نون و القلم

خدا یکتاست

نون و القلم

خدا یکتاست

پیوندهای روزانه

۵ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۴ ثبت شده است

۲۴
ارديبهشت
۰۴

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت یکصد و چهل و نهم)

مسخ ( بخش 3 )

استایل زندگی

 

در قسمتهای قبل ( 1  و  2 ) در مورد مسخ نوشته شد. گفته شد که یک سری خصوصیات ذاتی خوک، زشت و بد است. البته خدا خوک را اینطوری آفریده است و در عین حال گوشت آن را حرام اعلام فرموده است تا شرایط و جزئیات پاکیزگی در تغذیه را بطور عملی و علمی به انسانها بفهماند. وقتی خدا گوشت خوک را حرام میکند؛ منظورش توضیح یک اصل مهم است و آن این است که آن قادر حکیم میخواهد ما را متوجه نکاتی در سبک و استایل تغذیه سالم کند. خدای رحمان رحیم میفرمایند که بعضی انسانها را به  میمون مسخ میکند. یعنی آنها از نظر رفتاری شبیه میمون میشوند و رفتارهای زشت میمون را به خود می گیرند، اما وقتی می فرماید که بعضی انسانها را به  خوک مسخ میکند؛ یعنی آنها از نظر خاصیت جسمانی و تغذیه شبیه خوک میشوند و خصوصیات زشت تغذیه و جسمی خوک را به خود می گیرند. پس این پیام مهمی برای همه ماست، تا که رفتارهای زشت خوک و میمون را بشناسیم و از آنها دوری کنیم و سبک و استایل زندگی خود را تعدیل سازیم. یک مسلمان در احکام نازل شده از طرف خدا، چون و چرا نمی کند و آن را اجرا میکند؛ حتی اگر دلیلش را هم نداند؛ او تسلیم پروردگار خویش است. وقتی تسلیم پروردگار باشیم، زندگی خیلی راحتتری خواهیم داشت.

 

  1. گوشت خوک قابل سرخ کردن نیست و اگر زیاد روی آتش بماند، بمرور آب میشود و چیزی از آن نمی ماند و این بخاطر این است که قسمت اعظم گوشت خوک از چربی تشکیل شده است. گوشت گاو هم چربی دارد ولی به نسبت گوشت خوک خیلی کمتر است. این نکته ثابت میکند که چربی زیاد مضر است و هر چیزی باید درحد معتدل باشد. در گوشت خوک چنین اعتدالی وجود ندارد.

 

  1. خوک ها کثیف خور هستند حتی ادرار و مدفوع خود را هم میخورند. جسد مرده گندیده فرزندان و هم نوعان خود را هم میخورند. پاکیزه خوردن اصل مهم قرآنی است. مشروبات الکلی پاکیزه نیستند و حاصل میوه های خیلی گندیده است. مایعات گندیده و غذاهای گندیده خوردن یک صفت خوکی است. خدا می فرماید گوشت خوک ، مردار و خون حرام است؛ اما جالب است که خود خوک همه اینها را میخورد و به آن علاقه شدیدی دارد. خدای حکیم بر خوردن نعمتهای پاکیزه اصرار دارد که خوک برعکس این ویژگی را دارد.

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُلُوا مِنْ طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَاشْکُرُوا لِلَّهِ إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ ﴿۱۷۲

اى کسانى که ایمان آورده‏ اید از نعمتهاى پاکیزه‏ اى که روزى شما کرده‏ ایم بخورید و اگر تنها او را مى ‏پرستید خدا را شکر کنید (۱۷۲)

 

  1. کرم ها و میکروبهای زیادی در گوشت خوک هست که خیلی از آنها با حرارت هم از بین نمی روند. چیزی که با حرارت هم از بین نرود، یعنی شرایط عادی ندارد و اصلا برای طعام مناسب نیست. آتش خاصیت پاک کنندگی دارد. آب و خاک و آتش هر سه خاصیت پاک کنندگی دارند. آتش برای مرحله نهایی استفاده میشود. گوشت خوک در بیشتر مواقع با هیچکدام از اینها پاک نمیشود.

 

  1. خوک یک حیوان شلخته و حریص است. حتی مواردی پیش آمده است که خوکها صاحبشان را خورده اند. شلختگی و بی نظمی اصلا زیبا نیست. حتی یک شیر در سیرک به صاحبش وفادار است ولی خوک اینطوری نیست. خدا میخواهد به ما بفهماند که در پرورش حیوانات ، به پاکیزگی خود حیوان و محیط آن توجه شود تا گوشتی پاکیزه و مفید بدست آید.

 

  1. اکنون بشر خوک را اهلی کرده و برای تهیه گوشت، خوکها را پرورش میدهد. اما در خیلی از محیطهای پرورش خوک ، دندان بچه خوکها را از همان اول می کشند تا همدیگر را گاز نگیرند و همچنین دم آنها را می برند تا دم همدیگر را گاز نگیرند و محیط خونی نشود. آنها برای کشتن میکروبهای داخل بدن خوک، انواع آمپولها و داروها و آنتی بیوتیک ها را به خوک میدهند و همین داروهای شیمیایی به داخل بدن مصرف کننده میرود و سیستم ایمنی بدن مصرف کننده را نابود میکند.

 

  1. خوک حس بویایی خیلی قویی دارد و هر چیزی را با پوزه اش بو میکشد. خوک غذاها را براساس بو انتحاب میکند و بوی بد و خوب برایش فرقی ندارد. گاهی میان انسانها هم بعضی غذاها شایع میشود که فقط مزه هستند. غذاهای ساده و بی مزه تر شاید مفید تر باشند ولی بشر بجایی رسیده و خواهد رسید که هر چیزی را براساس بو و مزه انتخاب میکند. غسلین یک نوع غذای جهنمی است که فقط مزه است و خاصیت دیگری ندارد. در جهنم، مزه ها و وابستگیهای دینایی افراد رو میشود.

 توجه بیش از حد به مزه، باعث بی کیفیت خوری در تغذیه شده است و مردم چیزهای مفید و بی مزه کمتر استفاده میکنند و در عوض به مزه ها توجه زیادی دارند. چیپس تولید میکنند که فایده چندانی ندارد و فقط اسانس و مزه است. اینها بی کیفیت خوری است که جزو خواص تغذیه خوک است. افزودنیهای زیاد برای تغییر مزه، گاهی غذا را به یک چیز مضر تبدیل میکند.

 

  1. از آنجا که خوک نمی تواند سر خود را زیاد بچرخاند و تکان دهد، در سر او لخته های زیادی جمع میشود که موجب مشکلات زیادی برای خوک میشود. بی تحرکی سر و گردن برای انسان هم مشکلات زیادی بوجود میاورد. خدا میخواهد که سبک درستی از تغذیه و نشستن و برخواستن و تحرکات عادی را به ما یاد دهد. گاهی آدمیان در خیالات فرو میروند و بدون تکان دادن اعضای بدن و سر و گردن خود؛ دچار آرتروز گردن میشوند.

 

  1. در قرآن کسانی که به طعامهای ساده و مسکینانه گرایش ندارند، سرزنش شده اند و حتی این خاصیت یکی از دلایل به جهنم رفتن است. اما در عوض در جهنم انواع غذاهایی که فقط مزه است در اختیار آنها قرار می گیرد تا که از مزه سیرِ سیر شوند. البته اینها واقعا اذیت کننده است. یک کیک تاحدی خوشمزه است که شیرینی آن معتدل باشد، اما اگر خیلی شیرین باشد، لذت بخش نیست و حتی عذاب آور است و زیر دل میزند.

 

وَلَا یَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْکِینِ ﴿۳

و به خوراک‏ مسکینانه) با مزه های ساده تر( ترغیب نمى ‏کند (۳)

 

  1. خوکهای نر با خوک نر و یا حتی حیوانات دیگر هم عمل جنسی انجام میدهند و برایشان فرقی ندارد. این خاصیت در میان انسانها هم رواج پیدا کرده است. انواع روشهای کثیف جنسی ابداع شده است که آدمی از ذکر آن شرمش میاید. ازدواج با سگ، گربه و هم جنسگرائی یکی از ابداعات بشر قرن بیستم است. بشر در جهالت مطلق دارد غرق میشود. این اعمال جزو صفات خوکی هستند.

 

  1. درهم خوری از خصوصیات خوک است.  این خاصیت اصلا جالب نیست. در میان انسانها هم گاهی یک مهمانی تشکیل میشود که چندین نوع غذا سرو میشود و درهم خوری میشود. شایسته است که انسان در یک وعده غذایی، فقط یک نوع غذا بخورد. درهم خوری و پرخوری یک صفت خوکی است. مهمانیها باید ساده تر شود و یک نوع غذا سرو شود. پرخوری از یک بُعد دیگر به درهم خوری هم معنا میشود. خیلی از بیماریهای گوارشی بخاطر درهم خوری پیش میایند. بعضی از افراد در این نوع مهمانیها، هم پرخوری میکنند و هم بخاطر رقابت با دیگران و چشم و هم چشمی، چندین نوع غذا درست میکنند که در این حالت هم صفت خوکی (پرخوری) به خود می گیرند و هم صفت میمونی (تقلید). حتی خود مهمانی ها هم در خیلی از موارد باز هم تقلیدی است و خیری در برگزاری آنها نیست.

 

  1. خدای مهربان حکیم در آیه قرآن می فرماید که افرادی را به میمون و خوک و بنده طاغوت تبدیل میکند. در ادامه می فرماید که اینها از راه راست منحرفند و مقام و منزلت شرّی دارند (شَرٌّ مَکَانًا وَأَضَلُّ عَنْ سَوَاءِ السَّبِیلِ ).

 

قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذَلِکَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللَّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَغَضِبَ عَلَیْهِ وَجَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَالْخَنَازِیرَ وَعَبَدَ الطَّاغُوتَ أُولَئِکَ شَرٌّ مَکَانًا وَأَضَلُّ عَنْ سَوَاءِ السَّبِیلِ ﴿۶۰

بگو آیا شما را به بدتر از [صاحبان] این کیفر در پیشگاه خدا خبر دهم همانان که خدا لعنتشان کرده و بر آنان خشم گرفته و از آنان بوزینگان و خوکان پدید آورده و آنانکه طاغوت را پرستش کرده‏ اند اینانند که از نظر منزلت بدتر و از راه راست گمراه‏ ترند (۶۰)

 

در ادامه می فرماید همینها که به خوک و میمون و بنده طاغوت تبدیل شده اند، پیش تو می آیند ای رسول و به دروغ ادعای ایمان میکنند. همین آیه خود ثابت میکند که تبدیل افراد به خوک و یا میمون از نظر اخلاقی و خصوصیات جسمی بوده است و نه اینکه افراد به حیوان خوک و یا حیوان میمون تبدیل شده باشند. و گرنه افراد بعد از تبدیل به حیوان خوک و میمون، چطوری پیش پیامبر آمده و با او حرف زده اند.

 

وَإِذَا جَاءُوکُمْ قَالُوا آمَنَّا وَقَدْ دَخَلُوا بِالْکُفْرِ وَهُمْ قَدْ خَرَجُوا بِهِ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا کَانُوا یَکْتُمُونَ ﴿۶۱

و چون نزد شما مى ‏آیند مى‏ گویند ایمان آوردیم در حالى که با کفر وارد شده و قطعا با همان [کفر] بیرون رفته‏ اند و خدا به آنچه پنهان مى‏ داشتند داناتر است (۶۱)

 

  1. بنابراین انسان میتواند از نظر خصوصیات جسمی به چیزی شبیه خوک تبدیل شود. خدا به انسان هشدار میدهد که در خوک و موجودیت او مطالعه کنند و سعی کنند که سبک زندگی غلط را از خوک بدست آورند و آن را اسوه و الگوی خویش قرار ندهند. وقتی مقدار مواد موجود در گوشت خوک را مطالعه می کنیم، متوجه خواهیم شد که درصد و میزان چربی و اسید اوریک و کلسترول بد و انگلها و کرمهای داخل گوشت خوک بسیار زیاد است و فاصله زیادی با گوشتهای دیگر از جمله گوشت گاو و گوسفند دارد و این خودش معیار مناسبی برای سنجش سلامتی و پاک بودن غذاهاست. یهودیان و مسلمانان خاورمیانه گوشت خوک مصرف نمی کنند. اما در جامعه مسیحی با آنکه در تورات صراحتا حرام بودن آن ذکر شده است، بسیار زیاد مصرف میشود. کلا جامعه مسیحیت یک جامعه شُل و وِل است و زیاد به دستورات خدای حکیم توجهی نمیکند. جوامع دیگر مثل چین ، بیش از نصف گوشت خوک جهان در آنجا تولید و مصرف میشود.

 

  1. اجازه ندهید هیچ روش و استایلی ، جایگاه استایل معرفی شده توسط خدا را بگیرد. روش و استایل تغذیه آنقدر مهم است که خدای مهربان بعد از حرام کردن گوشت خوک و مردار و باقی موارد، اعلام میدارد که (الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا = امروز کافران ( پوشانندگان واقعیتهای نظام رحمانی) از استایل و روش شما نا امید میشوند و با آن فاصله می گیرند. پس از آنها مترسید و از من بترسید. امروز دین و روش زندگیتان را برایتان کامل کردم و نعمتم را برای شما تمام کردم و اسلام را برای شما به عنوان دین و استایل زندگی برگزیدم).

 

حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِیرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّیَةُ وَالنَّطِیحَةُ وَمَا أَکَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَکَّیْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ ذَلِکُمْ فِسْقٌ الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَةٍ غَیْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ ﴿۳

بر شما حرام شده است مردار و خون و گوشت‏ خوک و آنچه به نام غیر خدا کشته شده باشد و [حیوان حلال گوشت] خفه شده و به چوب مرده و از بلندى افتاده و به ضرب شاخ مرده و آنچه درنده از آن خورده باشد مگر آنچه را [که زنده دریافته و خود] سر ببرید و [همچنین] آنچه براى بتان سربریده شده و [نیز] قسمت کردن شما [چیزى را] به وسیله تیرهاى قرعه این [کارها همه] نافرمانى [خدا]ست امروز کسانى که کافر شده‏ اند از [کارشکنى در] دین شما نومید گردیده‏ اند پس از ایشان مترسید و از من بترسید امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت‏ خود را بر شما تمام گردانیدم و اسلام را براى شما [به عنوان] آیینى برگزیدم و هر کس دچار گرسنگى شود بى‏آنکه به گناه متمایل باشد [اگر از آنچه منع شده است بخورد] بى تردید خدا آمرزنده مهربان است (۳)

 

روشها و استایلهایی از سبک زندگی غلط و روشهای غیر رحمانی، خودبخود به سبک غلطی از تغذیه خواهند رسید. کسانی که روشها و استایل نازل شده در قرآن را قبول ندارند، بعد از مدتی به سبک تغذیه از نوع خوکی خواهند رسید. آنها بدون آن که خود بدانند، پرخوری و بی کیفیت خوری و زیاده خوری و درهم خوری و کثیف خوری را بر می گزینند.

 

  1. خدای مهربان بعد از این آیه می فرماید که طعام اهل کتاب و همچنین ازدواج با اهل کتاب برای شما حلال است.

 

الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّبَاتُ وَطَعَامُ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ حِلٌّ لَکُمْ وَطَعَامُکُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِنْ قَبْلِکُمْ إِذَا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِینَ غَیْرَ مُسَافِحِینَ وَلَا مُتَّخِذِی أَخْدَانٍ وَمَنْ یَکْفُرْ بِالْإِیمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ ﴿۵

امروز چیزهاى پاکیزه براى شما حلال شده و طعام کسانى که اهل کتابند براى شما حلال و طعام شما براى آنان حلال است و [بر شما حلال است ازدواج با] زنان پاکدامن از مسلمان و زنان پاکدامن از کسانى که پیش از شما کتاب [آسمانى] به آنان داده شده به شرط آنکه مهرهایشان را به ایشان بدهید در حالى که خود پاکدامن باشید نه زناکار و نه آنکه زنان را در پنهانى دوست‏ خود بگیرید و هر کس در ایمان خود شک کند قطعا عملش تباه شده و در آخرت از زیانکاران است (۵)

 

 این آیه نکته بسیار مهمی را در بر دارد. طعام و ازدواج را با هم ذکر می فرماید. اهل کتاب کسانی هستند که کتاب آسمانی دارند. در تمام این آئینها، گوشت خوک و مردار و خون و آنچه که برای غیر خدا ذبح شده باشد، حرام است. این ثابت میکند که سبک تغذیه و ازدواج بسیار به هم مرتبطند. یکی از زوجین که گوشت خوک میخورد و یا خوک واری زندگی میکند اما یکی دیگر  از زوجین، گوشت خوک را حرام میداند و شبیه خوک زندگی نمیکند و پرخوری و کثیف خوری و درهم خوری نمی کند؛ این دو استایل زندگیشان به هم نمی خورد و نمی توانند با هم ادامه دهند. تفاوت این دو نوع سبک زندگی از زمین تا آسمان است. آنچه که خدا در مورد ازدواج به آن اهمیت میدهد، هماهنگی سبک و استایل زندگی است. به قول معروف، زوجین باید هم کفو و هم استایل باشند. دین به معنای سبک زندگی است که باید از وحی الهی گرفته شده باشد. آدمیان تا ابد نمی توانند برای هم فیلم بازی کنند، بلکه در جایی خسته میشوند و به اصل خویش بر میگردند و همانی میشوند که در اصل بودند و آن موقع  حادثه جدایی (لکم دینکم و لی دینی) اتفاق خواهد افتاد.

 

  1. برای مردمان یک جامعه و حتی زوجین، روزی این اتفاق می افتد. روز قیامت روزی است که سبک زندگی ها از هم جدا میشوند و به همین خاطر خدای حکیم آن را یوم الدین می نامد. کافرون کسانی هستند که روشها و استایلهای زندگی رحمانی را می پوشانند و آن را انکار میکنند. اما بالاخره یک روزی این جدایی ها اتفاق می افتد. روزی که استایلهای زندگی جدا میشوند و به همین خاطر به آن روز یوم الفصل هم گفته میشود.

 

عهدنامه جدایی سبکها و استایلها:

 

قُلْ یَا أَیُّهَا الْکَافِرُونَ ﴿۱بگو اى کافران (۱)

لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ ﴿۲آنچه مى ‏پرستید نمى ‏پرستم (۲)

وَلَا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ ﴿۳و آنچه مى ‏پرستم شما نمى ‏پرستید (۳)

وَلَا أَنَا عَابِدٌ مَا عَبَدْتُمْ ﴿۴و نه آنچه پرستیدید من مى ‏پرستم (۴)

   وَلَا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ ﴿۵و نه آنچه مى ‏پرستم شما مى ‏پرستید (۵)

   لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ ﴿۶دین شما براى خودتان و دین من براى خودم (۶)

 

جمله نهایی و پایانی تمام این دعواها این است :

لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ

دین شما براى خودتان و دین من براى خودم

سبک زندگی شما براى خودتان و سبک من براى خودم

روش خودتان برای خودتان و روش خودم برای خودم

هر کس به روش خودش

هر کس سیِ خودش

 

این جبهه گیری را هر فرد مومنی بصورت فرادا در این دنیا باید انجام دهد. به همین خاطر عبارت (لیَ دِینِ) به حالت مفرد آمده است. خدای مهربان برنامه ریزیها و حوادث این دنیا را برای هر فردی طوری چیده است و طوری مقدر کرده است که هیچکس نمی تواند تا ابد استایل واقعی خود را پنهان کند. بالاخره تمام انسانها روزی استایل مورد علاقه خود را انتخاب میکنند:

 

  1. روش و سبک زندگی به روش رحمانی
  2. روش و سبک زندگی به روش غیر رحمانی

 

  1. زشتی جسمانی انسانها بخاطر سبک زندگی و تغذیه غلط از نوع خوکی است. انسانها مثل خوک، زیاده روی و پرخوری میکنند و بعد بوسیله علوم جادویی سعی دارند  که قرص لاغری بخورند  که دوباره لاغر شوند و یا عمل کوچک کردن معده انجام می دهند.
  2. عملهای غیر ضروری جراحی زیبایی که فقط بخاطر تقلید از دیگران صورت می گیرد، انسانها را زیبا نمی کند؛ بلکه یک توهم در ذهن افراد بوجود میاورد که آن فرد خیال میکند زیبا شده است و غرور و تکبر را در او تزریق میکند. این افراد اصلا نمیدانند زیبایی چیست. مثلا کسی که از هر روشی دنبال بدست آوردن مادیات است، نمی داند نقش مادیات در زندگی و خوشبختی انسانها چیست. حتی کسانی که روشهای خوکی و میمونی را برای زندگی انتخاب میکنند، نمی دانند که زیبایی انسانها به زیبایی در پندار، کردار، گفتار است. توجه شود که وقتی از زیبایی صحبت می کنیم، منظور زیبایی صورت نیست و بلکه زیبایی یک مفهوم عمیق تر است که در قرآن به آن پرداخته شده است. مثلا در  قرآن صبر یک واقعیت زیبایی بخش است که به آدمها و رفتار و کردارشان  زیبایی می بخشد (صَبْرٌ جَمِیلٌ ).

