نون و القلم

خدا یکتاست

نون و القلم

خدا یکتاست

پیوندهای روزانه

۵ مطلب در تیر ۱۴۰۴ ثبت شده است

۳۱
تیر
۰۴

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت یکصد و پنجاه و نهم)

طهارت (بخش ششم)

خانه ( قسمت 2)

 

در قسمت قبل بیان شد که خانه یک سری قواعد و سقف و دیوار و درب و کف دارد که خواص هر کدام باید طبق آن چیزی باشد که خدا فرموده است.

 

اجزاء یک خانه (بیت) طبق قرآن

قواعد

جدار

سقف

باب

ارض

پایه ها

دیوار

سقف

دَرب

کف خانه

قوانین و قواعد خانه

محافظ یک خانه

محافظ از بالا

طریقه ورود

ارتباط با زمین

مربوط به فرد

مربوط به اجتماع

مربوط به رسانه ها

تنها راه ورودی خانه باید باشد

نماینده سیستم رحمانی

 

اما اکنون در مورد یک خانه ، این مفاهیم رعایت نمیشود و یا حتی بعضی اجزای بالایی که ذکر شد، در خانه وجود ندارد. اکنون بیشتر خانه ها سقفشان سوراخ است و از طریق سقف (آنتنها و پارازیتها)، انواع فیلمها و کلیپهای نامناسب را وارد خانه میکنند و مفهوم پاکی و طهارت خانه را از بین می برند. خدا می فرماید که از درب خانه وارد آن شوید و این یعنی هر چیزی که وارد خانه ها میشود، باید از درب وارد شود و نه از سقف و یا دیوار. از درب وارد شدن به معنای آن است که طبق قواعد و قوانین آن خانه باید باشد. کسی و یا چیزی که از درب وارد خانه نشود، مهمان ناخوانده است. خانه باید دیوار داشته باشد، یعنی آن چیزی که در خانه برقرار است با آن چیزی که بیرون از خانه برقرار است، باید فرق داشته باشد. دیوار یک حریم است و کارش همین است.

خدای مهربان در مورد خانه های زنبور عسل صحبت می فرماید که طبق وحی خدا شکل می گیرند.

 

وَأَوْحَى رَبُّکَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبَالِ بُیُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا یَعْرِشُونَ ﴿۶۸

و پروردگار تو به زنبور عسل وحى [=الهام غریزى] کرد که از پاره‏ اى کوهها و از برخى درختان و از آنچه داربست [و چفته ‏سازى] مى کنند خانه ‏هایى براى خود درست کن (۶۸)

 

ثُمَّ کُلِی مِنْ کُلِّ الثَّمَرَاتِ فَاسْلُکِی سُبُلَ رَبِّکِ ذُلُلًا یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِهَا شَرَابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِیهِ شِفَاءٌ لِلنَّاسِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ ﴿۶۹

سپس از همه میوه ‏ها بخور و راههاى پروردگارت را فرمانبردارانه بپوى [آنگاه] از درون [شکم] آن شهدى که به رنگهاى گوناگون است بیرون مى ‏آید در آن براى مردم درمانى است راستى در این [زندگى زنبوران] براى مردمى که تفکر مى کنند نشانه [قدرت الهى] است (۶۹)

 

زنبور طبق وحی خدا ، خانه اش را تشکیل میدهد و سپس طبق وحی، شهد عسل را تشکیل میدهد و به همین خاطر، در چنین عسلی شفا وجود دارد. بنابراین برای تهیه عسل شفا بخش، قبل از هر چیزی تشکیل یک خانه لازم است؛ خانه ای طبق قواعد و قوانین خدا؛ که در آن پاکی و صداقت برقرار است. چنین خانه ای باید سقف داشته باشد و دیوار داشته باشد تا محافظت شده باشد و گرنه کودکان سالمی بیرون نمیدهد. خانه های زنبور عسل هم قواعد و قوانین مخصوص خودش را دارد. مثلا زنبور خانه هایش را بصورت شش ضلعی کنار هم میسازد. این باعث میشود که بیشترین مقدار عسل در آن جای گیرد و کمترین موم در ساخت خانه استفاده شود. اگر خانه ها بصورت دایره ای یا پنج ضلعی و یا هفت ضلعی ساخته میشد، باعث اتلاف فضا و موم میشد و این مورد از طریق فرمولهای ریاضی هم ثابت شده است. عسل بعد از هزار سال هم سالم میماند زیرا میکروب در آن زنده نمی ماند و این از شگفتیهای آن است. زنبور قبل از قرار دادن عسل در خانه های شش ضلعی، آب احتمالی داخل عسل را بخار میکند و بعد در داخل خانه ها می گذارد. هدف از آوردن مثال از خانه سازی زنبور، این بود که ثابت شود، زنبورها هم در خانه های خود قواعد و قوانین مخصوص خود را دارند و اگر این قوانین را رعایت نکنند، قادر به تهیه عسل ماندگار و شفابخش نخواهند بود. این روشها را زنبور طبق وحی یاد گرفته است و فرآیند وحی به زنبور بسیار پیچیده است و در زندگی ما انسانها هم بسیار موثر است. زنبور عسل در حین جمع آوری شهد گلها و گیاهان، روی آن گلی که باید بنشیند، می نشیند و عسل آن را کسی که باید شفا یابد، مصرف میکند. انسانها هم در درست کردن خانه های خود، باید طبق دستورات خدای رحمان عمل کنند. زنبور عسل در حین جمع آوری شهد گلها و گیاهان، ناخودآگاه گرده افشانی هم انجام میدهد و باعث بقای گلها و گیاهان زیادی میشود. اگر زنبور عسل نباشد، بعد از چند سال اثری از گلها و گیاهان زیبا نیست و همگی نابود میشوند. بر همین منوال اگر انسان دستورات خدای رحمان را در مورد پاکی خانه رعایت نکند، فرزند خوبی تربیت نخواهد شد و همچنین افراد خوبی تحویل جامعه داده نخواهند شد.  خانه پاک در پاکی یک جامعه هم تاثیر گزار خواهد بود.

ایدئولوژیهای مختلف، باید از درب، با همدیگر مجادله و مباهله کنند تا به نتیجه برسند و از همدیگر یاد بگیرند و نه اینکه از سقف و یا دیوار به هم حمله کنند و مچ گیری کنند و توی سر هم بزنند. خدا اقوام و قبائل مختلف را به زبانها و نژادهای مختلف آفریده است تا با همدیگر آشنا شوند و از همدیگر یاد بگیرند و نه اینکه توی سر هم بزنند. تو سر هم زدن یعنی از سقف وارد شدن و از سقف و یا دیوار حمله کردن.

 

یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ ﴿۱۳

اى مردم ما شما را از مرد و زنى آفریدیم و شما را ملت ملت و قبیله قبیله گردانیدیم تا با یکدیگر شناسایى متقابل حاصل کنید در حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست بى‏ تردید خداوند داناى آگاه است (۱۳)

 

خدای قادر مهربان، ملتها و قبایل را گوناگون آفرید تا مردم فهم و شعور پیدا کنند و شناسایی و آشنایی متقابل پیدا کنند و سعی در فهم حرف همدیگر کنند (وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا).  تنها در این حالت است که افراد نسبت به حرف حق جبهه گیری نمی کنند و حرف حالیشان میشود. بنی اسرائیل میخواستند وارد یک شهر شوند ولی نه از درب آن؛ بلکه میخواستند از روشهای غیر مسالمت آمیز و ناجوانمردانه وارد شوند. در حالی که گاهی برای قبولاندن حرف حق به دیگران، اصلا نیازی به حمله از پشت و یا حمله از سقف نیست و بلکه از درب بدون ترس وارد شوید و به کمک و یاری خدا، خود بخود همه چیز حل خواهد شد.

 

وَإِذْ قِیلَ لَهُمُ اسْکُنُوا هَذِهِ الْقَرْیَةَ وَکُلُوا مِنْهَا حَیْثُ شِئْتُمْ وَقُولُوا حِطَّةٌ وَادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّدًا نَغْفِرْ لَکُمْ خَطِیئَاتِکُمْ سَنَزِیدُ الْمُحْسِنِینَ ﴿۱۶۱

و [یاد کن] هنگامى را که بدیشان گفته شد در این شهر سکونت گزینید و از آن هر جا که خواستید بخورید و بگویید [خدایا] گناهان ما را فرو ریز و سجده‏ کنان از دروازه [شهر] درآیید تا گناهان شما را بر شما ببخشاییم [و] به زودى بر [اجر] نیکوکاران بیفزاییم (۱۶۱)

 

فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ قَوْلًا غَیْرَ الَّذِی قِیلَ لَهُمْ فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِجْزًا مِنَ السَّمَاءِ بِمَا کَانُوا یَظْلِمُونَ ﴿۱۶۲

پس کسانى از آنان که ستم کردند سخنى را که به ایشان گفته شده بود به سخن دیگرى تبدیل کردند پس به سزاى آنکه ستم مى ‏ورزیدند عذابى از آسمان بر آنان فرو فرستادیم (۱۶۲)

 

وقتی از درب وارد یک بحث شوید، دیگر برای بیان حرف حق، نیازی به ترس و پنهان کاری نیست. ما همگی آفریده شده ایم تا که حرف حق را بزنیم و واقعیتها را با زبان نرم و خوش به همدیگر بگوئیم. دیگر ترس در این حالت بیخودی است و اگر جان آدمی به خطر می افتد، همان بهتر که به خطر بیفتد و در راه خدا کشته شود.

خانه آنقدر مهم است بطوریکه زمانی که بنی اسرائیل در میان فرعونیان در مصر برده بودند، توسط خدای عالمیان دستور داده شدند که در وقت نماز خواندن، خانه هایشان را قبله قرار دهند. در محیط فرعونی و فاسد، خانه نقش کلیدی در حفظ انسجام و وحدت بین مومنان دارد. فرعون بنی اسرائیل را برده خود کرده بود، به این طریق که خاصیت مردانگی آنان را می کشت ولی در عوض خاصیت زنانگی را برجسته میکرد و به این طریق در خانواده ها آشوب به پا میکرد و زنان و مردان بنی اسرائیل را به جان هم می انداخت. یک ضرب المثلی هست که میگوید تفرقه بینداز و حکومت کن. خیلی از دیکتاتورها از این روش کثیف برای کنترل مردم استفاده میکنند. فرعون در خانواده های بنی اسرائیل، جنگ راه می انداخت؛ به این طریق که خاصیت زنانگی را بولد میکرد و خاصیت مردانگی را خفه؛ او به این طریق به مقصود خویش می رسید و بدون کوچکترین هزینه ای، نیروی انسانی بنی اسرائیل را مشغول و کنترل میکرد. فرعون از آنجا که قدرت و زور داشت، قادر به اجرای چنین حیله ای بود. اکنون در زمانه ما هم این نوع کنترلها وجود دارند. آنتنهای خانه ها تفکراتی را وارد خانه ها میکند که همان کار را میکند و بین زنان و مردان یک خانواده افتراق ایجاد میکند و بین آنان فاصله می اندازد و این خودش یک نوع جادوست.

 

وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ أَنْجَاکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذَابِ وَیُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَکُمْ وَیَسْتَحْیُونَ نِسَاءَکُمْ وَفِی ذَلِکُمْ بَلَاءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظِیمٌ ﴿۶﴾

و [به خاطر بیاور] هنگامى را که موسى به قوم خود گفت نعمت‏ خدا را بر خود به یاد آورید آنگاه که شما را از فرعونیان رهانید [همانان] که بر شما عذاب سخت روا مى‏ داشتند و پسرانتان را سر مى ‏بریدند و زنانتان را زنده مى‏ گذاشتند و در این [امر] براى شما از جانب پروردگارتان آزمایشى بزرگ بود (۶)

 

خدای حکیم برای خنثی نمودن این حقه کثیف، به بنی اسرائیل امر می فرماید که نماز را در خانه هایتان برگزار کنید و خانه هایتان را قبله قراردهید. قبله به معنای مرکز توجه هم هست. زیرا خانه کانون و مرکز اولیه تربیت خانواده است. آیه از ابعاد دیگر می فرماید که به کانون خانواده هایتان توجه کنید، تا از محیط پر مفسده فرعون نجات یابید و کانون به هم ریخته خانواده دوباره ریکاوری شود.

 

وَأَوْحَیْنَا إِلَىٰ مُوسَىٰ وَأَخِیهِ أَنْ تَبَوَّآ لِقَوْمِکُمَا بِمِصْرَ بُیُوتًا وَاجْعَلُوا بُیُوتَکُمْ قِبْلَةً وَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ ۗ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ(٨٧)

به موسی و برادرش وحی کردیم: «برای قومتان در سرزمین مصر خانه هایی در نظر بگیرید و خانه‌هایتان را مورد توجه قرار دهید و نماز بجا آورید و به مؤمنان مژده بده.» (٨٧)

 

بعضی از مترجمین قرآن، قبله را جهت معنا کرده اند. اما در این آیه، خانه های متعدد به معنای قبله های متعدد نیست و بلکه به معنای مورد توجه قرار دادن خانه ها هم هست. زیرا خانه ابتدایی ترین کانون قیام و خیزش است. خانواده که خراب شد، دیگر هیچ بخاری از کسی بلند نمیشود. خانه پاک در یک اجتماع فاسد و فرعونی، نعمت و پناهگاه معنوی است. برای ایجاد یک جامعه پاک ، باید از خانه و خانواده شروع کرد. مدرسه جای یادگیری الفبا و ریاضی و علوم است. پاکیزگی و طهارت را باید در خانه یاد گرفت. اما بعضی اوقات، جامعه آنقدر فاسد بود که حتی خانه های پیامبران هم در امان نبودند و اعضایی خائن در آن پیدا می شدند.

 

ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ کَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَامْرَأَتَ لُوطٍ کَانَتَا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَیْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ یُغْنِیَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَیْئًا وَقِیلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِینَ ﴿۱۰

خدا براى کسانى که کفر ورزیده‏ اند آن نوح و آن لوط را مثل آورده [که] هر دو در نکاح دو بنده از بندگان شایسته ما بودند و به آنها خیانت کردند و کارى از دست [شوهران] آنها در برابر خدا ساخته نبود و گفته شد با داخل شوندگان داخل آتش شوید (۱۰)

 

در زمان پیامبر لوط، زمانی که ملائکه برای عذاب قوم لوط آمدند، گفتند که در شهر لوط، خانه ای مسلمان بجز خانه لوط پیدا نکردیم (فَمَا وَجَدْنَا فِیهَا غَیْرَ بَیْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ). در این آیه خیلی واضح از بیت و خانه صحبت میکند.

 

ذاریات آیه 36:

فَمَا وَجَدْنَا فِیهَا غَیْرَ بَیْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ ﴿۳۶﴾

و[لى] در آنجا جز یک خانه از مسلمانان بیشتر نیافتیم (۳۶)

 

خیلی واضح ثابت میشود که در جامعه کثیفی مثل جامعه قوم لوط، که همجنس گرا بودند، واحد شمارش پاکی ها و ناپاکی ها، خانه (بیت) بوده است. اینجا ببینید که بیت چه اهمیت فراوانی دارد در مقابل ناپاکی های اجتماع. ملائکه مامور عذاب قوم لوط در مورد آن جامعه، از فرد صحبت نمی کنند، بلکه از بیت و خانه صحبت میکنند. در واقعیت هم اینطوری است؛ فرضا اگر کسی در یک خانه کار کثیف انجام دهد، بقیه افراد خانه را هم تحت تاثیر قرار میدهد و آنان را هم درگیر میکند. به همین خاطر است که افراد داخل یک خانه نباید کارهای کثیف خود را در خانه آشکار کنند و یا از آن حرفی بزنند. همچنین این نکته را برای ما هم ثابت میکند که در آن جامعه کثیف، فقط بوسیله یک بیت پاک میتوان از ناپاکی نجات یافت. خیلی از مشکلات و حرف و حدیثهای نامناسب را اصلا نباید در خانه مطرح کرد.

خدای دانای حکیم می فرماید که سست ترین خانه ها، خانه عنکبوت است. زیرا عنکبوت ماده بعد از تولد بچه هایش، شوهرش را می خورد و بعد بچه ها که بزرگ شوند، مادرشان را میخورند. این یعنی در یک بیت سست، افراد خانواده از هم سوء استفاده میکنند و قواعد ماکیاولی و فرعونی برقرار است. چرا قواعد یک خانه طوری باشد که بقای افراد منوط به فدا شدن و از بین رفتن دیگر اعضای خانواده  باشد؟ اینها قواعد صحیحی نیستند. پدران بازنشسته میشوند، ولی هواهای افراد خانواده بیشتر میشود و فرد بازنشسته بیشتر از سابق تحت فشار کاری قرار می گیرد. در حالی که فردی که بازنشسته میشود، باید افراد خانواده هم مقداری از توقعات و خواسته ها و هواهای خود کم کنند ، تا فرد بازنشسته تحت فشار قرار نگیرد و از بین نرود. خانه های عنکبوتی زیاد شده است. یا اینکه همسر و فرزندان امکانات زیادی از پدرشان میخواهند و به او فشار می آورند، تا حدی که کار پدر خانواده به زندان میکشد و به این طریق یک خانه عنکبوتی درست میشود.

خانه های عنکبوتی، درست نکنید که در آن اسیر می شوید. جالب است که خانه عنکبوت، سقف ندارد، دیوار هم ندارد، ستونهایش هم بسیار سست هستند. حالا متوجه می شویم که چرا خانه عنکبوت، به عنوان سست ترین خانه ها (أَوْهَنَ الْبُیُوتِ) معرفی شده است. هر خانه ای که سقف و دیوار نداشته باشد و یا سقف و دیوارش سوارخ باشند و ستونها و قواعد مشخصی هم نداشته باشد، یعنی خانه عنکبوتی است.

 

مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِیَاءَ کَمَثَلِ الْعَنْکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتًا وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنْکَبُوتِ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ ﴿۴۱

داستان کسانى که غیر از خدا دوستانى اختیار کرده‏ اند همچون عنکبوت است که خانه‏ اى براى خویش ساخته و در حقیقت اگر مى‏ دانستند سست‏ ترین خانه ‏ها همان خانه عنکبوت است (۴۱)

 

آیه می فرماید که غیر از خدا هیچ اولیائی نگیرید که اگر بگیرید، خانه ای سست مثل خانه عنکبوت برای خود درست کرده اید. جالب است که این خانه سست و شکننده، در عین حال بسیاری را به دام می اندازد. کلا خانه های شیطانی هم اینطوری است که سست هستند ولی متاسفانه مردم نمی دانند که براحتی میتوان با اراده قوی از خانه های سست نجات یافت. خانه عنکبوتی یک تله است برای اسیر کردن افراد و به بردگی کشاندن آنان. کاباره ها و سایتهای مستهجن، بیتهایی هستند با قواعد سست و بدون دیوار و سقف. کاباره ها و خانه هایی که ظاهرا رسمی اند ولی در آنها فقط به شهوت اهمیت داده میشود و هیچگونه شباهتی به یک خانه پاک ندارند. در چنین خانه هایی، ازدواج معنا و مفهومی بجز شهوت ندارد وعاری از هرگونه معنا و مفهومی است.

شیطان بیت ندارد و نباید بیتی به نام شیطان درست کرد. بیتهای ساخت شیطان درست برخلاف بیتهای پاک هستند. متاسفانه اکنون در مراسم حج، بیتی به اسم شیطان درست شده است که ستون دارد، سقف و دیوار دارد. این بیت را به بهانه رمی جمرات درست کرده اند و روز به روز هم بزرگترش میکنند. پیامبر ابراهیم، کعبه را ساخت، اما به موازات آن، خانه ای هم برای شیطان نساخت. احمد نیشیتوبا ثابت کرد که اگر مسیر حج از عرفات تا مکه را با یک خط مستقیم به هم وصل کنیم، یک خط 19 کیلومتری تشکیل میشود.

اما اگر بیت شیطان که در آن رمی جمرات انجام میشود، وارد این مسیر شود، خودبخود مسیر حج منحرف میشود و قاعده نوزده به هم میخورد. بطور عجیبی، شیطان مسیر انجام حج را به بهانه رمی جمرات منحرف کرده است و نصف مسیر را به خودش اختصاص داده است. شیطان ملعون در هر جایی خیلی مکارانه، یک امضا از خودش بجا گذاشته است. اما خدای حکیم و دانا فکر همه جا را کرده است و نمی گذارد مناسک پیامبر ابراهیم، منحرف شود. خدا در عصر علم و ریاضیات، واقعیتها را مشخص کرده است. هر کسی که خواهان راه و مسیر خدا باشد، واقعیتها را می بیند.

اگر شما به حرف خدا گوش ندهید و خانه های سست برای خود بنیاد نهید، دو ضرر مهم می کنید؛ یکی اینکه محیط زندگی خود را نا امن کرده ای، دوما محیط اجتماع سستی برای بچه هایت رقم زده ای. زیرا اجتماع از مجموعه ای از خانه ها تشکیل شده است. با خانه سست، عملا اجتماع سختی را برای نسل آینده رقم خواهید زد. نسل آینده شامل بچه ها و نوه های خودت هم میشود.

