میکردند. مردم زمان ما هم همین روال را بصورتهای دیگری ادامه میدهند. الهه ثروت یعنی کسی که اِند ثروت است و ثروتش تمامی ندارد. الهه زیبایی یعنی اِند زیبایی. الهه قدرت یعنی اِند قدرت. بعضی از پادشاهان و روءسا در طول تاریخ هم خواسته و ناخواسته دنبال الهه گری بودند. آنها دنبال اِند هر چیزی بودند. یکی از پادشاهان ایران حرمسرا داشته است و حدود هزار زن داشته است! شیطان انسانها را به سمت الهه سازی می برد تا آنان را از مفهوم لا اله الا الله دور کند. افراد زیادی در طول تاریخ یا خود دنبال الهه گری بودند و یا اینکه طرفدارانشان آنها را به الهه تبدیل کردند. این الهه گیری ها همچنان ادامه دارد. خیلی از سلبریتی ها، بطور غیر مستقیم به نوعی خود را الهه زیبایی، الهه ثروت و الهه قدرت و ... می نامند.

حتی انسانها در خیالات خود هم دنبال الهه سازی از خود هستند. آنها ممکن است که دنبال تشکیل حرمسرا در ذهن و خیال خویش باشند ولی ممکن است که به آن نرسند ولی به هر حال خیالش را در سر دارند.

وقتی تفکر افراطی در مورد یک چیز را قبول کنید، کم کم در ذهن شما به یک الهه و ملکه تبدیل میشود. مصری ها گاو را نماد برکت و فروانی می دانستند و بمرور از آن مجسمه هایی درست میکردند. مردم بعد از مدتی از این الهه ها استفاده های فراوانی می بردند. برای ایجاد اتحاد بین گروهی، برای برگزاری جشنها و اعیاد و ...

سامری در نبود پیامبر موسی، برای متحد کردن مردم، از همین گاو مقدس مصریان استفاده کرد و آن را به فرهنگ بنی اسرائیل تطبیق داد و الهه ای برای آنها ساخت. جالب است که سامری در پایان کار گفت که این الهه موسی هم هست!

 

فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ فَقَالُوا هَذَا إِلَهُکُمْ وَإِلَهُ مُوسَى فَنَسِیَ ﴿۸۸

پس براى آنان پیکر گوساله‏ اى که صدایى داشت بیرون آورد و [او و پیروانش] گفتند این خداى شما و خداى موسى است و [پیمان خدا را] فراموش کرد (۸۸)

 

این نشان میدهد که در نبود و غیاب رسولان الهی، میتوان هر حرفی را به آنها نسبت داد و مردم هم قبولش میکنند. سامری گفت که این گوساله خدای شما و خدای موسی هم هست. موسی تا وقتی که برنگشت، حتی پیامبر هارون هم نتوانست چیزی را برای مردم ثابت کند و حقیقت را برگرداند.

احادیث و روایاتی که به پیامبر محمد نسبت داده میشود، بعد از غیاب پیامبر محمد نوشته شده است و هر گونه تضاد و تداخلی در آن میتواند بوجود آمده باشد. هر گونه شرکیاتی میتواند در آن رسوخ کرده باشد. پیامبر برای همیشه از این دنیا رفت و کاری از دست او بر نمیاید. پس تنها یک راه می ماند و آن استفاده از قرآن به عنوان تنها منبع دین می باشد.

مردم زمان پیامبر نوح که در مقابل سخنان پیامبر نوح چیزی برای گفتن نداشتند، چسبیدند به الهه هایشان و گفتند زنهار الهه هایتان را رها مکنید. الهه ها در ظاهر شاید اسم فرشتگان و یا آدمهای خوبی باشند ولی در نهان کسان دیگری پشت هر الهه ای نشسته اند و آن کسان شیاطین و اجنه هستند.

 

وَقَالُوا لَا تَذَرُنَّ آلِهَتَکُمْ وَلَا تَذَرُنَّ وَدًّا وَلَا سُوَاعًا وَلَا یَغُوثَ وَیَعُوقَ وَنَسْرًا ﴿۲۳

و گفتند زنهار الهه هایتان را رها مکنید و نه ود را واگذارید و نه سواع و نه یغوث و نه یعوق و نه نسر را (۲۳)

 

وقتی مردم در منطق کم بیاورند، به (از ما بهتران) پناه می برند و بقیه ماجرا را به آنها حواله میدهند. هر گونه الهه ای، قطعا و بدون استثناء در ظاهر به یک مفهوم خوب شاید اشاره کند، اما در نهان و پشت پرده ها به شیاطین اشاره دارد. مثلا وقتی برای بعضی از مسلمانان توضیح دهید که احادیث و روایات، گفته های پیامبر محمد نیستند؛ از آنجا که او هیچ دلیلی برای کار خود ندارد، به الهه اش می چسبد و فورا میگوید: یعنی تو حضرت محمد را قبول نداری!! به این فرد چه میتوان گفت؟ ما میگوئیم این سخنان از پیامبر محمد نیست، او میگوید یعنی تو حضرت محمد را قبول نداری؟ این سبک رفتار و جواب دادن نشان از آن دارد که فرد مقابل، از پیامبر محمد یک الهه درست کرده است و دارد از آن الهه دفاع میکند و گرنه پیامبر محمد واقعی هیچ ارتباطی با آن محمد خیالی ندارد. آن محمد خیالی یک الهه است و به همین خاطر با پیامبر محمد واقعی تضاد پیدا میکند. تمام جنگها و جدلهای مذهبی به خاطر الهه سازی از بزرگان دینی است. این افراد نمیدانند که در واقعیت با بت سازی از بزرگان دینی، دارند با شخصیتهای واقعی آنان می جنگند. مسیحیانی که از مسیح بت میسازند، در واقع دارند به گروه آنتی مسیح (دجال) می پیوندند. آنتی مسیح یا ضد مسیح همان الهه ای خیالی است که از روی شخصیت مسیح درست شده است.

 

مَنْ کَانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَمَلَائِکَتِهِ وَرُسُلِهِ وَجِبْرِیلَ وَمِیکَالَ فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِلْکَافِرِینَ ﴿۹۸

هر که دشمن خدا و فرشتگان و فرستادگان او و جبرئیل و میکائیل است [بداند که] خدا یقینا دشمن کافران است (۹۸)

 

یا مردم بعضی شعرا را به یک الهه تبدیل کرده اند. مثلا میگویند:

 

حضرت مولانا می فرماید: ...

حضرت حافظ می فرماید: ...

حضرت عشق می فرماید: ...

 

آیا مردم قرآن نخوانده اند که در آن می فرماید، غیر از خدا مولایی نیست. پس چطور یک فرد غیر خدا را مولا خطاب میکنند.

 

قُلْ لَنْ یُصِیبَنَا إِلَّا مَا کَتَبَ اللَّهُ لَنَا هُوَ مَوْلَانَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ ﴿۵۱

بگو جز آنچه خدا براى ما مقرر داشته هرگز به ما نمى ‏رسد او سرپرست ماست و مؤمنان باید تنها بر خدا توکل کنند (۵۱)

 

لَا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا لَهَا مَا کَسَبَتْ وَعَلَیْهَا مَا اکْتَسَبَتْ رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِینَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلَا تَحْمِلْ عَلَیْنَا إِصْرًا کَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا أَنْتَ مَوْلَانَا فَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ ﴿۲۸۶

خداوند هیچ کس را جز به قدر توانایى‏ اش تکلیف نمى ‏کند. آنچه (از خوبى‏) به دست آورده به سود او، و آنچه (از بدى‏) به دست آورده به زیان اوست‏. پروردگارا، اگر فراموش کردیم یا به خطا رفتیم بر ما مگیر، پروردگارا، هیچ بار گرانى بر (دوش‏) ما مگذار؛ همچنانکه بر (دوش‏) کسانى که پیش از ما بودند نهادى‏. پروردگارا، و آنچه تاب آن نداریم بر ما تحمیل مکن‏؛ و از ما درگذر؛ و ما را ببخشاى و بر ما رحمت آور؛ سرور ما تویى‏؛ پس ما را بر گروه کافران پیروز کن‏. (۲۸۶)

 

در آیات فوق، لفظ مولانا به چه کسی اشاره کرده است؟ به خدا یا غیر خدا؟ اما مردم بدون توجه به این آیات، این لفظ را برای غیر خدا بکار می برند. در این حالت لفظ مولانا به یک الهه تغییر ماهیت میدهد. الهه ها بر همین منوال ساخته و پرداخته میشوند. وقتی یکی از صفات خدا را به غیر خدا نسبت دهید، یعنی از او یک الهه ساخته شده است.

یا از بعضی مفاهیم عشق، یک الهه میسازند و میگویند:

 

بنام عشق ، بنام وطن، بنام خورشید، بنام حضرت عشق و ...

 

بعضی از نمادهای کشورها و گروهها از همین الهه های قدیم برجای مانده است و البته در طول زمان شاید معانی و مفاهیم آن عوض شده باشد.

 

  • اسعد حسینی
۱۱
مرداد
۰۴

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت یکصد و شصت و سوم)

شیطان (1)

 

مدتی است که مشکلاتی در زندگی شخصی خودم پیش آمده است و بعضی گره ها در آن بوجود آمده است. چند روز پیش، شیطان ملعون از طریقی به من هشدار داد (طریقه هشدار شیطان را بعدا خواهم گفت). شیطان ملعون دو راه پیش روی من گذاشت  :

  1. مشکلات و گره های زندگی من بیشتر و گسترده تر خواهد شد
  2. حذف کردن مقالات جادوی شیاطین و در آنصورت، بازکردن گره ها و مشکلات من توسط شیطان

منم تصمیم گرفتم که بهتر و جدی تر این مقالات را ادامه دهم. انشالله به امید و یاری خدا، کیدها و حیله های این موجود ملعون و مورد غضب واقع شده، رو خواهد شد. مشکلی که شیطان حلش کند، بهتر است که اصلا حل نشود؛ اگر چه شیطان هیچوقت هیچ مشکلی را حل نمی کند و همه چیزش حیله و نیرنگ و فریب است. وقتی خدای مهربان و بزرگ هست، شیطان چکار میتواند بکند. شیطان رانده شده است و کاری از دستش بر نمیاید غیر از ترساندن و وعده و وعید.

قبل از ادامه این مطلب، در مورد شیطان نکته مهمی وجود دارد که باید گفته شود:

 

شیطان کسی نیست که اگر کاری باهاش نداشته باشید، کاری باهات نداشته باشد. شیطان از کسی برای دخالت در کارهایش، اجازه نمی گیرد.

 

این نکته بسیار مهم، ما را باید به خود آورد تا تاکتیکهایی برای مقابله با او داشته باشیم. بعضی ها میگویند که شیطان وجود ندارد و شرّ و بدی ها همگی از بُعد وجودی خود انسان بر میخیزد. آنان بشدت اشتباه میکنند. شیطان وجود دارد و حتی گاهی بطور مستقیم و غیر مستقیم برای انسان هم پیام و هشدار می فرستد. شیطان در پیامهایش از دو تکنیک استفاده میکند. ترس و وعده دروغ، دو حربه اصلی شیطان برای پیشبرد اهدافش است. این موجود کثیف، در عین حال ترسو است و از نام خدا می ترسد. از روشهای خدای رحمان میترسد. شیطان فقط در محیط کثیف میتواند مستقر شود. در محیط طاهر و پاک نمیتواند لانه کند و اذیت میشود.

وقتی در اینجا از شیطان حرف می زنیم، منظورمان خود شیطان و گاهی روشهای اوست. طریق ضربه زدن شیطان به انسان، در زمان ما مقداری پیچیده تر و غیر مستقیم تر شده است و دیگر مثل زمانهای قدیم نیست. بطور مثال هر چیزی غیر از خدا، به آن تکیه کنید، از همان ضربه میخورید.

لانه اصلی شیطان، پندار انسانهاست. اگر کوچکترین بدیی را به پندار خویش راه دهید، شیطان مثل زالو خودش را به آن می چسباند و وارد پندار شما خواهد شد. راه دادن پندار بد به روان خویش، یعنی اجازه دادن به شیطان و یا روش شیطانی برای ورود به پندار. شیطان جاهای کثیف میرود. شیطان در مکانهای پاک و طاهر نمیتواند دوام آورد و فرار میکند. زیرا او در آن مکانها اذیت میشود. شیطان اگر در پندار شما لانه کند، کم کم بصورت دیو در زندگی شما ظاهر خواهد شد و به یک مهمان ناخوانده تبدیل میشود.

تمام ادیان حتی هندوئیسم، ایزدی، مهر پرستی ( قرنها بعد به میترائیسم تبدیل شد) همگی شیطان را به عنوان موجودی پلید می شناختند. اما از آنجا که آنان با شیطان و روشهای او آشتی کردند، شیطان بمرور وارد دینشان شد. آنان با شیطان آشتی کردند تا که از او به آنها آسیبی نرسد.

ایزدیان میگویند : ما به جز خدا، ملک طاووس (ابلیس یا شیطان) را از آن رو گرامی می‌داریم که او منشا همۀ پلیدی ها است و باید او را راضی کنیم تا از انتقام او خلاص شویم و به سعادت دنیا و آخرت برسیم.

 

هندوها هم شیطان را خدای نابودگر و هلاک کننده میدانند. آنها هم مثل ایزدی ها، تهدید شیطان را جدی گرفتند و برای حل موضوع، با شیطان مصالحه کرده اند. شیوا در میان هندوان، همان ملک طاووس ایزدیان است. ولی اگر توجه کنید، شیوا به یکی از سه خدای مهم هندوها تبدیل شده است و خود را در راس هرم قرار داده است. شیطان برای رفتن به راس هرم روشهای خاصی دارد. وقتی مسیحیان، تثلیث را رو کردند، در واقع بدون آن که خود بدانند، شیطان را وارد اصول دینی خود کردند. شیطان از کسی برای ورود (به دین، خانه یا پندار) اجازه نمی گیرد. اگر به او رو دهید و با او مصالحه کنید، سوار سر آدمی هم میشود. شیطان خود را داخل معادلات می اندازد. اکنون شیوه نفوذ شیاطین با قدیم فرق کرده است.

باید شیطان را دشمن خود بدانید و گرنه به شما نفوذ خواهد کرد. هندی ها با شیطان مصالحه کردند، بعد از مدتی، تمام دیوهایی که در مذهبشان بودند، به خدایان آنها تبدیل شدند. شیطان موجودی نیست که اگر کاری باهاش نداشته باشید، باهات کاری نداشته باشد. به همین خاطر خدا دستور می فرماید که شیطان دشمن شماست و شما هم دشمن او باشید. ایزدی ها گفتند که ما شیطان را لعن نمی کنیم تا آسیبی از او به ما نرسد. اما همین تفکر و منطق به ظاهر ساده و بی طرفانه، در طول زمان باعث شد که شیطان به یکی از اصول دینشان رخنه کند. با ایده ها و روشهای غلط و روشهای شیطانی هم باید دشمن باشید و گرنه به استایل زندگیتان تبدیل خواهد شد. وقتی ربا و رشوه را کثیف ندانید، بالاخره به یکی از دغدغه های زندگیت تبدیل میشود و ممکن است بالاخره روزی از روزها ناخودآگاه به آن متمایل شوید. با روشهای شیطانی نباید مصالحه نمود و گرنه روزی با آن آشتی خواهید کرد و ممکن است از آن استفاده کنید.

همانطور که در اول بحث گفتم، شیطان به من هشدار داد. طریقه هشدار او به من غیر مستقیم بود. از طریق هشدار او فهمیدم که شیطان دیگر قادر به ارتباط مستقیم با انسانها نیست. اما در زمانهای قبل از ما، چنین ارتباط مستقیمی بین انسان و شیطان برقرار بوده است. خوشبختانه خدای عالمیان، بُعد وجودی شیاطین را محدودتر کرده است. اما محدود تر شدن بُعد شیاطین از نظراتی میتواند بعضی ها را فریب دهد. زیرا شیطان به این طریق حیله هایش را نرم تر اجرا میکند. تاکتیکهای شیطان مقداری نرمتر و ایدئولوژی تر شده است. بنابراین شیوه ورود و تسلط شیطان در زمان ما هم فرق کرده است. شیطان کثیف است و همه این را میدانند، زیرا خدای عالمیان او را طرد و لعنت کرده است و مورد غضب خدای بزرگ قرار گرفته است. اما ایدئولوژیها و روشهای او چی؟ آیا عموم مردم اینها را هم کثیف میدانند؟ متاسفانه خیر. اگر گناه را کثیف ندانید و در پندار خویش آرزوی انجام آن را بکنید، اگر چه عملا آن را انجام نداده اید، ولی در این حالت بالاخره و بزودی، آن گناه وارد زندگی شما خواهد شد. زیرا روشهای شیطان منطقی نیستند و از کسی هم اجازه نمی گیرند.

وقتی یکی از آیتمهای پندار، کردار، گفتار آلوده شد، یعنی راه برای نفوذ شیطان هست. شیطان از طریق آلودگی یکی از این سه آیتم، شما را هک میکند. شیطان خودش را در بک گراوند آلودگی ها می اندازد و این دقیقا مثل عملکرد ویروس کامپیوتری است.

