نون و القلم

خدا یکتاست

نون و القلم

خدا یکتاست

پیوندهای روزانه
۰۴
شهریور
۰۴

 

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت 171)

درمان بیماری (بخش 18)

خون

 

 

تمام آئینهای جهان، قبل از انحراف از مسیر اصلی خویش؛ چهار خط قرمز برای پیروان خود در نظر گرفته بودند که جزو اصول دینی آنها بوده است. آن چهار خط قرمز را همه می دانیم:

 

  • الْمَیْتَةُ : مردار
  • الدَّمُ: خون
  • لَحْمُ الْخِنْزِیرِ: گوشت خوک
  • مَا أُهِلَّ بِهِ لِغَیْرِ اللَّهِ : آنچه که به نام غیر خدا تهیه شده باشد

 

إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِیرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَیْرِ اللَّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَلَا إِثْمَ عَلَیْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ ﴿۱۷۳

[خداوند] تنها مردار و خون و گوشت‏ خوک و آنچه را که [هنگام سر بریدن] نام غیر خدا بر آن برده شده بر شما حرام گردانیده است [ولى] کسى که [براى حفظ جان خود به خوردن آنها] ناچار شود در صورتى که ستمگر و متجاوز نباشد بر او گناهى نیست زیرا خدا آمرزنده و مهربان است (۱۷۳)

 

إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ الْکِتَابِ وَیَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَنًا قَلِیلًا أُولَئِکَ مَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ إِلَّا النَّارَ وَلَا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَلَا یُزَکِّیهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ ﴿۱۷۴

کسانى که آنچه را خداوند از کتاب نازل کرده پنهان مى دارند و بدان بهاى ناچیزى به دست مى ‏آورند آنان جز آتش در شکمهاى خویش فرو نبرند و خدا روز قیامت با ایشان سخن نخواهد گفت و پاکشان نخواهد کرد و عذابى دردناک خواهند داشت (۱۷۴)

 

أُولَئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلَالَةَ بِالْهُدَى وَالْعَذَابَ بِالْمَغْفِرَةِ فَمَا أَصْبَرَهُمْ عَلَى النَّارِ ﴿۱۷۵

آنان همان کسانى هستند که گمراهى را به [بهاى] هدایت و عذاب را به [ازاى] آمرزش خریدند پس به راستى چه اندازه باید بر آتش شکیبا باشند (۱۷۵)

 

ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ نَزَّلَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ وَإِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِی الْکِتَابِ لَفِی شِقَاقٍ بَعِیدٍ ﴿۱۷۶

چرا که خداوند کتاب [تورات] را به حق نازل کرده است و کسانى که در باره کتاب [خدا] با یکدیگر به اختلاف پرداختند در ستیزه‏ اى دور و درازند (۱۷۶)

 

لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَالْمَلَائِکَةِ وَالْکِتَابِ وَالنَّبِیِّینَ وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ وَالسَّائِلِینَ وَفِی الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآتَى الزَّکَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا وَالصَّابِرِینَ فِی الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِینَ الْبَأْسِ أُولَئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ ﴿۱۷۷

نیکوکارى آن نیست که روى خود را به سوى مشرق و [یا] مغرب بگردانید بلکه نیکى آن است که کسى به خدا و روز بازپسین و فرشتگان و کتاب [آسمانى] و پیامبران ایمان آورد و مال [خود] را با وجود دوست داشتنش به خویشاوندان و یتیمان و بینوایان و در راه‏ماندگان و گدایان و در [راه آزاد کردن] بندگان بدهد و نماز را برپاى دارد و زکات را بدهد و آنان که چون عهد بندند به عهد خود وفادارانند و در سختى و زیان و به هنگام جنگ شکیبایانند آنانند کسانى که راست گفته‏ اند و آنان همان پرهیزگارانند (۱۷۷)

 

در ادامه آیات از کتمان آیات قرآنی، ضلالت، گمراهی، تعریف نیکی صحبت می فرماید. در همان آیه که از حرام بودن این چهار مورد صحبت می فرماید، یک شرطی برای آن گذاشته است. فرموده است که در یک حالت خاص، میتوان از این چهار مورد مصرف کرد (فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَلَا إِثْمَ عَلَیْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ = اما کسى که ناچار و ناگزیر شود در صورتى که زیاده روی نکند و دوباره به مصرف آن برنگردد بر او گناهى نیست زیرا خدا آمرزنده و مهربان است ).

چهار خط قرمز که تعیین شده است، فقط با سه شرط قابل استفاده است. کسى که ناچار و ناگزیر شود در صورتى که زیاده روی نکند و دوباره به مصرف آن برنگردد بر او گناهى نیست زیرا خدا آمرزنده و مهربان است. پس سه شرط:

  1. اضْطُرَّ  : حالت اضطرار و مخمصه باشد، طوریکه چاره ای جز مصرف آن نباشد.
  2. غَیْرَ بَاغٍ : زیاده روی نشود و به مقدار کمترین که نیاز است مصرف شود. یعنی پیمانه را به سمت کمش باید گرفت.
  3. وَلَا عَادٍ : دوباره برنگردد و همان یکبار باشد.

 

ما از روی سه شرط بالایی، میتوانیم تعیین کنیم که در چه حالتی میتوانیم قرصها و داروها را مصرف کنیم. این سه شرط را خدای عالمیان خودش گذاشته است و برای عموم مردم است. اما یکی ممکن است بپرسد که مصرف قرص و دارو چه ربطی به این چهار خط قرمز دارد؟

 در اینجا ثابت میشود که تعبیر الدَّمَ (خون) در آیه، همان قرصها و داروهاست. یکی از مواردی که به داروها و قرصها مرتبط میشود، خون است. قبل از مقایسه داروها و قرصها با خون، بهتر است که خواص علمی خون را بشناسیم. خون دارای آهن و مواد انباشته زیادی است که با خوردن آن، بدن دچار حالتهای افراطی میشود و باعث نامتعادل شدن بدن میشود. خوردن خون، باعث غیرعادی شدن سایز اندامهای داخلی و خارجی بدن انسان هم میشود.

در قبیله بودی در اتیوپی، مردان شکمهایشان را گنده میکنند تا که زنان را جذب خود کنند. آنان برای اینکار از خوردن ترکیب شیر و خون استفاده میکنند. این ترکیب شکم آنان را گنده میکند و تقریبا نیم متر شکم آنان جلوتر میاید. مردان این قبیله این برآمدگی شکم را راز جذابیت خود می دانند (با جستجوی عبارت "قبیله بودی اتیوپی"، میتوان تصاویر را نگاه کرد). این خاصیت خوردن خون است که باعث نامیزان شدن اعضاء و اندامهای بدن میشود. هر چیز دیگری که مثل خون باشد، هم چنین خاصیتی را دارد.

خوردن خون باعث بیماریهای قلبی و کبدی هم میشود. هر چیزی که حالت دوپینگی برای بدن داشته باشد، در این آیه صدق میکند. قرصهای مختلف دوپینگی و پودرهای بدنسازی و مکمل و آهن و غیره که مثل خون، در بدن جریان می یابند و اثرات آنها سریع السیر است. انواع آمپولها و قرصهای شیمیایی و پنی سیلین و ... که سریع الاثرند، مشابه خون هستند. اما در نظر داشته باشیم که در آخر آیه خدا می فرماید که در حالت اضطرار و بدون بازگشت و بدون زیاده روی، در صورتی که چاره ای جز آن نباشد، میتوان از آن بصورت کمینه استفاده کرد. بنابراین کسی که دیابت دارد، و قند خونش می افتد، میتواند انسولین به خود تزریق کند. انسولین خودش خون مانند است. اما یکی که بدنسازی میکند و آمپول به خودش تزریق میکند، این حالت اضطرار نیست.  بالاتنه و یا پایین تنه یک بدنساز مرد و یا زن خیلی بزرگتر از سایر اعضای بدن اوست و این توازن بدن او را به هم میزند. این خاصیت بخاطر تزریق و مصرف انواع پودرها و سایر مواد نیروزاست. و گرنه پهلوانان قدیم اینطوری نبوده اند. عکسی از یک پهلوان زمان قدیم دیدم که دو نفر را بر روی دستهای خود نگه داشته بود، ولی بدنش خیلی معمولی بود. پهلوان بودن به سایز بدن نیست.

یکی از دلایل شباهت خون به داروها و قرصها، همین است. خون تعادل اندامهای بدن را به هم می ریزد. قرصها و داروها هم باعث عدم توازن سایز و کارکرد اندامها میشود. اینها همگی شبیه خونند برای همین است که کارکرد و سایز بدن و تعادل و سایز اندامهای داخلی و خارجی بدن را به هم میزنند.  

ظاهرا از نظر علمی، خون فواید زیادی دارد و خیلی ویتامینها از جمله آهن در خود دارد. اما دلایل علمی آکادمیک کافی نیست. هیچ منبع آکادمیکی نمیتواند از فواید خون، چشم پوشی کند. اما خدا چرا فرموده است حرام است؟

فواید خون از نظر آزمایشات:

  • خون حاوی مقدار زیادی آهن است
  • منبع پروتئین
  • ویتامین‌ها و مواد معدنی به مقدار زیاد

اما چرا خدای مهربان آن را حرام کرده است؟ خدا چیزی میداند که ما نمی دانیم. زیرا خوردن خون، باعث تنبل شدن بدن، در دراز مدت، اختلال در متابولیسم بدن، مصنوعی شدن بدن، تغییر سایز اندامهای داخلی و خارجی بدن. همانطور که خون دارای ویتامینهای زیاد است، میتواند دارای ویروسهای مخرب زیاد هم باشد. با مصرف خون آلوده، تقریبا تمام بدن فرد، ناتوان و فلج میشود.

در برخی از فرهنگ‌های باستانی، خوردن خون به عنوان بخشی از مراسم مذهبی یا آیینی انجام می‌شد و به عنوان نمادی از ارتباط با خدایان یا اجداد در نظر گرفته می‌شد. آنها از خون، به عنوان یک مایع دوپینگی استفاده می کردند. خدای مهربان و حکیم با حرام کردن خون، میخواهند که بدن ما بطور آهسته و پیوسته، ویتامینها و املاح مورد نیاز خود را بدست آورد. بدست آوردن یکباره اینها، انسان را دچار بیماریهای مختلفی میکند. جالب است که خوردن خون، انسان را دچار کبر و غرور هم میکند. زیرا به یکباره بدون زحمت و سریع الاثری، مقدار زیادی مواد گیرش میاید و این اتفاق حتی اندامهای ما را دچار غرور و خود بزرگ بینی میکند.

میگویند که سگی که خون بخورد، هار میشود. هاری در سگ شبیه غرور و تکبر در انسان است. اصلا گرگ بخاطر خوردن خون، خیلی درنده تر است. وقتی گرگ یک گوسفندی را بدرد و خون آن را حس کند، چند تای دیگر را هم میدرد.

غرور و تکبر و خودبزرگ بینی و حمله به دیگران در انسان، همان هاری است، اما چون انسان کلمات را خودش انتخاب میکند، قصد ندارد که نامهای صادقانه روی اخلاق و رفتار خود بگذارد و سعی دارد با نامهای عجیب و غریب آن را بپوشاند و خود را فریب دهد؛ و گرنه غرور و تکبر و پرخاشگری همان بیماری هاری است.

گرگ با خوردن خون، حرص و ولعش بیشتر میشود. تازه اینها تاثیرات خوردن خون بر موجوداتی است که از نظر خدا معصومند و بی گناه. حالا تصور کنید که خوردن خون روی انسان چه تاثیرات بدی می گذارد!

مصرف خون ، مصرف قرص و داروی های غیر ضروری، آدمی را هار میکند. حرص و ولع آدمی را زیادتر میکند، طوری که هار میشود. این مواد سطح انرژی جسم را بالا می برند؛ گرمایی در بدن ایجاد میکنند. فرد اگر این گرما را بیرون ندهد، به پرخاشگری، لاتی، هاری رو می آورد.

حرص و ولع نسبت به خون، خون آشام تولید میکند. فردی که خون بخورد، دیگر بدنش به خوردن سریع الاثرها عادت میکند و بعد از آن مثل معتاد، برای بدست آوردن خون، هرکاری میکند. خون آشام ها ابتدا خون آشام نبودند، بلکه کسانی بودند که خون میخوردند ولی بعد از مدتی به رتبه خون آشامی رسیدند. خون آشامی مرحله ای است که انسانها به مواد غذایی و قرصها و داروهای سریع الاثر و سریع الجذب عادت می کنند و بدنشان کمتر از اینها را نمی پذیرد. در این حالت افراد برده جسم خود میشوند و برای بدست آوردن نیازهای جسمی خود، هر کاری میکنند. یک معتاد، جسم خود را به مواد با دوپامین بالا عادت میدهد. خاصیت مواد مخدر این است که به یکباره باعث ترشح هورمونهای دوپامین زیادی خواهد شد و افراد به این دوز دوپامین زیاد عادت میکنند و به همین خاطر به طرف مصرف آن ماده مخدر بر می گردند.

کسی که به خوردن ربا عادت کند، دیگر نمی تواند از طریق عادی و معمولی، پول بدست آورد و جوابگوی نیازهای او نخواهد بود. کسی که خون و مواد شبیه به خون بخورد، دیگر بدنش قادر به جذب مواد غذایی معمولی نخواهد بود و به کمتر از خون راضی نخواهد بود. در طول تاریخ کسانی که خون می آشامیدند، بعد از مدتی آدم خوار شدند و برای رفع نیازهای خونی، حتی آدمهای دیگر را هم می خوردند. بدن انسان به املاح و ویتامینهای خاصی نیاز دارد. اما خدای قادر حکیم میخواهد که این ها بصورت پیوسته و آهسته جذب بدن شوند. راز سلامتی انسان در همین آهستگی و پیوستگی است.

دَم در عربی در معناهای زیر میتواند باشد:

 

خون، بد ریخت شدن، بدشکل شدن، نیرو و انرژی، عصبانی کردن، هر چیزی که آدمی را عصبانی تر کند، جوش آمدن خون، دائم، خون کسی را به جوش آوردن و ...

 

پس مصرف خون، آدمی را از نظر ظاهر و اخلاق هر دو بد ریخت و بد شکل میکند. عصبانی شدن الکی نوعی بدریختی اخلاقی است. رشد نامتوازن کالبد انسان، قیافه را بدریخت میکند.

دَم یعنی انرژی و ویتامینها و املاح مازاد بر نیاز طبیعی بدن را وارد بدن کنید. اینها شکل طبیعی بدن و اخلاق را به هم می ریزد. به همین خاطر است که افرادی که خون مصرف میکنند، بدریخت و غیرقابل تحمل میشوند. وقتی از خون حرف می زنیم، منظورمان فقط خون داخل رگها نیست. بلکه تمام قرصها و داروها و چیزهای دیگری است که خارج از نیاز و بدون اضطرار مصرف میشوند. وقتی میگوئیم در وقت اضطرار؛ سوء تفاهم نشود. در نظر داشته باشید که خدای حکیم فرموده است که گوشت مردار حرام است، بجز در حالت اضطرار. بنابراین خوردن داروها و قرصها فقط در حالت اضطرار مجاز است. این اضطرار همان اضطراری است که در مورد گوشت مردار در آیه مطرح شده است.

دَم فقط خوردنی جسمی نیست، بلکه خیلی از اشعار هم مثل خون هستند. شعرا معمولا دنبال نَفَسهای معجزه آسا هستند که به یکباره روان آنان را تغییر دهد. آنان بجای اینکه با صبر و آهستگی و پیوستگی خود را تغییر دهند، از مسیحا نَفَسی صحبت میکنند که آنان را به یکباره زیر و رو کند. مولوی در دیوان شمس خیلی از این دَمها و خونهای روحی روانی صحبت میکند. که همگی به شور و شیدایی خواننده منجر میشود و باعث عبور از خط قرمزها میشود. شعرا ناخودآگاه و خودآگاه انسان ها را به سمت مصرف دَم روانی و مردار روانی سوق میدهند.

اگر اینپوت زیادی از دَمهای جسمی و روانی در خود بریزید، بصورت غم، غصه، شادی غیرطبیعی و رفتارهای غیرطبیعی ظاهر میشود و منجر به مشکلات عمده روانی میشود. خونها و یا دَمهای روانی هم مهم هستند. دیوان شمس یک کتاب شعر است که کلا پر است از شور و احساس های اضافی و بیفایده. این دیوان انسان را جوش می آورد و دَم خاصی در آن است. به همین خاطر است که شعراء احساسات زشت زیادی در خود دارند و اکثرا از نظر روانی به هم ریخته اند. کسی که دیوان شمس بخواند و از نظر حسی، در آن غرق شود، دچار بیماری هاری می شود و بعد از آن دیگر به کمتر از آن شور و هیجان راضی نیست. نامه های عاشقانه به معشوق، نوعی دم است که شور و شیدایی را بیشتر میکند و در نتیجه، عاشق و معشوق هر دو را از قبل زشت تر میکند. انسان با مصرف دَم، ظاهرا خوشحال میشود و موقتی شور و شیدایی پیدا میکند، ولی از نظر قیافه و اخلاق بدریخت میشود. زیرا خون سایز اندامهای بدن و سایز و تن صدا را هم تغییر میدهد. لقمان به پسرش دو وصیت میکند و به او میگوید:

وَاقْصِدْ فِی مَشْیِکَ وَاغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ إِنَّ أَنْکَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ ﴿۱۹

و در راه‏ رفتن خود میانه‏ رو باش و صدایت را آهسته ‏ساز که بدترین آوازها بانگ خران است (۱۹)

 

  • میانه روی در راه رفتن و مشی زندگی
  • آهسته کردن صداها و سایزها و اندازه ها

 

نصیحت دومی از آهسته سازی صوتها و سایزها و اندازه ها صحبت میکند. خوردن خون و مواد مشابه خون، چنین سایزی را به هم می زند. در حالت عادی، سایزها معمولی و طبیعی است، اما در طول زمان با مصرف مواد شبیه به خون، این سایزها به هم میخورد. یکی قرص خواب مصرف میکرد. بعد از مدتی حرفهایی در جمع میزد که نباید میزد. مقداری شرم وحیا برای همه خیلی مناسب است.

در سیستم ربوی که یک سیستم مبتنی بر دَم است، مصرف گرائی و اسراف رواج دارد. در سیستم ربوی، اهمیت تخصص، کار، زحمت، تلاش  و کوشش از بین می رود. در سیستم ربوی، گرانی یک چیز عادی است، طوری که افراد نسبت به آن هیچ عکس العملی نشان نمی دهند. بدنی که بدون حالت اضطرار به انواع قرصها و داروها روی آورده است، کار و تلاش و کوشش و زحمت اندامها و اجزای بدنش برای تصفیه و بدست آوردن ویتامینها از غذاها و جذب آنها، اهمیت خود را از دست میدهد. در نتیجه این اعضاء بدن، کارکرد و یا حتی عملکرد واقعی خود را از دست میدهند و در نتیجه بدن، هر چه بیشتر به این مواد شبیه خون وابسته تر میشود.

بکارگیری صبر در امورات زندگی، بسیار مهم است. خوردن قرصها و داروها فقط در حالت اضطرار بکار برده شود. بدن ما باید خودش، ویتامینها و مواد لازم را طی خوردن غذا، هضم و جذب کند و این فرآیند همراه با صبر و آهستگی باشد. خوردن قرص ویتامین، در ظاهر شاید ویتامین بدن را بالا ببرد، اما از آنجا که همراه با صبر و آهستگی و فرآیند طبیعی گوارش نبوده است، مثل یک تزریق بحساب میاید و حکم خون را دارد و باعث بدریختی اعصاب و قیافه و رفتار خواهد شد. صبر پاداش خوبی دارد. بدنی که فرآیند صبر بر او حاکم باشد، جزا و پاداش او این است که کمتر بیمار میشود و نیاز کمتری به داروها پیدا میکند.

 

قُلْ یَا عِبَادِ الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا رَبَّکُمْ لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا فِی هَذِهِ الدُّنْیَا حَسَنَةٌ وَأَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةٌ إِنَّمَا یُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسَابٍ ﴿۱۰

بگو اى بندگان من که ایمان آورده‏ اید از پروردگارتان پروا بدارید براى کسانى که در این دنیا خوبى کرده‏ اند نیکى خواهد بود و زمین خدا فراخ است بى‏ تردید شکیبایان پاداش خود را بى‏حساب [و] به تمام خواهند یافت (۱۰)

 

اما اگر مصرف این مواد شبیه به خون، در حالت مخمصه و اضطرار باشد، خدا آن را ممنوع نکرده است. ولی به شرطی که به یک عادت تبدیل نشود و همچنین برحسب نیاز واقعی باشد و نه همراه با زیاده روی. به هر حال فرآیند صبر و آهستگی در غذا خوردن میتواند در رفتار کلی انسان تاثیر گزار باشد.

 

إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ (براستی خدا با صبرکنندگان است)

وَاللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ (و خدا صبرکنندگان را دوست دارد)

 

صبرکنندگان کسانی هستند که صبر را در همه امورات زندگی خود تاثیر میدهند؛ حتی در فرآیند بهبود بیماری. مثلا برای کسب ویتامین دی 3، صبر میکنند و  با حوصله تمام و بطور منظم، زیر آفتاب میروند و طی این فرآیند زمانبر، ویتامین دی 3 را وارد بدن خویش میکنند. اما کسی که قرص آن را مصرف میکند، از خیلی چیزهای دیگر خود را محروم میکند و همچنین از آنجا که طی فرآیند صبر و حوصله و تلاش و کوشش آن را بدست نیاورده است، بعدا دچار مشکلاتی خواهد شد.

مصرف مواد شبیه به خون باید فقط در حالت اضطرار باشد. اگر در حالتهای غیر اضطرار مصرف شود، یک نوع جادوی سفید است و انسانها در فرآیند جادو می افتند و از نظام رحمانی دور میشوند. جادو چیز عجیب و غریبی نیست. هر کس طبق فرآیند نظام رحمانی عمل نکند، مجبور است رو به این جادوها ببرد. مصرف مواد شبیه به خون در حالت غیر اضطرار ، یک نوع جادوی سفید به حساب میاید. اما همانطور که آیه فرموده است، مصرف این مواد در حالت اضطرار و در حالتی که هیچ راه حل دیگری وجود ندارد، جادوی سفید نیست. همانطور که آیه می فرماید و آن را استثناء کرده است:

 

فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَلَا إِثْمَ عَلَیْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ = اما کسى که ناچار و ناگزیر شود در صورتى که زیاده روی نکند و دوباره به مصرف آن برنگردد بر او گناهى نیست زیرا خدا آمرزنده و مهربان است.

 

حالت اضطرار = حالت ناچاری و ناگزیری

غیرباغ = بدون زیاده روی و در حالت کمترینش

لا عاد = دوباره برنگشتن به مصرف آن تا که فرد به آن عادت نکند

 

  • اسعد حسینی
۰۳
شهریور
۰۴

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت 170)

الهه گیری (بخش 8)

جادوی سفید

 

ابوریحان بیرونی در آثار الباقیه میگوید :

در ایران باستان، روز اول دی ماه، روز خور نامیده می‌شد و همین روز در کتاب قانون مسعودی خره روز نامیده شده و برخی منابع دیگر آن را خرم روز نامیده اند. شب اول دی ماه، طولانی ترین شب سال بود. به همین خاطر مردم به خیال خود، در این شب‌ جلوی تاریکی می‌ایستادند تا آن نیروی اهریمنی را خنثی کنند. آنها آتش روشن میکردند تا تاریکی از زندگی‌شان بگریزد و برای آنکه خوابشان نبرد، قصه‌هایی برای یکدیگر در آن شب  می‌گفتند. همچنین میوه های خشک شده و موجود در انباری خود را سر سفره می آوردند و این سفره شب یلدا برایشان سفره‌ای مقدس بود. تمام این کارها به این خاطر بود که آنها میخواستند از ایزد خورشید دفاع کنند. زیرا از نظر آنان، زمستان، سرما و تاریکی از طرف اهریمن بود و خورشید به تنهایی با اهریمن می جنگید تا اینها را بر اندازد. آنان هم با نخوابیدن در آن شب و آتش روشن کردن، میخواستند که کمکی به خورشید بکنند تا در این مبارزه پیروز شود. داستان اصلی شب یلدا، این بود. اگر چه اکنون این مفاهیم و معانی در مورد یلدا، مطرح نیست.

نکته مهمی که در مورد شب یلدا میتوان آموخت، این است که اگر غیرخدا را به عنوان الهه بگیرید، به مفاهیم غلطی می رسید. زمستان و سرما و تاریکی دشمن نیستند و حتی اینها یک نعمت هستند. اما وقتی  خورشید را به عنوان الهه بگیرید، مفاهیم تاریکی، سرما، زمستان به دشمن تبدیل میشوند. اینها نوعی دشمن هراسی و دشمن تراشی است.  دشمنان غیر واقعی، دشمنانی هستند که در الهه گیری، مطرح میشوند. وقتی الهه ای غیر از خدا بگیرید، خودبخود خیلی مفاهیم و نیروهای طبیعی به دشمن تبدیل میشوند. سرما، زمستان، تاریکی؛ اینها همگی نعمات خدا هستند و فواید فوق العاده ای برای انسانها و طبیعت و سایر جانداران دارند. اگر تاریکی نباشد، ما نمی توانیم خواب عمیق داشته باشیم و افراد مجبورند که از قرص خواب استفاده کنند. مِهر پرستان می گویند که دوست دشمن ما، دشمن ماست. این نوع تفکر غلط، ناشی از الهه گیری است. خدای قادر متعال چیزهایی میداند که ما نمی دانیم. الهه گیری در هر چیزی، باعث به هم خوردن تعادل میشود.

 

تاریکی شب، یک نعمت است. آن تاریکیی که خدا از آن صحبت میکند و آن را شرّ معرفی میکند، تاریکی دنیای شیاطین است و نه تاریکی شب. تاریکی شب را خدا خودش قرار داده و خودش هم بر میدارد. مردم ترس از تاریکی را به ترس از شب تعبیر کردند و این سوء تفاهم بزرگی بود. در روز هم میتوان در تاریکی و ظلمات بسر برد.

مردم انحراف در ارتباطات اجتماعی و از بین رفتن حس تعاون و سردی در همدلی و همیاری را به سردی زمستان تعبیر کردند. که اینها همگی اشتباه بود. این فرقه ها به مرور زمان تعبیرات نادرستی از نور و ظلمات پیدا کردند. نور یعنی راهنمایی ها و هدایتهای نازل شده از طرف خدا برای بیرون راندن انسانها از تاریکی و ظلمات شیاطین. اما عده ای مثل پیروان آئین مانی آمدند و  در روز خورشید و در شب ماه را قبله خود قرار دادند. اینها تعبیر نادرستی از نور و ظلمات بود. خدا یک زمانی مسجد الاقصی را قبله قرار داد، زیرا آنجا محل نازل شدن نور و راهنمایی بود. اما بعد از نزول آخرین کتاب آسمانی، قرآن، کعبه قبله قرار داده شد، زیرا نور جدید در آن جا نازل شد. منظور از تمام این نورها، نور راهنمایی و نور هدایت بوده است و نه نور خورشید و ماه.

یا بعضی از این جنبش ها در طول تاریخ، معنای درستی از زهد و ریاضت نگرفتند. در برخی از این آئینها، جسم و ماده به‌ عنوان تاریکی و شر معرفی شدند. به همین خاطر، به ریاضتهای خیلی عجیب کشیده شدند. این نگاه از دین، خلقت جسمانی انسان از خاک را هیچ و پوچ میداند. در حالی که خدای حکیم مهربان ، کار بیهوده انجام نمیدهد. جسم خاکی ما، کمک بزرگی به تذهیب و پاکی نفس ما میتواند بکند. شما با نماز، وضو، غسل و سایر حرکات و طهارتهای جسمانی میتوانید بطور مستقیم نفس خود را پرورش دهید. نفی فایده لایه جسمانی، ما را یاد ایده شیطان می اندازد که گفت من از آدم برترم زیرا او از خاک آفریده شده است و من از آتش. او گفت که آتش از خاک برتر است. نادیده گرفتن و تحقیر جسم تا حد ریاضتهای عجیب و غریب از همین ایده شیطان شکل گرفته است. اجنه و شیاطین لایه جسمانی خاکی را در اختیار ندارند، به همین خاطر رشد و تغییر در آنها بسیار سخت است. شیطان ابتدا به آدم فخر می فروخت که او در لایه آتشی است و آدم در لایه خاکی. شیطان این را یک نوع برتری و مزیت بحساب می آورد. البته شیطان در محاسباتش اشتباه کرد. خیلی از مردم هم در این دنیای خاکی مثل شیطان فریب خورده اند و نمیخواهند خاکی باشند و از لایه خاکی دوری میکنند و این مثل همان فریبی است که شیطان دچار آن شد. بعضی مردم هم از این ور خر افتاده اند. آنها در زیورآلات و زینتهای فریبنده دنیایی غرق شده اند و تمام زندگی و وقت خود را وقف بدست آوردن این مادیات میکنند که باز هم این روش آنان را از لایه خاکی دورتر میکند. اعتدال در لایه خاکی بسیار مناسب است. نه به دنیا و مادیات بچسب و نه ترک کامل آن.

بوسیله جسم خاکی میتوان روزه گرفت، زکات داد، به مستمندان کمک کرد؛ سجده کرد، رکوع کرد و صدها کار دیگر. این اعمال و کارها در لایه خاکی بسیار ساده است. اما در لایه ناری همین اعمال خیلی سخت است و معنای دیگری دارد و اصلا بعضی از این اعمال در لایه ناری وجود ندارند. شیطان بعدا این مساله را متوجه شد و به همین خاطر تصمیم گرفت که انسانها را از رشد در لایه خاکی محروم کند و به این طریق مدیتیشن و چاکرابازی را طراحی کرد تا بتواند آدمیان را به لایه ناری بکشاند و اینطوری به آنها دروغ بزرگی القا کرد که لایه ناری، محل اخذ معنویت است. در حالی که لایه جسمانی مثل اهرم است که بوسیله آن میتوان خیلی راحت رشد کرد و معنویت بدست آورد. با سجده و رکوع و نماز میتوان براحتی لایه معنوی خود را تحت تاثیر قرار داد. شیاطین از آنجه که لایه جسمانی خاکی ندارند، این امورات عبادی ساده برایشان خیلی مشکل است و این کارهای عبادی برایشان به یک معمای بزرگ تبدیل شده است. در حالی که انسان میتواند براحتی آن را انجام دهد. این جواب کوته بینی شیطان است. شیطان فکر میکرد که لایه خاکی دست و پا گیر است و آدم را به این خاطر تحقیر میکرد. حال آن که رشد معنویت به وسیله پندار و کردار و گفتار جسم خاکی، بسیار تاثیرگزار است.

فرقه های منحرف مثل بودایی ها و مانوی ها، جسم خاکی را شیطانی میدانند و تا حد ممکن آن را استفاده نمی کنند و به همین خاطر به ازدواج و کار و تلاش و کوشش مادی، اهمیت خاصی نمیدهند و زهد و ریاضتهای عجیب و غریب و عدم ازدواج را بیس زندگی خود قرار داده اند. البته تجربه ثابت کرده است که بعد از مدتی، اینها حتی اصول اولیه آئین خود را هم رعایت نمی کنند. مثلا بودا معتقد بود که نباید به هیچ حیوانی آزار برسانید. اما بوداییان این حرف بودا که یک اصل مهم بودایی هم هست، را رعایت نمی کنند. همین حالا در چین، حیوانات را بدون ذبح و بصورت زنده در قابلمه و یا آب جوش می اندازند و سرخ میکنند و میخورند. در حالی که اصول بودایی، میگوید که به هیچ حیوانی آزار نرسانید. زنده زنده سرخ کردن یک حیوان یک نوع آزار بسیار زشت و زجر کشی است. در تمام ادیان، ذبح کردن حیوان قبل از طبخ، یک دستور و امر دینی است. خدا میخواهد که حیوان از همان اول ذبح شود تا در حین طبخ، درد نکشد و زجر کش نشود.

زمانی که مردم به نور و یا خورشید به عنوان الهه نگریستند، عده ای آمدند و گفتند که ما باید روشهایی برای کنترل نیروی تاریکی و یا جذب نور پیدا کنیم. به این طریق آنها دنبال جادو کردن افتادند. آنها از باورهای معنوی سوء استفاده کردند و به بهانه کسب معنویت و دفاع از الهه خود، به سمت جادو کشانده شدند.آنها سعی کردند تا روشهایی میانبر برای کنترل نیروهای طبیعت و حتی هماهنگ شدن با آن پیدا کنند و به این طریق یک روشهای جادویی پیدا کردند. از آنجا که این کارها، در ظاهر شیطانی نبود، آن را جادوگری سفید یا ویکا نامیدند. بعد از مدتی هماهنگ شدن با طبیعت، به هماهنگ شدن با نیروهای پنهان طبیعت تبدیل شد، بعد به هماهنگی با نیروهای مخفی تبدیل شد. یعنی هماهنگ شدن با شیاطین. به این طریق شیطان، مرحله به مرحله آنان را به سمت خود کشاند و به آنان نزدیک شد.

پیروان ویک ( یا جادوی سفید) را ویکن می نامند. ویکن در انگلیسی به معنای حکیم و دانا هم معنا میشود. در نگاه ویکن‌ها، طبیعت مقدس است و حتی معیار رفتار و اخلاق است. آنها به الهه‌ها و نیروهای طبیعی توجه دارند. آنها نیروهای طبیعی را قدرت الهه ها می نامند. ستاره پنج پر از نظر آنان نشانه انسان کامل است. پنتاگرام یا ستاره پنج پر، نماد پنج عنصر: باد، آتش، آب، خاک، روح است. خلق الهه ها براساس طبیعت گرایی و غریزه محوری بوده است.

ظاهرا جادوی سفید برای انجام امور خیرخواهانه، درمان بیماری، محافظت از خود و دیگران بوسیله اوراد و ذکرها بوده است. اما جادوی سیاه به جادوهایی گفته میشد که برای امورات مضر و دشمنی و مرگ استفاده میشده است. اما مردم برای جادوی سفید، کلمه خیرخواهانه بکار بردند و فکر کردند با کلمه خیرخواهانه، آن را توجیه و قابل استفاده کرده اند. این امورات مردم را در بکارگیری جادو به دو دسته تقسیم کرد. عده ای که گفتند جادو همه نوعش حرام است. عده ای دیگر گفتند استفاده از جادو برای امور خیرخواهانه مثل درمان بیماری و محافظت و گره گشایی از مشکلات، ایراد ندارد. آنها این نوع جادو را جادوی سفید نامیدند. جادوی سفید ارتباط تنگاتنگی با خورشید و ماه و ستاره داشته است. آن زمان و اکنون هم باور بر این بود که موقعیت سیارات و ستارگان، ماه و خورشید می‌تواند بر انرژی‌های زمینی و انسانی تأثیر بگذارد. مثلا در موقعیتهای خاصی از قمر ماه، زمان مناسبی برای طلسم‌های جذب یا رهایی بود. شناخت ویژگی‌های فردی از روی ستاره ها، برای انتخاب طلسم مناسب مورد تاکید این آئینها بود. آنها از سیارات دیگر هم به انحاء مختلف استفاده میکردند. مثلا از انرژی مریخ برای قدرت، زهره برای عشق، مشتری برای فراوانی و غیره بهره می بردند.

ستارگان و خورشید و ماه، برای امورات زندگی مناسبند و خدا اصلا اینها را برای این امورات خلق کرده است. اما وقتی به اینها قدرتهای ماورائی داده شود، یعنی به عنوان یک الهه در نظر گرفته شده اند. برای الهه گیری از یک شیء، لزومی ندارد که او را الهه بنامید. همینکه به چنین قدرتی اعتقاد داشته باشید، یعنی به چنین الهه ای اعتقاد دارید.

بینش مردم در مورد جادوی سفید، اشتباه بود. زیرا آنها فکر میکنند که این نوع جادو، کار راه انداز است. حتی دعانویسها هم چنین ادعایی دارند. وقتی اسم جادو برده میشود، مردم فورا به فکر کارهای خارق العاده و عجیب و غریب می افتند. چون سحر لزوما ارتباطی با جن و یا شیطان ندارد. همانطور که در قرآن بین ساحر و مجنون فرق قائل شده است.

 

کَذَلِکَ مَا أَتَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا قَالُوا سَاحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ ﴿۵۲

بدین سان بر کسانى که پیش از آنها بودند هیچ پیامبرى نیامد جز اینکه گفتند ساحر یا دیوانه‏ اى است (۵۲)

 

اما سحر تحت همان قوانین و قواعد علمی انجام میشود و به همین خاطر است که سحر آموختنی است. یعنی یک نوع علم است و حتی میتوان گفت که به نوع و طرز استفاده از علم مرتبط میشود. به همین خاطر در قرآن، از عبارت سَاحِرٍ عَلِیمٍ  استفاده شده است. یعنی ساحر دانشمند.

 

وَقَالَ فِرْعَوْنُ ائْتُونِی بِکُلِّ سَاحِرٍ عَلِیمٍ ﴿۷۹

و فرعون گفت هر جادوگر دانایى را پیش من آورید (۷۹)

 

پس کاری که ساحر میکند، جنبه علمی دارد ولی طرز و بینش انجام آن با کید همراه است (إِنَّمَا صَنَعُوا کَیْدُ سَاحِرٍ). در مرحله ابتدایی، سحر یک امر علمی است ولی در مرحله اجرا، ماورائی، فریبنده و عجیب و سرّی می نماید.

