نون و القلم

خدا یکتاست

نون و القلم

خدا یکتاست

پیوندهای روزانه
۱۹
آذر
۰۴

 

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت 181)

درمان بیماری (بخش 25)

شجره ملعونه - درخت لعنت شده - شبکه رانده شده

قسمت 1

 

در این مجموعه از مقالات جادوی شیاطین مبحث جدیدی با عنوان شجره ملعونه را در قرآن مورد بررسی قرار میدهیم و میخواهیم براساس قرآن ثابت کنیم که خدای مهربان حتی خوراکی ها را هم زوج آفریده است و اگر این زوجیت رعایت نشود، باعث بیماری و دردسر خواهد شد. بطور مثال گندم از زوجهای کربوهیدرات و سبوس تشکیل شده است. اگر در تهیه آرد، سبوس گندم را از آن جدا کنید، یعنی این زوج را ناقص کرده اید و در نتیجه مصرف نان بدون سبوس، مشکلات زیادی را ایجاد میکند و بیماری زاست. این همان شجره ملعونه ای است که در قرآن به آن اشاره شده است.

 

وَإِذْ قُلْنَا لَکَ إِنَّ رَبَّکَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا یَزِیدُهُمْ إِلَّا طُغْیَانًا کَبِیرًا ﴿۶۰

و [یاد کن] هنگامى را که به تو گفتیم به راستى پروردگارت بر مردم احاطه دارد و آن رؤیایى را که به تو نمایاندیم و [نیز] آن درخت لعنت‏ شده در قرآن را جز براى آزمایش مردم قرار ندادیم و ما آنان را بیم مى‏ دهیم ولى جز بر طغیان بیشتر آنها نمى‏ افزاید (۶۰)

 

در شجره ممنوعه زوجها مناسب همدیگر نیستند. مثلا خیلی از مردم بعد از خوردن چربی، شیرینی میخورند. که این خودش دو زوج نامناسب اند و باعث اکثر بیماریهای مختلف هستند. در قرآن خدای مهربان هیچ کلمه ای را بدون حکمت بیان نفرموده است. در آیه ای از قرآن از یک زوج غذایی صحبت میکند که راهنمای این موضوع است. فرموده قسم به انجیر و زیتون.

 

وَالتِّینِ وَالزَّیْتُونِ ﴿۱

سوگند به انجیر و زیتون (۱)

 

این آیه خیلی مهم بلافاصله بعد از انجیر شیرین، بحث زیتون که تلخ است را پیش میکشد. یعنی بعد از خوردن یک غذای شیرین، یک غذای تلخ بخورید تا وارد شبکه و درختواره ممنوعه و ملعون شده نشوید. من خودم این مساله را عملا تجربه کردم. چند هفته پیش در یک جایی غذای چرب خوردم. بعد از چند دقیقه، دلم شیرینی خواست. با آنکه  من اصلا شیرینی نمی خورم، خیلی از این خواسته شکمم تعجب کردم. رفتم کمی کیک خرمایی شیرین خوردم، بعد از کمی دلم چای خواست. چای را با قند خوردم و بعد از آن بلافاصله دوباره گرسنه ام شد. در آن لحظه متوجه شدم که در یک درختواره ممنوعه گیر افتاده ام. یاد آیه انجیر و زیتون افتادم. خدا خودش راهنمایی فرموده است. وقتی یک غذای شیرین و یا چرب میخورید با یک خوراکی تلخ آن را کامل کنید تا دیگر پرخوری نکنید. زیتون تلخ است. چای بدون قند تلخ است. اما متاسفانه در جامعه ما طبق سنت غلط، چای را با قند میخورند و تلخی زیتون را هم می گیرند. این فرهنگهای غلط باعث بیمارشدن خیلی ها شده است. خیلی ها که چای زیاد می خورند، بخاطر قندش است و بخاطر چای نیست ولی خودشان خبر ندارند.

چای و قند یک زوج غلط هستند. زیتونی که تلخی و روغن آن گرفته شده ، یک زوج تغییر یافته و غلط است. نانی که سبوسش را جدا کرده اند، یک زوج ناقص است. چربی و شیرینی با هم دو زوج مضر هستند. ساندویچ با نوشابه دو زوج مضرند. نوشابه شیرین یک ماده مضر است. بعضی ها که ساندویچ خیلی چرب میخورند، بلافاصله دلشان نوشابه میخواهد، زیرا چربی، خواهش و ویار شیرینی به دنبال خود می آورد. بعد که نوشابه خوردند، دلشان یک ساندویچ بعدی می خواهد. زیرا شیرینی هم خواهش چربی به دنبال خود می آورد. شیرینی و چربی دو زوج مضرند. در خیلی از مهمانی ها بلافاصله بعد از غذای چرب، انواع کیکها و دسرهای شیرین میخورند که اینها زوجهای مناسبی نیستند و باعث انباشته شدن چربی و شکر در بدن میشوند.

این زوجهای تقلبی و غلط شما را به یک درختواره لعنت شده وصل میکند که بدن شما در آن درختواره سردرگرم خواهد شد. وقتی به شاخه چربی وصل میشوید، بلافاصله شما را به شاخه شیرینی وصل میکند و همینجوری شما را تا آخر درختواره میکشاند.

ساختار درختواره طرد شده طوری است که هر نودی، زوج بعدی را به فرد پیشنهاد میدهد. بعضی زوجها خودبخود زوج خود را به طرف پیشنهاد میدهند.

اما خدای مهربان تلخی را در کنار شیرینی قرار داده است تا از افتادن در درختواره طرد شده جلوگیری کند. زوجهایی که خدا آفریده است، بهتر از هر گونه دارو و درمانی است. خدای رحمان زوجها را بدرستی انتخاب میکند و بدرستی آنان را قرین همدیگر قرار میدهد. این مساله برای مسائل پنداری  کرداری و گفتاری هم مطرح است.

هر امری که از پندار بد برخیزد، یک زوج بد دیگر به همراه خود دارد. مثلا کسی که حسادت کند و یا چشم و هم چشمی کند، بعدش نیاز به یک زوج دارد تا خود را با آن آرام کند. این زوج ممکن است یک آهنگ توهمی و آلفایی باشد و یا اسراف و تفریحهای اضافی باشد. گره ها و زوجها در درختواره رانده شده، گره های مضر مثل خود را توصیه و ویار میکنند. یک طماع با یک بخشنده رفیق نمیشود. یک معتاد با آدم سالم رفیق نمیشود. اما یک خودپسند با یک فخر فروش (مُخْتَالٍ فَخُورٍ ) رفیق میشود. خدای رحمان این نوع زوجها را دوست ندارد و به همین خاطر صراحتا می فرماید که وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ = خدا هیچ خودپسند فخرفروشى را دوست ندارد.

 

لِکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ ﴿۲۳

تا بر آنچه از دست‏ شما رفته اندوهگین نشوید و به [سبب] آنچه به شما داده است‏ شادمانى نکنید و خدا هیچ خودپسند فخرفروشى را دوست ندارد (۲۳)

 

یا اینکه دو صفت الکی خوش و فخر فروشی دو جفت شیطانی اند.

 

وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَاءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیِّئَاتُ عَنِّی إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ ﴿۱۰

و اگر پس از محنتى که به او رسیده نعمتى به او بچشانیم حتما خواهد گفت گرفتاریها از من دور شد بى‏ گمان او شادمان و فخرفروش است (۱۰)

 

اما صبر و عمل صالح دو جفت رحمانی اند.

 

إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِکَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ کَبِیرٌ ﴿۱۱

مگر کسانى که شکیبایى ورزیده و کارهاى شایسته کرده‏ اند [که] براى آنان آمرزش و پاداشى بزرگ خواهد بود (۱۱)

 

کسانی که مشروب الکلی می خورند، بلافاصله دلشان مزه میخواهد. آنها در کنار مشروب الکلی، چیپس و پفک و سایر مزه های دیگر میخورند. زیرا مشروب روی درختواره طرد شده است و قطعا یک جفت مضر با خود همراه میکند و یا اینکه باعث زیاده روی در غذا میشود. دلایل اصلی خوردن چیپس بعد از مشروب الکلی، افزایش اشتها توسط الکل است. زیرا الکل باعث تحریک مرکز اشتها در مغز می‌شود و سطح قند خون کاهش پیدا می‌کند، به همین خاطر بدن دنبال خوراکی‌های پرکالری و سریع‌الجذب می‌گردد. بعد از صرف مشروب، افراد متمایل به مصرف نمک و یا چیزهای پرنمک میشوند. زیرا الکل خاصیت ادرارآور دارد و باعث دفع آب و نمک از بدن می‌شود. در نتیجه بدن برای جبران، میل به خوراکی‌های شور مثل چیپس پیدا می‌کند. خدای رحمان گوشت خوک را حرام کرده است. جدا از اینکه کرم و میکروب و سایر مضرات را دارد ولی دلیل اصلی تحریم گوشت خوک، این است که هیچ جفت و زوج غذایی نمی تواند آن را سالم کند. گوشت خوک یک غذای ناقص است که زوجهای مناسب به همراه نخواهد داشت.

مردم عادت دارند که چای را با بیسکویت و یا شکر و یا قند بخورند که اشتباه است. چای باید به تنهایی و تلخی خورده شود. در جهنم هم چنین سیستم غذایی وجود دارد. افراد زقوم میخورند و بعد دلشان حمیم میخواهد و بعد از حمیم دلشان غساق میخواهد.

 

زقوم ß حمیم ß غساق ß ...

 

به این طریق یک درختواره مضر و کثیف در جهنم وجود دارد که افراد آن را دنبال میکنند. به همین خاطر افراد در جهنم همواره مریضند.

 

هَذَا وَإِنَّ لِلطَّاغِینَ لَشَرَّ مَآبٍ ﴿۵۵

این است [حال بهشتیان] و [اما] براى طغیانگران واقعا بد فرجامى است (۵۵)

 

جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَهَا فَبِئْسَ الْمِهَادُ ﴿۵۶

به جهنم درمى ‏آیند و چه بد آرامگاهى است (۵۶)

 

هَذَا فَلْیَذُوقُوهُ حَمِیمٌ وَغَسَّاقٌ ﴿۵۷

این جوشاب و چرکاب است باید آن را بچشند (۵۷)

 

وَآخَرُ مِنْ شَکْلِهِ أَزْوَاجٌ ﴿۵۸

و از همین گونه انواع دیگر [عذابها] (۵۸)

 

هَذَا فَوْجٌ مُقْتَحِمٌ مَعَکُمْ لَا مَرْحَبًا بِهِمْ إِنَّهُمْ صَالُو النَّارِ ﴿۵۹

اینها گروهى‏ اند که با شما به اجبار [در آتش] درمى ‏آیند بدا به حال آنها زیرا آنان داخل آتش مى ‏شوند (۵۹)

 

جالب است که در آیات فوق از دو زوج حمیم و غساق در جهنم صحبت میکند. که با همدیگر مضرند و البته جهنمیان مجبور به استفاده از آن هستند. بعد از آن مطلب مهمی دیگری را بیان میدارد و می فرماید: وَآخَرُ مِنْ شَکْلِهِ أَزْوَاجٌ (و از همین گونه انواع زوجهای دیگر). یعنی از این نوع زوجها و جفتهای تغذیه ای مضرّ در جهنم زیاد اند و انواع دیگری از این وجود دارد. این همان درختواره خبیث و ممنوع و طرد شده است که در جهنم به وفور یافت میشود.

حتی از مبحث روانی هم این زوجها مطرحند. خوف و حزن دو زوجند که همدیگر را جذب میکنند. کسی که خوف داشته باشد، خودبخود دچار حزن هم میشود. اما کسی که از راهنمایی های خدا پیروی کند، دچار خوف و حزن نخواهد شد و ناخواسته به شجره ملعونه وصل نخواهد شد.

 

وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ إِلَّا مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ فَمَنْ آمَنَ وَأَصْلَحَ فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ ﴿۴۸

و ما پیامبران [خود] را جز بشارتگر و هشداردهنده نمى‏ فرستیم پس کسانى که ایمان آورند و نیکوکارى کنند بیمى بر آنان نیست و اندوهگین نخواهند شد (۴۸)

 

وَالَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا یَمَسُّهُمُ الْعَذَابُ بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿۴۹

و کسانى که آیات ما را دروغ انگاشتند به [سزاى] آنکه نافرمانى میکردند عذاب به آنان خواهد رسید (۴۹)

 

این زوجهای شیطانی درختواره و زنجیرهایی را برای آدمی درست میکنند که نجات از آن در این دنیا مشکل است و در جهنم غیر ممکن است. وقتی خدای رحمان از زنجیرها و پابندها (سَلَاسِلَ وَأَغْلَالًا) در جهنم صحبت می فرماید، منظورش همین درختواره طرد شده است که مثل زنجیر آدمی را بند میکند.

 

إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلْکَافِرِینَ سَلَاسِلَ وَأَغْلَالًا وَسَعِیرًا ﴿۴

ما براى کافران زنجیرها و غلها و شعله ‏هاى سوزان آتش آماده کرده‏ ایم (۴)

 

إِنَّ الْأَبْرَارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کَانَ مِزَاجُهَا کَافُورًا ﴿۵

به یقین ابرار و نیکان از جامى مى ‏نوشند که با عطر خوشى آمیخته است (۵)

 

عَیْنًا یَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ اللَّهِ یُفَجِّرُونَهَا تَفْجِیرًا ﴿۶

چشمه‏ اى که بندگان خدا از آن مى ‏نوشند و [به دلخواه خویش] جاریش مى کنند (۶)

 

یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَیَخَافُونَ یَوْمًا کَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیرًا ﴿۷

[همان بندگانى که] به نذر خود وفا میکردند و از روزى که گزند آن فراگیرنده است مى‏ ترسیدند (۷)

 

جالب است که بلافاصله بعد از ذکر زنجیرها و غلها (سَلَاسِلَ وَأَغْلَالً) در جهنم، بلافاصله در مورد تغذیه بهشتی صحبت میکند. این ثابت میکند که تغذیه در جهنم مثل زنجیر هایی است که آدمی را به سمت غذاهای مضر می برند و زوجهای نامناسب در جهنم زیادند.

بعضی ها بعد از غذا، بلافاصله سیگار میکشند که این خودش یک نوع زوج مضر و طرد شده است. مردم معمولا همراه با غذای چرب، یک دسر شیرین هم میل میکنند که این نوع تغذیه دقیقا قدم گذاشتن طبق یک درختواره طرد شده است.

 

چربیß شیرینی ß نوشابه ß چای با قند ß سیگار ß...

 

این درختواره مضر همینطوری ادامه پیدا میکند و این عادات غذایی غلط، آدمی را بیمار میکند. اگر خودت را دست این زنجیره غذایی غلط بسپارید، تا آخرش باید بروید، بعد از مدتی یک ریه سیاه، یک کبد چرب، دیابت و انواع بیماریهای دیگر تحویل می گیرید. در جامعه ما شیرینی فروشی، داروخانه، باشگاهای بدنسازی، زیبایی اندام، کلینیکهای زیبایی، کلاسهای یوگا، کلاسهای تراپی و روانشناسی و مدیتیشن و سایر مراکز مضر زیاد شده اند. اینها جفتهای مناسبی برای زندگی نیستند. ورزش خیلی خوب است ولی نه کسی که فقط میخواهد بدنش را فرم دهد.

  • اسعد حسینی
۱۳
آذر
۰۴

 

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت 180)

عرفانهای قدیم و نوظهور (11)

سلوک وارونه

 

خدای مهربان ، لایه ها و طبقات هفتگانه زیادی را در این جهان آفریده است (هفت آسمان، هفت لایه جو زمین، هفت کوکب، هفت دریا، هفت قاره، هفت فصل و ...). همانطور که پیامبر نوح به قومش یادآوری میکند و می گوید: ای مردم مگر نمی بینید که خدا هفت آسمان را طبقه طبقه روی هم آفریده است. آیا قوم نوح هفت آسمان طبقه به طبقه را آن موقع بدون هیچگونه تکنولوژی امروزی با چشمان خود می دیدند؟ ( أَلَمْ تَرَوْا کَیْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا = مگر نمی بینید که چگونه خدا هفت آسمان را توبرتو آفریده است ). خدا در این آیه  کلمه سماوات را بدون ال معرفه ذکر کرده است. با دقت در آیه مشخص میشود که این آیه نقل قول و گفته پیامبر نوح است و این که آنان دید دیگری نسبت به هفت آسمان داشته اند. ولی پیامبر نوح، با توجه به بینش آنان نسبت به هفت آسمان ( هفت طبقه یا هفت لایه یا هفت ستاره) ؛ این را نعمتی برای آنان میداند و اهمیت آن را برایشان گوشزد میکند. هفت آسمان که در آیه ذکر شده است، به معنای لایه های مختلف هفت تایی است که خلقت جهان بر آن اساس صورت گرفته است. مثلا هفت قاره، هفت دریا، هفت آسمان، هفت لایه جو، هفت فصل و ... .

 

أَلَمْ تَرَوْا کَیْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا ﴿۱۵مگر نمی بینید که چگونه خدا هفت آسمان را توبرتو آفریده است (۱۵)

 

 وَجَعَلَ الْقَمَرَ فِیهِنَّ نُورًا وَجَعَلَ الشَّمْسَ سِرَاجًا ﴿۱۶و ماه را در میان آنها روشنایى‏ بخش گردانید و خورشید را [چون] چراغى قرار داد (۱۶)

 

اما نسلهای بعدی، این حرف پیامبر نوح را طور دیگری برداشت کردند. آنها سعی کردند که این لایه های هفت گانه را طور دیگری طی کنند. آنها میخواستند که در این لایه های هفتگانه، منبع و منشاء معنویتی پیدا کنند. ماه و خورشید را به عنوان منبع و منشاء در آن یافتند و از گفته پیامبر نوح، برداشت اشتباهی کردند. این را در نظر داشته باشیم که شیطان همیشه ایده هایش را بر گفته های رسولان بنا می نهد و از حرفهای صحیح آنان سوء استفاده میکند. پیامبری مثل نوح میگوید که هفت لایه آفریده شده است، اما بعدا شیطان به آنها می گوید که باید لایه های هفتگانه را طی کنید تا خدا را در آن لایه ها بیابید و به معنویت برسید. شیطان میخواهد ظلمات بین لایه ها را به عنوان منبع نور معرفی کند. به همین خاطر شعرا بر این عقیده بوده اند که ظلمات منبع نور است. شاعر میگوید:

 

حافظ شکایت از غم هجران چه می‌کنی؟

در هجر وصل باشد و در ظلمت است نور

 

شاعر در این بیت میخواهد بگوید که ظلمت فقط بخاطر نبود نور نیست، بلکه بستری است برای تولید نور. این تفکر نادرست، بخاطر دوری از قرآن بوده است. این فرد که حافظ متن قرآن هم بوده است، اما اشعارش در خیلی جاها از معنا و مفهوم قرآن بدور بوده است. البته در واقعیت، درک قرآن، ربطی به حفظ کردن قرآن ندارد. یک سی دی هم کل متن قرآن را در خود دارد. شعر ضد وحی است و همیشه هم ضد وحی بوده است و این مربوط به تمام شعراست. البته مردم تفکر درستی نسبت به شعر ندارند. هر متن منظومی را شعر می نامند که اشتباه است. متن میتواند منظوم نباشد ولی شعر باشد. بنابراین هر متن منظومی شعر نیست.

فقط خداست که انسان را از ظلمات به سوی نور خارج میکند (اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ). وقتی شب آید، بعدش باید منتظر روز بود. اینها چیزی نیست که انسان تولید کرده باشد. این بستر و نظام را خدا خودش آفریده است. اما شاعر میگوید که حتی در ظلمات هم نور هست. این درک ناقص از هستی، این افراد را همچنان در تاریکی نگهداشت. در تاریکی نور نیست، بلکه بهتر است بگوییم که خدای رب العالمین نظامی را آفریده است که بعد از تاریکی، نور ظاهر میشود و این ماییم که خود را باید در مسیر جریان این نظام قرار دهیم تا از تاریکی بیرون آییم. سلوک واقعی که خدا قبولش دارد همین است. در جریان و جهت نظام رحمانی باشیم و گرنه از گردونه خارج می شویم. بعد از شب، روز میاید، فقط صبر لازم است. در شب نباید دنبال روز گشت؛ روز خودش میاید.

 

أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَیُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِی إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى وَأَنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ ﴿۲۹

آیا ندیده‏ اى که خدا شب را بعد روز درمى ‏آورد و روز را [نیز] بعد شب درمى ‏آورد و آفتاب و ماه را تسخیر کرده است [که] هر یک تا وقت معلومى روانند و [نیز] خدا به آنچه مى ‏کنید آگاه است (۲۹)

 

ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ ﴿۳۰

این[ها همه] دلیل آن است که خدا خود حق است و غیر از او هر چه را که مى‏ خوانند باطل است و خدا همان بلندمرتبه بزرگ است (۳۰)

 

مثلا خدای بزرگ، درمان بیماریها را در استایل و روش زندگی قرار داده است. بنابراین اگر بیماری را یک تاریکی بحساب آوریم. باید طبق استایل و نظام رحمانی زندگی را طی کنیم تا که درمان شویم. این یک سلوک واقعی است. اینطوری نیست که در تاریکی بنشینید و روی بیماری تمرکز کنید تا شفا یابید که این چیزی جز جادو و مردگی و افزایش تاریکی نیست.

وقتی شاعر مولوی از نور حرف میزند، منظورش کسی مثل شمس است که او را راهنمایی میکند. خوب اگر شمس هم منحرف باشد، آن وقت مولوی هم منحرف میشود؛ اگر چه مولوی در ظاهر یک نوری به اسم شمس دارد!

فقط نوری که خدا معرفی میکند، نور است و نورهای غیر از او همه تاریکی است. این اساس یکتاپرستی است. قدما با بینش غلط خویش در مورد جهان هستی، به نورهای سطح پایین اکتفا کردند و در نهایت به ماه و خورشید و ستارگان رسیدند و در صور فلکی ماندند و در آن جا گیر کردند و در نتیجه ادیانی غیر توحیدی بوجود آمد. سلوک های غیر توحیدی همگی ظلمات و تاریکی هستند، اگر چه در ظاهر شاید نوری داشته باشند. مولوی در ظاهر یک شمس داشته است. شمس همان نور مولوی بود. اما این نور او را به مقصد نرساند و بلکه به ناکجا آباد رساند. حتی مولوی در آخر عمرش، به پسرش توصیه میکند که راه او را نرود که بسی خطرناک و گمراه کننده است. چرا چنین فردی راه و روش خودش را به پسرش توصیه نمی کند؛ غیر  از این است که راه و روش او در تاریکی و خطرناک بوده است.

نور را باید خدا بفرستد تا هدایت شویم. در میان نورهای تقلبی، فقط نورخدا هدایت کننده است. در یک راهرو زیرزمینی گیر افتاده ای، راههای زیادی برای انتخاب داری. ولی معلوم نیست که کدامش به بیرون هدایت میکند. فقط یک راه به بیرون هدایت میکند. اگر چه بقیه راهها هم در ظاهر نور دارند ولی به یک جای دیگری وصلند.

 

یَا أَهْلَ الْکِتَابِ قَدْ جَاءَکُمْ رَسُولُنَا یُبَیِّنُ لَکُمْ کَثِیرًا مِمَّا کُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْکِتَابِ وَیَعْفُو عَنْ کَثِیرٍ قَدْ جَاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَکِتَابٌ مُبِینٌ ﴿۱۵

اى اهل کتاب پیامبر ما به سوى شما آمده است که بسیارى از چیزهایى از کتاب [آسمانى خود] را که پوشیده مى‏ داشتید براى شما بیان مى ‏کند و از بسیارى [خطاهاى شما] درمى‏ گذرد قطعا براى شما از جانب خدا روشنایى و کتابى روشنگر آمده است (۱۵)

 

أَوْ کَظُلُمَاتٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشَاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَرَاهَا وَمَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ ﴿۴۰

یا [کارهایشان] مانند تاریکیهایى است که در دریایى ژرف است که موجى آن را مى ‏پوشاند [و] روى آن موجى [دیگر] است [و] بالاى آن ابرى است تاریکیهایى است که بعضى بر روى بعضى قرار گرفته است هر گاه [غرقه] دستش را بیرون آورد به زحمت آن را مى ‏بیند و خدا به هر کس نورى نداده باشد او را هیچ نورى نخواهد بود (۴۰)

 

یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَکُمْ بُرْهَانٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکُمْ نُورًا مُبِینًا ﴿۱۷۴

اى مردم در حقیقت براى شما از جانب پروردگارتان برهانى آمده است و ما به سوى شما نورى تابناک فرو فرستاده‏ ایم (۱۷۴)

 

فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَاعْتَصَمُوا بِهِ فَسَیُدْخِلُهُمْ فِی رَحْمَةٍ مِنْهُ وَفَضْلٍ وَیَهْدِیهِمْ إِلَیْهِ صِرَاطًا مُسْتَقِیمًا ﴿۱۷۵

و اما کسانى که به خدا گرویدند و به او تمسک جستند به زودى [خدا] آنان را در جوار رحمت و فضلى از جانب خویش درآورد و ایشان را به سوى خود به راهى راست هدایت کند (۱۷۵)

 

اگر خدای حکیم، نورهای جزئی دیگری در کائنات گذاشته است، برای این نیست که ما به سمت آن نورها برویم، بلکه برای آن است که از آن نورها استفاده کنیم تا امورات زندگیمان بگذرد.

 

هُوَ الَّذِی جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیَاءً وَالْقَمَرَ نُورًا وَقَدَّرَهُ مَنَازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَالْحِسَابَ مَا خَلَقَ اللَّهُ ذَلِکَ إِلَّا بِالْحَقِّ یُفَصِّلُ الْآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ ﴿۵

اوست کسى که خورشید را روشنایى بخشید و ماه را تابان کرد و براى آن منزلهایى معین کرد تا شماره سالها و حساب را بدانید خدا اینها را جز به حق نیافریده است نشانه‏ ها[ى خود] را براى گروهى که مى‏ دانند به روشنى بیان مى ‏کند (۵)

 

رسیدن به جهنم بخاطر عدم درک نورهای واقعی است. زیرا آدمیان وقتی در نورهای غیر اصلی غرق شوند و آن را نور اصلی بحساب آورند، در آن صورت در یک سلوک بی پایان و بی هدف و تسلسل وار می افتند و در نهایت سر از جهنم در میاورند. وقتی در سلوکهای دیگر بیفتید، وقت خود را تلف کرده اید و در آن صورت هیچ گونه آمادگیی برای روز قضاوت ندارید و در روز قضاوت جذب جهنم خواهید شد. خدا می فرماید که خورشید و ماه را بصورت منازلی طراحی کرده است (هُوَ الَّذِی جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیَاءً وَالْقَمَرَ نُورًا وَقَدَّرَهُ مَنَازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَالْحِسَابَ) تا که حساب سال و ماه را بدانید و زمان را از دست ندهید و خود را گم نکنید. کسانی که در زندانند و هیچ وسیله تقویمی ندارند، مجبورند که روی دیوار زندان، با چوب خط زمان را برای خود در نظر بگیرند. اما ممکن است که یک روزی یادشان برود. در آن صورت زمان دقیق را از دست میدهند. خدای مهربان از طریق خورشید و ماه این کار را برای ما ساده کرده است. حالا تصور کنید که یکی بیاید و بگوید تمام راهنمایی ها و هدایتها در خورشید و ماه است، این اصلا جالب نیست و این نشان از انتخاب یک سلوک خطرناک دارد.

افراد ابتدا برای این به مسافرت میروند تا که نشانه های خدا را در زمین نگاه کنند. اما ممکن است بعد از مدتی سیر و سلوک خود را تغییر دهند و مثلا برای خوردن فقط غذاهای خوشمزه و یا خرید بروند. یا بعد از مدتی فقط برای گوش دادن آهنگ در حین مسافرت بروند. در این حالت، ظاهرا همان مسیر طی شده است ولی سیر و سلوک متفاوت شده است. سیر و سلوک عرفانی هم اینطوری است. در زمان قدیم مردم دو گروه بودند:

  1. عده ای که ماه و خورشید و ستارگان را نگاه میکردند و از روی آن زمانها و فصول بارش و برداشت و ... را استنتاج میکردند.
  2. اما عده ای دیگر از نورافشانی ستارگان، تصاویری از صور فلکی ساختند و آن را به تصویری روی زمین نگاشت کردند، تا حدی که صور فلکی گاو در آسمان باعث قربانی و یا تقدیس گاو روی زمین شد.

حالت دومی را سیر و سلوک جهنمی می نامند که به ناکجا آباد منتهی میشود. ایجاد راز و رمز از روی نورافشانی ماه و ستاره، یک نوع هوی است و این یک زبان رمز آلود و راز آلود میخواهد. به همین خاطر کسانی که در مورد این ستاره ها و آیکونها و نشانه ها، دچار هوی شدند، یک آئین راز آلود ایجاد کردند که همه چیزشان رمز و راز بود. آنها می خواهند که از روی این راز و رمزها، نور برای خود تولید کنند. حال آنکه نور، بدون خدا اصلا امکان پذیر نیست. همه حقایق و نورها از طرف خداست و نه از ذهن و یا ستاره و یا خورشید و ماه. خدا نور آسمانها و زمین است.

 

أَوْ کَظُلُمَاتٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشَاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَرَاهَا وَمَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ ﴿۴۰

یا [کارهایشان] مانند تاریکیهایى است که در دریایى ژرف است که موجى آن را مى ‏پوشاند [و] روى آن موجى [دیگر] است [و] بالاى آن ابرى است تاریکیهایى است که بعضى بر روى بعضى قرار گرفته است هر گاه [غرقه] دستش را بیرون آورد به زحمت آن را مى ‏بیند و خدا به هر کس نورى نداده باشد او را هیچ نورى نخواهد بود (۴۰)

 

افراد با دانستن یک سری نمادها و موقعیتهای فلکی، فکر میکنند که به یک مقام و نور و یا رازی دست یافته اند. حتی بعضی از آنها چیزی را که درک میکردند، به عنوان راز و اسرار نگه میداشتند و خاصتا برای خود نگه میداشتند. به این طریق آئینهای راز آلود اختراع شد، همراه با ریاضتهای عجیب و غریب که خدا به آن توصیه نکرده بود. خیلی ها برداشت خود را از خدای رحمان ایجاد کردند و آن را اسم اعظم گذاشتند و خود و دیگران را سرکار گذاشتند. آنها فکر میکردند که به اسم اعظم دست یافته اند و این در راستای بندگی کردن نبود. در حالی که سلوک واقعی رسیدن به صفات بندگی است. ایوب بیمار میشود. او طبق نوری که خدا برایش تعیین کرد، جلو رفت و استایل زندگی خود را بطور کامل طبق آن چیزی که خدا امر فرمود، تغییر داد. بعد از آن ایوب شفا یافت و به صفات بندگی هم رسید. این یک سلوک واقعی است.

مردمی که خورشید و ماه را ستایش میکردند، وقتی کسوف و خسوف می دیدند، نظریه پردازی میکردند و مثلا میگفتند که ایزد خورشید با ایزدان دیگر در جنگ است! آنها شروع میکردند به قربانی کردن برای ایزد خورشید. وقتی کسوف و یا خسوف تمام میشد و خورشید نمایان میشد، پیش خود میگفتند که الهه خورشید پیروز شد و به این طریق محکمتر و جدی تر از قبل به الهه خورشید می چسبیدند. اگر آنها یک ساعت صبر میکردند و هیچی نمی گفتند و هیچ نظریه ای نمی دادند، خورشید برمیگشت و نیازی به قربانی کردن هم نبود. چه بسا اتفاقات زیادی اعم از خسوف و کسوف و عبور شهابها از کنار زمین، شبها اتفاق افتاده باشد و کسی هم آنها را ندیده و خطرات هم رفع شده باشند. سلوکی که مردم برای زندگی در این دنیای فانی انتخاب کنند، تعیین کننده سرنوشت آنان در وحشت بزرگی به اسم جهنم است.

جهنم یک وحشت بزرگ است که همه مجرمین خواسته و یا ناخواسته جذب آن میشوند . در قسمتهای قبل بیان شد که رفتن به جهنم یک سلوک و روش است که از همین دنیا شروع میشود. قیامت حادثه بزرگی است که در آن روز جهنمیان از فرط ترس  و هیجان و یا وحشت، غافلگیر شده و حول و حوش جهنم به زانو در میایند.

 

فَوَرَبِّکَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَالشَّیَاطِینَ ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِیًّا ﴿۶۸

پس به پروردگارت سوگند که آنها را با شیاطین محشور خواهیم ساخت‏ سپس در حالى که به زانو درآمده‏ اند آنان را گرداگرد دوزخ حاضر خواهیم کرد (۶۸)

 

ثُمَّ لَنَنْزِعَنَّ مِنْ کُلِّ شِیعَةٍ أَیُّهُمْ أَشَدُّ عَلَى الرَّحْمَنِ عِتِیًّا ﴿۶۹

آنگاه از هر دسته‏ اى کسانى از آنان را که بر [خداى] رحمان سرکش‏تر بوده‏ اند بیرون خواهیم کشید (۶۹)

 

ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بِالَّذِینَ هُمْ أَوْلَى بِهَا صِلِیًّا ﴿۷۰

پس از آن به کسانى که براى درآمدن به [جهنم] سزاوارترند خود داناتریم (۷۰)

 

وَإِنْ مِنْکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا کَانَ عَلَى رَبِّکَ حَتْمًا مَقْضِیًّا ﴿۷۱

و هیچ کس از شما نیست مگر [اینکه] در آن وارد مى‏ گردد این [امر] همواره بر پروردگارت حکمى قطعى است (۷۱)

 

ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَنَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیًّا ﴿۷۲

آنگاه کسانى را که پرهیزگار بوده‏ اند مى ‏رهانیم و ستمگران را به زانو درافتاده در [دوزخ] رها مى ‏کنیم (۷۲)

 

جهت فهم اینکه چرا حول جهنم به زانو در می آیند؛ به داستان واقعی زیر توجه کنید. یکی می گفت که برای یک شرکت ساختمان سازی کار میکرد. روز اول کار، به او گفتند که باید از طریق بالابر،  بروید به یکی از طبقات بالای این ساختمان و فلان کار را انجام بدهید. اما سرکارگر یکی را با او فرستاد تا او را در بالابر همراهی کند. او گفت نه کسی را لازم ندارم، خودم تنها میروم. اما سرکارگر که آدم با تجربه ای بود گفت برای اولین بار لازم است کسی با تو بیاید.  بالابر طوری بود که محافظ چندانی دور خود نداشت و با یک نگاه، طبقات پایین دیده میشد. طبقه چهارم را رد کردند، این فرد بطور تصادفی به طرف پایین نگاه کرد. ترس تمام وجود او را گرفت، طوریکه نای ایستادن نداشت و همانجا زانوهایش شل شد و نشست. آنطوری که خودش تعریف میکرد، انگار نیرویی او را به سمت کناره بالابر هول میداد که بیفتد. این حالت را در عربی جِثِیًّا  میگویند یعنی به زانو در آمدن. یعنی آدمی از هول افتادن در یک حادثه، به سمت خود آن حادثه خواهد رفت.

هدف از ذکر این داستان، همین نکته آخری بود که بیان شد. آدمی گاهی از ترس یک حادثه، خودش به دلخواه خود، به سمت آن حادثه خواهد رفت.

 

وَإِنْ مِنْکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا کَانَ عَلَى رَبِّکَ حَتْمًا مَقْضِیًّا ﴿۷۱

و هیچ کس از شما نیست مگر [اینکه] در آن وارد مى‏ گردد این [امر] همواره بر پروردگارت حکمى قطعى است (۷۱)

 

ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَنَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیًّا ﴿۷۲

آنگاه کسانى را که پرهیزگار بوده‏ اند مى ‏رهانیم و ستمگران را به زانو درافتاده در [دوزخ] رها مى ‏کنیم (۷۲)

 

آدمی از ترس یک حادثه وحشتناک، به سمت خود حادثه خواهد رفت. کسی که در بالابر بترسد، دقیقا به سمتی کشیده خواهد شد (یا خود را میکشاند) که بیفتد. دلیل علمی این اتفاق را بطور دقیق نمی دانم. ولی میدانم که زانو زدن حول جهنم از ترس و وحشت، شبیه همین حادثه است. به قول ضرب المثل معروف که میگوید از هر چه بترسید، سرت میاید. جهنمیان از ترس جهنم، داخل جهنم میشوند.

در متون اوستایی، این حادثه به صورت پل صراط (پل چینوت) به تصویر کشیده شده است. اما در قرآن به سبک جدیدتر و ملموستر بیان فرموده است. از آیه قرآنی نتیجه گرفته میشود که همگی سوار این بالابر یا پل  میشوند (وَإِنْ مِنْکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا کَانَ عَلَى رَبِّکَ حَتْمًا مَقْضِیًّا = و هیچ کس از شما نیست مگر اینکه در آن وارد مى‏ گردد این امر همواره بر پروردگارت حکمى قطعى است ) و همگی به زانو می افتند. اما خدای مهربان متقین را از این حادثه دهشتناک نجات خواهد داد (ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَنَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیًّا = سپس متقین را نجات می دهیم و ظالمین را به زانو در افتاده رها می کنیم).

 

آنچه که از آیه استنباط میشود این است که جهنمی ها در آن لحظه به حالت زانو زده رها میشوند و پس از آن، آنها خودشان جذب جهنم میشوند. اما قطعا و بدون استثناء همگی از این بالابر یا پل عبور خواهند کرد. عمدا اینجا کلمه جذب را بکار بردم، تا این نکته مهم را بیان کنم که سیستم شیطان هم کلا براساس جذب است. آدمیان گاهی در مسائل عشق هم خودشان فرد مقابل را نمی خواهند، اما بالاخره خواسته و یا ناخواسته جذب آن میشوند و در کار انجام شده قرار می گیرند. به همین خاطر است که آیه می فرماید وَإِنْ مِنْکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا کَانَ عَلَى رَبِّکَ حَتْمًا مَقْضِیًّا یعنی وقتی در حول و حوش چیز جذب کننده ای قرار بگیری، دیر یا زود جذب آن خواهی شد و این یک حادثه قطعی است و بی شک و شبهه پیش خواهد آمد. جهنم یک حادثه قطعی است که طی یک فرآیند خاص جذب، اجرا خواهد شد. تمام کسانی که سبک و سیاق زندگیشان رحمانی نباشد، در نهایت جذب آن خواهند شد.

داستانی که در بالا تعریف شد، مربوط به وحشت در یک بالابر دنیایی است و البته در مقابل بالابر روز حشر، چیزی بحساب نمی آید. کسانی که طبق دین و راه و روش خدا در این دنیا زندگی نمی کنند و به سبک و روش خدا اعتماد نمی کنند و بر او توکل نمی کنند، خدا هم در آن روز به آنها توجه نمی کند و آنان را در آن لحظه حیاتی تنها میگذارد (قَالَ اخْسَئُوا فِیهَا وَلَا تُکَلِّمُونِ ).

 

قَالَ اخْسَئُوا فِیهَا وَلَا تُکَلِّمُونِ ﴿۱۰۸مى‏ فرماید [بروید] در آن گم شوید و با من سخن مگویید (۱۰۸)

 

در قسمتهای قبلی بیان شد که دین جهنمیان یک نوع سلوک است (البته سلوک در مسیر وارونه و غیر رحمانی). به این معنا که جذب میشوند، جذب انواع دلبستگیها و انواع زنجیرها. در دین جهنمیان، سلوک و جریان برعکس است، انگار آب چشمه از سمت پایین به بالا می‌رود. بطور مثال الکل و غساق بر خلاف جریان عادی مایعات در بدن حرکت می‌کنند. آنچه که در جهنم است، جریانی برعکس طبیعت است. این یک نوع سلوک است. این سلوک در این دنیا هم برقرار است. غل و زنجیرهایی احساسات و عقل آدمی را کنترل می‌کنند. مثلا آدمیان با شنیدن و حتی فکر کردن به یک آهنگ، در یک جریان فکری خاص و یا یک خیال خاص می‌افتند و به این می‌گویند سلوک.