عملکرد ویروس‌های کامپیوتری و مفهوم شیطان ، شباهت‌هایی دارند :

  • ویروس‌های کامپیوتری به طور عمدی برای تخریب داده‌ها و سیستم‌ها طراحی شده‌اند. شیطان هم بطور عمد، تخریب میکند.
  • ویروس‌ها معمولا به صورت نرم‌افزارهای به ظاهر بی‌ضرر یا حتی مفید منتشر می‌شوند تا کاربران را فریب دهند. شیطان نیز موجودی فریبنده است که ابتدا از ره دلسوزی و نصیحت وارد قضایا میشود.
  • ویروس‌های کامپیوتری می‌توانند از یک سیستم به سیستم دیگر در بستر شبکه منتقل شوند. به همین طریق، شیطان از طریق تقلید و چشم و هم چشمی و نگاه های غیر ضروری می‌تواند گناه و فساد را در جامعه گسترش دهد.
  • ویروس‌ها می‌توانند عملکرد سیستم‌ها را مختل کنند و باعث بروز رفتارهای غیرعادی در رایانه شوند. در خوبترین حالتش، سیستم را کند میکنند. شیطان می‌تواند بر رفتار انسان‌ها تأثیر بگذارد و آن‌ها را از کار و زندگی می اندازد و در نتیجه به انجام کارهای نادرست وادار می کند.

 

تمام این مفهومها، به آرامی صورت می گیرد و همراه با یکی از سه آیتم پندار، کردار، گفتار صورت می گیرد. به همین خاطر، خدای مهربان قبل از هر چیزی از ما بک گرواند نیک (پندار نیک) میخواهد؛ تا که شیطان در پشت و لایه های افکار، خیالات وارد نشود. شیطان وقتی وارد لایه پندار شد، دیگر فقط در آن زمینه فعالیت نمی کند، بلکه بمرور تمام پندار شما را می گیرد و بشدت مسری است. شیطان مثل ویروس است و برای نصب اجازه نمی گیرد، بلکه در لابلای تصاویر، فایلها و سایر آیتمها خودش را مخفی میکند و کارهای مخرب خودش را انجام میدهد.

اگر شما لباستان کثیف باشد، فورا آن را می شویید یا عوض میکنید. شما با لباس کثیف بیرون نمی روید. اما آیا همین قاعده و قانون را برای کثیفی پندار هم رعایت میکنید؟ آیا اگر کثیفی به طریقی به ذهن شما راه یافت، فورا غسل و طهارت می کنید.

 

وَإِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ ۚ إِنَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ﴿٢٠٠﴾‏ إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ ﴿٢٠١﴾‏

و اگر از شیطان وسوسه‌ای به تو رسد، به خدا پناه بَر، زیرا که او شنوای داناست. (۲۰۰) در حقیقت، کسانی که [از خدا] پروا دارند، چون وسوسه‌ای از جانب شیطان بدیشان رسد [خدا را] به یاد آورند و بناگاه بینا شوند. (۲۰۱)

 

یاد و نام خدا پاک کننده است. افکار و خیالات و تمام چیزهایی که کثیف است را باید رها کنید و گرنه طهارت ندارید. اگر چه لباس شما تمیز است، ولی طهارت باطنی ندارید. پندار آدمی میتواند به لانه شیاطین تبدیل شود.

شما نمی توانید با شیطان مصالحه کنید. زیرا او دقیقا طبق ایدئو لوژی خودش پیش می رود. ایدئولوژی شیطان دشمنی با بنی آدم و ریشه او را زدن است و این قانون برای شیاطین غیر قابل تغییر است. مصالحه با شیطان، یعنی اجازه دادن به او برای تخریب در پندار تو.

 

وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ قَالَ أَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِینًا ﴿٦١﴾‏ قَالَ أَرَأَیْتَکَ هَٰذَا الَّذِی کَرَّمْتَ عَلَیَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلَىٰ یَوْمِ الْقِیَامَةِ لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ إِلَّا قَلِیلًا ﴿٦٢﴾

و هنگامی را که به فرشتگان گفتیم: «برای آدم سجده کنید» پس [همه‌] جز ابلیس سجده کردند. گفت: «آیا برای کسی که از گل آفریدی سجده کنم؟» (۶۱) [سپس‌] گفت: «به من بگو: این کسی را که بر من برتری دادی [برای چه بود]؟ اگر تا روز قیامت مهلتم دهی قطعاً فرزندانش را -جز اندکی [از آنها]- ریشه‌کن خواهم کرد.» (۶۲)

 

قانون شیطان این است که بنی آدم را از ریشه بزند. تمام کارهای دیگرش هم فریب است و برای دستیابی به این موضوع است. یک موش برای ورود به خانه شما، از شما اجازه نمی گیرد، زیرا اجازه گرفتن جزو مرامنامه اش نیست. پس باید خودتان کاری کنید و تمهیداتی فراهم کنید تا که موش وارد خانه شما نشود. خدا می فرماید که شیطان دشمن شماست، پس شما هم دشمن او باشید. دشمنی با شیطان دو طرفه است. یعنی هیچوقت صلحی در کار نیست.

 

إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا ۚ إِنَّمَا یَدْعُو حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِیرِ ﴿٦﴾

در حقیقت، شیطان دشمن شماست، شما [نیز] او را دشمن گیرید. [او] فقط دار و دسته خود را می‌خوانَد تا آنها از یاران آتش باشند. (۶)

 

پس باید آدمی خودش مواظب خودش باشد و گرنه شیطان از کوچکترین نقطه نفوذی استفاده می برد و کار خودش را انجام میدهد. مقایسه کردن نفوذ شیطان با موش، فقط جهت درک مطلب است و گرنه آدمی حتی اگر تمام عمرش با موش زندگی کند، بهتر از این است که حتی یک ثانیه با شیطان باشد. یکی میگفت که مدتی در خانه شان موش پیدا شده بود و تعدادی موش از گوشه دیوار خانه وارد خانه شده بود. حتی سیمان هم بکار میبرد، بیفایده بود و موشها سیمان را هم می جویدند و دوباره سوراخ میکردند. تا اینکه با مشورت با دیگران راه حلی پیدا کرد و داخل سیمان خرده شیشه و براده آهن ریخت و بعد، این مخلوط را داخل سوراخها ریخت. اینبار موش نمی توانست سیمان را بجود زیرا خرده شیشه، دهن او را زخمی میکرد. به این طریق از آن روز به بعد، دیگر موشها وارد خانه اش نشدند.

برای کنترل شیطان هم که وارد ذهن شما و خانه شما نشود، باید از بازدارنده هایی استفاده کنید. تعدادی از بازدارنده ها:

  • هر کاری را با نام و یاد خدا شروع کنید.
  • در نظام رحمانی زندگی کنید و از روشهای درمان او بهره برید. زیرا روشهای دیگر، ذهن شما را نسبت به خدا بدبین میکند و غیر خدا را برای شما مهم جلوه میدهد.
  • ربا، رشوه و سایر شیوه های شیطانی را بکار نبرید.
  • پرخوری نکنید، اسراف نکنید.
  • سمت دعانویسی نروید و از اشیاء و تصاویر، تبرک سازی نکنید.
  • خانه را پاک نگهدارید. (خانه)

 

بطور کلی، اگر انسان از راه راست برود، دیگر شیطان نمیتواند به او دسترسی یابد.  ما روزانه در نمازهای پنجگانه خود، از خدا میخواهیم که ما را به راه راست هدایت کند ( اهدنا الصراط المستقیم ). شیطان با کسی دوست نیست و حتی اگر ادعای دوستی هم بکند، برای این است که او را قربانی کند و انرژی اش را بگیرد. همانطور که خیلی ها (حلاج و ...) را در طول تاریخ فریب داد و آنان را قربانی خود کرد.

یکی از روشهای جذب شدن به شیطان، راه حلهای دروغین است. راه حلهای دروغین چیزی مثل قسم دروغ است. یکی از دلایل قسم دروغ خوردن، رسیدن به هدف به هر وسیله ای است. ربا، رشوه هم جزو راه حلهای دروغین هستند. وقتی برای امورات خود، راه حل دروغین بکار ببرید، یعنی با روشهای شیطان آشتی کرده اید. همان ایده ای که ایزدی ها و هندوها نسبت به شیطان دارند. آنان هم در زمان خودشان با شیطان آشتی کردند تا که کارشان راه بیفتد.

برادران یوسف، برای جلب توجه پدر خود، هیچ راه حلی به ذهنشان نمی رسید و به بن بست رسیده بودند. در این حالت آنها تصمیم گرفتند، بطور اضطراری و فقط برای همین یکبار با روش شیطانی، این مشکل را حل کنند ولی بعدش آدمهای خوبی میشوند. یکی از آنها گفت: «یوسف را بکُشید یا او را به سرزمینی بیندازید، تا توجّه پدرتان معطوف شما گردد، و پس از او مردمی شایسته باشید (وَتَکُونُوا مِن بَعْدِهِ قَوْمًا صَالِحِینَ).

 

اقْتُلُوا یُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضًا یَخْلُ لَکُمْ وَجْهُ أَبِیکُمْ وَتَکُونُوا مِن بَعْدِهِ قَوْمًا صَالِحِینَ ﴿٩﴾‏

[یکی گفت:] «یوسف را بکُشید یا او را به سرزمینی بیندازید، تا توجّه پدرتان معطوف شما گردد، و پس از او مردمی شایسته باشید.» (۹)

 

برادران یوسف یکبار با روش شیطانی مصالحه کردند، ولی تا آخر عمرشان گرفتار شدند. شیطان موجودی نیست که بی منت به کسی کمک کند. روش حلهای شیطان برای به دردسر انداختن انسانهاست. آنان ظاهرا فقط برای یکبار از روش شیطان استفاده کردند ولی همین یکبار برای شروع دردسرهای عجیب و غریب کافی بود.

یکی بود مردم پیشش میرفتند تا زخمهایشان را درمان کند. او هم روی زخم، آب دهانش همرا با خاکستر می گذاشت، ظاهرا بعضی مواقع زخم خوب میشد. البته این بخاطر خاصیت ضدعفونی کننده خاکستر بود. ولی شیخ به عنوان کرامات خودش بحساب میاورد.  بعضی ها از جهالت مردم سوء استفاده میکنند و از این راه عزت و کرامت برای خود می خرند. این ها هم روشهایی شیطانی هستند که با نام غیر خدا انجام میشود و بعضی دعانویسان و افراد دیگر برای خریدن عزت و کرامت استفاده میکنند. آنها نمی دانند که عزت و کرامت خریدنی و کسب کردنی نیست و بلکه فقط خداست که عزت و کرامت میدهد (تُعِزُّ مَن تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَن تَشَاءُ = هر که را خواهی، عزت بخشی؛ و هر که را خواهی، خوار گردانی). اما اینگونه افراد که کرامات برای خود می تراشند؛ در جهنم از وجه بهترش به آن خواهند رسید.

 

ذُقْ إِنَّکَ أَنتَ الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ ﴿٤٩﴾

بچش که تو همان ارجمند بزرگواری! (۴۹)

 

روشهای شیطانی، خاصیتهای پاک کنندگی خاکستر و آب و آتش و سایر اجزای طبیعت را با نام خود تمام میکنند. یکی از خاصیتهای مهم خاکستر، ضد عفونی کنندگی است. در زمانهای قدیم که مایعات شیمیایی جهت شستشو نبود، بوسیله خاکستر ظرفها را می شستند و جالب است که بهتر از مایعات شیمیایی امروزی آن را برق می انداخت. در زمان قدیم، نوعی صابون از ترکیب خاکستر و روغن درست میکردند که بهتر از صابونهای شیمیایی عمل میکرد. اما خاصیت ضدعفونی کنندگی و یا تمیزکنندگی این ترکیبها بخاطر خاصیتهای خاکستر است و ربطی به کرامات افراد ندارد. خاکستر حتی به عنوان منبع پتاسیم هیدروکسید در تولید صابون‌های طبیعی استفاده می‌شود. این فرآیند به تولید صابون‌های ارگانیک و بدون مواد شیمیایی کمک می‌کند (فواید جالب خاکستر). این فواید ربطی به کرامات افراد ندارد. این افراد خاصیتهای مفید مواد طبیعی را با نام خود و یا طریقت خود تمام میکنند. به این می گویند جهالت و بدبختی. این آقایان برای خود کرامت و عزت می خرند؛ از طرف دیگر ایمان مردم را می دزدند و مردم فکر میکنند که غیر ازخدا، کسانی دیگر هم میتوانند شفا دهند.

در جامعه ایران باستان، همیشه درمانگران به دو گروه تقسیم میشدند. گروهی که در روشهای درمانی، دنبال حکمت و روشهای رحمانی بودند. این گروه حکیم نامیده میشدند. اما گروه دیگری که مغ نامیده میشدند، از خاصیتهای طبیعی مواد سوء استفاده کرده و آن را به نام خود تمام میکردند. به همین خاطر، مغها جادو گر هم نامیده میشدند. آنها حتی ماده مخدر با ترکیباتی جادویی به مردم میدادند و آن را به عنوان کرامات برای خود بحساب می آوردند. روش مِهرپرستی ایران باستان، مُغ و جادوگر تولید میکرد. مغها دنبال کرامت و عزت دنیایی بودند. بنیاد دعانویسی به زمان ایران باستان و زمان مهرپرستی بر میگردد که مغان اینکار را میکردند. در مورد مغان، به جادوهایی اشاره شده است که به منظور جلب عشق و محبت دیگران انجام می‌شدند. مغها در زمینه درمان، باروری و حفاظت؛ بعضی دعاها و نیایشها انجام میدادند تا مورد حمایت ایزدان قرار گیرند و تمام این مراسمها یک نوع جادو بوده است.

کسب کرامت و عزت به روشهای شیطانی حتی به شرکتها و صنایع مختلف راه پیدا کرده است. شرکت کوکاکولا تا مدتها، توی نوشابه هایش درصد کمی ماده مخدر کوکائین میریخت و همین باعث جذب بیشتر مردم به آن می شد و این شرکت، همین را به عنوان راز و سرِّ تهیه آن، مخفی نگه میداشت. راز و سری که شرکت به آن می بالید، یک ماده مخدر بود که به مردم میخوراند! در اوایل قرن بیستم، با افزایش آگاهی عمومی درباره مضرات مخدرات، شرکت کوکاکولا مجبور به حذف کوکائین از فرمول خود گرفت. اکنون مغها، دیگر از قالب فرد بیرون آمده اند و حتی شرکتها هم میتوانند مغ باشند.

از این مثالها زیاد میتوان زد. شیطان میخواهد واقعیتها را بپوشاند و مفاهیم و معانی را طور دیگری بنمایاند. خاصیت ضدعفونی کننده خاکستر را با نام شیخ تمام میکند. خاصیت تسکین دهندگی داروها را با نام مُغها تمام میکند. به این طریق در هر زمینه ای، الهه هایی درست میکند و مردم را به اینها مشغول میکند.

 

کَمَثَلِ الشَّیْطَانِ إِذْ قَالَ لِلْإِنسَانِ اکْفُرْ فَلَمَّا کَفَرَ قَالَ إِنِّی بَرِیءٌ مِّنکَ إِنِّی أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِینَ ﴿١٦﴾‏

چون حکایت شیطان که به انسان گفت: «کافر شو.» و چون [وی‌] کافر شد، گفت: «من از تو بیزارم، زیرا من از خدا، پروردگار جهانیان، می‌ترسم.» (۱۶)

 

  • اسعد حسینی
۰۹
مرداد
۰۴

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت یکصد و شصت و دو)

مسخ ( بخش 11 )

افراط و تفریط (قسمت دوم)

 

همانطور که در قسمت قبل مجموعه مقالات مسخ بیان شد، بعضی میمونها و خوکها به زیاده روی کردن و افراط مشهورند. افراط برای میمون و خوک غریزی است. اما انسان به اختیار خود در آن می افتد. بنابراین یک عامل و انگیزه خارجی باید باشد تا انسان در این ورطه نیفتد. این عامل خارجی همان دین است. داشتن قدرت اختیار بین خیر و شرّ این گونه مشکلات را هم دارد. انسان خودش این روش را انتخاب کرد.

شما اگر دو سر طناب دستت نباشد،  نمی توانید وسط آن را پیدا کنید. دینی که خدا نازل میکند، وسط طنابهای دنیا را برای ما مشخص میکند. بنابراین رابطه دین و دنیا، یک رابطه تضادگونه نیست، بلکه یک رابطه الزام و ملزوم است. بعضی افراد فکر میکنند که دین مخالف دنیاست. دین مخالف دنیا نیست و بلکه یک راهنمایی است برای درست طی کردن دنیا.

بعضی ها دین را در تقابل با دنیا می شمارند که اشتباه مهلکی است.  دلیل اصلی چنین قضاوت غلطی، این است که آنان تمام لذتهای دنیوی را در لبه های افراط و تفریط می بینند. در این صورت طبیعی است که دین را در ضدیت با سبک زندگی خویش ببینند.

 

وَذَرِ الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَعِبًا وَلَهْوًا وَغَرَّتْهُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا وَذَکِّرْ بِهِ أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِمَا کَسَبَتْ لَیْسَ لَهَا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیٌّ وَلَا شَفِیعٌ وَإِنْ تَعْدِلْ کُلَّ عَدْلٍ لَا یُؤْخَذْ مِنْهَا أُولَئِکَ الَّذِینَ أُبْسِلُوا بِمَا کَسَبُوا لَهُمْ شَرَابٌ مِنْ حَمِیمٍ وَعَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا کَانُوا یَکْفُرُونَ ﴿۷۰﴾

و کسانى را که دین خود را به بازى و سرگرمى گرفتند و زندگى دنیا آنان را فریفته است رها کن و [مردم را] به وسیله این [قرآن] اندرز ده مبادا کسى به [کیفر] آنچه کسب کرده به هلاکت افتد در حالى که براى او در برابر خدا یارى و شفاعتگرى نباشد و اگر [براى رهایى خود] هر گونه فدیه‏ اى دهد از او پذیرفته نگردد اینانند که به [سزاى] آنچه کسب کرده‏ اند به هلاکت افتاده‏ اند و به [کیفر] آنکه کفر مى ‏ورزیدند شرابى از آب جوشان و عذابى پر درد خواهند داشت (۷۰)

 

حال آنکه کتابهای آسمانی، دنیا را در صورت عدم وجود دین، لهو و لعب میدانند. این دو عرفان دقیقا مخالف و ضد همند. خدا دنیا را لهو و لعب میداند ولی شیطان میگوید که دین لعب و لهو  محدود کننده است.