 

وَأَلْقِ مَا فِی یَمِینِکَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّمَا صَنَعُوا کَیْدُ سَاحِرٍ وَلَا یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتَى ﴿۶۹

و آنچه در دست راست دارى بینداز تا هر چه را ساخته‏ اند ببلعد در حقیقت آنچه سرهم‏بندى کرده‏ اند افسون افسونگر است و افسونگر هر جا برود رستگار نمى شود (۶۹)

 

فرض کنید که یکی زخمی در بدن دارد. پیش یکی میرود و او هم از خاکستر همراه با اوراد مخصوص روی آن می ریزد. زخم خوب میشود. خوب شدن زخم بخاطر خاصیتهای ضدعفونی کننده خاکستر است و ربطی به اوراد ندارد. اما فرد فکر میکند که بهبودی بوسیله اوراد انجام شده است. این یک نوع فریب و دروغ است و سحر سفید نامیده میشود. بهبودی زخم بوسیله این نوع فریب، ضررات زیادی دارد، از جمله:

  1. افراد به جادو ایمان می آورند
  2. افراد به غیر خدا توکل میکنند
  3. دعانویسی و وِرد خوانی به یک روش حل تبدیل میشوند
  4. پولهای زیادی در این راههای جادویی رد و بدل میشود
  5. یک روش علمی که خدا آن را آفریده است، با نام غیر خدا تمام میشود و این یک نوع ناسپاسی و کفر است. کفر یعنی پوشاندن واقعیت.
  6. خاکستر خاصیت ضد عفونی کنندگی دارد. زخم را خوب میکند ولی این خاصیت به نام اوراد و فرد اجرا کننده تمام میشود. این هم یک نوع کفر است. کفر یعنی پوشاندن واقعیت.
  7. هاروت و ماروت روشهای سحر را برای مردم فاش میکردند و به آنها می گفتند که اینها شعبده بازی و کید و نیرنگ است و در ضمن به آنها می گفتند إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلَا تَکْفُرْ ما وسیله آزمایشى براى شما هستیم پس مواظب باشید دچار کفر نشوى و از این شعبده ها، برای فریب و کید و نیرنگ استفاده نکنید.
  8. وقتی افراد حس میکنند که یک راه میانبر برای انجام امور یافته اند، آنها فکر میکنند که درز و خلل و روزنه ای در نظام رحمانی کشف کرده اند که دیگران این درز و روزنه را نمی دانند؛ آن موقع به جادو گرایش یافته اند.
  9. جادوی سفید بخشی از نظم پنهان طبیعت است و کاملا خاصیت علمی دارد ولی هنوز برای انسان کشف نشده است و هنوز آشکار نشده است. ولی بعضی افراد از راز آن باخبر میشوند و از آن سوء استفاده میکنند و مردم را با آن سرکار می گذارند. بعضی ها اینها را کرامت هم می نامند. آنها معمولا چند تا وِرد هم تنگ آن قرار میدادند تا بیشتر راز آلود شود و توجه ها را منحرف کنند.
  10. اگر روزی علم بشر آنقدر زیاد شود که ناشناخته ها، برای عموم شناخته شود؛ دیگر آن موقع جادو نیست و بلکه بخشی از یک علم شناخته شده است. هاروت و ماروت این را برای مردم فاش و آشکار کردند، تا از حالت سحر خارج شود. اما بعضی ها آن را بر روی افرادی که از این موضوع اطلاع نداشتند ، اجرا میکردند و آنانرا در جادو می بردند.

 

سران بعضی آئینها، اسرار طبیعت و نیروهای ناشناخته را که می شناختند و مردم عادی از آن خبر نداشتند، را پیش خود به عنوان سرّ و رمز و یک اسم اعظم نگه میداشتند و مردم را بوسیله این سرّ، به خود جذب می کردند. اگر چه این سرّ ممکن است دلایل علمی داشته باشد، ولی به عنوان نیروی ماورائی و جادویی به مردم معرفی میشد و در نتیجه اینها همگی سحر سفید بوده است.

مشروب الکلی اسم اعظم بعضی افراد است. زیرا آنها با مصرف مشروب الکلی، فکر میکنند که چیزی دارند که دیگران ندارند و سرّی میدانند که دیگران نمی دانند. اسم اعظم یک شاعر، شعرش است. اسم اعظم یک امر شیطانی است و یک جادو است که در اصل به آئینهای اسرار مثل مهرپرستی بر می گردد. استفاده از جادوی سفید، پوشاندن واقعیت است و البته این یک مساله پنداری است. مردم صورتهایشان را بی چین و چروک وخال میکنند، ظاهرا صورتها بی خط وخال است، ولی روان پر از خال. اینها همگی یک نوع روان فریبی است که پوشاندن واقعیت است و یک نوع کفر است. مشکل بشر این است که قیمت چیزهایی که دارد را نمی داند و قیمت چیزهایی که ندارد را هم نمی داند ولی آرزوی نداشته ها و غیرممکن ها را دارد.

سحر سفید بر پایه های یک روش علمی است، اما مبهم است. مردم پیامبران را ساحر می نامیدند، زیرا روش پیامبر با روش آنها ناسازگار بود و حتی برایشان عجیب بود. وقتی پیامبر می گفت به خدا توکل کنید؛ آنها می گفتند که مگر میشود با توکل به خدا به تنهایی، به نتیجه رسید؟ آنها پیش خود میگفتند که مگر میشود بدون بستن پارچه تبرک به دست بیمار، خوب شد؟ این سوالات در ذهن آنان مطرح میشد و به همین خاطر توصیه پیامبر را یک میانبر و یک راه حل جادویی می دانستند.

آئین مهر پرستی هم، ابتدا هماهنگی با طبیعت و نور بود. ولی بمرور به سمت سرّ و رمزها و جادو کشانده شد. بطوریکه مغان، علنا و عملا برای پیشبرد امور خود جادو بکار میبردند. از آنجا که امورات جادو و دستیابی به آن سخت بود، در اختیار هر کسی نبود؛ در نتیجه آئین مهرپرستی (یا  نورپرستی یا نورمحوری) یک ساختار ارثی و طبقاتی پیدا کرد؛ مثلا فقط مغان حق تفسیر دین را داشتند و دیگران قادر به درک امورات دینی نبودند و آزادی آن را هم نداشتند. این محدودیت، آزادی معنوی مردم را هم محدود ‌کرد. کلا در سیستمهای جادویی، عامه مردم حق تفسیر احکام دینی را ندارند؛ زیرا ممکن است قاعده طبقاتی به هم بخورد.

جادوی سفید یا همان ویکا، مبتنی بر نورهای طبیعت و کیهانی است. هر چیزی که کمی نور داشته باشد، میتواند به عنوان مبنا قرار گیرد و میتوان به آن تکیه کرد. اعتقاد به جادوی سفید یعنی بتوان از جادو برای امورات خیریه و درمان استفاده کرد. اینها نوعی تجاوز به حریمهای الهی است. این یک مسیر تقلبی است که انسان را از مسیر عبودیت و توکل دور میکند. مثلا خدا می فرماید که نماز انسان را از فحشاء و منکر دور میکند. اما یکی دیگر می آید و میگوید که ریاضت سختگیرانه و عجیب و غریب پیشه سازید، چهل شبانه روز، روزی یک خرما و یک لیوان آب بخورید، تا اصلا امورات جنسی یادتان برود و در عوض نیروهای ماورائی هم پیدا می کنید. این روش دومی، مسیر عبودیت نیست و بلکه الهه گیری است. در این روش، حذف صورت مساله است و افراد معنویت را برای خود حل نکرده اند. این روش یک روش جادویی است. زیرا اگر فرد بعد از مدتی دست از این نوع ریاضت بکشد و به حالت عادی برگردد، آن موقع دوباره به سمت فحشاء و منکر کشیده خواهد شد. زیرا او فقط صورت مساله را پاک کرده بود و آن را برای خود حل نکرده بود. این روش را جادوی سفید برای حل مسائل و گره ها می نامند. فرد بجای تلاش و کوشش واقعی، به این روشهای میانبر و مضر وابسته میشود و توهم کنترل و کرامت به او دست میدهد و از مسیر بندگی و عبودیت خارج میشود. تجربه نشان داده است که این روشها هم فقط برای چندین بار جواب میدهد. بعد از مدتی، معنویت انسان به این ها هم مقاومت پیدا میکند و اینها را پشت سر میگذارد و دیگر نمیتوان با این ریاضتها کلاه سرش گذاشت و در نتیجه همان حسهای جذب کننده به فحشاء و منکر در او پیدا خواهد شد.

به همین خاطر بعد از مدتی، بسیاری از نیروهایی که در جادوی سفید به‌کار می‌روند، مبهم میشوند و حتی ممکن است با نیروهای ناشناخته شیطانی هم قاطی شوند. به این طریق جادوی سفید به جادوی سیاه تبدیل میشود. بالاخره روزی جادوی سفید به جادوی سیاه تبدیل میشود، دیر و زود دارد ولی سوخت و سوز ندارد.

لفظ جادوی سفید فریبنده است. حتی مسلمانان هم از دعانویسی، رقیه، حرز و دخیل بستن و پارچه های تبرک یافته بهره می برند که اینها همگی نوعی جادوی سفید است. مهمترین ضرر جادوی سفید، عدم رشد معنویت است. زیرا افراد بجای حل مساله، سعی در پاک کردن صورت مساله دارند.

تصور کنید که کسی پرخوری میکند و به همین دلیل نمیتواند روزه بگیرد. او بجای رشد معنویت خویش، به عمل جراحی کوچک کردن معده خویش پناه می برد. این یک روش جادوی سفید است. زیرا فرد میخواهد معنویت خود را دست نزد و نمی خواهد خود را متقاعد کند که روزه دستور خدای رحمان است و نباید در خوردن اسراف و زیاده روی کرد. او نمیخواهد به حرف خدای رحمان گوش کند و نمی خواهد معنویت خود را دست بزند؛ به همین خاطر به این روش میانبر دست میزند. پس جادوی سفید روشی است که میخواهد معنویت انسانها را دور بزند. اما اگر یکی سرطان معده گرفت و چاره ای جز عمل کردن نداشت، این جادوی سفید نیست و بلکه از سرناچاری و مجبوری است. همانطور که در حالت اضطرار و مخمصه به شرط (عدم برگشت دوباره و عدم زیاده روی) میتوان گوشت خوک هم خورد.

در اینجا میتوان براحتی فهمید که تا چه حدی میتوان از روشهای پزشکی و دارویی استفاده کرد. روش درمان بیماری ایوب، یک قاعده کلی و اساسی در اختیار ما می گذارد تا که بیماریهای جسمی و روانی را به ساده ترین روش حل کنیم. معنویت در دل و نهاد این روش است. به همین خاطر اگر فرد چندین بار با روش ایوب خود را درمان کند، دیگر بندرت بیمار میشود؛ زیرا معنویت او جای پای محکمی پیدا کرده است. اما گاهی شرایط اضطراری و مخمصه برای آدمی پیش میاید. مثلا ممکن است مشکل جسمی و بیماری جسمی به حدی شدت پیدا کند، که به یک مخمصه تبدیل شود. در این حالت میتوان از روشهای پزشکی و دارویی استفاده کرد. زیرا این حالت مثل خوردن گوشت خوک و خون است. گوشت خوک و خون حرامند. اما در حالت اضطرار و مخمصه میتوان از آن استفاده کرد. البته به شرط عدم برگشت دوباره و عدم زیاده روی، همانطور که آیه می فرماید:

 

إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِیرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَیْرِ اللَّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَلَا إِثْمَ عَلَیْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ ﴿۱۷۳

[خداوند] تنها مردار و خون و گوشت‏ خوک و آنچه را که [هنگام سر بریدن] نام غیر خدا بر آن برده شده بر شما حرام گردانیده است [ولى] کسى که [براى حفظ جان خود به خوردن آنها] ناچار شود در صورتى که ستمگر و متجاوز نباشد بر او گناهى نیست زیرا خدا آمرزنده و مهربان است (۱۷۳)

 

کسی که تصادف میکند و خونریزی شدید کرده است؛ در حالت مخمصه و اضطرار قرار گرفته است. این فرد نیاز فوری و حیاتی به تزریق خون دارد. بنابراین تزریق خون به او مشکلی ندارد. زیرا در حالت اضطرار و مخمصه، خون حرام نیست.

خون یک نوع دوپینگ است. انواع قرصهای مضر بدنسازی حکم دوپینگ را دارند. زیرا مصرف هیچکدام از این قرصها مربوط به حالت اضطرار و مخمصه نیست و بنابراین هر کدام از این قرصها یک جادوی سفید بحساب میایند و فرد بدنساز به غرور و تکبر دچار میشود. زیرا او بخاطر زحمت و تلاش و کوشش و تمرینات واقعی به آن بدن دست نیافته است، بلکه بخاطر یک سری میانبرها به آن دست یافته است. بنابراین او بدون تلاش و کوشش و معنویت به آنجا رسیده است. یک بدنی به هم زدن بدون معنویت پشت آن، خطرناک است.

به همین خاطر، خدای رحمان می فرماید که از صبر و نماز کمک جویید. یعنی از میانبر استفاده نکنید و بلکه صبر و آهستگی و یاد خدا را در اموراتتان دخالت دهید و بر آن اساس پیش بروید. وقتی میخواهید بیماری را درمان کنید، فرآیند صبر و آهستگی پیشه سازید و یا وقتی میخواهید بدن سازی کنید، فرآیند صبر و آهستگی پیشه سازید.

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ ﴿۱۵۳

اى کسانى که ایمان آورده‏ اید از شکیبایى و نماز یارى جویید زیرا خدا با شکیبایان است (۱۵۳)

 

در کنکور افراد با یادگیری مهارتهای تست زدن و کلاسهای اختصاصی مخصوص آن، یک راه میانبر برای برنده شدن پیدا میکنند و بدون رشد معنویت واقعی، به مدارج بالاتر دست می یابند و از آنجا که به وسیله یک میانبر غلط آن را بدست آورده اند، قادر به استفاده از علم خود نیستند و هیچ پیشرفتی در آن علم بوجود نخواهند آورد و حتی بعد از چند سال، همه چیز یادشان میرود. این یعنی دور زدن معنویت.

روشهای میانبر که مردم برای زیبایی خود استفاده میکنند، غرور و تکبر به همراه دارد. زیبایی و پاکی باید براساس چرخه نیک ( پندار نیک، کردار نیک، گفتار نیک، گفتار صبر) باشد.  زیبایی و پاکی واقعی بر این اساس است.  زیباییی که بدون معنویت بدست آید، غرور و تکبر با خود دارد و البته اگر خوبتر توجه کنیم؛ زیبایی بدون چرخه نیک اصلا امکان پذیر نیست و یک توهم بیش نیست. ما باید به فرآیند خلقت خدا احترام بگذاریم و طبق آن عمل کنیم. استفاده از داروهای هورمونی و پودرها و ژلها برای عضله سازی و گونه سازی و غیره، یک نوع میانبر است و زیبایی و یا عضله سازی از این طریق، نوعی دروغ است. در قدیم، مردم دنبال اکسیر جوانی و زیبایی می گشتند و آن را نزد جادوگران جستجو می کردند. اکنون آدرس فرق کرده است و به کلینیکهای زیبایی و جوان سازی تغییر نام داده است.

بعضی ها می گویند که پول حلّال هر مشکلی است. البته منظورشان این است که از راههای میانبر که بوسیله پول بدست میاید، میتوان کلیه مشکلات را حل کرد. این هم نوعی جادوی سفید است.

افراد آنقدر معنویت خود را رشد نداده اند که قادر به خواب نیستند و آن را بوسیله قرص خواب و دیازپام حل میکنند. اگر چه این روشهای میانبر هیچوقت خواب عمیق پیش نخواهد آورد و فقط یک خواب بی کیفیت بوجود می آورد.

بهتر است که بجای قرص ویتامین دی 3، از نور آفتاب استفاده شود. که البته این روش طبیعی تر است. نور آفتاب فقط کمبود ویتامین دی 3 را حل نمی کند، بلکه در کنار آن صدها فایده دیگر هم به بدن و سیستم ایمنی بدن می رساند. وقتی آدمیان برای خواب، قرص خواب می خورند؛ یعنی به سیستم رحمانی توکل و ایمان ندارند و نمی خواهند فرآیند معنویت را همراه با صبر بدست آورند. بعضی ها نمی گذارند که خودشان و یا بچه شان خاکی شوند؛ در حالی که همگی ما از خاک درست شده ایم.

عشق و مسائل مربوطه هم تا حد زیادی مربوط به جادوی سفید است. روابط رمانتیک نوعی سحر سفید است که افراد دارند دروغ و ظاهر سازی میکنند ولی فرد مقابل فکر میکند که کشته مرده اویند. سحرهای سفید زیاد هستند و میتوان لیست زیادی از آن را ذکر کرد.

  • اسعد حسینی
۰۳
شهریور
۰۴

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت 169)

الهه گیری (بخش 7)

دجال (2)

 

در یک نقاشی سنگی که از زمان قدیم بجا مانده است، الهه مِهر بوسیله یک تیر و کمان به ابرها تیر پرتاب میکند تا که ابر باران بباراند. مردم این عقیده خود را روی سنگ حک کرده اند و در طول تاریخ مانده است. این یعنی این یک عقیده عمومی و ثابت میان مردم آن موقع بوده است و گرنه کسی زحمت این کار سخت را به خود نمی داد. چرا باید یک الهه این کار را بکند؟ اما این عقیده میان مردم چه ضرری دارد؟

با وجود چنین بینشی نسبت به امورات جهان، مردم دیگر از خدا طلب باران نمی کنند و به درگاه خدای عالمیان دعا نمی کنند؛ زیرا الهه مِهر مثل شیر پشت مردم هست که حقابه آنها را می گیرد ولو به زور. مردم از انواع روشها استفاده میکنند که ارتباط مستقیم خود را با خدا کم رنگ کنند. آنها از واسطه ها و شفیعان بهره می برند تا مسئولیت خود را در قبال خدا بپوشانند. قطعا در این واسطه بازی، مردم بیشتر الهه مِهر را دوست دارند تا خدا. زیرا این الهه مِهر است که تیر را شلیک میکند و ابرها را وادار به بارش میکند. قطعا در این حادثه ، مهر و محبت مردم نسبت به الهه مهر افزایش پیدا میکند، تا حدی که به مقام خدایی هم خواهد رسید.

 

وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ وَلَوْ یَرَى الَّذِینَ ظَلَمُوا إِذْ یَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِیعًا وَأَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعَذَابِ ﴿۱۶۵

و برخى از مردم در برابر خدا همانندهایى [براى او] برمى‏ گزینند و آنها را چون دوستى خدا دوست مى دارند ولى کسانى که ایمان آورده‏ اند به خدا محبت بیشترى دارند کسانى که [با برگزیدن بتها به خود] ستم نموده‏ اند اگر مى‏ دانستند هنگامى که عذاب را مشاهده کنند تمام نیرو[ها] از آن خداست و خدا سخت‏ کیفر است (۱۶۵)

 

إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا وَرَأَوُا الْعَذَابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبَابُ ﴿۱۶۶

آنگاه که پیشوایان از پیروان بیزارى جویند و عذاب را مشاهده کنند و میانشان پیوندها بریده گردد (۱۶۶)

 

وَقَالَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنَا کَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ کَمَا تَبَرَّءُوا مِنَّا کَذَلِکَ یُرِیهِمُ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَیْهِمْ وَمَا هُمْ بِخَارِجِینَ مِنَ النَّارِ ﴿۱۶۷

و پیروان مى‏ گویند کاش براى ما بازگشتى بود تا همان گونه که [آنان] از ما بیزارى جستند [ما نیز] از آنان بیزارى مى ‏جستیم این گونه خداوند کارهایشان را که بر آنان مایه حسرتهاست به ایشان مى ‏نمایاند و از آتش بیرون‏ آمدنى نیستند (۱۶۷)

 

از این حوادث زیاد در طول تاریخ پیش آمده است. مردم به بهانه واسطه گری، به الهه ها پناه می بردند، ولی بعد از مدتی، چشم باز کردند دیدند که این الهه ها در چرخه و سیستم کائنات، همه کاره شده اند و دیگر نمی توان آنان را حذف کرد و کارها را به خدای عالمیان بر گرداند. اصلا خدا ما را آفریده است که از او بخواهیم و او را مخاطب قرار دهیم. ما با دعاهایمان نزد خدا، ارزش پیدا می کنیم. آیه زیر خیلی مهم است و نکته فوق العاده ای را میخواهند برای ما بیان دارند:

 

قُلْ مَا یَعْبَأُ بِکُمْ رَبِّی لَوْلَا دُعَاؤُکُمْ فَقَدْ کَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ یَکُونُ لِزَامًا ﴿۷۷

بگو اگر دعاى شما نباشد پروردگارم هیچ اعتنایى به شما نمى ‏کند در حقیقت‏ شما به تکذیب پرداخته‏ اید و به زودى [عذاب بر شما] لازم خواهد شد (۷۷)

 

دیدگاههایی بین شکاکان به خدا هست که میگویند:

 

مفهوم "خدا" را انسان ساخت

نیچه میگوید: خدا انسان را آفرید یا انسان خدا را؟

خدا یک مفهوم ساخته شده در ذهن بشر است

خدا ساخت بشر است و

...

 

این دیدگاهی است که توسط بعضی از فلاسفه مطرح شده است. این دیدگاه بیان می‌کند که مفهوم "خدا"، حاصل و نتیجه نیازهای انسان‌ها بوده است. به عبارت دیگر، انسان‌ها خودشان مفهوم "خدا" را خلق کرده‌اند تا یک ایدئولوژی برای رفع  نیازهای روحی و عاطفی خود ایجاد کنند. این افراد مفهوم الهه را با مفهوم خدا (الله) قاطی کرده بودند. مفاهیم الهه ها را خود مردم برای برآورده کردن نیازهای ایدئولوژیک و معنوی خود ساختند. اما مفهوم الله متفاوت است. الهه بوجود آمده است و توسط خود مردم تولید شده است. اما الله بوجود نیامده است و توسط مردم تولید نشده است. اتفاقا همیشه مردم سعی کرده اند که مفهوم الله را از قاموس خود حذف کنند و آنها تلاش کردند که بوسیله اختراع الهه ها، از دست امر و نهی های الله خود را خلاص کنند.

تمام الهه ها را خود مردم به کمک شیطان ساخته اند. اما این الهه ها در آخر الزمان و آخر دوره ها دوباره بر میگردند؛ البته با سبک جدید و به جان هم می افتند. جنگهای آخر الزمانی، جنگ بین الهه ها و ایدئولوژی هاست.

قرآن روشهای ساخت الهه توسط مردم را در آیات مختلف بیان فرموده است. یکی از این روشها مربوط به روش سامری است.

 

قَالُوا مَا أَخْلَفْنَا مَوْعِدَکَ بِمَلْکِنَا وَلَکِنَّا حُمِّلْنَا أَوْزَارًا مِنْ زِینَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْنَاهَا فَکَذَلِکَ أَلْقَى السَّامِرِیُّ ﴿۸۷

گفتند ما به اختیار خود با تو خلاف وعده نکردیم ولى از زینت‏ آلات قوم بارهایى سنگین بر دوش داشتیم و آنها را افکندیم و [خود] سامرى [هم زینت‏ آلاتش را] همین گونه بینداخت (۸۷)

 

فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ فَقَالُوا هَذَا إِلَهُکُمْ وَإِلَهُ مُوسَى فَنَسِیَ ﴿۸۸

پس براى آنان پیکر گوساله‏ اى که صدایى داشت بیرون آورد و [او و پیروانش] گفتند این خداى شما و خداى موسى است و [پیمان خدا را] فراموش کرد (۸۸)

 

سامری، گوساله طلایی را به عنوان الهه مردم و همچنین الهه موسی معرفی میکند (هَذَا إِلَهُکُمْ وَإِلَهُ مُوسَى). وقتی از سامری می پرسند که چطور و چرا اینکار را کردید؟

 

قَالَ فَمَا خَطْبُکَ یَا سَامِرِیُّ ﴿۹۵

[موسى] گفت اى سامرى منظور تو چه بود (۹۵)

 

قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ یَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا وَکَذَلِکَ سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی ﴿۹۶

گفت به چیزى که [دیگران] به آن پى نبردند پى بردم و به قدر مشتى از رد پاى فرستاده  برداشتم و آن را در پیکر [گوساله] انداختم و نفس من برایم چنین فریبکارى کرد (۹۶)

 

سامری در جواب، نکته مهمی را میگوید: او میگوید که من با استفاده از ردپای رسول (أَثَرِ الرَّسُولِ) بصیرت متفاوتی از دیگران پیدا کردم و به این طریق الهه ای برای بنی اسرائیل ساختم. عبارت أَثَرِ الرَّسُولِ به موسی اشاره دارد. به هر حال این نکته ثابت میکند که الهه های ساخته شده در طول تاریخ همیشه با نام خدا و یا رسول و یا ملائکه ساخته شده اند. اینطوری نبوده است که این مفاهیم را از صفر بسازند. مثلا مردم الهه باران را از ملائکه ای که مسئول بارش باران بوده است، ساخته و پرداخته کردند. اگر چه الهه باران با ملائکه مسئول باران کاملا دو مفهوم متفاوت هستند ولی ریشه در آن دارد. بنابراین الهه ها از همان مذهب و دین ساخته شده اند و سازندگان الهه ها بی دین و آتئیست نبوده اند.

مثلا مسیحیان الهه ای به نام مسیح ساخته اند و این الهه مشترکاتی با خود مسیح دارد. ولی در آخر دوره ها و آخر الزمان، جریان جهان طوری پیش میرود که این الهه ها ضد خود مسیح و یا موسی و یا محمد و یا هر کس دیگری که الهه از روی او ساخته شده است؛ خواهند شد. در واقع الهه ای که از روی خود مسیح ساخته شده است، میشود آنتی مسیح. الهه ای که سامری از روی أَثَرِ الرَّسُولِ (اثر موسی) ساخته بود، در نهایت ضد موسی از آب در آمد. و البته وقتی موسی برگشت، الهه ساخته شده را نابود کرد.

الهه ای که از روی مسیح درست شده است و مردم دارند مسیح را پرستش میکنند، در نهایت ضد مسیح از آب درخواهد آمد و این همان آنتی کریست و یا دجال است. خیلی از مسلمانان هم از پیامبر محمد و سایر بزرگان مذهبی، بت ساخته اند و الهه ای از آنان ساخته اند. اما در نهایت این الهه ساخته شده، ضد بزرگان دینی از آب در خواهد آمد. در آخر الزمان، این الهه ها و پیروانشان ضد شخصیت واقعی از آب در می آیند. اما در قیامت، شخصیتهای واقعی که بت شده اند، ضد کسانی خواهند شد که الهه ها را ساخته اند. یعنی حادثه ای که در مورد الهه ها رخ خواهد داد، در قیامت و آخر الزمان عکس همند. در آخر الزمان، مسیح تقلبی (دجال) ضد مسیح اصلی است ولی در قیامت، مسیح اصلی ضد پیروان مسیح تقلبی خواهد شد. آسیاب به نوبت.

 

کَلَّا سَیَکْفُرُونَ بِعِبَادَتِهِمْ وَیَکُونُونَ عَلَیْهِمْ ضِدًّا ﴿۸۲

نه چنین است به زودى [آن معبودان] عبادت ایشان را انکار مى کنند و دشمن آنان مى‏ گردند (۸۲)

 

این ضدیتها که میان مردم و الهه ها بوجود میاید، نشان از آن دارد که آنچه که مردم در مورد بزرگان مذهبی می اندیشند و خیالپردازی میکنند، با واقعیت شخصیت وجودی بزرگان مذهبی و فرشتگان کاملا متفاوت است و حتی ضد همند. وقتی عده ای از شخصیت یک پیامبر بت و الهه درست میکنند ولی در عین حال پیامبر را دوست دارند، در این حالت روزی خواهد آمد که همان پیامبر بر ضد مدعیان پیروی از خود شهادت خواهد داد و ضد آنان خواهد شد. شاید کسی بپرسد که چرا؟ مگر آن مردم پیامبر را دوست ندارند و به او عشق نمی ورزند؟ اما نکته همینجاست. دوست داشتن به چه قیمتی؟ به قیمت بت ساختن از شخصیتهای دینی؟ بنابراین همان شخصیتهای دینی، در روز قضاوت، به احدی از پیروان خود رحم نمی کنند و ضد آنان عمل میکنند. در آن روز پیروان بشدت نا امید خواهند شد و به جایگاه اصلی خود که همان جهنم است، وارد میشوند.

 

وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا ﴿۳۰

و پیامبر [خدا] گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند (۳۰)

 

وَکَذَلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ وَکَفَى بِرَبِّکَ هَادِیًا وَنَصِیرًا ﴿۳۱

و این گونه براى هر پیامبرى دشمنى از گناهکاران قرار دادیم و همین بس که پروردگارت راهبر و یاور توست (۳۱)

 

شیطان پشت این الهه سازی هاست و میخواهد به این وسیله پیام راستین این پیامبران الهی و بزرگان را نابود کند و آن را به بت پرستی بکشاند. تمام پیامبران در گفته هایشان عمدا و صریحا خود را بشری مثل دیگران معرفی نموده اند، زیرا تا که از آنان الهه ساخته نشود.

 

قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَى إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَنْ کَانَ یَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا ﴿۱۱۰

بگو من هم مثل شما بشرى هستم و[لى] به من وحى مى ‏شود که خداى شما خدایى یگانه است پس هر کس به لقاى پروردگار خود امید دارد باید به کار شایسته بپردازد و هیچ کس را در پرستش پروردگارش شریک نسازد (۱۱۰)

 

وقتی کسی بشر است، دیگر نمی تواند مثل یک الهه باشد. همچنین کسی که در مقام الهه است، دیگر نمیتوان او را به حالت بشری برگرداند. فکر می کنید که چرا یهودیان مسیح را نپذیرفتند؟ زیرا آنها از مسیح یک الهه ساخته اند. بنابراین وقتی مسیح واقعی آمد، با خصوصیات تعریف شده آنان نمی خواند. پس ردش کردند. در واقعیت هم باید اینطوری باشد. زیرا یک مسیح و یک دجال با هم در یک جا جمع نمی شوند. مسیح اصلی بنده و رسول خدا بوده است ولی مسیح تقلبی به یک الهه تبدیل شده است و یک دجال است.

وقتی در یک امری افراط شود، آن امر ضد امر اولیه و امر اصیل از آب در میاید. وقتی پیامبر مسیح به صفات الهگی منتسب شود، یک مسیح تقلبی ایجاد میشود که ضد مسیح اصلی است. ضد مسیحی که در ادیان مختلف از آن صحبت میشود، همین است. مسیح با صفات تقلبی ضد مسیح اصلی است. این همان آنتی کریست یا دجال است. مردم فکر میکنند که ضد مسیح، یک فرد عجیب و غریب است که تفکرات خارق العاده ای دارد. اتفاقا کسی که ضد مسیح و دجال است، یکی از مدعیانی است که مدعی پیروی از تفکرات و ایدئولوژی مسیح است. حتی این مورد نه تنها برای مسیح، بلکه برای سایر پیامبران و بزرگان دینی دیگر هم صادق است. گروههای تندرو مثل داعش و امثالهم، ادعای پیروی از پیامبر محمد را دارند ولی پیامبر محمدی که آنها پیروی میکنند، با پیامبر محمد واقعی که در قرآن معرفی شده است، زمین تا آسمان فرق میکند و پیامبر محمدی که آنان معرفی میکنند، تفکرات دیگر، بینش و ایدئولوژیهای دیگری دارد که دقیقا ضد پیامبر محمد اصلی است و این همان آنتی محمد است. آنتی محمد همان دجال است. یعنی کسی که راهها را برعکس میرود. بنابراین این فرد که پیرو پیامبر محمد تقلبی و خیالی خودش است، به کشتن هم روی می آورد. در حالی که خدا در مورد پیامبر محمد اصلی، می فرماید که ای محمد ما تو را به عنوان رحمت برای جهانیان فرستادیم و نه برای عذاب و قتل و کشتار. همه الهه ها خیالی هستند و طبق خیالات پیروان ساخته میشوند. پیامبر محمد اصلی یک بشر مثل ما بوده است ولی آنتی محمد طبق خیالات کسانی ساخته میشود که او را بت کرده اند.

 

وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ ﴿۱۰۷

و تو را جز رحمتى براى جهانیان نفرستادیم (۱۰۷)

 

قُلْ إِنَّمَا یُوحَى إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ ﴿۱۰۸

بگو جز این نیست که به من وحى مى ‏شود که خداى شما خدایى یگانه است پس آیا مسلمان مى ‏شوید (۱۰۸)

 

با یک مثال دیگر ثابت میشود که هر چیزی را از جایگاهش خارج کنید، در نهایت ضد حالت اصلیش میشود. فرض کنید یک ایدئولوژی هست که خیلی به عهد و پیمان اهمیت میدهد، تا حدی که الهه ای به نام عهد و پیمان دارد (نمونه آن آئین مهرپرستی و یا میترائیسم بود). یکی از پیروان این ایدئولوژی به یکی قول میدهد که یک چیزی برایش بخرد. اما به علت مشکلات مالی، نمیتواند بخرد. اما او چون الهه عهد و پیمان دارد و جزو اصول دینش است، پس حتی اگر دزدی هم کرده باشد، به عهدش پایبند می ماند. او میرود و دزدی میکند تا قولش را اجرا کند.  در این حالت، او کار بدتری را اجرا میکند تا یکی از اصولش را اجرا کند. زیرا او به الهه اش پایبند است و الهه او متخصص عهد و پیمان است و بنابراین برای او، رعایت عهد و پیمان از اوجب واجبات است (حتی به قیمت دزدی کردن). کسانی که در جنگها، خون مردم را می ریزند، بر همین روش کار میکنند. زیرا الهه آنها چنین دستوری میدهد. اما راه چاره این است که او الهه دزدی نکردن هم ایجاد کند. ولی به کدامش بیشتر اهمیت دهد؟ خدای حکیم برای هیچ انسانی دو قلب قرار نداده است. بالاخره باید یکی از الهه ها را به عنوان الهه مبنا برگزیند. این تضادها و پارادکسها ناشی از الهه گری و الهه پردازی است. و گرنه کسی که خداپرست است و خدای احد و واحد را می پرستد، دیگر در این افراط و تفریطها نخواهد افتاد و چنین گناهی را مرتکب نخواهد شد. الهه ها برای انجام یک امر واجب به فحشاء هم امر میکنند ولی خدا برای انجام یک امر واجب، به فحشاء و دزدی امر نمی کند.

 

وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَیْهَا آبَاءَنَا وَاللَّهُ أَمَرَنَا بِهَا قُلْ إِنَّ اللَّهَ لَا یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ أَتَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ ﴿۲۸

و چون کار زشتى کنند مى‏ گویند پدران خود را بر آن یافتیم و خدا ما را بدان فرمان داده است بگو قطعا خدا به کار زشت فرمان نمى‏ دهد آیا چیزى را که نمیدانید به خدا نسبت مى‏ دهید (۲۸)

 

قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ وَأَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ کَمَا بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ ﴿۲۹

بگو پروردگارم به دادگرى فرمان داده است و [اینکه] در هر مسجدى روى خود را مستقیم [به سوى قبله] کنید و در حالى که دین خود را براى او خالص گردانیده‏ اید وى را بخوانید همان گونه که شما را پدید آورد [به سوى او] برمى‏ گردید (۲۹)

 

گروهی بودند به اسم عیاران که آنها اصول اخلاقی و مبارزاتی ویژه‌ای را برگزیده و کمک به فقیران را پیشه خود ساخته بودند. عیاران گروهی بودند که طرفدار جوانمردی و بخشش و کمک به ضعیفان بودند و ضعیف نواز بودند. آنها افرادی را که ثروتمند تشخیص می‌دادند، را مجازات می‌کردند و اموال آنان را می دزدیدند و بین مردم تقسیم می‌نمودند. این تفکر، یک نوع تفکر غلط بود. آنها بخشش به فقرا را بولد میکردند، حتی به قیمت دزدی از ثروتمندان. در این حالت، این گروه از مفهوم بخشش، یک الهه برای خود درست کرده بودند. البته بعضی خصوصیات این گروه درست بود ولی این نوع الهه گری شاید در ظاهر زیبا و لذت بخش باشد ولی در دراز مدت امنیت را از بین می برد. الهه گری یک جنبه را در نظر می گیرد و جنبه های دیگر را بی خیال میشود و یا کم اهمیت میکند. افراط و تفریط در این گروهها موج میزند. مثلا میگویند:

 

هر عیار باید با دوستان دوست خود دوست باشد، و با دشمنان دوست خود دشمن باشد!

 

خوب اگر دقت کنیم، این جملات خیلی غلط است و در خیلی موارد منجر به ظلم خواهد شد. شیاطین با این کلمات و جملات پیچیده و در ظاهر درست، مردم را فریب میدهند. الهه پردازی در لفافه جملات به ظاهر زیبا و دهن پر کن پیچیده میشود. به هر حال ایدئولوژی غلط، غلط است و نمی توان به آن تکیه کرد. از این نوع جملات غلط و به ظاهر قشنگ زیاد است. تجربه تاریخی ثابت کرده است که تمام دیکتاتورهای جهان در نهایت به چند مفهوم و جمله ثابت میرسند و ایدئولوژیهای خود را بر این اساس جلو می برند. آنها، ناخودآگاه جهت دفاع از خود، به این جملات غلط و شیطانی نیاز دارند:

 

هر کس با ما نیست، علیه ماست

هر کس با دشمن ما دوست باشد، دشمن ماست

هر کس هم دین ما نیست، دشمن ماست

 

از قول مسیح تقلبی گفته اند:

 

اگر کسی به گونه راست شما سیلی زد، دیگری را نیز به او بازگردانید. و اگر کسی از تو شکایت کرد و لباس تو را گرفت، عبایت را نیز به او بده. و اگر کسی شما را مجبور کرد که یک مایل بروید، با او دو مایل بروید.

 

از نظر من، این جملات از مسیح نیست. زیرا دقیقا برخلاف آن چیزی است که در تورات بیان شده است. بخشش خطای دیگران خیلی خوب است ولی نه تا این حد که گونه دیگر را هم به طرف مقابل پیشنهاد دهید.