وقتی یک بیت، فاسد باشد، خدا دستور میدهد که از آن بیت هجرت کنید. در اصل هجرت مربوط به بیت است. هجرت یعنی بیت در معرض فساد و ناایمن را رها کنید و جای دیگری یک بیت مبتنی بر یکتاپرستی بنا کنید (وَمَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ). خدای مهربان برای هجرت از بیتی که در معرض فساد و ناایمن است، پاداش ویژه در نظر گرفته است.

زنان باید در بیتی که مرد فراهم می آورد، سکنا گزینند و قواعد معنوی آن را رعایت کنند. خدای حکیم به زنان پیامبر دستور میدهد که در خانه های خود سکنا گزینند و طبق قواعد آن عمل کنند و قواعد خانه را به هم نریزند که امنیتشان به هم میخورد.

 

یَا نِسَاءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفًا ﴿۳۲

اى همسران پیامبر شما مانند هیچ یک از زنان [دیگر] نیستید اگر سر پروا دارید پس به ناز سخن مگویید تا آنکه در دلش بیمارى است طمع ورزد و گفتارى شایسته گویید (۳۲)

 

وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِینَ الزَّکَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا ﴿۳۳

و در خانه ‏هایتان قرار گیرید و مانند روزگار جاهلیت قدیم زینتهاى خود را آشکار مکنید و نماز برپا دارید و زکات بدهید و خدا و فرستاده‏ اش را فرمان برید خدا فقط مى‏ خواهد آلودگى را از شما اهل خانه پیامبربزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند (۳۳)

 

وَاذْکُرْنَ مَا یُتْلَى فِی بُیُوتِکُنَّ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ وَالْحِکْمَةِ إِنَّ اللَّهَ کَانَ لَطِیفًا خَبِیرًا ﴿۳۴

و آنچه را که از آیات خدا و [سخنان] حکمت[آمیز] در خانه ‏هاى شما خوانده مى ‏شود یاد کنید در حقیقت ‏خدا همواره دقیق و آگاه است (۳۴)

 

زنان باید با روش و پوشش خاصی که خدا خودش در قرآن توضیح داده است، از بیت خارج شوند تا امنیت خود را از دست ندهند. قواعد داخل بیت و خارج بیت فرق میکند. زنان در خارج از بیت، در امان نیستند و خدا دستور به رعایت بعضی نکات فرموده است تا زنان در خارج از بیت محافظت شوند. در بعضی قبائل آفریقایی، مردان برای ازدواج ، دختر مورد علاقه خود را می دزدند! خدای حکیم می فرماید که اگر خواهان زنی بودید، از درب وارد شوید، یعنی بدون اجازه خانواده زن اینکار را نکنید. دستورات قرآن خیلی زیباست.

جالب است که خدا در مورد زنان پیامبر امر می فرماید که در خانه ‏هایتان قرار گیرید و مانند روزگار جاهلیت قدیم زینتهاى خود را آشکار مکنید(وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَى). در ادامه امر می فرماید که نماز و زکات بپا دارید. خیلی جالب است که نماز و زکات را بعد از دستور به عدم تبرج آورده است. زیرا زنی که قواعد بیت را قبول نکند و در خارج ازخانه، تبرج و خودنمایی کند، اصلا نمیتواند نماز و زکات بجا آورد. اگر چه این دو دستور مستقیما خطاب به زنان پیامبر است، اما این دستور مربوط به تمام کسان دیگری هم است که میخواهند خانه و بیت پاکی داشته باشند. اینها لزومات اولیه یک خانه پاک هستند. تبرج و خودنمایی زنان در بیرون از خانه، اتوماتیک خود خانه را هم ناپاک میکند و غیر قابل تحمل میکند. این نکته اساسی و بنیادی برای تشکیل یک خانواده است. زنان باید دستورات آیه را رعایت کنند و گرنه خانه را با رفتار خود ناپاک میکنند و محیط زندگی خویش را نا امن میکنند.

وقتی خدا می فرماید که وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ  یعنی در خانه های خود آرام و قرار بگیرید (قَرْنَ از ریشه قرر است به معنای آرام و قرار یافتن). و برای خارج از بیت و خانه خود آنقدر بی قراری نکنید. مگر خارج از خانه چه چیزی برقرار است و چه خبر است؟ زنان اگر در خروج از خانه هایشان زیاده روی کنند، دچار چشم و هم چشمی، حسادت، رقابت های ناسالم و ... میشوند. اینها روان آنان را پر میکند و روان پر، آنان را دچار پرخوری روانی میکند و زشت میشوند. اینها آیات کتاب خدای حکیم است. خدا آفریننده است، او میداند که چطوری در مورد زنان صحبت میکند.

متاسفانه بعضی از زنان پیامبر، بعد از مرگ پیامبر محمد، احادیث و روایتهایی از آنان نقل شده است که خصوصی ترین روابط آنان با پیامبر را آشکار کرده است و این خیلی زشت است. زنان باید پوششهای خود را طبق حداقل اوامری که خدا در قرآن فرموده است، رعایت کنند. خدای مهربان در قرآن می فرماید که زنان در خارج از بیت، باید جیوب خود را بپوشانند (وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُیُوبِهِنَّ).

 

وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُیُوبِهِنَّ وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِینَ غَیْرِ أُولِی الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاءِ وَلَا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مَا یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِیعًا أَیُّهَ الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ﴿۳۱

و به زنان با ایمان بگو دیدگان خود را [از هر نامحرمى] فرو بندند و پاکدامنى ورزند و زیورهاى خود را آشکار نگردانند مگر آنچه که طبعا از آن پیداست و باید روسرى خود را بر سینه خویش [فرو] اندازند و زیورهایشان را جز براى شوهرانشان یا پدرانشان یا پدران شوهرانشان یا پسرانشان یا پسران شوهرانشان یا برادرانشان یا پسران برادرانشان یا پسران خواهرانشان یا زنان [همکیش] خود یا کنیزانشان یا خدمتکاران مرد که [از زن] بى ‏نیازند یا کودکانى که بر عورتهاى زنان وقوف حاصل نکرده‏ اند آشکار نکنند و پاهاى خود را [به گونه‏ اى به زمین] نکوبند تا آنچه از زینتشان نهفته مى دارند معلوم گردد اى مؤمنان همگى [از مرد و زن] به درگاه خدا توبه کنید امید که رستگار شوید (۳۱)

 

در این آیه، خمر به معنای پوشاننده است. جیوب هم به معنای برجستگیهای بدن است. در عربی، جیب به گریبان روی لباس گفته میشود که معمولا در آن مدارک و پول و چیزهای دیگر میگذارند و همین مورد باعث میشود که جیب لباس نسبت به سایر قسمتهای لباس برجسته تر شود. خدای قادر متعال خیلی زیبا و مختصر در چند کلمه، حجاب را برای یک زن تعریف میکند و میگوید که زنان باید برجستگیهای بدن خود را بپوشانند (وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُیُوبِهِنَّ). بعضی ها جیوب را به معنای فقط سینه می گیرند که اشتباه است. جیوب شامل تمام بر جستگیهای بدن یک زن اعم از سینه و پایین تنه میشود. معمولا مسلمانان سنتی، روسری را به عنوان نماد حجاب در نظر می گیرند که این دقیقا برعکس آن چیزی است که آیه می فرماید. اهمیت دادن به آن چیزی که خدا در آیه به آن اشاره نفرموده است، منجر به تحریف حجاب شده است. طوریکه بعضی ها روسری سر میکنند ولی دقیقا  برعکس آیه قرآنی وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُیُوبِهِنَّ  عمل میکنند  (به این تصویر توجه کنید که کسی که روسری سر نکرده، حجاب او منطبقتر بر آیه است). جیوب یک زن، معمولا سینه و پایین تنه است. طبق فرموده آیه، زنان باید با لباسشان (یا پارچه و هر پوششی که از آن استفاده میکنند) جیوب خود را بپوشانند، طوریکه خطوط بدن نمایان نشود و قطعا در این مورد باید از پارچه‌هایی استفاده شود که نه شفاف باشد و نه چسبان. زیرا در این دو حالت جیوب پوشانده نمیشود. به هر حال، پوشش یک امر واقعی است و نه یک ادا و اطوار و خودفریبی. اگر چه در آیه به روسری اشاره ای نشده است ولی  اگر شما در جامعه ای زندگی میکنید که بصورت عرفی از روسری استفاده میشود، بهتر است که شما هم روسری استفاده کنید تا برجستگی رفتاری (جیوب رفتاری) برای شما بوجود نیاید و مورد طعن قرار نگیرید. زیرا هدف حجاب در قرآن، حفاظت از زن است در خارج از خانه و بیت. جیوب برای یک زن، فقط مربوط به بدن فیزیکی او نیست، بلکه مربوط به پندار و کردار و گفتار هم هست. زنان باید شرم و حیا را پیشه زندگی خویش کنند و رفتارها و گفتارهایی برجسته (جیوب) در میان نامحرمان بکار نبرند و از آن دوری کنند و البته فقط شرم و حیا میتواند این چنین رفتار و گفتاری را در آنان ایجاد کند. شرم و حیای زن باید واقعی باشد و ادابازی نباشد. شرم و حیا باید در سطح پندار هم باشد و نه فقط در سطح گفتار و رفتار. در صورتی که شرم و حیا در سطح پندار نباشد، ادابازی است. خدای مهربان معصومیت و سادگی آدمیان را دوست دارد. او فریب و کید و نیرنگ را دوست ندارد. شرم و حیا در سطح پندار، یک امر خیلی پسندیده است. در صورتی که حجاب وحیا در سطح پندار، کردار، گفتار نباشد؛ هر گونه پوشش جسمانی بی فایده است.

 

پوشاندن پندار برجسته، پوشاندن کردار برجسته ، پوشاندن گفتار برجسته

 

فقط شرم وحیا و تقوا میتواند تمام گفتارها و کردارهای برجسته یک زن را بپوشاند. پندار زنان با مردان کاملا متفاوت است. شما نباید انتظار داشته باشید که زنان مثل مردان فکر کنند و یا حتی مثل آنان گفتگو کنند. زنان دنیای خود را دارند و آنان گاهی بدون توجه به خطرات دنیای واقعی، کردارها و گفتارهایی را بر زبان میرانند که باعث سوء استفاده مردان از آنان میشود و این مورد بخاطر اختلاف پنداری است. حتی ممکن است که زنان در این زمینه هیچ نیت بدی هم نداشته باشند. ولی خدای حکیم دانا شرم و حیا را برای زن واجب کرده است تا زن در چنین تله های گفتاری کرداری نیفتد. مادر مریم به عنوان یک زن نمونه قرآنی، جمله زیبایی می گوید:  وَلَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثَى = و مذکر مثل مونث نیست

 

فَلَمَّا وَضَعَتْهَا قَالَتْ رَبِّ إِنِّی وَضَعْتُهَا أُنْثَى وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ وَلَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثَى وَإِنِّی سَمَّیْتُهَا مَرْیَمَ وَإِنِّی أُعِیذُهَا بِکَ وَذُرِّیَّتَهَا مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ ﴿۳۶

پس چون فرزندش را بزاد گفت پروردگارا من دختر زاده‏ ام و خدا به آنچه او زایید داناتر بود و پسر چون دختر نیست و من نامش را مریم نهادم و او و فرزندانش را از شیطان رانده‏ شده به تو پناه مى‏ دهم (۳۶)

 

مادر مریم از دید زنانه، دنیا را می بیند. او میگوید مذکر مثل مونث نیست. او در این جمله، مونث را مبنای پندار خود قرار داده است. بنابراین دید زنان نسبت به مساله حجاب هم کاملا با مردان متفاوت است. زنانی که برجستگیهای بدن خود را نمی پوشانند، حتی شاید نیت بدی هم نداشته باشند. ولی خدای حکیم دانا از خطری صحبت میکند که زنان را تهدید میکند. خطری که در ظاهر خود زنان متوجه نیستند. آنها در دنیای زنانه خود هستند. اما خدا میخواهد که با کنترل  کردار و گفتار زنان، پندار آنان را هم کنترل کند و خانواده را محافظت کند. مردانی که بدون توجه و بدون درک دنیای زنانه، برچسبها و انگهای زشت به زنان میزنند، قبل از هر چیزی نشان از نیت و پندار و نگاه ناپاک خودشان دارد. زنانی که شاید در ظاهر بعضی برجستگیهای بدن خود را نپوشانند ولی پندارشان بد نیست. اما خدا در آیه می خواهد به زنان هشدار دهد که پندار پاک بدون گفتار و کردار کافی نیست. این فقط برای حالتی جوابگو است که زنان در یک کره دیگر مثل مریخ بدون مردان زندگی کنند. راز زیبایی زنان در این است:

 

پندار شرم و حیا، کردار شرم و حیا ، رفتار شرم و حیا ، گفتار شرم و حیا

 

 بنابراین راز محافظت از زنان تا که زیبایی و جذابیت خود را از دست ندهند، طبق فرموده قرآن:

 

  • عدم کردار و گفتار برجسته در میان نامحرمان، یا به عبارت دیگر: پوشاندن کردارها و گفتارهای برجسته خود در میان نامحرمان. زیرا فقط پندار کافی نیست.
  • پندار و کردار و گفتار مبتنی بر شرم و حیا
  • پوشاندن جیوب و برجستگیهای اندام خود در میان نامحرمان

 

زنان با رعایت نکردن موارد بالایی، بیشتر به خود ضربه میزنند و زیبایی های خدادادی خویش را از دست میدهند. هر زنی زیبایی های مخصوص و خدادادی مخصوص به خود را دارد و نیازی به ادابازی و تقلید نیست. این زیبایی ها فقط زمانی نمود پیدا میکنند که شرم وحیا را در سطح پندار، کردار، گفتار رعایت کنند.

زنانی که در خانه هایی که برای آنان فراهم شده است، آرام نمی گیرند، خدا این عمل را یک عمل جاهلی معرفی میکند. مشخص میشود که زنان خود از این خطرآگاه نیستند؛ به همین خاطر خدای حکیم آن را یک عمل جاهلیت (تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ) معرفی میکند. منظور آیه این نیست که زنان از خانه بیرون نروند، بلکه این است که زنان در بیرون از خانه خود، برجستگیهای جسمی، گفتاری، کرداری خود را به نمایش نگذارند و خدا این عمل را یک عمل از سر نادانی و جهالت بحساب می آورد. زیرا زنان خود متوجه خطرات ناشی از آن نیستند. عمل جاهلیت یعنی اینکه فرد متوجه غلط بودن کار خود نیست و ظاهرا پندارش نیک است، اما کردار و گفتارش مشکل دارد. به هر حال، پندار کافی نیست و بلکه باید کردار و گفتار هم نیک باشد. زیرا مردان مریض، کردار و گفتار زن را می بینند. آنان پندار زنان را که توجه نمی کنند. به همین خاطر است که خدای حکیم به مومنان و مردان و زنان دستور می فرماید که چشمان خود را بپوشانید و هر چیزی را نگاه نکنید. یعنی از کردار و گفتار دیگران چشم پوشی کنید و این یک نوع تقوا بحساب می آید. جامعه بدون تقوا، از این مشکلات زیاد دارد. بعضی ها برای حل این مشکلات، به اجبارهای عجیب رو آورده اند که بی فایده است. در حالی که اگر اجبار جواب میداد، خدا خودش دستور به اجبار میداد.

در آیه ای دیگر خدای حکیم می فرماید که بعضی ها خانه های خود را با دستان خود خراب میکنند. اینها خودشان، سقف و دیوار خانه هایشان را خراب میکنند (یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدِیهِمْ).

 

 

هُوَ الَّذِی أَخْرَجَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ مِنْ دِیَارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ مَا ظَنَنْتُمْ أَنْ یَخْرُجُوا وَظَنُّوا أَنَّهُمْ مَانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللَّهِ فَأَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَیْثُ لَمْ یَحْتَسِبُوا وَقَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدِیهِمْ وَأَیْدِی الْمُؤْمِنِینَ فَاعْتَبِرُوا یَا أُولِی الْأَبْصَارِ ﴿۲

اوست کسى که از میان اهل کتاب کسانى را که کفر ورزیدند در نخستین اخراج [از مدینه] بیرون کرد گمان نمیکردید که بیرون روند و خودشان گمان داشتند که دژهایشان در برابر خدا مانع آنها خواهد بود و[لى] خدا از آنجایى که تصور نمیکردند بر آنان درآمد و در دلهایشان بیم افکند [به طورى که] خود به دست ‏خود و دست مؤمنان خانه ‏هاى خود را خراب میکردند پس اى دیده‏وران عبرت گیرید (۲)

 

خانه ای که ورودیهای آن را کنترل نمی کنند و هر چیزی را میشنوند و یا می بینند و خدا را ستایش و شکر نمی کنند و نماز بجا نمی آورند، شیاطین در چنین خانه ای به صورت دیو فرود می آیند. اجنه و شیاطین به بیت طاهر و پاک ، دسترسی ندارند. گاهی امکاناتی اعم از فیلمها و آهنگها و گروههای مجازی در اختیار افراد خانواده قرار میدهی، که باعث گمراهی آنان میشود و آنان خود خطرات را احساس نمی کنند ولی با دست خودتان، خانه تان را خراب میکنید.

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ عَلَیْهَا مَلَائِکَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ ﴿۶

اى کسانى که ایمان آورده‏ اید خودتان و کسانتان را از آتشى که سوخت آن مردم و نگهاست‏ حفظ کنید بر آن [آتش] فرشتگانى خشن [و] سختگیر [گمارده شده] اند از آنچه خدا به آنان دستور داده سرپیچى نمى کنند و آنچه را که مامورند انجام مى‏ دهند (۶)

 

نوح از خدا برای تمام مومنانی که وارد بیت او شده اند، از خدای رحمان تقاضای بخشش میکند.

 

رَبِّ اغْفِرْ لِی وَلِوَالِدَیَّ وَلِمَنْ دَخَلَ بَیْتِیَ مُؤْمِنًا وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَلَا تَزِدِ الظَّالِمِینَ إِلَّا تَبَارًا ﴿۲۸

پروردگارا بر من و پدر و مادرم و هر مؤمنى که در سرایم درآید و بر مردان و زنان با ایمان ببخشاى و جز بر هلاکت‏ ستمگران میفزاى (۲۸)

 

اما پسر او، اهل آن خانه نبود. شاید در آن خانه بزرگ شده باشد؛ ولی قواعد و سقف و دیوارهای آن خانه را قبول نداشت و خدای حکیم عادل، پسر نوح را عمل غیر صالح می نامد.

 

قَالَ یَا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صَالِحٍ فَلَا تَسْأَلْنِ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ ﴿۴۶

فرمود اى نوح او در حقیقت از کسان تو نیست او [داراى] کردارى ناشایسته است پس چیزى را که بدان علم ندارى از من مخواه من به تو اندرز مى‏ دهم که مبادا از نادانان باشى (۴۶)

 

کسی اهل یک خانه بحساب میاید که قواعد و قوانین خانه را قبول داشته باشد و سقف و دیوار آن را قبول داشته باشد و در محافظت از آن بکوشد. کسی که انواع کلیپهای منحرف و زشت را به برادران و خواهران خود نشان میدهد و آنان را هم منحرف میکند، یعنی سقف و دیوار آن خانه را قبول ندارد و این فرد ناخوانده است و عملا اهل آن خانه بحساب نمی آید. به همین خاطر خدا به نوح می فرماید که ای نوح پسرت، اهل تو نیست و جزو اهل خانه تو به حساب نمی آید و عمل غیر صالح است. عبارت عربی عَمَلٌ غَیْرُ صَالِحٍ  برای پسر نوح استفاده میشود که به معنای کردار و گفتار شرّ است. بنابراین نتیجه گرفته میشود که اگر یکی از سه آیتم چرخه نیک (پندار نیک، کردار نیک، گفتار نیک) در خانه رعایت نشود، افراد جزو خانه نیک قرار نمی گیرند. خانه نوح، قطعا براساس پندار نیک، کردار نیک، گفتار نیک بوده است. اما پسرش صالح نبوده است، یعنی کردار نیک، گفتار نیک نداشته است.

 

پس خانه نیک و پسندیده و پاک یعنی:

برقراری پندار نیک، کردار نیک، گفتار نیک، گفتار صبر در محیط خانه

 

در بلایا و عذابها، فقط خانه های نیک مورد محافظت قرار می گیرند. در عذاب قوم لوط، فقط بیت لوط نجات یافت (بجز همسر لوط). در مورد عذاب قوم نوح، اهل خانه نوح نجات یافتند بجز پسر و همسرش. زیرا آنها قواعد و قوانین آن خانه را قبول نداشتند. اهمیت خانه از همینجا آشکار میشود. در عذابها و بلایا، ماهیت خانه و بیت مبنای نزول عذاب قرار می گیرد. از همینجا روشن میشود که خانه کانون و محل خیزش تمام جنبشهای یکتاپرستی بوده است.  در میان قوم لوط، فقط اهل خانه لوط سالم ماندند. در میان قوم نوح، فقط کسانی که در خانه نوح رفت و آمد داشتند، سوار کشتی شدند. در میان بنی اسرائیل زمانی که زیر دست فرعون به بردگی گرفته شده بودند، قبله قرار دادن خانه هایشان و نماز در آن خانه ها، محل و کانون خیزش بنی اسرائیل شد. در یک جایی، اگر کانون خانواده ها به هم بریزد، دیگر مبحث ازدواج و تربیت کودکان و خیلی چیزهای دیگر به خطر می افتد و نابود میشود.