در سلوک وارونه مردم ذکر و یاد و نام خدا را بی‌اهمیت می‌کنند. یک پیوستگی و جریان فکری و ذهنی خاص آنان را می‌گیرد؛ دلیل اصلی آن به جا نیاوردن نماز است زیرا نماز قطع کننده این فکر و خیالات و جریانات است.

بعد از مدتی گریه و خنده آدم‌ها دست خودشان نیست و این جریان، سلوک آن را تعیین می‌کند. سلوک در واقع یک برنامه است که روی آدمی می نشیند و بعد از آن دیگر، آن برنامه همه چیز شما را تعیین میکند. یک نوع ربات گونگی، در عین حال فکر می‌کنند که اختیار دارند. آیه قرآن از جهنمیان در مورد سلوک در سقر سوال میکند.

 

مَا سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ 

(چرا به سَقَر سلوک کردید؟)

 

برای درک مفهوم سقر و سلوک در سقر، رفتار نوعی قارچ را بررسی کنیم که این قارج مورچه‌ها و سوسک‌ها را گیر می‌اندازد. نوعی قارچ مخصوص در آفریقا هست که به مغز مورچه ها و سوسکها حمله میکند و کنترل مغز آنان را به دست می گیرد و در آن موقع به مورچه دستور میدهد که بالای یک برگ برود و خود را آویزان کند و ساکن بماند (مورچه به ربات تبدیل شد). مورچه بعد از آن دستور را جدی گرفته و هیچ تلاشی نمی کند و بعد از مدتی از گرسنگی می میرد. این نوع قارچ در مغز مورچه رشد میکند و بوسیله این مورچه مرده، دنبال پیدا کردن قربانی های دیگر می گردد (حالا مورچه مرده یک زامبی شد). در حالت زامبی، دیگر مورچه مرده است و از خودش هیچ اختیاری ندارد و قارچ فرمانده بدن اوست.

خدا این نوع نشانه را در طبیعت گذاشته است تا متوجه شویم که چطوری یک انسان میتواند به یک زامبی تبدیل شود. زامبی در واقع اختیارش دست خودش نیست و بلکه از یک مجموعه دیگر دستور می گیرد. بعضی بیماریهای روانی، نمونه داخل شدن یک انسان به زامبی پنداری هستند. البته توجه شود که تمام این اتفاقات در پندار صورت می گیرد. تبدیل شدن انسان به زامبی، از پندار منحرف شروع میشود. وقتی انسان کنترل پندار خود را از دست دهد، در آن صورت به یک زامبی تبدیل شده است و هر کار ناشایستی از دستش بر میاید. دعا و خواسته صالحان همیشه این بوده است که آنان به ندای کسانی که مردم را به سمت ایمان (پندار نیک) دعوت میکردند، جواب مثبت میدادند و ایمان می آورند.

 

رَبَّنا اِنَّنا سمَعْنا مُنادِیاً یُنادی لِلاْیمانِ اَنْ امِنُوا بِرَبَّکُمْ فَامَنّا.

 

رَبَّنا اغْفِرلَنا وَ ِلاخواِننَا الُّذینَ سَبَقُونا بِالاْیمانِ وَ لا تَجْعَلْ فی قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذینَ امَنُوا.

 

رَبَّنا اِنَّکَ رَوُفُ رَحیمَ.

 

خدایا، ما شنیدیم ندای کسی را که این‌طور به پندار نیک دعوت می‌کرد: به پروردگارتان ایمان بیاورید. ما هم ایمان آوردیم. خدایا، ما و برادران دینی‌مان را که زودتر از ما ایمان آورده‌اند، بیامرز و در دل‌هایمان کینه و کدورتی از مومنان قرار نده که تو دلسوز مهربانی.

وقتی آدمی، طوری زندگی کند که کنترل پندار خود را از دست دهد، یعنی در یک سلوک گیر افتاده است و به این طریق یک منبع دیگر، برای پندار او برنامه ریزی میکند. حالا این منبع چیست، جای بحث است. این حالت را سلوک وارونه می گویند. برای فهم دقیق معنای سلوک، بدانیم که رفتار زنبور هم یک نوع سلوک است. زیرا زنبور براساس وحی غریزی که خدا در وجودش قرار داده است، دنبال گلهای مختلف میگردد و عسل تهیه میکند. زنبور طبق وحی و یک منبع خارجی عمل میکند. اما فرق سلوک زنبور با دیگر سلوکها این است که زنبور براساس وحی و در جهت راههای پروردگار سلوک میکند.

 

ثُمَّ کُلِی مِنْ کُلِّ الثَّمَرَاتِ فَاسْلُکِی سُبُلَ رَبِّکِ ذُلُلًا یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِهَا شَرَابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِیهِ شِفَاءٌ لِلنَّاسِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ ﴿۶۹

سپس از همه میوه ‏ها بخور و راههاى پروردگارت را فرمانبردارانه بپوى [آنگاه] از درون [شکم] آن شهدى که به رنگهاى گوناگون است بیرون مى ‏آید در آن براى مردم درمانى است راستى در این [زندگى زنبوران] براى مردمى که تفکر مى کنند نشانه [قدرت الهى] است (۶۹)

 

دعای صالحان در طول تاریخ همیشه این بوده است که خدا آنان را در راه و روش پروردگار قرار دهد و در سلوکهای دیگر نیفتند.

 

رَبَّنا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْءٍ رَحْمَهً وَ عِلْماً فَاغْفِر لِلَّذینَ تابُوا وَاتَّبَعُو سَبیلَکَ و قِهِمْ عَذابَ الْحَجیمِ.

 

اما وقتی خدا بخواهد کسی هدایت نشود، سلوکی را در دل مجرمین خواهد انداخت که سراز بیابان در بیاورند.

 

وَلَوْ نَزَّلْنَاهُ عَلَى بَعْضِ الْأَعْجَمِینَ ﴿۱۹۸

و اگر آن را بر برخى از غیر عرب زبانان نازل میکردیم (۱۹۸)

 

فَقَرَأَهُ عَلَیْهِمْ مَا کَانُوا بِهِ مُؤْمِنِینَ ﴿۱۹۹

و پیامبر آن را برایشان مى‏ خواند به آن ایمان نمى ‏آوردند (۱۹۹)

 

کَذَلِکَ سَلَکْنَاهُ فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ ﴿۲۰۰

این گونه در دلهاى گناهکاران [انکار را] راه مى‏ دهیم (۲۰۰)

 

این وضعیت تمام مجرمین تاریخ بوده است. آنان در یک سلوک بی نهایت افتادند و نتوانستند از آن خارج شوند. آنان نتوانستند معمای این دنیا را برای خود حل کنند.

 

وَمَا یَأْتِیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُونَ ﴿۱۱

و هیچ پیامبرى برایشان نیامد جز آنکه او را به مسخره مى‏ گرفتند (۱۱)

 

کَذَلِکَ نَسْلُکُهُ فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ ﴿۱۲

بدین گونه آنرا در دل بزهکاران راه مى‏ دهیم (۱۲)

 

لَا یُؤْمِنُونَ بِهِ وَقَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الْأَوَّلِینَ ﴿۱۳

[که] به او ایمان نمى ‏آورند و راه [و رسم] پیشینیان پیوسته چنین بوده است (۱۳)

 

وَلَوْ فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَابًا مِنَ السَّمَاءِ فَظَلُّوا فِیهِ یَعْرُجُونَ ﴿۱۴

و اگر درى از آسمان بر آنان مى‏ گشودیم که همواره از آن بالا مى ‏رفتند (۱۴)

 

لَقَالُوا إِنَّمَا سُکِّرَتْ أَبْصَارُنَا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ ﴿۱۵

قطعا مى گفتند در حقیقت ما چشم‏بندى شده‏ ایم بلکه ما مردمى هستیم که افسون شده‏ ایم (۱۵)

 

وقتی آدمی در یک سلوک غلط و یا وارونه بیفتد، یعنی اختیارش دست خودش نیست و از جای دیگری برنامه اش ریخته شده است. سقری که خدای حکیم از آن صحبت میکند، فضای اجرای چنین برنامه ای است. سقر در همین دنیا هم پیش میاید. در این دنیا هم، فیدبک‌های ساده زندگی دیگر به آنها لذت نمی‌بخشد. آنها مجبورند یک سری و یک سلسله عملیات پیچیده هزینه‌بردار انجام دهند تا ذره‌ای لذت به دست آورند. بخاطر بدست آوردن معنویت، مجبورند که یک فیلم سیصد قسمتی ببینند. اما این فیلم سیصد قسمتی، خیلی چیزهای دیگر هم با خود دارد که فرد در میانه راه یادش میرود دنبال چی بوده است و در نهایت جذب جاهای دیگر فیلم خواهد شد و کلا بعد از آن در یک سلوک و راه و روش دیگر خواهد افتاد. این کارها مثل تار عنکبوت میماند که فقط خود عنکبوت از آن سر در میاورد و دیگران قطعا در آن گیر خواهند افتاد.

وقتی آدمی نیازهای کاذب برای خود به وجود بیاورد، نشان از این است که در سلوک خاصی افتاده و از جای دیگری، تکلیفش مشخص میشود. مردم در این حالت هیزم آتش جای دیگری هستند. در جهنم هم مردم هیزم کارها و امورات جهنم میشوند.

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ عَلَیْهَا مَلَائِکَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ ﴿۶

اى مؤمنان خود و خانواده‏تان را از آتشى حفظ کنید که هیزم آن مردم و سنگها هستند و فرشتگانى درشت‏خو و سخت‏رو بر آن گمارده‏اند که از خداوند در آنچه فرمانشان دهد سرپیچى نمى‏کنند، و هر چه به ایشان فرمان داده مى‏شود، انجام دهند (۶)

 

این هیزم بودن به آن معناست که آنها در یک سلوکی قرار می گیرند که در امورات بد، معاونت میکنند. صالحان و پیامبران در طول تاریخ همیشه دعایشان این بوده است که ناخواسته با ظالمان همکاری نکنند و در چنین سلوک و موقعیتی قرار نگیرند.

 

رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَهً لِلَّذینَ کَفروا وَ اغْفِرْلَنا.

 

رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَهً لِلقَوْمِ الظّالِمینَ.

 

رَبَّنا لاتَجْعَلَنا مَعَ الَقَوْمِ الظَّالِمینَ.

 

خدا در جهنم واقعیت وجود آدم‌های بد را به آنها نمایش می‌دهد و این سلوک واقعی آنها است.

در این دنیا دو نوع سبک زندگی پیش ما گذاشته شده است یکی اسلام، دیگری سلوک وارونه. اسلام یعنی تسلیم جریان رحمانی شدن و طبق آن عمل کردن اما سلوک وارونه یعنی از جنبه رحمانی استفاده نکردن و نادیده گرفتن آن و در یک جریان دیگر افتادن. روش اولی کوتاه و کم هزینه است و به نتیجه میرسد. اما روش دومی پیچیده است و در نهایت به نتیجه هم نمیرسد و سرکاری است.

اگر یک سری لذت داخل سلوکهای غیررحمانی این دنیا هم هست، از صدقه سر نظام رحمانی است؛ اما در جهنم این دو روش از هم جدا می‌شوند. وقتی آدمیان در یک سلوکی غیر از آنچه که خدا راهنمایی فرموده است، بیفتند؛ خدا آنان را با همان سلوک رها میکند و به آنها می فرماید که بروید در آن گم شوید و با من سخن مگویید. البته سلوک غیر رحمانی همان گم شدن و ره گم کردن است.

 

قَالُوا رَبَّنَا غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا وَکُنَّا قَوْمًا ضَالِّینَ ﴿۱۰۶

مى‏ گویند پروردگارا شقاوت ما بر ما چیره شد و ما مردمى گمراه بودیم (۱۰۶)

 

رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَالِمُونَ ﴿۱۰۷

پروردگارا ما را از اینجا بیرون بر پس اگر باز هم [به بدى] برگشتیم در آن صورت ستمگر خواهیم بود (۱۰۷)

 

قَالَ اخْسَئُوا فِیهَا وَلَا تُکَلِّمُونِ ﴿۱۰۸

مى‏ فرماید [بروید] در آن گم شوید و با من سخن مگویید (۱۰۸)

 

 

خدای رحمان خطاب به جهنمیان می فرماید که در آن گم شوید و با من سخن مگوئید. این واقعیت سلوک غیر رحمانی و یا سلوک وارونه را برای ما مشخص می کند:

  1. گم شدن، ره گم کردن، سر در گم شدن، گمراه شدن ، سرگردانی، حیرت
  2. سخن نگفتن با خدا، کلام خدا را استفاده نکردن، سخن خدا را نشنیدن، از خدا کمک نخواستن، خدا را فراموش کردن

اینها همگی نشانه سلوک وارونه است. یک نمونه از خواص سلوک وارونه را به شما بگویم. سلوک وارونه خیلی خطرناک است زیرا در یک جریان بی نهایت خواهید افتاد و به ناکجا آباد خواهید رفت.

بطور مثال، در سلوک وارونه، تکرارهای بی معنا هم لذت دارد. وقتی تکرارهای بی‌معنا به شما لذت بدهد. پس بقیه تکرارها هم به شما لذت می‌دهد. این مفهوم واقعی سلوک است. وقتی که یک آهنگ و یا کلیپی که از آن خوشتان آمده است، را بارها نگاه و یا گوش میکنید و از آن لذت میبرید، دچار یک تکرار هستید. ولی تا اینجا ظاهرا مشکلی نیست. اما مشکل از آنجایی شروع میشود که شما لذت را در تکرار می جویید و تمام تکرارها یک لذت معین و تقریبا مشابه دارند. بنابراین شما جذب تمام چیزهایی میشوید که تکرار دارند و این یعنی جذب بی نهایت شدن و در واقع سردر گمی و حیرت اصلی این است. معنویت واقعی یعنی اینکه در این دنیای فانی، گزینه هایی که شما را جذب میکنند را تا حد امکان کم کنید تا در نهایت به درجه ای برسید که ندیده، آخرت را بر دنیا ترجیح دهید.

 

فَأَمَّا مَنْ طَغَى ﴿۳۷اما هر که طغیان کرد (۳۷)

وَآثَرَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا ﴿۳۸و زندگى پست دنیا را برگزید (۳۸)

فَإِنَّ الْجَحِیمَ هِیَ الْمَأْوَى ﴿۳۹پس جایگاه او همان آتش است (۳۹)

وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى ﴿۴۰و اما کسى که از ایستادن در برابر پروردگارش هراسید و نفس خود را از هوس باز داشت (۴۰)

فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوَى ﴿۴۱پس جایگاه او همان بهشت است (۴۱)

 

گوش دادن به یک آهنگ چندین بار برای به یاد آوردن و اخذ یک حس خاص. این یک نوع اعتیاد است. هر گوش دادنی باید با دفعه قبل متفاوت باشد حتی در مورد قرآن. به همین خاطر خدا در مورد قرآن هم میفرماید که قرآن را گوش کنید و در عین حال ساکت باشید.

سلوک وارونه به معنای روش، رفتار و بینش که هم معنی دین است اما در جهت منفی. زیرا دین الهی جهت و رویه مشخصی دارد و خدا خودش آن را برای ما مشخص میکند. خدا خودش هدایتها و راهنماییها و جهتها را در دین قرار داده است. اما سلوک وارونه را کسانی دیگر جهت میدهند و معلوم نیست سر از کجا در بیاورید.

رفتن به سوی هدفی که از قبل، سمت و سوی آن مشخص است یک نوع حرکت باطنی است که من واقعی افراد با آن طرفند. در قیامت طبق سلوکی که افراد در این دنیا داشته‌اند تصمیم گیری می‌شود که افراد در بهشت باشند یا در جهنم. توبه یعنی برگشتن از یک روش غلط و جهت غلط و یا بینش غلط و رفتن به سوی روش درست. خدا مدام از توبه صحبت می فرماید. توبه یعنی برگشت از یک سلوک غلط. بنابراین توبه یک امر عملی است و اینطوری نیست که فقط با زبان بگوئید توبه کردم. بلکه باید یک سلوک و حرکت و جریان غلط را ترک کنید و از جریان و مسیر وارونه برگردید و تغییر جهت دهید.

  • اسعد حسینی
۰۲
آذر
۰۴

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت 179)

طهارت (بخش 7)

خانه ( قسمت 3 )

 

خدای حکیم و مهربان شیوه تربیت بچه ها را در راستای پاک شدن خانه قرار داده است. به زبان ساده تر، خود کودک یا نوجوان هم باید در جهت طهارت و پاکی خانه بکوشد. بچه ها را در طهارت و پاک کردن خانه مشارکت دهید تا یاد بگیرند.  همانطور که پیامبر ابراهیم در بنا کردن و تطهیر خانه کعبه، پسرش اسماعیل را مشارکت داد، زیرا او می‌خواست با این کار زندگی آینده اسماعیل را در امر طهارت خانه تثبیت کند. اگر اهل خانواده در امر طهارت خانه مشارکت داده نشوند و یا همکاری نکنند، در دراز مدت پای بند آن نخواهند ماند. مشارکت دادن در یک امری، مهمترین و بهترین روش یاددادن است. دین فقط دستور نیست و بلکه گاهی با همدیگر کار نیکی را انجام دادن است. کار نیک خانوادگی، تاثیرات خوب و پایداری دارد. مهمترین عهد خدا با ابراهیم و اسماعیل، پاکسازی و طهارت خانه بود. ابراهیم و اسماعیل متعهد شدند که خانه را پاک نگه دارند. اگر چه نسلهای بعدی، این توصیه را رعایت نکردند و آن را آلوده کردند.

 

وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْنًا وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِیمَ مُصَلًّى وَعَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ أَنْ طَهِّرَا بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَالْعَاکِفِینَ وَالرُّکَّعِ السُّجُودِ ﴿۱۲۵

و چون خانه [کعبه] را براى مردم محل اجتماع و [جاى] امنى قرار دادیم [و فرمودیم] در مقام ابراهیم نمازگاهى براى خود اختیار کنید و به ابراهیم و اسماعیل فرمان دادیم که خانه مرا براى طواف‏کنندگان و معتکفان و رکوع و سجودکنندگان پاکیزه کنید (۱۲۵)

 

بعد از پاکسازی خانه، پیامبر ابراهیم از خدا درخواست میکند که امنیت را در کل شهر قرار دهد و انواع میوه ها و محصولات را به اهالی آن ارزانی کند. این نکته ثابت میکند که طهارت و پاکی خانه شرط اول و آخر امنیت روانی و اقتصادی یک جامعه است.

 

وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَدًا آمِنًا وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ قَالَ وَمَنْ کَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِیلًا ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلَى عَذَابِ النَّارِ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ ﴿۱۲۶

و چون ابراهیم گفت پروردگارا این [سرزمین] را شهرى امن گردان و مردمش را هر کس از آنان که به خدا و روز بازپسین ایمان بیاورد از فرآورده ‏ها روزى بخش فرمود و[لى] هر کس کفر بورزد اندکى برخوردارش مى ‏کنم سپس او را با خوارى به سوى عذاب آتش [دوزخ] مى ‏کشانم و چه بد سرانجامى است (۱۲۶)

 

وَإِذْ یَرْفَعُ إِبْرَاهِیمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَإِسْمَاعِیلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ ﴿۱۲۷

و هنگامى که ابراهیم و اسماعیل پایه ‏هاى خانه [کعبه] را بالا مى ‏بردند [مى گفتند] اى پروردگار ما از ما بپذیر که در حقیقت تو شنواى دانایى (۱۲۷)

 

 

بچه هایتان را در امورات طهارت خانه بطور عملی دخالت دهید، تا یاد بگیرند که خانه را از هر گونه رجز و رجس و کثیفی پاک نگه دارند. اعضاء خانواده باید در قانون گذاری خانه شراکت داده شوند. همانطور که ابراهیم بوسیله اسماعیل پایه های خانه را بالا می برد و آن را بنیانگذاری میکنند.

معمولا مردم این دوره و زمانه میگویند که زن رئیس خانه است و قانون خانه را او تعیین میکند. اما این نظر با تصویری که خدای رحمان در قرآن از خانواده برای ما ترسیم کرده است، نمی خواند. بعضی ها خیلی دوست دارند برخلاف آنچه که خدا می فرماید عمل کنند. هر جا جریان و سمت و سوی یک امر برعکس آن چیزی شد که خدا فرموده است، بدانید که دست شیطان ملعون در کار است. خانه قاعده و قوانین خودش را دارد که همگی این قوانین در جهت طهارت آن است و در خانه زن سالاری و یا مرد سالاری و کودک سالاری بی معناست و همگی چه زن و چه مرد و چه بچه باید در جهت رعایت این قوانین بکوشند. این قوانین چیزی جز پاک نگهداشتن خانه از رجس و رجز و سایر آلودگی ها نیست.

بچه‌هایی که خارج از خانواده در اردوگاه‌های پرورش بچه، رشد می‌یابند به رعایت قوانین خانه زیاد توجه نمی‌کنند. زیرا آنها در این امر مشارکت داده نشده اند و همه چیز به آنها دیکته شده است.

خدای عالمیان در ازدواج‌ها، نفس را با نفس در نظر گرفته است. خدا نفرموده است با تحصیل کرده ازدواج کنید، یا با فلان قشر ازدواج کنید، یا با پولدار ازدواج کنید.  بلکه فرموده است از جنس خودتان برای خودتان ازواجی آفریدم (وَاللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا). در مسائل خانوادگی القاب و عناوین بی‌اهمیت است. بعضی زنان و مردان، مدرک تحصیلی می گیرند و بوسیله این مدارک تحصیلی که عموما یک برگ کاغذ بی ارزش بیش نیست، بر همدیگر فخر میفروشند و به هم دیگر فشار می آورند؛ انگار اخذ مدرکهای تحصیلی، اهرم فشار خانوادگی بحساب میاید. اینها روش و سبک زندگی صحیح نیست و بلکه روش از بین بردن زندگی است.

 

وَاللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا وَجَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ بَنِینَ وَحَفَدَةً وَرَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّبَاتِ أَفَبِالْبَاطِلِ یُؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَتِ اللَّهِ هُمْ یَکْفُرُونَ ﴿۷۲

و خدا براى شما از خودتان همسرانى قرار داد و از همسرانتان براى شما پسران و نوادگانى نهاد و از چیزهاى پاکیزه به شما روزى بخشید آیا [باز هم] به باطل ایمان مى ‏آورند و به نعمت خدا کفر مى ‏ورزند (۷۲)

 

 

گاهی افراد مدت طولانی در طول روز داخل ماشین یا مترو هستند که این هم تضادهایی را برای افراد پیش می‌آورد. زیرا این محیطها خانه نیستند و نمی توانند مثل خانه باشند. بنابراین نباید مثل خانه به این محیطها اعتماد کرد و باید با خانه تفاوت داشته باشند.

بدن انسان هم مثل خانه است، ورودی دارد که همان چشم و گوش و بینی و سایر حسهاست. باید هر چیزی را در آن نریزید و هر چیزی را نگاه نکنید و هر چیزی را نشنوید. پا نماینده کف بدن ما و ارتباط با زمین است. لباس‌ها و پوشش ما دیوار ما هستند. ستون فقرات ما (محل عبور اعصاب و ستون بدن) قواعد و ستونه‌های ما هستند. سقف هم سر و اندیشه ما است. همانطور که خانه باید پاک نگهداشته شود، خانه بدن ما هم باید پاک نگهداشته شود. وقتی بیمار می شوید، باید سعی کنید به روش رحمانی و طبیعی بهبود یابید. این در پاکی و طهارت بدن ما خیلی موثر است. نجات یافتن از دست بیماری به روش رحمانی خودش یک نوع طهارت برای بدن است. شما نمی توانید با جارو بدن خود را پاکیزه کنید. بلکه روشهای درمان و روشهای تغذیه همان جاروی داخلی بدن ماست.

وقتی ایوب به روش رحمانی و بدون استفاده از روشهای غیررحمانی، بدن خودش را درمان کرد، خدا خانه و خانواده اش را هم به او برگرداند. یعنی خانواده خود را ریکاوری کرد. پس پیش نیاز یک خانواده پاک، یک خانه پاک است. پیش نیاز یک خانه پاک هم ، یک بدن پاک است. ایوب بوسیله روش نظام رحمانی بدنش را پاک کرد و بعد همین روش را در خانواده خود اجرا کرد و به این طریق طهارت درون بدنی در افراد خانواده هم برقرار شد.

بنابراین درمان به روش ایوب، خانواده را قوی تر میکند و هزینه ها را هم کمتر میکند. گاهی فرزندان و زنان و مردان در خانه، عملهای جراحی زیبایی بی مورد و تقلیدی انجام میدهند که به خانواده فشار می آورد و هزینه زیادی بر آن تحمیل میکند. یا گاهی بخاطر تقلید و چشم و هم چشمی، خانواده را دچار خرجهای الکی میکنند و به آن فشار می آورند. در این حالت، افراد خانواده، عملا خانواده و قوانین و قواعد آن را قبول ندارند و از هم می پاشانند. اما ایوب با روش زندگی رحمانی در درمان و سایر موارد، این هزینه ها را تقریبا به صفر رسانید و به همین خاطر خدا می فرماید که اهلش را به او بر گرداندیم.

 

وَأَیُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ ﴿۸۳

و ایوب را [یاد کن] هنگامى که پروردگارش را ندا داد که به من آسیب رسیده است و تویى مهربانترین مهربانان (۸۳)

 

فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَکَشَفْنَا مَا بِهِ مِنْ ضُرٍّ وَآتَیْنَاهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَذِکْرَى لِلْعَابِدِینَ ﴿۸۴

پس [دعاى] او را اجابت نمودیم و آسیب وارده بر او را برطرف کردیم و کسان او و نظیرشان را همراه با آنان [مجددا] به وى عطا کردیم [تا] رحمتى از جانب ما و عبرتى براى عبادت‏ کنندگان [باشد] (۸۴)

 

 این آیات نکات جالبی در خود دارند. ما فقط در نظام رحمانی میتوانیم خانه و اساس خانواده را دوباره بازیابی و حفظ کنیم.

حتی مسئله پرخوری برای ما خانه هم مطرح است. مهمانی‌های شلوغ شبانه، داده‌های زیاد و بی‌فایده و بدرد نخور به افراد می‌دهد که موجب پرخوری می‌شود و باعث سرایت بیماری‌های خانوادگی می‌شود. پرخوری از هر نوعش مضر است و یک خاصیت جهنمی است. در جهنم همگی پرخوری میکنند و همچنین یکی از خاصیتهای جهنم، پر و مملو بودن است.

 

فَمَالِئُونَ مِنْهَا الْبُطُونَ ﴿۵۳

و از آن شکمهایتان را خواهید آکند (۵۳)

 

یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَتَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِیدٍ ﴿۳۰

آن روز که [ما] به دوزخ مى‏ گوییم آیا پر شدى و مى‏ گوید آیا باز هم هست (۳۰)

 

 

جاهایی که پر و مملو هستند، در این جاها طهارت و تمیزی نمیتواند بطور کامل رعایت شود. دستشویی های عمومی معمولا کثیف هستند، زیرا افراد زیادی با تفکرات و برداشتهای متفاوت از بهداشت به آن رفت و آمد دارند. خانواده نباید مثل چنین جایی باشد. خانه ای که انواع تفکرات غلط از بیرون به آن درز کند، پاکیزگی خود را از دست میدهد؛ مگر آنکه افراد خانواده دوباره به پاکیزگی و طهارت خانه خود اقدام کنند. یکی از صفات جهنم و جهنمیان، مملو و پُر بودن و پُر شدن است. زیرا مفهوم خانه و خانواده در جهنم وجود ندارد. وضعیت شلوغی و پر بودن جهنم مثل دستشویی هایی است که هیچی در آن رعایت نمیشود و انواع تفکرات متضاد در آن جریان دارد. همین خاصیت؛ جهنم را غیرقابل تحمل میکند.

یک بچه باید یک سری قواعد و قوانین را در خانه رعایت کند تا بتواند در بیرون از خانه از خود محافظت کند و مشکلی برایش پیش نیاید. شما نمی‌توانید همیشه در بیرون از خانه بچه‌ها را کنترل کنید، زیرا همیشه با آنان نیستید؛ اما قواعد رعایت داخل خانه در این مورد کمک کننده است. بچه ای که در امور طهارت خانه مشارکت کند و در برپایی خانه ای پاک و مطهر دخالت داده شود و آموزش داده شود؛ در بیرون از خانه هم بدون حضور والدینش میتواند براحتی از خود دفاع و محافظت کند.

اما متاسفانه بعضی از والدین در خانواده از طریق گوشی‌هایشان هر چیزی را به بچه‌هایشان نمایش می‌دهند و بعد می‌گویند بالاخره بچه ها این‌ها را در بیرون از خانه می‌بینند! این دیدگاه اشتباه است؛ حتی اگر بچه در بیرون از خانه ببیند، بهتر است که در داخل حریم خانه آن را نبیند تا متوجه کثیفی و شر بودن آنچه که در بیرون می‌بیند بشود. در خانه مادر بچه به بچه می‌گوید دروغ نگو. بچه بعداً در جامعه همین را سعی می‌کند رعایت کند. این‌ها اقدامات تربیتی و محافظتی هستند و تاثیرات فوق العاده‌ای دارند. تربیت یک نوع عمل وکردار است و صرفا گفتار و دستور نیست.

بعضی‌ها غذاهای خیابانی نمی‌خورند زیرا از پاکی آن مطمئن نیستند. دلیل اصلی آن این است که افراد داخل خانه به طهارت و پاکی غذا اهمیت می‌دهند. این مورد افراد را در بیرون از خانه دقیق‌تر می‌کند. باید افراد در بیرون از خانه در آنچه استفاده می‌کنند دقت بیشتری بکنند. بنابراین دقت در پاکی تغذیه در داخل خانواده، تاثیر خودش را در بیرون از خانه هم می گذارد، حتی اگر والدین همراه بچه ها نباشند. البته وسواس در پاکیزگی هم مناسب نیست. در هر چیزی باید حد اعتدال را رعایت کرد. وسواسهای داخل خانواده به اخلاق و کردار افراد در بیرون از خانواده هم سرایت میکند و تاثیر مخرب خودش را می گذارد. همانطور که رعایت طهارت در خانه، در عملکرد افراد در بیرون از خانه موثر است؛ عدم طهارت هم تاثیر مخرب خودش را در عملکرد افراد در بیرون از خانه می گذارد.

خانه قبل از اینکه رئیس بخواهد، قواعد و مقررات می‌خواهد که باید درون آن رعایت شود. این قواعد را همگی باید رعایت کنند. حتی این مورد برای کشورداری هم صدق میکند. یک کشور قبل از آنکه رئیس بخواهد، قانونهایی صحیح میخواهد که کاربردی و اجرایی شوند. کشوری که رئیس دارد ولی قانون در آن اجرا نمیشود، یعنی روی رویه و روال صحیحی به سر نمی برد.

بعضی مادران و پدران خودشان را قانون خانه میدانند که این اشتباه است. خدای قادر متعال خودش می فرماید که به والدین خویش احترام بگذارید؛ اما اگر شما را به یک کار ناپسند امر کردند، انجامش ندهید. این یعنی که والدین قانون خانواده نیستند و بلکه خانه قوانین خودش را دارد که در راستای طهارت خانه است.

 

وَإِنْ جَاهَدَاکَ عَلَى أَنْ تُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا وَصَاحِبْهُمَا فِی الدُّنْیَا مَعْرُوفًا وَاتَّبِعْ سَبِیلَ مَنْ أَنَابَ إِلَیَّ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿۱۵

و اگر تو را وادارند تا در باره چیزى که تو را بدان دانشى نیست به من شرک ورزى از آنان فرمان مبر و[لى] در دنیا به خوبى با آنان معاشرت کن و راه کسى را پیروى کن که توبه‏ کنان به سوى من بازمى‏ گردد و [سرانجام] بازگشت‏ شما به سوى من است و از [حقیقت] آنچه انجام مى‏ دادید شما را با خبر خواهم کرد (۱۵)

 

مهریه‌های زیاد مثل مار در خانه هستند که هر لحظه احتمال بیدار شدن آن هست. ممکن است گرفتاری ایجاد کند و قواعد خانه را به هم بریزد. بعضی اصول و شرایط غلط در حین ازدواج، بعدا در آینده قواعد و ستونهای غلطی در خانه ایجاد میکند. مهریه زیاد یک ستون غلط در خانه است. وقتی مهریه زیاد باشد و پدر خانواده قادر به پرداخت آن نباشد؛ آن موقع مادر خانواده به جای مهریه، کنترل و قواعد و قوانین خانه را به دست می گیرد و این درست برخلاف آنچیزی است که خدا می فرماید.

قبلاً شهرها هم دیوار داشتند. حتی کشوری مثل چین در قدیم به خاطر جلوگیری از حمله مغول‌ها، یک دیوار عظیم درست کردند. کره شمالی یک دیوار دور و بر خود کشیده است و یک خانه بسیار بزرگ و محروم و سرکوب شده تشکیل داده است. البته این افراد وقتی از آن خانه بیرون بروند، دیگر زیر همه چیز میزنند؛ زیرا در این خانه های بزرگ، طهارت جزو اصول اساسی آنها نیست و بلکه یک سیستم برده داری است. اما  خدای رحمان، خانه اینجوری هم نمی‌خواهد. اما در کره جنوبی خیلی چیزها آزاد است، طوریکه خانه معنای واقعی خود را از دست داده است. این‌ها هر دو افراط و تفریط هستند. هر کدام مشکلات خاصی را برای آنها ایجاد کرده است.

در زمان‌های قدیم، خدای حکیم، خانواده‌های بزرگتر در نظر داشت؛ به همین خاطر در مذاهب باستانی، زنِ برادر به عنوان محرم به حساب می‌آمد. زیرا زندگی آن موقع چنین شرطی را اقتضا می‌کرد. برادران می‌بایستی در یک خانواده در کنار هم زندگی می‌کردند تا بتوانند امورات مزرعه و کارهای خود را انجام دهند. اما بعدا در قرآن، خدای حکیم این قاعده را لغو کرد و محارم را محدودتر کرد و زنِ برادر را از لیست محارم خارج ساخت. اینها مقتضیات زندگی آخر الزمانی است. قرآن به عنوان آخرین کتاب آسمانی، شرایط و قوانین را برای زندگی آخرالزمانی آماده کرده است. زندگی در آخر الزمان مشکلات زیادی خواهد داشت که اجبارا به سمت یک سری محدودیتها خواهد رفت و خدای رحمان در قرآن چنین شرایطی را در نظر گرفته اند.

اگر یک فیلم را وارد خانواده می‌کنید، ابتدا خودت نگاه کن بعد به افراد خانواده نمایش بده تا حرمت خانه و خانواده نشکند. قواعد و اصول خانه را هیچوقت زیر پا نگذارید تا خانه و خانواده به عنوان محیطی امن و پاک در اختیار اعضاء خانواده باشد. بعضی ها پاک بودن خانه را به امکانات و تجهیزات داخل آن نسبت میدهند که اشتباه است. خانه کاهگلی باشد ولی پاک باشد. بعضی امکانات نصب شده داخل خانه خصوصیات پاکی خانه را نقض میکنند که نباید از اینها استفاده کرد.

سیستم رحمانی خودش یک پناهگاه است. وقتی قواعد رحمانی در مورد تغذیه و بیماری را رعایت کنید خود به خود به یک شفا  دست یافته‌ای که نیاز تو را به مراکز درمانی و دادگاه ها و سایر جایگاه‌ها خیلی کم می‌کند.

در این دوره و زمانه مفاهیم خانه رحمانی در خانه‌ها برقرار نیست. مرد از قواعد خانه حفاظت می‌کند همانطور که پیامبر ابراهیم بنایی را ساخت و قواعد آن را براساس دستورات خدای رحمان برپا کرد. بچه‌ها باید در این قواعد مشارکت داده شوند. این بهترین راه یادگیری است. شیطان نرم نرمک، قواعد خانه را می خواهد برعکس و وارونه کند. بعضی مادران فکر میکنند که اگر همه قواعد خانه را آنها تعیین کنند، به سود بچه هاست. در حالی که اینطوری بچه ها سوسول بار می آیند و به درد داخل اجتماع نمی خورند. قواعد خانه را خود خدا تعیین کرده است و بحث ما سر برپاکردن آن است.

زنان معمولا یک سری اطلاعات خصوصی داخل خانه خود را با همدیگر در میان می‌گذارند که اشتباه است. این‌ها داده ها و ورودی‌های داخل خانه خود را افشا می‌کنند و در نتیجه مورد سوء استفاده قرار می گیرد و باعث تاثیرات مخرب بر روی خانواده های دیگر میشود.

در یک روستا در کشور هند خانه‌ها درب ندارند ولی کسی دزدی نمی‌کند. آدمیان آن روستا فکر می‌کنند که اگر کسی دزدی کند، بلایی سرش می‌آید. البته این نوع محافظت فقط برای آن روستا به درد می‌خورد. زیرا اگر روزی بیگانه‌ای وارد این روستا شود، همه خانه‌ها را جارو می‌کند و می‌دزدد. خانه با قواعد و ستونهای خرافاتی، ایمنی واقعی ایجاد نمی کند. قاعده این روستا ایمنی بخش نیست. خرافات مشکلات را حل نمی کند و بلکه فقط یک پوشش موقتی و ناکاراست. در بچگی به بچه ها می گفتند ناخنهایتان را کوتاه کنید و گرنه شیطان روی آن نماز می خواند. ممکن است که تعدادی به همین خاطر رعایت کنند. اما با هر وسیله و نیتی نباید به هدف دست یافت. زیرا اینها قواعد و ستونهای غلطی را به بچه ها یاد میدهد و ممکن است موقتی مشکلی را حل کنید ولی این اصول و قواعد بالاخره روزی فرو می ریزد. آن موقع برای بچه؛ هر آنچه که در خانه آموخته است، پنبه میشود. وقتی بچه به قواعد و ستونهای خانه اعتمادش را از دست دهد، دیگر بقیه چیزهای درست را هم رعایت نمی کند و در کل اعتمادش را از دست میدهد. روستایی که در هند داستانش ذکر شد، برای تامین امنیت خود، از قواعد کارمایی استفاده کرده اند. از قواعد کارمایی برای مدیریت و برپایی ستونهای خانواده استفاده نکنید.

قواعد کارمایی، فلسفه ها و جهان بینی دقیقی نیستند. این قواعد نمی تواند اصول دنیا را بدرستی توضیح دهند. معمولا خانواده ها به بچه هایشان یاد میدهند که مثلا هر کس یک معلول را اذیت کند، او هم معلول میشود. این یک قاعده غلط است که براساس کارما می چرخد. در بیشتر مواقع چنین اتفاقی نمی افتد. وقتی اصول غلطی به بچه ها یاد داده شود، بعد از مدتی به بقیه اصول درست هم اعتمادش را از دست میدهد. خیلی ها معلولان را اذیت میکنند و معلول هم نمیشوند. ما در بینش و جهان بینی خود باید در نظر داشته باشیم که جهان بیهوده آفریده نشده است. هرکسی جزای کار خودش را می بیند ولی لزوما نه در این دنیا، بلکه در جهنم و یا بهشت. برای ما زمان قیامت خیلی دور است، اما برای خدا خیلی نزدیک است و چیزی نمانده است. خدا به روش خودش جزا و عقاب میدهد. اما انسان برای خودش قانون جزا و عقاب صادر کرد و اسم آن را کارما گذاشت.