 

وَمَا هَذِهِ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ ﴿۶۴﴾

این زندگى دنیا جز سرگرمى و بازیچه نیست و زندگى حقیقى همانا [در] سراى آخرت است اى کاش مى‏ دانستند (۶۴)

 

تعریف آزادی در بین این افراد، پاگذاشتن به لبه های افراط و تفریط است. کلا فلسفه شیاطین بر این اساس بنیاد نهاده شده است که دین ضد آزادی است و پس دین لعب و لهو است. (الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَعِبًا وَلَهْوًا وَغَرَّتْهُمُ الْحَیَاةُ الدُّنیَا).  

کسی که دین را لعب و لهو بداند (دِینَهُمْ لَعِبًا وَلَهْوًا)، بلافاصله به دنیا می چسبد (وَمَا هَذِهِ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ). آیه برای دین میفرماید لعب و لهو؛ اما برای دنیا می گوید لهو و لعب. بکارگیری ترتیب دو لغت، بصورت برعکس برای دین و دنیا، نشان دهنده اهمیت رابطه این دو است. زیرا در صورت بکارگیری غلط یکی از این دو، تاثیر غلطی بر یکدیگر خواهند داشت.

لهو و لعب دو اهرم هول دهنده انسان به سمت لبه های افراط و تفریط هستند.

لهو = سرگرمی   لعب = بازیچه

برای دین میگوید لعب و لهو؛ اما برای دنیا می گوید لهو و لعب. زیرا این دو مثل الاکلنگ عمل میکنند. وقتی دین را لعب و لهو بدانی، بلافاصله در دور برگشت الاکلنگ، به لهو و لعب دنیا می چسبی.

 

الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَعِبًا وَلَهْوًا وَغَرَّتْهُمُ الْحَیَاةُ الدُّنیَا

وَمَا هَذِهِ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ

 اگر دین را بازیچه و بیهوده بدانید، به دنیا می چسبید.

به دنیا هم بچسبید، به لهو و بیهودگی خواهید رسید  و بازیچه دنیا خواهید شد.

دین را بازیچه (لعب) اهداف خود بکنی به لهو خواهی رسید.

آفرینش دنیا را لهو و عبث بدانی، به بازیچه (لعب) تبدیل خواهی شد.

لعب سپس لهو

لهو سپس لعب

 

دین را بازیچه اهداف خود بکنی به لهو خواهی رسید. دنیا را بدون دین طی کنید، به لهو دچار میشوی و به بازیچه تبدیل خواهی شد.  این ها همان لبه های افراط و تفریطند که عدم بکارگیری دین در امور دنیوی، شما را در آن می اندازد.

کسی که آزادی را در افراط و تفریط ببیند، قطعا با دین مشکل پیدا خواهد کرد. روشهای شیطانی روی این نکته تمرکز کرده اند که دین محدود کننده آزادی است. آزادی واقعی زمانی تحقق می یابد که، حد اعتدال نگه داشته شود. زیرا لبه های افراط و تفریط دقیقا تله اند. یک تار عنکبوت، چنان تنیده شده است که حشره‌ قربانی وقتی در تار عنکبوت گرفتار می‌شود که شرایط زیر با هم فراهم باشد. در این حالت گرفتار شدن در تار عنکبوت را با نقاط افراط و تفریط مقایسه میکنیم:

 

علت گرفتار شدن حشره در تار عنکبوت

علت گرفتار شدن انسان در نقاط افراط و تفریط

تماس فیزیکی با تار

آزمایش کردن هیجانات و ریسکهای ناحیه افراط و تفریط

عبور حشره از نزدیک به تار

نزدیک شدن به نقاط تبذیری (نقاط افراط و تفریط)

خود تار چسبناک است

نقاط افراط و تفریطی جذب کننده هستند و زینت داده شده اند

عدم تشخیص تار

بخاطر عمومی شدن یک کردار زشت، گاهی فرق بین واقعیت و افراط سخت میشود

باد و جریان هوا

جریانات روزگار هم کار را مشکل میکند

در زمانهای گرگ و میش حشرات فعالیت بیشتری دارند و بیشتر در تار گرفتار میشوند

در زمانهای گرگ و میش، انسانها هم بیشتر در خطر هستند. زمان گرگ و میش همان فلق است که در سوره فلق گفته شده است.

زمان شب، حشرات خیلی راحت گیر می افتند

در زمان شب، شب نشینی ها و مهمانی ها انسانها را درگیر زینت آلات دنیایی میکند.

حشره دید کلی و درستی نسبت به خطر تار عنکبوت ندارد

انسانها بدون دین، خطرات نقاط افراط و تفریط را نمیدانند

حشرات زیادی در تار می افتند، اما حشرات دیگر از این واقعه درس نمی گیرند

افراد زیادی بدون دین، گرفتار میشوند؛ اما بقیه درس عبرت نمی گیرند

 

 

 

در زمانهای گرگ و میش حشرات فعالیت بیشتری دارند و بیشتر در تار گرفتار میشوند. در زمانهای گرگ و میش، انسانها هم بیشتر در خطر هستند. زمان گرگ و میش همان فلق است که در سوره فلق گفته شده است. به همین خاطر خدای حکیم در سوره انسان آیه 25 می فرماید که:

 

وَاذکُرِ اسمَ رَبِّکَ بُکرَةً وَأَصیلًا

و خدا را در اول صبح و آخر شب یاد کن.

 

اول صبح و آخر شب، همان زمانهای گرگ و میش هستند که آدمیان در دام نقاط افراط و تفریطی می افتند.

معمولا افراد در تار عنکبوت افراط و تفریط می افتند زیرا آنها پیش خود میگویند که این ریسک را میکنم یا موفق میشوم، یا شکست میخورم! کسی که خوشبختی خود را در رقابت با دیگران و چشم و هم چشمی با دیگران می بیند، اینچنین فکر میکند. زیرا او نقاط افراط و تفریط را هدف و آرزوی خود قرار میدهد و در چنین حالتی طبیعی است که برای رسیدن به آن تلاش هم میکند.

شیطان برای افراط و تفریط در عبادات هم راه حل ایجاد کرده است. حتی در مناسک دینی هم میتوان افراط و تفریط کرد. مثلا تکرار یک سری دعاها و اوراد بدون فکر و تامل و اندیشه و خرد، مربوط به محوطه افراط و تفریط است. مفاهیم عبادت اگر به یک سری کلمات بدون معنا تبدیل شود، خودبخود به یک سری تکرارهای بی وقفه و مانترایی تبدیل میشود. تکرارهای بی معنا در محوطه افراط و تفریط هستند. یکی از مشکلاتی که افراط و تفریط در روان انسانها بوجود می آورد این است که مردم مشغول تکرار های بی فایده و بی معنا میشوند و بعد از مدتی بیداری روحی روانی خود را از دست میدهند و حادثه های بزرگ برای آنان، نقش قیامت را دارد و آنان را به هم می ریزد. مومنان واقعی ، همیشه برای هر حادثه ای در جهان آماده اند و تفسیر آن را می دانند و حوادث واقعی به آنها امید میدهد. حوادث قیامت و آخرالزمان برای مومنان وعده خوبی است ولی برای غیرمومنان اصلا خوشایند نیست و مثل تارعکنبوت است.

یکی که خود را مسلمان می نامید، هر بار که اسم پیامبر محمد را ذکر میکرد، عبارت صل علی محمد و آل محمد را بلافاصله تکرار میکرد. او در یک سخنرانی نیم ساعته، بعد از ذکر نام پیامبر محمد، گاها بیست سی بار این جمله را تکرار میکرد و اصلا حرف زدن و شنیدن چنین گفتگویی واقعا برای خودش مشکل بود و شنونده هم اذیت میشد و اصل مطلب از دست شنونده در می رفت. در حالی که برای خدا بدون هیچ لقبی می گفت: خدا.  آیا این چنین فردی در محوطه افراط نیفتاده است. جهت فهم معنای صلوات، این مقاله را مطالعه کنید.

در یک سایتی نوشته بود که:

 

 آیا خوردن شیر باعث پوکی استخوان میشود؟ آیا خوردن شیر مفید است یا مضر؟

 

شیر کلسیم دارد و برای استخوان بندی خوب است. اما اگر در مصرفش زیاده روی کنید، پوکی استخوان می آورد. این نکته جالبی است که ثابت میکند که افراط در نهایت نتیجه عکس میدهد. دلیل علمی آن ، به این خاطر است که اگر شیر زیاد بخوری، کلسیم اضافی دفع میشود ولی اسیدیته آن در بدن باقی می ماند و باعث به هم خوردن تعادل اسیدیته بدن میشود و همین عدم تعادل منشاء اصلی پوکی استخوان است. زیاده روی در خوردن غذاها، باعث عدم تعادل اسیدی و قلیایی بدن میشود و مشکلات ناخواسته ای پیش می آورد. امروزه که افزودنیها و نگهدارنده های زیادی به مواد غذایی میزنند، رعایت تعادل اهمیت بیشتری دارد. غذاهای امروزی بیشتر از گذشته، حاوی شکر و نمک و چربی هستند و همین خودش، اهمیت رعایت تعادل را بالاتر می برد.

منشاء اصلی تمام بیماریهای انسان در زیاده روی است که در آن صورت، حتی خوبترین غذا هم نتیجه عکس میدهد و باعث مشکلات ناخواسته میشود. بعضی بیماریها مربوط به سیستم ایمنی بدن است. گاهی بدن انسان، سیستم ایمنی آن به هم میریزد و تعادلش به هم میخورد و در نهایت زیاده روی کرده و به خود بدن صاحبش حمله میکند و بیماریهای ناخواسته پیش میاید. حتی زیاده روی در حمله و در دفاع مضر است. اینها گاهی به خود حمله میکنند. در زیاده روی ها و افراط و تفریط ها اتفاقات ناخواسته پیش میاید.

یک فیلمی بود برای بچه ها به اسم پاندای کونگفوکار. تایلانگ، که به عنوان یک شخصیت منفی در داستان معرفی می‌شود، یک ببر قدرت طلب و قدرتمند است که به دنبال انتقام و تسلط بر دیگران است. تایلانگ در زندان به سر می برد. شیفو یک پرنده به زندان می فرستد تا ببیند که تایلانگ هنوز در زندان است و فرار نکرده باشد. اما پرنده در حین بازدید از زندان، یک پر از پرهایش می افتد و اتفاقا این پر بدست تایلانگ می افتد و همین پر باعث میشود که تایلانگ دست بند و پابندها را پاره کند و خودش را آزاد کند و بقیه داستان... . مراقبت و محافظت و وسواس بیش از حد باعث فرار تایلانگ از زندان شد.

مراقبت و دفاع بیش از حد، اصلا مناسب نیست و گاهی حمله به خود است. نظافت و وسواس بیش از حد، حمله به خود است. خیلی از بیماریهای جسمی، از حالت روانی و عصبی آن شروع میشوند. وقتی معنویت آدمی، مبتنی بر افراط و تفریطها باشد، دیگر افراط و تفریط در جسم او بوجود می آید و تعادل جسم او را به هم می زند. افرادی که وسواس شستشوی دست دارند، ممکن است به طور مکرر و بیش از حد دست‌های خود را بشویند. این رفتار می‌تواند منجر به خشکی پوست، ترک‌های پوستی و عفونت‌های پوستی شود. استفاده زیاد از ضدعفونی کننده ها می‌تواند به آسیب زدن به باکتری‌های مفید پوست و ایجاد حساسیت‌های پوستی منجر شود. وسواس در مورد تناسب اندام می‌تواند به تمرینات بیش از حد منجر شود و در نهایت منجر به آسیب زدن به سیستم گوارشی خود شوید. این رفتارها نه تنها به جسم آسیب میرسانند، بلکه بر سلامت روانی نیز تأثیر منفی دارند. هر گونه وسواس جسمانی بر وسواس روانی تاثیر گذار است و هر گونه وسواس روانی هم بر وسواس جسمانی تاثیرگذار است. تمام بیماریهای جسمی و روانی به معنویت ارتباط دارند و از همدیگر تاثیرگذارند (بخش 1   و    بخش 2)

بعضی افراد برای رسیدن به استانداردهای غیرواقعی و بی‌نقص بودن بدن خویش بیش از حد تلاش میکنند که البته این می‌تواند منجر به استرس، اضطراب و وسواس شود. ایده ها و شک و گمانهای بیخودی نسبت به خود و دیگران میتواند منجر به نامتعادل شدن زندگی شود.

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ ۖ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا یَغْتَب بَّعْضُکُم بَعْضًا ۚ أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ ۚ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۚ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِیمٌ ﴿١٢﴾

ای کسانی که ایمان آورده‌اید، از بسیاری از گمانها بپرهیزید که پاره‌ای از گمانها گناه است، و جاسوسی مکنید، و بعضی از شما غیبت بعضی نکند؛ آیا کسی از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده‌اش را بخورد؟ از آن کراهت دارید. [پس‌] از خدا بترسید، که خدا توبه‌پذیر مهربان است. (۱۲)

 

شیطان از حربه افراط برای برعکس نمودن اثر نظام طبیعی و رحمانی، استفاده میکند. وقتی مسیر برعکس آن چیزی شد که خدا می فرماید، یعنی عصیان شکل گرفته است و نتیجه عصیان، ولی شدن با روش شیطان و عذاب از طرف خدای رحمان است. پیامبر ابراهیم خیلی زیبا این نکته را به پدرش می گوید:

 

یَا أَبَتِ لَا تَعْبُدِ الشَّیْطَانَ ۖ إِنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلرَّحْمَٰنِ عَصِیًّا(٤٤)

ای پدرم، از شیطان اطاعت نکنید که شیطان در برابر خدای رحمان، نافرمان است. (٤٤)

 

یَا أَبَتِ إِنِّی أَخَافُ أَنْ یَمَسَّکَ عَذَابٌ مِنَ الرَّحْمَٰنِ فَتَکُونَ لِلشَّیْطَانِ وَلِیًّا(٤٥)

ای پدرم، واقعاً از این می‌ترسم که عذابی از طرف خدای رحمان سراغت بیاید و آن‌وقت، همنشین شیطان شوید!» (٤٥)

 

این یعنی اگر دستورات خدای رحمان را تغییر دهی، از طرف همان نظام رحمانی، مورد آسیب قرار می گیری. همان شیری که برای استخوان مفید است، اگر در آن زیاده روی کنید، باعث پوکی استخوان میشود و به عذاب تبدیل میشود. هر چقدر که از نظام رحمانی، دورتر شوی، آسیب پذیرتر میشوید. اما در ادامه آیات، می فرماید که (فَتَکُونَ لِلشَّیْطَانِ وَلِیًّا)؛ یعنی عذاب از طرف خدای رحمان مساوی است با ولی شدن با شیطان.

 

عَذَابٌ مِنَ الرَّحْمَنِ   =  تَکُونَ لِلشَّیْطَانِ وَلِیًّا

عذاب از طرف خدای رحمان = همدم شدن با شیطان

 

در آیه بالایی از عذاب از طرف خدای رحمان صحبت میکند (عَذَابٌ مِنَ الرَّحْمَٰنِ). در حالیکه صفت رحمان به معنای رحمت عامه خدای عالمیان است. اما چرا در اینجا با عذاب همراه شده است. شاید این تنها جایی در قرآن باشد که صفت رحم همراه با عذاب آمده باشد. ولی شدن با شیطان نتیجه بلافصل عذاب از طرف رحمان است. دلیل این عذاب، عصیان علیه خدای رحمان و سیستم رحمانی است.

به همین خاطر قدیمی ها، میگفتند که باید به طبیعت احترام بگذارید، تا از آن آسیب نبینید. البته آنان متاسفانه این نوع احترام را بعدا به تقدیس طبیعت تبدیل کردند و از جاده یکتاپرستی خارج شدند. منظور اصلیشان رعایت تعادل در طبیعت بود. آنها با زبان ساده تر می خواستند بگویند که اگر در طبیعت و در تغذیه تعادل را رعایت نکنید، یعنی به طبیعت بی احترامی شده است و در آن صورت همان طبیعت به تو آسیب میرساند. اینها تغییر یافته همان سخن پیامبر ابراهیم است. پیامبر ابراهیم کاملا همه چیز را به خدای رحمان گره میزند و موحدانه فکر میکند و موحدانه می اندیشد. اما گذشتگان ، حرف پیامبرانی مثل ابراهیم را تغییر داده و آن را به وجه دیگری معنا کردند. حتی آنها بعدا برای اینکه از طبیعت به آنها آسیب نرسد، برایش قربانی میکردند و مراسمات خاصی جهت تقدیس طبیعت انجام میدادند که همگی اینها خارج شدن از جاده توحید و یکتاپرستی بود. آنها معانی و مفاهیم اصلی را تغییر داده و به صورت دیگری تبدیل کردند. شکرگزاری برای مقابله با چنین تقدیس گرائی هایی بود. در شکرگزاری سعی میشود که خدا به صدر جدول بیاید و با الهه تراشی ها مقابله شود.