 

  1. انسانها باید از تمام چیزهایی که خواص میمونی و خوکی به آنها میدهد، دوری گزینند و گرنه زشت میشوند. آمار ازدواج خیلی پایین آمده و آمار طلاق هم خیلی بالارفته است؛ از این آمارهای غیر معمول مشخص میشود که روابط و عواطف بین افراد خیلی زشت شده است که این اتفاقات می افتد. و گرنه اگر دو زوج که با سبک و استایل رحمانی با هم باشند، حتی اگر هیچی هم نداشته باشند، از هم جدا نخواهند شد. آدمها از همدیگر فاصله گرفته اند و هر کدام در یک جهت مسخ شده اند و به همین خاطر برای هم قابل درک نیستند. خوکها تا وقتی غذا داشته باشند، از آن میخورند و ظاهرا کاری با هم ندارند؛ اما اگر غذا کم بیاورند، همدیگر را میخورند و حتی صاحبشان را هم میخورند. انسانهای مسخ شده هم در وقت مضیقه و مشکلات مثل خوک و میمون رفتار میکنند که همدیگر را به نابودی می کشانند. ممکن است بعضی ها این حرفها را تند بحساب آورند. اما تمثیلات و آیات قرآنی واقعیتها را بیان میدارند و با کسی شوخی ندارند. حتی در مبحث روانی هم پرخوری مطرح است که در قسمت قبل مطرح شد. این نوع پرخوری بشدت احساسات و منطق انسانها و حتی قیافه انسانها را زشت خواهد کرد.

 

  1. شعرا در حیطه پرخوری روانی چیزهایی مثل زیر میگویند:

 

ساقی تا میتوانی بریز تا از غم و غصه دور شوم

 

ساقی کسی است که ورودی و خوراک برای افراد تهیه میکند. شعر نوعی پرخوری است. شعرا خواسته و یا ناخواسته افراد را به پرخوری روانی تشویق میکنند، تا آنان را از فهم صحیح دور کنند. خدای رحمان می فرماید که وقتی قرآن خوانده میشود، به آن گوش دهید و ساکت شوید تا روانتان سبک شود و مشمول رحمت خدا قرار گیرید.

 

وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ ﴿۲۰۴

و چون قرآن خوانده شود گوش بدان فرا دارید و خاموش مانید امید که بر شما رحمت آید (۲۰۴)

 

در این آیه دو نکته مطرح است؛

 

  1.  گوش دادن به قرآن
  2. خاموش ماندن در آن موقع (یعنی اجازه دخالت ورودیهای دیگر را ندهید)

 

این نکته مهمی برای درک قرآن است. وقتی قرآن گوش میدهید، فقط قرآن گوش کنید و اجازه دخالت ورودی ها و متون دیگر مثل حدیث و سنت و سایر کتابها را ندهید. ابتدا بدون هیچ واسطه ای بشنوید قرآن چی می فرماید. چند سال پیش با یکی بحث میکردم، می گفت که حدیث و سنت مهمتر از قرآن است. گفتم چرا؟ میگفت که چون حدیث و سنت حرف پیامبر است و قرآن حرف خدا است. حدیث و سنت درک پیامبر از قرآن است و پیامبر بهتر از ما قرآن را می فهمیده است، پس حدیث و سنت مهمتر است! این استدلال عجیب و شیطانی؛ نشان از اهمیت دخالت ندادن متون دیگر در کنار قرآن دارد. این فرد توضیح نمیداد که چرا پیامبر کتب حدیث و سنت را در زمان خودش جمع نکرده است و به دویست سال بعد موکول شده است. دویست سال زمان کمی نیست، خیلی از واقعیتها را میتوان تغییر داد. بیشتر موضوعات احادیث، نظریه مخالفش هم موجود است و حدیث و سنت یک متن با خصوصیات پرخوری و درهم خوری و ضرر خوری است.

البته میتوان بوسیله متون علمی و استدلالهای مختلف در آیات قرآن تدبر و تفقه کرد؛ کسی منکر این نیست. اما دخالت دادن آن بطوریکه آیات قرآنی به حاشیه رانده شوند، خیلی زشت است. درهم خوری یک خاصیت خوکی است. اجنه مسلمان این نکته را خیلی خوب درک کرده بودند. آنان وقتی قرآن را  برای اولین بار گوش می دادند، به همدیگر گوشزد میکردند که خاموش باشید (قَالُوا أَنْصِتُوا) و اجازه دخالت ورودیهای دیگر را در فهم قرآن ندهید.

 

وَإِذْ صَرَفْنَا إِلَیْکَ نَفَرًا مِنَ الْجِنِّ یَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قَالُوا أَنْصِتُوا فَلَمَّا قُضِیَ وَلَّوْا إِلَى قَوْمِهِمْ مُنْذِرِینَ ﴿۲۹

و چون تنى چند از جن را به سوى تو روانه کردیم که قرآن را بشنوند پس چون بر آن حاضر شدند [به یکدیگر] گفتند گوش فرا دهید و چون به انجام رسید هشداردهنده به سوى قوم خود بازگشتند (۲۹)

 

اما کتاب شعر می گوید:

بشنو از نی چون حکایت میکند

 

برای کتاب شعر، فقط گوش دادن مطرح است و تا آنجایی که جا داشته است و توانسته اند، در کتابهای شعر  پرخوری و درهم خوری اجرا شده است.

اکنون پرخوریهای روانی خیلی زیاد شده است. قبلا هر شهر یک دروازه داشت ولی اکنون به اندازه افراد، دروازه مجازی وجود دارد و ورودیها خیلی متنوع تر و بیشتر شده است و میتواند مشکلات جدی برای افراد بوجود آورد و آنان را به خوک و یا میمون مسخ کند. بنابراین بشر بیش از پیش به راهنمایی های قرآن نیاز دارد و شفای انسان فقط در کلمات قرآن است و بس.

  • اسعد حسینی
۱۷
ارديبهشت
۰۴

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت یکصد و چهل و هشتم)

مسخ ( بخش 2 )

 

در قسمت قبل گفته شد که نظریه داروین دقیقا برخلاف نظریه قرآن است.

 

نظریه داروین: انسان تکامل یافته نوعی میمون یا شامپانزه است  (میمون به انسان (

قرآن: انسان بمرور زمان بعلت نافرمانی و کج کردن دستورات دینی به میمون و یا شامپانزه طرد شده مسخ میشود (انسان به میمون)

 

داروین می گوید انسان، تکامل یافته میمون است. اما قرآن برعکس آن را می فرماید که انسان میتواند براثر سقوط اخلاقی و رفتاری به میمون طرد شده تنزل یابد. قرآن این حالت از تنزل اخلاقی رفتاری را مسخ می نامد. انسانها میخواهند اصالت خویش را به حیوانات روی زمین بر گردانند. آنها میخواهند منکر این واقعیت شوند که انسان از بهشت به زمین تبعید شده است (هبوط). انسان میخواهد که اصالت خوش را به شامپانزه و خوک برگرداند. در حالی که می بایست اصالت خویش را بداند و بفهمد که برای چی روی زمین آمده است و چه هدفی پشت این تبعید بوده است؟

داروین از عبارتی به عنوان Evolution استفاده میکند که به معنای تکامل است. اما خدا از عبارتی صحبت می فرماید به نام مسخ. تکامل یعنی کامل شدن. یعنی فرآیند کامل شدن یک موجود و تبدیل شدن به یک موجود بهتر. اما مسخ یعنی فرآیند تغییر خصوصیات دادن به یک موجود با شرایط و خصوصیات بدتر.

 

خوک:

حیوان دیگری که خدا از آن در قرآن صحبت می فرماید خوک است. بعضی انسانها بعد از مدتی که سبک و استایل زندگی غلطی را در تغذیه بکار بردند، کم کم به خصوصیات خوک نزدیک میشوند. جهت درک این مورد بدانیم که  خوک کثیف خور، پرخور و بی کیفیت خور است. این روش تغذیه بعد از مدتی استایل و مدل زندگی را عوض میکند و افراد در سبک و استایل تغذیه به یک زندگی خوکی میرسند. جهت فهم تاثیر تغذیه از نوع خوکی بر بدن انسان، بهتر است که خصوصیات خوک را بشناسیم.

 

بعضی از خصوصیات خوک در مورد تغذیه:

  • انواع ویروس‌ها و میکروب‌ها در بدن و لایه پوستی خوک موجود است. اما بدن خوک طوری است که هیچ عکس العملی نسبت به این ویروس‌ها نشان نمی‌دهد. پوست و گوشت خوک هیچ عکس العملی نسبت به ویروسها و میکروبها نشان نمی دهد و عملا محیط پرورش این میکروبهاست. شاید شنیده باشید که بعضی ها میگویند بدن معتادها خیلی مقاوم است در مقابل سرما خوردگی و اصلا سرما نمی خورند! اما واقعیت ماجرا این نیست. بدن معتادها به علت مستی و نشئگی های فراوان، کنش و واکنشهای خود را از دست میدهد و در نتیجه نسبت به ویروسها و میکروبها، بی تفاوت است و مثل خوک آن را پذیرا میشود. بدن یک معتاد بیماری را درمان نمی کند، بلکه آن را مخفی میکند و آن را می پوشاند. این یک نوع تظاهر به خوب شدن است. خیلی از داروها و قرصهای شیمیایی هم همین کار را انجام میدهند و در ظاهر انسانها را خوب میکنند؛ اما بمرور زمان انسان را به شرایط بدنی شبیه خوک میرسانند. این همان مسخ شدن به خوک است.
  • در واقع گوشت و سیستم گوارش خوک نسبت به خیلی از میکروبها بی تفاوت است و همین حس بی تفاوتی میتواند به انسان هم منتقل شود. یکی از مزایای بدن طبیعی انسان این است که نسبت به میکروبها و ویروسها عکس العمل نشان میدهد و این خاصیت طبیعی سیستم ایمنی بدن انسان است. اما بدن انسان شبیه به خوک بی تفاوت است و این نوع بی تفاوتی میتواند در سطح روان انسان هم گسترش یابد که در این حالت بسیار خطرناک است. شاید یکی از دلایل مهم حرام بودن گوشت خوک همین است.
  • خوک از نظر بدنی و سایز و شکل اندامهای داخلی شباهت عجیبی به اندامهای داخلی انسان‌ها دارد. حتی دانشمندان از کلیه، پوست و سایر اعضای بدن خوک برای پیوند به انسان‌ها استفاده هم می‌کنند. به علت این شباهت زیاد بین اعضای داخلی انسان و خوک، بیماریهای مشترک بین انسان و خوک خیلی زیاد است. از آنجا که خوک کثیف خوار و پرخور است، گوشت آن میتواند بیماریهای زیادی را به انسان منتقل میکند.
  •  اینکه چرا بدن خوک نسبت به میکروب‌ها و ویروس‌ها هیچ عکس العملی نشان نمی‌دهد، ما را یاد روش درمان بیماری ایوب می‌اندازد که در آن خدا به او می‌فرماید ای ایوب با طبیعت مغتسل شو و از سردی استفاده کن. دلیل این امر این است که بدن ما باید در مقابل بیماری‌ها و ویروس‌ها و خطرات دیگر واکنش‌های متقابل انجام دهد و گرنه زیر پوستی بیمار می‌شویم بدون آنکه خود بدانیم. بدن خوکی عکس العمل مناسبی ندارد و در نتیجه بیماریها براحتی و سریع به مرحله حاد میرسند و زمانی متوجه این موضوع میشویم که کار از کار گذشته است. مغتسل شدن با طبیعت و استفاده از سردی های نظام رحمانی، باعث بکار افتادن سیستم ایمنی بدن و روان ما میشود. در آنصورت بدن و روان ما نسبت به مشکلات بی تفاوت نخواهند بود.
  • بنابراین مخدرات، مسکرات، مشروبات الکلی، تفکرات مسموم و شرک انسان‌ها را از عکس‌العمل طبیعی جسم و روان در مقابل بیماری‌ها و خطرات جسمی و روانی باز می‌دارد. زمانی این عکس العمل ها پیش می‌آید که کار از کار گذشته است و به مرحله حاد رسیده است.
  • آدمی به جای اینکه استایل غلط زندگی خود را تغییر دهد، دنبال روشی می‌گردد که به وسیله داروها و قرص‌های شیمیایی، مشکل خویش را درمان کند، بدون آنکه به استایل زندگی خویش دست بزند. این روش یک نوع غرور و تکبر است.  مثلاً کسی که گردنش درد می‌کند و یا آرتروز دارد به جای اینکه طریقه استفاده از موبایل و لپ تاپ و طرز نشستن خویش را تغییر دهد، دنبال دارو میگردد تا که آرتروز خود را درمان کند. او حاضر به برگشت و توبه از روش غلط خویش نیست. این یک روش خوکی است.
  • خوک‌ها عرق نمی‌کنند. در میان انسانها هم یک سری داروهای شیمیایی و کرم‌ها طراحی شده است تا که انسان‌ها به خود بزنند و عرق نکنند.  البته این رفتار خوک‌ها به خاطر طرز رفتار زیستی آنها است و خدای مهربان آنها را اینطوری خلق فرموده است؛ اما برای انسان این سبک زندگی غلط است.
  • پوسته و گوشته جامعه خوکی بعد از مدتی ، به پوست و گوشت خوک شبیه میشود. در جامعه خوکی مردم نسبت به اعمال بد و زشت بی تفاوتند و همدیگر را به حق و صبر توصیه نمی کنند.
  • مصرف تصادفی هر آنچه که دور و برشان است؛ خوکها سیستم گوارش نسبتا متفاوت و مقاومی دارند.
  • رفتار خوک‌ها خیلی تحت تاثیر تغذیه است. دقیقا به همین خاطر است که گوشت خوک حرام است و خدای قادر توانا آن را بر انسان حرام کرده است تا که تحت تاثیر آن فرآیند (صفات کثیف خواری پرخوری بی موقع خوری و بی کیفیت خوری) قرار نگیرد. متاسفانه در جهان، غذاها و کالاهای بی کفیت زیاد درست میشود که اکثرا کسانی آن را درست میکنند که صفات خوکی در آنان ظهور پیدا کرده است. خیلی از مواد غذایی بی محتوایند و فقط به یک شکل تبدیل شده اند. تولید وسایلی که ظاهرا ارزان تر است ولی تا مدت مشخصی کار میکند. اینها از صفات خوکی هستند. بزرگترین کشورهای مصرف کننده گوشت خوک را جستجو کنید. آنها وسائلی را تولید میکنند که کارائی مناسبی ندارند.
  • گوشت خوک حرام است زیرا به روش غلطی پرورش می یابد و به روش غلطی آن گوشت بدست آمده است. ربا هم حرام است زیرا به روش غلطی بدست آمده است.
  • ضرب المثل‌های عامیانه بعضی ملت‌ها در مورد خوک و میمون واقعیت‌های جالبی را مشخص می‌کند.  این ضرب المثل‌ها نشان از آن دارد که خوک حیوان کثیف‌ و آلوده و لجوجی است. مثلا در انگلیسی می گویند  A pig in a poke  یعنی خریدن چیزی بدون بررسی دقیق. خوک بدون بررسی دقیق، هر آنچه که بیابد و دم دستش باشد، می خورد. در حالی که خدا در قرآن می فرماید هر آنچه میخوری و مینوشی با دقت بررسی کن! (فَانْظُرْ إِلَى طَعَامِکَ وَشَرَابِکَ)
  • یا ضرب المثل عامیانه در مورد میمون میگوید  see monkey , do monkeyکه بر تقلید کورکورانه دلالت دارد.  میمون  به عنوان جانوری که رفتارهای غیر قابل پیش‌بینی انجام می‌دهد معروف است.

البته یادآوری شود که خدا خوک‌ها و میمون‌ها و سایر حیوانات را معصوم و بی‌گناه آفریده است. اما خصوصیات زشت و رفتارهای زشتی که در آنها هست به این خاطر است که انسان متذکر و یادآوری شود و از این صفات زشت دوری کند.

 

جامعه خوکی:

متاسفانه بسیاری از رفتارهای انسانها به مرور به رفتارهای میمون و خوک شبیه تر میشوند. مردم در همه چیز تقلید و چشم و هم چشمی میکنند. این یک نوع رفتار میمونی است. مسخ در قرآن به همین معناست. مردم در خیلی از چیزها شرطی شده اند. مثلا بدون آنکه گرسنه باشند و نیاز غذایی داشته باشند، نهار و شام میخورند. مردم بدون آنکه توجه کنند، فقط از جنبه تقلیدی، شبها تا دیر وقت بیدارند و فیلم نگاه میکنند؛ در حالی که باید استراحت کنند و روزها فعالیت و کار  و تلاش و کوشش کنند. یا اینکه مردم در هر چیزی تقلید میکنند و حتی برای ساده ترین امورات زندگی خویش، در اینترنت سرچ میکنند و به این طریق خود را به موجوداتی بی اراده تبدیل میسازند که در هر چیزی باید یکی به آنها یاد دهد. جامعه میمونی و یا جامعه خوکی از همینها بوجود میاید.

تا اینجا متوجه شدیم که نظر قرآن، دقیقا برخلاف آنی است که داروین می گوید. داروین می گوید انسان تکامل یافته میمون است و از میمون بوجود آمده است. اما قرآن می فرماید که انسانها انسان خلق میشوند ولی بعد از مدتی به میمون و خوک تبدیل میشوند. تبدیل شدن به خوک از نظر جسمی است و تبدیل شدن به میمون از نظر رفتاری اخلاقی است. خدای مهربان در مورد این تبدیل در قرآن، سه بار میمون و یک بار خوک را ذکر کرده است. این مساله خودش اهمیت سه برابری اخلاق و رفتار را نسبت به جسم نشان میدهد. انسانها اگر پاکی و طهارت درونی را از دست دهند، خودبخود به سمت میمون واری و خوک واری می روند و این را مسخ می گویند. وقتی درون پاک نباشد، نیازهای الکی و غیر ضروری برای انسان پیش میاید و در نتیجه جواب هر کدام از این نیازهای کاذب، منجر به پرخوری میشود و به این طریق خوک واری در بدن انسان بوجود میاید.

 

  • پرخوری یک صفت جهنمی است

پرخوری یک صفت جهنمی است که خوک آن را داراست. در جهنم، پرخوری میکنند در حد پر شدن بطنها (فَإِنَّهُمْ لَآکِلُونَ مِنْهَا فَمَالِئُونَ مِنْهَا الْبُطُونَ).

 البته خوک حیوان معصوم و بی گناهی است. خدای حکیم عمدا آن را اینطوری آفریده است تا به انسان نشان دهد که خصوصیات بد تغذیه، بدن انسان را بی تفاوت در مقابل بیماریها و کنشها و واکنشها می کند. خیلی از عملهای زیبایی هم، بدن انسان را نسبت به واکنش و کنشهای طبیعی بدن، بی تفاوت میکند.

 

بازار خوکی:

بازار خوکی در بازارهای مالی به معامله‌گرانی که بر اساس طمع و حرص عمل می‌کنند اشاره دارد. این افراد به دنبال کسب سود بیشتر هستند و اقدام به معاملات با حجم بالا می‌کنند، اما در نهایت به دلیل نوسانات بازار، ضرر می‌کنند. در بازار خوکی، برنامه‌ریزی و استراتژی وجود ندارد و معامله‌گران بر اساس هوا و هوس خود عمل می‌کنند که در نهایت باعث ضرر می‌شود.  بنابراین، خوک‌ها نماد افراد طمع‌کار و قربانی بازار هستند. روش غلط تغذیه هم می‌تواند جیب خیلی‌ها را پر از پول کند و هزینه های اضافی زیادی روی دست خیلی ها بگذارد و باعث چرخش بیفایده و مضر پول در این صنایع شود.

 

دلیل زشت شدن انسانها:

کلا مساله زشتی انسانها و حتی زشتی جامعه بخاطر پرخوری است. حالا پرخوری جسمی و یا پرخوری روانی. پرخوری روانی هم مساله خیلی مهمی است که باید خیلی مدنظر قرار گیرد.