 

إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیدًا ﴿۶زیرا آنها ، آن را دور مى ‏بینند (۶)

وَنَرَاهُ قَرِیبًا ﴿۷و [ما] نزدیکش مى ‏بینیم (۷)

یَوْمَ تَکُونُ السَّمَاءُ کَالْمُهْلِ ﴿۸روزى که آسمانها چون فلز گداخته شود (۸)

وَتَکُونُ الْجِبَالُ کَالْعِهْنِ ﴿۹و کوهها چون پشم زده گردد (۹)

وَلَا یَسْأَلُ حَمِیمٌ حَمِیمًا ﴿۱۰و هیچ دوست صمیمى از دوست صمیمى [حال] نپرسد (۱۰)

یُبَصَّرُونَهُمْ یَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ یَفْتَدِی مِنْ عَذَابِ یَوْمِئِذٍ بِبَنِیهِ ﴿۱۱آنان را به ایشان نشان مى‏ دهند گناهکار آرزو مى ‏کند که کاش براى رهایى از عذاب آن روز مى توانست پسران خود را عوض دهد (۱۱)

وَصَاحِبَتِهِ وَأَخِیهِ ﴿۱۲و [نیز] همسرش و برادرش را (۱۲)

وَفَصِیلَتِهِ الَّتِی تُؤْوِیهِ ﴿۱۳و قبیله‏ اش را که به او پناه مى‏ دهد (۱۳)

وَمَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا ثُمَّ یُنْجِیهِ ﴿۱۴و هر که را که در روى زمین است همه را [عوض مى‏ داد] و آنگاه خود را رها میکرد (۱۴)

 

خدا به زنان دستور میدهد که در خانه های خود ساکن شوند. البته سوء تفاهم نشود که این آیه به این معنا نیست که زنان از خانه بیرون نیایند. به آن معناست که هر آنچه که در بیرون می بینند، به آن اطمینان نکنند و در موارد بیرون از خانه مواظب باشند (وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَى= و در خانه ‏هایتان خود آرام و قرار گیرید و مانند روزگار جاهلیت قدیم زینتهاى خود را آشکار مکنید).

همانطور که باید بین محارم و غیر محارم فرق قائل شوند و باید طرز رفتار و گفتارشان با محارم و غیر محارم تفاوتهایی داشته باشد. به همین طریق رفتار و گفتار آنان در خانه و بیرون از خانه تفاوت داشته باشد و گرنه دچار مشکلات عدیده ای میشوند.

لقمان خیلی زیبا اصولی را که یک بچه باید در خانواده یاد بگیرد را بیان میدارد.

 

وَلَقَدْ آتَیْنَا لُقْمَانَ الْحِکْمَةَ أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ وَمَنْ یَشْکُرْ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ ﴿۱۲

و به راستى لقمان را حکمت دادیم که خدا را سپاس بگزار و هر که سپاس بگزارد تنها براى خود سپاس مى‏ گزارد و هر کس کفران کند در حقیقت ‏خدا بى ‏نیاز ستوده است (۱۲)

 

وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ یَعِظُهُ یَا بُنَیَّ لَا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ ﴿۱۳

و [یاد کن] هنگامى را که لقمان به پسر خویش در حالى که وى او را اندرز مى‏ داد گفت اى پسرک من به خدا شرک میاور که به راستى شرک ستمى بزرگ است (۱۳)

 

وَوَصَّیْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنًا عَلَى وَهْنٍ وَفِصَالُهُ فِی عَامَیْنِ أَنِ اشْکُرْ لِی وَلِوَالِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ ﴿۱۴

و انسان را در باره پدر و مادرش سفارش کردیم مادرش به او باردار شد سستى بر روى سستى و از شیر باز گرفتنش در دو سال است [آرى به او سفارش کردیم] که شکرگزار من و پدر و مادرت باش که بازگشت [همه] به سوى من است (۱۴)

 

وَإِنْ جَاهَدَاکَ عَلَى أَنْ تُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا وَصَاحِبْهُمَا فِی الدُّنْیَا مَعْرُوفًا وَاتَّبِعْ سَبِیلَ مَنْ أَنَابَ إِلَیَّ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿۱۵

و اگر تو را وادارند تا در باره چیزى که تو را بدان دانشى نیست به من شرک ورزى از آنان فرمان مبر و[لى] در دنیا به خوبى با آنان معاشرت کن و راه کسى را پیروى کن که توبه‏ کنان به سوى من بازمى‏ گردد و [سرانجام] بازگشت‏ شما به سوى من است و از [حقیقت] آنچه انجام مى‏ دادید شما را با خبر خواهم کرد (۱۵)

 

یَا بُنَیَّ إِنَّهَا إِنْ تَکُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فِی صَخْرَةٍ أَوْ فِی السَّمَاوَاتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ ﴿۱۶

اى پسرک من اگر [عمل تو] هموزن دانه خردلى و در تخته ‏سنگى یا در آسمانها یا در زمین باشد خدا آن را مى ‏آورد که خدا بس دقیق و آگاه است (۱۶)

 

یَا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلَاةَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَاصْبِرْ عَلَى مَا أَصَابَکَ إِنَّ ذَلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ ﴿۱۷

اى پسرک من نماز را برپا دار و به کار پسندیده وادار و از کار ناپسند باز دار و بر آسیبى که بر تو وارد آمده است‏ شکیبا باش این [حاکى] از عزم [و اراده تو در] امور است (۱۷)

 

وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ ﴿۱۸

و از مردم [به نخوت] رخ برمتاب و در زمین خرامان راه مرو که خدا خودپسند لافزن را دوست نمى دارد (۱۸)

 

وَاقْصِدْ فِی مَشْیِکَ وَاغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ إِنَّ أَنْکَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ ﴿۱۹

و در راه‏ رفتن خود میانه‏ رو باش و صدایت را آهسته ‏ساز که بدترین آوازها بانگ خران است (۱۹)

 

در ضمن نباید قواعد غلط خانه را قبول کرد. خدا می فرماید که اگر والدینت تو را وادارند تا در باره چیزى که تو را بدان دانشى نیست به من شرک ورزى، از آنان فرمان مبر. زیرا شرک یک امر حیاتی است و سرنوشت انسان به این مساله ربط دارد. اگر در یک خانواده، شرک به عنوان قواعد و ستون خانواده مطرح شد، نباید پذیرفت.

نصیحتهای لقمان بسیار زیبا و رهگشاست. آن را با دقت باید خواند. اینها معنویتهایی هستند که یک بچه باید در خانواده یاد بگیرد.

در قرآن داستان زنی آورده شده است که اصول من در آوردی خودش را در خانه برقرار میکرد و از آن سوء استفاده میکرد. این فرد زلیخا زن عزیز مصر (وَرَاوَدَتْهُ الَّتِی هُوَ فِی بَیْتِهَا عَنْ نَفْسِهِ = و آن [بانو] که وى در خانه‏ اش بود خواست از او کام گیرد) بود. در ادامه آیه می فرماید که وَغَلَّقَتِ الْأَبْوَابَ یعنی درها را بست. یعنی زلیخا شرایطی را در خانه برقرار کرد که راهی برای عدم پذیرش پیشنهادش وجود نداشته باشد. بعضی زنان قوانین و قواعد خانه را قبول ندارند و با مکر، این قوانین را دور میزنند. خدای رحمان این روش را قبول ندارد و این روشها، بنیان خانواده را به هم می ریزد.

 

وَرَاوَدَتْهُ الَّتِی هُوَ فِی بَیْتِهَا عَنْ نَفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الْأَبْوَابَ وَقَالَتْ هَیْتَ لَکَ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوَایَ إِنَّهُ لَا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ ﴿۲۳

و آن [بانو] که وى در خانه‏ اش بود خواست از او کام گیرد و درها را [پیاپى] چفت کرد و گفت بیا که از آن توام [یوسف] گفت پناه بر خدا او آقاى من است به من جاى نیکو داده است قطعا ستمکاران رستگار نمى ‏شوند (۲۳)

 

این طرز مدیرت خانه، مذموم و ناپسند است و خدا آن را تجویز نکرده است. زن سالاری و یا مرد سالاری مورد پسند خدا نیست و بلکه آنچه که در خانه باید برقرار باشد، قواعد رحمانی است که بر پایه مودت و رحمت دو جانبه برقرار است. خانه باید جای امنی باشد. اما سوء استفاده از این امنیت، شرایط را به سمت و سویی می برد که امنیتهای دیگر به خطر می افتد. بعضی زنان و مردان بوسیله مهریه و یا پول و زور و یا قدرت بدنی قصد دارند که قواعد خانه را به هم بریزند.

خانواده و یا بیت قاعده مخصوص خود را دارد که اهل آن باید آن را رعایت کنند. در آخر الزمان و آخر دوره ها، این قواعد به هم می خورد و به سخره گرفته میشود. اولین قیامها از خانواده ها شکل می گیرد. برای قیام علیه جبهه شرّ، باید از خانواده شروع کرد. وضعیت کلی خانواده را میتوان از روی حوادث آخر الزمان که در سوره تکویر فرموده است، فهمید. انسان کانون خانواده را به هم می ریزد و آن را از دست میدهد. اولین خطای انسان این است که کانون و قانون خانواده و بیت را به هم می ریزد. هر کدام از زنان و مردان که علیه نظام رحمانی طغیان کنند، از خانواده شروع میکنند. همسری که قانون خانواده را رعایت نکند و خود قانون اختراع کند، در صورت عدم برآورده شدن خواسته هایش، علیه خانواده خواهد شد و طغیان میکند. این داستان تمام انسانهاست.

زنانی که مهریه بالا تعیین میکنند و متقی نیستند، با پشتیبانی این مهریه غیرمعمول، کانون خانواده را به نفع خود تغییر میدهند و در صورت مقاومت همسر، مهریه زیاد را به اجرا می گذارند.

والدین بجای یاددادن معنویت رحمانی به فرزندان خود، سعی در تصاحب معنوی فرزندان میکنند تا از آن به عنوان پوان مثبت برای خود استفاده کنند. آنها به اشتباه و یا عمد و یا به تقلید از دیگران، خانواده را به محل داد و ستد و باج گیری تبدیل میکنند. آدمی برای رسیدن به هدفش، شایسته نیست که از هر روش و حربه ای استفاده کند. اما در آخر الزمان چنین اتفاقاتی خواهد افتاد و حتی به قانون تبدیل خواهد شد. همانطور که هم اکنون، خیلی از این باج گیری ها به قانون تبدیل شده است و بعضی وکلا با این قوانین بازی میکنند.

فرزندانی که در خانواده بی قانون بزرگ شوند، قطعا وقتی خود بزرگ شوند، خودشان هم اینچنین میخواهند. اکنون جوانان از خود می پرسند که چرا باید خانواده تشکیل دهند. آیا هدف ازدواج این است که مهریه زیاد تعیین شود تا حدی که مرد نتواند پرداخت کند و بعد مرد و زن بجای مودت و رحمت، روی این موضوع به مجادله و جنگ و دادگاه کشانده شوند؟ آیا این هدف تشکیل خانواده است؟ دختران با دیدن اینها فکر میکنند که برای بدست آوردن دل همسر خویش، باید مهریه زیاد تعیین کنند و از طریق این اهرم، مودت و رحمت بدست آورند. به این طریق، مهریه به شقاوت و سنگدلی بین زوجین تبدیل میشود. به این طریق مودت و رحمتی که بین زن و مرد باید بصورت متقابل باشد، به شقاوت متقابل تبدیل میشود. در قسمتهای قبلی ثابت شد که مهریه یک امر شیطانی است و در قرآن این کلمه نیامده است و بلکه مهریه از الهه مهر اخذ شده است. طریقه صحیح مهریه در قرآن که آن را صداق می نامد در این قسمت ذکر شد.

زنان و مردان بجای بکارگیری مودت و رحمت در ارتباطات فی مابین، سعی در تملک همدیگر دارند که عملا نقش خود در خانواده را فراموش و یا منحرف میکنند. خدای رحمان خیر خواه انسان است و آن قادر متعال میداند که چه می فرماید. خدا چیزی میداند که ما نمی دانیم. کسی که تسلیم اوامر پروردگارش نشود؛ قطعا نمی تواند رستگار شود.

 

 

آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین

  • اسعد حسینی
۲۰
آبان
۰۴

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت 178)

هوش قرآنی (5)

خدا چیزی میداند که ما نمی دانیم

 

 

 

زمانی که خدای رحمان به ملائک فرمود که میخواهم در زمین خلیفه ای قرار دهم تا طبق آنچه که ادعا دارد، امورات خود را بگرداند. ملائک نسبت به این موضوع واکنش نشان دادند و با توجه به علم خود، بیان کردند که خدایا چرا میخواهی چنین کنید، در حالی که در چنین سیستمی خونریزی و فساد بوجود می آید.

 

وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ ﴿۳۰

و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت من در زمین جانشینى خواهم گماشت [فرشتگان] گفتند آیا در آن کسى را مى‏ گمارى که در آن فساد انگیزد و خونها بریزد و حال آنکه ما با ستایش تو [تو را] تنزیه مى ‏کنیم و به تقدیست مى ‏پردازیم فرمود من چیزى مى‏ دانم که شما نمیدانید (۳۰)

 

وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِکَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ ﴿۳۱

و [خدا] همه [معانى] نامها را به آدم آموخت‏ سپس آنها را بر فرشتگان عرضه نمود و فرمود اگر راست مى‏ گویید از اسامى اینها به من خبر دهید (۳۱)

 

قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ ﴿۳۲

گفتند منزهى تو ما را جز آنچه [خود] به ما آموخته‏ اى هیچ دانشى نیست تویى داناى حکیم (۳۲)

 

قَالَ یَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ ﴿۳۳

فرمود اى آدم ایشان را از اسامى آنان خبر ده و چون [آدم] ایشان را از اسماءشان خبر داد فرمود آیا به شما نگفتم که من نهفته آسمانها و زمین را مى‏ دانم و آنچه را آشکار مى ‏کنید و آنچه را پنهان مى‏ داشتید مى‏ دانم (۳۳)

 

وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ أَبَى وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ ﴿۳۴

و چون فرشتگان را فرمودیم براى آدم سجده کنید پس بجز ابلیس که سر باز زد و کبر ورزید و از کافران شد [همه] به سجده درافتادند (۳۴)

 

ملائک در مقابل تصمیم خدای رحمان، ابتدا گفتند که چرا چنین اختیاراتی به این گروه میدهید؛ زیرا اینها خونریزی و فساد میکنند. در حالی که ما تو را تسبیح و تقدیس می کنیم. خدا در جواب آنان فرمود که: إِنِّی أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ  من چیزی میدانم که شما نمی دانید.

آن موقع خدا به آدم اسمهایی را یاد داد. در اینجا منظور از اسم، استعداد دستیابی به علوم مختلف بود. آن موقع آدم در بهشت بود. آدم علوم و اسمهایی که یادگرفته بود را برای ملائک بیان کرد. و [خدا] همه [معانى] نامها را به آدم آموخت‏ سپس آنها را بر فرشتگان عرضه نمود و فرمود اگر راست مى‏ گویید از اسامى اینها به من خبر دهید.

آن موقع ملائک خدا را تسبیح گفتند و گفتند: لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ما هیچ علمی به جز آنچه که تو به ما یاد داده ای نداریم.

فرشتگان در مقابل فرمایش خدای رحمان که فرمود: إِنِّی أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ (من چیزی میدانم که شما نمی دانید)، گفتند لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا یعنی : ما هیچ علمی به جز آنچه که تو به ما یاد داده ای نداریم.

در نهایت، آدم اسماءی که فرشتگان میدانستند را به آنها گفت. بعد از آن بود که دستور داد فرشتگان در این امر به آدم سجده کنند. سجده کردن در اینجا به معنای خدمت کردن و همکاری کردن است. در این حالت همه ملائک سجده کردند، بجز ابلیس. ابلیس اعلام کرد که سجده نمی کند و بلکه سیستم علمی آدم را به هم میزند. دلیلش هم این بود که گفت آدم از خاک بدبو درست شده است و او از آتش ناری. به این طریق دشمنی بین این دو شروع شد. توجه شود که تمام این اتفاقات مربوط به زمانی است که آدم در بهشت بوده است. آدم و حوا در معرض فریب شیطان قرار گرفتند و فریب خوردند. به محض اینکه آدم وحوا فریب شیطان را خوردند، هر دو هبوط پیدا کردند و به زمین منتقل شدند. البته شیطان هم در این مرحله رجم شد و از بهشت بیرون رانده شد.

آدم در روی زمین، دیگر آن علم را بلد نیست و اگر هم باشد، به ندرت و به آرامی بر او آشکار می گردد. به قول دیگر، علم مفیدی که آدمی بلد است ، به تدریج بر او نازل میشود و یا به تدریج برای او آزاد میشود. قبیله های زیادی روی زمین بودند و هستند که از علم چیز چندانی نمی دانند. بنابراین علمی که آدم در روی زمین میداند و یا کشف میکند، فقط با اراده خداست و نه اراده خودش.

اما شیطان سجده نکرد و در نتیجه با توجه به طبیعت خلقتی خود که از آتش است، علم بشری را به سمت و سوی استفاده مخرب می برد. به این طریق علم روی کره زمین به یک شمشیر دو لبه تبدیل شده است که میتواند مفید باشد و میتواند مضر هم باشد.

در تورات بیان شده است که درخت ممنوعه ای که بشر از آن خورد، درخت علم و دانش بود. منظور تورات همین علم مضر است که با علم مفید قاطی شده است و کار بشر روی زمین را به بن بست رسانده است. شرکت اپل علامت تجاری محصولات خود را یک سیب گاز زده قرار داده است. طبق قول خودشان، منظورشان از این آیکون این است که خوردن درخت ممنوعه (طبق تورات گاز زدن سیب در بهشت) باعث بوجود آمدن این همه تکنولوژی خوب شده است! طبق این برداشت‌، گاز زده بودن سیب، نشانه‌ای از کنجکاوی و اتکای انسان به استفاده از دانش است. این ایده در ظاهر خوب به نظر می رسد ولی علم بدون معنویت از طرف خدا، راه درستی را طی نخواهد کرد. آرم قبلی اپل، رنگین کمان بود. این آرم را ال جی پی تی ها برای خود استفاده میکنند. کسانی که جنسیت انسانها را در نظر نمی گیرند و بین زن و مرد تفاوتی قائل نمیشوند، رنگین کمان  را آرم خود میدانند و این هم باز یک مشکل بزرگ دیگر. آنها برداشتهای متفاوت و غلطی از مظاهر طبیعت میکنند. در حالی که در تورات نوشته شده است که بعد از طوفان نوح، رنگین کمان ظاهر شد و این نشانه آرامش بعد از طوفان بود. اما گروههای مختلف برای اهداف خود از آن استفاده میکنند. بنابراین حتی مظاهر علمی و طبیعت، برداشتهای متفاوتی از آن میشود که گاه منحرف کننده و باعث گمراهی است. این است که نه تنها علم بشری، میتواند به طور غلط استفاده شود؛ بلکه حتی نمادسازی از آن هم میتواند به برداشتهای غلطی منتهی شود. از نظر خدای رحمان، رنگین کمان نشانه آرامش بعد از طوفان، آرامش بعد از بارش و یا آرامش بعد از یک حادثه طبیعی است. اما گروههای منحرف آن را نشانه تعدد جنسیتها و تراجنسیتی میدانند.

اما اگر خوبتر توجه کنیم، تکنولوژی میتواند خوب و مفید هم باشد و همچنین میتواند مضر هم باشد. یک گوشی موبایل می تواند استفاده های مفیدی داشته باشد و میتواند منفذ گسترش بی نظمی و رواج بیماریهای روانی هم بشود. شیطان استفاده نادرست از تکنولوژی را تبلیغ میکند و خدای رحمان هم استفاده درست از آن را. در این بین انسان باید انتخاب کند. خدای رحمان برای سهولت در این انتخاب، کتابهای آسمانی نازل کرده است و با همه اتمام حجت کرده است.

 

قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِیعًا فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَایَ فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ ﴿۳۸

فرمودیم جملگى از آن فرود آیید پس اگر از جانب من شما را هدایتى رسد آنان که هدایتم را پیروى کنند بر ایشان بیمى نیست و غمگین نخواهند شد (۳۸)

 

وَالَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا أُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ﴿۳۹

و[لى] کسانى که کفر ورزیدند و نشانه‏ هاى ما را دروغ انگاشتند آنانند که اهل آتشند و در آن ماندگار خواهند بود (۳۹)

 

شیطان همانجا آدم و حوا را تحریک کرد که چشیدن از درخت ممنوعه، آنان را جاودانه و ملائکه خواهد کرد. این درحالی بود که آدم، از قبل اسامی ملائک را هم گفته بود و شیطان آنقدر مکارانه فریبشان داد که آدم این را بیاد نیاورد.

جالب است که در قرآن، خدا بیان فرموده است که کل اسامی را به آدم آموخت (وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا). او در این مورد به حوا همسر آدم اشاره ای نکرده است. به همین دلیل است که در این جهان هم بیشتر علوم بوسیله مردان کشف میشود و زنان در این مورد زیاد فعال نیستند و حتی اگر فعال هم باشند، تابع مردان هستند.

در تورات بیان شده است که آدم و حوا از درخت معرفت نیک و بد خوردند. چون شیطان آنان را وسوسه کرد که با خوردن آن، مانند خدا دانا و علیم خواهند شد. آدم و حوا از میوه ممنوعه خوردند و پس از آن، هر دو متوجه عریانی خود شدند و دچار مشکلات فراوانی شدند. در این حالت متوجه خواهیم شد که خوردن از درخت ممنوعه، آنان را داناتر نکرد، بلکه وارد جزئیات بی پایان کرد و گرفتار مشکلات و نقصها و عیبهای فراوانی شدند. خدا در قرآن، چشیدن از درخت ممنوعه را نه تنها دانایی نمیداند، بلکه آن را جهالت و کفر می داند. خوردن از درخت ممنوعه یعنی وارد جزئیات بی پایان شدن و در نتیجه سردرگمی و حیرانی. علم بشری ابتدا گفت شیر برای استخوان خوب است؛ بعد از مدتی گفت که نه شیر برای استخوان مناسب نیست و باعث پوکی استخوان میشود. اما بعدا متوجه شدند که زیاده روی در خوردن شیر باعث ایجاد محیط اسیدی در بدن شده و باعث پوکی استخوان میشود ولی مصرف متعادل آن مشکلی ایجاد نمی کند. این ما را یاد آن آیه قرآن می اندازد که می فرماید: بخورید و بیاشامید ولی زیاده روی نکنید. اینجا ما به دو بُعد از این قضیه می رسیم:

 

  1. از همان اول به حرف و نصیحت خدای رحمان که می فرماید: بخورید و بیاشامید ولی زیاده روی نکنید؛ اعتماد کنیم و به آن عمل کنیم و تحت تاثیر حرف و حدیثهای دیگر، جوگیر نشویم. که این همان معنویت واقعی است.
  2. علم زده شویم و به محض کشف یک خاصیت مفید در یک ماده غذایی، در خوردن آن زیاده روی کنیم و خود را دچار مشکل کنیم.

 

این دو روش استفاده از علم است. البته انسان بیشتر دنبال روش دومی است. خدا با یک جمله، ماهیت اصلی و واقعی و جنبه مفید علم را مشخص کرده است. کسی که این نصیحت خدا را مبنای خود قرار دهد، راه درستی را طی میکند و خوف و حزن نخواهد داشت.

 

قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِیعًا فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَایَ فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ ﴿۳۸

فرمودیم جملگى از آن فرود آیید پس اگر از جانب من شما را هدایتى رسد آنان که هدایتم را پیروى کنند بر ایشان بیمى نیست و غمگین نخواهند شد (۳۸)

 

اما از یک طرف دیگر، انسان میتواند وارد یک فاز بی پایان شود و خود را در دردسر بیندازد. زیرا علم بطور تدریجی نمایان میشود و در حین این فرآیند، نمی توان آن را ستون خود قرار داد. بنابراین به یک راهنمای بیرونی و از عالم بالا نیازمند است که دچار این انحراف نشود. بنابراین وقتی خدا می فرماید بخورید و بیاشامید و اسراف نکنید. این دستور به دو قسمت تبدیل میشود:

 

  1. جنبه مادی : بخورید و بیاشامید
  2. جنبه معنوی: اسراف نکنید

 

این دستور فقط وقتی میتواند کامل باشد که هر دو قسمتش اجرا شود. معمولا مردم قسمت اولش را اجرا میکنند ولی به قسمت دوم کاری ندارند، زیرا قسمت دوم بخش معنوی دستور است. علم در ظاهر میگوید که این ماده برای آهن خوب است و آن ماده برای ویتامین ب خوب است و اینها دستورات مادی هستند. اما راجع به عدم پرهیز و عدم اسراف و وجود صبر در تغذیه که معنوی هستند، صحبت نمی کند. البته بعدا که گندش در آمد و همگی بیمار شدند؛ آن موقع شروع میکند به حرف زدن.

خیلی از داروها برای اولین بار که کشف شدند، طرفداران زیادی داشتند؛ زیرا در ظاهر بعضی مشکلات را حل میکرد. اما بمرور زمان متوجه شدند که اینها فقط یک مسکن هستند و سیستم ایمنی بدن را نابود میکنند. اما انسان دیر متوجه این موضوع شد و زندگی و استایل خود را به آن عادت داده بود. به این طریق علم بشری که در مسیر غلط بیفتد، میتواند منجر به ایجاد شرایط آخرالزمانی شود. اصلا آخر الزمان یعنی همین. روشها و علم و بینش انسان در مسیری خواهند افتاد که زندگی را سخت میکنند و در نتیجه واقعا دردسرساز و دست و پاگیر میشوند و به این طریق شرایط آخر الزمانی پیش خواهد آمد. تمام پیامبرانی که در طول تاریخ آمدند و حرفهای آسمانی زدند؛ مردم به آنها می گفتند دیوانه، ساحر، نادان و... . زیرا آنها حرف و روش خود را صحیح می دانستند و آن را غیر قابل تغییر می دانستند و فکر میکردند که حرفی بالادست دانسته های آنان نیامده است. در سوره تکویر شرایطی که انسان در آخر الزمان برای خود درست میکند آمده است. اینها علامات آخر الزمان هستند.

 

إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ ﴿۱آنگاه که خورشید به هم درپیچد (۱)

وَإِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ ﴿۲و آنگه که ستارگان همى‏ تیره شوند (۲)

وَإِذَا الْجِبَالُ سُیِّرَتْ ﴿۳و آنگاه که کوهها به رفتار آیند (۳)

وَإِذَا الْعِشَارُ عُطِّلَتْ ﴿۴وقتى شتران ماده وانهاده شوند (۴)

وَإِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ ﴿۵و آنگه که وحوش را همى‏ گرد آرند (۵)

وَإِذَا الْبِحَارُ سُجِّرَتْ ﴿۶دریاها آنگه که جوشان گردند (۶)

وَإِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ ﴿۷و آنگاه که جانها به هم درپیوندند (۷)

وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ ﴿۸پرسند چو زان دخترک زنده به‏ گور (۸)

بِأَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ ﴿۹به کدامین گناه کشته شده است (۹)

 

تمام این اتفاقات به خاطر دید و بینش و کاربرد غلط انسان در مورد علم پیش میاید.  درخت ممنوعه ای که خدا آن را از آدم و حوا منع کرد؛ استفاده غلط از علم است. خدا به آدم و حوا گفت که از این درخت نخورید. اما شیطان آنان را وسوسه کرد که بخورند. زندگی بشر روی زمین ادامه این داستان است. خدا دستوری فرمود که آدم و حوا از آن تبعیت نکردند و در نتیجه به یک کلاف سردر گم وارد شدند. در این کلاف سردر گم عیبها و نقصهای آنان مشخص و هویدا میشود. زیرا انسان حرف خدا را ستون زندگی خویش قرار نمی دهد و جوگیر علوم اکتشافی خودش میشود.

از همان اول ملائک تشخیص دادند که شیطان از این موضوع سوء استفاده میکند و نمی گذارد انسان از این موضوع به درستی استفاده کند. اما خدا در جواب آنان فرمود که من چیزی میدانم که شما نمی دانید.

مردم روی زمین سوالات اینگونه ای را زیاد مطرح میکنند و نسبت به طرح خدا سوالاتی را پیش می آورند. اما فرق طرح سوال ملائکه و انسان در این است که ملائک به طرح خدا تسلیم شدند و آن را پذیرفتند. اما بیشتر انسانها در این طرح شک ایجاد میکنند و از خود می پرسند:

 

چرا خدا توی سر ظالمان نمی زند؟

چرا خدا مشکلات اقتصادی را حل نمی کند؟

چرا خدا جلو جنگ و خونریزی ها در جهان را نمی گیرد؟

چرا این همه خیانت و جنایت در جهان صورت می گیرد؟

چرا خدا در این موارد ساکت است و هیچ کاری نمی کند؟

و ...

 

انسان در حالی این سوالات را مطرح میکند که دستورات خدا را کنار گذاشته و علم ناقص خودش را بر دستورات معنوی خدای رحمان ترجیح داده است و تمام این مشکلات ناشی از این موضوع است. ما اینجا نمی خواهیم بگوییم که استفاده از علم مناسب نیست. بلکه مناسب است ولی به شرطی که دستورات خدای رحمان نقض نشود. زیرا دستورات خدای رحمان از بُعد بالاتری آمده اند و تمام جوانب و ابعاد را در نظر دارند. در عالم بالاتر خدا فرمود کن فیکون. با این دستور تمام جهان خلق شد. دستوری که خدا می فرماید بسیار کوتاه و پرقدرت است. وقتی خدا می فرماید که در درمان بیماری به پایه های بدنی خود تکیه کنید؛ این یک دستور کوتاه و پرقدرت است و هیچ علمی نمی تواند این دستور را دور بزند. اگر انسان علم خودش را بر این دستور ترجیح دهد، زیانکار است و شرایط آخر الزمانی برای خودش پیش خواهد آورد. خدا طبق علم انسان عمل نمی کند. وقتی خدا یک دستوری می فرماید و مثلا میگوید خون نخورید؛ این دستور لغو شدنی نیست و علم انسانی هم باید به این دستور برسد و گرنه راه غلطی را طی کرده است. به همین علت است که خدا چیزی میداند که ما نمی دانیم. یعنی علم انسان نباید دستورات خدای رحمان را لغو کند و باید در سایه و زیر نظر دستورات خدای رحمان باشد. شهید بودن در همین معناست. یعنی انسان به مرحله ای میرسد که به وضوح بالابودن دستورات خدا را می بیند و دستورات خدای رحمان را اجرا میکند و صحیح بودن آن برایش واضح و هویداست و او در این زمینه به مرحله شهود رسیده است. کسی که به مرحله شهید برسد، حتی اگر مثلا بیست مقاله علمی در مورد فواید مشروب الکلی و خون به او نشان دهند، باز او به آن روی نمی برد. زیرا او در این حالت به حالت شهود رسیده است و جملات عالم اعلا را درک کرده است و شهود او بسیار بالاتر از علم و دانسته های ناقص بشری است. اینکه در روز قیامت، انبیا و شهدا به عنوان شاهد آورده میشوند؛ به این علت است که آنان بر حوادث آن روز آگاهند و میدانند که چرا وضعیت آخر الزمانی پیش آمده است و چرا بشر به این وضعیت رسیده است. کلمه نبی از نبا آمده است، یعنی کسی که خبرهایی از عالم بالاتر به او میرسد و شهدا هم کسانی هستند که واقعیتهای عالم بالاتر را درک میکنند و به همین خاطر در آن روز به عنوان شاهد آورده میشوند.

 

وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَوُضِعَ الْکِتَابُ وَجِیءَ بِالنَّبِیِّینَ وَالشُّهَدَاءِ وَقُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَهُمْ لَا یُظْلَمُونَ ﴿۶۹

و زمین به نور پروردگارش روشن گردد و کارنامه [اعمال در میان] نهاده شود و پیامبران و شاهدان را بیاورند و میانشان به حق داورى گردد و مورد ستم قرار نگیرند (۶۹)

 

برخلاف باور عموم، شهید لزوما کشته نشده است و آدمی میتواند شهید باشد و زنده هم باشد. به همین خاطر خدای رحمان می فرماید که شهدا زنده اند؛ زیرا آنها در بهشت نزد پروردگار به سر می برند و آنجا زندگی میکنند. اینکه آنها بلافاصله بعد از مرگ وارد بهشت میشوند و مراحل قضاوت را طی نمی کنند؛ این است که آنها چارچوب کلی از زندگی را درک کرده و آماده ورود به بهشت هستند و به همین خاطر بلافاصله بعد از مرگ وارد بهشت میشوند.

کسی که به این مرحله نرسیده است؛ از خود می پرسد که چرا این همه بیماری و مشکلات در جهان پیش آمده است؟ انسان این سوالات و شکایتها را نسبت به خدا مطرح میکند و به این بهانه خدا را عبادت نمی کند. همین انسان اگر ثروتمند شود و همه این مشکلاتش هم حل شود، باز هم خدا را عبادت نمی کند، زیرا حل مشکلش را ناشی از زحمات و علم خود میداند. انسان هنوز تکلیف خود با خدای خود را مشخص نکرده است ولی یک روزی مجبور است آن را مشخص کند. اصلا ما به این دنیا آمده ایم که این وضعیت را مشخص کنیم.

خدا نسبت به انسانها رحم زیادی دارد. تصور کنید یک شاگرد بنا ساختمانی درست میکند. در حین درست کردن ساختمان، چندین اشتباه میکند. اشتباه طوری است که قابل جبران نیست. اما استادش به او میگوید که برای جلوگیری از بروز مشکل، مقداری بتن زیر آن بریز. شاگرد این کار را میکند. در ادامه کار، شاگرد باز هم اشتباه دیگری میکند که قابل برگشت نیست. استاد به او میگوید که اشتباه غیر قابل بازگشتی کردی؛ اما دیوارش را مثلا ایزوگام کنید تا اثرات و عواقب این عیب کاهش یابد و یا رفع شود. شاگرد با همین منوال و روش پینه دوزی ادامه میدهد. ولی استاد در همه حال کمکش میکند که نتیجه قابل استفاده باشد. ولی در نهایت کار به جایی میرسد که دیگر آنقدر اشتباهات زیاد میشود که قابل پینه هم نیست. این حالت وقوع آخرالزمان است.

جریان خدا و انسان هم مثل این استاد و شاگرد است. خدا خودش علم را به انسان آموخت و به تدریج به او می نمایاند. خدا صبرش زیاد است و با انسان همراهی میکند حتی اگر انسان سازه را اشتباهی پیش برده باشد. فرق خدا با ملائک در همین نکته بود. خدا صبرش زیاد است ولی ملائک به اندازه خدا صبر نداشتند. اعتراض ملائک نسبت به آفرینش آدمیان بخاطر این بود که آنان به اندازه خدا صبر ندارند.

در زمان قدیم، انسان روی زمین، رودخانه ها را آلوده کرد. خدا دستور به پاکیزگی و طهارت داد و فرمان داد که محیط خود را هم پاکیزه نگهدارید. اما انسان بی توجهی کرد و کنترل از دستش خارج شد. خدا اینبار فرمود که از چشمه های جاری که از کوهها خارج میشود، استفاده کنید. بعد از مدتی مردم چشمه ها را هم خشکاندند. اینبار انسان مجبور شد که از چاه استفاده کند. اما خدا به او توصیه کرد که در مصرف آب چاه زیاده روی نکند و گرنه زلزله برای خود بوجود می آورد. انسان به دستور خدا توجه نکرد و در نتیجه چاه هم جوابگو نشد و زمین بارها لرزید. بعد انسان شروع کرد به سد سازی. سدها تمام چشمه ها و رودخانه ها را خشک کردند. بشر به دردسر افتاد و تمام رودخانه ها و چشمه های طبیعی را از دست داد. آیا بشر علمش را نداشت یا اینکه علمش را داشت و این همه سد ساخت؟ آیا نمی دانست که ساخت این همه سد، مشکلات بزرگتری ایجاد میکند؟

جواب این سوال این است که: انسان هم میدانست و هم نمیدانست. ولی اکنون سد هم جوابگو نیست. پس طبق علم انسان راه چاره چیست؟ راه چاره اصلی این است که طریق مصرف آب کشاورزی تغییر یابد و ضابطه مند شود تا آب اسراف نشود. اما ممکن است انسان شرایطی را در مورد زندگی بوجود آورده باشد که نتواند این کار را بکند. بنابراین مجبور است که راه حل دیگری بوجود آورد و رو به آب شیرین کن ببرد. اما این روش هم عواقب زیادی دارد و انرژی زیادی می برد. به هم خوردن اکوسیستم طبیعت، تولید آبی که حاوی املاح طبیعی نیست و ... . آب چشمه ها از میان خاک و سنگها از بالای کوهها پایین می آیند و تمام املاح مورد نیاز بدن را در خود دارند. اما در روش جدید، انسان مجبور است که این املاح را طور دیگری جبران کند و خود را وابسته به چیزهای دیگری میکند. به این طریق انسان روزبروز مشکلاتش گسترده تر میشود. گرچه از نظر علمی پیشرفته تر میشود ولی مشکلی که خدا حل کند، یک چیز دیگری است. ولی بالاخره بشر روزی به بن بست میرسد.  زیرا آنقدر مشکلات گسترده و پیچیده میشود که دیگر قابل حل نیست. آن موقع آخر الزمان است و کار جهان به پایان میرسد و نهایتا این آزمایش به پایان خود میرسد.

تغییرات نابهنجار زیادی در این فرآیند پینه بازی رخ میدهد که خیلی از آدمیان تحمل این تغییرات را ندارند. حتی سن انسان تا حدی است که این تغییرات برایش قابل تحمل و قابل تعقل باشد. خدا رحمش زیاد است و سن زیادی به بیشتر آدمیان نمیدهد. آدمی به مرحله ای از سن میرسد که دیگر زندگی برایش لذت بخش نیست و روشهای زندگی برایش بی معناست زیرا آنقدر تغییرات غیرمعقول بوجود آمده است. خدای رحمان این مرحله از زندگی را أَرْذَلِ الْعُمُرِ (زندگی بی هدف و خارج از کنترل) می نامد.

 

وَاللَّهُ خَلَقَکُمْ ثُمَّ یَتَوَفَّاکُمْ وَمِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْ لَا یَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَیْئًا إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ قَدِیرٌ ﴿۷۰

و خدا شما را آفرید سپس [جان] شما را مى‏ گیرد و بعضى از شما تا خوارترین [دوره] سالهاى زندگى [فرتوتى] بازگردانده مى ‏شود به طورى که بعد از [آن همه] دانستن [دیگر] چیزى نمى‏ دانند قطعا خدا داناى تواناست (۷۰)

 

زمان قدیم که تغییرات طبیعی تر بوده است، سن آدمیان خیلی زیادتر بوده است. اگر می بینید که سن آدمیان نسبت به زمان قدیم خیلی کمتر شده است؛ به این علت است که اکنون تغییرات غیرقابل فهم و غیر قابل درک در فرآیند زندگی بشر زیاد شده است. خدا به ما رحم میکند و ما را در این شرایط قرار نمی دهد و سن زیادی به ما نمی دهد.

کسانی که طی این فرآیند به نتیجه لازم نرسند، خدا آنانرا طرد میکند و به جایی به اسم جهنم خواهد فرستاد تا در آنجا از کمکها و توصیه های خدا دور باشند. خدا به جهنمیان می فرماید:

 

قَالَ اخْسَئُوا فِیهَا وَلَا تُکَلِّمُونِ ﴿۱۰۸

مى‏ فرماید [بروید] در آن گم شوید و با من سخن مگویید (۱۰۸)

 

در این آیه ابتدا می فرماید که در جهنم گم شوید و بعد می فرماید که با من سخن مگوئید. این نشان میدهد که افراد جهنمی، توانایی کلام با خدا را ندارند. یعنی سبک و استایل زندگی در جهنم طوری است که امکان ارتباط با خدا نیست. اگر دیدید که در یک منطقه ای، مشکلات زیادی بوجود آمده است، قطعا بدانید که خدا آنان را تقریبا رها کرده است. مردمی که دستورات خدا را رها کنند، خدا هم آنان را رها میکند. مردمی که خدا را فراموش کنند، خدا هم آنان را فراموش میکند.