وقتی در یک جامعه، دولت و مردم هر چیزی را می فروشند و به پول تبدیل میکنند، یعنی باعث زیاد شدن پول در بانکها میشوند و به تبع آن باعث تورم در جامعه میشوند.  ابتدا آدمیان میخواهند که از طریق جمع آوری ثروت زیاد، به آدمهای خوبی تبدیل شوند؛ ولی در بیشتر موارد، این افراد به یکی از عوامل گسترش فقر و نا امنی اقتصادی تبدیل میشوند. بعضی آزمایشها و فتنه ها، برای آدمی بهتر است که پیش نیاید زیرا سربلند بیرون آمدن از آن بسیار سخت است و خانمانسوز است و باعث ظلم میشود. حتی کلمه اقتصاد که در میان مردم رایج است، به معنای اعتدال و میانه روی است. درست برخلاف آن چیزی که امروزه عملا اجرا میشود.  وقتی برای پول بدست آوردن، افراط شود، دیگر اسمش اقتصاد نیست؛ بلکه پول پرستی است و درست کردن الهه ای به نام پول است. وقتی همه آبها مصرف شود و همه منابع طبیعی فروخته شود، این یعنی عدم اقتصاد و عدم میانه روی. جالب است که این روشها با آنکه پول کاغذی بیشتری به دنبال دارد، ولی بجای از بین بردن فقر، فقر را بیشتر میکند.

عامل اصلی فقر، جمع شدن زیاد ثروت در جاهایی که نباید در آنجا زیاد جمع شود. مثلا وقتی دلالان، همه پولشان را در خرید و فروش خانه میگذارند، عملا باعث گران شدن آن هم میشوند. زیرا دلالی کار راحتی است و مثل لم دادن است. وقتی افراد برای ثروتمند شدن، هیچ حد و اندازه ای نگه نمی دارند، در آن موقع، زیرمیزی گرفتن از بیماران رایج میشود و عملا بیمارشدن برای قشر فقیر به یک کابوس وحشتناک تبدیل میشود. اما خدای مهربان راه و روشهای ارزان و بی هزینه ای برای درمان بیماری گذاشته است که عملا تورم و فلاکت اقتصادی را هم از بین می برد (درمان بیماری ایوب). خدا وقتی درمان می کند، زیرمیزی نمی گیرد و باعث جریان پولهای فاسد و کلان هم نمیشود و آرامش عجیبی در جامعه برقرار میشود. روشهای خدا زیبا و کاراست. روشهای خدای رحمان تورم زا نیست. از نظر من کسی که در راه و اجرای روشهای رحمانی بمیرد، به نوعی شهید بحساب میاید و مستقیم به بهشت میرود.

وقتی زیاد بخندید و زیاده روی کنید، ممکن است یهو به گریه بیفتید. یا حتی برعکسش. کسانی بوده اند که یکی از نزدیکان خود را از دست داده اند, آنان از فرط ناراحتی، به خنده افتاده اند. افراط و تفریط حتی تعادل حسهای انسان را هم بهم میریزد.

حتی زیاده روی در خوردن، باعث از دست دادن حسهای کنترل گرسنگی میشود. بعد از آن دیگر افراد برای این که بفهمند سیرند یا نه، باید حالت تهوع بگیرند تا متوجه شوند که سیرند یا نه؟ رفلاکس معده مربوط به مورد است.

اگر بچه هایتان را بیش از حد کنترل کنید، ضربه های زیادی به آنها می زنید و اعتماد به نفس آنها را از بین می برید. تلاش برای اینکه همه چیز کامل و تمام باشد، منجر به استرس و اضطراب می شود.

گاهی مردم نسبت به خدا تفکرات افراطی پیدا میکنند و نسبت به خدا شک و گمان بد می برند. مثلا میگویند که چرا خدا جواب دعاهایمان را نمیدهد. خدا در محوطه افراط و تفریط جواب سوالات و درخواستها را نمیدهد. خدا در حین مشکلات واقعی جواب میدهد و نه برای مشکلات خودساخته و کاذب. مشرکان در زمان مشکلات واقعی در درون کشتی در حال غرق، به خدا پناه می بردند و خدا آنان را نجات میداد. یکی بود که مشکلاتی در زندگی پیدا کرده بود، او پیش دعانویس میرفت که مشکلاتش را حل کند. دعانویس کار را پیچیده تر کرد و چند گره به گره ها اضافه کرد. وقتی آدمیان بخواهند خدا را دور بزنند و از محوطه افراط و تفریط بیرون نیایند، به دعانویس و یا روشهای دیگر پناه می برند که این روشها اشتباه و کفر است. روشهای دعانویس مثل تارعنکبوت است که آدمیان را دو دستی در اختیار روشهای شیطانی قرار میدهد.

  • اسعد حسینی
۰۵
مرداد
۰۴

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت یکصد و شصت و یک)

الهه گیری (بخش 2)

صور فلکی (مهرپرستی، میترائیسم، هندوئیسم)

 

صور فلکی یکی از مهمترین منشاء پیدایش الهه ها بوده است. اهمیت صور فلکی از زمان پیامبر نوح، شروع شد. زیرا زندگی آنان وابسته به این صور فلکی بوده است. طبیعت آن موقع مثل طبیعت زمان ما نبوده است. بلکه وقتی در آسمان نگاه میکردند، خیلی ستاره ها و صور فلکی را واضح میدیده اند. طوریکه وقتی پیامبر نوح قومش را به سمت خدا دعوت میکند؛ به آنها دقت در خلقت هفت آسمان را توصیه میکند. طبق فرموده خدا در قرآن؛ پیامبر نوح آنان را مخاطب قرار میدهد و می گوید:

 

أَلَمْ تَرَوْا کَیْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا ﴿۱۵مگر نمی بینید که چگونه خدا هفت آسمان را توبرتو آفریده است (۱۵)

 

 وَجَعَلَ الْقَمَرَ فِیهِنَّ نُورًا وَجَعَلَ الشَّمْسَ سِرَاجًا ﴿۱۶و ماه را در میان آنها روشنایى‏ بخش گردانید و خورشید را [چون] چراغى قرار داد (۱۶)

 

نوح قومش را مخاطب قرار داده و میگوید ای مردم مگر نمی بینید که خدا هفت آسمان را طبقه طبقه روی هم آفریده است. آیا قوم نوح هفت آسمان طبقه به طبقه را آن موقع بدون هیچگونه تکنولوژی امروزی با چشمان خود می دیدند؟ (أَلَمْ تَرَوْا کَیْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا = مگر نمی بینید که چگونه خدا هفت آسمان را توبرتو آفریده است). خدا در این آیه  کلمه سماوات بدون ال معرفه ذکر شده است. با دقت در آیه مشخص میشود که این آیه نقل قول و گفته پیامبر نوح است و این که آنان دید دیگری نسبت به هفت آسمان داشته اند. ولی پیامبر نوح، با توجه به بینش آنان نسبت به هفت آسمان ( هفت طبقه یا هفت لایه یا هفت ستاره) ؛ این را نعمتی برای آنان میداند و اهمیت آن را برایشان گوشزد میکند. هر چند این نوع دید هم درست است. زیرا کلا لایه های کائنات هفت تایی خلق شده اند. بعضی ها می گویند که عدد هفت را سومری ها کشف کردند. اما طبق آیه قرآن مجید، متوجه خواهید شد که پیامبر نوح  قبل از طوفان، که قبل از سومری ها بوده است، از عدد هفت استفاده میکند. زمان قدیم، وقتی کسوف و یا خسوف میشد؛ مردم می ترسیدند که خورشید دیگر برنگردد و برای همیشه جهان تاریک شود. به همین خاطر آنان به درگاه خدا دعا میکردند و قربانی میکردند، تا خورشید برگردد. آنها به درگاه خدا دعا میکردند، زیرا برگرداندن خورشید از دسترس آنان خارج بود. انسانها هر چقدر که پیشرفته تر شوند و دانسته هایشان بیشتر شود، نسبت به هفت لایه و وقایع طبیعی آسیب پذیرتر میشوند. دیگر کسی برای برگرداندن خورشید در حین کسوف دعا نمی کند. زیرا اکنون بشر با پیشرفت علم، تا حدی مطمئن شده است که کسوف و خسوف فقط حاصل گردش زمین و ماه دور خورشید است و گاه گاهی پیش میاید. اما مردم زمان قدیم، این را نمی دانستند و آنان لایه های هفتگانه را طور دیگری میدیدند و براساس آن حوادث طبیعی را قضاوت میکردند. اما در زمان ما، دیگر نمیتوان به سادگی این نشانه ها را دید. خیلی از مردم با آن که سنشان از بیست سی سال هم گذشته است، ولی هیچوقت کسوف و خسوف ندیده اند. آنان فقط در اینترنت و تلویزیون چنین نشانه هایی را دیده اند. اکنون بخاطر دود و آلودگی زیاد هوا، حتی شبها نمی توان ستاره ها را در آسمان واضح دید. اما در زمان پیامبر نوح، شبها می توانستند ستاره ها و سیاره ها را واضح ببینند ، حتی بهتر از شبهای کویر. هم اکنون هم در کویر بعلت عدم آلودگی هوا و دود، آسمان خیلی واضح و شفاف دیده میشود.

اگر در طبیعت بیشتر توجه کنیم؛ هفت تایی های دیگری را هم می بینیم. به عبارت دیگر، بسیاری از اجزای اساسی طبیعتی که ما می بینیم به یک شکل با عدد هفت مرتبط هستند و همچنین در قرآن عدد هفت، به گونه عجیبی با آفرینش و ساختار لایه بندی آن گره خورده است. بطور نمونه:

  • جو زمین هفت لایه دارد.
  • طبق فرموده قرآن و تمام کتابهای آسمانی دیگر، خالق رحمان، هفت آسمان خلق کرده است.
  • طبق قرآن، هفت راه در آسمان هست (سبع طرائق)
  • خواب فرعون، بصورت هفت تایی بود (هفت گاو لاغر، هفت گاو فربه را میخورند و هفت خوشه گندم خشکیده هفت خوشه سبز را از بین می برند) و تعبیر آن هم توسط یوسف بصورت هفت تایی بود. هفت سال فراوانی، بعد هفت سال قحطی.
  • مثال قرآنی می گوید که یک دانه، هفت خوشه میدهد و هر خوشه صد دانه. این پاداش انفاق کنندگان است.
  • پوسته زمین هفت لایه دارد.
  •  روزهای هفته، هفت روز است.
  • تعداد قاره‌ها هفت هستند. (در زمان نوح یکی از این قاره ها را آب فرا گرفت و هفت لایه به هم خورد)
  • تعداد دریاهای اصلی هفت است.
  • هفت رنگ اصلی رنگین کمان
  • هفت باب و دروازه جهنم
  • هفت شب بلای قوم عاد
  • و ...

 

بنابراین دعوت نوح از قومش برای رویت هفت بنا و یا هفت آسمان طبقه طبقه؛ دعوت آنان به دقت در آفرینش است. نوح آنان را دعوت میکند که به لایه های هفت گانه کائنات توجه کنند تا متوجه شوند که جهان تصادفی درست نشده است و خالق یکتایی پشت قضیه است.

 

اما این قضیه چه ربطی به خلق الهه ها توسط مردم دارد؟

آن موقع نظام طبیعت شفافتر بوده است. مردم صور فلکی را بطور واضح مشاهده میکردند. آنان حتی هر کدام از صور فلکی را به اسم یک حیوان نامگذاری میکردند. مثل صور فلکی شیر.

مردمان زمان قدیم خیلی وابسته به این ستاره ها و صور فلکی بوده اند و برای آنها کاربردهای زیادی داشته است:

  • پیداکردن مسیر و راه خود در بیابان ها و دریاها به کمک ستارگان
  • پیش بینی های آب و هوایی و  اقلیمی به منظور کشاورزی
  • برنامه ریزیهای شخم زدن و کاشت و برداشت و ... از روی اینها می بود

آنان برای این امورات خیلی ضروری و مهم، همیشه به آسمان چشم می دوختند و این اطلاعات را از آسمان می گرفتند. به همین خاطر است که پیامبر نوح به مردمش میگوید که آیا هفت آسمان را در آسمان نمی بینید که چطوری بصورت سیستم هفت تایی خلق شده است. آنها خیلی به آسمان نگاه میکردند و دقت میکردند، مخصوصا اینکه آن موقع شبها تاریک بود و برق نبود و همچنین بیکار بودند.

ما حالا بدون تلسکوپ و جی پی اس و سایر امکانات اصلا نمی توانیم این مسائل را رصد کنیم. اما در زمان قدیم آنان از روی صور فلکی می توانستند پیش بینی های آب و هوایی و فصول مختلف را انجام دهند و در نتیجه می توانستند برای زندگی خود برنامه ریزی کنند. اما حالا نمی توانیم زیرا:

  • گذشتگان چشمان طبیعی تر و خیلی قوی تری داشته اند
  • دود و آلودگی خیلی کمتر بوده است و آسمان به وضوح دیده میشده است
  • اکنون حتی شبها هم روشن است و همه جا برق روشن است و دیگر آسمان و حوادث آن اهمیت خود را بین عامه مردم از دست داده است

صور فلکی گروهی از ستارگان بوده اند که شکل و الگوی خاصی را در بازه های زمانی خاصی در آسمان تشکیل میدادند و این گروهها معمولا هم هفت تایی بوده اند. مثلا ستاره دب ، از مجموعه ای هفت تایی تشکیل شده است. مردم این اشکال را به آن صورتی که می دیدند، نامگذاری میکردند. اگر صور فلکی (مجموعه چندین ستاره) را به وسیله خطوطی به هم وصل میکردند، یک شکل درست میشد. این شکل شبیه هر حیوانی بود، آن صور فلکی را به نام آن حیوان نامگذاری میکردند. مثل صور فلکی گاو، شیر، عقرب، خرس و ...

 

 

به طور مثال دب اکبر (خرس بزرگ) با داشتن هفت ستاره پرنور از مشهورترین صور فلکی است که دریانوردان و کشتی رانان برای مسیر یابی از آن استفاده میکردند. مردم در این مورد خیال پردازیهای زیادی هم کرده  اند و افسانه های زیادی در این مورد ساخته شده است. مثلا آنها در این صورت فلکی نقش گاوآهنی را می دیدند ، که یک کشاورز ، آن را دنبال می کرد.

مثلا صورت فلکی جمینی در بهار خرداد ماه، در آسمان شب به ‌وضوح دیده می‌شد. مردم از روی آن پی می بردند که خرداد است و ممکن است که دیگر بعد از آن بارشها قطع شود و یا طبق آن امورات دیگر خود را برنامه ریزی میکردند. اهمیت این صور فلکی در همینجا روشن میشود که اگر صور فلکی نبودند، مثل این است که همین حالا  ما تقویم و هواشناسی و تاریخ روزهای ماه را ندانیم.

صور فلکی حمل (قوچ یا بره) در آسمان نشانگر آمدن نوروز و فروردین بوده است. صور فلکی ثور (گاو) با آغاز فصل بهار  و اردیبهشت مرتبط بود و نماد باروری زمین و رویش گیاهان به شمار می‌رفت و ...

مردم تشکیل این مجموعه ستارگان و صور فلکی را نماد خیر می دانستند و آن را سپاهیان نور و فرشتگان می نامیدند که در برابر تاریکی و اهریمن می جنگند. ظاهر شدن هر کدام از صور فلکی نشانه پیروزی نور بر تاریکی بود. اما این همه داستان نیست. زیرا بعد از مدتی، مردم خود حیوان گاو را مقدس شمردند و گاو را نماد باروری زمین می دانستند. به همین خاطر آنها آمدند و پیش خود گفتند که شاید صور فلکی گاو در آسمان به حیوان گاو روی زمین مرتبط است. پس پیش خود گفتند که برای باروری بهتر و بیشتر، ما به گاو روی زمین هم احترام می گذاریم و به همین جهت، برای گاو جشنها و فستیوالهای مفصلی ترتیب میدادند.  آنها یک ذره پیش خود فکر نکردند که تجسم شکل گاو از روی صور فلکی، قرارداد و نامگذاری خودشان است و این یک امر خلقتی و آفرینشی نیست و بلکه فقط یک نام گذاری است.

زندگی مردم آن موقع شدیدا وابسته به بارش به موقع بوده است. به همین جهت، بزرگداشت این صور فلکی و قربانی برای صور فلکی رایج شد و در نهایت به تقدیس گاو منجر شد. حتی مردم برای این صور فلکی هم داستانها و افسانه هایی ساختند. مثلا زئوس برای ربودن شاهزاده اروپا به شکل گاوی سفید درآمد. الهه اروپا که مسحور زیبایی گاو شده بود، بر پشت او سوار شد و زئوس او را به جزیره کرت برد. این گاو بعدها به صورت فلکی ثور تبدیل شد. افسانه های زیادی از روی این صور فلکی ساخته و پرداخته شده است و همگی در دل مردم جای باز کرد.

نسلهای بعدی فراموش کردند که این صور فلکی ، بطور تصادفی به یک گاو تشبیه شده است و این فقط یک پیشنهاد بوده است و یک نام گذاری بوده است. ولی به هر حال، تصورات و تفسیرهای غلط از صور فلکی وارد زندگی مردم شد و عملا الهه هایی ساخته و پرداخته شدند.

اتفاقا در قرآن سوره نجم (ستاره)، تعدادی از این الهه ها که از روی صور فلکی  ساخته شده بوده اند، نام برده میشود.