  • اسعد حسینی
۲۰
تیر
۰۴

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت یکصد و پنجاه و هشت)

مسخ ( بخش 10 )

افراط و تفریط

 

بعضی میمونها و خوکها به زیاده روی کردن مشهورند. مثلا میمونهایی که بیش از حد به نظافت پوست خود می‌پردازند، خود را دچار تحریک، زخم‌ و یا ریزش مو می‌کنند. یا بعضی میمونها مکررا به میمون‌های ضعیف تر حمله میکنند، تا حدی که آنها را زخمی میکنند و یا کاملا ضعیف میکنند. بعضی انسانها هم از این خاصیت میمونی تقلید کرده و اگر زورشان به یک فرد ضعیف برسد، تا آنجایی که امکان داشته باشد، زور خود را بر او اعمال میکنند.

در جاهایی که غذا همیشه در دسترس است، خوک‌ها تا رسیدن به حد چاقی مفرط پیش می‌روند و خود را دچار نارسایی قلبی یا بعلت افزایش وزن زیاد، مشکلات مفصلی پیدا میکنند؛ طوریکه مفصلها و پاهایشان توان تحمل بدنشان را ندارد. خوک‌های سلطه‌گر، با جویدن گوش و دُم خوک‌های ضعیفتر از خود، مدام برتری خود را اعلام می‌کنند. اینها نمونه رفتارها و خصوصیات زشت میمون و خوک است که نشانگر وجود صفت زیاده روی غریزی در آنهاست. این نوع زیاده روی ها ممکن است به بعضی انسانها هم سرایت کند. زیاده روی در میمون و خوک، یک صفت غریزی است. اما برای انسان یک صفت اکتسابی است و انسان میتواند در آن بسیار ماهر شود و حتی به آن جنبه علمی هم بدهد. افراط و تفریط بزرگترین مشکل بشریت بوده و هست. تجربه تاریخی نشان داده است که گروههای افراط گرای مذهبی و غیرمذهبی، هیچوقت با همدیگر به توافق نخواهند رسید و تنها راه این است که یکی از این گروهها از بین برود و یا کاملا ضعیف شود.

اما با مطالعه قرآن متوجه خواهیم شد که :

 

افراط و تفریط یکی هستند

 

کسی که نمی گذارد بچه اش بیفتد (افراط)، در واقع نمی خواهد بچه اش بلند شود (تفریط). کسی که نمی گذارد فرزندش کوچکترین سرمایی بخورد، در واقع دارد جلو درمانش را می گیرد. کسی که همیشه از فرزندش تعریف و تمجید میکند، در واقع دارد خرابش میکند. وقتی خیلی در دوستی افراط کنید، در نهایت تنها میشوی. زیرا اینها لبه های افراط و تفریط هستند و این لبه ها روزی به هم میرسند. یک ضرب المثلی هست میگوید کوه به کوه نمیرسد ولی آدم به آدم میرسد. لبه های افراط و تفریط روزی به هم میرسند. دیر و زود دارد ولی سوخت و سوز ندارد.

خیلی از بچه ها، دوست داشته شدن زیاد از طرف والدینشان، آنان را اذیت میکند و بعد از مدتی از دوست داشته شدن متنفر میشوند. رومن رولان میگوید : بیش از اندازه دوست داشتن، یک نوع مزاحمت است و حتی اذیت کننده است.

افراط در پندار بدون عمل، منجر به تکرار خواهد شد. وقتی شما بیش از حد فکر کنی، ولی آن را ننویسی و یا به کردار و گفتار تبدیل نکنی، در همانجا متوقف میشوی و دیگر فکرشما تکراری خواهد شد و در لبه افراط و تفریط خواهی افتاد. بعضی ها که پیش خود حرف میزنند، در واقع سعی دارند از یک تکرار پنداری نجات پیدا کنند.

کارهای افراط و تفریطی هر لحظه ممکن است به یکدیگر تبدیل شوند. فرض کنید دو نفر به ظاهر دوستان خوبی هستند و در کنار هم کار می‌کنند. اما یکی از آن‌ها به موفقیت‌های فرد دیگر حسادت می‌کند و در خفا تلاش می‌کند تا در کارهای دیگری مانع ایجاد کند. در این حالت، دوستی آن‌ها ظاهرا خوب به نظر می‌آید، اما در واقع یکی از طرفین در حال خراب کردن دیگری است و این رابطه دوستی می‌تواند به یک رابطه حسودانه منجر شود. این نوع دوستی مثل دوستی خاله خرسه است که به ضرر یکی از طرفین ختم میشود. دلیل این امر واضح است، زیرا افراط و تفریط معنویت واقعی ندارند و فقط ظاهر و نمایش است. دوستی خاله خرسه یک نوع افراط است که منجر به آسیب زدن میشود. این نوع دوستی از اولش هم مشخص است که دوستی واقعی نیست و بلکه یک معنویت غلطی در آن نهفته است. وقتی شما چاپلوسی کسی را می کنید، در واقع بخاطر دوست داشتن نیست و بلکه خواسته و یا ناخواسته؛ عمد و غیر عمد داری او را خراب می کنید. انسانها همیشه در دوستی ها و روابط افراطی همدیگر را معتاد میکنند و بیماری اعتیاد را به هم سرایت میدهند. به همین خاطر، دوستی افراطی در نهایت به دشمنی تبدیل میشود. حالا ممکن است این دشمنی عمد باشد و یا شاید غیر عمد و از سر جهالت باشد. کسی که دوست شماست و شما را به اعتیاد دعوت میکند، در واقع دوست شما نیست و بلکه دشمن شماست. در لبه های افراط و تفریط از این حوادث زیاد اتفاق می افتند. تمام اعتیادهای ناخواسته از این نوع دوستی های افراطی ناشی میشوند و بوجود آمده اند.

حتی افراط در دوستی میتواند منجر به استرس و خوف و حزن شود. زیرا فرد فکر میکند که همیشه باید در دسترس دوستش باشد و از نه گفتن واهمه و ترس دارد. همین میشود منبع استرس خودساخته.  دوستی های افراطی، میتواند انسانها را از نماز و یاد خدا دور نگهدارند. خاصیت تمام افراط و تفریطها همین است. وقتی یکی در دوستی افراط کند، بعد از مدتی تنها میشود؛ زیرا هر انسانی ظرفیت مشخصی در پذیرش دارد و او بخاطر افراط در دوستی، ظرفیتش را تکمیل کرده است و توقع خود را بالا برده است و پس دیگر نمیتواند دوست دیگری بگیرد و به همین خاطر تنها میشود و نمی تواند دوست دیگری در حد دوستی معتدل و عاقلانه بگیرد. افراط و تفریط واقعا میتواند سلامت و اعتدال روان را به هم ریزد.

افراط و تفریط در ظاهر دو لبه اند، ولی در اصل یکی هستند. خدای حکیم این دو نقطه را تبذیر می نامد. به همین خاطر خدای مهربان مبذرین را برادران شیاطین می نامد (إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کَانُوا إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ).  نظام رحمانی بر اساس افراط و تفریط درست نشده است و با حالت افراط و تفریط سازگار نیست و این حالت را طرد و رجم میکند. کسی که در این دنیا در نقاط افراط و تفریط زندگی کند و جزو مبذرین باشد، به او خوش نخواهد گذشت و بزودی از نظام رحمانی نا امید میشود. زیرا قوانین محوطه افراط و تفریط با قوانین نظام رحمانی فرق میکند.

یکی میگفت:

 

 از کسی ضربه خوردم که به او تکیه کرده بودم

 

این حرف او از یک جهت درست است و از جهت دیگر نادرست. تکیه کردن به فرد دیگری در حد توکل کردن، یک نوع افراط است و در نقاط افراط، تکیه کردن به عکس آن (رها کردن) تبدیل میشود. زیرا در محوطه افراط و تفریط، قضیه همینطوری است. نتیجه افراط، تفریط است و نتیجه تفریط ، افراط است. اما جنبه نادرست این طرز تفکر آن است که فرد شکست خورده فکر میکند که شکست او بعلت طرف مقابل است، درحالی که شکست او بخاطر افراطی است که او در مورد تکیه کردن انجام داده است و علت اصلی این شکست، خودش است.

چهل پنجاه سال پیش، شعار جامعه این بود که فرزند کمتر، زندگی بهتر. اما بعد از چهل سال حالا این شعار برعکس شده است و شده فرزند بیشتر، زندگی بهتر. مردم از لبه افراط میروند سمت تفریط و از لبه تفریط میروند سمت افراط. این مشکلات همینطوری تصادفی بوجود نیامده است.

استفاده از چشم سوم، دنیا را غیر قابل تحمل میکند. زیرا افراد دارای چشم سوم، در هر چیزی شک میکنند و هر چیزی را قضاوت میکنند. با ذره بین چشم سوم، نمیتوان زندگی کرد. بعضی چیزها را بگذاریم برای خدا. چشم سوم یک نوع افراط در قضیه مو را از ماست بیرون کشیدن است.

یکی از دلایل مصرف غذاهای خیلی تند در هند کنترل اشتها و جلوگیری از پرخوری بود. تحقیقات نشان داده‌اند که کپسایسین، ترکیب فعال موجود در فلفل‌های تند، می‌تواند احساس سیری را افزایش دهد و میل به خوردن را کاهش دهد. همچنین، مصرف غذاهای تند باعث افزایش متابولیسم بدن می‌شود، که به سوزاندن کالری بیشتر کمک می‌کند. هندی ها غذاهای آنچنان تندی میخورند که افرادی مثل ما حتی نمیتوانند تست کنند. آنها در ابتدا برای کنترل اشتها و پرخوری از این حربه استفاده کردند. این یک نوع افراط بود. جالب است که اکنون آنان به غذاهای تند عادت کرده اند و حتی در  آن پرخوری هم میکنند. همانطور که می بینید، افراط آنها منجر به تفریط شد. این قاعده دنیاست. هر افراط و تفریطی، بالاخره یک روزی نتیجه عکس میدهد. وقتی پرخوری کنید، یک روز مجبور به نخوردن خواهید شد، مگر اینکه بی خیال سلامتی خود شوید. عشق و نفرت، در ظاهر متفاوت و مخالف همند؛ اما واقعیت این است که این دو یکی هستند و بالاخره به همدیگر تبدیل میشوند. دیر و زود دارد ولی سوخت و سوز ندارد.

وقتی شما میتوانید متعادل باشید که نقطه افراط و تفریط یک چیزی را بدانید. شما فقط وقتی وسط یک طناب را میتوانید پیدا کنید که هر دو سر طناب در دستان شما باشد. اما این موضوع در هر موردی برای ما میسر نیست. اما دین این کار را میکند. دین بدون اینکه شما بدانید، وسط طناب را به شما نشان میدهد و کار شما را راحت میکند. با رعایت دستورات دین، دیگر در قضیه افراط و تفریط نخواهید افتاد و شکست نخواهید خورد.

بعضی ها میگویند که برای ترک یک گناه، در آن افراط کن تا حدی که از آن خسته و زده شوی! این ایده شیطانی، خیلی جالب ماهیت واقعی افراط و تفریط را برای ما بیان میدارند. زیرا افراد با افراط کردن، به لبه تفریط میروند ولی غافل از آنکه افراط و تفریط یک نقطه اند و دوباره همان گناه بصورت و شکل دیگری تکرار میشود. افراط و تفریط یک نوع بیراهه هستند برای نجات از دست یک دیو و گناه. ولی اینها در اصل نجات دهنده نیستند و بلکه دست و پازدنهای الکی هستند. مثلا افراد برای بدست آوردن سریع یک احساس شادی، افراط میکنند و این غلط است. احساس شادیی که دیر بدست آید، خیلی بهتر از آن است که سریع بدست آید. معنای واقعی اعتیاد، عادت کردن به احساسات است طوریکه همان لحظه آن احساس را بخواهی و از هر روشی برای بدست آوردن آن بهره گیری. این معنای واقعی اعتیاد است. ترک افراط و تفریط مثل ترک اعتیاد سخت است. اعتیاد یعنی در افراط و تفریط ماندن. وقتی شما گیر قضایا و معانی افراطی و تفریطی بیفتید، یعنی گیر کرده ای و غل و زنجیر شده ای. شیطان خیلی راحت، واقعیتها را به سمت افراط و تفریط می برد.

انسانها در طول زندگی به خیلی از روشهای افراط و تفریطی عادت میکنند و معتاد میشوند. اما بعد از مدتی، به افراط و تفریطهای بیشتری نیاز دارند و حتی نیاز دارند که از ساقی برای اینکار استفاده کنند. ساقی کسی است که آدمیان را ماهرانه به نقاط افراط و تفریط می برد. در کنسرتهای موسیقی و فیلمها، نقاط تبذیری (نقاط افراطی و تفریطی) برجسته میشود. در نقاط تبذیری، افراد ناخواسته اشکشان در میاید و یا می خندند. البته این اشکها وخنده ها، بدرد نمی خورند زیرا درنقاط تبذیری هستند. در ظاهر شاید افراد آرام شوند، ولی دوباره نیاز دارند و بر می گردند. دراین جاها، تهیه کنندگان این مجالس و جمعها، ساقی بحساب میایند که بطور میانبر و تقریبا تضمینی افراد را به حالت تبذیری می برند. بیشتر هزینه های انسانها در همین نقاط بر انسان تحمیل میشود. به همین خاطر است که مدیریت هزینه از مدیریت درآمد بسیار مهمتر است. شما اگر هزینه هایتان را مدیریت نکنید و طبق افراط و تفریط هزینه کنید، هیچ درآمدی جوابگوی نیازهای شما نخواهد بود. آن موقع هر چقدر هم که ثروتمند شوید، باز نیازمند خواهی بود. لبه های افراط و تفریط کشش زیاد دارند و پایانی ندارند.

وقتی یک غذای لاکچری میخورید، نود درصد هزینه آن مربوط به مکان و بسته بندی لاکچری بودنش است و ده درصد هزینه مربوط به خود غذاست. لاکچری بازی حد و حدودی دارد. افراط در اینها، آدمیان را از حالت و صفات بندگی خارج میکند و برده روشهای شیطانی میشوید.

نقاط افراط و تفریط جذب کننده هم هستند و خاصیت کشندگی و جذب کنندگی دارند. عشق، نفرت، زیاده خوری، بالش پرِ قو، مرتاض شدن، هیجان بیش از حد، ترس بیش از حد، خوشحالی بیش از حد، مستی و از بیخود شدن و خیلی نقاطهای دیگر، همگی در ظاهر آرزوهای لذت بخشی است. این نقاط در زندگی ها زیادند و انسان جهت نجات از دست این نقاط فریبنده، باید واقعا به آن نگاه نکند و فرار کند. یکی از آیات قرآن لفظ لطیفی را بکار می برد (فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ) . در این آیه آمده است: پس به سوی خدا بگریزید. بکارگیری چنین لفظی نکته ظریفی را در خود دارد و آن اینکه آنقدر جذب کننده ها و زینتهای دنیوی سر راه انسان در مسیر زندگی قرار دارد که در این آیه، خدای لطیف مهربان، لفظ فرار به سوی خدا را بکار می برد. یعنی باید فرار کرد تا جذب زینتهای دنیوی نشوید و فریب نخورید. آدمی که در یک مسیر فرار میکند، فرصت دقت در زینتهای دنیوی پیدا نمی کند و کمتر جذب خواهد شد. زندگی این دنیا دقیقا مثل چندین ساعت زندگی جهان آخرت  است. واقعا برای چند ساعت زندگی فانی ، چرا ما خودمان را باید برای همیشه بدبخت کنیم.

 

فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ إِنِّی لَکُمْ مِنْهُ نَذِیرٌ مُبِینٌ ﴿۵۰﴾

پس به سوى خدا بگریزید که من شما را از طرف او بیم‏ دهنده‏ اى آشکارم (۵۰)

 

وَلَا تَجْعَلُوا مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ إِنِّی لَکُمْ مِنْهُ نَذِیرٌ مُبِینٌ ﴿۵۱﴾

و با خدا معبودى دیگر قرار مدهید که من از جانب او هشداردهنده‏ اى آشکارم (۵۱)

 

فرض کنید که فردی به شما پیشنهاد دیدن فیلمی را میدهد.  این فیلم طبق خواسته و میل شما تهیه میشود.  اما آن فرد در عوض نمایش فیلم، تمام زندگی شما را می گیرد.  آیا یک فیلم یک ساعته ارزش از دست دادن تمام زندگی را دارد؟ فردی که چنین پیشنهادی را به شما می دهد، شیطان است. شیطان در عوض نمایش چند توهم و افراط و تفریط و خوشی ناچیز، زندگی جاودان در بهشت را از شما می گیرد و شما را با خود همراه میکند. ما تا این حد اشتباه می کنیم! کسی که اینقدر زود فریب میخورد و اینقدر غلط قضاوت میکند ، باید سریع به سوی خدا بگریزد تا نجات یابد و چنین فردی نباید در مسیر زیاد توجه کند و گرنه جذب میشود.

 

 وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ مَا لَبِثُوا غَیْرَ سَاعَةٍ کَذَلِکَ کَانُوا یُؤْفَکُونَ ﴿۵۵﴾

در آن روز هنگامی که آن ساعت فرا رسد، مجرمان قسم خواهند خورد که (در این دنیا) فقط یک ساعت بودند. آنها تا این حد اشتباه می ‌کردند (55).

 

در آن روز هنگامی که آن ساعت فرا رسد، مجرمان قسم خواهند خورد که در این دنیا فقط یک ساعت بودند. آنها تا این حد اشتباه می ‌کردند. ما هم تا این حد اشتباه می کنیم و هم اکنون با آنکه این واقعیت را میدانیم ولی باز هم این اشتباه را ادامه میدهیم. قرآن کتاب راستگویی است و باید حرفهایش را باور کرد. وقتی می فرماید که زندگی این دنیا فقط یک ساعت است نسبت به آن دنیا؛ یعنی واقعا اینطوری است و این یک حرف بسیار جدی است. فرض کنید بچه تان از شما یک اسباب بازی خیلی گران قیمت میخواهد ولی اسباب بازی فقط تا یک ساعت بدرد میخورد و بعد از آن دیگر کار نمی کند و باید پرتش کنید. آیا شما پول زیادی بابت این اسباب بازی میدهید؟ آیا به گریه های بچه توجه می کنید؟ خیر. شما سعی میکنید که بچه تان را راضی کنید که چنین چیزی نخواهد و دلایل آن را برایش بیان میکنید. این جور منطقها خیلی زیبایند و بسیار کارآمد. اما آیا ما چنین منطقی را در مورد یک ساعت زندگی خود در این دنیای فانی رعایت میکنیم.

شیطان فقط از طریق افراط و تفریط میتواند انسانها را شکست دهد. او سه راه برای شکست انسان پیدا کرده است که همگی در لبه های افراط و تفریط هستند.

الف کشاندن انسان به میدان آتشی خود از طریق مدیتیشن، یوگا، چاکرابازی و سایر عرفانهای شیطانی. انسان در این نقاط تبذیری قطعا از شیطان شکست خواهد خورد. زیرا شیطان خودش از آتش خلق شده است و در این میدان آتشین استاد است.

ب- بی سلاح کردن انسان در میدان جسمانی. شیطان برای نیل به این هدف؛ نماز و روزه و زکات و سایر دستورات قرآن را کم اهمیت جلوه میدهد و در نتیجه فرد بی سلاح خواهد شد.

ج- به انحراف کشاندن آیات کلیدی قرآن و بصورت وحشیانه اجرا کردن آن، تا که کلا از چشم همه بیندازد و هدف شیطان از انحراف معانی این آیات، تعطیل کردن این آیات بود. تعطیل کردن این آیات یعنی خلع سلاح کردن انسان. شیطان از طریق گروههای تندرو مذهبی در هر آئین و دینی، مفاهیم صحیح را خراب میکند. یک ضرب المثلی هست که میگوید اگر میخواهید چیزی را خراب کنید، از آن دفاع بد بکن و یا آن را نادرست اجرا کنید. این دقیقا روش افراط و تفریط است.

یکی از دلایل لزوم دین همین است. دین انسان را از افراط و تفریط و مکرهای شیطان که اکثرا در همین دو نقطه صورت می گیرد، نجات میدهد. دین یک سری بایدها و نبایدها و شایست ها و نشایستها را به ما معرفی میکند که دقیقا باید همانطوری باشد که خدا در دین فرموده است. بایدها و نبایدهای الکی و اضافی، خودش افراط و تفریط است. اوامر و نواهی الکی و اضافی هم افراط و تفریط است. تلاشهای بیهوده، جبهه گیریهای بیهوده و از خدا مقدستر شدن و رهبانیت و ... همگی نقاط افراط و تفریط هستند و کار را راحت تر نمی کنند، بلکه مشکلترش میکنند.