انسانها در هر چیزی میخواهند سیرِ سیر شوند. آنقدر غذا میخورند که دیگر جا نداشته باشند. آنقدر موسیقی گوش میدهند که بیحال شوند. آنقدر فیلم نگاه میکنند که خوابشان ببرد. آنقدر حرف میزنند که کار به غیبت برسد و یا خسته شوند. وقتی دو نفر با هم حرف میزنند، اگر حرفی برای گفتن نداشته باشند، به غیبت رو می آورند. غیبت نتیجه زیاده خوری و کثیف خوری در حرف زدن است.

آدمیان آنقدر شبها بیدار میمانند که خسته شوند. از قدرت خویش علیه زیردستان و ضعفا تا آخر توان استفاده میکنند. در هر چیزی افراط و تفریط میکنند. آدمیان میخواهند در هر چیزی احساسات خویش را لبریز و پر کنند و احساسات خود را تا نهایتش و تا آنجایی که جا دارد، تحریک کنند. اینها پرخوری روانی است. بشر اسم اینها را رفاه و آرامش و امنیت گذاشته است. در حالی که اینها رفاه و آرامش نیست و باعث زشتی افراد و جامعه میشود. بشر تعاریف غلطی از خوشبختی و رفاه و زیبایی و زشتی برای خودش اختراع کرده است.

 

دلیل اصلی کاهش ازدواج:

یک چیزی میگویم که شاید از شنیدن آن تعجب کنید. دلیل اصلی ازدواج نکردنها علاوه بر مشکلات اقتصادی، پرخوری روانی و جسمی است. آدمها با پرخوری های روانی و جسمی زشت میشوند و در نتیجه تمایلی به هم ندارند و ازدواج نمی کنند. زنان و مردان زیبا خیلی کم شده اند. پرخوری های روانی و جسمی آنان را زشت کرده است و در نتیجه به روشهای رحمانی ازدواج راضی نیستند. ما تابحال فکر میکردیم که دلیل اصلی ازدواج نکردن، مشکلات اقتصادی است. اگر چه اقتصاد عامل مهمی است. اما وقتی انسانها پرخوری روانی و جسمی کنند، زشت میشوند و در نتیجه نمیتوانند جذب هم شوند.

تعریف زیبایی کنونی غلط است. مردم پرخوری روانی و جسمی میکنند و زشت میشوند و بعد شیطان به آنها پیشنهاد یوگای صورت میدهد. درحالی که یوگا از هر نوعش، یک گام تدریجی برای شیطان شدن است. خدا میخواهد که افراد پرخوری روانی و جسمی نکنند تا زشت نشوند. اما شیطان میخواهد که افراد همان پرخوریها را بکنند و در نهایت با یوگا یا قرصها و سایر روشها مشکل را بپوشانند. شیطان اوت پوت را می پوشاند تا اینپوت غلط را کم اهمیت جلوه دهد. کلا سیستم شیطان مبتنی بر پوشاندن و پاک کردن صورت مساله است. به این می گویند کفر. راز زیبایی انسانها در این است که در سبک زندگی مثل میمون و خوک نباشند. زیرا در آنصورت مسخ میشوند و در نتیجه زشت میشوند. شاید دیده ای بعضی پیرزنها و پیرمردها صورتشان چروکیده است، اما زیبایند. زیرا آنها روال درست و سبک درستی از زندگی را پیش گرفته اند.

پرخوری روانی:

آدمیان وقتی از یک لباس خوششان میاید، ده نوع از آن می خرند و یا وقتی از آهنگ خوششان میاید، دهها بار گوش میدهند. یک فیلم سیصد قسمتی در مورد عشق و مسائل مربوطه نگاه میکنند ولی سیر نمیشوند. در یک فیلم سیصد قسمتی، زن به مرد خیانت میکند. در سیصد قسمت بعدی اینبار مرد به زن خیانت میکند. مدام داستان خیانت و عشق با اختلاف خیلی کم تکرار میشوند و اینها پرخوری روانی است. مردم از دیدن اینها خسته نمیشوند. خیانت، عشق، از خودگذشتگی افراطی، ظلم افراطی، زیاده روی و ... موضوعات ثابت این پرخوری ها هستند.

اینها همگی پرخوری و بی کیفیت خوری روانی است. خیلی ها میخواهند در هر چیزی، به نهایتش برسند و نهایت لذت هر چیزی را تجربه کنند. آنها فکر میکنند که معنویت در اینهاست. در حالی که اینها افراط و تفریط است و نقاط افراط و تفریط، نقاط تبذیری هستند و در کنترل شیاطین است.  به همین خاطر خدای مهربان مبذرین را برادران شیاطین می نامد (إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کَانُوا إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ).

نقاط تبذیری، نقاط پرخوری هستند. این نقاط، نقاطی هستند که شیاطین در کنترل خویش دارند و به همین خاطر است که افراد رونده در این نقاط از نظر روانی، اخلاقی و حتی جسمی زشت میشوند. بعضی از مردم به اشتباه فکر میکنند که خوشی و هدف این دنیا به لذتهایش است؛ ولی این نوع تفکر اشتباه و منحرف است. خوشی این دنیا به صحیح زندگی کردن است. دین به معنای سبک و روش و بینش زندگی است. خدا میخواهد سبک زندگی را به ما یاد دهد. عذاب جهنم بخاطر سبک زندگی غلط موجود در آن است.

وقتی وارد بعضی کانالهای مجازی میشوید، با کشاندن انگشتان دست به چپ و یا راست و یا بالا و پایین؛ کلیپهای متعددی در اختیار شما قرار می گیرد و اینها واقعا از حد و اندازه منطقی میگذرند و فرد دچار پرخوری روانی، دیداری، شنیداری میشود. اینها همگی مضرند. زیرا هر گونه پرخوری روانی و یا حتی جسمی، نیاز به آب کننده و هضم کننده دارد. در جهنم هم پرخوری های جسمی و روانی انجام میشود و افراد مجبورند  که برای هضم و حل آن از حمیم روی آن بریزند.

 

فَإِنَّهُمْ لَآکِلُونَ مِنْهَا فَمَالِئُونَ مِنْهَا الْبُطُونَ ﴿۶۶

پس [دوزخیان] حتما از آن مى ‏خورند و شکمها را از آن پر مى کنند (۶۶)

 

ثُمَّ إِنَّ لَهُمْ عَلَیْهَا لَشَوْبًا مِنْ حَمِیمٍ ﴿۶۷

سپس ایشان را بر سر آن آمیغى از آب جوشان است (۶۷)

 

ثُمَّ إِنَّ مَرْجِعَهُمْ لَإِلَى الْجَحِیمِ ﴿۶۸

آنگاه بازگشتشان بى‏ گمان به سوى جحیم است (۶۸)

 

حالا حمیم چیست؛ معانی مختلفی از ابعاد مختلف میتواند داشته باشد. در بُعد جسمی میتواند آب جوشان باشد و از ابعاد معنوی میتواند افراط و تفریطهای از نوع دیگری باشد. نیم ساعت وبگردی بی هدف که فقط حسادت، شهوت، غبطه و سایر صفات منفی بار انسان میکند، به اندازه یک روز خستگی می آورد. زیرا اینها تغذیه روانی هستند که فقط روان انسان را پر میکنند و گرنه ارزش تغذیه ای برای روح و روان ما ندارند و خیلی مضر هستند. دیگران را پُر کردن، کنایه از این است که صفات بد را در او تحریک کردن. همانطور که در جهنم، جهنمیان فقط شکمهایشان پر میشود و هیچ فایده دیگری برای آنها ندارد (فَمَالِئُونَ مِنْهَا الْبُطُونَ ). اما کسانی که بوسیله تلویزیون و وبگردی های ناسالم، ورودیهای ناسالم وارد روان خویش میکنند، بیمار میشوند و بعدا مجبورند که برای درمان این بیماری، کارهای خطرناکی انجام دهند و چیزهای خطرناک دیگری وارد روان خویش بکنند. آیه ثُمَّ إِنَّ لَهُمْ عَلَیْهَا لَشَوْبًا مِنْ حَمِیمٍ  کنایه از این موضوع است که جهنمیان بعد از میل غذایی که فقط بطنها و روانها را پر میکند، مجبورند که مایعی جوشان روی آن بریزند. به همین طریق اخذ اینپوتهای ناسالم از هر منبعی (تلویزیون، وبگردی، فیلم، آهنگ و رمان و ...) روان انسان را پر میکند و باعث زجر افراد میشود و افراد مجبورند که مایع جوشان (حمیم) روی آن بریزند. مایع جوشان اینجا کنایه ای از یک ورودی خیلی مضر است و اصل عذاب همین ورودی مضر است که بعد از خوردن اینپوت حرام شکل می گیرد.

تعریف خوردن  (اکل) در قرآن، فقط خوردن غذا نیست. طبق قرآن غیبت کردن هم به نوعی خوردن گوشت جسد مرده برادر است (یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ). خدای مهربان از گرفتن ربا هم به عنوان خوردن یاد کرده است (الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبَا). گوساله گرائی و گرایش به عرفانهای شرقی و غربی و گرایش به اشعار و آهنگهای آلفایی و فیلمهای توهمی هم؛ نوعی نوشیدن است (وَعَصَیْنَا وَأُشْرِبُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ). میراث دیگران را بزور گرفتن هم نوعی خوردن است (وَتَأْکُلُونَ التُّرَاثَ). مال یتیمان را گرفتن هم نوعی خوردن ذکر شده است (یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَى). اموال دیگران را گرفتن به روشهای باطل هم نوعی خوردن است (وَلَا تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْبَاطِلِ). بنابراین دو نوع خوردن داریم؛

یکی خوردنی که وارد دستگاه گوارش ما میشود و

دیگری خوردنی که وارد دستگاه روان ما میشود.

 خیلی از پزشکان همیشه از خوردن نوع اولی حرف میزنند و داروهایی برای درمان اولی می نویسند ولی حکیمان از نوع دومی حرف میزنند. مثلا ربا هم نوعی پرخوری روانی جسمی است. زیرا کسی که ربا میخورد، دچار اضافه وزن روانی میشود و همین او را در معرض دچار شدن به انواع بیماریهای روانی قرار میدهد. جامعه ای که با ربا گسترش پیدا کرده است، انواع بیماریهای اجتماعی در آن ظاهر میشود.

پرخوری روانی، یعنی  چیزهای اضافی وارد روان خود کنید. فردی یک کلیپ پنج دقیقه ای در اینترنت نگاه میکرد وقتی کلیپ را تا آخر نگاه  کرد؛ گفت که لعنت به این کلیپهای مسخره! ولی نکته اشتباه ماجرا این بود که این فرد این کلیپ را تا آخر نگاه کرده بود و آن را وارد روان خویش کرده بود. یعنی آن را خورده بود. او مطالب آن را قبول نداشت ولی خورده بود و به این میگویند پرخوری روانی.

هر گونه پرخوری روانی و یا جسمی، عواقبی مثل به هم خوردن متابولیسم بدن و روان، به هم خوردن هورمونها و زیاد شدن چربی ها و ... برایش اتفاق می افتد. یکی مهمانی رفت، شروع کردن به خوردن دسر، شکمش را پرکرد. بعد غذای اصلی را آوردند. او نتوانست غذای اصلی را بخورد. زیرا شکمش پر شده بود. به همین طریق کسی که اینپوتهای روانی زیادی را بخورد، نمیتواند اینپوتهای صحیح دیگری را بگیرد. کسی که نیم ساعت مشغول دیدن زدن کلیپهای مختلف میشود، روان خودش را پر میکند. بعد از آن او دیگر نمی تواند هیچ آیه قرآنی را درک کند و نمی تواند معانی صحیح را وارد بطن و روان خویش کند. به همین خاطر خدای مهربان میفرماید که قرآن و یا نماز صبحگاهی بسیار موثر و مفید و دلچسب است (إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کَانَ مَشْهُودًا ).

 

أَقِمِ الصَّلَاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّیْلِ وَقُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کَانَ مَشْهُودًا ﴿۷۸

نماز را از زوال آفتاب تا نهایت تاریکى شب برپادار و [نیز] نماز صبح را زیرا نماز صبح همواره [مقرون با] حضور [فرشتگان] است (۷۸)

 

زیرا وقتی صبح زود بیدار میشوید و قرآن میخوانید و یا نماز بجا می آورید، از آنجا که اینپوت اضافی هنوز وارد سیستم روان و بدن خود نکرده اید، این نوع معنویت، بسیار جذاب خواهد بود و تاثیر خودش را در روان آدمی میگذارد. زیرا صبح زود آدمی هنوز بطن خود را با انواع کلیپها پر نکرده است و مالئون منها البطون نکرده است. البته متاسفانه اکنون خیلی از جوانان صبح که از خواب بیدار میشوند، مثل صبحانه خوردن، شروع میکنند در فضاهای مجازی غیر ضروری دیدزدن که اینها نوعی پرخوری است. مهمترین ضرر این نوع پرخوری این است که فرد بعد از آن دیگر روانش چیزی را قبول نمی کند و حرف حالیش نمیشود. هدایت به مقدار و کمیت نیست و بلکه به کیفیت است. گاهی فرد دچار پرخوری روانی نیست و یک آیه قرآن برایش بخوانید، حالیش میشود و درک میکند. اما اگر روان آدمی پر باشد، تمام قرآن را هم برایش بخوانید، بیفایده است. متاسفانه حالا در جامعه ما قرآن شده است قرائت های مختلف با صداهای قشنگ ولی بی اثر.

 

فجر:

طبق فرموده قرآن، قُرْآنَ الْفَجْرِ بسیار تاثیرگزار است. یعنی روان شما بعد از استراحت شبانه خالی میشود و در زمان فجر فرصت خوبی است که مطالب خوبی در آن بریزید و آن را با چرت و پرتها و کلیپهای نامناسب پر نکنید. فجر فرصت بسیار مناسبی است تا که انسانها از دست اینپوتهای اضافی خلاص شوند. خدای مهربان در یکی از سوره های قرآن از فجر و ده شب صحبت می فرماید که تابحال تفسیرهای متفاوتی از آن شده است. اما حالا به معنای درستی از آن می رسیم. این ده شب و فجر، فرصت بسیار مناسبی است تا که انسان از دست پرخوری و خوردنهای اضافی چه جسمی و چه روانی نجات یابد.

 

وَالْفَجْرِ ﴿۱سوگند به فجر (۱)

وَلَیَالٍ عَشْرٍ ﴿۲و به شبهاى دهگانه (۲)

 

پرخوریهای جسمی و روانی نوعی اعتیاد هستند. در ده شب متوالی، موقع فجر که از خواب بیدار میشوید، خوردنهای اضافی و بیفایده بکار نبرید و خود را کنترل کنید. در آن صورت از دست این اعتیاد خطرناک خلاص میشوید. خدای حکیم در سوره فجر، راهکار بسیار مناسبی را برای ترک پرخوریهای روانی و جسمی در مدت ده روز به ما ارائه میدهد. فجر (الْفَجْرِ ) و ده شب متوالی (لَیَالٍ عَشْرٍ ) باعث خلاصی انسان از دست پرخوریها میشود. بعضی ها شبهای دهگانه را به ده شب آخر رمضان تاویل کرده اند. اما از آنجا که لیال بصورت نکره آمده است و ال تعریف ندارد؛ پس ده شب خاصی مد نظرش نیست و میتواند در هر قسمتی از سال و ماه اجرایی کنید. این سوره عملکرد و روال خاصی را بیان میدارند:

  1. ده شب متوالی ، پرخوریهای شبانه (چه تغذیه و چه فیلمها و آهنگها و شب نشینی ها و ...) را کنار بگذارید.
  2. صبح که از خواب بیدار شدید، پرخوریهای جسمی و روانی را هم ترک کنید و دیدزنی و وب زنی های خود را محدود کنید و هر آنچه که واقعا نیاز دارید، را ویو کنید.

خدای مهربان حکیم در سوره فجر این دو روش ساده را میخواهند برای ما بیان دارند و مخصوصا به آن قسم هم می خورند تا اهمیت آن را نشان دهند.  دیده ای بعضی ها میگویند دلمان پُره. این ثابت میکند که پربودن روان بسیار خطرناک است و حتی میتواند انسان را از کار و زندگی بیندازد. پرخوری روانی باعث پرخوری جسمی میشود و حتی بالعکس هم امکان پذیر است.

 

پرخوری جسمی باعث پرخوری روانی میشود

و

پرخوری روانی هم باعث پرخوری جسمی میشود

 

بطور مثال تنشهای عصبی باعث پرخوری در خوردن غذا میشود. حتی پرخوری در تغذیه هم باعث میشود که انسانها دچار سوداگری شوند و حتی خوابهای آشفته می بینند. بعضی ها که پرخوری میکنند، بعد از آن می نشینند تا نصف شب فیلم نگاه میکنند. به این طریق پرخوری جسمی باعث پرخوری روانی میشود. این دو نوع پرخوری در هم تاثیرگزارند. انسانها با پرخوری جسمی، روانشان هم نامتعادل میشود. ضرب المثلی هست که میگوید نفسش از جای گرم بلند میشود. این یعنی افراد پرخوری میکنند و حرفهای بزرگ بزرگ و غیرواقعی میزنند. فجر به معنای گشایش هم هست. خدا در این روش، انسانها را از یک مشکل بزرگ نجات میدهد و برای آنها درِ دیگری از رحمت می گشاید و بن بستها را از بین می برد؛ به شرطی که به این سوره عمل شود.

 

چشم سوم یک نوع پرخوری روانی خطرناک است:

شیطان این مساله را میداند و به همین خاطر تکنیک چشم سوم را در مدیتیشن پیشنهاد داد تا انسانها علاوه بر دو چشمان خود، از چشم سوم هم ورودی در خود بریزند و به این طریق انسانها خیلی زود پر میشوند. انسان که خیلی زود پر شود، باید تخلیه هم بشود. بعضی افراد را دیده ای که به در و دیوار توهین میکنند. این افراد روانشان پر شده است و مجبورند که از این روش استفاده کنند تا تخلیه شوند. غیبت کردن، شک و گمانهای بیخود همگی انسانها را دچار پرخوری روانی میکند. یکی که غیبت میکند و شک و گمان بیخود بکند، باید مدام تکرار کند. مثلا کسی که در یک جمع غیبت میکند و بحث را نیمه کاره رها کند، افراد دیگر بطور مکرر از مابقی ماجرا می پرسند. اصولا غیبت ، شک و گمان بیخودی همگی باعث پرخوری روانی میشوند.

هر گونه تکراری به معنای پر کردن روان است. یک فیلم، دو فیلم، یک کلیپ دو کلیپ سه کلیپ چهار کلیپ و ... اینها که تمامی ندارد. همه اینها هم تکرار هستند. روانی آدمی را پر میکند. قوم لوط حرف حالیشان نمیشد زیرا آنها قبل از گوش دادن به پیامبر لوط، از قبل روان خود را با بدی ها پر میکردند.

 

وَجَاءَهُ قَوْمُهُ یُهْرَعُونَ إِلَیْهِ وَمِنْ قَبْلُ کَانُوا یَعْمَلُونَ السَّیِّئَاتِ قَالَ یَا قَوْمِ هَؤُلَاءِ بَنَاتِی هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَلَا تُخْزُونِ فِی ضَیْفِی أَلَیْسَ مِنْکُمْ رَجُلٌ رَشِیدٌ ﴿۷۸

و قوم او شتابان به سویش آمدند و پیش از آن کارهاى زشت میکردند [لوط] گفت اى قوم من اینان دختران منند آنان براى شما پاکیزه‏ ترند پس از خدا بترسید و مرا در کار مهمانانم رسوا مکنید آیا در میان شما آدمى عقل ‏رس پیدا نمى ‏شود (۷۸)

 

آنها از قبل روان خود را با انواع سیئات و صحنه ها پرکرده بودند، دیگر بعد از آن مثل مست بودند و هیچی حالیشان نبود.

خیلی از برنامه های تلویزیون هم بی معنا و بی مفهومند. مردم جلوی تلویزیون می نشینند و هر آنچه که پخش بشود، نگاه میکنند و اینها پرخوری روانی است. پرخوری مشکلات روانی درست میکند. هر چیزی که نگاه میکنید، باید هدفمند و به دلخواه خودتان باشد، نه اینکه یک سازمان و یا یک دولت و یا یک سایت برای شما انتخاب کند.

 

  • اسعد حسینی
۱۰
ارديبهشت
۰۴

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت یکصد و چهل و هفتم)

مسخ ( بخش 1 )

 

 

داروین میگفت که انسان تکامل یافته نوعی میمون و یا شامپانزه است. اما قرآن برخلاف و بر عکس نظریه داروین را می فرماید. قرآن می فرماید انسان بمرور زمان، بعلت نادیده گرفتن فرامین خدای رحمان، به میمون طرد شده مسخ میشود. آن چیزی که قرآن می فرماید دقیقا خلاف و عکس آن چیزی است که نظریه داروین می گوید.