مومنان دید دیگری نسبت به این جهان دارند و آنان یک دید کلی از عالم بالاتر با خود دارند که زندگی را خیلی راحت تر و قابل فهمتر و قابل درکتر میکند.

 

الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ ﴿۱۵۶

[همان] کسانى که چون مصیبتى به آنان برسد مى‏ گویند ما از آن خدا هستیم و به سوى او باز مى‏ گردیم (۱۵۶)

 

أُولَئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ ﴿۱۵۷

بر ایشان درودها و رحمتى از پروردگارشان [باد] و راه‏یافتگان [هم] خود ایشانند (۱۵۷)

 

تسلیم خدا شدن و پذیرفتن دستورات خدای رحمان، راه حل اصلی تمام این پارادکسهاست. این همان دینی است که خدا به ما معرفی کرده است و همان اسلام است. اسلام یک اسم خاص نیست و بلکه یک اسم معنادار است به معنای تسلیم محض خدا بودن. از نظر من کلمه اسلام باید به زبانهای دیگر ترجمه شود. اسلام یک اسم خاص نیست که به زبانهای دیگر ترجمه نشود. بلکه باید به عنوان دینی که دیندار در آن تسلیم دستورات و روشهای خدای رحمان میشود، معنا شود. دین به معنای راه و روش زندگی است و این راه و روش زندگی باید مبتنی بر معنویت عالم بالاتر باشد و این یعنی ترجیح دستورات عالم بالاتر بر علم. این همان اسلام است، یعنی تسلیم محض خدا شدن. تمام پیامبران قبل هم خود را مسلمان نامیده اند. اما پس چرا پیروانشان خود را یهودی و مسیحی و ... می نامند؟ اینها نامگذاریهای خودشان است و ربطی به دین خدا ندارد. یعقوب در آخرین لحظات عمرش می گوید: وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ  یعنی ما همگی تسلیم محض خدا هستیم.

 

أَمْ کُنْتُمْ شُهَدَاءَ إِذْ حَضَرَ یَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قَالَ لِبَنِیهِ مَا تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِی قَالُوا نَعْبُدُ إِلَهَکَ وَإِلَهَ آبَائِکَ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ إِلَهًا وَاحِدًا وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ ﴿۱۳۳

آیا وقتى که یعقوب را مرگ فرا رسید حاضر بودید هنگامى که به پسران خود گفت پس از من چه را خواهید پرستید گفتند معبود تو و معبود پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق معبودى یگانه را مى ‏پرستیم و در برابر او تسلیم هستیم (۱۳۳)

 

یعقوب براحتی برای فرزندانش کلمه مُسْلِمُونَ  را بکار می گیرد. دین تمام پیامبران یکی بوده است. تسلیم خدا شدن و تسلیم دستورات او شدن. این آیه نکته های جالب دیگری هم دارد. زمانی که یعقوب را مرگ فرا رسید، فرزندانش را صدا کرد و آنان را نصیحتهای مهمی میکند. به این می گویند ابهت و اعتماد به نفس، حتی در لحظات آخر زندگی. اما در زمانه ما افرادی هستند که نزدیک مرگشان و هنگامی که بیماری سختی می گیرند، خود را زیر پتو می برد و شروع میکند به ناز کردن و گلایه کردن از دیگران! او دربدر بدنبال پزشکان می دود تا که مداوایش کنند. بعد از هفتاد سال زندگی، هنوز متوجه نیست که زندگی دست خداست و هیچ پزشکی نمیتواند حتی یک ثانیه به عمر انسان بیفزاید. یعقوب در لحظات آخر زندگیش، آنقدر بر خودش مسلط بوده است که از فرزندانش سوال میکند که بعد از مرگ من، چه خدایی را پرستش میکنید؟ و از آنان آزمون خداپرستی می گیرد. دلیل این جریان، به سبک زندگی یعقوب بر می گردد که در تمام عمرش مبتنی بر صبر بوده است. او در آخرین لحظات زندگیش هم مفید بوده است.

اگر انسان روزی به این نتیجه برسد که خدا چیزی میداند که بشر نمی داند. آنوقت میتوان به سرنوشت انسان امیدوار شد و گرنه سرنوشت خوبی در انتظارش نیست.

شاعر از فرط مشکلات روانی که در خود جمع کرده است از خود می پرسد: آمدنم بهر چی بود؟

گمراه کسی است که نداند کجاست و یا نداند چه توانایی هایی دارد و یا نداند دنبال چیست؟ اما  خدا از ما میخواهد که نشانه های تغییر زمان و مکان را درک کنیم و بدانیم که چرا اکنون وضعیت اینطوری شده است. مصرف روزمره داروهای شیمیایی نشانه پیشرفت نیست و بلکه نشانه برگشتن دوباره به همان جهالت قدیمی است.

انسان منشاء مشکلات را نمی داند. به همین خاطر از خود سوال میکند که چرا در قوم لوط، زنان هم عذاب شدند؟ یا چرا قوم صالح همگی عذاب شدند، در حالی که یک نفر شتر را کشت؟

در قوم لوط، زنان نقش نیروهای پشت پرده را بازی میکردند. هیچ چیزی از دید خدا پنهان نمی ماند. اینکه چرا قوم صالح همگی عذاب شدند، در حالی که یک نفر شتر را عقر کرد؛ این است که مردم آن قوم یک نفر را استخدام کردند برای قتل شتر. بنابراین همگی مقصرند. برگزاری عدالت از دید خدا مثل عدالت انسانها نیست. چیزی از دید خدا پنهان نمی ماند. کسی نمی تواند بگوید که من در قتل شرکت نکردم. در قتل همکاری کردن، فرق چندانی با قتل ندارد.

ما فکر می کنیم که گذشتگان ما علم نداشته اند و یا طرفدار علم نبوده اند. آنان هم با توجه به زمان خود، از علم بهره برده اند. ناقص بودن علم و تکامل تدریجی آن باعث چنین دیدگاهی میشود، طوری که انسانها همیشه نسبت به گذشتگان به دید کم دانشی نگاه میکنند. در زمان قدیم میان رومیان، از ادرار برای تمیز کردن لباسهای کثیف بهره می بردند؛ زیرا ادرار حاوی آمونیاک است و خاصیتی مثل ماده شوینده دارد. حتی آنها از ادرار و مدفوع حیوانات برای درمان هم  استفاده میکردند. اینها علم آن موقع بوده است. زیرا آنها به خاصیت تمیزکنندگی ادرار دست پیدا کرده بودند. وقتی حد و مرزی برای علم در نظر گرفته نشود، به مصرف ادرار و مدفوع هم خواهد رسید. اما خدای رحمان خوردن ادرار و مدفوع را ممنوع کرده است، زیرا اینها پاکیزه نیستند. اگر چه خاصیت علمی پاکیزه کنندگی هم داشته باشند. نمیتوان ادرار نوشید فقط بخاطر داشتن آمونیاک.

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُلُوا مِنْ طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَاشْکُرُوا لِلَّهِ إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ ﴿۱۷۲

اى کسانى که ایمان آورده‏ اید از مواد پاکیزه‏ اى که روزى شما کرده‏ ایم بخورید و اگر تنها او را مى ‏پرستید خدا را شکر کنید (۱۷۲)

 

سلیقه های زیبایی انسانها، تحت تاثیر عواملی قرار گرفته است. بطوریکه در زمانهای قدیم بعضی مردم برای زیبا کردن خود، لبهای خود را با روشهای مختلف بزرگ میکردند و خیال میکردند که ملکه زیبایی شده اند.

برای جلوگیری از افتادن در چنین حیطه ای از علم، باید دستورات خدای رحمان را مبنای استایل زندگی خود قرار داد. گاهی انسانها بوسیله مدیتیشن و یوگا به حالتی از ذهن می رسند که فکر میکنند دستوراتی از عالم بالاتر به آنها رسیده است. در حالی که دستوراتی که در این حالات به آنها میرسد، مربوط به دنیای شیاطین و اجنه است.  از آنجا که شیاطین و اجنه هم بعد وجودیشان از بعد وجودی انسانها بالاتر است؛ این افراد به اشتباه برداشت غلطی از کسب معنویت و الهام می کنند. هر الهامی، الهام از طرف خدا نیست.

 

  • اسعد حسینی
۰۸
آبان
۰۴

 

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت 177)

درمان بیماری (بخش 24)

خون (7)

 

 

از آشپزی پرسیدند چرا نیمروهایی که درست می کنید، آنقدر خوشمزه است؟ او در جواب گفت که من نیمرو را با آرامی و یواش یواش و با شعله کم درست می کنم و برای آن وقت می گذارم و به همین دلیل است که خوشمزه است. حرف این آشپز اهمیت صبر و حوصله را حتی در درست کردن غذاهای خوشمزه به ما یادآوری میکند. یکی دیگر بود میگفت ای کاش یک قرص درست شده بود که همه چیز توی آن بود و روزی یک قرص می خوردم و دیگر از دست غذا درست کردن و غذا خوردن خلاص میشدم! بعضی ها حتی برای غذا خوردن هم وقت نمی گذارند.  از قدیم گفته اند، عجله کار شیطان است. شیطان در کارهایش عجله میکند و به همین خاطر به یک روش خیلی زشت دست یافته است و اگر با کسی مسّ شود (تماس یابد)، او را هم آلوده می کند و آلوده شونده هم زشت و نامیزان میشود. تنها راه نجات یافتن از این آلودگی، طهارت است. درمان بیماری به روش رحمانی، یک نوع طهارت است. تغذیه به روش درست و مبتنی بر صبر یک نوع طهارت است.

ممکن است کسی بپرسد که چطوری و در چه حالتی شیطان با انسان تماس پیدا میکند؟ در حالتی که سطح گرمی انسان از سطح معین و حریم تعیین شده بالا بزند. مثلا خدا فرموده است که خون حرام است. کسی که خون و یا مواد خون مانند مصرف کند، سطح و نوع گرمی او از حریم تعیین شده تجاوز میکند و در نتیجه همسایه شیطان میشود و برای شیطان قابل دسترس و ردیابی است.

در قسمت قبلی، اهمیت صبر در استایل درست زندگی ثابت شد. در صورت عدم بکارگیری صبر در امورات مختلف زندگی، وارد استایل درستی از زندگی نخواهیم شد. دین همان استایل زندگی است. سیستم جهنم طوری طراحی شده است که صبر در آن کاربردی ندارد. حتی بی قراری  وبی تابی هم در آن کاربردی ندارد و مشکلی را حل نمی کند. همانطور که در آیه زیر می فرماید: سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَجَزِعْنَا أَمْ صَبَرْنَا مَا لَنَا مِنْ مَحِیصٍ = چه بى‏ تابى کنیم چه صبر نماییم براى ما یکسان است ما را راه گریزى نیست. این گفته جهنمیان که در دل مشکلات هستند، ثابت میکند که عملا و در واقعیت دو روش برای حل مشکلات هست؛ یکی صبر و دیگری جزع(عجله). در جهنم این دو روش هیچکدام کارساز نیست و کاربردی ندارد. جزع مخالف صبر است.

 

وَبَرَزُوا لِلَّهِ جَمِیعًا فَقَالَ الضُّعَفَاءُ لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعًا فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذَابِ اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ قَالُوا لَوْ هَدَانَا اللَّهُ لَهَدَیْنَاکُمْ سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَجَزِعْنَا أَمْ صَبَرْنَا مَا لَنَا مِنْ مَحِیصٍ ﴿۲۱

و همگى در برابر خدا ظاهر مى ‏شوند پس ناتوانان به گردنکشان مى‏ گویند ما پیروان شما بودیم آیا چیزى از عذاب خدا را از ما دور مى ‏کنید مى‏ گویند اگر خدا ما را هدایت کرده بود قطعا شما را هدایت میکردیم چه بى‏ تابى کنیم چه صبر نماییم براى ما یکسان است ما را راه گریزى نیست (۲۱)

 

فرق مهم این دنیا با جهنم در همین است. در این دنیا میتوانیم بوسیله صبر مشکلات را حل کنیم. اما در جهنم صبر کاربردی ندارد و مشکلی را حل نمی کند. بی تابی کردن هم مشکلی را حل نمی کند و بی فایده است. نعمت بزرگی که در نظام رحمانی است، این است که در آن صبر کاربرد دارد و واقعا مشکلات را حل میکند. در آخر دوره ها صبر کاربرد و اهمیت بیشتری دارد. خدای رحمان، برای امتهای گذشته، پیام رحمانی پندار نیک، کردار نیک، گفتار نیک را جلو راه آنان قرار داد. اما در کتاب قرآن که یک کتاب آخرالزمانی است، گفتار صبر را اضافه کرد. زیرا در آخر الزمان بکار نبردن صبر، کلا مسیر زندگی صحیح را عوض می کند و حتی بکار نبردن صبر میتواند انسانها را وارد جهنم کند، به همین راحتی. جهنم هم یک استایل زندگی است. بهشت هم یک استایل زندگی است. بهشت بر صبر بنا شده است و فقط کسانی وارد آن میشوند که در این دنیا صبر بکار گرفته باشند.

کسانی که در این جهان فانی، صبر بکار نگیرند، حالتی به خود می گیرند و وارد سلوکی میشوند که صبر در زندگی آنان کاربردی ندارد و یا بی تاثیر میشود. مثلا یک معتاد، به مرحله ای از زندگی میرسد که مواد سریع الاثر و سریع الجذب میخواهد و گرنه بی تاب میشود. همانطور که می بینید عدم بکارگیری صبر موجب بکارگیری بی تابی میشود. همانی که آیه می فرماید سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَجَزِعْنَا أَمْ صَبَرْنَا یعنی عدم بکارگیری صبر باعث ورود به جزع (بی تابی-عجله) میشود. این فرد این نوع استایل زندگی را انتخاب میکند. جهنم انتخاب خود انسانهاست. اگر صبر نداشته باشید، وارد بهشت نخواهید شد. بهشتی ها بخاطر صبر در امور دنیایی وارد بهشت میشوند.

 

سَلَامٌ عَلَیْکُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ ﴿۲۴

[و به آنان مى‏ گویند] درود بر شما به این خاطر که صبر بکار بردید راستى چه نیکوست فرجام آن سراى (۲۴)

 

کسی که صبر بکار نگیرد، وارد بهشت نمی شود. نه فقط به این خاطر که صبر بکار نگرفته است. بلکه به این خاطر که نبود صبر، او را وارد یک سلوک غلط میکند و تا آخر عمرش این راه و سلوک غلط را ادامه میدهد و در نتیجه برآیند زندگیش رو به جهنم خواهد شد. کسی که در زندگی دنیاییش صبر جایی ندارد، یعنی مسلک او بهشتی نیست و خصوصیات اهل بهشت در او نیست و در نتیجه نمیتواند وارد بهشت شود. حتی اگر وارد بهشت شود، مجبور است که برگردد؛ زیرا با مزاجش نمی خواند. اگر هم از جهنم به زمین برگردانده شود؛ دوباره همان کارها را مرتکب میشود. وضعیت عجیبی اعم از بی ارادگی، بی هدفی، مستی، بی عقلی، ریسکهای غیرعاقلانه و ... در جهنمیان موج میزند.  

کمک گرفتن از صبر و نماز لازمه به بهشت رفتن است که بدون آن امکان پذیر نیست.

 

وَاسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ وَإِنَّهَا لَکَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِینَ ﴿۴۵

از شکیبایى و نماز یارى جویید و به راستى این [کار] گران است مگر بر فروتنان (۴۵)

 

آیه می فرماید که بکارگیری صبر و نماز کار هر کسی نیست و بلکه فقط فروتنان و خشوع کنندگان میتوانند اینچنین کنند. برای درک مفهوم خشوع؛ آیه زیر راهگشاست.

 

وَمِنْ آیَاتِهِ أَنَّکَ تَرَى الْأَرْضَ خَاشِعَةً فَإِذَا أَنْزَلْنَا عَلَیْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ إِنَّ الَّذِی أَحْیَاهَا لَمُحْیِی الْمَوْتَى إِنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿۳۹

و از [دیگر] نشانه‏ هاى او این است که تو زمین را فسرده مى ‏بینى و چون باران بر آن فروریزیم به جنبش درآید و بردمد آرى همان کسى که آن را زندگى بخشید قطعا زنده‏ کننده مردگان است در حقیقت او بر هر چیزى تواناست (۳۹)

 

براساس آیه بالایی، زمین خشوع دارد زیرا وقتی باران روی آن می بارد، به جنب و جوش در می آید و گیاهان گوناگون روی آن می روید. پس خشوع یعنی طبق نظام رحمانی رفتار کردن و خود را به آن سپاردن. وقتی نظام رحمانی باران می باراند، زمین زیبا و سرسبز میشود و از خود واکنش مناسب نشان میدهد. زمین الکی و بی هدف اینکار را نمی کند و بلکه در مقابل آن چیزی که خدا نازل میکند، واکنش نشان میدهد. آدم خاشع هم باید اینچنین باشد و در مقابل آیاتی که خدا نازل میکند، باید خشوع داشته باشد و از این آیات برای پرورش روان و نفس خود استفاده کند و سرسبز شود و علیه آن جبهه گیری نکند.

چهار موردی که خدا حرام کرده است در تمام کتابهای آسمانی، هرکدام که رعایت نشود؛ ضررات خاصی را بوجود میاورد که تمام مشکلات بشریت از همین هاست.

 

نتایج مصرف مردار: بدن پیر میشود، بدن ضرر می بیند، بیمار میشود، بدن خسته میشود.

نتایج مصرف خون و خون مانند: صبر از دست میرود، مقاومت از بین میرود، بردباری از بین میرود.

نتایج مصرف گوشت خوک و مواد غذایی شبیه به آن: بی غیرتی، بی تفاوتی نسبت به پاکی و کثیفی، بی تفاوتی نسبت به بی کیفیتی، بی تفاوتی نسبت به بیماریها و پوشاندن آن بجای حل آن.

نتایج مصرف آنچه که با نام غیر خدا تهیه شده باشد : افزایش مهر و محبت در جهت غیر خدا به نسبت خدا، ملکه ذهنی از خدا به غیر خدا تغییر می یابد. تبدیل شدن غیر خدا به الهه و ملکه.

 

تمام این موارد نمونه قاطی شدن مفهوم خیر و شر هستند. وقتی مفهوم خیر و شر با هم قاطی شوند، آدمیان بی تکلیف می مانند. اما بالاخره روزی باید این تفکیک صورت گیرد. آخرین مرحله تفکیک همان قیامت است. اما آن روز دیگر به درد نمیخورد. در قیامت مفهوم خیر و شر برای همیشه از همدیگر جدا میشوند. اما قبل از آن باید نسبت به تفکیک خیر و شر، قیام بشود.

آدمیان در میانه مشکلات واقعی مثل گیر افتادن در کشتی گرفتار طوفان، به خدای یکتا پناه می برند؛ اما همینکه از کشتی پیاده شوند و به خشکی برسند؛ دوباره به غیر خدا پناه می برند.

 

وَإِذَا غَشِیَهُمْ مَوْجٌ کَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَمَا یَجْحَدُ بِآیَاتِنَا إِلَّا کُلُّ خَتَّارٍ کَفُورٍ ﴿۳۲

و چون موجى کوه‏ آسا آنان را فرا گیرد خدا را بخوانند و اعتقاد [خود] را براى او خالص گردانند و[لى] چون نجاتشان داد و به خشکى رساند برخى از آنان میانه‏ رو هستند و نشانه‏ هاى ما را جز هر خائن ناسپاسگزارى انکار نمى ‏کند (۳۲)

 

دلیل این امر خیلی مهم است. مشکلات بشر به دو قسمت تقسیم میشود. یک نوع مشکلات واقعی است و دیگری مشکلات خودساخته.

در مشکلات واقعی: آدمیان به خدای یکتا پناه می برند

اما در مشکلات خودساخته: آدمیان به خدا پناه نمی برند، زیرا مشکلات را خودشان ساخته اند وخودشان هم این را میدانند. در مشکلات خودساخته و غیر واقعی، به خدای رب العالمین پناه برده نمیشود و بلکه به واسطه ها پناه برده میشود. زیرا خدا را نمی توان فریب داد. خدا جواب مشکلات غیر واقعی را نمی دهد. زیرا در مشکلات غیرواقعی، روش نادرستی طی میشود.

خون در زمان ما، فقط خون حیوانات نیست. بلکه هر ماده ای که خاصیتهای خون مانند داشته باشد، هم مثل خون است و اثراتی مثل خون دارد. حتی در مبحث ازدواج و انتقال خون، سازگاری گروههای خونی مطرح است. این یعنی اینکه کسانی که خون و مواد خون مانند مصرف میکنند، ممکن است که بین آنان ناسازگاری پیش آید. این ناسازگاری بخاطر مصرف مواد خون مانندی است که طرفین انجام میدهند. گاهی بعضی افراد همیشه دهنشان می جنبد و بطور مداوم تغذیه انرژی زا و خون مانند مصرف میکنند. شایسته است که آدمی خوردن را به وعده های غذایی محدود کند و در وقت غیر از آن دهنش نجنبد.

نوعی روش آشپزی است که در آن از خون به عنوان ماده اولیه استفاده می‌شود. این روش در برخی کشورها مثل تانزانیا، کره شمالی، کره جنوبی، چین و اکثر کشورهای اروپایی مرسوم است. من قبلا فکر میکردم کسانی که خون میخورند، حالا وجود ندارند. اما متوجه شدم که حتی در کشورهای پیشرفته کسانی وجود دارند که خون غذای همیشگی آنان است. آنان ظاهرا خود را به عنوان خون آشام نمی شناسند. اما در واقعیت یک خون آشام هستند. در یک مصاحبه با یک خون آشام که دچار بیماری روده التهاب‌پذیر بوده است؛ او می‌گوید که فقط با نوشیدن خون درمان می‌شود. او می‌گوید: بعد از نوشیدن مقدار زیادی خون، مثلا نزدیک به یک فنجان، دستگاه گوارشمان مثل ساعت کار می‌کند. این فرد در واقع خودش را به این ماده معتاد کرده است. کسی که خون مصرف کند و به آن معتاد شود، دیگر به کمتر از خون راضی نمیشود.

قرآن را کسی نازل کرده است که اسرار آسمانها و زمین را میداند و البته فقط او آن را میداند.

 

قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذِی یَعْلَمُ السِّرَّ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ کَانَ غَفُورًا رَحِیمًا ﴿۶

بگو آن را کسى نازل ساخته است که راز نهانها را در آسمانها و زمین مى‏ داند و هموست که همواره آمرزنده مهربان است (۶)

 

خدا همه چیز را به اندازه خلق کرده است که اگر آدمی این سیستم را به هم بزند، روش زندگیش زشت میشود.

هیچ پیامبری در قرآن ، تقاضای بچه سالم از نظر جسمی از خدا نکرده است؛ بلکه همگی خیلی کلی تر دعا کرده اند. آنها تقاضای فرزند پاک کرده اند؛ پاکی از نظر روان.

 

هُنَالِکَ دَعَا زَکَرِیَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعَاءِ ﴿۳۸

آنجا [بود که] زکریا پروردگارش را خواند [و] گفت پروردگارا از جانب خود فرزندى پاک و پسندیده به من عطا کن که تو شنونده دعایى (۳۸)

 

پیامبران خیلی خوب درک کرده بودند که اگر بچه ای روانش پاک نباشد، سلامت جسمی خود را هم از دست خواهد داد. کسی که سالم است و خدا به او جسم سالمی بخشیده است؛ اما در ادامه استایل غلطی از زندگی را انتخاب میکند و در ادامه تعادل روان و در پی آن تعادل جسم خود را هم از دست میدهد. فرق پیامبران با مردم عادی این بود که آنان درک عمیقتر و کلی تری از زندگی داشتند. کسی که چنین درکی نداشته باشد، نمی تواند در این آزمایش موفق شود.

هر چیزی که صبر در آن نباشد، در راستای نظام رحمانی نیست. اگر چای می‌نوشید، چایی استفاده کنید که دیر دَم بکشد و دیر رنگ بدهد. چای‌هایی که زود رنگ پس می‌دهند، حاوی رنگ مصنوعی هستند و به دیواره معده و دستگاه گوارش می‌چسبند و باعث مشکلات گوارشی و  ترشح بی موقع اسید می‌شوند. در کل چیزهایی که روزانه و به طور روزمره مصرف می‌شوند، باید چاشنی صبر قاطی آن کنید مثل آب، نان، چای، روغن و غیره. این مهمترین راز سلامتی انسان است. وقتی نتوانید صبر را در لایه جسمانی خود تزریق کنید؛ در روان خویش هم نمی توانید صبر بکار گیرید و روان شما هم بیمار میشود. بکارگیری صبر در لایه جسم و تغذیه خیلی راحت تر از لایه روان است. لایه روان پیچیدگیهای زیادی دارد و به سادگی نمیتوان صبر در آن بکار برد و کار هر کسی نیست. اما خدای رحمان راه حلهای ساده ای برای این افراد قرار داده است. به همین خاطر صبر در لایه تغذیه جسمانی، مثل یک هندل برای روان بکار می رود و به بکارگیری صبر در لایه روان کمک زیادی میکند.

زنبور کیلومترها راه را طی می‌کند تا مقدار کمی عسل به دست آورد. این کار زنبور بر اساس صبر شکل گرفته است وگرنه زنبور می‌توانست روی چند گل محدود و مشخص بنشیند و عسلش را تهیه کند و خودش را هم اذیت نکند. در نهایت یک مربای گل تحویل دهد. اما شفای موجود در عسل به این خاطر است که زنبور فرآیند صبر و پشتکار را در فرآیند جمع آوری و تهیه عسل بکار می گیرد.

آیه زیر می فرماید که اگر از میان مومنان، بیست تن شکیبا و صبور باشند بر دویست تن چیره مى ‏شوند. اگر یکصد تن شکیبا و صبور باشند بر هزار تن پیروز می گردند و در آیه دیگری، خدا طرح ضعیفانه تری برای افراد ضعیف تر می فرماید که در حالت ضعف، اگر از مومنان هزار تن باشند به توفیق الهى بر دو هزار تن غلبه می کنند. و همه اینها فقط با صبر امکان پذیر است. زیرا خدا با صابران است (وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ ).

 

یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَى الْقِتَالِ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ یَغْلِبُوا أَلْفًا مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا یَفْقَهُونَ ﴿۶۵

اى پیامبر مؤمنان را به جهاد برانگیز اگر از [میان] شما بیست تن شکیبا باشند بر دویست تن چیره مى ‏شوند و اگر از شما یکصد تن باشند بر هزار تن از کافران پیروز مى‏ گردند چرا که آنان قومى‏ اند که نمى‏ فهمند (۶۵)

 

الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْکُمْ وَعَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفًا فَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ صَابِرَةٌ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ أَلْفٌ یَغْلِبُوا أَلْفَیْنِ بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ ﴿۶۶

اکنون خدا بر شما تخفیف داده و معلوم داشت که در شما ضعفى هست پس اگر از [میان] شما یکصد تن شکیبا باشند بر دویست تن پیروز گردند و اگر از شما هزار تن باشند به توفیق الهى بر دو هزار تن غلبه کنند و خدا با شکیبایان است (۶۶)

 

بعضی‌ها فکر می‌کنند که هر چقدر غذا خوشمزه‌تر و گران‌تر باشد، با ارزش‌تر است. اما این تفکر نادرست می‌تواند منشا تمام بیماری‌ها باشد.  حادثه‌ای که در دوران نوجوانی برای خودم پیش آمد را اینجا ذکر میکنم. یکی از روزها به ما گفتند که یکی از زنان فامیل موقع زایمانش است و به همین خاطر من و یکی دیگر از بچه‌ها را به چند روستا بالاتر فرستادند تا قابله بیاوریم. آن روز بیش از یک متر برف باریده بود ما با پای پیاده، حدود دو سه کوه و تپه را رد کردیم تا رسیدیم به مقصد. راه رفتن روی برف خیلی سخت‌تر است و انرژی زیادی لازم دارد. وقتی رسیدیم به مقصد نای راه رفتن نداشتیم. آنها برای ما شیر گرم و نان خشک آوردند. ما از آن خوردیم و بلافاصله همراه با قابله برگشتیم. شیر و نان خشک ظاهرا غذای ساده و فقیرانه‌ای بود، اما تمام انرژی ما را در مسیر برگشت تامین کرد. ما ابتدا فکر می کردیم که این غدای جالبی نبوده که به ما دادند. اما من بعدا فهمیدم که اتفاقا این غذای ساده که شیر گرم و نان خشک بود؛ بهترین غذایی بوده است که به ما داده‌اند. زیرا نان سبوس‌دار و شیر با همدیگر انرژی و کالری خود را به مرور آزاد می‌کنند و برای یک مسیر طولانی مقاومت و پشتکار را بالا می برند. این‌ها همگی چاشنی صبر در آن بود که در طی یک مسیر طولانی و برفی اصلا کم نیاوردیم و براحتی برگشتیم. اگر یک غذای خوشمزه‌تر به ما می‌دادند شاید دیگر نای راه رفتن هم نداشتیم. بعضی سبک تغذیه‌ها در دورانی از زندگی خودش یک توفیق اجباری است. در داستان طالوت خواندیم که طالوت سپاهیانش را با سبک تغذیه آزمایش کرد. سبک تغذیه مهمترین معیار آزمایش صبر و مقاومت و پشتکار افراد است. افرادی که در ماه رمضان روزه نمی گیرند، پشتکار و صبر را در زندگی خویش از دست میدهند و خود را در لبه پرتگاه قرار میدهند.

یک بدنساز از آنجا که غذاهای خون مانند و پودرها مصرف میکند، انرژی او لحظه ای است و صبر و پشتکار در این سبک وجود ندارد. خدای مهربان انسان ها را در بهترین حالت و موقعیت قرار داده است. اگر در دورانی از زندگی، استایل ساده در تغذیه داشته ایم، این خودش یک توفیق اجباری بوده است. خدا رحمان است و بدون آن که خود بدانیم، در حال رحم کردن به ماست. اگر انسانها این را درک کنند، هیچوقت ناشکری و ناسپاسی نمی کنند.

سبک تغذیه آنقدر مهم است که بعد از مدتی دوستان و آشنایان را از هم جدا میکند و به دو روش زندگی کاملا متفاوت خواهند رسید. حتی این مورد برای زن و شوهر هم صادق است. فرض کنید یکی مواد خون مانند مصرف میکند. اما همسرش در این موارد دقت میکند و مواد خون مانند مصرف نمی کند. در این حالت با آنکه این دو نفر زن و شوهر هستند، ولی به دو سبک متفاوت از زندگی می رسند و عملا در خیلی چیزها از هم جدا میشوند. این حادثه جدایی بارها برای افراد در اقشار مختلف رخ میدهد و تمام داستان آمدن ما به این دنیا در این تفکیک پذیری خلاصه میشود. خدا با نزول دین، دارد سبک های مختلف را از هم جدا می کند و همه را الک میکند. دین همان سبک زندگی است. یوم الدین یعنی روز روکردن سبکها و نتایج حاصل از آن. بعد از آن یوم الفصل یعنی روز جدایی خواهد آمد و به این طریق سبکهای مختلف از هم جدا میشوند. در واقع این آدمها نیستند که از هم جدا میشوند، بلکه سبکها و دینهاست که از هم جدا میشود. هر کسی میرود سوی سبک و دین خودش.

 

لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ ﴿۶دین شما براى خودتان و دین من براى خودم (۶)

 

هر کسی به دین خودش. خدا کسی را به زور به جهنم و یا بهشت نمی برد. بلکه سبکهای زندگی تعیین میکنند که هر کسی کجا میرود.

سبک تغذیه روانی هم مهم است. مسائل عشق مانند، مثل خون است که به جان افراد می افتند. شعرا که اغلب عشق را تبلیغ میکنند و اشعارشان پر است از این مطالب، خودشان اقرار میکنند که عشق مثل یک خون آشام ، به جان عاشق و یا معشوق می افتد و خون آنان را می مکد.

 

ای عشق خون آشام ما، گشتی جدا از راه ما

 

کسی که خون بخورد و یا بیاشامد، دیگر جایگزینی برای تغذیه اش پیدا نمیشود. زیرا یک ماده سهل الهضم، سهل الوصل، سهل الجذب و سایر اسهالهای دیگر؛ ماده جایگزین ندارند و بنابراین خون آشامی آخر خط است. عشق هم یک نوع خون روانی است که افراد دچار آن میشوند و جایگزینی ندارد. عشق آخر خط است و در صورت نرسیدن به آن، همه چیز تمام میشود و فرد به معنای واقعی نا امید و مایوس میشود.

مثلا وقتی به کسی میگویند که خون آریایی در رگهایت جاری است، یعنی تعصبات و افکار نژادپرستی آریایی ها در وجود تو جاری است. تغذیه روانی از تغذیه جسمی مهمتر است. نژادپرست، به آخر خط رسیده است و راه حلی بجز جنگیدن و از بین بردن بقیه ندارد.

گاهی افراد می گویند که بدون عشق، زندگی بی معناست. اما آنها توجه نمی کنند که عاشق و معشوق جان هم را می‌مکند، همان‌گونه که خون‌آشام از قربانی خود تغذیه می‌کند. بنابراین عشق نه تنها زندگی بخش نیست، بلکه مرگ تدریجی بخش است. بعضی ها می گویند که عشق مثبت و منفی دارد. آنها در ادامه می گویند که همه عشقها منفی نیست. اما آنها توجه نمی کنند که خون آشامی مثبت و منفی ندارد. خون آشامی شرافتمندانه نداریم، همانطور که دزدی شرافت مندانه نداریم. اما در جایی که همه مردم دنبال عشقند و به آن اعتقاد دارند؛ آن وقت مجبورند که به مثبت و منفی تقسیمش کنند. این تقسیم بندی ها چیزی را عوض نمی کند. جایی که همه دزدی میکنند و یا دروغ می گویند، آن وقت دزدی ها و دروغ ها به شاخه های مختلف تقسیم میشود و بعضی ها را مثبت و بعضی ها را منفی می نامند.

خوردن و آشامیدن خون ، مثل یک شبیخون است برای بدن و روان. شبیخون در فرهنگ لغات به معنای تاخت بردن بر سر دشمن است، چنانکه غافل و بی خبر باشد. همچنین شبیخون در اصل یک کلمه اوستایی است (ŝap-hvana) به معنای خونریزی در شب و در تاریکی. خوردن خون مثل شبیخون است برای بدن. به همین خاطر تنظیمات و آرامش و سکون و پایداری بدن را به هم می ریزد. شب موقع سکون و آرامش است و اگر کسی در این موقع به شما حمله کند، یعنی آرامش و تنظیمات روان شما را به هم ریخته است.

انسانها مدام با بدن و روان خویش در جنگند. آنها با خوردن خونهای تغذیه ای و خونهای روانی با بدن و روان خویش جنگ میکنند و به خود ضربه میزنند. وقتی معنای زندگی در یک جامعه از بین رفت، قطعا بدانید که خون آشامهای زیادی از ابعاد مختلف در آن جامعه وجود دارند.

خونخواری نوعی هوا و هوس و شهوت تاریک و انحراف اخلاقی است. در قدیم مردم اعتقاد داشتند که خون‌آشام‌ها تصویرشان در آینه دیده نمی‌شود. اما اینها اعتقادات کهنه ای هستند که دیگر پیش نمیاید. خون آشامی جنبه جدیدی پیدا کرده است که در این روش، داروها و قرصهای شیمیایی و تغذیه های غلط باعث آن هستند.

بعضی مردم با اعتقادات خرافی، فکر میکنند که مثلا با بدست آوردن بزاق فلان موجود، به عمر جاودان دست پیدا میکنند. در نتیجه دنبال شکار و بدست آوردن آن می افتند و به هر قیمتی آن را بدست می آورند و باعث مقطوع النسل شدن آن موجود میشوند. این یک خونریزی واقعی است. بعضی از مردم زمان ما هم دنبال امیال خود هستند که باعث ته کشیدن منابع طبیعی میشود و این هم خودش اسراف و خونریزی است. زمانی که خدای رحمان تصمیم به آفرینش انسان و جن گرفت؛ ملائک اعتراض کردند که خدایا چرا سیستمی را خلق میکنید که در آن خونریزی اتفاق می افتد. منظورشان از خونریزی همین نوع خونریزی بود. اما خدای قادر متعال فرمودند که من چیزی میدانم که شما نمی دانید. خدا میخواهند  یکبار و برای همیشه به این موضوع و بینش و جهان بینی غلط اجنه و انسانها خاتمه دهند و به همه این موجودات ثابت کنند که خونریزی و خون خواری و خون آشامی راه حل مشکلات نیست و تمام این روشها به جهنم ختم میشود. در این آزمایش، روش خونخواری برای زندگی از روش رحمانی جدا میشود و این واقعه همان یوم الفصل و روز جدایی است.

 

وَمَا أَدْرَاکَ مَا یَوْمُ الْفَصْلِ ﴿۱۴و تو چه دانى که روز جدایی چیست (۱۴)

وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ ﴿۱۵آن روز واى بر تکذیب ‏کنندگان (۱۵)

أَلَمْ نُهْلِکِ الْأَوَّلِینَ ﴿۱۶مگر پیشینیان را هلاک نکردیم (۱۶)

ثُمَّ نُتْبِعُهُمُ الْآخِرِینَ ﴿۱۷سپس از پى آنان پسینیان را مى ‏بریم (۱۷)

کَذَلِکَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِینَ ﴿۱۸با مجرمان چنین مى ‏کنیم (۱۸)

 وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ ﴿۱۹آن روز واى بر تکذیب ‏کنندگان (۱۹)

 

روز جدایی، روزی است که استایلها و روشهای زندگی از هم جدا میشوند. جالب است که بعد از این آیه، از زقوم صبحت می فرماید. زقوم مربوط به تغذیه است. خیلی راحت نتیجه می گیریم که یوم الفصل مربوط به جدایی روشهای تغذیه است. روشهای تغذیه جسمی و روانی.

 

إِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ مِیقَاتُهُمْ أَجْمَعِینَ ﴿۴۰

در حقیقت روز جدا سازى موعد همه آنهاست (۴۰)

 

یَوْمَ لَا یُغْنِی مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَیْئًا وَلَا هُمْ یُنْصَرُونَ ﴿۴۱

همان روزى که هیچ دوستى از هیچ دوستى نمى‏ تواند حمایتى کند و آنان یارى نمى ‏شوند (۴۱)

 

إِلَّا مَنْ رَحِمَ اللَّهُ إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ ﴿۴۲

مگر کسى را که خدا رحمت کرده است زیرا که اوست همان ارجمند مهربان (۴۲)

 

إِنَّ شَجَرَتَ الزَّقُّومِ ﴿۴۳

آرى درخت زقوم (۴۳)

 

طَعَامُ الْأَثِیمِ ﴿۴۴

خوراک گناه پیشه است (۴۴)

 

کَالْمُهْلِ یَغْلِی فِی الْبُطُونِ ﴿۴۵

چون مس گداخته در شکمها مى‏ گدازد (۴۵)

 

کَغَلْیِ الْحَمِیمِ ﴿۴۶

همانند جوشش آب جوشان (۴۶)

 

خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ إِلَى سَوَاءِ الْجَحِیمِ ﴿۴۷

او را بگیرید و به میان دوزخش بکشانید (۴۷)

 

ثُمَّ صُبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذَابِ الْحَمِیمِ ﴿۴۸

آنگاه از عذاب آب جوشان بر سرش فرو ریزید (۴۸)

 

ذُقْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ ﴿۴۹

بچش که تو همان ارجمند بزرگوارى (۴۹)

 

درک این مسائل ساده است. بشر در حل مشکلات خود، دنبال روش حلهای مادی است و این راه به جایی نمی برد. تا وقتی که بشر به مفاهیم و معانی توجه نکند، نمی تواند هیچ مشکلی را حل کند. انسان در آخر الزمان خیلی ادعاها دارد که بیشتر عاری از معانی و مفاهیم است و به نتیجه نخواهد رسید.