جاهلیت همان باید و نبایدهای الکی هستند که دین خرافی برای مردم ایجاد میکند. زیرا باید و نبایدهای الکی، جای باید و نبایدهای اصلی را می گیرد و شیطان براحتی با این حربه، اصل مساله را پاک میکند. باید و نبایدهای بیخودی ، یک نوع حساسیت و وسواس هم هستند.  

یک داستانی بود برای بچه ها به اسم سه بچه خرس. این سه بچه خرس در نبود مادرشان، در جنگل برای نجات از دست گرگ، شروع میکنند به ساخت خانه. هر کدام به روش خودش، خانه می سازد. اولی از کاه خانه میسازد، دومی از تخته و سومی با آجر. در نهایت مشخص میشود که دو خرس اولی تلاش بیهوده ای کرده اند. زیرا روششان محافظت کننده نبود. دو روش اولی یک نوع امنیت پوشالی ایجاد کردن بود. کارها و امورات در نقاط افراط و تفریط هم واقعی نیستند و پوشالی هستند. تصور کنید که کسی در امورات بهداشتی وسواس است. او آنقدر وسواس است که هر چیزی را دو سه بار می شوید. این فرد در یک محوطه افراط و تفریط افتاده است و به خیال خود، دارد بهداشت را رعایت میکند ولی این عادت او واقعا حفاظت کننده نیست و بلکه یک حفاظت پوشالی است و حتی ضررش از فایده اش بیشتر است. یا مردم از داروهای مختلف شیمیایی، به هیچ دلیل منطقی استفاده میکنند که همه اش ضرر است. اما مصرف کننده فکر میکند، خوب میشود. در حالی که با این کار، بنیه سیستم ایمنی خود را نابود میکند. اکنون آنقدر تعداد داروخانه ها و مراکز شیمیایی زیاد شده است که وضعیت سیستم ایمنی نسل آینده واقعا مشخص نیست.

خیلی از کارها که مردم فکر میکنند، حفاظت از خود است، نه تنها حفاظت نیست، بلکه دقیقا ضد حفاظت است. هر چیزی که طبق نظام رحمانی نباشد، حفاظت کننده نیست. فقط خدا بهترین نگهدارنده و حفظ کننده است (فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا  وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ).

 

قَالَ هَلْ آمَنُکُمْ عَلَیْهِ إِلَّا کَمَا أَمِنْتُکُمْ عَلَىٰ أَخِیهِ مِنْ قَبْلُ ۖ فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا ۖ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ(٦٤)

یعقوب گفت: «یعنی باز هم به شما اعتماد کنم؟! همان‌طورکه قبلاً در ماجرای برادرش یوسف به شما اعتماد کردم؟! البته خدا بهترین مراقب است؛ چون او از هر مهربانی مهربان‌تر است.» (٦٤)

 

جبهه گیری در این دنیا لازم است. باید جبهه خود را در این دنیا بوسیله دین مشخص کنید. ارتباط دین و دنیا همین است.  دین برای مشخص نمودن جبهه و جهت شماست در این دنیا. اگر انسان در این دنیا، یک سری باید و نباید نداشته باشد، مثل خوک میشود و از نظر جسمی و روانی می میرد.

از شخصیتهای مذهبی اسطوره و بت درست کردن، آنان را بالا نمی برد؛ بلکه دقیقا روششان را خراب میکند. به همین خاطر است که آنان در روز قیامت دشمن افراط کنندگان و غلو کنندگان میشوند. وقتی در مورد یک فرد، غلو و افراط شود، کسانی دیگر در یک گوشه دیگر دنیا پیدا میشوند که در مورد آن فرد تفریط میکنند. هر افراطی، تفریطهایی به دنبال خود دارد. فرقه هایی که اکنون دشمن خونی هم شده اند، از همین طریق بدست آمده اند.

 

وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِیَکُونُوا لَهُمْ عِزًّا ﴿۸۱

و به جاى خدا معبودانى اختیار کردند تا براى آنان [مایه] عزت باشد (۸۱)

 

کَلَّا سَیَکْفُرُونَ بِعِبَادَتِهِمْ وَیَکُونُونَ عَلَیْهِمْ ضِدًّا ﴿۸۲

نه چنین است به زودى [آن معبودان] عبادت ایشان را انکار مى کنند و دشمن آنان مى‏ گردند (۸۲)

 

در هر دوره ای، اگر توسط اقوام و مذاهب، افراط صورت گیرد، در جایی دیگر؛ توسط حریف، تفریط صورت می گیرد. مصری ها و هندی ها گاو را مقدس کردند، آن طرفتر، آریایی ها گاو را وحشیانه ذبح میکردند و گاوها را زجر کش میکردند. تعدادی از نقاط افراط و تفریطی که در دنیا رواج دارد:

  • در برخی سنت‌های صوفیانه، مقام پیر یا مرشد تا آن‌جا مقدس می‌شود که مریدان قدمهای او را مقدس میدانند و در آن تبرک می جویند و قسمتهایی از لباس او و یا وسائل او را برای تبرک می برند.
  • بزرگان مذهبی را تقدیس میکنند تا حدی که او را واسطه و شفیع خود بین خود و خدا بحساب می آورند. مردم عرب قبل از نزول قرآن، مجمسه هایی از لات و عزی و هبل و ... درست کرده بودند و آنان را شفیعان بی چون و چرای خود می دانستند.
  • در بعضی قبائل قدیمی، به مردگان خود آنقدر اهمیت میدهند تا حدی که آنان را ناظر و حاضر بر امور خود میدانند.
  • در مسیحیت، تصاویر و مجسمه های مسیح و مریم را در کلیساها نصب میکنند و مردم به این تصاویر و تمثالها احترام میگذارند و خیال میکنند که به مسیح و مریم احترام گذاشته اند. بت تراشی یعنی تولید این وضعیت.
  • مصریان ابتدا به خورشید احترام گذاشتند ولی بعدا او را خدای یکتا دانستند و حتی بعد، فرعون را فرزند خورشید می دانستند. تمام بت پرستی های تاریخ از همان ابتدا، بت پرستی به شکلی که ما داریم می بینیم نبوده است، بلکه بمرور زمان به وضعیت نهایی خود رسیده است. تمام افراط و تفریطها هم از آنجا که بمرور زمان پیش روی میکنند، در مقاطع زمانی اولیه قابل تشخیص نبودند. مثل جریان قورباغه آب پزی که بمرور و یواش یواش آبش را گرم میکنند و بنابراین قورباغه متوجه نیست که دارد پخته میشود. افراط و تفریط هم بمرور و اندک اندک آدمیان را می پزند.
  • ژاپنی ها در تعریف معنویت، به نقاط افراطی رسیده اند. آنها کار کردن را مقدس میدانند. به خاطر همین تقدس گرائی، آنها تا حد مرگ کار میکنند که مرگ ناشی از خستگی شدید در میان آنها رایج است.
  • کمونیست: تمرکز افراطی بر برابری و رفاه اجتماعی تا سطح یکنواختی کامل؛ که این یک نوع افراط است.
  • افراط در روزه داری، که در میان هندوان به مرتاضی منجر شد.
  • افراط در رقابت تحصیلی که منجر به ایجاد روشهای غلطی همچون کنکور میشود.
  • افراط در ورزش که منجر به بدن سازی های بی فایده و بی هدف شده است.
  • افراط در آرایش که منجر به عملهای جراحی زیبایی شده است.
  • افراط در خوردن.
  • افراط در خرج کردن.
  • معاشرت بدون هدف و مداوم با دوستان و فامیل.
  • افراط در وبگردی
  • افراط در حرف زدن که منجر به غیبت و تهمت میشود.
  • تشکیل جلسات و مراسمهای مذهبی جمعی دوره ای که اکثرا به شعر گفتن و شیدایی جمعی منتهی میشود.

و ...

در تمام این زیاده روی ها، مخلوق یا نماد واسطه، چنان بزرگنمایی می شود که خدای رحمان و روش و استایل او به حاشیه می رود.

  • اسعد حسینی
۱۰
تیر
۰۴

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت یکصد و پنجاه و هفتم)

طهارت (بخش پنجم)

خانه ( قسمت 1)

 

 

در یک جایی خواندم که میگفت هندی ها، با کفش وارد خانه هایشان نمی شوند، آنان در خانه هایشان دستشویی نمی سازند، زیرا معتقد هستند که خانه باید عاری از هر گونه آلودگی و ناپاکی باشد. آنان بر این باورند که وجود دستشویی در خانه باطل کننده پاکیزگی است. آنان هر روز داخل خانه هایشان را با آب، تمیز و جارو میکنند؛ یک روز در میان لباسهایشان را می شویند، در خانه نسبت به بزرگان خود بی احترامی نمی کنند و با کفش وارد خانه نمیشوند و ... وقتی اینها را خواندم؛ پیش خود فکر کردم که پس چرا میگویند هند کشور کثیفی است. اما در ادامه متوجه شدم که این پاکیزگی فقط مخصوص داخل خانه هاست و نه خارج از خانه ها؛ داخل خیابانها پر است از ادرار گاو و مدفوع گاو و ادرار انسانها؛ اختلاف پاکیزگی بین بیرون خانه و درون خانه در هند خیلی متفاوت است.  

این نکته عملی از جامعه هند ثابت میکند که چرا خانه و خانواده خیلی مهم است. خانه کاه گِلی باشد ولی عاری از هرگونه ناپاکی باشد. جامعه هند به خیلی چیزها آلوده است و پر است از خرافات و رسومات عجیب و آزار دهنده؛ ولی یکی از عواملی که باعث شده است که تا کنون آن جامعه از هم فرو نپاشد، رعایت بعضی نکات اصولی در مورد خانه و خانواده است.

اما بیایید بدانیم که قرآن در مورد خانه چه می فرماید. خانه در قرآن بیت نامیده میشود. در قرآن بیت و خانه مفهومی بیش از یک "مکان سکونت" دارند. در واقع بیت نقش مهمی در انتقال مفاهیم دینی به کودکان و نسل بعدی دارد. درخانواده، حتی علی رغم اختلاف عقاید، نباید نسبت به بزرگان بی احترامی کرد و نسبت به والدین باید محترمانه رفتار کرد. بیت محل عبادت هم هست. در دید کلی بیت باید پاک باشد از دیوها و شیاطین. حتی به نظر من باید بیت دارای فضایی هر چند کوچک جهت عبادت باشد مثل یک محراب. در قرآن، خانه به عنوان محل زندگی مسالمت آمیز هم مطرح است. ورودیهای کثیف نباید در خانه جریان یابند تا خروجی های کثیفی از آن بیرون نرود. وقتی در یک خانه، فیلمهای کثیف و مستهجن نگاه کرده شود، آن خانه قطعا خروجی های کثیفی هم خواهد داشت. خیلی از جوانان کلیپهای نامناسب نگاه میکنند و آن را وارد خانه و محل سکونت خود هم میکنند و به این طریق ضربه جبران ناپذیری به خانواده خود میزنند.

در میان هندوان، که به افراط و تفریط شهره هستند، اجازه وجود دستشویی در خانه را نمی دهند، زیرا میگویند که خانه پاک است و وجود دستشویی در آن، باعث ناپاکی آن میشود( البته در میان ایرانیان قدیم هم اینگونه بود که در بناهای قدیمی، دستشویی را در دورترین گوشه حیات میساختند). اگر چه این حرف در ظاهر شاید درست باشد، ولی یک افراطی در آن نهفته است. زیرا هدف از وجود دستشویی هم حفظ محیط و نظافت آن است. هندی ها در کوچه ها و محیطهای باز کار دستشویی انجام میدهند و این خودش محیط خارج از خانه را ناپاک میکند. قطعا هندی ها افراط میکنند و ما اینجا قصد نداریم که از این کار جاهلانه هندی ها دفاع کنیم. ولی ما با این مثال، میخواهیم مفاهیم اصلی و صحیح را از این موضوع بیرون بکشیم.

 

بیرون خانه کثیف است ولی داخل خانه تمیز

 

همین نکته مهم، باعث شده است که آنان در آن محیط فاسد دوام آورند و محط کثیف خارج از خانه برایشان قابل تحمل باشد. البته در یک جامعه پاک، باید هم داخل خانه تمیز باشد و هم بیرون خانه. ولی اگر پاکی خارج از خانه، از کنترل شما خارج باشد و توان پاک کردن آن را نداشته باشی، آن وقت پاکی داخل خانه اهمیت پیدا میکند.

طبق قرآن، خدای حکیم و دانا، بیت را محل آرامش قرار داده است (وَاللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ بُیُوتِکُمْ سَکَنًا = و خدا براى شما خانه ‏هایتان را مایه آرامش قرار داد).

 

وَاللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ بُیُوتِکُمْ سَکَنًا وَجَعَلَ لَکُمْ مِنْ جُلُودِ الْأَنْعَامِ بُیُوتًا تَسْتَخِفُّونَهَا یَوْمَ ظَعْنِکُمْ وَیَوْمَ إِقَامَتِکُمْ وَمِنْ أَصْوَافِهَا وَأَوْبَارِهَا وَأَشْعَارِهَا أَثَاثًا وَمَتَاعًا إِلَى حِینٍ ﴿۸۰

و خدا براى شما خانه ‏هایتان را مایه آرامش قرار داد و از پوست دامها براى شما خانه ‏هایى نهاد که آن[ها] را در روز جابجا شدنتان و هنگام ماندنتان سبک مى‏ یابید و از پشمها و کرکها و موهاى آنها وسایل زندگى که تا چندى مورد استفاده است [قرار داد] (۸۰)

 

طبق فرمایش قرآن، خانه ها محل یاد و ذکر خدای متعال است و محل عبادت است.

 

فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ ﴿۳۶

در خانه ‏هایى که خدا رخصت داده که [قدر و منزلت] آنها رفعت‏ یابد و نامش در آنها یاد شود در آن [خانه]ها هر بامداد و شامگاه او را نیایش مى کنند (۳۶)

 

البته در نهایت روزی باید این بیت ها را رها کرد و به بیت اصلی و بزرگتر سر زد. بیت بزرگتر را پیامبر ابراهیم بنا کرده است.

 

إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبَارَکًا وَهُدًى لِلْعَالَمِینَ ﴿۹۶

در حقیقت نخستین خانه‏ اى که براى [عبادت] مردم نهاده شده همان است که در مکه است و مبارک و براى جهانیان [مایه] هدایت است (۹۶)

 

طبق فرمایش قرآن، بیت دارای چندین جزء است که میتوان در زیر مشاهده کرد:

 

  1. قواعد: پایه ها و ستونهای یک خانه

هر بیتی ، یک سری قواعد و ستونها دارد. در مقابل حوادثی مثل زلزله و بلایای طبیعی، ستونها و قواعد خانه از ساکنان آن محافظت میکنند. قواعد یک خانه، اصول و قوانین داخل آن خانه هستند. مثلا یک خانه نباید کثیف شود و اگر کثیف شود، باید تمیز شود. در یک خانه ، نباید به بزرگترهای آن بی احترامی شود. در خانه باید قواعدی که خدا می فرماید برقرار باشد و نه قواعد من درآوردی مردان و زنان. اکنون در خانه ها، یا مرد سالاری برقرار است یا زن سالاری. اگر خانه زن سالار و یا مرد سالار شود، توازن خانواده به هم میخورد و خیلی از ورودیهای کثیف وارد خانه میشود. معمولا در جامعه ما میگویند که زن رئیس خانه است و مرد مسئول کارهای بیرون از خانه. این اشتباه است. خانه قواعد و اصول خودش را دارد و نیازی به این قواعد من در آوردی و فمنیستی ندارد.

 

  1. جدار: دیوار، محافظ خانه

هر بیتی حریمها و دیوارهایی دارد. اگر دیوار نباشد، عیوب افراد ساکن خانه فاش میشود و خانه عریان میشود. یا اینکه افراد داخل خانه، رهگذرها را نگاه میکنند و حواشی و مسائل جدیدی پیش میاید. خانه محل سکون است تا آدمی از مشغولیتهای روزمره و اجتماع دور شود. خانه ای که افراد آن همیشه از چشم و هم چشمی حرف میزنند و غیبت میکنند، یعنی دیوارش خراب است و یا دیوار ندارد. زمانی مردان برای فرار از کارهای مهم، محافظت از خانه را بهانه میکردند. آنها می گفتند که خانه بی حفاظ است. ولی بی حفاظ نبود و این فقط یک بهانه بود برای فرار از یک مسئولیت بزرگتر.

 

وَإِذْ قَالَتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ یَا أَهْلَ یَثْرِبَ لَا مُقَامَ لَکُمْ فَارْجِعُوا وَیَسْتَأْذِنُ فَرِیقٌ مِنْهُمُ النَّبِیَّ یَقُولُونَ إِنَّ بُیُوتَنَا عَوْرَةٌ وَمَا هِیَ بِعَوْرَةٍ إِنْ یُرِیدُونَ إِلَّا فِرَارًا ﴿۱۳

و چون گروهى از آنان گفتند اى مردم مدینه دیگر شما را جاى درنگ نیست برگردید و گروهى از آنان از پیامبر اجازه مى‏ خواستند و مى گفتند خانه ‏هاى ما بى‏حفاظ است و[لى خانه ‏هایشان] بى‏حفاظ نبود [آنان] جز گریز [از جهاد] چیزى نمى‏ خواستند (۱۳)

 

 

  1. سقف: محافظت از باران و پارازیتها و آنتنها و امواج و رعد و برق و ...

اکنون مردم هر آنچه که در ماهواره و تلویزیون و موبایلها پخش میشود، را وارد خانه خود میکنند و وردیهای خطرناکی را به اهالی خانه می خورانند و آنان را از نظر روانی دچار پرخوری میکنند و در نتیجه زشت و بیمار میشوند. وقتی هر گونه شبکه تلویزیونی و هر گونه کلیپ و فیلمی را بوسیله آنتنها وارد خانه کنید، یعنی خانه سقف ندارد و محافظت شده نیست. سقف در یک خانه نماد حفاظت در مقابل رسانه های اجتماعی و تلویزیونی است.

 

  1. باب: محل ورود به خانه

خدای حکیم در قرآن به انسانها دستور میدهد که از باب (دَر) وارد خانه ها شوید. یعنی وقتی وارد یک خانه میشوید، یک سری اصول و قواعد آن خانه را رعایت کنید. مثلا هر گونه اطلاعات ناسالمی به خورد اهالی آن خانه ندهید. در خانه هر حرفی را نزنید. حتی اگر اصول و قواعد آن خانه را قبول ندارید،  تا وقتی که از آن در وارد می شوید، اصول آن را رعایت کنید.  خدای حکیم دانا، از دَر وارد شدن را نوعی نیکی و در کنار تقوا آورده است (وَلَکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَى وَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا). بنابراین ارتباط افراد با همسایه ها از طریق دیوار و یا بام، اصلا جالب نیست و حس ناخوشایندی به اهالی خانه میدهد و حریمها و دیوارها را از بین می برد. حتی همسایه ها هم باید از درب وارد خانه های یکدیگر شوند، تا حریمها نشکند.

قانون دهم تورات می فرماید: چشم طمع به مال و ناموس همسایه نداشته باش. وقتی بتوان از طریق دیوار و بام، وارد خانه های همدیگر شوید، چشم طمع بوجود میاید.

 

یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِیَ مَوَاقِیتُ لِلنَّاسِ وَالْحَجِّ وَلَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ ظُهُورِهَا وَلَکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَى وَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ﴿۱۸۹

در باره [حکمت] هلالها[ى ماه] از تو مى ‏پرسند بگو آنها [شاخص] گاه‏ شمارى براى مردم و [موسم] حج‏اند و نیکى آن نیست که از پشت‏ خانه ‏ها درآیید بلکه نیکى آن است که کسى تقوا پیشه کند و به خانه ‏ها از در [ورودى] آنها درآیید و از خدا بترسید باشد که رستگار گردید (۱۸۹)

 

در فضاهای مجازی هم، اینچنین موضوعی مطرح است. نباید دزدکی، تصاویر خصوصی دیگران را نگاه کرد، مگر اینکه خودش اجازه داده باشد. همانطور که در مبحث درب خانه ها، اجازه گرفتن و اجازه دادن مطرح است. پروفایل شما مثل خانه شماست، هر گونه اطلاعات کثیف و منحرف کننده در آن، مثل این است که کثیفی را وارد خانه خود کرده باشید.

 

  1. کف یا ارض: محل ارتباط خانه با زمین

منظور این است که خانه باید با ارض تماس داشته باشد تا جریانهای الکتریکی و بارهای منفی داخل آن خنثی شود. ارض نماینده سیستم رحمانی است. افراد یک خانه باید طبق سیستم و نظام رحمانی باشند، تا از بیماریهای جسمی و روانی دور باشند. همانطور که در مبحث درمان بیماری ایوب، بیان شد؛ پا و ارض نقش مهمی در درمان بیماری دارند.