 

نظریه داروین: انسان تکامل یافته نوعی میمون یا شامپانزه است

قرآن: انسان بمرور زمان بعلت نافرمانی و کج کردن دستورات دینی به میمون و یا شامپانزه طرد شده مسخ میشود

 

انسان، تکامل یافته میمون نیست. اما میتواند براثر سقوط اخلاقی و رفتاری به میمون طرد شده تنزل یابد. قرآن این حالت از تنزل اخلاقی رفتاری را مسخ می نامد. خدای حکیم در قرآن از موضوعی به نام مسخ صحبت می‌فرماید که در آن مردم فرامین خدا را تغییر شکل می‌دهند و خدا هم آنان را به میمون و یا خوک مسخ می‌کند. تصور غلطی که در این مورد هست این است که بعضی‌ها فکر می‌کنند آنها واقعاً به میمون و خوک تبدیل میشوند؛ اما واقعیت ماجرا این نیست. میمون و خوک سمبل و نتیجه دو بُعد رفتار و جسم انسان هستند.

 

مسخ به میمون = مسخ از نظر رفتاری اخلاقی گفتاری

مسخ به خوک = مسخ از نظر خصوصیات جسمی

 

انسان‌ها اگر دستورات دینی را به نفع خود تغییر، تحویل و یا توجیه کنند؛ از نظر رفتاری و جسمی به میمون و یا خوک مسخ می‌شوند. خدای مهربان در قرآن حکیم از موضوعی صحبت می فرماید که تعدادی از بنی اسرائیل که کلک شرعی زدند و دستور تعطیلی شنبه را دور زدند، را به میمون مسخ کرد.

 

فَلَمَّا عَتَوْا عَنْ مَا نُهُوا عَنْهُ قُلْنَا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِینَ ﴿۱۶۶

و چون از آنچه از آن نهى شده بودند سرپیچى کردند به آنان گفتیم بوزینگانى رانده‏ شده باشید (۱۶۶)

 

وَلَوْ نَشَاءُ لَمَسَخْنَاهُمْ عَلَى مَکَانَتِهِمْ فَمَا اسْتَطَاعُوا مُضِیًّا وَلَا یَرْجِعُونَ ﴿۶۷

و اگر بخواهیم هرآینه ایشان را در جاى خود مسخ مى ‏کنیم [به گونه‏ اى] که نه بتوانند بروند و نه برگردند (۶۷)

 

وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَوْا مِنْکُمْ فِی السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِینَ ﴿۶۵

و کسانى از شما را که در روز شنبه [از فرمان خدا] تجاوز کردند نیک شناختید پس ایشان را گفتیم بوزینگانى طردشده باشید (۶۵)

 

فَجَعَلْنَاهَا نَکَالًا لِمَا بَیْنَ یَدَیْهَا وَمَا خَلْفَهَا وَمَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ ﴿۶۶

و ما آن [عقوبت] را براى حاضران و [نسلهاى] پس از آن عبرتى و براى پرهیزگاران پندى قرار دادیم (۶۶)

 

اما این مسخ آنطوری نبوده است که بعضی ها فکر میکنند، انسان به حیوان میمون تبدیل شد. این یک نوع تبدیل اخلاقی رفتاری بوده است که در ادامه شباهتهای اخلاقی رفتاری میمون طرد شده و انسان مجرم بررسی میشود. در کتابهای حدیث و سنت، روایتهایی هست که میگوید در یک روز هزاران نفر از بنی اسرائیل به حیوان میمون تبدیل شدند؛ که البته این موضوع صحت ندارد. وقتی تورات و تاریخ را مطالعه میکنید، هیچ اثر و گفته ای در این مورد پیدا نمیشود که چندین هزار نفر در یک روز به حیوان میمون تبدیل شده باشند. حدیث و سنت بزرگترین تضادها را در خود جمع کرده است. دروغ به این بزرگی در حدیث و سنت آمده است. درحالی که در تورات حتی به آن هم اشاره نشده است. مگر ممکن است که چندین هزار نفر در یک روز به میمون تبدیل شده باشند ولی در تورات و کتب تاریخی هیچ چیزی از این حادثه مهم ذکر نشده باشد. وقتی به منابعی غیر از قرآن، به عنوان منبع دین مراجعه شود؛ پیام واقعی قرآن گم میشود و مهجور می ماند. وقتی منابع دیگری غیر از قرآن مثل حدیث و سنت به عنوان منبع دین مطرح میشود و در کنار قرآن قرار داده میشود، دیگر پیام قرآن مهجور می ماند و این بزرگترین دشمنی و کتمان پیام پروردگار است.

 

وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا ﴿۳۰

و پیامبر [خدا] گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند (۳۰)

 

وَکَذَلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ وَکَفَى بِرَبِّکَ هَادِیًا وَنَصِیرًا ﴿۳۱

و این گونه براى هر پیامبرى دشمنى از گناهکاران قرار دادیم و همین بس که پروردگارت راهبر و یاور توست (۳۱)

 

تصوری که اکثر مردم در مورد این حادثه دارند اشتباه است. آنها فکر میکنند که کسانی که دستورات خدا را تبدیل و تغییر دادند، به میمون تبدیل شدند. اما این تبدیل، تبدیل اخلاقی رفتاری بوده است و نه تبدیل شدن به یک میمون که از درختان بالا میرود. این نوع تفسیرهای غلط از قرآن، معنای واقعی آیات قرآنی را می دزدد. با این نوع نگرش نسبت به قرآن، مردم از تغییر در فرامین خدا نگران نیستند، زیرا پیش خود فکر میکنند که راه ما چندان غلط نیست و گرنه به حیوان میمون تبدیل میشدیم! آنها پیش خود می گویند که خدا را شکر که مثل بنی اسرائیل نیستیم. آنها توجه نمی کنند که بنی اسرائیل در زمان خودشان، قوم برگزیده بودند.

انسان از نسل میمون و یا خوک نیست. بلکه بصورت انسان خلق شده است. اما ممکن است که انسان در نهایت به سمت میمون واری و خوک واری پیش رود. مسخ چیزی غیر از تبدیل است. وقتی خدا می فرماید که انسانهایی را به میمون مسخ میکند، منظورش تبدیل نیست. بلکه منظورش شبیه شدن است.

 

مسخ به میمون = میمون واری = شبیه شدن به میمون از نظر رفتاری اخلاقی گفتاری

مسخ به خوک = خوک واری = شبیه شدن به خوک از نظر خصوصیات جسمی

 

 آدمیان در کلک شرعی، ماهیت و روح دستورات فرامین خدا را تغییر می‌دهند و آن را مسخ می‌کنند و به همین خاطر است که آنها هم از نظر رفتاری و جسمی مسخ می‌شوند. مسخ شدن بطور جسمی در بخش دوم همین مقاله توضیح داده میشود. مسخ شدن بصورت جسمی، نه تبدیل شدن به خوک است؛ بلکه شبیه شدن خصوصیات جسمی به خوک است.

یهودیان شنبه را که به دستور خدا تعطیل شده بود دور می‌زدند. آنها شنبه ها تور می‌انداختند و یکشنبه‌ها صید می‌کردند و به این طریق ماهیت اصلی حکم خدا را تغییر می‌دادند. تغییر ماهیت همان مسخ است. شنبه همان شنبه است و یکشنبه هم سر جایش بود ولی ماهیت‌ها را کج کرده بودند. این همان کلک شرعی است که در میان انسانها فراوان یافت می‌شود.

 یکی دیگر از خصوصیات مسخ دین این است که دین زیر پوستی تغییر می‌کند و در واقع خیلی نامحسوس بعد از مدتی به یک دین دیگر تبدیل می‌شود. این‌ها دین خدا نیست، بلکه یک نوع مسخ است.  کسی که دین خدا را تغییر دهد و ماهیت دستورات خدا را تغییر دهد، خدا هم او را تغییر می‌دهد. این نوع تغییر مسخ نامیده می‌شود.

خدا فرموده است که در صورت تبدیل و کج کردن احکام دینی، انسان‌ها را به خوک و میمون مسخ می‌کنم و این روال با بنی اسرائیل پایان نیافت، بلکه همچنان تا روز قیامت ادامه دارد. این تبدیل از نوع تبدیل خلقتی نیست بلکه از نوع تبدیل رفتاریِ جسمی است که در ادامه توضیح داده می‌شود. ابتدا چندین رفتار عجیب میمونی را بررسی می‌کنیم که انسان‌های بدرفتار، بدگفتار، بدپندار هم بعد از مدتی به اینها می‌رسند.  به این نوع رسیدن می‌گویند مسخ به میمون و یا خوک.

 

چند رفتار زشت شامپانزه ای:

  • زیاده روی کردن در خوردن دانه‌ها و میوه‌ها و غذاها (اکثر انسانها هم پرخوری را سبک غذایی خود قرار داده اند )
  • خوردن گیاهان و میوه‌هایی که مست می‌کند. شاید عبارت میمون مست را شنیده باشید. شامپانزه ها به گیاهان و دانه های مست کننده علاقه وافری دارند. شامپانزه ها میوه های تخمیرشده میخورند که بخاطر خاصیت مست کنندگی آن است. آنها با خوردن این میوه های تخمیره شده، روابط اجتماعی برقرار میکنند. (انسانها هم به مشروبات مست کننده و مخدرات گرایش دارند و حتی براساس آن روابط اجتماعی خود را برقرار میکنند و براساس آن دوستان خود را انتخاب میکنند)
  • افسرده می‌شوند و در هنگام افسردگی پرخوری می‌کنند (پرخوری عصبی هم مشکل شایع میان انسانها است).
  • میمون‌ها برای دریافت غذا از انسان‌ها، حیله و خدعه به کار می‌برند.
  • بعضی میمون‌ها دنبال رفتارهایی هستند که حاکی از آن است که آنها دنبال ایجاد اختلاف و مشاجره با دیگران هستند؛ همانطور که خیلی از انسانها هم همینطوری هستند. بعضی از انسانها هم در سطح اجتماع و خانواده وشراکت براحتی جنگ و اختلاف و مشاجره راه می اندازند و میخواهند که از آب گل آلود ماهی بگیرند.
  • وقتی یکی از شامپانزه‌ها ادرار می‌کند، دیگران نیز به‌دنبال او این کار را انجام می‌دهند و این رفتار تقلیدی جمعی عجیب است. رفتارهای تقلیدی در میان انسانها هم زیاد است. ایجاد نیازهای کاذب از همین رفتار میمونی ناشی میشود. گاهی میان انسانها بعضی کارها انجام میشود که هیچ ضرورتی ندارد و فقط جنبه تقلید از دیگران و چشم و هم چشمی با دیگران را دارد.
  • رفتارهای افراط گرایانه جهت حمایت از یک محدوده امنیت و مرز. گاهی یک شامپانزه دیگر را در حد مرگ کتک میزنند فقط بخاطر نزدیک شدن به مرز آنها. اکثر جنگهای بزرگ میان انسانها هم بخاطر یک رفتار وعکس العمل افراطی بین انسانها پیش آمده است.
  • یک جانور شناس به اسم ریچارد رنگهام مثالی می آورد از پارک جنگلی در تانزانیا که گروهی شامپانزه با هم زندگی می کردند و همگی با هم دوست بودند اما پس از مدتی دو گروه شدند و در دو منطقه جدا از هم به زندگی ادامه دادند. شگفت اینکه دوستان قدیم که حالا در دو گروه جدا از هم جا گرفته بودند وقتی به هم می رسیدند تا حد مرگ همدیگر را کتک می زدند. او می گوید این مثال یادآور کشتار میلیونی دو قبیله هوتو و توتسی در روانداست. دو قبیله ای که در اصل یکی بیش نبودند و با گذشت زمان از هم جدا شدند و دشمنی بین آنان آنچنان شدت گرفت که یکی ازبزرگترین و اندوه بار ترین قتل عامهای قرن بیستم را به وجود آورد. بیشتر مردم جهان از یک نژادند ولی بعلت تعصبات نژادی و زبانی و قبیله ای، خونهای زیادی پایمال شده است. این رفتار میمونی در میان انسانها خیلی رایج است. هیتلر از نژاد آریایی حرف میزد و قتل و کشتار زیادی کرد، آخرش  با آزمایش دی ان آ مشخص شد که اصالتا یهودی آفریقایی تبار است.
  • بعضی مواقع شامپانزه ها، بچه های خود را می کشند (مثل سقط جنین میان انسانها).
  • وقتی که یک شامپانزه نر کاملا به بلوغ می‌رسد، به حمله به ماده‌ها با وجود اینکه علائم فرمانبری را نشان می‌دهند، بدون هیچ دلیلی ادامه می‌دهد. نری که یک ماده خاص را بیش از همه می‌زند، احتمال خیلی زیادی دارد که پدر فرزندان بعدی او باشد! این خاصیت زشت، گاهی در میان انسانها هم وجود دارد.
  • بعضی مواقع این حیوانات امحا و احشا میمونی را که هنوز زنده است، بیرون می‌کشند. این خشونت ذاتی شامپانزه‌ها در گوشتخواری زننده است.
  • به گفته ریچارد رنگهام، اگر شما تعدادی شامپانزه را که همدیگر را نمی‌شناسند به مدت هشت ساعت در یک هواپیما کنار هم سوار کنید، بسیاری از آن‌ها به احتمال زیاد از هواپیما زنده خارج نخواهند شد. مصرف الکل و اعتیاد هم، انسانها را به چنین سطحی از ناسازگاری می رساند. شامپانزه ها به اعضای گروه‌های همسایه حمله می‌کردند تا آن‌ها را عامدانه بکشند. شامپانزه‌های نر به روش ماکیاولی رفتار و یارگیری می‌کنند.
  • در تحقیقات دیگری، شامپانزه‌ها بیشتر مایل به پیروی و تقلید از مدلهای برجسته خود بودند. این خیلی شبیه رفتار انسانهاست که بیشتر آماده‌ی پیروی و تقلید از سلبریتی‌ها یا رهبران هستند تا تقلید از افرادی در جایگاه‌های پایینتر از خود. گاهی آدمیان حسرت زندگی های بهتر از خود را می خورند ولی زندگی های پایین تر از خود را نمی بینند که این مورد در جامعه خیلی برجسته است.
  • برخی محققان جهت بررسی میزان تاثیر رفتار جمعی، بر رفتار فردی، تحقیق پنج میمون را انجام دادند. در این تحقیق پنج میمون را داخل یک قفس قرار دادند. در این قفس یک نردبان وجود داشت و بالای نردبان تعدادی موز قرار داده شد. بنا بر غریزه، میمون‌ها علاقه داشتند از نردبان بالا بروند و موزها را بردارند. بلافاصله بعد از اینکه میمون اول از نردبان بالا رفت، اتفاق عجیبی افتاد. شیر آبی که در قفس تعبیه شده بود، با فشار، آب سرد روی سر هر پنج میمون ریخت. این پروسه با بالا رفتن هر کدام از این میمون‌ها به بالای نردبان تکرار می شد. بعد از چند نوبت هرگاه یکی از آن‌ها قصد بالارفتن داشت، چهارتای دیگر کتکش می‌زدند. به این ترتیب اجازه نمی دادند آب سرد روی آن‌ها بریزد. وقتی پنج حیوان داخل قفس، کاملا این موضوع را درک کردند که با بالارفتن هر یک از آن‌ها آب سرد روی همه ریخته می‌شود. یکی از میمون‌ها را از قفس خارج کردند و با میمون دیگر جایگزین کردند. حیوان جدید، بی‌خبر از همه‌جا قصد داشت از نردبان بالا برود و موزها را بردارد ولی چهار میمون دیگر مفصل اورا نیز کتک زدند تا متوجه شود بالا رفتن از نردبان مجازات دارد.

به همین ترتیب، یک یه یک میمون‌های اولیه را با میمون‌های جدید جایگزین کردند و این روند برای همه آن‌ها اتفاق افتاد. هر یک از میمون‌های جدید که می‌خواست از نردبان بالا برود، از بقیه کتک می خورد. حالا دیگر تمامی پنج میمون اولیه که آب سرد روی آنها ریخته شده بود از قفس خارج شدند. ولی دسته جدید به‌خاطر اینکه توسط قبلی‌ها کتک خوردند جرات بالا رفتن از نردبان را نداشتند. این حیوانات هیچ‌کدام آب سرد را تجربه نکرده بودند و حتی نمی‌دانستند چرا دسته اول کتک می‌خوردند. ولی چون بقیه این کار را انجام می‌دادند، آن‌ها نیز این کار را تکرار می‌کردند. طبق تحقیق پنج میمون، خیلی از رفتارهای فردی افراد، تحت تاثیر رفتارهای جمعی است. در حالی‌که خیلی‌ها دلیل آن‌را نمی‌دانند.

  • خیلی از رفتارهای انسان‌ها هم تحت تاثیر چنین کنش‌هایی قرار می‌گیرد. مثلا یک رسم خرافی از قدیم هست که همه رعایت میکنند ولی کسی از فلسفه پشت آن نمی گوید و نمی پرسد.
  • خیلی از کارهایی که ما انجام می‌دهیم واقعاً صحیح نیستند و فقط یک اسم و سنت هستند. تقلید کورکورانه و بدون منطق از گذشتگان اشتباه محض است.
  • آزمایش پنج میمون نشان می‌دهد که چطوری بعضی سنت‌ها و رسومات غلط از گسترش دین درست جلوگیری می‌کنند. گروه دوم میمونها که وارد آزمایش شدند، حتی فلسفه کار را هم نمی دانستند ولی تابع قانون تقلید بودند. بیشتر مردم تابع قوانینی هستند که تقلیدی به آنها رسیده است و به همین خاطر معناها در زندگی ها از بین رفته است. بعضی انسانها از نظر پوشاک، تغذیه و خیلی چیزهای دیگر فقط تقلید میکنند. حتی بعضی ها هم در اصول دین خود از دیگران تقلید میکنند که این اشتباه محض است.

 

قَالُوا بَلْ وَجَدْنَا آبَاءَنَا کَذَلِکَ یَفْعَلُونَ ﴿۷۴

گفتند نه بلکه پدران خود را یافتیم که چنین میکردند (۷۴)

 

  • آدم‌ها به ماهیت همدیگر توجه نمی‌کنند و بیشتر بر اساس رعایت کردن یک سری آداب و رسومات همدیگر را قضاوت می‌کنند. این روش هم اشتباه است.
  • میمون‌ها گاهی افراد ضعیف گروه خود را طرد می‌کنند و آنان را نادیده می‌گیرند که میان انسانها هم اینچنین است. مستضعفین گروه ضعیف شده جامعه هستند که در جامعه های ماکیاولی به حاشیه رانده میشوند و فاصله طبقاتی زیادی شکل می گیرد. در هر جامعه ای فاصله طبقاتی زیاد شد، بدانید که مسخهایی صورت گرفته است ولی خود مردم نمی دانند. جامعه زشت جامعه ای است در آن پندارها و گفتارها و رفتارهای زشت صورت می گیرد و این یعنی همان مسخ اتفاق افتاده است.
  • انجام اعمال جنسی در ملاء عام توسط شامپانزه ها که میان انسانها هم انجام میشود و البته انسان راهکار توجیهش را بلد است و اسم آن را آزادی گذاشته است.
  • پرتاب اشیا و سنگ به طرف دیگران و مزاحمت ایجاد کردن برای دیگران
  • در میان انسانها وقتی میان چند نفر و یا حتی چند کشور جنگ شود، بقیه نگاه می کنند، بی آنکه تلاشی برای ایجاد صلح و میانجیگیری بکنند. انسان دارد از نظر رفتاری به میمون شبیه میشود. دو میمون که با هم جنگ کنند، میمونهای دیگر میایند و نگاه می کنند و حتی تنور دعوا را گرم تر میکنند. این رفتار میمونی ما را یاد رینگ بوکس دوران رم باستان می اندازد که مردم کشته شدن آدمیان را نگاه می کردند. جهان اکنون بیش از هر چیزی به آدمهای صالح و مصلح نیاز دارد.
  • اکنون حتی انسانها از نظر زیبایی هم از دیگران تقلید میکنند و این تقلید واری به جای اینکه زیبایشان کند، آنها را به سمت شبهه میمونی می برد. هر انسانی از بدو خلقت، زیبایی مخصوص و منحصر به فرد خود را دارد و نیازی به دستکاری در بدن خود ندارد. اما انواع عملهای جراحی زیبایی غیر ضروری، تقلیدی است و این نوع تقلید به جای بخشیدن زیبایی به افراد، آنان را از نظر رفتاری و حتی قیافه به میمون شبیه میکند.

بعضی خصوصیات دیگر شامپانزه ها و میمونها که میان انسانها هم رایج شده است:

  • شامپانزه ها برای انجام رابطه جنسی از خشونت استفاده می کنند
  • بعضی شامپانزه ها معمولا در روابط جنسی قاعده مشخصی ندارند
  • طی تحقیقاتی روی یک شامپانزه ماده، مشاهده شد که در آن مدت چهار نوزاد شامپانزه را کشت و خورد.