  • اسعد حسینی
۲۲
مهر
۰۴

 

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت 176)

درمان بیماری (بخش 23)

خون (6)

 

 

بشر در حرفهای خود صادق نیست. سیگار تولید میکند و روی جعبه آن، عکس یک ریه سیاه را هم چاپ کرده است. اما در کنار آن دارد آن را در سطح وسیع تولید میکند و به یک تجارت تبدیلش کرده است. بشر صادقانه عمل نمی کند، زیرا اگر راست میگفت؛ نمی بایست در سطح وسیع تولیدش میکرد. این نوع شعارها همگی نمایشی و توخالی است، زیرا با عمل نمی خواند. میگوید مواد مخدر مضر است ولی در سطح وسیع در دراگ استور ها بدون حالت اضطرار بفروش می رساند. اینها تجاری سازیش کرده اند و اینها را به یک حرفه و شغل تبدیل کرده اند. با حربه و نیرنگ تجاری سازی و تمرکزسازی، هر آنچه مضر است را دارند گسترش و پخش میکنند.

 

کَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ ﴿۳

نزد خدا سخت ناپسند است که چیزى را بگویید و انجام ندهید (۳)

 

بشر حق را با باطل قاطی می کند و یک سری قواعد ضد عقل تولید میکند و بوسیله آن حق را می پوشاند.

 

وَلَا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَکْتُمُوا الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿۴۲

و حق را به باطل درنیامیزید و حقیقت را با آنکه خود میدانید کتمان نکنید (۴۲)

 

خدای رحمان دستور می فرماید که برای حل مشکلاتتان از صبر و نماز کمک بگیرید. کمک گرفتن از صبر، به آن معناست که در تمام امور دنیایی خویش، صبر را تزریق کنیم. وقتی خدا می فرماید که از صبر و نماز کمک بگیرید؛ به آن معنا نیست که هر چند مدت یکبار بگوییم ای صبر کمکم کن و یا ای نماز کمکم کن. بلکه به این معناست که صبر و نماز را در استایل زندگی خویش دخالت دهیم تا مشکلاتمان حل شود و به استایل درستی از زندگی برسیم.

 

وَاسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ وَإِنَّهَا لَکَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِینَ ﴿۴۵

از شکیبایى و نماز یارى جویید و به راستى این [کار] گران است مگر بر فروتنان (۴۵)

 

در قسمت قبلی درمان بیماری، بیان شد که فیبر و سبوس در موارد غذایی همان صبر هستند که در لایه تغذیه جسمانی به این صورت نمود پیدا میکنند. بنابراین صبر در تغذیه، یعنی فیبر و سبوس و سایر مواد مفید و ضروری را از ماده غذایی نگیریم تا غذا در بدن ما دیرتر و بطور آهسته آهسته هضم و جذب شود. این میشود فرآیند صبر در تغذیه. بنابراین،

 

صبر در تغذیه: مصرف مواد غذایی فیبر دار و سبوس دار، پرهیز از مصرف مواد غذایی خون مانند. مواد غذایی خون مانند، سریع الجذب، سریع الهضم، سریع الاثر هستند. اینها مخالف فرآیند صبر هستند.

 

صبر در درمان بیماری: مثل ایوب باید از پایه ها و توانایی های اولیه بدن خود برای درمان استفاده کنیم. مصرف بدون اضطرار داروها و قرصها و سایر مواد شیمیایی یعنی میانبر زدن و عدم بکارگیری صبر در درمان.

 

صبر در درس خواندن: حفظ نکردن مطالب، بلکه اصولی و پایه ای درس خواندن و یادگیری عمیق و زمانبر مطالب. یادگیری یک تخصص بهتر از حفظ مطالب بدرد نخور است. کنکور به سبک فعلی روشی غلط در درس خواندن ایجاد کرده است که باعث شده است که مدارس طبقاتی شود و قبول شدن در رشته های برتر، به اقشار خاصی از جامعه محدود شود.

 

صبر در شغل و پیشه: بجای ماهی، ماهی گیری و تخصص یادگرفتن؛ اگر چه زمانبر است. یک شغل و تخصص و مهارت کم درآمد بهتر است از یک شغل کاذب بی تخصص و بی مهارت پر درآمد.

 

صبر در ازدواج: همسر نباید براساس معیارهای غلط، انتخاب شود. بلکه استایل زندگی زوجین باید همسان باشد. عشق یک مفهوم شیطانی است که دقیقا مخالف صبر است. زیرا افراد عاشق و معشوق از همان اول، تعلق و توجه کامل همسر خویش را میخواهند که عملا امکان پذیر نیست و اگر هم کسی مدعی شود، یک دروغ بیش نیست. اساسا عشق و مفاهیم مربوطه مخالف صبر هستند. کسانی که عشق را مبنای زندگی خویش قرار میدهند، از همان اول زندگی همه چیز و همه امکانات را کامل می خواهند و این عملا یعنی عدم بکارگیری صبر و شروع یک زندگی زشت براساس دروغ و غیرقابل تحمل.

 

صبر در تفریحات و سرگرمی و ورزش: مصرف نکردن مکملها و پودرها در بدنسازی. بدن باید طبیعی و طی زمان شکل گیرد. زنان در ورزش پایین تنه و مردان بالاتنه بزرگ میکنند و اینها همگی بوسیله مواد خون مانند امکان پذیر است و عملا زن ومرد را در دو جبهه و جهت مخالف هم قرار میدهد. وقتی زنان و مردان در دو جهت مخالف هم رشد کنند، عملا به دشمن و ضد هم تبدیل میشوند. کسانی که بدنسازی میکنند و از پودرها و مکملها و ژلها و ... استفاده میکنند، وقتی این حرف را بشنوند، فورا در جواب میگویند که کار ما یک نوع ورزش است و بهتر از آن است که معتاد شویم! آنها ورزش کردن را بهانه میکنند. غافل از اینکه مصرف این نوع داروها و مکملها و پودرها هم نوعی اعتیاد است. ورزش بدون بکارگیری صبر یک نوع اعتیاد است و مضرات فراوان جسمی و روانی در پی دارد. بشر دارد به روشهای مختلف خودش را فریب میدهد. مفاهیم خیر با شر قاطی شده است. تحرک در ورزش قسمت خیرش است. اما مصرف مواد خون مانند قسمت شرّ آن است. به این طریق خیر و شر، حق و باطل با هم قاطی میشوند (وَلَا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ = حق را با باطل نیامیزید = حق را با باطل قاطی نکنید = حق را با باطل نپوشانید).

 

و میتوان از این نوع مثالهای زیادی زد. خدای مهربان، برای زندگی آخر دوره ها و آخر الزمان، صبر را یک آیتم خیلی ضروری میداند و بدون بکارگیری آن، انسان آسیب زیادی خواهد دید و در خسران فرو میرود.

 

وَالْعَصْرِ ﴿۱

سوگند به عصر [دوره زمانی] (۱)

 

إِن ٱلْإِنسَٰنَ لَفِی خُسْرٍ ﴿۲

که واقعا انسان دستخوش زیان است (۲)

 

إِلَّا الَّذِین آمَنوا وَعَمِلُوا ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ ﴿۳

مگر کسانى که ایمان آورده (پندار نیک) و کارهاى نیک کرده (کردار نیک) و همدیگر را به حق سفارش (گفتار نیک) و به شکیبایى توصیه کرده‏ اند (گفتار صبر) (۳)

 

همانطور که در قسمت قبل بیان شد، صبر به زیبایی ربط دارد. به همین خاطر کلمه زیبا (جمیل) در قرآن به صور مختلف همیشه با صبر همراه شده است (فَصَبْرٌ جَمِیلٌ).

 

فَاصْبِرْ صَبْرًا جَمِیلًا ﴿۵

پس صبر کن صبرى نیکو (۵)

 

وَاصْبِرْ عَلَى مَا یَقُولُونَ وَاهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِیلًا ﴿۱۰

و بر آنچه مى‏ گویند شکیبا باش و از آنان با دورى گزیدنى خوش فاصله بگیر (۱۰)

 

وَجَاءُوا عَلَى قَمِیصِهِ بِدَمٍ کَذِبٍ قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِیلٌ وَاللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ ﴿۱۸

و پیراهنش را [آغشته] به خونى دروغین آوردند [یعقوب] گفت [نه] بلکه نفس شما کارى [بد] را براى شما آراسته است اینک صبرى نیکو [براى من بهتر است] و بر آنچه توصیف مى ‏کنید خدا یارى ‏ده است (۱۸)

 

قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِیلٌ عَسَى اللَّهُ أَنْ یَأْتِیَنِی بِهِمْ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ ﴿۸۳

[یعقوب] گفت [چنین نیست] بلکه نفس شما امرى [نادرست] را براى شما آراسته است پس [صبر من] صبرى نیکوست امید که خدا همه آنان را به سوى من [باز] آورد که او داناى حکیم است (۸۳)

 

پس کلمه صبر همراه جمیل (زیبایی) آمده است. این نشان میدهد تنها راه بدست آوردن زیبایی، دخالت دادن صبر در امورات تغذیه و درمان و تحصیل و شغل و ازدواج و سایر امور است. برخلاف تصور عامه مردم، زیبایی ربطی به بی خط و خال و بی چروک بودن صورت و یا جنسیت ندارد. بلکه زیبایی یک هارمونی و نظم کلی زیبا به فرد صبور می بخشد که از دید کلی زیباست. این نوع زیبایی فقط بوسیله تزریق صبر در امورات مختلف بدست می آید. صبر در شاخه های مختلف زندگی، با همدیگر دست به دست هم داده و آدمی را زیبا میکنند. ایوب که با روش رحمانی خود را درمان کرد؛ زیبایی او چندین برابر شد، طوریکه همسر و فرزندانش که او را ترک کرده بودند، به سوی او بر گشتند.

 

وَوَهَبْنَا لَهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنَّا وَذِکْرَى لِأُولِی الْأَلْبَابِ ﴿۴۳

و [مجددا] کسانش را و نظایر آنها را همراه آنها به او بخشیدیم تا رحمتى از جانب ما و عبرتى براى خردمندان باشد (۴۳)

 

استفاده از دارو و قرصهای شیمیایی بجز در حالت اضطرار یعنی عدم بکارگیری توانایی های اولیه و پایه ای بدنی و این یعنی عدم صبر. خوردن مواد خون مانند یعنی موادی که سریع الهضم، سریع الجذب و سریع الاثر هستند؛ مخالف ماهیت صبر هستند. اینها همگی دست به دست هم داده و انسانها را زشت میکنند. مشکل در اینجا، فقط زشت شدن نیست و بلکه غیر قابل تحمل شدن است. وقتی از زشتی صحبت می کنیم، قسمت کوچکی از آن مربوط به ظاهر است و بقیه مربوط به رفتار و کردار است. زشتیی که بوسیله عدم صبر بدست آید، ضررش به دیگران هم خواهد رسید و جامعه ای غیر قابل تحمل بدست خواهد آمد. در این جامعه ازدواج و سایر امور نیک به بن بست خواهند رسید.

گاهی مردم پیش خود فکر میکنند که مشکلات اقتصادی عامل اصلی عدم ازدواج جوانان است. اگر چه این عامل بسیار مهمی است ولی این قضاوت آنان به این علت است که آنان هنوز ماهیت رفتار و کردار و جسم آدمی را نمی شناسند و در آن دقت نمی کنند. چون حتی اگر زن و مرد هیچ مشکل مالی هم نداشته باشند و زیر یک سقف بروند؛ رفتارهای زشت و زننده ای که به علت عدم صبر در امورات مختلف، از خود نشان میدهند، باعث میشود که از همدیگر زده شوند و مودت و رحمت بینشان نماند. در این حالت ازدواج به طلاق و یا طلاق عاطفی منجر خواهد شد. در این مورد مثالهای زیادی را در جامعه میتوان مشاهده کرد. کسانی که مشکل مادی چندانی ندارند ولی نمی توانند با هم باشند. زیرا صبر را در امورات زندگی خویش حذف کرده و به حالت زشتی از زندگی رسیده اند و برای هم قابل تحمل نیستند.

خدای رحمان می فرمایند:

 

وَاللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ 

وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ

 

این دو جلمه از قرآن بسیار پرمعنی است. خدا نه تنها صابران را دوست دارد، بلکه با آنهاست. این ثابت میکند که فقط در یک حالت می توان در نظام رحمانی ماند و آن هم رعایت صبر در ابعاد مختلف است. در غیر آن صورت از ریل نظام رحمانی بیرون می روید و از آن پرت خواهید شد و به یک نظام مصنوعی و پر از ایراد سپرده خواهید شد.

نادیده گرفتن واقعیتها در جهان و پوشاندن حقایق، ناشی از عدم صبر است. خدای متعال می فرماید که فتنه مضرتر از قتل است. دلیل آن جالب است که در آیه بیان شده است. دلیل آن دورشدن از استایل زندگی رحمانی است. استایل زندگی همان دین است.

 

یَسْأَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِیهِ قُلْ قِتَالٌ فِیهِ کَبِیرٌ وَصَدٌّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَکُفْرٌ بِهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَکْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ وَالْفِتْنَةُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَلَا یَزَالُونَ یُقَاتِلُونَکُمْ حَتَّى یَرُدُّوکُمْ عَنْ دِینِکُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا وَمَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَیَمُتْ وَهُوَ کَافِرٌ فَأُولَئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَأُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ﴿۲۱۷

از تو در باره ماهى که کارزار در آن حرام است مى ‏پرسند بگو کارزار در آن گناهى بزرگ و باز داشتن از راه خدا و کفر ورزیدن به او و باز داشتن از مسجدالحرام [=حج] و بیرون راندن اهل آن از آنجا نزد خدا [گناهى] بزرگتر و فتنه [=شرک] از کشتار بزرگتر است و آنان پیوسته با شما مى ‏جنگند تا اگر بتوانند شما را از دینتان برگردانند و کسانى از شما که از دین خود برگردند و در حال کفر بمیرند آنان کردارهایشان در دنیا و آخرت تباه مى ‏شود و ایشان اهل آتشند و در آن ماندگار خواهند بود (۲۱۷)

 

در آیه می فرماید که وَالْفِتْنَةُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَلَا یَزَالُونَ یُقَاتِلُونَکُمْ حَتَّى یَرُدُّوکُمْ عَنْ دِینِکُمْ فتنه بزرگتر از قتل است، زیرا آنها میخواهند که شما را از دینتان (روش زندگی رحمانی) پشیمان کنند. یعنی کسی که از روش و استایل زندگی رحمانی دور شود، روش زندگی او از کشته شدن بدتر است. دور شدن از استایل زندگی رحمانی (که همان دین است) یک مرگ تدریجی است. مرگ تدریجی خیلی بدتر و دردناک تر از مرگ ناگهانی است. با مرگ ناگهانی آدمی به یکباره جان میدهد و نجات می یابد. اما مرگ تدریجی، زجر کش شدن است.

خدای حکیم در قرآن از پندار نیک زیاد صحبت می فرماید. قرآن پندار نیک را ایمان می نامد. مومنین کسانی هستند که دارای پندار نیک هستند. کلمه ایمان در عربی از ریشه امن است و به معنای امنیت هم هست. کسی مومن است که خود را زیر چتر روشهای رحمانی قرار دهد. مومن به روشهای درمانی خدا ایمان دارد و نسبت به آن پندارش نیک است و شک نمی کند. برای افتادن در چرخه نیک (پندار نیک، کردار نیک، گفتار نیک، گفتار صبر) باید به روشهای رحمانی اعتماد و توکل کنید و آن را اجرا کنید. بیشتر مردم با کوچکترین سرماخوردگی، فورا به مراکز درمانی مراجعه میکنند و کلی قرص و دارو مصرف میکنند و این نشان از عدم اعتماد و توکل آنان به نظام رحمانی است. برای افتادن در چرخه نیک، باید به حرف خدا اعتماد کرد و به روشهای رحمانی توکل کرد و نباید ترسید.

 

چرخه نیک: پندار نیک، کردار نیک، گفتار نیک، گفتار صبر

 

زشتی و زیبایی آدمیان، در کلیت ربطی به قیافه ندارد. بلکه مربوط به چرخه نیک است. داستانی در این مورد هست که میگوید روزی نقاشی ماهر تصمیم گرفت دو تابلو بکشد: یکی از بهترین انسان و دیگری از بدترین انسان. برای نقاشی اول، به دنبال چهره‌ای معصوم و پاک گشت. در کوچه‌ای جوانی فقیری را دید با چهره‌ای آرام، نگاه بی‌گناه و لبخندی ساده. از او خواست مدل نقاشی‌اش شود. جوان پذیرفت. نقاش، تصویری از بهترین انسان را با الهام از آن جوان کشید. سال‌ها گذشت و نقاش خواست تابلوی دوم را بکشد: چهره بدترین انسان. به زندان رفت تا چهره‌ای خشن و گناه‌آلود بیابد. مردی را دید با چشمانی سرد، چهره‌ای عبوس و آثار جرم بر صورتش. از او خواست مدل شود. مرد پذیرفت. هنگام نقاشی، مرد شروع به گریه کرد. نقاش پرسید: چرا گریه می‌کنی؟ مرد گفت: «من همانی هستم که سال‌ها پیش مدل نقاشی اولت بودم»

این داستان و یا مَثَل ثابت میکند که انسانها در بهترین حالت خلق شده اند و اما شرایط و انتخابها و تصمیمهایشان در مورد تغذیه، درمان، مشی زندگی و ... است که از آنان یک فرد زیبا و یا زشت میسازد. انسان ذاتا با فطرت خداپرستی و زیبا خلق میشود، اما در ادامه روش و استایل زندگی اوست که سرنوشت او را تعیین میکند. بنابراین زندگی یک مسیر است که انسانها جهت طی آن، استایلی را بر می گزینند که همان دین است و این روش و مشی است که شخصیت و هارمونی آنها را تعیین میکند.

هارمونی طبیعت زیباست. درختان در جای خود ایستاده اند و ریشه در زمین دوانده اند. پرندگان روی درختان می نشینند و آواز سر میدهند و همه اینها بر طبق هارمونی رحمانی صورت می گیرد و به همین خاطر زیباست (تَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ).

اگر هارمونی داخل بدن خود را بوسیله قرصها و ترکیبات مصنوعی دیگر به هم بریزیم، هارمونی کلی بدن ما به هم می ریزد و شروع میکند به زشت شدن.

بعضی ها میخواهند که بار خود را ببندند. این افراد میخواهند که به خدای رحمان نیاز پیدا نکنند. این یک نوع طغیان و آشوب است که همان زشتی است. زشتی یک نوع طغیان و آشوب است که به صور مختلف نمود پیدا میکند. مثلا در جسم بصورت بیماری و زشتی ظاهری و در روان به صورت آشوبها و بیماریهای روانی نمود پیدا میکند. انسان همینکه در یک چیزی روش غیررحمانی اش را پیدا کرد، طغیان میکند و از روش خدا، احساس بی نیازی میکند.

 

کَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَیَطْغَى ﴿۶

حقا که انسان سرکشى مى ‏کند (۶)

 

أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى ﴿۷

همین که خود را بى ‏نیاز پندارد (۷)

 

احساس بی نیازی از خدا و روشهای خدا بزرگترین ضربه را به انسان می زند. مثلا یکی طریقه استفاده از موبایل و کامپیوتر را رعایت نمی کند و دائم از آن استفاده میکند و همیشه با گوشی ور می رود. این فرد بعد از مدتی آرتروز گردن می گیرد. حال از جای دیگری به او خبر می رسد که مشکل آرتروز با یک قرص و یا یک روش اختراعی دیگر حل خواهد شد. این فرد دیگر نیازی به تغییر استایل زندگی خود نمی بیند و همچنان در گوشی غرق میشود. این یعنی از روش رحمانی خود را بی نیاز میداند و در نتیجه علیه پروردگار خویش عصیان میکند.

این روشها افراد را زشت میکند؛ زیرا ماهیت خود این کار زشت است. وقتی در نظام رحمانی روش درمان وجود دارد، آدمی چطوری دلش میاید که به روشهای مصنوعی گرایش یابد. خون و مواد خون مانند، آدمیان را زشت میکنند. کسی که کردار نیک انجام دهد و همزمان پندارش هم نیک باشد، زندگی زیبا و پاکیزه ای خواهد داشت. این را خود خدای رحمان وعده فرموده است و وعده داده است.

 

مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ ﴿۹۷

هر کس از مرد یا زن کار شایسته کند (کردار نیک) و مؤمن باشد (پندار نیک) قطعا او را با زندگى پاکیزه‏ اى حیات [حقیقى] بخشیم و مسلما به آنان بهتر از آنچه انجام مى‏ دادند پاداش خواهیم داد (۹۷)

 

زندگی زیبا که خدا وعده داده است (حَیَاةً طَیِّبَةً) بدون پندار نیک و کردار نیک امکان پذیر نیست. زیبایی و پاکی در همین راه است و لاغیر. بیشتر مردم تلاش میکنند که زیبا شوند و آرامش داشته باشند. اما این چنین هدفی در زندگی، بدون چرخه نیک امکان پذیر نیست.

عشق یک مفهوم شیطانی است. این موضوع در مقالات قبلی  (1  و 2 ) به اثبات رسید. در بیشتر داستانها و افسانه های عاشقانه، ابتدا مردان عاشق زنان میشوند. اما در قرآن، هیچ مثالی از مردی که عاشق زنی شده باشد نیامده است. با آنکه داستانهای زیادی در قرآن آمده است ولی در هیچکدام، مردان هیچوقت عاشق زنان نمیشوند. اما برعکسش در قرآن یک مثال زده شده است. همسر عزیز مصر عاشق یوسف شد. یوسف این رابطه را نپذیرفت و آن را رد کرد. از مفاهیم آیات قرآنی نتیجه گرفته میشود که عشق بین زنان و مردان اصلا امکان پذیر نیست. دلیل آن هم این است که در رابطه عاشقانه، حداقل یکی از طرفین زشت است و یا با کردار و پندار زشت خود، خود را به وادی زشتی وارد کرده است. شاید کسی بپرسد که پس چرا هیچ رابطه عاشقانه ای که مرد عاشق زن شود، در قرآن نیامده است؟ دلیل و حکمت این را باید از زنان پرسید. در زمان یوسف، زنان مصر مبهوت یوسف شدند، نه به این خاطر که بخواهند با او ازدواج کنند؛ بلکه تسلیم هارمونی زیبای یوسف شدند. زیرا یوسف خیلی ساده و مبتدیانه بدون هیچگونه دستکاری در بدن خود، به هارمونی زیبایی دست یافته بود. زنان مصر به این خاطر مبهوت شدند، زیرا آنها با آن همه وقت گذاشتن در زیبا کردن خود و امکانات فراوان، از زیبایی و هارمونی طبیعی دور شده بودند و آنها با دیدن یوسف، این را متوجه شدند و به خود آمدند و مات و مبهوت ماندند. آنها با دیدن یوسف تمام امکانات و وسایل آرایش و یدکهای خود را هیچ بحساب آوردند. بریدن دستان خود در حین دیدن هارمونی یوسف، کنایه از بریدن امکانات خود بود (دستان در قرآن به معنای امکانات است).

زیبایی در زنان فقط یک حالت و روش دارد و آن هم این است که شرم و حیا و آزرم زنان را زیبا میکند و گرنه در هیچ حالت دیگری میسر نیست و زنانی که اینها را رعایت نمی کنند، دربدر دنبال زیبا کردن خود هستند ولی قطعا بیفایده است. بنابراین خیلی راحت میتوان نتیجه گرفت که تنها راه زیبا شدن، تقوا و پرهیزگاری و رعایت محدوده های زنانه برای زنان و محدوده های مردانه برای مردان است. نمونه چنین چیزی که شاید شما هم دیده باشید. زنانی که در فضای مجازی، خود را به نمایش می گذارند و شرم و حیا را کنار گذاشته اند؛ زیبا نیستند. آنها فقط خیال میکنند که زیبا هستند. اینجور اظهار زیبایی خیالی است و چیزی جز غرور و تکبر نیست. آنها متوجه این توهم بزرگ در خود نیستند.

یکی از خصوصیات عشق این است که مفهوم صبر در آن جایی ندارد. عشق در نگاه اول، یعنی با یک نگاه ببازی. این به معنای عدم تداخل صبر در این امر است. به همین خاطر افتادن در مفاهیم عشق، آدمیان را زشت میکند. یکی از دلایل زشتی شیاطین همین مفاهیم عشق است که صبر در میان آنان جایی ندارد. اگر ما قیافه شیطان را می دیدیم، قطعا از او متنفر می شدیم. اما آزمون این دنیا طور دیگری طراحی شده است. باید بدون دیدن شیطان، حدس بزنید که او چقدر زشت است و او و روشهای او را طرد کنید. عشق پیشنهاد شیطان بجای مودت و رحمت بود. خود شیطان زشت است، پس روشهایش هم آدمی را زشت میکند.

خدای رحمان در چرخه نیک، مهندسی معکوس تجویز کرده است. یعنی بعضی مواقع برای تعمیر و بکارگیری این چرخه نیک، از صبر شروع میکنیم.

 

چرخه نیک: پندار نیک، کردار نیک، گفتار نیک، گفتار صبر

چرخه نیک معکوس: گفتار صبر ، گفتار نیک ، کردار نیک، پندار نیک

 

یعنی صبر را در امور دخالت داده و این خودش گفتار نیک به دنبال دارد و در نهایت منجر به کردار نیک و پندار نیک خواهد شد. فایده این روش این است که چرخه نیکی که متوقف شده و به بن بست رسیده است را نجات میدهد. فرض کنید که شما در یک کوچه باریک و بن بست با ماشینتان گیر کرده اید. در این حالت چاره ای ندارید جز اینکه از دنده معکوس استفاده کنید و ماشین را برگردانید. صبر در مواقع بن بست مثل دنده معکوس است که چرخه نیک را از بن بست نجات میدهد و راه حلی به آن تزریق میکند. به همین خاطر خدای حکیم مهربان، فرموده است که از صبر و نماز در اموراتتان استفاده کنید تا از بن بست خارج شوید (وَاسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ). در نظام رحمانی، نباید مشکلات و بن بستها باعث شود که چرخه نیک شما بخوابد. هر جوری هست باید از این بست، خود را خارج کنید. این یک نوع تلاش و کوشش و جهاد در راه خداست. برادران یوسف میخواستند که خیلی زود نور چشمی پدرشان شوند؛ آنها از آنجا که صبر نداشتند، به روش غلط پناه بردند و  فکر میکردند یوسف مانع این کار است و به همین خاطر یوسف را حذف کردند. آنها به روش غلط خویش واقف بودند و به همین خاطر گفتند که فقط همین یکبار کارمان راه بیفتد، بعد از آن صبر بکار می گیریم. اما نه تنها مشکلشان حل نشد بلکه تا آخر گرفتار شدند.

 

اقْتُلُوا یُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضًا یَخْلُ لَکُمْ وَجْهُ أَبِیکُمْ وَتَکُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْمًا صَالِحِینَ ﴿۹

[یکى گفت] یوسف را بکشید یا او را به سرزمینى بیندازید تا توجه پدرتان معطوف شما گردد و پس از او مردمى شایسته باشید (۹)

 

کسانی که در بن بستها نا امید میشوند؛ به آن علت است که در امورات خود صبر بکار نمی گیرند.

 

قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ﴿۵۳

بگو اى بندگان من که بر خویشتن زیاده‏ روى روا داشته‏ اید از رحمت‏ خدا نومید مشوید در حقیقت ‏خدا همه گناهان را مى ‏آمرزد که او خود آمرزنده مهربان است (۵۳)

 

وَأَنِیبُوا إِلَى رَبِّکُمْ وَأَسْلِمُوا لَهُ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ الْعَذَابُ ثُمَّ لَا تُنْصَرُونَ ﴿۵۴

و پیش از آنکه شما را عذاب در رسد و دیگر یارى نشوید به سوى پروردگارتان بازگردید و تسلیم او شوید (۵۴)

 

وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ الْعَذَابُ بَغْتَةً وَأَنْتُمْ لَا تَشْعُرُونَ ﴿۵۵

و پیش از آنکه به طور ناگهانى و در حالى که حدس نمى‏ زنید شما را عذاب دررسد نیکوترین چیزى را که از جانب پروردگارتان به سوى شما نازل آمده است پیروى کنید (۵۵)

 

خدا روشها و رحمتهایی در این جهان برای ما پهن کرده است که باید از آن استفاده کنیم و بوسیله روشهای رحمانی بن بستها و شکستهای خود را حل کنیم. در صورت عدم حل مشکلات و بن بستها با روش رحمانی؛ روشهای شیطانی ظهور میکنند و بکارگیری روشهای شیطانی نوعی شکست است. حضور شیطان در این حالات اتفاق می افتد. وقتی راه حلها و روشهای خدای رحمان را برای تغذیه و درمان و ... رجکت کنید، روشهای شیطان خودنمایی میکند. دیگر شیطان مثل سابق بطور جسمانی حضور پیدا نمی کند و بلکه روشها و فلسفه هایش آماده است و در صورت عدم بکارگیری روشهای خدای رحمان، روشهایش ظهور میکند و در کمین است.

 وقتی خدا می فرماید که حرام است بر شما؛ یعنی این روش راهگشا نیست و به بن بست می رسید. اما وقتی می فرماید حلال است بر شما؛ یعنی این روش راهگشاست. وقتی می فرماید خون حرام است، یعنی روشهای مربوط به خون، خونریزی، خون مانندی، خون آشامی و ... کارگشا نیست و شما را وارد یک سیکل و چرخه غلط میکند. در آخر الزمان، طریقه فریب شیطان با منطق و احساسات غلط همراه میشود. وقتی منطق و احساسات غلط باشند، روشهای شیطان ظهور پیدا میکنند. در اینجا میتوان مفاهیمی همچون آزادی و عدل را هم بازتعریف کرد.

آزادی : رها شدن از دست روشهای حرام و ممنوع. آزادی واقعی زمانی رخ میدهد که از دست نیازهای ممنوع، حرام، اضافی رها شوید.

عدل: بکارگیری روشهای رحمانی و حلال که در آن صورت عدالت به معنای واقعی اجرا میشود. عدالت در دادگاه ها و بیمارستانها نیست؛ بلکه در دل استایل و مشی زندگی است.

تمام اخلاقهای رذیله از نبود صبر بوجود میاید. عصبانیت، پرخوری، بزرگ گوئی، ادعاهای بزرگ، تکبر، خودنمایی. وقتی صبر نباشد، خودبخود روشها و استایل شیطان ظاهر میشود. دیگر مثل زمانهای قدیم منتظر شیطان نباشید تا بر شما ظاهر شود و وسوسه کند و یا حرف بزند. بلکه شیطان روشش را عوض کرده است و بطور غیر مستقیم کار میکند. حالات خاص روانی که شیطان برای افراد ظاهر میشود، یک حالت خیلی استثناء و نادر است و مد نظر این مقاله نیست.

زمان قدیم، برای مستعمره کردن یک کشور، باید به او حمله میشد و خاکش را اشغال میکردند. اما حالا نیازی به اشغال فیزیکی نیست، بلکه با روشهای نرم میتوان کل ایدئولوژی آن کشور را تغییر داد و با خود همراه کرد.

اکنون مردم به روشهای رحمانی اعتقادی ندارند و به اسم رفاه و آرامش و پیشرفت؛ روشهای رحمانی در درمان و تغذیه و ازدواج را کنار گذاشته اند و در نتیجه به روشهایی روی آورده اند که خودشان آن را تراپی می نامند. تراپی نوعی مُسَکن و تخلیه روانی است. روشهای درمانگری شیطان کلا به سه گروه تقسیم میشود:

  1. کفر = پوشاندن = مُسکن
  2. خمر = بی خیال شدن = پاک کردن صورت مساله= بی خردی
  3. میسر = قمار = ریسک غیر عاقلانه = هیجان ناوقت و غیرعاقلانه

روشهای تراپی که در اینترنت خیلی تکرار میشود، بر یکی از سه اصل فوق مبتنی است. اینها روشهای کلی درمانگری شیطان است. وقتی از نظام رحمانی و روشهای او استفاده نکنید، در آغوش اینها خواهید افتاد. این روشها در نهایت به کینه و دشمنی و اختلاف منتهی خواهد شد. اینها نوعی کفر است و باید راه خود را از همان اول جدا کنید و گرنه در دامن آن خواهید افتاد.

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ به نام خدای رحمتگر مهربان

قُلْ یَا أَیُّهَا الْکَافِرُونَ ﴿۱بگو اى کافران (۱)

لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ ﴿۲آنچه مى ‏پرستید نمى ‏پرستم (۲)

وَلَا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ ﴿۳و آنچه مى ‏پرستم شما نمى ‏پرستید (۳)

وَلَا أَنَا عَابِدٌ مَا عَبَدْتُمْ ﴿۴و نه آنچه پرستیدید من مى ‏پرستم (۴)

وَلَا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ ﴿۵و نه آنچه مى ‏پرستم شما مى ‏پرستید (۵)

لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ ﴿۶دین شما براى خودتان و دین من براى خودم (۶)

 

راز زشتی انسانها در زیاده خوری است. زیاده خوری به چند گروه تقسیم میشود:

  1. هر چه ببینید، آرزو کنید
  2. هر چه آوردند، زیاده بخورید
  3. هر چیزی را دیدن
  4. هر چیزی را شنیدن

و زیاده روی در تمام چیزهای دیگر

 

نسل جدید نمیتوانند جذب همدیگر شوند برای ازدواج. آنها ممکن است برای امور دیگر جذب همدیگر شوند ولی برای ازدواج نمی توانند جذب هم شوند. به همین خاطر روشهای دیگری مثل ازدواج صورتی و سفید و ساعتی و ... بوجود آورده اند. که البته اینها ازدواج نیستند. وقتی عقلا و اندیشمندان یک جامعه مشکلات ازدواج کنونی اعم از مهریه و جهیزیه و شرط و شروطهای الکی را از بین نبرند و حلش نکنند؛ جوانان منتظر آنان نمی مانند و رو به روشهای غلط ازدواج می آورند. امر به معروف و نهی از منکر به معنای دستور دادن به دیگران نیست و بلکه به معنای برداشتن موانع و روشهای غلط در امورات به بن بست رسیده است.

  • اسعد حسینی
۱۱
مهر
۰۴

 

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت 175)

درمان بیماری (بخش 22)

خون (5)

 

 

تصوراتی که ما تابحال در جامعه خود در مورد نان حرام و نان حلال داشته ایم، بطور کلی این است:

 

نان حرام سر سفره غذایت نبر

 

گرچه این جمله و جملات مشابه همگی درست هستند، اما یک دید ده درصدی است. نان حرام از دید عامه مردم به این معناست که حاصل دزدی و کلاه برداری و قمار و یا خرید و فروش مشروبات الکلی و مخدرات باشد. گرچه این حرفها کاملا درست است، ولی اصل قضیه نان حرام چیز دیگری است. وقتی از نان حرف می زنیم، منظور کل غذاهای دیگر هم هست. خدای رحمان در قرآن حکیم، دید دیگری از نان حرام به ما میدهد. خدا می فرماید که مردار، خون، گوشت خوک و هر آنچه که برای غیر خدا ذبح شده باشد بر شما حرام است. در این حالت اصلا مساله دزدی و یا کلاهبرداری در بدست آوردن اینها مطرح نیست؛ بلکه مردار و خون و گوشت خوک میتواند مال خودمان باشد ولی حرام باشد. اینها نان حرام نامیده میشوند زیرا خدا آن را صراحت با لفظ (إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَیْکُمُ = براستی چیزهایی که بر شما حرام است) بیان فرموده  است.

 

إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِیرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَیْرِ اللَّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَلَا إِثْمَ عَلَیْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ ﴿۱۷۳

[خداوند] تنها مردار و خون و گوشت‏ خوک و آنچه را که [هنگام سر بریدن] نام غیر خدا بر آن برده شده بر شما حرام گردانیده است [ولى] کسى که [براى حفظ جان خود به خوردن آنها] ناچار شود در صورتى که ستمگر و متجاوز نباشد بر او گناهى نیست زیرا خدا آمرزنده و مهربان است (۱۷۳)

 

نان حرام از دید وسیعتر و گسترده تر در این آیه مشخص شده است:

 

آیه فرموده که خون حرام است، یعنی خون نباید استفاده شود، یعنی ورود آن به دستگاه گوارش مشکلاتی را ایجاد میکند، یعنی ورود آن به دستگاه گوارش شما را وارد گامهای دیگری میکند و مجبور به انجام امورات دیگر میکند و شما را در کار انجام شده قرار میدهد.

نان حرام و غذای حرام به بدن شما ضرر می رساند و پس برای بدن شما ممنوع است. پس نان حرام آن چیزی است که شما را دچار بیماری میکند و یا سیستم بدن ما را نامیزان میکند. زیرا ورودش به بدن ما ناجایز و ممنوع است.

 

و گرنه ممکن است کسی بگوید که من خون میخورم و ضررشم متحمل میشوم و به کسی هم ربطی ندارد. اینکه هر کسی اختیار زندگی خودش را دارد، شکی نیست و کسی هم نمیتواند در آن دخالت کند. وقتی خدا یک دستور می فرمایند، در واقع ما را نصیحت و موعظه میکنند و ما را به سمت آن ترغیب میکنند و گرنه خود خدا می فرماید که در دین هیچ اجباری نیست (لا اکراه فی الدین). دین همان استایل زندگی است که توسط خدای رحمان مشخص شده است.

 

یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْکُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَشِفَاءٌ لِمَا فِی الصُّدُورِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ ﴿۵۷

اى مردم به یقین براى شما از جانب پروردگارتان اندرزى و درمانى براى آنچه در سینه‏ هاست و رهنمود و رحمتى براى گروندگان [به خدا] آمده است (۵۷)

 

ما داریم راجع به استایل غلط و استایل صحیح صحبت می کنیم. خدا به ما دارد در مورد استایل غلط هشدار میدهد. زیرا استایل غلط به سمت جهنم میرود و استایل درست به سمت بهشت. یوم الدین یعنی روز دین. یعنی روز استایلها که هر کس بنا به استایلی که در این دنیا انتخاب کرده است، به سمت و سوی جهنم و یا بهشت می رود.

خوردن خون در ظاهر فواید زیادی دارد ولی در متون دینی، خوردن آن منع و حرام شده است. اگر از نظر پزشکی فواید خون بررسی شود، شاید فواید زیادی برای آن قائل شوند. حتی اگر متون دینی در این مورد نظرش را واضح نگفته بود، همین حالا ممکن بود که خون به عنوان یک ماده مفید تغذیه ای معرفی شده بود. همانطور که خیلی از قبائل باستانی، بی خبر از حرام بودن خون؛ خون را به غذای اصلی خویش تبدیل کردند.

اما خونی که مایع قرمز رنگ است و در رگهای ما جریان دارد، دیگر مناسبت مستقیمی با این موضوع ندارد و کاربردی ندارد. مساله مقداری پیچیده تر شده است. در زمان ما داروها و قرصها و مواد شیمیایی خوراکی و یا تزریقی موضوعیت پیدا کرده اند و اینها بشدت در زمان ما رایج هستند. اگر همین حالا به تمام کسانی که به حرمت خون اعتقاد دارند، بگویید که نقش داروهای شیمیایی مثل خون است و آنها را هم باید خون مانند بنامیم و حکمشان مثل خون است؛ بیشتر افراد عکس العمل نشان میدهند و آن را غیر ممکن و غیر قابل اجرا میدانند. آنها فورا می پرسند که یعنی مصرف داروها و آمپولها هم مثل خون است؟ این سوال آنان طبیعی است زیرا آنها در یک سیستمی هستند که به وفور و مثل نقل و نبات هر دارویی را میتوان خرید و مصرف کرد.