 

وَکَتَبْنَا عَلَیْهِمْ فِیهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَیْنَ بِالْعَیْنِ وَالْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَالْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ کَفَّارَةٌ لَهُ وَمَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ ﴿۴۵

و در [تورات] بر آنان مقرر کردیم که جان در مقابل جان و چشم در برابر چشم و بینى در برابر بینى و گوش در برابر گوش و دندان در برابر دندان مى‏ باشد و زخمها [نیز به همان ترتیب] قصاصى دارند و هر که از آن [قصاص]درگذرد پس آن کفاره [گناهان] او خواهد بود و کسانى که به موجب آنچه خدا نازل کرده داورى نکرده‏ اند آنان خود ستمگرانند (۴۵)

 

وَقَفَّیْنَا عَلَى آثَارِهِمْ بِعِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ مُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْرَاةِ وَآتَیْنَاهُ الْإِنْجِیلَ فِیهِ هُدًى وَنُورٌ وَمُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْرَاةِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ ﴿۴۶

و عیسى پسر مریم را به دنبال آنان [=پیامبران دیگر] درآوردیم در حالى که تورات را که پیش از او بود تصدیق داشت و به او انجیل را عطا کردیم که در آن هدایت و نورى است و تصدیق‏ کننده تورات قبل از آن است و براى پرهیزگاران رهنمود و اندرزى است (۴۶)

 

وَلْیَحْکُمْ أَهْلُ الْإِنْجِیلِ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فِیهِ وَمَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ ﴿۴۷

و اهل انجیل باید به آنچه خدا در آن نازل کرده داورى کنند و کسانى که به آنچه خدا نازل کرده حکم نکنند آنان خود نافرمانند (۴۷)

 

همانطور که در آیات بالایی مشاهده میشود، اهل انجیل موظف به پیروی از تورات بوده اند. این حکم تقلبی از قانون تورات تخطی کرده است. اما چرخاندن گونه، داستانش به میترا بر می گردد. الهه مهر یا همان میترای رومیان، این داستان را بیان کرده است و هدف این الهه، چیزی جز نقض قانون خدا نبوده است. آن کسی که میگوید، اگر کسی به گونه راست شما سیلی زد، دیگری را نیز به او پیشنهاد دهید؛ مسیح نیست. بلکه الهه میترا است که قبلا این جمله را گفته بوده است. الهه ها نمیگذارند پیامهای واقعی کتابهای آسمانی به مردم برسد و آن را دستکاری میکنند. شیطان از طریق الهه ها یک کرمی ریخته، و یک سخنی نامعقول بیرون داده است. مردم اگر از کتاب آسمانی پیروی نکنند، جذب این جملات بی معنی و بی سر و ته خواهند شد.

گروههای تندرو اسلامی همچون داعش، با الله اکبر گفتن، مردم را می کشند. آنها ظاهرا یک مفهوم درست را بیان میکنند ولی در ادامه مرتکب قتل میشوند. در الهه گیری، مردم زشتی و قبح کارهای خود را نمی بینند. گسترش اسلام به چه قیمتی؟ به قیمت کشتن مردم؟ کسی که کشته شود، اسلام را برای چی بخواهد و چطوری آن را بپذیرد، وقتی کشته میشود؟  اینها  کارها و مفاهیمی شیطانی هستند که ضد دین هستند و پشت پرده های این کارها، شیاطین بزرگی نشسته اند. کسانی که خود را پیرو پیامبر محمد میدانند ولی ضد او عمل میکنند؛ یعنی از یک محمد خیالی دیگر پیروی میکنند. این محمد خیالی همان آنتی محمد و یا دجال است که یک الهه است.

هر مفهوم افراطی خیلی راحت میتواند به الهه گری تبدیل شود ولی در نهایت به ضد مفهوم اصلی در میاید. بشر در آخر الزمان به این روشها میرسد و خیلی از مفاهیم و معانی گم میشوند و معنای عکس پیدا میکنند. وقتی یکی از مفاهیم برعکس شود، اینبار از خیر به شر تبدیل میشود.

بنابراین الهه گری در مفاهیم، دقیقا جریان را برعکس میکند و خیر را به شر تبدیل میکند. صدقه و بخشش خیلی خوب است ولی صدقه ای که به دنبالش اذیت و منت و زورکی باشد، بدرد نمی خورد و ضررش از فایده اش بیشتر است.

 

قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَمَغْفِرَةٌ خَیْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ یَتْبَعُهَا أَذًى وَاللَّهُ غَنِیٌّ حَلِیمٌ ﴿۲۶۳

گفتارى پسندیده (در برابر نیازمندان‏) و گذشت (از اصرار و تندىِ آنان‏) بهتر از صدقه‏ اى است که آزارى به دنبال آن باشد، و خداوند بى ‏نیاز بردبار است‏. (۲۶۳)

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَالْأَذَى کَالَّذِی یُنْفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَلَا یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَیْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَکَهُ صَلْدًا لَا یَقْدِرُونَ عَلَى شَیْءٍ مِمَّا کَسَبُوا وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ ﴿۲۶۴

اى کسانى که ایمان آورده‏ اید، صدقه ‏هاى خود را با منّت و آزار، باطل مکنید، مانند کسى که مالش را براى خودنمایى به مردم‏، انفاق مى ‏کند و به خدا و روز بازپسین ایمان ندارد. پس مَثَل او همچون مَثَل سنگ خارایى است که بر روى آن‏، خاکى (نشسته‏) است‏، و رگبارى به آن رسیده و آن (سنگ‏) را سخت و صاف بر جاى نهاده است‏. آنان (=ریاکاران‏) نیز از آنچه به دست آورده‏ اند، بهره‏ اى نمى ‏برند؛ و خداوند، گروه کافران را هدایت نمى ‏کند. (۲۶۴)

 

وقتی الهه گری کنید، دقیقا ضد جریان خدا قرار خواهی گرفت. مردم در زمان خودشان رسولان الهی را رد میکردند، اما بعد از مدتی از آن رسولان بت و الهه درست میکردند. وقتی از یک رسول بت و الهه درست کنید، دیگر رسول بعدی را نمی توانید قبول کنید. زیرا تغییر از الهه به رسول خیلی سخت است. الهه یک نیمچه خدا است ولی رسول یک بشری مثل سایرین است و این تغییر واقعا سخت است. زیرا تغییر از خوب به خوبتر باید باشد و گرنه بیهوده است! به همین خاطر مردم در مواجهه با رسولان جدید می گفتند که ای بابا این که بشر است، در حالی که رسول قبلی مثل یک الهه و جنتلمن بوده است! وقتی یک فردی را بزرگ کنید و در مقام او افراط و تفریط کنید، دقیقا دیگر نمی توانید کسی بعد از او را قبول کنید، حتی اگر خود آن فرد به آن سفارش کرده باشد. یهودیان نتوانستند پیامبر مسیح را بپذیرند، زیرا مسیح اصلی با مسیحی که آنان در ذهن خود ایجاد کرده بودند، زمین تا آسمان فرق میکرد. البته از همان اول مشخص بود که اینها مسیح را قبول نمی کنند. سنگ بزرگ علامت نزدن است.

خدا می فرماید که کسانی که مفاهیم الهه گری نگیرند و لا اله الا الله را به معنای واقعی بپذیرند و به آن ایمان آورند؛ در مسیر قسط قرار خواهند گرفت و خودبخود همه چیز در حالت اعتدال قرار می گیرد و اضداد بوجود نخواهند آمد.

 

شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِکَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ﴿۱۸

خدا که همواره به عدل قیام دارد گواهى مى‏ دهد که جز او هیچ معبودى نیست و فرشتگان [او] و دانشوران [نیز گواهى مى‏ دهند که] جز او که توانا و حکیم است هیچ معبودى نیست (۱۸)

 

تمام مفاهیمی که الهه ها را ساخته اند، در نهایت نابود میشوند و آن وقت انسان الهه پرست می ماند و هیچ.

 

وَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ لَهُ الْحُکْمُ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ﴿۸۸

و با خدا معبودى دیگر مخوان خدایى جز او نیست جز ذات او همه چیز نابودشونده است فرمان از آن اوست و به سوى او بازگردانیده مى ‏شوید (۸۸)

 

خدای حکیم دانا می فرماید که باید لا اله الا الله ریشه تمام ایدئولوژی ها باشد و لاغیر. پندار از ایدئولوژی بر می خیزد و ایدئولوژی هم از الهه بر می خیزد. پس اگر کسی، الله را به عنوان تنها الهه خود نپذیرفته باشد، سر از بیابان در میاورد.

 

الهه گری ß ایجاد ایدئولوژی و جهان بینی مبتنی بر الهه ß پندارß کردارß گفتار

 

اما در دین خدا باید اینجوری باشد:

 

لا اله الا الله ß ایدئولوژی و جهان بینی و بینشی که خدا معرفی میکند

ß پندار نیکß کردار نیک ß گفتار نیک

و البته همه اینها مبتنی بر صبر

 

 

پس ایجاد پندار نیک و یا پندار شرّ به این مساله حیاتی بر می گردد. اگر الله تنها الهه شما نباشد، پندار شما شرّ خواهد شد و اگر پندار شرّ شود، کردار و گفتار هم بمرور شرّ خواهد شد.

گروه عیاران (که ادامه همان مهرپرستی ایران باستان بوده است) از آنجا که از مفهوم یاری رساندن و بخشش یک الهه برای خود درست کرده بودند، در نتیجه ایدئولوژی غلطی از آب درآمد و چرخه نیک خود را خراب کردند. از ثروتمندان به زور و با دزدی گرفتن و به فقرا دادن، ظاهرا قشنگ است ولی با خیلی از مفاهیم و معانی دیگر تداخل پیدا میکند. جوانمردی، بخشش ، مروت اینها مفاهیم قشنگ و خوبی هستند. کسی منکر اینها نیست. حتی آنها هم گروهی های خود که این اصول را رعایت نمی کردند، را مجازات میکردند. خدای قادر حکیم، برقراری عدالت و کمک به نیازمندان و احسان و نیکوکاری را به همه توصیه فرموده است. اما همزمان از فحشاء و منکر و ستم هم نهی فرموده است. مرام جوانمردی در قرآن فقط اوامر نیست بلکه نواهی هم هست.

 

إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِیتَاءِ ذِی الْقُرْبَى وَیَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ وَالْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ ﴿۹۰

در حقیقت ‏خدا به دادگرى و نیکوکارى و بخشش به خویشاوندان فرمان مى‏ دهد و از کار زشت و ناپسند و ستم باز مى دارد به شما اندرز مى‏ دهد باشد که پند گیرید (۹۰)

 

بنابراین کسی که برای اجرای یک امر مثل عدالت، مرتکب یک کار زشت شود؛ از نظر خدا قابل پذیرش نیست. وقتی خدا به کارهای خوب امر می فرماید، همزمان از کارهای زشت هم نهی میکند. در این حالت است که عدالت واقعی برقرار میشود و افراط و تفریط پیش نخواهد آمد. الله (یا خدا) تنها الهه ای است که باید گرفته شود، زیرا او تنها کسی است که تمام این اوامر و نواهی را بطرز معتدلی پیش بینی کرده است و در آن افراط و تفریط نمی کند.

نبرد اصلی که همان جنگ ستارگان بود، بین ملائکه و شیاطین بود. این نبرد هم اکنون هم ادامه دارد. در این نبرد، اکنون انسان هم وارد ماجرا شده است و تا قیامت ادامه پیدا میکند. حتی شیاطینی که از آسمانهای دیگر استراق سمع میکنند و با این کار با ملائکه میجنگند، با شهابهایی مورد هجوم قرار می گیرند. پس این جنگ هم اکنون هم ادامه دارد و البته به لحظه آخرش رسیده است. آخر کار مشخص میشود که در همه این الهه پردازی ها، جنها و شیاطین پشت پرده کارها هستند. ولی در نهایت خدای واحد و احد بر تمام مفاهیم و معانی و الهه ها پیروز میشود و بقیه از بین میروند.

 

لا اله الا الله

هیچ الهه ای بجز خدا وجود ندارد

 

  • اسعد حسینی
۰۳
شهریور
۰۴

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت 168)

الهه گیری (بخش 6)

دجال

 

اگر کسی به اسم الهه عدالت موجود باشد، در عین حال او الهه ناعدالتی هم خواهد شد. منشاء تمام فسادها و ظلمها؛ همین الهه سازی است. خدا خودش می فرماید که اگر دو الهه و یا بیش از دو الهه در نظر گرفته شوند، دنیا پر از فساد میشود. پس دلیل اصلی تمام فسادها بخاطر ایجاد الهه های تخیلی است.  ایرانیان زمان قدیم الهه ای به نام مِهر داشته اند. این الهه، الهه عهد و پیمان و دوستی بوده است. کلمه مهریه، کلمه ای فارسی است که از روی نام این الهه درست شده است. مردم از روی نام این الهه، مهریه های ازدواج را آنقدر خیالی و زیاد تعیین کردند که خودشان هم بعدا مجبور شدند که بگویند: مهریه را کی داده، کی گرفته؟ حال آن که در قرآن، چیزی به نام مهریه نیامده است و خدای مهربان در عوض چیزی به اسم صداق در نظر گرفته است که مبلغ آن منطقی و در حد توان زوج است، طوری که باید طی زمان مشخصی پرداخت شود. اما از آن روزی که در این کشور پای الهه مِهر به بحث ازدواج کشیده شد، مردم همیشه مشکلات عجیب و غریبی در این زمینه داشته اند. بزرگترین مانع ازدواج، همین مهریه است که هیچ پایه و اساس قرآنی ندارد. مهریه در قرآن که صداق نامیده میشود، باید نشانه مودت و رحمت باشد و نه عامل جدایی و بی مهری و شقاوت. الهه هایی که گذشتگان ما گرفتند، مثل دیوهای خفته ای هستند که بعد از مدتی دوباره بیدار میشوند و تاثیر مخرب خودشان را روی نسلهای آینده میگذارند و گذاشته اند.  تنها راه نجات از این وضعیت، پیروی از روش قرآنی مهریه است.

قاعده الهه گیری این است که هر الهه ای بالاخره روزی به ضد مفهوم خودش تبدیل میشود. به همین خاطر خدای حکیم مهربان، می فرماید که در مورد شخصیتها و بزرگان دینی خود غلو و زیاده روی نکنید (یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لَا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ وَلَا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ). کلمات و جملاتی را در مورد آنان نگوئید که واقعیت نداشته است. همانطوری که بودند، معرفی شوند. غلو و زیاده روی از بزرگان دینی، الهه میسازد. هر الهه ای هم ضد مفهوم اصلی خودش عمل میکند. اگر الهه عدالت بوجود آمد، همان الهه باعث ایجاد ناعدالتی در جامعه خواهد شد. وقتی دو قوم، هر کدام در مورد شخصیتهای مذهبی خود غلو و زیاده روی کنند، از آنجا که بحث رقابت پیش میاید؛ هرکدام سعی در پیشی گرفتن از دیگری میکند و بعد از مدتی چشم باز میکنند، می بینند نیمچه خداهایی درست شده است که خودشان هم باورش کرده اند.

جنگهای جهان، جنگ بین الهه هاست. الهه های مختلف، ایدئولوژیهای مختلف دارند و در نتیجه با هم تضاد پیدا میکنند. دو پادشاه در یک اقلیم نمی گنجند زیرا مرامشان فرق میکند. داستانی هست در این مورد:

در زمان‌های قدیم، دو پادشاه در یک سرزمین حکومت می‌کردند. در مرکز این سرزمین، درختی مقدس وجود داشت که مردم به آن احترام می‌گذاشتند. یکی از پادشاهان تصمیم گرفت درخت را قطع کند تا از چوب آن استفاده کند، اما پادشاه دومی به او هشدار داد که این درخت نماد زندگی و برکت است. پادشاه اولی به حرف پادشاه دومی توجه نکرد و به درخت نزدیک شد. ناگهان طوفانی شدید به پا خاست و او ترسید و به قصرش بازگشت. پادشاه دومی به مردمش گفت که باید از درخت دفاع کنند و آن‌ها دور درخت جمع شدند. پادشاه اولی که از اتحاد مردم ترسیده بود، به دومی پیام فرستاد و پیشنهاد کرد که به جای جنگ، با هم توافق کنند. پادشاه دومی پذیرفت و گفت که می‌توانند با هم همکاری کنند و با همدیگر از درخت مقدس محافظت کنند. از آن روز به بعد، آن دو پادشاه به جای دشمنی، دوستی را انتخاب کردند و درخت مقدس را نماد اتحاد خود قرار دادند. دلیل اصلی تقدس ایجاد کردن برای غیر خدا و بزرگان مذهبی، گردآوری و ایجاد اتحاد بین پیروان است. همانطور که پیامبر ابراهیم این را خیلی خوب تشخیص داد.

 

وَقَالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثَانًا مَوَدَّةَ بَیْنِکُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا ثُمَّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَکْفُرُ بَعْضُکُمْ بِبَعْضٍ وَیَلْعَنُ بَعْضُکُمْ بَعْضًا وَمَأْوَاکُمُ النَّارُ وَمَا لَکُمْ مِنْ نَاصِرِینَ ﴿۲۵

و [ابراهیم] گفت جز خدا فقط بتهایى را اختیار کرده‏ اید که آن هم براى دوستى میان شما در زندگى دنیاست آنگاه روز قیامت بعضى از شما بعضى دیگر را انکار و برخى از شما برخى دیگر را لعنت مى کنند و جایتان در آتش است و براى شما یاورانى نخواهد بود (۲۵)

 

با ذکر این داستان میخواستم بگویم که دو پادشاه با دو ایدئولوژی متفاوت در یک اقلیم نمی گنجند، مگر اینکه ایدئولوژی همدیگر را بپذیرند و از آن برای اتحاد استفاده کنند. آن دو پادشاه، دو الهه مختلف داشتند، به همین خاطر نتوانستند با هم سازش کنند. در نهایت یا باید با هم جنگ میکردند و یکی از بین میرفت و یا اینکه یکی از الهه ها می ماند و یا ترکیب میشدند. بنابراین اقوام با الهه های مختلف، قطعا روزی به نقطه جنگ خواهند رسید و آن موقع یا باید الهه ها ترکیب شوند و یا فقط یکی از الهه ها بماند.

ایدئولوژیهایی که در جهان در جریان است، هیچکدام خالص نیستند و هر کدام تحت تاثیر اقلیمهای کناری قرار گرفته است و در طول زمان، الهه ها با هم ترکیب شده اند و وحدت وجود پیدا کردند. خدا به مردم می فرماید که چرا خدای احد و واحد را نمی پذیرید و مجبور به ترکیب الهه ها می شوید؟ (قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ) آیا این لجبازی با خدای احد و واحد نیست؟

یا گاهی بعضی الهه ها ، الهه های زیرمجموعه برای خود تولید میکنند. مثلا در هندوئیسم، الهه‌ها و خدایان مختلفی وجود دارند که می‌توانند فرزندان و تجلیات مختلفی داشته باشند. به عنوان مثال، الهه دورگا به عنوان تجلی‌ای از الهه پارواتی شناخته می‌شود و می‌تواند به عنوان یک الهه زیرمجموعه در نظر گرفته شود. در حالی که خدای احد و واحد از کسی تولید نشده و کسی را هم تولید نکرده است (لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ ﴿۳[کسى را] تولید نکرده  و تولید هم نشده است (۳)) . بشر خیلی به مفاهیم سوره توحید نیاز دارد و باید بطور جدی آن را دوباره بررسی کند و اعتقادات خود را طبق آن خالص گرداند.

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ به نام خدای رحمتگر مهربان

قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ﴿۱بگو اوست‏ خداى یگانه (۱)

اللَّهُ الصَّمَدُ ﴿۲خداى صمد [ثابت متعالى] (۲)

لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ ﴿۳[کسى را] تولید نکرده  و تولید هم نشده است (۳)

وَلَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوًا أَحَدٌ ﴿۴و هیچ کس او را همتا نیست (۴)

 

اما در بیشتر مواقع، این الهه ها با همدیگر ترکیب نمی شوند و بلکه به جان هم می افتند. یک ضرب المثلی هست که میگوید: آشپز که دو تا شد، آش یا شور میشود یا بی نمک. تصور کنید که دو آشپز تصمیم می‌گیرند، مشترک آش بپزند. هر کدام به تنهایی بخش‌هایی از آش را تهیه می‌کند، اما آنها به نظرات یکدیگر توجه نمی‌کنند. آش تولید شده بوسیله آن‌ها بطور قطع به یقین یا بی نمک است یا خیلی شور. الهه های ملل مختلف، تحت تاثیر ملتها خواهند بود. خود مردم ، الهه ها را ساخته اند و خیلی منطقی است که این الهه ها باید تحت فرمان آن مردم باشند. پس الهه های مختلف همان آشپزهای مختلفند که به حرفهای همدیگر توجه نمی کنند و قطعا منجر به جنگ و جدال خواهد شد و آش خوبی درست نمیشود. این داستان نشان می‌دهد که جنگ و دشمنی بین خدایان می‌تواند به آسیب‌های جدی منجر شود. تمام جنگهای تاریخی، در ظاهر جنگ بین انسانها بود، ولی در اصل جنگ خدایان و جنگ ایدئولوژیها بوده است. نمونه جنگی تاریخی که بخاطر الهه گیری ایجاد شد، جنگ تروا است که بخاطر معانی و مفاهیم نهفته در الهه گیری شروع شد. این جنگ به خاطر زیبایی الهه آفرودیته آغاز شد. در این داستان، پرسیوس، شاهزاده تروا، به خاطر انتخاب آفرودیته به عنوان زیباترین الهه، باعث خشم هرا و آتنا شد و این موضوع به جنگ بزرگ بین یونانی‌ها و تروایی‌ها منجر شد. تمام جنگهای دیگر هم بخاطر جنگ الهه هاست. مردم الهه هایی برای خود انتخاب میکنند، این الهه گیری ها، ایدئولوژی های خاصی پشت آنان خوابیده است. در واقع جنگ، جنگ ایدئولوژی هاست ولی با محوریت الهه ها. خیلی از مردم الهه اخذ کرده اند و اگر چه ممکن است خود آن را انکار کنند و بگویند که نه ما الهه نداریم. اما همینکه در مورد یک فرد، تقدیس میکنند و بصورت افراطی مقام او را بالا می برند. این یعنی الهه سازی. تمام فسادها و جنگها و آشوبها بخاطر این است که الهه ها و ایدئولوژیهایشان پا روی گلیم دیگر اقوام می گذارند. مردم هر الهه ای را بهر کاری ساخته اند و در صورتی که الهه های سایر ملتها، با آن محدوده نزدیک شوند، جنگ میشود.

 

لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ ﴿۲۲

اگر در آنها [=زمین و آسمان] جز خدا خدایانى [دیگر] وجود داشت قطعا [زمین و آسمان] تباه مى ‏شد پس منزه است‏ خدا پروردگار عرش از آنچه وصف مى کنند (۲۲)

 

لَا یُسْأَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَهُمْ یُسْأَلُونَ ﴿۲۳

در آنچه [خدا] انجام مى‏ دهد چون و چرا راه ندارد و[لى] آنان [=انسانها] سؤال خواهند شد (۲۳)

 

اگر الهه ها یکی نباشند، در میان مردم تضاد و تداخل پیش میاید. حتی دو روستا با دو الهه مختلف، با هم نمی توانند صلح کنند. جنگ بین امپراطوری ها در زمانهای قدیم، جنگ الهه های مختلف بوده است. اگر یکی پیروز میشد، الهه طرف پیروز، بیرق میشد. خیلی از ادیان قلابی در طول تاریخ بخاطر شکست ملتها، از بین رفتند. زیرا شکست ملتها ، شکست الهه ها هم بود. الهه ها یک مفهوم هستند و اکثرا وجود خارجی ندارند.

قبل از خلقت آدم، شیطان از غرور و تکبر خود یک الهه ساخته بود. با خلقت آدم، این خاصیت شیطان زیر سوال رفت و شیطان برای دفاع از حریم الهه گری خود، جنگ را انتخاب کرد. جنگ بزرگی بین انسانها و شیاطین و ملائکه برقرار شد و برقرار هست و این جنگ، همان جنگ ستارگان است که از همان موقع شروع شد و هم اکنون هم ادامه دارد.

الهه های مختلف یعنی ایجاد اختلاف و شکاف. تمام پیامبران در طول تاریخ برای تفهیم این مساله آمدند تا که الهه های مختلف را از بین ببرند و به این اختلافات پایان دهند. زیرا الهه های مختلف باعث ناسازگاری، جنگ و  جدال خواهند شد.

 

إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ ﴿۹۲

این است امت‏ شما که امتى یگانه است و منم پروردگار شما پس مرا بپرستید (۹۲)

 

وَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ کُلٌّ إِلَیْنَا رَاجِعُونَ ﴿۹۳

و[لى] دینشان را میان خود پاره پاره کردند همه به سوى ما بازمى‏ گردند (۹۳)

 

اما هر ملتی  و هر حزبی ساز خود را میزند و هر دسته‏ اى به آنچه نزدشان بود دل خوش کردند.

 

وَإِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُونِ ﴿۵۲

و در حقیقت این امت‏ شماست که امتى یگانه است و من پروردگار شمایم پس‏از من پروا دارید (۵۲)

 

فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ زُبُرًا کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ ﴿۵۳

تا کار [دین]شان را میان خود قطعه قطعه کردند [و] دسته دسته شدند هر دسته‏ اى به آنچه نزدشان بود دل خوش کردند (۵۳)

 

فَذَرْهُمْ فِی غَمْرَتِهِمْ حَتَّى حِینٍ ﴿۵۴

پس آنها را در ورطه گمراهی‏شان تا چندى واگذار (۵۴)

 

وقتی آدمی، غیر خدا را به عنوان تربیت کننده خود بپذیرد، خودبخود آنان را هم به الهگی خواهد پذیرفت. در آیه زیر می فرماید که بعضی مردم دانشمندان و راهبان خود و مسیح پسر مریم را به جاى خدا به اربابی گرفتند ولی در ادامه آیه می فرماید که: ولی آنها به پرستش فقط یک اله امر شده بودند. پس اگر اربابی غیر از خدا بگیرید، منجر به گرفتن الهه ای غیر از خدا هم خواهد شد و در نتیجه دستور مهم لااله الا الله نقض خواهد شد.

 

اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا إِلَهًا وَاحِدًا لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ ﴿۳۱

اینان دانشمندان و راهبان خود و مسیح پسر مریم را به جاى خدا به اربابی گرفتند با آنکه مامور نبودند جز اینکه خدایى یگانه را بپرستند که هیچ معبودى جز او نیست منزه است او از آنچه [با وى] شریک مى‏ گردانند (۳۱)

 

تمام جنگها و لجبازی ها در مقابل رسولان به این خاطر بوده است که مردم الهه هایی برای خود گرفته بوده اند و در نتیجه نمی توانستند به خدای احد و واحد ایمان آورند.

 

وَمَا کَانَ النَّاسُ إِلَّا أُمَّةً وَاحِدَةً فَاخْتَلَفُوا وَلَوْلَا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ فِیمَا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ ﴿۱۹

و مردم جز یک امت نبودند پس اختلاف پیدا کردند و اگر وعده‏ اى از جانب پروردگارت مقرر نگشته بود قطعا در آنچه بر سر آن با هم اختلاف مى کنند میانشان داورى مى ‏شد (۱۹)

 

أَجَعَلَ الْآلِهَةَ إِلَهًا وَاحِدًا إِنَّ هَذَا لَشَیْءٌ عُجَابٌ ﴿۵

آیا خدایان [متعدد] را خداى واحدى قرار داده این واقعا چیز عجیبى است (۵)

 

مردم روی الهه های خود تعصب داشتند، زیرا آنها سالیان سال با خاطرات آن الهه ها بزرگ شده بودند و نمی توانستند بسادگی رهایشان کنند. به همین خاطر هر رسولی می آمد، او را ردش میکردند. حتی با اینکه معتقد بودند که رسول آدم خوبی است و مشکلی با خود رسول نداشتند. اما چیزی که رسول میخواست برای آنها قابل اجرا نبود.

 

وَانْطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَاصْبِرُوا عَلَى آلِهَتِکُمْ إِنَّ هَذَا لَشَیْءٌ یُرَادُ ﴿۶

و بزرگانشان روان شدند [و گفتند] بروید و بر خدایان خود ایستادگى نمایید که این امر قطعا هدف [ما]ست (۶)

 

مَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِی الْمِلَّةِ الْآخِرَةِ إِنْ هَذَا إِلَّا اخْتِلَاقٌ ﴿۷

[از طرفى] این [مطلب] را در آیین اخیر نشنیده‏ ایم این [ادعا] جز دروغ‏بافى نیست (۷)

 

مسیحیان، یک مسیح با خصوصیات من در آوردی برای خود تعریف کرده اند و دارند راجع به آن مسیح تقلبی صحبت میکنند. آنان شناسنامه ویا صفتنامه مسیح را عوض کرده اند. مسیح اصلی بنده خدا و پیامبر خدا بود. اما مسیح تقلبی، خدای روی زمین است. وقتی صفتنامه یک پیامبر و یا یک فرد عوض شود، یعنی یک الهه از او ساخته و تولید شده است. وقتی یک الهه تولید شد، مفاهیم غلط هم با آن تولید میشود. یک مفهوم غلط، مفاهیم غلط دیگری تولید میکند. یک الهه زیرمجموعه هایی برای خود تولید میکند. اما در دین خدا، "خدا" مفهومی در زیر مجموعه خود تولید نمی کند و از چیزی هم تولید نشده است (لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ ). بعضی از مذاهب اسلامی، عملا پیامبر محمد، صحابه و یا اهل بیت را از نظر شخصیتی در کنار خدا قرار داده اند. یکی بود که در یک کلیپی به امام علی میگفت: خدای عدالت. یا عده ای دیگر، نظریه عدالت صحابه را مطرح کردند. آیا اینها قرآن نخوانده اند و یا اینکه دانسته و هدفمند الهه تولید میکنند؟

مسیحیان، شناسنامه و صفت نامه مسیح را عوض کردند، در نتیجه مفاهیم دیگری برایش تولید شد؛ آنان مبحث تثلیث را مطرح کردند و هزاران دلیل و سفسطه برای توجیه آن هم دارند. الهه پردازی ها، دنباله هایی دارد که حتی مباحث دیگری مطرح میشود و کلا مبحث یکتاپرستی در آن به جاده خاکی میزند. الهه ها را خود مردم درست میکنند و نه خدا.

 

وَإِذْ قَالَ اللَّهُ یَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ أَأَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَأُمِّیَ إِلَهَیْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قَالَ سُبْحَانَکَ مَا یَکُونُ لِی أَنْ أَقُولَ مَا لَیْسَ لِی بِحَقٍّ إِنْ کُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِی وَلَا أَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِکَ إِنَّکَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُیُوبِ ﴿۱۱۶

و [یاد کن] هنگامى را که خدا فرمود اى عیسى پسر مریم آیا تو به مردم گفتى من و مادرم را همچون دو خدا به جاى خداوند بپرستید گفت منزهى تو مرا نزیبد که [در باره خویشتن] چیزى را که حق من نیست بگویم اگر آن را گفته بودم قطعا آن را مى‏ دانستى آنچه در نفس من است تو مى‏ دانى و آنچه در ذات توست من نمى‏ دانم چرا که تو خود داناى رازهاى نهانى (۱۱۶)

 

مَا قُلْتُ لَهُمْ إِلَّا مَا أَمَرْتَنِی بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّی وَرَبَّکُمْ وَکُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهِیدًا مَا دُمْتُ فِیهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِی کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیْهِمْ وَأَنْتَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ ﴿۱۱۷

جز آنچه مرا بدان فرمان دادى [چیزى] به آنان نگفتم [گفته‏ ام] که خدا پروردگار من و پروردگار خود را عبادت کنید و تا وقتى در میانشان بودم بر آنان گواه بودم پس چون روح مرا گرفتى تو خود بر آنان نگهبان بودى و تو بر هر چیز گواهى (۱۱۷)

 

إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبَادُکَ وَإِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ﴿۱۱۸

اگر عذابشان کنى آنان بندگان تواند و اگر بر ایشان ببخشایى تو خود توانا و حکیمى (۱۱۸)

 

الهه ها در ظاهر به پیامبران و ملائکه نسبت داده میشود، ولی در اصل، عروسک گردان ماجرا کسی نیست جز شیاطین. زیرا شیطان کثیف است و از زبان الهه ها حرف میزند. شیطان زمانی میتواند از زبان مسیح حرف بزند، که او را به یک الهه تبدیل کرده باشد. شیطان برای دسترسی به اهدافش، ابتدا از چیزهای مختلف الهه میسازد و بعد خودش را در قالب آن الهه میگذارد و نظراتش را بیان میدارد. افراط و تفریط و غلو در مورد شخصیتهای مذهبی، یکی از مهمترین دلایل ساخته شدن الهه هاست.

تعدادی از مسلمانان حرفها و حدیثهای عجیبی راجع به پیامبر و سایر بزرگان دینی خود میزنند. این طرز حرف زدن همان الهه پردازی است که متاسفانه بین تعدادی از مردم رایج شده است و عملا تعداد زیادی از مسلمانان  بصورت نرم  و بدون آنکه خود بدانند، از شخصیتها و بزرگان مذهبی خود یک الهه درست کرده اند. در یک ویدئوی دیگر، یکی به پیامبر محمد میگفت: پیامبری که خدای عشق و عدالت بود!

آیا واقعا این جملات توسط مسلمانان بیان میشود؟ مردم فکر میکنند که الهه ها مربوط به ماقبل تاریخ است و دیگر وجود ندارد. تمام الهه ها برمیگردند و برگشته اند اما بصورتهای دیگر و تمام جنگها رسما بین مفاهیم و معانی خوابیده پشت این الهه هاست. حتی جنگها و مباحثاتی که بین فرق اسلامی بوجود آمده است، همگی بین الهه ها است. قبلا میترا و مهر را الهه خطاب میکردند و اکنون همان تفکرات، در قالب شخصیتهای اسلامی بیان میشود. قالبها عوض نشده است، بلکه فقط شخصیتها عوض شده اند. قالب همان قالب است ولی با روش و محتوای تا حدی متفاوت تر. قبلا می گفتند ایزد، حالا میگویند انسان کامل.

یکی از دلایل علاقه مردم به الهه سازی، این است که انسان، خدا را انسان گونه می بیند. انسان خدا را بصورت یک انسان کامل تصور میکند. به هر حال او فکر میکند که میتواند توسط یک الهه بهتر درک شود تا توسط یک خدای واحد و احد. مفهوم افراط و تفریط در تعریف الهه ها می درخشد. انسانها اگر روی یک مفهوم افراطی، اصرار کنند، با مفاهیم دیگر کانفلیکت و تداخل پیدا میشود و در نتیجه باعث هرج و مرج، جنگ، اختلاف و خونریزی میشود. زمانی که فرشتگان با خلقت آدم روی زمین واکنش نشان دادند، بخاطر این موضوع بود. زیرا آنها متوجه شدند که قرین شدن انسان و شیطان با همدیگر، باعث ایجاد الهه های مختلف روی زمین میشود. الهه های مختلف یعنی جنگ و فساد و خونریزی.

 

إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ ﴿۳۰

و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت من در زمین جانشینى خواهم گماشت [فرشتگان] گفتند آیا در آن کسى را مى‏ گمارى که در آن فساد انگیزد و خونها بریزد و حال آنکه ما با ستایش تو [تو را] تنزیه مى ‏کنیم و به تقدیست مى ‏پردازیم فرمود من چیزى مى‏ دانم که شما نمیدانید (۳۰)

 

چیزی که مردم را در ایجاد الهه ها فریب داد، این بود که آنان فکر میکردند همینکه الهه از یک موجود خوب و یا یک فرشته آسمانی گرفته شده است، دیگر کافی است. در واقع بعد از مدتی، همان الهه به یک دیو خفته تبدیل شد که بلای جان مردم شد. دجال همان دیوهای خفته ای هستند که پشت شخصیتهای پیامبران و ملائک خود را مخفی کرده است و از شخصیت آنان سوء استفاده میکند و از زبان آنان حرف میزند و به آنان دروغ می بندد.

 

وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ إِبْرَاهِیمَ ﴿۶۹

و بر آنان گزارش ابراهیم را بخوان (۶۹)

 

إِذْ قَالَ لِأَبِیهِ وَقَوْمِهِ مَا تَعْبُدُونَ ﴿۷۰

آنگاه که به پدر خود و قومش گفت چه مى ‏پرستید (۷۰)

 

قَالُوا نَعْبُدُ أَصْنَامًا فَنَظَلُّ لَهَا عَاکِفِینَ ﴿۷۱

گفتند بتانى را مى ‏پرستیم و همواره ملازم آنهاییم (۷۱)

 

قَالَ هَلْ یَسْمَعُونَکُمْ إِذْ تَدْعُونَ ﴿۷۲

گفت آیا وقتى دعا مى ‏کنید از شما مى ‏شنوند (۷۲)

 

أَوْ یَنْفَعُونَکُمْ أَوْ یَضُرُّونَ ﴿۷۳

یا به شما سود یا زیان مى ‏رسانند (۷۳)

 

قَالُوا بَلْ وَجَدْنَا آبَاءَنَا کَذَلِکَ یَفْعَلُونَ ﴿۷۴

گفتند نه بلکه پدران خود را یافتیم که چنین میکردند (۷۴)

 

قَالَ أَفَرَأَیْتُمْ مَا کُنْتُمْ تَعْبُدُونَ ﴿۷۵

گفت آیا در آنچه مى ‏پرستیده‏ اید تامل کرده‏ اید (۷۵)

 

أَنْتُمْ وَآبَاؤُکُمُ الْأَقْدَمُونَ ﴿۷۶

شما و پدران پیشین شما (۷۶)

 

فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِی إِلَّا رَبَّ الْعَالَمِینَ ﴿۷۷

قطعا همه آنها جز پروردگار جهانیان دشمن منند (۷۷)

 

مکالمه پیامبر ابراهیم با پدر و قومش را دقت کنید. میگوید :  فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِی إِلَّا رَبَّ الْعَالَمِینَ  قطعا همه آنها دشمن منند، بجز پروردگار عالمیان. این به آن معناست که تمام اصنام و نمادهایی که از روی ملائک درست شده بودند، دیگر نمایانگر شخصیت ملائک نیستند و بلکه یک دشمن به حساب میایند، زیرا این شخصیتها دیوهای خفته ای هستند که در کمین نشسته اند و در قالب و با ماسک پیامبران و ملائک  و سایر بزرگان دینی، به فریب مردم مشغولند.