سوره نجم :

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَىٰ ﴿١﴾‏ مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَمَا غَوَىٰ ﴿٢﴾‏ وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ ﴿٣﴾‏ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَىٰ ﴿٤﴾‏ عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَىٰ ﴿٥﴾‏ ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوَىٰ ﴿٦﴾‏ وَهُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَىٰ ﴿٧﴾‏ ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّىٰ ﴿٨﴾‏ فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَىٰ ﴿٩﴾‏ فَأَوْحَىٰ إِلَىٰ عَبْدِهِ مَا أَوْحَىٰ ﴿١٠﴾‏ مَا کَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَىٰ ﴿١١﴾‏ أَفَتُمَارُونَهُ عَلَىٰ مَا یَرَىٰ ﴿١٢﴾‏ وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَىٰ ﴿١٣﴾‏ عِندَ سِدْرَةِ الْمُنتَهَىٰ ﴿١٤﴾‏ عِندَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَىٰ ﴿١٥﴾‏ إِذْ یَغْشَى السِّدْرَةَ مَا یَغْشَىٰ ﴿١٦﴾‏ مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَىٰ ﴿١٧﴾‏ لَقَدْ رَأَىٰ مِنْ آیَاتِ رَبِّهِ الْکُبْرَىٰ ﴿١٨﴾‏ أَفَرَأَیْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّىٰ ﴿١٩﴾‏ وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَىٰ ﴿٢٠﴾‏ أَلَکُمُ الذَّکَرُ وَلَهُ الْأُنثَىٰ ﴿٢١﴾‏ تِلْکَ إِذًا قِسْمَةٌ ضِیزَىٰ ﴿٢٢﴾‏ إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکُم مَّا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ ۚ إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنفُسُ ۖ وَلَقَدْ جَاءَهُم مِّن رَّبِّهِمُ الْهُدَىٰ ﴿٢٣﴾‏

 

سوگند به اختر [= قرآن‌] چون فرود می‌آید، (۱) [که‌] یار شما نه گمراه شده و نه در نادانی مانده؛ (۲) و از سر هوس سخن نمی‌گوید. (۳) این سخن بجز وحیی که وحی می‌شود نیست. (۴) آن را [فرشته‌] شدیدالقوی به او فرا آموخت، (۵) [سروش‌] نیرومندی که [مسلّط] درایستاد. (۶) در حالی که او در افق اعلی بود؛ (۷) سپس نزدیک آمد و نزدیکتر شد، (۸) تا [فاصله‌اش‌] به قدر [طول‌] دو [انتهای‌] کمان یا نزدیکتر شد؛ (۹) آنگاه به بنده‌اش آنچه را باید وحی کند، وحی فرمود. (۱۰) آنچه را دل دید انکار[ش‌] نکرد. (۱۱) آیا در آنچه دیده است با او جدال می‌کنید؟ (۱۲) و قطعاً بار دیگری هم او را دیده است، (۱۳) نزدیک سدرالمنتهی، (۱۴) در همان جا که جنةالمأوی است. (۱۵) آنگاه که درخت سدر را آنچه پوشیده بود، پوشیده بود. (۱۶) دیده [اش‌] منحرف نگشت و [از حدّ] در نگذشت. (۱۷) به راستی که [برخی‌] از آیات بزرگ پروردگار خود را بدید. (۱۸) به من خبر دهید از لات و عزّی، (۱۹) و منات آن سومین دیگر، (۲۰) آیا [به خیالتان‌] برای شما پسر است و برای او دختر؟ (۲۱) در این صورت، این تقسیم نادرستی است. (۲۲) [این بتان‌] جز نامهایی بیش نیستند که شما و پدرانتان نامگذاری کرده‌اید [و] خدا بر [حقّانیّت‌] آنها هیچ دلیلی نفرستاده است. [آنان‌] جز گمان و آنچه را که دلخواهشان است پیروی نمی‌کنند، با آنکه قطعاً از جانب پروردگارشان هدایت برایشان آمده است. (۲۳)

 

بت پرستان زمان پیامبر از این الهه ها روی زمین هم صوری درست کرده بودند به شکل مجسمه و تمثال و تصاویر. جالب است که اسم این سه الهه و یا بت، در سوره نجم (ستاره) آمده است.  این ثابت میکند که اکثر بتها، نمادهایی از فرشتگان و یا صور فلکی بوده اند. بعد از مدتی، داستان صور فلکی عمیقتر شد و مثلا در مشرق زمین، بر این عقیده شدند که هر فرد بر اساس زمان تولد خود، تحت تأثیر صور فلکی خاصی قرار می‌گرفت. به این طریق طالع‌بینی از روی ستارگان بوجود آمد و هنوز هم ادامه دارد.

خدای مهربان در سوره نجم که مربوط به ستارگان هم هست، عمدا از بتهای لات و عزی و منات نام می برد. همچنین در سه آیه اول سوره نجم، دو بار کلمه هَوَى را استفاده می فرماید. وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَىٰ یعنی ستاره ای که دیدنی تر میشود، برجسته تر میشود، گسترده تر میشود. وقتی چندین ستاره  با هم برجسته تر و دیدنی تر و جلو چشم تر شوند، یعنی هَوَىٰ  شده اند. یعنی انسانها میتوانند این ستاره های برجسته را تفسیرات عجیب و غریب کنند و برای آنها انواع داستانهای ضد و نقیض بسرایند. مثلا وقتی چند ستاره را با هم می بینند ، افراد میتوانند شکلی را با آن ترسیم کنند و مثلا یک گربه بوسیله رسم نقاط ستاره ای به همدیگر تشکیل دهند و بعد اسم آن را گربه بزرگ بنامند و برای آن داستان سرایی هم بکنند. این حالت یک نوع هوا و هوس هم هست.

در بچگی یک بازی در کتابهای درسی می آمد که مثلا یک نقاشی را بوسیله یک سری نقاط مشخص میکردند و بچه ها می بایست نقاط مشخص شده را براساس ترتیب اعداد به هم وصل میکردند و خودبخود یک شکل درست میشد. این آیه دلالت بر آن دارد که در بعضی شبهای خاص، بعضی ستارگان برجسته تر میشوند و ممکن است افراد در مورد آن هوا برشان دارد و  شکلهای خاصی را ترسیم کنند و داستان ببافند. در آیه سوم می گوید که  اما پیامبر اینگونه نیست که هوایی سخن بگوید، بلکه این سخن بجز وحی چیز دیگری نیست و فرشته ای شدید القوی آن را به او می آموزد و تجسم و تصورات و تخیل پیامبر نیست.

 

وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَىٰ ﴿١﴾‏ مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَمَا غَوَىٰ ﴿٢﴾‏ وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ ﴿٣﴾ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَىٰ ﴿٤﴾‏ عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَىٰ ﴿٥﴾‏

سوگند به اختر [= قرآن‌] چون فرود می‌آید، (۱) [که‌] یار شما نه گمراه شده و نه در نادانی مانده؛ (۲) و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید. (۳) این سخن بجز وحیی که وحی می‌شود نیست. (۴) آن را [فرشته‌] شدیدالقوی به او فرا آموخت، (۵)

 

به این ترتیب متوجه می شویم که دینهای مبتنی بر صور فلکی، که در آن برای خود و دیگران تعیین سرنوشت و طالع بینی میکنند، فقط تیر انداختن در تاریکی است و از روی هوا و هوس سخن راندن است. اما این صور فلکی فواید مفید زیادی هم داشته اند. این صور فلکی نقش مهمی در زندگی مردمان گذشته داشته اند. آنان میتوانستند از روی آن، کشاورزی، دامداری، جهت یابی و یک سری امورات دیگر و مفید سالیانه خود را طبق آن برنامه ریزی کنند. ولی بشر خیالپرداز، در کنار این استفاده های مفید، شروع کرد به افسانه بافی و داستانسرایی و تقدس بافی. به این طریق صور فلکی گاو تاثیر خودش را روی حیوان گاو روی زمین هم گذاشت و عده ای آن را مقدس کردند و یا اینکه آن را در جشنها و فستیوالهایشان، برای فرشتگان قربانی میکردند و این داستان خیلی عمیق شد و به نمادهایی مذهبی تبدیل شد.

خدا هیچوقت بشر را بدون راهنمایی رها نکرده است. زمانی که آسمان صاف بود و هوا آلودگی نداشت و تقویم آنچنانی موجود نبوده است؛ خدای قادر مهربان از روی همین موقعیت ستاره ها بصورت هفت تایی، زمان کشت و برداشت و آبیاری و بهار و پاییز و ... را به مردم نشان میداد و آنان را راهنمایی میکرد.

 

وَأَلْقَىٰ فِی الْأَرْضِ رَوَاسِیَ أَن تَمِیدَ بِکُمْ وَأَنْهَارًا وَسُبُلًا لَّعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ ﴿١٥﴾‏ وَعَلَامَاتٍ ۚ وَبِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ ﴿١٦﴾

و در زمین کوههایی استوار افکند تا شما را نجنباند، و رودها و راهها [قرار داد] تا شما راه خود را پیدا کنید. (۱۵) و نشانه‌هایی [دیگر نیز قرار داد]، و آنان به وسیله ستاره راه‌یابی می‌کنند. (۱۶)

 

این قسمت از آیه (وَعَلَامَاتٍ وَبِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ ) نشان از این دارد که ستارگان برای راهنمایی و علامات خاصی آفریده شده اند. اما مردم به خود ستاره توجه کردند و خدا را به حاشیه راندند و آنها بعد از مدتی فکر کردند که سرنوشت آنان در این ستاره هاست و در نهایت خود را تحت این سیستم قرار دادند. در یک سایتی نوشته بود:

 

((( تقدیر یا سرنوشت رونوشتی زمینی از وضعیت سیارات و ستارگان و صور فلکی در لحظه تولد هر فرد است. بر اساس همین تعاملات و جایگاه ها مشخص می شود که ما چگونه زندگی خواهیم کرد. هر چیزی که در این جهان وجود دارد زمانی به وجود آمده یا متولد شده یا ساخته شده است. وضعیت آن لحظه آسمان برای آن چارت تولدش محسوب می شود. گردش سیارات و ستارگان آسمان از ثابته های چارت تولد همان چرخ گردون فلک است که به آن تقدیر یا سرنوشت می گویند.

در ادامه نوشته بود:

اولین دلیل و اصلی ترین دلیل دانستن تفسیر دقیق و جامع چارت تولد مشخص کردن نقاط ضعف و قوت وضعیت قرارگیری سیارات در چارت تولد مان است. به نحوی که با داشتن تفسیر درست و کامل چارت تولدمان از رسالت شخصی و استعداد ذاتی خودمان از طریق چارت تولد شانس موفقیت بیشتری در زندگی خواهیم داشت. همچنین با دانستن با دانستن موقعیت قرارگیری سیارات آسیب دیده در چارتمان و دریافت راه های درمان و رمدی سیارات می توانیم از بروز بسیاری از اتفاقات نامطلوب تکرارشونده کارمیک در زندگیمون تا حد زیادی جلوگیری کنیم.

دومین دلیل پیش بینی تاثیر تعاملات آسمان روی زندگی شخصی ما با دانستن طالع یا رایزینگ تولد ما و نشانهای مهم چارت تولد مانند نشان خورشید و نشان ماه تولد چارت تولدمان است. این امر کمک شایانی برای آماده سازی ما برای وقایع پیش رو از طریق شنیدن هوروسکوپهای مناسب طالع ما و یا کوچ شخصی از طریق یک آسترولوژر زبردست می کند. )))

 

از دید اینها، همه چیز از جمله سرنوشت، اتفاقات زندگی، کارما و ... همگی در ستاره ها و چارت تولد براساس ستاره شناسی نهفته است و میتوان بوسیله دانستن آن، از وقوع حوادث بد برای خود جلوگیری کرد. گمراهی نسل جدید حتی از گمراهی نسلهای قبلی خیلی عمیقتر است. نسل قدیم حداقل از ستاره شناسی برای کارهای مفید از جمله آبیاری، کشاورزی، تعیین فصول بارش و کشت و برداشت و شخم زدن هم استفاده میکردند ولی حالا بشر افتاده دنبال تعیین و تغییر سرنوشت خود بوسیله موقعیت ستارگان.

در زمانهای قدیم، از آنجا که ستارگان خیلی شفاف دیده میشدند و آسمان واقعا صاف بود و آلودگی هوا هم وجود نداشت، میتوانستند زمان سنجی های خود را از روی این ستارگان خیلی دقیق انجام دهند. اما اکنون آن هفت طبقه ای که پیامبر نوح به آن اشاره میکنند، وضوح خود را از دست داده است و در نتیجه باید از تلسکوپ و ماهواره و روشهای علمی دیگر، وضعیت آب و هوا و سایر موارد ضروری را تشخیص داد. هر چقدر که ما به آخر الزمان نزدیکتر شویم، اینها وضوح خود را از دست میدهند و لایه های هفت تایی وضوح خود را از دست میدهند و تارتر میشوند. زمانی خواهد آمد که در شهرها دیگر حتی ستاره ها هم دیده نمیشوند در آسمان از بس که هوا آلوده میشود. به این طریق معانی هفت لایه ای که پیامبر نوح مطرح کردند، کمی وضوح خود را از دست میدهد و روز به روز هم، درجه عدم وضوح بیشتر خواهد شد. در بعضی شهرها، آسمان آبی نیست و بلکه خاکستری است. حتی در طول روز خورشید واضح دیده نمیشود؛ از بس که هوا آلوده است.

اما در زمان قدیم، صور فلکی و ستاره ها دقیق تر بوده اند. مثلا در زمانهای خیلی قدیم، با شروع چله بزرگ، بارش برف شروع میشده است. این روال آنچنان دقیق بوده است که هر ساله با یک یا دو ساعت تاخیر انجام میشده است و تا مدت مشخصی ادامه دار بوده است. حتی گاهی مردم طی تجربه دریافته بودند که هر ساله در چله کوچک، حتما یک بارش برف سنگین خواهند داشت و وقوع این اتفاق تقریبا مداوم و هر ساله بوده است. یا حتی تعداد فصلهای سال هفت فصل بوده است و هر کدام از این فصلها، خواص مخصوص خود را داشته است و مردم به این فصول هفتگانه عادت کرده بودند. اما بمرور زمان این فصلها کاهش یافت و به شش و پنج و چهار فصل تنزل یافت. در نهایت ما حالا بعضی جاها داریم به دو فصل نزدیکتر می شویم و در آخر الزمان، فقط یک فصل می ماند (فصل سرما). خدا جهان را براساس لایه های هفت تایی آفریده بود. ولی بمرور زمان وضوح این لایه ها کم و کمتر میشود و لایه ها با هم ترکیب میشوند. مثل این است که بشر دارد کوررنگ میشود و دیگر تشخیص لایه ها برایش مشکل میشود.

 

وَلَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَکُمْ سَبْعَ طَرَائِقَ وَمَا کُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غَافِلِینَ ﴿١٧﴾‏

و به راستی [ما] بالای سر شما هفت راه [آسمانی‌] آفریدیم و از [کار] آفرینش غافل نبوده‌ایم. (۱۷)

 

ولی دیدن و دسترسی به این لایه ها، روز به روز مشکلتر میشود. دلیل این امر خیلی واضح است، زیرا به مرور زمان، لایه های هفت گانه آسمانی وضوح خود را از دست داده و در نتیجه مردم از آن پیش بینی های فصلی محروم میشوند. بشر به علم دست یافته است و به علت ناشکری و ناسپاسی و مغرور شدن به علمش، این حوادث و زیبایی های طبیعی را از دست میدهد. ممکن است که زمستان بیاید و حتی برف هم نبارد. به این طریق صور فلکی بصورت قدیم، معنا و مفهوم خود را از دست داده اند.

اما گاهی مردم در خیال خود، میان این ستارگان و صور فلکی جنگها و رقابتهایی ایجاد میکردند. بعدا این جنگ را جنگ ستارگان می نامیدند. مثلا الهه ای به اسم مهر (که قرنها بعد توسط رومی ها به میترا تغییر نام داد) ساختند. مهر، ایزد باستانی ایرانی، نقش مهمی در اساطیر و آیین‌های ایرانیان داشته است و دارد. گاو یکی از نمادهای اصلی و مرتبط با این الهه است. در آیین مهرپرستی، مراسم قربانی گاو توسط مهر ، در مهرابه‌ها (محل نیایش مهرپرستها) انجام می‌شده است. این قربانی برای باروری زمین و رشد نیروی زندگی ضروری تلقی می‌شد. زیرا صور فلکی گاو نشان آمدن فصل بهار بود و به باروری و رشد زمین ربط داشت. آنها الهه و یا فرشته مهر را نماد دوستی و عهد و پیمان می دانستند و آن را مامور کنترل گاو (صور فلکی گاو) می دانستند و در نتیجه قربانی کردن گاو وخوردن خون آن توسط میترائیان و یا مهر پرستان، به معنای پاشاندن برکت و باروری روی زمین می دانستند. به هم خاطر آنان این مراسم قربانی کردن گاو را هر ساله در زمانهای مشخصی در غارها و معابد و مهرابه های میترائی انجام میدادند و همراه با این مراسم معجونی از مشروب هوم و خون گاو را میخوردند و به شادی و جشن و سرور می پرداختند. میترا به عنوان محافظ گاو و نگهبان آب‌ها در نظر گرفته می‌شد و آب کافی برای چرای دام‌ها را هم تضمین می‌کرد.  به اعتقاد آنان، خون گاو پس از قربانی شدن، سبب رشد نیروی باروری زمین می‌شد و این امر با آفرینش و حیات جدید مرتبط بود. آیین مهرپرستی که بر پایه پرستش میترا بنیان نهاده شده بود، از ایران به امپراتوری روم گسترش یافت و در روم با نام میترائیسم شناخته شد. این آیین در میان سربازان و طبقات مختلف جامعه رواج پیدا کرد و به عنوان رقیب مسیحیت اولیه شناخته می‌شد. مسیحیت خیلی از آئینهای کنونی خود (شام آخر، کلاه اسقفها، تثلیث، تعطیلی روز یکشنبه، استفاده از سرودها و زنگ در معابد و ...) را از میترائیسم گرفته است.