قطعا انسانها از نسل میمون نیستند ولی انسان میتواند از نظر رفتاری و گفتاری به میمون شبیه شود. مهمترین تفاوت بین انسان و میمون این است که مغز انسان خیلی بزرگ تر است و در این مورد میتواند از تمام اخلاقهای زشت شامپانزه ای جلو بزند و در این زمینه با استعدادتر است.

اینها یک سری رفتارهای میمونی بود که میان بعضی میمونها و شامپانزه ها رواج دارد. این رفتارهای زشت، درون انسانها هم بوجود میاید. تغییر رفتاری اخلاقی به میمون به علت تغییر در احکام دینی صورت میگیرد. کسی که احکام دینی را تغییر دهد و ماهیت و هدف اصلی و معنای این دستورات را منحرف کند، در واقع دارد دین را مسخ میکند. به همین خاطر خدای حکیم، در مقابل او را مسخ میکند. (مسخ در مقابل مسخ) چند نمونه از تغییر در احکام دینی که بین مردم رایج است.

  • روش‌هایی برای فرار از زکات اختراع شده است. مردم زکات نمی دهند و می گویند درآمدی مازاد برای ما نمانده است یا خودمان نیاز داریم.
  • اختراع انواع ازدواج‌های سوری و سه طلاقه کردن زنان و استفاده از محلل برای باز کردن آن که همگی برخلاف قرآن است.
  • فرار از انجام فریضه روزه به بهانه‌های مسافرت و تمارض
  • معمولی جلوه دادن ربا و معرفی آن به عنوان داد و ستد و بانکداری
  • ازدواج سوری با نوزاد شیرخوار برای محرم کردن افراد دیگر به خود و این عمل بسیار زشت، به قانون خدا نسبت داده میشود.
  • ارتداد سوری برای فسخ ازدواج
  • به انگیزه گریز از جهاد خود را به تمارض زدن
  • بعضی‌ها گوشت خوک را نمی‌خورند ولی می‌فروشند. بعضی‌ها مشروب نمی‌خورند ولی می‌فروشند. اما واقعا آدمی یک چیزی را که قرآن قبول ندارد چطور می‌تواند آن را بفروشد و تولید کند. بعضی گروه‌های به ظاهر مسلمان مواد مخدر از انواع مختلف را کشت و یا تولید و به کشورهای دیگر صادر میکنند. اینها در مورد دین چی فکر میکنند؟
  • برای روزه نگرفتن، دکتر را بهانه می‌کنند.
  • ...

 

اینها فقط تعداد کمی از این حیله ها بود. این نوع حیله‌ها باعث قلب و دگرگونی دستورات  دین خدا می‌شود و در واقع دین خدا را مسخ می‌کند. کسی که دین خدا را مسخ کند، مسخ به خودش بر میگردد و خودش مسخ می‌شود. زیرا دین است که شاکله وجودی انسان‌ها را می‌سازد. کلک شرعی نوعی منطق و دین شیطان است. اگر دستورات دین دور زده شوند، شاکله وجودی انسان تغییر ماهیت میدهد. دین شاکله وجودی ما را تشکیل میدهد و اگر این دین، دین واقعی نباشد و مسخ شده باشد، باعث مسخ پیروان آن خواهد شد. اصلا دستورات و محدودیتهای دین برای همین است که به انسانها شاکله صحیح و خوبی بدهد.

  • خیلی از مردم هیچوقت در اصل ماجراها دقت نمی کنند و همگی تقلید می کنند و هیچوقت از خود نمی پرسند که شاید اینجوری نبوده باشد. مراسم تسلیت را در نظر بگیرید. مسجد جای عبادت است نه جای تسلیت گفتن. در دوره ای از زمان ، شیطان مسلمانان را وسوسه کرد که مراسم تسلیت و سوگواری را به مسجد ببرند. به این طریق مسجد ، به جای ذکر خدا ، به مکان تسلیت گفتن تبدیل شد. مردم که در مسجد جمع می شدند شروع به حرف زدن و تسلیت گفتن می کردند ، بعضی از متدینین آن زمان که خیرخواه بودند، برای اینکه مردم را متوجه کنند که مسجد جای غیبت و حرف زدن نیست ، به آنها گفتند که در مراسم تسلیت ، به جای حرف زدن قرآن بخوانید و به این طریق مردم شروع به خواندن قرآن میکردند و اولین سوره هم فاتحه بود. به این طریق این مراسم فاتحه خوانی نام گرفت ؛ در حالی که مسجد جای عبادت و ذکر خداست ، نه جای ذکر اموات. خیلی از رسوم غلط دیگر هم مثل همین بوجود می آیند و مقدس می شوند. آدمی باید گاهی مواقع به آنچه که خدا نازل نکرده  است ، شک کند و خود را از قید و بندها آزاد کند و خود را برهاند. آزادی و ایمان از همین خود رهانیدنها بوجود می آید.
  • تعداد ماههایی که حج در آن میتواند انجام شود، چهار ماه است و این را خدا خودش در قرآن فرموده است. در چهار ماه از دوازده ماه سال؛ جنگ و خونریزی حرام است و حج در این چهار ماه میتواند انجام شود.

 

إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْرًا فِی کِتَابِ اللَّهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ فَلَا تَظْلِمُوا فِیهِنَّ أَنْفُسَکُمْ وَقَاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّةً کَمَا یُقَاتِلُونَکُمْ کَافَّةً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ ﴿۳۶﴾

در حقیقت‏ شماره ماه ‏ها نزد خدا از روزى که آسمانها و زمین را آفریده در کتاب [علم] خدا دوازده ماه است از این [دوازده ماه] چهار ماه [ماه] حرام است این است آیین استوار پس در این [چهار ماه] بر خود ستم مکنید و همگى با مشرکان بجنگید چنانکه آنان همگى با شما مى ‏جنگند و بدانید که خدا با پرهیزگاران است (۳۶)

 

در حالیکه حج کنونی، به ده روز تقلیل یافته است. چهار ماه یعنی 120 روز. دقیقا یعنی یک دوازدهم آن زمانی که خدا حج اکبر را در آن مجاز فرموده است. چند سال پیش به علت ازدحام جمعیت در حج، طبق آمارهای غیر رسمی نزدیک 7700 نفر فوت کردند. اگر حج در چهار ماه اجرا شود؛ دیگر این جور مشکلات هم پیش نمی آید. خدای مهربان لطیف است و دقیق حرف میزند. خود خدا در قرآن میفرماید که حج در ماههای معینی (أَشْهُرٌ مَعْلُومَاتٌ) انجام میشود. خدا نمی فرماید الْحَجُّ شهرٌ مَعْلُومَ؛ بلکه آن را با ضمیر جمع بکار میبرد (أَشْهُرٌ). یعنی حج در چندین  ماه حرام میتواند انجام شود و نه در ده روز .  به این طریق دوازده برابر جمعیت فعلی میتوانند حج انجام دهند. با این کثرت جمعیت، کیفیت حج بسیار پایین آمده است و فرد حتی فرصت کافی برای راز و نیاز با خدا را ندارد. همانطور که در آیه می بینید، همه چیز جمع است و دلالت بر چندین ماه دارد.

 

الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُومَاتٌ فَمَنْ فَرَضَ فِیهِنَّ الْحَجَّ فَلَا رَفَثَ وَلَا فُسُوقَ وَلَا جِدَالَ فِی الْحَجِّ وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ یَعْلَمْهُ اللَّهُ وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَى وَاتَّقُونِ یَا أُولِی الْأَلْبَابِ ﴿۱۹۷﴾

حج در ماههاى معینى است پس هر کس در این ماهها حج را [برخود] واجب گرداند [بداند که] در اثناى حج همبسترى و گناه و جدال [روا] نیست و هر کار نیکى انجام مى‏ دهید خدا آن را مى‏ داند و براى خود توشه برگیرید که در حقیقت بهترین توشه پرهیزگارى است و اى خردمندان از من پروا کنید (۱۹۷)

 

  • بعضی مسلمانان، زمان روزه ماه رمضان را تغییر میدهند، مثلا میگویند که اکنون تابستان است و هوا گرم است و فصل کارهای ماست و ما نمیتوانیم روزه بگیریم، بنابراین آن را به بعد از فصل کاری موکول میکنیم. شاید باور نکنید که این طریق روزه داری در جاهای مختلفی اتفاق افتاده است. در زمان جاهلیت هم ، در حین حج؛ جابجایی ماههای قمری توسط مشرکین انجام می پذیرفت. زمانی که هوا گرم میشد و موسم حج به آن ماههای گرم می افتاد؛ اعراب جاهلیت، ماهها را جابجا میکردند و به این ترتیب حج را به چند ماه بعد که هوا خنک تر بود؛ منتقل میکردند. کسی حق تغییر و یا تبدیل حرام و حلالهای خدا را ندارد.

 

إِنَّمَا النَّسِیءُ زِیَادَةٌ فِی الْکُفْرِ یُضَلُّ بِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا یُحِلُّونَهُ عَامًا وَیُحَرِّمُونَهُ عَامًا لِیُوَاطِئُوا عِدَّةَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ فَیُحِلُّوا مَا حَرَّمَ اللَّهُ زُیِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمَالِهِمْ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ ﴿۳۷﴾

جز این نیست که جابجا کردن [ماههاى حرام] فزونى در کفر است که کافران به وسیله آن گمراه مى ‏شوند آن را یکسال حلال مى ‏شمارند و یکسال [دیگر] آن را حرام مى‏ دانند تا با شماره ماههایى که خدا حرام کرده است موافق سازند و در نتیجه آنچه را خدا حرام کرده [بر خود] حلال گردانند زشتى اعمالشان برایشان آراسته شده است و خدا گروه کافران را هدایت نمى ‏کند (۳۷)

 

  • قرآن و سایر کتب آسمانی تغییر و تحولات وسیعی در سرنوشت بشر ایجاد کرده اند. اما بشر متوجه نیست و فکر میکند که خودش تغییرات ایجاد کرده است! اگر وحی و کتب آسمانی نبودند، اکنون بشر نه تنها هیچگونه پیشرفت علمی نکرده بود، بلکه از نظر اخلاقی هم در حد صفر بود. وقتی قرآن را میخوانید و آیات مربوط به برده داری و کنیز و ایتام را مطالعه میکنید، متوجه خواهیم شد که زمانهای قدیم واقعا مردم در زندگی روزمره با این مشکلات رو در رو بوده اند. اما تعلمیات قرآن، آن مشکلات را تا حد زیادی حل کرد. اما اکنون بشر از قرآن ایراد میگیرد که چرا آیات مربوط به برده داری در آن هست! اگر نبود که هنوز بشر خاورمیانه با برده داری سنتی درگیر بود. هر چند اگر برده داری به سبک نوین را تعریف کنیم؛ شاید خود آنان که از قرآن ایراد میگیرند، خودشان اکنون جزو قربانیهای برده داری نوین باشند. ازدواج اجباری، کار اجباری، فرهنگ و سنتهای غلط اجباری در ازدواج و امور دیگر ، بکارگیری افراد در تحقق اهداف سیاسی و جنگهای سلطه طلبانه؛ همگی جزو برده داری مدرن با وزن سبک تر هستند. در قرآن بارها مردم به آزادی بردگان تشویق شده اند. خدا موکدا به مردم توصیه میکند که سایر مردم ضعیف تر و ایتام باید زندگی آزاد و محیط محترمانه ای برای زندگی داشته باشند. اما گروههای مشرک همچون داعش و امثالهم در قرن 21 دوباره به زنده کردن برده داری و کنیزداری اقدام کردند و این نشان از تسلط شیطان بر این گروهها دارد. خدا برده داری را در قرآن ذکر کرده است تا که از ریشه کنده شود؛ نه این که دوباره زنده شود. به همین خاطر گروههای داعش و امثالهم دوباره به عصر جاهلیت بر گشته اند. اینکه دولتها و بانکها شرایط را طوری به نفع خود می چینند که کارفرما مجبور شود تا از کارگرانش بیگاری بکشد؛ این خودش نوعی برده داری مدرن است که از طرف سیاستمداران برای کنترل جامعه شکل گرفته است و از بالا به پایین به جامعه تزریق میشود. بالاتر دانستن بعضی نژادها و حزبها از سایر مردم خودش مبدا نوعی برده داری مدرن است که همیشه بوده است.
  • بعضی مسلمانان سنتی خیلی واضح دستورات خدا را زیر پا میگذارند. یکی از این موارد تشویق به کودک همسری است. این مورد متاسفانه از احادیث اخذ شده است و ربطی به قرآن ندارد. مثلا حدیث دارند که فلان دختر در تاریخ اسلام در سن شش سالگی ازدواج کرده است؛ پس این به عنوان یک قانون ثبت میشود. در حالیکه توجه نمی کنند که خدا در قرآن در مورد ازدواج چی فرموده است. بیایید اهداف ازدواج در قرآن را بررسی کنیم.

 

وَابْتَلُوا الْیَتَامَى حَتَّى إِذَا بَلَغُوا النِّکَاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوَالَهُمْ وَلَا تَأْکُلُوهَا إِسْرَافًا وَبِدَارًا أَنْ یَکْبَرُوا وَمَنْ کَانَ غَنِیًّا فَلْیَسْتَعْفِفْ وَمَنْ کَانَ فَقِیرًا فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذَا دَفَعْتُمْ إِلَیْهِمْ أَمْوَالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَیْهِمْ وَکَفَى بِاللَّهِ حَسِیبًا ﴿۶﴾

و یتیمان را بیازمایید تا وقتى به [سن] زناشویى برسند پس اگر در ایشان رشد [فکرى] یافتید اموالشان را به آنان رد کنید و آن را [از بیم آنکه مبادا] بزرگ شوند به اسراف و شتاب مخورید و آن کس که توانگر است باید [از گرفتن اجرت سرپرستى] خوددارى ورزد و هر کس تهیدست است باید مطابق عرف [از آن] بخورد پس هر گاه اموالشان را به آنان رد کردید بر ایشان گواه بگیرید خداوند حسابرسى را کافى است (۶)

 

خدای مهربان در آیه بالایی می فرماید که یتیمان اگر به سن بلوغ و نکاح رسیدند (بَلَغُوا النِّکَاحَ) و به سن رشد (رُشْدًا) رسیدند. آنگاه اموالشان را به آنان برگردانید. همچنین خدای مهربان در آیات دیگر هدف از ازدواج را ایجاد مودت بین زوجین بیان فرموده است و این نشان میدهد که طرفین ازدواج باید کامل به سن رشد و نکاح رسیده باشند و هدف ازدواج را هم بدانند. به نظر شما یک بچه شش ساله چنین چیزهایی را میداند و اصلا یک بچه شش ساله به سن بلوغ نکاح رسیده است!

حتی در بعضی فرهنگها، میگویند که عقد دختر عمو و پسر عمو را در آسمانها بسته اند! دروغ به این بزرگی را به آسمانها نسبت میدهند و از خدا نمی ترسند. حدیث و سنت و فرهنگ غلط گذشتگان بعضی از مسلمانان را به اوج انحطاط کشانده است. اصلا به ما چه ربطی دارد که گذشتگان در چه سنی دختران و پسران را به عقد یکدیگر در آورده اند. دستور خدا در قرآن ثابت میکند که دختر و پسر زمانی که به سن بلوغ و رشد و سن نکاح رسیده باشند و طرفین هدف از ازدواج را بدانند و فلسفه ازدواج را هم بدانند؛  آنگاه با رضایت و طیب خاطر طرفین میتوان برای آنها عقد نکاح جاری کرد. وادار کردن دختران خردسال به ازدواج، بسیار زشت و قبیح است زیرا آن دختر اصلا نمیداند رشد چیست و اصلا نمیداند نکاح چیست و اصولا چیزی در این موارد نمیداند. و این دقیقا مثل  زنده به گور کردن دختران است.

مسلمانان سنتی حدیث دارند که عایشه همسر پیامبر محمد در سن شش سالگی به عقد پیامبر در آمده بود. حدیث و سنت بدجوری روان مسلمانان را به هم ریخته است. به یک نمونه حدیث توجه کنید:

 

((سمعت عائشة تقول تزوجنی رسول الله فی شوال سنة عشر من النبوة فبل الهجرة لثلاث سنین وأنا ابنة ست سنین وهاجر رسول الله صلى الله علیه وسلم فقدم على المدینة یوم الاثنین لاثنتی عشرة لیلة خلت من شهر ربیع الاول وأعرس بی ‌فی شوال على رأس ثمانیة أشهر من المهاجر وکنت یوم دخل بی‌ابنة تسع سنین (الطبقات الکبری۸/۵۸)))

شنیدم عایشه مى‏گفت رسول خدا در ماه شوال سال دهم بعثت و سه سال پیش از هجرت مرا که شش ساله بودم به همسرى برگزید و پیامبر هجرت فرمود و به روز دوشنبه دوازدهم ربیع الاول وارد مدینه شد و در ماه شوال‌‌ همان سال که هشتمین ماه هجرت بود با من زفاف فرمود و در آن هنگام نه ساله بودم.

 

جالب اینجاست که اینجور احادیث از خود عایشه نقل شده است. عایشه بخاطر کمتر نشان دادن سنش؛ در اینجا واقعیت را نمی گوید و دردسر بزرگی ایجاد میکند. شاید شما هم در شبکه های اجتماعی خوانده و یا شنیده باشید که یک مرد بزرگسال با یک دختر بچه ازدواج کرد و این اتفاق را به سنت پیامبر نسبت میدهند! به این طریق شهوترانیهای خویش را به پیامبر محمد نسبت میدهند. گاهی یک حدیث اینجوری ، حوادث زشت و تلخی را به وسعت تاریخ به جا میگذارد. قطعا عایشه در زمان ازدواج ، بچه نبوده است و حداقل بالای بیست سال سن داشته است. در میان عرب هیچوقت رسم نبوده است که بچه های کم سن و سال را به عقد خود در آورند و اگر این چنین میبود؛ از پیامبر محمد چنین ایرادی گرفته میشد. ضرراتی که حدیث و سنت در جوامع مسلمان بوجود آورده است، بزرگتر از آن است که فکر می کنیم. آبروی پیامبر محمد، آبروی اسلام و آبروی دین خدا در میان است. عقد ازدواج با دختر شش ساله، زشت است.

  • واقعا انسانها با تغییر و تبدیل احکام خدا، خود نیز مسخ میشوند و به یک موجود زشت تبدیل میشوند. قطعا آنچه که خدا می فرماید این است که ما حتی در ذهن خود هم نباید قوانین الهی را تبدیل و تغییر دهیم و گرنه مسخ خواهیم شد. چرخه نیک همان قانون مهم قرآن است که در سوره العصر می فرماید:

 

پندار نیک کردار نیک گفتار نیک گفتار صبر

 

شیطان تلاش دارد که به طرق مختلف این چرخه نیک را زشت کند و یکی از آیتمهای آن را زشت کند. یکی از آیتمها که زشت شد، دیگر بقیه چرخه را هم تحت تاثیر قرار میدهد. وقتی آدمی حتی در ذهنش ازدواج با دختر شش ساله را مجاز بداند وحتی اگر عملا به آن اقدام هم نکند، یعنی پندار زشتی را در خود دارد و همین مورد در بقیه موارد او هم تاثیر گذار است. زیبایی و زشتی انسانها اصلا به شکل و زاویه چشمان و گونه و لب نیست. بلکه زیبایی انسانها به رعایت کردن همین چرخه نیک است. وقتی آدمیان در یکی از آیتمهای چرخه نیک، دستور خدا را تغییر دهند، خودشان هم مسخ خواهند شد و زشت میشوند. آدمیان اگر چرخه نیک را رعایت نکنند، هر بار که اقدام به زیباتر کردن خود کنند، زشت تر میشوند.

  • اسعد حسینی
۰۴
ارديبهشت
۰۴

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت یکصد و چهل و ششم)

طهارت (بخش چهارم)

 

طبق فرموده خدای حکیم در قرآن، دوران قاعدگی و زایمان برای زنان همراه با  اذیت است و این نوع اذیت، آتش و گرمی وجودی آنان را میزان و تنظیم میکند و گرنه زنان خود به تنهایی توانایی این کار را ندارند. در مقالات درمان بیماری ثابت شد که سردی مهمترین و محور اصلی درمان هر نوع ناهماهنگی جسمی و روانی است. قاعدگی هم مثل یک سردی برای زنان عمل میکند که آتش و گرمی پیوسته آنان را تنظیم میکند. البته اگر بوسیله قرصهای شیمیایی و سایر روانگردانها بی اثرش نکنند. آیه خیلی مهمی در این مورد در قرآن ذکر شده است که میتوانم بگویم تمام مشکلات روانی زنان را به نحو احسن حل خواهد کرد.