 

إِنَّ اللَّهَ لَا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ لِمَنْ یَشَاءُ وَمَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا بَعِیدًا ﴿۱۱۶

خداوند این را که به او شرک آورده شود نمى ‏آمرزد و فروتر از آن را بر هر که بخواهد مى ‏بخشاید و هر کس به خدا شرک ورزد قطعا دچار گمراهى دور و درازى شده است (۱۱۶)

 

إِنْ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا إِنَاثًا وَإِنْ یَدْعُونَ إِلَّا شَیْطَانًا مَرِیدًا ﴿۱۱۷

[مشرکان] به جاى او جز مادینه ای را [به دعا] نمى‏ خوانند و جز شیطان سرکش را نمى‏ خوانند (۱۱۷)

 

لَعَنَهُ اللَّهُ وَقَالَ لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبَادِکَ نَصِیبًا مَفْرُوضًا ﴿۱۱۸

خدا لعنتش کند [وقتى که] گفت بى‏ گمان از میان بندگانت نصیبى معین [براى خود] برخواهم گرفت (۱۱۸)

 

وَلَأُضِلَّنَّهُمْ وَلَأُمَنِّیَنَّهُمْ وَلَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُبَتِّکُنَّ آذَانَ الْأَنْعَامِ وَلَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ وَمَنْ یَتَّخِذِ الشَّیْطَانَ وَلِیًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَانًا مُبِینًا ﴿۱۱۹

و آنان را سخت گمراه و دچار آرزوهاى دور و دراز خواهم کرد و وادارشان مى ‏کنم تا گوشهاى دامها را شکاف دهند و وادارشان مى ‏کنم تا آفریده خدا را دگرگون سازند و[لى] هر کس به جاى خدا شیطان را دوست [خدا] گیرد قطعا دستخوش زیان آشکارى شده است (۱۱۹)

 

یَعِدُهُمْ وَیُمَنِّیهِمْ وَمَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَانُ إِلَّا غُرُورًا ﴿۱۲۰

[آرى] شیطان به آنان وعده مى‏ دهد و ایشان را در آرزوها مى‏ افکند و جز فریب به آنان وعده نمى‏ دهد (۱۲۰)

 

أُولَئِکَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَلَا یَجِدُونَ عَنْهَا مَحِیصًا ﴿۱۲۱

آنان جایگاهشان جهنم است و از آن راه گریزى ندارند (۱۲۱)

 

خدای قادر متعال در آیه 117 میفرماید: إِنْ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا إِنَاثًا وَإِنْ یَدْعُونَ إِلَّا شَیْطَانًا مَرِیدًا = [مشرکان] به جاى او جز مادینه ای را [به دعا] نمى‏ خوانند و جز شیطان سرکش را نمى‏ خوانند  این نکته خیلی مهم است که آیه می فرماید. مشرکان فکر میکردند دارند هبل و لات و عزی را می خوانند. اینها اسامی فرشتگان بوده اند. اما آیه می فرماید که نه اینطوری نیست. آنان فقط یک شیطان سرکش را می خوانند. مشرکان ظاهرا دعاهای خویش را به این سه ملائکه ارائه میکردند ولی در پشت پرده با کسان دیگری طرف بودند و آن کسان، شیاطین سرکشی بودند که هدفی جز گمراهی انسانها نداشته اند. به همین خاطر است که این بتها، همگی اجازه عبور از خط قرمزهایی را که خدا تعیین کرده بود، به پیروان خود میدادند. الهه مهر یا میترا، در مراسم شام آخر، مهمانی ترتیب میدهد و معجون خون و شراب می خورد. این عمل، در واقع کوباندن میخ "عبور از خط قرمزها" برای پیروانش بود. مشروب الکلی و خون از زمان خلقت آدم تا بحال بدون استثناء در میان کل ادیان حرام بوده است. پس الهه میترا یا الهه مهر، با چه مجوزی این را حلال کرده است؟ آیا این ثابت نمی کند که الهه میترا یا مهر همان شیطان است ولی با ماسک یک فرشته؟

شیطان از نام فرشتگان و پیامبرانو سایر بزرگان دینی سوء استفاده میکند. پیامبران که مرده اند. فرشتگانی هم که بصورت جسمانی روی زمین آمدند، وظایف خود را روی زمین انجام دادند و به آسمان برگشتند. اما شیطان از همین مورد سوء استفاده کرد. شیطان از نام پیامبران مرده سوء استفاده کرد و خود را جای آنان قرار داد. همچنین فرشتگانی که اکنون روی زمین نیستند. اما شیطان از نام آنان سوء استفاده میکند و آنان را به الهه تبدیل کرده است و پشت فرمان آنان نشسته است و خط قرمزها را رد میکند. فرض کنید که مِهر یک فرشته بوده است و وظیفه خودش را روی زمین انجام داد و برگشت. اما ببینید که بعدا مردم چه چیزهایی به او نسبت میدهند.

 

  • خوردن مشروب الکلی.
  • رواج ماده مخدر هوم
  • خوردن خون.
  • انجام امورات بصورت جادوگری
  • سرسپردگی کامل به غیر خدا همانطور که در میان مهر پرستان، افراد رده پایین سرسپرده و تسلیم کامل مغان بوده اند. حال آن که باید فقط تسلیم و سرپسرده خدا بود.
  • ایجاد روابط عاشقانه بین افراد.

 

آیا اینها کار یک شیطان نیست؟ فرشته ای که آمد ، به احتمال قوی در مورد وفاداری و تعهد و صلح و دوستی در مورد امورات اجتماعی صحبت کرده است و اینها را به مردم یاد میداده است. اما بعد از برگشت او به آسمان و رفتن از میان مردم، شیطان میان مردم شایع کرد که فرشته مهر برمیگردد و بعد خودش را جای او قرار داد و آن چه که نمی بایست بشود، شد.

 

 

 

  • اسعد حسینی
۰۲
شهریور
۰۴

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت 167)

الهه گیری (بخش 5)

مناسک

 

خدای حکیم دانا، در سوره مائده، چهار مورد را به عنوان خط قرمز اعلام کرده است و حتی در این آیه، از کامل شدن دین صحبت می کند. مشخص میشود که این چهار مورد که در آیه حرام شده است، بطور مکرر مبنای انحراف بشریت قرار می گیرد.

 

حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِیرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّیَةُ وَالنَّطِیحَةُ وَمَا أَکَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَکَّیْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ ذَلِکُمْ فِسْقٌ الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَةٍ غَیْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ ﴿۳

بر شما حرام شده است مردار و خون و گوشت‏ خوک و آنچه به نام غیر خدا کشته شده باشد و [حیوان حلال گوشت] خفه شده و به چوب مرده و از بلندى افتاده و به ضرب شاخ مرده و آنچه درنده از آن خورده باشد مگر آنچه را [که زنده دریافته و خود] سر ببرید و [همچنین] آنچه براى بتان سربریده شده و [نیز] قسمت کردن شما [چیزى را] به وسیله تیرهاى قرعه این [کارها همه] نافرمانى [خدا]ست امروز کسانى که کافر شده‏ اند از [کارشکنى در] دین شما نومید گردیده‏ اند پس از ایشان مترسید و از من بترسید امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت‏ خود را بر شما تمام گردانیدم و اسلام را براى شما [به عنوان] آیینى برگزیدم و هر کس دچار گرسنگى شود بى‏آنکه به گناه متمایل باشد [اگر از آنچه منع شده است بخورد] بى تردید خدا آمرزنده مهربان است (۳)

 

آن چهار مورد که حرام اعلام شده اند:

  • الْمَیْتَةُ : مردار
  • الدَّمُ: خون
  • لَحْمُ الْخِنْزِیرِ: گوشت خوک
  • وَمَا أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ: آنچه که به نام غیر خدا تهیه شده باشد

 

این چهار چیزی که خدا حرام فرموده است، دنیایی از مطالب برای ما دارند. جالب است که تمام ادیان و آئینها این چهار مورد را حرام اعلام میکنند، از جمله آئین هندو. خدای حکیم علیم بعد از اعلام حرام بودن این چهار مورد، میفرماید که من امروز دین اسلام را برای شما کامل کردم. به جرات میتوانم بگویم که سبک زندگی موفق بشریت به رعایت کردن این چهار مورد بستگی دارد. شاید بعضی ها بگویند که این چهار مورد را که همگی رعایت میکنند. اما با کمی دقت متوجه خواهیم شد که حتی هم اکنون خیلی از ابعاد این چهار مورد رعایت نمیشود.

تمام فرقه های منحرف در تاریخ، حداقل یکی از این چهار خط قرمز را رد میکرده اند. اولین مثال آئین مِهر پرستی، یکی از آئینهایی قدیمی ایرانی بوده است که معتقد به ایزد مهر بوده است و عملا خون و شراب را مصرف میکرده اند. در این آئین، پیروان، گاوی را قربانی میکردند. آنان خون گاو را با شیره گیاه هوم و شراب مخلوط میکردند و آن را مصرف میکردند. آنان این معجون مست کننده را آب حیات می نامیدند. این آب حیات را با نام دوستکامی، همراه با گوشت گاو میخوردند و همزمان ایزد مهر را ستایش میکردند. کباب کردن گوشت گاو همزمان با ترکیب مست کننده مشروب هوم و خون، جذابیت خاصی برای جذب پیروان به این آئین داده بود. بیشتر پیروان بوسیله این نوع پذیرایی به این آئین جذب می شدند. همین نکته، اخلاص داوطلبان را زیر سوال می برد. اگر کسی واقعا خالصانه در یک مناسک عملی پا می گذارد، چرا باید بوسیله تغذیه و بخاطر غذاهای خوشمزه و رایگان، جذب آن شود؟

هر کس میخواست در این آئین در آید، باید ابتدا نوچه میشد و خالکوبی (داغ مِهر) میکرد تا همرنگ بقیه دوستان شود. کسی که میخواست در این مسلک در آید، باید آزمایشهای مختلفی را پشت سر میگذاشت؛ از جمله گرسنگی کشیدن طولانی، فرورفتن در آب یخ زده، خوابیدن در قبر و ... که نزدیک چهل آزمون بود. در نهایت به مسلک مهرپرستی واردش میکردند. مراحل مختلفی در این آئین وجود داشت که آخرین مرحله، مرحله پیر بود که دستیابی به آن سخت بود و کسی که به آن دست می یافت، به او پیر مغان هم میگفتند. نماد آئین مهر پرستی، یک صلیب شکسته بوده است (نازی ها در آلمان، آن را به عنوان نماد خود هم برگزیده بودند). در اصل صلیب مسیحیت هم از این آئین اخذ شده است. این علامت صلیب شکسته، نماد خورشید هم بود و به آن گردونه مهر هم می گفتند. زیرا آئین مهرپرستی همان کسانی بوده اند که خورشید و یا نور را مقدس می دانستند و به همین خاطر مِهر را به عنوان الهه نور برگزیده بودند. یکی از این دلایل، عقاید آنان به تاثیر ستارگان و ماه و خورشید بر سرنوشت انسان بوده است. به احتمال زیاد پیامبر ابراهیم از آنجا که ایرانی الاصل بوده است، با چنین گروههایی روبرو بوده است که داستان چالش خورشید و ماه و ستاره در قرآن بیان شده است. چندین هزار سال بعد، مهر پرستی وارد غرب جهان شد و در آنجا میترائیسم نام گرفت. سیستم هفت مرحله ای میترائیسم، مُغ تولید میکرد. مُغ روحانیون ارشد این سیستم هفت مرحله ای بودند که معمولا امورات خود و مراجعین را بوسیله جادو و وِردخوانی انجام میدادند.

میترائی ها صبحها در سپیده دم خورشید، به نیایش می پرداختند. به احتمال قوی آنان بخاطر طلوع و سر برآوردن خورشید از مشرق اینکار را می کردند و نه به خاطر ستایش و نیایش خدای یکتا. اگر چه آنان خدای یکتا را هم قبول داشتند.

پیروان این آئین، بعدا جشنی را ترتیب میدادند که در آن از گوشت قربانی و شراب هوم میخوردند و آن را مراسم شام آخر می نامیدند به مناسبت صعود ایزد میترا به آسمان. مسیحیت هم به پیروی از آئین میترائیسم، یک مراسمی به اسم شام آخر که به خیال خود مسیح و حواریون در آخرین روز زندگانی مسیح، ترتیب داده اند، درست کرده است که چنین مراسمی وجود خارجی نداشته است و سالها بعد بوسیله نقاشان و نقالان درست شد.

 آئین میترائیسم هفت مرحله داشته است:

 

۱. کلاغ منسوب به سیاره تیر.

۲. همسر منسوب به سیاره ناهید.

۳. سرباز منسوب به سیاره بهرام. (در این مرحله داغ مهر بر بدن داوطلب می گذاردند)

۴. شیر منسوب به سیاره هرمز.

۵. پارسا منسوب به ماه.

۶. پیک خورشید منسوب به مهرپیما.

۷. پیر مرشد منسوب به سیاره کیوان (کسی که به این مرحله میرسید، به مرحله پیر یا پدر میرسید که بعدا به آنان پیرمغان می گفتند).

 

از هفت مرحله و نامگذاری ها میتوان براحتی فهمید که همگی مبتنی بر ستارگان و ماه و خورشید بوده است. آئین مهرپرستی مبتنی بر صور فلکی است و بر آن اساس بوجود آمده است.

  • اعتقاد به تاثیر ستارگان و ایزدان بر زندگی انسان
  • تعیین کردن سرنوشت انسان توسط ستارگان
  • ارتباط بین حرکات ستاره ها و ایزدان آسمانی و رویدادهای زمینی
  • پیش بینی آینده و ادعای تعیین سرنوشت
  • درک رویدادهای روی زمین از طریق ربط دادن حوادث زمینی به رویدادهای آسمان و جنگ ستارگان
  • طالع بینی ، اسطرلاب، فال گیری، دعانویسی و ... همگی نتیجه این طرز تفکر است

 

این آئینهای باستانی، چنان در دل مردم رخنه کرده بوده اند که هیچ کس نتوانست کامل آن را از بین ببرد؛ بلکه همیشه و حتی هم اکنون هم نشانه هایی از آن یافت میشود. حتی دین زرتشتی هم بی تاثیر از نمادهای آئین میترائیسم و زروانیسم نبوده است. در اوستای کنونی از ایزدان مهر و .. صحبت میشود که ناشی از نفوذ فوق العاده مغان بر مردم آن روزگار داشته است. آئین های الهی هیچ وقت نتوانستند تفکرات مغان را از بین ببرند. بررسی این آئین، مهم است، زیرا خیلی از سنتها و آئینهای جهان، ریشه اش به مهرپرستی یا میترائیسم بر میگردد.

پیروان آئین میترائیسم، ایزد مهر را مسئول عهدها و قراردادهای بین خود می گرفتند. تمام این ایزدها که هر کدام در کنار خدای یکتا، استقلال پیدا کرده بودند و به یک الهه بین مردم تبدیل شده بودند، توسط زرتشت به عنوان دیو معرفی شدند. اما بعد از مرگ زرتشت و بازنویسی اوستا، دوباره به دین زرتشتی راه یافتند. زیرا آئین مهرپرستی آنچنان در اعتقاد مردم رایج شده بود که عموم مردم همچنان به آن معتقد بودند.

اگر چه بعضی تفکرات درست در این آئینها بوده است ولی آنقدر خرافات در آنها هست که دیگر سودبخش نیستند و به یک بت پرستی تمام معنا تبدیل شده اند. مثلا آئین مهرپرستی خیلی به عهد و پیمان وفادار بوده اند، این ظاهرا امر نیک و خوبی است. ولی همه ماجرا این نیست. آنان با این حرف خوب و دهن پر کن، تو را وارد دنیایی از ایزدان و ستایش غیر خدا میکردند و عملا افراد را به یک الهه پرست و جادو گر تبدیل میکردند.

ستاره پرستان و ماه پرستان و خورشید پرستانی که پیامبر ابراهیم با آنها چالش برگزار کرد، آئین مهر پرستی بوده است. پیامبر ابراهیم خیلی خوب با این آئینها آشنایی داشته است و کنه و روان آنان را شناخت. او در این مورد تحقیق کرده بود و نقطه ضعف آنان را می دانست. پیامبر ابراهیم خیلی زیبا می گوید که :

 

فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأَى کَوْکَبًا قَالَ هَذَا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِینَ ﴿۷۶

پس چون شب بر او پرده افکند ستاره‏ اى دید گفت این پروردگار من است و آنگاه چون غروب کرد گفت غروب ‏کنندگان را دوست ندارم (۷۶)

 

فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَذَا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِنْ لَمْ یَهْدِنِی رَبِّی لَأَکُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّینَ ﴿۷۷

و چون ماه را در حال طلوع دید گفت این پروردگار من است آنگاه چون ناپدید شد گفت اگر پروردگارم مرا هدایت نکرده بود قطعا از گروه گمراهان بودم (۷۷)

 

فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَذَا رَبِّی هَذَا أَکْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ یَا قَوْمِ إِنِّی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ ﴿۷۸

پس چون خورشید را برآمده دید گفت این پروردگار من است این بزرگتر است و هنگامى که افول کرد گفت اى قوم من من از آنچه [براى خدا] شریک مى‏ سازید بیزارم (۷۸)

 

إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِیفًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ ﴿۷۹

من از روى اخلاص پاکدلانه روى خود را به سوى کسى گردانیدم که آسمانها و زمین را پدید آورده است و من از مشرکان نیستم (۷۹)

 

همانطور که آیه می فرماید، پیامبر ابراهیم خورشید پرستان را یَا قَوْمِ (ای قوم من) مخاطب قرار میدهد. این ثابت میکند که قوم پیامبر ابراهیم خورشید پرست و یا همان مهر پرستان بوده اند. مخصوصا اینکه پدر او آزر نام داشت و یا به آزر مشهور بود. احتمالا آزر، فردی مهم و یکی از پیر مغان بوده است.

یکی از خصوصیات مهم آئین مهرپرستی، این بود که زنان در مراحل هفتگانه که در بالا ذکر شد، شرکت داده نمیشدند و بلکه فقط مردان بودند. همین خود، نشان از پناه بردن مهر پرستان به لایه ششم بوده است. لایه ششم همان لایه ناری است که اجنه و شیاطین در آن حضور دارند. اگر دین، دین الهی باشد؛ پس مرد و زن هر دو باید در آن مشارکت داشته باشند و وظایف هر دو تعیین شده باشد. اگر در یک آئین عبادی، فقط مردان شرکت کردند و امکان شرکت زنان در آن نبود، بدانید که یک جای کار می لنگد و مشکل زاست. همانطور که اجنه مسلمان، اعتراف میکنند و می گویند : مردانى از آدمیان به مردانى از جن پناه مى ‏بردند و بر سرکشى آنها مى‏ افزودند. در این آیه، از کلمه رِجَالٌ = مردان استفاده فرموده است که به معنای مردان است.

 

وَأَنَّهُ کَانَ رِجَالٌ مِنَ الْإِنْسِ یَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقًا ﴿۶﴾

و مردانى از آدمیان به مردانى از جن پناه مى ‏بردند و بر سرکشى آنها مى‏ افزودند (۶)

 

وقتی در یک آئین فقط رجال (مردان) شرکت داده شدند، یعنی افراط و تفریطهایی در آن رخ داده است. خدای مهربان در قرآن، همیشه زنان و مردان را مخاطب قرار میدهد و هر دو گروه را در امور دینی مشارکت میدهد.

 

إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِینَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِینَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِینَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِینَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِینَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِینَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیرًا وَالذَّاکِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِیمًا ﴿۳۵

مردان و زنان مسلمان و مردان و زنان با ایمان و مردان و زنان عبادت‏پیشه و مردان و زنان راستگو و مردان و زنان شکیبا و مردان و زنان فروتن و مردان و زنان صدقه‏ دهنده و مردان و زنان روزه‏ دار و مردان و زنان پاکدامن و مردان و زنانى که خدا را فراوان یاد مى کنند خدا براى [همه] آنان آمرزشى و پاداشى بزرگ فراهم ساخته است (۳۵)

 

آئین مهرپرستی پر است از نمادهای اخترشناسی و حتی آنان هفت مرحله سلوک را تحت ستاره ها و ماه و خورشید، فلسفی میکردند و تحت آن توضیح میدادند. میترائیسم یکشنبه را روز مقدس میدانستند و آن را روز خورشید می نامیدند. حتی در انگلیسی هم روز یکشنبه را روز خورشید (Sunday= Sun day)  می نامند. تعطیلی روز یکشنبه مسیحیان، از آئین میترائیسم اخذ شده است و گرنه در تورات، روز شنبه تعطیل است.

میترائیسم بر این باور بودند که مهر یا میترا در درازترین شب سال، یلدا، به دنیا آمده ‌است. مسیحیت هم تقریبا این روز را روز تولد مسیح میدانند. در حالی که خود قرآن وقتی در مورد درد زایمان مریم صحبت می فرماید، از درخت خرما صحبت میکند که مریم با تکان دادن آن، از درخت، خرما پایین می افتد و از آن میخورد و انرژی تازه میکند. در زمستان، درخت خرما، هیچ میوه و بری ندارد.

 

فَأَجَاءَهَا الْمَخَاضُ إِلَى جِذْعِ النَّخْلَةِ قَالَتْ یَا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هَذَا وَکُنْتُ نَسْیًا مَنْسِیًّا ﴿۲۳

تا درد زایمان او را به سوى تنه درخت‏ خرمایى کشانید گفت اى کاش پیش از این مرده بودم و یکسر فراموش‏شده بودم (۲۳)

 

فَنَادَاهَا مِنْ تَحْتِهَا أَلَّا تَحْزَنِی قَدْ جَعَلَ رَبُّکِ تَحْتَکِ سَرِیًّا ﴿۲۴

پس از زیر [پاى] او [فرشته] وى را ندا داد که غم مدار پروردگارت زیر [پاى] تو چشمه آبى پدید آورده است (۲۴)

 

وَهُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَیْکِ رُطَبًا جَنِیًّا ﴿۲۵

و تنه درخت‏ خرما را به طرف خود [بگیر و] بتکان بر تو خرماى تازه مى ‏ریزد (۲۵)

 

فَکُلِی وَاشْرَبِی وَقَرِّی عَیْنًا فَإِمَّا تَرَیِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَدًا فَقُولِی إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمَنِ صَوْمًا فَلَنْ أُکَلِّمَ الْیَوْمَ إِنْسِیًّا ﴿۲۶

و بخور و بنوش و دیده روشن دار پس اگر کسى از آدمیان را دیدى بگوى من براى [خداى] رحمان روزه نذر کرده‏ ام و امروز مطلقا با انسانى سخن نخواهم گفت (۲۶)

 

همانطور که در آیه می بینید، مریم زیر درخت خرما، استراحت میکند. تنه درخت‏ خرما را به طرف خود تکان میدهد و  خرماى تازه پایین مى ‏ریزد. در زمستان، درخت خرما میوه ندارد. این نشان میدهد که هرچه هست، روز تولد مسیح در زمستان نیست و بلکه مربوط به تولد میتراست.

برای نو آموزان میترائی، یکی او را به جلو هُل میداد، بعد یکی دیگر او را میگرفت و نجات میداد و منجی نام می گرفت. مچ دستهای نوآموز را با روده مرغ می بستند سپس او را درون برکه آبی می انداختند، شخصی دیگر با شمشیر روده را پاره می کرد که همان ناجی بود. ایجاد مشکل نمادین و نجات دادن نمادین در میان آنان باب بوده است و به این طریق احساساتی مصنوعی و ساختگی بین خود بوجود می آوردند. این طرز بینش نسبت به مناسک، موجب ایجاد روابط عاشقانه و رمانتیک بین افراد میشد و همین خود بنیانگذار مکتب عشق شد. روابط رمانتیک اولین بار بوسیله مهرپرستان بوجود آمد.

بین مولوی و شمس هم چنین رابطه ای بوجود آمد. شمس سوالات نمادین مطرح میکرد و مولوی هم در تله های شمس می افتاد و رابطه ای عاشقانه و رمانتیک بین آنان بوجود آمد. اینها جزو اصول اساسی سیستمهای استادی نوچه ای است. دیدار شمس و مولوی برای اولین بار نکته جالبی دارد؛ مولوی با اسبش پیش شمس میرود. شمس از مولوی می خواهد که از اسبش پیاده شود تا دو نفر همتراز شوند. مولوی جا می خورد. تا آن موقع هیچ کس با او چنین رفتاری نداشته بود. بر خود مسلط می شود. از اسب پایین می آید و شمس را که به او پشت کرده و در راهی می رود ، صدا می زند. مولوی می گوید برگرد می خواهم جواب سوالت را بدهم. شمس بر می گردد و می پرسد؛ به نظرت پیامبر محمد و بایزید بسطامی کدام بزرگ تر هستند؟ مولوی با عصبانیت می پرسد؛ این چه سوالی است؟! پیامبر خدا محمد مصطفی را با یک صوفی یک لا قبا یکی می دانی؟ شمس لحن صحبتش را عوض می کند و می افزاید؛ خوب فکر کن! مگر پیامبر این گونه نفرموده اند که؛ «ای پروردگار تو را ستایش می کنم. چندان که شایسته است، تو را نشناختم». حال آن که بایزید بسطامی گفته است: «خود را ستایش می کنم، مرتبه ام متعالی است. زیرا خدا را در خرقه ام دارم». یکی خودش را در مقایسه با خدا کوچک می داند و دیگری خدا را در درونش دارد. به نظر تو کدام یک ازاین دو نفر والاتر است”؟

شمس با طرح سوالات سخت و سفسطه ها افراد را جذب خود میکرده است. این نوع حربه های شیطانی برای جذب افراد بوده است. مولوی هم تشنه جواب این سوال بود. اما در نهایتش به جواب سوال هم نرسید. شمس درد مولوی را میدانست و به همین خاطر این سوال را مطرح کرد. البته در واقع شمس راه حل درمان درد مولوی را نمیدانست؛ بلکه مولوی را به درد خود مبتلا کرد. طرح سوالاتی که فرد خودش جریانش را میداند و به این طریق از نظر فکری، فرد مقابل را آچمز میکند و نقش یک ناجی فکری را بازی میکند. همانطور که مهرپرستان، فرد داوطلب را هُل میدادند و قبل از افتادن، یکی دیگر او را نجات میداد و نقش ناجی را بازی میکرد.

حتی بعضی ها عملکرد ایزد میترا را میانجی گیری بین خدا و مخلوق می دانستند. عشق های نمادین و روابط نمادین، را اولین بار میترائیها بوجود آوردند. بعدا میترائیها، از این گونه رفتار، عشق رمانتیک ساختند. رسیدن به مرحله پیر که مرحله هفتم بود، خیلی سخت بود. کسی که به آن درجه می رسید، نماینده میترا و قدرت مطلقه مذهبی روی زمین بود.

این آئین، جذابیتهایی همراه با مشروب و ماده مخدر هوم ایجاد کرده بود و به همین خاطر در گسترش آئین موفقیتهایی داشته است. گرچه زرتشت مخالف این آئین بود، ولی بعد از مرگ او، با بازنویسی اوستا توسط مغان، ایزد میترا با قدرت تمام در اوستا ظاهر شد. به همین خاطر میگویم که کتابهای دینی باستانی، قابل اعتماد نیستند و نمیتوان بوسیله این کتابها هدایت شد. خدا کار بیهوده انجام نمیدهد. اگر کتابهای پیشین به تنهایی میتوانستند انسانها را به سمت صحیح هدایت کنند، قطعا خدا کتاب دیگری نازل نمی کرد. خدا به این خاطر قرآن را نازل کرد و متن نوشتاری آن را هم حفاظت کرده است تا دیگر هیچ بهانه ای برای کسی نماند. آخرین کتاب آسمانی، قرآن است و این کتاب فوق العاده، همه بهانه ها را تا قیامت جواب داده است.

آیین های سوگ سیاوش، در آئیینهای عزاداری مسیحیت به نام مصائب مسیح هم تاثیر گذاشت و مسیحیت بدون آن که خود بداند، تمام مناسک خود را از آئین مهری قرض گرفت. مسیحیت چهارچوب اصلی مناسک خود را از آئین مهری گرفته است.

حتی نماد سه آئین بزرگ جهان، از مهرپرستی تاثیر پذیرفته است. نماد یهودیت ستاره است. حتی اکنون در پرچم اسرائیل هم مشاهده میشود. نماد مسیحیت، خورشید است که همان نماد میتراست و این خیلی واضح است. نماد اسلام کنونی هم ماه است. سر مناره های بعضی مساجد، علامت ماه نصب میکنند. پرچم خیلی از کشورها، علامت ماه و خورشید و ستاره دارد.  سه آئین بزرگ جهان که همگی مدعی پیروی از پیامبر ابراهیم هستند و ظاهرا خود را آئینهای ابراهیمی میدانند؛ همگی نمادهایی از مهرپرستی دارند. جالب است که پیامبر ابراهیم خیلی وقت پیش، قبل از بوجود آمدن این آئینها؛ این سه نماد را رد کرده بود. اما سه آئین بزرگ جهان و حتی هندوئیسم، نمادهای خود را از آئین مهرپرستی اخذ کرده اند.

آئین مِهر مراتبی هفت گانه بوده است که هریک از این هفت مرحله، زیر یوغ یکی از ستارگان آسمان قرار داشته است. مهمترین مرحله، زیر نظر خورشید قرار داشت و پیر، یا شمس نامیده میشد. شمس که مراد مولوی بوده است، پیرو آئین مهرپرستی بوده است و به مرحله شمس رسیده بوده است و اسم خود را از همین گرفته بوده است.

مهرپرستان به تاسی از طبیعت، رنگ سبز را مقدس میدانستند و آنان برای درختان قدیمی و تنومند احترام خاصی قائل می شدند و پارچه های سبز به آن می بستند و به آن دخیل می بستند و از آن تبرک می جستند. همین رسم مهرپرستی همچنان در خیلی از مکانها هنوز مانده است. زنان برای حل مشکل نازایی به این درختان مقدس که اکثرا کنار قبر مغان قرار داشت، پناه می بردند؛ تا مشکل نازایی آنان حل شود.

اما مِهر کی بوده است؟ در مورد مهر سه احتمال میتوان در نظر گرفت:

  • مِهر یا میترا یک فرشته بوده است و مدتی میان انسانها بوده است و یک سری تعلمیات به انسانها میداده است؛ اما بعد از مدتی به آسمان برگشته است.
  • یک پیامبر بوده است
  • یک دیو بوده است

در هر سه حالت، بعد از مرگ و یا برگشت میترا یا مهر، دیگر او قابل ارجاع نبوده است و همانطور که در قسمتهای قبلی ثابت شد، دجال از روی شخصیتهای مهم همچون ملائکه و رسولان الهی ساخته میشود. بنابراین میتوان گفت که آن کسی که بعدا پشت فرمان مهر و یا میترا نشست، همان شیطان بوده است. در سیستمی که مفهوم خدا در آن تجزیه شود و نقشهای زیرمجموعه به غیر خدا داده شود، از این اتفاقها خواهد افتاد و قطعا روزی از روزها، شیطان یکی از نقشها را اشغال میکند.

بطور قطع به یقین میتوان گفت که تمام این الهه ها همگی به دیو تبدیل شده اند. سیستم مهرپرستی، سیستمی مبتنی بر جادو بوده است. یک سیستم مبتنی بر جادو، جادوگر تولید میکند. همانطور که مهرپرستی مُغ تولید میکرد. آئین مهرپرستی، دعانویس تولید میکند و میکرد.

اما یکی از خصوصیات آئین مهرپرستی که باعث جذب افراد به آن می شده است که در ادامه توضیح داده میشود، وجود مناسک تطهیر بوده است. پیامبر ابراهیم خیلی خوب این موضوع را تشخیص داد و مناسک (نماز، روزه، زکات، حج) بهتر از آن را به مردم جهان معرفی کرد.

همیشه در طول تاریخ بین شریعت و مناسک رقابت و دعوا بوده است زیرا معمولا پیروان این آئینها، به یکی از این دو می‌چسبیدند و دیگری را رها می‌کردند. اما نکته مهم اینجاست که مناسک باید طبق شریعت باشد. مثلاً نماز باید برای خدا باشد و فقط نام خدا در آن ذکر شود. در درمان بیماری روش‌های رحمانی بجا آورده شود. در واقع روح و روان شریعت و دستورات آن باید در دل مناسک باشد. همچنین بدانیم که بدون انجام طرق رحمانی تطهیر در مناسک، قادر به نگهداری شریعت نخواهیم بود.

خیلی از مردم در اصول دین و موارد مربوطه خیلی چیزها می‌دانند ولی از دینشان راضی نیستند. دلیل این امر واضح است زیرا آنها به طهارت دست نیافته اند. طهارت یک امر عملی است و به ایده‌های ذهنی محدود نمی‌شود (به قسمتهای طهارت از مجموعه مقالات جادوی شیاطین مراجعه شود). تصور کنید شما به مدت دو ساعت قرآن مطالعه میکنید و خیلی نکات را توجه می‌کنید؛ ولی این کافی نیست بلکه باید بلند شوید، وضو بگیرید تا که خنک شوید، بعد چند رکعت نماز به جا آورید. این می‌شود فرایند تطهیر که به شما لذت می‌دهد. بجا آوردن مناسک باعث می‌شود که شما عملا بتوانید در کره زمین دوام آورید و پندار خود را همچنان نیک نگه دارید.

خدا برای انسان یک نور آسمانی گذاشته است که همان شریعت است که خدا در کتابهای آسمانی نازل کرده است. نور زمینی هم، همان مناسکی است که پیامبر ابراهیم با وحی خدا ایجاد کرد تا انسانها به تطهیر دست یابند. نور آسمانی یعنی شریعتی که خدا نازل کرده به همراه نور زمینی روشی که خدا برای تطهیر ارائه داده هر دو به کمک هم، ما را در مسیر مستقیم نگه می‌دارند. بدون نور آسمانی (شریعت)، نور زمینی (مناسک تطهیر) بی معنا و بی فایده است. آیه ای خیلی مهم، می فرماید که نماز، مناسک، زندگی و مرگ باید برای خدا باشد و لاغیر.

 

قُلْ إِنَّ صَلَاتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿۱۶۲

بگو در حقیقت نماز من و مناسک من و زندگى و مرگ من براى خدا پروردگار جهانیان است (۱۶۲)

 

این آیه خیلی مهم مشکل تمام آئین های تاریخی را نشان میدهد. نماز، مناسک، زندگی و مرگ فقط و فقط باید برای خدای رب العالمین باشد و لاغیر. این اساس یکتاپرستی است. زندگی برای رئیس مذهب و مرگ در راه او قابل پذیرش نیست، مناسک دینی برای ایزدان و خورشید و ماه و ستاره هم قابل قبول نیست.

اما مهر پرستی و یا میترائیسم و سایر فرقه های مبتنی بر صور فلکی، مناسکشان برای خدا نبود. آنها مناسکشان برای مهر و یا میترا بود. پیامبر یحیی زمانی آمد که علمای یهودیت هم بودند. اما یهودیت به یک دین خشک تبدیل شده بود. زیرا مناسک تطهیر در آن زیاد جدی گرفته نشده بود. یحیی تطهیر را مطرح کرد و این در واقع یک روش عملی بود که زنده کرد تا مردم به طهارت واقعی دست یابند.

مناسک تطهیر همان نور زمینی است که خدا برای ما گذاشته است تا که از امکانات موجود زمین استفاده کنیم، تا بدن و روان خود را روی زمین متعادل نگه داریم. وقتی شما با سرعت حرکت می‌کنی، هوا  به سر و صورت شما می‌خورد و بارهای مثبت در بدن شما زیاد می‌شود و بعد از مدتی احساس سردرد می‌کنید زیرا تعادل بار بدن شما به هم خورده است. در این حالت، از مناسک، نماز، غسل، تطهیر استفاده کنید تا دوباره تعادل خود را به دست آورید. به هر حال، بدن و روان شما توسط عوامل طبیعت مثل باد به هم خورده است؛ قاعدتا باید از همین عوامل زمینی باید استفاده کنید تا دوباره به حالت اول برگردید. یکی از دلایل موفقیت مهرپرستها استفاده از غسل تعمید بوده است که حس خوبی به داوطلبین میداده است.

وقتی بیمار می‌شوید، باید تا حد ممکن از روشهای رحمانی برای درمان استفاده کنید و فقط در حالت اضطراری به مراکز درمانی مراجعه کنید تا دوباره به طهارت دست یابید. مصرف داروهای مصنوعی، مثل گوشت خوک است که فقط در شرایط اضطراری باید مصرف شود.

اصلا درمان بیماری به روش ایوب خودش نوعی تطهیر و پاکسازی و متعادل سازی بدن است. اگر در حین بیماری، این نوع تطهیر انجام نگیرد جذب یک سیستم درمانی می‌شوید که تو را وارد جزئیات بی‌پایان می‌کند و برای کوچک‌ترین مشکلی باید کلی دارو مصرف کنید و کلی هزینه کنید و تطهیر روانی و جسمی خود را از دست خواهید داد. اگر به روش طبیعی، به طهارت دست پیدا نکنید جذب فلسفه‌های غلطی مثل عشق و میترائیسم خواهید شد.

در یک فیلمی که مربوط به زندان بود، یک زندانی می‌خواست فرار کند. او از یک قاشق با چند وسیله کوچک دیگر که در اتاق، دم دستش بود استفاده کرد و یک راه فرار پیدا کرد. انسان هم باید از همان امکاناتی که دم دستش است استفاده کند و خود را به وسیله آن درمان و تطهیر کند.

خدا می‌فرماید که در حالت سکاری نزدیک نماز نشوید، یعنی در حالتی که طهارت جسمانی ندارید نزدیک نماز نشوید. تا زمانی که مناسک تطهیر را رعایت نکرده‌اید، نمی‌توانید ارتباط با خدا را به جا آورید. طریق جهنمی که خدا از آن صحبت می‌فرماید و ما را از آن برحذر میدارد، همان مناسکی است که در این دنیا از آن استفاده کرده‌اید و آن را به کار برده‌اید. اگر مناسک شما مطابق با شریعت بوده باشد، فبها وگرنه به یکی از راه‌های جهنم وصل می‌شوید. باید در یک حالت طبیعی باشید تا جذب تفکرات آلوده نشوید. زیرا کسی که طاهر نباشد خود به خود جذب تفکرات نادرست و آلوده می‌شود. بنابراین مناسکی که مخالف شریعت است، باید کنار گذاشته شود و تصحیح شود. نماز و روشهای ارتباطی با خدا، باید به فقط خدا اختصاص یابد و این اساس یکتاپرستی است.

  • اسعد حسینی
۲۹
مرداد
۰۴

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت 166)

الهه گیری (بخش 4)

هوی

 

 

وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَىٰ ﴿١﴾

 

سوگند به لحظه ای که ستاره‌ هوایی می‌شود، پر نورتر میشود، دیدنی تر میشود، برجسته تر میشود یا جلو چشم تر میشود.

 

در زمان‌های خاصی، بعضی ستارگان پرنور تر ، برجسته‌تر ، دیدنی‌تر و یا جلو چشم‌تر می‌شوند. دلیل این امر فرایندهایی است که در آسمان اتفاق می‌افتد و ما از آن بی‌خبریم. مردم زمان قدیم وقتی چندین ستاره برجسته شده را با هم می‌دیدند، در مجموع یک تصویر و یا یک موقعیت از آن درست می‌کردند؛  برای این تصویر و موقعیت، خیال بافی و تصویرسازی و نمادسازی هم می‌کردند.