تائوئیسم هم مثل میترائیسم، براساس ستاره پرستی و طبیعت پرستی بنا شده بود. یکی از فیلسوفان تائوئیسم میگفت:

 

 وقتی دست چپ من به شکل خروس درآید آن را علامت زمان شب می‌دانم و اگر دست راست من به شکل کمانی در آید، آن را آلت شکار مرغی قرار خواهم داد. اگر پایم به شکل چرخ درآید و جان من مانند اسب دونده‌ای شود بر آن سوار خواهم شد و حرکت خواهم کرد و به اسب احتیاج ندارم.

 

تائویسم هم تفسیر غلطی را از طبیعت و نمادهای آن راه انداخت و به نوعی طبیعت پرست بوده است. آنها هماهنگی با تائو را هدف خویش قرار دادند و به آن جهت رو کردند. هر کدام از این فرق، یکی در آسمان و دیگری در زمین، به تجسم و شکل سازی روی آوردند و عملا ارباب دیگری غیر از خدا برای خود اخذ کردند.

اگر چه هماهنگی با طبیعت و نظام رحمانی، کار درست و عاقلانه ای است ولی اینها فقط ظاهر قضیه است (همانطور که در درمان بیماری ایوب گفته شد) و گرنه خدای احد و واحد پشت این قضایاست و ربط دادن امورات و پیش بینی ها به موجودات بی جان و ستاره ها و حرکات  دست و پا، امری بت پرستی است. این نوع بینش از جهان، یک نوع طبیعت گرایی بوده است.

اصل و اساس مذهب هندوئیسم هم براساس ستاره شناسی است. اگر چه ممکن است، چندین اصول و مطالب درستی هم در کتابهای اولیه شان آمده باشد. اما ما اینجا قصد نداریم که بگوییم همه مطالب کتابهای اصلی هندوئیسم اشتباه است. بلکه مذهب هندوی اصلی هم از اصول درستی نشات گرفته بوده است ولی بمرور زمان دچار ایده های غلط شد. مثلا آنها برای توجیه کسوف و خسوف میگفتند که شیاطین عامل کسوف و خسوف هستند و این را به عنوان جنگ ستارگان عنوان میکردند و البته در نهایت، وقتی کسوف و یا خسوف تمام میشد، الهه ها را ستایش میکردند بخاطر پیروزی بر شیاطین و بیش از پیش به خطا می رفتند. وقتی یک فرضیه غلط بوجود آید، دیگر مطالب بعدی هم پی در پی مشکل زا میشوند. وقتی پایه یک بنا را کج بگذارید، دیگر هر چقدر که بنا مرتفع تر شود، کج تر و خطرناک تر میشود.

یا در مذهب هندو، زمان زایمان و موقعیت ستاره‌ها در آن زمان برای تعیین طالع و سرنوشت فرد بسیار مهم بوده است. بسیاری از جشن‌ها و مراسم مذهبی در هندوئیسم بر اساس تقویم نجومی و موقعیت صور فلکی و ستارگان برگزار می‌شوند. هر سیاره در هندوئیسم به یک الهه خاص مرتبط است. مثلا مریخ به الهه "کارتیکیا" مرتبط است و زهره به الهه "لاکشمی" مرتبط است. بسیاری از جشن‌ها و مراسم مذهبی هندی به حرکات و موقعیت‌های خاص صور فلکی وابسته‌اند و الهه ها در این مناسبت‌ها به عنوان ناظرین و راهنمایان شناخته می‌شوند. بنابراین آنچه که امروز به عنوان هندوئیسم و مهرپرستی و سایر ادیان باستانی شناخته میشوند، هسته مرکزی خود را از صور فلکی گرفته اند و تمام الهه هایشان را از این وقایع اخذ کرده اند. نظریه تثلیث هم در همین راستا بوجود آمده است. مثلا برای مسیر یابی، موقعیت سه ستاره یا سه سیاره را با  خطوطی به هم وصل میکردند و به عنوان یک شکل واحد در نظر میگرفتند و بوسیله آن مسیر یابی میکردند (با کمتر از سه نقطه نمی توان یک شکل ساخت).  اما بعدا همین جهت یابی به تفسیراتی از الهه ها مرتبط شد و نطریه تثلیث را اختراع کردند.

در هندوئیسم، مفهوم "تری‌مودا" که در زبان سانسکریتی همان معنای تثلیث میدهد، به سه الهه اصلی (برهما، ویشنو و شیوا) اشاره دارد که هر یک نقش خاصی در آفرینش، نگهداری و نابودی جهان دارند. این مفهوم می‌تواند به نوعی مشابه با تثلیث در مسیحیت باشد.

  1. برهما = آفریننده
  2. ویشنو = نگهدارنده
  3. شیوا = نابودی جهان

 

این مثلث، در اصل از یک مفهوم ستاره شناسی اخذ شده است. ستاره پرستان قدیم میخواستند که مفاهیم و قدرتهای خدا را در ستاره ها ببینند و به این طریق آن را دسته بندی کردند و مفهوم خدا را تکه تکه کردند و از این تکه ها، الهه هایی برای خود ساختند. الهه سوم در هندو، یعنی شیوا همان ابلیس است. هر جا که مفهوم خدا تکه تکه شد و به الهه های متعدد تجزیه شد، قطعا بدانید و مطئمن باشید که تعداد زیادی از شیاطین خودشان را در این تکه های تجزیه شده قرار میدهند. به همین خاطر خیلی از الهه های هندوها، در اصل شیاطین رانده شده (یا دیو) هستند. به همینخاطر در مذهب هندو، فرق واضحی بین ملائکه و شیطان وجود ندارد و همگی کلا یک مجموعه اند. همین بی تفاوتی، باعث شد که شیوا خودش را در راس هرم قرار دهد و به یکی از سه الهه اصلی هندوئیسم تبدیل شود.

ویشنو به عنوان الهه نگهدارنده و ضلع سوم مثلث، در اشکال مختلف (آواتارها) روی زمین تجلی می‌یابد. این ایده از تجلی خدا در اشکال مختلف می‌تواند به اختراع تفکر مسیحیت منحرف درباره تجلی خدا به شکل مسیح مرتبط باشد. همانند میترائیسم که میترا را نماد دوستی و پیمان فرض میکردند و آن را جزء و الهه ای از خدا می دانستند. پیروان مسیحیت اولیه، میخواستند که هیچ شباهتی به یهودیت نداشته باشند و به همین خاطر از آریایی ها، هر فلسفه ای که خوششان میامد، در مرامنامه خود می گنجاندند.

همانطور که می بینیم، بیشتر مذاهب جهان، اعم از هندوئیسم، میترائیسم (مهرپرستی)، زروانیسم و ... همگی براساس الهه سازی و تصویر سازی از صور فلکی و ستارگان ساخته شده اند و در زمانهای قدیم هندوئیسم به ستاره‌شناسی و نجوم اهمیت زیادی میدادند. متون مقدس هندویی شامل اطلاعات زیادی درباره حرکات سیارات و تأثیرات آن‌ها بر زندگی انسان‌ها هستند. به همین خاطر است که در فرهنگ هندو، طالع‌بینی بر اساس موقعیت ستاره‌ها و سیارات در زمان تولد فرد انجام می‌شود و این موضوع به باورهای مذهبی و فلسفی هندوئیسم مرتبط است. حتی همین حالا هم هندوها در ازدواجهای خود به ماه و سال تولد و طالع بینی خیلی اهمیت میدهند و اگر ازدواج دو فرد براساس این طالعها نباشد، انجام نمیدهند و قبل از ازدواج به این طالعها و پیش بینی ها اهمیت میدهند و این جزو مرامنامه مذهبشان است.

با این حال، به جواب سوال اصلیمان میرسیم که چرا در قرآن از مذاهب هندوئیسم و میترائیسم و مهرپرستی و بعضی مذاهب مهم دیگر بطور مستقیم نامی نبرده است. زیرا این مذاهب اگر چه نامهای گوناگون دارند ولی همگی همان ستاره پرستی و ماه پرستی و خورشیدپرستی هستند و در چالش بزرگ پیامبر ابراهیم در قرآن ذکر شده اند. قرآن دقیقترین کتابی است که تابحال بشر به خود دیده است. این کتاب دقیقترین مسائل را هم در نظر گرفته است.  پیامبر ابراهیم در چالش معروفش می گوید:

 

فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأَىٰ کَوْکَبًا ۖ قَالَ هَٰذَا رَبِّی ۖ فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِینَ ﴿٧٦﴾‏ فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَٰذَا رَبِّی ۖ فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِن لَّمْ یَهْدِنِی رَبِّی لَأَکُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّینَ ﴿٧٧﴾‏ فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَٰذَا رَبِّی هَٰذَا أَکْبَرُ ۖ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ یَا قَوْمِ إِنِّی بَرِیءٌ مِّمَّا تُشْرِکُونَ ﴿٧٨﴾‏ إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِیفًا ۖ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ ﴿٧٩﴾

پس چون شب بر او پرده افکند، ستاره‌ای دید؛ گفت: «این پروردگار من است.» و آنگاه چون غروب کرد، گفت: «غروب‌کنندگان را دوست ندارم.» (۷۶) و چون ماه را در حال طلوع دید، گفت: «این پروردگار من است.» آنگاه چون ناپدید شد، گفت: «اگر پروردگارم مرا هدایت نکرده بود قطعاً از گروه گمراهان بودم.» (۷۷) پس چون خورشید را برآمده دید، گفت: «این پروردگار من است. این بزرگتر است.» و هنگامی که افول کرد، گفت: «ای قوم من، من از آنچه [برای خدا] شریک می‌سازید بیزارم.» (۷۸) من از روی اخلاص، پاکدلانه روی خود را به سوی کسی گردانیدم که آسمانها و زمین را پدید آورده است؛ و من از مشرکان نیستم. (۷۹)

 

جالب است که در این آیات، پیامبر ابراهیم با ستاره پرستان صحبت میکند و در نهایت آنها را  ای قوم من (قَالَ یَا قَوْمِ إِنِّی بَرِیءٌ مِّمَّا تُشْرِکُونَ) خطاب میکند. این یعنی نژاد پیامبر ابراهیم، از همان نژادی بوده است که ستاره پرستی در آنان رواج داشته است (مثل میترائیسم و مهر پرستی و یا هندوئیسم). و این اقوام معمولا اقوامی اهل ایران بوده اند. پس نتیجه می گیریم که پیامبر ابراهیم اصالتا عبری و یا عرب نبوده است و بلکه ساکن ایران بوده  است. این نکته بخاطر این گفته شد که اسم پدر او هم ازر بوده است که این نام هم یک نام ایرانی بوده است. خدا در قرآن خیلی کم از نام افراد صحبت میکند ولی وقتی نام فردی را میاورد، بدانید که پیام مهمی را میخواهد بیان دارند.

  • اسعد حسینی
۰۴
مرداد
۰۴

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت یکصد و شصت)

الهه گیری (بخش 1)

چرا الهه ها ساخته میشوند؟

 

وقتی خدای مهربان، در قرآن می فرماید که در کتاب قرآن، از هر چیزی مثالهایی زده شده است؛ باورش برای بعضی ها سخت است. شاید یکی بگوید که پس چطوری قرآن در مورد مذهب هندو، میترائیسم، زروانی و خیلی فرقه های دیگر ساکت است. اما در این مجموعه بحث در مورد الهه گیری، ثابت میشود که ریشه تمام این مذاهب و فرق و طریقتها در قرآن، مورد بحث قرار گرفته است و ریشه اصلی این مذاهب بیان شده است.

 

وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِی هَٰذَا الْقُرْآنِ مِن کُلِّ مَثَلٍ لَّعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ ﴿٢٧﴾

و در این قرآن از هر گونه مثَلی برای مردم آوردیم، باشد که آنان پندگیرند. (۲۷)

 

ابتدا بیایید ببینیم که چرا مردم الهه می گیرند و آن را جای خدای احد و واحد قرار میدهند. با چند مثال و پارادکس توضیح داده میشود که چرا و چگونه در طول تاریخ، این همه الهه ها ساخته شده اند و حتی هم اکنون این روال همچنان ادامه دارد و ادامه خواهد داشت.

مثال 1: گاهی مردم برخی از صفات خدا را درک نمی کنند و ممکن است به این نتیجه برسند که صفات مختلف خدای رحمان با یکدیگر در تضاد هستند، یا اینکه محدودیت دارند. مثلا همه ما می دانیم که خدا به همه چیز آگاه است و از گذشته و حال و آینده اطلاع دارد. همچنین انسان را هم مختار آفریده است و انسانها در انتخاب راه صحیح و غیر صحیح آزاد هستند. حالا بعضی ها این سوال و پارادکس را مطرح کردند که چگونه ما اراده آزاد داریم و در عین حال، خدا از حال و آینده ما هم خبر دارد؟

مثال 2: خدای رحمان قادر به انجام هر کاری است، پس چرا اجازه وجود شرّ را در جهان میدهد؟ و چرا شرّ را منع نمی کند؟

مثال 3: مگر خدا خودش نمی فرماید که به هر درخواست و سوالی جواب میدهد. پس چرا خدا به بعضی خواسته های انسان جواب نمیدهد؟

 

مثالهای زیادی از این دست میتوان آورد. بسیاری از فیلسوفان  سعی کردند که این تضادها را حل کنند ولی همه راه حلها به نتیجه نرسید. حتی بعضی از راه حلها، منجر به ایجاد الهه ها گردید.

بشر در طول تاریخ دو راه حل برای این مشکل خویش (به خیال خود) پیدا کرد:

  1. یکی از راه حلها توسط یهودیها مطرح گردید و آنان گفتند که خدا بعضی کارها را نمیتواند انجام دهد و دست خدا در بعضی امور بسته است! آنان به این روش، خدا را دست بسته اعلام کردند (نعوذبالله) تا از اختراع الهه ها خودداری کنند.

 

وَقَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ ۚ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا ۘ بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشَاءُ ۚ وَلَیَزِیدَنَّ کَثِیرًا مِنْهُمْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیَانًا وَکُفْرًا ۚ وَأَلْقَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَىٰ یَوْمِ الْقِیَامَةِ ۚ کُلَّمَا أَوْقَدُوا نَارًا لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ ۚ وَیَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَسَادًا ۚ وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ(٦٤)

و یهود گفتند: «دست خدا بسته است.» دستهای خودشان بسته باد. و به [سزای ] آنچه گفتند، از رحمت خدا دور شوند. بلکه هر دو دست او گشاده است، هر گونه بخواهد می‌بخشد. و قطعاً آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو فرود آمده، بر طغیان و کفر بسیاری از ایشان خواهد افزود، و تا روز قیامت میانشان دشمنی و کینه افکندیم. هر بار که آتشی برای پیکار برافروختند، خدا آن را خاموش ساخت. و در زمین برای فساد می‌کوشند. و خدا مفسدان را دوست نمی‌دارد. (۶۴)

 

خدای حکیم دانا در این آیه، می فرماید که دست خدا تنگ نیست و بلکه دست خودشان تنگ است و حتی آنان را لعنت کرد. در طول تاریخ هم ثابت شده است که یهودیان، هر آنچه بود برای خودشان میخواستند و خیری از آنها به مردم نمی رسید؛ مگر اینکه در راستای اهداف خودشان باشد. آنها هم اکنون هم تا حد زیادی همین عادت زشت را دارند.

  1. بعضی دیگر برای حل این پارادکسها به طرق مختلف سعی کردند تا به خیال خود از محدودیت‌ها و تضادهای خیالی خود که در ماهیت خدا یافته بودند، فرار کنند. آنها دنبال کسانی غیر از خدا بودند تا که این نوع تضادها و محدودیتها را برایشان بردارد.  الهه‌ها معمولا خصوصیات انسانی را هم با خود دارند و به همین خاطر برای مردم قابل درک‌تر و نزدیک‌تر بودند.

 

مردم به اشتباه فکر میکردند که:

 رحم خدا مثل رحم انسانهاست،

یا عدالت خدا مثل عدالت انسانهاست ،

یا خشم خدا مثل خشم انسانهاست و ...

 

زیرا مردم راحت تر میتوانستند و می‌توانند با کسی با این ویژگیهای انسانی  ارتباط برقرار کنند و احساس نزدیکی بیشتری با آنها دارند. آنها الهه ای میخواستند که مثل انسان تصمیم بگیرد، مثل انسان خشمگین شود، رحمش شبیه انسان باشد، شبیه انسان قضاوت کند و ... انسان از عجله ساخته شده است و میخواهد خدا هم مثل او سریع قضاوت کند، سریع عدالت را برقرار کند و ... انسانها فکر میکنند که عدالت برقرار کردن مثل یک دادگاه است. در حالی که برای فهم کارهای خدا، صبر لازم است. صبر برای ما یک روز است و برای خدا چهل سال.

مردم در زمان قدیم، الهه ای به نام میترا یا مهر درست کردند که این الهه اختصاصا کارش فقط عهد و پیمان و دوستی بود. مردم حول این الهه جمع میشدند و دوستی ها و پیمانهای خود را تجدید میکردند. ممکن است حول نماد الهه و یا حول تمثال او و یا در عبادتگاهی مخصوص میترا جمع شده باشند. آنها این الهه را نماد خدا در زمین می دانستند. آنها این الهه را زمینی سازی خصوصیت عهد و پیمان و دوستی خدای یکتا می دانستند. بعد از مدتی مردم به این الهه می چسبیدند و کل کارهای خود را حول او رفع و رجوع میکردند. اما مشکل اینجا بود که مشکل بشر روی زمین، فقط عهد و پیمان و دوستی نیست. بلکه خیلی چیزهای دیگر هم هست. بالاخره انسان‌ها در زندگی خود با نیازها و چالش‌های مختلفی مواجه میشوند. به همین خاطر مردم مجبور شدند که در زمینه های مختلف ، الهه های مختلف بگیرند. هر الهه معمولا نمایانگر یک جنبه خاص از زندگی یا طبیعت بود، مانند الهه عشق، الهه جنگ، الهه باروری، الهه پیمان و دوستی و الهه شفا و....  این باعث تنوع بخشیدن به الهه ها شد و به مردم این امکان را داد که برای هر چیزی  به الهه‌ مخصوص آن چیز پناه ببرند که به نیاز یا مشکل خاص آن‌ها پاسخ دهد.