 

خواص خون:

  • دارای دوز بالایی از ویتامینها و مخصوصا آهن
  • سهل الهضم بودن
  • سهل الجذب بودن
  • سریع الاثر بودن. به محض خوردن خون، تاثیر خودش را روی سیستم کالبد می گذارد

 

هر کسی این فواید را ببیند، فورا تحت تاثیر قرار می گیرد. اما از یک طرف باید بدانیم که خون همانطور که سهل الهضم و سهل الجذب و پُر ویتامین است، از جهت برعکسش هم میتواند براحتی و به یکباره تمام توانایی های اولیه بدنی افراد را سلب کند و آن را سقوط دهد. همان چیزی که در بیماریهای خونی و دیابت و فشار خون اتفاق می افتد. یک ویروس در داخل خون، به سرعت تکثیر میشود و سریع تمام بدن را تحت تاثیر قرار میدهد و تقریبا فرد را فلج میکند. بنابراین همانطور که سهل الوصول است، سهل السرایت هم هست. یعنی سرعت انتقال بیماریها هم در آن زیاد است.

اما باید بدانیم که سیستم گوارش و بدن انسان برای غذاهای با این نوع خصوصیات ساخته نشده است و این نوع غذاها او را تنبل و بیمار میکنند. خدا نمی خواهد که ما هر چی خوردیم، فورا هضم و جذب شود و حاوی همه ویتامینها باشد. بلکه خدای حکیم میخواهد که ماده غذایی همراه با فیبر و یا سبوس، طی فرآیند جویدن، هضم کردن، جذب کردن باشد. به این طریق ماده غذایی برای بدن مناسب است که در فرآیند زمانبر هضم و جذب، به آرامی جذب بدن شود. به این طریق خدای حکیم به خوردن ماده غذایی، صبر می بخشد. در قبیله بودی اتیوپی، مردان خون میخورند تا شکمهایشان گنده شود و زنان را جذب خود کنند. گاهی تا نیم متر شکمشان جلو میاید. این که چه سر و رازی در جذب شدن زنان آن قبیله به مردان شکم گنده است، هنوز مشخص نیست! واقعا باید حیطه ای تحقیقاتی در این زمینه گشوده شود تا بفهمیم که چرا زنان آن قبیله جذب مردان شکم گنده میشوند و آیا این در واقعیت جذابیتی دارد و یا اینکه همه اش فریب و تقلید و چشم و هم چشمی است. شکم گندگی چه نوع جذابیتی دارد؟ واقعا مسخره است. بعضی مواقع منطق بشر قابل فهم نیست. عشق هم چنین است. لیلی ظرف مجنون را میشکست، مجنون میگفت که این یعنی که عشق بین ماست! مفاهیم عشق مسخره و زشت و در عین حال بی منطق است. مثل حال حاضر که بعضی ها جذب اعضاء گنده (مثل لبهای گنده) میشوند و این سلیقه های مسخره، بوی تولد و رشد تمدنهایی بدوی جاهلی در دل تمدن به ظاهر پیشرفته بشری میدهد.

به این طریق یکی از عوارض خوردن خون، غیرعادی شدن سایز اندامهای بدن است. به این طریق نتیجه گرفته میشود که افراد با خوردن خون، زشت میشوند. قطعا خوردن داروهای شیمیایی بدون حالت اضطرار، آدمیان را زشت میکند. هر چیز دیگری هم که خواصش مثل خون باشد، کالبد آدمی را زشت و ناهمگون میکند. تجربه ثابت کرده است که زنان و مردان با خوردن داروها و دوپینگها و مواد دیگر خون مانند، پایین تنه و بالاتنه آنان غیرعادی میشود و در نتیجه زشت میشوند.

نانی که با دزدی و گناه بدست آمده باشد، قطعا حرام است. اما اینها اینپوتهای روانی حرام هستند. ما از تاثیر جسمی این نوع اینپوت حرام بر روی جسم صحبت می کنیم. نانی که با گناه به‌دست آمده باشد، بیماری می‌آورد. نان گناه‌آلود هرگز انسان را سیر نمی‌کند. وقتی خدای رحمان به ملائک دستور فرمود که میخواهد برای زمین یک جانشین قرار دهد، ملائک گفتند که چرا کسی را می گماری که خونریزی میکند؟

 

وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ ﴿۳۰

و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت من در زمین جانشینى خواهم گماشت [فرشتگان] گفتند آیا در آن کسى را مى‏ گمارى که در آن فساد انگیزد و خونها بریزد و حال آنکه ما با ستایش تو [تو را] تنزیه مى ‏کنیم و به تقدیست مى ‏پردازیم فرمود من چیزى مى‏ دانم که شما نمیدانید (۳۰)

 

این آیه در مورد فقط کشتن نیست. بلکه در مورد فساد و خونریزی صحبت میکند. خونریزی همیشه مربوط به کشتن نیست، بلکه مربوط به مصرف بی رویه داروها و قرصها و آمپولها هم هست. کسی که کشته شود، لزوما به آن معنا نیست که خونش ریخته شده است، بلکه گاهی فرد کشته میشود بدون آنکه خونش ریخته شود. اگر منظور آیه فقط کشتن و قتل بود، قطعا خدای حکیم از کلمه قتل استفاده میکرد و نه ریختن خون (وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ). خونریزی یک نوع استایل زندگی است. مردم برای پیشبرد زندگیشان، انواع مواد خون مانند مصرف میکنند و اینها نوعی ریختن خون است. بنابراین خونریزی مربوط به قتل نیست و بلکه یک سیستم و استایل زندگی است. در سیستم خونریزی، مردم در آن هیزم می ریزند و این سیستم هر روز فربه تر میشود. علم بشری دارو تولید کرده است ولی اینها باید فقط در حالت اضطرار مصرف شوند. اما کلیت جامعه به سمت این قضیه پیش می رود که مصرف داروها به یک استایل زندگی تبدیل شود. این نوع استایل زندگی، اشتباه اندر اشتباه است.

انسان باید با حریمهایی که خدا تعیین فرموده است، زندگی کند. در آیه ای که در مورد حرمت مشروب الکلی و قمار صحبت میکند؛ در ادامه از انفاق صحبت میکند. شاید از نظر خواننده ، ایجاد ربط بین این دو مشکل باشد. اما قطعا خدای قادر متعال بی هدف و بی منظور اینطوری نمی فرماید. در یک آیه، از خمر و میسر صحبت میکند و در همان آیه در ادامه از انفاق صحبت می فرماید. در این آیه دو بار عبارت یَسْأَلُونَکَ (از تو می پرسند) ذکر شده است. یعنی پرسشی که بلافاصله پرسش همزادش را به دنبال دارد.

 

یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِمَا إِثْمٌ کَبِیرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِمَا وَیَسْأَلُونَکَ مَاذَا یُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیَاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ ﴿۲۱۹

درباره شراب و قمار از تو مى ‏پرسند بگو در آن دوگناهى بزرک و سودهایى براى مردم است و[لى] گناهشان از سودشان بزرگتر است و از تو مى ‏پرسند چه چیزى انفاق کنند بگو مازاد [بر نیازمندى خود] را این گونه خداوند آیات [خود را] براى شما روشن مى‏ گرداند باشد که بیندیشید (۲۱۹)

 

شراب و قمار منع شده اند و این آیه دقیقا بعد از قضیه شراب الکلی و قمار دارد از انفاق صحبت میکند. مشروب الکلی و قمار برای زندگی ها لازم نیستند. کسانی که قمار میکنند؛ حاضرند خانه شان را ببازند. ولی در دنیای غیرقمار، حاضر نیستند مبلغ ناچیزی به نیازمندان کمک کنند و سختشان میاید. کسانی که به مشروب الکلی معتادند، وقتی دسته جمعی مشروب میخورند، پیش هم خیلی سخاوتمند هستند و به همدیگر تعارف میکنند و لیوان به لیوان هم میزنند و دم از دوستی و رفاقت میزنند!؛ ولی بعد از اتمام خماری، تمام آن خاصیتها را از دست میدهند. آیه می خواهد برای ما این نکته را بیان دارد که در حالت مستی و خماری و قمار؛ حرفها و دوستیها و دست و دل بازیها واقعی نیستند و اینها همگی فیلم و نمایش است. عفو در آیه به معنای نیازمندیهای واقعی است. یعنی اگر راست می گوئید از نیازهای واقعی خودتان انفاق کنید، نه از مشروب الکلی. مشروب الکلی و قمار هیچکدام برای زندگی لازم نیستند و هر دو در زندگی اضافی و مضرند. اگر آدمی خیرات میکند، حداقل از چیزهای مفید خیرات کند و نه چیزهای مضر و غیر ضروری. اگر آدمی میخواهد به رفیقش چیزی مجانی بدهد، چرا باید مشروب الکلی بدهد؟ اینها هیچکدام عفو نیستند. عفو یعنی یک بخشش مفید و مجانی.

نیازمندیهای واقعی، فقط در نگهداشتن پیمانه ها به روش بسته بندی خدای رحمان امکان پذیر است. با تشریح یک مثال متوجه خواهیم شد که تمام مشکلات بشریت در نگه نداشتن پیمانه هاست. وقتی از نان حرام صحبت می کنیم، یعنی نانی که سبوس و مواد مفید دیگرش گرفته شده باشد و در نتیجه زیاد خوردن از آن مشکلاتی را برای گوارش ما پیش خواهد آورد. در این حالت زیاده روی در خوردن نان بدون سبوس، خط قرمز است و به اصطلاح نان حرام گفته میشود. مفهوم این نان حرام با آن نان حرامی که در جامعه ما مرسوم است، کاملا فرق میکند. این یکی، زیاده روی در آن، شکستن حریمهاست و اما کم خوردن از آن مشکلی ندارد. ما در جامعه جدید، با اصول دینی جدیدی روبرو خواهیم بود که قبلا سابقه نداشته است. قبلا وقتی میگفتند نان حرام نباشد، همگی به این فکر می افتادیم که نان حاصل دزدی نباشد. اما حالا قضیه از بُعد دیگری مطرح است. وقتی میگوئیم نان حرام نباشد، یعنی نان را طوری مصرف و یا تولید کنیم که برای بدن ضرر نداشته باشد و بدن ما را دچار بیماری نکند.

برای مثال اگر سبوس گندم از آن گرفته شود، در خوردن آن زیاده روی میشود. کربوهیدارت بدون سبوس، سریع الجذب و سریع الهضم و سریع الوصول است. بنابراین در خوردن آن زیاده روی میشود. در این حالت، نان به یک ماده شبیه به خون تبدیل شده است. این مورد مشکلات دنباله دار دیگری با خود می آورد:

 

  1. آرد بدون سبوس، باعث زیاده خوری در آن میشود. اما آرد سبوس دار باعث مصرف معتدل آن خواهد شد. در قسمت آیه طالوت این مورد مورد بحث قرار گرفت.
  2. در حالت استفاده از آرد بدون سبوس، زمینهای قابل کشت گندم باید زیادتر بشود، زیرا با توجه به خاصیت سهل الهضم بودن و سهل الوصول بودن آن، زیاده روی در آن معمول است.
  3. مصرف آب برای زمین کشاورزی بالا می رود.
  4. گندم بدون سبوس، مشکلات گوارشی بوجود می آورد.
  5. در نتیجه بخش درمان تحت فشار قرار می گیرد.
  6. مصرف کودها و مواد مضر شیمیایی دیگر بیشتر میشود.
  7. مردم بیشتر به داروهای شیمایی وابسته میشوند.
  8. و این سیکل باطل درست میشود.

 

میتوان هزاران ضرر دومینویی در این مورد ذکر کرد. با رعایت کردن یک دستور خدای متعال در مورد نگهداشتن پیمانه مصرف؛ از صدها ضررات بعدی دور نگه داشته خواهید شد. از آنجا که نان سفید بدون سبوس است، زود جذب بدن میشود و بمرور زمان اثرات متوالی زیر را روی بدن ما می گذارد.

 

افزایش سریع قند خون ß ترشح زیاد انسولین ß افت ناگهانی قند خون ß احساس گرسنگی زودهنگام ß پرخوری ß افزایش وزن ß مقاومت به انسولین ß دیابت نوع ۲ ß بیماری‌های قلبی و عروقی و....

 

اما مصرف کربوهیدراتهای فیبر دار دومینوی خوبی در بر دارد:

 

تنظیم قند خون ß احساس سیری طولانی‌تر ß کاهش پرخوری ß کنترل وزن ß بهبود سلامت گوارش ß کاهش التهاب ß افزایش انرژی پایدار ß بهبود خلق‌وخو و عملکرد ذهنی.

 

این تاثیرات دومینویی واقعی هستند. برداشتن سبوس گندم، ظاهرا یک خلاف کوچک است؛ اما همین تغییر کوچک در بسته بندی خدای رحمان، اثرات دومینویی وحشتناکی را روی جامعه می گذارد. طوریکه مصرف گندم یک کشور چند برابر میشود و این در سطح یک کشور، بسیار زیاد است و هدر دادن منابع آب و خاک و ... است.

قرآن، نانی که خدا آن را بر بنی اسرائیل نازل کرد، را مَنّ (الْمَنَّ) می نامد. خدای مهربان در این مورد می خواهند که ما این نوع نان (مَنّ) را الگوی خویش قرار دهیم.

 

وَظَلَّلْنَا عَلَیْکُمُ الْغَمَامَ وَأَنْزَلْنَا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَى کُلُوا مِنْ طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَکِنْ کَانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ ﴿۵۷

و بر شما ابر را سایه‏ گستر کردیم و بر شما گزانگبین و بلدرچین فرو فرستادیم [و گفتیم] از خوراکیهاى پاکیزه‏ اى که به شما روزى داده‏ ایم بخورید و[لى آنان] بر ما ستم نکردند بلکه بر خویشتن ستم روا مى‏ داشتند (۵۷)

 

اما مردم آن موقع متاسفانه دنبال تنوع بودند و حاضر بودند، بخاطر ایجاد تنوع، کیفیت غذایی را فدا کنند. بعضی ها این نوع نان را گزانگبین می نامند ولی ممکن است دانه دیگری باشد. در هر حالت ماده مفیدی بوده است و آرد با کیفیتی از این دانه بدست می آمده است که نان حاصل از آن مفید بوده است.

یا تصور کنید که شبها مردم بجای اینکه ساعت نه و ده شب بخوابند، ساعت یک و یا دوازده شب بخوابند؛ در این صورت مشکلات زیر پیش خواهد آمد:

 

  1. کسی که دیر بخوابد، خواب عمیق نخواهد داشت.
  2. بدن انسان در خواب عمیق، خود را ترمیم خواهد کرد و مشکلات جسمی خود را حل میکند.
  3. بنابراین کسی که دیر بخوابد، دچار بیماریهای زیادتری خواهد شد.
  4. اکثر افرادی که دیر می خوابند، معمولا برای کار و یا فعالیت و تلاش و کوشش نیست؛ بلکه برای فیلم نگاه کردن است.
  5. فیلمهای شبانه معمولا یک نوع مدیتیشن است. یا اینکه در مورد عشق و مسائل شیطانی دیگر است که آدمیان را در خیالات و توهمات فرو می برد.
  6. دهها ضرر دیگر که همگی سلامت روانی آدمیان را به خطر می اندازند.
  7. در نتیجه به قسمت درمان هر کشوری فشار می آید و هزینه های زیادی صرف دارو میشود.

 

همانطور که می بینیم، بیشتر مشکلات اساسی جامعه ما از رعایت نکردن چندین دستور ساده ناشی میشوند. خدای مهربان دستور الکی صادر نمی فرمایند. دستوری که خدا میدهد، در ظاهر شاید ساده باشد، ولی بنیادی و پایه ای است؛ که اگر رعایت نشود، مشکلات دومینویی دیگری ایجاد خواهد شد.

حتی آدمی، اگر خلق و خوی مهربان و دلسوز و معتدلی داشته باشد، باعث ایجاد حس تعاون و همکاری خواهد شد و همین خودش، افراد جامعه را از تنهایی و افسردگی نجات خواهد داد. مردم به رفتارهای ریز خود توجهی ندارند و فقط میخواهند که کار خودشان راه بیفتد. تصور کنید که اگر اکثر افراد جامعه دلسوزی به خرج دهند و تصمیم به کاهش مصرف نایلونهای پلاستیکی بگیرند. کاهش مصرف پلاستیک، باعث اثرات دومینویی خوبی بر محیط زیست و روان جامعه خواهد شد. اما مصرف بی رویه نایلونهای پلاستیکی، مستقیما به سلامت کلی جامعه ضربه خواهد زد.

 

ورود ریزپلاستیک‌ها به رودخانه‌ها و دریاها ودشت و صحراها ß جذب توسط دامها و ماهی‌ها ß انتقال به زنجیره غذایی ß تجمع در بدن ß اختلال در عملکرد سلولی و هورمونی  ß هزینه‌های درمانی بالا ß فشار بر نظام سلامت

 

ورود ریزپلاستیکها به خاک، باعث کاهش کیفیت خاک میشود و در نتیجه کیفیت محصولات پایین می یابد و دیگر اعتمادی به محصولات کشاورزی نخواهد ماند. پلاستیکی که انسان خودش به عنوان زباله دور می ریزد؛ بالاخره روزی به چرخه غذایی خودش (و یا فرزندانش) بر می گردد و نظام سلامت بدنی او را به هم می ریزد.

بعضی کارخانه ها آب و هوا را آلوده میکنند ولی خودشان میگویند شغل ایجاد کرده اند؛ البته به قیمت جان هزاران نفر دیگر. کشاورز سیب زمینی تولید میکند ولی آنقدر آب مصرف میکند که زیر زمین را خالی میکند. مثل این است که یکی داخل کشتی، جای خودش را سوراخ کند.

از این نوع انحرافها میتوان صدها مثال زد. خدای قادر متعال میخواهند که صبر و بردباری را وارد سیستم تغذیه و سایر روندهای زندگی ما کنند. زیرا تنها راه بازیابی سلامتی، همین روش است و لاغیر. خدای قادر متعال در چندین آیه قرآن از زیبایی صحبت میکنند. ولی جالب است که هر بار آن را با صبر مقارن میسازند (فَصَبْرٌ جَمِیلٌ). دو آیه قرآن کلمه جمیل (زیبایی) آمده است که در هر دو با صبر همراه شده است. این مورد اتفاقی نیست، حتما نکته مهمی را در بر دارد.

 

وَجَاءُوا عَلَى قَمِیصِهِ بِدَمٍ کَذِبٍ قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِیلٌ وَاللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ ﴿۱۸

و پیراهنش را [آغشته] به خونى دروغین آوردند [یعقوب] گفت [نه] بلکه نفس شما کارى [بد] را براى شما آراسته است اینک صبرى نیکو [براى من بهتر است] و بر آنچه توصیف مى ‏کنید خدا یارى ‏ده است (۱۸)

 

قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِیلٌ عَسَى اللَّهُ أَنْ یَأْتِیَنِی بِهِمْ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ ﴿۸۳

[یعقوب] گفت [چنین نیست] بلکه نفس شما امرى [نادرست] را براى شما آراسته است پس [صبر من] صبرى نیکوست امید که خدا همه آنان را به سوى من [باز] آورد که او داناى حکیم است (۸۳)

 

کلمه صبر همراه جمیل (زیبایی) آمده است. این نشان میدهد تنها راه بدست آوردن زیبایی، داشتن صبر است.

 

صبر در تغذیه،

صبر در درمان بیماری،

صبر در درس خواندن،

صبر در شغل و پیشه،

صبر در ازدواج،

صبر در تفریحات و سرگرمی،

صبر در ورزش،

صبر در حل مشکلات

و صبر در همه امور دیگر

 

خدای قادر متعال، نسخه و روند پندار نیک، کردار نیک، گفتار نیک را برای امتهای گذشته تجویز کرد. اما برای نسل ما، گفتار صبر را هم اضافه کرد. گفتار صبر یک امر دو طرفه است. یعنی هم صبر بکار بگیرید و هم صبر تولید کنید.

 

وَالْعَصْرِ ﴿۱

سوگند به عصر [دوره زمانی] (۱)

 

إِن ٱلْإِنسَٰنَ لَفِی خُسْرٍ ﴿۲

که واقعا انسان دستخوش زیان است (۲)

 

إِلَّا الَّذِین آمَنوا وَعَمِلُوا ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ ﴿۳

مگر کسانى که ایمان آورده (پندار نیک) و کارهاى نیک کرده (کردار نیک) و همدیگر را به حق سفارش (گفتار نیک) و به شکیبایى توصیه کرده‏ اند (گفتار صبر) (۳)

 

تمام این صبرها، با همدیگر آدمی را زیبا میکنند. استفاده از دارو و قرصهای شیمیایی بجز در حالت اضطرار یعنی عدم بکارگیری توانایی های اولیه و پایه ای بدنی و این یعنی عدم صبر. خوردن مواد خون مانند یعنی موادی که سریع الهضم، سریع الجذب و سریع الاثر هستند؛ مخالف ماهیت صبر هستند. اینها همگی دست به دست هم داده و انسانها را زشت میکنند. مشکل در اینجا، فقط زشت شدن نیست و بلکه غیر قابل تحمل شدن است. وقتی از زشتی صحبت میکنیم، قسمت کوچکی از آن مربوط به ظاهر است و بقیه مربوط به رفتار و کردار است. زشتیی که بوسیله عدم صبر بدست آید، ضررش به دیگران هم خواهد رسید و جامعه ای غیر قابل تحمل بدست خواهد آمد. در این جامعه ازدواج و سایر امور نیک به بن بست خواهد رسید.

  • اسعد حسینی
۰۴
مهر
۰۴

 

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت 174)

درمان بیماری (بخش 21)

خون (4)

 

قبل از ادامه این بحث، جهت تبیین بیشتر در مورد مقوله خون در قرآن؛ باید بدانیم که قرآن کتابی آخرالزمانی است. وقتی می فرماید که خون حرام است ؛ قطعا بدانید که در سرنوشت انسان بسیار تاثیرگزار است. مثال خون در زمان ما داروها، قرصها، مکملها و ... است. خدای حکیم ابتدا آن را حرام کرده است، بعد می فرماید که در حالت اضطرار بدون برگشت و بدون زیاده روی؛ میتوان از آن استفاده کرد. این یعنی مصرف خون (داروها، قرصها و ...)، از نظر قرآن یک توصیه و دستور نیست و بلکه یک حالت ناچاری و ناگزیر و اضطراری است. فرض کنید یکی بیمار میشود، هیچ راه حلی برای درمان او وجود ندارد، در این حالت بن بست، استفاده از داروها و قرصها اشکالی ندارد، آن هم به شرط برنگشتن دوباره و عدم زیاده روی.

یکی گفت که پس آیا مقداری دروغ در حالت و مواقع ناچاری اشکالی ندارد؟ اگر حالت بن بست و ناچاری در حد خطر جانی پیش آمده باشد، مشکلی ندارد. ما باید آیات قرآنی در مورد خون را بخوانیم و بدانیم که چی میگوید و دقیقا طبق آن عمل کنیم. در ضمن نباید از این مورد سوء استفاده کرد و خود را فریب داد. به هر حال قرآن ممکن است برای بعضی ها موجب خسران شود. وقتی برای یک مشکل، راه حل رحمانی وجود دارد، استفاده از روشهای مضر بی معنا و کفر است. انسان اگر فکر میکند که در استفاده بی رویه و بدون اضطرار از داروها، زرنگی می کند، دارد خودش را فریب میدهد و واقعیت را می پوشاند و کفر میکند و البته نتیجه کفرش به خودش بر می گردد.

 

هُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ خَلَائِفَ فِی الْأَرْضِ فَمَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ وَلَا یَزِیدُ الْکَافِرِینَ کُفْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِلَّا مَقْتًا وَلَا یَزِیدُ الْکَافِرِینَ کُفْرُهُمْ إِلَّا خَسَارًا ﴿۳۹

اوست آن کس که شما را در این سرزمین جانشین گردانید پس هر کس کفر ورزد کفرش به زیان اوست و کافران را کفرشان جز دشمنى نزد پروردگارشان نمى‏ افزاید و کافران را کفرشان غیر از زیان نمى‏ افزاید (۳۹)

 

در آیه چندین نکته مهم مطرح است:

  • هُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ خَلَائِفَ فِی الْأَرْضِ = خدا انسان را در زمین قرار داد.

فَمَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ = پس هر کس کفر ورزد، نتیجه کفرش علیه خودش خواهد بود= کسی که واقعیت را بپوشاند و کفر کند، عواقب کفرش به خودش بر می گردد.

  • وَلَا یَزِیدُ الْکَافِرِینَ کُفْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِلَّا مَقْتًا = کافران را کفرشان جز دشمنى نزد پروردگارشان نمى‏ افزاید = هر کفری، اثرات تصاعدی دارد و در نهایت کافران تصمیم خود را می گیرند و ضد روشهای رحمانی خواهند شد و ضد آن جبهه گیری میکنند.
  • وَلَا یَزِیدُ الْکَافِرِینَ کُفْرُهُمْ إِلَّا خَسَارًا = کافران را کفرشان غیر از زیان نمى‏ افزاید =  پس کفر زیان است.

 

پس کلک زدن و بدون اضطرار از مواد خون مانند استفاده کردن و سوء استفاده از آیات و اجازه خدا، به ضرر افراد تمام میشود و افراد رو به نابودی خواهند رفت.

در قسمتهای قبل درمان بیماری (مقاله در مورد طالوت) متوجه شدیم که بسته‌بندی‌های خدا بی حکمت نیست. اگر شما هویج بخورید، یک یا دو هویج می‌خورید، اما اگر آن را به آبمیوه تبدیل کنید، دو سه برابر می توانید بخورید. سپاهیان طالوت با رودخانه ای طعم دار برخورد میکنند و طالوت توانایی واقعی سپاهیانش را بوسیله آن آزمایش میکند (رودخانه در این آیه نشانه فراوانی و در دسترس بودن است). چیزهایی که زیاد است و آدمی از آن زیاد میخورد، باعث بیماری و از دست دادن توان واقعی میشود. هر چیزی که فراوان بود و در دسترس بود، دلیلی برای زیاده روی در مصرف آن نیست. در اینجا ماهیت واقعی و توان واقعی افراد در پرهیز و تقوا مشخص میشود. پرهیز و تقوای واقعی (چه در زمینه تغذیه و چه در زمینه روان و نگاه و شنیدن) زمانی مشخص میشود که آدمی خودش به دلخواه و اراده خود از این چیزها پرهیز کند. معنای واقعی پرهیزگاری هم همین است. طالوت سپاهیانش را در انتخاب مقدار تغذیه آزاد گذاشت. زیرا آزادی در انتخاب و تعادل تغذیه و پرهیز در زمان فراوانی و در زمان در دسترس بودن، فاکتور مهمی برای درمان و انسجام روانی است.

طالوت می توانست، خودش برای هر کدام از سپاهیانش، یک مقدار مشخص از آن نهر در نظر بگیرد و به آنها بدهد. ولی این روش جالب نبود و افراد سپاه او باید به دلخواه و اراده کامل خویش از خوردن آن نهر پرهیز میکردند (نهر در قرآن نشانه فراوانی است). این  ثابت میکند که اراده و انتخاب و آگاهی و پرهیز آگاهانه و آزادانه بیمار در درمان بیماری او بسیار مهم است. حتی میتوانم بگویم، فاکتور اصلی درمان در این قسمت است. زیرا بیشتر نیروی درمان در قسمت اراده بیمار نهفته است. بیمار باید بداند که چه مسیری را قرار است طی کند و چه اتفاقی قرار است بیفتد و چه باید بکند و چه باید نکند و هدف چیست.

 

فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِیکُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی وَمَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی إِلَّا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِیَدِهِ فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ فَلَمَّا جَاوَزَهُ هُوَ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ قَالُوا لَا طَاقَةَ لَنَا الْیَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلَاقُو اللَّهِ کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ ﴿۲۴۹

و چون طالوت با لشکریان [خود] بیرون شد گفت‏ خداوند شما را به وسیله رودخانه‏ اى خواهد آزمود پس هر کس از آن بنوشد از [پیروان] من نیست و هر کس از آن نخورد قطعا او از [پیروان] من است مگر کسى که با دستش کفى برگیرد پس [همگى] جز اندکى از آنها از آن نوشیدند و هنگامى که [طالوت ] با کسانى که همراه وى ایمان آورده بودند از آن [نهر] گذشتند گفتند امروز ما را یاراى [مقابله با] جالوت و سپاهیانش نیست کسانى که به دیدار خداوند یقین داشتند گفتند بسا گروهى اندک که بر گروهى بسیار به اذن خدا پیروز شدند و خداوند با شکیبایان است (۲۴۹)

 

خدای حکیم، مخالف خوردن آب میوه نیست. اما با بسته بندی مثلا هویج بصورت جامد و سفت بودن آن؛ میخواهد میزان و پیمانه خوردن آب هویج را به ما گوشزد کند. دلیل این امر آن است که از آنجا که خود هویج فیبر دارد باعث می‌شود که قند آن بتدریج و با آهستگی جذب بدن شود. اما آبمیوه که بیشتر فیبرش را از دست داده، به یکباره جذب بدن می‌شود و بدن ما به دریافت مقدار زیادی قند و دوپامین عادت میکند و این برای ما مشکل زاست و ممکن است در دراز مدت ما را دچار دیابت و مشکلات دیگر کند. این مورد برای نانهای بدون سبوس هم مطرح است. نان بدون سبوس خیلی زود جذب میشود و ممکن است افراد را دچار دیابت و پرخوری کند. در خوردن نانهای بدون سبوس نباید زیاده روی کرد و اندازه و پیمانه خود را باید بدانیم. اصلا آیه طالوت میخواهد به ما یاد دهد که افراد باید با دلخواه خویش و با اراده خود، اندازه نگه دارند. اگر در دسترس بود و اندازه نگه داشتی، این کار بسیار با ارزش است.

در مورد نانهای سبوس دار، به علت دیر هضم بودن و زیاد خوشمزه نبودن، اندازه و پیمانه را میتوان براحتی نگهداشت. نان بدون سبوس، حتی ممکن است دستگاه گوارش بدن ما را در مورد سیری به اشتباه بیندازد. اما بسته بندی های خدای رحمان ما را در مصرف اینها راهنمایی میکنند. اگر تخمه را خودتان پاک کنید، یک مشت تخمه می خورید. اما اگر تخمه پاک شده و پوست کنده شده بخورید، ممکن است زیاده روی کرده و  چربی زیادی وارد بدن خویش کنید.

طالوت این تکنیک را روی سپاهیانش اجرا کرد، تا تشخیص دهد که کدامیک از آنها می‌توانند در جنگ شرکت کنند و در راه خدا جهاد کنند. او میخواست بداند که واقعا چند درصد از سپاهیانش از جان خود می گذرند. این ثابت میکند که فداکاری در تقوا و پرهیز و تعادل نگهداشتن است و نه در پرخوری و زیاده روی و افراط و تفریط. این ثابت می‌کند که شیوه و استایل تغذیه در جهاد و تلاش و کوشش آدمیان موثر است. تجربه ثابت کرده است که کسانی که در بدنسازی و پرورش اندام زیاده‌روی می‌کنند، نمی‌توانند کار و تلاش و کوشش خود را به درستی انجام دهند. خدا در آیه طالوت می‌فرماید نهر، ولی نمی‌گوید چه نهری. زیرا می‌خواهد به معنای آیه کلیت دهد و یک فرمول کلی در اختیار ما قرار دهد.

اگر سبوس نان را بگیرید، زیاده خوردن از آن مضر است، زیرا سبوس نان مثل فیبر است که در طریقه جذب و هضم کربوهیدرات موثر است. جدا کردن سبوس از گندم، اشتباه است. بسته‌بندی‌های خدا همراه با فیبر است که اگر آن را بردارید منجر به ایجاد چندین مشکل می‌شود:

  • زیاده‌روی در خوردن
  • زود و سریع جذب شدن
  • تنبل شدن بدن و عادت به غذاهای سریع الهضم و سریع الجذب

 

در واقع بسته‌بندی های خدا در تغذیه به ما صبر می آموزد. انسان باید آن را الگوی خود قرار دهد و این بهترین روش بدست آوردن پیمانه هاست. خدای مهربان و حکیم، در مورد قحطی زمان یوسف می فرماید :

 

قَالَ تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنِینَ دَأَبًا فَمَا حَصَدْتُمْ فَذَرُوهُ فِی سُنْبُلِهِ إِلَّا قَلِیلًا مِمَّا تَأْکُلُونَ ﴿۴۷

گفت هفت‏ سال پى در پى مى ‏کارید و آنچه را درویدید جز اندکى را که مى ‏خورید در خوشه‏ اش واگذارید (۴۷)

 

این آیه میفرماید که برای نگهداری گندم، هفت سال پیاپی آن را با خوشه اش نگهداری کنید؛ تا فاسد نشود. بسته بندی های خدای رحمان، مواد نگهدارنده نمی خواهد. بلکه روش عجیبی در آن نهفته است. آیه می فرماید که گندم را با خوشه نگهدار کنید تا خواص خود را از دست ندهد.

 بشر باید از این سیستم یاد بگیرد. وقتی زمستان میرسد، برف می بارد و روی زمینهای کشاورزی می نشیند و همین برف از سرما زده شدن این محصولات جلوگیری میکند. در واقع برف یک سیستم کامل و گلخانه ای عجیب و سالمی است که بشر تا قیامت هم نمی تواند مثل آن را ایجاد کند. همانطور که در مقالات جادوی شیاطین قسمتهای آخرالزمان بیان شد، این نعمت را متاسفانه از دست خواهیم داد و وارد یک دنیای شیمیایی و پر از خطا و پر از زحمت میشویم. درس دیگری که از این آیه می گیریم این است که هر چیزی را به حالت آماده و مصرفی تبدیل نکنیم. هر چیزی را به پول  تبدیل نکنیم؛ که در آن صورت قدر آن را نخواهیم دانست و در آن اسراف و زیاده روی می کنیم.

اما بشر به خیال خود، بعضی نگهداری های بیهوده را انجام میدهد که غیر از لذت، هیچ هدف دیگری پشت آن نیست. مثلا سیر را هفت سال در سرکه می اندازد، تا بعد از هفت سال بخورد. مثلا ادعا دارد که این نوع ترشی برای قلب خوب است که ادعایی اثبات نشده است. ادعاهای عجیب و غریب و افسانه ای برای این ترشی ذکر میکنند که بیشترش گزاف است. خواص خود سیر خیلی بیشتر از سیر ترشی هفت ساله است. یکی بود که سیر ترشی هفت ساله درست کرده بود و شیره خرما هم با آن قاطی کرده بود. بعضی مواقع که سرکه سیر کم باشد، شرایط تخمیر شیره خرما فراهم میشود و این ترشی به یک نوع مشروب تبدیل میشود. انسان از انواع حیله ها استفاده میکند تا خودش را فریب دهد. اگر سیر فایده ای داشته باشد، باید آن را تازه بخورید و گرنه بیشتر خواصش را از دست میدهد. بسته بندی خدای رحمان از هر نوع بسته بندی دیگری بهتر است. انسان در بسته بندی خدای رحمان دستکاری میکند و فکر میکند معجون عجیب و جادویی بدست آورده است.  مواد بی خاصیت و مرده درست میکند و فکر میکند خوشمزه است. اینها نمونه مصرف مردار است.

آیه طالوت از غرفه صحبت می‌کند. جالب است که در آیه دیگری از اختصاص یافتن غرفه‌ای در بهشت به صابران، به خاطر صبر کردن در این دنیا صحبت می‌فرماید:

 

أُولَئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِمَا صَبَرُوا وَیُلَقَّوْنَ فِیهَا تَحِیَّةً وَسَلَامًا ﴿۷۵

اینانند که به پاس آنکه صبر کردند غرفه[هاى بهشت را] پاداش خواهند یافت و در آنجا با سلام و درود مواجه خواهند شد (۷۵)

 

خَالِدِینَ فِیهَا حَسُنَتْ مُسْتَقَرًّا وَمُقَامًا ﴿۷۶

در آنجا جاودانه خواهند ماند چه خوش قرارگاه و مقامى (۷۶)

 

غرفه بهشتی، یعنی هر چیزی در بهشت به اندازه و میزان است و کسی بیمار نمیشود و همه چیز تحت روال طبیعی خود و متعادل طی میشود. خدای مهربان به ما دهان و دندان و مری و معده و روده داده است تا طی این فرآیند، مواد مورد نیاز بدن خود را فراهم کنیم. حتی یواش یواش غذا خوردن و جویدن کامل آن هم کمکی است به این موضوع. این فرآیند همراه با صبر و حوصله است و تا حدی زمانبر هم هست.

این فرآیند در مورد اینپوتهای روانی هم صادق است. خیلی از کلیپ‌های فضای مجازی، قطعات آماده‌ای هستند که فیبر و سبوس ندارند و مثل آبمیوه هستند. خیلی راحت میتوان در آن زیاده روی کرد. معمولا مردم زیاده روی در خوردن را بوسیله حالتهای تهوع و یا پرشدگی احساس میکنند. ولی زیاده روی در ویوی کانالهای مجازی، نشانه خاصی ندارد و تنها راه خستگی چشمان و بدن است.

شما یک فیلم دو ساعته می‌بینید، در آخرش دو سه نکته از آن برداشت می‌کنید. اما در یک کلیپ دو دقیقه‌ای ،  گاهی نکات زیادی را  به شما میگوید که این هم نوعی پرخوری است. گاهی در اینستاگرام دهها کلیپ نگاه می‌کنید که مثلاً یکی از این کلیپ‌ها می‌گوید: بیست نکته برای خوشبختی ، ده نکته برای شاد بودن، سی نکته برای موفقیت و ...  این‌ها نتایج زیادی را به روان شما وارد می‌کنند که بیشتر اغراق است و روان شما با این همه نکات، دچار پرخوری می‌شود. اگر یک فیلم سه ساعته یک نکته داشته باشد، مفید تر است تا اینکه یک کلیپ چند دقیقه‌ای، بیست نکته داشته باشد. زیرا بیست نکته نوعی فریب است و مطمئنا تعدادی از این نکات یا دروغ هستند و یا کم اهمیت و یا منحرف کننده. نکات مهم را در کنار نکات بی اهمیت و غلط قرار دادن، خودش یک نوع فریب است و ممکن است که باعث القای حس بی تفاوتی در شما شود. فرض کنید یکی از کلیپها میگوید:

دزدی نکنید، حق کسی را نخورید ، شام  غذای گوشتی نخورید

 

نکته اولی و دومی ، نکات مهمی هستند، اما سومی بی ربط است و ممکن است برای بی اهمیت کردن اولی و دومی گفته شود و یک نوع فریب است.

فراوانی از این نوع نکات، خیلی خطرناک است که قرآن از آن به عنوان نهر نام می‌برد. گاهی کانال‌های جوک و خنده روزانه دهها جوک دارند که همه این‌ها پرخوری است. یکی از ضررات عادت به این کانالها این است که بعد از مدتی، دیگر روان شما به این‌ها هم مقاومت پیدا می‌کند و دیگر به این نوع جوکها هم نمی خندد و باید برای شما کارشناس جوک بیاورند تا با فشار کلمات مقداری خنده بدست آورید. خیلی ها در گوش دادن آهنگها زیاده روی کردند و بعد از مدتی مجبور شدند برای کمی گریه و خنده، به کنسرتهای موسیقی بروند و هزینه های زیادی در این راه بکنند. در این حالتها، دیابت روانی پیش آمده است. وقتی دیابت روانی پیش آید یعنی در تغذیه و فرآیند جذب و هضم، صبر وجود نداشته است. بنابراین تاثیر مستقیم آن بر روان ما این است که انسان زود از کوره در می‌رود، زود عصبانی میشود، زود تصمیم میگیرد و کلاً فرایند صبر را از دست می‌دهد. کسانی که سبک تغذیه‌ای مبتنی بر عجله در جذب و هضم غذاها دارند، نمی‌توانند روزه بگیرند؛ زیرا چرخه معیوبی را برای خود ایجاد کرده‌اند. همانطور که افراط در تغذیه مشکلاتی را بوجود میاورد، تفریط هم مشکلات دیگری را بوجود می آورد. افراط و تفریط در تغذیه مشکلاتی را به وجود می‌آورد:

تفریط : وقتی فرد غذایش را خیلی کم کند، سطح انرژیش پایین میاید، به تبع آن در فعالیتهای روزمره اش اختلال پیش میاید. دچار غم و غصه میشود و بعد دوباره کم خوری میکند و این سیکل معیوب ادامه می یابد تا به مرحله ناتوانی می رسد.