 

اجزاء یک خانه (بیت) طبق قرآن

قواعد

جدار

سقف

باب

ارض

پایه ها

دیوار

سقف

دَر

کف خانه

قوانین و قواعد خانه

محافظ یک خانه

محافظ از بالا

طریقه ورود

ارتباط با زمین

مربوط به فرد

مربوط به اجتماع

مربوط به رسانه ها

تنها راه ورودی خانه باید باشد

نماینده سیستم رحمانی

 

 

 

دلایل از بین رفتن پاکی یک خانه

قواعد درستی در خانه برقرار نیست

دیوارها شیشه ای شده و پنجره ها بزرگتر شده است

ورودیهای غلطی از طریق فرکانسهای تلویزیونی و آنتنها از طریق سقف وارد خانه شده است

از درب باید وارد خانه شد و این مهمترین آداب نگهداشتن پاکی یک خانه است

باید با نظام رحمانی و زمین مغتسل شد

 

تا اینجا متوجه شدیم که آیتمهای یک خانه (بیت) در قرآن بسیار گسترده است و معانی بسیار مهمی را در بر دارند. در یک جامعه که ارکان آن فاسد است و بوی گند فحشاء و منکر همه جا را گرفته است، میتوان گفت که خانه نقش کلیدی و محوری در محافظت از انسانها دارد. در اینجا منظورمان فقط ناپاکی های فیزیکی نیست؛ بلکه  بیشتر منظورمان ناپاکیهای روانی است. البته بیت برای محافظت از ناپاکی های فیزیکی و معنوی هر دو است که شیاطین و دیوها آن را بوجود میاورند.

گاهی بعضی جوانان، در بیرون از خانه و یا در اینترنت و یا در محل کار، کلیپهای نامناسبی مشاهده میکنند و بلافاصله آن را به داخل خانه می آورند و به برادران و خواهران و والدین خود هم نمایش میدهند و باعث آشوب و یا دگرگونی منفی در سایر اعضای خانواده میشوند. خانه محل آرامش است. آدمی باید در محل خانه از این نوع پارازیتها و ناپاکیها در امان باشد. خوک هر چه دم دستش برسد، از پاک و ناپاک میخورد. آیا انسان هر آنچه که توانست ببیند و بشنود، باید تجربه کند. این یک خاصیت خوکی است.

وقتی خانه از هر گونه ناپاکی (فیزیکی و روانی) پاک باشد، در آن صورت میتواند در آن بچه های خوبی تربیت شود. اکنون خانه ها سقف ندارند، زیرا انواع امواج از طریق سقف وارد خانه ها میشود و انواع ناپاکی و شلوغی را وارد خانه ها میکند. داخل خانه را باید خود افراد خانواده پاک نگهدارند و در این صورت است که مفید است و محافظت کننده است. وقتی افراد به دلخواه خود و خواسته هدفمند، خانه شان را پاک نگهدارند، آن موقع ماهی گیری یاد گرفته اند و میتوانند در بیرون از خانه، از خود محافظت کنند. بچه ها باید قواعد و حریمهای پاکیزگی جسمی و روانی در خانه را یاد بگیرند، تا بعدا در بیرون از خانه مشکل پیدا نکنند.

اکنون خانه ها قواعد و ستونهای خوبی ندارند. قواعد همان قوانین نیک آن خانه است که باید بزرگ و کوچک آن را رعایت کنند. مشکلات و درگیریهای بیرون از خانه را نباید وارد خانه کرد. همانطور که وقتی به حج میرویم و وارد بیت اصلی میشویم، یک سری حریمها را باید رعایت کنیم. مثلا در حین حج نباید شکار کرد. در حریم یک خانه هم بعضی کارها را نباید انجام داد. با کفشها (تعلقات اضافی والقاب) وارد خانه نشوید. با کفش وارد خانه نشدن یعنی در خانه تعلقات اضافی و القاب (رئیس، آقا، خانم، دکتر، مهندس، حاجی و ...) را بی خیال شوید و ساده باشید. در بعضی از فرهنگها، مردم با کفش وارد خانه ها میشوند که عملا زیرپاگذاشتن قواعد آن خانه است. بعضی از مسئولین و روءسا وقتی وارد خانه فقرا میشوند، حتی حاضر نیستند، کفششان را درآورند. آنان با این کار نشان میدهند که هیچ قاعده و قانونی را در خانه قبول ندارند و همچنان میخواهند القاب و عناونین را وارد خانه ها کنند.

در بیت نباید چشم و هم چشمی کرد. دیوار برای این نوع محافظت است. اما حالا پنجره ها خیلی بزرگ شده اند و مردم در کار هم فضولی میکنند و خود را دچار چشم و هم چشمی میکنند. بیت نباید به محل سکونت ایده ها و روشها شیطانی تبدیل شود. در مقابل شیاطین هم باید دیواره های آتشین ایجاد کرد تا با آنها مقابله کنید. دیواره های آتشین، همان اخذ جبهه پندار نیک، کردار نیک، گفتار نیک، گفتار صبر و دوری از پندار بد، کردار بد، گفتار بد، گفتار عجله است. در داخل خانه باید بشدت این دو مورد را رعایت کرد و حتی اگر به زور هم شده است خود را قانع کنید تا این دو مورد را رعایت کنید و رعایت این دو مورد نقش مهمی در بیرون راندن دیوها و شیاطین از یک خانه دارند.

 

تشکیل جدار و دیواره آتشین در مقابل دیوها و شیاطین:

 

اخذ پندار نیک، کردار نیک، گفتار نیک، گفتار صبر در خانه

 

دوری از پندار شرّ، کردار شرّ ، گفتار شرّ ، گفتار عجله در خانه

 

 البته رعایت این دو اصل در بیرون از خانه هم لازم است ولی مخصوصا در داخل خانه مهمتر است. پاکیزگی خانه از رجز و رجس و سایر آلودگیها آنقدر مهم است که بدون آن نمیتوان از خود محافظت کرد. اعتقاد به تمیزی خانه ها، در هند باعث شده است که مردم تاب و توان و تحمل زندگی در یک شهر کثیف را پیدا کنند. در یک شهر بزرگ که آلودگی زیاد است، بدون یک خانه امن، نمیتوان سالم ماند. جوانانی که در یک شهر کثیف و پر از فساد زندگی میکنند و در خانه هایشان پاکی را نگه نمی دارند، احتمال فسادشان خیلی بیشتر است. بیشتر جوانانی که معتاد میشوند، یا خانه شان را رها کرده اند و یا اینکه خانه شان پاک نبوده است.

همانطور که بیان شد، در بیت باید قواعدی که خدا می فرماید برقرار باشد و نه قواعد مردان و زنان. اکنون در خانه ها، یا مرد سالاری برقرار است یا زن سالاری. اگر خانه زن سالار و یا مرد سالار شود، توازن خانواده به هم میخورد و خیلی از ورودیهای کثیف وارد خانه میشود. فرعون، قواعدی را در خانه های بنی اسرائیل برقرار کرد که مردانگی را ضعیف میکرد و زنانگی را قوی میکرد (وَیُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَکُمْ وَیَسْتَحْیُونَ نِسَاءَکُمْ). به این طریق قواعد بیت را به هم می ریخت. فرعون حقه باز ، به این طریق زنان را در یک خانواده به جان مردان آن خانه می انداخت و توازن خانه را به نفع زنان تمام میکرد. فرعون برای ادامه بقای خود، تعادل بیت را در جامعه به هم می ریخت. در خانه ای که زنان به جان مردان بیفتند و یا برعکس، از نظر معنوی پاک نیست و جای امنی نیست.

 

وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ أَنْجَاکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذَابِ وَیُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَکُمْ وَیَسْتَحْیُونَ نِسَاءَکُمْ وَفِی ذَلِکُمْ بَلَاءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظِیمٌ ﴿۶﴾

و [به خاطر بیاور] هنگامى را که موسى به قوم خود گفت نعمت‏ خدا را بر خود به یاد آورید آنگاه که شما را از فرعونیان رهانید [همانان] که بر شما عذاب سخت روا مى‏ داشتند و پسرانتان را ذبح میکردند و زنانتان را زنده مى‏ گذاشتند و در این [امر] براى شما از جانب پروردگارتان آزمایشى بزرگ بود (۶)

 

وقتی قواعد یک بیت به هم بخورد، دیگر آن خانه جای امنی نیست و امکان ورود هر گونه ناپاکی به آن فراهم میشود. خانه ناپاک براحتی تحت تسلط فرعونیان قرار می گیرد.

در جوامع اروپایی، خانه زن سالار است و خاصیت زنانگی فوق العاده برجسته می شود؛ مثلاً کوچکترین بی اهمیتی به زن و یا حتی بچه ها، مرد را به دادگاه خانواده می کشاند و  باید مرد مدت ها تلاش کند تا خلاف آن را ثابت کند. مرد به ناچار به آنچه که جامعه اجبار می کند تن میدهد و بعضی خاصیتهای مردانگی را در خود می کشد و ذلیل می شود. زن ذلیلی و مرد ذلیلی، جزو قواعد پاک خانه نیستند؛ بلکه اینها آلودگی هستند.

در آپارتمانها، سقف خیلی مهم است، زیرا سقف هر واحد با کف بالایی مرتبط است و به همین خاطر به امنیت باید بیشتر توجه کرد. برخلاف نظر بعضی ها، مدرسه هیچوقت نمی تواند جای بیت را بگیرد. بچه ها باید در خانه ای پاک و امن بزرگ شوند تا صحیح تربیت شوند. اصول ایمان باید در خانه به بچه ها یاد داده شود تا از شرّ بعضی ورودیهای کثیف در مدرسه محافظت شوند.

زن فرعون در خانه ای قصر مانند زندگی میکرد ولی آن خانه، خصوصیات پاکی نداشت و در نهایت، او از خدا میخواهد که در بهشت یک خانه ای امن برایش درست کند. قصر فرعون فول امکانات بود. هیچ زنی در جهان چنین قصری نداشته است و ندارد و نخواهد داشت. اما با این وصف، او که مومنی خداپرست بود، آن را قبول نداشت و آرزوی خانه ای مبتنی بر پاکی داشت و آن را از خدای عالمیان درخواست میکرد. خانه ساده و کاه گلی باشد ولی عاری از آلودگی ها باشد. خانه کاه گلی پاک، صد شرف دارد به قصرها و خانه های گران قیمت ناپاک. پرده های آنچنانی، کابینتهای عجیب و گران قیمت، موزائیک و سرامیکهای گران قیمت، خانه های تزئین شده و امکانات عجیب هیچکدام ربطی به پاکی و امنیت خانه ندارند. اینها یک خانه شیشه ای میسازند که هر لحظه امکان شکستنش هست و اصلا خاصیت محافظت کنندگی ندارند.

دیوار برای محافظت از حریم خانه است. خضر دیوار خانه ای که مال دو کودک یتیم بود را دوباره بازسازی کرد تا که گنج پنهان در آن را برای آن دو حفظ کند. پدر آن دو کودک آدم صالح و خوبی بود. او گنجی را برای فرزندانش گذاشته بود که بوسیله دیوار محافظت می شد.

 

فَانْطَلَقَا حَتَّى إِذَا أَتَیَا أَهْلَ قَرْیَةٍ اسْتَطْعَمَا أَهْلَهَا فَأَبَوْا أَنْ یُضَیِّفُوهُمَا فَوَجَدَا فِیهَا جِدَارًا یُرِیدُ أَنْ یَنْقَضَّ فَأَقَامَهُ قَالَ لَوْ شِئْتَ لَاتَّخَذْتَ عَلَیْهِ أَجْرًا ﴿۷۷

پس رفتند تا به اهل قریه‏ اى رسیدند از مردم آنجا خوراکى خواستند و[لى آنها] از مهمان نمودن آن دو خوددارى کردند پس در آنجا دیوارى یافتند که مى‏ خواست فرو ریزد و [بنده ما] آن را استوار کرد [موسى] گفت اگر مى‏ خواستى [مى‏ توانستى] براى آن مزدى بگیرى (۷۷)

 

وَأَمَّا الْجِدَارُ فَکَانَ لِغُلَامَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی الْمَدِینَةِ وَکَانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُمَا وَکَانَ أَبُوهُمَا صَالِحًا فَأَرَادَ رَبُّکَ أَنْ یَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَیَسْتَخْرِجَا کَنْزَهُمَا رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ وَمَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی ذَلِکَ تَأْوِیلُ مَا لَمْ تَسْطِعْ عَلَیْهِ صَبْرًا ﴿۸۲

و اما دیوار از آن دو پسر [بچه] یتیم در آن شهر بود و زیر آن گنجى متعلق به آن دو بود و پدرشان [مردى] نیکوکار بود پس پروردگار تو خواست آن دو [یتیم] به حد رشد برسند و گنجینه خود را که رحمتى از جانب پروردگارت بود بیرون آورند و این [کارها] را من خودسرانه انجام ندادم این بود تاویل آنچه که نتوانستى بر آن شکیبایى ورزى (۸۲)

 

دیوار خوب برای یک خانه مثل گنج می ماند. زیرا از خانه محافظت میکند. کودک تا وقتی که بچه است، نمی داند که دیوار خانه (حریمهای مقرر شده خانه) یک گنج است. زیرا از او محافظت میکند. خیلی ها نمی دانند که اگر دیوار خانه شان نبود؛ اگر در خانه یک سری حریمها و حرمتها را نگاه نمی داشتند، الان معتاد بودند و آواره خیابانها و کوچه ها بودند. بچه ها معمولا تا وقتی جوانند از حریمهای تعیین شده در یک خانه، خوششان نمی آید و آن را دست و پاگیر میدانند. آنان قدر پدر و مادرشان را نمی دانند. اما وقتی به سن رشد برسند و بزرگ شوند و خودشان بچه دار شوند، آنوقت متوجه خواهند شد که سلامتی خود را مدیون پدر و مادرشان بودند و هستند. بعدا متوجه خواهند شد که اگر والدینشان حریم مناسبی را در خانه برقرار نمی کردند، الان وضعیتشان طور دیگری بود. دیوار همان حریمهای خانه است که نقش مهمی در سلامت روانی خانواده دارد.

برای ورود به خانه، باید از باب آن وارد شد. کسی که از دیوار وارد خانه میشود، دوست شما نیست، بلکه یک موذی است. یک ضرب المثل است که میگوید دیوار موش دارد و موش هم گوش دارد. در زمانهای قدیم که سقفها زیاد محکم نبودند و شکافهایی داشتند، مار از آن قسمتها وارد خانه میشد. مردم فکر میکنند که اکنون وضعیت خیلی بهتر است زیرا سقفها خیلی محکم شده است و مار ندارد. اکنون مار، همان امواج و کلیپهای نامناسب رسانه های اجتماعی و تلویزیون است که مردم در آن زیاده روی میکنند و شب و روز مشغول آن هستند. زیرا این امواج و آنتنها از سقف وارد خانه میشوند. ماهیت مار فرق کرده است. وقتی از بعضی مردم می پرسید که از چه حیوانی می ترسید، میگویند که از مار می ترسیم. اما آنها مار زمان خود را نمی شناسند. در تورات، موجودی که آدم و حوا را فریب داد،  به مار تشبیه شده است و این نکته جالبی است. البته این جانوران معصوم و بی گناهند. اگر خاصیت بدی در آنها هست، بخاطر این است که انسان عبرت گیرد. این جانوران را نباید از بین برد و نباید اذیت کرد. مار اصلی همان شیطان است که ناخواسته و ناخوانده وارد خانه ها میشود. مردم زمان قدیم در ایران، جانورانی مثل مار و مورچه را مضر میدانستند و از بین می بردند. اما واقعا این تحریف یک مفهوم بود. مردم بمرور زمان معناها و مفاهیم را از یاد می برند و به یک پوستین بی معنا می چسبند. مار و سایر حیوانات بی گناه هستند و مزاحمتهایی که اکنون برای خانه ها پیش میاید، مارهایی از انواع دیگر است که از طریق تکنولوژی وارد خانه ها میشود. این نوع مارها را باید از بین برد.

حالا می توانیم مفهوم ومعنای ضحاک را در زمان خود بشناسیم. ضحاک دو سر مار بر شانه های خود داشت که هر روز از مغز جوانان تغذیه میشد. اکنون آن مارها، مجازی شده اند و ما آنها را نمی بینیم. آن مارها دیوهایی هستند که از مغز جوانان تغذیه میکنند و هر روزه مغز آنان را بکار می گیرند. شیاطین و دیوها، از معنویت انسانها تغذیه میکنند. هرگونه گناه و تقدس قائل شدن برای غیر خدا، هر گونه تقدس قائل شدن برایی هر شیئی، معنویت کاذب و شیطانی تولید میکند و این معنویت کاذب، جزو تغذیه دیوها بحساب میاید.  معنویت های فیک، کاذب و خیالی همگی جزو غذاهای شیاطین و دیوهاست. خیلی از خیالپردازیها، تصاویر، کلیپها، آهنگها معنویت کاذب تولید میکنند و این معنویتهای کاذب بی مشتری نیست. قشری از موجودات به اسم شیاطین و دیوها منتظر این چنین تغذیه ای هستند. آنها از معنویتها و تقدس گرائیهای انسانها تغذیه میکنند. یک سستم ضحاکی هم این چنین فرآیندی را برای آنها تسهیل و مجبور میکند. این حادثه در زمانهای گذشته یکبار اتفاق افتاده است و باز هم اتفاق می افتد. البته در مفهوم ضحاک، خیلی چیزها به آن اضافه شده است و به یک اسطوره خیالی تبدیل شده است. اما آن حادثه قبلا بصورت فیزیکی تر اتفاق افتاده است، زیرا ما داریم حالت نرم آن را در زندگی خود مشاهده می کنیم.

در خانه، باب هم مهم است. هرکس وارد یک خانه می شود، باید از در وارد شود و گرنه ناخوانده است. وقتی از در وارد خانه شوید، یعنی باید به قوانین و قواعد آن خانه پایبند باشید. بنی اسرائیل میخواستند وارد یک شهری شوند. بنی اسرائیل سرکش بودند و قواعد آن شهر را قبول نداشتند. اما خدای حکیم به آنها دستور میدهد که برای ورود به آن شهر، یک سری قواعد و قوانین آن را بپذیرید. یعنی از درب شهر وارد آن شوید.

 

وَرَفَعْنَا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِمِیثَاقِهِمْ وَقُلْنَا لَهُمُ ادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّدًا وَقُلْنَا لَهُمْ لَا تَعْدُوا فِی السَّبْتِ وَأَخَذْنَا مِنْهُمْ مِیثَاقًا غَلِیظًا(١٥٤)

و کوه طور را بر فراز آنها برافراشتیم و در همان حال از آنها پیمان گرفتیم و به آنها گفتیم از در  با خضوع در آئید و (نیز) به آنها گفتیم روز شنبه تعدی نکنید و از آنها پیمان محکمی گرفتیم. (۱۵۴)

 

وقتی برادران یوسف، به مصر رفتند، پدرشان یعقوب به آنها توصیه کرد که از ابواب ودرهای مختلف وارد شوند. از آنجا که برادران یوسف، آدمهایی بودند که با همه سر ناسازگاری داشتند، همیشه و هرجا مشکل درست میکردند و به مشکل بر میخوردند. به همین خاطر پدرشان یعقوب به آنها توصیه میکند که روشهای مختلف را آزمایش کنند (وَادْخُلُوا مِنْ أَبْوَابٍ مُتَفَرِّقَةٍ = از دربهای مختلف وارد شوید) و لجبازی نکنند و نسبت به قوانین و قوانین آن شهر مقداری انعطاف نشان دهند. به هر حال انسان وقتی وارد یک جایی میشود، لزومی به مخالفت با همه چیز نیست و بلکه باید مقداری انعطاف نشان دهد و باعث دردسر خودش نشود. آدمی باید نسبت به خانه خودش متعصب باشد. هر چه بود، مصر خانه آنها نبود.

 

وَقَالَ یَا بَنِیَّ لَا تَدْخُلُوا مِنْ بَابٍ وَاحِدٍ وَادْخُلُوا مِنْ أَبْوَابٍ مُتَفَرِّقَةٍ ۖ وَمَا أُغْنِی عَنْکُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ ۖ إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ ۖ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ ۖ وَعَلَیْهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ(٦٧)

و گفت: «بچه‌های من، از یک دروازه وارد پایتخت مصر نشوید؛ بلکه از دروازه‌های مختلف وارد شوید. البته با این سفارش، نمی‌توانم قضا و قدر الهی را از شما دفع کنم؛ زیرا حکمها همه به دست خداست. به او توکل می‌کنم و اهل توکل هم باید فقط به او توکل کنند.» (٦٧)

 

خدا در مورد جهنم می فرماید که از ابواب آن داخل شوید. این به آن معناست که جهنم راه در رو ندارد و قابل هک نیست و باید حتما از درهای آن وارد شوید و به این معناست که کسی که وارد جهنم میشود، بخواهد نخواهد، باید قوانین و قواعد جهنم را بپذیرد.

 

قِیلَ ادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا ۖ فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِینَ(٧٢)

به آن‌ها گفته می‌شود: «به درهای جهنم وارد شوید که آنجا جاودان ماندنی هستید و بد جایی است جایگاه متکبران!» (٧٢)

  • اسعد حسینی
۰۵
تیر
۰۴

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت یکصد و پنجاه و شش)

مسخ ( بخش 9 )

مستی و راستی!

 

 

در ادامه مطالعه رفتار میمونها، خیلی جالب است که شامپانزه‌ها میوه‌های تخمیر شده را مصرف می‌کنند و حتی آنها را به صورت گروهی و مشارکتی بین هم تقسیم میکنند. این روش میان انسانها هم رایج است. انسانها هم در مصرف مشروبات الکلی دست و دل باز میشوند و دوست دارند که گروهی آن را مصرف کنند.