 

وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الْمَحِیضِ قُلْ هُوَ أَذًى فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِی الْمَحِیضِ وَلَا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى یَطْهُرْنَ فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ أَمَرَکُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ ﴿۲۲۲

از تو در باره عادت ماهانه [زنان] مى ‏پرسند بگو آن رنجى است پس هنگام عادت ماهانه از [آمیزش با] زنان کناره گیرى کنید و به آنان نزدیک نشوید تا پاک شوند پس چون پاک شدند از همان جا که خدا به شما فرمان داده است با آنان آمیزش کنید خداوند توبه‏ کاران و پاکیزگان را دوست مى دارد (۲۲۲)

 

در قرآن بعضی آیات با عبارت یَسْأَلُونَکَ آمده است و این واژه هر کدام در مورد موضوع های مهمی می باشد که خدا بوسیله این آیات نکته های بسیار مهمی را برای ما بیان می فرمایند. بشر از بدو خلقت با قاعدگی آشنا بوده است و اکنون هر کسی میداند که قاعدگی چیست، اما راهکارها و نکات مهمی در آیه نهفته است که خدای حکیم میخواسته اند اینها را بیان دارند و البته بشر این نکات را توجه نمی کند.

زنان در آن روزها، اذیت میشوند و البته امروزه متاسفانه زنان بوسیله قرصها و داروهای شیمیایی این تغییرات را در خود خاموش میکنند و این اشتباه بزرگی است. تحمل این رنج، آتش و گرمی وجودی آنان را تنظیم میکند و بعد از قاعدگی ، زندگی نرمالتری خواهند داشت و از بیماریهای زنانه مصون خواهند بود. انسانها هر چقدر که طبق نظام رحمانی منطبق تر زندگی کنند و سردی های نظام رحمانی را پذیرا شوند، جوابشان را بی حساب می گیرند. وقتی در نظام رحمانی صبر کنی و در این راه رنج بکشی، مزدش را خواهی گرفت (إِنَّمَا یُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسَابٍ).

 

قُلْ یَا عِبَادِ الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا رَبَّکُمْ لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا فِی هَذِهِ الدُّنْیَا حَسَنَةٌ وَأَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةٌ إِنَّمَا یُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسَابٍ ﴿۱۰

بگو اى بندگان من که ایمان آورده‏ اید از پروردگارتان پروا بدارید براى کسانى که در این دنیا خوبى کرده‏ اند نیکى خواهد بود و زمین خدا فراخ است بى‏ تردید شکیبایان پاداش خود را بى‏حساب [و] به تمام خواهند یافت (۱۰)

 

خدای رحمان بخشنده است؛ وقتی سردی ها و سختی های معمول نظام رحمانی را تحمل کنید، اجرش را خواهید گرفت. سیستم ایمنی بدن انسان، به معنای واقعی هوشمند است و هربار که دردی را تسکین دهد و مشکلی را حل کند، برای دفعه بعد، هوشمندتر میشود و بهتر عمل میکند. عدم احساس درد در بیماریها، سیستم ایمنی بدن را فریب میدهد و آن را همچنان کودک و بی تجربه نگه میدارد. مردم بوسیله قرصهای مسکن و مخدرات، هر دردی را از بدن خویش حذف میکنند و سیستم ایمنی بدنشان را از یادگیری و ارتقاء محروم میکنند. قاعدگی برای زنان حادثه بدی نیست که با درد آن مقابله شود، این حادثه در دوران زندگی یک زن، یکبار دو بار پیش نمی آید که یک حادثه عجیب بحساب آید. خدای رحمان آن را در وجود آنان گذاشته است و جزو تفکیک ناپذیر سیستم وجودی شان است. خدا خودش می فرماید که قاعدگی نوعی اذیت است (قُلْ هُوَ أَذًى)، یعنی باید بگذارند روند طبیعی آن طی شود و آن را بوسیله مسکن و قرصهای شیمیایی قطع نکنند، تا آتش و گرمی وجودی زنان کاملا مثلا اولش تنظیم شود. کلمه اذیت که در آیه ذکر شده است، به معنای اذیت مضر نیست، بلکه این یک نوع اذیت سودمند است.

در این دنیا همه چیز به نوعی حافظه دارند، سیستم ایمنی بدن انسان هم حافظه دارد و از عملکرد خودش یاد می گیرد.  خدا در آیه می فرماید که هُوَ أَذًى فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِی الْمَحِیضِ یعنی دوران قاعدگی اذیت است و در آن دوران از زنان دوری کنید. وقتی خدا می فرماید که دوره قاعدگی اذیت است، یعنی یکی از خصوصیات دوران قاعدگی اذیت شدن طبیعی است که نباید این خاصیتش را از بین برد. باید دوری کنید در آن روزها از آنان؛ زیرا در آن روزها، پاکسازی نار و گرمی وجودی صورت می گیرد و ممکن است که درگیریهای ناخواسته پیش آید. به همین خاطر می فرماید که نزدیکشان نشوید تا از این مغناطیس پاک شوند (وَلَا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى یَطْهُرْنَ) و گرمی و نار زنانگی خالص خویش را ریکاوری کنند. در صورتی که تحمل اذیت در آن نباشد؛ گرمی وجودشان تنظیم نمیشود و خاصیت زنانگی زنان منحرف میشود و دچار انواع بیماریهای زنانه هم میشوند.

اگر زنان بوسیله قرصهای مسکن و مخدر و سایر گرمی ها، قاعدگی را بی تاثیر کنند، دستگاه ایمنی و کاهش درد بدن آنان، از آن به بعد براساس قرصها برنامه ریزی میکند و فریب میخورد و عملا به قرصها معتاد میشوند.

در آخر آیه می فرماید که إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ   واقعا این قسمت از آیه به چه معناست؟ چرا خدای مهربان در آیه ای که مربوط به قاعدگی و محیض زنان است، می فرماید که خدا توبه کننده گان و کسانی که طالب پاکی هستند را دوست دارد. کلمه عربی الْمُتَطَهِّرِینَ  یعنی کسانی که طالب و خواستار پاکی هستند.  این یعنی زمان قاعدگی، فرصت مناسبی است که زنان از پیوستگیهای روانی زنانه و زندگی روزمره مقداری کناره گیری کنند و خود را از این پیوستگیها و آلودگیها پاک کنند. شاید دیده باشید که بعضی حوادث و حرف و حدیثها در زندگی پیش میاید که زنان را بشدت درگیر میکند و آنان بطرز افراط گونه ای، جذب آن میشوند و آن را خیلی جدی میگیرند و روان آنان را درگیر میکند. خدای مهربان دوره قاعدگی را برای این کار گذاشته است، تا که این نوع پیوستگی روانی را از بین ببرد و زنان از زیر این بار روانی سبک شوند. تا وقتی که زنان این بار روانی را به زمین نگذارند، با مردشان و خانواده تضاد و کانفلیکتهایی پیش میاید. کل افراد خانواده هم باید این قانون را رعایت کنند و به این خلوت زنانه احترام بگذارند. توبه همین جور کارهاست. توبه یعنی برگشت از یک روش غلط و یا بینش غلط و یا برگشت از یک گرمی افراطی.

همانطور که میدانید ما انسانها چهار لایه مادی داریم (لایه عقل لایه احساس لایه ناری یا آتشی لایه خاکی). وقتی خدای مهربان از طهارت صحبت می فرماید، منظورش طهارت هر چهار لایه است. قاعدگی فقط برای طهارت لایه جسم خاکی نیست، بلکه مربوط به طهارت لایه عقل، احساس و ناری هم هست. آخر آیه از طهارت و توبه هر دو صحبت (إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ) می فرماید. توبه مربوط به لایه معنایی و روانی است و مربوط به جسم نیست. پس قطعا هدف آیه، فقط طهارت جسمی نیست و بلکه بر طهارت لایه عقل و احساس زنان هم دلالت دارد.

اما طهارت این لایه ها فقط با یک طریق بدست می آید که زنان باید مقداری از حالت قبلی کناره گیری کنند و یا کناره گیری شوند. به همین خاطر آیه می فرماید که فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِی الْمَحِیضِ وَلَا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى یَطْهُرْنَ یعنی از زنان کناره گیری کنید و یا در بعضی مواقع کناره گیری شوند و تا وقتی که چهار لایه شان پاک نشده است، نزدیکشان نشوید. قاعدگی از نظر جسمی، یعنی خارج شدن مایعی شبیه خون از بدن. این مایع باید از بدن زن خارج شود. اما در بُعد عقل و احساس، یعنی بیرون ریختن یک سری منطقها و احساسات غلط و دور ریختنی. به همین خاطر خدا می فرماید که از آنان دوری کنید، تا که تحت تاثیر منطقها و احساسات افراطی و گرم قرار نگیرید. اینها مسائل بهداشتی جسمی و روانی زنان است که قرآن بیان میدارند و ارتباط تنگاتنگی با سلامت جسمی و روانی خانواده و جامعه دارد. اقوام پیشین سخت گیریهای زیادی در این مورد انجام میدادند، طوریکه از خوردن ، آشامیدن و حتی نشست و برخواست با زنان در ایام حیض دوری میکردند و آنان را کامل جدا میکردند. اما قرآن آن را معتدل کرد و خدای مهربان فقط از ما چند چیز میخواهد: تعادل و بازبینی در گفتار، پندار، کردار با زنان در این دوران. درگیر نشدن با آنان در آن روزها و دوری جستن تا حد امکان و بسته به شرایط در آن چند روز جهت جلوگیری از درگیریهای عقلی و احساسی. خدا زنان و مردان را آفریده است و او بهتر از هر کسی میداند که چه اموری و چه روشی برای آنان مناسب است.

 

نکاتی در آیه محیض مطرح است و میتوان از آن نتایج مهمی گرفت:

 

  1. نزدیکی منظورش فقط نزدیکی جنسی نیست و بلکه منظورش این است که از نظر عقلی و احساسی هم زیاد نزدیک زنان نشوید و در نخ آنان نروید.
  2. در این روزها زنان هم باید خودشان عزلت را انتخاب کنند و به مسائلی که لایه های آنان را درگیر میکند، زیاد نزدیک نشوند.
  3. قاعدگی یک زمانبندی است که به زنان یادآوری میکند که باید هر ماه چند روز آن را عزلت نشینی کنند تا که از پیوستگی روانی، احساسی، عقلی ، در امان باشند. قاعدگی یک نوع انقطاع زورکی و قطع پیوستگیهای خانوادگی، اجتماعی است از طرف نظام رحمانی. به هر حال خدای رحیم زنان و مردان را آفریده است و آن قادر متعال میداند که بهترین راه حل و راهکار آن برای زنان چیست.
  4. فضای مجازی لایه عقل و احساس و آتشی آدمیان را درگیر میکند. مهمترین نکته این است که زنان این لایه ها را در نظر نمی گیرند و به کَرات در فضای مجازی درگیرند و ذهن و احساس خود را مشغول میکنند. برخلاف بینش بعضی ها، فضای مجازی خلوت و عزلت نیست، بلکه شلوغتر از هرجایی است.
  5. بنابراین آیه فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِی الْمَحِیضِ وَلَا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى یَطْهُرْنَ که عزلت و به دنبال آن طهارت را برای زنان میفرماید، فقط دستور به مردان نیست. قسمت مهم آن مربوط به خود زنان است که باید عقل و احساس و ذهن خود را در روزهای قاعدگی در فضای مجازی مشغول نکنند و پیوستگی آن را در هم شکنند. تا که طهارت و پاکی مد نظر خدای متعال بدست آید. خدای مهربان میخواهد که انقطاع و عزلت زنان در لایه های عقل و احساس هم سرایت کند تا که طهارت باطنی هم کسب شود. چون که طهارت اصلی، طهارت باطنی است.
  6. این عزلت گزینی چند روزه زنان در ماه، به نفع مرد و کل خانواده است که آنان هم به نوعی پیوستگی ارتباط خانوادگی را قطع میکنند و مقداری ارتباطات سبک تر میشود.
  7. زنان نباید درگیر بعضی چیزها و بعضی مشکلات شوند و البته نباید آنان را درگیر هم کرد. بعضی امورات در کنترل حتی مردان هم نیست و در کل انسانها نباید زیاد درگیر آن شوند. از آنجا که زنان احساسات بر آنها غالبتر است، مشکلات کاری بشدت احساساتشان را تحت تاثیر قرار میدهد و برای آنها مشکل ساز میشود.
  8. خدای مهربان می فرماید که وَلَا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى یَطْهُرْنَ در دوران قاعدگی نزدیک زنان نشوید تا که طهارت بدست آورند. قطعا اینجا منظورش فقط طهارت جسمی نیست و بلکه باید لایه های عقل و احساس هم پاکیزه شوند. یکی از آلودگیهای لایه های عقل و احساس، کلیپهای نامناسب در فضای مجازی است که همزمان حس رشک، حسادت، گریه، خنده، طمع و ... را در انسان تحریک میکند.
  9. در اینجا لازم است که زنان به طهارت لایه عقل و احساس خود اهمیت دهند، تا بتوانند به چرخه خانواده برگردند. زیرا زنان پایه اصلی خانواده اند و اگر این طهارت صورت نگیرد، بچه های درستی تربیت نخواهند شد و خانواده به هم می ریزد. زنان باید احساسات خود را پاک نگهدارند. زنان قدیمی تر آدمهای ساده ای بودند. حتی خنده هایشان هم ساده و بی آلایش بود، اما حالا اینطوری نیست. زمانی که فرشتگان پیش پیامبر ابراهیم آمدند و مژده اسحاق را به او و همسرش سارا دادند، سارا ناخودآگاه خندید. این جور خندیدن ها واقعی است و ادابازی نیست. انسانها سنگدل شده اند و احساسات مصنوعی و کاذب بر احساسات خدادادی آنها غلبه کرده است. احساسات کاذب و مصنوعی، نوعی سنگدلی است. کسانی که وارد جهنم میشوند، یکی از مشکلات خود در دنیا را سنگدلی اعلام میدارند.

 

قَالُوا رَبَّنَا غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا وَکُنَّا قَوْمًا ضَالِّینَ ﴿۱۰۶

مى‏ گویند پروردگارا شقاوت ما بر ما چیره شد و ما مردمى گمراه بودیم (۱۰۶)

 

رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَالِمُونَ ﴿۱۰۷

پروردگارا ما را از اینجا بیرون بر پس اگر باز هم [به بدى] برگشتیم در آن صورت ستمگر خواهیم بود (۱۰۷)

 

قَالَ اخْسَئُوا فِیهَا وَلَا تُکَلِّمُونِ ﴿۱۰۸

مى‏ فرماید [بروید] در آن گم شوید و با من سخن مگویید (۱۰۸)

 

  1. شاید یکی بگوید که چرا خدا این سختی را برای زنان گذاشته است. این سختی لازم است، زیرا بدون عُسر و سختی، یُسر بدست نخواهد آمد (إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا). در چرخه سختی به آسانی (الْعُسْر به یُسْرً) است که آدمیان قدر سلامتی و زندگی را خواهند دانست.
  2. زنان اگر این پیوستگیهای روانی را قطع نکنند، بمرور خود را دچار بیماریهای جسمی و مخصوصا بیماریهای زنانه میکنند. تک تک اجزاء بدن انسان برای کارکرد در نظام رحمانی ساخته شده اند و در صورت خارج از این کارکرد، دچار بیماری میشود.
  3. ولگردی در وبگردی، اینپوتها و ورودی های زیادی را وارد روان انسانها میکند که نود درصد آنها کثیف است. این یک امر بدیهی است که هر ورودی  کثیف، یک اوت پوت و خروجی کثیف هم دارد. مثلا اگر آدمی به هر دلیلی عصبی شود، پر خوری میکند که به آن پرخوری عصبی میگویند. پرخوری منجر به بیمار شدن جسم خواهد شد. بنابراین پرخوری از یک اینپوت غلط روانی سرچشمه می گیرد. به همین منوال تمام مشکلات و عادات جسمی غلط دیگر هم از اینپوتهای غلط روانی ناشی میشوند. فضای مجازی و تلویزیون و ماهواره و کلیپهای متعدد دیگر، نقش مهمی در این آلودگیها دارند. وقتی مثلا بدون هدف وارد اینستاگرام می شوید؛ با کشیدن انگشتان به چپ و یا راست، براحتی کلیپهای متفاوت و متنوعی را می بینید که هر کدام مربوط به موضوعی است. واقعا آدمی این همه اینپوت و ورودی های مختلف را چکار کند؟ غیر از این است که فکر و عقل و احساس آدمی را درگیر میکند و به تبع آن، حسادت، رشک، طمع، حسرت، چشم و هم چشمی، ترغیب شک و گمان، مسخره کردن دیگران و خیلی موضوعات دیگر را می بینید که هر کدام از اینها گزیده هستند و هیچکدام اینپوت واقعی و درستی را به آدمی نمی دهند.
  4.  خدا  میخواهد که این اینپوتهای غلط قطع شوند و به زندگی نرمال برگردانده شوید. وقتی یک کلیپ یک دقیقه ای در اینستا که برگزیده و منتخب فرد دیگری است، می بینید یعنی فقط یک دقیقه منتخب از زندگی یک فرد را به نمایش می گذارد. بقیه لحظات چی؟ بنابراین ترغیب احساسات و باورها با این کلیپهای بریده و کوتاه، هیچ اطلاعات درستی به آدمی نمی دهد و فقط روان آدمی را در مورد زندگی واقعی به اشتباه می اندازد.
  5. دین یک کلمه اوستایی است به معنای سبک و روش و بینش زندگی. انتخاب روشهای غلط برای زندگی که خود و دیگران را به خطر اندازد، باعث ظلم به خود و دیگران میشود و این یعنی تکذیب دین. تکذیب دین به این معنا نیست که کسی مثلا بگوید من دین را قبول ندارم. بلکه تکذیب دین یعنی با روشهایی غیر از روش خدای رحمان زندگی کنید.
  6. بسیاری از بیماریهای روانی از عدم تقطیع پیوستگیهای روانی پیش میاید. نماز یک مکانیسم برای تقطیع این پیوستگیهاست. اگر نماز بجا آورده نشود، دچار بیماریهای خطرناک روانی میشوید. مثلا پارانوید یک نوع بیماری روانی است که بر اثر گرمی مداوم رفتاری و گفتاری و عدم تقطیع در لایه عقل و منطق پیش میاید. یا اینکه عشق یک نوع بیماری روانی است که براثر احساسات خیلی گرم و پیوسته پیش میاید.  تنفر هم بر اثر احساسات افراطی پیش میاید. حسادت نوعی منطق گرم است که نیاز به تقطیع دارد. گرمی لایه ناری منجر به بیماریهایی میشود که به ارتباط با اجنه خاتمه می یابد. نماز تمام این مشکلات را حل میکند. خدای مهربان، روان زنان را بهتر از هر کسی می شناسد و میداند که آنان در جریان زندگی از جهات مختلف به قاعدگی نیازمندند و به این تقطیع هم نیازمندند. در واقع نبود قاعدگی در زنان، یک نوع ایراد است و سلامت جسمی و روانی آنان به وجود آن ربط مستقیم دارد.
  7.  قاعدگی اگر بدرستی طی شود، فایده های زیادی برای زنان و خانواده های آنان دارد که ارزش تحمل اذیتها را دارد. خدای مهربان کاری کرده است که عادت ماهیانه در دوران بارداری و شیردهی اتفاق نیفتد. زیرا در این دوران، زنان مشغولیتهای زیاد دیگری دارند. بعضی ها فکر میکنند که خونریزی دوران قاعدگی، زنان را ضعیف میکند ولی تحقیقات نشان داده است که این گفته صحیح نیست. خونریزی دوران قاعدگی باید دفع شود و اگر دفع نشود، ضرر بیشتری میرساند.
  8. با شناخت خاصیت قاعدگی و یا محیض، براحتی میتوان به نقش واقعی زنان و مردان در جامعه پی برد. فمنیستها و سایر ایدئولوژیهای غیر واقعی و خیالی نمی توانند ضامن خوشبختی زن و مرد باشند و جامعه را به نابودی میکشانند. اختلافات زیادی که در ساختار آفرینش زن و مرد وجود دارد، ما را به این نکته میرساند که زنان و مردان هر کدام وظایف متفاوتی دارند که هر کدام از این وظایف فقط با شرایط گروه خودش سازگار است و لاغیر.
  9. حتی مشکلاتی که خدای مهربان در طی زندگی برای ما انسانها چه زن و چه مرد پیش میاورد، بخاطر تقطیع کردن یک سری پیوستگیهای عقلی ، احساسی است تا ما را به توبه و برگشت به مسیر درست وا دارد.