مثلا اگر این ستاره ها و یا سیاره ها در یک نگاه با هم به شکل گاو می بودند، می‌گفتند این حالت صور فلکی گاو است. این یک نامگذاری از خودشان بود وگرنه گاو هیچ ارتباطی با صور فلکی گاو نداشت. اما آنها این تصاویر و شکل‌ها را به عنوان یک سرّ و راز پیش خود نگه می‌داشتند. آنها فکر میکردند که راز کائنات و آفرینش را پیدا کرده اند. هر وقت صور فلکی گاو می دیدند، وقت بهار بود و نشانه نجات از دست سرمای زمستان بود. این خبر خوشحال کننده ای برای آنها بود.

به هر حال طی گذشت زمان؛ صور فلکی گاو تاثیر خاصی روی حیوان گاو روی زمین گذاشت. اما این قاعده همیشگی نبود و بعضی مواقع ظاهر شدن صور فلکی گاو دقیقا در بهار صورت نمی گرفت و مقداری دیرتر صورت می گرفت. به همین خاطر آنها شروع کردند به قربانی کردن گاو جهت تعجیل در آمدن بهار، زیرا ظاهر شدن صور فلکی به شکل گاو ظاهرا به آمدن فصل بهار ارتباط داشت. عده‌ای دیگر در همان زمان گفتند که اتفاقاً گاو را نباید قربانی کرد، بلکه باید به گاو احترام گذاشت تا دوباره صور فلکی برگردد و دوباره ظاهر شود. حرف گروه دومی از نظر خودشان تا حدی منطقی هم بود. وقتی صور فلکی گاو به حیوان گاو روی زمین مرتبط باشد. صور فلکی گاو از قربانی کردن همزاد خود روی زمین ناراحت میشود و شاید اصلا بهار نیاید. چه کسی دوست دارد که جان خود و یا همزادش را بگیرند!

اما همه این‌ها خیالات و تصویرسازی از یک حادثه‌ای بود که از اولشم به طور اتفاقی نام گذاری شده بود. زیرا گذاشتن اسم گاو روی یک صور فلکی فقط یک نامگذاری بوده است و نه چیز دیگری. مخصوصا ربط دادن صورفلکی گاو در آسمان به حیوان گاو روی زمین خیلی بی ربط بود. اینها جز نامهایى بیش نیستند که آنها و پدرانشان نامگذارى کرده‏ بودند. همه چیز حدس و شک و گمان بود. نامگذاری چیزی را عوض نمی کند. وقتی اسم یک صور فلکی را گاو بنامید، هیچوقت ارتباطی به حیوان گاو روی زمین پیدا نخواهد کرد. اسم یکی را شیر بگذارید، هیچوقت به حیوان شیر تبدیل نمیشود.

 

إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّیْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُکُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنْفُسُ وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدَى ﴿۲۳

[این بتان] جز نامهایى بیش نیستند که شما و پدرانتان نامگذارى کرده‏ اید [و] خدا بر [حقانیت] آنها هیچ دلیلى نفرستاده است [آنان] جز گمان و آنچه را که دلخواهشان است پیروى نمى کنند با آنکه قطعا از جانب پروردگارشان هدایت برایشان آمده است (۲۳)

 

مردم کسوف و خسوف می‌دیدند، فوراً بچه خود و یا یک حیوان را قربانی می‌کردند تا خورشید دوباره برگردد. اگر آنها یکی دو ساعت صبر می‌کردند خورشید دوباره ظاهر می‌شد و نیازی به قربانی هم نبود. به همین خاطر از قدیم گفته اند عجله کار شیطان است. باید صبور بود. به هر حال آن موقع مردم بر اساس صور فلکی می‌دانستند که در چه قسمتی از سال هستند. اما بعد از مدتی، به علت ناشکری و ناسپاسی مردم و استفاده نادرست از این صور فلکی؛ این صور فلکی تا حد زیادی ناواضح شدند و مثل سابق اوقات و فصلها و سالها را بدرستی نشان نمی دادند. به قول پیامبر ابراهیم، این حوادث افول می کنند و بالاخره روزی دقت خود را از دست میدهند. خاصیت این دنیای فانی همین است.

 

فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأَى کَوْکَبًا قَالَ هَذَا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِینَ ﴿۷۶

پس چون شب بر او پرده افکند ستاره‏ اى دید گفت این پروردگار من است و آنگاه چون غروب کرد گفت غروب ‏کنندگان را دوست ندارم (۷۶)

 

زمانی بوده که حتما در زمستان، چندین برف سنگین می بارید ولی حالا دیگر اینطوری نیست و حتی شاید در زمستان دیگر برف نبارد. اینها نشانه هبوط تدریجی شرایط محیط زیستی زمین است که بشر بخاطر ناشکری و ناسپاسی آن را از دست داده است و روز به روز آن را بیشتر از دست میدهد. در مقالات جادوی شیاطین قسمتهای آخر الزمان این موارد مورد بحث قرار گرفته است.

عدم صبر و جهالت در مورد پدیده‌های ناشناخته، مردمان گذشته را به سمت کارهای عجولانه می‌بُرد. بعد از مدتی که خسوف و یا کسوف تمام می‌شد مردم دو نتیجه می‌گرفتند:

 

  • خورشید پیروز شد
  • قربانی آنها برای خورشید جواب داد

 

زیرا آنها  فکر می‌کردند که در آسمان‌ جنگ‌هایی بین شیاطین و ملائکه رخ داده است و کسوف و خسوف جزو پیامدهای این جنگهاست. به این طریق دو ایده غلط و نتیجه‌گیری غلط به آنها القا می‌شد.

 خدای مهربان در سوره نجم این‌ها را هوی می‌نامد. به همین خاطر در ادامه سوره می فرماید که اما سخنان وحی، براساس هوی نیست (وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ). ربط دادن صور فلکی گاو در آسمان به حیوانی روی زمین، فقط بخاطر شکل تقریبی ظاهری اش، واقعا منطقی نیست و چیزی جز هوی و هوس نیست.

اینها نوعی نمادسازی است. آئینهای برگرفته از کواکب و سایر اجرام آسمانی در نهایت به آئینهای رمز آلودی تبدیل شدند. این نوع آئین‌ها، آئین‌های نمادسازی هستند. خود کلمه نجم هم به عنوان نماد و یا نشانه می‌تواند معنا شود.

ستاره‌ها از فعل و انفعالات شیمیایی درون خود دچار انقباض و انبساط نور می‌شوند و در لحظاتی ممکن است درخشنده‌تر شوند و یا برجسته‌تر شوند. این حالت را هوی می‌نامند. اصلا هوا و هوس هم مثل چنین حالتی است. بعضی مواقع بعضی زینت‌ها و زیورآلات و لذت‌ها برای آدمی برجسته‌تر و بولدتر و یا  بازتر می‌شوند. افراد در این حالت به این سمت‌ها کشیده می‌شوند.

اما مشکل بزرگ ستاره پرستان اینجا بود که صور فلکی بمرور زمان کم رنگ‌تر می‌شدند و این ستاره‌ها به مرور، انرژیشان را از دست می‌دادند و از بین می‌رفتند و دیگر صور فلکی مثل سابق واضح دیده نمی شدند. هر چقدر که انسان به آخرالزمان نزدیک‌تر شود، ستاره‌ها و خورشید کمرنگ‌تر و نادیدنی‌تر می‌شوند و دیگر در نگاه اول دقیق نیستند. این را از مطالب سوره تکویر میتوان فهمید.

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

به نام خدای رحمتگر مهربان

 

إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ ﴿۱

آنگاه که خورشید پوشیده تر شود (۱)

 

وَإِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ ﴿۲

و آنگه که ستارگان  تیره تر شوند (۲)

 

وَإِذَا الْجِبَالُ سُیِّرَتْ ﴿۳

و آنگاه که کوهها به رفتار آیند (۳)

 

بنابراین صور فلکی برای آیندگان با چشمان غیر مسلح همیشه درست از آب در نمی آمد. این خودش مشکل بزرگی را برای مردم پیش می‌آورد، زیرا مردم این‌ها را به یک الهه تبدیل کرده بودند و حتی برایش قربانی هم می‌کردند. به همین خاطر مردم گفتند که حالا که صور فلکی گاو زیاد واضح نیست؛ پس بیایید به نماینده اش روی زمین که حیوان گاو است، تکیه کنیم. به این طریق مردم یک راه حل اینجوری برای خود درست کردند. افول ستارگان و کم نور شدن آنان و ناواضح شدن آنان، ثابت کرد که نباید به این چیزها متکی شد. اینها بالاخره روزی کم نور میشوند، اینها روزی از بین میروند، اینها بالاخره روزی می میرند.

وقتی خورشید را به یک الهه تبدیل کنید، باید ابتدا در نظر داشت که شب‌ها خورشید نیست. پس شب‌ها در امان نیستید. خدای رحمان هم شب‌ها مردم را به همان الهه خورشید که وجود نداشت می‌سپارد. در نتیجه شیطان از این تاریکی سوء استفاده می‌کرد. شیطان از تاریکی ناشی از نبود خورشید بهره می برد. زیرا مردم به خورشید تکیه کرده بودند. اما اگر به خدای احد و واحد تکیه میکردند، مشکلی نداشتند؛ زیرا خدا همه وقت هست و از رگ گردن به انسان نزدیکتر است. خدا از خود ما به ما نزدیکتر است.

تاریکی به وجود آمده به خاطر غیبت موقت الهه بوده است، زمانی که خورشید نبود، زیر پای خورشید پرستان خالی بود. آنها دیگر امنیت نداشتند. حس ترس از تاریکی در میان اقوامی بیشتر رایج بوده است که اجداد آنها نورپرست (مهر پرست) بوده اند.

همین حالا هم این حالت برقرار است. کسانی که عاشق فضای مجازی هستند؛ اگر یک روز به بعضی سایتها و استایلها سر نزنند، آن روز انگار در زندان به سر می برند؛ انگار خورشید را از آنها گرفته اند.

وقتی خدایی به عنوان نور و یا خورشید برگزیده شود، اگر چند ساعت آن نور نباشد ظلمات به وجود می‌آید. زیرا آن الهه متخصص نور است و اگر نور را ازش بگیرید، چیز دیگری برای ارائه ندارد. شیطان در این ظلمات پشت فرمان می‌نشست و آنچه را که نباید بشود، می‌شُد. در اینجا خورشید بی‌گناه بوده است؛ تفکرات و تصورات مردم مشکل داشته است. مردم جایگاه خورشید را با جایگاه خدا یکی کرده بودند. اما اگر خدای عالمیان، به عنوان تنها اله و رب گرفته شود؛ از آنجا که خدا نور است، رحمن است، رحیم است، غفور است، قاهر است، رئوف است و صدها صفت دیگر. در این حالت در همه حالت و در همه ابعاد و در همه زمانها و مکانها، در تاریکی و در روشنایی، در جنگ و در صلح و ... ؛ تنها نخواهی شد و هیچوقت ظلمات برای شما ایجاد نخواهد شد. توکل و توسل به خدای تنها، از هر نظر و از همه ابعاد، شما را بیمه میکند.

فرض کنید که شما اساس دینتان را از یک کتاب گرفته اید. اگر روزی ثابت شود که این کتاب اشتباه بوده است؛ زیر پای شما خالی می‌شود. در این حالت ظلمات به وجود آمده است. در ظلمات، شیطان پشت فرمان می‌نشیند و ممکن است شما را به هر ناکجا آبادی ببرد.

فرایند چالش پیامبر ابراهیم در مورد ستارگان و ماه و خورشید خیلی جالب است. زیرا ابراهیم در شب به کوکب و سیاره و یا ستاره گرایش پیدا کرد. زیرا او در کل نور را انتخاب کرده بود. وقتی فقط به جنبه "نور" خدا توجه کنید، ممکن است ستاره گیرت بیاید. اما اگر بجز نور، به صفات دیگر خدا هم توجه کنید، دیگر در ستاره گیر نمی افتید و جذب ستاره نخواهید شد. در آن حالت، وقتی نور نباشد دیگر هر چیز دیگری به راحتی شما را جذب می‌کند. به همین خاطر وقتی ستاره افول کرد، ابراهیم برای چالش بعدی، ماه را انتخاب کرد. اما انتخاب ماه هم اشتباه بود، زیرا ماه در تاریکی انتخاب شده بود و کم نور بودن ستاره به نسبت ماه، باعث انتخاب ماه شد. پیامبر ابراهیم در چالش بعدی، خورشید را انتخاب کرد. افول ماه باعث شد که پیامبر ابراهیم جذب خورشید شود. زیرا خورشید اشکالات ستاره و ماه را نداشت و آن را برطرف میکرد. خدای مهربان با این داستان میخواهد یکتاپرستی را به ما یاد دهد.

 

فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأَىٰ کَوْکَبًا ۖ قَالَ هَٰذَا رَبِّی ۖ فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِینَ ﴿٧٦﴾‏ فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَٰذَا رَبِّی ۖ فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِن لَّمْ یَهْدِنِی رَبِّی لَأَکُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّینَ ﴿٧٧﴾‏ فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَٰذَا رَبِّی هَٰذَا أَکْبَرُ ۖ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ یَا قَوْمِ إِنِّی بَرِیءٌ مِّمَّا تُشْرِکُونَ ﴿٧٨﴾‏ إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِیفًا ۖ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ ﴿٧٩﴾

پس چون شب بر او پرده افکند، ستاره‌ای دید؛ گفت: «این پروردگار من است.» و آنگاه چون غروب کرد، گفت: «غروب‌کنندگان را دوست ندارم.» (۷۶) و چون ماه را در حال طلوع دید، گفت: «این پروردگار من است.» آنگاه چون ناپدید شد، گفت: «اگر پروردگارم مرا هدایت نکرده بود قطعاً از گروه گمراهان بودم.» (۷۷) پس چون خورشید را برآمده دید، گفت: «این پروردگار من است. این بزرگتر است.» و هنگامی که افول کرد، گفت: «ای قوم من، من از آنچه [برای خدا] شریک می‌سازید بیزارم.» (۷۸) من از روی اخلاص، پاکدلانه روی خود را به سوی کسی گردانیدم که آسمانها و زمین را پدید آورده است؛ و من از مشرکان نیستم. (۷۹)

 

در نهایت پیامبر ابراهیم، خدای احد و واحد را انتخاب کرد. اگر فرآیند انتخابها را بررسی کنیم به نتیجه جالبی می رسیم. هر بار که هر کدام از این اجرام را میدید، می گفت که این بزرگتر است (هَٰذَا أَکْبَرُ). در نهایت از این هَٰذَا أَکْبَرُ ها به  الله أَکْبَرُ رسید.

 

هَٰذَا أَکْبَرُ ß هَٰذَا أَکْبَرُ ß هَٰذَا أَکْبَرُ ßالله أَکْبَرُ

 

الله أَکْبَرُ  برای اولین بار در جهان، از زبان پیامبر ابراهیم بیان شده است. عبارتی است که پیامبر ابراهیم طی یک چالش آن را بیان کرد و این عبارت مهم به این معناست که در طول زندگی، تمام الهه های دیگر را کنار می گذارید و به دلخواه و انتخاب خود، الله را انتخاب میکنید. هرکسی باید خدا را در روش زندگی خویش پیدا کند و او را باید آگاهانه پرستش کند و گرنه بیفایده است. هر فرد دیگری موظف است که مثل پیامبر ابراهیم، چالشهای بوجود آمده را رد کند و به خدای احد و واحد برسد.  شیطان متاسفانه مفهوم الله اکبر را منحرف کرده است. داعش و گروههای امثالهم، با گفتن الله اکبر، میان مردم بمب منفجر میکنند و خون مردم را می ریزند و این عبارت را بدنام کرده اند؛ طوریکه اگر جایی الله اکبر شنیده شود، همگی پناه می گیرند و فکر میکنند که جایی منفجر شده است. در حالی که الله اکبر یک مفهوم اعلا در خود دارد و به این جنایتکاران هیچ ارتباطی ندارد. الله اکبر یک سبک زندگی است و به این معناست که انسان باید نشانه ها و نمادها و نجم های سر راه زندگیش را رد کند و به خدای احد و واحد برسد.

در نهایت پیامبر ابراهیم جمله جالبی میگوید و می گوید که ای قوم من، با این اوضاع؛ چه کسی به امنیت نزدیکتر است (فَأَیُّ الْفَرِیقَیْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ)؟ خورشید که شبها نیست. ستاره ها هم که فقط شبها هستند. ماه هم که دو هفته هست و دو هفته نیست؛ یک تکه ابر میتواند اینها را کلا ناپدید و ناپیدا کند. پس با این اوصاف مردم بیشتر از نصف روز،  بدون خدا می مانند. اما خدای رب العالمین همیشه هست و بوده است و خواهد بود، اول است و آخر است و ظاهر است و باطن است. حال چه کسی بیشتر امنیت دارد؟

 

وَکَیْفَ أَخَافُ مَا أَشْرَکْتُمْ وَلَا تَخَافُونَ أَنَّکُمْ أَشْرَکْتُمْ بِاللَّهِ مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ عَلَیْکُمْ سُلْطَانًا فَأَیُّ الْفَرِیقَیْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿۸۱

و چگونه از آنچه شریک [خدا] مى‏ گردانید بترسم با آنکه شما خود از اینکه چیزى را شریک خدا ساخته‏ اید که [خدا] دلیلى در باره آن بر شما نازل نکرده است نمى‏ هراسید پس اگر میدانید کدام یک از [ما] دو دسته به ایمنى سزاوارتر است (۸۱)

 

فرآیند چالش و رشد پیامبر ابراهیم برای هر کسی پیش میاید و باید طی این فرآیند به الله اکبر برسد. اما متاسفانه کسی نیست که این فرآیند را برای مردم توضیح دهد تا در آن موفق و سربلند بیرون آیند. حتی بچه‌ها هم  ناخودآگاه به خورشید و ماه و ستاره‌ها جان می‌دهند و در نقاشی‌هایشان برای آنها ابرو و چشم و بینی و دهان رسم می‌کنند. آنها ناخودآگاه میخواهند خالق و عامل اصلی را پیدا کنند، اما متاسفانه کسی نیست که بچه ها را راهنمایی کند و آنها را با خدای عالمیان آشنا کند و چالش را برای آنها ساده تر کند و بچه ها همینطوری رها میشوند تا بعد که بزرگتر شدند، جذب انواع عرفانهای مسخره میشوند.

مردم بعد از مدتی به نمادسازی از صور فلکی پرداختند و بنیاد عقاید خویش را بر این اساس ساختند. و اما این نمادها افول پیدا کرد و دیگر مثل سابق واضح نبودند و در نتیجه افول پیش آمد و این حادثه تا حد زیادی مردم را ناامید کرد؛ انگار که الهه ها پنهان و غایب شده اند. مردم نتوانستند از این چالش خود را نجات دهند. با آنکه مثال خوبی مثل پیامبر ابراهیم برای آنها موجود بود.

 

قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْرَاهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْکُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ کَفَرْنَا بِکُمْ وَبَدَا بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِیمَ لِأَبِیهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَکَ وَمَا أَمْلِکُ لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ رَبَّنَا عَلَیْکَ تَوَکَّلْنَا وَإِلَیْکَ أَنَبْنَا وَإِلَیْکَ الْمَصِیرُ ﴿۴

قطعا براى شما در [پیروى از] ابراهیم و کسانى که با اویند سرمشقى نیکوست آنگاه که به قوم خود گفتند ما از شما و از آنچه به جاى خدا مى ‏پرستید بیزاریم به شما کفر مى ‏ورزیم و میان ما و شما دشمنى و کینه همیشگى پدیدار شده تا وقتى که فقط به خدا ایمان آورید جز [در] سخن ابراهیم [که] به پدر خود [گفت] حتما براى تو آمرزش خواهم خواست با آنکه در برابر خدا اختیار چیزى را براى تو ندارم اى پروردگار ما بر تو اعتماد کردیم و به سوى تو بازگشتیم و فرجام به سوى توست (۴)

 

رَبَّنَا لَا تَجْعَلْنَا فِتْنَةً لِلَّذِینَ کَفَرُوا وَاغْفِرْ لَنَا رَبَّنَا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ﴿۵

پروردگارا ما را وسیله آزمایش [و آماج آزار] براى کسانى که کفر ورزیده‏ اند مگردان و بر ما ببخشاى که تو خود تواناى سنجیده‏ کارى (۵)

 

شیطان از مدفوع و پسماند جهان هستی باورهایش را می سازد. او از تفکرات افول یافته و ظلمات سوء استفاده می‌کند. ستاره ای که افول کرده و اکنون غایب شده است، یک ظلمات به حساب میاید. شیطان از این ظلمات سوء استفاده کرده و بوسله آن به گمراه کردن مردم مشغول میشود و از آن افسانه میسازد. به هر حال افسانه سازی و تقدس دادن به این افسانه‌ها ریشه محکمی ایجاد می‌کند، طوریکه مردم حاضر به پذیرش واقعیت‌ها نیستند. مردم وقتی برج فلکی نمی‌دیدند، تصویر آن را روی زمین درست کردند. گفتند حالا که صور فلکی ها پیدایشان نیست و واضح نیستند، ما خودمان یادبودشان را روی زمین درست می‌کنیم؛ حداقل از هیچی بهتر است. این نتیجه گیری، مقدمه بت سازی از ستاره ها و اساطیر و شخصیتها بود.

هر نقطه‌ای از جهان،  برج فلکی را بهتر می‌دید؛ آن را بولد می‌کرد و از آن الهه‌ای می‌ساخت. هندوان گاو را مقدس کرده‌اند و گوشتش را نمی‌خورند. کمی اینورتر در ایران، آن را قربانی می‌کردند. جاهای دیگر اله‌های دیگر مهم شدند.  در نتیجه فلسفه‌ها و نگرش‌ها نسبت به زندگی متفاوت شد، مفاهیم عوض شد و اصول بی‌قاعده به وجود آمد. اختلافات شدیدی پیش آمد.

شیطان دوستی و محبت به خدای رحمان را از مردم گرفت و آنان را عاشق این نمادها و  الهه های مختلف کرد. با مطرح شدن الهه ها، مردم تمام توجه و محبتشان را به این الهه ها معطوف میکنند.

 

وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ وَلَوْ یَرَى الَّذِینَ ظَلَمُوا إِذْ یَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِیعًا وَأَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعَذَابِ ﴿۱۶۵

و برخى از مردم در برابر خدا همانندهایى [براى او] برمى‏ گزینند و آنها را چون دوستى خدا دوست مى دارند ولى کسانى که ایمان آورده‏ اند به خدا محبت بیشترى دارند کسانى که [با برگزیدن بتها به خود] ستم نموده‏ اند اگر مى‏ دانستند هنگامى که عذاب را مشاهده کنند تمام نیرو[ها] از آن خداست و خدا سخت‏ کیفر است (۱۶۵)

 

إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا وَرَأَوُا الْعَذَابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبَابُ ﴿۱۶۶

آنگاه که پیشوایان از پیروان بیزارى جویند و عذاب را مشاهده کنند و میانشان پیوندها بریده گردد (۱۶۶)

 

وَقَالَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنَا کَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ کَمَا تَبَرَّءُوا مِنَّا کَذَلِکَ یُرِیهِمُ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَیْهِمْ وَمَا هُمْ بِخَارِجِینَ مِنَ النَّارِ ﴿۱۶۷

و پیروان مى‏ گویند کاش براى ما بازگشتى بود تا همان گونه که [آنان] از ما بیزارى جستند [ما نیز] از آنان بیزارى مى ‏جستیم این گونه خداوند کارهایشان را که بر آنان مایه حسرتهاست به ایشان مى ‏نمایاند و از آتش بیرون‏ آمدنى نیستند (۱۶۷)

 

یکی از آئینهایی که براساس نجم و سایر نمادها درست شد، مهر پرستی یا میترائیسم بود. مهر پرستان هفت مرحله برای سالک این راه در نظر گرفته بودند که تمام این هفت مرحله پر از رمز و راز بود و تمام حرکات سمبلیک بود. آنان هر کدام از این مراحل هفتگانه را با نام ستارگان و ماه و خورشید نامگذاری کرده بودند. استفاده از ستارگان و ماه و خورشید هیچ مشکلی ندارد و اینها را اصلا خدا برای همین کار گذاشته است. کسی با انگشتش به ما اشاره میکند، شما به انگشت او نگاه میکنید یا به ماه؟ تمام این اجرام آسمانی برای طی طریق انسان گذاشته شده اند ولی هدف اصلی نبودند.

تغییرات محیطی بر روی جسم انسان میتواند او را در بعضی نتیجه گیری ها به اشتباه اندازد. مثلا یکی را در نظر بگیرید، که در غار بسر میبرد و سردش است. بعد از چندین روز، به خارج از غار میرود و زیر نور آفتاب میرود؛ این حالت برای او بسیار لذت بخش است (شاید شما خودتان هم چنین چیزی را تجربه کرده باشید). در این حالت نور آفتاب بسیار نعمت بزرگی است. اما اگر فرد ناآگاه باشد، میتواند همانجا نور پرست و یا آفتاب پرست شود. مهرپرستان که به الهه نور معتقد بودند و او را مِهر می نامیدند، مراسمهای مذهبیشان را در غارها انجام میدادند. حدس من این است که با انتخاب غار و محلهای تاریک برای عبادت، شاید میخواستند از نظر روانی، اهمیت نور را برای خود یادآوری کنند. اگر چه غار در قرآن هم اهمیت خاصی دارد. اولین آیات قرآن در غار حراء بر پیامبر محمد نازل شد. اصحاب کهف به غار پناه بردند. اهمیت دادن به نعمات خدا خوب است ولی خدا از ما در مقابل این نعمات، شکرگزاری میخواهد و نه پرستش آن نعمت.

یا یکی در جایی زندگی میکند که بیشتر مواقع سال پوشیده از برف است و همیشه دو سه متر برف باریده است. در این حالت، آتش برای او نعمت بزرگی است. اگر فرد جاهل و ناآگاه باشد، میتواند آتش را برای خود مقدس کند. از این جور موارد، میتوان مثالهای زیادی زد. انسان با این کارهایش میتواند طبیعت پرست شود و خدای متعال را فراموش کند.

 

وَمِنْ آیَاتِهِ اللَّیْلُ وَالنَّهَارُ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ لَا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَلَا لِلْقَمَرِ وَاسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَهُنَّ إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ ﴿۳۷

و از نشانه‏ هاى [حضور] او شب و روز و خورشید و ماه است نه براى خورشید سجده کنید و نه براى ماه و اگر تنها او را مى ‏پرستید آن خدایى را سجده کنید که آنها را خلق کرده است (۳۷)

 

فَإِنِ اسْتَکْبَرُوا فَالَّذِینَ عِنْدَ رَبِّکَ یُسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَهُمْ لَا یَسْأَمُونَ ﴿۳۸

پس اگر کبر ورزیدند کسانى که در پیشگاه پروردگار تواند شبانه‏ روز او را نیایش مى کنند و خسته نمى ‏شوند (۳۸)

 

شعرا، بیشترشان به مهرپرستی گرایش داشته اند. در اشعار، نمادها را پرستش میکرده اند. مولوی میگوید:   

 

شمس من و خدای من

 

شمس برای او چندین چشمه لذت بخش اجرا کرده بود. به همین خاطر مولوی، شمس را به عنوان آفتاب خود برگزیده بود و تقریبا او را پرستش میکرد و بجای خدا او را ستایش میکرد؛ با مطالعه دیوان شمس، میتوان میزان ارادت مولوی به شمس را متوجه شد. شیطان معانی را عوض میکند و طی این تغییر، ارتباط انسان را با خدای رب العالمین قطع میکند و انسان را به آفتابها مشغول میکند. این جور واسطه ها، توجه را از خدا به غیر خدا معطوف میکنند. ما روزی در پنج نماز خود، میگوئیم:

 

ایاک نعبد و ایاک نستعین

 

یعنی خدایا فقط تو را عبادت می کنیم و فقط از تو استعانت می جوییم. این دو عبارت خیلی مهمند. آفتاب به شما نور میدهد تا گرم شوید ولی شما نور را از خدا باید بخواهید. شما از آفتاب نور می گیرید تا غذایتان گرم شود؛ اما در واقع شما باید از خدا نور بخواهید. خواستن با گرفتن فرق میکند.

نجم یا ستاره، در طول تاریخ نماد آیتمهای خاصی بوده است. مثلا ستاره پنج پر، نماد شهرت و کمال بوده است. مثل ستاره های هالیوود و ستاره های فوتبال. یا در بعضی فرهنگها، ستاره پنج پر به عنوان نماد طلسم در مقابل ارواح شیطانی استفاده میشد و در دعاها و انگشترها از آن استفاده میشد. ستاره شش پر هم که به ستاره داوود معروف است، را به عنوان انگشتر درست میکنند و از آن برای محافظت از شش جهت استفاده میکنند. بعضی از مسلمانان هم این انگشترها و نمادها را با آیات قرآنی ترکیب کرده و از آن به عنوان قدرت، محافظت، دفع چشم زخم و ... استفاده میکنند. اینها همگی نماد پرستی است. نوشتن آیه قرآن روی انگشتر، چیزی را عوض نمی کند. حتی اگر آیه قرآن هم رویش حک شده باشد، باز نمادپرستی است. توجه شود که ستاره پرستان و خورشید پرستان در طول تاریخ، خدای احد و واحد را هم قبول داشته اند. مشکل این بود که آنها قبل از خدای رب العالمین، به این نمادها توکل میکردند.

زمانی که یک ستاره هالیوود و یا سلبریتی، مشهور میشود؛ یعنی برجسته و مشهور شده است. اما این برجستگی و مشهوریت مشکلات جدیدی را بوجود میاورد. مردم سیستم تربیتی خودشان را تحت این ستاره ها در می آورند. آنها از این ستاره ها پیروی و تبعیت میکنند و سعی دارند سبک و استایل زندگی خود را مثل آنان کنند. هر کاری این ستاره ها میکنند، در زندگی مردم تاثیر گزار است. دلیل این تاثیرگزاری به این خاطر است که مردم خودشان از این ستاره ها تبعیت میکنند و آنان را فالو میکنند و قطعا این پیروی اثراتی را روی زندگی آنان هم می گذارد.

ستاره های آسمان حداقل به درد مکان یابی و جهت یابی می خورند و استفاده های علمی زیادی برای ما دارند. اما ستاره های انسانی و سلبریتی ها چنین فوایدی ندارند. جهان هنوز پرستش و ستایش ستاره ها و نمادهای آسمانی را از یاد نبرده است که خیلی از مردم رو به سلبریتی ها آورده اند و سیستم تربیتی خود را تحت نفوذ آنان قرار داده اند.

پیامبر ابراهیم، در چالش مذکور وقتی که ستاره را دید؛ گفت هَٰذَا رَبِّی یعنی این رب و تربیت کننده من است. بنابراین ستاره ها به این خاطر مورد توجه قرار می گیرند، زیرا افراد می خواهند که خود را تحت سیستم تربیتی آن قرار دهند. وقتی در فضای مجازی یک ستاره هالیوود یا سلبریتی و یا فوتبالیست فالو میشود؛ مردم تمام زندگی با جزئیات ریز اینها را در نظر دارند و سعی دارند که آنان را الگوی زندگی خویش قرار دهند و  البته خواسته و یا ناخواسته تحت تاثیر این ستاره ها قرار می گیرند.

وقتی ستاره تقدیس شود، تحت سیستم تربیتی او قرار می گیرید. اما سیستم تربیتی ستاره محدود است و این محدودیت منجر به جبر سرنوشت بر شما خواهد شد. شما نمی توانید تمام جوانب زندگی خود را تحت ستاره قرار دهید، بنابراین به بن بست خواهید رسید. ستاره منظم است و نور میدهد و فقط شبها دیده میشود. بنابراین کسی که خود را تحت این سیستم قرار دهد؛ فقط نظم و نور و  شب برایش مهم خواهد بود و دیگر قضایای زندگی برایش بی اهمیت میشود. در آن صورت حتی اگر تمام درختان جهان قطع شود، برایش مهم نیست؛ زیرا او فقط ستاره برایش مهم است. به این صورت ستاره پرستی حتی به محیط زیست انسانی هم آسیبهای جدی میرساند.

در کل وقتی کسی و یا چیزی غیر از خدای رب العالمین به عنوان رب اتخاذ شود، مشکلات اساسی و بن بستهای اساسی بوجود خواهد آمد و ایدئولوژیها و جهان بینی ها به بن بست میخورند. وقتی زندگی یک سلبریتی را مبنا قرار دهید و سعی کنید خود را مثل او کنید، نامحسوس و بتدریج به بن بست های اساسی خواهید رسید.

وقتی پیامبر ابراهیم، چالش ستاره را رد کرد؛ میگفت که لَا أُحِبُّ الْآفِلِینَ یعنی من افول کنندگان و غروب کنندگان را دوست ندارم. پیامبر ابراهیم بجایی رسیده بود که میدانست این ستاره ها را خدا آفریده است و اگر فرض بر دوست داشتن باشد، باید خالق اینها را دوست داشت. ابراهیم صراحتا و واضح جبهه گیری خود را مشخص کرد و گفت که من اینها را دوست ندارم.

به هر حال، خدا ستارگان و ماه و خورشید را در آسمان برای زمانبندی ما آفریده است. خدای متعال نظم در عبادات را براساس موقعیتهای روز قرار داده است. ماه رمضان و چهار ماه حرام ، تعطیلی شنبه ها را براساس گردش ماه بطور زمین تنظیم کرده است. مناسک نماز، روزه، حج بر این اساس بنا شده اند. ما از این ستاره ها و ماه و خورشید اینطوری می توانیم استفاده کنیم. بنابراین تقدیس اینها بی معناست و منحرف کردن اصل یکتاپرستی است.

  • اسعد حسینی
۲۲
مرداد
۰۴

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت 165)

هوش قرآنی (بخش 4 )

جهان بینی

 

 

هر کس یک چهارچوب کلی از این جهان برای خودش می‌سازد که حوادث و وقایع را بر اساس آن توجیه می‌کند که اگر این چهارچوب کلی او که همان معنویت اوست غلط باشد،  بطور کلی در نهاد خود دچار تضاد و شکست‌های پیاپی می‌شود. مثلاً کسی که در چهارچوب کلی معنویت خویش معتقد است که پول خوشبختی می‌آورد، ممکن است به پول دسترسی پیدا بکند ولی نتیجه لازم را از آن نگیرد و  به نتیجه‌ای بر خلاف معنویت و انتظار خود برسد و این یک نوع شکست معنویست که به صورت بیماری‌های روانی در افراد ظاهر می‌شود. این نوع شکستها، حمله به سیستم روانی انسان هم است. بنابراین شکست واقعی برای هر فردی زمانی رخ میدهد که به نتایجی برخلاف انتظار و معنویت خود برسد. این نوع شکستها بطور واقعی به خود انسان هم ضرراتی میزند، چه از نظر روانی و چه از نظر جسمی.

کلیه ایدئولوژی‌های غلط اینطوری است که در نهایت آدمیان را به بن‌بست و شکست می‌کشانند. در حالت شکست ایدئولوژی، افراد به توجیهات و منطق‌های غلط روی می‌آورند. آنها انواع سفسطه می‌بافند تا که ثابت کنند ایدئولوژی شان درست بوده است. به این می‌گویند دروغ بافی. این افراد به مرور زمان دچار تناقض ها و تضادهای گسترده تری خواهند شد.

اما کسی که چهارچوب کلی زندگی خود را بر اساس نظام رحمانی بنا کرده باشد، هر آنچه که پیش می‌آید، در چارچوب و ایدئولوژی او می گنجد و در نتیجه به انتظارات و وعده‌هایی که معتقد است رسیده است. این‌ها همگی پیروزی است و حس خوشحالی و شادی و امید را در افراد زنده می‌کند.

خدای مهربان خیلی از خواسته‌های ما را آنطور که می‌خواهیم جواب نمی‌دهد؛ مثلاً ثروت زیاد به ما نمی‌دهد زیرا آن قادر متعال می‌داند که در ثروت زیاد، بعضی انسان‌ها سیستم ایمنی بدن و روان خویش را ضعیف می‌کنند و آسیب پذیرتر می‌شوند. یک بچه چاقو را در دست شما می بیند، بهانه آن را می گیرد؛ شما که نباید آن را به دست بچه بدهید. بچه چاقو میخواهد ولی نیازی به چاقو ندارد. بلکه او چیزی می خواهد که با آن بازی کند. روزی که بچه بزرگ شود و بتواند چهارچوب و قواعد کلی زندگیش را تعیین کند، آن وقت هیچوقت چاقو نمی خواهد و بلکه میداند که چی لازم دارد.

هر کس یک چهارچوب کلی از این جهان برای خودش می‌سازد و حوادث دنیا را بر اساس آن ترسیم می‌کند. این چهارچوب کلی، جهان‌بینی او را تشکیل می‌دهد که بر اساس آن زندگی می‌کند. اگر چهارچوب کلی بر اساس وحی مُنزِل خدای رحمان نباشد، باعث ایجاد گره‌های معنوی می‌شود که ممکن است نتواند حلش کند،  در نتیجه به بیماری‌های جسمی و عصبی تبدیل می‌شود.

بعضی مواقع  مردم گره‌های معنوی و یا جسمی خود را به وقایع نامربوط ربط می‌دهند.  این از جهان بینی غلط آنان ناشی می‌شود و آنان را به صدور حکم غلط سوق می‌دهد. چهارچوب کلی زندگی ما همان دین است. مکاتب ساخت بشر سعی دارند این چهارچوب‌ها را برای خود بسازند ولی همگی ناقص و پر از ایرادند. در عوض، همگی خوف و ترس و حزن را در زندگی ها وارد می‌کنند. در حالی که هدایت و راهنمایی واقعی باید خوف و حزن‌ و ترس‌ را از زندگی بردارد.