میمونها مست میکنند و جشن و پارتی می گیرند. آنان رفقای صمیمی خود را از این طریق انتخاب میکنند. جالب است که انسانها هم براساس اینجور مجالس رفقای صمیمی خود را انتخاب میکنند. آنها کسانی که دین دار باشند را به عنوان دوست صمیمی خود انتخاب نمی کنند. بعضی استوری ها در اینترنت از رفاقت و پایبندی به رفاقت صحبت میکنند و در بیشتر آنها یا پای مشروب در میان است و یا قضیه عشق و عاشقی است. اما این پایبندی ها تا وقتی صحیح است که در گسترش روش غلط نباشد. بعضی‌ها می‌گویند که مصرف الکل از شامپانزه‌ها به انسان به ارث رسیده است ولی این حرف درست نیست، زیرا انسان‌ها بعد از مدتی تغییر ماهیت می‌دهند به شامپانزه و حتی کارخانه ساخت مشروبات الکلی هم میسازند.

انسانها هم در مصرف مشروبات مست کننده، روشهای گروهی را می پسندند. زیرا آنها در این گروه بازی ها، به همدیگر روحیه کاذب میدهند. انسانها در این مراسمها از نهانی ترین و درونی ترین گزاره ها و روان بنه های همدیگر مطلع میشوند. به همین خاطر خاصیت عشق مانندی بین اعضاء برقرار میشود. آنان در این حالت به عمیق ترین احساسات و گزاره های همدیگر پی می برند و در نتیجه میتوانند همدیگر را بند کنند. طرز برخورد شیطان با انسان، هم اینطوری است که انسان را از نظر احساسی و عقلی و حتی بعضی مواقع جسمی مسّ (لمس) میکند و به عبارت دگر، او را هک میکند. در مبحث مذهب عشق گفته شد که وقتی عاشق، به عمیقترین احساسات و عمیقترین نقطه عقلی و حسی (هسته روانی انسان) معشوق پی برد، به دروغگویی و بزرگنمایی معشوق پی می برد و معشوق جهت جلوگیری از این موضوع، تنفر را انتخاب میکند تا که عاشق از هسته روانی او دور شود. به این طریق عشق براحتی به نفرت تبدیل میشود وحتی برعکسش هم ممکن است. این برای مستی هم صادق است. به همین خاطر خدا میفرماید که در خمر و میسر، دشمنی و عداوت هست.

 

إِنَّمَا یُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ فِی الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ وَیَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَعَنِ الصَّلَاةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ ﴿۹۱

همانا شیطان مى‏ خواهد با شراب و قمار میان شما دشمنى و کینه ایجاد کند و شما را از یاد خدا و از نماز باز دارد پس آیا شما دست برمى دارید (۹۱)

 

دلیل این عداوت و دشمنی واضح است. زیرا انسانها تا حدی باید به همدیگر نزدیک شوند و بیش از آن به عداوت و دشمنی تبدیل میشود.کسانی که مشروب میخورند، از آنجا که در لحظات مستی، کنترل کامل پندار و کردار و گفتار خود را در دست ندارند، وارد چنین مرزهایی خواهند شد و باعث ایجاد عداوت و دشمنی خواهند شد. در لبه های افراط و تفریط خیلی صفات شیطانی منتظر انسان است. کسی که وارد آن محوطه شود، عداوت و کینه را در آنجا خواهد یافت و به آن خواهد رسید. قرآن می فرماید که تبذیر کنندگان برادران شیطان هستند. زیرا نقاط تبذیری (افراط و تفریط)، دقیقا فلسفه و دین شیاطین است و در آنجا شیطان انسانها را مسّ میکند. خدای حکیم در مورد مسّ کردن شیطان می فرماید:

 

انَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُمْ مُبْصِرُونَ ﴿۲۰۱

در حقیقت کسانى که [از خدا] پروا دارند چون وسوسه‏ اى (لمسی) از جانب شیطان بدیشان رسد [خدا را] به یاد آورند و بناگاه بینا شوند (۲۰۱)

 

شیطان هم اینطوری انسان را مسّ و یا هک میکند. افرادی که با هم مست میکنند، به عمیق ترین احساسات و گزاره های درونی و خصوصیی همدیگر پی می برند. به همین خاطر گاهی می بینیم که آنها بین خود حتی دشنامهای رکیک و ناموسی به هم میدهند، ولی اصلا به روی خودشان نمی آورند و می خندند و یک شخص سوم که از بیرون شاهد قضیه است، فکر میکند که اینها چقدر با همدیگر صمیمی اند که از یکدیگر ناراحت نمیشوند!

این صمیمت ، از نوع صمیمیتی نیست که ما فکر می کنیم. این یعنی افراد به خصوصی ترین روان بنه های هم پی برده اند و آنها تا آخرین حدی که فرد مقابل ظرفیتش را دارد، او را مورد هتک و هک قرار میدهند. شیطان از حربه جالبی بهره می برد. هک حرمت افراد را تا آستانه تحمل فرد، جلو می برد، طوریکه همزمان روابط به هم نخورد. به این طریق گفتار زشت را بین افراد رایج میدهد. پس شما نمی توانید پندار نیک، کردار نیک، گفتار نیک را در مستی رعایت کنید. قطعا در مستی، حداقل یکی از این سه آیتم  به هم میخورد. بعضی ها گفتارشان به هم میخورد و شروع می کنند به حرفهای عجیب و غریب و گاهی رکیک زدن. گاهی بعضی افراد که مست میکنند یواش و به کندی حرف میزنند و این به علت به هم خوردن تعادل گفتار آنهاست. قسمتی از مغز که مسئول کنترل و ادای کلمات است، تنظیمات خود را از دست میدهد و به همین خاطر کنترل کافی بر کلمات را از دست میدهند.

اما مردم معمولا فقط قسمت گفتار را در مستی ها می بینند. بنابراین آنها کسی که بتواند گفتار خود را در مستی کنترل کند، او را فردی مناسب مستی و با ظرفیت بالا می بییند. اما مستی خیلی مواقع قسمت پندار را هدف قرار میدهد. افراد در این حالت خط قرمزهای ذهنی را رد میکنند و این حتی از بقیه خطرناکتر است و قسمت مهم مشکل اینجاست. چون که مردم فقط قسمت ظاهری گفتار را در نظر می گیرند، عبارتی در این مورد بین مردم هست که میگویند:

 

مستی و راستی

 

 اما در واقع اینطوری نیست. مستها عمیق ترین احساسات و گزاره های درونی خود را افشا میکنند و در نتیجه براحتی توسط شیطان هک میشوند. آنان بروز گزاره های درونی خویش را که از نفس بر میخیزد را راستی می نامند. این معنای غلطی از راستی است. تعریف راستی در سیستم شیطانی اینطوری است که تمام نقطه نفوذها و گزاره های درونی نفس خویش را برای شیطان افشا و رو میکنید و در نتیجه مثل آب خوردن برای شیطان قابل هک شدن هستید. مثل این است که تمام تاکتیکها و گزاره های درونی خود واقعی خویش را مو به مو برای شیطان توضیح دهید. قطعا در این حالت خیلی زود هک خواهید شد. اما این ضرب المثل به معنای افزایش صداقت و راستی افراد مست نیست، بلکه بیشتر ناشی از افزایش گزافه گوئی، احساسات افراط و تفریطی است. مستی افراد را به لبه های افراط و تفریط و به سمت احساسات سرکوب شده می برد و ناگفته های این لبه را از آنان بیرون میکشد. افراد در گفتن این ضرب المثل، فقط آن قسمتی که مشاهده کرده اند را بیان کرده اند. صداقت و راستی یک مفهوم بسیار کلی تر است و صرفا گفتار نیست.

مثلا برای افراد مست، اگر دوز مصرف الکل را بالا ببرند، این افراد حرفهای دیگری از بُعد دیگری و لایه های درونی تر خود می زنند و این ربطی به صداقت ندارد. بلکه بیرون ریزی احساسات نهانی و منطقهای ناخودآگاه ذهن است که افشای اسرار درونی هم هست. در واقع این حالت، نوعی مسّ شیطان هم هست، زیرا شیطان میخواهد خواهشهای اصلی افراد را بیرون ریزد و به این طریق آنان را به حرف می آورد.

در جامعه ای که همه دروغ میگویند، در آن حالت، مستی میشود راستی! در جامعه ای که مذهبیون آن، ریا به خرج دهند، در آن صورت لات بازی به عنوان مرام و مسلک برتر و جوانمردی معرفی میشود. ضرب المثل مستی و راستی در جامعه ای رایج میشود که همگی دروغ میگویند. آن وقت مستها میشوند راستگو! در چنین جامعه ای، افراد برای بدست آوردن راستی، میروند دنبال مستی. زیرا آنها نمی توانند در حالت عادی دروغ گو نباشند. این خودش پرده از یک نفاق و دوروئی کلی بر میدارد. واقعا اگر مستی افراد را راستگو میکند، چرا برای همیشه مست نمی مانند؟ رُک بودن با راستگوئی خیلی متفاوت است. انسان نباید در همه مواقع رُک باشد. زیرا در حرفهای رُک افراد را ناراحت میکنید. گاهی باید خطاها و عیبهای دیگران را بپوشانید. خدا در مورد تهمت زنا میفرماید که اگر چهار شاهد نداشتی، حرفشم نزنید؛ زیرا خدا میخواهد عیبهای دیگران را بپوشاند. تعادل در گفتار و کردار و پندار خیلی زیباست و زندگی را برای انسانها قابل تحمل میکند. بنابراین:

 

پندار متعادل، کردار متعادل، گفتار متعادل

 

اما آیا افراد مست، بعد از پایان چند ساعته مستی، راستگوتر میشوند؟ خیر. آنها فقط درمستی چنین ادعائی دارند. چرا برای راستگوئی باید نیازمند یک ماده خطرناک و مخدر باشید که ضررات زیادی به بدن وارد میکند؟ آیا راستگوئی، راست پنداری و راست کرداری جزو پایه های نظام رحمانی نیست و چطور نباید در حالت عادی جریان داشته باشد وحتما باید مست باشید که چنین حالتی پیش آید؟ و ... سوالات بی پایانی که مصرف کنندگان الکل جوابی برایش ندارند.

وقتی آدمی مست میکند، آن قسمت از مغز که مسئول کنترل کردار و گفتار و پندار است، مختل میشود. اما مشاهده کنندگان اسم این اختلال را صداقت می گویند. حتی اگر با کسی دعوا کنید، در حین جنگ و دعوا ممکن است، کسی که با او دعوا دارید، بعضی حرفهای راست در مورد تو را رُک بزند و البته این بخاطر صداقت او نیست؛ بلکه بخاطر عداوت اوست. افراد در دعوا، کنترل احساسات خود را تا حدی از دست میدهند و بنابراین ممکن است حرفهایی خارج از کنترل بزنند. به همین خاطر فرد مست زیاد و گاه بی خود می خندد و یا گریه میکند. این به خاطر صداقت و خوشحالی و ناراحتی نیست. بلکه بخاطر از دست دادن کنترل احساسات است و یک خطای شیمیایی در مغز است.

اصطلاح "مستی و راستی"  در اصل ریشه در جامعه آریائی و آیین مهری و میترائیسم دارد، زیرا در این آیین، افراد هنگام عبادت با گیاه هوم (یک ماده مست‌کننده) به حالتی می‌رسیدند که صداقت و راستی خود را می‌آزمودند. حتی این ضرب المثل در زبانهای خارجی آریایی هم وجود دارد که میگوید: حقیقت در مستی است. چندین اعتقاد بنیادین آئین میترائیسم:

 

  1. آنان راستی را یکی از اصول اساسی دین خود می دانستند. اما با این فرق که راستی را در حین مصرف هوم که یک مخدر بود، معنا میکردند.
  2. پیروان این آیین باید آزمون‌های صداقت و وفاداری را پشت سر می‌گذاشتند و به درجات مختلفی از تشرف دست می‌یافتند!
  3. عهد و پیمانی که طرفداران الهه میترا از آن حرف میزدند، عهده و پیمان و قرار مستی بوده است. آنها با هم پیمان مستی و برادری مستی می بستند.
  4. هنوز این جور مرامهای میترائیسم در میان مردم رایج است. رفاقت در مستی، رفاقت در لاتی، رفاقت در دزدی و مشارکت در انجام کارهای بد، از عشق خود گذشتن بخاطر رفیق و خیلی ازکارهای غیرمنطقی دیگر!
  5. آنها با رفاقت در مستی و بعضی امورات دیگر، برای همدیگر احساسات افراطی تولید میکنند و خود را به هم معتاد میکنند.

 

در اصل میترا، در زمان قدیم به عنوان الهه نور و دوستی و پیمان شناخته میشده است. بوجود آمدن الهه ها کلا در یک محیط افراط و تفریطی ممکن است. وقتی مردم در یک مفهوم و یا یک معنا افراط و تفریط میکنند، خودبخود از آن معنا و مفهوم یک الهه درست میشود. خدای حکیم، شدیدا با این نوع معناگرایی مخالف است. آئینهای افراطی ماقبل تاریخ هیچکدام از بین نرفته اند و همان گمراهیهای قدیم، با شدت بیشتر و شاخ و بال بیشتر، هنوز پابرجاست.

مثلا یکی در عدالت خوب عمل میکند؛ اما بعد از مرگش، مردم او را بزرگ و بزرگتر میکنند و در مورد او افراط گویی میکنند، تا جایی که به او میگویند خدای عدالت و او را در جایگاه افراطی قرار میدهند. در این حالت این فرد به یک الهه تبدیل شده است و در کنار خدای عالمیان قرار می گیرد. حتی بهترین آدمیان هم دارای اشکالات فراوانی هستند و بودند. پیامبران هم از این قاعده مستئنا نیستند. طرز حرف زدن پیامبران در قرآن، نشان میدهد که آنان آدمهای خاکی و زحمت کش و متواضع و فروتنی بوده اند و همیشه از خدای عالمیان تقاضای بخشش برای گناهان خود میکرده اند. کلا تقدیس و غلو کردن در مورد شخصیتهای مذهبی و قهرمانان و پهلوانان و اساطیر، یک نوع الهه سازی است. شعار لا اله الا الله میخواهد این را بگوید که غیر از خدا کسی را به عنوان الهه نگیرید و معناهای افراطی به احد الناسی بجز خدا ندهید. متاسفانه تفکرات الهه سازی از شخصیتهای مذهبی، ملی و اساطیری در میان مردم رایج بوده و هست. پیامبر موسی، در دوران جوانی اشتباه میکند و یک فردی را به قتل می رساند. اما او توبه کرد. خدا به پیامبر محمد می گوید که : ( وَوَجَدَکَ ضَالًّا فَهَدَىٰ = و ناآگاه بودی پس هدایتت کرد). پس حتی پیامبران هم از خود الهه نساخته اند. خدا این خصوصیات را درمورد پیامبران در قرآن بیان میدارند تا که مردم از آنها الهه نسازند. خصوصیات پیامبران را نباید منحرف کرد. بلکه آنطوری که بودند، باید معرفی شوند و نه اینکه از آنها اسطوره و الهه درست شود. راستی این نیست که از پیامبر، یک الهه درست شود؛ بلکه راستی آن است که واقعیت در مورد آنان گفته شود. وقتی خدا داستان قتل فردی توسط پیامبر موسی را بیان میدارند، میخواهند از الهه سازی ها جلوگیری کنند. بعضی ها برای تطبیق قرآن با خیالات و ایده های ذهنی خود آیه وَوَجَدَکَ ضَالًّا فَهَدَىٰ را اینطور معنا کردند که یعنی پیامبر محمد زمانی در دوران بچگی گم شد و خدا پیدایش کرد! اینها به آیه قرآن هم رحم نمی کنند و آن را از معنا و مفهوم می اندازند. زیرا آنها یک الهه از پیامبر محمد در ذهن خویش درست کرده اند و نمیخواهند به آن دست بزنند. وقتی خدا می فرماید که هیچ الهی بجز خدا و در کنار خدا نیست (لا اله الا الله) یعنی خیلی مهم است که از شخصیتهای مذهبی و ملی ، الهه درست نشود. یکی از معناهای شرک همین است.

یکی از مبارزات زرتشت علیه این نوع تفکرات بود، زیرا جریان میترائیسم در مورد مفاهیم راستی و دوستی افراط میکردند و حتی آن را برعکس نشان میدادند و آن را طور دیگری برای خود تعریف میکردند. پس از مرگ زرتشت بار دیگر هوم که مورد نفرت شدید زرتشت بود، در میان آنان راه یافت. مردم زمان قدیم، در درمان بیماریها، اشتباهات عجیبی می کردند. آنان مواد مخدری همچون هوم را به عنوان دارو و شفابخش می پذیرفتند. دقیقا مثل حالا که خیلی از داروهای شیمیایی میان مردم رایج است که دقیقا نسخه ضعیف شده همان مواد مخدر هستند. وقتی ما می فهمیم که مردم زمان قدیم، از مشروبات الکلی و  مواد مخدر برای درمان استفاده میکردند؛ تعجب میکنیم و میگوئیم که اینها چقدر جهالت داشته اند. اما باید بدانیم که آنها حتی این مشروبات و مواد مخدر را با آئینهای مذهبی همراه میکردند و آن را شراب آئینی با شکوه می نامیدند. معما چو حل گشت، آسان شود. مهم زمان حال است که بدانیم اکنون آن مواد مست کننده که به عنوان درمان استفاده میشود، چی است؟ هر جا که مشروبات مست کننده جزو آئین مذهبی باشد، حتما بدانید که دست دیوها در آنجا دخیل است.

این جور آئینها و استفاده از مخدرات جزو دین دیوها بوده است. دیوها شیاطینی بودند (و هستند) که بر دنیای انسانها تنزل می یافتند. آیه قرآن می فرماید که شما را خبر دهم که شیاطین بر چه کسانی فرود میایند(هَلْ أُنَبِّئُکُمْ عَلَى مَنْ تَنَزَّلُ الشَّیَاطِینُ ). شیاطین وقتی بر انسان فرود آیند، یعنی به شکل دیو در آمده اند. در زمان قدیم دیوها جسم هم داشتند ولی حالا دیوها از جنس مغناطیس هستند و مثل سابق جسم مادی ندارند.

 

هَلْ أُنَبِّئُکُمْ عَلَى مَنْ تَنَزَّلُ الشَّیَاطِینُ ﴿۲۲۱

آیا شما را خبر دهم که شیاطین بر چه کسى فرود مى ‏آیند (۲۲۱)

 

نکته جالب این است که شیاطین برکسانی به شکل دیو تنزل میابند که دو خاصیت أَفَّاکٍ أَثِیمٍ در آنان باشد.

 

أَفَّاکٍ =دروغگو = گفتار بد

أَثِیمٍ = گناهکار = کردار بد

 

تَنَزَّلُ عَلَى کُلِّ أَفَّاکٍ أَثِیمٍ ﴿۲۲۲

بر هر دروغزن گناهکارى فرود مى ‏آیند (۲۲۲)

 

یُلْقُونَ السَّمْعَ وَأَکْثَرُهُمْ کَاذِبُونَ ﴿۲۲۳

که [دزدانه] گوش فرا مى دارند و بیشترشان دروغگویند (۲۲۳)

 

دروغ فقط مربوط به گفتار نیست، بلکه مربوط به کردار هم هست. بنابراین دیوها برکسانی نازل میشوند که پندار دروغ، کردار دروغ، گفتار دروغ را رویه خویش میسازند. مستی حداقل یکی از این سه اصل را به دروغ متمایل میسازد. مستی ظاهرش سرخوشی است ولی در نهان تنزل شیاطین به شکل دیو در آن صورت می گیرد.

اکنون وقتی افراد با هم مایع مست کننده مینوشند، میگویند که به سلامتی سه چیز رفیق، ناموس و وطن. یا می گویند به سلامتی رفیقی که ... . این جملات در ظاهر شاید زیبا ولی فریب دهنده و چند پهلو  است؛ اما در نهان یک اتحاد دیگر و یک زنجیر را با خود دارد که اگر متوجه کنه واقعی آن شوید، از آن پشیمان خواهید شد. در حالت مستی، انسانها روالهای متفاوتی را برای زندگی انتخاب میکنند:

  • رفقا و دوستان صمیمی خود را از افرادی انتخاب میکنند که هم مشروبی هستند.
  • آنها در میان خود دست و دل باز میشوند و خیلی از رفاقت حرف میزنند. در حالی که برای دیگران اینطوری نیستند.
  • آنها این مایع مست کننده و مخدر را روشی برای اتحاد می دانند، درحالی که در نهان و پشت پرده ها، تفرقه واقعی اتفاق افتاده است.
  • حتی در استوری ها از گذشتن از عشق خود، بخاطر رفیق صحبت میکنند که واقعا نوعی رفیق پرستی و الهه سازی است. مثلا می نویسند: به سلامتی رفیقی که عشقش را رها کرد بخاطر رفیقش! خوب اگر کسی بخاطر رفاقت، عشقش را رها کرده است؛ پس عشق اصلی او رفیقش بوده است!