 

وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ ﴿۱۵۵

و قطعا شما را به چیزى از [قبیل] ترس و گرسنگى و کاهشى در اموال و جانها و محصولات مى ‏آزماییم و مژده ده شکیبایان را (۱۵۵)

 

الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ ﴿۱۵۶

[همان] کسانى که چون مصیبتى به آنان برسد مى‏ گویند ما از آن خدا هستیم و به سوى او باز مى‏ گردیم (۱۵۶)

 

أُولَئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ ﴿۱۵۷

بر ایشان درودها و رحمتى از پروردگارشان [باد] و راه‏یافتگان [هم] خود ایشانند (۱۵۷)

 

  1. خدای مهربان بر قوم فرعون، انواع بلاها و نشانه ها را نازل فرمود تا که یادآورشان باشد و یک سری غرور و مشکلات روانی را قطع کند و آنها به سمت واقعیت و حقیقت برگردند.

 

وَلَقَدْ أَخَذْنَا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنِینَ وَنَقْصٍ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ ﴿۱۳۰

و در حقیقت ما فرعونیان را به خشکسالى و کمبود محصولات دچار کردیم باشد که عبرت گیرند (۱۳۰)

 

اما آنها بجای یادآوری و برگشت به سمت حقیقت، میگفتند این کارها و بلایا بخاطر بدشگونی موسی و اطرافیانش است. این حرف آخر تمام مستکبرین است که مشکلات خود را گردن دیگران می اندازند. مشکلاتی که خود برای خود ایجاد کرده بودند. آنها با رویه ای متفاوت از خلقت و نظام رحمانی، خود را دچار ضد و نقیض میکنند و وقتی در زندگی به بن بست میخورند، خیلی ناجوانمردانه آن را گردن گروه مومن می اندازند.

 

فَإِذَا جَاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قَالُوا لَنَا هَذِهِ وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَطَّیَّرُوا بِمُوسَى وَمَنْ مَعَهُ أَلَا إِنَّمَا طَائِرُهُمْ عِنْدَ اللَّهِ وَلَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لَا یَعْلَمُونَ ﴿۱۳۱

پس هنگامى که نیکى [و نعمت] به آنان روى مى ‏آورد مى گفتند این براى [شایستگى] خود ماست و چون گزندى به آنان مى ‏رسید به موسى و همراهانش شگون بد مى‏ زدند آگاه باشید که [سرچشمه] بدشگونى آنان تنها نزد خداست [که آنان را به بدى اعمالشان کیفر مى‏ دهد] لیکن بیشترشان نمى‏ دانستند (۱۳۱)

 

  • اسعد حسینی
۰۳
ارديبهشت
۰۴

 

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت یکصد و چهل و پنجم)

درمان بیماری (بخش شانزدهم)

گرمی و سردی (4)

مَا سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ 

(چرا به سَقَر سلوک کردید؟)

 

 

بعضی ها میگویند نباید برای بهشت و جهنم، خداپرست شد. این گفته آنان به علت انحراف فوق العاده تفکراتشان است. سرنوشت همه افراد به بهشت و یا جهنم ختم میشود، مگر ممکن است که شناسایی این دو موقعیت مهم نباشد. اگر مردم بدانند که جهنم یک نوع استایل و سبک زندگی و طریقت و سلوک است؛ آنوقت دقیقتر و جدی تر به آن فکر میکنند. در قسمت قبل هم براساس فرمایشات خدای حکیم در قرآن ثابت شد که جهنم یک نوع استایل و سبک و سلوک است. تمام فراز و نشیبهای زندگی این دنیا هم بخاطر انتخاب سبک زندگی است. خدا این روش را دین می نامد. هر انسانی باید بالاخره روزی سبک زندگی خود را انتخاب کند و روی انتخاب خود یقین پیدا کند. آیه لکم دینکم و لی دینی در همین معناست. ما به این دنیا آمده ایم که یک سبک را انتخاب کنیم و عملا جبهه خود را مشخص کنیم. خدای حکیم زندگی دنیوی را حیات دنیوی می نامد. اما زندگی در جهنم را سلوک می نامد (مَا سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ ). دقت در معنای این کلمات، شرایط جهنم را برای ما مشخص میکنند.

خدای مهربان در مورد جهنم می فرماید که :

 

لَا یَذُوقُونَ فِیهَا بَرْدًا وَلَا شَرَابًا ﴿۲۴در آنجا نه خنکى چشند و نه نوشیدنی (۲۴)

إِلَّا حَمِیمًا وَغَسَّاقًا ﴿۲۵جز آب جوشان و چرکابه‏ اى (۲۵)

جَزَاءً وِفَاقًا ﴿۲۶کیفرى مناسب [با جرم آنها] (۲۶)

 

در جهنم نه سردی وجود دارد و نه شراب. اما در عوض حمیم و غسّاق وجود دارد. بر حسب دو آیه پشت سر هم که فرموده است، متوجه می شویم که خدای حکیم میخواهد کلمات متضاد را در این دو آیه برای ما مشخص کند. زیرا آیه اولی در مورد جهنم می فرماید که در آن نیست ولی آیه دومی میگوید در جهنم هست. اولی میگوید بارد و شراب در جهنم نیست ولی دومی می فرماید که در عوض حمیم و غسّاق هست. پس خیلی راحت میتوان نتیجه گرفت که بارد متضاد حمیم و شراب متضاد غسّاق است.

 

صفات بهشتی

صفات جهنمی

بارد

حمیم

شراب

غسّاق

 آب

الکل و سایر تزریقات

نوشیدنیهای مفید

می و باده و...

متاسفانه تعداد زیادی از داروها مخدر هستند و به نوعی غسّاق هستند

مغتسل شدن و تماس با طبیعت و نظام رحمانی. خدای مهربان این نوع مغتسل شدن را بارد(سردی) می نامد.

جدا شدن از طبیعت و نظام رحمانی و مصنوعی شدن و وابسته  شدن به انواع داروها و گرمی های کاذب و اعتیاد آور

متکی بودن به توانایی های اولیه پایه ای و بدنی

جدا شدن از توانایی های اولیه بدنی و مصنوعی شدن

 

اگر مقاله درمان بیماری ایوب را نگاه کرده باشید، متوجه خواهید شد که در آن آیه، کلمات بارد و شراب هم به عنوان درمان بیماری ایوب آمده بود ( بَارِدٌ وَشَرَابٌ ).

 

ارْکُضْ بِرِجْلِکَ هَذَا مُغْتَسَلٌ بَارِدٌ وَشَرَابٌ ﴿۴۲

[به او گفتیم] با پاى خود [به زمین] بکوب اینک این چشمه ‏سارى است‏ سرد و آشامیدنى (۴۲)

 

اما در آیه مربوط به جهنم میگوید که لَا یَذُوقُونَ فِیهَا بَرْدًا وَلَا شَرَابًا  إِلَّا حَمِیمًا وَغَسَّاقًا یعنی روش درمانی که به ایوب پیشنهاد شد، در جهنم وجود ندارد و در عوض روش حمیما غساقا هست. روش درمانی ایوب دقیقا مخالف سبک و سلوک زندگی جهنمی است. حمیم به معنای گرمی های افراطی و غسّاق هم ضد شراب است. مشروب الکلی یک نوع غسّاق است و به اشتباه آن را مشروب می نامند. حتی شیطان کاری کرده است که مردم آن را مشروب بنامند بدون ذکر پسوند الکلی.

معمولا بیشتر مردم اعتقاد دارند و میگویند که در بهشت، مشروبات الکلی و مست کننده وجود دارد. اما این تصور آنان به این علت است که آنان به اشتباه مایعات مست کننده را مشروب می نامند. در حالی که مایعات مست کننده و الکلی، مشروب نیستند، بلکه از نظر قرآن غسّاق هستند. درست است که شکل هر دو مایع است. اما ماهیت شراب و غسّاق خیلی متفاوت است. هر دو مایعند ولی متضادند. بنابراین عبارت مشروب الکلی، غلط انداز است و بهتر است عبارت غسّاق الکلی استفاده شود. نوشیدن مشروبات الکلی از آنجا که روند جاری شدنش در بدن کاملا با روند جاری شدن مایعات دیگر فرق دارد، یک نوع تزریق بحساب میاید. مشروبات الکلی طوری در بدن جریان می یابد که با روال جاری شدن مایعات دیگر در بدن کاملا متفاوت است. درست است که مشروبات مست کننده و الکلی هم مایع هستند ولی در اصل مشروب نیستند. دلیل آن این است که وقتی مثلا الکل وارد خون میشود و گلبولهای سفید و قرمز را تحت تاثیر قرار میدهد، بعد از آن هورمونهای سروتونین و گابا را تحت تاثیر قرار میدهد و بعد از آن تصمیم گیریهای انسان را مختل میکند. جالب است که الکل مایع است ولی باعث کم آبی بدن میشود! بدن انسان نمیتواند از قند موجود در الکل استفاده کند و در نتیجه مصرف کنندگان بعد از مصرف ، کسل و ناتوانند، طوریکه بدن مجبور است از ویتامینهای از قبل موجود در بدن استفاده نماید. بدن ، بعد از مشروب خواریهای فراوان، ویتامینهای اصلی و ضروری خویش را از دست میدهد. درحالی که مشروب باید فایده ای به بدن برساند ولی مشروب الکلی برعکس مشروب است. به همین خاطر این مایعات مست کننده به اشتباه شراب و یا مشروب نامیده شده اند. اینها غسّاق هستند و نه شراب.

خدا در قرآن آن را غسّاق می نامد. اما شیطان کاری کرده است که مردم مشروب بهشتی را با الکل اشتباهی بگیرند و آن را یکی بدانند.  بیشتر مردم سوال می کنند که آیا در بهشت مشروب الکلی وجود دارد؟

این سوال مثل این است که بپرسید آیا در بهشت غسّاق وجود دارد؟ این سوال آنان به این خاطر است که آنان دلشان پیش صفات جنهمی است. آیا آنها آن همه صفات مضر مشروب الکلی را در خود و دیگران نمی بینند؟! و باز هم آرزوی مشروب الکلی در بهشت میکنند!؟ چیزی که در این دنیا حرام و مضر است، در بهشت هم حرام و مضر است.

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ﴿۹۰

اى کسانى که ایمان آورده‏ اید شراب و قمار و بتها و تیرهاى قرعه پلیدند [و] از عمل شیطانند پس از آنها دورى گزینید باشد که رستگار شوید (۹۰)

 

إِنَّمَا یُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ فِی الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ وَیَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَعَنِ الصَّلَاةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ ﴿۹۱

همانا شیطان مى‏ خواهد با شراب و قمار میان شما دشمنى و کینه ایجاد کند و شما را از یاد خدا و از نماز باز دارد پس آیا شما دست برمى دارید (۹۱)

 

گوشت خوک هم نوعی غسّاق است که اثرات مشابه الکل بر بدن دارد. بیشتر داروهای تزریقی نوعی غسّاق اند که ضررشان از فایده شان خیلی بیشتر است. خدای مهربان می فرماید که این مشروبات، ضررشان بسیار بیشتر از نفعشان است. یک آمپول که میزنی برای رفع سرماخوردگی، شاید یک فایده داشته باشد، ولی صد ضرر دیگر به شما وارد میکند. این مشروب نیست و بلکه یک نوع غسّاق است.

 

یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِمَا إِثْمٌ کَبِیرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِمَا وَیَسْأَلُونَکَ مَاذَا یُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیَاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ ﴿۲۱۹

درباره شراب و قمار از تو مى ‏پرسند بگو در آن دوگناهى بزرک و سودهایى براى مردم است و[لى] گناهشان از سودشان بزرگتر است و از تو مى ‏پرسند چه چیزى انفاق کنند بگو مازاد [بر نیازمندى خود] را این گونه خداوند آیات [خود را] براى شما روشن مى‏ گرداند باشد که بیندیشید (۲۱۹)

 

یکی سرماخوردگی گرفت، برای رفع آن رفت آمپول زد، بعد از آن دچار مشکلات روده ای شد و ضررات زیادی به او زده شد. آمپول یک مشکل او را به ظاهر حل کرد ولی چندین مشکل دیگر به او اضافه کرد. این تعریف واقعی غسّاق است.

خدای مهربان در مورد مزه ها در جهنم صحبت میکند. طعام در عربی به معنای مزه هم هست.

 

فَلَیْسَ لَهُ الْیَوْمَ هَاهُنَا حَمِیمٌ ﴿۳۵پس امروز او را در اینجا حمایتگرى نیست (۳۵)

 وَلَا طَعَامٌ إِلَّا مِنْ غِسْلِینٍ ﴿۳۶و خوراکى جز چرکابه ندارد (۳۶)

 لَا یَأْکُلُهُ إِلَّا الْخَاطِئُونَ ﴿۳۷که آن را جز خطاکاران نمى ‏خورند (۳۷)

 

بعضی غذاها فقط مزه اند و گرنه از نظر محتوای غذایی و ویتامینها، فایده آنچنانی ندارند(لَا یُسْمِنُ وَلَا یُغْنِی مِنْ جُوعٍ = نه فربه کند و نه گرسنگى را باز دارد ). این نوع غذاها، ویتامین و یا یک آیتم مفید به بدن شما نمی افزایند؛ بلکه فقط یک مزه اند.

 

لَیْسَ لَهُمْ طَعَامٌ إِلَّا مِنْ ضَرِیعٍ ﴿۶خوراکى جز خار خشک ندارند (۶)

 لَا یُسْمِنُ وَلَا یُغْنِی مِنْ جُوعٍ ﴿۷[که] نه فربه کند و نه گرسنگى را باز دارد (۷)

 

غذایی که هیچ فایده ای به بدن نمی رساند و علاوه بر آن باعث خارج شدن مواد مفید از بدن هم بشود. یک فایده داشته باشد و صد تا ضرر. با این نوع غذاها، جهنمی ها از دست خودشان خسته میشوند و روزی هزار بار آرزوی مرگ میکنند ولی نمی میرند و حتی توانایی خودکشی هم ندارند. اما شرایط زندگی (زندگی در جهنم زندگی نیست و بلکه قرآن آن را سلوک می نامد) در جهنم را بعضی افراد در این همین دنیا هم برای خودشان درست میکنند. هر گونه استفاده افراطی از گرمی های این دنیا، شما را به شرایط جهنم نزدیکتر میکند. هر چیزی باید حد اعتدال داشته باشد و باید در استفاده از گرمی ها در زندگی، حد اعتدال را رعایت کرد و نباید زیاده روی کرد. گرمی زیاد دل کسی را نمی برد، بلکه دل را میزند. تمام این مشکلات بخاطر انتخاب خود جهنمیان در همین دنیاست. در چند آیه بالاتر خدا بعد از وصف جهنم، می فرماید که: لَا یَذُوقُونَ فِیهَا بَرْدًا وَلَا شَرَابًا ﴿۲۴إِلَّا حَمِیمًا وَغَسَّاقًا ﴿۲۵جَزَاءً وِفَاقًا ﴿۲۶یعنی اینکه جهنم یک توافق است(جَزَاءً وِفَاقًا ). جهنم یک سیر و سلوک است که افراد در انتخاب آن توافق میکنند و حتی به انتخاب خود هم یقین پیدا میکنند. توجه شود که اسامی مهم نیستند. بلکه محتوای اسامی مهم هستند. ممکن است کسی طالب جهنم نباشد، اما سبک و سلوک زندگی او شبیه جهنم باشد؛ بنابراین او جهنم را انتخاب کرده است.

بنابراین طریقه تغذیه جهنمیان اینطوری است که آنها در جحیم ، زقوم میخورند و شکمهای خود را از این نوع تغذیه پُرِ پُر میکنند. اما برای هضم شکمهای پر از زقوم، مجبورند که حمیم(یک نوع گرمی) روی آن بریزند. اما جالب است که بعد از مدتی دیگر حمیم هم جوابگو نیست و مجبورند که از طعام دیگری به اسم غسلین استفاده کنند.

 

فَلَیْسَ لَهُ الْیَوْمَ هَاهُنَا حَمِیمٌ ﴿۳۵پس امروز او را در اینجا حمایتگرى نیست (۳۵)

 وَلَا طَعَامٌ إِلَّا مِنْ غِسْلِینٍ ﴿۳۶و خوراکى جز چرکابه ندارد (۳۶)

 لَا یَأْکُلُهُ إِلَّا الْخَاطِئُونَ ﴿۳۷که آن را جز خطاکاران نمى ‏خورند (۳۷)

 

سیستم تغذیه جهنمیان به اینجا ختم نمیشود و در نهایت به چیزی به اسم ضریع میرسند که غذایی عجیب دردناک است.

 

لَیْسَ لَهُمْ طَعَامٌ إِلَّا مِنْ ضَرِیعٍ ﴿۶خوراکى جز خار خشک ندارند (۶)

 لَا یُسْمِنُ وَلَا یُغْنِی مِنْ جُوعٍ ﴿۷[که] نه فربه کند و نه گرسنگى را باز دارد (۷)

 

برای درک تغذیه در جهنم، باید بدانیم که تغذیه در جهنم نوعی اعتیاد است. آنها زقوم میخورند که زقوم یک ماده مخدر است که میلیونها برابر خطرناک تر از شیشه است. آنها برای هضم زقوم، مجبورند که حمیم روی آن بریزند و بعد از مدتی باز هم مجبورند که از مزه های غسلین و ضریع استفاده کنند. در این دنیای فانی هم چنین سبکی برقرار است. مثلا یکی معتاد است و ابتدا تریاک می کشد؛ بعد از مدتی کشیدن تریاک به او حال نمی دهد، اینبار تریاک را قورت میدهد و یا می خورد. بعد از مدتی این هم جوابگو نیست و میرود سراغ ماده مخدر قوی تر. در نهایت کارش بجایی میکشد که حتی حوصله کشیدن اینها را هم ندارد و میخواهد به خود تزریق کند و اثرش آنی به او برسد. در جهنم هم ابتدا حمیم، بعد غسلین، بعد ضریع و ... هر کدام از اینها، جهنمیان را معتاد میکند و تا ابد در جهنم می مانند. اینها روش و سلوکی بود که خودشان در این دنیا انتخاب کرده بودند.

حتی جهنمیان در جهنم خواسته هایی دارند و البته فورا جواب خواسته هایشان داده میشود. زیرا برای آنها صبری در کار نیست. همانطور که آیه می فرماید (وَإِنْ یَسْتَغِیثُوا یُغَاثُوا بِمَاءٍ کَالْمُهْلِ= اگر کمک بخواهند فورا به آبى چون مس گداخته یاری میشوند). اگر توجه شود بین دو کلمه یَسْتَغِیثُوا یُغَاثُوا هیچ کلمه دیگری نیامده است. یعنی همه چیز آنی است. مثلا در همین دنیای فانی، یک معتاد بعد از مدتی کارش بجایی میکشد، که به سمت مواد مخدر سریع الاثر میرود. یعنی وقتی خمار شود، مواد مخدر را تزریق میکند و یا قورت میدهد. او دیگر حوصله روشهای مصرف زمانبر را ندارد. این که در جهنم همینکه کمک بخواهند، کمک کرده میشوند (یَسْتَغِیثُوا یُغَاثُوا) ؛ به این علت است که آنان خود این روش را میخواهند. آنها روشهای سریع و فاقد صبر میخواهند. البته در این آیه، منظور از کمک، کمک نیک نیست و بلکه از نوع کمکی است که خود جهنمی ها میخواهند. 

 

وَقُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شَاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْیَکْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِینَ نَارًا أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا وَإِنْ یَسْتَغِیثُوا یُغَاثُوا بِمَاءٍ کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَاءَتْ مُرْتَفَقًا ﴿۲۹

و بگو حق از پروردگارتان [رسیده] است پس هر که بخواهد بگرود و هر که بخواهد انکار کند که ما براى ستمگران آتشى آماده کرده‏ ایم که سراپرده ‏هایش آنان را در بر مى‏ گیرد و اگر فریادرسى جویند به آبى چون مس گداخته که چهره ‏ها را بریان مى ‏کند یارى مى ‏شوند وه چه بد شرابى و چه زشت جایگاهى است (۲۹)

 

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ إِنَّا لَا نُضِیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلًا ﴿۳۰

کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده‏ اند [بدانند که] ما پاداش کسى را که نیکوکارى کرده است تباه نمى ‏کنیم (۳۰)

 

باید در این دنیا از چیزهایی بهره برد که با معنا باشند و نظام رحمانی آن را توصیه کرده باشد. هر چقدر که ما از روشهای رحمانی بیشتر بهره بریم، ارزش خود را بالا می بریم. مثلا اگر بیمار شویم، روش رحمانی و صبر بکار بریم مثل ایوب، نه قرصهای شیمیایی و مخدرات و مسکرات. بنابراین وزن معنویمان را خودمان را در این جهان با سبک زندگی خویش تعیین میکنیم که اگر به اهمیت آن پی بردیم، آنوقت زندگی خوشی را سپری خواهیم کرد. شناخت سبک و سیاق و سلوک جهنمی، ما را به روشهای درمان بیماری در نظام رحمانی بیشتر آشنا میکند. آنچه که در جهنم وجود دارد، ضد درمان است و در واقع روانگردانی است. روشهای روانگردانی، جهنمی ها را به مرحله دق میرساند و این همان عذابی است که در این دنیا باور نداشتند عذاب باشد. بلکه فکر میکردند خوشی و نعمت است.