عدم معنویت صحیح باعث می‌شود که انسان‌ها برای حل مشکلاتشان دچار جزئیات بی‌پایان شوند. بشر برای خودش قانون‌های جزئی و خیلی ریز می‌سازد. قانون در نبود معنویت واقعی پیش می‌آید و هر چقدر که معنویت غلط گسترش یابد، قانون‌ها جزئی‌تر و ناقص‌تر میشوند و قطعاً ایرادات آن هم بیشتر می‌شود و دست و پاگیرتر می‌شوند. گاهی بعضی افراد پیر و قدیمی وقتی برای انجام کاری به یک اداره میروند، خیلی خسته میشوند؛ زیرا این همه کاغذبازی و حواله دادن به این و آن و وقت کشی در چهارچوب معنوی آنان نمی گنجد. از نظر آنان، کارها باید خیلی ساده تر می بود. ولی به هر حال بشر کار خودش را مشکلتر کرده است و وارد جزئیات بی پایان شده است. قوانین ساخت انسان خیلی دقیق نیست و گاهی واقعا دست و پاگیر و خسته کننده است. هر جامعه ای که معنویت درستی نداشته باشد، به سمت ایجاد و ازدیاد قوانین و تبصره ها خواهند رفت و زندگی را بر خود و همشهریهای خود مشکلتر میکنند. زیرا عدم معنویت صحیح، منجر به ایجاد تبصره های اضافی خواهد شد. آنان مجبورند که عدم معنویت صحیح را با قانون و تبصره حل کنند. گاهی یک معنویت درست، شما را از هزاران قانون بی نیاز میکند. اگر بعضی شکایتها را در دادگاهها مشاهده کنید، تعجب می کنید که مردم بخاطر چه چیزهای بی اهمیتی از هم شکایت میکنند. اگر معنویت درستی داشته باشید، این امورات پیش پافتاده اصلا نیازی به شکایت ندارد.

 

وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا ﴿۶۳

و بندگان خداى رحمان کسانى‏ اند که روى زمین به نرمى گام برمى دارند و چون نادانان ایشان را طرف خطاب قرار دهند به ملایمت پاسخ مى‏ دهند (۶۳)

 

وَالَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّدًا وَقِیَامًا ﴿۶۴

و آنانند که در حال سجده یا ایستاده شب را به روز مى ‏آورند (۶۴)

 

وَالَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا کَانَ غَرَامًا ﴿۶۵

و کسانى‏ اند که مى‏ گویند پروردگارا عذاب جهنم را از ما بازگردان که عذابش سخت و دایمى است (۶۵)

 

عدم معنویت صحیح، تعداد شعبات دادگاهها، تعداد مراکز درمانی، تعداد رشته های درمانی و مصرف دارو و مخدرات را بطور تصاعدی بالا می برد. اگر در جامعه ای، چنین حالتی پیش آمد، قطعا بدانید که معنویت صحیحی در آن جریان ندارد. خدا وعده داده است که عدم معنویت صحیح، یک جامعه را به فقر و فحشاء می کشاند. همانطور که در قسمت قبلی گفته شد، اگر ما مشکلات معنوی خود را بوسیله همان معنویت و ابزارهای کالبدی آن (عقل، منطق، تفکر ، احساس و شعور و ...) حل نکنیم، فشار زیاد ناشی از این تضاد و پارادکس، کالبد جسمی ما را بیمار میکند. یعنی فشار و تضاد معنوی به فشار و تضاد روی جسم تبدیل میشود و این تعریف بیماری است. در سایز بزرگتر، اگر مشکلات معنوی یک جامعه، حل نشود، فشار ناشی از این تضادها به فشار و تضاد روی جسم جامعه تبدیل میشود و بعد از مدتی این فشار و تضاد بصورت فقر و فحشاء در جامعه ظاهر میشود. هدف شیطان همین است.

 

الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَیَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشَاءِ وَاللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَفَضْلًا وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ﴿۲۶۸

شیطان شما را از تهیدستى بیم مى‏ دهد و شما را به زشتى وامى دارد؛ و(لى‏) خداوند از جانب خود به شما وعده آمرزش و بخشش مى‏ دهد، و خداوند گشایشگر داناست‏. (۲۶۸)

 

یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشَاءُ وَمَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرًا کَثِیرًا وَمَا یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ ﴿۲۶۹

(خدا) به هر کس که بخواهد حکمت مى ‏بخشد، و به هر کس حکمت داده شود، به یقین‏، خیرى فراوان داده شده است‏؛ و جز خردمندان‏، کسى پند نمى‏ گیرد. (۲۶۹)

 

در آیه بعدی، خدای مهربان جهت جلوگیری از وقوع این وضعیت، از اهمیت حکمت صحبت می فرماید. حکمت همان معنویت است. در آیه می فرماید که به هر کسی حکمت داده شود، به یقین‏، خیرى فراوان به او داده شده است‏. حکمت بزرگترین سرمایه هر انسانی است.

بنابراین یک جامعه تا ابد نمی تواند با معنویت غلط ادامه دهد؛ بلکه از نظر معنوی بیمار میشود و این بیماری به جسم جامعه تحمیل خواهد شد و بصورت فقر و فحشاء در جامعه نمایان خواهد شد. بنابراین فقر و فحشاء یک نوع بیماری اجتماعی هستند که از یک معنویت غلط گسترده اجتماعی ناشی شده اند.  امنیت یک جامعه در مرحله اول، بوسیله معنویت واقعی و صحیح تامین میشود و عدم معنویت صحیح، بمرور امنیت را از جوانب مختلف در آن جامعه از بین می برد.  بعضی ها فکر می کنند که مشکل اصلی مردم فقط اقتصادی است؛ حال آنکه عدم معنویت صحیح در جامعه؛ همه این مشکلات را ایجاد میکند. در واقع فقر و فحشاء یک نوع بیماری اجتماعی هستند که از معنویت غلط همگانی بوجود آمده اند.

ما نمی‌توانیم با گزاره‌های انسانی، صفات زشت را در زندگی خود از بین ببریم. مثلاً طمع در اصل یک نوع معنویت غلط نسبت به میزان اهمیت مادیات است که در نهایت در رفتار ما به صورت طمع مادی ظاهر می‌شود. در نتیجه وقتی می‌توانیم طمع خود را نسبت به دنیا از بین ببریم که دید و بینش درستی از این دنیا داشته باشیم. مانیفیست این دنیا فقط باید توسط خدا نوشته شود ولا غیر، گرنه هم دنیا را خراب می‌کنیم و هم آخرت را.

در زمان پیامبران، طبقه مستکبر به آنها می‌گفتند که این مردم فقیر و بی نام و نشان را از دور و بر خود طرد کنید، تا ما بیاییم و مرامتان را قبول کنیم. آنان در واقع نمی‌خواستند چهارچوب‌های خودساخته ذهنی خود را کنار بزنند و می‌خواستند چهارچوب‌های غلط خود را کماکان ادامه دهند. آنان می‌خواستند پیامبر را قبول کنند ولی چهارچوب و مقام و منزلت و شخصیت های خود را دست نزنند و همینطوری باقی بماند. در حالی که خدای مهربان و حکیم از ما می‌خواهند که چهارچوب را دوباره بسازیم، همانطور که ابراهیم و اسماعیل در یک جای دیگر به دور از قدس، چهارچوب دیگری از نو ساختند.

اگر انسان‌ها چهارچوب کلی و  جهان‌بینی درستی داشته باشند، در مشکلات به بن‌بست نمی‌خورند. فقر و فحشا به خاطر معنویت‌ها و بینش‌های غلط یک جامعه به وجود می‌آید. قطعا هرگونه بن‌بستی در زندگی مادی ناشی از یک فقر معنوی است. وقتی اکثریت جامعه در معنویت فقر داشته باشند، فقرهای مادی و فرهنگی ناشی از فقر معنوی هم بر کلیت جامعه تاثیر خواهد گذاشت. بعضی مشکلات و فقرهای معنوی، آتش آن، دامن فقط بعضی افراد و عوامل اصلی را نمی‌گیرد؛ بلکه تر‌و‌خشک را با هم می‌سوزاند. این سنت خداست، سنت خدا غیر قابل تغییر است.

 

وَاتَّقُوا فِتْنَةً لَا تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً ۖ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ(٢٥)

مراقب فتنه‌هایی باشید که آتشِ آن، دامنِ فقط فتنه‌گرهایتان را نمی‌گیرد؛ بلکه تر‌و‌خشک را با هم می‌سوزاند. بدانید که مجازات خدا شدید است. (٢٥)

 

وقتی مشکلات به پوسته و تن جامعه میرسد، داد همه بلند میشود. ولی آن موقع دیگر نمیشود براحتی از شر این مشکلات نجات یافت. وقتی مشکلات به پوسته میرسد، خیانت، جنایت و مشکلات عجیب و غریبی پیش خواهد آمد.

عدم معنویت و جهان‌بینی صحیح باعث ایجاد سازوکارهای عجیب و غلط و اضافی خواهد شد که هزینه بردار است. همین هزینه‌هاست که عدالت را از بین می‌برد. مردم در مقام حرف، تقریبا همگی دنبال عدالتند، اما هیچ کدام دنبال روشی نیستند که عدالت زا باشد؛ بلکه همگی دنبال اجرای عدالت در دادگاهها و پای چوبه دار هستند. وقتی در مورد عدالت صحبت می شود، ناخودآگاه همگی به یاد دادگاه و قاضی و وکیل و چوبه دار می افتند. حال آنکه برقراری عدالت در روشهای زندگی نهفته است. دادگاه و قاضی مربوط به نتیجه و حالتی است که افراد و جامعه استایل و روش درستی را انتخاب نکرده اند و در مرحله آخر کارشان به این جاها می کشد. افراد معنویت را رعایت نمی کنند و بعد دچار مشکلات جسمی و بیماری میشوند و پیش پزشک میروند که برایشان معجزه کند!

مثلاً روش‌های پزشکی غلط مردم را به داروهای شیمیایی و مخدر معتاد می‌کند که بعد از آن هزینه‌های اضافی و بی‌مورد و غلط و زیرمیزی گرفتنها پیش می‌آید که این خودش مخالف عدل و داد رحمانی است. نتیجتاً بشر دنبال ساخت امکانات و بیمارستانهای بیشتر و داروهای شیمیایی بیشتر می‌رود تا که عدالت را برقرار کند. بیمارستان و مواد شیمیایی در بیشتر موارد یک نوع دادگاهی است. در حالی که بشر می‌بایست از همان اول، روش‌های رحمانی به کار می‌بُرد تا دیگر کار به این جاها نکشد. خدای رحمان روش‌هایی را برای زندگی ارائه می‌دهد که عدالت زاست و ما را از مشکلات بعدی دور نگه می‌دارد. وقتی در نظام رحمانی زندگی کنید و طبق قواعد دین خدای رحمان پیش بروید، دیگر خیلی از مشکلات برای شما پیش نخواهد آمد. این را باید به عنوان یکی از اصول دین خویش بپذیریم و این پایه عدالت است. لا اله الا الله یک مفهوم معنوی است که اگر به آن عمل کنید عدالت درست می‌شود و فقط یک قول نخواهد بود. لا اله الا الله به آن معناست که اگر تو خواسته های دیگر را کنار زنید و طبق خواسته و دستورات الله پیش بروید، دیگر به مشکل بر نمی‌خورید.

یک جامعه بیمار هم روشهایی برای دفاع از خود دارد که خیلی از موارد مثل خودزنی است. در یک جامعه با معنویت غلط، دزدی یک روش دفاع از خود است. ربا و رشوه یک روش ترقی و پیشرفت بحساب میاید. اینها ممکن است که بطور موقت به افراد کمک کنند ولی در درازمدت مثل خودزنی هستند. مثل این است که سیستم ایمنی جامعه به خودش حمله کند. معنویت غلط در مرحله اجرا به یک جرم تبدیل میشود. خدای مهربان در قرآن مسلمین و مجرمین را به عنوان دو کلمه متضاد آورده است.

 

أَفَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِینَ کَالْمُجْرِمِینَ ﴿۳۵

پس آیا فرمانبرداران را چون بدکاران قرار خواهیم داد (۳۵)

 

مَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ ﴿۳۶

شما را چه شده چگونه داورى مى ‏کنید (۳۶)

 

در آخر الزمان، تمام دنیا، به یک روش و سیستم غلط دست می یابند و مشکلات زیادی به سطح و پوسته جامعه میرسد و مشکلات در خشکی و غیر خشکی ظاهر خواهد شد. در آن موقع مشکلات آخر الزمانی پیش خواهد آمد.

 

ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ ﴿۴۱

به سبب آنچه دستهاى مردم فراهم آورده فساد در خشکى و دریا نمودار شده است تا [سزاى] بعضى از آنچه را که کرده‏ اند به آنان بچشاند باشد که بازگردند (۴۱)

 

در این آیه، از دست صحبت شده است و نه از پا (بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ). زیرا در جامعه مجرم که فساد در آن به پوسته میرسد، مردم امکانات اولیه و پایه ای بدن و محیط خویش را فراموش میکنند و دنبال مصنوعیات و داروهای شیمیایی و روشهای خلاف میروند.

انسان در هر جایی که تصمیم گرفت که به روشهای من در آوردی خودش متکی شود و از امتیازات نظام رحمانی استفاده نکند، اتکایش به خدا را از دست میدهد و در هزینه های عجیب و غریب خواهد افتاد. خدا میخواهد که انسانها بر پایه های خود که به نظام رحمانی وصل است، متکی شوند و خرج خود را بر دوش نظام رحمانی بیندازند. نظام رحمانی بخشنده و دست و دلباز است و بی حد و حساب به مومنان می بخشد.

بعضی‌ها می‌گویند که ما معنویت نمی‌خواهیم زیرا ممکن است که آخرتی در کار نباشد. اشتباه آنان این است که به اشتباه فکر می‌کنند که معنویت برای آخرت است، در حالی که معنویت و جهان‌بینی درست برای زندگی در همین دنیاست و گرنه در آخرت همگی به واقعیت‌ها پی خواهند برد. مسیحیت یک چهار چوب غلط از یکتاپرستی برای خود برگزیده اند. آنان خداپرستی شان را تحت ترینیتی یا تثلیث در آورده اند. چهارچوب غلط، نتایج غلط هم میدهد. آنان متوجه نتایج غلط ناشی از تثلیث نیستند. چهارچوب غلط را باید پاک کرد و از نو ساخت.

در ژاپن، مردم دینشان را بر اساس وظیفه شناسی و احترام بنا کرده اند. اگر چه حد اعتدال اینها مناسب است. اما از آنجا که اینها به تنهایی نمی تواند ستون یک دین باشند، در نتیجه بدون آنکه خود بدانند، به رکوع و سجود در مقابل غیر خدا تبدیل شده است. هر گونه شکست در انجام وظیفه، منجر به خودکشی و یا ناپدید شدن (یوهاتسو در زبان ژاپنی) آنان میشود. معیارهای انسانی اگر چه شاید ظاهرا زیبا و منطقی باشند، ولی نمیتواند جای قوانین خدا را بگیرند.

عشق به هر چیزی باعث بت ساختن از آن میشود. مسیحیان گردنبند شکل صلیب درست کرده اند و از آن برای حفاظت خود استفاده میکنند و داستان سرائیهای زیادی در این مورد دارند. اینها همگی انصاب هستند. یعنی چیزهایی که آدمی روی خودش نصب میکند تا محافظتش کند. دعانویسی، حرز، دخیل، پارچه های تبرک و ... همگی اینها نوعی انصاب هستند. خدا صراحتا اینها را کثیف اعلام میکند و برای پاکی و طهارت درونی، دوری از اینها الزامی است.

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ(٩٠)

ایی کسانی که ایمان آورده اید! شراب‌خواری و قماربازی و بت‌پرستی و بخت‌آزمایی از کارهای پلید و پلشت شیطانی است؛ پس به‌کلی از آن‌ها دوری کنید تا خوشبخت شوید. (٩٠)

 

اگر از بُعد قرآنی به قضایا نگاه کنیم و دعاهای قرآنی را بررسی کنیم، متوجه خواهیم شد که دعاهای قرآن بصورت دسته جمعی است؛ پس نتیجه مشکلات و بی عدالتی ها همگی دامنگیر صالحان هم بوده است. دعاهای قرآنی شیره و خلاصه عملکرد صالحان گذشته بوده است. تفکرات و طرز بینش عجیبی در دعاهای قرآنی روی داده است، زیرا فقط کسی که چهارچوبها و بینشهای زندگی را بدرستی درک کرده باشد، میتواند اینچنین فکر کند. نمونه دعاهای قرآنی که در آن از تقاضای بخشش و غفران صحبت میشود. بخشش و غفران از سبکهای زندگی غلط. خدای مهربان در این دعاها، درد دل افرادی را ذکر میکند که همگی از یک زندگی دنیایی خسته شده اند و برای نجات به خدای عالمیان پناه می برند. آنان از گروه مقابل (کافران، ظالمان ) به خدا پناه می برند. بی عدالتی هایی که گروه کافران بر مومنان روا میدارند، دل مومنان را در این دنیا می شکند.

 

رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَهً لِلَّذینَ کَفَروا وَ اغْفِرْلَنا رَبَّنا ِانَّکَ اَنتَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ.

رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَهً لِلَّذینَ کَفروا وَ اغْفِرْلَنا.

رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَهً لِلقَوْمِ الظّالِمینَ.

رَبَّنا لاتَجْعَلَنا مَعَ الَقَوْمِ الظَّالِمینَ.

رَبَّنا عَلَیْکَ تَوکَّلْنا وَ اِلَیْکَ اَنَبْنا وَ اِلَیْکَ الْمَصیُر.

رَبَّنا فَاغْفِرْلَنا ذُنُوبَنا وَ کَفَّرْ عَنّا سَیّئاتِنا وَ توَفَّنا مَعَ الاْبْرارِ.

رَبَّنا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْءٍ رَحْمَهً وَ عِلْماً فَاغْفِر لِلَّذینَ تابُوا وَاتَّبَعُو سَبیلَکَ و قِهِمْ عَذابَ الْحَجیمِ.

رَبَّنا اصْرِفْ عَنّا عَذابَ جَهَنَّمَ اِنَّ عَذابَها کانَ غَزاماً.

رَبَّنا امَنّا فَاغْفِرْلَنا وَ ارْحَمْنا وَ اَنْتَ خَیْرُ الرّاحِمینَ.

رَبَّنا اِنَّنا سمَعْنا مُنادِیاً یُنادی لِلاْیمانِ اَنْ امِنُوا بِرَبَّکُمْ فَامَنّا.

 

رَبَّنا اَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً وَ ثَبَّتْ اَقدامَنا وَ اَنْصُرْنا عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرینَ.

رَبَّنا وَلاتَحْمِلْنا ما لاطاقَهَ لَنا بِهِ وَ اعْفُ عَنّا وَاغْفِرلَنا وَ ارْحَمْنا اَنّتَ مَوْلینا فَانْصُرْنا عَلَی الْقَومِ الْکافِرینَ.

رَبّنَا اَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً وَ تَوَفَّنا مُسْلِمینَ.

رَبَّنا اغْفِرلَنا ذُنُوبَنا وَ اِسْرافَنا فی اَمِرْنا وَثَبَّتْ اَقدامَنا وَ اَنْصُرْنا عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرینَ.

رَبَّنا اغْفِرلَنا وَ ِلاخواِننَا الُّذینَ سَبَقُونا بِالاْیمانِ وَ لا تَجْعَلْ فی قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذینَ امَنُوا.

 

وقتی دعاهای قرآنی را می خوانیم متوجه وضعیت مومنان در طول تاریخ خواهیم شد. آنان در دنیا، از دست بی عدالتی و چهار چوبهای غلطی که بر آنان تحمیل میشد و میشود، خسته بودند و به همین خاطر است که همیشه خدا را به فریاد میخواندند. این دعاها از ته دل بر می آمده است و صرفا خواندن یک دعا برای کسب ثواب نبوده است. بلکه کسانی که محتوای این دعاها را از خدا میخواستند، همگی کارت به گلویشان رسیده بوده است. به همین خاطر است که دعاها معمولا در لحظات آخر مستجاب میشوند؛ زیرا در لحظات آخر، درجه اخلاص و واقعی بودن دعا خیلی بالا میرود. خدا در برآورده کردن دعاها، درجه اخلاص را در نظر می گیرد. حفظ کردن و حتی تقلید در دعا اصلا جالب نیست و نشان از عدم فهم موضوع است. هر کسی باید از ته دل و خالصانه خواسته های خودِ خویش را از خدا بخواهد.

این فریادها به این خاطر است که زندگی ما در این دنیا در یک خانواده شکل می گیرد که همه آیتمها دست خودمان نیست. وقتی یکی در خانواده دستورات خدا را رعایت کند؛ ولی همسر و فرزندان رعایت نکنند و یا برعکس. این مشکل بزرگی در طول تاریخ بوده است و گریبانگیر پیامبران بزرگ هم بوده است.

یک آیه از قرآن است که میگوید در روز آخرت، مومنان بر کافران خنده میزنند.

 

وَإِذَا رَأَوْهُمْ قَالُوا إِنَّ هَؤُلَاءِ لَضَالُّونَ ﴿۳۲

و چون مؤمنان را مى‏ دیدند مى گفتند اینها [جماعتى] گمراهند (۳۲)

 

وَمَا أُرْسِلُوا عَلَیْهِمْ حَافِظِینَ ﴿۳۳

و حال آنکه آنان براى بازرسى [کار]شان فرستاده نشده بودند (۳۳)

 

فَالْیَوْمَ الَّذِینَ آمَنُوا مِنَ الْکُفَّارِ یَضْحَکُونَ ﴿۳۴

و[لى] امروز مؤمنانند که بر کافران خنده مى‏ زنند (۳۴)

 

عَلَى الْأَرَائِکِ یَنْظُرُونَ ﴿۳۵

بر تختها[ى خود نشسته] نظاره مى کنند (۳۵)

 

هَلْ ثُوِّبَ الْکُفَّارُ مَا کَانُوا یَفْعَلُونَ ﴿۳۶

[تا ببینند] آیا کافران به پاداش آنچه میکردند رسیده‏ اند (۳۶)

 

همیشه این آیه در ذهن من به یک سوال تبدیل شده بود. چرا مومنان در روز آخرت، بر وضعیت کافران می خندند. البته خنده آنها نه از سر تمسخر است؛ بلکه در این جهت است که کافران در جهنم، هنوز به شیوه و استایل خویش معتقدند و حتی اگر آنها را هم بیرون آورند، باز به همان روشهای قبلی برخواهند گشت. این روش واقعا خنده دار است. چیزی که میدانید غلط است ولی باز روش غلط را ادامه دهی. از آنجا که به فرمایش خدا اعتماد داشتم و دارم و انشاءلله خواهم داشت، میدانم که آن خالق یکتا کسی را مسخره نمی کند. تصمیم گرفتم که دید خود را نسبت به بهشت و جهنم عوض کنم. با مطالعه آیات قرآنی متوجه شدم که جهنمیان نسبت به سبک و سلوک زندگی در جهنم (خواسته و یا ناخواسته) مُصِرند و معتاد آن هستند. آنان زقوم می خورند و بعد برای هضم آن بطرز عجله ای حمیم روی آن می ریزند. تمام این کارها از نظر بهشتیان خنده دار است و ثابت میکند که جهنمی ها از یک چیزی می ترسند، آنها خود به دلخواه خود زقوم میخورند و حتی به دلخواه خود در آن زیاده روی میکنند.

 

فَإِنَّهُمْ لَآکِلُونَ مِنْهَا فَمَالِئُونَ مِنْهَا الْبُطُونَ

آنها قطعا از آن میخورند و بطنهای خود را از آن پر میکنند

 

کلمات (آکِلُونَ) و (مَالِئُونَ) به حالت فاعلی بیان شده است و نشان میدهد که آنها خود به اختیار خود این سبک را بطور جدی ادامه میدهند و کسی به زور و اجبار زقوم به آنها نمی خوراند. دلیل دیگر خنده مومنان این است که کافران در دنیای فانی، مومنان را مسخره میکردند و خندیدن مومنان جزای کاری است که خودشان میکردند.

همانطور که در آیه می فرماید (فَالْیَوْمَ الَّذِینَ آمَنُوا مِنَ الْکُفَّارِ یَضْحَکُونَ ) خنده مومنان به کسانی است که خیلی پوشاننده مشکلات بودند و به همین خاطر از لفظ الْکُفَّارِ استفاده فرموده است. کفّار یعنی کسانی که روشهای رحمانی را بطور جدی می پوشاندند و به جای آن به روشهای خنده دار خود پناه می بردند. وقتی آدمی روشهای غلط درمان پزشکی را در جامعه می نگرد، واقعا مات و مبهوت می ماند. کسانی که بخاطر یک سرماخوردگی ساده، کلی قرص و مسکن و مخدر مصرف میکنند و این واقعا باعث تعجب است و حتی باعث خنده است. چطوری آدمی بخاطر یک خطر کوچک، این همه مضرات وارد بدن خویش میکند. آیا آدمی باید تا این حد از جان خودش بترسد و برای حفظ جان خود به روش غلط پناه برد؟، مگر این دنیا چقدر ارزش دارد؟ آیا به نظر شما این خنده ندارد. در جهنم وضعیت خیلی بدتر است. این نوع ترس در جهنم بسیار بزرگتر است. درست است که جهنمیان از زندگی در جهنم خسته میشوند ولی در عین حال به روشهای غلط آن تن میدهند. مثلا از زقوم شکمها را پر میکنند و بعد از ترس و با عجله حمیم رویش می ریزند و کار به جاهای باریکتر میکشد. اینها کارهای خطرناک و خنده داری است که مردم از ترس جانشان در این دنیای فانی و دو روزه هم انجام میدهند.

 

فَإِنَّهُمْ لَآکِلُونَ مِنْهَا فَمَالِئُونَ مِنْهَا الْبُطُونَ ﴿۶۶

پس [دوزخیان] حتما از آن مى ‏خورند و شکمها را از آن پر مى کنند (۶۶)

 

ثُمَّ إِنَّ لَهُمْ عَلَیْهَا لَشَوْبًا مِنْ حَمِیمٍ ﴿۶۷

سپس ایشان را بر سر آن آمیغى از آب جوشان است (۶۷)

 

ثُمَّ إِنَّ مَرْجِعَهُمْ لَإِلَى الْجَحِیمِ ﴿۶۸

آنگاه بازگشتشان بى‏ گمان به سوى جحیم است (۶۸)

 

 

حتی سرطان هم واکنش طبیعی بدن در مقابل نابهنجاری های بدنی است. که اگر روش درمانی بیماری به روش ایوب بکار برده شود، درمان میشود. اما اگر روشهای پوشاننده بکار برده شود، سرطان به مرحله حاد می رسد. بشر خیلی از جان خودش می ترسد. این در حالی است که او ممکن است طی روز، بارها آرزوی مرگ کند؛ اما در عمل ترسوست و فورا به پوشاننده ها پناه می برد. افراد در جهنم هم از جان خود سیرند ولی در عین حال همیشه به زقوم و حمیم پناه می برند. جهنمیان افراد بزدل و ترسویی هستند. به همین خاطر در آیه آخری خدا می فرماید: هَلْ ثُوِّبَ الْکُفَّارُ مَا کَانُوا یَفْعَلُونَ  = آیا کسانی که حقایق را می پوشانند به آنچه که میکردند رسیده اند؟ آنان در جهنم هم همین روال را ادامه میدهند.

 

هَلْ ثُوِّبَ الْکُفَّارُ مَا کَانُوا یَفْعَلُونَ ﴿۳۶

[تا ببینند] آیا کافران به پاداش آنچه میکردند رسیده‏ اند (۳۶)

 

روشی که غلط است را می دانید غلط است، ولی باز ادامه میدهید! آیا این خنده دار نیست؟ خیلی از مردم در مرحله قول از جان خود نمی ترسند و حتی گاهی آرزوی مرگ هم میکنند؛ اما در مرحله عمل، بدون نیاز اضطراری، تن به هر نوع داروی شیمیایی میدهند و عملا توکل به نظام رحمانی را از دست میدهند و به یک سیستم مبتنی بر دروغ تن میدهند.

به این طریق انسانها خودشان را در میان بلایا و آزمایشات قرار میدهند و ممکن است که فرد بیمار در این روشها، به روشهای شیمیایی ایمان آورد و خدای رحمان را کافر شود. این بزرگترین بدبختیی است که میتواند برای یک فرد پیش آید.

 

  • اسعد حسینی
۱۳
مرداد
۰۴

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت یکصد و شصت و چهار)

الهه گیری (بخش 3)

لا اله الا الله

 

اولین شعار بی چون و چرای تمام ادیان آسمانی این بوده است:

 

لا اله الا الله

هیج الهی در کنار خدا نیست      

هیچ الهی به جز خدا نیست 

هچ الهی بجز خدا نباید باشد

هیچ الهه ای واقعی بجز خدا نبوده است

این شعار مهم و اساسی، وجود هر گونه الهه ای را چه در کنار خدا و چه مستقل از خدا، رد میکند. اما بشر در طول تاریخ، الهه های زیادی در کنار خدا ایجاد کرد. وقتی مردم در یک مفهوم و یا یک معنا، افراط و تفریط میکنند، خودبخود از آن معنا و مفهوم یک الهه درست میشود. خدای حکیم، شدیدا با این نوع معناگرایی مخالف است. مثلا یکی در عدالت خوب عمل میکند؛ اما مردم او را بزرگ و بزرگتر میکنند و در مورد عدالت او افراط گویی میکنند، تا جایی که به او میگویند خدای عدالت و او را در یک جایگاه افراطی قرار میدهند. در این حالت این فرد به یک الهه تبدیل شده است و از نظر مردمان، در کنار خدای عالمیان قرار می گیرد. بنابراین فرآیند تولید شدن یک الهه بصورت زیر است:

 

فرد عادل است ß افراط در مورد عدالت او ß تولید شدن یک الهه عدالت

 

البته در واقعیت چیزی به نام الهه عدالت وجود خارجی ندارد. اما آنچه که در ذهن افراد میگذرد برای ما مهم است. الهه ها همگی خیالیند و البته پشت پرده الهه ها، خبرات دیگری است که در ادامه بررسی میشود. در مقالات قبلی ثابت شد که افراط و تفریط یک نقطه هستند. اگر کسی به اسم الهه عدالت موجود باشد، او الهه ناعدالتی هم هست. در ادامه ثابت میشود که منشاء تمام فسادها و ظلمها؛ همین الهه سازی است. خدا خودش می فرماید که اگر دو الهه و یا بیش از دو الهه در نظر گرفته شوند، دنیا فاسد میشود. پس دلیل اصلی تمام فسادها بخاطر ایجاد الهه های تخیلی است. برقراری لا اله الا الله مبنا و اساس  تشکیل دنیایی عاری از هر گونه فساد است.

معمولا مردم الهه ها را ایزدان یا امشاسپندان هم می نامیدند. الهه‌ها  معمولا به عنوان تجسم‌های خاصی از خدا هم شناخته می شوند. در برخی از مذاهب، الهه‌ها به عنوان جنبه‌های مختلف یک خدا یا نیروی واحد در نظر گرفته می‌شوند. حتی بعضی الهه ها، خودشان الهه های زیر مجموعه دارند.

اما آیا سیستم الهه سازی مربوط به زمان قدیم بود و یا اکنون هم جریان دارد؟ آئینهای افراطی ماقبل تاریخ هیچکدام از بین نرفته اند و همان گمراهیهای قدیم، با شدت بیشتر و شاخ و بال بیشتر، هنوز پابرجاست و بیشتر هم خواهد شد.

در طول تاریخ، بعد از گذشت زمان، الهه ها جای خدا را گرفتند و مفهوم خدای واحد را کم رنگ کردند. زمانهای قدیم، فرشتگان ارتباط نزدیکتر و جسمانی تری با مردم داشته اند. حتی طوری بود که آنها فرشتگان را با دو چشم خود می دیدند و با آنها صحبت می کردند و البته شیاطین هم بصورت دیو جسمانی با هیکلهای مختلف دیده میشدند. این نوع ارتباط بمرور زمان کم رنگ شد و ارتباطات فرشتگان با انسانها نرمتر و پنهانی تر شد. اما مردم بنا به عادت آبا و اجداد خود، همچنان به آن ارتباطات، اگر چه حسش نمیکردند، پای بند بودند. آنان مثلا بارش باران را به یک فرشته نسبت میدادند. بعد از مدتی، آنان دیگر آن فرشته را مامور باران میدانستند و آن را رسما ایزد و الهه نامیدند و در صورت عدم بارش، مراسمی برای او در نظر می گرفتند و یا برای آن ایزد قربانی میکردند. تا که ایزد نظری کند و باران بباراند. به این طریق طی یک فرآیند زمانبر، الهه های متعدد جای خدا را گرفت. به طور کلی، جایگزینی الهه‌ها به جای خدا به یک فرآیند پیچیده و زمانبر فرهنگی، اجتماعی و تاریخی مربوط می‌شود که تحت تاثیر عوامل مختلفی قرار دارد.

این حادثه در قرآن خیلی جالب به تصویر کشیده شده است. مردم ستایشها و نیایشها و دعاها و توجه خویش را نثار این ایزدان میکردند. اما طبق آیه قرآنی ، این ستایشها به ایزدان نمیرسید و بلکه به اجنه می رسید. قرآن خیلی واضح این نکته را بیان می فرماید که خدا روزى را که همه آنان را محشور مى ‏کند آنگاه به فرشتگان (ایزدان) مى‏ فرماید آیا اینها بودند که شما را ستایش و نیایش می کردند. فرشتگان در جواب مى‏ گویند منزهى تو سرپرست ما تویى نه آنها، بلکه آنها جنیان را مى ‏پرستیدند و بیشترشان به آنها اعتقاد داشتند.

 

وَیَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمِیعًا ثُمَّ یَقُولُ لِلْمَلَائِکَةِ أَهَؤُلَاءِ إِیَّاکُمْ کَانُوا یَعْبُدُونَ ﴿۴۰

و [یاد کن] روزى را که همه آنان را محشور مى ‏کند آنگاه به فرشتگان مى‏ فرماید آیا اینها بودند که شما را مى ‏پرستیدند (۴۰)

 

قَالُوا سُبْحَانَکَ أَنْتَ وَلِیُّنَا مِنْ دُونِهِمْ بَلْ کَانُوا یَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَکْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ ﴿۴۱

مى‏ گویند منزهى تو سرپرست ما تویى نه آنها بلکه جنیان را مى ‏پرستیدند بیشترشان به آنها اعتقاد داشتند (۴۱)

 

این نکته آخری خیلی مهم است که آیه می فرماید:

 

مردم ایزدان را به کمک می خواندند،

اما در نهان، بدون آنکه خود بدانند با اجنه طرف بودند.

 

این چه سر و رازی است که آیه قرآن از آن پرده بر میدارد؟

اسطوره ها و داستانهای زیادی از این الهه ها در فرهنگهای مختلف نقل شده است که همگی ناشی از یک برداشت اشتباه معنوی بوده است. آنان لایه غیبی را کامل قبول نداشتند و به همین خاطر سعی میکردند خدا را از طریق واسطه ها به خود نزدیک کنند. وقتی خدا را از ابعاد مختلف قبول نداشته باشید، سعی میکنید که ابعاد خدا را زمینی کنید و حتی به آن ابعاد، جسمیت و معنای زمینی داده شود. الهه ها معنا و مفهومی هستند که مردم زمان قدیم سعی کردند، خدا را در قالب آن و بصورت زمینی تعریف کنند. مثلا مردم معتقد بودند که الهه‌ باروری و عشق به انسان‌ها کمک می‌کند تا  روابط خود با دیگران را بهتر کنند. البته اینها همه اش یک نوع تجسم و خیال بود. اما این تجسم‌ها در ظاهر به انسان‌ احساس کاذب موفقیت در عشق و روابط میداد. یا مردم فکر میکردند که ایزدها یا همان الهه ها، بر طبیعت کنترل دارند. بمرور زمان این الهه ها هر کدام با نام آن قسمت از طبیعت نامگذاری شدند. مثلا الهه و یا ایزد آب را آناهیتا نامیدند.

تعدادی از الهه ها:

آناهیتا = الهه آب

میترا = الهه دوستی و پیمان

آتنا: الهه حکمت، جنگ و هنر

دیونیسوس: الهه شراب و جشن

ونوس: الهه عشق و زیبایی

دیانا: الهه شکار و طبیعت

و ...

این اسامی در فرهنگهای مختلف هم متفاوت است. مثلا رومیان به الهه عشق و زیبایی می گفتند آفرودیته؛ اما یونانیان می گفتند ونوس. به این ترتیب ثابت میشود که اینها اسامیی بودند که مردم خودشان انتخاب کرده  بودند (أَسْمَاءً سَمَّیْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُکُمْ). و گرنه چرا باید یک الهه دو نام داشته باشد.

 

مَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا أَسْمَاءً سَمَّیْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُکُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ ﴿۴۰

شما به جاى او جز نامهایى [چند] را نمى ‏پرستید که شما و پدرانتان آنها را نامگذارى کرده‏ اید و خدا دلیلى بر [حقانیت] آنها نازل نکرده است فرمان جز براى خدا نیست دستور داده که جز او را نپرستید این است دین درست ولى بیشتر مردم نمى‏ دانند (۴۰)

 

الهه ها معمولا نماد هستند. نماد باروری، نماد آب، نماد فراوانی، نماد عدالت، نماد ثروت و ... اما در بعضی جاها، مثلا الهه خورشید و یا نور داشتند که در واقعیت هم خورشید وجود داشت. مثلا در ژاپن؛ الهه خورشید (آماتراسو)، یکی از مهم‌ترین الهه‌های آئین شینتو است. این الهه به عنوان خالق و محافظ ژاپن شناخته می‌شود. حتی نام اصلی ژاپن، خورشید تابان است که از این الهه گرفته شده است. آنها الهه ماه هم داشته اند به نام تسوکویومی. این الهه‌ها نمایانگر جنبه‌های خاصی از زندگی و طبیعت بین مردم هستند. مردم زمان قدیم طرز عملکرد خورشید و ماه و ستارگان را نمی دانستند و به همین خاطر آنان را یک الهه و قدرت و نیروی برتر بحساب می آوردند.

مردم زمان قدیم، وقتی جایگاه و موقعیت یک چیزی را نمی دانستند، ممکن بود مقهور قدرت و توانایی آن شیء شوند و در نتیجه از او تعریف و تمجید میکردند و به مرور به ستایش و نیایش او می پرداختند و در نهایت بعد از چند نسل، به یک الهه ثابت تبدیلش میکردند. آنها بمرور برای این ایزدان، مراسمها و روزهایی اختصاص دادند و در آن روزها، جشن و قربانی و مولودی برگزار میکردند.

اما در آئین یکتاپرستی و خداپرستی، هیچ شیء و یا کسی به عنوان نیروی برتر وجود ندارد و هر آنچه هست، متعلق به خدای یکتاست. اساسا مفهوم لا اله الا الله در این نکته نهفته است که ایزدان و الهه های مختلف اصلا نباید مطرح شوند. پیامبر ابراهیم در مراحلی از زندگی خود، با چنین الهه ها و ایزدانی برخورد کرد و طی منطق خاصی آنان را پشت سر گذاشت و به خدای واحد یکتا رسید.