 

این جور ایده ها، یک مفهوم عشق مانند را در خود دارد که در نهایت به جذب شدن افراطی به جنس مخالف و موافق و یا هر چیز دیگری منجر میشود. در اینجا نمی خواهم بگویم که رفاقت بد است. رفاقت تا حدی که همدیگر را هک نکنند خوب است. و البته نه رفیق مستی. رفقایی که در مستی و بخاطر مستی و به یاد خاطرات مستی رفیقند، رفاقتشان بدرد نمی خورد. زیرا رفاقت در مستی، نوعی زنجیر شدن و از حد گذشتن است.

آنچه که خدای مهربان از آن حرف میزند، برادری در دین می باشد. خدا میخواهد بفرماید که به هیچکس آنقدر نزدیک نشوید که هک شوید، و این فقط زمانی میسر است که ستونهای دین در این نوع ارتباطات رعایت شود.

 

فَإِنْ تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ فَإِخْوَانُکُمْ فِی الدِّینِ وَنُفَصِّلُ الْآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ ﴿۱۱

پس اگر توبه کنند و نماز برپا دارند و زکات دهند در این صورت برادران دینى شما مى‏ باشند و ما آیات [خود] را براى گروهى که مى‏ دانند به تفصیل بیان مى ‏کنیم (۱۱)

 

دوست آن نیست که در مستی و سرخوشی، ادای برادری و رفاقت در آورد، بلکه دوست واقعی آن است که در دین (سبک و سیاق زندگی) به شما کمک میکند و شما را از لغزش دور نگه میدارد. دوست آن نیست که در لغزش و هیجان همراه شما باشد، بلکه آن است که شما را از لغزش و هیجان خطرناک دور نگه میدارد. دوست آن نیست که همیشه قربان صدقه شما رود، بلکه آن است که خیلی از مواقع شما را به حق و صبر توصیه و نصیحت نماید.

یکی که مست است، حرفهایی بزرگ میزند (سنگ بزرگ علامت نزدن است) و فاز رفاقت بر میدارد. اما رفاقت یک سری آداب و اصول دارد که او از همان ابتدا با مست شدن خود و رفیقش، آن را زیر پا می گذارد. زیرا رفیق اگر رفیق واقعی است، دوستش را از شرایط و محیطی که پندار و کردار و گفتار نامناسب در آنجا تولید شود، بر حذر میدارد. آنچه که مشخص شد:

 

راستگوئی و رفاقت در پندار

راستگوئی و رفاقت در کردار

راستگوئی و رفاقت در گفتار

 

اما کسانی که مست میکنند، ممکن است در ظاهر در بعضی گفتارهایشان راست باشند، اما در پندار و کردار چی؟ معمولا افراد مست، اگر در گفتار دچار اشتباه شوند، شاید بتوان از آن گذشت. اما اگر فرد مست در کردار دچار اشتباه شود، دیگر جبران آن ممکن نیست و قضیه خطرناک میشود. یک تیر که از کمان در رود، دیگر قابل برگشت نیست.

خانمی میگفت که هر وقت همسرش مست میکند، به او خیلی توجه میکند و خیلی قربان صدقه اش می رود و این خانم تقریبا داشت نتیجه می گرفت که مستی در حد متوسط، چیز خوبی است. اما واقعیت این است که فرد مست، فقط قربان صدقه او نمی رود، بلکه قربان صدقه هر رهگذر و بنی بشر دیگری هم می رود.

فرض کنید کسی که حواس عادیش سرجایش نیست، و در واقع خود واقعیش نیست؛ این یک نوع دیوانگی خودساخته است. شاعر میگوید:

 

من مست و تو دیوانه ما را که برد خانه

صد بار تو را گفتم کم خور دو سه پیمانه

 

در شهر یکی کس را هشیار نمیبینم

هر یک بتر از دیگر شوریده و دیوانه

 

شاعران کلا خیلی به مستی علاقه نشان میدهند و حتی گاهی حرفهایشان را در این حالات و این منابع جستجو میکنند و اشعارشان پر است از می و باده و ... . شعر در قرآن بزرگترین دشمن پیام خداست. توجه شود که وقتی از شعر حرف می زنیم، منظورمان متن منظوم نیست. بلکه شعر سخنانی است که در حالت احساسات افراطی و آلفایی زده شده باشد و ممکن است اصلا منظوم نباشد.

در مستی افراد حرفهایی میزنند و قولهایی میدهند که حتی بعدا یادشان میرود. در حالی که یکی از حالتهای زیبا کننده آدمی، وفای به عهد است.  کسانی که به عهد خود وفادارند، جزو مومنان هستند. افراد مست در ظاهر شاید بعضی حرفهای به ظاهر زیبا بزنند؛ اما بعضی حرفها و کردارها و افکار دیگر که به سرشان خطور میکند و از آنها صادر میشود، همه چیز را خراب میکند و دیگر نمی شود به آنها اعتماد کرد. تیری که از کمان رها شد، دیگر بر نمی گردد. ظاهرا افراد مست میکنند که ادای خوب بودن را در بیاورند؛ همانطور که بعضی افراد در خیال پردازیهای خود آدمهای خوبی هستند. آنچه که مهم است این است که آدمی باید همیشه کنترل پندار، کردار و گفتار خود را عملا و در همه حال در اختیار داشته باشد. پندار و کردار و گفتار در حالت خیالپردازی و مستی بدرد نمی خورد و باد الکی است.

 

پندار نیک واقعی و همیشگی،

کردار نیک واقعی و همیشگی ،

گفتار نیک واقعی و همیشگی

 

وَالَّذِینَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ ﴿۸

و آنان که امانتها و پیمان خود را رعایت مى کنند (۸)

 

وَالَّذِینَ هُمْ عَلَى صَلَوَاتِهِمْ یُحَافِظُونَ ﴿۹

و آنان که بر نمازهایشان مواظبت مى ‏نمایند (۹)

 

أُولَئِکَ هُمُ الْوَارِثُونَ ﴿۱۰

آنانند که خود وارثانند (۱۰)

 

الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ﴿۱۱

همانان که بهشت را به ارث مى ‏برند و در آنجا جاودان مى‏ مانند (۱۱)

 

یکی از آیات که در مورد خمر و میسر صحبت می فرماید:

 

إِنَّمَا یُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ فِی الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ وَیَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَعَنِ الصَّلَاةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ ﴿۹۱

همانا شیطان مى‏ خواهد با شراب و قمار میان شما دشمنى و کینه ایجاد کند و شما را از یاد خدا و از نماز باز دارد پس آیا شما دست برمى دارید (۹۱)

 

جالب است که میفرماید: مستی شما را از نماز و یاد خدا باز میدارد. پس آیا اکنون که اینها را متوجه شدید، دیگر از این عمل دست بر میدارید.

چهار خاصیت مستی و خماری را در آیه فرموده است:

 

  1. ایجاد دشمنی بین افراد
  2. ایجاد کینه بین افراد
  3. بازداشتن از یاد خدا
  4. بازداشتن از انجام نماز

 

این چهار خاصیت زشت، تقریبا آدمی را از دین می کَند. پس هدف مستی و خماری، دور کردن افراد از دین است. نماز نباشد و یاد خدا هم نباشد و کینه و دشمنی هم ایجاد شود. ممکن است کسی بپرسد که اگر مستی، کینه و دشمنی  بین افراد ایجاد میکند، پس چرا دوباره قرار مستی با هم میگذارند؟ جواب خیلی ساده ست، آنها بمرور زمان به آن عادت میکنند و به آن معتاد میشوند و چاره ای جز آن ندارند. اصلا آن عهد و پیمانی که در آئین میترائیسم از آن صحبت میشود، منظورشان همین عهد و قرار مستی است که رفقا زیرش نزنند و بد عهدی نکنند و در مجالس مستی بطور مرتب و همیشگی شرکت کنند و این روش را به عنوان دین و روش زندگی خویش برگزینند.

 مهمترین ضرر مستی، چهار بندی بود که ذکر شد. آیا از دست دادن این چهار بند، چیز کمی است؟ در نهایت خدای مهربان می فرماید که آیا نمی خواهید تمامش کنید (فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ ) و آیا نمی خواهید به این روش غلط خاتمه دهید؟  تا کی میخواهید به این توهم ادامه دهید که آمال و آرزوهای شما در مستی است؟

  • اسعد حسینی
۰۵
تیر
۰۴

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت یکصد و پنجاه و پنج)

مسخ ( بخش 8 )

سیاست شامپانزه ای

 

در مقالات قبلی مسخ، تغییر و مسخ انسانها به خوک و یا میمون، مورد بحث قرار گرفت. گفته شد که انسانها به علت کج کردن دستورات دینی و یا تغییر و تبدیل آن، به میمون و یا خوک مسخ خواهند شد. این تغییر در رفتار و خصوصیات جسمی است و نه اینکه انسان به حیوان میمون و خوک تبدیل شود. مسخ به میمون، از نظر رفتاری است و مسخ به خوک هم از نظر خصوصیات جسمی است. در ادامه بعضی خصوصیات زشت میمونی و خوکی دیگر را بررسی می کنیم تا از شبیه شدن ناخواسته به آن رفتارها و خصوصیات دوری کنیم.

قبل از هر چیزی گفته شود که حیوان خوک و یا میمون، در زمینه این صفات زشت، هیچ گناهی ندارند و این دو حیوان معصوم و بی گناهند. خدای دانا حکیم آنان را اینطوری آفریده است تا صفات و رفتار زشت و نامناسبشان، تذکره و یادآوری و عبرتی باشد برای انسان. زیرا این حیوانها، صفات زشتشان مشخص و ثابت است و بیشتر از اینها پیشرفت نمی کنند. اما انسان، از آنجا که با استعدادتر و هوشمندتر است و دائم در حال پیشرفت است، میتواند این صفات زشت خوکی و میمونی را براحتی پشت سر گذاشته و از آنها سبقت گیرد و آن را گسترش دهد. صفات جسمی خوک و صفات رفتاری میمون، آینه عبرت هستند برای انسان، تا بداند که اگر دستورات دین را اجرا نکند و آن را پشت گوش اندازد، مثل اینها خواهد شد و حتی خیلی بدتر و خیلی بیشتر، صفات زشت میمون و خوک را به خود خواهد گرفت.

 

  1. مسخ به میمون یعنی اینکه در هر چیزی تقلید میشود، حتی در خیال پردازی ها. اینکه اگر جاى فلانى بودم زندگى ایده آلی داشتم؛ اگر ثروت آنچنانی داشتم، خوشبخت می بودم و اگر اینجوری بود، آنجوری می بود. این جور حرفها آزاردهنده و مصداق خودآزاری است و همگی ناشی از یک تقلید است.

 

  1. خوکها تا وقتی که در یک محیط بسته هستند، تا حدی کنترل شده اند، اما اگر آنها را رها کنید، شروع میکنند به تغییر کردن و تا حد زیادی خوی وحشی گری پیدا میکنند و حتی بتدریج پوست بدنشان از صورتی به سیاه تغییر می کند و شاخهایشان شروع به رشد کردن میکند. وقتی فردی به خوک مسخ میشود، همین خاصیت را به خود می گیرد. افراد مسخ شده تا وقتی که قانون آنان را کنترل کند، رعایت میکنند و گرنه رعایت نمی کنند. آنان از دوربینها و قانونهای ساخت انسان می ترسند ولی از خدا نمی ترسند. دوربین و چشم دیگران جای خدا را برای آنها می گیرد. آدمیان در غیب و در حالتی که دیگران آنها را نبینند، آزمایش میشوند. جوهره وجود و اصلی انسان در حالتی هویدا میشود که کسی او را نبیند.

 

مَنْ خَشِیَ الرَّحْمَنَ بِالْغَیْبِ وَجَاءَ بِقَلْبٍ مُنِیبٍ ﴿۳۳

آنکه در نهان از خداى بخشنده بترسد و با دلى توبه‏ کار [باز] آید (۳۳)

 

اما خدای دانا و حکیم، دین را برای انسان گذاشته است تا که براساس دین، رعایت کند و نیازی به زنجیر شدن و قانونهای دست و پاگیر نداشته باشد. گاهی بعضی قانونها واقعا زجر دهنده هستند ولی انسان، خودش کار را به این قانونها کشانده است و خودش آن را طراحی کرده است. از ماست که برماست. قوانین در خیلی از موارد اضافی هستند و روز بروز هم اضافه تر و دست و پاگیرتر میشوند. یکی از خصوصیات آخر الزمان ، ازدیاد قوانین است که زندگی را برای انسان زجرآور میکنند. دلیلش این است که انسان در آخرالزمان خاصیت جحیمی و سعیری (احساسات غیرمنطقی) به خود می گیرد و در نتیجه برای کنترل خودش، قید و بندهای زیادی ایجاد میکند و همین قید و بندهای زیاد، مثل غل و زنجیر می ماند و آزار دهنده است.

 

  1. سلولهای عصبی خاصی به اسم نورونهای آینه ای در مغز ما وجود دارند که کار آنها تقلید ناآگاهانه از دیگران است. مثلا خمیازه کشیدن یکی از این کارهاست که بیشتر تقلیدی است. اگر چه این نورونها وظایف مفید دیگری هم برعهده دارند، ولی در مبحث تقلید ناآگاهانه از دیگران، نورونهای آینه ای بدون آنکه متوجه باشید، شما را شبیه محیط میکند و در آنجا مسخ می شوید؛ مگر اینکه خودتان تلاش کنید و برای قرار نگرفتن در این حالت تلاش کنید. به همین خاطر انسان نمیتواند نسبت به قضایا بدون عکس العمل و بی تفاوت باشد و نمیتواند تا آخر عمرش بی تفاوت باشد. حتما باید یک دینی را انتخاب کند. در صورت انتخاب نکردن، جذب محیط میشود و در آن ذوب و مسخ میشود. بنابراین بطور پیشفرض انسان رو به بدی میرود، مگر اینکه تلاش کند که نرود.

 

الْإِنْسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا

إِنَّ الْإِنْسَانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ 

فَإِنَّ الْإِنْسَانَ کَفُورٌ

کَانَ الْإِنْسَانُ کَفُورًا

 

پیشفرض انسان نادانی، ناسپاسی، ظالم بودن و ... است. انسان بطور پیشفرض در خسران است. البته این در حالتی است که او تلاشی برای تغییر خود نکند و بی تفاوت باشد. اگر انسان تلاشی برای تغییر خود نکند و از دین خدا پیروی نکند، خودبخود به سمت بدی گرایش می یابد و در محیط خویش غرق و مسخ خواهد شد. هر انسانی بدون شک از شرایط جهنمی عبور خواهد کرد؛ اما خدای قدرتمند و دانا، متقین را از آن شرایط نجات میدهد و بقیه را در آن شرایط رها میکند.

 

وَإِنْ مِنْکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا ۚ کَانَ عَلَىٰ رَبِّکَ حَتْمًا مَقْضِیًّا(٧١)

بدون ردخور، هریک از شما از جهنم عبور میکند. این خواستِ بی‌چون‌وچرای پروردگار توست. (٧١)

 

ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَنَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیًّا(٧٢)

آنجا، آنان را که مراقب رفتارشان بودند، نجات می‌دهیم و ستمکارها را زانوزده، در جهنم رها می‌کنیم. (٧٢)

 

در آن زمان، انسان می ماند و سعی و تلاشش در این دنیا.

 

وَأَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى ﴿۳۹

و اینکه براى انسان جز حاصل تلاش او نیست (۳۹)

 

وَأَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرَى ﴿۴۰

و [نتیجه] کوشش او به زودى دیده خواهد شد (۴۰)

 

ثُمَّ یُجْزَاهُ الْجَزَاءَ الْأَوْفَى ﴿۴۱

سپس هر چه تمامتر وى را پاداش دهند (۴۱)

 

وَأَنَّ إِلَى رَبِّکَ الْمُنْتَهَى ﴿۴۲

و اینکه پایان [کار] به سوى پروردگار توست (۴۲)

 

انسان میتواند کفور باشد (کَانَ الْإِنْسَانُ کَفُورًا) و البته این صفت برای شیطان هم بکار برده شده است (وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِرَبِّهِ کَفُورًا).  خدا انسان را در دو راهی قرار داده است و او هدایت را برای انسانها فرستاده است و حالا انسان وظیفه اش این است که هدایت را انتخاب کند( إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا). اگر انسان راه و روشی که خدا می فرماید را انتخاب نکند، روزی به همان نقطه ای که شیطان رسیده است، میرسد. به همین خاطر است که میگوییم که اگر انسان به میمون و یا خوک مسخ شود، تا ابد میمون و خوک نمی ماند، بلکه در صفات زشت میمونی و خوکی پیشرفت خواهد کرد و آنان را رد میکند و خودش را به یک موجود عجیب تبدیل میکند و به اسفل سافلین سقوط میکند.

 

  1. رفتار میمونها غیر قابل پیش بینی است. بی دلیل حمله میکنند، بی دلیل گاز می گیرند، بی دلیل می دزدند، بی دلیل لباس پاره می کنند. اینها چیزهایی است که مشاهده کنندگان گفته اند. این نوع رفتار میمونی میتواند سرِ انسان هم بیاید. انسانی که دستورات دینی را رد و یا کج کند و یا بخواهد خدا را فریب دهد، این خاصیت میمونی را به خود می گیرد و خاصیت دیوانگی به خود می گیرد.

 

  1. میمونها از مردها می ترسند، اما از زن و بچه ها نمی ترسند. این خاصیت جالبی است که بعضی از مردان هم به خود گرفته اند. بعضی از مردان زورشان فقط به زن و بچه ها میرسد و ضعیف کشی میکنند. در این نوع سیستم مستکبرانه، ضعفاء روز بروز ضعیف تر میشوند و اقویاء روز بروز قوی تر.

 

  1. میمونها در باع وحش از انسانها گوشی و دوربین می دزدند و منتظر معامله میشوند. صاحب گوشی باید موز و یا بیسکویت و خوراکیهای دیگر به میمون بدهد، تا میمون شیء دزدیده شده را پس دهد. این نوعی گروگانگیری است که بعضی انسانها هم به آن روی می آورند. یا گاهی شامپانزه ها بصورت گروهی، میمونهای تنها را گیر می اندازند و آنها را میخورند. ضعیف کشی از خواص شامپانزه ای است. توجه کنید که وقتی از میمون و یا شامپانزه صحبت میکنیم؛ منظورمان همه انواع میمونها نیست، بلکه گونه خاصی از میمونهاست که معمولا این خواص زشت بیشتر در میان شامپانزه ها برقرار است. در زمانهای قدیم باج گیری و گروگان گیری در سرگردنه ها انجام میشد ولی اکنون حتی در قوانین ساخت انسان و روابط و سیاستهای میان آنها هم باج گیری و گروگان گیری رایج شده است و حالت قانونی و رابطه رسمی به آن داده شده است. افراد ابتدا به بهانه دوستی به هم نزدیک میشوند، از همدیگر فیلم و عکس می گیرند، بعد بوسیله همین فیلم و عکسها از هم باج گیری میکنند. یا گاهی افراد بوسیله تهدید و تطمیع، راهها را بر همدیگر می بندند؛ مثلا میگویند که اگر اینکار را نکنی، این کار را میکنم. انسان در این زمینه مثل میمونها ساده نیست، بلکه مبحث باج گیری را خیلی گسترده تر کرده است و آن را به یک علم تبدیل کرده است و در هر زمینه ای بکارش می برد. یا حتی گاهی در زمینه کسب و کار و معاملات ، افراد باج گیری میکنند و با انواع کلکها، اجناس خود را به مشتری قالب میکنند. سیاست مداران از هم دیگر باج گیری و گروگان گیری میکنند و در صورت لغزش فرد مقابل، آنها را رو میکنند و ناجوانمردانه فرد مخالف خود را ترور شخصیتی میکنند. یک میمون،  نهایت کاری که میتواند بکند، این است که گوشی دزدیده شده را پس نمیدهد. اما انسان مسخ شده، شخصیت طرف مقابل را ترور میکند.

 

  1. بعضی میمونها خیلی باهوشند ولی آنها از هوششان برای فریب استفاده میکنند. ای کاش بعضی آدمیان هم از هوششان برای فریب استفاده نمی کردند، بلکه از هوش بالایشان برای کارهای مفید استفاده میکردند. بعضی افراد براحتی درهای ماشینهای مختلف را باز میکنند و از هوششان در دزدی استفاده میکنند. فرق بین میمون و انسان در اینجا این است که میمون در اینجا فقط یک خاصیت غریزی زشت را بکار می برد؛ اما انسان دارد بطور عمدی، این روش را انتخاب میکند.

 

  1. میمونها خیلی مواقع دست و صورت خود را با ادرار خود می شویند. آنها احتمالا ادرار خود را کثیف نمی دانند و آن را پاک میدانند. بعضی انسانها هم، بیرون رویها و فضولات خود را کثیف نمی دانند. به همین خاطر است که در خیابان و معابر عمومی آب دهن و آب بینی می اندازند و یا کارهای کثیف دیگر میکنند. یا اینکه در حین غذا خوردن، با قاشقی که با آن غذا خورده اند، از ظرف مشترک غذا بر میدارند. این خاصیتهای زشت میمونی به نسبت در میان انسانها هم زیاد یافت میشود.