این روش و سبک و سلوک زندگی در جهنم، همان عذابی است که خدا وعده داده است. همانطور که برای بعضی ها که در این دنیا در نظام رحمانی زندگی نمی کنند؛ زندگی دنیوی را عذابی برای آنها قرار داده است. خدای حکیم این عذاب دنیوی را )الْعَذَابِ الْأَدْنَى =عذاب دنیایی( می نامد و همچنین عذاب جهنم را (الْعَذَابِ الْأَکْبَرِ= عذاب بزرگتر) می نامد.

 

وَلَنُذِیقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذَابِ الْأَدْنَى دُونَ الْعَذَابِ الْأَکْبَرِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ ﴿۲۱

و قطعا غیر از آن عذاب بزرگتر از عذاب این دنیا [نیز] به آنان مى‏چشانیم امید که آنها [به خدا] بازگردند (۲۱)

 

اما عذاب دنیوی برای این است که آنها برگردند. عذاب دنیوی برای افراد در دل سبک زندگی آنهاست و عذاب اکبر هم در دل سبک و سلوک افراد در جهنم است. عذاب جهنم جدی و دردناک است و شدت آن هفتاد برابر عذاب دنیوی است.

 

ثُمَّ فِی سِلْسِلَةٍ ذَرْعُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعًا فَاسْلُکُوهُ ﴿۳۲

پس در سلسله ای که ابعاد آن هفتاد ذراع است وى را در زندگی جهنمی بیندازید (۳۲)

 

خدای مهربان در این آیه، باز هم زندگی و سبک آن در جهنم را سلوک می نامد (فعل فَاسْلُکُوهُ از ریشه سلوک است ). در این آیه خدای حکیم هشدار داده است که زندگی در جهنم (که آن را سلوک می نامد) هفتاد برابر پیچیده تر و سخت تر از عذاب دنیوی است. عذاب دنیوی در بدترین حالتش یک پیچ و سلسله است و دردناک. حالا تصور کنید که هفتاد پیچ و سلسله چگونه است؟ در واقع خدای مهربان با این طرز بیان میخواهند خطرات سلوک در جهنم را برای ما بیان دارند. ابیات زیادی از شعرا هم به سلسله و موی دوست و عبارات سیر و سلوک اشاره دارند. مثلا در شعر، سلسله را رابطه ظریف و ناگسستنی  عاشق و معشوق می نامد.

 

دوش در حلقهٔ ما قصّهٔ گیسویِ تو بود

تا دلِ شب سخن از سلسلهٔ مویِ تو بود

یا

این سلسله موی مرا بند کرده است

 

این زنجیرها و سلسله ها همان پیوندهای ناگسستنی انسان با آیتمهای جهنمی در زندگی دنیوی است؛ که افراد در جهنم همین سلوک را ادامه میدهند. اشعار سبکهای زندگی جهنمی را تبلیغ میکنند.

ما هیچکدام جهنم را ندیده ایم. اما با این آیات، متوجه عمق خطر خواهیم شد. آدمیان در جهنم وارد شرایط جدیدی میشوند و به آن شرایط سپرده میشوند. دین یک کلمه اوستایی است به معنای سبک و سیاق و بینش زندگی. وقتی خدا می فرماید که لا اکراه فی الدین یعنی اجباری در روش زندگی نیست. این قاعده برای جهنم هم هست. زندگی در جهنم، نوعی سلوک است. خدای عادل مهربان حتی در جهنم هم به کسی ظلم نمی کند ولی با کسی هم شوخی ندارد و در وعده هایش صادق است. جهنمیان طبق روش و بینش دنیوی خود در جهنم بدون امکانات رحمانی سلوک میکنند. در جهنم، خدای مهربان از آنان روی برمیگرداند. در نتیجه نظام و بینش جهنمیان برقرار است و شامل رحمت الهی نمی شوند. بدون رحمت الهی هیچی لذت بخش نیست و همه چیز میشود عذاب و اذیت.

به هر حال ما در این دنیا وقت داریم که سبک زندگی خویش را سبک و سنگین کنیم و مقدار و داده های کسب شده وجودی خویش را حساب کنیم.

 

فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ ﴿۶اما هر که سنجیده ‏هایش سنگین برآید (۶)

فَهُوَ فِی عِیشَةٍ رَاضِیَةٍ ﴿۷پس وى در زندگى خوشى خواهد بود (۷)

 

اما اگر از نظام رحمانی بهره نبریم، وزن معنوی خود را تقویت نکرده ایم و در نتیجه هوایی می شویم. در آیه از عبارت فَأُمُّهُ هَاوِیَةٌ استفاده فرموده است. یعنی در نتیجه سبک بودن وزن معنوی؛ هاویه زادگاه و مادر اوست. هاویه به یک آتش و گرمی خیلی قوی گفته میشود. مثل یک مخدر خیلی قوی.

 

 

وَأَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ ﴿۸و اما هر که سنجیده ‏هایش سبک بر آید (۸)

فَأُمُّهُ هَاوِیَةٌ ﴿۹پس جایش هاویه باشد (۹)

وَمَا أَدْرَاکَ مَا هِیَهْ ﴿۱۰و تو چه دانى که آن چیست (۱۰)

نَارٌ حَامِیَةٌ ﴿۱۱آتشى است‏ سوزنده (۱۱)

 

فَأُمُّهُ هَاوِیَةٌ معناهای دیگری هم دارد. هاویه یک گرمی خیلی افراطی است که جهنمی ها را هوایی میکند. آیه، هاویه را به مادر نسبت داده است. این از ره مثال است. زیرا یک مادر میتواند با حس مادرانه قوی خود، کنترل بچه هایش را در دست گیرد. حتی پسرانی بوده اند که خیلی قوی و سرکش بوده اند، اما با یک اشاره مادرشان، هوایی میشوند یا هوایشان می خوابد. بنابراین هاویه خاصیتی از جهنم است که هرکسی تسلیم آن میشود و کسی را یارای مخالفت با قوانین آن نیست.

افراد جهنمی، خودشان جهنم را انتخاب میکنند و حتی سوال و جوابی در مورد گناهانی که در این دنیا مرتکب شده اند هم در کار نیست. این را آیه قرآن می فرماید. آیه می فرماید: در آن روز هیچ انس و جنى از گناهش پرسیده نشود

 

فَیَوْمَئِذٍ لَا یُسْأَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَلَا جَانٌّ ﴿۳۹در آن روز هیچ انس و جنى از گناهش پرسیده نشود (۳۹)

 

بلکه این بهشتیان هستند که در مورد سبک زندگی جهنمیان سوال میکنند و کنجکاو میشوند. آنها از گناهان جهنمیها نمی پرسند، بلکه از آنها می پرسند، سبک زندگی شما چه بوده است که این منطقه از کیهان را انتخاب کرده ای؟ (مَا سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ= چه شد که سقر را به عنوان مسلک خویش انتخاب کرده ای؟) عبارت سَلَکَکُمْ از ریشه سلک است هم ریشه با کلمات سلوک، راه و روش، سازش ، انتهاج، رفتار، روش، طی طریق کردن، رفتن، رفتار، روش، شیوه، کردار. با این اوصاف اسم دین جهنمیان سلوک است. آنها در این دنیای فانی، دین خدا را منکر شدند و سبکهای پیشنهادی خدای عالمیان را رد کردند و در نتیجه از همین دنیا، دینی به اسم سلوک را انتخاب کردند.

از جهنمیان پرسیده نمیشود که گناهانتان چیست. بلکه از آنها پرسیده میشود که چطور شد، این سبک و شیوه از زندگی را انتخاب کردی؟ چطور شد سر از سقر درآوردی؟ چطور شد کارتان به اینجا کشیده شد؟ همانطور که از آیه قبل پیداست، بهشتیان از آنها می پرسند که چطور از میان این همه جنت و باغ زیبا (فِی جَنَّاتٍ یَتَسَاءَلُونَ )، سقر را انتخاب کردی؟

 

فِی جَنَّاتٍ یَتَسَاءَلُونَ ﴿۴۰در میان باغها از یکدیگر مى ‏پرسند (۴۰)

عَنِ الْمُجْرِمِینَ ﴿۴۱درباره مجرمان (۴۱)

مَا سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ ﴿۴۲چه چیز شما را در سقر درآورد (۴۲)

 

جهنمیان هم در مقابل این سوال، جوابهای واقعی میدهند و چهار سبک غلط زندگی خویش را در این دنیا بیان میدارند که داخل شدن آنان به سقر را نتیجه این چهار سبک میدانند. یکی از معناهای مهم سلوک، سازگاری است. خدای مهربان بطور جدی، زندگی در جهنم را زندگی نمی نامد، بلکه آن را سلوک می نامد. شرایط و سبک زندگی دنیوی آنها با شرایط سقر سازگار است و با بهشت ناسازگار است و دقیقا به همین خاطر آنجا تنها انتخابشان است.

 

قَالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ ﴿۴۳گویند از نمازگزاران نبودیم (۴۳)

وَلَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکِینَ ﴿۴۴و بینوایان را غذا نمى‏ دادیم (۴۴)

 وَکُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِینَ ﴿۴۵با هرزه‏ درایان هرزه‏ درایى میکردیم (۴۵)

وَکُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ ﴿۴۶و روز جزا را دروغ مى ‏شمردیم (۴۶)

حَتَّى أَتَانَا الْیَقِینُ ﴿۴۷تا یقین به ما رسید (۴۷)

 

آنها چهار سبک غلط زندگی خویش را می شمارند و داستان زندگی خویش را اینطوری بیان میدارند:

 

  1. قَالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ  از نمازگزاران نبودیم؛ نمازها را با کاهلی و سستی برگزار میکردیم؛ نمازها را محافظت نمی کردیم؛ اوقات زندگی خویش را براساس اوقات نماز تعیین نمی کردیم؛ از دستورات دینی رویگردانی می کردیم. (بُعد ارتباط با خدا)

 

 

  1. وَلَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکِینَ  بینوایان را غذا نمی دادیم؛ مزه های زندگی را به آنها نمی دادیم؛ آنها را از مزه های ساده هم محروم میکردیم؛ تغذیه معنوی را از کسانی که نمی دانستند، بامزه پراکنی منع میکردیم؛ حق آنها را می خوردیم. (بُعد تغذیه مادی و تغذیه معنوی)

 

  1. وَکُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِینَ  با هرزه‏ درایان هرزه‏ درایى میکردیم؛ وقت تلف می کردیم؛ مثل انعام فقط می خوردیم و می خوابیدیم؛ در مسائل دنیوی (تفریح و شکم و شهوت و...) فرو میرفتیم و در آن غرق می شدیم. (بُعد سرگرمی و گرمی ها و دلخوش کنهای دنیایی)

 

  1. وَکُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ روز جدایی سبک زندگی ها را باور نکردیم؛ فکر نمی کردیم کار به اینجا بکشد و هواهای ما به ما داده شود؛ یک سبک زندگی آسمانی و چهارچوب کلی در مورد زندگی را قبول نداشتیم. (بُعد چهارچوب کلی از زندگی= دین)

 

در نهایت می گویند: تا اینکه یقین پیدا کردیم (حَتَّى أَتَانَا الْیَقِینُ ) که این روش و سبک زندگی شایسته ماست. به همین خاطر اینجا را انتخاب کرده ایم. آنها یقین پیدا میکنند که فقط گرمی های سقر، آنها را سرجایشان می نشاند. سلوک در عرفان به معنای "سیر و سفریست که سالک گام به گام می پیماید برای پیوستن به کمال " هم است. بنابراین آنها برای رسیدن به آن مکان، تلاش و کوشش هم کرده اند و یک انتخاب تصادفی و یکباره ای نبوده است. خدای عادل حکیم نمی گذارد کسی اشتباهی به جهنم برود. او خودش جهنم را خلق کرده است. کسانی وارد جهنم میشوند که فکرش را هم نمی کنید. کسانی که دوست دارید هدایت شوند، راه دیگری را انتخاب میکنند. شما نمی توانید راه را برای کسی دیگر انتخاب کنید. خدا خودش انتخاب میکند.

 

إِنَّکَ لَا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ ﴿۵۶

در حقیقت تو هر که را دوست دارى نمى‏ توانى راهنمایى کنى لیکن خداست که هر که را بخواهد راهنمایى مى ‏کند و او به راه‏یافتگان داناتر است (۵۶)

 

هر کسی راه خودش را خود انتخاب میکند. هیچ احساساتی، هیچ خویشاوندیی و هیچ نسبتی نمیتواند این راه را تغییر دهد. این نشان میدهد که رعایت نکردن چهار مورد بالایی، منجر به سوق شما به سمت یک دین غیر خدایی خواهد شد و در نتیجه سبک زندگی شما طور دیگری است و در نهایت به جهنم ختم میشود.

  1. عدم ارتباط با خدا
  2. تغذیه معنوی و تغذیه مادی به دیگران و خود ندادن
  3. غرق شدن در لذات و تفریحات و سرگرمی ها و گرمی ها
  4. قبول نداشتن یک چهارچوب کلی در مورد این دنیا و آن دنیا.

هر کدام از چهار مورد بالایی، به ترتیب بعد از یکدیگر بوجود میایند. وقتی نماز و ارتباط با خدا نداشته باشید، تغذیه معنوی و مادی غلطی به دیگران میدهید و بعد از آن در روشهای غلط زندگی و گرمی های زندگی غرق خواهید شد و در نهایت سبک و روش خدا را منکر می شوید و بعد از آن به یقین می رسید که سلوک در جهنم برای شما مناسب است.

مثلا وقتی نماز نخوانید، یعنی به نظام رحمانی وصل نیستید و در نتیجه به جای دیگری وصلید و سبک زندگی غلطی به شما دیکته خواهد شد. این نوع دیکته گی در نهایت به چیرگی تبدیل میشود.

سقر در آیه دیگری هم آمده است و آن آیه به سقر و در ادامه به معجزه ریاضی نوزده اشاره می فرماید. همانطور که در مقاله 117 ام جادوی شیاطین گفته شد، سقر به بُعد جسمانی جهنم اشاره دارد.

لایه های انسان

خاصیت جهنمی مرتبط به آن لایه

معنای جهنمی آن

1

کالبد مادی

لایه جسم خاکی

سقر

در نظام رحمانی زندگی نکردن

2

لایه ناری یا آتشی

نار

 تسلط آتش بیگانه بر آتش وجودی انسان

3

 لایه شعور و یا احساسی

جحیم

مربوط به خیالات و توهمات و اشعار

4

 لایه منطق و ذهنی

سعیر

یک منطق غیر قابل کنترل و هوش زیر کلاغی

5

کانورتر و رابط بین کالبد جسمی و معنوی

لایه قلب

حطمه

شکستن دلها و قلب

6

کالبد معنوی

لایه نور

لظی

شراره مضر

7

لایه نفس

هاویه

عدم تعادل و توازن نهایی نفس

 

 

فَقَالَ إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ یُؤْثَرُ ﴿۲۴و گفت این [قرآن] جز سحرى که [به برخى] آموخته‏ اند نیست (۲۴)

إِنْ هَذَا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَرِ ﴿۲۵این غیر از سخن بشر نیست (۲۵)

سَأُصْلِیهِ سَقَرَ ﴿۲۶زودا که او را به سقر در آورم (۲۶) 

وَمَا أَدْرَاکَ مَا سَقَرُ ﴿۲۷و تو چه دانى که آن سقر چیست (۲۷) 

لَا تُبْقِی وَلَا تَذَرُ ﴿۲۸نه باقى مى‏ گذارد و نه رها مى ‏کند (۲۸)

 لَوَّاحَةٌ لِلْبَشَرِ ﴿۲۹لواحه ای است برای بشر (۲۹)

 عَلَیْهَا تِسْعَةَ عَشَرَ ﴿۳۰[و] بر آن نوزده است (۳۰)

وَمَا جَعَلْنَا أَصْحَابَ النَّارِ إِلَّا مَلَائِکَةً وَمَا جَعَلْنَا عِدَّتَهُمْ إِلَّا فِتْنَةً لِلَّذِینَ کَفَرُوا لِیَسْتَیْقِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ وَیَزْدَادَ الَّذِینَ آمَنُوا إِیمَانًا وَلَا یَرْتَابَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ وَالْمُؤْمِنُونَ وَلِیَقُولَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْکَافِرُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلًا کَذَلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشَاءُ وَیَهْدِی مَنْ یَشَاءُ وَمَا یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلَّا هُوَ وَمَا هِیَ إِلَّا ذِکْرَى لِلْبَشَرِ ﴿۳۱

و ما موکلان آتش را جز فرشتگان نگردانیدیم و شماره آنها را جز آزمایشى براى کسانى که کافر شده‏ اند قرار ندادیم تا آنان که اهل کتابند یقین به هم رسانند و ایمان کسانى که ایمان آورده‏ اند افزون گردد و آنان که کتاب به ایشان داده شده و [نیز] مؤمنان به شک نیفتند و تا کسانى که در دلهایشان بیمارى است و کافران بگویند خدا از این وصف‏کردن چه چیزى را اراده کرده است این گونه خدا هر که را بخواهد بیراه مى‏ گذارد و هر که را بخواهد هدایت مى کند و [شماره] سپاهیان پروردگارت را جز او نمى‏ داند و این [آیات] جز تذکارى براى بشر نیست (۳۱)

 

این سقر از همین دنیا شروع میشود و البته شروع شده است. کسانی که نشانه های واضح خدا را رد میکنند، عملا وارد سقر میشوند. آنها به قرآن می گفتند که قول بشر و یا سحر و شعر است. خیلی ها به معجزه ریاضی قرآن میگویند بازی ریاضی.

 اما خدا بر هر چیزی قادر تواناست و آن قادر متعال تمام مسیر های پیش روی ما را می بیند. کسانی که سبک و روش زندگی (دین) خویش را به خدا می سپارند، خدا بجای سقر، بجای مناسب که همان جنت است وصلشان میکند. اما کسانی که خود را به خدا نسپارند، خدا آنان را به سقر وصل میکند(سَأُصْلِیهِ سَقَرَ ). وصل کردن به سقر، یعنی سبک و شیوه زندگی او یک نوع سلوک است به سمت جهنم. تمام کارها و امورات و تلاش و کوشش او در این دنیا، طوری دست در دست هم میدهند که در نهایت فرد را به سلوک در جهنم سوق میدهند.

خدا بهتر از ما میتواند انتخاب کند. وقتی آدمی خودش را در زندگی، کامل بدون هیچ تعصب مادرزادی و بدون هیچ تعصب قبیله ای و مذهبی، خالصانه تسلیم واقعیت و حقیقت کند، در آن صورت خدا خودش بهترین مسیر را برایش انتخاب میکند. ما باید مطمئن شویم که داریم راه درست را انتخاب می کنیم. جهنم یک راه و مسیر و یا طریقت است (طَرِیقَ جَهَنَّمَ). یعنی طریقتی است که سالها ممکن است برای آن فعالیت کنید و برای آن جانفشانی کنید و متوجه نباشید؛ پس نیاز به تفکر و تفکر دوباره دارد.

 

إِلَّا طَرِیقَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا وَکَانَ ذَلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرًا ﴿۱۶۹

مگر راه جهنم که همیشه در آن جاودانند و این [کار] براى خدا آسان است (۱۶۹)

 

حالا می فهمیم که پذیرفتن نشانه ها و آیات و معجزات قرآن مثل تابلوها و علامات این طَرِیقَ جَهَنَّمَ عمل میکنند و مومنان از طریق همین آیات میتوانند راه جهنم را شناسایی کنند و در نتیجه احتیاط کنند تا از آن راه نروند. به همین خاطر پذیرفتن معجزات قرآن چه ریاضی و چه غیر ریاضی بسیار مهم است و اگر به هر دلیل رد شوند و یا کم اهمیت جلوه داده شوند؛ ممکن است راه را گم کنید و به بیراهه بروید. بیراهه ها همگی به طَرِیق جَهَنَّمَ رهنمون میشوند.

  • اسعد حسینی