بنابران الهه ها ساخته پرداخته ذهن انسانها هستند. این دیدگاه به این معناست که انسانها برای توضیح پدیده های طبیعی، احساسات و تجربیات خود، شخصیتهایی به عنوان الهی و یا انسان کامل را طراحی کردند و از این شخصیتها برای توضیح و کمک به درک مفاهیمی مثل جنگ، باروری، عدالت و غیره عمل میکردند.

وقتی انسان در یک چیزی به هدفش نرسد، سعی در چسبیدن به الهه ها دارد، تا الهه ها کاری برایش بکنند. در واقع انسانها وقتی بخواهند که در یک امری افراط و تفریط کنند، از طریق مفهوم خدا به آن نخواهند رسید، اما از طریق الهه ها به آن خواهند رسید. به همین خاطر است که خدا را تجزیه میکنند و برایش زیرمجموعه میسازند تا از طریق زیرمجموعه ها بتوانند به خواسته های خویش برسند. زیرا در زیرمجموعه سازی، میتوان راه میانبر زد، میتوان راه در رو زد.

مثلا میدانند که خدا اجازه زیاده روی در دوستی و پیمان را نمیدهد، به همین خاطر الهه ای به اسم پیمان و دوستی مثل میترا از خدا می تراشند تا از طریق او؛ به این اجازه دست یابند. در واقع آنان خدا را تجزیه کردند تا به اهداف نامشروع خود دست یابند. یا مردم برای اینکه بتوانند هر چیزی را که نفسشان میخواست را بیان کنند، الهه شعر درست کردند. زیرا خدا مخالف شعر است ولی تحت لوای یک الهه شعر که متخصص این کار هم هست، میتوان به این هدف نامشروع دست یافت.

افسانه های گذشتگان، طریقه خلق الهه ها توسط مردم را خیلی واضح بیان میدارند. میتوان از دل این افسانه ها دلیل اصلی خلق الهه ها را بیرون کشید. یک داستانی از یک الهه مصر باستان هست که میگوید:

 

اوسیریس به عنوان خدای زندگی و باروری در مصر باستان شناخته می‌شد و مردم به او برای تامین محصولات زراعی و زندگی بهتر دعا می‌کردند. اوسیریس به مردم آموزش می‌داد که چگونه کشاورزی کنند و زندگی بهتری داشته باشند. در این میان، برادرش ست، که نمایانگر بی‌رحمی و آشوب بود، از موفقیت اوسیریس حسادت می‌کرد. ست تصمیم می‌گیرد که اوسیریس را از بین ببرد. او یک نقشه می‌کشد و اوسیریس را به دام می‌اندازد. ست او را در یک تابوت می‌گذارد و تابوت را به رود نیل می‌اندازد. با این کار، اوسیریس به دنیای مردگان می‌رود و زندگی مردم به خطر می‌افتد. ایسید، همسر وفادار اوسیریس، به جستجوی شوهرش می‌پردازد. او با تلاش‌های بسیار، تابوت اوسیریس را پیدا می‌کند و او را به زندگی بازمی‌گرداند. اما ست دوباره اوسیریس را می‌کشد و این بار اوسیریس به دنیای مردگان می‌رود و به خدای دنیای زیرین تبدیل می‌شود. ایسید با عشق و وفاداری خود، فرزندشان حورس را به دنیا می‌آورد. حورس به عنوان نماد عدالت و انتقام، در نهایت با ست مبارزه می‌کند و او را شکست می‌دهد. این پیروزی در ظاهر نه تنها به بازگشت عدالت و نظم به مصر کمک می‌کرد، بلکه به مردم این امید را می‌داد که زندگی و باروری دوباره به سرزمینشان بازخواهد گشت.

 

همانطور که در این افسانه می بینیم مردم به الهه ها پناه می‌بردند تا در برابر چالش‌های زندگی و مشکلات اجتماعی و طبیعی مقابله کنند. الهه‌ها به عنوان نمایندگان نیازهای انسانی در ادیان باستانی درست می شدند. انسانها میخواستند که خدا را پایین آورند و انتظار داشتند که خدا مثل انسانها به نیازهای آنان جواب دهد. از نظر آنان، برای برآورده شدن این امر، خلق الهه ها به عنوان جنبه زمینی خدا جواب میداد. ثابت میشود که انسان‌ها به منظور ارضای خواسته‌ها، نیازها و تخیلات خود، الهه‌ها و خدایان را خلق کرده‌اند.

 

الهه گیری یعنی جنبه خاصی از مفهوم خدا را زمینی کردن. برای این منظور آنان این جنبه و صفت خاص خدا را به یک فرشته و یا یک انسان کامل نسبت میدادند

 

یا اینکه انسان‌ها در زمان‌های قدیم برای توضیح پدیده‌های طبیعی و غیرقابل فهم مانند طوفان، زلزله، آتشفشان، کسوف و خسوف، شخصیت‌های الهه ها را بوجود آوردند. مثلا وقتی زلزله میامد، میگفتند که مثلا الهه خشم و عذاب این کار را کرده است. آنها در این حالت تلاش میکردند که با قربانی کردن او را آرام کنند. در این حالت آنها عملا به جریان قربانی کردن برای الهه ها افتادند. وقتی خدا را در حد یک انسان کامل روی زمین پایین بیاورید، آن وقت طبیعی است که برای جلوگیری از زلزله، باید الهه را راضی و آرام کنید؛ و یکی از این راهها، قربانی کردن برای اوست. زیرا الهه خصوصیاتی شبیه به انسان دارد و مثل انسان عصبانی میشود و خشم می گیرد. در بعضی فرق، از بکارگیری اسامی الهه اجتناب میکنند ولی در عوض آن را "انسان کامل"  نام گذاری کردند.

از دیدگاه انسان، وقتی او حمایت عاطفی لازم داشته باشد، خوب بهترین حالت پناه بردن او به یک الهه مهربان است تا در کنار او احساس آرامش و امنیت کند. به این طریق آنها برای هر نیاز مبرمی که داشتند، خدا را زمینی می کردند و در عین حال، این الهه هم جنبه آسمانی داشت و به آسمان وصل بود و هم یک انسان کامل و جمع و جور هم بود. انسانها در خیال پردازیهای خود، همسر مناسب خود را رویا پردازی میکنند و تقریبا به شکل یک انسان کامل تصور میکنند. این هم یک نوع الهه گیری است.

پادشاهان و حکمرانان فهمیدند که وجود الهه ها خیلی خوب است برای رام کردن مردم. آنها متوجه شدند که باور به الهه‌ها می‌تواند به ایجاد نظم اجتماعی و کنترل رفتارهای اجتماعی کمک کند. به همین خاطر، پادشاهان و سلاطین، مهمترین افرادی بودند که به الهه گری دامن زدند و آن را هر چه بیشتر گسترش دادند و تثبیت کردند. مخصوصا اینکه اکثر این الهه ها خیالی بودند و خطری برای پادشاهی آنان ایجاد نمی کردند؛ حتی در خدمت آنها هم بودند. نقش و نگاره های باستانی چنین نکته ای را اثبات میکند. وقتی از یک الهه خیالی، مجسمه ساخته میشود، حتما سلطان و یا پادشاهی پشت این قضیه بوده است و حامی آن بوده است. زیرا معمولا مردم عادی توان مالی چنین طرحهایی را ندارند.

اما وقتی مردم با خشکسالی مواجه میشدند، نمی دانستند که چرا خدا باران نمی باراند. زیرا آنها نمی خواستند، خطا را به گردن خود بیندازند. آنها نمی خواستند که این فکر را به خود القا کنند که شاید از اوامر و نواهی خدا سرپیچی کرده اند و آب زیاده از حد مصرف کرده اند و به همین خاطر کمبود آب پیش آمده است. در نتیجه کشاورزان، الهه هایی برای باران و حاصلخیزی زمین ایجاد کردند تا از آن‌ها درخواست بارش باران کنند. آنها نمی خواستند تکلیف خود را با خدای رحمان مشخص کنند و آنها نمی خواستند مسئولیت اعمال خود را بر عهده بگیرند و جوابگوی اعمال خود و زیاد مصرف کردن آب نبودند، به همین خاطر، به یک واسطه در این بین نیاز مبرم پیدا کردند تا تحت امرشان باشد و در ضمن مقام خدایی و یا یک انسان کامل داشته باشد. ایجاد الهه آب مناسب این موضوع بود. زیرا خدای احد و واحد را نمیتوان فریب داد؛ اما سر الهه ها میتوان کلاه گذاشت.

در اساطیر یونانی، آفرودیت الهه عشق و زیبایی است. این الهه نماد نیازهای عاطفی و روابط انسانی بود. مردم به او پناه می‌بردند تا در عشق و روابط خود موفق باشند و به یاد او و در کنار نماد و تمثال او، جشن و پایکوبی برگزار میکردند و هر چند مدت، جشنهایی را به این مورد اختصاص میدادند. مردم میدانستند که خدا اجازه عشق را نمیدهد و خدای رحمان به جای آن مودت و رحمت را پیشنهاد فرموده بود. بنابراین مردم به این نتیجه رسیدند که برای دور زدن نصیحت خدای احد و واحد،  یک الهه مخصوص عشق لازم و ضروری است. آنها الهه ای مخصوص این امر میخواستند تا که در این زمینه واسطه و شفیعشان شود و به این طریق امر خدا را دور بزنند.

آنها جشنهایی برای تولد الهه ها هم میگیرند و حتی روزهایی به آن مناسبت هم نامگذاری کرده اند. مثلا شب تولد میترا را خاص می شمارند و در آن شب، جشن برگزار میکنند. در واقع آنان نمی خواستند مستقیم با خدا مرتبط باشند و به همین خاطر یک واسطه درست کردند تا که میانجی در این باشد و مقداری نرمش نشان دهد. اتفاقا یکی از القاب الهه میترا، میانجی گری و آشتی بین خیر و شر بود. از نظر آنان،  در این زمینه میترا از خدا قابل انعطاف تر بود. به همین دلیل، قطعا آنان بیشتر به الهه دلبسته بودند تا به خدا. زیرا در این موقعیت، الهه مهربانتر از خداست.

سلاطین و پادشاهان برای تقویت جنگجویان خود، آنان را با الهه های جنگ مانند مارس در روم آشنا کردند. این الهه به جنگجویان قدرت و شجاعت میداد. آنان از خود مایه نمی گذاشتند و به بهانه الهه جنگ، سربازانشان را به کام مرگ می کشاندند و هوا و هوسهای کشورگشاییهای خود را ارضا میکردند. در قسمتهای بعدی ثابت میشود که تمام جنگها و فسادها در طول تاریخ بخاطر تداخل و کانفلیکت الهه های مختلف با هم بوجود آمده است. به همین خاطر خدای حکیم می فرماید که اگر الهه های متعدد بوجود آید، تضاد و فساد در جهان بوجود می آید. گاهی مردم دو کشور هیچ مشکلی با هم نداشته اند و حتی با همدیگر قوم و خویش بوده اند ولی به اصرار پادشاهانشان، روی هم ایستادند. زیرا بیشتر جنگها، بخاطر دفاع از خاک نبوده است، بلکه بیشتر جنگهای تاریخ، بخاطر جنگ الهه ها و ایدئولوژیها با همدیگر بوده است. وعده الهی است که وجود الهه های متعدد، باعث فساد خواهد شد.

 

لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا ۚ فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ(٢٢)

به‌فرض محال، در زمین و آسمان معبودهایی جز خدا وجود داشت، همه‌جا به‌هم می‌ریخت. خدا که ادارۀ جهان به دست اوست، به‌دور است از توصیف‌هایی که می‌کنند. (٢٢)

گاهی امرا و فیلسوفان برای ایجاد بعضی باورها در مردم خود، از الهه های اختراعی خود مایه میگذاشتند. مثلا برای کشاندن مردم به سمت علم؛ به آنها می گفتند که الهه علم توصیه کرده است که علم را یاد بگیرید. به این طریق رهبران جهان آن روز فهمیدند که میتوانند از طریق همین الهه ها ارزش‌های مشترک ، قوانین اخلاقی مربوط به خود را بین مردم رواج دهند و آنان را به این امورات مشغول سازند. مثلا در میان مسلمانان، بنی عباس و بنی امیه، متوجه شدند که بهتر است برای سرگرمی مردم و گسترش حکمرانی فاسد خود، کتابهای حدیث را درست کنند و از پیامبر محمد یک الهه بسازند.

اما مردم به این سادگیها دم به تله نمی دادند. بنابراین حکمرانان به این فکر افتادند که برگزاری مراسم مذهبی و آیین‌های مرتبط با الهه ها می‌تواند به تقویت این ارتباط کمک کند. سلاطین زمان، کاری کردند که بسیاری از آثار هنری، مجسمه ها، کنده کاری ها ، شعرها و داستان‌ها و کتابهای تاریخی و روایات به شخصیت‌های الهه ها پرداخته شود و این الهه ها به عنوان اسطوره و مثالهایی کامل برای مردم در نظر گرفته شدند. همین حالا هم مجسمه ها، کنده کاری ها و سفالگریها و بسیاری از نقاشی ها که از زمان قدیم بجا مانده است، همگی نشان از تقدیس و بزرگنمایی الهه ها است.

در اساطیر یونانی، ایسکلیپیوس الهه شفا و پزشکی بود. او نمایانگر نیاز انسان‌ها به سلامتی و درمان بیماری‌ها است. مردم به او دعا می‌کردند تا از بیماری‌ها شفا یابند و سلامتی خود را باز یابند. آنها منتظر بودند تا یک خدای زمینی شده، آنان را در بیماریها شفا دهد. در حالی که خدای رحمان روش درمان را به آنها گفته بود. ولی از آنجا که روش خدای رحمان برایشان سخت بود، بهترین روش برای فرار از روش خدای رحمان، پناه بردن به یک الهه بود.

آنها برای برقراری عدالت، به روشها و اوامر خدای رحمان توجه نمی کردند. زیرا برقراری عدالت در اجرای روشهای خداست. آنها به اشتباه فکر میکردند که اجرای عدالت در دادگاه ها است. مثل کسانی که فکر میکنند ، درمان بیماری در بیمارستان است. آنها توجه نمی کردند اجرای عدالت در اجرای روشهای خدای رحمان در زندگی است. درمان بیماری در اجرای روشها و استایل های رحمانی در زندگی است. به خاطر عدم درک این موضوع و یا شاید عدم پذیرش آن، آنها بجای خدا، از الهه عدالت تقاضای اجرای عدالت و یا شفای بیماری میکردند و در ضمن یک جشنی هم برایش برگزار میکردند. این روش یک حیله خوب بود و دو فایده داشت برایشان:

  1. از دستورات خدای رحمان فرار میکردند
  2. جشن و خوشگذارنی هم میکردند

تنوع نیازها و خواسته های انسانها، منجر به تعدد الهه ها شد. هر قومی نیازهای برجسته مخصوص به خود را داشت و همین باعث گوناگونی الهه ها در میان اقوام و ملل مختلف شد. به این طریق خلق الهه‌ها به تجربه‌های محلی و فرهنگی ربط پیدا میکرد. مردم به الهه‌هایی که در فرهنگ و تاریخ خود ساخته بودند و یا توسط آبا و اجدادشان ساخته شده بود، اعتماد و اعتقاد داشتند و به آن‌ها پناه می‌بردند. به این طریق، جهان هر چه بیشتر از امت واحده دورتر شد و اختلافات عمیقی میان ملل مختلف بوجود آمد.

 

وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلَىٰ مَا أَنزَلَ اللَّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ قَالُوا حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا ۚ أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لَا یَعْلَمُونَ شَیْئًا وَلَا یَهْتَدُونَ ﴿١٠٤﴾‏

و چون به آنان گفته شود: «به سوی آنچه خدا نازل کرده و به سوی پیامبر[ش‌] بیایید»، می‌گویند: «آنچه پدران خود را بر آن یافته‌ایم ما را بس است.» آیا هر چند پدرانشان چیزی نمی‌دانسته و هدایت نیافته بودند؟ (۱۰۴)

 

بعد از مدتی ، رگ غیرت مردم در مقابل ملل دیگر و الهه های دیگران بلند شد و مردم مراسم و آئینهایی را به الهه های خود اختصاص دادند و عملا به عبادت آنان پرداختند. بنی اسرائیل در مصر، بزرگداشت الهه ها در میان فرعونیان را دیده بودند، وقتی با موسی از مصر بیرون رفتند، به موسی پیشنهاد دادند که حداقل یک الهه مثل الهه های مصریان برای آنها درست کند تا آنها هم مقداری جشن و پایکوبی کنند و یک سری مراسم برگزار کنند.

 

وَجَاوَزْنَا بِبَنِی إِسْرَائِیلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلَىٰ قَوْمٍ یَعْکُفُونَ عَلَىٰ أَصْنَامٍ لَّهُمْ ۚ قَالُوا یَا مُوسَى اجْعَل لَّنَا إِلَٰهًا کَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ ۚ قَالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ ﴿١٣٨﴾

و فرزندان اسرائیل را از دریا گذراندیم. تا به قومی رسیدند که بر [پرستش‌] بتهای خویش همت می‌گماشتند. گفتند: «ای موسی، همان گونه که برای آنان خدایانی است، برای ما [نیز] خدایی قرار ده.» گفت: «راستی شما خود را به جهالت می‌زنید.» (۱۳۸)

 

این باورها بصورت نسل به نسل منتقل شد. رهبران و خبرگان آن جامعه هم از این باورها و رگ غیرتها برای تقویت قدرت خود و ایجاد نظم اجتماعی استفاده می کردند. تمام پادشاهان یونان و ایران باستان از چنین فرصتهایی بطور کامل بهره بردند. زرتشت الهه های میترا و سایر الهه ها را حذف کرد؛ اما بعد از او، مغان و رهبران مذهبی، دوباره همان الهه ها را در اوستا مطرح کردند. زیرا الهه گرایی در خون و گوشت مردم بود و به این سادگی نمیتوان آن را پاک کرد.