 

فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأَى کَوْکَبًا قَالَ هَذَا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِینَ ﴿۷۶

پس چون شب بر او پرده افکند ستاره‏ اى دید گفت این پروردگار من است و آنگاه چون غروب کرد گفت غروب ‏کنندگان را دوست ندارم (۷۶)

 

فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَذَا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِنْ لَمْ یَهْدِنِی رَبِّی لَأَکُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّینَ ﴿۷۷

و چون ماه را در حال طلوع دید گفت این پروردگار من است آنگاه چون ناپدید شد گفت اگر پروردگارم مرا هدایت نکرده بود قطعا از گروه گمراهان بودم (۷۷)

 

فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَذَا رَبِّی هَذَا أَکْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ یَا قَوْمِ إِنِّی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ ﴿۷۸

پس چون خورشید را برآمده دید گفت این پروردگار من است این بزرگتر است و هنگامى که افول کرد گفت اى قوم من من از آنچه [براى خدا] شریک مى‏ سازید بیزارم (۷۸)

 

إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِیفًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ ﴿۷۹

من از روى اخلاص پاکدلانه روى خود را به سوى کسى گردانیدم که آسمانها و زمین را پدید آورده است و من از مشرکان نیستم (۷۹)

 

از روی آیات متوجه میشویم که مردم آن زمان، الهه ها را تربیت کننده خود می دانستند. به همین خاطر پیامبر ابراهیم هر بار که مثلا ماه را دید، می گفت این ربّ من است (هَذَا رَبِّی). ربّ به معنای پرورش دهنده و تربیت کننده است. زیرا آنها هر امر و حادثه ای را تحت آن الهه تعریف میکردند. آنها بعدا برای این سیستم پرورشی، طالع بینی، کف بینی، ماه کامل و ماه ناقص و ستاره شناسی بوجود آوردند. مثلا کسانی که به الهه ماه اعتقاد داشتند، برای ازدواج ، ابتدا بوسیله ماه طالع بینی میکردند تا ببینند که آیا این ازدواج انجام بشود یا خیر؟ آنها برای پیش بینی حوادث و جنگها از ستاره شناسی بهره می بردند. زیرا آنها فکر میکردند که سرنوشتشان را این اجرام تعیین میکند.

پیامبر ابراهیم ابتدا ستاره را معرفی کرد و بعد از مدتی ماه و بعد خورشید ولی در نهایت به خدای عالمیان روی آورد. مردم آن زمان ستاره ها را پرستش میکردند و دلیل هم داشتند. آنها از نظر خود، فقط یک جسم را پرستش نمی کردند، بلکه آنها معتقد بودند که سرنوشت آنان در این ستاره هاست و طالع بینی و فال گیری را از این روشها بدست آوردند. البته آنان خبر نداشتند که این ستاره ها هر کدامشان در منظومه خود یک خورشید هستند وحتی خیلی بزرگتر از خورشید ما در منطومه شمسی. و حتی ممکن است همان موقع که آنها را می دیدند وجود خارجی نداشته باشند و بوسیله یک سیاه چاله بلعیده شده باشند. مشکل دیگر ستاره ها این است که آنها فقط در طول شب دیده میشوند. اما آنها فقط نور ستاره ها را می دیدند. ستاره ها تعدادشان زیاد بود. یکی دو تا نبودند، میلیاردها بودند. این مشکل بزرگی بود، زیرا خدایان متعدد بدرد نمی خورند. اگر در آن چالش منظور از کوکب، سیاره بوده باشد، پس منظورشان سیاراتی همچون زحل، مریخ، مشتری و ... بوده است. حتی اگر منظور آیه این سیارات بوده باشد، باز تعداد اینها زیاد است.

آیتم بعدی ماه بود که تعدادش به نسبت ستاره ها و سیاره ها خیلی کمتر بود. علاوه بر آن بزرگتر به نظر می رسید، مخصوصا وقتی که قرص کامل باشد. اما مشکلش این بود که ماه دو هفته هست و دو هفته نیست و این تاخیر دردساز است.

اما خورشید از ماه خیلی بزرگتر است و نورش هم زیادتر است. مهمتر از همه این است که خورشید یکتا است و این با ایده یکتاپرستی تاحدی جور است! خورشید پرستان میتوانند ادعا کنند که یکتاپرستند، البته فقط در منظومه شمسی. اما مشکل بزرگ خورشید این است که شبها پیدایش نیست. تمام این موجودات مشکل بزرگی دارند و آن این است که تحت تاثیر همدیگر و سایر عوامل طبیعی قرار می گیرند. یک تکه کوچک ابر میتواند جلو اینها را کلا بگیرد و همه را غیر قابل دسترس کند. پس اگر این طرز الهه گیری همینجوری ادامه پیدا کند، شاید به الهه موش هم رسید. داستانی هست در این مورد:

یک موش  در یک روز، تصمیم گرفت که به یک موجود قوی و قدرتمند تبدیل شود. او به این فکر می‌کرد که چگونه می‌تواند این کار را انجام دهد. موش به سوی ابر رفت و به او گفت: ای ابر من می‌خواهم به یک موجود قوی تبدیل شوم. آیا می‌توانی مرا قوی کنی؟ ابر به موش گفت: من نمی‌توانم تو را قوی کنم، زیرا باد از من قوی تر است. می‌توانم تو را به باد معرفی کنم. شاید او بتواند کمکت کند. موش به سوی باد رفت و به او گفت: ای باد من می‌خواهم به یک موجود قوی تبدیل شوم. آیا می‌توانی مرا قوی کنی؟  باد به موش گفت: من نمی‌توانم تو را قوی کنم، اما می‌توانم تو را به کوه معرفی کنم، زیرا کوه را نمی توانم تکان دهم. شاید او بتواند کمکت کند. موش به سوی کوه رفت و به او گفت: ای کوه من می‌خواهم به یک موجود قوی تبدیل شوم. آیا می‌توانی مرا قوی کنی؟ کوه به موش گفت: من نمی‌توانم تو را قوی کنم، زیرا موش از من قوی تر است و من را سوراخ میکند. در نهایت موش به خودش رسید. همانطور که یک قبیله در هند، موش را مقدس میدانند و آن را در معابد نگه میدارند و دلیلشان شاید چیزی مثل این سلسله مراتب باشد.

مثل این داستان، آدمی اگر منطقی الهه گیری کند و الهه های قوی تری انتخاب کند، در یک تسلسل بی نهایت خواهد افتاد. پیامبر ابراهیم نگذاشت در این دور باطل بیفتد و کار را همانجا تمام کرد و خدای احد و واحد را ترجیح داد.

پیامبر ابراهیم پیش خود گفت که برای یک خدا این اصلا جالب نیست. خدا باید همیشه قابل دسترس باشد تا بندگان او بتوانند او را هر لحظه به کمک بخوانند. اصلا چرا خدایی را نپرستیم که تمام جهان و ستاره ها و ماه و خورشید و سایر موجودات دیگر را آفریده است. چرا آن یکتایی را نپرستیم که تمام جهان و تمام قدرتها متعلق به اوست.

در زمان ما، پرستش ستاره و سیاره و ماه و خورشید بصورتهای دیگری پیش آمده است. تمام الهه های زمان قدیم، دوباره در زمان ما بر می گردند؛ اما با سبک جدید.

پیامبر ابراهیم هر بار که مثلا ستاره و ماه و خورشید را می دید، می گفت این ربّ من است (هَذَا رَبِّی). ربّ به معنای پرورش دهنده و تربیت کننده است. آنچه که مهم است بدانیم این است که بفهمیم، این الهه ها با هدف ربوبیت اخذ می شدند. یعنی فردی که ماه را به عنوان الهه می گرفت، منظورش این بود که او را به عنوان ربّ خودش بگیرد و تحت سیستم ماه تربیت شود. در کل وقتی کسی غیر از خدا به عنوان الهه گرفته شود، بعد از مدتی مقام ربّ هم پیدا میکند و بعد از مدتی دیگر مقام مَلک هم پیدا میکند. در تمام بت پرستی ها دیر یا زود، سه صفت مهم خدا (اله ربّ - ملک) که در سوره ناس گفته شده است، به الهه ها نسبت داده میشود. اما در زمان ما این سه الهه دوباره برگشته اند. اما چطوری؟

 

  • ستاره: ستاره شناسی  هم جزو علومی است که مردم زندگی خود را براساس آن بنا میکردند. مثلا میگفتند که طبق علم ستاره شناسی، سرنوشت شما اینطوری خواهد شد. مردم بوسیله ستاره شناسی زمان بارش و آب و هوا را تعیین میکردند. هم اکنون هم این نوع پیش بینی در میان مردم رایج است. پس ستاره نماد انقلاب کشاورزی بود.

 

  • ماه : مثلا کسی که ماه را به عنوان ربّ می گرفت، بیس و پایه زندگی خویش را بر اساس ماه قرار میداد. او با کسی ازدواج میکرد که  طالع بینی ماه تولدش با ماه تولد همسرش بخواند. طالع بینی و فال بینی چینی بر این اساس استوار است. در بعضی سایتها، جداول مخصوصی برای این کار ارائه شده است که خیلی ها هم اکنون هم به آن معتقدند. اما در زمان ما، ماه میتواند همان ماهواره باشد که مردم زندگیشان را براساس آن تنظیم میکنند. هر وقت تلویزیون و ماهواره برنامه نداشته باشد، میخوابند و خواب و بیداری و ایدئولوژیهای خود را دست او داده اند. ماه نماینده علم هم است. در سال 1969 ، مسابقه علم فضانوردی بین آمریکا و روسیه باعث شد که انسان ماه را فتح کند. در آن موقع این دو کشور واقعا در علوم فضانوردی که تقریبا تمام علوم و صنایع دیگر را هم با خود و در زیر مجموعه خود دارد، رقابت عجیبی میکردند. آنها پیشرفت علمی را نشانه پیروزی خود میدانستند. پس ماه نماد انقلاب علمی و انقلاب دیجیتال بود. اولین کامیپوترهای ساخته شده در سفر انسان به ماه، بطور جدی بکار برده شد.

 

  • خورشید: مردم به خورشید به عنوان منبع نور نگاه میکردند. منبع نور یعنی منبع انرژی. اکنون منبع انرژی ها عوض شده است. منبع انرژی فسیلی، هسته ای، آبی و ... در خیلی جاها بخاطر این منبع انرژی، جنگ و درگیری است. پس خورشید نماد انقلاب انرژی است. هم اکنون ما در زمان طی این نماد سومی هستیم و مبحث انرژی به چالش برانگیزترین مسائل جهان تبدیل شده است. جمعیت زیاد، ماشین زیاد، مصرف برق و آب و گاز زیاد و ... همگی نیاز به یک منبع جدید و انقلاب در انرژی دارند. انرژییی که آلودگی کمتری داشته باشد.

با این حال، این سه انقلاب (انقلاب کشاورزی انقلاب علمی و دیجیتال انقلاب انرژی) هیچکدام مشکلات بشریت را حل نخواهد کرد. زیرا بشریت بیش و پیش از آنکه نیازمند این امورات مادی باشد، نیازمند معنویتی است از طرف خدا. اینها الهه های سبک جدید هستند که در چالش بزرگ پیامبر ابراهیم قرار می گیرند.

پیامبر ابراهیم یکبار جهان را به چالش کشید و ایده مهم او در زمان ما یکبار دیگر جهان را به چالش خواهد کشید و جهان یکبار دیگر باید این بتهای به سبک جدید را رد کند و گرنه نابود خواهد شد.

جهان هنوز بت اولی و دومی را رد نکرده است که بت سومی به وقوع خواهد پیوست. کل تاریخ بشریت عرصه ی عرضه این بتها و مشابهش بوده است. در صورتی که بشریت به این انقلابها، جنبه الهه گری و خدایی ندهد، آن وقت میتوان امیدوار شد که سرنوشت خوبی خواهد داشت و گرنه، سرنوشت خوبی نخواهد داشت.

در زمان قدیم، وقتی کسوف و خسوف پیش می آمد، دو اتفاق ممکن بود پیش آید:

 

  1. عده ای که به خدای واحد ایمان داشتند، به درگاه خدا دعا میکردند تا که خورشید را دوباره برگرداند. آنان به درگاه خدا دعا میکردند تا از شرّ این حادثه محافظتشان کند.
  2. اما آنان که خورشید را به عنوان الهه برگزیده بودند، خسوف و کسوف را به عنوان نشانه‌هایی از نبرد بین خدایان یا موجودات دیگر تفسیر میکردند. یا بعضی از آنها به عنوان خشم خدای مثلا خورشید تلقی میکردند. حتی ممکن بود که این حوادث طبیعی، باعث ایجاد کینه بین پیروان الهه های مختلف شود و بر همدیگر هجوم برند.

حتی گاهی این الهه پردازی ها در میان انسانها هم شکل می گیرد. مثلا اگر یکی با فردی مشکلی داشته باشد و بطور تصادفی بلایی سر آن فرد بیاید، آن شخص فورا میگوید که این خدای من بود که این بلا را سرش آورد. انگار هر فردی یک خدای مخصوص به خود را دارد. اینها نوعی خودخواهی و هواپرستی است. زیرا منتظر است که خدا به هواها وخواسته های غیر منطقی او جواب بدهد و گاها آن را بر حوادث بی ربط تطبیق میدهد. این هم یک نوع الهه گیری است. زیرا در حالت الهه گیری، افراد به خدا دستور میدهند و خدا تحت امر آنهاست!

خدای احد و احد طبق عدالت خودش عمل میکند و نه عدالت انسانها.

این دو نوع بینش، دو  بینش کاملا متفاوت است که ناشی از دو جهان بینی متفاوت است. یک بینش که خداپرستانه است و دیگری یک بینش ناقص که ناشی از عدم درک موضوع است. خدا در قرآن می فرماید:

 

لَا الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَهَا أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَلَا اللَّیْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَکُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ ﴿۴۰

نه خورشید را سزد که به ماه رسد و نه شب بر روز پیشى جوید و هر کدام در سپهرى شناورند (۴۰)

 

نه خورشید بر ماه پیشی میگیرد و نه ماه بر خورشید پیشی میگیرد. جنگ و جدالی بین اینها نیست و اینها همگی تحت فرمان خدایند و طبق فرمولی که خدا تعیین کرده می چرخند و به حرف مردم نیست که برگردند و یا متوقف شوند. مردم پدیده کسوف و خسوف را به نبرد خدایان تعبیر میکردند. در حالی که اینطوری نبوده است. وقتی خسوف برداشته میشد، مردم به ایزد خورشید بیشتر ایمان می آوردند و بیشتر گمراه می شدند. خورشید و ماه در حدی نیستند که بتوانند با هم جنگ و جدال کنند و باعث کسوف و یا خسوف شوند. اینها طبق روال خود و تعیین شده توسط خدای عالمیان کار میکنند. اما مردم در خیال خویش، نبرد الهه های خود را تصور میکنند و در نتیجه پیروان این الهه ها هم با همدیگر می جنگیدند.

تقریبا تمام جنگهایی که در جهان رخ میدهد، از نظر ما خیلی غیر منطقی است. واقعا دلیل بعضی جنگها بین ملتها و یا کشورها مشخص نیست. آیا نیروی دیگری پشت این جنگهاست؟ زیرا اکثریت این جنگهای غیر منطقی و بی دلیل، جنگ بین الهه هاست. هر الهه ای ایدئولوژی و بینش و جهان بینی مخصوص خود را دارد و در صورت تداخل با ایدئولوژی های دیگر، بینش و ایدئولوژی های متفاوت الهه ها به جان هم می افتند. اگر نیرو و یا کسی به خاک و مال شما تجاوز کند، شما ناخودآگاه از خود دفاع خواهید کرد. اما جنگهای ایدئولوژیک را عموم مردم متوجه نمی شوند و فقط قشر با ایدئولوژی خاص آن را متوجه میشوند و طبیعتا فقط انسانهای با ایدئولوژی خاص در این نوع جنگها شرکت میکنند.

 اما اگر مردم جهان، خدای واحد و احد را پرستش کنند، دیگر تداخل و همپوشانیی بین آنها نخواهد بود و جنگی هم نخواهد بود و همدلی و همکاری و تعاون برقرار خواهد شد و قطعا خون کسی هم ریخته نخواهد شد.

 

کَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلَّا الَّذِینَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللَّهُ یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ ﴿۲۱۳

مردم امتى یگانه بودند پس خداوند پیامبران را نویدآور و بیم‏ دهنده برانگیخت و با آنان کتاب [خود] را بحق فرو فرستاد تا میان مردم در آنچه با هم اختلاف داشتند داورى کند و جز کسانى که [کتاب] به آنان داده شد پس از آنکه دلایل روشن براى آنان آمد به خاطر ستم [و حسدى] که میانشان بود [هیچ کس] در آن اختلاف نکرد پس خداوند آنان را که ایمان آورده بودند به توفیق خویش به حقیقت آنچه که در آن اختلاف داشتند هدایت کرد و خدا هر که را بخواهد به راه راست هدایت مى ‏کند (۲۱۳)

 

در طول تاریخ دیکتاتورهایی بوده اند که ادعای الهه گری داشته اند. پیامبر ابراهیم در مباحثه ای که با نمرود داشت، به او گفت که اگر راست میگوئید خورشید را از سمت دیگر بیرون آر.  این مباحثه ثابت کرد که خدای واقعی کسی است که حیطه امر او به تمام جهان مربوط است و اینطوری نیست که فقط نور بتاباند. بلکه خدا، خورشید و ماه و ستاره و کل موجودات جهان را می گرداند و می چرخاند. اینکه یک الهه مربوط به خورشید باشد و الهه دیگر مربوط به ماه و همینطوری الهه های دیگر؛ بی معناست. و اگر اینطوری باشد، بالاخره روزی بین این الهه ها جنگ و درگیری رخ خواهد داد و جهان به فساد کشیده خواهد شد. مردم بخاطر جهالت و نادانی، مفهوم خدا را به بخشهای مختلف تقسیم میکنند و برای هر بخش، یک الهه در نظر می گیرند.

اصلا تمام جنگهایی که در جهان هم رخ میدهد و مردم به جان هم می افتند، بخاطر تضاد و تداخل الهه هایی است که مردم گرفته اند.

 

لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ ﴿۲۲

اگر در آنها [=زمین و آسمان] جز خدا خدایانى [دیگر] وجود داشت قطعا [زمین و آسمان] تباه مى ‏شد پس منزه است‏ خدا پروردگار عرش از آنچه وصف مى کنند (۲۲)

 

همین حالا در قرن ما، جنگهای زیادی وجود دارد که هیچکدام جنگ واقعی مردم نیستند؛ بلکه جنگ الهه هاست. الهه های مختلف در اقوام و مذاهب مختلف، با هم کانفلیکت و تضاد دارند، زیرا ایدئولوژی های متفاوتی دارند و در نتیجه با هم خواهند جنگید. جنگ ستارگان همین جنگ الهه هاست. جنگی که پشت پرده ها و اتاقهای مخفی، اجنه و شیاطین قرار دارند ولی قربانیانش، انسانها هستند. خیلی از جنگها بیخودی و حاصل ترس و شک الکی است و این بخاطر پشت پرده هاست. پشت پرده ها الهه هایی از جنس شیاطین نشسته اند که هدف اصلی آنها ایجاد تضاد و آشوب و عصیان است.

در بسیاری از قبایل بومی آفریقایی، الهه‌ها برای کنترل طبیعت و دیگر جنبه‌های زندگی انسانی با هم نبرد میکنند.  آنها تغییرات فصلی و چرخه‌های طبیعی را به عنوان حاصل این نبرد بین خدایان مختلف تعبیر میکنند. آنها آنچه را که نمی توانند با عقل و فلسفه خویش بیان و توجیه کنند، بزور یک معنویتی برایش میسازند و آن را بصورت جنگ خدایان مختلف تعبیر میکنند. خدای دانا و حکیم این جور تفسیر از جهان را نمی پذیرد و مردم را به سمت یکتاپرستی دعوت میکند.

در آخر دوره ها و آخر الزمان ها، تضاد و اختلاف بین ایدئولوژی ها و الهه های مختلف، خیلی زیاد میشود، طوریکه به جنگ و فساد بین آنها منتهی میشود و در نهایت باید یکی از آنها شکست بخورد. در این بین، مردم از بین میروند و خونریزی و فساد میشود. اینطوری الهه های مختلف باعث فساد خواهند شد.

مردم زمان قدیم، برای هر چیزی یک الهه تعریف میکردند. مردم زمان ما هم همین روال را بصورتهای دیگری ادامه میدهند. الهه ثروت یعنی کسی که اِند ثروت است و ثروتش تمامی ندارد. الهه زیبایی یعنی اِند زیبایی. الهه قدرت یعنی اِند قدرت. بعضی از پادشاهان و روءسا در طول تاریخ هم خواسته و ناخواسته دنبال الهه گری بودند. آنها دنبال اِند هر چیزی بودند. یکی از پادشاهان ایران حرمسرا داشته است و حدود هزار زن داشته است! شیطان انسانها را به سمت الهه سازی می برد تا آنان را از مفهوم لا اله الا الله دور کند. افراد زیادی در طول تاریخ یا خود دنبال الهه گری بودند و یا اینکه طرفدارانشان آنها را به الهه تبدیل کردند. این الهه گیری ها همچنان ادامه دارد. خیلی از سلبریتی ها، بطور غیر مستقیم به نوعی خود را الهه زیبایی، الهه ثروت و الهه قدرت و ... می نامند.

حتی انسانها در خیالات خود هم دنبال الهه سازی از خود هستند. آنها ممکن است که دنبال تشکیل حرمسرا در ذهن و خیال خویش باشند ولی ممکن است که به آن نرسند ولی به هر حال خیالش را در سر دارند.

وقتی تفکر افراطی در مورد یک چیز را قبول کنید، کم کم در ذهن شما به یک الهه و ملکه تبدیل میشود. مصری ها گاو را نماد برکت و فروانی می دانستند و بمرور از آن مجسمه هایی درست میکردند. مردم بعد از مدتی از این الهه ها استفاده های فراوانی می بردند. برای ایجاد اتحاد بین گروهی، برای برگزاری جشنها و اعیاد و ...

سامری در نبود پیامبر موسی، برای متحد کردن مردم، از همین گاو مقدس مصریان استفاده کرد و آن را به فرهنگ بنی اسرائیل تطبیق داد و الهه ای برای آنها ساخت. جالب است که سامری در پایان کار گفت که این الهه موسی هم هست!

 

فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ فَقَالُوا هَذَا إِلَهُکُمْ وَإِلَهُ مُوسَى فَنَسِیَ ﴿۸۸

پس براى آنان پیکر گوساله‏ اى که صدایى داشت بیرون آورد و [او و پیروانش] گفتند این خداى شما و خداى موسى است و [پیمان خدا را] فراموش کرد (۸۸)

 

این نشان میدهد که در نبود و غیاب رسولان الهی، میتوان هر حرفی را به آنها نسبت داد و مردم هم قبولش میکنند. سامری گفت که این گوساله خدای شما و خدای موسی هم هست. موسی تا وقتی که برنگشت، حتی پیامبر هارون هم نتوانست چیزی را برای مردم ثابت کند و حقیقت را برگرداند.

احادیث و روایاتی که به پیامبر محمد نسبت داده میشود، بعد از غیاب پیامبر محمد نوشته شده است و هر گونه تضاد و تداخلی در آن میتواند بوجود آمده باشد. هر گونه شرکیاتی میتواند در آن رسوخ کرده باشد. پیامبر برای همیشه از این دنیا رفت و کاری از دست او بر نمیاید. پس تنها یک راه می ماند و آن استفاده از قرآن به عنوان تنها منبع دین می باشد.

مردم زمان پیامبر نوح که در مقابل سخنان پیامبر نوح چیزی برای گفتن نداشتند، چسبیدند به الهه هایشان و گفتند زنهار الهه هایتان را رها مکنید. الهه ها در ظاهر شاید اسم فرشتگان و یا آدمهای خوبی باشند ولی در نهان کسان دیگری پشت هر الهه ای نشسته اند و آن کسان شیاطین و اجنه هستند.

 

وَقَالُوا لَا تَذَرُنَّ آلِهَتَکُمْ وَلَا تَذَرُنَّ وَدًّا وَلَا سُوَاعًا وَلَا یَغُوثَ وَیَعُوقَ وَنَسْرًا ﴿۲۳

و گفتند زنهار الهه هایتان را رها مکنید و نه ود را واگذارید و نه سواع و نه یغوث و نه یعوق و نه نسر را (۲۳)

 

وقتی مردم در منطق کم بیاورند، به (از ما بهتران) پناه می برند و بقیه ماجرا را به آنها حواله میدهند. هر گونه الهه ای، قطعا و بدون استثناء در ظاهر به یک مفهوم خوب شاید اشاره کند، اما در نهان و پشت پرده ها به شیاطین اشاره دارد. مثلا وقتی برای بعضی از مسلمانان توضیح دهید که احادیث و روایات، گفته های پیامبر محمد نیستند؛ از آنجا که او هیچ دلیلی برای کار خود ندارد، به الهه اش می چسبد و فورا میگوید: یعنی تو حضرت محمد را قبول نداری!! به این فرد چه میتوان گفت؟ ما میگوئیم این سخنان از پیامبر محمد نیست، او میگوید یعنی تو حضرت محمد را قبول نداری؟ این سبک رفتار و جواب دادن نشان از آن دارد که فرد مقابل، از پیامبر محمد یک الهه درست کرده است و دارد از آن الهه دفاع میکند و گرنه پیامبر محمد واقعی هیچ ارتباطی با آن محمد خیالی ندارد. آن محمد خیالی یک الهه است و به همین خاطر با پیامبر محمد واقعی تضاد پیدا میکند. تمام جنگها و جدلهای مذهبی به خاطر الهه سازی از بزرگان دینی است. این افراد نمیدانند که در واقعیت با بت سازی از بزرگان دینی، دارند با شخصیتهای واقعی آنان می جنگند. مسیحیانی که از مسیح بت میسازند، در واقع دارند به گروه آنتی مسیح (دجال) می پیوندند. آنتی مسیح یا ضد مسیح همان الهه ای خیالی است که از روی شخصیت مسیح درست شده است.

 

مَنْ کَانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَمَلَائِکَتِهِ وَرُسُلِهِ وَجِبْرِیلَ وَمِیکَالَ فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِلْکَافِرِینَ ﴿۹۸

هر که دشمن خدا و فرشتگان و فرستادگان او و جبرئیل و میکائیل است [بداند که] خدا یقینا دشمن کافران است (۹۸)

 

یا مردم بعضی شعرا را به یک الهه تبدیل کرده اند. مثلا میگویند:

 

حضرت مولانا می فرماید: ...

حضرت حافظ می فرماید: ...

حضرت عشق می فرماید: ...

 

آیا مردم قرآن نخوانده اند که در آن می فرماید، غیر از خدا مولایی نیست. پس چطور یک فرد غیر خدا را مولا خطاب میکنند.

 

قُلْ لَنْ یُصِیبَنَا إِلَّا مَا کَتَبَ اللَّهُ لَنَا هُوَ مَوْلَانَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ ﴿۵۱

بگو جز آنچه خدا براى ما مقرر داشته هرگز به ما نمى ‏رسد او سرپرست ماست و مؤمنان باید تنها بر خدا توکل کنند (۵۱)

 

لَا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا لَهَا مَا کَسَبَتْ وَعَلَیْهَا مَا اکْتَسَبَتْ رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِینَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلَا تَحْمِلْ عَلَیْنَا إِصْرًا کَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا أَنْتَ مَوْلَانَا فَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ ﴿۲۸۶

خداوند هیچ کس را جز به قدر توانایى‏ اش تکلیف نمى ‏کند. آنچه (از خوبى‏) به دست آورده به سود او، و آنچه (از بدى‏) به دست آورده به زیان اوست‏. پروردگارا، اگر فراموش کردیم یا به خطا رفتیم بر ما مگیر، پروردگارا، هیچ بار گرانى بر (دوش‏) ما مگذار؛ همچنانکه بر (دوش‏) کسانى که پیش از ما بودند نهادى‏. پروردگارا، و آنچه تاب آن نداریم بر ما تحمیل مکن‏؛ و از ما درگذر؛ و ما را ببخشاى و بر ما رحمت آور؛ سرور ما تویى‏؛ پس ما را بر گروه کافران پیروز کن‏. (۲۸۶)

 

در آیات فوق، لفظ مولانا به چه کسی اشاره کرده است؟ به خدا یا غیر خدا؟ اما مردم بدون توجه به این آیات، این لفظ را برای غیر خدا بکار می برند. در این حالت لفظ مولانا به یک الهه تغییر ماهیت میدهد. الهه ها بر همین منوال ساخته و پرداخته میشوند. وقتی یکی از صفات خدا را به غیر خدا نسبت دهید، یعنی از او یک الهه ساخته شده است.

یا از بعضی مفاهیم عشق، یک الهه میسازند و میگویند:

 

بنام عشق ، بنام وطن، بنام خورشید، بنام حضرت عشق و ...

 

بعضی از نمادهای کشورها و گروهها از همین الهه های قدیم برجای مانده است و البته در طول زمان شاید معانی و مفاهیم آن عوض شده باشد.

 

  • اسعد حسینی
۱۱
مرداد
۰۴

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت یکصد و شصت و سوم)

شیطان (1)

 

مدتی است که مشکلاتی در زندگی شخصی خودم پیش آمده است و بعضی گره ها در آن بوجود آمده است. چند روز پیش، شیطان ملعون از طریقی به من هشدار داد (طریقه هشدار شیطان را بعدا خواهم گفت). شیطان ملعون دو راه پیش روی من گذاشت  :

  1. مشکلات و گره های زندگی من بیشتر و گسترده تر خواهد شد
  2. حذف کردن مقالات جادوی شیاطین و در آنصورت، بازکردن گره ها و مشکلات من توسط شیطان

منم تصمیم گرفتم که بهتر و جدی تر این مقالات را ادامه دهم. انشالله به امید و یاری خدا، کیدها و حیله های این موجود ملعون و مورد غضب واقع شده، رو خواهد شد. مشکلی که شیطان حلش کند، بهتر است که اصلا حل نشود؛ اگر چه شیطان هیچوقت هیچ مشکلی را حل نمی کند و همه چیزش حیله و نیرنگ و فریب است. وقتی خدای مهربان و بزرگ هست، شیطان چکار میتواند بکند. شیطان رانده شده است و کاری از دستش بر نمیاید غیر از ترساندن و وعده و وعید.

قبل از ادامه این مطلب، در مورد شیطان نکته مهمی وجود دارد که باید گفته شود:

 

شیطان کسی نیست که اگر کاری باهاش نداشته باشید، کاری باهات نداشته باشد. شیطان از کسی برای دخالت در کارهایش، اجازه نمی گیرد.

 

این نکته بسیار مهم، ما را باید به خود آورد تا تاکتیکهایی برای مقابله با او داشته باشیم. بعضی ها میگویند که شیطان وجود ندارد و شرّ و بدی ها همگی از بُعد وجودی خود انسان بر میخیزد. آنان بشدت اشتباه میکنند. شیطان وجود دارد و حتی گاهی بطور مستقیم و غیر مستقیم برای انسان هم پیام و هشدار می فرستد. شیطان در پیامهایش از دو تکنیک استفاده میکند. ترس و وعده دروغ، دو حربه اصلی شیطان برای پیشبرد اهدافش است. این موجود کثیف، در عین حال ترسو است و از نام خدا می ترسد. از روشهای خدای رحمان میترسد. شیطان فقط در محیط کثیف میتواند مستقر شود. در محیط طاهر و پاک نمیتواند لانه کند و اذیت میشود.

وقتی در اینجا از شیطان حرف می زنیم، منظورمان خود شیطان و گاهی روشهای اوست. طریق ضربه زدن شیطان به انسان، در زمان ما مقداری پیچیده تر و غیر مستقیم تر شده است و دیگر مثل زمانهای قدیم نیست. بطور مثال هر چیزی غیر از خدا، به آن تکیه کنید، از همان ضربه میخورید.

لانه اصلی شیطان، پندار انسانهاست. اگر کوچکترین بدیی را به پندار خویش راه دهید، شیطان مثل زالو خودش را به آن می چسباند و وارد پندار شما خواهد شد. راه دادن پندار بد به روان خویش، یعنی اجازه دادن به شیطان و یا روش شیطانی برای ورود به پندار. شیطان جاهای کثیف میرود. شیطان در مکانهای پاک و طاهر نمیتواند دوام آورد و فرار میکند. زیرا او در آن مکانها اذیت میشود. شیطان اگر در پندار شما لانه کند، کم کم بصورت دیو در زندگی شما ظاهر خواهد شد و به یک مهمان ناخوانده تبدیل میشود.

تمام ادیان حتی هندوئیسم، ایزدی، مهر پرستی ( قرنها بعد به میترائیسم تبدیل شد) همگی شیطان را به عنوان موجودی پلید می شناختند. اما از آنجا که آنان با شیطان و روشهای او آشتی کردند، شیطان بمرور وارد دینشان شد. آنان با شیطان آشتی کردند تا که از او به آنها آسیبی نرسد.

ایزدیان میگویند : ما به جز خدا، ملک طاووس (ابلیس یا شیطان) را از آن رو گرامی می‌داریم که او منشا همۀ پلیدی ها است و باید او را راضی کنیم تا از انتقام او خلاص شویم و به سعادت دنیا و آخرت برسیم.

 

هندوها هم شیطان را خدای نابودگر و هلاک کننده میدانند. آنها هم مثل ایزدی ها، تهدید شیطان را جدی گرفتند و برای حل موضوع، با شیطان مصالحه کرده اند. شیوا در میان هندوان، همان ملک طاووس ایزدیان است. ولی اگر توجه کنید، شیوا به یکی از سه خدای مهم هندوها تبدیل شده است و خود را در راس هرم قرار داده است. شیطان برای رفتن به راس هرم روشهای خاصی دارد. وقتی مسیحیان، تثلیث را رو کردند، در واقع بدون آن که خود بدانند، شیطان را وارد اصول دینی خود کردند. شیطان از کسی برای ورود (به دین، خانه یا پندار) اجازه نمی گیرد. اگر به او رو دهید و با او مصالحه کنید، سوار سر آدمی هم میشود. شیطان خود را داخل معادلات می اندازد. اکنون شیوه نفوذ شیاطین با قدیم فرق کرده است.

باید شیطان را دشمن خود بدانید و گرنه به شما نفوذ خواهد کرد. هندی ها با شیطان مصالحه کردند، بعد از مدتی، تمام دیوهایی که در مذهبشان بودند، به خدایان آنها تبدیل شدند. شیطان موجودی نیست که اگر کاری باهاش نداشته باشید، باهات کاری نداشته باشد. به همین خاطر خدا دستور می فرماید که شیطان دشمن شماست و شما هم دشمن او باشید. ایزدی ها گفتند که ما شیطان را لعن نمی کنیم تا آسیبی از او به ما نرسد. اما همین تفکر و منطق به ظاهر ساده و بی طرفانه، در طول زمان باعث شد که شیطان به یکی از اصول دینشان رخنه کند. با ایده ها و روشهای غلط و روشهای شیطانی هم باید دشمن باشید و گرنه به استایل زندگیتان تبدیل خواهد شد. وقتی ربا و رشوه را کثیف ندانید، بالاخره به یکی از دغدغه های زندگیت تبدیل میشود و ممکن است بالاخره روزی از روزها ناخودآگاه به آن متمایل شوید. با روشهای شیطانی نباید مصالحه نمود و گرنه روزی با آن آشتی خواهید کرد و ممکن است از آن استفاده کنید.

همانطور که در اول بحث گفتم، شیطان به من هشدار داد. طریقه هشدار او به من غیر مستقیم بود. از طریق هشدار او فهمیدم که شیطان دیگر قادر به ارتباط مستقیم با انسانها نیست. اما در زمانهای قبل از ما، چنین ارتباط مستقیمی بین انسان و شیطان برقرار بوده است. خوشبختانه خدای عالمیان، بُعد وجودی شیاطین را محدودتر کرده است. اما محدود تر شدن بُعد شیاطین از نظراتی میتواند بعضی ها را فریب دهد. زیرا شیطان به این طریق حیله هایش را نرم تر اجرا میکند. تاکتیکهای شیطان مقداری نرمتر و ایدئولوژی تر شده است. بنابراین شیوه ورود و تسلط شیطان در زمان ما هم فرق کرده است. شیطان کثیف است و همه این را میدانند، زیرا خدای عالمیان او را طرد و لعنت کرده است و مورد غضب خدای بزرگ قرار گرفته است. اما ایدئولوژیها و روشهای او چی؟ آیا عموم مردم اینها را هم کثیف میدانند؟ متاسفانه خیر. اگر گناه را کثیف ندانید و در پندار خویش آرزوی انجام آن را بکنید، اگر چه عملا آن را انجام نداده اید، ولی در این حالت بالاخره و بزودی، آن گناه وارد زندگی شما خواهد شد. زیرا روشهای شیطان منطقی نیستند و از کسی هم اجازه نمی گیرند.

وقتی یکی از آیتمهای پندار، کردار، گفتار آلوده شد، یعنی راه برای نفوذ شیطان هست. شیطان از طریق آلودگی یکی از این سه آیتم، شما را هک میکند. شیطان خودش را در بک گراوند آلودگی ها می اندازد و این دقیقا مثل عملکرد ویروس کامپیوتری است.

عملکرد ویروس‌های کامپیوتری و مفهوم شیطان ، شباهت‌هایی دارند :

  • ویروس‌های کامپیوتری به طور عمدی برای تخریب داده‌ها و سیستم‌ها طراحی شده‌اند. شیطان هم بطور عمد، تخریب میکند.
  • ویروس‌ها معمولا به صورت نرم‌افزارهای به ظاهر بی‌ضرر یا حتی مفید منتشر می‌شوند تا کاربران را فریب دهند. شیطان نیز موجودی فریبنده است که ابتدا از ره دلسوزی و نصیحت وارد قضایا میشود.
  • ویروس‌های کامپیوتری می‌توانند از یک سیستم به سیستم دیگر در بستر شبکه منتقل شوند. به همین طریق، شیطان از طریق تقلید و چشم و هم چشمی و نگاه های غیر ضروری می‌تواند گناه و فساد را در جامعه گسترش دهد.
  • ویروس‌ها می‌توانند عملکرد سیستم‌ها را مختل کنند و باعث بروز رفتارهای غیرعادی در رایانه شوند. در خوبترین حالتش، سیستم را کند میکنند. شیطان می‌تواند بر رفتار انسان‌ها تأثیر بگذارد و آن‌ها را از کار و زندگی می اندازد و در نتیجه به انجام کارهای نادرست وادار می کند.