 

  1. اگر یک شامپانزه‌ ببیند که هم گروهی اش با باز کردن مثلا قفل یک در به غذا دست می یابد، او هم آن را اجرا میکند، حتی اگر روشش غیر منطقی باشد. تقلید در میان شامپانزه‌ها بسیار شایع است. شامپانزه‌ها کلا کارشان براساس تقلید از همدیگر است. کافی است یکی از آنها کاری انجام دهد، بقیه هم همان کار را انجام میدهند. اگر یکی از آنها ادرار کند، بقیه آنها هم همان لحظه شروع میکنند به ادرار کردن، حتی اگر نیازی نداشته باشند! شامپانزه‌ها برای تقویت پیوندهای گروهی میان خود دست به ادرار کردن تقلیدی می‌زنند. اینها برای وحدت بین گروهی هر روش غلطی را استفاده میکنند. این نشان میدهد که اشتراک روشهای غلط، گرچه شاید در ظاهر پیوند و وحدتی ایجاد کند، ولی واقعا خیلی زشت است. خیلی زشت است که آدمی برای وحدت با گروهی دیگر، دست به یک روش غلط بزند و یک روش غلط را گسترش دهد. وحدت براساس روشها و پایه های غلط، وحدت نیست و در اصل گسترش یک روش غلط و در نهایت تفرقه بیشتر است. وحدت فقط یک بهانه است و گرنه هدف اصلی چنین وحدتی، گسترش ایده و روش غلط است. شیطان معانی و مفاهیم را در کلمات می دزدد. به بهانه وحدت، افراد را حول یک روش و مسلک و ایده غلط گرد می آورد و به این طریق آنان را در کار انجام شده قرار میدهد. در این حالت، شیطان معنای کلمه وحدت را دزدیده است. زیرا وحدت در این حالت، یک کلمه تهی است و معنای واقعی خود را از دست میدهد. پیامبر ابراهیم خطاب به قومش می گوید که: ای قوم من شماها به بهانه حفظ آداب و رسوم اجتماعی و دنباله‌روی از اجدادتان و حفظ وحدت ظاهری درون گروهی؛ بتهایی را برای خود قرار داده اید. بتهای قوم پیامبر ابراهیم، فقط یک بت نبودند، بلکه نشانه و سمبل وحدت مردم آن جامعه هم بودند.

 

وَقَالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثَانًا مَوَدَّةَ بَیْنِکُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا ۖ ثُمَّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَکْفُرُ بَعْضُکُمْ بِبَعْضٍ وَیَلْعَنُ بَعْضُکُمْ بَعْضًا وَمَأْوَاکُمُ النَّارُ وَمَا لَکُمْ مِنْ نَاصِرِینَ(٢٥)

ابراهیم از راهنمایی‌شان دست نکشید: «در زندگی دنیا، به بهانۀ حفظ آداب و رسوم اجتماعی و دنباله‌روی از اجدادتان، بت‌ها را می‌پرستید؛ ولی در قیامت همین بت‌ها رابطه با شما را انکار می‌کنند و همین شما همدیگر را لعنت می‌کنید. جایگاهتان آتش است و دیگر هیچ یاوری ندارید.» (٢٥)

 

خیلی از مذاهب و فرقه ها هم ، بر عقاید غلط خود پافشاری میکنند، زیرا نمی خواهند وحدت و انسجام نشات گرفته از آن عقاید غلط، خراب شود. اما پیامبر ابراهیم خیلی خوب ماهیت این وحدتهای پوشالی را می شناسد. او میگوید که : در قیامت همین بت‌ها رابطه با شما را انکار می‌کنند و همین شماها همدیگر را لعنت می‌کنید. جایگاهتان آتش است و آن وقت هیچ یاوری ندارید.

 

  1. میمون اگر کلک میزند، جزو غریزه اش است ولی کلک زدن و خدعه جزو فطرت انسان نیست و انسان نباید دنبال چنین روشی برود. انسان اگر مفاهیم حلال و حرام و امورات اخلاقی را در نظر نگیرد، صفات زشت او خیلی از میمون بدتر است. وقتی انسان کلک میزند، عمدی در کارش است. یک نوع میمون ژاپنی، برای فریب دیگر حیوانات، از بالای درخت ریگ پرتاب میکند تا آنها را به سمت اشتباه بکشاند. این خاصیت جزو غریزه این نوع میمون است. اما انسان غریزه فطری اش این نیست. انسان باید به فطرت خود برگردد و از رفتارهای میمونی و خوکی دست بردارد.

 

فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ ﴿۳۰

پس روى خود را با گرایش تمام به حق به سوى این دین کن با همان سرشتى که خدا مردم را بر آن سرشته است آفرینش خداى تغییرپذیر نیست این است همان دین پایدار ولى بیشتر مردم نمى‏ دانند (۳۰)

 

  1. میمونها از همان بچگی، انواع حیله ها و کلکها را از بزرگان خود یاد می گیرند؛ مثلا یاد می گیرند که چطوری از دیگران دزدی کنند بدون آنکه گیر بیفتند. اما انسان باید طور دیگری تربیت شود و جهت جلوگیری از گرایش به این غریزه میمونی، باید انسان از همان اوان بچگی با روشهای درست آشنا شود و به او روش و سبک زندگی صحیح یاد داده شود. انسانها روشهای درست زندگی کردن به کودکانشان را به مدرسه ها واگذار کرده اند. اکنون و در زمانه ما مدرسه هم جای مناسبی برای این کار نیست و بچه ها تقریبا در مدرسه از دین زده میشوند. والدین باید خودشان به بچه ها دین صحیح بیاموزند.

 

  1. ایجاد اتحادهای دروغین: در یک آزمایش، شامپانزه نر ابتدا با نر دیگری علیه یک نر رئیس دیگر، متحد شد اما پس از سرنگونی نر رئیس، بلافاصله به نر متحد خود خیانت کرد و او را هم حذف نمود. این مورد خیلی شبیه رفتار سیاستمداران است. یک مستندی هست به اسم "دیپلوماسی شامپانزه ای" که این خصوصیت شامپانزه ای در آن بررسی شده است. این نوع سیاست، در میان انسانها هم خیلی رایج است. جالب است که کلمه "سیاست" در قرآن نیامده است. زیرا این کلمه مفهوم نیک و بد هر دو را در نهان خود دارد و یک کلمه دو پهلو است. کسی که سیاست به خرج میدهد، هیچ تضمینی برای بکاربردن روش درست توسط او نیست. بعضی از مسلمانان که سیاست غلط در کارهایشان بکار می گیرند و البته آن را به اسم دین معرفی میکنند، باعث بد نامی دین هم میشوند. در این بین بعضی از منتقدین ناآگاه فکر میکنند که اشکال از خود دین است. به همین خاطر کلا علیه آن دین جبهه گیری می کنند. تمام پیامبران در طول تاریخ برای اصلاح جامعه دست روی دین گذاشتند و آمدند تا که خرافات و سیاستهای غلط را از آن بزدایند. سیاستهای غلط انسانی مثل انگل روی دین می نشیند و آن را آلوده میکند. بعضی از گروههای مذهبی تندرو هم، نقد سیاستها را به عنوان مبارزه با خود دین تلقی می کنند و به همین خاطر منتقدین را تحمل نمی کنند. در حالی که دین یک امر خدایی است ولی سیاست یک امر انسانی است که ممکن است روشهای غلط و ضد دینی زیادی در آن باشد (و همینگونه هم هست). بنابراین نقد سیاست در یک جامعه لازم است تا که امورات به حالت معتدلی برسد. اگر دین اسلام از طرف خدا باشد (که هست) ، برای اثبات حقانیتش نیازی به اجبار و سیاسی بازی نیست. اسلام دین صلح و آشتی و سلم است. بدون نیاز به هیچگونه درگیریی وارد قلبها خواهد شد. اگر درست معرفی شود و مفاهیم و معانی دین صحیح بیان شوند و اجباری در آن نباشد؛ قطعا وارد قلبها میشود.

شامپانزه ها قادر به تشکیل اتحادهای سیاسی پیچیده هم هستند. اساسا سیاست‌های ناسالم و تقلیدی یک روش شامپانزه‌ای است. خیلی جالب است که شامپانزه ها از ائتلاف‌ها و احزاب و رقابت‌ها و استراتژی‌های نفوذ هم بهره می‌برند! فرانس دو ال در کتاب خود به نام "سیاست شامپانزه ای" این موارد را بررسی کرده است. انسانها هم روشهای غلط دینی خویش را بوسیله سیاست و فریب در جامعه گسترش میدهند.

خیلی از دولتها، کوچاندن اجباری مخالفان سیاسی، متروک گذاشتن زبان مادری و سیاستهای کثیف دیگر را جهت دستیابی به سلطه بر دیگران انتخاب میکنند. در سیاست از اعتماد طرف مقابل سوء استفاده میشود. شامپانزه‌ها هم از اعتماد اعضای گروه سوء استفاده می‌کنند. خدای مهربان بجای سیاست، قسط و عدالت و میزان را به مردم پیشنهاد داده است.

 

لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ ﴿۲۵

به راستى [ما] پیامبران خود را با دلایل آشکار روانه کردیم و با آنها کتاب و ترازو را فرود آوردیم تا مردم به انصاف برخیزند و آهن را که در آن براى مردم خطرى سخت و سودهایى است پدید آوردیم تا خدا معلوم بدارد چه کسى در نهان او و پیامبرانش را یارى مى ‏کند آرى خدا نیرومند شکست ناپذیر است (۲۵)

 

خدا به مردم میزانهایی داده است تا که بوسیله این معیارها، برای اجرای قسط برخیزند. وقتی شما یک چیزی میگوئید ولی در نهان، به یک چیز دیگر عمل میکنید، یعنی عقد و قرارداد را زیر پا گذاشته اید و سیاست به خرج داده اید. اولین آیه سوره مائده می فرماید که ای مومنان، به قراردادهای خود وفادار باشید و دیگران را فریب ندهید (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ).

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَةُ الْأَنْعَامِ إِلَّا مَا یُتْلَى عَلَیْکُمْ غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ إِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ مَا یُرِیدُ ﴿۱

اى کسانى که ایمان آورده‏ اید به قراردادها[ى خود] وفا کنید براى شما [گوشت] چارپایان حلال گردیده جز آنچه [حکمش] بر شما خوانده مى ‏شود در حالى که نباید شکار را در حال احرام حلال بشمرید خدا هر چه بخواهد فرمان مى‏ دهد (۱)

 

هرجا خدای حکیم دانا در قرآن مومنان را خطاب قرار میدهد و می فرماید یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا یعنی رعایت آن دستور، مربوط به حفظ پندار نیک است. در خیلی از سیاستها، پندار نیک در نظر گرفته نمیشود. اگر انسان پندار نیک بکار نبرد، روند او شامپانزه ای خواهد شد. سیاست در بیشتر موارد، نابود کننده پندار نیک است.

 

  1. در میان شامپانزه ها وقتی یکی از آنها با ماده ای در خلوت ارتباط برقرار میکنند، عمدا مسیر خود را کج میکنند تا رهبر گروه متوجه نشود. او به درختان خیره میشود تا وانمود کند مشغول کار دیگری است. این جور کلک زدنها در میان انسانها هم هست. به همین خاطر، خدای حکیم و دانا، ازدواجهای پنهانی و دوست دخترگرفتن و دوست پسر گرفتن را قبول ندارد. سیاست ازدواج مبتنی بر پنهان کاری و نهان کاری نیست، بلکه باید در ارتباط بین دو جنس، واضح و مشخص شود که ارتباط آنها چطوری است و روشهای پنهانی، یک روش شامپانزه ای است. آیه قرآنی ارتباط پنهانی را منع میکند (وَلَا مُتَّخِذِی أَخْدَانٍ = نه آنکه زنان را در پنهانى دوست‏ خود بگیرید).

 

الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّبَاتُ وَطَعَامُ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ حِلٌّ لَکُمْ وَطَعَامُکُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِنْ قَبْلِکُمْ إِذَا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِینَ غَیْرَ مُسَافِحِینَ وَلَا مُتَّخِذِی أَخْدَانٍ وَمَنْ یَکْفُرْ بِالْإِیمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ ﴿۵

امروز چیزهاى پاکیزه براى شما حلال شده و طعام کسانى که اهل کتابند براى شما حلال و طعام شما براى آنان حلال است و [بر شما حلال است ازدواج با] زنان پاکدامن از مسلمان و زنان پاکدامن از کسانى که پیش از شما کتاب [آسمانى] به آنان داده شده به شرط آنکه مهرهایشان را به ایشان بدهید در حالى که خود پاکدامن باشید نه زناکار و نه آنکه زنان را در پنهانى دوست‏ خود بگیرید و هر کس در ایمان خود شک کند قطعا عملش تباه شده و در آخرت از زیانکاران است (۵)

 

مخاطب آیات اول سوره مائده، مومنان است. یعنی کسانی که دنبال پندار نیک هستند. دوست پسر و دوست دختر گرفتن فاقد پندار نیک هستند.

 

  1. شامپانزه ها از روی فرم باسن همدیگر را می شناسند. عجیب است واقعا! معیار و ملاک تشخیص آنها فرم باسن است! شامپانزه ها خیلی میل به دیده شدن و میل به خودنمایی دارند. این روشها هم در میان انسانها خیلی زیاد رواج یافته است.

 

  1. شامپانزه ها جهت تشکیل خانواده فعالیت نمیکنند، بلکه دنبال سلطه گری اند. آنها از این طریق با ماده ها ارتباط می گیرند. از نظر آنها خانواده، یک نوع سلطه گری است. میان انسانها هم ظاهرا اینطوری است. زن و مرد میخواهند که بر همدیگر تسلط پیدا کنند و مودت و رحمتی بین آنان نیست. کلا مفهوم عشق بر تملک طرف مقابل و سلطه گری بنا شده است. عشق مفهومی مخالف مودت و رحمت دارد.

 

  1. میمون‌ها علاقه‌ای به غذاهای سالم و طبیعی ندارند و ترجیح می‌دهند غذاهای شیرین و بسته‌بندی شده دریافت کنند. آنها بیشتر دنبال مزه اند. غذاهای سالم و طبیعی مزه های افراطی ندارند. انسانها هم بیشتر دنبال مزه اند. کیفیت برایشان مهم نیست. آنان بعد از مدتی معتاد مزه ها میشوند. آنها به طعامهای ساده تمایل ندارند.

 

وَلَا یَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْکِینِ ﴿۳و به خوراک‏ مسکینانه و کم مزه ترغیب نمى ‏کند (۳)

 

 

  1. گدایی هوشمندانه میمون‌ها؛ آنها در تعامل مداوم با انسان‌ها، این رفتارهای زشت را یاد می‌گیرند. همانطور که می بینید، میمونها بعضی رفتارهای زشت را از انسانها یاد می گیرند! واقعا اینجا دیگر مشخص نیست که کی از کی یاد می گیرد. وقتی انسان به میمون مسخ شود، آن وقت دیگر میمون باید از انسان یاد بگیرد. یکی از ضررات گدایی هوشمندانه این است که حس همدردی و کمک را در بین انسانها کم رنگ میکند و دیگر انسانها به نیازمندان واقعی کمک نمی کنند.

 

  1. هشدارها و خصومت‌ها و جنگ‌های خشونت آمیز انسان‌ها شبیه شامپانزهاست. گاهی دشمنی میان شامپانزه ها خیلی طولانی میشود، به قیمت از بین رفتن یکی از طرفین. این خاصیت در میان انسانها هم خیلی رایج است. طبق فرموده قرآن، تنها کسی که برای همیشه دشمن انسان است، شیطان است. انسانها میتوانند با هر دشمن دیگری به صلح برسند، بجز شیاطین.

 

  1. شامپانزه‌ها تحت تاثیر حضور تماشاچیان قرار می‌گیرند و عملکرد آنها در انجام کارها به تعداد افراد تغییر می‌کند. نمونه های زیادی از این نوع رفتار در میان انسانها هم یافت میشود.

 

  1. رفتارهای فریبنده شامپانزه ها:  آنها گاهی اطلاعات غلط به سایر اعضای گروه می‌دهند تا که منابع غذایی را برای خود نگه دارند. آنها شاید در حالت عادی بتوانند همان غذاها را به دست آورند ولی کلک زدن و این روش‌ها را رویه خویش قرار میدهند. در میان انسانها هم چنین روشی برقرار است. بعضی امورات نیازی به رشوه و پارتی ندارد. اما مردم بی توجه به این مورد، باز هم عادت دارند که از رشوه و پارتی در کارهایشان استفاده کنند.

فرض کنید یکی رشوه میدهد. مگر این کارها چقدر سود مادی دارند که به ازای آن معنویت خود را خراب کنیم؟ ضرر مهم این جور کارهای عمدی ، خراب کردن پندار نیک است. خدای مهربان شعیب را برای قومش فرستاد تا آنان را از این خطر مهم آگاه کند.

 

وَإِلَى مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شُعَیْبًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ وَلَا تَنْقُصُوا الْمِکْیَالَ وَالْمِیزَانَ إِنِّی أَرَاکُمْ بِخَیْرٍ وَإِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ مُحِیطٍ ﴿۸۴﴾

و به سوى [اهل] مدین برادرشان شعیب را [فرستادیم] گفت اى قوم من خدا را بپرستید براى شما جز او معبودى نیست و پیمانه و ترازو را کم مکنید به راستى شما را در نعمت مى ‏بینم و[لى] از عذاب روزى فراگیر بر شما بیمناکم (۸۴)

 

وَیَا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِکْیَالَ وَالْمِیزَانَ بِالْقِسْطِ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ ﴿۸۵﴾

و اى قوم من پیمانه و ترازو را به داد تمام دهید و حقوق مردم را کم مدهید و در زمین به فساد سر برمدارید (۸۵)

 

بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ وَمَا أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفِیظٍ ﴿۸۶﴾

اگر مؤمن باشید باقیمانده [حلال] خدا براى شما بهتر است و من بر شما نگاهبان نیستم (۸۶)

 

اما در ادامه خدا آنان را به یک موضوع مهم و قاعده نادیدنی آگاه میسازد. آنچه که خدا نصیب آدمی بکند، همان مناسب و کافی است. در آیه آخری، شعیب عبارت بَقِیَّتُ اللَّهِ را بکار می برد و این عبارت به معنای این است که هر آنچه که خدا در یک معامله و یا کار برای ما باقی می گذارد، خیر و برکت در همان است و همان کافی است. تلاش بیهوده و حرص و ولع و احتکار برای اضافه گرفتن مذموم شمرده شده است. پیامبر شعیب در این آیه، مردمش را توصیه میکند که ای مردم به همان چیزی که خدا نصیبتان میکند راضی باشید و دنبال کم کردن ها و اضافه کردن  ها و خدعه و نیرنگ نباشید.

 

  1. دونالد آر گریفین در مورد تظاهر به بی‌گناهی در شامپانزه‌ها تحقیق جالبی کرده است. تظاهر به بی‌گناهی در میان انسانها هم رایج است. آیه می فرماید که خود را پاک مشمارید (فَلَا تُزَکُّوا أَنْفُسَکُمْ). خدا در ادامه می فرماید که (هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَى ) ، یعنی خدا به آن کس که پرهیزگار است داناتر است. این یعنی ما حتی خودمان به پرهیزگار بودن و یا نبودن خود، آگاه  نیستیم. فقط خدا میداند.

 

الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبَائِرَ الْإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ إِلَّا اللَّمَمَ إِنَّ رَبَّکَ وَاسِعُ الْمَغْفِرَةِ هُوَ أَعْلَمُ بِکُمْ إِذْ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَإِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّةٌ فِی بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ فَلَا تُزَکُّوا أَنْفُسَکُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَى ﴿۳۲

آنان که از گناهان بزرگ و زشتکاریها جز لغزشهاى کوچک خوددارى مى ‏ورزند پروردگارت [نسبت به آنها] فراخ‏ آمرزش است وى از آن دم که شما را از زمین پدید آورد و از همان‏گاه که در شکمهاى مادرانتان [در زهدان] نهفته بودید به [حال] شما داناتر است پس خودتان را پاک مشمارید او به [حال] کسى که پرهیزگارى نموده داناتر است (۳۲)

 

در قرآن، مومنان و مردم خیلی زیاد مورد خطاب قرار گرفته اند. مثلا گفته شده است: یا ایها الذین آمنوا (ای کسانی که ایمان آورده اید)، یاایها الناس (ای مردم). اما هیچوقت نگفته است یا ایها الذین اتقوا (ای متقیان). زیرا فقط خدا میداند که چه کسی متقی است. حتی خود افراد در مورد متقی بودن خود مطمئن نیستند و نباید هم باشند. متقی بودن حالت و پوزیشین نیست که آدمی به خود بگیرد. بلکه متقی بودن نتیجه است و نتیجه را کسی جز خدای عالمیان نمی داند. خدا دقیق کلمات را بیان میدارند. خدا هیچوقت در قرآن، در حالت کلی متقیان را مخاطب قرار نداده است. زیرا اساسا تقوا ادعا کردنی نیست.

  • اسعد حسینی