 

افراط : سریع خوری و زیاده خوری هم باعث متابولیسم زیاده از حد در بدن شده و همین باعث تولید تنش و پیش فعالی و انرژی خیلی زیاد می‌شود و فرد مجبور به زیاده روی دوباره میشود و به یک پرخور واقعی تبدیل میشود و حتی به مرحله ای میرسد که تحمل دو دقیقه گرسنگی را ندارد. این فرد آنقدر از پایه های اولیه بدنی خود فاصله گرفته است که در مواقع گرسنگی، فورا فشارش می افتد و توانایی های پایه ای و اولیه خود را از دست میدهد. خدای قادر متعال در درمان بیماری ایوب از پا شروع میکند. زیرا برای درمان هر نوع بیماری قبل از هر چیزی باید به پایه ها و دفالتهای کارخانه برگردیم. وقتی بیمار میشوید، قبل از شروع هر نوع درمانی، باید پرخوری را کنار بگذارید و به حالت اعتدال برگردید. حالت اعتدال یعنی همان حالت پایه. بعضی افراد می ترسند که آب سرد روی خود بریزند. البته اگر آنها ابتدا، آب سرد را روی پاهای خود (نشانه پایه بدن) بریزند، دیگر ترسشان می ریزد و برای تر کردن بقیه بدن خود راحت ترند. از این نوع ترسها در زندگی زیاد است. به همین خاطر خدای مهربان، به ایوب به حالت امری دستور میدهد.

 

ارْکُضْ بِرِجْلِکَ هَذَا مُغْتَسَلٌ بَارِدٌ وَشَرَابٌ ﴿۴۲

[به او گفتیم] با پاى خود [به زمین] بکوب اینک این چشمه ‏سارى است‏ سرد و آشامیدنى (۴۲)

 

این آیه، یک دستور از عالم بالاتر است و علم پزشکی هیچوقت به کنه و عمق آیه بطور کامل پی نخواهد برد. علم پزشکی باید مفاهیم این آیه را عمیقا مورد توجه قرار دهد و طبق آن عمل کند.

خدای حکیم در آیه از پا صحبت می فرماید و به ایوب دستور میدهد که با پاهای خود به زمین بکوبد. یعنی به پایه ها و دفالتهای بدنی خود برگردد. برگشتن به پایه ها و دفالتها همراه با سختی است. مثل رفتن در آب سرد. این حالت کمی جرات میخواهد و حتی ممکن است تا یکی آب سرد روی شما نریزد، ترس شما نریزد. بعضی روشهای درمان و بعضی شیمی درمانی ها دقیقا توانایی های پایه ای بدن بیمار را هدف می گیرد و در بیشتر مواقع، بیمار توانایی اولیه بدنی خود را از دست میدهد و از بین میرود. خدا کتاب نازل میکند برای همه مردم، اعم از عامه مردم، متخصصان تغذیه و درمان و غیره . همگی موظفیم از این راهنماییها استفاده کنیم.

به هر حال، افراط و تفریط در هر زمینه ای، شما را از پایه های بدنی دورتر میکند. پایه های بدنی همان حالت اعتدال است در خوردن، خوابیدن، درمان و ... . افراط و تفریط هر دو مضرند و چرخه‌های معیوبی را برای آدمی درست می‌کنند. افراد نمی‌توانند از این چرخه خارج شوند، مگر اینکه استایل خود را تغییر دهند. این چرخه معیوب در جهنم هم به معنای واقعی وجود دارد. در جهنم افراد می‌خواهند که از این چرخه خارج شوند ولی ناچارا به چرخه باز می‌گردند.

 

کُلَّمَا أَرَادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْهَا مِنْ غَمٍّ أُعِیدُوا فِیهَا وَذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِیقِ ﴿۲۲

هر بار بخواهند از [شدت] غم از آن بیرون روند در آن باز گردانیده مى ‏شوند [که هان] بچشید عذاب آتش سوزان را (۲۲)

 

اصلا مفهوم حلال و حرام در همین زیاده روی ها نهفته است. باید دید جدیدی نسبت به مفاهیم حلال و حرام پیدا کنیم. نان حلال یعنی عدم زیاده روی در مصرف. نان حرام هم یعنی زیرپاگذاشتن پیمانه ها، زیرا باعث شکستن حریمها می‌شود. شما یک کتاب را می‌خوانید ممکن است چندین روز طول بکشد و این باعث جذب آهستگی مطالب کتاب میشود. اما در خواندن کلیپ‌های چند دقیقه‌ای، افراد دچار زیاده‌خوری روانی می‌شوند. در این زیاده روی و زیاده خوری ها، خطوط قرمز و حریمها شکسته میشوند.

اگر تخم مرغ را در آب از قبل داغ بگذارید، می‌ترکد، یا اگر آن را به سرعت بجوشانید، باز هم می‌ترکد. آهستگی و کم بودن دما باعث پخته شدن یک تخم مرغ میشود و گرنه تخم مرغ می شکند و مواد آن بیرون می ریزد. این آهستگی باید در روان ما و در جسم ما هم تاثیر داده شود. اگر یواش غذا بخورید، بموقع متوجه سیر شدن خود می‌شوید و دیگر پرخوری نمی‌کنید. اما وقتی غذاها فیبر و سبوس نداشته باشند، باید مواظب افتادن در محوطه پرخوری باشیم.

انسان باید خودش و همچنین فرایند خودش را بشناسد. نود درصد سلامت جسم و روان در صبر است. حتی خدای مهربان  اندازه و به مقدار به ما می‌دهد؛ زیرا اگر به یکباره همه چیز به ما بدهد، کار دست خودمان می‌دهیم.

 

وَإِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ ﴿۲۱

و هیچ چیز نیست مگر آنکه گنجینه ‏هاى آن نزد ماست و ما آن را جز به اندازه‏ اى معین فرو نمى‏ فرستیم (۲۱)

 

در روم باستان، افراد پولدار در بعضی مهمانیها آنقدر می خوردند تا که استفراغ کنند. بعدش از مهمانی بیرون آمده و با فشارهایی که به خود می آوردند، سعی میکردند که آنرا استفراغ کنند تا دوباره جا باز کنند و دوباره پرخوری کنند. این فرآیند چندین بار ادامه می یافت و این شده بود تفریح پولدارهای روم باستان!

 

خوردن برای استفراغ و استفراغ برای خوردن

 

این سیکل معیوب و زشت، در میان آنان رواج داشته است. واقعا انسان هچوقت ندانست و همین حالا هم نمی داند چطوری زندگی کند و هیچوقت هم به یک سبک درست زندگی کردن دست نیافت. افراد برای بدست آوردن دوپامین و هورمون شادی ناشی از خوردن غذاها، حاضر بودند که پُر پُر بخورند تا حد استفراغ و بعد استفراغ میکردند تا دوباره جاباز کنند و آن لذت را دوباره تکرار کنند. این شده بود تفریح برایشان! این یک اعتیاد بود، البته یک اعتیاد خیلی عجیب و غریب و زشت و چندش آور.

در قسمتهای قبل ثابت شد که در زمان ما خون، همان پودرها و داروها و دوپینگها و قرصهایی هستند که بدون اضطرار مصرف میشوند. اینها ترکیب بدنی و روانی انسان را به هم میزنند و او را دچار مشکل و ناتوانی های مختلف میکنند. مردان باشگاه میروند و مواد خون مانند مصرف میکنند و بالاتنه بزرگ میکنند و زنان مواد خون مانند مصرف میکنند و پایین تنه بزرگ میکنند و این عدم هماهنگی بین زن و مرد را بزرگتر می کند (یکی بالاتنه و دیگری پایین تنه بزرگ میکند و این دو جهت مخالف همند) و آنان را بیش از پیش از همدیگر دورتر میکند. خدای مهربان مردان و زنان را با بدنهای طبیعی آفریده است و دستکاری در خلقت خدا، نوعی دهن کجی نسبت به نظام رحمانی است و قطعا مودت و رحمت را بین زنان و مردان از بین می برد. انسان نمی داند چطوری روی زمین زندگی کند. اگر دستورات و اوامر خدا رعایت نشود، تمام این دنیا میشود مشکل برای انسان. بعد از مدتی زن و مرد میشوند رقیب و ضد همدیگر و مودت و رحمت بین آنان بی معناست.

اینها همگی نشان از ضعیف بودن انسان دارد. انسان ضعیف خلق شده است و واقعا از هر نظری ضعیف است. بنابران نیاز دارد که با شوکهایی سیستم ایمنی بدن و روان خویش را بیدار کند. گاهی افراد از دست چنین عادتهایی خسته میشوند و راه نجاتی هم ندارند. خدای مهربان برای این جور حالات، راه گشایش هم دارد.

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ به نام خدای رحمتگر مهربان

وَالْفَجْرِ ﴿۱سوگند به سپیده‏ دم (۱)

وَلَیَالٍ عَشْرٍ ﴿۲و به شبهاى دهگانه (۲)

وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ ﴿۳و به جفت و فرد (۳)

 

فجر به معنای گشایش و راه حل هم هست. وقتی نا امید شوید و هیچ راه حلی ندارید و به بن بست بخورید؛ خدای حکیم در سوره فجر روش ترکیبی شبانه و زوج و فرد را با هم برای حل بن بستها ارائه میدهد. خدای رحمان برای حالتهای اضطرار این روشها را فرموده است، تا در آغوش روشهای مصنوعی نیفتیم.

زوج و فرد معانی متفاوتی را میدهد و بسته به مشکل، باید آن را متناسب انتخاب کرد. مثلا کسی که مشکل گوارشی دارد، میتواند یک روز در میان، روزه بگیرد تا ده شب وَلَیَالٍ عَشْرٍ  (ده شب = یازده روز). یا اینکه یک روز در میان، رژیم غذایی اش را عوض کند. این همان زوج و فرد است (وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ ). یعنی ضربدری سیستم گوارشی اش را شوکه کند تا بیدار شود. اگر پزشکان در این آیات دقت کنند، میتوانند از روی آن، روشهای درمانی خوبی را بدست آورند و مردم را از دست داروهای شیمیایی نجات دهند و یا مصرف دارو را برای بیماران به حداقل برسانند. آدمی از تخصص خودش باید بدرستی و در راه صحیح استفاده کند و این در واقع مثل جهاد در راه خداست. جهان بدون تلاش و کوشش جهادگران در راه خدا، مسیر درستی را در پیش نخواهد گرفت. در زمانه ما، جهاد در راه خدا همین است. علم بشری باید به این سمت سوق داده شود که حالت خونخواری را کم کند و حالتهای اضطراری را با تحقیقات و توصیه های علمی به حداقل برساند. انسان باید در راه و مسیر حلال و حرامهای خدا گام بردارد و از نظر علمی و پژوهشی در این راه تلاش و کوشش کند. وقتی خدا می فرماید که خون حرام است بجز در حالت اضطرار. یعنی از نظر علمی و پزشکی تحقیقات شود که چطوری حالت اضطرارش را کم کنیم.

گاهی شاید تلاش کرده باشید که یک در را با کلید باز کنید؛ اما هر چه تلاش میکنید، کلید نمی چرخد و گیر میکند. در این حالت با دست چپ آن را آزمایش میکنید؛ براحتی باز میشود. این برای خود من بارها پیش آمده است. زیرا مقدار نیرو، جهت وارد کردن نیرو، زاویه فشار به کلید و ... برای دو دست متفاوت است. چیزی که با دست راست باز نشد، با دست دیگر آزمایش کنید، شاید باز شد. این مورد ما را یاد همان زوج و فرد می اندازد. رژیمهای متفاوت ده شبانه روزی و زوج و فرد میتواند راهگشا باشد و این همان راه حل اساسی است که در سوره فجر میفرماید.

این راه حل برای هر فردی متفاوت است و هدف این است که هر کسی به توانایی های اولیه و سطح خود برسد. هر انسانی باید توانایی های اولیه خود را در پندار، کردار و گفتار بشناسد و به آن برگردد و در آن زیاده روی نکند.

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ ﴿۲

اى کسانى که ایمان آورده‏ اید چرا چیزى مى‏ گویید که انجام نمى‏ دهید (۲)

 

کَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ ﴿۳

نزد خدا سخت ناپسند است که چیزى را بگویید و انجام ندهید (۳)

 

إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُمْ بُنْیَانٌ مَرْصُوصٌ ﴿۴

در حقیقت ‏خدا دوست دارد کسانى را که در راه او صف در صف چنانکه گویى بنایى ریخته شده از سرب‏اند جهاد مى کنند (۴)

 

هر کسی باید به اندازه گلیم خود، پا دراز کند. حتی در این ضرب المثل هم، دارد از پا صحبت میکند. فقط در این حالت آدمی میتواند در صف رزمندگان راه خدا قرار گیرد. رزمندگان راه خدا کسانی هستند که در راه و روش رحمانی زندگی میکنند و استایل او را بر می گزینند و در راه او تلاش و کوشش خود را میکنند. قطعا خدا آنان را در راه خدا هدایت میکند.

 

وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ ﴿۶۹

و کسانى که در راه ما کوشیده‏ اند به یقین راه ‏هاى خود را بر آنان مى ‏نماییم و در حقیقت ‏خدا با نیکوکاران است (۶۹)

 

وَمَا لَنَا أَلَّا نَتَوَکَّلَ عَلَى اللَّهِ وَقَدْ هَدَانَا سُبُلَنَا وَلَنَصْبِرَنَّ عَلَى مَا آذَیْتُمُونَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ ﴿۱۲

و چرا بر خدا توکل نکنیم و حال آنکه ما را به راه ‏هایمان رهبرى کرده است و البته ما بر آزارى که به ما رساندید شکیبایى خواهیم کرد و توکل‏کنندگان باید تنها بر خدا توکل کنند (۱۲)

  • اسعد حسینی
۲۱
شهریور
۰۴

 

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت 173)

درمان بیماری (بخش 20)

خون (3)

 

یک سوال در مورد قرآن ممکن است پیش بیاید و آن این است که خدا خودش می فرماید که در قرآن در هر موردی حداقل یک مثال آورده شده است. پس آیا در قرآن، چیزی راجع به درمان دیابت و فشار خون آمده است؟

 

بله ایمان دارم که در قرآن از هر چیزی یک مثال زده است. البته چیزهایی که خدا آن را در زندگی ما مهم میداند و برای زندگی صحیح و سالم، لازم و ضروری اند. و نه چیزهایی که ما آن را ضروری دانسته و اسم گذاری کرده ایم. اگر دیکشنری و لیست بیماریها را نگاه کنید، آنقدر زیاد است که در یک کتاب قطور جای نمی گیرد. اما خدای حکیم در کتاب آسمانی قرآن، اسمی از این بیماریها نیاورده است. چرا؟

بعضی ها در جواب می گویند که زیرا قرآن کتاب پزشکی نیست. قرآن کتاب پزشکی به سبک اختراعی انسان نیست و لزومی هم ندارد باشد. اما قرآن کتاب حکمت است. یکی از صفات قرآن، حکیم است. یعنی قرآن حکیم. قرآن کتاب پزشکی نیست. نباید هم باشد. اما قرآن حکیم است. خدا خودش می فرماید که قرآن بوسیله حکمتهایش، هر دردی را درمان میکند.

 

وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَلَا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَارًا ﴿۸۲

و ما آنچه را براى مؤمنان مایه درمان و رحمت است از قرآن نازل مى ‏کنیم و[لى] ستمگران را جز زیان نمى‏ افزاید (۸۲)

 

حکیم واقعی خداست و او میداند که دلیل این همه بیماریها صرف نظر از تعداد فراوانش، رعایت نکردن چندین اصل دینی است.  خدا نمی خواهد در قرآن وارد این دسته بندی های فراوان و طویل شود. خدا روش حلهای واقعی را می گوید.

 

وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِی هَذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ ﴿۲۷

و در این قرآن از هر گونه مثلى براى مردم آوردیم باشد که آنان پندگیرند (۲۷)

 

برای جواب به این سوال که آیا در قرآن، درمان دیابت و یا فشارخون آمده است؟ قبل از هر چیزی باید توجه کنیم که فشار خون و یا دیابت چیست. این دو در واقع هر دو به خون ربط پیدا میکنند. فشار خون که اسمش روی خودش است و به خون ربط دارد. دیابت هم به افت قند خون ربط دارد. پس درمان این دو هر چی هست مربوط به خون است. خدا می‌فرماید که خون حرام است بجز در حالت اضطرار. در قسمت قبل ثابت شد که خون در زمانه ما، داروها، قرصها، مکملها، پودرها و ... است. اما یک حالت دیگر هم هست. زیاده روی در غذاهای سهل الهضم، سهل الوصول،  یا زیاد خوردن از غذاهای با ویتامینها و مواد خیلی زیاد، حالتی مثل خوردن خون را در آدمی ایجاد میکند. آنجایی که خدا می‌فرماید بخورید و بیاشامید و زیاده‌روی نکنید. این یعنی حالت خونخواری برای خود ایجاد نکنید. حالت خونخواری یعنی مواد غذایی مورد نیاز بدن ما، طی فرآیندهای آهسته و زمانبر خوردن، جویدن، هضم کردن و جذب کردن انجام نشود. این پروسه زمان بر است و اتفاقا این پروسه زمانبر مفید است. اما اگر کسی بخواهد این پروسه را دور بزند و مثلا به خودش خون تزریق کند و یا مواد خون مانند مصرف کند، یعنی یک خط قرمز را رد کرده است. رد کردن خط قرمز فقط در حالت اضطرار غیرباغ و لاعاد مجاز است و لاغیر.

خدا هیچوقت مصرف خون را مجاز ندانسته است، مگر در حالت اضطرار غیر باغ (بدون زیاده روی) و لاعاد (بدون برگشت). یعنی در حالت اضطرار آن هم بدون زیاده روی و بدون مصرف دوباره. خون ویتامینهای زیادی دارد در حد افراطی. اما خدا آن را حرام اعلام فرموده است.

 

إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِیرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَیْرِ اللَّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَلَا إِثْمَ عَلَیْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ ﴿۱۷۳

[خداوند] تنها مردار و خون و گوشت‏ خوک و آنچه را که [هنگام سر بریدن] نام غیر خدا بر آن برده شده بر شما حرام گردانیده است [ولى] کسى که [براى حفظ جان خود به خوردن آنها] ناچار شود در صورتى که ستمگر و متجاوز نباشد بر او گناهى نیست زیرا خدا آمرزنده و مهربان است (۱۷۳)

 

خون ویتامینهای زیادی از جمله آهن دارد. هنوز انسان علم زده، عقلش به این نمی رسد که چرا باید خون حرام باشد. به همین خاطر قرآن میتواند برای بعضی ها خسران به بار آورد. مثلا یکی ممکن است همه لحظات زندگیش را حالت اضطرار در نظر بگیرد و بر طبق آن گوشت خوک مصرف کند. اما خدا با ذکر عبارات غیرباغ و لا عاد در آیه، این راه را بر آنها بسته است. سه شرط مهم برای استفاده ناچاری از مواد خون مانند:

 

  • اضْطُرَّ (حالت اضطرار)
  • غَیْرَ بَاغٍ (بدون زیاده روی)
  • وَلَا عَادٍ (بدون برگشت و مصرف دوباره)

 

خدای حکیم، حکیم تر از هر حکیمی است. وقتی ما میگوئیم الله اکبر؛ یعنی عملا حکمت خدا را بالاتر از هر حکمت دیگری قرار دهیم و آن را در زندگی خویش بکار بریم. خدا چیزی میداند که ما نمی دانیم.

بنابراین رعایت نکردن این خط قرمزها، بدن آدمی را دچار انواع بیماریها میکند که اکثر آنها، ناشی از عملکرد ناصحیح خون است. سریع غذا خوردن ، برحسب عادت غذا خوردن و نه برحسب نیاز، غذاها را بدون فیبر خوردن و ... همگی باعث به هم ریختن نظم و نظام خون میشود.

هر غذایی که می‌خورید به بسته بندی های خدای رحمان توجه کنید. وقتی آب هویج می‌خورید، به این نکته توجه کنید که اگر هویج را به آب هویج تبدیل نکرده بودید، فقط دو هویج می‌توانستید بخورید. بنابراین در اینجا براحتی میتوانید زیاده روی کنید و قند خونتان را بالا ببرید و نظام خونتان را دستکاری کرده اید. بنابراین در خوردن آب هویج، به خود اصل آن که هویج است، توجه شود.

وقتی خدای حکیم به فرشتگان فرمود که میخواهم موجودی را در زمین خلق کنم، همگی گفتند که ای پروردگار عالمیان چرا می خواهید کسی را روی زمین بگمارید که فساد میکند و خون می ریزد. این گفته فرشتگان خیلی چیزها را برای ما مشخص میکند.

 

وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ ﴿۳۰

و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت من در زمین جانشینى خواهم گماشت [فرشتگان] گفتند آیا در آن کسى را مى‏ گمارى که در آن فساد انگیزد و خونها بریزد و حال آنکه ما با ستایش تو [تو را] تنزیه مى ‏کنیم و به تقدیست مى ‏پردازیم فرمود من چیزى مى‏ دانم که شما نمیدانید (۳۰)

 

ریختن خون (وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ) در آیه که بیان شده است، به معنای فقط ریختن خون انسانهای دیگر نیست. بلکه به معنای استفاده دوپینگی از خون هم هست. وقتی انواع خونها (اعم از داروها، دوپینگها و ...) بدون اضطرار  به خود تزریق میکند، یعنی اسراف و ریختن اینها و در نتیجه بر هم زدن نظم کالبد خود و دیگران. این همان خونریزی و خونخواری است که بشر دچارش شده است و خود را بدبخت کرده است. ریختن خون دیگران نتیجه خودخواهی و تکبر است. زیرا انسانها میخواهند که همه چیز برای خودشان باشد. خوردن خون هم دلایل مشابهی دارد.

قرآن کتاب پزشکی نیست، بلکه کتاب درمان است. کسی ممکن است بپرسد که چطور چنین چیزی ممکن است. پزشکی یک علم بشری است و واقعیتی که خدا می فرماید را در صدها سال طی میکند. انسان به حرف خدا اعتماد ندارد و میخواهد که همه چیز را از منظر و روش خودش ببیند.

حالا به جواب سوال اولمان می رسیم. خدای مهربان و حکیم بطور مستقیم، آیه خاصی راجع به دیابت یا فشار خون نیاورده است. زیرا خدای رحمان در کل میخواهد سیستم بدن و جریان حیاتی بدن ما را سالم نگهدارند و آن را به تنظیمات صحیح برگردانند. زیرا بیماریها فقط دیابت و فشار خون نیستند. در دیکشنری انسانها، صدها هزار نوع بیماری دیگر هم وجود دارد. اما در دیکشنری خدای حکیم، اینها چندین بیماری بیش نیستند و همگی شبیه اند. آن چیزی که نزد ما انسانها یک دیکشنری قطور است, در عالم بالاتر، فقط یک جمله است.

خدای رحمان و رحیم در کل میخواهند سیستم کلی بدن را متعادل نگهدارند. قرار نیست خدای رحمان، طبق نامگذاری و اسماء گذاری انسان پیش برود. به همین خاطر وقتی ملائک اعتراض کردند، خدا به آدم گفت سیستم اسم گذاری خودت را رو کن. سیستم اسم گذاری انسان یک راه حل قطعی نیست و بدون راهنمایی های خدا خطاپذیر است. سیستم راه حل علمی بدون اتکا به فرموده های خدا، راه غلطی را میرود. مثلا ممکن است خوردن خون و مواد خون مانند را تجویز کند. اما به هر حال این هم راه حلی بود. انسان خواست که روش خودش را آزمایش کند. خدا با نزول کتابهای آسمانی، اعلام کرد که با اتکای صرف به تجربیات علمی، نمیتوان رستگار شد.

خدای مهربان می خواهند سیستم رحمانی را به انسان سرایت دهد. اما انسان در این بین میخواهد طبق اسم گذاری خودش پیش برود. انسان جاهل و نادان است. سیستم اسم گذاری انسان بدون رحمانیت، به جهنم راه نمایی می کند.

نظام طبیعی رحمانی راهنمای روش صحیح استایل زندگی است. زیاده نخوردن با توجه به بسته بندی اصلی خدای رحمان، مثلاً بجای شیره خرما، خود خرما بخورید. قرص‌ها و داروهای شیمیایی را خیلی کم و فقط در حالت اضطرار در حد گوشت مردار مصرف کنید. وقتی خدای رحمان، خط قرمزی تعیین می کند، یعنی باید خیلی مواظب آن بود.

قندهای مصنوعی خطرناکند، بهتر است قند مورد نیاز بدنتان را از طریق مواد غذایی فیبر دار بگیرید، تا که قند آن به آرامی و آهستگی و همراه با صبر در بدن آزاد شود و باعث دیابت نشود. برای برقراری چنین فرآیندی، باید صبر و حوصله به خرج داد. یکی بود که در حین نهار و یا شام، اگر دو دقیقه، در آوردن غذا دیر میکردند؛ دادش بلند میشد و اعصابش به هم می ریخت. این فرد بدون آن که خود بداند، فرآیند و جریان طبیعی بدنش را از بین برده بود. به همین خاطر، تحمل دو دقیقه گرسنگی را نداشت. برای یک آدم بزرگ، این خیلی جالب نیست. اعصاب چنین فردی از اراده او دستور نمی گیرد؛ بلکه از کمبود دوپامین و یا جریان خون بدنش دستور می گیرد. این در حالی است که بدن ما باید تحت فرمان ما باشد و نه ما تحت فرمان بدنمان باشیم.

خدای مهربان در مورد اصحاب کهف می فرمایند که ما آنان را در حین خواب، به سمت چپ و راست می گردانیدیم. حرکت کردن در خواب، از زخم بستر جلوگیری میکند. همچنین بر روی جریان خون و تنظیم فشار خون تاثیر مستقیم دارد.

 

وَتَحْسَبُهُمْ أَیْقَاظًا وَهُمْ رُقُودٌ وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَذَاتَ الشِّمَالِ وَکَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَیْهِ بِالْوَصِیدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَیْهِمْ لَوَلَّیْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا ﴿۱۸

و مى ‏پندارى که ایشان بیدارند در حالى که خفته‏ اند و آنها را به پهلوى راست و چپ مى‏ گردانیم و سگشان بر آستانه [غار] دو دست ‏خود را دراز کرده [بود] اگر بر حال آنان اطلاع مى‏ یافتى گریزان روى از آنها برمى‏ تافتى و از [مشاهده] آنها آکنده از بیم مى ‏شدى (۱۸)

 

خدای مهربان در قرآن، بطور مستقیم به فشار خون و یا دیابت اشاره نفرموده است. اما سبک درستی از زندگی را طی آیات قرآنی برای ما ترسیم نموده اند تا که از مشکلات مربوط به بدن و بیماریهای بدنی و روانی دور شویم. دین در معنای کلی، استایل زندگی است. در یک خواب طبیعی، بدن ناخودآگاه به چپ و راست می چرخد تا از بوجود آمدن زخم بستر جلوگیری شود. یکی از مشکلات بیماران بستری در بیمارستانها، ایجاد زخم بستر است. زیرا بیماران به علت بیماری و ناتوانی و استفاده از مسکنها و داروهای مختلف، توانایی چرخش به چپ و راست را ندارند و دچار مشکلات اینچنینی میشوند. استفاده از داروها و قرصها در حالت اضطراری مشکلی ندارد (البته اگر کمکی به حل مشکل بکند و از نظر علمی قابل توجیه باشد). اما بدون حالت اضطرار باعث به هم خوردن حالت طبییعی بدن میشود. وقتی ما مدام و پیوسته، پشت کامپیوتر می نشینیم و یا با موبایل کار می کنیم؛ از خود بی خود می شویم و بی حرکت میخ کوب این وسائل می شویم، گردن ما دچار آرتروز میشود. اما تعادل، عدم زیاده روی و غرق نشدن در این امورات، باعث دست کشیدن دوره ای ما از اینها میشود و ما را از جای خود حرکت میدهد و ما را از این بیماریها دور نگه میدارد. این یک نوع استایل زندگی است. اما حالا زمانه طوری شده است که افراد برای حل این مشکل خود، به قرصها و داروها رو می آورند تا مشکل آرتروز گردن خود را حل کنند. در حالی که می بایست استایل و روش استفاده از این وسائل را تغییر و متعادل بکنند. اما افراد بخاطر عدم پذیرش روش و استایل رحمانی و عدم صبر، رو به این روشهای مصنوعی می برند. من خودم چندین سال قبل آرتروز گردن گرفتم، داروهایی به من معرفی کردند. اما هیچکدام را مصرف نکردم و تصمیم گرفتم، سبک استفاده از وسائل الکترونیکی را عوض کنم. بعد از مدت کمی، مشکلم حل شد. روشهای غلط، روشهایی هستند که شما را به استایل درست زندگی راهنمایی نمی کنند، بلکه در عوض این تفکر را به شما القا میکنند که بدون بکارگیری دین، میتوان مشکلات را حل کرد. خدا بوسیله دین میخواهند که روش و استایل درست را که بالاتر از علم است را برای ما بیان دارند. بکارگیری روش رحمانی، چنین جهاد و تلاش و کوششی است.

بنابراین برای اکثر مشکلات جسمی و روانی دو روش حل وجود دارد:

 

  1. روش رحمانی: استایل زندگی خود را تغییر و آن را متعادل کنید.
  2. روش مصنوعی: از قرص و دارو استفاده کنید و بی خیال تغییر شوید.

 

روش دومی، روش راحتی است و البته ممکن است مشکل را هم حل نکند و باعث ایجاد مشکلات زنجیره ای دیگری هم بشود. اما روش اولی، علاوه بر حل مشکل، چندین فایده دیگر هم دارد:

  • به روش رحمانی ایمان می آورید.
  • مشکل ریشه ای حل خواهد شد.
  • تغییری در زندگی خود ایجاد کرده اید و این تغییر در روحیه و روان شما موثر است. این یک قدم برداری در راه خداست.
  • جهاد و تلاش و کوشش در راه خدا یعنی همین. یعنی از روش او استفاده کردن
  • وقتی موبایل زیاد نگاه می کنید و غرق در انواع کلیپها می شوید، دیگر از خود بیخود میشوید و این نشان میدهد که بطور جدی تحت تاثیر این کلیپها قرار گرفته اید و روان خود را باخته اید. باختن روان در این حالت، باعث ایجاد مشکلات جسمی خواهد شد. حالا دو روش دارید، یا بپذیرید که روشتان غلط است و توبه کنید و برگردید به سمت و سوی روش رحمانی؛ یا اینکه بی خیال شوید و با روشهای مصنوعی، معنویت مربوطه را بپوشانید. به این میگویند کفر و پوشاندن واقعیت.
  • این حالت مثل، عاشق شدن است که آدمی از خود بیخود میشود و دیگر هیچ چیزی برایش مهم نیست. اصلا به همین خاطر است که عشق انواع بیماریها را هم با خود می آورد. حتی این افراد در غذا خوردن هم از خود بیخود میشوند و اصلا نمیدانند که چی میخورند و به همین خاطر زیاده روی میکنند.
  • استایل غلط زندگی، بیماریهای مختلفی را برای ما ایجاد میکند. نزدیکترین و بهترین روش، انتخاب استایل درست است.
  • بدنی که خدا آفریده است، آنقدر دقیق است که برای هفتاد هشتاد سال زندگی متعادل و معمولی کافیست. این خود ماییم که با زیاده رویهای خود آنرا در میانسالی از کار می اندازیم و دچار مشکلش می کنیم.

 

هر چیزی که باعث شود که شما بی حرکت دراز بکشید و بی حرکت بایستید و یا بی حرکت بنشینید؛ اشتباه است. بستری طولانی مدت اشتباه است. خدای حکیم برای درمان بیماری ایوب، کلا لایف استایل زندگی او را تغییر داد. خدای حکیم به پیامبر محمد دستور میدهد که برخیز، پاشو، پتو را  از روی خودت بردار، لباس تمیز و پاکیزه بپوش. این ثابت میکند که آدمی تا وقتی که خودش برنخواسته است، نمی تواند دیگران را برخیزاند.

 

یَا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ ﴿۱اى کشیده رداى شب بر سر (۱)

قُمْ فَأَنْذِرْ ﴿۲برخیز و بترسان (۲)

وَرَبَّکَ فَکَبِّرْ ﴿۳و پروردگار خود را بزرگ دار (۳)

وَثِیَابَکَ فَطَهِّرْ ﴿۴و لباس خویشتن را پاک کن (۴)

وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ ﴿۵و از پلیدى دور شو (۵)

وَلَا تَمْنُنْ تَسْتَکْثِرُ ﴿۶و منت مگذار و فزونى مطلب (۶)

وَلِرَبِّکَ فَاصْبِرْ ﴿۷و براى پروردگارت شکیبایى کن (۷)

 

اما در کل بیشتر بیماریها در حالتی بوجود می‌آیند که تنظیم تغذیه به هم می‌خورد. این تغذیه می‌تواند تغذیه روانی هم باشد. مثلا وقتی شما در مورد فرد دیگری خیال‌پردازی میکنید و فکر میکنید عاشقش هستید و یا او عاشق شماست، در واقع دارید پرخوری و زیاده خوری و اضافه خوری و اشتباه خوری میکنید. این نوع پرخوریهای روانی، ضررخوری است و در به همریزی جریان خون موثر است. خون از نظر مادی، ماده قرمز رنگی است که در بدن جریان دارد. اما در نظر روانی، روح و روان وجریان خاصی از معنویت است که در روان شما جریان دارد. معنویت غلط، مثل خون غیر متعادلی است که وارد روان میشود و آن را از میزان خارج میکند. مثلا عشق یک معنویت غلط است. قرآن، کلا عشق را قبول ندارد و آن را شیطانی میداند. این مورد در قسمتهای قبلی جادوی شیاطین، ثابت شد.

ممکن است یکی بگوید که:

زندگی بدون عشق بی معناست

 

این طرز تفکر نشان می‌دهد که افراد هنوز ماهیت عشق را نمی‌دانند. زندگی بدون عشق، نه تنها بی معنا نیست، بلکه مفهوم زندگی در عدم عشق است. عشق ضد زندگی است. یکی از مواردی که باعث به هم ریخته شدن نظم خونی بدن میشود، عشق و خیالپردازی است. در ضمن، ماهیت عشق مثل خون است که مثل آتش در جان آدمی می افتد. عشق یعنی دوست داشتن بیش از حد، توجه بیش از حد، انرژی بیش از حد، تمام اینها مثل خوردن خون است که حرام است. زیرا آدمی را دچار دیابت روانی هم میکند. یکی از راه‌های ابتلا به دیابت، خیال‌پردازی است. این که چرا خیالپردازی به ایجاد بیماریهای خونی کمک میکند، از نظر علمی هم باید بررسی شود. خیالپردازی مثل خون روانی در بدن جریان می یابد و همین خودش بر روی خون فیزیکی داخل رگها و عملکرد آن تاثیر میگذارد. بنابراین تاثیر مستقیم بر روی سلامتی ما دارد. جالب است که شعرا در اشعارشان ، عشق را به خون داخل رگها تشبیه کرده اند. این تشبیه تصادفی نیست. آنان ره عشق را پیمودند و بعد از سالها تجربه دریافتند که عشق برای روان آدمی، مثل خون داخل رگ جریان می یابد. مولوی به عنوان یک شاعر، عشق را مثل خون برای بدن لازم میداند.

 

عشق آمد و شد چو خونم اندر رگ

ز آن دم که آمد، نهان شد از چشم

 

 

شاعر، عشق را مثل خون میداند. در واقع عشق را خون روانی آدمی میداند. اما آن چیزی که خدا پیشنهاد داده است، عشق نیست و بلکه مودت و رحمت است که جریان معتدل و درستی را در بدن برقرار میسازد. عشق این جریان طبیعی را به هم میزند. قطعا جریان غیر طبیعی روانی، روی جریان فیزیکی خون هم تاثیر گزار است. بنابراین عشق ، روی جریان خون هم تاثیر گزار است. متاسفانه آنموقع کسی نبود که به این شاعران بگوید که شعر یک امر شیطانی است و هدف آن، جریان دادن فلسفه شیطان در وجود آدمی است. غرور و تکبر بن مایه عشق است. فلسفه شیطان از طریق خون روانی در بدن انسان جریان می یابد. جریان یافتن روال شیطانی روی روال جسمی هم تاثیرگزار است. بیشتر اشعار، مثل یک خون روانی است.

ژان پل سارتر میگوید که عشق تلاشی است برای تصاحب آزادی دیگران. تلاش برای بدست آوردن و تصاحب آزادی دیگران، ناشی از عملکرد غلط روانی است و قطعا روی تنش عصبی و جریان خون هم بی تاثیر نیست. افراد برای از بین بردن اضطراب و استرس، به این جریان خطرناک و شیطانی در بدن خویش تن میدهند. عشق مثل داروی مسکن و مخدر است که ظاهرا بعضی معماها را حل میکند ولی در نهان و پشت پرده، معماهای بزرگتری ایجاد میکند و کلا کار را به بن بست میکشاند.

کسانی که تجربه عشق بر آنها غلبه کرده است، اعتراف کرده اند که عشق مثل خون در بدن جاری است. بعضی ها عشق را نشانه حیات میدانند، همانطور که خون نشانه حیات. این اشتباه است زیرا خدای مهربان مودت و رحمت را نشانه حیات میداند.  عشق ضد حیات است. عشق یک بیماری روانی است که مثل بیماریهای جسمی دیابت و فشار خون است، با این تفاوت که روان را بیمار میکند. قطعا این بیماری روانی، روی تشدید بیماری جسمی متناظرش هم تاثیرگزار است.

عشق و مسائل مربوطه، مربوط به خیال پردازی است. اما خیالپردازی انواع گوناگون دارد. حتی استرس و نگرانی هم نوعی خیالپردازی است. آدمی تا وقتی که یک نقشه کلی از وقایع دور و برش، در ذهن خود در نظر نگیرد، دچار  پیش بینی های الکی نمیشود. پس پیش بینی های الکی و ظن و گمانهای بیخودی، یک نوع داستان سرایی است. توقعات بیش از حد، ترسیم دیگری از زندگی از روی زندگی دیگران است. اینها همگی زیرمجموعه خیالپردازی است. سلامتی انسان در انتخاب استایل زندگی است. خدای مهربان در قرآن میخواهد که آدمی دچار بیماری نشود و اگر دچار بیماری شد، با روش رحمانی که شامل صبر است، خود را بهبود بخشد. طرز و فرآیند بهبودی از طریق صبر و روشهای رحمانی، به انسان معنویت می بخشد.