بعضی مواقع هم خلق الهه ها برای دور زدن خدا استفاده میشد. مثلا از آنجا که خدای حکیم، عشق را قبول نداشت و بجای آن مودت و رحمت را توصیه میفرمود؛ مردم برای دور زدن دستور خدا؛ یک الهه به اسم عشق ساختند و از آن به بعد ؛ بقیه ماجرا را به الهه عشق واگذار کردند. آفرودیت نماینده عشق است. او در یونان به عنوان حامی عشق‌های رمانتیک و روابط انسانی شناخته می‌شود. مردم از آفرودیت چه انتظاری داشتند؟ آنها از آفرودیت انتظار داشتندکه عشق و زیبایی را در زندگی‌شان به ارمغان آورد و در روابط عاشقانه‌شان کمک کند. آنها چیزی که خدا منع کرده بود را از الهه عشق میخواستند و این به معنای دور زدن دستورات خدا بود. پس خیلی از الهه ها برای دور زدن دستورات خدا ساخته شدند.

مطمئن باشید، هر الهه ای که در طول تاریخ درست شده است، مردم میخواسته اند که در موضوع همان الهه ، خدای رحمان و نظام رحمانی را دور بزنند.

از متن قرآن به این نتیجه می رسیم که فقط خدا منجی انسانهاست و فقط خداست که میتواند انسان را نجات دهد. رسولان و سایر بزرگان دینی ، فقط راهنمایی میکنند و لاغیر.

 

ثُمَّ نُنَجِّی رُسُلَنَا وَالَّذِینَ آمَنُوا ۚ کَذَٰلِکَ حَقًّا عَلَیْنَا نُنجِ الْمُؤْمِنِینَ ﴿١٠٣﴾‏

سپس فرستادگان خود و کسانی را که گرویدند می‌رهانیم، زیرا بر ما فریضه است که مؤمنان را نجات دهیم. (۱۰۳)

 

قَالَ إِنَّ فِیهَا لُوطًا ۚ قَالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَن فِیهَا ۖ لَنُنَجِّیَنَّهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ کَانَتْ مِنَ الْغَابِرِینَ ﴿٣٢﴾

گفت: «لوط [نیز] در آنجاست.» گفتند: «ما بهتر می‌دانیم چه کسانی در آنجا هستند؛ او و کسانش را -جز زنش که از باقی ماندگان [در خاکستر آتش‌] است- حتماً نجات خواهیم داد.» (۳۲)

 

فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ ۚ وَکَذَٰلِکَ نُنجِی الْمُؤْمِنِینَ ﴿٨٨﴾‏

پس [دعای‌] او را برآورده کردیم و او را از اندوه رهانیدیم، و مؤمنان را [نیز] چنین نجات می‌دهیم. (۸۸)

 

همانطور که آیات قرآنی بیان می دارند، همه نجاتها از طرف خدای تعالی است (وَنَجَّیْنَاهُ- نُنجِی – لَنُنَجِّیَنَّهُ – نُنَجِّی - نُنجِ ). بنابراین آنطوری نیست که بعضی ها تصور می کنند، بلکه فقط خدای احد و واحد نجات دهنده است.

منجی‌ها به عنوان شخصیت‌های راهنما در ادیان و فرهنگ‌های مختلف وجود داشته اند و نقش‌های مهمی در باورها و اعتقادات مردم ایفا کردند. اما این منجی ها آنطوری معرفی نشدند که خدا میخواست؛ بلکه طبق خواسته های مردم معرفی شدند. مسیحیت عقیده دارند که مسیح به عنوان نجات‌دهنده‌ای به دنیا آمده تا بشر را از گناهان نجات دهد. تا اینجا مشکلی نیست و شاید بتوان گفت که با ایده قرآن می سازد. اما سوال این است که مسیح چطوری این کار را کرد؟ مسیح فقط راهنمایی کرد و به عنوان یک بشر، به مردم تعلیم داد که چطوری خود را پاک کنند. مسیح که نتوانست همه مردم را بطور خصوصی پاک کند. بلکه سخنان و بشارتهایی گفت تا که مردم به آن عمل کنند و پاک شوند.  در زمان زندگی مسیح تعداد کمی به او ایمان آوردند.

اما مسیحیان فکر میکنند که مسیح نتوانست کارش را کامل انجام دهد. آنها فکر میکنند که مسیح باید عدالت را برقرار میکرد و ظلم و فساد را از بین می برد. به همین خاطر انتظار دارند که مسیح یک بار دیگر برگردد تا کارش را کامل کند. در حالی که در بار اول، او را حمایت نکردند. اما به هر حال مسیح وظیفه خودش را انجام داد.

بزرگنمایی پیامبران و مقدس نمودن آنان، طوریکه آنان را از جایگاه واقعی خود خارج سازد، به نوعی الهه گیری است.  بزرگنمایی و مقدس نمودن آنان به این معناست که ویژگی‌ها و رفتارهایی افراطی به آن‌ها نسبت داده میشود و همین ویژگیهای اختراعی به عنوان الگوهایی برای پیروانشان معرفی می‌شود. در نتیجه آن چه نباید بشود میشود. شیطان به این طریق مردم را به سمت افراط و تفریط میبرد. مخصوصا اینکه این افراط و تفریط ها به یک پیامبر که پیش مردم عزیز است نسبت داده میشود و دیگر کسی شکی در این مورد نخواهد داشت. وقتی به یک مسیحی بگوئید که مسیح عبد و بنده خدا بوده است، او در جواب میگوید که یعنی شما مسیح را قبول ندارید!

به هر حال تمام الهه هایی که در طول تاریخ پیدا شدند، اکنون همگی ندایی دیگر سر داده اند. مسیحی که از یکتاپرستی و خداپرستی و تطهیر صحبت میکرد؛ اکنون به یک خدای زمینی تبدیل شده است و ندای من خدای زمینیم سر میدهد. مسیح اولی، مسیح اصلی است ولی مسیح دومی یک مسیح تقلبی است و یا آنتی مسیح است. برخلاف باور عموم، آنتی مسیح یا آنتی کریست یا دجال فرد جداگانه و خاصی نیست و بلکه آنتی کریست همان تفکرات ضد مسیح است که اتفاقا به مسیح هم نسبت داده میشود. بنابراین تمام الهه هایی که از روی شخصیتهای واقعی ساخته شده اند، بعد از مدتی، کس دیگری پشت میکروفون آنان می نشیند و آن فرد کسی نیست جز شیطان ملعون. ملائکه هایی که زمانی به زمین آمدند، بیشترشان به عنوان الهه اخذ شده اند، در قیامت مورد سوال خدای رحمان قرار می گیرند و از آنان پرسیده میشود که آیا این مردم شما را به عنوان الهه می پرستیده اند. ملائکه در جواب میگویند که نه خدای متعال، آنها در عوض جنیان را پرستش میکردند.

 

وَیَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمِیعًا ثُمَّ یَقُولُ لِلْمَلَائِکَةِ أَهَؤُلَاءِ إِیَّاکُمْ کَانُوا یَعْبُدُونَ ﴿۴۰

و [یاد کن] روزى را که همه آنان را محشور مى ‏کند آنگاه به فرشتگان مى‏ فرماید آیا اینها بودند که شما را مى ‏پرستیدند (۴۰)

 

قَالُوا سُبْحَانَکَ أَنْتَ وَلِیُّنَا مِنْ دُونِهِمْ بَلْ کَانُوا یَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَکْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ ﴿۴۱

مى‏ گویند منزهى تو سرپرست ما تویى نه آنها بلکه جنیان را مى ‏پرستیدند بیشترشان به آنها اعتقاد داشتند (۴۱)

 

این دو آیه به تنهایی تمام داستان الهه پردازی ها و الهه گیریها را بیان فرموده است. در این دو آیه، صدها نکته مهم نهفته هستند که اگر دقت شود، همگی مشکلات مربوط به الهه گری ها را افشا میکند.

  1. الهه پرستی و الهه گیری همان جن پرستی است
  2. کسی که پشت الهه ها می نشیند، اجنه و شیاطین هستند
  3. مثلا اگر کسی مسیح و یا یک ملائکه را به عنوان الهه گرفته است، بعد از مدتی، همان الهه تغییر معنا و جهت میدهد و یک شیطان پشت آن می نشیند. در این حالت ، همان مسیح تقلبی رایج بین مردم، به یک آنتی مسیح تبدیل میشود.
  4. ملائکه در جواب میگویند که خدایا تنها تو ولی ما هستی و نه آنها. یعنی اینها نمیتوانند به ما دستور دهند و ما را واسطه قرار دهند، زیرا فقط تو سرپرست و ولی ما هستی و ما فقط از تو دستور می گیریم و تحت فرامین و اوامر تو هستیم نه تحت فرمان اینها.

 

نوعی قارچ مخصوص در آفریقا هست که به مغز مورچه ها حمله میکند و کنترل مغز آنان را به دست می گیرد و در آن موقع به مورچه دستور میدهد که بالای یک برگ برود و خود را آویزان کند و ساکن بماند. مورچه بعد از مدتی از گرسنگی می میرد. این نوع قارچ در مغز مورچه رشد میکند و بوسیله این مورچه مرده، دنبال پیدا کردن قربانی های دیگر می گردد در این حالت، دیگر مورچه مرده است و از خودش هیچ اختیاری ندارد و قارچ فرمانده بدن اوست. اما مورچه های دیگر نمی دانند که این مورچه مرده است و نزدیک او میشوند و قارچ به بدن آنان هم سرایت میکند. به این طریق، این نوع قارچ با استفاده از بدن یک مورچه مرده، خیلی ها را فریب میدهد و به دام می اندازد. در واقع مورچه مرده دیگر مورچه نیست و بلکه ضد و دشمن مورچه های زنده است. این مثال بیان شد تا که ماهیت الهه ها مشخص شود. شیطان از زبان مرده ها صحبت میکند. شیطان از مقدس شدن غیر خدا برای رسیدن به اهدافش استفاده میکند. شیطان بر امواج افراط و تفریطهایی که در مورد شخصیتهای مذهبی صورت می گیرد، سوار میشود.

در زمانهای قدیم، ملائک به عنوان رسول به زمین می آمدند و اموراتی که از طرف خدای رحمان به آنان محول شده بود، انجام میدادند و برمی گشتند. اما بعد از مدتی، مردم از خاک قدم آنان و یا آثار آنان یک یادگاری، یک نقاشی و یا تمثال و یا  مجسمه درست میکردند. به این طریق از یک فرشته، رسول تقلبی ساخته میشد که این منشاء ایجاد الهه میشد. رویه این الهه دقیقا برخلاف رسول اصلی بوده است و حتی ضد او. این همان دجال است که در تورات هم بیان شده است. بعد از مرگ مسیح، ایده های زیادی به او نسبت داده شد که او آنها را نگفته بود. به هر حال از آنجا که او دیگر روی زمین نبود، نتوانست شخصیت تقلبی که از او ساخته شده بود را افشا کند. به این طریق دو الهه از مسیح و مادرش ساخته شد که خدا به آن دستور نداده بود.

 

وَإِذْ قَالَ اللَّهُ یَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ أَأَنتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَأُمِّیَ إِلَٰهَیْنِ مِن دُونِ اللَّهِ ۖ قَالَ سُبْحَانَکَ مَا یَکُونُ لِی أَنْ أَقُولَ مَا لَیْسَ لِی بِحَقٍّ ۚ إِن کُنتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ ۚ تَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِی وَلَا أَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِکَ ۚ إِنَّکَ أَنتَ عَلَّامُ الْغُیُوبِ ﴿١١٦﴾

و [یاد کن‌] هنگامی را که خدا فرمود: «ای عیسی پسر مریم، آیا تو به مردم گفتی: من و مادرم را همچون دو خدا به جای خداوند بپرستید؟» گفت: «منزهی تو، مرا نزیبد که [در باره خویشتن‌] چیزی را که حق من نیست بگویم. اگر آن را گفته بودم قطعاً آن را می‌دانستی. آنچه در نفس من است تو می‌دانی؛ و آنچه در ذات توست من نمی‌دانم، چرا که تو خود، دانای رازهای نهانی. (۱۱۶)

 

مسیح دیگر نمیتواند این مشکل را حل کند و همچنین هیچوقت هم برنخواهد گشت. خدای حکیم خودش نجات دهنده است و فقط خودش میتواند این مشکلات را حل کند.

 

مَا قُلْتُ لَهُمْ إِلَّا مَا أَمَرْتَنِی بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّی وَرَبَّکُمْ ۚ وَکُنتُ عَلَیْهِمْ شَهِیدًا مَّا دُمْتُ فِیهِمْ ۖ فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِی کُنتَ أَنتَ الرَّقِیبَ عَلَیْهِمْ ۚ وَأَنتَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ ﴿١١٧﴾‏ إِن تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبَادُکَ ۖ وَإِن تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّکَ أَنتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ﴿١١٨﴾‏ قَالَ اللَّهُ هَٰذَا یَوْمُ یَنفَعُ الصَّادِقِینَ صِدْقُهُمْ ۚ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا ۚ رَّضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ۚ ذَٰلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ ﴿١١٩﴾‏ لِلَّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا فِیهِنَّ ۚ وَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿١٢٠﴾‏

جز آنچه مرا بدان فرمان دادی [چیزی‌] به آنان نگفتم؛ [گفته‌ام‌] که: خدا، پروردگار من و پروردگار خود را عبادت کنید، و تا وقتی در میانشان بودم بر آنان گواه بودم؛ پس چون روح مرا گرفتی، تو خود بر آنان نگهبان بودی، و تو بر هر چیز گواهی. (۱۱۷) اگر عذابشان کنی، آنان بندگان تواند و اگر بر ایشان ببخشایی تو خود، توانا و حکیمی.» (۱۱۸) خدا فرمود: «این، روزی است که راستگویان را راستی‌شان سود بخشد.» برای آنان باغهایی است که از زیر [درختان‌] آن نهرها روان است. همیشه در آن جاودانند. خدا از آنان خشنود است و آنان [نیز] از او خشنودند. این است رستگاری بزرگ. (۱۱۹) فرمانروایی آسمانها و زمین و آنچه در آنهاست از آنِ خداست، و او بر هر چیزی تواناست. (۱۲۰)

 

تاریخ ثابت میکند هر آئینی که الهه ها برای خود ساخته اند، بعضی خط قرمزهایی که خدا ممنوع کرده است، را بطرز عجیبی استفاده میکنند. میترائیسم که میترا را به عنوان الهه خود برگزیده بودند، در جشنهایشان، مخلوط مشروب هوم و خون گاو استفاده میکردند. این در حالی است که از اول خلقت تابحال، خون و مشروب الکلی در تمام ادیان حرام بوده است. یااینکه مسیحیت تقلبی گوشت خوک را استفاده میکنند، درحالی که در تورات گوشت خوک حرام اعلام شده است. الهه ها در مورد حلالها و حرامها و خطوط قرمز زیاد سخت گیر نیستند. یکی از دلایل جذب شدن مردم به الهه ها همین است. مسیح اصلی گوشت خوک را حرام میداند ولی مسیح تقلبی که بین مردم رایج است، زیاد سخت گیر نیست و این نوع آوانسها را به مردم میدهد و  از خدا مهربانتر و حکیم تر است (نعوذبالله).

واقعا حالا می فهمیم که سوره توحید چقدر مهم است. زیرا چیزهایی را بیان میکند که دقیقا به وسط همه الهه سازیها میزند.

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ﴿١﴾‏ اللَّهُ الصَّمَدُ ﴿٢﴾‏ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ ﴿٣﴾‏ وَلَمْ یَکُن لَّهُ کُفُوًا أَحَدٌ ﴿٤﴾‏

بگو: «اوست خدای یگانه، (۱) خدای صمد [ثابت - متعالی‌]، (۲) [کسی را] نزاده، و زاده نشده است، (۳) و هیچ کس او را همتا نیست.» (۴)

 

اللَّهُ أَحَدٌ : خدا یکی است. خدا یکتاست. خدا بی همتاست. خدا یگانه است.

اللَّهُ الصَّمَدُ : خدا بی نیاز است. خدا ثابت است و تغییر شکل نمیدهد. خدا متعالی است و به زمین نمی آید و در کسی حلول نمی کند.

لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ : کسی را نزاده است و از کسی هم زائیده نشده است. کسی را تولید نکرده است و از کسی هم تولید نشده است. زیر مجموعه ندارد. الهه های زیر مجموعه ندارد. وزیر دست راست و دست چپ ندارد. در دنیا فقط یک اله واقعی وجود دارد و آن هم الله است. الهه هایی که مردم درست کرده اند، هیچکدام متعلق به خدا نیست و همگی بدون استئناء شیاطینند. شیطان فرشته بود، اما وقتی ادعای اله گری کرد، همان لحظه به شیطان تبدیل شد.

وَلَمْ یَکُن لَّهُ کُفُوًا أَحَدٌ : هیچوقت هم همتا، همسر و همنشینی نداشته است. بی همتا بوده است و همچنان بی همتاست و بی همتا خواهد بود.

 

 

  • اسعد حسینی