 

تمام این مفهومها، به آرامی صورت می گیرد و همراه با یکی از سه آیتم پندار، کردار، گفتار صورت می گیرد. به همین خاطر، خدای مهربان قبل از هر چیزی از ما بک گرواند نیک (پندار نیک) میخواهد؛ تا که شیطان در پشت و لایه های افکار، خیالات وارد نشود. شیطان وقتی وارد لایه پندار شد، دیگر فقط در آن زمینه فعالیت نمی کند، بلکه بمرور تمام پندار شما را می گیرد و بشدت مسری است. شیطان مثل ویروس است و برای نصب اجازه نمی گیرد، بلکه در لابلای تصاویر، فایلها و سایر آیتمها خودش را مخفی میکند و کارهای مخرب خودش را انجام میدهد.

اگر شما لباستان کثیف باشد، فورا آن را می شویید یا عوض میکنید. شما با لباس کثیف بیرون نمی روید. اما آیا همین قاعده و قانون را برای کثیفی پندار هم رعایت میکنید؟ آیا اگر کثیفی به طریقی به ذهن شما راه یافت، فورا غسل و طهارت می کنید.

 

وَإِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ ۚ إِنَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ﴿٢٠٠﴾‏ إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ ﴿٢٠١﴾‏

و اگر از شیطان وسوسه‌ای به تو رسد، به خدا پناه بَر، زیرا که او شنوای داناست. (۲۰۰) در حقیقت، کسانی که [از خدا] پروا دارند، چون وسوسه‌ای از جانب شیطان بدیشان رسد [خدا را] به یاد آورند و بناگاه بینا شوند. (۲۰۱)

 

یاد و نام خدا پاک کننده است. افکار و خیالات و تمام چیزهایی که کثیف است را باید رها کنید و گرنه طهارت ندارید. اگر چه لباس شما تمیز است، ولی طهارت باطنی ندارید. پندار آدمی میتواند به لانه شیاطین تبدیل شود.

شما نمی توانید با شیطان مصالحه کنید. زیرا او دقیقا طبق ایدئو لوژی خودش پیش می رود. ایدئولوژی شیطان دشمنی با بنی آدم و ریشه او را زدن است و این قانون برای شیاطین غیر قابل تغییر است. مصالحه با شیطان، یعنی اجازه دادن به او برای تخریب در پندار تو.

 

وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ قَالَ أَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِینًا ﴿٦١﴾‏ قَالَ أَرَأَیْتَکَ هَٰذَا الَّذِی کَرَّمْتَ عَلَیَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلَىٰ یَوْمِ الْقِیَامَةِ لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ إِلَّا قَلِیلًا ﴿٦٢﴾

و هنگامی را که به فرشتگان گفتیم: «برای آدم سجده کنید» پس [همه‌] جز ابلیس سجده کردند. گفت: «آیا برای کسی که از گل آفریدی سجده کنم؟» (۶۱) [سپس‌] گفت: «به من بگو: این کسی را که بر من برتری دادی [برای چه بود]؟ اگر تا روز قیامت مهلتم دهی قطعاً فرزندانش را -جز اندکی [از آنها]- ریشه‌کن خواهم کرد.» (۶۲)

 

قانون شیطان این است که بنی آدم را از ریشه بزند. تمام کارهای دیگرش هم فریب است و برای دستیابی به این موضوع است. یک موش برای ورود به خانه شما، از شما اجازه نمی گیرد، زیرا اجازه گرفتن جزو مرامنامه اش نیست. پس باید خودتان کاری کنید و تمهیداتی فراهم کنید تا که موش وارد خانه شما نشود. خدا می فرماید که شیطان دشمن شماست، پس شما هم دشمن او باشید. دشمنی با شیطان دو طرفه است. یعنی هیچوقت صلحی در کار نیست.

 

إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا ۚ إِنَّمَا یَدْعُو حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِیرِ ﴿٦﴾

در حقیقت، شیطان دشمن شماست، شما [نیز] او را دشمن گیرید. [او] فقط دار و دسته خود را می‌خوانَد تا آنها از یاران آتش باشند. (۶)

 

پس باید آدمی خودش مواظب خودش باشد و گرنه شیطان از کوچکترین نقطه نفوذی استفاده می برد و کار خودش را انجام میدهد. مقایسه کردن نفوذ شیطان با موش، فقط جهت درک مطلب است و گرنه آدمی حتی اگر تمام عمرش با موش زندگی کند، بهتر از این است که حتی یک ثانیه با شیطان باشد. یکی میگفت که مدتی در خانه شان موش پیدا شده بود و تعدادی موش از گوشه دیوار خانه وارد خانه شده بود. حتی سیمان هم بکار میبرد، بیفایده بود و موشها سیمان را هم می جویدند و دوباره سوراخ میکردند. تا اینکه با مشورت با دیگران راه حلی پیدا کرد و داخل سیمان خرده شیشه و براده آهن ریخت و بعد، این مخلوط را داخل سوراخها ریخت. اینبار موش نمی توانست سیمان را بجود زیرا خرده شیشه، دهن او را زخمی میکرد. به این طریق از آن روز به بعد، دیگر موشها وارد خانه اش نشدند.

برای کنترل شیطان هم که وارد ذهن شما و خانه شما نشود، باید از بازدارنده هایی استفاده کنید. تعدادی از بازدارنده ها:

  • هر کاری را با نام و یاد خدا شروع کنید.
  • در نظام رحمانی زندگی کنید و از روشهای درمان او بهره برید. زیرا روشهای دیگر، ذهن شما را نسبت به خدا بدبین میکند و غیر خدا را برای شما مهم جلوه میدهد.
  • ربا، رشوه و سایر شیوه های شیطانی را بکار نبرید.
  • پرخوری نکنید، اسراف نکنید.
  • سمت دعانویسی نروید و از اشیاء و تصاویر، تبرک سازی نکنید.
  • خانه را پاک نگهدارید. (خانه)

 

بطور کلی، اگر انسان از راه راست برود، دیگر شیطان نمیتواند به او دسترسی یابد.  ما روزانه در نمازهای پنجگانه خود، از خدا میخواهیم که ما را به راه راست هدایت کند ( اهدنا الصراط المستقیم ). شیطان با کسی دوست نیست و حتی اگر ادعای دوستی هم بکند، برای این است که او را قربانی کند و انرژی اش را بگیرد. همانطور که خیلی ها (حلاج و ...) را در طول تاریخ فریب داد و آنان را قربانی خود کرد.

یکی از روشهای جذب شدن به شیطان، راه حلهای دروغین است. راه حلهای دروغین چیزی مثل قسم دروغ است. یکی از دلایل قسم دروغ خوردن، رسیدن به هدف به هر وسیله ای است. ربا، رشوه هم جزو راه حلهای دروغین هستند. وقتی برای امورات خود، راه حل دروغین بکار ببرید، یعنی با روشهای شیطان آشتی کرده اید. همان ایده ای که ایزدی ها و هندوها نسبت به شیطان دارند. آنان هم در زمان خودشان با شیطان آشتی کردند تا که کارشان راه بیفتد.

برادران یوسف، برای جلب توجه پدر خود، هیچ راه حلی به ذهنشان نمی رسید و به بن بست رسیده بودند. در این حالت آنها تصمیم گرفتند، بطور اضطراری و فقط برای همین یکبار با روش شیطانی، این مشکل را حل کنند ولی بعدش آدمهای خوبی میشوند. یکی از آنها گفت: «یوسف را بکُشید یا او را به سرزمینی بیندازید، تا توجّه پدرتان معطوف شما گردد، و پس از او مردمی شایسته باشید (وَتَکُونُوا مِن بَعْدِهِ قَوْمًا صَالِحِینَ).

 

اقْتُلُوا یُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضًا یَخْلُ لَکُمْ وَجْهُ أَبِیکُمْ وَتَکُونُوا مِن بَعْدِهِ قَوْمًا صَالِحِینَ ﴿٩﴾‏

[یکی گفت:] «یوسف را بکُشید یا او را به سرزمینی بیندازید، تا توجّه پدرتان معطوف شما گردد، و پس از او مردمی شایسته باشید.» (۹)

 

برادران یوسف یکبار با روش شیطانی مصالحه کردند، ولی تا آخر عمرشان گرفتار شدند. شیطان موجودی نیست که بی منت به کسی کمک کند. روش حلهای شیطان برای به دردسر انداختن انسانهاست. آنان ظاهرا فقط برای یکبار از روش شیطان استفاده کردند ولی همین یکبار برای شروع دردسرهای عجیب و غریب کافی بود.

یکی بود مردم پیشش میرفتند تا زخمهایشان را درمان کند. او هم روی زخم، آب دهانش همرا با خاکستر می گذاشت، ظاهرا بعضی مواقع زخم خوب میشد. البته این بخاطر خاصیت ضدعفونی کننده خاکستر بود. ولی شیخ به عنوان کرامات خودش بحساب میاورد.  بعضی ها از جهالت مردم سوء استفاده میکنند و از این راه عزت و کرامت برای خود می خرند. این ها هم روشهایی شیطانی هستند که با نام غیر خدا انجام میشود و بعضی دعانویسان و افراد دیگر برای خریدن عزت و کرامت استفاده میکنند. آنها نمی دانند که عزت و کرامت خریدنی و کسب کردنی نیست و بلکه فقط خداست که عزت و کرامت میدهد (تُعِزُّ مَن تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَن تَشَاءُ = هر که را خواهی، عزت بخشی؛ و هر که را خواهی، خوار گردانی). اما اینگونه افراد که کرامات برای خود می تراشند؛ در جهنم از وجه بهترش به آن خواهند رسید.

 

ذُقْ إِنَّکَ أَنتَ الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ ﴿٤٩﴾

بچش که تو همان ارجمند بزرگواری! (۴۹)

 

روشهای شیطانی، خاصیتهای پاک کنندگی خاکستر و آب و آتش و سایر اجزای طبیعت را با نام خود تمام میکنند. یکی از خاصیتهای مهم خاکستر، ضد عفونی کنندگی است. در زمانهای قدیم که مایعات شیمیایی جهت شستشو نبود، بوسیله خاکستر ظرفها را می شستند و جالب است که بهتر از مایعات شیمیایی امروزی آن را برق می انداخت. در زمان قدیم، نوعی صابون از ترکیب خاکستر و روغن درست میکردند که بهتر از صابونهای شیمیایی عمل میکرد. اما خاصیت ضدعفونی کنندگی و یا تمیزکنندگی این ترکیبها بخاطر خاصیتهای خاکستر است و ربطی به کرامات افراد ندارد. خاکستر حتی به عنوان منبع پتاسیم هیدروکسید در تولید صابون‌های طبیعی استفاده می‌شود. این فرآیند به تولید صابون‌های ارگانیک و بدون مواد شیمیایی کمک می‌کند (فواید جالب خاکستر). این فواید ربطی به کرامات افراد ندارد. این افراد خاصیتهای مفید مواد طبیعی را با نام خود و یا طریقت خود تمام میکنند. به این می گویند جهالت و بدبختی. این آقایان برای خود کرامت و عزت می خرند؛ از طرف دیگر ایمان مردم را می دزدند و مردم فکر میکنند که غیر ازخدا، کسانی دیگر هم میتوانند شفا دهند.

در جامعه ایران باستان، همیشه درمانگران به دو گروه تقسیم میشدند. گروهی که در روشهای درمانی، دنبال حکمت و روشهای رحمانی بودند. این گروه حکیم نامیده میشدند. اما گروه دیگری که مغ نامیده میشدند، از خاصیتهای طبیعی مواد سوء استفاده کرده و آن را به نام خود تمام میکردند. به همین خاطر، مغها جادو گر هم نامیده میشدند. آنها حتی ماده مخدر با ترکیباتی جادویی به مردم میدادند و آن را به عنوان کرامات برای خود بحساب می آوردند. روش مِهرپرستی ایران باستان، مُغ و جادوگر تولید میکرد. مغها دنبال کرامت و عزت دنیایی بودند. بنیاد دعانویسی به زمان ایران باستان و زمان مهرپرستی بر میگردد که مغان اینکار را میکردند. در مورد مغان، به جادوهایی اشاره شده است که به منظور جلب عشق و محبت دیگران انجام می‌شدند. مغها در زمینه درمان، باروری و حفاظت؛ بعضی دعاها و نیایشها انجام میدادند تا مورد حمایت ایزدان قرار گیرند و تمام این مراسمها یک نوع جادو بوده است.

کسب کرامت و عزت به روشهای شیطانی حتی به شرکتها و صنایع مختلف راه پیدا کرده است. شرکت کوکاکولا تا مدتها، توی نوشابه هایش درصد کمی ماده مخدر کوکائین میریخت و همین باعث جذب بیشتر مردم به آن می شد و این شرکت، همین را به عنوان راز و سرِّ تهیه آن، مخفی نگه میداشت. راز و سری که شرکت به آن می بالید، یک ماده مخدر بود که به مردم میخوراند! در اوایل قرن بیستم، با افزایش آگاهی عمومی درباره مضرات مخدرات، شرکت کوکاکولا مجبور به حذف کوکائین از فرمول خود گرفت. اکنون مغها، دیگر از قالب فرد بیرون آمده اند و حتی شرکتها هم میتوانند مغ باشند.

از این مثالها زیاد میتوان زد. شیطان میخواهد واقعیتها را بپوشاند و مفاهیم و معانی را طور دیگری بنمایاند. خاصیت ضدعفونی کننده خاکستر را با نام شیخ تمام میکند. خاصیت تسکین دهندگی داروها را با نام مُغها تمام میکند. به این طریق در هر زمینه ای، الهه هایی درست میکند و مردم را به اینها مشغول میکند.

 

کَمَثَلِ الشَّیْطَانِ إِذْ قَالَ لِلْإِنسَانِ اکْفُرْ فَلَمَّا کَفَرَ قَالَ إِنِّی بَرِیءٌ مِّنکَ إِنِّی أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِینَ ﴿١٦﴾‏

چون حکایت شیطان که به انسان گفت: «کافر شو.» و چون [وی‌] کافر شد، گفت: «من از تو بیزارم، زیرا من از خدا، پروردگار جهانیان، می‌ترسم.» (۱۶)

 

  • اسعد حسینی
۰۹
مرداد
۰۴

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جادوی شیاطین (قسمت یکصد و شصت و دو)

مسخ ( بخش 11 )

افراط و تفریط (قسمت دوم)

 

همانطور که در قسمت قبل مجموعه مقالات مسخ بیان شد، بعضی میمونها و خوکها به زیاده روی کردن و افراط مشهورند. افراط برای میمون و خوک غریزی است. اما انسان به اختیار خود در آن می افتد. بنابراین یک عامل و انگیزه خارجی باید باشد تا انسان در این ورطه نیفتد. این عامل خارجی همان دین است. داشتن قدرت اختیار بین خیر و شرّ این گونه مشکلات را هم دارد. انسان خودش این روش را انتخاب کرد.

شما اگر دو سر طناب دستت نباشد،  نمی توانید وسط آن را پیدا کنید. دینی که خدا نازل میکند، وسط طنابهای دنیا را برای ما مشخص میکند. بنابراین رابطه دین و دنیا، یک رابطه تضادگونه نیست، بلکه یک رابطه الزام و ملزوم است. بعضی افراد فکر میکنند که دین مخالف دنیاست. دین مخالف دنیا نیست و بلکه یک راهنمایی است برای درست طی کردن دنیا.

بعضی ها دین را در تقابل با دنیا می شمارند که اشتباه مهلکی است.  دلیل اصلی چنین قضاوت غلطی، این است که آنان تمام لذتهای دنیوی را در لبه های افراط و تفریط می بینند. در این صورت طبیعی است که دین را در ضدیت با سبک زندگی خویش ببینند.

 

وَذَرِ الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَعِبًا وَلَهْوًا وَغَرَّتْهُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا وَذَکِّرْ بِهِ أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِمَا کَسَبَتْ لَیْسَ لَهَا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیٌّ وَلَا شَفِیعٌ وَإِنْ تَعْدِلْ کُلَّ عَدْلٍ لَا یُؤْخَذْ مِنْهَا أُولَئِکَ الَّذِینَ أُبْسِلُوا بِمَا کَسَبُوا لَهُمْ شَرَابٌ مِنْ حَمِیمٍ وَعَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا کَانُوا یَکْفُرُونَ ﴿۷۰﴾

و کسانى را که دین خود را به بازى و سرگرمى گرفتند و زندگى دنیا آنان را فریفته است رها کن و [مردم را] به وسیله این [قرآن] اندرز ده مبادا کسى به [کیفر] آنچه کسب کرده به هلاکت افتد در حالى که براى او در برابر خدا یارى و شفاعتگرى نباشد و اگر [براى رهایى خود] هر گونه فدیه‏ اى دهد از او پذیرفته نگردد اینانند که به [سزاى] آنچه کسب کرده‏ اند به هلاکت افتاده‏ اند و به [کیفر] آنکه کفر مى ‏ورزیدند شرابى از آب جوشان و عذابى پر درد خواهند داشت (۷۰)

 

حال آنکه کتابهای آسمانی، دنیا را در صورت عدم وجود دین، لهو و لعب میدانند. این دو عرفان دقیقا مخالف و ضد همند. خدا دنیا را لهو و لعب میداند ولی شیطان میگوید که دین لعب و لهو  محدود کننده است.

 

وَمَا هَذِهِ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ ﴿۶۴﴾

این زندگى دنیا جز سرگرمى و بازیچه نیست و زندگى حقیقى همانا [در] سراى آخرت است اى کاش مى‏ دانستند (۶۴)

 

تعریف آزادی در بین این افراد، پاگذاشتن به لبه های افراط و تفریط است. کلا فلسفه شیاطین بر این اساس بنیاد نهاده شده است که دین ضد آزادی است و پس دین لعب و لهو است. (الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَعِبًا وَلَهْوًا وَغَرَّتْهُمُ الْحَیَاةُ الدُّنیَا).  

کسی که دین را لعب و لهو بداند (دِینَهُمْ لَعِبًا وَلَهْوًا)، بلافاصله به دنیا می چسبد (وَمَا هَذِهِ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ). آیه برای دین میفرماید لعب و لهو؛ اما برای دنیا می گوید لهو و لعب. بکارگیری ترتیب دو لغت، بصورت برعکس برای دین و دنیا، نشان دهنده اهمیت رابطه این دو است. زیرا در صورت بکارگیری غلط یکی از این دو، تاثیر غلطی بر یکدیگر خواهند داشت.

لهو و لعب دو اهرم هول دهنده انسان به سمت لبه های افراط و تفریط هستند.

لهو = سرگرمی   لعب = بازیچه

برای دین میگوید لعب و لهو؛ اما برای دنیا می گوید لهو و لعب. زیرا این دو مثل الاکلنگ عمل میکنند. وقتی دین را لعب و لهو بدانی، بلافاصله در دور برگشت الاکلنگ، به لهو و لعب دنیا می چسبی.

 

الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَعِبًا وَلَهْوًا وَغَرَّتْهُمُ الْحَیَاةُ الدُّنیَا

وَمَا هَذِهِ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ

 اگر دین را بازیچه و بیهوده بدانید، به دنیا می چسبید.

به دنیا هم بچسبید، به لهو و بیهودگی خواهید رسید  و بازیچه دنیا خواهید شد.

دین را بازیچه (لعب) اهداف خود بکنی به لهو خواهی رسید.

آفرینش دنیا را لهو و عبث بدانی، به بازیچه (لعب) تبدیل خواهی شد.

لعب سپس لهو

لهو سپس لعب

 

دین را بازیچه اهداف خود بکنی به لهو خواهی رسید. دنیا را بدون دین طی کنید، به لهو دچار میشوی و به بازیچه تبدیل خواهی شد.  این ها همان لبه های افراط و تفریطند که عدم بکارگیری دین در امور دنیوی، شما را در آن می اندازد.

کسی که آزادی را در افراط و تفریط ببیند، قطعا با دین مشکل پیدا خواهد کرد. روشهای شیطانی روی این نکته تمرکز کرده اند که دین محدود کننده آزادی است. آزادی واقعی زمانی تحقق می یابد که، حد اعتدال نگه داشته شود. زیرا لبه های افراط و تفریط دقیقا تله اند. یک تار عنکبوت، چنان تنیده شده است که حشره‌ قربانی وقتی در تار عنکبوت گرفتار می‌شود که شرایط زیر با هم فراهم باشد. در این حالت گرفتار شدن در تار عنکبوت را با نقاط افراط و تفریط مقایسه میکنیم:

 

علت گرفتار شدن حشره در تار عنکبوت

علت گرفتار شدن انسان در نقاط افراط و تفریط

تماس فیزیکی با تار

آزمایش کردن هیجانات و ریسکهای ناحیه افراط و تفریط

عبور حشره از نزدیک به تار

نزدیک شدن به نقاط تبذیری (نقاط افراط و تفریط)

خود تار چسبناک است

نقاط افراط و تفریطی جذب کننده هستند و زینت داده شده اند

عدم تشخیص تار

بخاطر عمومی شدن یک کردار زشت، گاهی فرق بین واقعیت و افراط سخت میشود

باد و جریان هوا

جریانات روزگار هم کار را مشکل میکند

در زمانهای گرگ و میش حشرات فعالیت بیشتری دارند و بیشتر در تار گرفتار میشوند

در زمانهای گرگ و میش، انسانها هم بیشتر در خطر هستند. زمان گرگ و میش همان فلق است که در سوره فلق گفته شده است.

زمان شب، حشرات خیلی راحت گیر می افتند

در زمان شب، شب نشینی ها و مهمانی ها انسانها را درگیر زینت آلات دنیایی میکند.

حشره دید کلی و درستی نسبت به خطر تار عنکبوت ندارد

انسانها بدون دین، خطرات نقاط افراط و تفریط را نمیدانند

حشرات زیادی در تار می افتند، اما حشرات دیگر از این واقعه درس نمی گیرند

افراد زیادی بدون دین، گرفتار میشوند؛ اما بقیه درس عبرت نمی گیرند

 

 

 

در زمانهای گرگ و میش حشرات فعالیت بیشتری دارند و بیشتر در تار گرفتار میشوند. در زمانهای گرگ و میش، انسانها هم بیشتر در خطر هستند. زمان گرگ و میش همان فلق است که در سوره فلق گفته شده است. به همین خاطر خدای حکیم در سوره انسان آیه 25 می فرماید که:

 

وَاذکُرِ اسمَ رَبِّکَ بُکرَةً وَأَصیلًا

و خدا را در اول صبح و آخر شب یاد کن.

 

اول صبح و آخر شب، همان زمانهای گرگ و میش هستند که آدمیان در دام نقاط افراط و تفریطی می افتند.

معمولا افراد در تار عنکبوت افراط و تفریط می افتند زیرا آنها پیش خود میگویند که این ریسک را میکنم یا موفق میشوم، یا شکست میخورم! کسی که خوشبختی خود را در رقابت با دیگران و چشم و هم چشمی با دیگران می بیند، اینچنین فکر میکند. زیرا او نقاط افراط و تفریط را هدف و آرزوی خود قرار میدهد و در چنین حالتی طبیعی است که برای رسیدن به آن تلاش هم میکند.

شیطان برای افراط و تفریط در عبادات هم راه حل ایجاد کرده است. حتی در مناسک دینی هم میتوان افراط و تفریط کرد. مثلا تکرار یک سری دعاها و اوراد بدون فکر و تامل و اندیشه و خرد، مربوط به محوطه افراط و تفریط است. مفاهیم عبادت اگر به یک سری کلمات بدون معنا تبدیل شود، خودبخود به یک سری تکرارهای بی وقفه و مانترایی تبدیل میشود. تکرارهای بی معنا در محوطه افراط و تفریط هستند. یکی از مشکلاتی که افراط و تفریط در روان انسانها بوجود می آورد این است که مردم مشغول تکرار های بی فایده و بی معنا میشوند و بعد از مدتی بیداری روحی روانی خود را از دست میدهند و حادثه های بزرگ برای آنان، نقش قیامت را دارد و آنان را به هم می ریزد. مومنان واقعی ، همیشه برای هر حادثه ای در جهان آماده اند و تفسیر آن را می دانند و حوادث واقعی به آنها امید میدهد. حوادث قیامت و آخرالزمان برای مومنان وعده خوبی است ولی برای غیرمومنان اصلا خوشایند نیست و مثل تارعکنبوت است.

یکی که خود را مسلمان می نامید، هر بار که اسم پیامبر محمد را ذکر میکرد، عبارت صل علی محمد و آل محمد را بلافاصله تکرار میکرد. او در یک سخنرانی نیم ساعته، بعد از ذکر نام پیامبر محمد، گاها بیست سی بار این جمله را تکرار میکرد و اصلا حرف زدن و شنیدن چنین گفتگویی واقعا برای خودش مشکل بود و شنونده هم اذیت میشد و اصل مطلب از دست شنونده در می رفت. در حالی که برای خدا بدون هیچ لقبی می گفت: خدا.  آیا این چنین فردی در محوطه افراط نیفتاده است. جهت فهم معنای صلوات، این مقاله را مطالعه کنید.

در یک سایتی نوشته بود که:

 

 آیا خوردن شیر باعث پوکی استخوان میشود؟ آیا خوردن شیر مفید است یا مضر؟

 

شیر کلسیم دارد و برای استخوان بندی خوب است. اما اگر در مصرفش زیاده روی کنید، پوکی استخوان می آورد. این نکته جالبی است که ثابت میکند که افراط در نهایت نتیجه عکس میدهد. دلیل علمی آن ، به این خاطر است که اگر شیر زیاد بخوری، کلسیم اضافی دفع میشود ولی اسیدیته آن در بدن باقی می ماند و باعث به هم خوردن تعادل اسیدیته بدن میشود و همین عدم تعادل منشاء اصلی پوکی استخوان است. زیاده روی در خوردن غذاها، باعث عدم تعادل اسیدی و قلیایی بدن میشود و مشکلات ناخواسته ای پیش می آورد. امروزه که افزودنیها و نگهدارنده های زیادی به مواد غذایی میزنند، رعایت تعادل اهمیت بیشتری دارد. غذاهای امروزی بیشتر از گذشته، حاوی شکر و نمک و چربی هستند و همین خودش، اهمیت رعایت تعادل را بالاتر می برد.

منشاء اصلی تمام بیماریهای انسان در زیاده روی است که در آن صورت، حتی خوبترین غذا هم نتیجه عکس میدهد و باعث مشکلات ناخواسته میشود. بعضی بیماریها مربوط به سیستم ایمنی بدن است. گاهی بدن انسان، سیستم ایمنی آن به هم میریزد و تعادلش به هم میخورد و در نهایت زیاده روی کرده و به خود بدن صاحبش حمله میکند و بیماریهای ناخواسته پیش میاید. حتی زیاده روی در حمله و در دفاع مضر است. اینها گاهی به خود حمله میکنند. در زیاده روی ها و افراط و تفریط ها اتفاقات ناخواسته پیش میاید.

یک فیلمی بود برای بچه ها به اسم پاندای کونگفوکار. تایلانگ، که به عنوان یک شخصیت منفی در داستان معرفی می‌شود، یک ببر قدرت طلب و قدرتمند است که به دنبال انتقام و تسلط بر دیگران است. تایلانگ در زندان به سر می برد. شیفو یک پرنده به زندان می فرستد تا ببیند که تایلانگ هنوز در زندان است و فرار نکرده باشد. اما پرنده در حین بازدید از زندان، یک پر از پرهایش می افتد و اتفاقا این پر بدست تایلانگ می افتد و همین پر باعث میشود که تایلانگ دست بند و پابندها را پاره کند و خودش را آزاد کند و بقیه داستان... . مراقبت و محافظت و وسواس بیش از حد باعث فرار تایلانگ از زندان شد.

مراقبت و دفاع بیش از حد، اصلا مناسب نیست و گاهی حمله به خود است. نظافت و وسواس بیش از حد، حمله به خود است. خیلی از بیماریهای جسمی، از حالت روانی و عصبی آن شروع میشوند. وقتی معنویت آدمی، مبتنی بر افراط و تفریطها باشد، دیگر افراط و تفریط در جسم او بوجود می آید و تعادل جسم او را به هم می زند. افرادی که وسواس شستشوی دست دارند، ممکن است به طور مکرر و بیش از حد دست‌های خود را بشویند. این رفتار می‌تواند منجر به خشکی پوست، ترک‌های پوستی و عفونت‌های پوستی شود. استفاده زیاد از ضدعفونی کننده ها می‌تواند به آسیب زدن به باکتری‌های مفید پوست و ایجاد حساسیت‌های پوستی منجر شود. وسواس در مورد تناسب اندام می‌تواند به تمرینات بیش از حد منجر شود و در نهایت منجر به آسیب زدن به سیستم گوارشی خود شوید. این رفتارها نه تنها به جسم آسیب میرسانند، بلکه بر سلامت روانی نیز تأثیر منفی دارند. هر گونه وسواس جسمانی بر وسواس روانی تاثیر گذار است و هر گونه وسواس روانی هم بر وسواس جسمانی تاثیرگذار است. تمام بیماریهای جسمی و روانی به معنویت ارتباط دارند و از همدیگر تاثیرگذارند (بخش 1   و    بخش 2)

بعضی افراد برای رسیدن به استانداردهای غیرواقعی و بی‌نقص بودن بدن خویش بیش از حد تلاش میکنند که البته این می‌تواند منجر به استرس، اضطراب و وسواس شود. ایده ها و شک و گمانهای بیخودی نسبت به خود و دیگران میتواند منجر به نامتعادل شدن زندگی شود.

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ ۖ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا یَغْتَب بَّعْضُکُم بَعْضًا ۚ أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ ۚ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۚ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِیمٌ ﴿١٢﴾

ای کسانی که ایمان آورده‌اید، از بسیاری از گمانها بپرهیزید که پاره‌ای از گمانها گناه است، و جاسوسی مکنید، و بعضی از شما غیبت بعضی نکند؛ آیا کسی از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده‌اش را بخورد؟ از آن کراهت دارید. [پس‌] از خدا بترسید، که خدا توبه‌پذیر مهربان است. (۱۲)

 

شیطان از حربه افراط برای برعکس نمودن اثر نظام طبیعی و رحمانی، استفاده میکند. وقتی مسیر برعکس آن چیزی شد که خدا می فرماید، یعنی عصیان شکل گرفته است و نتیجه عصیان، ولی شدن با روش شیطان و عذاب از طرف خدای رحمان است. پیامبر ابراهیم خیلی زیبا این نکته را به پدرش می گوید:

 

یَا أَبَتِ لَا تَعْبُدِ الشَّیْطَانَ ۖ إِنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلرَّحْمَٰنِ عَصِیًّا(٤٤)

ای پدرم، از شیطان اطاعت نکنید که شیطان در برابر خدای رحمان، نافرمان است. (٤٤)

 

یَا أَبَتِ إِنِّی أَخَافُ أَنْ یَمَسَّکَ عَذَابٌ مِنَ الرَّحْمَٰنِ فَتَکُونَ لِلشَّیْطَانِ وَلِیًّا(٤٥)

ای پدرم، واقعاً از این می‌ترسم که عذابی از طرف خدای رحمان سراغت بیاید و آن‌وقت، همنشین شیطان شوید!» (٤٥)

 

این یعنی اگر دستورات خدای رحمان را تغییر دهی، از طرف همان نظام رحمانی، مورد آسیب قرار می گیری. همان شیری که برای استخوان مفید است، اگر در آن زیاده روی کنید، باعث پوکی استخوان میشود و به عذاب تبدیل میشود. هر چقدر که از نظام رحمانی، دورتر شوی، آسیب پذیرتر میشوید. اما در ادامه آیات، می فرماید که (فَتَکُونَ لِلشَّیْطَانِ وَلِیًّا)؛ یعنی عذاب از طرف خدای رحمان مساوی است با ولی شدن با شیطان.

 

عَذَابٌ مِنَ الرَّحْمَنِ   =  تَکُونَ لِلشَّیْطَانِ وَلِیًّا

عذاب از طرف خدای رحمان = همدم شدن با شیطان

 

در آیه بالایی از عذاب از طرف خدای رحمان صحبت میکند (عَذَابٌ مِنَ الرَّحْمَٰنِ). در حالیکه صفت رحمان به معنای رحمت عامه خدای عالمیان است. اما چرا در اینجا با عذاب همراه شده است. شاید این تنها جایی در قرآن باشد که صفت رحم همراه با عذاب آمده باشد. ولی شدن با شیطان نتیجه بلافصل عذاب از طرف رحمان است. دلیل این عذاب، عصیان علیه خدای رحمان و سیستم رحمانی است.

به همین خاطر قدیمی ها، میگفتند که باید به طبیعت احترام بگذارید، تا از آن آسیب نبینید. البته آنان متاسفانه این نوع احترام را بعدا به تقدیس طبیعت تبدیل کردند و از جاده یکتاپرستی خارج شدند. منظور اصلیشان رعایت تعادل در طبیعت بود. آنها با زبان ساده تر می خواستند بگویند که اگر در طبیعت و در تغذیه تعادل را رعایت نکنید، یعنی به طبیعت بی احترامی شده است و در آن صورت همان طبیعت به تو آسیب میرساند. اینها تغییر یافته همان سخن پیامبر ابراهیم است. پیامبر ابراهیم کاملا همه چیز را به خدای رحمان گره میزند و موحدانه فکر میکند و موحدانه می اندیشد. اما گذشتگان ، حرف پیامبرانی مثل ابراهیم را تغییر داده و آن را به وجه دیگری معنا کردند. حتی آنها بعدا برای اینکه از طبیعت به آنها آسیب نرسد، برایش قربانی میکردند و مراسمات خاصی جهت تقدیس طبیعت انجام میدادند که همگی اینها خارج شدن از جاده توحید و یکتاپرستی بود. آنها معانی و مفاهیم اصلی را تغییر داده و به صورت دیگری تبدیل کردند. شکرگزاری برای مقابله با چنین تقدیس گرائی هایی بود. در شکرگزاری سعی میشود که خدا به صدر جدول بیاید و با الهه تراشی ها مقابله شود.

وقتی در یک جامعه، دولت و مردم هر چیزی را می فروشند و به پول تبدیل میکنند، یعنی باعث زیاد شدن پول در بانکها میشوند و به تبع آن باعث تورم در جامعه میشوند.  ابتدا آدمیان میخواهند که از طریق جمع آوری ثروت زیاد، به آدمهای خوبی تبدیل شوند؛ ولی در بیشتر موارد، این افراد به یکی از عوامل گسترش فقر و نا امنی اقتصادی تبدیل میشوند. بعضی آزمایشها و فتنه ها، برای آدمی بهتر است که پیش نیاید زیرا سربلند بیرون آمدن از آن بسیار سخت است و خانمانسوز است و باعث ظلم میشود. حتی کلمه اقتصاد که در میان مردم رایج است، به معنای اعتدال و میانه روی است. درست برخلاف آن چیزی که امروزه عملا اجرا میشود.  وقتی برای پول بدست آوردن، افراط شود، دیگر اسمش اقتصاد نیست؛ بلکه پول پرستی است و درست کردن الهه ای به نام پول است. وقتی همه آبها مصرف شود و همه منابع طبیعی فروخته شود، این یعنی عدم اقتصاد و عدم میانه روی. جالب است که این روشها با آنکه پول کاغذی بیشتری به دنبال دارد، ولی بجای از بین بردن فقر، فقر را بیشتر میکند.

عامل اصلی فقر، جمع شدن زیاد ثروت در جاهایی که نباید در آنجا زیاد جمع شود. مثلا وقتی دلالان، همه پولشان را در خرید و فروش خانه میگذارند، عملا باعث گران شدن آن هم میشوند. زیرا دلالی کار راحتی است و مثل لم دادن است. وقتی افراد برای ثروتمند شدن، هیچ حد و اندازه ای نگه نمی دارند، در آن موقع، زیرمیزی گرفتن از بیماران رایج میشود و عملا بیمارشدن برای قشر فقیر به یک کابوس وحشتناک تبدیل میشود. اما خدای مهربان راه و روشهای ارزان و بی هزینه ای برای درمان بیماری گذاشته است که عملا تورم و فلاکت اقتصادی را هم از بین می برد (درمان بیماری ایوب). خدا وقتی درمان می کند، زیرمیزی نمی گیرد و باعث جریان پولهای فاسد و کلان هم نمیشود و آرامش عجیبی در جامعه برقرار میشود. روشهای خدا زیبا و کاراست. روشهای خدای رحمان تورم زا نیست. از نظر من کسی که در راه و اجرای روشهای رحمانی بمیرد، به نوعی شهید بحساب میاید و مستقیم به بهشت میرود.

وقتی زیاد بخندید و زیاده روی کنید، ممکن است یهو به گریه بیفتید. یا حتی برعکسش. کسانی بوده اند که یکی از نزدیکان خود را از دست داده اند, آنان از فرط ناراحتی، به خنده افتاده اند. افراط و تفریط حتی تعادل حسهای انسان را هم بهم میریزد.

حتی زیاده روی در خوردن، باعث از دست دادن حسهای کنترل گرسنگی میشود. بعد از آن دیگر افراد برای این که بفهمند سیرند یا نه، باید حالت تهوع بگیرند تا متوجه شوند که سیرند یا نه؟ رفلاکس معده مربوط به مورد است.

اگر بچه هایتان را بیش از حد کنترل کنید، ضربه های زیادی به آنها می زنید و اعتماد به نفس آنها را از بین می برید. تلاش برای اینکه همه چیز کامل و تمام باشد، منجر به استرس و اضطراب می شود.

گاهی مردم نسبت به خدا تفکرات افراطی پیدا میکنند و نسبت به خدا شک و گمان بد می برند. مثلا میگویند که چرا خدا جواب دعاهایمان را نمیدهد. خدا در محوطه افراط و تفریط جواب سوالات و درخواستها را نمیدهد. خدا در حین مشکلات واقعی جواب میدهد و نه برای مشکلات خودساخته و کاذب. مشرکان در زمان مشکلات واقعی در درون کشتی در حال غرق، به خدا پناه می بردند و خدا آنان را نجات میداد. یکی بود که مشکلاتی در زندگی پیدا کرده بود، او پیش دعانویس میرفت که مشکلاتش را حل کند. دعانویس کار را پیچیده تر کرد و چند گره به گره ها اضافه کرد. وقتی آدمیان بخواهند خدا را دور بزنند و از محوطه افراط و تفریط بیرون نیایند، به دعانویس و یا روشهای دیگر پناه می برند که این روشها اشتباه و کفر است. روشهای دعانویس مثل تارعنکبوت است که آدمیان را دو دستی در اختیار روشهای شیطانی قرار میدهد.

  • اسعد حسینی