وقتی افراد مشکل فشار خون داشته باشند، بعضی مواقع فشارشان می افتد یا اینکه قند خون افت پیدا می کند. این صعود و سقوطهای ناگهانی، نشان از نامیزان بودن سیستم بدنی میکند. وقتی آدمی میگوید که یهویی فشارم افتاد، یعنی بدنش به یک سطح بالا از قند و دوپامین عادت کرده است و وقتی اینها پایین بیاید؛ مثل این است که فرد از پشت بام سقوط کرده باشد و پایه های بدنی اش، توانایی تحمل این وضعیت را ندارند. هر چقدر که ارتفاع بیشتر باشد، افتادن از آن، آسیب بیشتری وارد میکند. به همین خاطر در درمان بیماری ایوب، خدای حکیم از پا شروع کرد. زیرا خدا میخواهد پایه های بدنی ما را طوری تنظیم کند که این صعودها و سقوطهای ناگهانی پیش نیاید. عشق هم یک نوع نامیزان بودن روان است. وقتی معشوق را از دست دهید، آن چنان سقوط میکنید که ممکن است مجنون شوی. به همین خاطر آدم عاشق از ترس سقوط نکردن و نیفتادن، تن به هر کاری میدهد(حتی مهریه های بالا و نجومی). وقتی آدمها دوپینگ میکنند، وزنه ای خارج از توان خود بر میدارند. ولی اینها همگی یک روزی تمام میشود؛ این بازی را نمی توان تا آخر ادامه داد.

در یکی از سایتها نوشته بود که برای مدیریت استرس، از مدیتیشن و یوگا استفاده کنید. او گفته بود که یوگا و مدیتیشن فشار خون را کاهش میدهد. کسی که فشار خون دارد، ممکن است به این روش که ظاهرا یک روش شبهه علمی است ؛ گرایش پیدا کند. اما در مقالات قبلی جادوی شیاطین ثابت شد که یوگا و مدیتیشن، ضد دین هستند.  بنابراین در ظاهر شاید یوگا، طی برهه زمانی خاصی، فشار خون را کاهش دهد، ولی راه حل نیست و بلکه مشکل را ریشه ای حل نمی کند؛ بلکه به یوگا معتاد میشوی و باید تا ابد این روش را ادامه دهید. در مورد یک بیماری مثل فشار خون ؛ اگر آدمی بتواند با روشهای رحمانی حلش کند، در واقع به طور ریشه ای مشکل را حل کرده است. و گرنه بوسیله قرصها هم میتوان فشار خون را کنترل کرد ولی تا ابد وابسته به این روش می شوید. افراد روزانه چندین ساعت را به یوگا اختصاص میدهند. اما درمان در نظام رحمانی وابسته به وقت خاصی نیست. نماز، روزه، کارهای روزمره و کار و تلاش و کوشش در شغل و حرفه خود، اینها همزمان درمان هم هستند. یوگا مثل قرص است که بیمار باید بخورد.

 

یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِمَا إِثْمٌ کَبِیرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِمَا وَیَسْأَلُونَکَ مَاذَا یُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیَاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ ﴿۲۱۹

درباره شراب و قمار از تو مى ‏پرسند بگو در آن دوگناهى بزرک و سودهایى براى مردم است و[لى] گناهشان از سودشان بزرگتر است و از تو مى ‏پرسند چه چیزى انفاق کنند بگو مازاد [بر نیازمندى خود] را این گونه خداوند آیات [خود را] براى شما روشن مى‏ گرداند باشد که بیندیشید (۲۱۹)

 

عشق، خیالپردازی، مدیتیشن و یوگا روشهای رحمانی برای حل مشکلات نیستند. ازواج در زندگی به مودت و رحمت بین هم نیاز دارند؛ اما شیطان عشق را پیشنهاد میدهد. عشق یک روش زشت است. مودت و رحمت یک روش دو طرفه است که باید هر دو زوج آن را انجام دهند. اما عشق یک روش یک طرفه و خودخواهانه و زشت است.

انسانها به یک روش درمانی نیاز دارند که مشکلاتشان را ریشه ای حل کند؛ اما شیطان چیزهایی را پیشنهاد میدهد که ضررش بطور کلی از فایده اش بیشتر است. هدف شیطان، وابسته کردن انسان به این روشهاست.

فرض کنید شما در بدن خویش درد دارید، حالا دو روش حل پیش روی دارید:

 

  1.  قرص مسکن بخورید که درد را آرام میکند. این هم در ظاهر یک روش حل است.
  2.  روشهای رحمانی بکار برید و همراه با بکارگیری صبر، مشکل را ریشه ای حل کنید. در این روش مثل ایوب از توانایی های اولیه بدن خویش استفاده می کنید.

 

به نظر شما، در زمانه ما کسی که درد دارد، کدام روش را انتخاب میکند؟ اکثرا مردم می خواهند که همان لحظه مشکلاتشان حل شود و قرص مسکن مصرف میکنند. کمتر کسی ماهیت درمان بیماری به روش رحمانی را اجرا میکند. خدای مهربان از درد کشیدن انسانها خوشحال نمیشود. اما مقداری رنج در این دنیا هست که میتوان از طریق حل آن رنج (به روش رحمانی) معنویت خود را بالا برد. هدف خدا همین است. خدا میخواهد بوسیله حل آن درد و رنج به روش رحمانی، معنویت خود را بالا بریم و از نظر معنوی رشد پیدا کنیم.

فرض کنید بچه شما بیمار است و سرما خورده است. میتوانید انواع آنتی بیوتیک و مسکنها به او بخورانید، تا ظاهرا خوب شود. اما یک روش دیگر هم هست. این است که مواطب او باشید تا بوسیله توانایی های اولیه بدنی بچه ، او را درمان کنید. این روش زمانبر است ولی برای همیشه می ماند. روش دومی چندین فایده دارد:

 

1- معنویت شما و فرزندتان را بالا می برد.

2- در راه و روش رحمانی جهاد کرده اید و تلاش و کوشش خود را کرده اید. خدا روشهای رحمانی را بی جواب نمی گذارد. یکی دیگر از ابعاد کمک خواستن از خدا، همین است. وقتی از روش رحمانی برای درمان استفاده کنید، یعنی از او کمک خواسته اید و به او توکل کرده اید.

 

روش عشق در زندگی، ظاهرا برای راضی کردن زوج شماست. اما مشکلی را حل نمی کند، زیرا یک روش رحمانی نیست. حتی لذت بخش هم نیست. اتفاقا این روش، مشکلات عدیده ای را بوجود می آورد و کلا شما را وارد یک سلوک غیررحمانی میکند. مثلا کسانی که عاشق میشوند، نماز نمی خوانند. همین یک دلیل برای بطلان آن کافیست.

روشهای حل درمان در قرآن، اینطوری نیست که دنبال یک بیماری در قرآن بگردید و روش حل آن در قرآن آمده باشد. قرآن روشهای کلی را میگوید. قرآن استایل درست و صحیح زندگی کردن را می گوید.

یکی سنگ کلیه داشت و دنبال این بود که بداند در قرآن در مورد سنگ کلیه چی آمده است. جستجوی او خیرخواهانه بود. اما در قرآن بطور مستقیم، چیزی در مورد سنگ کلیه نیامده است. خدا راه حلهای کلی بیان میدارند. بیایید یک نکته را در قرآن بررسی کنیم. خدا در مورد عسل می فرماید که در عسل، شفا هست. شفا بخش بودن عسل بخاطر رنگارنگ بودنش است و همچنین زنبور راههایی زیادی را طی می کند تا کمی عسل بدست آورد. رنگارنگ بودن عسل به این خاطر است که عسل از گلهای مختلف تهیه میشود (کُلِّ الثَّمَرَاتِ).

 

وَأَوْحَى رَبُّکَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبَالِ بُیُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا یَعْرِشُونَ ﴿۶۸

و پروردگار تو به زنبور عسل وحى [=الهام غریزى] کرد که از پاره‏ اى کوهها و از برخى درختان و از آنچه داربست [و چفته ‏سازى] مى کنند خانه ‏هایى براى خود درست کن (۶۸)

 

ثُمَّ کُلِی مِنْ کُلِّ الثَّمَرَاتِ فَاسْلُکِی سُبُلَ رَبِّکِ ذُلُلًا یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِهَا شَرَابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِیهِ شِفَاءٌ لِلنَّاسِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ ﴿۶۹

سپس از همه میوه ‏ها بخور و راههاى پروردگارت را فرمانبردارانه بپوى [آنگاه] از درون [شکم] آن شهدى که به رنگهاى گوناگون است بیرون مى ‏آید در آن براى مردم درمانى است راستى در این [زندگى زنبوران] براى مردمى که تفکر مى کنند نشانه [قدرت الهى] است (۶۹)

 

شفا در عربی به معنای جان کندن هم هست. یعنی رنج کشیدن و تا آخر تمام تلاش خود را کردن. شفا فقط در نظام رحمانی امکان پذیر است. یک زنبور روزانه کیلومترهای زیادی را طی میکند تا عسل بدست آورد. او می توانست همانجا روی یک گل بنشیند و تمام عسل را از یک گل ثابت تهیه کند و یک مربای گل تحویل دهد. اما خدا به او وحی میکند و باید راههای پروردگارش را برود.

اما تعبیر شما از رنگهای مختلف و گوناگون و همه ثمرات چست؟ همه نوع ثمرات (کُلِّ الثَّمَرَاتِ) و الوان مختلف (مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ) ما را به یاد گلهای مختلف ، عسلهای مختلف ، گیاهان مختلف، آبهای مختلف ، رنگهای مختلف و ... می اندازد.

بنابراین براحتی میتوان این معنویت قرآنی را به روشهای درمان و پیشگیری تاثیر و تعمیم داد. خوردن آبهای مختلف مانع تشکیل سنگ کلیه میشود. این یک روش کلی است و یک دستگاه سنگ شکن نیست. اما کسی که دچار سنگ کلیه شده است و به مرحله حاد رسیده است، دیگر این توصیه برای درمان او بی فایده است. زیرا ممکن است او صبر و توانایی و تحمل کافی درد سنگ کلیه را نداشته باشد و از قرصها برای شکستن سنگ استفاده کند. شاید یک درصد مردم از سنگ کلیه رنج ببرند. اما روش قرآن برای پیشگیری آن 99 درصدی است که هنوز مبتلا نشده اند و استعداد مبتلا شدن به آن را دارند. اینکه بگوییم پس چرا قرآن در این مورد چیزی نفرموده است، بی انصافی است. درست نیست که بخاطر مشکلی که خودمان برای خود ایجاد می کنیم، روشهای خدا را ناکارمد و بیفایده قلمداد کنیم. اگر چه من معتقدم که حتی آن سنگ کلیه هم با صبر و تحمل درد بدون قرص و دارو حل خواهد شد. ولی به هر حال خدای قادر متعال در آیات قرآنی، خوردن خون (داروها و قرصها و ...) را برای حالتهای اضطراری بدون زیاده روی و بدون بازگشت را منع نکرده است.

شفا در قرآن به معنای لبه چاله هم هست. همانطور که آیه قرآنی می فرماید:

وَکُنْتُمْ عَلی‏ شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها = و شما روی لبه گودالی پر از آتش بودید که خدا شما را از آن نجات داد.

بنابراین کسی که شفا می یابد، یعنی از کناره گودالی که در آنجا خطر افتادن هست، نجات پیدا کرده است. اما اگر فرد را همانجا در کناره گودال بنشانید و او را گول بزنید، یعنی درمان واقعی انجام نشده است و فرد دارد به وجود گودال عادت میکند. فقط روشهای رحمانی شفا دهنده هستند و اصلا هیچ روش دیگری برای شفا و درمان واقعی وجود ندارد.

وقتی برای نماز صبح بیدار میشوید و همزمان مثانه خود را تخلیه می کنید، یعنی دارید از یک عفونت و برگشت ادرار به مثانه جلوگیری می کنید و ناخودآگاه بیدار شدن برای نماز، شما را از عفونت مثانه و یا کلیه هم نجات میدهد. این یک استایل زندگی است. استایلی که خدا معرفی میکند، علاوه بر فواید معنوی، جسم ما را هم کنترل میکند و ما را سالم نگه میدارد و نیاز ما به داروها و قرصها را به حداقل می رساند.

هر چه هست، انسان باید روزی با حقیقت مواجه شود و دست از فریب درمانی بردارد. تا وقتی که با حقیقت مواجه نشوید، یعنی عملکرد شما اشتباه بوده است و هنوز حق برای شما نیامده است. وقتی حق بیاید، باطل از بین میرود و اثر خودش را از دست میدهد. تا وقتی که روش حق استفاده نشود، روش باطل از بین نمی رود.

 

وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا ﴿۸۱

و بگو حق آمد و باطل نابود شد آرى باطل همواره نابودشدنى است (۸۱)

 

وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَلَا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَارًا ﴿۸۲

و ما آنچه را براى مؤمنان مایه درمان و رحمت است از قرآن نازل مى ‏کنیم و[لى] ستمگران را جز زیان نمى‏ افزاید (۸۲)

 

روشها و راه حلهای غیررحمانی جوابگو نیستند. مثل این است که یک بمب در روان و بدن خود بیندازید و فرار کنید. حالا هر چی شد، شد! بیمارهای گوناگونی پیدا شده است که هر کدام از اینها یک اسم پیدا کرده اند. بشر دارد برای مشکلات خودش اسم پیدا میکند و یک دیکشنری قطور از این مشکلات پر کرده است. ولی به هر حال انسان ضعیف است و سیستمش هم ضعیف است. راه حلهایش هم ضعیف است. این دیکشنری و اسم گذاری ها، بدون روش حلهای رحمانی، راه به جایی نمی برد و بشر بیشتر در سردرگمی غرق میشود و قربانی اسم گذاری های خودش میشود. شما با اجرای روش حلهای رحمانی و دستورات دین، از این دیکشنری قطور دور نگه داشته خواهید شد.

 

  • اسعد حسینی
۱۲
شهریور
۰۴

 

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت 172)

درمان بیماری (بخش نوزدهم)

خون (بخش 2)

 

 

ماده مخدری هست به اسم زامبی که یکی از خطرناک‌ترین روان‌گردانهای تمام طول تاریخ است. این ماده به‌دلیل تاثیرات مخرب و شدید روانی، نام زامبی بر او گذاشته اند. مصرف‌کنندگان آن رفتارهایی وحشیانه و خطرناک و غیرقابل کنترل از خود نشان می‌دهند. اما شاید تعجب کنید که این ماده مخدر ابتدا در دهه ۱۹۶۰ به عنوان دارو، برای درمان اختلالات عصبی ساخته شد، اما به‌دلیل عوارض شدید، از چرخه دارویی خارج شد. بشر ابتدا این ماده مخدر خطرناک را به عنوان یک داروی اعصاب و روان، ساخته بود. بنابراین بهتر است که زیاد خوش بین نباشید و دید خود را نسبت به داروهای مصنوعی و اثرات آن تغییر دهید. گاهی بعضی داروها که بدون حالت اضطرار استفاده شوند، ضررات جبران ناپذیری به بدن و روان میزنند. در قسمت قبل طبق فرمایش قرآن ثابت شد که داروها و قرصها و آمپولها فقط در حالت اضطرار باید مصرف شوند و لاغیر.

آیات حرمت خون، اکنون اهمیت بیشتری پیدا کرده است. خدای متعال در آیات ابتدایی سوره مائده، چندین بار کلمه امروزه (الْیَوْمَ) را بیان فرموده است. این کلمه معانی مهمی را در خود دارد. زیرا هر بار که قرآن می خوانیم، آیاتی که امروزه (الْیَوْمَ  = زمان حال) در آن ذکر شده است، همان لحظه اهمیت پیدا میکند. امروزه یعنی همان لحظه که شما آیه را می خوانید، نکته داخل آیه مربوط به زندگی شما هم هست. این خاصیت قرآن است. قرآن مثل هیچ کتاب دیگری نیست.

 

حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِیرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّیَةُ وَالنَّطِیحَةُ وَمَا أَکَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَکَّیْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ ذَلِکُمْ فِسْقٌ الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَةٍ غَیْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ ﴿۳

بر شما حرام شده است مردار و خون و گوشت‏ خوک و آنچه به نام غیر خدا کشته شده باشد و [حیوان حلال گوشت] خفه شده و به چوب مرده و از بلندى افتاده و به ضرب شاخ مرده و آنچه درنده از آن خورده باشد مگر آنچه را [که زنده دریافته و خود] سر ببرید و [همچنین] آنچه براى بتان سربریده شده و [نیز] قسمت کردن شما [چیزى را] به وسیله تیرهاى قرعه این [کارها همه] نافرمانى [خدا]ست امروز کسانى که کافر شده‏ اند از [کارشکنى در] دین شما نومید گردیده‏ اند پس از ایشان مترسید و از من بترسید امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت‏ خود را بر شما تمام گردانیدم و اسلام را براى شما [به عنوان] آیینى برگزیدم و هر کس دچار گرسنگى شود بى‏آنکه به گناه متمایل باشد [اگر از آنچه منع شده است بخورد] بى تردید خدا آمرزنده مهربان است (۳)

 

چرا خدا در چندین آیه قرآنی، روی این موضوع تاکید دارد که خون حرام است. خدای حکیم در چهار آیه قرآنی، از حرام بودن خون صحبت می فرمایند و آن را بطور مرتب تکرار می کنند. این تکرار معنای مهمی را در دل خود دارد. حالا در زمان ما، تقریبا همه انواع گوشتها و ذبحها، در کشتارگاهها انجام میشود و اصلا خون آن به دست خریدار نمیرسد تا که مصرف آن مطرح باشد. قرآن کتابی جهانی و آخر الزمانی است. قطعا مطالب این آیات بدون فایده نیست. آیا قرآن به عنوان آخرین کتاب آسمانی، پیام مهمی را در این زمینه برای ما بیان میدارند؟ بله قرآن دارد استایل صحیح زندگی را برای ما بیان میدارند. روش حلهای قرآن، راه حل واقعی و بروز هستند ولی روش حلهای جادویی راه حل واقعی و بروز نیستند و بلکه روشهای گره ایجاد کن هستند. در زمانه ما خون، همان داروها و قرصهای شیمیایی هستند که ترکیبات تشکیل دهنده آن میزان نیستند و بدن را تنبل و زشت میکنند.

خون درون رگها و مویرگها جریان دارد. دارو هم از طریق خون جذب بدن می‌شود. خون یک جریان طبیعی در بدن ماست، اما داروهای شیمیایی، مداخله گر در این جریان و اگر در حالت غیراضطراری مصرف شود، این جریان را به هم میزند و حتی ممکن است آن را برعکس نماید.

در ادیان باستانی، خوردن خون، شکستن عهد و بی‌احترامی به نظم هستی تلقی می‌شد. این بینش آنان درست بود. زیرا خدای متعال، نظام هستی را آفریده است تا ما انسانها از آن طریق، حیات را درون بدن خویش جریان دهیم و از خوردن مستقیم خون منع شده ایم. فرض کنید شما به یک مهمانی دعوت شده اید. غذایی برای شما می آورند، شما از آن می خورید و این نوعی احترام به میزبان است. اما اگر شما آن غذا را نخورید و از جیبتان یک لقمه بیرون آورید و آن را بخورید. این عمل شما، نسبت به میزبان بی احترامی است و حتی اگر میل نداشتید، بهتر است که آن وعده را هیچی نخورید که اگر غذای میزبان را نخورید و غذا با خود بیاورید؛ این عمل نوعی دهن کجی نسبت به میزبان است. مصرف انواع قرصها و داروها بدون حالت اضطرار، نوعی دهن کجی نسبت به بدن ما است و نوعی ناشکری و ناسپاسی نسبت به نظام رحمانی است.

معمولا در آئینهای باستانی خونریزی و مصرف خون به دلایل زیر مصرف میشد:

  1. آیین‌های انتقام‌جویانه و تسلط بر روح دشمنان
  2. قربانی انسان برای الهه ها و خوردن خون برای خشنودی آنها
  3. مادران گوشت و خون کودکان مرده را برای بازپس‌گیری نیروی زایمان می‌خوردند
  4. خوردن خون بیشتر برای انتقال قدرت و یا درمان انجام میشده است و همیشه جنبه خون آشامی نداشته است

یکی از عواملی که مردم را در مصرف داروها، مصر کرده است، پنهان شدن علائم بیماری است. افراد این را به عنوان درمان به حساب می آورند. پوشاندن علائم بیماری را به عنوان درمان می شناسند. این یک نوع فریب است.

مقاومت دارویی در حالتی پیش میاید که دیگر دارو حتی همان پنهان سازی را هم انجام نمیدهد. اما این برای مصرف خون هم مطرح است. خون باعث اختلال در عملکرد قلب و کلیه خواهد شد. خطرناکترین داروها، لزوما داروهای مخدر و یا سمی نیستند؛ بلکه به این خاطر، خطرناکند؛ زیرا عملکرد و کارکرد طبیعی بدن را مختل می کنند.

اکثر قبایلی که خون میخوردند، بخاطر وابستگی آیینی بوده است: افراد ممکن است بر این باور بوده باشند که بدون این مراسم، قدرت یا سلامت خود را از دست می‌دهند و یا دچار مشکلات میشوند.

 مجوز استفاده از دارو را چه کسی میدهد؟

طبق فرمایش خدای رحمان در قرآن، آن خالق یکتا خودش استایل و روش زندگی را برای ما تعیین فرموده است. آن قادر متعال در آیه های مختلف، حریمها و خط قرمزهایی را بیان فرموده اند تا همه چیز را مشخص کنند. اگر کسی دیگر غیر از خدا را در این مسئولیت قرار دهیم، یعنی به بت پرستی افتاده ایم. بنابراین مصرف خودسرانه داروها و قرصها، یک نوع پناه بردن به جادوست. کشور ما ایران، یکی از پرمصرف ترین کشورها در زمینه داروست. بعضی از داروها آنقدر اثرات مخربی دارند که برای از بین بردن این اثرات، باز مردم به داروهای دیگر پناه می برند و به این طریق خود را وارد یک سیکل بی نهایت و باطل میکنند.

اینکه خدای قادر متعال دستور می فرماید که فقط در حالت اضطرار و مخمصه میتوان دارو و قرص و آمپول (خون مانند) مصرف کرد، یک دستور است و هر کسی که به خدا ایمان دارد، باید آن را اجرا کند. کسی که به پزشک مراجعه میکند، باید از پزشکش بپرسد که آیا مصرف این دارو الزامی است و چرا؟ دلیلش را باید خود بیمار بداند. نباید چشم بسته اینها را مصرف کرد. آیا کسی به شما بگوید که بروید خون مصرف کنید تا کمبود ویتامینهای بدن شما جبران شود، شما به حرف او گوش می کنید؟ اگر به حرف او گوش می کنید، یک سوال از شما می پرسم: پس چرا خدا فرموده است که خون حرام است؟ حداقل کاری که یک بیمار میتواند انجام دهد این است که تحقیق کند و شرایط بدنی خود را در نظر بگیرد و آن را بررسی کند، تا بفهمد که آیا حالت اضطرار است یا غیر اضطرار؟ بیمار باید به عهد خود با خدا پایبند باشد و خودش را موظف کند که فقط در حالت اضطرار مصرف کند. این یک وظیفه دینی و آئینی است و ربطی به تصمیم پزشک ندارد. بیمار در هر حالتی باید به این عهدها پایبند باشد و اینطوری نیست که در حالت بیماری، تکلیف از او ساقط شده باشد. کسی که برای یک سردرد و یا یک سرماخوردگی، یک نایلون دارو مصرف میکند، آیا واقعا خودش خنده اش نمی گیرد؟ آیا اینها واقعا اضطرار است؟ خیر.

مردم تکلیف و وظیفه دینی خود که خدا خودش آن را در قرآن توصیه فرموده است را نمی دانند. ما وظایف و تکالیف دینی خود را باید از خدا بگیریم. خدای قادر متعال به همین خاطر کتاب نازل میکند.

مصرف مواد آرایشی هم یک نوع داروست؛ اما اینبار برای ظاهر و پوست آدمی. بعضی داروها، مربوط به داخل بدن هستند و بعضی ها مربوط به پوسته بدن. هر کدام از اینها اقسام مختلفی هستند که مردم خودسرانه آن را مصرف میکنند و آن را بکار می گیرند و میخواهند زیبا و تندرست شوند. اگر زیبایی و تندرستی با اینها بدست آید؛ همان بهتر که اصلا بدست نیاید. عوارض جانبی این مواد آرایشی تا حدی است که آدمی وقتی جوانانی را می بیند که از اینها استفاده میکنند، نگران و ناراحت وضعیت نسل آینده میشود. بلوغ زودرس، اختلالات هورمونی، به هم خوردن تعادل جسمی و روانی، پیدایش مشکلات پوستی، حساسیتهای پوستی و هزاران ضرر دیگر که نتیجه مصرف این داروها و مواد آرایشی است. این مواد آرایشی بدون اضطرار نباید بکار برده شوند.

جدا دانستن دین از درمان، نتیجه گیری و روش بسیار خطرناکی است. مردم فکر میکنند که دین با علم کاری نباید داشته باشد. بنابراین آنها وقتی بیمار میشوند، خود را دست یک سیستم مبتنی بر این فرضیات میدهند و خود را از تکالیف دینی ساقط میکنند. آنها بدون آن که بدانند سرسپرده این سیستم میشوند. در حالی که خدای خالق متعال، استفاده از آن سیستم را فقط در حالت اضطرار تجویز نموده است. دین خیلی بالاتر و فراتر از علم است.  مشکلاتی که ایمان دینی میتواند حل کند، را هیچ علمی نمیتواند حل کند. اگر چه علم خودش به تدریج و در طول زمان اشتباهات خود را می پوشاند. برای کنترل ضررات این نوع سیستم، دین الزامی است. به همین خاطر خدای متعال، خط قرمزهایی تعیین میکند، زیرا خدا میدانست که علم اشتباهات زیادی میکند و ممکن است که عبور از خط قرمزها را هم تجویز کند. همانطور که بیان شد، ماده مخدر زامبی، ابتدا برای درمان اختلالات عصبی تهیه شد و اما بعد از مدتی مجبور شدند، متوقف و ممنوعش کنند. ولی آثار مخرب خودش را گذاشت و هنوز هم در خیلی جاها تهیه و استفاده میشود. انگار جاپای اشتباهات علمی، تا ابد می ماند و انسان گرفتار ردپاهای خودش میشود. اگر از همان اول، داروی زامبی اختراع نمیشد، شاید کسی به فکرش نمی رسید که آن را برای اعتیاد استفاده کند. علم بدون دین، ردپاها و جاپاهای زیادی بوجود می آورد که بیشترشان در محدوده خط قرمز هستند و این میتواند خطرناک باشد. زیرا ردپاها می مانند و دیگران از آن استفاده میکنند. مثلا وقتی تعداد زیادی از مردم برای مشکلات بی اهمیت، آنتی بیوتیک مصرف میکنند، ردپاهایی از خود در جامعه به جا می گذارند. بقیه مردم هم از این ردپاها استفاده میکنند و فکر میکنند هر ردپایی طبیعی و عادی است.

حتی در بعضی کشورها، مشروب الکلی به عنوان یک دارو در داروخانه ها به فروش میرسد. واقعا عجیب است. مشروب الکلی چه مشکلی را می تواند حل کند؟ هنوز این مورد مشخص نشده است. غیر از سرخوشی لحظه ای و پاک کردن صورت مساله و معتاد کردن انسان به مشروب الکلی، چه فایده دارویی دیگری برای مشروب میتوان در نظر گرفت؟ تقریبا هیچی. البته الکل صنعتی را میتوان مفید ارزیابی کرد و البته نه برای خوردن، بلکه برای مصارف صنعتی و شیمیایی.

در آیه دیگری، از برادران یوسف یاد شده است که به دروغ، پیراهن یوسف را با خون دروغین آغشته کردند و پیش پدرشان آوردند.

 

وَجَاءُوا عَلَى قَمِیصِهِ بِدَمٍ کَذِبٍ قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِیلٌ وَاللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ ﴿۱۸

و پیراهنش را [آغشته] به خونى دروغین آوردند [یعقوب] گفت [نه] بلکه نفس شما کارى [بد] را براى شما آراسته است اینک صبرى نیکو [براى من بهتر است] و بر آنچه توصیف مى ‏کنید خدا یارى ‏ده است (۱۸)

 

آنان از این حادثه یک داستان ساختند و داستان سرائی کردند و گفتند که ما مشغول مسابقه بودیم و یوسف را پیش وسائل خود تنها گذاشتیم و متاسفانه یوسف را گرگ خورده است و این هم پیراهن آغشته به خونش. خدای حکیم در این آیه از عبارت بِدَمٍ کَذِبٍ (خون دروغ) استفاده فرموده است که به معنای نَفَسِ دروغ، تلقین دورغ، القاء دروغ، جریان دروغ، داستان دروغ، افسانه دروغ، انرژی دروغ هم است.

خیلی از دَم های روانی، یک نوع دروغند و فایده ای که تبلیغ میشود را ندارند و اتفاقا بیشتر در مشکلات می دمند و آن را پیچیده تر می کنند. افراد برای اینکه به معنویت دست یابند، دنبال شعر و مدیتیشن می افتند، اما در ادامه با مشکلات و پارادکسهای بیشتری روبرو میشوند و قادر به حل آن هم نیستند.

برادران یوسف، پیراهن یوسف را با خون آغشته کردند و میخواستند که پدرشان را فریب دهند. کلا پیراهن در دو جای دیگر هم در داستان یوسف مطرح شده است. یکی که برادران یوسف از آن برای فریب پدرشان استفاده کردند. بار بعدی زمانی بود که زلیخا او را متهم کرد و اینبار پیراهن پاره شده یوسف از پشت؛ برهانی بر پاکی یوسف شد. بار سوم پیراهن یوسف که دوباره پیش یعقوب آورده شد و یعقوب از روی پیراهن یوسف، فهمید که یوسف زنده است. طبق نوشته تورات، پیراهن یوسف به نوعی نماد هویت و شخصیت او بود. این پیراهن نشان‌دهنده جایگاه ویژه یوسف در خانواده اش بود که با طرح خاصی درست شده بود و یعقوب آن را مخصوصا با آن طرح برای یوسف تهیه کرده بود. بعدا که یوسف به مصر رفت و به عنوان برده به فروش رفت، همان پیراهن را با همان طرح و ویژگی ها برای خودش درست کرد. این پیراهن با طرح مخصوص، نقطه عطف داستان یوسف بوده است. زیرا نماد توجه و محبت بیشتر یعقوب به یوسف بوده است. به همین خاطر برادران یوسف از آن به عنوان وسیله ای برای فریب یعقوب استفاده میکنند.

برادران یوسف، ابتدا بوسیله پیراهن خون آلود یوسف خواستند که پدرشان را فریب دهند و ثابت کنند که یوسف مرده است، بار بعد پیراهن یوسف را پیش پدرشان آوردند تا ثابت کنند که یوسف زنده است. دنیا خیلی جالب است. بعضی مواقع آدمی وادار میشود که گفته ها و کارهای اشتباه قبلیش را عملا پس گیرد و عکس آن عمل کند. خاصیت خون دروغ اینطوری است. خون دروغ نتیجه عکس میدهد و در نهایت آدمی مجبور میشود، حرفش را پس بگیرد. کسانی که فلسفه ها و بینش های غلط که مثل خون دروغ هستند، را بکار می گیرند؛ روزی مجبور به افشای واقعیت میشوند.

در زمان ما، خون کنایه از داروها و قرصهایی است که چیزی را اثبات نمی کند و دردی از کسی دوا نمی کند. ولی چه میشود کرد که بعضی ها به این روشها عادت کرده اند و به این روشها پناه برده اند. یک مبحثی در پزشکی هست به اسم دارونما. به بیمار میگویند که داروی فلان را بخور تا خوب شوی، ولی محتوای دارو چیز خاصی نیست و مثل یک حبه قند یا شکلات است. بعضی ها مدعی اند که این روش، در درمان موثر است ، زیرا بیمار فکر میکند که داروی واقعی خورده است و در نتیجه زودتر خوب میشود. در این روش، یک قرص بدون اثر به بیمار داده می‌شود و به او گفته می‌شود که با خوردن این قرص حالش بهبود می‌یابد، اما بیمار نباید بفهمد که این قرص بی‌اثر است! راز کار در همین مخفی کاری است. مهرپرستان هم، بعضی کارها را بصورت رمز آلود انجام میدادند و این مخفی کاری ها از همان مهرپرستان و آئینهای راز آلود مانده است. این روش شاید در بعضی جاها تاثیر بگذارد ولی در کلیت نتایج خوبی به بار نمی آورد. زیرا افراد به داروها ایمان می آورند و این یک نوع دروغ است و این در واقع یک نوع خون دروغ است.

دروغ مصلحتی جالب نیست و بهتر است که بیمار به روشهای غیررحمانی ایمان نیاورد. هر کس باید بالاخره روزی با واقعیتها روبرو شود.  اتفاقا تجربه استفاده از دارونماها ثابت می کند که خود داروها تاثیر چندانی روی سلامتی ندارند و در بیشتر موارد مضر و بی تاثیرند و این جنبه روانی بیمار است که بیشترین تاثیر را در روند بهبود بیماری دارد. اما چرا روان بیمار را از این طریق بهبود ببخشیم؟ چرا او را با معنویت واقعی آشنا نکنیم و واقعا او را در مسیر رحمانی بیندازیم تا برای همیشه خوب شود و او را هم فریب ندهیم. از آنجا که بیمار به تاثیر داروها ایمان دارد، اگر بیمار بفهمد که اینها دارونما بوده است، تنشهای زیادی بوجود میاید که ممکن است بیماری دوباره برگردد و به یکباره تمامی رشته ها پنبه شود. زیرا بیمار هنوز دلیل خاصی برای بهبود خود ندارد و زیر پایش خالی است.  اگر با این روشهای فاقد معنویت، بیماری درمان شود، ممکن است که حالت عکس آن هم ایجاد شود و بیمار نسبت به دارو و عوارض جانبی آن مشکوک شود؛ بنابراین مصرف دارونما، کلا روحیه بیمار را به هم بریزد. انتظارات بیمار در این روشها موثر است. با روشهای دروغ نمی توان از نظام رحمانی درمان گرفت. نظام رحمانی درز و روزنه ای ندارد که بتوان از آن دزدی کرد و درمان را از آن بدست آورد.

خون نشانه حیات یک فرد است. خون دروغین، نهایت تلاش یک فرد برای اثبات یک موضوع است. اما دروغ راه به جایی نمی برد. درمان دروغین هم راه به جایی نمی برد. فرض کنید شما توانستید که یک نفر را با داروهای دروغین و اثرات دروغین آن درمان کنید؛ اما برای سایر افراد چی؟ خدا انسان را برای بکارگیری معنویت واقعی در زندگی آفریده است. بدون آن هم امکان پذیر نیست. فقط این راه، راه راستی است و بقیه راهها به ناکجاآباد ختم میشود.

یعقوب وقتی پیراهن آغشته به خون یوسف و گفتار پسرانش را دید، از طرز گفتار و زبان بدن و زبان گفتار آنان فهمید که دروغ میگویند و این یک خون دروغین است. خون دروغین نتوانست چیزی را برای یعقوب ثابت کند. یعقوب آدم باهوشی بود و از روی رفتار و گفتار و حرکات بدن پسرانش فهمید که اینها دارند دروغ درمانی میکنند. بنابراین معنویت یعقوب تغییری نکرد و او همچنان بر عقیده ثابت خود ماند و به خدا توکل کرد و از خدا نا امید نشد. در ادامه یعقوب گفت که فَصَبْرٌ جَمِیلٌ (پس صبر زیباست). یعقوب این دارونماها و خونهای دروغین را نپذیرفت و همچنان صبر را انتخاب کرد. صبر زیباست. صبر علاوه بر آنکه زیباست، زیبا کننده هم هست. کسی که بیمار است و مبتنی بر صبر و توکل به خدا خود را درمان میکند، از قبل زیباتر میشود. این فرآیند و خاصیت نظام رحمانی است. نظام رحمانی زیباست و کسانی که خود را زیر چتر حمایتی خدای رحمان قرار میدهند، هم زیباتر میشوند.

زمانی که برادران یوسف به مصر رفتند و برادر دیگرشان در آنجا گیر کرد، دوباره پیش پدر آمده و البته اینبار واقعیت را گفتند. اما یعقوب باز همان روش قبلی که مبتنی بر صبر بود را انتخاب کرد.

 

قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِیلٌ عَسَى اللَّهُ أَنْ یَأْتِیَنِی بِهِمْ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ ﴿۸۳

[یعقوب] گفت [چنین نیست] بلکه نفس شما امرى [نادرست] را براى شما آراسته است پس [صبر من] صبرى نیکوست امید که خدا همه آنان را به سوى من [باز] آورد که او داناى حکیم است (۸۳)

 

روش رحمانی در همه حال جوابگوست. کسی که مثل یعقوب تحت تاثیر خونهای دروغین قرار نمی گیرد، در همه حال درمان میشود و روش حل خودش را تحت نظام رحمانی میداند. روش اقناع برادران یوسف، ابتدا مبتنی بر خون دروغین بود. اما این روش کارگر نیفتاد و یعقوب حرفشان را باور نکرد. روشهای کاذب برای درمان مومنان جوابگو نیست. مومنان به این روشهای کاذب امیدی ندارند. آنها به غیر از روشهای خدای رحمان، امیدی ندارند.

در نهایت یعقوب، شکایت و مشکلش را با خدا مطرح کرد. زیرا او در مورد خدا، چیزی میدانست که پسرانش نمی دانستند. یعقوب متوجه بود که حل مشکلات برای آفریننده آسمانها و زمین کاری ندارد.

 

قَالَ إِنَّمَا أَشْکُو بَثِّی وَحُزْنِی إِلَى اللَّهِ وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ ﴿۸۶

گفت من شکایت غم و اندوه خود را پیش خدا مى برم و از [عنایت] خدا چیزى مى‏ دانم که شما نمیدانید (۸۶)

 

آدمی بهتر است که بعضی شکایتها و غم و غصه ها را فقط با خدای مهربان مطرح کند و آن را به انسانها واگذار نکند که واقعا کسی نمی تواند مشکلی از کسی بگشاید. دادگاهها پر است از مشکلات و شکوایه های الکی که اگر همگی مثل یعقوب با ایمان بودند، دیگر کسی برای اینجور مشکلات مراجعه نمی کردند. روشهای درمان و غلبه بر مشکلات باید مبتنی بر ایمان به خدا باشد و استفاده از دارونما و خون نما و خونهای کاذب، کار مومنین نیست و در واقع کارساز هم نیست. یعقوب به عنوان یک آدم مومن و مسلمان، روش کاذب را نپذیرفت و او تحمل و صبر و بردباری را انتخاب کرد و اتفاقا این روش، او را درمان کرد و مشکلات پسرانش و همچنین مشکل چشمش را هم حل کرد.

بعضی ها می گویند که ما آفریده شده ایم تا در این دنیا همیشه لذت ببریم. اما یعقوب از زمانی که بچه دار شد تا زمانی که به سن کهولت رسید، همیشه با مشکلات درگیر بوده است. طریقه حل و برخورد با مشکلات است که ماهیت آدمیان را میسازد. لذت واقعی در حل این مشکلات بوسیله نظام رحمانی است. یعقوب ثابت کرد که روشهای رحمانی در درمان و حل مشکلات کارساز است. ثابت کردن این قضیه لذت بخش است و واقعا آدمی با این روش است که رشد میکند و به معنویت واقعی دست می یابد. چه لذتی و چه افتخاری بالاتر از این است که ثابت کنید که نظام رحمانی جوابگو و درمان کننده است؟ جهاد و تلاش و کوشش واقعی در راه خدا همین است. جهاد همیشه کشته شدن در راه خدا نیست. بلکه گاهی آزمایش و ترجیح روشهای رحمانی است بر روشهای غیررحمانی.

 

وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ ﴿۶۹

و کسانى که در راه ما کوشیده‏ اند به یقین راه ‏هاى خود را بر آنان مى ‏نماییم و در حقیقت ‏خدا با نیکوکاران است (۶۹)

 

أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِینَ جَاهَدُوا مِنْکُمْ وَیَعْلَمَ الصَّابِرِینَ ﴿۱۴۲

آیا پنداشتید که داخل بهشت مى ‏شوید بى‏آنکه خداوند جهادگران و شکیبایان شما را معلوم بدارد (۱۴۲)

  • اسعد حسینی